فقاع
بضم فا و فتح قاف مشدده و الف و عین مهمله لغت عربی است بیونانی
روفوس و روفونس نیز دیده شده و برومی بقاعین و بفارسی بوزه نامند و کفته اند آن را
فتقاع از آن جهت می نامند که کف آن را می کیرند و واحد آن فقاعه و بفارسی سوراک آب
خوانند
ماهیت آن
اسم انواع نبیذ است و طعم آن مرکب از اندک شیرینی و ترشی و تلخی
و حدت و آن مصنوع از اکثر حبوب می باشد مانند جو و برنج و ارزن و ذره و نان حواری یعنی
نان سفید فطیر با نعناع و کرفس و از مویز و خرما و شکر و نیشکر و عسل و امثال اینها
نیز و کاه اضافه می کنند بر ان فلفل و سنبل الطیب و قرنفل و سداب و امثال اینها
طبیعت ان
بحسب آنچه از ان می سازند مختلف می باشد و بالجمله ابرد همه شعیری
پس خبزی واحر همه عسلی مفوه است پس عسل غیر مفوه پس تمر یعنی خرمائی و اعدل همه زبیبی
است که با حب الرمان سازند و کسی که ارادۀ اصلاح و خشبوی آن نماید باید که بغیر از
مصطکی و برک نعناع و قلیلی طرخون چیزی دیکر زیاده نکند
افعال و خواص آن
ردی الغذا و نفاخ و مولد اخلاط غلیظۀ فجه و ریاح و مضر اعضای حیوانی
و قوت نافذۀ آن بحدی است که اکر عاج را در ان بخیسانند نرم کرداند و آسان کردد آنچه
را خواهند از ان بسازند مضر حجب دماغ و اعصاب کمال مضرت دارد و متخذ از خبز حواری و
کرفس و نعناع جید الکیموس کثیر الغذا بسیار موافق محرورین و مقوی احشا و معده و نفخ
آن کمتر و بهتر متخذ از شعیر است و متخذ از شعیر مدر بول و مرطب بدن و جهت سرفه و امراض
حارۀ رئه نافع و مضر کرده و مثانه و متخذ از عسل از برای مبرودین مفید و نفخ و ریاح
آن کمتر و چندان مضر بعصب نیست و متخذ از شکر اعدل از عسلی است و از برای معتدل المزاج
موافق و سزاوار آنست که نیاشامند آن را مکر ناشتا و یا در اواخر بقایای طعام در معده
و نزد انحدار آن زیرا که در غیر این دو وقت طعام را فاسد می سازد و اما عسلی و مفوه
آن را ناشتا نیاشامند مکر وقتی که معده کثیر الرطوبت باشد و آلوده برطوبت لزجه باشد
و باید که خبزی و شعیری آن را مفوه بمصطکی و سنبل الطیب و قاقله نمایند که نفخ آن را
زائل کرداند و طرخون آن را لذیذ و حب الرمان نیکو می کرداند خصوصا که آن را معطر سازند
و در هر بیست رطل آن از هریک از ان افاویه یک مثقال زیاده داخل نکنند و اکر چند برک
ترنج نیز داخل کنند بد نیست و در قرابادین کبیر نیز ذکر یافته نسخ جیدۀ آن
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
فقاع . [ ف ُ ] ۞ (معرب ، اِ)معرب فوگان . (یادداشت
مولف ). شرابی که از جو و مویز و جز آن گیرند. آبجو. (فرهنگ فارسی معین ). مویز آب
. بوزا. بزا. بوزه . (یادداشت مولف ). شراب خام که ازجو و مویز و جز آن سازند. (منتهی
الارب ). فقاع از مشروب های گازدار بوده و در کوزه سنگین نگهداری میشده است . روی در کوزه را با پوستی
می پوشانده و محکم میکرده اند و برای خنک ماندن در قلیه یخ میخوابانده اند وهنگام خوردن پوست در کوزه را
با میخی سوراخ میکرده و فقاع را با گاز آن از سوراخ پوست درمیکشیده اند. درمذاهب اهل
سنت ، این مشروب حرام نبوده و حتی در سالهایی که ماه رمضان به تابستان می افتاد روزه
را با آن میگشودند و سوزنی در قطعه ای به این امر و بطرز استعمال آن اشاره کرده است
. (یادداشت مولف ) :
رمضان آمد و هر روزه گشا را گه شام
به یکی دست نواله ست و دگر دست فقاع
آتشی را که همه روزه ، کند روزه بلند
شامگاهان به یکی لحظه کند پست فقاع
خوشتر است از لب معشوق بر روزه گشای
لب آن کوزه سنگین که در او هست فقاع .
در صورتی که این مشروب را از مویز سازند
کشمش را با دانه کوبند. (یادداشت مولف ) :
چو بیدار گردد فقاع و یخ آر
همی باش پیش گشسب سوار.
فردوسی .
/////////////
(2) mi-li-ye، *mei-li(ri)-ya، برابر با maireya در سنسكریت، كه
در توضیح آن آمده است: شرابی از آمیزه ای از ریشه و ساقه و برگ و گل گیاهان. 6
(3) mo-t'o، *mwaδ-do، madhu در سنسكریت، كه ’’شراب انگور‘‘ (p'u-t'ao tsiu)
بازنمائی شده است. میدانیم که این واژه با واژه اوستایی maδa (mai فارسی میانه، mei [می] فارسی نو)، μέθυ یونانی و temetum لاتین مرتبط است. دانش شراب انگور، بر پایه اشعار پریپلوس (Periplus) و
اشعار تامیلی كه در آنها از وارد شدن شرابهای یاوانا (Yavana) (یونانی)یاد
شده، از باختر به هند انتقال یافت. 1 روشن است که در Raghuvamça
(iv, 65)، madhu نمایانگر شراب انگوراست؛ چرا كه راگهو شاه یاوانا را شكست داد و سربازان او با
نوشیدن madhu در سرزمین های مو خیز سرزمین یاوانا خستگی از تن زدودند.
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
/////////////
//////////
&&&&&&&
فقاح
بضم فا و فتح قاف و حاء مهمله اسم جنس شکوفها است بعربی و فقاح
هر چیز در ذیل اسم آن ذکر یافت و می یابد ان شاء اللّه تع
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
فقاح . [ ف ُق ْ قا ] (ع اِ) شکوفه اذخر. (منتهی الارب ). || شکوفه گیاه هرچه باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
|| (ص ) زن نیکوروی و خوب صورت . (منتهی الارب ). زن نیکوخلقت . (از اقرب الموارد).
|| (اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ). || اسم جنس شکوفه هاست . (تحفه حکیم مومن ). لیث گوید: انواع عطراست . و فقاح الملح
شوره را گویند. (ترجمه صیدنه ).
- فقاح السنبل ؛ شکوفه ای بنوع خوشه است
که بسریانی نفخیرا برودین و برومی اینکس طوخس ... نامند. (تحفه حکیم مومن ).
- فقاح الکرم ؛ شکوفه رز. (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه حکیم مومن ).
- فقاح الملح ؛ زهرةالملح . (فهرست مخزن
الادویه ).شوره . (از ترجمه صیدنه ).
- فقاح سورنجان ؛ اصابع هرمس است . (تحفه حکیم مومن ). به فارسی شنبلیله و به عربی اصابع
هرمس نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
///////////
فقاح . [ ف ِ ] (ع اِ) ج ِ فقحة. (منتهی
الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فَقحَة شود.
|| فقحة. [ ف َ ح َ ] (ع اِ) شکوفه خرما. (منتهی الارب ). || از هر گیاهی گل آن .
(از اقرب الموارد.) || حلقه سوراخ شرم انسان
یا حلقه فراخ شرم .(منتهی الارب ). حلقه نشیمن فراخ . (از اقرب الموارد). || پنجه دست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کمربند
احرام . (از منتهی الارب ). مندیل احرام در حج . ج ، فقاح . (از اقرب الموارد).
///////////
شکوفه . [ ش ِ / ش ُ ف َ / ف ِ ] ۞ (اِ) ۞ گل درختان میوه دار. (ناظم الاطباء)
(غیاث ) شیرینه . سعفه . زهره . زهر. سور. تی تی . گره برگ بر درخت پیش از آنکه بگشاید.
بهرمة: طلع؛ شکوفه خرما. (یادداشت مولف ).
زهر. (نصاب الصبیان ). نور. (منتهی الارب ). زهرة.(دهار) (ملخص اللغات ) (منتهی الارب
). نوعاً گل درخت میوه دار هرگاه پیش از پدید شدن برگ پدید آید آنرا شکوفه گویند، مانند:
شکوفه هلو، شکوفه آلوبالو، شکوفه زردآلو و جز آن ؛ و اگر پس از برگ پدید گردد گل
گویند، مانند: گل انار و به و جز آن ؛ و گل درخت مرکبات را بهار نامند، مانند: بهار
نارنج و جز آن . (ناظم الاطباء). مطلق غنچه و گل درختان . (غیاث ) :
شکوفه همچو شکاف است و میغ دیباباف
مه و خور است همانا به باغ در صراف .
ابوالموید.
////////////
شکوفه به گل درختان میوهدار گفته میشوند
که در فصل بهار و پیش از رشد میوهها پدید میآیند. شکوفهها بیشتر سفید یا صورتی هستند
و به وسیله حشرات گردهافشانی میکنند. [۱]
////////////
قس تی تی در مازرونی:
تیتی یا تِتی به گول دارون میوهدار ره
گانّه که فصل بهار و پیش از دربموئن برگا دَر اِّنه. تیتیئون ویشتر اسپه یا صورتی
هستنه و به ویسله حشرات گردهافشونی کانّه. [۱] [۲]
//////////////
Blossom
From Wikipedia, the
free encyclopedia
|
In botany, blossoms are the flowers of stone fruit Bush (genus Prunus) and of some other plants with a
similar appearance that flower profusely for a period of time in spring.
Colloquially flowers of orange are
referred to as such as well. Peach blossoms (including nectarine),
most cherry blossoms, and some almond blossoms are usually pink. Plum blossoms, apple blossoms, orange blossoms, some cherry blossoms, and most
almond blossoms are white.[1]
Blossoms provide pollen to pollinators such as bees, and initiate
cross-pollination necessary for the trees to reproduce by producing fruit.[2]
Blossom trees have a tendency to lose their
flower petals in wind-blown cascades, often
covering the surrounding ground in petals. This attribute tends to
distinguish blossom trees from other flowering trees.
Contents
[show]
The ancient Phoenicians used almond blossoms with honey and urine as a tonic, and sprinkled them into stews and gruels
to give muscular strength. Crushed petals were also used as a poultice on skin spots and mixed with banana
oil, for dry skin and sunburn.[3]
In the ancient herbals the crab apple was used as treatment for boils, abscesses, splinters, wounds, coughs, colds and a host of other
ailments ranging from acne to kidney ailments. Many dishes made with apples and
apple blossom are of medieval origin. In the spring, monks and
physicians would gather the blossoms and preserve them in vinegar for drawing
poultices and for bee stings and other insect bites.[4]
Originating in China and south east Asia, the earliest
orange species moved westwards via the trade routes.[5]
In 17th century Italy peach
blossoms were made into a poultice for bruises, rashes, eczema, grazes and stings.[6]
In ancient Greek
medicine plum blossoms were used to
treat bleeding gums, mouth ulcers and tighten loose teeth. Plum blossoms mixed with sage leaves and flowers were used in plum wine or plum brandy as a mouthwash to soothe sore throats and mouth
ailments and sweeten bad breath.[7]
Apple blossoms in full bloom.
Pear blossoms in full bloom.
Plum blossoms in full bloom.
Peach blossoms in full bloom.
Crabapple blossoms.
Lemon blossoms.
Strawberry blossoms.
Blackberry blossoms.
1.
Jump up^ Anna-Louise Taylor; Ben Aviss (13
March 2012). "What is Britain's best blossom?". BBC Nature.
2.
Jump up^ Colby Eierman (2012). Fruit Trees in Small Spaces. Timber Press. p. 29. ISBN 978-1-60469-190-0.
3.
Jump up^ Margaret Roberts (2000). Edible & Medicinal Flowers. Interpak Books. p. 2. ISBN 978-0-86486-467-3.
4.
Jump up^ Margaret Roberts (2000). Edible & Medicinal Flowers. Interpak Books. p. 24. ISBN 978-0-86486-467-3.
5.
Jump up^ Margaret Roberts (2000). Edible & Medicinal Flowers. Interpak Books. p. 57. ISBN 978-0-86486-467-3.
6.
Jump up^ Margaret Roberts (2000). Edible & Medicinal Flowers. Interpak Books. p. 59. ISBN 978-0-86486-467-3.
7.
Jump up^ Margaret Roberts (2000). Edible & Medicinal Flowers. Interpak Books. p. 62. ISBN 978-0-86486-467-3.
|
&&&&&&&
فقاح الکرم
شکوفۀ انکور است بیونانی دو ذاطیاطیون و برومی اینکس طراخیون و
بسریانی نفجی اوکبیشا و بفارسی ول نامند بری و بستانی می باشد بهترین آن بری تازۀ آنست
طبیعت آن
در اول سرد و خشک و با عطریت
افعال و خواص ان
مقوی دل و معده و مسکن فواق و قئ و عرق آن یعنی ماء مقطر آن در
افعال قویتر و لطیفتر از اصل آنست
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
کرم . [ ک َ ] (ع اِ) درخت انگور. (از
برهان ) (ناظم الاطباء). تاک . رز. واحد آن کرمة است . (از منتهی الارب ). عنب . (از
اقرب الموارد). رز. مو. مَیوانه . (یادداشت مولف ). ج ، کُروم . (اقرب الموارد) (ناظم
الاطباء). به فارسی تاک و رز و ماو نامند. بستانی و بری می باشد. بری ثمردار انگور
او سیاه و ریزه و با عفوصت و شراب آن قابض و سیاه می باشد و بری بی ثمر را در تنکابن
دیو رز گویند. (تحفه ).پرنفعترین درختان است و ثمراتش به الوان است تا پنجاه و چند
نوع گفته اند. (نزهةالقلوب ). ابن مها درخت اورا مطلق ذکر نکند، بلکه کرم الشراب گوید
و آن درخت تاک بود و تقید او به شراب به جهت آن است که کرم مختلف است و چون مطلق ذکر
کند معلوم نشود که مراد کدام است و یکی از انواع او آن است که عرب او را کرم البری
گوید و مویزج از او حاصل آید و عسالیج الکرم آن باشد که به شبه رشته ها از نبات او
ظاهر شود بدان تعلق کند به آنچه نزدیک او باشد و او را خیوط نیز گویند. شکوفه او را فقاح الکرم گویند و به رومی او را زسطراوس
گویند. لیث گوید: صفحه درخت تاک را عرب زرجون
گوید واین لغت اهل طایف است و زرجون معرب است و فارسی او زرگون است یعنی او برنگ زر
ماند و خمر را به زر تشبیه کنند و صفحه او
را نیز به زر تشبیه کنند. «اوس » گوید: تاک دشتی را شاخها خردتر باشد و ستبر بود و
برگ او در صورت خوبتر بود و به نبات عنب الحیه ماند و منبت عنب الحیه در بساتین بود
و شکوفه او به موی حیوان ماند و خوشه های او
خرد بود و رنگ او چون رسیده باشدسرخ بود و برگ و شاخ سفید تاک که عرب او را تا»الابیض
گوید به برگ تاک بستانی مشابه بود و تعلق او به درختی که در جوار او بود محکمتر باشد
و میوه او سرخ باشد و در بعضی مواضع رنگ پوست
از او کنند. و سیاه تاک که عرب او را کرم الاسود گوید برگ او به برگ پوزک ماند و پوزک
لبلاب بود و بر درخت و نباتی که در جوار اوست تعلق کند و میوه او پیش از رسیدن سبز بود و چون برسد سیاه باشد و
بیرون بیخ او را رنگ سیاه باشد و میان او کبود بود به شبه آسمانگون . (ترجمه صیدنه ).
- آب کرم ؛ شراب . خمر. (یادداشت مولف
) :
نه نان حنطه به کرسان نه آب کرم به خنب
نه گوشت در رمه دارم نه آرد در کندو.
نزاری .
////////////
ول . [ وِ ] ۞ (اِ) شکوفه عموماً و شکوفه انگور خصوصاً، و آن را به عربی فقاع الکرم خوانند.
(برهان ) (از آنندراج ). || گل . (انجمن آرا از مجمع الفرس ) (آنندراج ). وُل در لهجه
ها به معنی گل آمده :
مسلسل زلف بر رو ریته [ ریخته ] دیری
[ داری ]
ول [ گل ] و سنبل به هم آمیته [ آمیخته
] دیری
پریشان چون کری [ کنی ] آن تار زلفان
به هر تاری دلی آویته [ آویخته ] دیری
.
باباطاهر عریان (از حاشیه برهان قاطع از فرهنگ نظام ).
و به معنی شکوفه نیز فرع همین معنی است
. || در تداول لهجه های جنوبی کنایه از معشوق است :
ول من شهربانو نام داره
به دستش شاخه بادام داره .
/////////////
&&&&&&&
فقاح الملح
زهره الملح است و نزد بعضی ابقر است و ماسرجویه کفته بر روی نمک
معدنی چیزی شبیه بشوره تکون می یابد الطف اجزای ملح و قبض آن کمتر از ان است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
فقاح . [ ف ُق ْ قا ] (ع اِ) شکوفه اذخر. (منتهی الارب ). || شکوفه گیاه هرچه باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
|| (ص ) زن نیکوروی و خوب صورت . (منتهی الارب ). زن نیکوخلقت . (از اقرب الموارد).
|| (اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ). || اسم جنس شکوفه هاست . (تحفه حکیم مومن ). لیث گوید: انواع عطراست . و فقاح الملح
شوره را گویند. (ترجمه صیدنه ).
- فقاح السنبل ؛ شکوفه ای بنوع خوشه است
که بسریانی نفخیرا برودین و برومی اینکس طوخس ... نامند. (تحفه حکیم مومن ).
- فقاح الکرم ؛ شکوفه رز. (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه حکیم مومن ).
-
فقاح الملح ؛ زهرةالملح . (فهرست مخزن الادویه ).شوره . (از ترجمه صیدنه ).
- فقاح سورنجان ؛ اصابع هرمس است . (تحفه حکیم مومن ). به فارسی شنبلیله و به عربی اصابع
هرمس نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
///////////
زهرةالملح . [ زَ رَ تُل ْ م ِ ] (ع اِ
مرکب ) نباتی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گیاهی است شورمزه و
در اراضی شورناک روید و ارغوانی رنگ باشد و شاخه های آن به اندازه وجبی باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || ... در
صورت به کفک ماند که بر سر نمک آب باشد و ازبیخ وی نوعی از او نیز حاصل شود و طعم او
در غایت تیزی بود... زبد بحر به زهره نمک مشابهت
دارد و گویند زبدالملح از اجزای نمک لطیفتر بود... در مصر حاصل شود و طعم او در غایت
تیزی بود و طریق حصول وی آن است که چون آب در موضعی مغاک جمع شود و مدتی بماند زهرةالملح
بر روی او جمع شود بر مثال کفک دریا و در قوت و لطافت از نمک سوخته زیاده بود و غبار
نمک در لطافت به زهرةالملح مشابه بود. (ترجمه
صیدنه ). چیزی است شبیه به شوره و شورطعم و زعفرانی رنگ و تند و بدبو ولذاع
، در حینی که آب نیل طغیان کرده در زمینهای پست بماند و از آفتاب آبها خشک گردد زهرةالملح
حاصل گردد و ماسرجویه گوید که او شوره ای است مثل غبار بر روی نمک معدن بغایت گرم و
تند... و قسمی از آن که مایل به سرخی و مانند دانه ها بهم چسبیده باشد از جمله سموم قتاله و یک درهم او کشنده است و علاج پذیر
نیست . (از تحفه حکیم مومن ). ماده ای است
که از آب نیل و آبهای ایستاده آن گیرند. (یادداشت
بخط مرحوم دهخدا).
//////////
Fleur de sel
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Fleur de sel
Fleur de sel ("flower of salt" in French; French pronunciation: [flœʁ də sɛl]) or flor de sal (also "flower of salt"
in Portuguese, Spanish and Catalan) is a salt that forms as a thin, delicate
crust on the surface of seawater as it evaporates. Fleur de sel has
been collected since ancient times (it was mentioned by Pliny the Elder in his
book Natural History), although it was traditionally used as a
purgative and salve. It is now used as a finishing salt to flavor and garnish
food. The name comes from the flower-like patterns of crystals in the salt
crust.[1]
Contents
[show]
One method of gathering sea salt is to draw seawater into marsh basins or salt pans and allow the water to evaporate, leaving behind the salt that was
dissolved in it. As the water evaporates, most of the salt precipitates out on the bottom of the marsh or pan (and is later collected as
ordinary sea salt), but some salt crystals float on the surface of the water,
forming a delicate crust of intricate pyramidal crystals. This is fleur
de sel. The delicacy requires that it be harvested by hand, so this is
done with traditional methods using traditional tools. In France, the workers
who collect fleur de sel are called paludiers, and
they employ a wooden rake called a lousse à fleur[2] to gently rake it from the water. In
Portugal, a butterfly-shaped sieve called a borboleta is used
instead.[3] It is then put in special boxes so
that it will dry in the sun, and to avoid disturbing the flakes as it is
transported for packaging. Historically, the workers who harvested fleur
de sel were women, because it was believed that as the salt crystals
were so delicate, they needed to be collected by "the more delicate
sex."[4] Because it is scraped from the salt
marsh like cream from milk, fleur de sel has been called
"the cream of the salt pans."[5] It is also called "the caviar of
sea salts."[6]
Fleur de sel can only be collected when it is very sunny, dry, and with slow,
steady winds.[3] Because of the nature of its
formation, fleur de sel is produced in small quantities.
At Guérande, France, each salt marsh produces only about one
kilo (2.2 pounds) per day.[4] Because of this and the
labor-intensive way in which it is harvested, fleur de sel is
the most expensive of salts.[7]
This method of salt formation and
collection results in salt crystals that are not uniform. The salt also has a
much higher amount of moisture than common salt (up to 10%[8] compare to 0.5% for common salt[9]), allowing the crystals to stick together
in snowflake-like forms. The moisture means that fleur de sel won't
dissolve right away on your tongue, so the taste lingers. Also, since it is
unrefined, it is not just sodium chloride. Other minerals, like calcium, and
magnesium chloride, give it a more complex flavor. These chemicals make fleur
de sel taste even saltier than salt,[10] and give it what has been
described as the flavor of the sea. Trace mineral content depends upon the
location at which it is harvested, so the flavor varies with point of origin.
Fleur de sel is rarely the pure white of table salt. It is often pale gray or
off-white from clay from the salt marsh beds. Sometimes it has a faintly pink
tinge from the presence of Dunaliella salina, a type of
pink microalga commonly found in salt marshes.[11] However fleur de sel from
Camargue[2] in France and Ria Formosa[5] in Portugal is white.
Only about 5% of salt is used for cooking,[12] but fleur de sel is
only used to flavor food. It is not, however, used in place of salt during the
cooking process. Instead, it is added just before serving, like a garnish, a
"finishing salt," to boost the flavor of eggs, fish, meat,
vegetables, chocolate, and caramel.[4]
Sea salt has been gathered around the world
for millennia, but over the last thousand years, fleur de sel was
only harvested in France. Elsewhere it was collected and discarded. As the
market for specialty salts has grown, companies have begun to harvest fleur
de sel for export wherever the geographic and meteorological
conditions are favorable.
Traditional French fleur de sel is
collected off the coast of Brittany, most notably in the town of Guérande (called Fleur de Sel de
Guérande), but also in Noirmoutier, Île de Ré[13] and Camargue. (Camargue's fleur de sel is considered
less desirable though, as there are nuclear reactors in that area.[1]
Greeks have harvested sea salt and fleur
de sel (ανθος αλατιού) along the Mediterranean Sea sea coast,
particularly the Mani Peninsula of Lakonia[14] and Missologgi, from ancient times.[15]
Flor de sal is harvested in Portugal, mostly in the Aveiro District[16] and in the Algarve,[17][18] but also in the salt marshes
of Castro Marim,[19] at the mouth of the Guadiana River that forms the border to Spain.
Roman ruins near Ria Formosa specifically suggest that there has been a long history of sea salt
production here. Before the invention of salt mining, Portugal's sea salt
production helped to solidify its place as a world power.[17] However, when mechanical salt
mining made salt inexpensive, demand for Portugal's sea salt dropped due to its
expense. For centuries flor de sal was scraped away and either
discarded or given to workers, as its presence disturbed the evaporation that
was creating the sea salt underneath.[20] The process of harvesting flor
de sal for sale was reintroduced in 1997 by Necton, with a grant to
develop ways to capitalize Portugal's natural resources.[5] Necton's flor de sal is
whiter than the fleur de sel from Guérande, and is said to
have the more robust flavor of the Atlantic as opposed to Guérande's milder
North Sea flavor.[21] Due to Portugal's laws
regarding the grading of salt, Necton's flor de sal is
exported to France and marketed by companies who also market fleur de
sel.[5]
Spain also produces high quality flor
de sal in the Ebro Delta on the mainland[22] and the Salinas d'Es Trenc on the island of Majorca[23] and in the Salinas de la
Trinidad in the Ebro Delta.[24] Majorca has a long history of
salt production, dating to the Phoenicians and the Romans,[25] but flor de sel was mostly kept
for local use until Katja Wöhr arrived from Switzerland in 2002 and convinced
local officials to allow her to harvest it in Es Trenc.[26] She worked with British chef
Marc Fosh to develop mixtures of flor de sal with herbs and
spice blends added, such as orange, lemon, black olive, lavender, rosemary,
dried rose petals, curry spices, and beetroot.[27][28]
Spain's Canary Islands are also a source of flor
de sal. Saltworks have operated on La Palma and Lanzarote for centuries,[29] but the flor de sal that
resulted was kept for the use of the workers until 2007, when the salt gained
gourmet status. The culinary rediscovery of fleur de sel and
other gourmet salts has saved small scale artisanal saltworks in the Canaries,
which were in rapid decline.[30]
Canada now produces high quality fleur
de sel from the Pacific Ocean off Vancouver Island.[31] The colder climate adds extra
crunch and reduces the flakiness. Unlike traditional European fleur de
sel, which crystallizes naturally in the sun, Canadian fleur de sel makers
heat their seawater to force evaporation.[32]
Mexico has produced both sea salt and flor
de sal since Aztec times from the Lagoon of Cuyutlán on the Pacific Coast. There is also a
museum in Cuyutlán, dedicated to the history and technique of flor de
sal production.[33]
Flor de sal is also harvested along the beaches of Celestun in Yucatan, Mexico where Mayans cultivated salt 1,500
years ago for its distribution throughout Mesoamerican trade routes extending
to Guatemala, Central America and the Caribbean.[34]
Brazil started producing flor de sal in
2008 in the traditional salt-producing area of Mossoró, in the state of Rio Grande do Norte,[35] but which is iodized, as mandated by Brazilian law for all salt
intended for direct human consumption.[6]
Because it is harvested naturally from the
sea and is usually not refined, fleur de sel has more mineral
complexity than common table salt. The following is a chemical analysis of Flos
Salis, a flor de sal by Portuguese company Marisol:[19]
Mineral
|
Quantity
|
97% (in dry matter)
|
|
6.5%
|
|
0.1%
|
|
0.4%
|
|
0.2%
|
|
5 mg/kg
|
|
Insolubles
|
< 0.02%
|
2.
^ Jump up to:a b "Fleur de Sel: The Hand-Picked Salt". Sous Chef. Speciality Cooking Supplies Limited. 6 March 2014.
Retrieved 30 July 2016.
4.
^ Jump up to:a b c Lebovitz, David (5 September
2006). "Fleur de Sel". Living
the Sweet Life in Paris. Retrieved 30 July 2016.
5.
^ Jump up to:a b c d "The Cream of the Salt Pan". The Atlantic. The Atlantic Monthly Group. March 2002. Retrieved 30
July 2016.
6.
^ Jump up to:a b Orenstein, José (14 November
2012). "É sol, é sal, é flor de sal". O Estado de S. Paulo ("Estadão") (in Portuguese).
Retrieved 15 November 2012.
8.
Jump up^ Bitterman, Mark
(2010). Salted: A Manifesto on the World's Most Essential Mineral, With
Recipes. Ten Speed Press. p. 75. ISBN 978-1-58008-262-4.
9.
Jump up^ "Salt". Transport
Information Service. Gesamtverband der Deutschen Versicherungswirtschaft.
Retrieved 30 July 2016.
10.
Jump up^ McGee, Harold. "Curious Cook in the New York Times: The tastes of salts". Curious Cook. Retrieved 30 July 2016.
11.
Jump up^ O'Connell, Ryan (11 August
2011). "Helicopter over Corbieres and La Clape". Love that Languedoc. Retrieved 30 July 2016.
18.
Jump up^ Hoesen, Marianne (15 July
2015). "Flor De Sal - The Best Salt of the Algarve". Everybody Loves Portugal. Retrieved 11 August 2016.
20.
Jump up^ DelGado, Mia (19 May 2016). "Precious Flor de Sal". Taste Portugal:London. Retrieved 11 August 2016.
21.
Jump up^ Steenberg, Axel and Sophie. "Natural Sea Salt". Axel and Sophie Steenberg's Blog. Retrieved 30 July 2016.
22.
Jump up^ Edwards, Jan (16 November
2013). "A Gift from the Mediterranean". Eat, drink, sleep, Mallorca. Retrieved 11 August 2016.
25.
Jump up^ de Felipe, Eduardo (1 October
2015). "Flor de Sal and the Salterns of Es Trenc". Holafoodie. Retrieved 11 August 2016.
27.
Jump up^ von Oheimb, Eva. "Flor de Sal - the island's precious salt". Mallorquisimo. Retrieved 11 August 2016.
28.
Jump up^ "Flor de Sal das Aroma des Mittelmeers". Mallorca (in German). Mallorca Agroturismo. Retrieved 11
August 2016.
29.
Jump up^ García Fernández, Rodrigo. "A Harvest of Salt from the Canaries". Food & Wines from Spain. Retrieved 11 August 2016.
30.
Jump up^ Sánchez Segura, Santiago. "Spanish Salt: White Gold Fever". Foods & Wines from Spain. Retrieved 11 August 2016.
32.
Jump up^ Greer, Susan (25 November
2014). "Cold water makes natural Canadian sea salt unique: very white and
clean". The Canadian Press.
Retrieved 11 August 2016.
33.
Jump up^ Chávez, Luis Rosales (30 March
2015). "Museo de la Sal, un atractivo turístico en Cuyutlán". Colimanoticias. Retrieved 30 July 2016.
34.
Jump up^ Medellin, Carolina (Winter 2011–2012). "Spice of Life: Celestún's Superb, Sustainable Salts" (PDF). Catherwood Travels. Haciendas del Mundo Maya. p. 5.
Archived from the original on 2 December 2013. Retrieved 30
July 2016.
35.
Jump up^ "Brazil's Own Fleur du Sel - Flor de Sal". Flavors of Brazil. 12 December 2012. Retrieved 11
August 2016.
History
|
|
·
Fleur de sel
|
|
Food usage
|
|
Commerce
and industry |
·
Production
|
By region
|
|
Culture
|
|
Miscellaneous
|
|
&&&&&&&
فل
بفتح فا و تشدید لام
در ماهیت آن
اختلاف است بغدادی نوشته ثمری است هندی بقدر پسته و پوست آن شبیه
بپوست بندق و پائین مغز آن مائل بزردی و سفیدی و بالای آن مائل بسبزی و برک آن با زوایای
بسیار با ساقی بقدر یک شبر و در موسم ربیع کل می آورد کلی زردرنک و خشبو و بزودی برطرف
می کردد و انطاکی نوشته عبارت از یاسمین مضاعف است خواه برأسه [به تنهائی] و خواه بترکیب
آن با نیلوفر که بیخ آن را شکافته نیلوفر را در ان کذارند و یا بالعکس یعنی پیوند نمایند
آن را با نیلوفر و حکایت کرده در فلاحت که آن کلی است سفید خالص و برکهای آن مضاعف
و محیط بدانۀ آن و اندرون آن زرد رنک و چون پخته کردد سیاه شود و چون برکهای آن بریزد
دانۀ آن طولانی کردد و سرخ براق و این هنکام آن را برشکین نامند و این نیلوفر هندی
نیست و رته هم نیست و صاحب اختیارات نیلوفر هندی دانسته و سهوی است او را
طبیعت آن
بقول بغدادی کرم و خشک در سوم و بقول انطاکی در دوم کرم و معتدل
و یا یابس در اول
افعال و خواص آن
مفتح سدد و منقی دماغ و ضماد آن مزیل صداع و استرخای عصب و آشامیدن
آن جهت خفقان و غشی و استسقا و ریاح بواسیر شربا و بخورا و طلاء و استعمال تخم آن موی
را دیر سفید می کرداند و طحال و وجع کبد را برطرف می سازد شربا و مالیدن برک سائیدۀ
آن بر بدن باعث خوش بوئی و عدم تولید سپش است و حکیم عبد الحمید در حاشیۀ تحفه نوشته
که یاسمین مضاعف را بهندی رای بیل نامند و تخم آن بقدر دانۀ نخودی است نه بقدر فندقی
و آنچه بر فقیر بعد از تتبع بسیار در بلاد هند معلوم کردیده آنست که فل بفتح فا معرب
از پهل هندی است و آن میوه است مشهور و در بلاد دکهن و بنکاله بهم می رسد بسیار خوش
بو شبیه ببوی کلاب و لهذا آن را کلاب پهل می نامند و آن در اول سرد و تر و مقوی قلب
و معده و مسرت افزای روح حیوانی و نفسانی و تخم آن بنحوی است که صاحب تحفه نوشته منقول
از بغدادی و مؤلف کوید یحتمل که کلاب جامون باشد زیرا که ماهیت آن بسیار مشابه بآنست
و کلاب جامون در حرف الجیم در جامون ذکر یافت و تخم آن دو قسم می باشد بعضی سبز پستئ
رنک و بعضی سفید
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
فل . [ ف ُ ] (اِ) نیلوفر باشد.(برهان
). نیلوفر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نیلوفر و نیلوفل شود. || بیخ نیلوفر، و بعضی
گویند بیخ نیلوفر هندی است ، و فاغیه همان است . (برهان ). فاغیه . (فرهنگ فارسی معین
). فاغیه است که بیخ نیلوفر هندی باشد. (فهرست مخزن الادویه ). || چوب درخت آبی را
نیز گویند، و آبی میوه ای است که آن را به عربی سفرجل و به فارسی بِه ْ خوانند. (برهان
).
////////////////
فل:
گويند داروى هندى است و همكنش مهرگياه
و بيخ آن است. سر: ضمادش تسكين سردرد است.
قانون در طب، ترجمه شرفکندی
&&&&&&&
فلز
بکسر فا و سکون لام و زای معجمه در لغت بمعنی سفیدروی و مس سفید
است که از ان ظروف ریخته می سازند و مفرغ نیز نامند و فلز بتشدید زای معجمه و کسر لام
بمعنی ریم آهن و ریم معادن کدازنده است و هر کوهری که در کان خیزد در اصطلاح آن را
اجسام معدنی نامند و هریک را معدنی مخصوص است و وزن هریک متفاوت اعم از آنکه متطرق
بالفعل باشد یا بالقوه که باعمال مخصوصه قابل کداز و تطرق یعنی چکش کیر کردد و اقسام
متطرق را مطلقا متطرقات و معدن سبعه نامند و فی الحقیقت هشت نوع اند که از هفت معدن
حاصل می شوند طلا نقره قلعی سرب آهن روی توتیا مس روی و هر دو از یک معدن حاصل می کردند
و جهت اختلاف و تعددشان تفاوت و اختلاف وزن هریک است اما مس از کداز جسم معدنی بهم
می رسد و روی خود در معدن بهم می رسد و ازین جهت آن را بفارسی روی و مس رست نامند و
بیونانی طالیقون و آن در نهایت زردی است و از تاب آتش سیاه می کردد و لهذا بعربی آن
را صفر نامند و مس دو نوع می باشد یکی سرخ و یکی مائل بزردی و هر دو در وزن سبکتر از
روی اند و مس سرخ نرم تر از مس مائل بزردی است و از فرنک که معدن آنست سه نوع می آورند
یکی قلمها و آن نرم سرخ اعلی است دوم تختهای بزرک و این در خوبی و سرخی از ان کمتر
و سوم قرصهای بزرک پهن و این از همه زبون تر است و از مس سفید نیز ظروف ساخته می آورند
و لیکن این شکننده است و متطرق نیست و بعد از یکدو سال زرد کم رنک می کردد و متطرق
بالقوت سیماب است که باعمال مخصوصه متطرق و قابل کداز می کردد پس فلزنه نوع شدند و
معدن هشت با سیماب و چون روی کمیاب است اکثر اشتباه بمس زرد می نمایند
طبیعت و افعال و خواص
هریک در جای خود مذکور شد و می شود ان شاء اللّه تعالی
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&&
فلفل
بضم فا و سکون لام و ضم فا و سکون لام و بکسر هر دو فا نیز آمده
معرب پلپل فارسی است و بسریانی پلپلی و بیونانی بشوریقون و ارنیفس نیز و بهندی مرچ
و کول مرچ یعنی فلفل کرد نامند
ماهیت آن
ثمر هندی است یعنی در بعضی بلاد هند و بنکاله و جزائر ملک دکهن
بهم می رسد و نبات آن دو نوع شنیده شده یکی شبیه بنبات دار فلفل و لبلاب و بر مجاور
خود می پیچد یعنی از قبیل نجح و بیاره و برک آن شبیه ببرک تانبول و از ان کوچکتر و
در ملاست از ان کمتر و صنوبری شکل شبیه ببرک لبلاب و از ان ضخیم تر و تندطعم با عفوصت
و تلخی و ثمر آنکه فلفل است خوشه دار و در هر خوشۀ ده بیست دانه متصل بهم شبیه بخوشۀ
بقم و توت بزرکی و بطول یکدو بند انکشت و دانهای آن بخامی سبز و بعد از رسیدن بنفش
و بزرکتر از دانۀ کشنیز و بقدر نخودی کوچک و بچوبهای بسیار باریک و پیوسته بخوشۀ آن
و بعد از خشک شدن سیاه و با شکنج و چین دار می کردد و دوم نبات آن بقدر دو سه ذرع و
برک آن شبیه ببرک عنب الثعلب و از ان در طول اندکی بلندتر و در عرض کمتر یعنی باریکتر
و بلندتر و با حدت و اندک تلخی و ثمر آن در خوشه شبیه بخوشۀ عنب الثعلب و ذره و لیکن
بزرکتر از خوشۀ عنب الثعلب و کوچکتر از خوشۀ ذره و دانهای ثمر آن مانند دانهای ثمر
نوع اول و آنچه مشهور است که سفید نیز می باشد شاید همان سیاه باشد که بسبب سودن دانها
بهم در حمل و نقل بستها پوست سیاه دانهای بسیار رسیدۀ آن جدا کشته سفید می کردد و درختی
علی حده ندارد و مشاهده نیز چنین شده و شاید خام آن باشد که پوست آن هنوز بسیار سیاه
نکشته و از بعضی ثقه شنیده شده که پوست سفید نیز می باشد و درخت آن جدا است و لیکن
شبیه بهم و این قلیل الوجودتر از پوست سیاه و پوست نوع سفید آن نازک تر و شکنج آن کمتر
و اندک املس و کویند بری و بستانی می باشد بری آن قویتر از بستانی و بهترین آن حاد
الطعم و رائحۀ آن و حدت پوست آن کمتر از مغز آن است
طبیعت سیاه ان
در آخر سوم و سفید و یا مقشر از پوست سیاه آن در اول سوم کرم و
خشک و شیخ الرئیس رحمه اللّه علیه فلفل سیاه را در چهارم کرم و خشک کفته
افعال و خواص آن
محلل و جذاب و جالی و مسخن و منقی بلغم و با قوت تریاقیت اعضا الراس
مقوی حافظه و اعصاب و جهت علتهای عصب بسیار مفید و خائیدن آن با مویز جهت جلب و دفع
رطوبات دماغ و معده و تدهین بدهن جوشانیده آن در ان جهت فالج و خدر و جمیع امراض باردۀ
رطبه و رفع قشعریرۀ تپهای بارده و بدستور آشامیدن آن با ادویۀ قابضه جهت امراض مذکوره
و طلای مطبوخ آن در کلاب جهت رفع نزلات بارده و درد دندان و بدستور مضمضه بدان که با
پوست خشخاش جوشانیده باشند و همچنین ستون بدان بجهت درد دندان کرم خورده اعضاء الغذاء
آشامیدن آن قاطع بلغم و مسخن و مقوی معده و جکر و هاضمه و مشهی و رافع آروغ ترش و ملطف
اغذیۀ غلیظه و خلط غلیظه و مرقق خون غلیظۀ مبرودین و دافع جذام و ریاح و مغص و با برک
غار تازه جهت تحلیل نفخ و ضماد آن با سرکه جهت تحلیل ورم طحال و مداومت آن مانع قولنج
ریحی و بلغمی العین اکتحال آن جهت رفع ظلمت بصر و جلای بیاض آن و ناخنه اعضاء الصدر
جهت دفع سرفۀ بارد رطوبی و ضیق النفس و اوجاع صدر و ربو و با عسل جهت خناق بلغمی و
تنقیۀ رئه و منع اجتماع رطوبات لزجه و بلاغم در سینه بدستور با لعوقات و حریره های
مناسبه اعضاء النفض مدر بول و حیض و با ادویۀ قابضه جهت تقطیر البول و ادرار بول و
حیض و حمول آن مخرج جنین و بعد از جماع مانع حمل الباه آشامیدن آن با شیر و شکر جهت
تقویت باه الاورام و البثور و الزینه و غیرها ضماد آن با زفت محلل خنازیر و رافع داخس
و برص ناخن و جذام و با حنا جهت رویانیدن ناخن زائل شده از قوبا و غیر آن با تکرار
عمل و مداومت و بدستور با پیه مرغ و با آرد باقلا و نخود جالی بهق و با نطرون بنهایت
جالی بهق و سرخ کنندۀ رخسار و با پیاز و نمک جهت رویانیدن موی در موضع داء الثعلب که
بقوت تمام بمالند و با محللات جهت تهبج ریحی و با مرهم داخلیون جهت تحلیل اورام بلغمی
الات المفاصل مسخن عصب و عضلات به حدی که معادن آن نیست دوائی السموم بادزهر سموم و
آشامیدن آب جوشانیدۀ کوبیدۀ آن در ان جهت دفع سمیت مار کزیده و عقرب کزیده و افیون
خورده که مکرر بیاشامند و قئ کنند تا اثر سمیت باقی است و جهت سموم بارده مطلقا و سمیت
بیش نیز مفید و تدهین بدهن آن نیز و حکمای هند می کویند چون بیش را مکرر با فلفل و
آب زنجبیل تازه سحق بلیغ نمایند رفع سمیت آن می شود و کفته اند چون مار کزیده آن را
بخاید اکر حدت آن را دریابد زهر در ان چندان اثر ننموده و اکر در نیابد زهر بسیار در
ان عمل نموده و این امتحان قوی است از برای استخلاص از سم و یا تاثیر آنکه تا بچه حد
است المضار مصدع محرورین و مخشن صدر و حلق و مضر جکر حار و کرده و کسانی که خون در
ابدان ایشان وفور نداشته باشد و جهت جراحت باطنی و المی که در مجاری بول داشته باشند
و مجفف منی در فصل کرما و جوانان محرور المزاج را و امراض حارۀ حاده مصلح آن ادهان
بارده و در مبرودین عسل مصفی مقدار شربت آن تا یک مثقال بدل آن زنجبیل و دار فلفل است
و سفید آن بهتر است از برای امراض معده و طحال و سموم از سیاه آن بدل سیاه آن یک و
نیم وزن آن سفید و جوارشات فلافلی و دهن الفلفل و مخلل و معجون آن در قرابادین کبیر
ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
فلفل . [ ف ُ ف ُ / ف ِ ف ِ ] (معرب ،
اِ) پلپل . سنسکریت : پیپالی ۞. گیاهی است از راسته
دولپه ای های بی گلبرگ که جزو تیره ای بنام تیره کبابه ها میباشد. گیاهان این تیره شباهت به تیره بیدها دارند و از این جهت بیشتر در کتب گیاه شناسی
گیاهان هر دو تیره را تحت عنوان تیره بیدها
ذکر میکنند. فلفل گیاهی است بالارونده و دارای ریشه های ساقه خیز و کوتاه که به کمک
آنها به درختان مجاور خود اتصال پیدا میکند و بطور همزیستی یا انگلی بسر میبرد، چنانکه
اگر این گیاه را از درختان تکیه گاه خود جدا کنند بزودی از بین میرود. برگهای فلفل
منفرد و بیضوی و نوک تیز است و بر روی شاخه های مولد میوه آن میوه های کوچک و کروی
به تعداد 20 تا 30 به روی پایه ها بطور آویخته بوجود می آید. منشاء این گیاه هندوستان
است ولی امروزه در نقاط مساعد نظیر هندوچین و حوالی آن (کامبوج و کشن شین ) پرورش می
یابد. قسمت مورد استفاده این گیاه میوه آن است که به دو صورت فلفل سیاه و فلفل سفید در
بازار عرضه میشود. فلفل سیاه میوه های خشک شده ای است که قبل از رسیدن کامل چیده شده
اند. قطر هر میوه خشک 4 تا 5 میلی متر است
که به رنگ خاکستری تیره یا قهوه ای است . فلفل سفید میوه کاملاً رسیده
گیاه فلفل است که با قرار دادن در آب و خیس کردن آنها قسمت آبدار و خارجی میوه
را جدا کرده اند. میوه فلفل شامل 1/5 تا 2
درصد اسانس با بوی مطبوع و طعم سوزاننده است . قسمت اعظم اسانس فلفل را موادی بنام
فلاندرن و کادینن ۞ تشکیل میدهند. بعلاوه میوه مذکور شامل یک رزین تند و سوزاننده محلول در اتر و الکل و یک آلکالوئید بنام پیپرین
۞ است . فلفل دارای اثر تحریک کننده مخاط و عطسه آور است و معمولاً به مقدار کم و بطور
چاشنی در اغذیه مصرف میشود. مقدار زیادش موجب ترشحات معده و پانکرآس میگردد. گَرد فلفل
دارای اثرمتفرق کننده حشرات است ، از این نظر
پارچه های آلوده به آن از گزند حشرات محفوظ میماند. بیماران مبتلا به بیماریهای گوارش
فلفل را نباید مصرف کنند. برای تهیه فلفل سفید
معمولاً از گونه ای فلفل که میوه های آن کمی درشت تر است استفاده میکنند. (فرهنگ فارسی
معین ).
- فلفل به هندوستان آوردن (بردن )،مثل
: زیره به کرمان بردن . (یادداشت مولف ) :
گل آورد سعدی سوی دوستان
به شوخی ، و فلفل به هندوستان
سعدی .
ترکیب های دیگر:
- فلفل ابیض . فلفل اسلامبولی . فلفل اسود.
فلفل بری . فلفل ترشی . فلفل خواص . فلفل دار. فلفل دان . فلفل در آتش افکندن . فلفل
دراز.فلفل سای . فلفل سبز. فلفل سپید. فلفل سفید. فلفل سودان . فلفل سیاه . فلفل شامی
. فلفل صغیر. فلفل صقالبه . فلفل فرنگی . فلفل قرمز. فلفل قرود. فلفل کافور. فلفل کبیر.
فلفل کوهی . فلفل نمکی . فلفل هندی . فلفلی . رجوع به هر یک از این کلمات شود.
|| دارفلفل .[ ف ِ ف ِ ] (اِ مرکب ) شکوفه
و بهار فلفل . آن را فلفل دراز نیز گویند. گرم و خشک است در سیم . (برهان ). دراروپای
قرون وسطی آن را فیفاری لنگ ۞ نامیده اند و به فرانسوی پواورلنگ ۞ گویند. (حاشیه برهان چ معین ).
//////////////
فلفل
27. آوردن نام گیاه فلفل (hu tsiao، košō ژاپنی، ، Piper nigrum) در اینجا تنها
از آن روی سزاست که نامش در شمار فرآوردههای ایران ساسانی آمده است. [1] ابن
حوقل گوید فلفل، صندل و داروهای گوناگون را از بندر سیراف (Sīrāf) در ایران به سراسر جهان می کشیدند. [2] بسا که
فلفل از زادگاهش هند به ایران رسیده باشد. [3]
نامش در گذشته در سالنامههای دودمان هان در شمار گیاهان هند آمده است. [4] Tu yan tsa tsu[5] بروشنی بیشتر آن را از فرآورده
های ماگادها (Magadha)[6] دانسته و از نام سنسکریت آن،
marica یا marīca با آوانگاشت mei-li-či یاد کرده است. [7] نام hu tsiao نشان میدهد همه
گیاهانی که در نام آنها پیشوند hu
هست خاستگاه ایرانی ندارند: روشن است که در اینجا hu به هند بر می گردد. [8] tsiao اسم عام برای
گیاهان بوزاری است که که بیشتر از جنس Zanthoxylon اند. از دید لی شیـچن،[9] فلفل
سیاه تنها از آنرو چنین نام گرفته که مزه ای گزنده دارد و به tsiao می ماند، اما در واقع میوه
فلفل tsiao
نیست. این نکته شایان توجه است که
نویسندگان گیاهنامههای گوناگون چینی ظاهراً از این واقعیت غافل شدهاند که این
گیاه خاستگاه هندی دارد و حتی نگاهی به
سالنامههای هان نیانداختهاند. سو کون میگوید
hu tsiao در سرزمین مردمان
سی ژون می روید و همین بروشنی نشان می دهد واژه hu را به معنای
مردمان آسیای مرکزی یا ایرانیان گرفته جایگزین همبرابرش کرده است؛ دست کم این نکته
روشن است که سی ژون را نمیتوان به هیچ روی به هند مربوط دانست. لی شیـ چن محلهای کشت این گیاه را برشمرده است:
"کلیه سرزمینهای بربرهای جنوبی (نان فان/ Nan Fan)، کیائو ـ چی
(آنام)، یون ـ نان (Yün-nan) و
های ـ نان (Hai-nan).
"
نکته جالب دیگراین که سوکون در T'an pen ts'ao از گونهای فلفل
بنام šan hu tsiao یا فلفل خورو
نام برده و آن را شبیه گونه بستانی به رنگ سیاه با دانهای به بزرگی لوبیای سیاه
با مزه گزنده، بسیار تند و نا زهری بازنموده است. هنری[10]
این نامگیاه را همان Lindera
glauca دانسته و میگوید دهقانان یی ـ چان (Yi-č'an) در هوـ پی (Hu-pei) آن
را میخورند. همین نویسنده از گیاهی نام
میبرد به نام ye hu-tsiao ("فلفل خودرو") و میگوید که Zanthoxylum setosum است.
Piper
longum یا Chavica roxburghii، یــــــــــــا
چینی، pi-po، *pit-pat (pal) ، از pippalī سنسکریت، نیز به ایران ساسانی نسبت داده شده
است. [11] این
فلفل نیز باید از هند به ایران وارد میشده، چرا که بومی بخش های گرمتر هند، از
نپال به سمت خاور تا آسام، تپههای خاسیا و بنگال، در جهت باختر تا بمبئی و در جهت
جنوب تا تراونکور، سیلان و مالاکاست. [12]
پس شگفت انگیز است که در گیاهنامه دوره
تانگ میخوانیم که pi-po در
سرزمین پوـ سه میروید: این پوـ سه نباید ایران باشد و مراد از آن تنها پوـ سه
مالایایی است. در موارد دیگر، چینیها بهخوبی
خاستگاه هندی گیاه را می دانستند و این را بویژه میتوان از پذیرش نام سنسکریت آن
دریافت. نخستین بار در Nan fan ts'ao mu čwan از
فلفل یاد شده، مگر آنکه از افزوده های
بعدی باشد که در ایــــــــــــــــــــــــــن کــــــــتاب فـــــــــــــــــراوان
به چشم میخورد، اما به هر روی با (Chavica
betel) betel-pepper [که در عربی شاه صینی*، تُنُبل** گویند] درآشفته شده است.
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
//////////
قس در دیوهی (مالدیوی):
ވަކިފޫ(އިނގިރޭސި ބަހުން: Piper
longum)ނުވަތަ
(އިނގިރޭސި ބަހުން: Long
pepper) އަކީ ޙަކީމީ ބޭހުގެ ވައްތަރެކެވެ. މިއީ އެކަހެރިބޭހެއް ކަމުގައި ބެލެވޭ އެއްޗެކެވެ. ވަކިފޫ ހުންނަނީ ބިލެތުމާ ހުންނަ ގޮތަށެވެ. ދިވެހި ބޭސްވެރިކަމުގެ ތެރޭގައި ވަރަށް ގިނައިން މިބާވަތް ބޭނުންކުރާކަމަށް ވެއެވެ. ވަކިފޫ އާއި އަސޭމިރުސް އާއި ކޮންމެވެސް ވަރަކަށް އެއްގޮތް ކަމެއް ހުންނަކަމަށް ވެއެވެ. ވަކިފޫ އަކީ އަސޭމިރުސް އަށްވުރެ ވެސް ކުޅި ރަހަ ގަދަ އެއްޗެއް ކަމަށް ވެއެވެ.
މިއަދު ވަކިފޫ އަކީ ޔޫރަޕުގެ ގައުމުތަކުގައި ތައްޔާރުކުރާ ކާތަކެތީގައި ވަރަށް މަދުންނޫނީ ބޭނުންކުރާ ބާވަތެއް ނޫނެވެ. އެހެން ނަމަވެސް މިހާރު ވެސް އިންޑިޔާ، އިންޑޮނޭޝިޔާ ފަދަ ގައުމުތަކުގައި ތަފާތު ވައްތަރުގެ އަސާރަ ތައްޔާރުކުރާއިރު ވަކިފޫ ބޭނުންކުރާ ކަމަށް ވެއެވެ.
//////////
قس کابه جاوا در باسای اندونزی:
Cabai jawa (Piper retrofractum Vahl)
adalah jenis rempah yang
masih berkerabat dengan lada dan kemukus, termasuk dalam suku sirih-sirihan atau Piperaceae. Nama lainnya adalah Cabai jamu,Cabe
Jawa atau cabai saja, meskipun penyebutan terakhir
ini akan rancu dengan cabai yang sekarang lebih populer, Capsicum
annuum. Nama daerah lain
adalah cabai solak (Madura) dan cabia (Sulawesi).
//////////
قس کابه در باسای جاوی:
Cabé utawa , cabai jawa, cabé, lada
panjang (Piper retrofractum Vahl. syn. P. longum) iku
kerabat saka mrica lan
kalebu jroning suku suruh-suruhan
utawa Piperaceae. Dikenal uga minangka cabai solak (Madura) lan cabia (Sulawesi).
Tanduran asli Indonésia iki populèr minangka tanduran obat pekarangan lan tuwuh uga ing
alas-alas sekunder dhataran rendah (nganti 600m ing sadhuwuré lumahing segara).
///////////
قس اُزون بیبِر در ترکی استانبولی:
Uzun biber (Piper longum), bazen Endonezya uzun
biberi olarak da adlandırılır. Piperaceae familyasından çiçekli bir asma bitkisidir. Meyvesinden yararlanılmak üzere ekilir,
kurutularak, baharat ve çeşnilik malzeme
olarak kullanılır. Kara biber bitkisinin akrabasıdır ve bu
ikisi benzer acı tada sahiptir. Biber (İngilizce: pepper) sözcüğünün
gelmekte olduğu Sanskritçe'de uzun biber (İngilizce:
long pepper) yerine pippali sözcüğü kullanılmaktadır.
Divânu Lügati't-Türk'te; batmul بتمل kara bibere benzer bir bitki, darü fülfül.[1] ve bibli ببلى darü fülfül.[2] şeklinde tanımlanır.
////////////
Long pepper
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Long pepper
|
|
Long pepper's leaves and fruits
|
|
Kingdom:
|
|
Clade:
|
|
Clade:
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
P. longum
|
Long pepper (Piper longum), sometimes called Indian long pepper
(Pipli), is a flowering vine in the family Piperaceae, cultivated for its fruit, which is
usually dried and used as a spice and seasoning. Long pepper has a taste similar to, but
hotter than, that of its close relative Piper nigrum - from
which black, green and white pepper are obtained.
The fruit of the pepper consists of many
minuscule fruits — each about the size of a poppy seed — embedded in the surface of a
flower spike that closely resembles a hazel tree catkin. Like Piper nigrum, the fruits
contain the alkaloidpiperine, which contributes to their pungency.
Another species of long pepper, Piper retrofractum, is native to Java, Indonesia. The fruits of this plant are often
confused with chili peppers, which belong to the genus Capsicum, originally from the Americas.
Contents
[show]
The first reference to long pepper comes
from ancient Indian textbooks of Ayurveda, where its medicinal and dietary uses are
described in detail. It reached Greece in the sixth or fifth century BCE,
though Hippocrates discussed it as a medicament rather than a spice.[1] Among the Greeks and Romans and prior
to the European rediscovery of the American Continents, long pepper was an
important and well-known spice. The ancient history of black pepper is
often interlinked with (and confused with) that of long pepper, though Theophrastus distinguished the two in the
first work of botany. The Romans knew of both and often referred to either as
just piper; Pliny erroneously believed dried black
pepper and long pepper came from the same plant. Round, or black pepper, began
to compete with long pepper in Europe from the twelfth century and had
displaced it by the fourteenth. The quest for cheaper and more dependable
sources of black pepper fueled the Age of Discoveries; only after the discovery of the American Continents and of chili pepper, called by the Spanish pimiento, employing their word for long
pepper, did the popularity of long pepper fade away.[2] Chili peppers, some of which, when
dried, are similar in shape and taste to long pepper, were easier to grow in a
variety of locations more convenient to Europe. Today, long pepper is a rarity
in general commerce.
The word pepper itself is
derived from the [Tamil] word for long pepper, pippali.[3][4][5] The plant itself, is a native of
India. The word pepper in bell pepper, referring to completely different
plants in the Capsicum family, is of the same etymology. That
usage began in the 16th century.[6]
Dried long
pepper catkins
Long pepper
plant
Ganthoda, the
root of long pepper
Today, long pepper is a very rare
ingredient in European cuisines, but it can still be found in Indian, and Nepalese vegetable pickles, some North African spice mixtures, and in Indonesian and Malaysian cooking. It is readily available at
Indian grocery stores, where it is usually labeled pippali. Pippali
is the main spice of Nihari, a dish which is one of the national dishes of Pakistan.
Long pepper is known to contain the chemical compound piperlongumine (PL), which has shown activity
against many cancers including prostate, breast, lung, colon, lymphoma,
leukemia, primary brain tumors and gastric cancer.[7]
2.
Jump up^ Philippe and Mary Hyman,
"Connaissez-vous le poivre long?" L'Histoire no. 24
(June 1980).
4.
Jump up^ Rawlinson, H. G
(2001-05-01). "Intercourse Between India and the Western World: From the Earliest
Times of the Fall of Rome". ISBN 9788120615496.
5.
Jump up^ Barnett, Lionel D
(1999-01-01). "Antiquities of India: An Account of the History and Culture of
Ancient Hindustan". ISBN 9788171564422.
7.
Jump up^ "Novel compound selectively kills cancer cells by blocking their
response to oxidative stress". Science Daily. July 15, 2011.
|
·
Dalby, Andrew (Oct 1, 2002). Dangerous Tastes: The Story of Spices, 89. Google Print. ISBN 0-520-23674-2 (accessed
October 25, 2005). Also available in print from University of California Press.
·
McGee, Harold (2004). On Food and Cooking (Revised Edition).
Scribner. ISBN 0-684-80001-2. pp 427-429, "Black Pepper and
Relatives".
·
Caldecott, Todd (2006). Ayurveda: The Divine Science of Life.
Elsevier/Mosby. ISBN 0-7234-3410-7. Contains a detailed monograph
on Piper longum (Pippali) as well as a discussion of health
benefits and usage in clinical practice. Available online at http://www.toddcaldecott.com/index.php/herbs/learning-herbs/318-pippali
Culinary herbs and spices
|
5. این تعریف مهم است، زیرا در فرهنگ
سنسكریت بوتلینگ (Boehthingk) این واژه چنین تعریف شده است: ’’نوعی
آبجو در ادوار باستان، هر چند بعدها در بیشتر موارد به برندی داده شده است‘‘، كه بروشنی
نادرست است. به همین شكل، گمان شرادر (O. Schrader, Sprachverg leichung, Vol. II, p. 256)، كه sara ، sur و جز آن (’’آبجو‘‘) در زبان فین و
اوگرایی را با این واژه ارتباط میدهد، بناگزیر بی پایه است. مكدانل
و كیت (MacDonell
and Keith, Vedic Index, Vol. II, p. 458) می پذیرند كه
’’چیستی درست واژه surā روشن نیست؛
شاید، همچنان كه اگلینگ (Eggeling) میپنداشته،
عرقی مردافكن بوده که از تخمیر غلات و گیاهان بهدست میآمده، و یا برپایه نظر
ویتنی (Whitney) نوعی آبجو یا فقاع بوده است»، همچنین،
برپایه حكایت شماره 512 جاتكه، معلوم میشود كه سورا surā از برنج ساخت میشده است. در Cosmas, Christian Topography (p. 362, ed. of Hakluyt Society)، (’’شراب نارگیل‘‘) آمده است؛ در
اینجا sura یعنی
’’شراب‘‘، در حالی كه جزء اول می تواند به ranej یا ranj عربی (’’نارجیل‘‘) ربط پیدا كند.
6. بسنجید
باشراب یوئهـچی (ص 222 كتاب پیش رو ). به گفته بوتلینگ، maireya نوشیدنی
مستی آوری است كه از شكر و مواد دیگر سازند.
به گفته هیرت (Chau Ju-kua, p. 223) این بدان
معناست که فلفل را بازرگانان ایرانی از هند به چین آوردهاند. من چنین نتیجهای
نمیگیرم. آن نوشته ها صرفاً سیاههای از فرآورده هائی که در ایران یافت میشود به
دست میدهند و چیزی درباره صادرات از هر نوعش نمیگویند.
درباره اهمیت پیشین سیراف که ”در گذشته شهری بود بزرگ و
پرجمعیت و مملو از مالالتجاره، بندری که کشتیها و کاروانها بدان آمدوشد میکردند،“
نک Le Strange, Description of the
Province of Fars, pp. 41-43.
[«در موضوع تجارت و صنایع استان فارس اصطخری و مقدسی به تفصیل
گفتگو کردهاند. در روزگار آنها چنان که پیشتر گفتیم بزرگترین بندر ایران در خلیج
فارس شهر سیراف بود و تمام کالاهای که از راه
دریا وارد میشد از آن بندر توزیع میگردید. امتعه نفیس و کمیاب هندی که در
زبان عربی آنها را مجموعاً ”بربهار“ میگفتند به آنجا وارد میشد. اصطخری واردات
سیراف را چنین ذکر میکند که عود و عنبر و کافور و جواهر و خیزران و عاج و آبنوس و
فلفل و صندل و انواع عطرها و داروها و ادویه از هندوستان به آن بندر وارد میگردد
و در خود سیراف سفرههای بسیار خوب و پارچههای کتانی ساخته میشود و بازار مهمی
برای خرید و فروش مروارید است (گای لسترنج، جغرافیایی تاریخی سرزمینهای خلافت
شرقی، برگردان محمود عرفان، عرفان، ص
314).]
* شاه صینی . (اِ مرکب ) لوح ها
باشد تُنُک برنگ سیاه که از عصاره ٔ گیاهی کنند و از چین آرند و در
دردسر بکار است و طرز استعمال آن این است که قرص را بسایند و گرد آن را بر مواضع
دردناک پراکنند. (از ابن البیطار). برگ آن تنبل(تنبول ) و صمغ آن لبان است .
(دمشقی ). گیاهی که به ذراعی بالای آن رسد با گلی سرخ و بیخ آن به زردک ماند جز آنکه بیخ شاه
صینی رخو است . (یادداشت مؤلف ). عصاره ٔ حنای چینی و گویند عصاره ٔ ریوند است و به
الوان مختلف می باشد بعضی برنگ صندل سفید و بعضی مایل بسرخی و بعضی مایل بسیاهی و
بعضی مایل بزردی . (مخزن الاویه ). تیره ٔ گیاهی است چینی که برای دردسر نافع است .
(از دزی ج 1 ص
717). رجوع به شاه چینی شود.
لغت نامه دهخدا.
لغت نامه دهخدا.
** تامول .
(اِ ( برگی
باشد برابر کف دست و بزرگتر و کوچکتر از کف دست نیز شود)فرهنگ جهانگیری ). آن را در هندوستان با
فوفل و آهک خورند. (برهان ) (ازفرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ
رشیدی ) (از آنندراج ). و لبها را بدان سرخ سازند. (برهان ). و آن را تنبول و پان نیز
گویند. (فرهنگ جهانگیری ). برگ پان ... و تنبول نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). تانبول
. (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (ناظم الاطباء). هندیان آن را تنبول گویند، برگ
آن ببرگ توت مشابهت دارد و آن را از سواحل جنوبی به اطراف هند نقل کنند و استعمال آن
با فوفل کنند چنان که فوفل را خرد بشکنند و در دهن گیرند پس برگ تنبول را با آهک
نرم کرده بپالایند و اطراف آن را درهم شکنند و در دهان بخایند. خاصیت آن آن است که بوی
دهان خوش کند و گوشت دندان محکم کند و طعام را هضم کند و آن سرد است در اول ،
خشک است در دوم . ابوحنیفه گوید: تنبول را طعم و بوی عظیم خوش بود ونبات آن را زراعت
کنند و بشبه لبلاب بنباتی که در جوار آن باشد متعلق شود و ببالد و آنچه از او در
زمین عرب است منبت او در نواحی عمان است )ترجمه ٔ صیدنه ).رجوع به تامبول ، تانبول
، تنبول ، تنبل ، تال و تاج العروس و منتهی الارب و لسان العجم شعوری ج
1
ص
285
شود.
لغت نامه دهخدا.