خندروس
بفتح خا و سکون نون و فتح دال و ضم راء مهملتین و سکون واو و
سین مهمله و آن را خالاون نیز و بفارسی ذره مکه و بعربی حنطۀ رومیه و در تنکابن
کندم مکه و بهندی جوار نامند
ماهیت آن
ثمر نباتی است در خوشه و دانهای آن متصل بهم و الوان می باشد
زرد و سرخ و سفید اما سفید آن بسیار و بقدر دانۀ دخنی و بزرکتر از ان و خام آن با
عفوصت و رسیدۀ آن شیرین طعم و برشته کرده می خورند و سائیده آرد کردۀ از ان نان
ترتیب می دهند شیرین و لذیذ می باشد کرماکرم آن و نبات آن شبیه بنی و نیشکر و ذرۀ
بزرک
طبیعت آن
مائل بحرارت و در دوم خشک و کویند معتدل در حرارت و برودت
افعال و خواص آن
محلل بلغم و خون جامد و قابض طبع و ثقیل لزج و نفاخ و غذائیت
آن غالب تغذیه بآن جهت رفع سل و اسهال نافع و غذائیت آن از برنج زیاده و از کندم
کمتر و ضماد پختۀ آن با سرکه جهت جرب متقرح و تشقق و تقشر ناخن و ممضوغ آن جهت
تقویت نور بصر و کزیدن جانوران سمی و حقنۀ طبیخ آن جهت فرحۀ امعا بدل آن ذره است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
////////////
خندروس . [ خ َ دَ ] (اِ) ذرت . ذرت مکه
. || گندم مکه . (ناظم الاطباء). خالاون . حنطه
رومی . سلت .(یادداشت بخط مولف ) : جان گوید گندم رومی بود و در لغت عرب سلت
را خندروس گویند و معنی آن درپارسی جو گندم بود؛ یعنی جوی که به گندم مشابهت دارد و
جان گوید آن نوعی است از گندم که لون او سیاه بود و آرد او بقوت بود بمثابه ...
...بحنطه مشابهت داردو غذای او نیک بود. (ترجمه
صیدنه ابوریحان ). تخمی است شبیه بگندم
که آن را گندم رومی خوانند و شعیر رومی هم می گویند. (برهان قاطع). رجوع به تحفه حکیم مومن شود. || ترخنه شیر. (ناظم الاطباء).
- خالاون . [ وُ ] (اِ) دانه ای است شبیه به گندم و آن را حنطه رومیه خوانند. گرم و تر است . با سرکه بر جرب طلا
کنند نافع باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). به یونانی خندروس گویند. (تحفه حکیم مومن از حاشیه دکتر معین بر برهان قاطع) (seigle) .
- سلت . [ س ُ ] (ع اِ) جو یا جو بی پوست یا نوعی از آن یا همان جو
ترش است و قیل نوعی از گندم و اول صحیح تر است . (منتهی الارب )(آنندراج ) (اقرب الموارد).
جو برهنه . (الفاظ الادویه ). جو که غله معروف
است . (غیاث ). نوعی از حبوب که او را به پارسی جو برهنه گویند و به زابلی جوگندم گویند
و آن دانه ای است که به پارسی جو برهنه گویند. و آن دو نوع است . یک نوع سفید و یکی
دیگر سرخ بود و او را با گندم بهم کاوند و چنین گفته اند که سلت دانه ای که صورت میان
جو و گندم بود و چون پوست از او جدا شود مشابهه او بگندم بیش باشد و جو دو نوع بیرون
آید واهل فرغانه نوع اول را فربو و دوم را جومردی خوانند. (ترجمه صیدنه ). و رجوع به
تحفه حکیم مومن شود.
- حنطة. [ ح ِ طَ ] (ع اِ) قمح . گندم
. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). و ضماد ممصوغ آن گزیدن سگ را نافع
است . ج ، حِنَط. (اقرب الموارد).
- حِنطه رومی ؛ خالاون . خندروس . و آن قسمی گندم سیاه و
باریک و دراز باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به تحفه حکیم مومن شود.
- حنطة صغار ؛ سلت . طیفا. طراغوس . (یادداشت
مرحوم دهخدا).
- طیفا. (معرب ، اِ) Tipha)) سلت . طراغوس (Tragus) .
/////////////
خندروس
اشاره
به فارسی «جو گندم»، «گندم رومی»، «گندم
مکه»، «ذرت مکه» و در کتب طب سنتی با نامهای «خندروس»، «حنطه رومیه»، «علس» و «سلت»
(به توضیح انتهای بخش توجه شود) ذکر میشود. به فرانسویEpeautre گفته میشود گیاهی
است از خانوادهGramineae
جنسTriticum
نام علمی آنTriticum spelta Host . و مترادف آنT .sativum var dicoccum
Hack
. میباشد.
مشخصات
خندروس دارای محور خوشه خیلی شکننده است
و پوسته خارجی دانهها که در گندم معمولی در موقع کوبیدن به آسانی از گندم جدا میشوند،
در مورد خندروس به پوست گندم چسبیدهاند و آنها را باید با آسیاب خاصی جدا ساخت و سنبلههای
آن خیلی شل است. خوشه خندروس ممکن است با ریشک و یا بیریشک باشد. بهطور کلی خندروس
درشت یاGrand
epeautre
(که همانTriticum spelta ) میباشد و دیگری نوع کوچک باPetit epeautre که آن را به فرانسویEngrain مینامند.
دانههای خندروس پهنتر از سایر غلات است
و دارای بافت شاخی یا استخوانی است. و کاه آن نیز بیشتر از سایر غلات و مجوف و توخالی
و غشای آن ضخیمتر است.
معارف گیاهی، ج1، ص: 342
خندروس از گندمهای نوع خیلی کم نیاز و
مقاوم است و در اراضی فقیر مناطق کوهستانی معمولا رشد میکند خندروس معمولا دارای انواع
سیاه و سفید و قرمز میباشد. گندمهای نشاستهای را بهطور کلی میتوان انواعی از خندروس
محسوب داشت که سنبلههای آنها خیل به هم نزدیک هستند.
انواع خندروس قرمز و سفید آن در سمیرم
بختیاری کاشته میشود و واریتههایی از آن مانندTriticum spelta var
persicum
و واریتههایی دیگر در کوه صفین کردستان و در لرستان کاشته میشود. در
دهات چهارمحال بختیاری از جمله در جونقون نزدیک شهرکرد و نام محلی آن اجر میباشد.
خواص- کاربرد
خندروس از نظر طبیعت طبق نظر حکمای طب
سنتی مایل به حرارت و خشک است و عدهای آن را معتدل میدانند. از نظر خواص معتقدند
که بلغم و خون جامد را تحلیل میبرد و قابض است و ثقیل و نفاخ میباشد، مواد مغذیه
آن زیاد و برای رفع سل و اسهال نافع است. مواد مغذی آن از برنج بیشتر و از گندم معمولی
کمتر است.
ضماد پخته آن با سرکه برای جرب جراحتدار
و ترک خوردن و پوسترفتگی ناخن مفید است. اگر آب پخته آن را صاف کرده تنقیه نمایند،
برای زخم رودهها مفید و جانشین ذرت است.
توضیح: سلت- سلت
«جوبی پوست» یا نوعی از آنکه «جو ترشک»
گویند. (منتهی الارب، انندراج و اقرب الموارد)، «جو برهنه» (الفاظ الادویه).
نوعی از حبوب که آن را به پارسی «جو برهنه»
گویند و به زابلی «جوگندم» و آن دانهای است که به پارسی «جو برهنه» گویند. دو نوع
است یک نوع سفید و یکی دیگر سرخ بود و او را با گندم باهم بکارند و چنین گفتهاند که
سلت دانهای است که صورت میان گندم و جو بود و چون پوست از او جدا شود، مشابهه او به
گندم بیشتر باشد و جو دو نوع بیرون آید و اهل فرغانه نوع اول را «فربو» یا «خرجو» و
دوم را جو مروی خوانند و آنچه عرب او را شعیر حامض (جو ترشک) گویند، وقت زراعت او آنگاه
باشد که جو سپید دروده باشد و بلندی آن در ارتفاع وریع (پنبه) باشد. [صیدنه .
شلیمر «سلت» را «جو برهنه» و به نامAvena sativa یاAvoine cultive ذکر کرده است.
در مخزن آمده است که به فارسی جو برهنه
و به زابلی جوگندم و به هندی آت جو
معارف گیاهی، ج1، ص: 343
دو نوع خندروس
گفته میشود.
نوعی از جو است کوچکتر از آن و متوسط میان
گندم و جو و مانند گندم مقشر گردد و سرخ و سفید میباشد. گیاه آن یک ساق باریک دارد
و مانند گندم مضر دواب نیست. طبیعت آن گرم و خشک یا گرم و تر است از نظر خواص خوردن
پخته آن با شیر چاقکننده و ایجاد چربی در کلیه میکند. حریره آن با کره یا با روغن
زیتون برای هذیان و مالیخولیا و پاک کردن سینه و کلیه و مثانه و رفع سرفه شدید مفید
است و نان گرم آن ملین طبع و مولد خلط صالح ولی اگر بیات شود پس از یک روز دیرهضم و
نفاخ میشود. مضر معده است و مصلح آن رازیانه و چربیها و شیرینیها و ضماد آن محلل
و ورمها و رافع ورم طحال و نشستن در دمکرده آن مسکن درد بواسیر و شستن صورت با آب
دمکرده آن پاککننده است.
معارف گیاهی، ج1، ص: 344
علس
تحفه: «علس» همان «سلت» است. مخزن: گندم
مکه و طعام اهل صنعا میباشد.
صنفی است از حبوب شبیه به گندم و نان آن
شیرینتر از گندم، طبیعت آن سرد و تر و قبض آن زیادتر از گندم و گرمتر از جو.
خواص: چون در آب طبخ دهند و در آب آن صاحب
بواسیر بنشیند درد بواسیر را تسکین دهد و سوختن آن را از بین ببرد.
ترجمه صیدنه:
«خندروس (مؤلف:Triticum spelta ) به نزدیک اطبا گندم
رومی را گویند و عرب سلت را خندروس گویند و معنی سلت به پارسی جو و گندم باشد، یعنی
جو مشابهت به گندم دارد.»
تحفه:
«به فارسی خندروس را ذرت مکه گویند. و
حنطه رومیه نامند و در تنکابن گندم مکه خوانند نباتش شبیه به نی و دانههای او متصل
به هم و زرد و سرخ و سفید باشد.»
مایرهوف:
«خندروس صورت عربی واژه یونانی «خوندروس»Xondros است و خندروس را
علس بر وزن مگس هم گفتهاند.»
با توجه به بررسی فوق احتمالا خندروس از
ارقام جو برهنه و سلت و علس است نه یولاف و همانطور که در متن نوشته شده نام علمی
آنTriticum
spelta میباشد و ارتباطی باavena sativa که یولاف است ندارد.
معارف گیاهی، ج1، ص: 345
/////////////
خندورس
خالاون
گویند و آن حنطه رومی بود و بپارسی کاکل گویند طبیعت آن گرم و تر بود و لزج و غذای
وی سردتر از غذای گندم باشد و کمتر اما غذای نیکو دهد و از برنج غذا نیکوتر دهد و طبیعت
ببندد و معده را نیکو بود اما نفاخ بود و چون با سرکه بپزند و بر جرب تر ضماد کنند
قلع کند و اگر بطیخ وی حقنه کنند قرحه امعا را نافع بود
صاحب
مخزن الادویه مینویسد: خندروس بفتح خا و سکون نون و فتح دال و ضم را و سکون واو و
سین آن را خالاون نیز و بفارسی ذرهمکه و بعربی حنطه رومیه و در تنکابن گندم مکه و
بهندی جوار نامند و آن ثمر نباتیست در خوشه و دانههای آن متصل بهم و الوان میباشد
زرد و سرخ و سفید اما سفید آن و بقدر دانه دخنی و بزرگتر و خام آن یا عفوصت و رسیده
آن شیرینطعم و برشته کرده میخورند و از آرد آن نان ترتیب میدهند شیرین و لذیذ میباشد
و نبات آن شبیه به نی و نیشکر و ذره بزرگ
اختیارات بدیعی
///////////
گیاه«خندروس»
نام بین المللی : EPEAUTRE
نامهای دیگر در فارسی : جو گندم، گندم
مکه، خوندروس، سلت، علس، اجرف جوترشک، جو برهنه، فربو، خرجو.
مشخصات: نوعی گیاه یک ساله است و از نظر
شکلی به گندم و جو شباهت بسیار دارد، محور خوشه آن بسیار حساس و شکننده است و به رنگهای
سیاه یا سفید دیده می شود. همچنین نوعی از خندروس به رنگ قرمز نیز وجود دارد.
محل رویش : سمیرم، کردستان، لرستان، چهار
محال بختیاری.
ترکیبات غذایی : ....................
نسخه های درمانی :
1ـ خوردن خندروس سل و اسهال را درمان می
کند.
2ـ برای درمان جرب وترک خوردگی پوست، خندروس
پخته را همراه با سرکه بر محل ضماد کنید.
3ـ خوردن آب پخته ی خندروس زخم معده و
روده را بهبود می بخشد.
منبع :
گیاهان دارویی زاگرس بختیاری ، چاپ اول
، 1387 ، مولف: مهدی رحیمی گل سفیدی
///////////
گندم آلمانی (در متون طب سنتی خندروس،
علس، حنطه رومی)، گندم شهرکردی، جُلبان یا اسپلت (گندم اسپلت) یک پلیپلوئید از گونه
گندم است. اسپلت جزو مهمی در اروپا از عصر برنز تا قرون وسطی بوده است. در حال حاضر
نیز به عنوان یک محصول باقیمانده در اروپای مرکزی و شمال اسپانیا به عنوان غذای سالم
استفاده میشود. اسپلت گاهی اوقات به عنوان زیرگونه گونهای نزدیکی به نام مکسیپک شناخته
میشود. در متونِ قدیمیترِ فارسی، از این گیاه به اسمِ «حنطه» و «جلبان» یاد شده است.[۱][۲][۳]
منابع[ویرایش]
پرش به بالا ↑ مشارکتکنندگان ویکیپدیا، «Spelt»، ویکیپدیای انگلیسی،
دانشنامه آزاد (بازیابی در ۲۱ ژوئن ۲۰۱۲).
///////////
به عربی حنطه:
حنطة[عدل]
Writing Magnifying.PNG هذه المقالة تحتاج
مراجعة، لضمان معلوماتها وإسنادها وأسلوبها ومصطلحاتها، وعلاقتها بالقارئ العربي، لأنها
ترجمة اقتراضية من لغة أجنبية.
Ambox warning pn.svg هذه المقالة بها
مصطلحات معربة غير موثقة يجب إضافة مصدرها العربي وإلا لا يؤخذ بها. فضلًا صحّح أي
مصطلح خاطئ، وأضف المصدر العربي الموثوق الذي يدعمه. (أكتوبر 2015)
مخطوط بالفارسية يصف الحنطة.
وتعتبر الحنطة أحيانًا نويعًا تابعًا لنوع
الحنطة، وتُعرف أيضًا باسم قمح دنكل،[1] أو القمح المقشور،[1] من فصيلة القمح سداسي
الصيغة الصبغية. وكانت الحنطة سلعة رئيسية مهمة في أجزاء من أوروبا بدءًا من العصر
البرونزي إلى العصور الوسطى؛ ولا تزال باقية حتى الآن كمحصول منقرض في أوروبا الوسطى
وشمال إسبانيا، كما وجدت سوقًا جديدًا لها بوصفها غذاءً صحيًا. وتعتبر الحنطة أحيانًا
نويع تابع لنوع وثيق الصلة وهو القمح الطري (T. aestivum)، وبالتالي يعتبر اسمها
النباتي Triticum
aestivum،
من نويع spelta.[بحاجة لمصدر]
مشاريع شقيقة توجد في ويكي أنواع معلومات
أكثر حول: Triticum spelta
محتويات [أظهر]
التطور[عدل]
مرت الحنطة بتاريخ معقد. وهي نوع من القمح
معروف عنه من خلال الأدلة الوراثية أنه نشأ كتهجين بين القمح المستأنس رباعي الصيغة
الصبغية مثل القمح ثنائي الحبة (أو قمح إيمر) وعشبة الماعز البرية دوسر طوشي. ولا بد
وأن يكون هذا التهجين قد حدث في الشرق الأدنى لأن هذه هي المنطقة التي تنمو فيها عشبة
Ae.
tauschii،
ولا بد أن يكون قد حدث هذا قبل ظهور قمح الخبز (Triticum aestivum، وهو مشتق سداسي الصيغة
الصبغية من الحنطة مدروس بشكل حر) في السجل الأثري منذ 8000 عامًا مضت.
وتظهر الأدلة الوراثية أن قمح الحنطة يمكن
أن ينشأ أيضًا نتيجة التهجين بين قمح الخبز والقمح ثنائي الحبة (قمح إيمر)، ولكن هذا
يحدث بعد التهجين المبدئي بين عشبة Aegilops
والقمح رباعي الصيغة الصبغية. ولذلك، ربما يكون ظهور الحنطة في أوروبا
بعد ذلك بفترة طويلة نتيجة تهجين ثانٍ في وقتٍ لاحق بين القمح ثنائي الحبة (قمح إيمر)
وقمح الخبر. وتدعم أدلة الحمض النووى الريبوزي منقوص الأكسجين (DNA) الأخيرة فكرة النشأة
المستقلة للحنطة الأوروبية من خلال هذا التهجين.[2] وحاليًا لم يتم الفصل فيما إذا
كان للحنطة نشأتين منفصلتين في آسيا وأوروبا أم نشأة واحدة في الشرق الأدنى.[3][4]
المراحل التاريخية الأولى[عدل]
يرجع أقدم الأدلة الأثرية على وجود الحنطة
إلى الألفية الخامسة قبل الميلاد في منطقة ما وراء القوقاز، شمالي شرقي البحر الأسود،
على الرغم من أن الأدلة الأثرية الأكثر وفرة والأفضل توثيقًا للحنطة موجودة في أوروبا.[5]
وقد تم العثور على بقايا حنطة في بعض المواقع الأحدث التي ترجع إلى العصر الحجري الحديث
(2500 - 1700 قبل الميلاد) في أوروبا الوسطى.[5][6] وانتشرت الحنطة انتشارًا واسعًا
في أوروبا الوسطى خلال العصر البرونزي. وفي العصر الحديدي (750-15 قبل الميلاد)، أصبحت
الحنطة نوع القمح الرئيسي جنوبي ألمانيا وسويسرا؛ وبحلول عام 500 قبل الميلاد أصبحت
شائعة الاستخدام جنوبي بريطانيا.[5]
يُذكر أن الإشارات إلى زراعة قمح الحنطة
في العصور الكتابية (انظر المصة) في مصر القديمة وبلاد الرافدين وفي اليونان القديمة
غير صحيحة وجاءت نتيجة الخلط بين هذا النوع وبين القمح ثنائي الحبة (قمح إيمر).[7]
ومع ذلك، فلا يزال استخدام الحنطة، باعتبارها منتسبة لنوع Triticum، محرمًا خلال عيد الفصح
اليهودي، إلا في شكل المصة.[بحاجة لمصدر]
المراحل التاريخية الأحدث[عدل]
في العصور الوسطى، تمت زراعة الحنطة في
أجزاء من سويسرا وتيرول وألمانيا. وأُدخلت الحنطة إلى الولايات المتحدة في التسعينيات
من القرن التاسع عشر. وفي القرن العشرين، استبدلت الحنطة بقمح الخبز في جميع المناطق
التي كانت لا تزال تُزرع فيها تقريبًا. واستعادت حركة الزراعة العضوية شعبيتها نوعًا
ما قرب نهاية القرن، حيث إن الحنطة تتطلب قدرًا أقل من السماد.
/////////////
به عبری خوسنین:
כֻּסְמִין או חיטת הכוסמין (שם מדעי: Triticum spelta)
באנגלית spelt היא מין הקסאפלואידי של חיטה, ששימש כמזון בסיסי בחלקים של המזרח התיכון ואירופה מתקופת הברונזה עד ימי הביניים, עד שפינה את מקומו לחיטת הלחם(Triticum aestivum),
שאותה קל יותר לגדל ולעבד. הכוסמין משווק בימינו כמזון בריאות, בהיותו מכיל אחוז גבוה יותר של חלבון מאשר חיטת הלחם, וכן כמות גדולה של סיבים תזונתיים, מינרלים וויטמינים.
בהלכה היהודית הכוסמין נמנה עם חמשת מיני דגן, שנקבעו להם דינים מיוחדים. אולם הכוסמין שבהלכה אינו המין הקרוי בשם זה כיום (אשר לא היה מוכר בארץ ישראל בעת העתיקה), אלא כנראה חיטה דו-גרעינית (Triticum dicoccum),
מין טטראפלואידי שהיה בשימוש בארץ ישראל עוד לפני תקופת בית ראשון, והוא קרוי באנגלית emmer wheat ובגרמנית Emmer. זן עתיק מאוד של חיטה זו התגלה באזור ראש פינה בתחילת המאה ה-20.
על-אף הדמיון בשם, הכוסמין אינו קרוב משפחה ואינו דומה לכוסמת.
//////////////
به تاتاری:
Борай
яки спельта[1] (лат. Triticum spelta) — кешелек барлыкка килгән чордан башлап
игелә торган бөртекле культура, бодай ыругының төре.
Кешелек
дөньясына борай элек-электән мәгълүм. Тарихка мөрәҗәгать итсәк, ул Гомер
поэмаларында, Геродот язмаларында да телгә алына. Ватаныбыз Идел-Урал территориясенә
ул безнең эрага кадәр үк килеп кергән. Татарлар белән чиктәш яшәгән мордва
халкы борайны “татар бодае” дип йөрткән.[2]
//////////
به ترکی استانبولی:
Kavuzlu
buğday (Triticum spelta), buğdaygiller (Poaceae) familyasından hekzaploid bir
buğday türü. Kavuzlu buğday Avrupa'nın bazı bölgelerinde Bronz Çağ'dan Orta
Çağ'a kadar temel bir gıda maddesi olarak işlev görmüşse de, günümüzde Orta
Avrupa'da soyu tükenmekte olan bir ekin olarak varoluş mücadelesi vermektedir
ve yakın zamanda sağlıklı diyet ürünleri satan dükkânların raflarında kendine
yer edinmeye başlamıştır.
Kavuzlu
buğday yer yer yakın akrabası olduğu ekmeklik buğdayın (T. aestivum) bir alt
türü olarak değerlendirilir. Bu durumda botanik adı Triticum aestivum alt türü
spelta olarak anılır.
//////////
Spelt
From Wikipedia, the
free encyclopedia
This article is
about the wheat species. For the past tense and past participle of
"spell", see Spelling.
Spelt
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
|
·
Spelta vulgaris Ser.
·
Triticum arias Clemente
·
Triticum elymoides Hornem.
·
Triticum forskalei Clemente
·
Triticum palmovae G.I.Ivanov
·
Triticum rufescens Steud. nom. inval.
·
Triticum
speltiforme Seidl ex Opiz
·
Triticum speltoides Flaksb. nom. inval.
·
Triticum zea Host
·
Zeia spelta (L.) Lunell
|
Spelt (Persian: ،
سلت، خندروس، علس، حنطه رومی)(Triticum spelta), also
known as dinkel wheat,[3] or hulled wheat,[3] is a species of wheat cultivated since
5000 BC.
Spelt was an important staple in parts of Europe from the Bronze Age to medieval times; it now survives as a relict crop in Central Europe and northern Spain and
has found a new market as a health food. Spelt is sometimes considered a
subspecies of the closely related species common wheat (Triticum aestivum),
in which case its botanical name is considered to be Triticum aestivum subsp. spelta.
It is a hexaploid wheat, which means it has six
sets of chromosomes.
Spelt, without
and with husks
Contents
[hide]
·
2History
Spelt has a complex history. It is a wheat
species known from genetic evidence to have originated as a naturally
occurring hybrid of
a domesticated tetraploid wheat
such as emmer wheat and the wild goat-grass Aegilops tauschii. This hybridisation must
have taken place in the Near East because
this is where Ae. tauschii grows, and it must have taken place
before the appearance of common or bread wheat(Triticum aestivum, a
hexaploid free-threshing derivative of spelt) in the archaeological record about
8,000 years ago.
Genetic evidence shows that spelt wheat can
also arise as the result of hybridisation of bread wheat and emmer wheat,
although only at some date following the initial Aegilops–tetraploid
wheat hybridisation. The much later appearance of spelt in Europe might thus be the result of a
later, second, hybridisation between emmer and bread wheat. Recent DNA evidence
supports an independent origin for European spelt through this hybridisation.[4] Whether spelt has two separate origins in Asia and
Europe, or single origin in the Near East, is currently unresolved.[5][6]
In Greek mythology spelt (ζειά [zeiá]
in Greek) was a gift
to the Greeks from the goddess Demeter, and was first used by the Greeks.
Being a sailing people, the Greeks taught the rest of the world wherever they
touched how to use, cultivate and honour zeiá. The earliest
archaeological evidence of spelt is from the fifth millennium BC in Transcaucasia, north-east of the Black Sea, though the most abundant and
best-documented archaeological evidence of spelt is in Europe.[7]Remains of spelt have been found in some later Neolithic sites (2500–1700
BC) in Central Europe.[7][8] During the Bronze Age, spelt spread widely in central Europe. In the
Iron Age (750–15 BC), spelt became a principal wheat species in southern
Germany and Switzerland; by 500 BC, it was in common use in southern Britain.[7]
References to the cultivation of spelt
wheat in Biblical times (see matzo), in ancient Egypt and
Mesopotamia and in ancient Greece are incorrect and result from confusion with
emmer wheat.[9]
In the Middle Ages, spelt was cultivated in parts
of Switzerland, Tyrol, and Germany. Spelt was introduced to the United States in the 1890s. In the 20th
century, spelt was replaced by bread wheat in almost all areas where it was
still grown. The organic farming movement
revived its popularity somewhat toward the end of the century, as spelt
requires less fertilizer.
Spelt, uncooked
|
|
Nutritional value per 100 g
(3.5 oz)
|
|
1,415 kJ (338 kcal)
|
|
70.19 g
|
|
53.92 g
|
|
10.7 g
|
|
2.43 g
|
|
1.258 g
|
|
14.57 g
|
|
(32%)
0.364 mg
|
|
(9%)
0.113 mg
|
|
(46%)
6.843 mg
|
|
(18%)
0.230 mg
|
|
(11%)
45 μg
|
|
(5%)
0.79 mg
|
|
(3%)
27 mg
|
|
(34%)
4.44 mg
|
|
(38%)
136 mg
|
|
(143%)
3.0 mg
|
|
(57%)
401 mg
|
|
(8%)
388 mg
|
|
(1%)
8 mg
|
|
(35%)
3.28 mg
|
|
Other constituents
|
|
Water
|
11.02 g
|
|
|
·
Units
·
μg = micrograms • mg = milligrams
·
IU = International units
|
|
Percentages are
roughly approximated using US recommendations for
adults.
|
In a 100 gram serving, uncooked spelt
provides 338 calories and is an
excellent source (20% or more of the Daily Value, DV) of protein, dietary fiber, several B vitamins and numerous dietary minerals (table). Richest
nutrient contents include manganese (143%
DV), phosphorus (57% DV) and niacin(46% DV) (table). Cooking substantially
reduces all nutrient contents.[10] Spelt
contains about 70% total carbohydrates, including 11% as dietary fiber,
and is low in fat (table).
As spelt contains a moderate amount
of gluten, it is suitable for baking, but this component also makes it
unsuitable for people with gluten-related
disorders,[11] such as celiac disease,[12] non-celiac
gluten sensitivity and wheat allergy sufferers.[11] In comparison to hard red winter wheat, spelt has a more soluble protein
matrix characterized by a higher gliadin:gluteninratio.[13][14]
Spelt wholemeal
flour
Spelt flour is becoming more easily
available.[where?] Spelt
bread is sold in health food shops and some bakeries in an increasing variety
of types of loaf, similar in colour to light rye breads
but usually with a slightly sweet and nutty flavour. Biscuits, crackers, and
pretzels are also produced, but are more likely to be found in a specialty
bakery or health food store than in a regular grocer's shop. In Germany and
Austria, spelt loaves and rolls (Dinkelbrot) are widely available in
bakeries as is spelt flour in supermarkets. The unripe spelt grains are dried
and eaten as Grünkern ("green
grain").
Dutch Jenever makers distill with spelt.[15] Beer brewed from spelt is sometimes seen
in Bavaria[16] and Belgium[17] and spelt is distilled to make vodka in Poland.
Grown outdoors,
spelt has a deeper green color than wheat.
While today spelt is a specialty crop, its
popularity as a peasants' staple food of the past has been attested in
literature. Although today's Russian-speaking children perhaps do not know
exactly what polba (spelt) looks or tastes like,[18] they may recognize the word as something-or-other that can be made
into porridge, having heard Pushkin's well-rhymed story in which the
poor workman Balda asks his employer the priest "to
feed me boiled spelt" ("есть же мне давай варёную полбу").[19] In Horace's Satire 2.6 (late 31 – 30 B.C.), which
ends with the story of the Country Mouse and the City Mouse, the country mouse
eats spelt at dinner while serving his city guest finer foods.
In The Divine Comedy of Dante Alighieri, Pietro della Vigna appears
as a suicide in Circle VII, ring ii, Canto XIII of the Inferno. Pietro
describes the fate awaiting souls guilty of suicide to Dante the Pilgrim
and Virgil. According to Pietro, the soul of the
suicide grows into a wild tree and is tormented by harpies that
feast upon its leaves. Pietro likens the initial growth and transformation of
the soul of the suicide to the germination of a grain of spelt (Inferno XIII, 94–102).
Spelt is also mentioned in the Bible.
The seventh plague in Egypt reported
in Exodus, chapter 9
was said not to have damaged the harvest of wheat and spelt, as these were
"late crops".[20] Ezekiel 4:9 says: "Take thou also
unto thee wheat, and barley, and beans,
and lentils, and millet, and spelt, and put them in one vessel,
and make thee bread thereof ...", though as noted above this is presumably
a mistranslation and should be "emmer". It is mentioned again
in Isaiah 28:25: "...and put in the wheat in
rows and the barley in the appointed place and the spelt in the border
thereof?"
·
Farro
4.
Jump up^ Blatter
RH, Jacomet S, Schlumbaum A (2004). "About the origin of European spelt (Triticum spelta
L.): allelic differentiation of the HMW Glutenin B1-1 and A1-2 subunit
genes.". PubMed. Retrieved February 14, 2006.
5.
Jump up^ Blatter,
R.H.; et al. (2004). "About the origin of European spelt (Triticum spelta
L.): allelic differentiation of the HMW Glutenin B1-1 and A1-2 subunit
genes".
6.
Jump up^ Ehsanzadeh,
Parviz (1999). "Agronomic and Growth Characteristics of Spring
Spelt Compared to Common Wheat" (pdf).
7.
^ Jump up to:a b c Cubadda,
Raimondo & Marconi, Emanuele (2002). "Spelt Wheat in Pseudocereals and less Common
cereals: Grain Properties and utilization Potential (eds. Belton, Peter S.;
Taylor, John R.N.)".
8.
Jump up^ Akeret,
Ö. (2005). "Plant remains from a Bell Beaker site in
Switzerland, and the beginnings of Triticum spelta (spelt) cultivation in
Europe".
9.
Jump up^ Nesbitt,
Mark (2001). "Wheat evolution: integrating archaeological and
biological evidence" (PDF)..
10.
Jump up^ "Full Report (All Nutrients): Spelt, cooked per 100
g". USDA National Nutrient Database, Release 28. 2015.
Retrieved 2 December 2015.
11.
^ Jump up to:a b Tovoli
F, Masi C, Guidetti E, Negrini G, Paterini P, Bolondi L (Mar 16, 2015). "Clinical and diagnostic aspects of gluten related
disorders". World J Clin Cases. 3 (3):
275–84. doi:10.12998/wjcc.v3.i3.275. PMC 4360499. PMID 25789300.
12.
Jump up^ Wieser
H (2001). "Comparative investigations of gluten proteins from
different wheat species". European Food Research and
Technology. 213 (3): 183–186. doi:10.1007/s002170100365.
13.
Jump up^ Schober,
T. J., Bean, S. R., & Kuhn, M. (2006). "Gluten
proteins from spelt (Triticum aestivum ssp. spelta) cultivars: A rheological and size-exclusion
high-performance liquid chromatography study." (pdf). Journal of Cereal Science. 44 (2):
161–173. doi:10.1016/j.jcs.2006.05.007.
Retrieved 2013-11-21.
14.
Jump up^ Kohajdová,
Z., & Karovičová, J. (2008). "Nutritional value and baking applications of spelt
wheat." (pdf). Acta Sci. Pol., Technol. Aliment. 7 (3): 5–14.
Retrieved 2013-11-21.
15.
Jump up^ John N.
Peragine (30 Nov 2010). The Complete Guide to Growing Your Own Hops, Malts, and
Brewing Herbs. Atlantic Publishing Company. p. 128.
Retrieved 1 September 2012.
·
Padulosi, Stefano, Karl Hammer and J. Heller (1996). Hulled Wheats. Promoting the conservation and use of
underutilized and neglected crops. 4. Proceedings of the First International
Workshop on Hulled Wheats 21–22 July 1995, Castelvecchio Pascoli, Tuscany,
Italy.
·
Zohary, Daniel & Maria Hopf (2000). Domestication of Plants in the
Old World. Oxford: Oxford University Press. ISBN 0-19-850356-3.
Wikispecies has information related
to: Triticum
spelta
|
Wikimedia
Commons has media related to Spelt.
|
Look
up spelt in
Wiktionary, the free dictionary.
|
·
Wheat
&&&&&&
خندیقون
بفتح خا و سکون نون و کسر دال مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه
و ضم قاف و سکون واو و نون و خندریقون نیز آمده
ماهیت آن
شرابی است که از ادویه و خمر ترتیب می دهند و از تراکیب اطبای
فرس است و معنی آن شراب بری است و بیونانیان نرسیده و لهذا در کتب ایشان ذکر آن
نیست و نسخ آن متعدد و مختلف است و بالجمله در قرابادین بتفصیل ذکر نموده شده
طبیعت آن
در دوم کرم و در آخر آن خشک
افعال و خواص آن
مولد خون صالح و مقوی هاضمه و مفتح سدۀ جکر و معده و طحال و
سرخ کنندۀ لون بدن و ادهان آن فربه کنندۀ بدن و مزیل امراض عسر العلاج و قاطع حمی
ربع و هرکاه تریاقیت عظیم مطلوب باشد قدری بادزهر حیوانی بعد سرد شدن ترکیب آن در
ان داخل نمایند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////
خندیقون . [ خ َ ] (اِ) شراب ممزوج با
ادویه عطری . (یادداشت بخط مولف ). شرابی که
از خمر و ادویه ترتیب دهند و از مخترعات حکمای فرس است و قوتش تا هفت سال باقی می ماند
و در دوم گرم و در آخر خشک .... و بهترین نسخه هایی که در منهاج و غیره مذکور است این
است : زنجیل 5 مثقال ، قرنفل ... 2 و نیم مثقال ، زعفران ، فلفل سیاه ، مشک دارچینی
... مصطکی هر یک ، یک مثقال و دانگی انیسون ... از هر یک چهار مثقال ، حجرالارمنی ،
لاجورد هر یک نیم مثقال ، زعفران و مشک و لاجورد را در گلاب و آب شیرین و آب انار شیرین
که از هر یک چهل و پنج مثقال باشد حل کنند و ادویه دیگر را کوبیده ... در هزار و سیصد و پنجاه مثقال
شراب سرخ صاف بجوشانند تا بنصف رسد پس صاف کرده با گلاب و آب میوه ها بیامیزند و نهصد
و پنجاه مثقال عسل صاف را بر آتش نرمی گذارند شراب جوشانیده مذکور را با آبها چند جوش نرمی داده استعمال کنند
و هرگاه تریاقیت عظیم مطلوب باشد قدری پادزهر بعد از سرد شدن آن در او حل کنند. (تحفه حکیم مومن ).
دهخدا
خندیقون: فی( ر):( فنداذیقون). * خندیقون:
الحندیقون، صوابه: الخندیقون بالخاء، معناه: الشراب المبریء .. معرب( کندیکونه)، و
هو خمر القند، و هو شراب مطیب بالأفاویة.« منافع»( ص 3)،« صیدنة»( ص 258) - خندیقون
و یقال: خندیقون، فارسی، معناه: الشراب المبریء، و هو من تراکیب حکماء الفرس،-- لکن
لا نعلم صاحبه، و لم یبلغ الیونان؛ فلذلک لم یوجد فی کتبهم. و أجوده: ما عمل من الخمر،
و صنعته: زنجبیل، قرنفل و هیل بوا، زعفران فلفل أسود، مسک دار صینی ... کذا فعله ابن
جزلة، و فی نسخ:( النجاشعة) و هی تصحیف، الصواب: البخاشعة؛ أی آل بختیشوع، انظر الحجة
فی« المغنی»: الفلفل و الزعفران و القرنفل و الهیل بوا .. و هذه النسخة الأصلیة؛ کما
فی« المنهاج». « تذکرة»( 1/ 343) [588]
رازی، طب الملوکی
&&&&&&
خنزیر
بکسر خا و سکون نون و کسر زای معجمه و سکون یاء مثناه تحتانیه
و راء مهمله بفارسی خوک و کراز و بترکی ذونقوز و بهندی براه و سور نیز و بفرنکی
کرنیکول نامند
ماهیت آن
حیوانی است معروف و بسیار کثیف و نجاست خوار و بد هیآت و کویند
کوشت آن اعدل و بهترین لحوم حیوانات وحشی است و اصلی ندارد و در طعم شیرین و فرقی
از کوشت انسان ندارد و اکثری از فرق غیر اسلامی آن را می خورند و قبل از ظهور نور
اسلام کوشت آن را در بازارها می فروختند و بعد از ان در مذهب اهل اسلام حرام و بیع
آن ممنوع و موقوف کردید
طبیعت آن
در اول دوم کرم و در سوم تر
افعال و خواص آن
مفتح سدد و مسمن بدن و کویند موافق ترین لحوم است بمزاج انسان
و همه ان بعد از انهضام جزو بدن می کردد و کویند مولد خلط غلیظ لزج است و مورث حرص
شدید و صداع مزمن و داء الفیل و اوجاع مفاصل و فساد عقل و معده و زوال مروت و غیرت
و حمیت و باعث مخنثی است مصلح آن خمر از قبیل علاج فاسد با فسد است و شکر و فانیذ
و امثال اینها نیز بحسب سن و قدر و مزاج مستعمل آن در قوت و ضعف نیز کفته اند و
آشامیدن کعب نر خشک سودۀ آن بقدر دو مثقال با شراب جهت کزیدن هوام و طلای آن با
عسل جهت برص مجرب دانسته اند و یک مثقال آنکه در احراق بحد سفیدی رسیده باشد جهت
تحلیل نفخ امعا و مغص مزمن نافع و بول خوک وحشی جهت سنک مثانه نافع و در سائر
افعال مانند بول کاو است و سرکین خشک آن با آب یا شراب جهت نفث الدم سینه و رفع
درد پهلو و ضماد آن با سرکه جهت سستی عضل و با موم و روغن جهت التوای عصب و قطور
زهرۀ آن جهت قروح اذن و غیر آن و قطع بواسیر و با عسل و فلفل جهت رویانیدن موی سر
اقرع و حقنۀ پیه آن جهت امعا و ضماد آن جهت درد رحم و مقعده و سوختکی آتش سرما و
برف زدکی و پیه کهنۀ آنکه مدتی بران کذشته باشد ملین و مسخن و مغسول آن با شراب و
ممزوج نمودن با خاکستر یا آهک جهت اورام حاره و شوصه و از جالینوس منقول است که
پیه نمک آن با مومیائی رفع کری سامعه می کند اکرچه مادرزاد باشد و تمریخ موضع تشنج
به پیه آن نافع و بدستور دمل و خنازیر را و خون آن در جمیع افعال مانند خون انسان
است و طلای آن جهت کوچک نمودن پستان و شیر منعقد در ان و اورام بالخاصیت مفید و
ذرور استخوان سوختۀ آن رافع بواسیر و آشامیدن سم سوختۀ آن قاطع سلس البول و موی
سوختۀ آنکه با زفت احراق یافته باشد با روغن کل مجفف قروح مرفوع العلاج است و پوست
آن کریزانندۀ پشه است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////
خنزیر. [ خ ِ ] (ع اِ)
خوک . خوک نر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خنازیر : انما
حرم علیکم المیتة و الدم و لحم الخنزیر و ما اهل به لغیراﷲ فمن اضطرَّ غیر باغ و لا
عاد فلا اثم علیه ان اﷲ غفور رحیم . (قرآن 173/2). قل لااجد فیما اوحی الی محرماً علی
طاعم یطعمه الا ان یکون میتةً او دماً مسفوحاً او لحم خنزیر فانه رجس او فسقاً اهل
لغیراﷲ به فمن اضطرَّغیر باغ و لا عاد فان ربک غفور رحیم . (قرآن 145/6). رجوع به ذیل
لحم خنزیر در تحفه حکیم مومن شود.
////////////
گراز ( در متون طب سنتی خنزیر و خنزیر بری) یا خوک وحشی اورآسیا
نوعی خوک است که نیای بیشتر خوکهای اهلی بهشمار میرود. این حیوان بومی بیشتر مناطق
شمالی و مرکزی اروپا، نواحی مدیترانهای (از جمله کوههای اطلس در شمال آفریقا) و بیشتر
مناطق آسیا است. نسل این حیوان در شمال آفریقا و برخی نقاط اروپا منقرض شدهاست. گراز
توسط انسان به نقاط دیگر دنیا از جمله بخشهای از ایالات متحده و آرژانتین و نیز استرالیا
وارد شدهاست.
ویکی
//////////
به عربی خنزیر بری:
الخنزير البرّي (الاسم العلمي: Sus scrofa) حيوان بري من رتبة
مزدوجات الأصابع، وهو سلف الخنازير المستأنسة التي تربى في المزارع والمناطق الريفية
حول العالم، والتي يمكنها أن تتناسل بسهولة وأسلافها البرية.[2] وهو يعرف أيضا بالعربية
بالعفر أو الحلوف في دول المغرب العربي. ويتواجد الخنزير البرّي في معظم دول أوروبا
الوسطى وحوض البحر المتوسط بما فيها شمال أفريقيا حيث يقطن تقريبًا كل غابات المغرب
في جبال الأطلس، في سلسلة جبال خمير بشمال تونس و تقريبًا كل غابات شمال الجزائر حيث
يكثر في المرتفعات الغابوية والجبلية. كما يقطن الخنزير البري في براري جنوب العراق
وفي أهوار البصرة وكذلك في شمال العراق إضافة إلى شرق وشمال سوريا خصوصًا منطقة الجزيرة
وغابات جبال الساحل السوري. وبعض أجزاء ليبيا وموريتانيا وإيران وتركيا، بالإضافة إلى
لبنان وفلسطين، كما يمتدّ موطنه أيضًا ليشمل جزءًا كبيرًا من آسيا يمتد حتى إندونيسيا
جنوبًا، وقد أدخلت الخنازير البرّية بنجاحٍ إلى العديد من الدول الخارجة عن نطاق موطنها
الطبيعيّ.[3]
ينتمي الخنزير البرّي إلى فصيلة الخنزيريات وهي الفصيلة نفسها التي
ينتمي إليها الخنزير الثؤلولي أو الحلّوف، وخنزير الآجام الإفريقيين بالإضافة للعفر
القزم من شمالي الهند والبابيروسة من إندونيسيا وغيرها. تظهر الخنازير البرية في ميثولوجيا
العديد من الحضارات القديمة، كالحضارة اليونانية والفينيقية والفارسية على أنها حيوانات
شجاعة شرسة، وفي أحيان أخرى على أنها شريرة، ولا تزال وجهات نظر الناس حتى اليوم مختلفة
بشأن هذه الحيوانات، فالبعض يراها حيوانات قويّة شجاعة جديرة بالاحترام، بينما يراها
البعض الآخر مزعجة وطفيليّة.
////////////
به آذری
Çöldonuzu (lat. Sus scrofa) - donuzlar fəsiləsindən
gövşəməyən cütdırnaqlı məməli heyvan. Bədənin uzunluğu 130-175 sm, kütləsi
60-150 kq. Qaban ölçüləri və proporsiyaları müxtəlifdir. Başı iri, pazşəkilli.
Qulaqları uzun və enli, gözləri balaca. Bədəni qalın donuz tükülüdür, qışda o
daha qalın və daşa uzun olur. Belində donuz tükü pipiyi əmələ gətirib, heyvan
qızışanda pipik dik durur. Rəngi açıq bozdan tutmuş qarayadək olur. Bala
donuzlar zolaqlı olurlar. Qar qabanların hərəkət etməylərinə maneçilik törədir,
bu vəziyyətdə onlar yırtıcılar tərəfindən asanlıqla tutula bilərlər. Qar hətta
yem axtarmasını da çətinləşdirir.
///////////
به عبری خَزیر، باوو، باوو رفائلی:
חזיר בר (שם מדעי: Sus scrofa) הוא מין
חזיר והאב הקדמון של חזיר הבית. הוא יונק אוכל-כול שחי בעדרים. חזירי הבר חיים כיום
בטבע ביערות בצפון אירופה, במזרח התיכון, בדרום אסיה ובאינדונזיה. למרות שהוא נפוץ
בצרפת, חזיר הבר נכחד מבריטניה ומאירלנד במאה ה-17, אבל עדרי חזירי בר חזרו למקומות
מסוימים עקב בריחה מחוות חזירים[דרוש מקור].
/////////////
به کردی بِراز کُوی:
Berazê kovî, berazkûvî yan jî berazê
birra[3] (Sus scrufa), cureyekî berazan (Suidae) ji cotsimdaran (Artiodactyla)
e ku bi hêz û xurt e.
/////////
مازرونی: وِراز
///////////
به ازبکی تون گیز:
Toʻngʻiz, choʻchqa (lot. Sus scrofa) — sut emizuvchilar sinfining juft tuyoqlilar guruhiga kiradigan hayvon. Toʻngʻiz (yovvoyi choʻchqa) ancha yirik hayvon, tanasining
uzunligi 2 m gacha, vazni 240—300 kg keladi. U Evropa va Osiyo qitʼasida tarqalgan. Oʻzbekistonda togʻli joylarda va
toʻqaylarda uchraydi. Gavdasi katta, boʻyini yo'g'on, boshi oʻrta
hol, tumshigʻi konus shaklli koʻndalangdan kesilgan boʻlib keladi. Uchida
juft tuyogʻi bor, oyogʻi baquvvat, ikklasi yahshi etilgan toʻrtta barmogʻi
boʻladi. Qulogʻi katta va yalpoq, koʻzi kichkina. Gavdasini qalin junli.
Olatining orqa tarafida yoli boʻladi. Jinsiy tarafidan 18 — 20 oyda voyaga
etadi. Kuylaydigan vaqti avgustning oʻrtasidan dekabrgacha davom etadi. Onaligi
(megajinі) 4 — 10 gacha tugʻadi. Tishlari koʻp. Qorini yetilmagan, kavish qaytarmaydi.
Ozuqa tanlamaydigan xayvon, erni kovalab qurt-qumursqa, o'simlik ildizlari,
va kichkina sichqonlar bilan ovqatlanadi. Toʻngʻiz — kasibiy zaruri bor
xayvon, goʻshti, terisi, junlaridan foydalanadi. Oʻrtacha hisob bilan Toʻngʻiz
50 kg goʻsht qiladi, 10 kg moy, 250 dm2 teri va junlari 0,5 kg
///////////
به کردی سورانی بِراز:
بەراز (ناوی زانستی: Sus scrofa) گیانلەبەرێکی شیردەرە کە لە دەشت و دەر و زەڵکاوەکاندا دەژیی. مێیەی بەراز پێی دەوترێت ماڵۆزە یان مالۆس و نێرەکەی پێی دەوترێت یەکانە.
ماڵی کردنی بەراز هاوتای مەڕ و بزن و مانگا زۆر لە مێژە مرۆڤی کۆنی ناوچە کوردستان دەستیکرد بەماڵی کردنی بە پێی سەرچاوە مێژووییەکان بەراز لە ١٠٥٠٠ (دە هازار و پێنج سەد) ساڵ پێش زایین ماڵی کراوە لە ناوچەکانی لە ناوچەی چاوگەکانی هەردوو ڕووباری فورات و دیجلە لە کوردستان.
نێرینەی بەراز گیانلەبەرێکی دڕە و زۆر جار خەڵکی بە هۆی پەلاماری یەکانە تووشی برین دەبێت. هەروەها بەراز زییان زۆر دەگەیێنێت بە باخەوانان چونکە ئەچێتە ناو باخ و ڕووەکی ناب باخەکە تێک دەدات و هەڵی دەکەنێت و زۆری لێ دەخوات بۆیو باخەوانان پێیان خۆش نیە ئەگەر بەراز لە نزیک باخەکانیان پەیدابێت.
///////////////
به تاتاری:
Кабан
дуңгызы (лат. Sus scrofa), дуңгызлар семьялыгыннан күшәми торган партояклы
имезүче хайван. Евразия һәм Төньяк Африкада таралган, Америкада
климатлаштырылган. Йорт дуңгызының нәсел башы.
Эре хайван: ана затларның озынлыгы 1,7 м,
ата затларның 2 м тирәсе, биеклеге җилкә калкымында 1 м га кадәр; ана затларның
авырлыгы 150 кг га, аталарның 250–300 кг га җитә. Башы зур, чөйсыман озынча,
күзләре кечкенә, батынкы. Кискеч тешләре алга, өске һәм аскы казналыкның казык
тешләре өскә һәм ян-якка юнәлгән. Кабан дуңгызының тешләре гомер буе үсә, зур
ата затларда (ата кабаннарда) 8–10 см озынлыкка җитә. Олы хайваннар куе сорыдан
көрән яки кара төскә кадәр.
////////////
به ترکی استانبولی:
Bayağı yaban domuzu (Sus scrofa),
domuzgiller (Suidae) familyasından evcil domuzun vahşi atası olarak sayılan
çift toynaklı.
///////////
به ترکمنی یکه گاپان:
Ýekegapanlar Türkmenistanyñ çäginiñ ähli
ýerinde diýen ýaly duş gelýär. Olar goşa toýnakly haýwanlara degişli bolup,
erkeginiñ agramy 300 klograma çenli ýetýär. Biziñ welaýatymyzda olar Köpetdagyñ
suw çeşmeleri köp bolan jülgelerinde, Garagum derýasynyñ ugrundaky gür gamyşly
we ýylgynly ýerlerde duş gelýärler.