۱۳۹۵ آذر ۹, سه‌شنبه

مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی (سی و سوم) 3

دانک
بفتح دال و الف و فتح نون و کاف
ماهیت آن
صاحب تحفه نوشته که امین الدوله کوید تخمی است شبیه بتودری سرخ و از ان ریزه تر و کیاه آن بقدر شبری و در کوهستان طبرستان و نواح آن یافت می شود
طبیعت آن
کرم و تر
افعال و خواص آن
جهت علل بلغمی و سوداوی نافع و چون پنجاه درم آن را تا صد درم با دو چندان آرد کندم نانها ترتیب داده تناول نمایند در تسمین بدن بیعدیل و فرزجۀ آن در اعانت بر حمل مجرب و مخرج جنین است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
دانک . [ ] (اِ) امین الدوله گوید تخمی است شبیه به تودری سرخ و از آن ریزه تر و گیاه او بقدر شبری و در کوههای طبرستان و نواحی آن یافت میشود. گرم و تر و جهت علل بلغمی و سوداوی نافع و چون پنجاه درهم او را تا صد درهم بادوچندان آرد و گندم و قدری روغن نانها ترتیب داده تناول نمایند در تسخین بدن بی عدیل و فرزجه  او در اعانت حمل مجرب و مخرج جنین است . (تحفه  حکیم مومن ).
&&&&&&&
دباء
بضم دال مهمله و تشدید بای موحدۀ مفتوحه و الف ممدوده و خفای همزه نوعی از قرع است که بفارسی کدوی رومی* نامند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
* کدو. [ ک َ ] (اِ) گیاهی است از رده  دولپه ای های پیوسته گلبرگ که سردسته  تیره  خاصی به نام تیره  کدوئیان می باشد. گیاهی است بالارونده و علفی و دارای برگهای ساده و خشن است و برخی از برگها بصورت پیچکها درمی آیند که گیاه بدان وسیله به تکیه گاه می چسبد. گلهای آن زردرنگ و نر و ماده از یکدیگرجدا هستند ولی بر روی یک پایه قرار دارند. میوه  این گیاه حجیم می شود و درون میوه دانه های زیادی قرار می گیرند. دانه  کدو مسطح و پهن و بدرازی 17 تا 30 میلیمتر و به عرض 8 تا 12 میلیمتر و بضخامت 3 تا 4 میلیمتر است . یک انتهای دانه مدور و انتهای دیگر نوک دار است . قسمت مورد استفاده دانه  کدو مغز دانه است که شامل لپه ها و یک پرده  نازک و برنگ مایل به سبز است . کدو اقسام مختلف دارد که غالباً میوه های آنها گوشت دار و خوراکی است . (از فرهنگ فارسی معین )
- کدو، قرع
Cucurbita maxima
به عربی دبا و به فارسی کدو نامند؛ ثمر نباتی است که آن را یقطین نامند و بیاره‌دار(ساقه‌دار) و بر مجاور خود می‌پیچد و بر زمین و دیوار نیز پهن می‌شود و برگ و شاخه آن بزرگ‌تر و قوی‌تر از خیار و خشن و مزغب از آن و بیخ آن باریک و بلند و اندک شیرین و مسکر و مطلق آن دو نوع است شیرین و تلخ و ثمر تلخ آن کوچک‌تر و به فارسی کدوی تلخ نامند و دو نوع است سبز و رومی و شیرین آن اصناف است صنفی مدور و صنفی طولانی تا به دو زرع زیاده هم شنیده شده.
طبیعت آن مطلقاً سرد و تر در دوم و روغن آن سرد و تر و مغز تخم آن در دوم سرد و در اول تر و با قوت مسکنه اخلاط متحرکه

خواص آن: سرد کننده و تر کننده و باز کننده گرفتگی های مجاری و مدر بول و ملین بطن و زائل کننده یرقان و تب های گرم است. خوردن پختۀ آن سریعاً جذب شده و با گرم مزاجان صفراوی موافق و مولد خلط هنجار است. به واسطه لطافتی که دارد اگر دیر هضم باشد مولد خلط سمی خواهد شد. برای گرم مزاجان و تب داران نافع، جهت کسانی که از قولنج رنج می برند ضرر آن زیاد خواهد بود. در ترکیب با خردل مولد خلط گرم شده و با مواد شور تولید خلط شور و با هر ماده ای به خلط آن تبدیل می شود
کدو به تنهایی یا با سایر داروها در امراض سردرد گرم و سرسام و هذیان و جنون و تورم های گرم و بی خوابی و خشکی دماغ و درد گلو و دندان درد و گوش درد و زردی حاصل از یرقان چشم و چشم دردی که نتیجه بخارات معده بوده و سینه درد و سرفه گرم و تسکین عطش و گرمی کبد و بند آمدن شکم و شدت صفرا و ملین بطن و اسهال و تب های صفراوی و خونی و مرطوب کردن دماغ و غشی به عنوان معالج به کار رفته و نافع است. در مورد بسیاری از امراض گرم و بواسیر و خونریزی احشاء مؤثر می باشد. برای کسانی که مزاج گرم صفراوی و خونی دارند و ساکنان مناطق گرم مفید است و در غیر این صورت ایجاد قولنج و نفخ و ثقل در معده و اشتها را از بین برده و مولد بلغم و سوداوی سوزان می شود. روغن آن را از آب تازه گوشت و مغز داخلی آن گرفته و با ربع وزن آن روغن کنجد و یا روغن بنفشه و بادام طبخ داده تا آب آن تبخیر شده و روغن آن بماند خواص آن در این مورد مانند روغن بنفشه و نیلوفر است
خواص آن به عنوان تر کننده بدن و رافع خشکی و خواب آوری و برای مالیخولیا و بی خوابی زیاد و تشنج خشک و گوش درد گرم و سرفه و نرم کردن سختی های تورمی به صورت های شربت آن و انفیه و قطره و بخور مورد مصرف است
مغز تخم کدو با نیروی تسکین دهنده اخلاط متحرک همراه است. مغز تخم کدو چاق کننده و رافع گرفتگی سینه و خونریزی ریه و سرفه گرم و تشنگی و تب های گرم و زخم امعاء و مثانه که از خلط گرم به وجود آمده باشد و هم چنین در لاغری کلیه و سوزندگی ادرار مصرف دارد. روغن تخم آن برای رفع یبوست دماغ و بی خوابی و تب های گرم و دل پیچه های صفراوی مؤثر و نافع است
رسول خدا«ص»فرمود یا علی بر تو باد به کدو که عقل و مخ را زیاد می کند1
1- وافی، ج3
کدوی تلخ ، قرع المر
Bitter gourd
طبع آن گرم بسیار گرم و خشک و سمی است
خواص آن: مقدار بسیار کم آن استفراغ آور بسیار قوی است و استفراغ نمودن به این ترتیب برای رفع تنگی نفس و سرفه تر مزمن نافع است. قطره آب گل آن در رفع یرقان و امراض سرد دماغی مجرب و ریشۀ آن گرم و خشک و حل کننده اورام و دردهای سرد که به صورت های مالیدن و ضمادی یا مفرد و یا در ترکیب با سایر داروها مصرف می شود
گفته اند که کدوی تلخ خشک را اگر بشکافند در وسط آن پرده ای مانند پرده عنکبوت می باشد در آورده و نرم بسایند و اندکی از آن انفیه شود برای رفع یرقان زرد چشم و صورت رنگ پریده مفید است
منبع
مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین عقیلی علوی خراسانی شیرازی
/////////////
دباء. [ دُب ْ با ] (ع اِ) کدو. (منتهی الارب ) (دهار). کدوی تر. (مهذب الاسماء). رجوع به دبا و نیز رجوع به قرع شود. واحد آن دباءة است . (دهار).
- دبا.[ دُب ب / دَب ب ] (اِ) ۞ قرع . کدو. (غیاث ) (برهان ) (اختیارات بدیعی ). کدوی تنبل . کدوی رومی . رجوع به دباء و نیز رجوع به قرع شود.
///////////
هو القرع، و هو الیقطین*، و هو الدّبّاء. ذکره جالینوس فی المقالة السّابعة.
* (یَ) [ ع . ] (اِ.) هر بوته که بر زمین پهن شود چون خربزه ، کدو، خیار و جز آن .
//////////
جنس القرع (الاسم العلمي: Cucurbita) من الفصيلة القرعية التي يرجع اصل زراعتها في جبال الأنديز في أمريكا الوسطى. يعتبر هذا جنس مصدرا مهما للغذاء عند البشر، ويستخدم لأغراض أخرى كالشراب والصيدلة، والزيت وفي التنظيف. تم جلب بعض أنواع القرع إلى أوروبا بعد اكتشاف أمريكا، وفي الوقت الحالي تستخدم في جميع انحاء العالم.
مراجع[عدل]
^ "Cucurbita L.". Tropicos, Missouri Botanical Garden. اطلع عليه بتاريخ January 12, 2014.
///////////
به آذری قاباق، کودو:
Qabaqbalqabaqkuduboranı (lat. Cucurbita) — Qabaqın dünyada 700-ə qədər növü vardır. Bunlardan 3 növü Azərbaycanda daha geniş becərilir.
/////////
به ترکی کدو، کودو، قاباق:
کدو یا کودو یا قاباق بیر بیتگی دی کی یمه لی گوی لردن سایلیر کدو نئچه جوره دی کدو تنبل یا حالوا کدو -گوی کدو
کدو تنبل[دَییشدیر]
کدو تنبل آمریکادا هالوین گونی قورخودماق اوچون ایشله نر بو کدونی باشا چکللر و قورخوداللار. کدو تنبلین توخوملاری یمه لی اولار و اونون توخوملارین چیدیاللار و یاغلی اولار کدو توخومون بارساق و مثانه نوخوشلوقوندا داوا اوچون ایشله دللر و بارساقی یغیب و ایشه سالار. کدو تنبل توخومی یاغلی اولار و کدوتنبلدن بیر جوره سین مربا جورلماقدا ایشلدللر.
گوی کدو[دَییشدیر]
گوی کدونی خوروش اوچون و یتیمچه ده پیشیه للر و یاخچی دادی اولار کدو سویوخلوقدی و کدونی ایستیلیق ائدن آداما داوا وئرللر
قایناقلار[دَییشدیر]
بؤلمه‌لر: باغلانتیسیز مقاله‌لرویکی‌لشدیریله‌جک مقاله‌لر
///////////
به ترکی استانبولی کاباک:
Kabak
Vikipedi, özgür ansiklopedi
 Vikipedi:Taksokutu
Kabak
Sarı Balkabağı
Sarı Balkabağı
Bilimsel sınıflandırma
Âlem:   Plantae
Bölüm: Magnoliophyta
Sınıf:    Magnoliopsida
Takım: Cucurbitales
Familya:          Cucurbitaceae
Cins:    Cucurbita
L.
Türler
C. digitata
C. ficifolia
C. foetidissima
C. maxima
C. mixta
C. moschata
C. okeechobeensis
C. palmata
C. pepo

Meyveleri bol lifli bir bitki olan kabak, bağırsakları tembel olanlar için tercih edilmesi gereken yiyeceklerdendir. Kabak potasyum, fosfor, kalsiyum, magnezyum, sodyum, demir gibi madensel elementler içerir. Kabak bedeni temizler, sinirleri yatıştırır. Besin değerinin kaybolmaması için kabağı buğuda pişirmek önerilir. Kabak çiğ olarak rendelenip salatalara da katılabilir.

Latincesi Cucurbita pepo olan kabak, Kabakgiller familyasından bir bitkidir. Bu familyanın diğer üyeleri:

Kavun
Karpuz
Hıyar
Acur
Kabak türleri :
Balkabağı (Cucurbita moschata)
Helvacıkabağı (Cucurbita maxima)
Sakızkabağı (Cucurbita pepo)

Bir tür kabak
Kabak çekirdeğinin iç kısmında rezin, sabit yağ (% 45-50), steroller ve etkili madde olarak kukurbitin isimli bir amino asit bulunmaktadır. Bu bileşiğin miktarı, türe ve varyeteye bağlı olarak,% 0.5-2 arasında değişir.

Stub icon         Sebze ile ilgili bu madde bir taslaktır. Madde içeriğini geliştirerek Vikipedi'ye katkıda bulunabilirsiniz.
Kategoriler: Sebze taslaklarıKabakgillerSebzeler
/////////
Cucurbita
From Wikipedia, the free encyclopedia
Cucurbita
Cucurbita fruits come in an assortment of colors and sizes.
Kingdom:
Clade:
Clade:
Clade:
Order:
Family:
Tribe:
Genus:
Cucurbita
L.
·         Mellonia Gasp.
·         Melopepo Mill.
·         Ozodycus Raf.
·         Pepo Mill.
·         Pileocalyx Gasp.
·         Sphenantha Schrad.
·         Tristemon Scheele 1848, illegitimate homonym, not Raf. 1819 (Juncaginaceae) nor Raf. 1838 (Juncaceae) nor Klotzsch 1838 (Ericaceae)[1]
Cucurbita (Latin for gourd)[3] is a genus of herbaceous vines in the gourd familyCucurbitaceae, also known as cucurbits, native to the Andes and Mesoamerica. Five species are grown worldwide for their edible fruit, variously known as squashpumpkin, or gourd depending on species, variety, and local parlance,[a]and for their seeds. First cultivated in the Americas before being brought to Europe by returning explorers after their discovery of the New World, plants in the genus Cucurbita are important sources of human food and oil. Other kinds of gourd, also called bottle-gourds, are native to Africa and belong to the genus Lagenaria, which is in the same family and subfamily as Cucurbita but in a different tribe. These other gourds are used as utensils or vessels, and their young fruits are eaten much like those of Cucurbita species.
Most Cucurbita species are herbaceous vines that grow several meters in length and have tendrils, but non-vining "bush" cultivars of C. pepo and C. maximahave also been developed. The yellow or orange flowers on a Cucurbita plant are of two types: female and male. The female flowers produce the fruit and the male flowers produce pollen. Many North and Central American species are visited by specialist bee pollinators, but other insects with more general feeding habits, such as honey bees, also visit.
The fruits of the genus Cucurbita are good sources of nutrients, such as vitamin A and vitamin C, among other nutrients according to species. The plants also contain other phytochemicals, such as cucurbitincucurmosin, and cucurbitacin.
There is debate about the taxonomy of the genus, as the number of accepted species varies from 13 to 30. The five domesticated species are Cucurbita argyrospermaC. ficifoliaC. maximaC. moschata, and C. pepo. All of these can be treated as winter squash because the full-grown fruits can be stored for months; however, C. pepo includes some cultivars that are better used only as summer squash.
Cucurbita fruits have played a role in human culture for at least 2,000 years. They are often represented in Moche ceramics from Peru. After Christopher Columbus's arrival in the New World, paintings of squashes started to appear in Europe early in the sixteenth century. The fruits have many culinary uses including pumpkin pie, biscuits, bread, desserts, puddings, beverages, and soups. Pumpkins and other Cucurbita fruits are celebrated in festivals and in flower and vegetable shows in many countries.
&&&&&&&
دب
بضم دال مهمله و سکون بای مشدده بفارسی خرس و بترکی ایو و بهندی ریچهه و بهال نیز نامند و مادۀ آن را بعربی قاره کویند
ماهیت آن
حیوانی است معروف محیل تر و هدید القوه از حیوانات امثال خود و کثیر الخوف از انسان و ذکی و قابل تعلیم و محاکی انسان و بدو پا ایستاده نیز راه می رود و عصی بدست می کیرد و راه می رود بدان و بدست می زند و سنک می اندازد و خون آن کثیر اللزوجت است و کویند صورت بچۀ آن حین الولادت بدان سبب معلوم نمی کردد چون مکرر آن را بلیسد لزوجت آن کم کردد صورت آن ظاهر می شود
طبیعت آن
کرم و کثیر الرطوبت و کوشت آن لزج و پیر مسن آن یابس المزاج
افعال و خواص آن
زهرۀ آن مفتح قوی آشامیدن یک دانک آن با عسل جهت صرع و با سکنجبین و با عسل و فلفل جهت درد جکر بارد و استسقای لحمی و زقی و نیم مثقال آن جهت قولنج دواب بغایت نافع و اکتحال آن با عسل و آب رازیانه جهت قوت بصر و رفع بیاض و رویانیدن مژه و طلای آن بشرط مداومت تا پنج مرتبه با عسل و فلفل جهت قروح اکله و حزاز و رویانیدن موی مجرب و پنیر مایۀ آن جهت فربه کردن بدن مؤثر و آشامیدن آن بقدر یک مثقال جهت صرع بلغمی و اکتحال آن بعد از کندن شعر منقلب مانع روئیدن آن و طلای آن بر بدن مانع روئیدن موی بران و بر دمل باعث سرعت نضج آن و پیه آن در سوم کرم و خشک و ضماد آن جهت درد مفاصل مزمن و نرم کردن اعصاب و اعضای متحجره و بیرون رفتن و شکستن استخوان و کوفتکی اعضای و بر سینه جهت سرفۀ بارد و بر برص و داء الثعلب و طلای آن بر بدن اطفال حین الولاده جهت عدم ضرر از مضرتهای خارجی مؤثر و چون جوف انار را بتمامی خالی کرده با هموزن آن روغن زیتون در ان کذارند و بآتش کرم کنند جهت رویانیدن موی ابروی و داء الثعلب و بواسیر و نواصیر و سعفه نافع و پوست آن بسیار خشک و نشستن بران جهت فالج و نقرس مرطوبین و صاحب قشعریره و چون خصیۀ آن را شکافته مازو و سمانی بران پاشیده خشک کنند و سائیده بخورند جهت رفع اسهال بغایت نافع و ضماد سرکین آن محلل خناق و اورام و خوردن آن جهت رفع مغص و بخور موی آن جهت کریزانیدن هوام مؤثر و تعلیق چشم راست آن باعث کریختن وحوش و تعلیق هر دو چشم آن در لته بسته بر کردن صاحب تپ ربع رافع آنست
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
دب . [ دُب ب ] (ع اِ) خرس . (دهار) (منتهی الارب ).خرس نر. ج ، اَدُب . (مهذب الاسماء). ج ، دِباب . (مهذب الاسماء). ج ، اَدباب . دَبَبَة. (منتهی الارب ). حکیم مومن در تحفه آرد: بفارسی خرس و به ترکی آیو گویند ازسایر حیوانات محیل تر و شدیدالقوة و کثیرالخوف است در دوم گرم و در سوم رطب و مسن او یابس المزاج و جوان او شدیداللزوجة است ... اگر قدری از خون خرس به کسی که نو دیوانه باشد بدهند عاقل شود. (برهان ). و نیز رجوع به تذکره  ضریرانطاکی و صبح الاعشی ج 2 ص 48 شود. || در تداول فارسی چون گویند جوانی دب است یا مردی دب است ، مراد جوان خودرای و ناتراشیده است .
- دب بودن ؛ خشن و متکبر بودن .
|| بنات النعش . هفتورنگ . دو صورت اند از ترکیب کواکب قریب قطب شمالی .
- دب اصغر ؛ خرس خرد. هفتورنگ کهین . بنات النعش خرد. رجوع به دب اصغر در ردیف خود شود.
- دب اکبر ؛ خرس بزرگ . هفتورنگ مهین . بنات النعش بزرگ . رجوع به دب اکبر در ردیف خود شود.
- دب البحر ؛ نوعی حیوان دریائی علفخوار پستاندار و ذوحیاتین به افریقا و امریکا ۞ . (دزی ج 1 ص 421).
- دب الورد ؛ نام نوعی کرم که بر گلهای سرخ یافته شود. (دزی ج 1 ص 421).
|| گاو کوهی . (اما ازمآخذ مهم این یادداشت تایید نشد).
/////////////
خرس‌ها (در متون طب سنتی با نام عربی آن دب) پستاندارانی هستند که در خانواده Ursidae جای می‌گیرند. خرس‌ها به فروراستهٔ سگ‌واران تعلق دارند و نزدیک‌ترین خویشاوندانشان خوک‌های دریایی هستند. هرچند فقط هشت گونه خرس وجود دارد اما پراکنش جغرافیایی وسیعی دارند و در زیستگاه‌های متنوعی از قطب شمال گرفته تا برخی نقاط نیمکره جنوبی سکونت دارند.
ویکی
//////////
به عربی دب:
الدب من الثديات المفترسة من عائلة الدبيّات المنتشرة في أماكن كثيرة من بقاع العالم. يسمّى الذكر في العربيّة دب، والأنثى دبّة، والصغار جراء أو دياسم.
//////////
به آذری آئیکیمیلر:
Ayıkimilər (lat. Ursidae) – yırtıcılar dəstəsinə aid heyvan fəsiləsi.
/////////
به عبری دُبی ائیم:
דוביים (שם מדעי: Ursidae) היא משפחה בסדרת הטורפים. במשפחה זו נמצא המין דוב הקוטב, שהוא היונק הטורף היבשתי הגדול ביותר בעולם. הדובים חיים בבתי גידול מגוונים. דובים הם יונקים גדולים בעלי גוף מכוסה פרווה וזנב קצר.
דוב חום סורי בגן החיות התנ"כי
דוב קוטב
בריבל טורף סלמון
תזונה: דובים הם אוכלי כל, כלומר הם ניזונים גם מצמחים וגם מבשר. הדוב החום של אלסקה אוהב במיוחד דגי סלמון, הדוב המלאי צד טרמיטים ודובי המשקפיים ניזונים בעיקר מצמחים.
////////////
به باسای جاوه ای برووانگ:
Bruwang kalebu kéwan karnivora ya iku kéwan kang mangan daging, ananging ana uga bruwang kang mangan madu.[1] Bruwang nduwé buntut cilik.[1] Bruwang bisa ngambung lan ngrungokaké kanthi temen saéngga ngerténi ing endi ana mangsa.[1]Kukuné cacahé lima saben tlapak tangan.[1] Bruwang wuluné dawa, ketel lan kasar. Bruwang nduwé cakar lan moncong dawa lan kuping bunder.[1] Untuné bisa kanggo nyuwèk daging kang dadi panganané.[1] Kukuné kanggo nyuwèk, ngeruk, lan nyekel mangsané.[1] Bruwang nduwé kurang luwih 32 nganti 42 untu.[1] Untu taring bruwang ukurané cilik.[1] Untu geraham bruwang ukurané amba, datar lan digunakaké kanggo ngetok lan nggiling daging dadi luwih cilik lan gampang dipangan.[1]
///////////
به سواحلی دُبو:
Dubu (jina la kisayansi ni Ursidae) ni mnyama mkubwa mwenye manyoya mengi.
////////////
به کردی هِرچ، هورچ:
Hirç an hurç (Ursidae), famîleyekî goştxweran ku gelek hov û kûvî ye. Bi pirranî li bakurê Afrîkaya BakurAmerîkaEwropaû Asyayê dijîn. Li cihên darî de dijîn. Hirç di demsalê zivistanê lena xwe de dikeve xewa zivistanê. Der biharê derdikeve derva û heta payiza dereng êmîşê çolê yên wek dendereşk, biyok, hurmiyê beyani dixwe. Hirç goşt û hêşinayiyê dixwe.
Taksonomî[biguherîne]
Famîleya hirçan (Ursidae), gelek cureyan tê de hene wek:
·         
·         Hirçê Panda yê GirsAiluropoda melanoleuca
·         Hirçê xwedî berçavkTremarctos ornatus
·         Hirçê qehweyîUrsus arctos
·         Hirçê berfîn an polarUrsus maritimus
·         Hirçê Amerîkayî reşUrsus americanus
·         Hirçê Asyayî reşUrsus thibetanus yan Selenarctos thibetanus
·         Hirçê tembelî yan tirralîMelursus ursinus
·         Hirçê rojêUrsus malayanus
//////////
به ازبکی آیقلر:
Ayiqlar (Ursidae) — yirtqichlar turkumiga mansub sut emizuvchilar oilasi. Eng yirik yirtqichlar, boshi katta, bo‘yni qisqa va yo‘g‘on. Panjalari kuchli rivojlangan, tovonida yuradi. Dumi kalta, kalin juni orasida deyarli sezilmaydi. Ko‘pchilik A. o‘simlikxo‘r yoki aralash oziqlanadi. Ayiqlar odamga tegmaydi. Faqat oziq tanqis bo‘lganida, keksa va yarador ayiqlar odam uchun xavfli hisoblanadi. Oq ayiq esa haqiqiy yirtqich bo‘lib, odam uchun xavfli. A. ning 4 uruqqa mansub 7 turi mavjud. Qo‘ng‘ir ayiq (Ursus arctosYevropaOsiyoShimoliy Afrika va Amerikaning o‘rmonli o‘lkalarida tarqalgan. Tanasining uz. 2,5 m, og‘irligi ba’zan 750 kg ga yetadi. O‘zbekistonning tog‘ o‘rmonlarida oqtirnoqli qo‘ng‘ir ayiq (U. arctos leuconyx) uchraydi. Qo‘ng‘ir ayiq okt,— noyabrdan mart — apr.gacha daraxtlar kovagi, toshlarning ostidagi kovaklarda, tabiiy chuqur joylar yoki o‘zi qazigan iniga tushib qishki uyquga ketadi. Urg‘ochilari uyada 2—3 ta, ba’zan 1 yoki 4 ta nimjon bola tug‘adi. Qora ayiq, Himolay ayig‘i (U. thibetanus)ning tanasi birmuncha kichik va xipcharoq, quloqlari yirik, juni qora, faqat ko‘kragining oldingi tomonida tasmaga o‘xshash oq juni bo‘ladi. Sharqiy va Jan.-Sharqiy Osiyoning ara-lash va keng bargli subtropik urmonlarida yashaydi. Qora ayiq ham qo‘ng‘ir ayiq singari mevalar, o‘simliklarning barglari va yosh novdalari, turli hasharotlar va hayvonlarning murdalari bilan oziqlanadi. Oq ayiq (U. maritimusArktikamuzliklarida yashaydi, asosan tyulenlar, hayvonlarning murdalari bilan oziqlanadi. Qishda uxlamaydi. Tanasining uz. 3 m, og‘irligi 750 kg gacha keladi. Baribal (Euarctos americanusShimoliy Amerikadatarqalgan, juni silliq, tanasining uz. 1,5—1,8 m, og‘irligi 120–150 kg ga yetadi. Janubiy Osiyoning tropik va subtropik o‘rmonlarida Malayziya ayig‘i (Helarctos malayanos), Hindiston va Seylonda labdor ayiq (Melursus ursinus), Janubiy Amerikada ko‘zoynakli ayiq (Tremaratus ornatus) uchraydi. Ko‘pchilik ayiklar mo‘ynasi va yog‘i uchun ovlanadi. Lekin barcha turlarining soni keskin kamayib ketayotganligi tufayli aksari mamlakatlarda muhofaza qilinadi. A. ning 5 turi Xalqaro Qizil kitobga, qo‘ng‘ir ayiq O‘zbekiston Qizil kitobiga kiritilgan.
///////////
به پنجابی رِچِه:
رچھ دد پلانوالے تے ماس کھانے جانوراں دا اک ٹبر اے۔ ایدیاں اٹھ ونڈاں نیں۔ ایہ اتلا امریکہ دکھنی امریکہ ایشیاء تے یورپ چ لبدا اے۔ رچھ دا وڈا پنڈا اگے ودی نک ودے موٹے وال، پنجے وچ پنج انگلاں ہوندیاں نیں۔
/////////////
به پشتو:
يږ (په لاتين: Ursidae) د تی لرونکو ژويو څخه تر ټولو لوی غوښه خوړونکی ژوي دي چې په امریکا، اروپا او آسيا کې په ځنگلونو کې ژوند کوي. یږان غوښه او نباتات خوری خو د دي ژوي څو ډولونه یوازې غوشې یا یوازې بوټي خوري. د بېلگی په توگه: قطبي یږ چې په شمالی قطب کې ژوند کوي یوازې کبان ښکار کوي . د دي غوښه خوړونکی ژوي په مقابله کې لوی پانډا چې په چین کې ژوند کوي، په اصلي توگه بوټي خوړونکی ژوي دي.
///////////
به کردی سورانی ورچ:
ورچ گیانلەبەرێکی گواندارە کە لە ئاسیا و ئەورووپا و ئەمریکا دەژین. ورچەکان بە شێوەی زانستی بنەماڵەی Ursidae پێک دێنن و ئێستا ٨ جۆری سەرەکیی ورچ لە جیھاندا دەژین.
/////////
به ترکی استانبولی آیقیلر:
Ayıgiller (Ursidae), hepçiller[kaynak belirtilmeli] takımına ait bir familyaKüçük ayılar (Procyonidae) familyası ile karıştırılmamaları için Büyük ayılar ya da Asıl ayılar da denilir.
///////////
به اردو ریچه:
ایک چوپایہ پستانیہ جانور ہے۔ دنیا بھر کی اس کی تقریباًًً آٹھ اقسام پائی جاتی ہیں۔ ان کی بستیوں کی بڑی تعداد شمالی نصف کرہ میں جبکہ کچھ بستیاں جنوبی نصف کرہ میں بھی موجود ہیں۔ اس کے نر کو اُردو میں ریچھ اور مادہ کو ریچھنی کہا جاتاہے۔ ریچھ زیادہ تر براعظم شمالی امریکا، جنوبی امریکا، یورپ اور ایشیا میں پائے جاتے ہیں۔ دورِ حاضر کے جدید ریچھ عام طور پر بڑے جسم، چھوٹی ٹانگوں، قدرے بڑی تھوتھنی، جھبرے بال، زمین پر ٹکاکر چلنے والے ہاتھ اور پنچے اور ایک چھوٹی دم کے حامل ہوتے ہیں۔ قطبی ریچھ زیادہ تر گوشت خور ہوتے ہیں جبکہ دیوقامت پانڈا کی خوراک بانس ہوتی ہے جبکہ باقی ماندہ چھ اقسام ہمہ خورہوتی ہیں اور ان کی خوراک میں زیادہ تر چھوٹے جانور اور پودے شامل ہیں۔
////////////
به اویغوری: ئېيىق
////////////
Bear
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article is about the placental family. For the koala and extinct bear-like marsupials, see Phascolarctidae.
"Ursine" redirects here. For the village, see Ursine, Nevada. For other uses, see Bear (disambiguation).
This article needs additional citations for verification. Please help improve this article by adding citations to reliable sources. Unsourced material may be challenged and removed. (December 2015) (Learn how and when to remove this template message)

Bears
Temporal range: 38–0 Ma
O
S
D
C
P
T
J
K
N
Late Eocene – Recent
Captive brown bear at the Polar Zoo.
Kingdom:
Phylum:
Class:
Order:
Suborder:
Infraorder:
Family:
Ursidae
G. Fischer de Waldheim, 1817
Subfamilies
Bears are mammals of the family Ursidae. Bears are classified as caniforms, or doglike carnivorans, with the pinnipeds being their closest living relatives. Although only eight species of bears are extant, they are widespread, appearing in a wide variety of habitats throughout the Northern Hemisphere and partially in the Southern Hemisphere. Bears are found on the continents of North AmericaSouth AmericaEurope, and Asia.
Common characteristics of modern bears include large bodies with stocky legs, long snouts, shaggy hair, plantigrade paws with five nonretractile claws, and short tails. While the polar bear is mostly carnivorous, and the giant panda feeds almost entirely on bamboo, the remaining six species are omnivorous with varied diets.
With the exception of courting individuals and mothers with their young, bears are typically solitary animals. They are generally diurnal, but may be active during the night (nocturnal) or twilight (crepuscular), particularly around humans. Bears possess an excellent sense of smell and, despite their heavy build and awkward gait, are adept runners, climbers, and swimmers. Bears use shelters, such as caves and burrows, as their dens; most species occupy their dens during the winter for a long period (up to 100 days) of sleep similar to hibernation.[1]
Bears have been hunted since prehistoric times for their meat and fur. With their tremendous physical presence and charisma, they play a prominent role in the artsmythology, and other cultural aspects of various human societies. In modern times, the bears' existence has been pressured through the encroachment on their habitats and the illegal trade of bears and bear parts, including the Asian bile bear market. The IUCN lists six bear species as vulnerable or endangered, and even least concern species, such as the brown bear, are at risk of extirpation in certain countries. The poaching and international trade of these most threatened populations are prohibited, but still ongoing.
Contents
  [show] 
Etymology
The English word "bear" comes from Old English bera and belongs to a family of names for the bear in Germanic languages that originate from an adjective meaning "brown".[2] In Scandinavia, the word for bear is björn (or bjørn), and is a relatively common given name for males. The use of this name is ancient and has been found mentioned in several runestone inscriptions.[3]
The reconstructed Proto-Indo-European name of the bear is *hŕ̥tḱos, whence Sanskrit ṛ́kṣaAvestan aršaGreek ἄρκτος (arktos), Latin ursusWelsh arth (whence perhaps "Arthur"), Albanian ariArmenian արջ (arj). Also compared is Hittiteḫartagga-, the name of a monster or predator.[2] In the binomial name of the brown bearUrsus arctosLinnaeus simply combined the Latin and Greek names.
The Proto-Indo-European (PIE) word for bear, *hŕ̥tḱos seems to have been subject to taboo deformation or replacement in some languages (as was the word for wolfwlkwos), resulting in the use of numerous unrelated words with meanings like "brown one" (English bruin) and "honey-eater" (Slavic medved).[4] Thus, some Indo-European language groups do not share the same PIE root.
&&&&&&&
دبس
بکسر دال و سکون باء یک نقطه و سین مهمله بفارسی دوشاب نامند و شامل دوشاب انکوری و خرمائی و توت سفید و امثال اینها است و از مطلق آن مراد انکوری و خرمائی است
ماهیت آنکوری آن
آنست که آب انکور شیرین رسیده را کرفته صاف نموده طبخ نمایند تا سه ربع آن برود پس بران خاک خاصی که خاک دوشاب نامند و کویند که خاک رست است می زنند و می کذارند تا دردی آن ته نشین و شیرین کردد و تا خاک بران نزنند خوب شیرین نمی کردد بلکه اندک طعم ترشی دارد و اندک ناصاف است و خاک نازدۀ آن موسوم برب عنب و میپختج است و در قرابادین
ذو عنب نسخ آن بتفصیل ذکر یافت و خرمائی آن انواع از مطبوخ و غیر مطبوخ و غیر مطبوخ آنست که خرماهای رسیده را کرفته در آب جوش می دهند تا حلاوت و شیرۀ آن در آب آید پس صاف نموده طبخ می نمایند تا غلیظ و انکشت پیچ کردد و سیلان آنست که خرماهای بسیار رسیده را بالای هم جمع می نمایند در جلتها کرده و آنچه شیره از ثقل آنها برهم نشسته تراوش کند و برآید کرفته اندک طبخ می نمایند تا غلیظ و قریب بانجماد کردد و یا آنکه در ظرف سرکشادی کرده بر بالای آن پارچۀ تنکی انداخته بر آفتاب می کذارند تا غلیظ و قریب بانعقاد رسد و این بهتر و لطیفتر از مطبوخ آنست و از توت آنست که آب توت سفید شاداب را کرفته بآتش ملایم طبخ می دهند تا غلیظ کردد و بدین دستور دوشاب هر چیز را که خواهند اخذ می نمایند
طبیعت دوشاب انکوری
در دوم کرم و در آخر اول تر
افعال و خواص آن
مولد خون صالح و مسمن بدن و مفتح سدد و با سداب جهت صرع و با افتیمون جهت وحشت و جنون و با مغز قرطم جهت رفع شری در همان روز و با انجیر و حلبه جهت سعال مزمن و درد سینه و با اندک زعفران جهت رفع هم و غم و غضب شدید و با شیر تازه دوشیده و اندک بادام جهت خفقان و هزال مفرط و ضعف احشا عجیب الاثر و با اندک سرکه جهت یرقان و سپرز و با ماء الشعیر جهت تفتیت حصات و ادرار بول و ضماد مطبوخ آن با خطمی جهت تحلیل اورام و کشودن دمل نافع مقدار شربت آن از دو مثقال تا بیست مثقال و اکثار آن محرق خون و مصدع مصلح آن تخم ریحان و خشخاش است شیخ الرئیس فرموده که با آب سیب و قدر برک ریحان و اندکی حرمل قائم مقام خمر است الا در اعکار
طبیعت خرمائی آن
در دوم کرم و در اول خشک
افعال و خواص آن
کثیر الغذا و ملین طبع مبرود المزاج و بلغمی و جهت فالج و درد مفاصل و سرفۀ بارد و تقویت باه بارد المزاج و طلای آن بتنهائی و یا با قسط و نمک جهت رفع کلف و با شونیز جهت جمود اعضا از سردی هوا نافع که بر بدن بمالند و در جای کرم مانند حمام و غیر آن نشینند و محرق خون و مولد خلط عکر سوداوی مصلح آن سرکه و بادام و خشخاش و سکنجبین و ترشیها است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
دبس . [ دِ / دِ ب ِ ] (ع اِ) دوشاب خرما. (منتهی الارب ). دوشاب خرما را گویند که آتش ندیده باشد. (برهان ) (لغت محلی شوشتر). شیره ٔ خرما. عصاره ٔ رطب ناپخته . (بحر الجواهر). صاحب اختیارات بدیعی گوید بپارسی دوشاب خرمائی گویند و بهترین آن بصری بود که آنرا سیلان خوانند و آن آتش ندیده باشد و آنچه از رطب فارسی گیرند دوشاب خوانند طبیعت آن گرم و تر بود و کلف زائل بگرداند... (اختیارات ). و نیز رجوع به تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 154 شود. || مطلق دوشاب . (لغت محلی شوشتر). شیره . دوشاب . (دهار) (بحر الجواهر) (مهذب الاسماء).دوشاب یعنی شیره ٔ انگور. (غیاث ). || انگبین . (منتهی الارب ).
//////////
دبس‌
بپارسی دوشاب خرمایی گویند بهترین وی بصری بود که آن را سیلان گویند و آن آتش ندیده باشد و آنچه از رطب فارسی گیرند دوشاب خوانند و طبیعت آن گرم و تر باشد کلف زایل کند چون با قسط و نمک بدان مالند و طبع نرم دارد و غذا دهد لیکن خلطی غلیظ و خونی عکر از وی متولد شود و مصلح وی بادام و خشخاش بود بعد از آن سکنجبین ساده و مغز کاهو خورند
اختیارات بدیعی
&&&&&&&
دبق
بکسر دال و سکون بای موحده و قاف و آن را قسوس نامند و بفارسی مویزک عسلی و کشمش کاولیا
ماهیت آن
دانه ایست از نخود کوچکتر و سبز رنک و چون خشک کردد پوست آن درهم پیچیده و مائل بسیاهی شود و در جوف آن رطوبتی چسپنده باشد و دانهای آن بقدر خشخاش و کیاه آن از درخت امرود و غیر آن متکون می کردد و چندین شاخ از یک مکان می روید برک آن شبیه ببرک مورد و انار و لطیف باشد و سبز نیمرنک و بهترین آن تازۀ املس مدور آنست که لون اندرون آن کراثی و بیرون آن مائل بسبزی و سیاهی و سرخی می باشد
طبیعت آن
کرم در آخر دوم و خشک در اول و با رطوبت فضلیۀ غیر لزجه و بعضی در سوم کرم و خشک دانسته اند و قوت آن مرکب از جوهر حار هوائی و بارد مائی و اندک جوهر قابض ارضی و بعد ورود ببدن از هریک فعل مختص بدان ظاهر می کردد
افعال و خواص آن
ملطف و محلل و ملین و کدازندۀ رطوبات رقیقه و غلیظه و جاذب آنها از عمق بدن و چون در آب کرم بخیسانند و پوست و تخم آن را از عسل آن افشرده صاف آن را با مغز کردکان یا با مغز دانۀ بید انجیر سرشته بنوشند که دستور آشامیدن آنست جهت تنقیۀ سودا و بلغم و تفتیح سدد و عرق النسا و نواصیر و امراض بارده نافع و طلای آن منضج و منفجر و جمع کنندۀ مواد اورام و مسکن دردهای بارد و بار اتینج و موم جهت نضج دملها و شرای بلغمی و اورام بلغمی و تلیین مفاصل و بدستور بازرنیخ جهت شرای بلغمی و اورام بلغمی و تلیین مفاصل و با کندر جهت قروح خبیثه و با زرنیخ و زفت جهت قلع ناخن و با آهک و آب انکور و عسل جهت رویانیدن آن و با حنا جهت سعفه و ابریه و با روغن کل جهت دراز کردن موی و جوشانیدۀ آن در آب آهک جهت تحلیل اورام سپرز مؤثر و ممزوج آن با آهک جهت اذابۀ طحال و جذب و جلب رطوبات غلیظه از عمق بدن نافع مضر دل مصلح آن بادرنجبویه مقدار شربت آن تا یک مثقال و زیادۀ آن مورث مغص و دوار و ثقل اعضا بدل آن در تحلیل نصف وزن آن ابهل و چهار دانک آن بادام و و در سائر افعال نیم وزن آن عاقر قرحا و چون دبق را با عسل و دوشاب و سپستان طبخ دهند و مانند خیاطۀ باریک ساخته بر روی اشجار اندازند طیوری که بران نشینند بپای آنها چسپیده صید کردند و چون با قرمز بیامیزند باعث شدت رنک آن کردد و در سائر رنکها نیز بسیار دخیل است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
دبق . [ دِ ] (اِ) سریش . (مهذب الاسماء). دَبق . رجوع به دبق شود. سریشم که بدان مرغان را شکار کند. (منتهی الارب ). گیاهی است که در ساقه و شاخه های برخی از درختان مانند امرود ایجاد شود. آنرا از درخت بلوط و سیب و امرود و درختی دیگر گیرند. (مفاتیح ). داروش . طَبق . طِبق . حبی است برنگ و اندام زرشک و آنرا مویزج عسلی گویند بسبب آنکه چون بشکنند لعابی سفید و لزج مانند عسل از درون آن برآید گرم و خشک در دوم و جمیع ورمها را نافع بود و گویند کلمه عربی است . (از برهان قاطع). شجرةالدبق . عین السرطان . حمداﷲ مستوفی گوید: ثمره ٔ آن مانند نخود است و عصاره ٔ آن دبق است . (نزهة القلوب ). مویزک عسلی . مویزج عسلی . (بحر الجواهر). شلم . صمغ درخت . (زمخشری ). و هوشی ٔ یلتزق کالغراء یصاد به الطیر. (زمخشری ). کشمش کولی ۞ به یونانی ایکسس ۞ و به لاطینی ویسکوم ۞ نامند. اقسوس . حکیم مؤمن در تحفه آرد: بفارسی مویزک عسلی و کشمش کاولیان نامند و آن دانه ای است از نخود کوچکتر و سبز مایل به سیاهی و در جوف او رطوبت چسبنده و دانه های بقدر خشخاش و گیاه او از درخت امرود و غیر آن متکون میشود و چندین شاخ از یک مکان میروید. برگش شبیه به برگ مورد لطیف و سبز نیمرنگ . در آخر دوم گرم و در اول خشک و با رطوبت فضلیه و جاذب از عمق بدن ... - انتهی . صاحب اختیارات بدیعی گوید: اقسوس خوانند و آن دانه ای است مشابه زرشک و دانه ٔ مورد و عطاران شیراز آنرا مویز عسلی خوانند و چون بشکنند عسلی لزج بغایت چسبنده در اندرون بود بهترین وی تازه ٔ املس بود که لون اندرون وی کراثی بود ولون بیرون وی سیاهی که به سرخی زند و طبیعت وی گرم و خشک در سوم و گویند در دوم ... انتهی
- مویزج . [ م َ زَ ] (معرب ، اِ) انشاثا. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). زبیب الجبل . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). دارویی است . (نزهةالقلوب ). نبات او کوهی بود و دانه ٔ آن سیاه بود و پوست او درهم آمده به نخود سیاه مشابه بود. (صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی ). زبیب جبلی خوانند و به فارسی مویزک گویند و نیکوترین آن مصری بود بسیار رسیده و معروف بود به مویزج مصری . (اختیارات بدیعی ).
- مویزج حجری ؛ کشمش کولی . مویزک . زبیب الجبل . رجوع به کشمش کولی در ذیل مدخل کشمش و مترادفات دیگر در جای خود شود.
- مویزج عسلی (فارسی ) ؛ دبق . و آن بار درختی باشد که در درون ماده ای چسبنده دارد که بدان مرغان را شکرند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دبق شود.
////////////
دِبق‌
قسوس خوانند و آن حبی است مانند زرشک و دانه مورد و عطاران بشیرازی وی را مویزج خوانند و چون بشکنند عسل لزج و بغایت چسبنده در اندرون وی بود بهترین آن تازه‌املس بود که لون اندرون وی کراثی بود و لون بیرون وی سیاه بود که به سرخی زند و طبیعت وی گرم و خشک است در سیوم و گویند در دوم و در وی رطوبت فضلی بود و غیر نضج و اسحق گوید گرم و تر بود و محلل و ملین بود چون با زرنیخ بر ناخن تباه شده نهند قلع کند بر ورمهای سرد و شرابلغمی ضماد کنند نافع بود و چون با زرنیخ و موم خلط کنند به اجزای مساوی و بر ورم بن گوش نهند مجموع ورمها را نافع بود و اگر با کندر بیامیزند و بر ریشهای کهن نهند زایل کند و اگر با بوره بر سپرز نهند بگدازاند و بلغم و عرق النسا و نقرس را نافع بود و چون نیم درم از وی مستعمل کنند جذب رطوبت غلیظ از عمق بدن بکند و فولس گوید خلطها در اعضا بگدازاند و قوت اعضا بدهد و رطوبت زایل کند و مرقوریوس گوید محلل اخلاط فاسد بود که در ورکین جمع شده باشد اما مضر بود به قلب و از خوردن وی قراقر در شکم پیدا شود و مغص آورد و دوار و اولی آن بود که به آب عسل قی کنند و حقنه کنند و سکنجبین بیاشامند و گویند مصلح وی بالنکو و گاوزبان بود و بدل وی نیم وزن وی عاقرقرا بود و در تحلیل ورمهای صلب چهاردانگ وزن آن جوز سرو و نیم وزن آن ابهل بود
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد: دبق به کسر دال و سکون با و قاف آن را قسوس نامند و بفارسی مویزک عسلی و کشمش کاولیا و آن دانه‌ایست از نخود کوچکتر و سبزرنگ و چون خشک گردد پوست آن درهم پیچیده و مایل بسیاهی شود و در جوف آن رطوبتی چسبنده باشد و دانهای آن بقدر خشخاش و گیاه آن از درخت امرود و
غیر آن متوکن می‌گردد و چندین شاخ از یک مکان می‌روید و برگ آن شبیه ببرگ مورد و انار و لطیف می‌باشد و سبز نیمرنگ
شلیمر تحت عنوان مویزک و کشمش لولی لاتین آن راDELPHINIUM STAPHYSAGRIA یاSTAPHYSAGRIA گوید فرانسه ‌STAPHISAIGRE انگلیسی‌LOUSWORT
اختیارات بدیعی، ص: 162
//////////////
بررسی خصوصیات فنولوژیک موخور (Loranthus europaeus Jacq.) به‌منظور مدیریت زمانی کنترل آن
مقاله 14، دوره 24، شماره 1، بهار 1395، صفحه 162-150            XML اصل مقاله (583 K)
نوع مقاله: مقاله پژوهشی
نویسنده
احمد حسینی
استادیار پژوهش، بخش تحقیقات منابع طبیعی، مرکز تحقیقات و آموزش کشاورزی و منایع طبیعی استان ایلام
چکیده
شناخت خصوصیات فنولوژی گیاه نیمه‌انگلی موخور (Loranthus europaeus Jacq.)گامی اساسی برای مدیریت کنترل آن در زمان مناسب است. برای این منظور جنگل‌های بلوط دامنه جنوبی کوه مانشت واقع در میان‌تنگ هیانان در شمال شرقی شهر ایلام انتخاب شد. در منطقه مورد مطالعه سه منطقه تحقیقاتی در ارتفاعات 1600 تا 1800، 1800 تا 2000 و 2000 تا 2200 متر از سطح دریا درنظر گرفته شد. در هر منطقه پنج درخت بلوط ایرانی مبتلا به موخور گزینش شدند و پایش صفات فنولوژی آنها طی پنج سال انجام شد. نتایج نشان داد که صفات فنولوژی موخور متأثر از موقعیت ارتفاعی بود. پدیده‌های فنولوژیک در ارتفاعات پایین با اختلاف چندروز زودتر از ارتفاعات بالاتر رخ داد. همچنین زمان ظهور پدیده‌های فنولوژیک و بازه زمانی آن‌ها در سال‌های متوالی با هم تفاوت داشت. براساس نتایج ظهور پدیده‌های فنولوژیک در ارتفاعات مختلف و سال‌های مختلف، می‌توان گفت که زمان پیش از رسیدن میوه که تا مردادماه است، مناسب‌ترین زمان برای قطع موخور است. در صورت توجه به زمان مناسب قطع، می‌توان پیش از رسیدن میوه موخور به حذف مطمئن کپه‌های موخور از روی درختان بلوط ایرانی کمک کرد و از بروز مشکلات جمع‌آوری و حذف میوه‌های موخور و احتمال پراکنش بعدی بذرها جلوگیری کرد.
کلیدواژه ها
ایلام؛ بلوط ایرانی؛ فنولوژی؛ کنترل مکانیکی؛ موخور
////////////
موخور، (در متون طب سنتی دِبق) چشم بلبلی (Loranthus) سرده‌ای است از موخوریان Loranthaceae نیمه‌انگلی که بر روی شاخه‌های درختان چوبی رشد می‌کنند.
این درختچه اغلب روی درختان بلوط غرب می‌روید و دارای برگ‌های مستطیلی و نوک کند، با رگبرگ‌های نامحسوس می‌باشد.
گیاه چوبی با انشعابات دو شاخه که هر انشعاب آن دو برگ همیشه‌سبز چرمی دارد. در بهار هر سال به گل می‌روند و در پاییز میوه‌های دارواش می‌رسند. میوه این گیاهان را پرندگان خورده و دانه‌های آن را با مدفوع خود دفع می‌کنند که بذرها به علت داشتن ماده چسبنده ویسین به سطح شاخه‌ها می‌چسبند.
موخور دارای اندام مکنده گوه‌ای شکل است که به داخل پوست، بُن‌لاد cambium و چوب رشد می‌کنند. شانکرهای متورم یا پهن در شاخه درختان آلوده تشکیل می‌شود. پاتوژن تعادل هورمونی گیاه را مختل کرده و باعث تشکیل جاروک در قسمت‌های مختلف درخت می‌شود. درخت در محل شانکر روی تنه می‌شکند.
موخور در ایران دو گونه دارد که به نام‌های «موخور» و «چشم بلبلی» معروفند و در مناطق رویشی زاگرس بیشتر به درختان پهن برگ بلوط، بادام، بنه، افرا و کرکو خسارت وارد می‌کنند.
منابع و پانویس‌ها[ویرایش]
انجمن علمی دانشجویی جنگلداری ارومیه. بازدید: نوامبر ۲۰۱۳.
واژه‌های مصوّب فرهنگستان تا پایان سال ۱۳۸۹ (مجموع هشت دفتر فرهنگ واژه‌های مصوّب فرهنگستان)
ویکی‌پدیای انگلیسی.
پرش به بالا Loranthus europaeus
ویکی
/////////////
به عربی
الإسار جنس نباتي يتبع من الفصيلة البطباطية. يضم 1341 نوعاً من النباتات الطفيلية.
من أنواعه[عدل]
الإسار الأوروبي (باللاتينية: Loranthus europaeus)
مراجع[عدل]
مشاريع شقيقة في كومنز صور وملفات عن: إسار
أيقونة بوابةبوابة علم النبات
معرفات الأصنوفة  
موسوعة الحياة: 2872673  GBIF: 5334518  Tropicos: 40008910  ITIS: 895599  ncbi: 50141  IPNO: 326311-2  GRIN: ps://npgsweb.ars-grin.gov/gringlobal/taxonomygenus.aspx?id=6975 FOC: 118960  PLANTS: LORAN  AFPD: 192254
Ferns02.jpg هذه بذرة مقالة عن نبات بحاجة للتوسيع. شارك في تحريرها.
تصنيفات: صندلياتإساريةنباتات طفيليةأجناس نباتية
//////////////
Loranthus
From Wikipedia, the free encyclopedia
Loranthus
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Loranthus
Jacq.
Loranthus is a genus of parasitic plants that grow on the branches of woody trees. It belongs to the family Loranthaceae, the showy mistletoe family.[1] In most earlier systematic treatments it contains all mistletoe species with bisexual flowers, though some species have reversed to unisexual flowers, while most modern systematists treat it as a monotypic genus with the only species Loranthus europaeus Jacq. - the summer mistletoe or European yellow mistletoe. In contrast to the well known European or Christmas mistletoe (Viscum album L., Santalaceae or Viscaceae) this species is deciduous. The systematic situation of Loranthus is not entirely clear, and some showy mistletoes in Asia may be true parts of this genus.
Contents
  [show] 
Ecology[edit]
The showy mistletoes can be found throughout the world. If the genus is treated in a restricted sense, the species L. europaeus is restricted to central-southeastern Europe and Asia Minor, where it often partially parasite species of oak.[citation needed]
Some species of Loranthus, in the broad sense, are troublesome parasites, for example they occur in Kerala India as a menace on mango trees (Mangifera indica), a majority of the Anogeissus latifolia trees in the Biligirirangan Hills of Karnataka are infected by Loranthus sp. and in Africa as pests in cocoa plantations. These plants grows strongly on ageing trees particularly somewhere in the middle of old branches. Once established, it steals minerals and water, as well as block sunlight by covering the encroached place. The flowers of Loranthus europaeus are small, green, usually have four to six parts and may be either unisexual or bisexual. Other species of a broader Loranthus have very large, showy flowers, with blooms in lively colours. The fruits are berries, usually containing a single seed, that are dispersed by birds.[citation needed]
Loranthus flower found in Kerala
Control[edit]
Cutting the branch affected by Loranthus before it spreads to other branches of the tree may be a method of control.[citation needed] For some Asian species using larvae of the Common Jezebel butterfly would be a method of natural control.[citation needed] The leaves of these loranths are food for the larvae. The larvae grow in scores and hence can quickly eat away the leaves of the mistletoe. Moreover, the larvae undergo metamorphosis later into beautiful butterflies called Common Jezebel which are very good pollinators and hence useful for trees.[citation needed]
Traditional medicine[edit]
L. ferrugineus is traditionally used for the management of hypertension.[2]
References[edit]
1.     Jump up^ Watson, L., and Dallwitz, M.J. 1992 onwards. The families of flowering plants: descriptions, illustrations, identification, and information retrieval. Loranthus
2.     Jump up^ Ameer, Omar Z.; Salman, Ibrahim M.; Najim, Hafsa S.; Abdullah, Ghassan Z.; Abdulkarim, Muthanna F.; Yam, Mun Fei; Sadikun, Amirin; Asmawi, Mohamed Z. (2010). "In Vitro Pharmacodynamic Profile of Loranthus ferrugineus: Evidence for Noncompetitive Antagonism of Norepinephrine-induced Vascular Contraction". Journal of Acupuncture and Meridian Studies. 3(4): 272–82. doi:10.1016/S2005-2901(10)60048-9PMID 21185543.
Further reading[edit]
·         Ameer, O.Z.; Salman, I.M.; Yam, M.F.; Allah, H.H. Abd; Abdulla, M.H.; Shah, A.M.; Sadikun, A.; Asmawi, M.Z. (2009). "Vasorelaxant Properties of Loranthus ferrugineus Roxb. Methanolic Extract". International Journal of Pharmacology. 5 (1): 44–50. doi:10.3923/ijp.2009.44.50.
·         Ameer, Omar Z.; Salman, Ibrahim M.; Siddiqui, Mohammad Jamshed A.; Yam, Mun F.; Sriramaneni, Raghava N.; Mohamed, Ali J.; Sadikun, Amirin; Ismail, Zhari; Shah, Amin M.; Asmawi, Mohd. Z. (2010). "Pharmacological mechanisms underlying the vascular activities of Loranthus ferrugineus Roxb. In rat thoracic aorta". Journal of Ethnopharmacology. 127 (1): 19–25. doi:10.1016/j.jep.2009.09.057PMID 19808083.
·         Ameer, O.Z.; Salman, I.M.; Siddiqui, M.J.A.; Yam, M.F.; Sriramaneni, R.N.; Sadikun, A.; Ismail, Z.; Shah, A.M.; Asmawi, M.Z. (2010). "Cardiovascular activity of the n-butanol fraction of the methanol extract of Loranthus ferrugineus Roxb". Brazilian Journal of Medical and Biological Research. 43 (2): 186–94. doi:10.1590/S0100-879X2010005000002PMID 20084331.
·         Ameer, Omar Z.; Salman, Ibrahim M.; Siddiqui, Mohammad Jamshed A.; Yam, Mun F.; Sriramaneni, Raghava N.; Sadikun, Amirin; Ismail, Zhari; Shah, Amin M.; Asmawi, Mohamed Z. (2009). "Characterization of the Possible Mechanisms Underlying the Hypotensive and Spasmogenic Effects of Loranthus ferrugineus Methanolic Extract". The American Journal of Chinese Medicine. 37 (5): 991–1008. doi:10.1142/S0192415X09007405PMID 19885958.
·         Ameer, Omar Ziad; Salman, Ibrahim M.; Siddiqui, Mohammad Jamshed Ahmad; Yam, Mun Fei; Sriramaneni, Raghava Naidu; Sadikun, Amirin; Ismail, Zhari; Shah, Amin Malik; Asmawi, Mohd. Zaini (2009). "In VitroCholinomimetic Effect of Loranthus Ferrugineus in Isolated Guinea Pig Ileum". Journal of Acupuncture and Meridian Studies. 2 (4): 288–93. doi:10.1016/S2005-2901(09)60070-4PMID 20633504.
·         Loranthaceae
·         Santalales genera
//////////
همچننین:
دارواش
اشاره
در شمال ایران «واش» و «دارواش» و در تهران به آن «گی» گفته می‌شود. در کتب طب سنتی با نام «داروش» (بر وزن باروت) و عربی آن «شجرة دبق» ذکر شده است.
میوه آن را به عربی «دبق» و به فارسی «مویزک عسلی» و «کشمش کاولیا» گویند.
به فرانسوی گیاه آن راGui وGui blanc و به انگلیسی‌Mistletoe وMisletoe وWhite Mistletoe وAll heal نامند. درختچه‌ای است نیمه‌انگلی از خانواده‌Loranthaceae ، نام علمی آن‌Viscum album L . و مترادف آن‌Viscum coloratum (Komarov) Nak . می‌باشد.
مشخصات
دارواش گیاهی است انگلی خیلی پرشاخه و منشعب. برگهایش سبز، ضخیم، ساده، بیضی دراز، متقابل سفت و چغر مثل چرم و شاخه‌های آن برحسب اینکه روی چه درختی زندگی انگلی را می‌گذراند، دارای اشکال مختلف می‌باشد. بعضی سبز و برخی چوبی هستند. گلهای آن دوپایه و زردرنگ. میوه آن سته در ابعاد نخود سفیدرنگ که داخل آن را گوشت چسبنده‌ای با دانه‌های ریز آن مانند خشخاش پر کرده است و تا ارتفاع 1100 متر از سطح دریا می‌روید.
دارواش یاگی روی انواع درختان زندگی می‌کند و مثل این است که به درخت پیوند شده است. از شیره گیاهی درخت میزبان استفاده می‌کند و رشد آن را کاهش
معارف گیاهی، ج‌3، ص: 280
می‌دهد. معمولا انگل درخت سیب، تبریزی و گلابی می‌باشد ولی روی انواع متعدد دیگری نظیر بادام، غان، ممرز، شاه‌بلوط، توت، فندق، گردو، کاج، اقاقیا، زیرفون و ...
نیز دیده شده است. در هندوستان، ایران و مناطق اروپا و شمال افریقا انتشار دارد.
در ایران روی تاج درختان ممرز، اوجا، ملج، انجیلی و گاهی بید می‌روید. در جنگلهای شمال ایران در سردشت دیده می‌شود. برگ دارواش علوفه خوبی برای دام است و چوپانان در جنگلها همیشه دنبال درختان مورد حمله دارواش هستند. درختچه دارواش را در اروپا برای تزیینات درخت کریسمس اغلب به کار می‌برند.
ترکیبات شیمیایی
از نظر ترکیبات شیمیایی در گیاه مقدار کمی ارسنیک یافت می‌شود و به علاوه استیل کولین 492] و پروپیونیل کولین 493] در آن یافت می‌شود. در گیاه دو ماده عامل فعال وجود دارد، یکی از آنها قلب را ضعیف می‌کند و رحم و روده‌ها را منقبض می‌نماید و دیگری موجب کاهش فشار خون می‌گردد.
گزارش بررسی‌های دیگری نشان می‌دهد که در گیاه مواد کولین، اولئانولیک اسید، و یک رزین الکل 494] وجود دارد]G .I .M .P[ .
در اثر وجود ماده ویسکوتوکسین 495]، گیاه سمی است. در برگ گیاه دو ساپونین و یک گلوکوزید مشخص شده است. در میوه دارواش ماده‌ای چسبنده به نام ویسین 496] وجود دارد که برای تهیه چسب 497] در صنعت کاربرد دارد.
بررسی شیمیایی دیگری نشان می‌دهد که تجزیه آمینواسید[498] ها که از شیره تازه گیاه به دست آمده وجود آرژینین 499]، آسپاراژین، یک پرولین 500]، سیستئیک اسید[501]، کینورنین 502] و مقدار کمی هایدروکسی‌لیزین 503] را تأیید کرده است M .P .E .SE .A[ .
معارف گیاهی، ج‌3، ص: 281
عکس بالا شاخه‌ای از دارواش عکس پایین یک درخت تبریزی که مورد حمله دارواش قرار گرفته.
معارف گیاهی، ج‌3، ص: 282
خواص- کاربرد
در هند از گیاه و برگهای آن در مصارف داخلی در موارد بزرگ شدن طحال استفاده می‌شود. میوه آن ملین و مدر و مقوی است و برای افزایش نیروی جنسی و تقویت قلب آن را می‌خورند. در کره شاخه‌های سبز و برگهای آن به عنوان تونیک و برای معالجه سرماخوردگی عمومی به‌کارمی‌رود [چونگ . و دارویی برای لومباگو، روماتیسم و عضلات ضعیف است [ایشی‌دویا]. در چین مرسوم است ظرف ماههای از فروردین تا مرداد شاخه‌های سبز گیاه با چاقو چیده می‌شود و قسمتهای خشن آن را برمی‌دارند و قسمتهای نرم شاخه‌ها را خشک می‌کنند که پس از خشک شدن سیاه‌رنگ می‌شود.
این دارو تونیک است و برای تقویت کلیه‌ها مفید می‌باشد و رحم زنان حامله را آرام می‌کند و استخوانها را استحکام می‌بخشد و برای افزایش ترشح شیر مؤثر است [چونگ یائوچی . فشار خون را پایین می‌آورد [روا]. ضد اسپاسم، بادشکن و آرامبخش است [استوارت .
در طب قدیم چین از این دارو برای رفع التهاب کبد و تسریع رشد موی سر استفاده می‌شده است [رید]. برای این گیاه خاصیت متوقف کردن پیشروی سرطان 504] قایل هستند [وستر و مای .
اما طبق نظر حکمای طب سنتی ایرانی میوه گیاه یا دبق از نظر طبیعت گرم و خشک است و در مورد خواص آن معتقدند که محلل و ملین است. رطوبتهای رقیق و غلیظ را رفع می‌کند و اگر در آب گرم بخیسانند و پوست و تخم آن را گرفته و عسل آن را خارج کنند و صاف نمایند و آن را با مغز گردو و یا با مغز دانه کرچک مخلوط کرده و بخورند برای پاک کردن سودا، بلغم و باز کردن گرفتگی‌ها، انسداد مجاری، سیاتیک و امراض سرد نافع است.
مالیدن آن نرم‌کننده و تحلیل‌برنده و سربازکننده دملها و ورمهای بلغمی و نرم‌کننده مفاصل و با کندر برای جراحتها و زخمهای بد و با آب آهک و آب انگور و عسل برای رویانیدن ناخن و با حنا برای کچلی و با روغن گل جهت دراز کردن موی سر و جوشانیده آن در آب آهک برای تحلیل ورم طحال مؤثر است.
معارف گیاهی، ج‌3، ص: 283
دبق مضر و مضعف قلب است از این نظر باید با بادرنجبویه خورده شود. مقدار خوراک آن تا 5 گرم و خوردن زیادتر آن موجب دل‌پیچه و سرگیجه و سنگینی می‌شود. جانشین آن از نظر خواص معادل نصف آن ابهل و نصف وزن آن بادام برای تحلیل ورمها و در مورد سایر خواص نصف وزن آن عاقرقرحا می‌باشد.
اسراف در خوردن آن ایجاد مسمومیت می‌کند و ممکن است موجب سکته قلبی و فلج قسمت اعضای پایین بدن، قطع تنفس و خفگی شود، لذا مصرف آن باید با تجویز و زیر نظر پزشک و در حد مجاز باشد.
در سند دیگری آمده است که مقدار خوراک گرد دارواش به‌طور متوسط 2- 1 گرم و عصاره آبی آن 5/ 0- 2/ 0 گرم است. ممکن است به صورت خیس‌کرده در سرکه سفید بخورند.
برای تهیه جوشانده برگ گیاه، 20 گرم برگ خشک گیاه را در یک لیتر آب می‌جوشانند و صد گرم قبل از هر غذا می‌خورند. اگر 300 گرم گرد دارواش را با 20 گرم گرد گزنه و 30 گرم گیاه کیسه کشیش مخلوط کرده در یک لیوان آب 15 ساعت خیس کنند و 4- 3 فنجان از آب خیس‌کرده آن در روز بخورند، برای رفع خونروی در فواصل عادت ماهیانه مفید است.
گونه دیگری از این گیاه به نام علمی‌Loranthus grewinkii Boiss .and Bunge انگل درخت بلوط است. میوه آن نرم و خرمایی‌رنگ و تیره و چیندار به قطر حدود 8 میلی‌متر می‌باشد که دارای یک دانه است.
به این میوه نیز «کشمکش کولی» می‌گویند. این دارواش در راه غرب ایران به بغداد به صورت انگل بلوط دیده می‌شود. میوه آن مسهل است و گرد میوه خشک آن را با آب مخلوط و محلی‌ها به عنوان نوعی واجبی مصرف می‌کنند. گونه دیگری به نام علمی‌Loranthus europaeus Jacq . انگل درخت بلوط(Q .persicus) است.
گیاهی است پرشاخه، برگهای بی‌کرک، بیضی و دراز. گلها کوچک به رنگ سفید.
میوه‌اش گوشت‌دار زردرنگ در مناطق اروپا و آسیا می‌روید. در ایران در کردستان کوه اورامان کوه چهل‌چشمه بین سردشت و بانه، در باختران در قصر شیرین در جنگلهای بین کرند و گهواره، بین ایلام و گیلان غرب و در دالاهو دیده می‌شود.
محلی‌ها از آن به عنوان یک داروی خاص برای رفع بحرانهای صرع استفاده می‌کنند.
معارف گیاهی، ج‌3، ص: 284
/////////////
داروش اروپایی

داروش اروپایی، Viscum album
طبقه‌بندی علمی
فرمانرو:  گیاهان
راسته:     صندل‌سانان
سرده:     دارواش
گونه:      V. album
نام علمی
Viscum album
داروش اروپایی (در متون طب سنتی دِبق) (نام علمی: Viscum album) نام یک گونه از سرده دارواش است.
ویکی
////////////
به عربی دبق ابیض:
الدبق الأبيض (باللاتينية: Viscum album) نوع من الدبق الذي يتبع الفصيلة الصندلية. هذا النبات شائع في أوروبا ويتطفل على أشجار اللوز والبلوط والحور والصفصاف والتفاح، يستخدم هذا النوع الماصات للحصول على الماء والأملاح المعدنية من النبات المضيف.[1]

نبات دبق أبيض متطفلاً على شجرة مثمرة
البيئة والانتشار[عدل]
موطنه بلاد الشام والمغرب العربي وكل مناطق أوروبا تقريبًا.[2]
مصادر[عدل]
^ الموسوعة العربية. التطفل النباتي. [1]. تاريخ الولوج 20 آذار 2010.
^ قاعدة البيانات الأوروبية-المتوسطية للنباتات.خريطة انتشار الدبق الأبيض (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 3 حزيران 2013.
///////////
به آذری آق اوکسه اوتو:
Ağ öksəotu (lat. Viscum album)[1] - öksəotu, bağamburq, həmişəcavan cinsinə aid bitki növü.[2]
////////////
به ترکی استانبولی اُکسه اوتو:
Ökse otu (Viscum album), Santalaceae familyasından Avrupa, batı ve güney Asya'ya özgü asalak bir bitki türü. Halk arasında gevele, güvelek, gövelek, purç, çekem olarak da bilinir.
Her mevsimde yapraklı olan ve ağaçlar üzerinde yaşayan yarı asalak bir bitkidir. Özellikle elma ağacının dalları üzerinde yaşar. Armutsöğütkavakmeşe gibi ağaçların üzerinde de asalak olarak yaşayabilmektedir. Sapları her zaman ikiye ayrılarak dallanır. Çiçekleri tek eşeyli, meyveleri yapışkan, sulu ve yumuşaktır. Bu meyveleri yiyen kuşların kondukları ağaçların üzerine dışkılarıyla tohumları bırakması ökse otunun yayılmasını sağlar. Bazı yörelerde meyvelerindeki yapışkan madde çubukların üzerine sürülerek kuşları yakalamak için ökse olarak kullanılmaktadır. Ökse otunun meyveleri eczacılıkta kullanılmaktadır.
////////////
Viscum album
From Wikipedia, the free encyclopedia
Viscum album
Viscum album growing on a Populusspecies
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
V. album
Viscum album
L.
Viscum album is a species of mistletoe in the family Santalaceae, commonly known as European mistletoecommon mistletoe or simply as mistletoe (Old English mistle).[1] It is native to Europe and western and southern Asia.
Viscum album is a hemiparasite on several species of trees, from which it draws water and nutrients. It has a significant role in European mythology, legends, and customs. In modern times, it is commonly featured in Christmas decoration and symbology. (V. album is found only rarely in North America, as an introduced species; its cultural roles are usually fulfilled by the similar native species Phoradendron leucarpum.)
Contents
  [show] 
Description[edit]
It is a hemi-parasitic shrub, which grows on the stems of other trees. It has stems 30–100 centimetres (12–39 in) long with dichotomous branching. The leaves are in opposite pairs, strap-shaped, entire, leathery textured, 2–8 centimetres (0.79–3.15 in) long, 0.8–2.5 centimetres (0.31–0.98 in) broad and are a yellowish-green in colour. This species is dioecious and the insect-pollinated flowers are inconspicuous, yellowish-green, 2–3 millimetres (0.079–0.118 in) diameter. The fruit is a white or yellow berry containing one (very rarely several) seedembedded in the very sticky, glutinous fruit pulp.
It is commonly found in the crowns of broad-leaved trees, particularly applelime(linden), hawthorn and poplar.[2]
Classification[edit]
The mistletoe was one of the many species originally described by Linnaeus. Its species name is the Latin adjective albus "white". It and the other members of the genus Viscum were originally classified in the mistletoe family Viscaceae, but this family has since been sunk into the larger family Santalaceae.
Subspecies[edit]
Several subspecies are commonly accepted.[3][4][5][6] They differ in fruit colour, leaf shape and size, and most obviously in the host trees utilised.
·         Viscum album subsp. abietis (Wiesb.) Abromeit. Central Europe. Fruit white; leaves up to 8 centimetres (3.1 in). On Abies.
·         Viscum album subsp. album. Europe, southwest Asia east to Nepal. Fruit white; leaves 3–5 centimetres (1.2–2.0 in). On MalusPopulusTilia, and less often on numerous other species, including (rarely) Quercus.
·         Viscum album subsp. austriacum (Wiesb.) Vollmann. Fruit yellow; leaves 2–4 centimetres (0.79–1.57 in). Central Europe. On LarixPinusPicea.
·         Viscum album subsp. meridianum (Danser) D.G.Long. Southeast Asia. Fruit yellow; leaves 3–5 centimetres (1.2–2.0 in). On AcerCarpinusJuglansPrunusSorbus.
·         Viscum album subsp. creticum has recently been described from eastern Crete.[7] Fruit white; leaves short. On Pinus brutia.
·         Viscum album subsp. coloratum Kom. is treated by the Flora of China[4] as a distinct species Viscum coloratum(Kom) Nakai.
Toxicity[edit]
The toxic lectin viscumin has been isolated from Viscum album.[8] Viscumin is a cytotoxic protein (ribosome inactivating protein, or RIP) that binds to galactose residues of cell surface glycoproteins and may be internalised by endocytosis.[9]Viscumin strongly inhibits protein synthesis by inactivating the 60 S ribosomal subunit. The structure of this protein is very similar to other RIPs, showing the most resemblance to ricin and abrin [8][9]
Culture, folklore and mythology[edit]
European mistletoe has always attracted popular interest and has been surrounded by a number of myths and legends. In cultures across pre-Christian Europe, mistletoe was seen as a representation of divine male essence (and thus romance, fertility and vitality). It still plays a role in the folklore of some countries.
Ancient Greece and Rome[edit]
Mistletoe figured prominently in Greek mythology, and is believed to be the Golden Bough of Aeneas, ancestor of the Romans.[10]
Celtic world[edit]
According to Pliny the Elder, the Celts considered it a remedy for barrenness in animals and an antidote to poison, and sacred when growing on oak trees (where it is rare). He describes a Celtic ritual sacrifice and banquet at which a druiddressed in white would climb an oak tree to collect mistletoe using a golden sickle.[11] (This legend is often referred to in the popular Asterix comic books, where the druid Getafix is often seen collecting mistletoe with a sickle.)
Modern druids may use the Native American Phoradendron leucarpum as well as other mistletoe species.[12]
Scandinavia[edit]
Each arrow overshot his head(1902) by Elmer Boyd Smith, depicting the blind god Höðr shooting his brother, the god Baldr, with a mistletoe arrow
According to the 13th century Prose Edda, the goddess Frigg had all living and inanimate things swear an oath not to hurt her son Baldr. At a gathering, other gods tested the oath by hurling stones, arrows and fire at him, all in vain. But Frigg had not demanded the oath from mistletoe, because "it seemed too young" for that.[13] By a scheming of Loki, Baldr's brother, the blind god Höðr made an arrow from mistletoe and killed Baldr with it.
In the Gesta Danorum version of the story, Baldr and Höðr are rival suitors, and Höðr kills Baldr with a sword named Mistilteinn (Old Norse "mistletoe"). In addition, a sword by the same name appears in various other Norse legends.
Christianity[edit]
Mistletoe postcard, circa 1900
When Christianity became widespread in Europe after the 3rd century AD, the religious or mystical respect for the mistletoe plant was integrated to an extent into the new religion.[citation needed] In some way that is not presently understood, this may have led to the widespread custom of kissing under the mistletoe plant during the Christmas season. The earliest documented case of kissing under the mistletoe dates from 16th century England, a custom that was apparently very popular at that time.
Winston Graham reports a Cornish tradition that mistletoe was originally a fine tree from which the wood of the Cross was made, but afterwards it was condemned to live on only as a parasite.[14]
Mistletoe is commonly used as a Christmas decoration, though such use was rarely alluded to until the 18th century.[15] According to custom, the mistletoe must not touch the ground between its cutting and its removal as the last of Christmas greens at Candlemas. It may remain hanging throughout the year, often to preserve the house from lightning or fire, until it is replaced the following Christmas Eve.[16][17] The tradition has spread throughout the English-speaking world, but is largely unknown in the rest of Europe. (The similar native species Phoradendron leucarpum is used in North America in lieu of the European Viscum album.)
According to an old Christmas custom, a man and a woman who meet under a hanging of mistletoe were obliged to kiss. The custom may be of Scandinavianorigin.[18] It was alluded to as common practice in 1808[19] and described in 1820 by American author Washington Irving in his The Sketch Book of Geoffrey Crayon, Gent.:
The mistletoe is still hung up in farm-houses and kitchens at Christmas, and the young men have the privilege of kissing the girls under it, plucking each time a berry from the bush. When the berries are all plucked the privilege ceases.[20]
Local symbol[edit]
Mistletoe is the County flower of Herefordshire. It was voted such in 2002 following a poll by the wild plant conservation charity Plantlife.[21]
Uses[edit]
Flavoring[edit]
Mistletoe is an ingredient of pomace brandy based liquor biska made in IstraCroatia.
Alternative medicine[edit]
Mistletoe leaves and young twigs are used by herbalists, and preparations made from them are popular in Europe, especially in Germany, for attempting to treat circulatory and respiratory system problems.[22][23][24] Use of mistletoe extract in the treatment of cancer originated with Rudolf Steiner, the founder of Anthroposophy.
Although laboratory and animal experiments have suggested that mistletoe extract may affect the immune system and be able to kill some kinds of cancer cells, there is little evidence of its benefit to people with cancer.[25][26]
Bird trapping[edit]
The sticky juice of mistletoe berries was used to make birdlime, an adhesive to trap small animals or birds.[27]
Gallery[edit]
·        
19th century illustration by Franz Eugen Köhler

·        
On an apple tree in EssexEngland

·        
On an apple tree in Essex, England

·        
On abundance on an apple tree (in Franche-Comté).

·        
Sticky seed on a branch

·        

·        
Fruit of V. a. album, in Poland

·        
V. a. austriacum on Pinus sylvestris, Poland

·        
Fruit, in Gryfino, NW Poland.

·        
Viscum album in France, winter

·         Viscum album in Ukraine, spring

·        
Cross section of wood
See also[edit]
·         Christmas decoration
References[edit]
1.     Jump up^ D. Zuber (2004). Biological flora of Central Europe: Viscum album L. Flora 199, 181-203
5.     Jump up^ Bean, W. J. (1980). Trees and Shrubs Hardy in the British Isles 8th ed. 4: 725-726. ISBN 0-7195-2428-8
6.     Jump up^ Blamey, M. & Grey-Wilson, C. (1989). The Illustrated Flora of Britain and Northern Europe. Hodder & Stoughton. ISBN 0-340-40170-2.
7.     Jump up^ Böhling, N., Greuter, W., Raus, T., Snogerup, B., Snogerup, S. & Zuber, D. (2003). Notes on the Cretan mistletoe, Viscum album subsp. creticum subsp. nova (Loranthaceae/Viscaceae). Israel J. Pl. Sci. 50 (Suppl.): 77-84.
8.     Jump up to:a b Olsnes S, Stirpe F, Sandvig K, Pihl A (November 1982). "Isolation and characterization of viscumin, a toxic lectin from Viscum album L. (mistletoe)". The Journal of Biological Chemistry. 257 (22): 13263–70. PMID 7142144. Retrieved 2009-06-22.
9.     Jump up to:a b Stirpe F, Sandvig K, Olsnes S, Pihl A (November 1982). "Action of viscumin, a toxic lectin from mistletoe, on cells in culture". The Journal of Biological Chemistry. 257 (22): 13271–7. PMID 7142145. Retrieved 2009-06-22.
10.  Jump up^ Virgil (19 BCE) The Aeneid
11.  Jump up^ Pliny the Elder. Natural History. Book XVI.
12.  Jump up^ Taylor, Pat & Tony, The Henge of Keltria Book of Ritual, 4th ed. 1997"
13.  Jump up^ Faulkes, Anthony (Trans.) (1995). Edda, pages 48–49. EverymanISBN 0-460-87616-3
14.  Jump up^ Graham, Winston (2002). Bella Poldark. Macmillan. Chapter 6.
15.  Jump up^ Susan Drury, "Customs and Beliefs Associated with Christmas Evergreens: A Preliminary Survey" Folklore 98.2 (1987:194–199) p. 194.
16.  Jump up^ Drury 1987.
18.  Jump up^ E. Cobham Brewer, Dictionary of Phrase and Fable 1898, s.v. "Kissing under the mistletoe" relates the custom to the death of Baldr, without authority.
19.  Jump up^ In a newspaper advertisement for shaving products:'THE KISS UNDER THE MISSELTOE. Under the misseltoe the maid was led/Altho' she cried, No, she held up her head/To obtain a kiss: a sigh was heard./The reason why - Tom rubbed her with his beard' The Times (London, England), 13 October 1808; p.4
20.  Jump up^ "Christmas Eve" from Washington Irving, The Sketch-Book of Geoffrey Crayon, Gent." (Rev. ed. 1852), p.254 (available on Google Books).
21.  Jump up^ Plantlife website County Flowers page
22.  Jump up^ Ernst E, Schmit K, Steuer-Vogt MK. Mistletoe for cancer? A systematic review of randomised controlled trials. Int J Cancer 2003;107:262-7, cited in BMJ 2006;333:1293–1294 (23 December)[1]
25.  Jump up^ "Questions and Answers About Mistletoe". National Cancer Institute. 24 March 2015. Retrieved 3 December 2015.
26.  Jump up^ Horneber MA, Bueschel G, Huber R, Linde K, Rostock M (2008). "Mistletoe therapy in oncology". Cochrane Database Syst Rev (Systematic review) (2): CD003297. doi:10.1002/14651858.CD003297.pub2PMID 18425885. The review found that there was not enough evidence to reach clear conclusions about the effects on any of these outcomes and it is therefore not clear to what extent the application of mistletoe extracts translates into improved symptom control, enhanced tumour response or prolonged survival.
Wikimedia Commons has media related to Viscum album.
Further reading[edit]
·         Viscum album subsp. creticum
·         Huxley, A., ed. (1992). New RHS Dictionary of Gardening 4: 676. ISBN 0-333-47494-5
·         Santalaceae

·         Parasitic plants
·         Medicinal plants
·         Plants described in 1753