۱۳۹۶ مهر ۷, جمعه

مداخل مخزن الادویه (پنجاه و نهم) 13

فرس
بفتح فا و را و سین مهملتین بفارسی اسپ و بترکی آت و بهندی کهورا بضم کاف عجمی و خفای ها و سکون واو و فتح راء هندیه و الف نامند
ماهیت آن
حیوانی است معروف و از حیوانات دیکر ماکول اللحم اهلی کرم تر و بهترین مرکوبات و خوش هیئت تر آنها و مودب و مروض تر و بافراست و اصناف می باشد از نجیب و غیر نجیب و بچۀ آن را بعربی مُهر* و بفارسی کره نامند
طبیعت کوشت آن
در آخر دوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
خوردن آن مورث شجاعت و قساوت قلب و کباب آن با شیر مقوی باه مبرودین اعضاء الراس کفته اند چون زوائدی که بر زانوی فرس می باشد بکوبند و با سرکه بیاشامند صداع را زائل کرداند اعضاء النفض آشامیدن انفحۀ آن بقدر نیم مثقال جهت اسهال مزمن و قرحۀ امعا و ذرب و بدستور لحم محرق آن قاطع اسهال رطوبی و کباب آن مولد خلط فاسد مضر محرورین و مصلح آن جوش دادن و مهرا پختن آن و آشامیدن دوغ و آب انار بالای آن باید که آب بران نیاشامند الاورام و البثور طلای محرق پوست مهر یعنی کرۀ آن با موی با آب پراکنده کنندۀ بثور و سرکین آن مانند سرکین حمار است در خواص و خون تازۀ کرم آن از جملۀ سموم و مسهل و اعراض و علاج آن مانند دم ثور است و در بقر مذکور شد و عرق آن نیز در عرق ذکر یافت الزینه طلای خون آن تغییر دهندۀ رنک وضح و ذرور پوست سوختۀ آن با موی رافع جوششها است الخواص کویند چون دندان آسیای آن را بر ساق بندند از حرکت ماندکی نیابند و اکر دندان آن را بر کردن کودک بندند دندان او بی الم برآید و سم آن را در خانۀ که موش بسیار باشد دفن کنند موشان بکریزند و عرق آن را که برزها و طفل بمالند موی نرویاند و نیز بواسیر دفع نماید و قطور آن در کوش جهت تسکین درد آن و در بینی جهت رعاف و اکر پای حیوان چهارپا را بدم اسپ بندند لنک شود و اکر بر در خانه موی دم آن را بکشند کیک در ان خانه داخل نشود و فرس بحری را بفرنکی اورهب کانیس نامند کویند از خواص آنست که چون خواهند بر عضوی موی برآید خاکستر آن را با قیر و با پیه بز سرشته بمالند موی بروید و ذرور آن جهت خشک کردن جراحات و رویانیدن پوست بر ان موثر است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
* مهر. [ م ُ ] (ع اِ) اسب کره . (دهار). کره اسب و یا بچه  نخستین از اسب یا ستوران دیگر. ج ، مِهار، مِهارة، اَمْهار. (از اقرب الموارد). بچه  اسب چون از مادر بزاید و بر زمین آید نر را مهر گویند و ماده را مهره و خروف نیز گویند. (تاریخ قم ص 178). || استخوان در سر سینه و یا در میان سینه . (منتهی الارب ). استخوانی است در قسمت «زور» از سینه . || ثمر و میوه  حنظل . (از اقرب الموارد).
//////////
فرس . [ ف َرَ ] (ع اِ) اسب تازی . (بحر الجواهر). اسب نر و ماده . ج ، اَفراس ، فُروس . (منتهی الارب ). حیوانی اهلی است که بیشتر در سواری به کار رود. مذکر آن را حصان و مونث آن را حِجر گویند. (اقرب الموارد) :
قدم نه اول اندر شرع آنگاهی طریقت جو
چو علم هر دو دریابی فرس سوی حقیقت ران .
ناصرخسرو.
//////////
اسب یا اسپ با نام علمیEquus ferus caballus،[۱][۲] یکی از دو زیرگونههای اسب وحشی (Equus ferus) است. این جانورپستاندار و فَردسُم است و به تیره اسبیان تعلق داردفرگشت اسب از ۴۵ تا ۵۵۵ میلیون سال پیش به این سو آغاز شده است، گذشته اسب‌های بزرگ و تک‌سم امروزی به جانورانی کوچک‌جثه و چندسم باز می‌گردد. نزدیک به ۴۰۰۰۰ سال پیش از میلاد انسان تلاش کرد تا اسب را اهلی کند. گمان بر این است که تا سال ۳۰۰۰ پیش از میلاد اسب‌های اهلی در جاهای گوناگونی از زمین حضور داشتند. اسب‌های زیرگونه caballus اهلی شده‌اند، اگرچه بسیاری از آن‌ها در طبیعت آزاد زندگی می‌کنند. البته اسب‌هایی وجود دارند که هرگز اهلی نشده‌اند؛ برای نمونه اسب شوالسکی تنها زیرگونه‌ای است که واقعاً  تاکنون وحشی باقی‌مانده است.
اندام‌های اسب به گونه‌ای است که به آن اجازه می‌دهد بی درنگ سرعتش را در برابر درندگان بالا برد. اسب توان بالایی در نگه داشتن تعادلش در هنگام دویدن دارد، همچنین می‌تواند بی درنگ خود را آماده نبرد یا فرار از دشمن کند. اسب‌ها می‌توانند به صورت ایستاده یا نشسته بخوابند. دوران بارداری اسب ماده (مادیان) نزدیک به یازده ماه است. نوزاد اسب کهکُرّه نام دارد اندکی پس از آنکه به دنیا آمد می‌تواند روی پاهایش بایستد و بدود. بیشتر اسب‌های اهلی در میانه دو تا چهار سالگی زیر زین یا مهار (برای درشکه) تمرین می‌بینند. اسب در پنج سالگی کاملاً بالغ می‌شود و می‌تواند میان ۲۵ تا ۳۰۰ سال  نیز عمر کند.
نژاد اسب بسته به خوی جانور، دارای سه دسته مهم است: اسب‌های سرزنده یا «پُرحرارت» که می‌توانند در سرعت‌های بالا داشته باشند، اسب «خونسرد» مانند اسب‌های بارکشی و اسبچه که برای کار سنگین و سرعت کم مناسبند، و «اسب‌های  خون‌گرم» که از ترکیب دو نژاد دیگر بدست آمده‌اند که برای سواری‌های با هدف ویژه آموزش می‌بیند و در اروپا معمول هستند. امروزه بیش از ۳۰۰ گونه اسب در جهان وجود دارد که هرکدام برای هدف ویژه‌ای پرورش می‌یابند.
انسان و اسب در موردهای گوناگونی به صورت رقابتی یا غیر رقابتی با هم اندرکنش دارند؛ مانند کار به صورت اسب پلیس، کشاورزی، کارهای تفریحی و درمانی. از دیرباز اسب‌ها در میدان‌های جنگ کاربرد داشته‌اند و به همین دلیل فن‌ها و ابزارهایسوارکاری و کنترل اسب بسیار گسترده‌اند. محصولات بسیاری از اسب بدست می‌آید که از آن جمله می‌توان به: گوشت،  شیر، مو، استخوان، پوست و برداشت مواد دارویی از ادرار مادیان باردار اشاره کرد. انسان‌ها برای اسب‌های اهلی، خوراک، آب، پناهگاه، مراقبت‌های پزشکی و نعل فراهم می‌کنند.
محتویات
  [نمایش] 
واژه‌شناسی[ویرایش]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/f/fa/15th_century_egyptian_anatomy_of_horse.jpg/220px-15th_century_egyptian_anatomy_of_horse.jpg
کالبدشناسی اسب حدود یک سده پس از دوران طلایی اسلامسده ۱۵ (میلادی). این تصویر یک سند مصری است که در کتابخانه دانشگاه استانبول نگهداری می‌گردد.
واژه اسب (Aspa) (آفریده نیک) که در اوستا آمده‌است، خود یک واژه، از دوره پیش از تاریخ و به احتمال زیاد مادی(پارتی، اوستایی) است، و در پارسی باستان (asa)بوده و در سانسکریت(acva) آمده‌است. و بسیاری از نامهای اساطیری در متون کهن از این واژه گرفته شده‌است، به مانند: «اسپریس» به معنی میدان اسب دوانی و «اسپست» به منای یونجه که با تلفظی متفاوت به برخی زبانهای دیگر منتقل شده‌است.[۳]
نام اسب همواره با واژه‌هایی مانند چابکی همراه بوده‌است. پیشینیان برای اسب‌های خود احترام بسیاری قائل بودند به گونه‌ای که صاحب اسب، نیاکان اسب نژادین خود را تا ۱۲ نسل پشت می‌دانست و به هنگام مرگ اسبش به شدت غمگین می‌شد.[نیازمند منبع] همچنین اسب را جانوری نجیب نیز می‌شناسند. ولی در هنگام خشم اسب نزدیکی به او بسیار خطرناک  است.
اسب را در پارسی میانه و اوستایی نیز اَسپ (asp)می‌گفتند. نامهای بسیاری از بزرگان ایرانی در روزگار باستان دارای پسوند -اسپ بوده‌است (مانند گشتاسپ، ارجاسپ، گرشاسپ، جاماسپ، لهراسپ، ویشتاسپ، هیدراسپ، بیوراسپ، ساتاسپ و ...)که نشان از اهمیت این جانور در میان ایرانیان است.[۴] در زبان سانسکریت این واژه به ریخت azva بوده که واژه سوار و اسوار نیز در زبان پارسی کنونی از همین ریشه‌اند. خود این واژه از ریشه واژه هندواروپایی *eḱwa یا eḱwo ریشه گرفته‌است.[۵] اسب برای اولین بار در آسیای میانه اهلی شده‌است.[۶] سپس به دشتهای ایران راه یافته‌است. در ایران باستان بویژه دوره هخامنشی اسب  نقش بسیار زیادی داشت به اسبهای تربیت یافته پارس می‌گفتند عرب‌ها این کلمه را به فارس معرب کرده‌اند و آن را به معنی تیزرو و سوار کار ماهر به کار می‌برند. اسب حیوانی است که با سرما و شرایط سخت کوهستانی سازگار است بر خلاف شتر که با شرایط گرم و شن زار و سرزمین عربی سازگار بوده‌است.
////////////
قس حصان در عربی:
الحصان هو حيوان ثديي وحيد الحافر، من الفصيلة الخيلية، يستعمل للركوب وللجر. وله أنواع متعددة، تتفاوت فيما بينها تفاوتاً كبيراً في الشكل والحجم والسرعة والقدرة على التحمل فمنها: الحصان العربي والحصان المهجن الأصيل بين العربي والإنجليزي والمخصص لسباقات الأرض المنبسطة (بالإنجليزية: Flat Racing) الأشهر في العالم والحصان البربري.
للخيول ألوان كثيرة، ومن أشهر ألوانه الكميت والأشقر والأحمر والعسلي والأسود والأشهب والابيض من صفات الجمال والمحاسن للخيول هو وجود الحجل لديها (البياض فوق الحافر)، وكذلك الغرة (البياض في الجبهة)، وسعة العينين والمنخارين واتساع الجبهة واستقامة الظهر وانتظام القوائم وتقوس الرقبة وقوة العضلات وضيق الخصر. يمتلك الحصان 32 زوجا من الصبغيات (الكروموزومات). في حين يمتلك الإنسان 23 زوجا.
عرف الإنسان الحصان منذ العصر الحجري واعتمد المؤرخون على ظهوره وفترة تحديدها بالنسبة للرسوم الصخرية التي سجلت صور للأحصنة. تم توافد الخيول من أسيا من قبل البدو حيث يعتقد بأنهم أول من استأنسها ثم نقلوها إلى الصين فآسيا الصغرى وأوروبا وسورية والبلاد العربية ومصر، ومن الشعوب التي اشتهرت بذلك الامازيغ في بليبيا ويعتبر اقتناء الخيل  والاهتمام بها في الماضي مظهراً من مظاهر القوة والجاه والسلطان، وكان للخيل الدور الهام في حياة العرب. و لكن لم يكن ترويض الحصان لدى الإنسان القديم ممكناً حتى تمكن من ابتكار بعض الأدوات ومنها أدوات الصيد النافعة والرائعة.
محتويات
  [أظهر] 
الحصان العربي[عدل]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/2/23/Carreras_dia_luz_1.jpg/170px-Carreras_dia_luz_1.jpg
الحصان العربي من أجود وأسرع أنواع الخيول، وقد تم تهجينه في أوروبا وبكثرة.
يُعد الحصان العربي من أعرق سلالات الخيول في العالم وأغلاها ثمناً، ويرجع ذلك إلى عناية العرب بسلالات خيولهم الممتازة والمحافظة على أنسابها، مما جعلها أفضل الخيول الموجودة الآن في العالم، وأجودها على الإطلاق. فهي تجمع بين جمال الهيئة، وتناسب الأعضاء، ورشاقة الحركة، وسرعة العدو من جهة، وحدة الذكاء، والمقدرة العالية على التّكيُف فالحصان العربي الأصيل يعتبر من أقدم الجياد على الإطلاق بدمه الأصيل، بل إن الحقائق التاريخية تشير إلى أن بلاد العرب لم تعرف إلا سلالة واحدة من الخيل الأصيل استخدمت لغرضين اثنين هما الحرب والسباقات. يمتاز الحصان العربي بصفات الجمال والشجاعة وله خمس عائلات عرفت عند العرب كل عائلة تمتاز بصفة تميزت بها عن الغير وتجتمع كل العائلات الخمس في صفة موحدة وهي أن قدرة حمل الأكسجين في كريات الدم لديه أكثر من غيره من الخيول الأخرى. وكما عرف عنه حدة الذكاء ومعرفة صاحبه وحفاظه على سلامته، وقد أعجب الأوروبيين بالحصان العربي عندما رأوه في الحملات الصليبية لجماله ورشاقته وخفة حركته مما يزيد من مهارة المحارب فوقه وحرص القادة على اقتنائه ومن ثم تم تهجينه مع خيول أوروبا نتج عنه خيول السباق التي نراها اليوم، ومن الملاحظ على خيول السباق سرعة إصابتها في أوتار القوائم، وعند الأمهار تحت سن الخمس سنوات حدوث التهاب وكسور ميكروسكوبية في الجهة الأمامية لعظمة الساق الأمامية (عظمة المدفع) والمتعارف عليه بالشرشرة (شور شن) وأصلها (Sore Shin)، مع قلة الإصابات في الخيول الأصيلة التي لم تهجن.
معنى الأصالة[عدل]
وتعتبر الأصالة للخيل إحدى أهم الخصائص التي يبحث عنها وتعود الأصالة في الخيل إلى أن ميلادها تم من سلالة أصلية دون الاختلاط بدماء هجينة.إضافة إلى ضرورة وجود السلالة بصفة مستمرة.وحسب رأي المؤرخين فإن الخيل العربية الأصيلة هي  الخيل ذات السلالة الأصيلة الوحيدة للخيول العربية.أي أن خيول السلالات الأخرى تسمى خيول (مؤصلة) وليست خيول أصيلة ذات دماء نقية، فالحصان العربي الأصيل تم تهجينه لإعطاء أنواع أخرى لكل جميع الأنواع تسمى هجينة وكلمة أصيل يعتقد البعض أنها تطلق على الخيل العربية فقط وهي تطلق على جميع الخيول التي تحتفظ بصفات سلالتها دون مخالطة، سواء كانت عربية أو أوروبية أو غيره. ومن سلالات الخيل المصرية والكردية وخيول هضبة الأناضول والمنغولية وغيرها الكثير.
خصائص الخيول الأصيلة[عدل]
شكله الخارجي[عدل]
تشريح الهيكل العظمي للحصان
الرأس: إنه أول ما يلفت النظر في الحصان العربي، وهو مؤشر مهم على أصالته، على مزاجه وصفاته. إن الانطباع الأول الذي يأخذه المشاهد عن رأس الحصان وحجمه الإجمالي، وشكله، ونعومة جلده، وشفافيته. فإذا كان الرأس صغيراً بعض الشيء، ناعم الجلد، خالياً من الوبر عند العينين والفم، وإذا كانت العينان كبيرتان صافيتان، والأذنان صغيرتان، نستطيع القول إن هذا الحصان من عرق أصيل، لأن هذه الصفات تدل على أصالة العروق ونقاء دمها. وقد نصادف أحياناً عروقاً على درجة كبيرة من الأصالة، ولا تتمتع بهذه الأوصاف كاملة، كأن يكون الرأس كبيراً في الوقت نفسه التي تدل فيه ملامحه وأعضاؤه على الأصالة. وقد يكون صغيراً وفي الوقت نفسه غير أصيل. ولكن الرأس الصغير هو المفضل غالباً، وخاصةً عند الذين يعشقون ركوب الخيل.
العنق: العنق هو العضو الذي يصل الرأس بالجذع، ويحكم على عنق الحصان من خلال طولها، وسمانة عضلاتها، وشكلها، وطريقة اتصالها بالجذع. إن شكل العنق يؤثر تأثيرا مباشراً على عملية القيادة، فإذا كانت تشبه عنق الأيل، أصبح بإمكانه التخلص من تأثير اللجام عليه، فيصبح  بالتالي، صعب الانقياد، فلا ينصاع لأوامر قائده، وخاصة إذا كان ذا طبع عصبي، وهذه الأمور تفقده الكثير من قيمته. أما إذا كانت عنقه طويلة، فإنه يكون طائعاً في الانقياد، والعنق الطويلة لا تزعج راكبي الأحصنة عند العدو السريع. للعنق أهمية كبيرة في جسم الجواد، فعلى طولها وقصرها تتوقف حركته، ويعرف عتقه أو هجنته، وللعنق تأثير كبير على ميكانيكية الحركة عند الحصان، كما لها تأثير كبير على توازنه أثناء عدوه، فالعنق الطويلة تساعد الخيول على العدو السريع ولذلك نرى أن خيول السباق جميعها تتمتع عادة بعنق طويلة على شيء من النحافة.
الجذع: الجذع هو الأهم بالنسبة إلى الحصان، فعليه تتوقف قوة الحصان، وسرعته، ومقدار صبره وأفضله ما كان أملس الجلد، ناعمه، قوي العضلات، عالي المتن، مشرف الغارب، خالياً من الدهن، متناسق الأعضاء، جميل الشكل، واسع القفص الصدري، متوسط الحجم، علماً أن وزن الحصان العربي الأصيل يتراوح بين 350 و400 كيلو جرام، وأن قامته تتراوح بين 1.40 متر و1.60 متر، لكن القامة الغالبة تتراوح بين 1.45 متر و1.50 متر.
ويتكون الجذع من الصدر، المنكبان، الغارب أو الكاهل أو الحارك، المحزم، الظهر أو الصهوة أو المتن، الأضلاع،  البطن، القطاة، والغرابان.
القائمتان الأماميتان: تتألف كل قائمة من قائمتي الحصان الأماميتين من الكتف، العضد، المرفق، الساعد، الركبة، الوظيف، الحوشب، الرسغ، وأخيرا الحافر.
القاتمتين الخلفيتين: إن القائمتين الخلفيتين للحصان تشكلان مع الردف مصدراَ للحركة، وعليها تتوقف قوة الاندفاع. ونميز فيها الحجبات، الأليتين، المجر، الفرج، الوركين، الفخذين، العرقوبين، الساقين أو الوظيفين، الحوشبين أو الرمانتين، الإكليلين، الثنن، الرسغين، والحافرين.
غذاؤه[عدل]
يتغذى الحصان عادة على الحشائش، وأمعائه الغليظة تحورت لهضم الأعلاف. إن الاحتياج اليومي الطبيعي من الغذاء له حوالي 1 كلغم (2 باوند) من الغذاء الجاف لكل 50 كلغم (100 باوند) من وزن الجسم، ويمكن أن تكون بكاملها من التبن أو الحشائش وذلك للخيول البالغة منها، ولمزيد من الطاقة لخيول السباق أو التي تقوم بأعمال جرّ أو حرث أو لنمو الصغار فيتم حساب 0.5 كلغم لكل 50 كلغم من وزن الجسم من الحبوب كجزء من العليقة.
مشيته[عدل]
إن المشيات المعروفة للحصان أربعة وهي :
المشي (Walk) : وهو المشي العادي.
• الخبب (Trot) : وهي نقل القوائم اليمنى معاً تارة واليسرى معاً تارة أخرى.
العدو (Pace) : وهو العدو بانتظام.
العدو السريع (Gallop) : وهو الجري السريع.
أماكن عيشه[عدل]
تعيش الأحصنة في مساكن مختلفة ومتنوعة تتراوح من المناطق الاستوائيّة إلى الغابات إلى الحقول والسهول. وبما أن الأحصنة محبوبة من طرف المربين فهي منتشرة في جميع القارات والبلدان. وقد نجد الأحصنة حتى في الصحراء وتكون هذه الأحصنة مختلفة في خصائصها الجسمانية عن باقي الخيول العادية من أجل التكيف مع الظروف المناخية الجافة.
ميزات الحصان العربي الأصيل[عدل]
يمتاز الحصان العربي بالجمال الفائق الذي يميزه عن بقية الخيول في العالم. فمن الصفات الجميلة في الحصان العربي أنه يمتاز بوجه صغير جميل وعينين واسعتين وأذنين صغيرتين وتقعر خفيف في الوجه مما يضفي عليه نوعا من الجمال الوحشي في بعض الأحيان وكذلك يتميز الحصان العربي بكبر حجم الصدر الذي إن دل على شيء فإنما يدل على كبر حجم رئة الحصان العربي والتي تؤهله للقيام بالأعمال الشاقة وتفرده في سباقات الخيل للمسافات الطويلة (الماراثون). ويتميز أيضا الحصان العربي بوجود تقعر خفيف في منطقة الظهر والتي تعتبر من محاسن الحصان العربي. وتتميز أرجل الحصان العربي بالقوة والمتانة وهي التي تؤهله للقيام بأعمال شاقة سواء في الحرب أو السباق.
الحصان في التاريخ[عدل]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/f/fa/15th_century_egyptian_anatomy_of_horse.jpg/220px-15th_century_egyptian_anatomy_of_horse.jpg
وثيقة مصرية من القرن الخامس العشر عن  تشريح جسم الحصان
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/7/70/Campeonato_Argentino_de_Polo_2010_-_5237109478_e7ed034169_o.jpg/220px-Campeonato_Argentino_de_Polo_2010_-_5237109478_e7ed034169_o.jpg
وتستخدم الخيول أيضا في الألعاب الرياضية مثل البولو.
في الفترات الأولى استخدم الحصان للحرب والمباهاة والتفاخر. ظهر الحصان في أفريقيا مع غزو الهكسوس لمصر في حوالي القرن الـ 15 قبل الميلاد وذلك لجر العجلات الخفيفة، ولم يستخدم الحصان في أعمال المزارع والجر إلا في القرن الـ 199. وكان في البداية يركب عاري الظهر ولم يستخدم السرج ولا اللجام حيث لم يكن قد اكتشف ذلك، وأول ما استخدمت كان مع الحصان العربي الأصيل.
لم يفقد الحصان منزلته مع التقدم الحضاري الحاصل بل في الواقع زاد الاهتمام به وخصوصا الخيول الأصيلة فلها الأسطبلات الراقية والاستعراضات والسباقات والأطباء البيطريين الذين يعتنون ويشرفون عليها ويضمنون راحتها.
من أسماء الخيل في القرآن الكريم[عدل]
  • Ra bracket.png وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحًا Aya-1.png فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا Aya-2.png La bracket.png - سورة العاديات
  • Ra bracket.png إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِنَاتُ الْجِيَادُ Aya-31.png La bracket.png - سورة ص
صور[عدل]
ساقا حصان[عدل]
  • ساقا حصان 1.PNG

  • ساقا حصان 2.PNG

  • ساقا حصان 3.PNG

  • ساقا حصان 4.PNG

  • ساقا حصان 5.PNG

  • ساقا حصان 6.PNG

  • ساقا حصان 7.PNG

  • ساقا حصان 8.PNG

  • ساقا حصان 9.PNG

  • ساقا حصان 10.PNG

  • ساقا حصان 11.PNG

  • ساقا حصان 12.PNG
انظر أيضاً[عدل]
مشاريع شقيقة

ابحث عن حصان في ويكاموس.
المصادر[عدل]
1.   ^ Linnaeus، Carolus (1758). Systema naturae per regna tria naturae :secundum classes, ordines, genera, species, cum characteribus, differentiis, synonymis, locis. 1 (الطبعة 10th). Holmiae (Laurentii Salvii). صفحة 73. اطلع عليه بتاريخ 2008-09-08.

مشاريع شقيقة

في كومنز صور وملفات عن: حصان


أنواع مفردات الأصابع (وتريات الأصابع) الحالية وفقا لطبقاتها



أنواع وهجائن جنس الحصان، الباقية و المنقرضة



////////////
قس اِو آتی در آذری:
Ev atı, əhli at (lat. Equus ferus caballus) - təkdırnaqlılar dəstəsinin atlar fəsiləsinin atlar cinsinin vəhşi at növündən heyvan. Bədən quruluşu Eşşək və Çöl eşşəyinə çox yaxındır.
آت، دیرناقلیلارین تک بارماقلیلار آلت قیسمندن، آتکیلرعائلهﺳیندن ممهﻟﻰ حئیواندیر. باشلانقیجدا بیر تولکی بویوکلوگوندهﻛﻰ آت بو گونکو حالینی اولماسینا چوخ اوزون زمان چکمیشدیر. گونوموزده وحشی آتین تمثیلجیسی موغولیستانین قوبی چولونده ۲۰-٣۰ قدر نمونه سی تاپیلان پرزﻩوولسکی آتیدر. بو آتین یوکسکلیگی تقریبی اولاراق ۱۳۰ سانتیمتر ﺩیر. بویوک باشلی، ایری، قیسسا قولاقلی، دیک یلهﻟﻰ و تریاکی رنگلی بیر آتدر.
/////////////
قس کودا در باسای اندونزی:
Kuda (Equus caballus atau Equus ferus caballus) adalah salah satu dari sepuluh spesies modern mamalia dari genus Equus. Hewan ini telah lama merupakan salah satu hewan peliharaan yang penting secara ekonomis dan historis, dan telah memegang peranan penting dalam pengangkutan orang dan barang selama ribuan tahun.
////////
قس در عبری با فیلترشکن!
/////////
قس جاران در باسای جاوی:
Jaran (Equus caballus utawa Equus ferus caballus[1][2]) iku salah siji saka sepuluh spesies modhèrn mamalia saka genus Equuskéwan iki wis suwé arupa salah siji kéwan ternak sing wigati sacara ékonomis, lan wis nyekel peran wigati ing pangangkutan wong lan barang suwéné èwonan taun. Jaran bisa ditunggangi déning manungsa kanthi migunakaké sèdhel lan bisa uga digunaaké kanggo narik, kayata krétakréta, utawa luku. Ing sapérangan laladan, jaran uga digunaaké minangka sumber panganan. Senadyan paternakan jaran diprakirakaké wis diwiwiti taun 4500 SM, bukti-bukti panggunaan jaran kanggo kaperluan manungsa gèk ditemokaké dumadi wiwit taun 2000 SM.
/////////////
قس گُر در کشمیری:
گُر چھُ آکھ جانور۔

 
یہٕ چھُہ ونۍ نامکمل مضمون۔ تۄہِیہٕ ہٮ۪کِو اَتھ اضافہٕ کرتھۍ مزید بہتر بنٲتھۍ۔
//////////
قس فَرَسی در سواحلی:
Farasi ni mnyama mkubwa katika ngeli ya mamalia. Wamefugwa na binadamu tangu maelfu ya miaka. Matumizi yao ni kubeba watu au mizigo au kufanya kazi ya kuvuta magari na plau. Wamefugwa pia kwa ajili ya nyama na maziwa yao.
///////////
قس هِسپ، آستور در کردی:
Hesp an astor (Equus ferus caballus), binecureyekî guhandarê gihaxwer ji cureyê hespê kovî (Equus ferus), ji cinsêEquus û ji famîleya hespan an Equidae ye. Hesp ji ker mestir e, bo siwarbûn û barhilgirtin û cotajotinê têt bikaranîn. Ta ku simên wan nêşînin, tên nalkirin.
////////////
قس اُت در ازبکی:
Ot, xonaki ot (Equus caballus) — otsimonlar oilasiga mansub toq tuyoqli oʻtxoʻr xayvonlar avlodi. Oʻrta Osiyoda va Yevropaning jan.-sharqiy qismida xonaki otlar miloddan avvalgi 3-ming yillikdan maʼlum edi. O.lar yovvoyi holda Yevropada, Osiyo va Afrikada uyur boʻlib yashagan. Ular 4 kenja avlodga bulinadi: hakiqiy O. (bularga Prjevalskiy oti, qirilib ketgan tarpanlar va xonaki O.lar kiradi), eshaklar, yarim eshaklar (maye., kulon) va zebralar. Xonaki O.lar eshaklar, zebralar va kulonlar bilan chatishtirilib, duragaylar — xachirlar, ot-xachir, otkulon, zebrasimonlar va kulonsimonlar olinadi. Lekin bular, odatda, nayel bermaydi.
/////////////
قس گهورا در پنجابی:
گھوڑا انپدھرے کھر جانوراں دے گھوڑا ٹبر دا اک جانور اے۔ ایہ جنگلی وی ملدا اے۔ انسان ایہنوں 6500 سالوں توں پال ریا اے۔ گھوڑا انسان نے ان جان، سمان جکن، وائی بیجی تے جنگی ہتھیار لئی ورتیا اے۔ اج کل کئی دیساں وچ پولیس تے فوج اینو استعمال کردی اے۔ ایہ کھڑے ہو کے وی سوں سکدے نیں۔ گھوڑے دی عمر 25 توں 30 سال ہوندی اے۔
///////////
قس آس در پشتو:
آس يا اهلي آس (په لاتين: Equus caballus) د تی لرونکو ژويو څخه یو اهلي تاک سوه لرونکی ژوي دي چې د نړی په بېلا بېلو سیمو کې ژوند او روزل کېږي.
//////////
قس گهورو در سندی:
گهوڙو هڪ خوبصورت چوپايو جانور آهي.
///////////
قس ئەسپ در کردی سورانی:
ئەسپ (ناوی زانستی: Equus ferus caballus) حەیوانێکە کە ٢٠٠٠ ساڵ پێش لەدایکبوونی یەسووع لە ئەسپی وەحشیەوە دەستەمۆ کراوە.[١][٢] لە زمانی کوردی بە ئەسپی مێ دەڵێن مایین و بە نێرەکەی دەڵێن بارگیر.
///////////
قس در تاتاری:
Йорт аты (лат. Equus ferus caballus) — атлар ыругына керүче, кешеләр йөртү һәм йөк ташу, азык, чабыш өчен файдаланыла торган йорт хайваны, эре терлек. Ат кымызы һәм ат ите — сәламәтлек өчен иң файдалы ризыклар.

Кыргый атларның сакланып калган бердән-бер төре булып тора (Пржевальский атыннан тыш).

Йорт атлары, Антарктидадан тыш, барлык континентларда да таралган. Тарпаннарны беренче итеп төрки халыклар б.э.к. 7–8 гасырларда кулга ияләштерелгән дип уйланыла. Бу хәл Башкортстанның Дәүләкән районы территориясендә булган дип фаразлана.[1] Аурупада бозлык чоры тәмамлану белән кешеләр тарпаннарны кырып бетерәләр, анда атлар булмый. Шуңа күрә, мәсәлән урыс һәм башка телләрдә ат лексикасында татар сүзләре күп: рус. лошадь, мерин, табун, каурый, буланый һ.б.
///////////
قس اسبِ مغولی:
Mongolian horse
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article is about the domesticated/feral horse breed. For the Mongolian wild horse, see Przewalski's horse.
Mongol Horse
Mongolian-horse.jpg
A Mongol horse (with trimmed mane) in traditional riding gear
Country of origin
Traits
Distinguishing features
Small but sturdy build, stamina, hardiness in extreme conditions, genetic variation
·         Equus ferus caballus
The Mongol horse (Mongolian Адуу, aduu: "horse" or mori; or as a herd, ado, or in Northern Khalka, tabun[1]) is the native horse breed of Mongolia. The breed is purported to be largely unchanged since the time of Genghis KhanNomads living in the traditional Mongol fashion still hold more than 3 million animals, which outnumber the country's human population. Despite their small size, they are horses, not ponies. In Mongolia, the horses live outdoors all year, dealing with temperatures from 30 °C (86 °F) in summer down to −40 °C (−40 °F) in winter, and they graze and search for food on their own. The mare's milk is processed into the national beverage airag. Some animals are slaughtered for meat. Other than that, they serve as riding and transport animals; they are used both for the daily work of the nomads and in horse racing.
Mongol horses were a key factor supporting the 13th-century conquests of the Mongol Empire.
//////////////
قس در مغولی:
Адуу нь (Equus caballus буюу Equus ferus caballus) битүү туурайт хөхтөн бөгөөд уналга, ачилга, хүнс зэрэгт ашиглагддаг эдийн засгийн ач холбогдол бүхий гэршүүлсэн амьтан. Хүн төрөлхтөн 10000 жилийн өмнөөс адууг гэршүүлсэн гэдэг. Монголын нүүдлийн соёламьдралын хэв маяг, уламжлалт цэргийн урлаг нь адуун дээр үндэслэсэн гэхэд хилсдэхгүй.
////////////
قس در تاجیکی:
Асп (Euus caballys), асбборагӣфарас, ҳайвони тоқсуми маъмул. Сарнасли асп эогиппус мебошад, ки тақрибан 70 млн сол қабл умр ба сар бурдааст. Ҷуссаи эогиппус баробари рӯбоҳ буда, пои пешаш 4 ва пои қафояш 3 ангушт дошт.
Аспро 10 ҳазор сол муқаддам дар даштҳои моварои Осиёи Марказӣ, Дон, Днепр ва Сибири Ҷанубӣ ром кардаанд. Алҳол аз аспҳои ёбоӣ фақат аспи Пржевалский боқӣ мондааст, ки дар даштҳои Муғулистон дучор меояд
//////////
قس در چچنی:
Mo'éhno'ha (Equus ferus caballus) hova-éve.
////////////
قس آت در ترکی استانبولی:
At, Atgiller (Equidae) familyasına dâhil otobur bir memeli hayvandır. Evcilleri olduğu gibi, Amerikan bozkırlarında “Mustang” ve Altay dağlarının her iki yanındaki açık arazilerde “Prezewalski” denen yabani atlar sürüler halinde yaşar. En meşhur at türleri Arap, İngiliz, Çin, Ahal Teke ve Midillidir.
///////////
قس گهورا در اردو:
گھوڑا سمدار پستانیہ جانور ہے۔ یہ جانور اسپاں خاندان سے تعلق رکھتا ہے۔ گھوڑوں کی ارتقاء کا عمل ساڑھے چار کروڑ سے ساڑھے پانچ کروڑ سال کے دوران ہوا ہے۔ لگ بھگ 4000 ق م میں انسانوں نے پہلی بار گھوڑے کو پالتو بنایا تھا۔ 30000 ق م سے گھوڑوں کوعام طور پر پالا جا رہا ہے۔ اس وقت تقریباً تمام تر گھوڑے ہی پالتو ہیں لیکن جنگلی گھوڑوں کی ایک نسل اور پالتو گھوڑوں کو دوبارہ آزاد کرنے سے پیدا ہونے والی نسلیں پالتو نہیں۔ انگریزی زبان میں گھوڑوں کے خاندان کے لئے الگ سے اصطلاحات بنائی گئی ہیں جو ان کے دورانِ حیات، جسامت، رنگت، نسل، کام اور رویے کو ظاہر کرتی ہیں۔
///////////
قس ئات در اویغوری:
ئات ئىنسانىيەت تارىخىدا ئىنتايىم مۇھىم ئۇرۇندا تۇردىغان ھايۋان.
ئات __توپ ئاتىلىشى__ يىلقا .
ئايرىم ئاتىلىشى __ تۇياق .
ئەركىكى __ ئايغىر .
چىشىسى __ بايتال .
يېڭى تۇغۇلغان بالىسى __ قۇلۇن .
ئات ۋە ئۇيغۇرلار[تەھرىر]
ئۇيغۇر مىللىتى ئۇزۇن مۇددەت چارۋىچىلىق، باقمىچىلىق بىلەن شوغۇللانغان مىللەت بولغاچقا، ھايۋانلارغا قارىتا كۈچلۈك سېزىمچانلىق ۋە ئىنچىكە كۆزىتىش، پەرق ئېتىش ئىقتىدارىغا ئىگە بولغان. مەسلەن، ئات ئۇيغۇرلارنىڭ قەلبىدە ئالاھىدە ئورۇننى ئىگەللىگەچكە «ئەر قانتى ئات » دىگەن ماقال بىلەن تەرپلىنىدۇ. ئۇيغۇرلار «ئات»نى ناھايىتى ئىنچىكە پەرقلەندۈرگەن. بىر ياشقا توشمىغان يىلقا «ياباغۇ»، بىر ياشلىق يىلقا «قۇلان»، ئىككى ياشلىق يىلقا «تايچاق،تاي»،ئۈچ ياشلىق يىلقا «غۇنان»، ئۈچ ياشلىق چىشى يىلقا «بىيە»،تۆت ياشلىق ئەركەك يىلقا «دۆنەنچىن»، تۆت ياشلىق بايتال «دۆنەنچىنبىيە»، يېتىلگەن ئەركەك يىلقا «ئايغىر»، يېتىلگەن چىشى يىلقا «بىيە»، پىچىۋىتىلگەن يىلقا «ئات» دەپ ئاتىلىدۇ.ئاتلارنى رەڭگىگە ئاساسەن « كۈرەڭ ئات، بوز ئات، سۈر ئات، ئاق بوز ئات، تورۇق ئات ،چىلان تورۇق ئات، قارا تورۇق ئات »دەپ ئىنچىكە ئايرىغاندىن باشقا، ئاتلارنىڭ ھەرىكەتلىرىمۇ ناھايىتى ئىنچىكە كۆزۈتۈلۈپ ،ئايرىم سۆزلەر بىلەن ئىپادىلەنگەن. مەسلەن: ئاستا قەدەم بىلەن مېڭىش «ئاياڭدىماق»، سىلىق مېڭىش «پايپاڭدىماق»، سوكۇلداپ مېڭىش «بۇلاڭلىماق»،ئۇششاق قەدەم بىلەن يۈگۈرۈش «بۈلكۈرمەك»، مىسىلداپ مېڭىش «كىتىڭلىماق»دەپ ئېلىنغان.بۇنىڭدىن باشقا يىلقىنىڭ ئوخشىمىغان كىشنىشى، يىلقا جابدۇقلىرى،يىلقىچىنىڭ يىلقىلارنى چاقىرىشى، يىلقىنىڭ باشقا ھەركەتلىرنىمۇ ئالاھىدە بەلگىلىگەن سۆزلەر بىلەن ئىپادىلىگەن.يىلقىلا ئەمەس باشقا كالا، قوي، تۈگە قاتارلىق ھايۋانلارنىڭمۇ شۇنداق. بۇسۆزلەردە روشەن بولغان يايلاق مەدەنىيتىنىڭ تەسىرى ساقلىنىپ قالغان.
//////////
قس اِستور در زازاکی:
Estor yew heywanio de be çar lıngano u insanan rê xeylê emegê xo vêrdo ra. Eke insanan hetan ewro amey, ney de emegê estoran zafo. İnsanan hem niştê ro estoran u yew ca ra şiyê cayanê binan, hem ki estoran ra barê gırani pê berdê.
////////////
Horse
From Wikipedia, the free encyclopedia
For other uses, see Horse (disambiguation).
Horse
Two Nokota horses standing in open grassland with rolling hills and trees visible in the background.
Domesticated
Kingdom:
Phylum:
Class:
Order:
Family:
Genus:
Species:
Subspecies:
E. f. caballus
Equus ferus caballus
Linnaeus1758[1]
at least 48 published
The horse (Equus ferus caballus)[2][3] is one of two extant subspecies of Equus ferus. It is an odd-toed ungulate mammal belonging to the taxonomic family Equidae. The horse has evolved over the past 45 to 55 million years from a small multi-toed creature, Eohippus, into the large, single-toed animal of today. Humans began to domesticate horses around 4000 BC, and their domestication is believed to have been widespread by 3000 BC. Horses in the subspecies caballus are domesticated, although some domesticated populations live in the wild as feral horses. These feral populations are not true wild horses, as this term is used to describe horses that have never been domesticated, such as the endangered Przewalski's horse, a separate subspecies, and the only remaining true wild horse. There is an extensive, specialized vocabulary used to describe equine-related concepts, covering everything from anatomy to life stages, size, colorsmarkingsbreedslocomotion, and behavior.
Horses' anatomy enables them to make use of speed to escape predators and they have a well-developed sense of balance and a strong fight-or-flight response. Related to this need to flee from predators in the wild is an unusual trait: horses are able to sleep both standing up and lying down. Female horses, called mares, carry their young for approximately 11 months, and a young horse, called a foal, can stand and run shortly following birth. Most domesticated horses begin training under saddle or in harness between the ages of two and four. They reach full adult development by age five, and have an average lifespan of between 25 and 30 years.
Horse breeds are loosely divided into three categories based on general temperament: spirited "hot bloods" with speed and endurance; "cold bloods", such as draft horses and some ponies, suitable for slow, heavy work; and "warmbloods", developed from crosses between hot bloods and cold bloods, often focusing on creating breeds for specific riding purposes, particularly in Europe. There are more than 300 breeds of horse in the world today, developed for many different uses.
Horses and humans interact in a wide variety of sport competitions and non-competitive recreational pursuits, as well as in working activities such as police workagriculture, entertainment, and therapy. Horses were historically used in warfare, from which a wide variety of riding and driving techniques developed, using many different styles of equipment and methods of control. Many products are derived from horses, including meat, milk, hide, hair, bone, and pharmaceuticals extracted from the urine of pregnant mares. Humans provide domesticated horses with food, water and shelter, as well as attention from specialists such as veterinarians and farriers.
///////////
در گویش واخی "اسب" را  yaš و در گویش ساریقُلی vurj می‌گویند. 1
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
///////////
///////////
//////////
//////////
////////////
////////
/////////
/////////
/////////////
///////////
/////////////
&&&&&&&
فرفیون
بفتح فا و سکون را و ضم یاء مثناه تحتانیه و سکون واو و نون و توهم کرده کسی که بکسر فاء دوم خوانده و آن را فربیون ببا بجای فاء دوم و افربیون و ابربیون بزیادتی همزۀ مفتوحه در اول که معرب اوبربیون فارسی باشد نیز نامند و آن را اکل بنفسه و حافظ اطفال و ببربری تاکسوت و برومی فوطینوس و بیونانی کمالیون و اهل مصر و شام آن را لبانۀ مغربیه خوانند
در ماهیت آن
اختلاف بسیار است بعضی لبن مازریون و بعضی لبن زقوم دانسته اند اصح همه اقوال قول غافقی است که روایت کرده از کسانی که آن را دیده اند در بلاد بربر در جبل در ان که آن را بربریه نامند و کثیر الوجود است در انجا و از انجا ببلاد دیکر می برند و آن لبن دو نوع نبات است یکی شبیه بنبات کاهو و پر شعبه و خارناک و پرشیر و دوم برک آن سیاه و شاخهای آن مفروش بر روی زمین و خارهای این باریک و تیزتر و شیر این بیشتر از اول و در حرف الالف مع الفاء تمام بیان ماهیت و خواص و افعال آن مذکور شد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
فرفیون . [ ف َ ] (معرب ، اِ) دارویی است . (منتهی الارب ). گیاهی است دارویی . فربیون . رجوع به فربیون شود.
|| فربیون . [ ف َ ] (معرب ، اِ) فرفیون . دارویی باشد که چون برگزیدگی جانوران و سگ دیوانه طلا کنند نافع باشد. (برهان ). افربیون . از یونانی اوفوربیون ۞ . (حاشیه  برهان چ معین ). افریبیون و فرفیون نیز گویند و ماکوب ۞ خوانند. باید که چون فرفیون را از درخت گیرند دهان بربندند تا غبار آن به دندان نرسد که جمله دندانها بریزاند. چون بگیرند باید که باقلای مقشر در میان وی ریزندتا قوه  وی نگه دارد و مدتی در ظرف کنند. آنچه تازه بود زرد بود و زود در زیت بگدازد. (اختیارات بدیعی ). محمد زکریا گوید: فرفیون صمغ مازریون است و مذب (کذا) ۞ او در بلاد انطاکیه است . ارجانی گوید: فرفیون در چهار درجه گرم است و به قوتی که در اوست آب خام را که در امعاء باشد براند و قولنج و علتهای بلغمی را دفع کند و چون آب خواهد که در میان طبقات فرودآید و بینایی چشم را حجاب کند او را خرد بسایند چنانکه سرمه را و در چشم کشند او را از فرودآمدن منع کند و هرچه نیکوتر باشد قوت او تا چهار سال است و به تدریج قوت از او کم شود، چون هفت سال بر او بگذرد قوت از او زایل شود. (ترجمه  صیدنه ).
|| افربیون . [ اَ ف َ ] (اِ) دوایی است که آنرا فرفیون گویند. اگر آن بدهن آدمی رود دندانها را بریزاند. گزندگی جانوران را نافع است . (برهان ) (آنندراج ). صمغ سقزی دوایی که از سه قسم از گیاه طایفه افوربیاسه اخذ میشود و از عوامل محرکه و مخرسه محسوب میگردد. و یک جزء از اجزاء مشمعهای منفظ میباشد. (ناظم الاطباء). در ناظم الاطباء بسکون حرف دوم ضبط شده است . فرفیو و فرسون و ابربیون نیز نامند و برومی افنین و بعربی آکل بنفشه و قاتل بنفشه و حافظ النخل و حافظ الاطفال و کروش الغنم و بیونانی حالاس و تاکوب نیز و بمغربی بستانه گویند و اکثر لبن السودا نامند. ماهیت آن صمغی است خاکستری رنگ مایل بزردی با طعم و بوی تندو کهنه  آن سرخ رنگ و نبات آن شبیه بنبات کاهو و کاسنی و شیردار و دو قسم می باشد قسمی برگ آن سفید و نبات آن پرشعبه و خارناک و قسمی برگ آن سیاه و خار آن تندتر و باریکتر و شیر آن بیشتر و منبت آن بلاد لینوز و حبش و سودان و بسبب تندی و حدت بوی شیر آن اهل آن بلاد از دور در زیر نبات آن شکنبه  گوسفندی را پاک شسته در ظرفی تعبیه کرده میگذارند و از دور حربه ای مانند نیزه و غیر آن به آن میرسانند که شکافته گردد و دور میروند که بوی آن بمشامشان نرسد، بیکدفعه شیر بسیاری از آن فروریخته در شکنبه جمع میگردد و آنرا خشک کرده به اطراف میبرند. و رجوع به مخزن الادویه شود.
////////////
    • نام فارسیفَرْفیون
    • نام عربی: «آکل نفسه» و «قاتل نفسه» و «حافظ النحل» و «حافظ الاطفال» و «لبن السودا"
    • نام انگلیسی: Euphorbia
    • نام محلی:
    • نام فرانسویبه‌طورکلی Euphorbe
    • نام علمی:
    • نام در کتب طب سنّتی: «فربیون» و «اوفِرْبیون» و «اوبربیون» و «آفَرْبیون»
    • مترادف:
    • خانواده: Euphorbiaceae
    • جنس:
مشخصات و ویژگی ها
به فارسی «فَرْفیون» و در کتب طب سنتی با نام‌های «فربیون» و «اوفِرْبیون» و «اوبربیون» و «آفَرْبیون» و عربی آن را «آکل نفسه» و «قاتل نفسه» و «حافظ النحل» و «حافظ الاطفال» و «لبن السودا» نامند. شیرابۀ سفیدی است که از چند نوع گیاه خارج می‌شود و در مجاورت هوا سیاه و تیره می‌گردد. اسامی فوق در اغلب موارد به گیاهانی که شیرابۀ سفید از آنها خارج می‌شود نیز اطلاق می‌گردد. نام این گیاهان به فرانسوی به‌طورکلی Euphorbe و به انگلیسی Euphorbia می‌باشد. این گیاهان از خانوادۀ Euphorbiaceae و دارای گونه‌های مختلفی هستند که معروف‌ترین آنها که مصرف دارویی در طب سنتی دارند، به شرح زیر می‌باشد: 1.‌ Euphorbia helioscopia L.. این گیاه و شیرابۀ آن را در اطراف تهران «فرفیون» و در خاران بلوچستان «گورباگوند» و در مکران «سُهْرْبلوک» می‌نامند. به فرانسوی Euohorbe reveil-matin و Euphorbe des vignes و Herbe aux verrues و به انگلیسی Spurge گویند. گیاهی است یکساله به بلندی 50 ـ 30 سانتی‌متر، ساقۀ آن نازک، افراشته و اغلب در قسمت پایین بدون برگ است. برگ‌ها تخم‌مرغی، دندانه‌دار، با دندانه‌های ارّه‌ای، به رنگ خاکستری روشن و با دمبرگ کوتاه، جام گل به رنگ زرد است. در اثر شکاف یا شکستن از ساقۀ آن شیرابۀ سفیدی خارج می‌شود که همان فرفیون است. این گیاه سمّی است و بیشتر در موستان‌ها می‌روید و به این جهت آن را به فرانسوی اوفورب موستان‌ها می‌نامند. 2. گونۀ Euphorbia thymifolia L. که در نصیرآباد بلوچستان «خیری» نامیده می‌شود گیاهی است یکساله شاخه‌های آن خوابیده و پوشیده از کرک. برگ‌های آن کمی دراز، بیضی شکل، نوک‌تیز و دندانه‌دار است. زیر آن پوشیده از کرک و با دمبرگ کوتاه می‌باشد. دانه‌های آن به رنگ قرمز، دراز، سه وجهی دارای 5 ـ 4 شیار عرضی است که در داخل کپسول میوه قرار دارد. 3. گونۀ Euphorbia tirucalli L.. نام محلی آن در جنوب ایران «بیدار» است. این گیاه به شکل درختچه کوچکی است به بلندی 5 ـ 3 متر. تنۀ آن استوانه‌ای به قطر 20 ـ 15 سانتی‌متر خیلی پرشاخه. خیلی کم‌برگ. برگ‌ها خیلی کوچک و خطّی. کپسول میوۀ آن به رنگ قهوه‌ای تیره. دانه‌های آن تخم‌مرغی و برّاق است. 4. گونۀ Euphorbia neriifolia L.. این گیاه به‌صورت درختچۀ کوچک با ساقۀ چوبی است. برگ‌های آن تخم‌مرغی کشیده با دمبرگ کوتاه و میوۀ آن به شکل کپسول‌های سه وجهی است. 5. گونۀ Euphorbia antiquorum L.. این گیاه به‌صورت درختچه و بومی هند است. وجود آن در ایران تابه‌حال گزارش نشده است. 6. گونۀ   Euphorbia hirta L. که مترادف آن E. pilulifera L. می‌باشد. این گونه دارای مصارف طبی فراوانی است. از علف‌های هرزی است که اغلب در مناطق حارّه هند و چین و خاور دور انتشار دارد. در ایران تابه‌حال شناسایی نشده است.
دانشنامه شفا سنتر
///////////
. گزارشهای چینی‌ها درباره Ricinus communis (از تیره Euphorbiaceae ]فرفیون[) سوای کاستی بسیار نا پذرفتنی است و بی چون و چرا از خارج وارد چین شده، زیرا تنها بستانیش یافت می‌شود و تا پیش از دوره تانگ (906‌ـ ‌618 ) كه آن را به مردمان هو بستند نامی از آن نیست.1 سوكون در T‛an pen ts‛ao می‌گوید: "برگهای این گیاه كه به دست بشر كشت می‌شود چون شاهدانه است و (Cannabis sativa) بس بزرگ.  دانه‌های آن به كنه گاوی (niu pei 1269) ماند. 2 ساقه آن گونه كه امروزه از سرزمین مردمان هو3 می‌آید سرخ است، با بلندائی بیش از سه متر.  ساقه‌هایش به اندازه tsao kia 1270  (Gleditschia sinensis) است.  مغز دانه است كه کار آید و بسیار خوب است."  پس دو گونه كرچك در نگر بوده، یكی ساقه‌سفید كه پیش از دوره سو كون شناخته بوده است و دیگری ساقه‌سرخ كه در دوره زندگی وی وارد چین شده است.  از بخت بد در مورد محل و تاریخ درست ورود این گیاه به چین چیزی نمی دانیم.
نخست هرودوت4 نامش برده و از مصریان مرداب نشینی دانسته كه از روغن فشرده دانه تن خود چرب کنند. او این گیاه را sillikyprion نامیده5 و نام مصری آن را kiki دانسته. 6
.
 
این گیاه در یونان خودروست (   1271  ) اما مصریان آن را در كناره رودخانه‌ها و دریاچه‌ها كشت می‌كنند كه پر‌محصول هرچند بد بوی است.  محصول را پس از گردآوری ‌كوبیده و ‌فشرده یا تفت داده می‌جوشانند و روغنش
می‌گیرند.  این روغن برای سوخت چراغ كم از روغن زیتون نیست، جز اینکه بوی ناخوشایندی بر آرد.  دانه‌های كرچك در آرامگاههای مصر دیده شده و هنوز در آن سرزمین كشت می‌شود.  پلینی1 ‌گوید دیری از ورود آن به ایتالیا نمی‌گذرد.  دوكاندول2خاستگاه  آن را سرزمین های  استوایی افریقا می‌داند و با او همداستانم. همچنین، بر این باورم كه از مصر به هند سر کشیده هر چند هیچ مدركی موّید این مدّعا در دست نیست.  كرچك جزو گیاهانی نیست كه ایرانی‌ها و هند و آریایی‌ها به یك اندازه با آن آشنایی داشتند.  از آن در وداها یا قوانین مانو Manu]، در اساطیر دین هندو[ نامی نیست. 3 نخستین  اشارات تاریخ پذیر به آن در دستنوشته  باور   (Bower Manuscript)آمده و روغن و ریشه زیر نامهای eranda ، gandharva ، rubūgaka ، و vaks?ana آمده است.  نامهای دیگر اینهاست ruvu ، ruvuka، یا vuvūka ، citraka ، gandharva-hastaka ، vyāghrapuccha (’’دم ببر‘‘).  چینی‌ها با این واژه eranda بـــــــه صورت  i-lan 1272 آشنا شده‌اند،4و به صورت hiranda وارد زبان كوچایی (Kuča(تخاری ب) شده است. 5 گویا این گیاه از هند به مجمع‌الجزایرمالایا* و هندوچین رفته‌ باشد (jarak در زبانهای مالایایی، سوندایی و جاوه‌ای؛ lohon در زبان خمری؛du du tran ، kai-dua، یا kai-du-du-tia در زبان آنامی؛  tamnön، lahaun ، lahon در زبان چامی). 6 گویا مردمان میائو (Miao) و لو‌ـ ‌لو (Lo-lo) با این گیاه آشنا باشند؛ مردم میائو آن را zrwa-no  ،7 و مردم لو‌ـ ‌لو آن را č‛e-tu-ma (یعنی "میوه برای مسموم كردن سگها") می‌نامند. 8
در ایران كشت كرچك بسیار اهمیت یافته است، اما هیچ سندی درباره روزگار انتقال كشت آن به ایران در دست نیست.  به هر روی می‌توان پذیرفت پیش از سده بیستم در ایران دربست شناخته بوده‌ است.1  نامهای فارسیش بیدانجیر*، bedānjir ، pandu ، punde یا pendu  است و در عربی خروع xarva یا xirva گویند.
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
////////////
فرفیون

اشاره

به فارسی «فرفیون» و در کتب طب سنتی با نامهای «فربیون» و «اوفربیون» و «اوبربیون» و «آفربیون» و عربی آن را «آکل نفسه» و «قاتل نفسه» و «حافظ النحل» و «حافظ الاطفال» و «لبن السودا» نامند. شیرابه سفیدی است که از چند نوع گیاه خارج می‌شود و در مجاورت هوا سیاه و تیره می‌گردد.
اسامی فوق در اغلب موارد به گیاهانی که شیرابه سفید از آنها خارج می‌شود نیز اطلاق می‌گردد. نام این گیاهان به فرانسوی به‌طور کلی‌Euphorbe و به انگلیسی‌Euphorbia می‌باشد. این گیاهان از خانواده‌Euphorbiaceae و دارای گونه‌های مختلفی هستند که معروف‌ترین آنها که مصرف دارویی در طب سنتی دارند به شرح زیر می‌باشد:
1.Euphorbia helioscopia L .. این گیاه و شیرابه آن را در اطراف تهران «فرفیون» و در خاران بلوچستان «گورباگوند» و در مکران «سهربلوک» می‌نامند. به فرانسوی‌Euohorbe reveil -matin وEuphorbe des vignes وHerbe aux verrues و به انگلیسی‌Spurge گویند.

مشخصات

گیاهی است یکساله به بلندی 50- 30 سانتی‌متر، ساقه آن نازک، افراشته و اغلب در قسمت پایین بدون برگ است. برگها تخم مرغی، دندانه‌دار، با دندانه‌های ارّه‌ای، به
معارف گیاهی، ج‌4، ص: 286
رنگ خاکستری روشن و با دمبرگ کوتاه، جام گل به رنگ زرد است.
در اثر شکاف یا شکستن از ساقه آن شیرابه سفیدی خارج می‌شود که همان فرفیون است. این گیاه بومی هند است و در ایران عملا در تمام مناطق کشور می‌روید و در حبشه و سودان و مصر و مناطق مدیترانه‌ای نیز انتشار دارد. این گیاه سمّی است و بیشتر در موستانها می‌روید و به این جهت آن را به فرانسوی اوفورب موستانها می‌نامند.

ترکیبات شیمیایی

از نظر ترکیبات شیمیایی در گیاه ساپونین و فازین 381] و اوفوربین 382] و بوتیریک اسید[383] مشخص شده است [روا].

خواص- کاربرد

در چین مرسوم است گیاه فرفیون(E .helioscopia) را با گوشت پخته و سوپ درست می‌کنند و برای تصفیه خون اشخاصی که زیاد جوش و کورک می‌زنند تجویز می‌کنند که بخورند. در استعمال خارجی از جوشانده گیاه به عنوان مایع شست‌وشو برای رفع خارش و فروکش کردن جوش و کورک مصرف می‌شود.
گیاه خشک را ساییده و مخلوط با برنج تخمیر شده در موارد ابتلاء به بیماری ترس از آب یا هاری که آن را هایدروفوبیا[384] گویند، مصرف می‌کنند [هو]. برگها و سرشاخه‌های جوان آن به عنوان تب‌بر و کرم‌کش و ضد انگل تجویز می‌شود [استوارت . گیاه سمّی است [کللسیون ایچی کاوا]. در هند ریشه گیاه را به عنوان داروی ضد کرم و تخم آن را با فلفل بو داده برای بیماری وبا تجویز می‌کنند (خورده می‌شود). از روغن تخم آن به عنوان مسهل استفاده می‌شود. شیرابه گیاه را برای معالجه تاول روی آن می‌مالند.
2. گونه‌Euphorbia thymifolia L . که در نصیرآباد بلوچستان «خیری»[385] نامیده می‌شود گیاهی است یکساله شاخه‌های آن خوابیده و پوشیده از کرک. برگهای آن
معارف گیاهی، ج‌4، ص: 287
کمی دراز، بیضی شکل، نوک‌تیز و دندانه‌دار است. زیر آن پوشیده از کرک و با دمبرگ کوتاه می‌باشد. دانه‌های آن به رنگ قرمز، دراز، سه وجهی دارای 5- 4 شیار عرضی است که در داخل کپسول میوه قرار دارد.
این گیاه در سرتاسر هند و در مناطق معتدله کشمیر نیز می‌روید. در ایران در بلوچستان دیده می‌شود و در نصیرآباد نام محلی آن «خیری» است.
از نظر ترکیبات شیمیایی در این گیاه اسانس وجود دارد و به علاوه در برگها و ساقه و شاخه‌های گیاه ماده 4 و 7 و 5- تری هایدروکسی فلاوون- 7- گلی‌کوزید[386] یافت می‌شود.]G .I .M .P[

خواص- کاربرد

گیاه خیری در سرتاسر چین تا فیلیپین و در هندوستان به عنوان دارو مصرف می‌شود. در تایوان گیاه به عنوان قابض، مدّر و ملیّن به کار می‌رود [لیو]. در هندوچین داروی مسهلی و ضد کرم معده است [کرووست و پتلو]. در شبه جزیره مالایا جوشانده گیاه را برای رفع ناراحتی‌های پشت و کمر می‌خورند [برکیل و بانیف . برای رفع ناراحتی پوست و در موارد جابه‌جا شدن استخوان و از جا دررفتگی ضماد آن را روی پوست می‌مالند [برکیل .
در اندونزی و فیلیپین له‌شده گیاه را روی التهاب و جراحت می‌اندازند و جوشانده گیاه در موارد اسهال، اسهال خونی، بیرون افتادن رکتوم و ناراحتی‌های پشت و کمر مصرف می‌شود [هین و وان‌استی‌نیس کروسمان .
در فیلیپین له شده گیاه در موارد گزش مار سمّی و برای التیام زخم به کار می‌رود و از شیرابه آن در برخی موارد برای رفع تیرگی قرنیه چشم مصرف می‌شود [گررو، کوئی زمبینگ و دیگانگ‌کو].
3. گونه‌EuphorbIA Tirucalli L . نام محلی آن در جنوب ایران «بیدار» است.
این گیاه به شکل درختچه کوچکی است به بلندی 5- 3 متر. تنه آن استوانه‌ای به قطر 20- 15 سانتی‌متر خیلی پرشاخه. خیلی کم برگ. برگها خیلی کوچک و خطّی.
کپسول میوه آن به رنگ قهوه‌ای تیره. دانه‌های آن تخم مرغی و برّاق است. این درختچه بومی افریقاست در هندوستان و ایران نیز می‌روید و در برخی مناطق نیز
معارف گیاهی، ج‌4، ص: 288
کاشته می‌شود. در ایران در چاه‌بهار و نیک‌شهر می‌روید و به عنوان پرچین از آن استفاده می‌شود. این درختچه به نام محلی «بیدار» در جنوب ایران شناخته می‌شود زیرا چون خیلی سبز و شاداب است و از درختچه‌های کائوچوکی است. شیرابه آن در تماس با چشم موجب سوزش و درد چشم می‌شود و در این قبیل موارد در جنوب ایران مرسوم است که یک قطره روغن کرچک تازه در چشم می‌ریزند، رفع سوزش می‌شود.
از نظر ترکیبات شیمیایی شیرابه گیاه دارای ایزوئوفورول 387] و تاراکساسترول 388] و تیروکالول 389] می‌باشد [ولث اف اندیا].
در گزارش دیگری آمده است که گیاه دارای اوفوربون 390] است و از شیرابه تازه آن ایزواوفورول جدا شده و شیرابه خشک یا صمغ آن دارای کتون اوفورون 391] است.

خواص- کاربرد

در اندونزی از شاخه‌ها و پوست درختچه بیدار ضمادی درست می‌کنند و برای التیام شکستگی استخوان می‌اندازند و خیلی مفید است [وان‌استی‌نیس- کروسمان و هین . از شیرابه یا صمغ این درختچه و همچنین از صمغ‌E .neriifolia وE .antiquorum نیز برای همین منظور استفاده می‌شود. این درختچه بیدار خیلی سمّی است [لیو]. پوست را می‌خورد و قی‌آور است [فوکور].
در کتاب طب سنتی حکمای مالایائی آمده است که از ریشه و ساقه‌های این درخت به صورت ضماد برای زخم بینی می‌اندازند و همچنین روی بواسیر و ورمها و قسمتهای دردناک می‌گذارند [گیملت و برکیل** و برکیل و هانیف .
خرده‌ریزه‌های ریشه نیم‌کوب این درختچه را با روغن نارگیل مخلوط کرده روی شکم برای رفع درد شکم می‌اندازند [کوئی زمبینگ . عصاره گیاه خاصیت آنتی‌بیوتیک بر ضد جرمهای استافیلوکوکوس دارد. در هند از شیرابه گیاه به عنوان قرمز کننده پوست و برای رفع زگیل و در موارد روماتیسم و دردهای اعصاب، دندان
معارف گیاهی، ج‌4، ص: 289
و گوش به کار می‌برند و به علاوه برای تسکین سرفه و آسم نیز مصرف می‌شود.
4. گونه‌Euphorbia neriifolia L .. این گیاه به صورت درختچه کوچک با ساقه چوبی است. برگهای آن تخم مرغی کشیده با دمبرگ کوتاه و میوه آن به شکل کپسولهای سه وجهی است. این گیاه هندی است و در ایران نیز در بلوچستان، لاس‌بلاس، و در مکران دیده می‌شود و انتشار دارد.
از نظر ترکیبات شیمیایی مشابه‌E .antoquorum می‌باشد که شرح داده خواهد شد.
از نظر خواص و کاربرد مانند سایر انواع فرفیون می‌باشد از شیرابه آن در هند به عنوان مسهل مصرف می‌شود (با احتیاط) به علاوه قرمز کننده پوست است و برای نرم کردن سینه مفید می‌باشد. برای رفع زگیل مفید است. ریشه آن در موارد عقرب‌زدگی و مارگزیدگی مفید است و ضدعفونی‌کننده است.]G .I .M .P[
5. گونه.Euphorbia antiquorum L . این گیاه به صورت درختچه و بومی هند است. وجود آن در ایران تا به حال گزارش نشده. از نظر ترکیبات شیمیایی گونه‌E .neriifolia و این‌گونه هر دو دارای ترکیب شیمیایی تقریبا مشابهی هستند. در شیرابه این دو درختچه مواد اوفوربون و رزین و مواد کائوتچوئی، مالیک اسید[392] و صمغ یافت می‌شود [هنک .
طبق گزارش یک تجزیه شیمیایی دیگر در ساقه و شیرابه گونه‌E .antiquorum ماده تری‌ترپی‌نویید[393] وجود دارد.]S .G .I .M .P[

خواص- کاربرد

از نظر خواص و کاربرد تا حدود زیادی دو گونه یاد شده شبیه هم هستند. در برمه از برگهای‌E .neriifolia برای معالجه آسم استفاده می‌شود [راجر]. در تایوان صمغ آن را که از ساقه آن به دست می‌آید به عنوان دارو به کار می‌برند [لیو]. در شبه جزیره مالایا و فیلیپین از شیره و عصاره‌ای که از داغ کردن برگهای آن به دست می‌آید چند قطره در گوش می‌ریزند، درد گوش برطرف می‌شود [برکیل و هانیف . در اندونزی از پوست درختچه به عنوان مسهل خیلی قوی استفاده می‌شود [رومفیوس و
معارف گیاهی، ج‌4، ص: 290
فایدهین .
در برمه شاخه‌های درختچه‌E .antiquorum را قطعه‌قطعه کرده و خشک نموده به صورت گرد در می‌آورند و برای کنترل خونریزی و خونروی خارج از اندازه در درون قاعدگی به کار می‌رود [گج .
شیرابه آن برای قطع و دفع زگیل مالیده می‌شود و پوست درختچه مسهل قوی است [راجر]. در چین جوشانده‌ای از گیاه بدون ریشه آن تهیه کرده و می‌خورند برای رفع التهاب مثانه و سایر اعضا مفید است. برگ و سرشاخه‌های گیاه را به‌طور خام می‌خورند برای کنترل وبا نافع است [مک کلور- هوانگ . شاخه‌های خرد شده گیاه را گرم کرده به صورت کمپرس روی جوشهای بزرگ می‌اندازند برای تحلیل آن مفید است و ممکن است از شیرابه آن نیز برای این کار استفاده شود. در هندوچین صمغ گیاه یا شیرابه گیاه را به عنوان قی‌آور، مسهل، مدّر مصرف می‌کنند و این دارو را سمّی می‌دانند. بسیار تحریک کننده مخاط است و در خوردن آن نهایت احتیاط را به عمل می‌آورند و در استعمال داخلی مقدار خیلی جزیی آن مصرف می‌شود. به علاوه در موقع استعمال باید حتی الامکان از چشم دور نگه داشته شود [د- لانسان و کرووست و پتلو].
در شبه جزیره مالایا قسمت چوبی ساقه‌های این درختچه از داروهای معروف است ولی در اغلب موارد بیشتر از قسمتهای چوبی ساقه‌های گونه‌E .neriifolia استفاده می‌کنند. در چین و برمه از شیرابه سمّی گیاه یا از صمغ گیاه و یا از جوشانده شاخه و برگ و گیاه به عنوان مسهل قوی خورده می‌شود و در استعمال خارجی برای رفع ورم و کاهش ورم روی عضو متورم و روی جوش و کورک می‌ریزند و می‌مالند.
در مورد سایر ناراحتی‌های جلدی نیز به کار می‌رود.
6. گونه‌Euphorbia hirta L . که مترادف آن‌E .pilulifera L . می‌باشد. این گونه دارای مصارف طبی فراوانی است. از علفهای هرزی است که اغلب در مناطق حارّه هندوچین و خاور دور انتشار دارد. در ایران تا به حال شناسایی نشده است.
از نظر ترکیبات شیمیایی در این گیاه وجود کوئرستین، تریاکونتان 394]، فیتوسترول،
معارف گیاهی، ج‌4، ص: 291
فیتوسترولین 395]، جامبولول 396]، ملیسیک اسید[397]، گالیک اسید، پالمی‌تیک اسید، لینولئیک اسید، اولئیک اسید و اوفوسترول 398] تأیید شده است [پاور و براونینگ و والنزوئلا]. به علاوه گیاه دارای آلکالوئید کزانتورامنین 399] می‌باشد [ولث اوف ایندیا].
همچنین در گیاه هایدروجن سیانید[400] و یک تری ترپینوئید وجود دارد [آرتور].
عصاره گیاه دارای خاصیت آنتی‌بیوتیک بر ضد استافیلوکوکوس می‌باشد [کولیه- وان درپیجل .

خواص- کاربرد

شیرابه گیاه خنک‌کننده است. چند قطره از شیرابه گیاه را در چشم برای معالجه ورم ملتحمه و التیام زخم قرنیه می‌ریزند [هنری**]، از جوشانده گیاه برای نرم کردن سینه می‌خورند [کاریونه و کیمورا]. در ویتنام شیرابه آن را برای درمان اسهال خونی استفاده می‌کنند [کرووست و پتلو]. مصرف شیرابه آن برای کنترل آسم و برونشیت معروف و خیلی معمول است و کمی مخدّر و خواب‌آور می‌باشد [ریدلی . بنابراین کمک می‌کند که بیمار به خواب رود. در اندونزی گیاه را به‌طور خام و یا با بخار پخته و می‌خورند. البته اسراف در خوردن آن دل‌درد می‌آورد. دم کرده گیاه را برای رفع التهاب رکتوم می‌خورند.
واردرمن 401] معتقد است که جوشانده گیاه برای معالجه آسم و در موارد برونشیت مزمن مفید است. برگهای گیاه را برای جلوگیری از آبستنی می‌خورند [وان‌استی‌نیس .
و جالب این است که طبق گفته بلاک‌وود[402] گلهای گیاه را برای معالجه نازایی می‌خورند. در فیلیپین برگهای این گیاه را مخلوط با برگهای گیاه‌Datura metel L . برای تهیه سیگارتهای ضد آسم به کار می‌برند. از جوشانده و یا دم‌کرده و یا از تنطور
معارف گیاهی، ج‌4، ص: 292
برگهای گیاه برای رفع ناراحتی تنفس در بیماران مبتلا به آسم استفاده می‌شود. [پاردو دوتاور، والنزوئلا، کوئی زمبینگ، ویگانگ‌کو و دیگران . گررو در یادداشتهایش می‌نویسد که گیاه برای بند آوردن خون و به عنوان مسکّن و آرامبخش و معرّق مصرف دارد.
میوه‌های ساییده آن را به عنوان مسهل به بچه‌ها می‌دهند [آبرامس . از دم کرده ریشه گیاه برای رفع سردرد و رفع گرمازدگی می‌خورند و جوشانده ریشه آن به صورت مایع شست‌وشوی دهان، برای رفع دندان درد مصرف می‌شود [فاکس .
از تمام اجزای گیاه برای رفع تنگی نفس استفاده می‌کنند. برای تهیه جوشانده آن 15 گرم گیاه را در 2000 گرم آب جوشانده و صاف کرده و 50 گرم الکل به آن می‌افزایند و مانند جوشانده مصرف می‌کنند.
مقدار خوراک از عصاره آبی گیاه 10- 4 سانتی‌گرم است و مقدار خوراک از تنطور الکلی آن 30- 10 قطره است.
و اما خواص فرفیون از نظر حکمای طب سنتی ایرانی: فرفیون از نظر طبیعت طبق نظر حکمای طب سنتی شیرابه یا لاتکس آنکه به صورت خشک شده با نام صمغ فرفیون در بازار عرضه می‌شود خیلی گرم و خیلی خشک است و قدرت دارویی آن تا 4 سال می‌ماند و پس از آن ضعیف می‌شود به طوری که پس از ده سال به کلی بی‌خاصیت می‌شود، صمغ فرفیون مسهل خوبی برای بلغم لزج و زردآب است و معتقدند که هرچه بیشتر تازه باشد، خواص آن بیشتر است و حتی از صمغ آنغوزه که از حادترین صمغ می‌باشد نیز مفیدتر است. اگر گرد آن با عسل مخلوط و به چشم مالیده شود برای جلوگیری از توسعه آب مروارید چشم مفید است ولی التهاب و قرمزی و خارش که در اثر مالیدن این دارو ایجاد می‌شود برای مدت مدیدی در چشم باقی می‌ماند. اگر با آب چغندر مخلوط و به بینی ریخته شود برای رفع اشک و قرمزی چشم و پاک کردن دماغ نافع است. ضماد آن روی استخوان باعث می‌شود که استخوان پوسته بیندازد و زخم شود بنابراین استخوان باید از تماس با این صمغها دور نگهداری شده و محافظت شود. مالیدن آن روی زخم موجب از بین رفتن گوشت زاید زخمها می‌شود زیرا خورنده است. ضماد آن روی محل گزیدگی سگ هار و جانوران سمّی برای دفع سمّ اثر مفید دارد. اگر آن را با روغن زیتون ضماد کنند، این ضماد برای معالجه فلج و لقوه و سستی اعضاء و رفع دردهای اعصاب و درد مفاصل نافع است. اگر با کمی تریاک مخلوط کرده و بمالند برای تسکین درد اقسام ضربه‌ها و
معارف گیاهی، ج‌4، ص: 293
کوفتگی مفید است. استعمال شیاف آن به مقدار 2- 1 دسی‌گرم برای بند آوردن ترشحات مفرط عادت ماهیانه نافع است. اگر ایجاد سوزش کرد می‌توان با روغن گل سرخ رفع سوزش نمود.
خوردن فرفیون برای اشخاص گرم مزاج مضرّ و توصیه می‌شود که فرفیون را هیچ‌گاه بتنهایی نخورند. فرفیون مضرّ روده‌هاست از این نظر باید با مقل و رب ریشه شیرین‌بیان و ادویه‌هایی نظیر دارچین، سنبل الطیب، کتیرا، صمغ عربی و یا روغن بادام شیرین خورده شود، مضرّ رحم است و دهانه رحم را به هم می‌آورد بحدّی که داروهای سقط جنین دیگر اثری در انداختن جنین نخواهد داشت. مقدار خوراک فرفیون 3/ 0- 1/ 0 گرم است، نوع سیاه رنگ آن خیلی سمّی و مهلک و کشنده است و از خوردن آن باید پرهیز شود.
توجه: در حال حاضر مصرف فرفیون به علت خاصیت سوزانندگی و خارش شدید و تحریکی که دارد در استعمال داخلی تقریبا تجویز نمی‌شود زیرا مراقبت و دقت فوق العاده شدید لازم دارد و در مواردی که به عللی مصرف داخلی آن لازم باشد باید حتما با نظارت نزدیک و طبق توصیه پزشک به مقدار بسیار محدود انجام شود.
روش تهیه گرد فرفیون: برای تهیه گرد فرفیون باید آن را در هاون و الک سربسته‌ای کوبید و تهیه کرد که کاملا در پناه جریان هوا باشد و ایجاد ناراحتی و تحریک برای پوست بدن و چشم ننماید.
تنطور فرفیون: فرفیون 1 واحد، الکل 80 درجه 5 واحد. فرفیون را نیم‌کوب کرده مدت ده روز در الکل بخیسانند و گاهی به هم بزنند و پس از آن با فشار از پارچه ردّ کنند و صاف نمایند. از این تنطور به عنوان قرمز کننده پوست نیز استفاده می‌شود.
معارف گیاهی، ج‌4، ص: 294
/////////////
فرفیون[۱] (نام علمی: Euphorbia) نام یک سرده از تیره فرفیونیان است.

نگارخانه[ویرایش]
Euphorbia amygdaloides 2 bgiu.jpg

Zypressenwolfsmilch01.jpg

Euphorbia esula.jpeg

Euphorbia myrsinites.JPG
منابع[ویرایش]
پرش به بالا «فرفیون» [زیست‌شناسی- علوم گیاهی] هم‌ارزِ «Euphorbia»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی، فرهنگ واژه‌های مصوب فرهنگستان، تهران: انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی، http://www.persianacademy.ir/fa/word/
مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Euphorbia»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامه آزاد (بازیابی در ۲۸ ژوئیه ۲۰۱۴).
/////////////
قس فربیون در عربی:
الفربيون[2] أو الحلاب[3] أو الحلبلوب جنس نباتي ينتمي إلى الفصيلة اللبنية ويضم حوالي 2160 نوعًا من النباتات الحوليةوالمعمرة، ما يجعله واحداً من أكبر الأجناس تنوعًا وعددًا في مملكة النباتات على الإطلاق. كثير من أنواعه عصارية تشبه الصباريات ، وفي بعض الأنواع من الصعب معرفة إن كانت تنتمي للنباتات العصارية أو للجفافيات .
محتويات
  [أظهر] 
من أنواعه الواطنة في الوطن العربي[عدل]
1.      الفربيون الأرضي (باللاتينية: Euphorbia terracina) في مناطق الوطن العربي المتوسطية والقوقاز وكل مناطق أوروبا
4.      فربيون ببلوس (باللاتينية: Euphorbia peplus) في مناطق الوطن العربي المتوسطية والقوقاز وكل مناطقأوروبا
5.      الفربيون البقدونسي (باللاتينية: Euphorbia apios) في بلاد الشام والبلقان وإيطاليا
6.      الفربيون البيروتي (باللاتينية: Euphorbia berythea) في بلاد الشام
8.      فربيون حامل الصوف (باللاتينية: Euphorbia eriophora) في بلاد الشام وتركيا والقوقاز
9.      الفربيون الحُبيبي (باللاتينية: Euphorbia granulata) في مناطق الوطن العربي المتوسطية والقوقاز
10.  الفربيون الحلبلوبي (باللاتينية: Euphorbia chamaesyce) في بلاد الشام وتركيا
11.  الفربيون الحلبي (باللاتينية: Euphorbia aleppica) في بلاد الشام والمغرب العربي والقوقاز والبلقان
12.  الفربيون الخابوري (باللاتينية: Euphorbia chaborasia) في بلاد الشام والعراق وتركيا
13.  الفربيون الرمحي (باللاتينية: Euphorbia cuspidata) في بلاد الشام
14.  الفربيون الرويتري (باللاتينية: Euphorbia reuteriana) في بلاد الشام
15.  فربيون زوفيتس (باللاتينية: Euphorbia szovitsii) في بلاد الشام
16.  فربيون زينتينيس (باللاتينية: Euphorbia sintenisii) في بلاد الشام (على اسم عالم النبات الألماني بول زينتينيس (بالألمانية: Paul Sintenis))
17.  الفربيون الشامي (باللاتينية: Euphorbia chamaepeplus) في بلاد الشام ومصر وقبرص
18.  الفربيون الشجري (باللاتينية: Euphorbia dendroides) في مناطق الوطن العربي المتوسطية وبقية مناطق المتوسط
19.  الفربيون الشجيري (باللاتينية: Euphorbia arbuscula) في جزيرة سقطرى اليمنية
20.  الفربيون الشديد (باللاتينية: Euphorbia arguta) في بلاد الشام ووادي النيل وشرق المغرب العربي وتركيا واليونان
21.  الفربيون الشمسي (باللاتينية: Euphorbia helioscopia) في مناطق الوطن العربي المتوسطية وأوروبا
22.  الفربيون الصخري (باللاتينية: Euphorbia petrophila) في بلاد الشام وتركيا والقوقاز وشرق أوروبا
23.  الفربيون الصغير (باللاتينية: Euphorbia exigua) في مناطق الوطن العربي المتوسطية وبقية مناطق المتوسط
24.  الفربيون صغير النورات (باللاتينية: Euphorbia microsciadia) في بلاد الشام
25.  الفربيون الصلب (باللاتينية: Euphorbia rigida) في مناطق الوطن العربي المتوسطية وبقية مناطق المتوسط
26.  الفربيون ظاهر الثمار (باللاتينية: Euphorbia promecocarpa) في بلاد الشام
27.  فربيون عبد الكوري (باللاتينية: Euphorbia abdelkuri) في اليمن
28.  الفربيون العربي (باللاتينية: Euphorbia arabica) في بلاد الشام والجزيرة العربية
29.  فربيون غاياردو (باللاتينية: Euphorbia gaillardotii) في بلاد الشام
30.  فربيون غروسهايم (باللاتينية: Euphorbia grossheimii) في بلاد الشام ومصر والقوقاز
31.  الفربيون فرائي البذور (باللاتينية: Euphorbia aulacosperma) في بلاد الشام وتركيا والقوقاز وروسيا
32.  فربيون فورسكال (باللاتينية: Euphorbia forsskalii) في بلاد الشام
33.  الفربيون القلموني (باللاتينية: Euphorbia antilibanotica) في بلاد الشام
34.  الفربيون القنفذي (باللاتينية: Euphorbia erinacea) في بلاد الشام ومصر
35.  الفربيون الكاسيوسي (باللاتينية: Euphorbia cassia) في بلاد الشام وتركيا وقبرص
36.  الفربيون كبير الزوائد (باللاتينية: Euphorbia macroclada) في بلاد الشام وتركيا والقوقاز وشرق أوروبا
37.  الفربيون الكثيف (باللاتينية: Euphorbia densa) في بلاد الشام
38.  الفربيون الكليل (باللاتينية: Euphorbia retusa) في مناطق الوطن العربي المتوسطية وتركيا
39.  فربيون كوتشي (باللاتينية: Euphorbia kotschyana) في بلاد الشام وتركيا
40.  الفربيون الكيراديني (باللاتينية: Euphorbia cheiradenia) في بلاد الشام وتركيا
41.  الفربيون اللوزي (باللاتينية: Euphorbia amygdaloides) في المغرب العربي
42.  الفربيون المتوازي (باللاتينية: Euphorbia paralias) في بلاد الشام وتركيا والقوقاز ومعظم مناطق أوروبا
44.  الفربيون المحمر (باللاتينية: Euphorbia erubescens) في بلاد الشام وتركيا
45.  فربيون المحمرة (باللاتينية: Euphorbia microsphaera) في بلاد الشام والعراق وعربستان وتركيا والقوقاز
46.  الفربيون المذنب (باللاتينية: Euphorbia caudiculosa) في بلاد الشام
47.  فربيون المرتفعات (باللاتينية: Euphorbia altissima) في بلاد الشام وتركيا
48.  الفربيون المسنن (باللاتينية: Euphorbia denticulata) في المغرب العربي
49.  الفربيون مشقوق الأوراق (باللاتينية: Euphorbia herniariifolia) في بلاد الشام وتركيا واليونان وألبانيا
50.  الفربيون المعنق (باللاتينية: Euphorbia petiolata) في مناطق الوطن العربي المتوسطية وتركيا وقبرص
51.  الفربيون المقدسي (باللاتينية: Euphorbia hierosolymitana) في بلاد الشام والمغرب العربي والقوقاز
52.  الفربيون المنجلي (باللاتينية: Euphorbia falcata) في مناطق الوطن العربي المتوسطية وبقية مناطق المتوسط
53.  الفربيون المنشاري (باللاتينية: Euphorbia serrata) في المغرب العربي وجنوب غرب أوروبا
54.  الفربيون الموشح (باللاتينية: Euphorbia peplis) في مناطق الوطن العربي المتوسطية والقوقاز ومعظم مناطق أوروبا
55.  الفربيون نارديني الأوراق (باللاتينية: Euphorbia valerianifolia) في بلاد الشام والمغرب العربي وتركيا واليونان وبلغاريا
56.  الفربيون النوبي (باللاتينية: Euphorbia nubica) في مصر
57.  فربيون هاوسنخت (باللاتينية: Euphorbia haussknechtii) في بلاد الشام
58.  الفربيون هوائي الجذع (باللاتينية: Euphorbia physocaulos)في بلاد الشام وتركيا
59.  الفربيون الورقي (باللاتينية: Euphorbia esula) في بلاد الشام وتركيا ومعظم أوروبا
أنواع دخيلة في بلاد الشام[عدل]
1.      الفربيون المتطاول (باللاتينية: Euphorbia oblongata) دخيل في بلاد الشام وأصيل في تركيا والبلقان
من أنواعه غير الموجودة في الوطن العربي[عدل]
الوصف النباتي[عدل]
يضم الفربيون نباتات عشبية، وشجيرات وأشجار خشبية مع خندق حليبي سام وكاوي (مطاط). وجذور الفربيون رفيعة أو سميكة وسمينة وذات درنات جذرية، والعديد من أنواع الفربيون تقريباً غير مسلحة (شائكة) في حين أن البعض منها مسلح بالشوك، والجذع الرئيسي في الفربيون في الغالب هو الأسلحة الجنبية، ويصل طول معظم أنواع الفربيون لحوالي 6-366 بوصة (حوالي 15-91 سم)، وأوراقه متقابلة أو متبادلة أو في هيئة دوامات، وفي النوع الريان من الفربيون، فالأوراق صغيرة وقصيرة الأجل في الغالب، وكل أنواعه تقريباً لها زهور أحادية الجنس، تخفض كثيراً وتجمع، كما أن أغلبية أنواع الفربيون خنثى (تحتوي على عضوي التذكير والتأنيث معاً في نفس النبات)، وبالرغم من أن البعض منفصل الجنس (نباتات ذكرية تحمل  أعضاء الذكورة ونباتات أنثوية تحمل أعضاء التأنيث) فليس غريباً أبداً أن تجد نباتات الفربيون ذكرية تماماً وبالرغم من ذلك تحمل كلا الجنسين. ويحدث هذا أحياناً عندما تنمى نباتات الفربيون تحت ظروف غير مناسبة، فتنمو كذكر فقط، وفي نفس الوقت تزهر أنثى وحيدة في النضج. والفربيون له ألوان زاهية وجذابة أحياناً، والفربيون له ثلاث ثمار (نادراً يكون ثمرتين فقط)، وهي كبسولات مقصورة، وسمينة أحياناً، لكن تنضج بشكل دائم تقريباً في حاوية خشبية، ومن ثم تنشق مفتوحة بشكل انفجاري، وبذور الفربيون ذات أربع زوايا بيضوية أو دائرية، وفي بعض الأنواع يكون لها نتوء حول البذرة.[4]
مصادر[عدل]
1.      ^ تعدى إلى الأعلى ل:أ ب مذكور في : Species Plantarum معرف مكتبة تراث التنوع البيولوجي: http://biodiversitylibrary.org/page/358469 — المؤلف: كارولوس لينيوس — العنوان :Species plantarum — الاصدارالأول المجلد: 1 الصفحة:  450
2.      ^ أغروفوك. الفربيون. تاريخ الولوج 16 آذار 2012.
3.      ^ . موقع فلورا سورية. تاريخ الولوج 4 كانون الثاني 2011.
4.      ^ ورود نت. الفربيون. تاريخ الولوج 4 كانون الثاني 2011.
مشاريع شقيقة

في كومنز صور وملفات عن: فربيون

  • iNaturalist taxon ID51822 



  • USDA PLANTS IDEUPHO 











  • Flora of China ID112355 

  • VASCAN ID1164 


  • Nederlands Soortenregister ID118416 

///////////////
قس سودلی ین در آذری:
Südləyən (lat. Euphorbia)[1] - südləyənkimilər fəsiləsinə aid bitki cinsi.[2]
Ağaclar kollar və ya ot bitkiləri olub, sadə və ya mürəkkəb, çox hallarda yarpaqaltlıqları olan yarpaqlara malikdirlər.Çiçəkləri bircinslidir,çox az hallarda ikicinslidir,adətən ləçəksizdir,nadirən ikiqat çiçəkyanlıqdır və ya tamamilə çiçəkyanlığı yoxdur.Erkəkciklər sərbəstdir və ya az və ya çox dərəcədə sapları ilə bitişmişlər.
Ginesey adətən 3 meyvəyarpaqcığından əmələ gəlmişdir,yumurtalıq adətən üstdür.Meyvələri qutucuqdur,nadir hallarda giləmeyvə və ya çəyirdəkmeyvədir. Sıraya 4 fəsilə aiddir ki,onlardan da südləyən fəsiləsi tibbi əhəmiyyətə malikdir.
/////////
قس در عبری با فیلترشکن!
///////////
قس در تاجیکی:
Ихроҷ (Euphorbia seravschanica) - гиёҳи бисёрсола, мансуби зарбатиҳо. Пояи рост (қадаш то 50 см), ғафс, луч ё мӯякдор. барги нештаршакли пай дар пай, гули якҷинса ва ғӯза дорад. Ихроҷ дар Осиёи Миёна аст.
//////////
قس دیلیه در زازاکی:
Dıliye (LatinkieuphorbiaTırkisütleğen) yew vaşo ke familya dıliyan rayo. Yew serre ya zi dıha zaf omrê xo esto. Zerreyê ni vaşi ra zey şıti çiyo ağûyıno de sıpi veciyeno. Welatê Zazayan de no vaş zaf beno, hetê tıbi ra tayê nêweşiyan rê faydeyê xo esto.
//////////
Euphorbia
From Wikipedia, the free encyclopedia
Not to be confused with euphoria.
For the family commonly called "euphorbias", see Euphorbiaceae.
Euphorbia
Euphorbia February 2008-2.jpg
Euphorbia cf. serrata
Kingdom:
Clade:
Clade:
Clade:
Order:
Family:
Tribe:
Subtribe:
Euphorbiinae
Genus:
Euphorbia
L.
Chamaesyce
Elaeophorbia
Endadenium
Monadenium
Synadenium
Pedilanthus
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/d2/Euphorbia_dendroides3-Corsica~2011_04_30.jpg/220px-Euphorbia_dendroides3-Corsica~2011_04_30.jpg
Euphorbia as a small tree: Euphorbia dendroides.
Euphorbia is a very large and diverse genus of flowering plants, commonly called spurge, in the spurge family (Euphorbiaceae). "Euphorbia" is sometimes used in ordinary English to collectively refer to all members of Euphorbiaceae (in deference to the type genus), not just to members of the genus.[1] Some euphorbias are commercially widely available, such as poinsettias at Christmas. Some are commonly cultivated as ornamentals, or collected and highly valued for the aesthetic appearance of their unique floral structures, such as the crown of thorns plant. Euphorbias from the deserts of Southern Africa and Madagascar have evolved physical characteristics and forms similar to cacti of North and South America, so they (along with various other kinds of plants) are often incorrectly referred to as "cacti".[2] Some are used as ornamentals in landscaping, because of beautiful or striking overall forms, and drought and heat tolerance.[3][4]
Euphorbias range from tiny annual plants to large and long-lived trees.[4] The genus has over[3] or about 2,000 members,[5] making it one of the largest genera of flowering plants.[6][7] It also has one of the largest ranges of chromosome counts, along with Rumex and Senecio.[6] Euphorbia antiquorum is the type species for the genus Euphorbia.[8] It was first described by Carl Linnaeus in 1753 in Species Plantarum.
The plants share the feature of having a poisonous, milky, white, latex-like sap, and unusual and unique floral structures.[3] The genus may be described by properties of its members' gene sequences, or by the shape and form (morphology) of its heads of flowers. When viewed as a whole, the head of flowers looks like a single flower (a pseudanthium).[3] It has a unique kind of pseudanthium, called a cyathium, where each flower in the head is reduced to its barest essential part needed for sexual reproduction.[3] The individual flowers are either male or female, with the male flowers reduced to only the stamen, and the females to the pistil.[3] These flowers have no sepalspetals, or other parts that are typical of flowers in other kinds of plants.[3] Structures supporting the flower head and beneath that have evolved to attract pollinators with nectar, and with shapes and colors that function the way petals and other flower parts do in other flowers. It is the only genus of plants that has all three kinds of photosynthesis, CAMC3, and C4.[3]
The genus can be found all over the world.[3] The forms range from annual plants laying on the ground, to well-developed tall trees.[3] In deserts in Madagascar and southern Africa, convergent evolution has led to cactus-like forms where the plants occupy the same ecological niche as cacti do in deserts of North and South America.[3] The genus is primarily found in the tropical and subtropical regions of Africa and the Americas, but also in temperate zones worldwide.[citation needed]Succulent species originate mostly from Africa, the Americas, and Madagascar.[citation needed] A wide range[citation needed] of insular species can be found.[citation needed]
Contents
  [hide] 
·         1Misidentification as cacti
·         2Etymology
·         3Description
o    3.3Irritants
o    3.4Uses
·         4Systematics and taxonomy
o    4.2Subgenera
·         5References
·         6Further reading
·         7External links
Misidentification as cacti[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/4a/Euphorbia_milii_-_flower_view01.jpg/220px-Euphorbia_milii_-_flower_view01.jpg
Among laypersons, Euphorbia species are among the most commonly confused plant taxa with cacti, especially the stem succulents.[9] Euphorbias secrete a sticky, milky-white fluid with latex, but cacti do not.[9] Individual flowers of euphorbias are usually tiny and nondescript (although structures around the individual flowers may not be), without petals and sepals, unlike cacti, which often have fantastically showy flowers.[9] Euphorbias from desert habitats with growth forms similar to cacti have thorns, which are different from the spines of cacti.[9]
Etymology[edit]
The common name "spurge" derives from the Middle English/Old French espurge ("to purge"), due to the use of the plant's sap as a purgative. The botanical name Euphorbia derives from Euphorbos, the Greek physician of king Iuba (or Juba) II of Numidia (52–50 BC – 23 AD), who married the daughter of Anthony and Cleopatra.[10] Juba was a prolific writer on various subjects, including natural history. Euphorbos wrote that one of the cactus-like euphorbias (now called Euphorbia obtusifolia ssp. regis-jubae) was used as a powerful laxative.[10] In 12 BC, Juba named this plant after his physician Euphorbos, as Augustus Caesar had dedicated a statue to the brother of Euphorbos, Antonius Musa, who was the personal physician of Augustus.[10] In 1753, botanist and taxonomist Carl Linnaeus assigned the name Euphorbia to the entire genus in the physician's honor.[11]
https://en.wikipedia.org/wiki/Euphorbia


1. Pen ts‛ao kanmu, Ch. 17A, p. 11
برتشنایدر (Chinese Recorder, 1871, p. 242) می‌گوید از كتابهای چینی بر نمی آید که كرچك بومی چین بوده است یا نه، و پیش از دوره تانگ نامی از آن به میان نیامده است. اشاره‌ای كه در جستار كرچك به مردمان هو شده از دید وی پنهان مانده است.
2. از همینجاست نام   یا   pe ima (تنها در نوشتار) برای این گیاه؛ (در زبان گفتگو  در پكن آن را ta ma به معنای ’’شاهدانه درشت ‘‘ می‌نامند). این ریشه‌یابی را پیشتر سو سون از دوره سونگ پیش گذارده و لی شی‌ـ‌چن آن را تأیید كرده و این حشره را ’’شپش گاو‘‘ دانسته است. این تفسیر درست به نظر می‌رسد، زیرا همـــــــــــــــــتای واژه لاتین ricinus به معنـــــــــــــــای ’’كنه‘‘ است: Nostri eam ricinum vocant a similitudine seminis (Pliny, xv, 7, B 25) . می شود چینی‌ها خودشان این شباهت را یافته باشند یا به احتمال بیشتر آن را همراه خود گیاه از سرزمینهای باختری  گرفته باشند.
3. به نظر می‌رسد استوارات بر پایه همین متن گفته گیاه از «تاتارستان» وارد چین شده است:
Chinese Materia Medica, p. 378.
4. ii, 94.
‌5. نام رایجش  (Theophrastus, Hist. Plant. X, I) ، و نام لاتین آن croton بود.
6. هنوز این واژه در نوشته های هیرو‌گلیفی یافت نشده اما در نوشته های قبطی هست . در اسنادی كه به خط عامیانه نوشته شده،  Ricinus را deqam نامیده‌اند (V. loret, Flore pharaonique, p. 49).
     
2. Origin of Cultivated Plants, p. 422.
3. Joret, Plants dans L'antiquité, Vol. II, p. 270.
4. Fan yi min yi tsi, section 24.
5. S. Lévi, Journal asiatique, 1911, II, p. 123.
6. در مورد كشت این گیاه در هندوچین، نک :
Perrot and Hurrier, Mat. méd. et pharmacopée sino-annamites, p. 107.
در مورد مجمع‌الجزایر، نک :
A. de Candolle, op. cit., p. 422; W. Marsden, History of Sumatra, p. 92; J. Crawfurd, History of the Indian Archipelago, Vol. I, p. 382.
گزارش شده كه این گیاه در سوماترا و فیلیپین به صورت خودرو  می‌روید، اما نام عام jarak در زبان مالایی حاكی از توزیع آن در زمانی معین است.
7. F. M. Savina, Dictionaire miao-tseu-français, pp. 205, 235.
8. P. Vial, Dictionnaire français-lolo, p. 290
تازیان نیز با كرچك سگ می کشتند:
Leclerc, Traité des simples, Vol. II, p. 20.
1. Joret, op. cit., p. 72.

* بزرگترین گروه جزیره های جهان متشکل از 13000 جزیره اندونزی و 7000 جزیره فیلیپین. گاه نام هند شرقی نیز بکار می رود،  (The Archipelago, West Indies).