۱۳۹۶ مهر ۷, جمعه

مداخل مخزن الادویه (شستم) 4

قثاء
بکسر قاف و فتح ثاء مثلثۀ مشدده و الف ممدوده بفارسی خیارزه و بیونانی قیموطمشور و بسریانی بوصینی و برومی قومیا و بهندی ککری نامند
ماهیت آن
معروف است که نبات آن از قبیل نجم و بیاره است مانند خیار بادرنک و مشابه آن الا آنکه برک آن از ان املس و اندک کوچکتر و ثمر آن دو نوع می باشد یکی بزرک طولانی ضخیم اللحم قلیل البزرکه در اول فصل ربیع می رسد و این را خیارزه کازرونی نامند و دوم از ان کوچکتر و لحم آن نازکتر و تخم آن بیشتر در اواخر تابستان می رسد و این را خیارزۀ نیشاپوری نامند و این شیرین تر و لطیفتر از اول است و از هر دو نوع بعضی مغز ما بین و تخم آن تلخ می باشد و نیز هر دو نوع بعد کمال رسیدن و پخته شدن ترش می کردند خصوص نوع دوم و کفته اند بهترین آن نازک طولانی باریک املس کازرونی است و زبونتر آن نیشاپوری مخطط خشن آن و تخم آن بهتر از تخم خیار و لطیفتر از قثد و سریع الهضم تر از ان و مولانا نفیس کرمانی کفته که قثاء خیار است و آن بطیخ خام مستدیر است که خام بود و هنوز نرسیده باشد و این قول نادر است و نزد عوام شیراز این مشهور بکم بزه و هوکو و کرکو است نه خیارزه
طبیعت آن
در آخر دوم سرد و تر و مغز آن ارطب و الطف از لحم آن و ترش آن ابرد و ارطب و سریع الاستحاله بفساد و خلط غالب
افعال و خواص آن
در کافی از حضرت ابی عبد اللّه علیه السلام مروی است که فرموده اند که حضرت رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله فرمودند بخورید خیار را با نمک و در حدیث دیکر وارد است که حضرت ابی عبد اللّه علیه السلام فرمودند که قثاء را از اسفل آن بخورید که برکت آن اعظم است اعضاء الغذاء و النفض جالی و مسکن عطش و حرارت و صفرا و التهاب و حدت خون و جکر است خصوص مغز رسیدۀ آن و نیکو است از برای معدۀ حار و اوجاع مذاکیر و مثانه و لیکن قلیل الاستمرا است و ملین بطن و مدر بول خصوصا سنک کرده و مثانه و رمل آن و مغز تلخ آن درین امر اقوی است زیرا که جلای آن زیاده است از ترش آن و ترش آن از شیرین آن و آشامیدن بیخ آن بقدر دوابولوسات با ماء العسل قئ خلط بلغمی رقیق نماید المضار نفاخ بطئ الهضم و الاستمرا و ردی الکیموس و سریع العفونت و مهیج حمیات مزمنه و صعبه و بطیخ سریع الاستحاله تر بفساد است از ان مصلح آن نمک و نانخواه و زبیب و رازیانه و مقشر نمودن آنست در مبرودین و در محرورین سکنجبین و تخم آن مدر و مفتح و جالی و منقی عروق از مواد لزجه و قویتر از مغز و لحم آن و از تخم قثد ضعیف تر و از تخم خربزه و با اندک قوت محرکۀ مواد ساکنه و پوست و کوشت آن مولد ریاح و قولنج و وجع خاصره و دیرهضم و خلطی که از ان بهم رسد مستعد عفونت باشد و در اکثر افعال مانند قثد است مصلح آن عسل و کمونی و جوارش عود و اشیای مذکوره و برک ان جهت سک دیوانه کزیده و سلع بلغمی و با عسل جهت شری بلغمی و خشک کردۀ آن جهت اسهال صفراوی نافع
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
قثاء. [ ق ِ / ق ُث ْ ثا ] (ع اِ) خیارتره که خیار دراز باشد. || خیار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم عربی خیار زه است که خيار دراز و خیار چنبر گویند و در بعضی امکنه طول او بقدر ذرعی میشود. در اواخر دوم سرد و جوف او مسکن حرارت و تشنگی و مدر سنضک کرده و مثانه و جهت التهاب معده و جگر مفید و لطیف تر از قثد و سریعالهضم تر از او و تخم او مدر بول و مفتح و جالی و قوی تر از تخم قثد و پوست و گوشت او مولد ریاح و قولنج و دیرهضم و خلطی که از او بهم رسد مستعد عفونت و دراکثر افعال مانند قثد است و مصلحش عسل و مویز و رازیانه و شرب برگ او جهت سگ دیوانه گزیده و خشک کرده  او جهت اسهال صفراوی مفید است . (تحفه  حکیم مومن ).
/////////////
قثاء
قشعر خوانند و کوچک آن را شعاریر و صفایس گویند بپارسی خیارزه گویند و شنکیار و خیار دراز هم گویند نیکوترین آن نیشابوری پخته بود و طبیعت آن سرد و تر بود در سیوم تسکین حرارت و صفرا بکند بول براند و تشنگی بنشاند و مثانه را موافق بود و بوئیدن قثاء و قثد در بیخودی که از حرارت بود انتعاش بخشد و ورق وی با عسل بر شری طلا کردن نافع بود و خوردن وی گزندگی سگ دیوانه را نافع بود و کیموس وی بد بود و مستعد عفونت بود و تبهای صعب آورد و درد معده و دفع ضرر وی بعسل یا مویز کنند و یا نانخواه و رازی گوید سبکتر از خیار بود و زودتر بگذرد و خیار و خیارزه و کدو محرورمزاج را نافع بود و محتاج اصلاح نبود لیکن اگر بسیار بخورند نفخ در شکم و ثقل پیدا کند و مصلح آن جوارش کمونی و سفرجل بود اما سردمزاج را مضر بود و اولی آن بود که بسیار نخورد و شراب صرمی در پی آن بیاشامند و جوارشات گرم
______________________________
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد: قثاء بکسر قاف و فتح ثاء مشدده بفارسی خیارزه و بیونانی قیموطمشور و سریانی بوصینی و برومی قومیا و بهندی ککری نامند ثمر آن دو نوع می‌باشد یکی بزرگ و طولانی ضخیم اللحم قلیل البرز که در اول بهار می‌رسد و این را خیارزه کازرونی نامند نوع دوم کوچکتر و لحم آن نازکتر و تخم آن بیشتر و در اواخر تابستان می‌رسد و این را خیارزه نیشابوری نامند و این شیرین‌تر و لطیف‌تر است
مولانا نفیس کرمانی گفته که قثاء خیار است و آن بطیر خام مستدیر است که خام بود و این قول نادرست بود این مشهور به کمبزه و هوکو و کرکو است نه خیارزه
ابو ریحان در صیدنه می‌نویسد: اهل جرجان او را خیار گویند اهل یمن قشعر و اهل مغرب فقوص نامند و برومی فلوسیون و به هندوی کاکری گویند
|| قثاء هندی‌
خیارشنبر است و گفته شد
|| قثاء هندی بری‌
بل است و گفته شد
قثاء الحمار
بپارسی خیارزه سپند گویند و آن قثاء بری بود و اهل اندلس علقم خوانند و آرد قثای نیز گویند و بیونانی اسفیرا و اغریوس و عصاره ثمر آن را اطریون گویند و نبات وی نبات کبر ماند اما خار ندارد و لون وی سبزی بود که بسیاهی مایل بود و صنعت عصاره وی چنان است که ثمر وی در آخر تابستان که زرد شود بگیرند و در خرقه کنند و بمالند تا آب از وی بیرون آید و صافی کنند و در ظرفی کنند تا خشک شود و بر روی خاکستر و در سایه خشک کنند یا کرباس سه‌تو کنند بر روی خاکستر بیخته و عصاره غلیظ بر آن ریزند تا کرباس آب فروخورد پس بر صلایه سحق کنند و قرص سازند طبیعت وی گرم و خشک بود در اول درجه سئوم و گویند حرارت وی در دویم بود محلل و ملطف بود و بیخ وی چون بدان مضمضه کنند با پست جو بر هر ورم بلغم کهن که بود تحلیل دهد و چون با صمغ بطم بر جراحتها نهند از دمل و هرچه بود بگشاید و چون با سرکه بپزند و بر نقرس طلا کنند نافع بود و طبیخ وی حقنه کردن جهت عرق النسا سودمند بود و مضمضه بدان کردن درد دندان را نافع بود و مقدار یک درم چون خشک کنند و سحق کنند بهق و جرب ریش‌شده و قوبا زایل کند و عصاره ثمر وی حیض و بول براند و اگر زن بخود برگیرد بچه تباه کند و اگر با شیر سعوط کنند یرقان سیاه را نافع بود و صداع کهن و عصاره وی چون در گوش چکانند درد گوش را موافق بود و چون با زیت کهن یا با عسل یا با زهره گاو بدان تحنک کنند یا طلا کنند ورم حنجره و خناق را بغایت نافع بود و وی مسهل خلط خام غلیظ و مره سودا و آب زرد بود و باید که با ادویه که موافق بود خلط کنند مانند صبر و قنطوریون باریک و سورنجون و نوریدان و کماقیطوس و قسط و زعفران و سنبل و دارچینی و سلیخه و زراوند مدحرج و انیسون و تخم کرفس و فطراسالیون و جاوشیر و سکبینج و مقل و تربد و نمک هندی و حب بلسان و چون با بعضی از آن ادویها بیامیزند نافع بود جهت بسیار دردها چون درد مفاصل و نقرس و قولنج و لقوه و خدر دست و پای و دردها که از مره سودا بود و نشاید که با ادویه حاره مثل سقمونیا و شحم حنظل بیامیزند و شربتی از وی دانکی بود تا دانک و نیم بحسب مزاج و مضر بود به شش و مصلح وی صمغ عربی بود و طین ارمنی و نشاسته و اگر قثاء الحمار با روغن کنجد بپزند و بر بواسیر که ظاهر بود
پیرامون مقعد طلا کنند نافع بود یا بعوض روغن کنجد روغن چراع کنند نافع بود و خشک گرداند و اسحق بن عمران گوید که روغنی که از آب وی و زیت بگیرند و در آفتاب یا تابش آتش برند تا آب سوخته گردد و روغن بماند آن روغن نافع بود جهت سردی اعضا چون بر آن بمالند و کلف و اثرها که بر روی بود زایل گرداند و نافع بود جهت دوی و گرانی گوش که از ریاح غلیظ بود شریف گوید طبیخ ورق وی و بیخ وی مجذوم را نافع بود و اگر بیخ وی سحق کرده بر ورم که بر بن گوش بود و ورمهای بلغمی که در گردن بود نهند بگدازاند و روغن وی مفاصل کهن و نو را مالیدن و خوردن نافع بود و شربتی از وی جهت تقویت دو درم بود که با آرد جو بیامیزند و وی خلط خام و لزج بیرون آورد و ربو و ضیق النفس را نافع بود و عصاره وی در حقنه کردن درد پست نافع بود لیکن سجح آورد و مسهل خون بود و تنها حقنه کردن خطر بود مگر خلط کنند با ادویه که موافق بود و از یک درم تا یک مثقال کنند بحسب مزاج و باشد که قی با فراط آورد و مداوای وی به پست جو بشراب یا با سرکه کنند که قی بازدارد
______________________________
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد: قثاء الحمار لغت عربی است و نیز بعربی مشط الذئب و صاب و بفارسی خیارزه اسپند و خیارخر و سماهنک و کربز و بیونانی شقوشینا و در ماهیت نبات آن اختلاف است بعضی گفته‌اند نبات آن شبیه به نبات قثا است و برگ آن مزغب و خشن و قثاء یعنی ثمر آن شبیه ببلوط و بیخ آن بزرگ و سفید رنگ و منبت آن خرابها و زمینهای رملی و طعم ثمر آن تلخ و کریه الرائحه است
ابو ریحان در صیدنه می‌نویسد: برومی قثاء الحمار را اغرسوقویس و عصاره آن را ایطرون گویند و بیونانی فقلمینوس گویند و بلغت لاطینی میلوترا نیز گویند او بپارسی سیب خاکی باشد
لاتین‌CUCUMIS ASININUS فرانسه‌CONCOMBRE SAUVAGE انگلیسی‌WILD CUCUMBER
اختیارات بدیعی، ص: 339
////////////
خیار*

9. یكی دیگر از آموزه های بیماران " چان کی‌ین بزرگ‌بینی" این است كه خیار (Cucumis sativus) را نیز، كه در چین hu kwa  678  ("خربزه ایرانی") یا hwan kwa 679  ("خربزه زرد") نامیده می‌شود، رهاورد این سردار بلند آوازه  برای هم میهنانش می شمار ند. 6 تنها سندی كه پایه این دیدگاه شده گفته های لی شی‌ـ‌چن (Li Ši-čen) در  واپسین كتابش است7 كه بدون ارجاع به هیچ منبع کهن بی‌پروا پیش گذارده است.  راست اینکه چنین چیزی  كه پشتیبان گفته او باشد در كار نیست؛ خردک چیزی هم  که بنام  تاریخ آورده بر ساخته های فراخور حال نویسنده است آنهم تنها بر پایه  نام hu kwa.  برای رهائی گریبان خود از مشكل و پرهیز ازدشواری بیش اندیشی هر گیاهی را كه صفت hu در نامش بود سر آخر رهاورد مأموریت این سردار باستان می‌شمرده اند.
لی شی‌ـ‌چن تنها بر دو متن از دوره تانگ تکیه می کند‌: یکی ‌Pen ts'ao ši i كه در آن آمده است مردمان شمال، برای پرهیز از كاربرد نام شی لو (Ši Lo) 680   (273 تا 333 م) كه از مردمان هو بود، کاربرد نام hu kwa را تحریم كرده بودند و hwan kwa را جانشین آن کردند،1 و دیـــــــــــــــــــگری      681  Ši i lu نوشته توپائو (Tu Pao) 682 كه آغاز این تحریم را سال 608 شمرده است (سال چهارم دوره تا‌ـ‌یه Ta-ye از دودمان سویی Sui). 2 اگر این اطلاعات درســــــــــــت باشد، سرنخی درباره نقـــــــــــــطه آغاز دستمان می‌آید: گویا خیار پیش از سده ششم ترسائی در چین بود ه است. در Ts'i min yao šu، از سر آغازهای  سده ششم، از كشت خیار یاد شده، مگر اینكه این از افزوده های بعدی باشد. 3
به گفته انگلر،4 بسا که خاستگاه خیار هند بوده باشد؛ وات5 گوید "گویا روشن است كه دست كم یكی از زیستگاههای اصلی خیار شمال هند بوده است و پیشینه كشت آن را در كهن‌ترین ادوار كلاسیك آسیا می‌توان یافت". دو كاندول6 خاستگاه این گیاه را شمال باختری هند می‌داند.  هنوز دردرستی  این نظریه بی گمان نیستم، زیرا اینبارهم همچون موارد دیگر گواهان تاریخی مؤید آن ضعیف است؛1 و كشت خیار در مصر و در بین اقوام سامی بی‌ چون و چرا  پیشینه کهن دارد. 2 به هر روی این گیاه تیره خیاریان (Cucurbitacea) از حوزه فرهنگی مصر‌ـ‌باختر آسیا ست نه بومی چین.  به هر روی، ردپایی هم از هیچ گواه و سندی نیست كه گمان بی‌پایه  ورود این گیاه به چین به‌ دست سردار چان کی‌ین زا  تأیید كند. این نظریه كه خیار از سرزمینهای ایرانی به چین برده شده محتمل است، اما تا این لحظه هیچ سند تاریخی در تأیید آن به دست نیامده است. تنها چیزی كه بتوان نامش را سند گذاشت ظاهراً در همان صفت Hu نهفته است.
ابومنصور از خیار با نام qittā ، قثاء، سخن گفته و نام عربی‌ـ‌فارسی خیار (xiyār) و kawanda ،کَوَنده، در گویش خراسانی را هم افزوده است. 3 واژه خیار (xiyār) به شكل xīrā وارد زبانهای تركی عثمانی و هندوستانی شده است. واژه‌های فارسی xāwuš یا xāwaš به معنای خیار تخمی است كه برای تخم  گیری كارند و معنـــــــــــــــــای واژه به واژه اش "چشم گاو" (gāv-aš) اســــــــــــــــت؛ (aši در اوستایی، در فارسی میانه؛ aksi در سنسكریت، به معنای "چشم")، كه همبرابر  است با واژه سنسكریت gavāksī ("گونه ایی خیار").  یكی از نامهای پهلوی "خیار" vātran است كه bālan  ، bādran یا  vāranفارسی امروز و (bādran در افغانی) شده است. 4
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
////////////
خیار
اشاره
به فارسی «خیار» و در کتب طب سنتی و به عربی «قثّاء» گفته می‌شود به فرانسوی‌Concombre وCornichon و به انگلیسی‌Cucumber نامیده می‌شود. گیاهی است از خانواده‌Cucurbitaceae نام علمی آن‌Cucumis sativus L . می‌باشد.
مشخصات
خیار گیاهی است علفی یکساله با ساقه خزنده و پوشیده از تارهای سفت و خشن و برگهای بزرگ پیچک‌دار. گلهای آن زردرنگ بزرگ نر و ماده جداگانه روی یک پایه قرار دارند. میوه آن سبز و سفید و کوچک و بزرگ که مربوط به نژادهای مختلف آن است. میوه سبز نرسیده کوچک ارقام میوه ریز به عنوان خیار سبز چیده و خورده می‌شود و میوه‌های درشت آن در صنایع عطرسازی مصرف دارد.
در ایران در سطح وسیعی نژادهای مختلف خیار کاشته و تولید می‌شود، لذا از روش کشت آن صرفنظر می‌شود.
ترکیبات شیمیایی
از نظر ترکیبات شیمیایی میوه خیار دارای مقدار کمی ساپونین [گرشوف و یک
معارف گیاهی، ج‌1، ص: 78
آنزیم به نام پروتئولی‌تیک 134] آنزیم [وان‌استی‌نیس کروزمان و ماده گلوتاتیون 135] می‌باشد [گاناپاتی و شاستری .
بررسی دیگری نشان می‌دهد که در خیار یعنی در میوه خیار پروتئولی‌تیک آنزیم و آسکوربیک‌اسید اکسیداز[136] و سوکسی‌نیک دهایدروژناز[137] و مالیک دهایدروژناز[138] یافت می‌شود و ماده معطر عامل آن با الکل قابل استخراج است. به علاوه در خیار آنزیم ارپسین 139] وجود دارد. و همچنین ویتامین‌B 1 وC در آن یافت می‌شود.
در هریک صد گرم خیار مواد زیر موجود است:
آب 95 گرم، پروتئین 9/ 0 گرم، مواد چرب 1/ 0 گرم، هیدراتهای کربن 5/ 2 گرم، خاکستر 5/ 0 گرم، فسفر 27 میلی‌گرم، آهن 1/ 1 میلی‌گرم، کلسیم 25 میلی‌گرم، پتاسیم 160 میلی‌گرم، ویتامین‌A 250 واحد بین المللی، سدیم 6 میلی‌گرم، تیامین 03/ 0 میلی‌گرم، رایبوفلاوین 04/ 0 میلی‌گرم، نیاسین 2/ 0 میلی‌گرم، ویتامین‌C 11 میلی‌گرم.
خواص- کاربرد
تخم خیار خنک‌کننده و مقوی و مدر است [روا]. خوردن سوپ خیار گرفتگی و بند آمدن ادرار را باز می‌کند.
مرهم له‌شده خیار برای ناراحتی‌های پوست و سوختگی از آتش و سوختگی در اثر آب‌جوش بسیار مفید است.
جوشانده ریشه خشک خیار مدر است و برای معالجه بیماریهای بری‌بری 140] مفید است [ایچی‌مورا]. عصاره برگهای له‌شده خیار به عنوان قی‌آور کودکان در مواردی که اختلال هضم داشته باشند، مصرف می‌شود [استوارت . در هندوچین خیار سبز و نرسیده که با شکر پخته شود برای اسهال خونی بچه‌ها داده می‌شود.
در اندونزی میوه و عصاره آن در موارد بیماری اسپرو[141] داده می‌شود و مفید است
معارف گیاهی، ج‌1، ص: 79
[هین . اسپرو بیماری نادری است که در اغلب کشورهای مناطق حاره و گاهی در مناطق معتدله دنیا هم یافت می‌شود. علامت مشخصه آن: لاغری، ضعف، از دست دادن وزن، انواع بی‌نظمی و اختلال در هاضمه بخصوص وجود اشکال در جذب چربی، گلوکز و ویتامینها است. تا به حال عامل اصلی و سبب بیماری مشخص نشده است. عصاره میوه خیار برای معالجه سنگ مثانه مفید است [وان‌استی‌نیس کروزمان .
از نظر حکمای طب سنتی طبیعت خیار نسبتا سرد و تر است و مغز آن مرطوبتر از پوست آن است. توصیه این است که خیار از قسمت پایین آن یعنی محل اتصال به گیاه خورده شود. عطش را تسکین می‌دهد و حرارت خون و صفرا و التهاب را نیز تسکین می‌دهد. برای معده‌های گرم و دردهای مثانه مفید است. ملین است و مدر و برای اخراج سنگ مثانه و سنگ کلیه نافع است. در این موارد مغز تلخ خیار مفیدتر است.
خیار نفاخ است و در معده سریعا فاسد می‌شود و بطی الهضم می‌باشد، اگر پخته شود زودتر در معده فاسد می‌شود تا خام آن، به این دلیل خیار را باید با نمک خورد.
تخم خیار مدر است و بازکننده و پاک‌کننده عروق از مواد لزج است. در استعمال خارج مالیدن آب خیار روی پوست بدن رفع خارش و تحریکات پوست می‌نماید. از آب خیار در تهیه تعدادی از لوازم آرایش استفاده می‌شود. از آب خیار، موم و عسل پمادی تهیه می‌شود که در صاف و لطیف کردن پوست و رفع جوش بسیار مؤثر است.
تخم خیار اثر ضد کرم دارد.
توضیح: نوعی از خیار به نام چنبر را که دراز، نازک، خمیده، سفید مایل به سبز و مخطط و شیاردار می‌باشد به فرانسوی‌Concombre serpent گویند به فارسی «خیار چنبر» و «خیار نیشابوری» و «خیار کازرونی» و خواص آن مشابه خواص خیار معمولی است.
معارف گیاهی، ج‌1، ص: 80
///////////////
خیار چنبر یا چمبر یا خیارشنگ میوه‌ای است شبیه خیار که در واقع از گونه muskmelon (با نام علمی C. melo) از خانواده طالبی است. طالبی و خیار هر دو از یک سرده هستند.

نگارخانه[ویرایش]

یک دسته خیار چنبر


سطح مقطع خیار چنبر


آش تهیه شده با خیار چنبر
جستارهای وابسته[ویرایش]
آش خیارچنبر
نشان خرد        این یک مقاله خرد مرتبط با گیاه‌شناسی است. با گسترش آن به ویکی‌پدیا کمک کنید.
رده‌ها: سبزیجات میوه‌ای کدوییان گیاگان ارمنستان گیاگان ترکیه گیاگان جمهوری آذربایجان میوه‌ها
///////////
قس قِثَّاء، فقّوس در عربی:
القِثَّاء أو الفقّوس[1] نوع نباتي ينتمي إلى جنس القثد (باللاتينيةCucumis) الذي يتبع الفصيلة القرعية ويسمى بالعراقية خيار طعروزي. يستعمل في الطبخ ولعمل المخلل ويمكن أكله طازجاً كالخيار.
محتويات
  [أظهر] 
الموئل والانتشار[عدل]
موطنه الأصلي حوض البحر الأبيض المتوسط.
ذكره في القرآن الكريم والسنة النبوية[عدل]
ذكر القِثَّاء في القرآن الكريم Ra bracket.png وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَن نَّصْبِرَ عَلَىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ Aya-61.png La bracket.png - سورة البقرة
كما ذكر في بعض الأحاديث منها ما ورد عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه كان يأكل الرطب بالقثاء وروي عن عائشة رضي الله عنها قولها:  « سمنوني بكل شيء فلم أسمن، فسمنوني بالقثاء والرطب فسمنت ».
الوصف[عدل]
القثاء نبات عشبي حولي زاحف زراعي أوراقه مفصصة وأزهاره صفراء صغيرة وثماره طويلة تشبه إلى حد ما الخيار. تعرف القثاء بعدة أسماء فيعرف في اللغة العربية "القُشْعُر" وتعرف في بلاد الشام باسم "المقتي والقِـتِّي والقِـتِّة"، ولذلك تعرف باسم القث. يعرف القثاء علمياً باسم  Cucumis melo flexuosuss من الفصيلة القرعية.
وتغنى الشعراء العرب بوصفه من ذلك ما قاله الشاعر ابن المعتز:
أنظر إليه أنابيباً مُنَضَّدةً
من الزمرد خُضْراً ما لها وَرَقُ

إذا قلبتَ اسمه بانت ملاحتُهُ
وصار مقلوبُـهُ أني بكم "أثِقُ"
وقال فيه الشاعر السري الرفاء:
وعقفاء مثل هلال السماء ولكنها لبست سندسا * عراقية لم يذُبْ جسمها هزالاً ولم تَـجْسُ فيما جَسَا
زبرجدة حسنت منظر اً وكافورة بردت ملمسا * على رأسها زهرة غضة كنجم الظلام إذا عسعسا
في الطب القديم[عدل]
قال ابن البيطار في القِـثَّاء أنه أخف من الخيار وأسرع هضماً وهو يبرد ويرطب، والقثاء والخيار والقرع من أغذية المحرورين ويضر المبرددين وينبغي الا يكثروا منه. وقال ابن جزلة: "القِثَّاء يسكن الحرارة والصفراءويوافق المثانة ويدر البول ويسكن العطش وشمه ينعش المغمى عليه من حرارته وورقة مع العسل على الشرى البلغمي، وأكله ينفع من عضة الكلب".
وقال ابن سينا: "القِثَّاء ألطفه النضيج، فيه إدرار وتليين وينفع من أوجاع المذاكير وهو موافق للمثانة".
وقال الرازي: "القِثَّاء أخف من الخيار وأسرع نزولاً ولا يسخن البدن".أما ما قاله الطب الحديث عن القثاء: وصف الطب الحديث خواص القثاء فقال إن خواصه مثل خواص الخيار فهو مرطب منظف للدم مذيب للأحماض البولية وأملاحه مدر للبول. وتستعمل القثاء من الداخل لخفض درجة الحرارة وضد التسمم ولمغص الإمعاء وتهيجها، وضد زيادة الصفراء ونزف الدم ولداء المفاصل والعصيات القولونية.
الإستعمال[عدل]
الجزء المستعمل من القثاء هو الثمار محتويات القثاء الكيميائية: تحتوي القثاء على فيتامينات (أ، ب، ج) وكالسيوم وفسفور والحديد والكبريت ومنجنيز. وهو قلوي مبرد.
ويستعمل القِـثَّاء خارجياً ضد الحكة الشديدة والقوبا والعناية ببشرة الجلد. ويستعمل القثاء لعلاج النمش والكلف حيث يمزج عصير القثاء مع حليب طازج ويغسل به مكان النمش والكلف. كما يستعمل للجلد الدهني  وبالأخص الوجه حيث يطبخ القثاء في ماء بلا ملح ويغسل به الوجه. كما يستعمل القثاء لغضون الوجه وذلك بعمل شرائح من القثة وتوضع على الوجه بضع دقائق يومياً.
الأضرار[عدل]
لا توجد أضرار جانبية للقثاء عدا أن أصحاب المعدة الضعيفة يتعبون عند تناول القثاء نيئة، ولكن بإمكانهم استعمال القثاء كل 24 ساعة مرة واحدة بعد أن يضيفوا لها ملحا بحريا (ملح بلدي).
مراجع[عدل]
1.       ^ المعاني
·         ع

·         ن

·         ت
نباتات ذكرت في القرآن الكريم
·         خضراوات
·         قرعية
·         نباتات أذربيجان
·         نباتات أرمينيا
·         نباتات تركيا
///////////
قس خیثه، تیروزی در کردی:
Xite yan tirozî sebzeyekî wek xeyar û encûran e. Rengî xwe gewr an jî keskî tarî dibe. Ji xeyaran ziravtir û dirêjtir e. Ku gir dibe koveloşkî dibe. Xite li Kurdistanê ter pir ji bo tirşiyê tên bikaranîn.
/////////
قس آکور در ترکی استانبولی:
Acur (Cucumis melo var. flexuosus), kabakgillerden, kabuğu çizgili ve nadiren tüylü, bir hıyar çeşidi gibi görünse de gerçekte bir kavun varyetesidir.

Bu bitkinin meyveleri bazen düz, bazen yay gibi bükülerek 1 metreye kadar uzayabilir. Kabuğu beyazımsı yeşil renkte, üzeri hafif tüylü ve uzunlamasına çizgilidir.

Türkiye'de en yaygın tüketim şekli ev tipi turşu yapımıdır. Taze olarak tüketimi de oldukça yaygındır. Genellikle kabuğu soyulmadan yıkandıktan sonra olduğu gibi tüketilir.
//////////
Armenian cucumber
From Wikipedia, the free encyclopedia
Not to be confused with Cucumber.
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/9/99/Question_book-new.svg/50px-Question_book-new.svg.png
This article needs additional citations for verification. Please help improve this article by adding citations to reliable sources. Unsourced material may be challenged and removed. (March 2013)(Learn how and when to remove this template message)

Armenian cucumber
Cucumis melo flexuosus.jpg
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
Variety:
C. m. var. flexuosus
Cucumis melo var. flexuosus
(L.) Naudin.
The Armenian cucumberCucumis melo var. flexuosus, is a type of long, slender fruit which tastes like a cucumber and looks somewhat like a cucumber inside. It is actually a variety of muskmelon (C. melo), a species closely related to the cucumber (C. sativus). It is also known as the yard-long cucumbersnake cucumbersnake melon, and uri in Japan. It should not be confused with the snake gourds (Trichosanthes spp.). The skin is very thin, light green, and bumpless. It has no bitterness and the fruit is almost always used without peeling. It is also sometimes called a "gutah".[1]
·         Several Armenian cucumbers in a fabric-covered box.
Armenian cucumbers for sale

·         https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/5/52/Armenian_cucumber_cross-section.JPG/120px-Armenian_cucumber_cross-section.JPG
Cross section of a fruit
Contents
  [show] 
Description[edit]
The Armenian cucumber grows approximately 30 to 36 inches long. It grows equally well on the ground or on a trellis. Armenian cucumber plants prefer to grow in full sun for most of the day. The fruit is most flavorful when it is 12-15 inches long. Pickled Armenian cucumber is sold in Middle Eastern markets as "Pickled Wild Cucumber".[2]
History[edit]
Fredric Hasselquist, in his travels in Asia MinorEgyptCyprus and Palestine in the 18th century, came across the "Egyptian or hairy cucumber, Cucumis chate", which is today included in the Armenian variety. It is said by Hasselquist to be the “queen of cucumbers, refreshing, sweet, solid, and wholesome.” He also states “they still form a great part of the food of the lower-class people in Egypt serving them for meat, drink and physic.” George E. Post, in Hastings' Dictionary of the Bible, states, “It is longer and more slender than the common cucumber, being often more than a foot long, and sometimes less than an inch thick, and pointed at both ends.”
References[edit]
2.    Jump up^ [1] Wild Cucumbers Got You In a Pickle?
External links[edit]
·         [2]: Plants for a Future database
Stub icon
This Cucurbitales article is a stub. You can help Wikipedia by expanding it.

Stub icon
This vegetable-related article is a stub. You can help Wikipedia by expanding it.
·         Cucurbitaceae
·         Fruit vegetables
·         Flora of Armenia
·         Flora of Azerbaijan
·         Flora of Turkey
·         Cucurbitales stubs
·         Vegetable stubs
&&&&&&&&
قثد
بفتح قاف و ثاء مثلثه و دال مهمله اسم عربی خیار ماکول است و بشیرازی خیار دراز و خیار بالنک و بخراسانی خیار بادرنک و بهندی کهیرا و بفرنکی کوکوا بر سر نامند
ماهیت آن
ثمر نباتی است از قبیل نجم و بیاره و بر مجاور خود می پیچد و بر زمین نیز پهن می کردد و برک آن پهن و مشرف بزرکتر از برک قثاء مزغب و شاخهای نورسته و نازک آن نیز مزغب و ثمر آن انواع است یعنی سفید و نازک طولانی و آن را مصری و شامی نامند و ازین نوع در بعض جاها طولانی تا بیک ذرع دست می شود و لحم آن زیاده و مغز و تخم آن کم و ریزه و نوعی سبز مخطط و ازین نیز آنچه طولانی و کوچک است نازک و لطیف و آن را نیز شامی و مصری نامند و آنچه بزرک و سخت مائل باستداره و ضخیم و مغز و تخم آن زیاده تر و بزرکتر آن را بلدی نامند و نیز در بنکاله نوعی دیکر می شود اکثر ثمر آن مدور و بعضی اندک طولانی و پوست آن خشن و لحم آن کم و تخم آن زیاده و نورس کوچک آن نازک و پختۀ آن سخت و تخم آن بزرک و این را بهندی لوتن کهیرا نامند و در زمستان و تابستان نیز بهم می رسد و آن دو نوع در کرما و در همه انواع آن اکثری شیرین و بعضی اندک تلخ می باشد و جمله انواع آن غلیظتر از قثاء و بعد از رسیدن زرد و مغز آنها ترش و لحم آنها صلب می کردد و بعض مردم لحم صلب آن را مانند کدو پخته می خورند و از کدو غلیظتر و بطئ الهضم تر و نفاخ تر است و بهترین قثد کوچک نازک آنست و بدترین آن متوسط در صغر و کبر و صلب و کرم زدۀ آنکه بفارسی عوام شفته زده و شفته دار نامند زبون
طبیعت آن
سرد و تر در دوم
افعال و خواص آن
اعضاء الراس جهت صداع حار خوردن و ضماد کردن و مالیدن قاش و یا کف آن بر پیشانی و نیز استشمام پاره کردۀ آن با آب تر و تازۀ آن بعنوان لحلخه جهت انعاش ارواح نفسانی و حیوانی و اکثر امراض حاره حادۀ دماغیه و رفع بیخوابی مفید اعضاء الغذاء و النفض و غیره آشامیدن آن جهت اکثر حمیات حارۀ حاده و تسکین حرارت صفرا و خون و التهاب احشا و دفع تشنکی و تفتیح سدۀ جکر و ادرار بول و اخراج حصاه و رفع یرقان و ضعفی که از اسهال حار مفرط بهم رسیده باشد نافع و آشامیدن آب آن تا چهل و پنج مثقال با ده درم شکر سلیمانی یعنی نبات جهت اسهال مرۀ صفراوی که در معده و امعا موجود باشد و اخلاط محترقۀ صفراویه و سوداویه و جهت حمیات حارۀ حاده و یرقان و بدستور آب خیار رسیدۀ زرد شدۀ ترش قوت اسهال آن زیاده از نارسیدۀ آن و چون قدری قرنفل را در آب آن بخیسانند یک شبانه روز و یا در جرم آن فرو برند و یک شبانه روز بکذارند پس روز دیکر افشرده بیاشامند با ماء العسل جهت نیکوئی رنک رخسار و تفتیح سدد و تحلیل ریاح غلیظه و دفع مواد حاره و خفقان در یک روز مؤثر و نطول مطبوخ آن مانع تولد قمل و در حدیث است که آشامیدن آب مطبوخ پوست خیار تازه در آب سه روز متوالی رافع یرقان است و خوردن خیار محرورین را موافق و مضر مبرودین و عصب معده و الیاف آن و خام کنندۀ غذا و مولد خلط خام و نفخ و قراقر و درد تهیکاه و چون در معده فاسد کردد مولد خلط سمی شود و با طعام و بعد از ان خوردن خصوص اغذیۀ غلیظه مانند آش ماست و آش غوره و امثال آن مضر مصلح آن در محرورین سکنجبین و در مبرودین زبیب و نانخواه و عسل و معاجین حاره مانند کمونی و فلافلی و مغز خیار نارس الطف و ابرد از لحم آن و لحم آن نفاخ و ثقیل و دیرهضم و مغز رسیدۀ ترش آن ابرد و ارطب و جهت اکثر منافع مذکوره از اطفای حرارت و لهیب صفرا و تشنکی و ادرار نمودن بول و غیرها انفع و سریع الفساد و ضماد مغز و تخم آن جهت التهاب معده و احشا و تحلیل ورم حار و جرب و حصف و شری و خارش بدن و نرمی جلد و رفع خشونت آن و بر پشت زهار رافع احتباس بول و عسر آن و ادرار قوی آورد خصوص در اطفال و مغز تلخ آن درین امر اقوی است از شیرین آن و ضماد آن با بوره و عسل نیز جهت تحلیل ورم نافع آشامیدن دو مثقال و نیم و پوست خشک کردۀ آن جهت رفع عسر ولادت و سهولت وضع حمل مؤثر مضر زنان حوامل بیوقت و تخم آن سردتر از تخم قثاء و از ان بهتر و بعید التعفن و با قوت محرکۀ مواد ساکنه و مدر بول و مخرج صفرای سوخته با ادرار و جهت وجع رئه و قرحۀ آن و حرقه البول و ورم کبد و طحال حارین و حمیات حاره نافع مقدار شربت از تخم آن تا پنج درم و آشامیدن آب برک آن بقدر دو سه مثقال با دو چندان بول صاحب طحال جهت تحلیل طحال آن مجرب و بعضی در مبرود المزاجان قلیلی آب زنجبیل تازه نیز داخل می کنند و دهن الخیار که آب رسیدۀ زرد آن را کرفته با روغن کنجد و یا زیت طبخ نمایند تا روغن بماند در جمیع افعال ضعیف تر از روغن کدو است و ماء الخیار نیز مانند ماء القرع است که در خمیر آرد جو کرفته پس در کل و در تون حمام و یا در تنور طبخ نمایند پس آب آن را کرفته بنوشند جهت امراض حاره و حمیات صفراویۀ حاده و دق نافع و خوردن خیار نازک با نمک و با قشر بهتر از بی قشر آن است زیرا که زودتر از معده می کذرد و در ان نمی ماند که نفخ نماید و متعفن کردد بخلاف بی قشر آن و کسی که مقشر آن را ترجیح داده غلط کرده و جمع آن با شیر زبون و موجب فالج در مبرودین است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
قثد. [ ق َ ث َ ] (ع اِ) خیار بالنگ و آن راخیار بادرنگ نیز نامند. || خیار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم عربی خیار است و در شیراز خیاربالنگ و در خراسان بادرنگ نامند در آخر دویم سرد و تر و مسکن حرارت صفرا و خون و التهاب احشاء و رافع تشنگی و مفتح سده  جگر و مدر بول و مخرج حصاة و غلیظتر از قثاء و رافع ضعفی که از اسهال مفرط حاره بهم رسد و جهت تب های شدید و یرقان و دردسر نافع و آب او تاچهل و پنج مثقال را شکر مسهل مرةالصفرائی که در معده و امعاء باشد و آب خیار زرد ترش رسیده او در اسهال قوی تر از آب نارسیده  او و چون قدری قرنفل در آن خیسانیده روز دیگر صاف آن را با ماءالعسل بنوشند جهت نیکوئی رنگ رخسار و تفتیح سدد و تحلیل مواد حاره نافعو رافع خفقان است در یک روز و نطول آب او مانع تولدقمل و ضماد کوبیده  جرم او جهت جرب و حصیف و شری و خارش بدن و نرم کردن خشونت جلد و التهاب معده و احشاء دردسر و اورام حاره مفید و خوردن دو مثقال و نیم از پوست خشک او جهت عسر ولادت بغایت موثر و مضر مبرودین و خام کننده  غذا و مولد خلط خام و در تهیگاه و چون در معده فاسد گردد مولد خلط خام سمی و مصلحش نانخواه و معاجین حاره و عسل و بوئیدن خیار جهت انتعاش روح حیوانی و دردسر حار مفید است و ترشی خیار سرد و مطفی حرارت و بسیار دیرهضم و با طعام بعد از آن مضر است و تخم خیار سردتر از تخم خیارزه و مدر بول و مخرج صفرای سوخته به ادرار و رافع تب های حاره و ورم جگر وسپرز و درد شش و قرحه  آن که از حرارت باشد و ضماد او با بوره و عسل محلل اورام جلد است و مضر انثیان ومصلحش کتیرا و بدلش تخم خیارزه و شربتش تا پنج درم است و روغن خیار که مانند روغن کدو ترتیب میدهند در افعال ضعیف تر از تخم کدو است . (تحفه  حکیم مومن ).
|| خیار. (اِ) میوه ای است از طایفه  کدو آبدار و بی مزه ولی گوارا که تخازن نیز گویند و بر دو قسم است خیار بالنگ که خیارتره و خیارسبز نیز گویند و معطر و سبز واستوانه ای شکل و گواراست و خیارشنگ که کم عطرتر و درازتر و با انحناء و چندان گوارا نیست و هر دو از غذاهای ماکولند. (از ناظم الاطباء). قسمی از تره کاری که آنرا اکثر خام می خورند و خیارتره معرب است . (آنندراج ). در ترجمه  صیدله آمده : برومی تیطرا انکوزن گویند و کیسطرا ناقوس نیز گویند و... براق خیار گویند و اهل خراسان خیار را بادرنگ گویند و بماوراءالنهر بادرنگ گویند. قثاء. (مقدمة الادب زمخشری ). قثده . (خیار بادرنگ ) (مقدمة الادب زمخشری ). قثد. بادرنگ . و آن لطیفتر از خیار دراز بود. (ریاض الادویه ). صاحب بحر الجواهر گوید خیار قثد است و فارسی آن بادرنگ والطف است از قثاء. جلماثا. قثد. ضغبوس . قشعر. (منتهی الارب ).
خواص پزشکی : خیار را بعنوان مدر و برای رفع تبهای صفراوی و یرقان بکار می برند مخصوصاً موقعی که خیار زرد شده و رسیده باشد در این صورت مزه اش ترش می باشد و خاصیت زرداب در آن بیشتر است . تخم خیار مدر است و برای اورام کبد خوب است و در فرمول چهاردانه  خنک وارد است . آب خیار بطور مالیدنی و برای رفع خارش بکار می رود. موادغذائی خیار خیلی کم است و سلولز زیاد دارد. در صد گرم خیار مواد زیر یافت میشود: آب 90 گرم ؛ سلولز 2 گرم ؛ مواد هیدروکربنه 1 - 5 گرم ؛ مواد ازته 2 گرم ؛ چربی 4% گرم ؛ 15 - 25 کالری حرارت می دهد. خیار را بطور سالاد قبل از غذا میل می نمایند. پوست خیار ویتامین c دارد خیارهای تازه و لطیف را بدون اینکه پوست بکنید بقطعاتی که برای ماشین آب میوه گیری مناسب است درآریدو با کمک رنده های معمولی آنرا رنده کنید آبش را بگیرید آب خیار بی مزه است . آب خیار را می توانید با آب سیب و هویج و کرفس بخورید سالهاست آب خیار را در معالجه  کلیه مصرف می کنند زیرا کلیه ها را شستشو می دهد ومفید است و نیز در رژیم لاغری و تخلیه آن مصرف میشودخیار دارای ویتامینهای A و B و C و کلروفیل و ده نوع املاح معدنی است . خیاری که زیاد آب داشته باشد چندان غذائیت ندارد ولی با داشتن سلولز زیاد برای رفع یبوست مفید است . (فرهنگ خواص خوراکیها ص 223 تالیف احمد سپهر خراسانی ج 2 سال 1346) :
زرد و درازتر شده از غاوشوی خام
نه سبز چون خیار و نه شیرین چو خربزه .
لبیبی .
////////////
خیار، قثد
Cucumis sativus
خیار ماکول است به شیرازی خیاردراز و خیار بالنگ نامند؛ ثمر نباتی است از قبیل نجم و بیاره و بر مجاور خود می‌پیچد و بر زمین نیز پهن می‌گردد و برگ آن پهن و مشرف بزرگ‌تر از برگ قثا مزغب و شاخه‌های نو رسته و نازک آن نیز مزغب و ثمر آن انواع است.
طبیعت آن سرد و تر در دومعان است.مغز خیار نارس الطف و ابرد از لحم آن نفاخ و ثقیل و دیر هضم و مغز رسیده ترش آن ابرد و ارطب و تخم خیار سردتر از تخم قثاء
خواص: در کافی حضرت امام حسین (ع)فرمودند که حضرت اکرم(ص) می فرمودند که <خیار را با نمک بخورید> و در حدیث دیگر آمده است که حضرت ابی عبدالله الحسین(ع) فرموده اند که <قثاء را از اسفل آن بخورید که برکت آن اعظم است> پاک کننده و مسکن عطش و حرارت و صفرا و التهاب و تصفیه خون و کبد است و به خصوص مغز آن برای معده گرم و دردهای مثانه مفید است و ملین بطن و مدر بول مخصوصاً برای سنگ کلیه و مثانه مؤثر است. نوع تلخ آن به واسطه نیروی پاک کنندگی در این نوع امراض بهتر است زیرا انواع ترش و شیرین آن کمتر پاک کننده هستند نوشیدن ریشه آن در ترکیب با ماء العسل موجب استفراغ خلط بلغم می شود. از مضرات آن نفاخ و دیر هضم و سریع الفساد و گاهی محرک تب های مزمن است. مصلح آن برای سرد مزاج آن نمک و نانخواه و کشمش و رازیانه و پوست گرفتن آن است و برای گرم مزاجان سکنجبین است
تخم آن مدر و باز کننده و پاک کننده عروق از مواد لزج و از مغز و گوشت آن قوی تر است. پوست و گوشت آن مولد نفخ و قولنج و درد خاصره و دیر هضم است و خطی که از آن تشکیل می شود به زودی به فساد می رسد. فعل و انفعال آن در بیشتر موارد  مثل خیار و چنبر است مصلح آن عسل و کمونی و جوارش عود است برگ آن برای سگ هار گزیده و بلغمی مفید است و در ترکیب با عسل برای ناراحتی بلغم و خشک کرده آن برای اسهال صفراوی نافع است. ترکیب شیمیایی آن حدود 96 درصد  آب و 2 درصد قند و یک درصد آن املاح و چربی و پروتئین و ویتامین است. مصرف بسیار آن برای مبتلایان دیابت است و برای صاف کردن و تصفیه خون از سموم بسیار نافع است و برای بیماران پوستی به خصوص مبتلایان به حساسیت کهیر مصرف آن نافع می باشد
پیامبر خدا«ص» بر شما باد خیار؛چرا که خداوند متعال،درمان هر دردی را در آن نهاده است1
1- کنز العمال،ج10،ص45

منبع
مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین عقیلی علوی خراسانی شیرازی
کلید واژگان
مدر ملین عطش درد مثانه خیار خوراکی معده گرم
//////////////
خیار گیاهی از تیره کدوییان و بومی کشور هند است که اقسام گوناگونی دارد. میوه آن درشت بوده و معمولاً سبز یا سفیدرنگ است و آن را به‌صورت خام مصرف می‌کنند. بوته آن مانند بوته خربزه است. ۹۰ درصد حجم خیار را آب تشکیل میدهد.

محتویات  [نمایش]
ریشه واژه[ویرایش]
واژه خیار ریشه و بنیاد فارسی داشته و از فارسی به زبان عربی داخل شده است.

تاریخچه[ویرایش]
پژوهشگران معتقدند منشأ پیدایش گیاه خیار، کشور هند است که امروزه این کشور یکی از بزرگترین ذخایر ژنتیکی گیاه خیار را در اختیار دارد. بیش از سه هزار سال است که در منطقه غرب آسیا کشت خیار رایج بوده و به احتمال فراوان این سبزی توسط رومیان به مردم کشورهای اروپایی معرفی شده است. طبق تحقیقات و مطالعات انجام شده در سطح جهان مشخص شده که منشأ خیار در کشور هند در کوهپایه‌های هیمالیا است و بیش از سه هزار سال در این منطقه کشت و پرورش می‌یابد. از هند به کشورهای یونان و روم باستان منتقل شده است و رومیان باستان علاقه زیادی به این سبزی داشته‌اند. سابقه کشت در فرانسه به قرن نهم میلادی و در انگلستان به قرن چهاردهم میلادی بازمی‌گردد که توسط رومیان به این مناطق منتقل شده است. اسپانیایی‌ها هم را به مناطق حوزه قاره آفریقا انتقال داده‌اند. در کشور آمریکا نیز سابقه کشت به اواسط قرن شانزدهم میلادی بازمی‌گردد. در کشور فرانسه تولید خیار به قرن نهم میلادی بازگشته و در انگلستان تکثیر آن در قرن ۱۴ پس از میلاد متداول شده است. تکثیر خیار در کشور آمریکا به اواخر قرن شانزدهم نسبت داده می‌شود.

با توجه به دست نوشته‌های پلینی، امپراتور روم «تیبریوس» در طول فصل تابستان و زمستان از خیار به عنوان یک میوه روی میز غذای خود استفاده می‌کرده است، به علت علاقه زیاد امپراتور روم به این سبزی، پرورش آن در تمامی فصول سال متداول و گلخانه مخصوصی بدین منظور تأسیس شده است. رومیان باستان از برگ‌های خیار برای درمان محل گزش عقرب، افزایش بینایی و برای دور کردن موش استفاده می‌کرده‌اند. در قرن شانزدهم میلادی کشاورزان آمریکایی با استفاده و تبادل اطلاعات با کشاورزان اسپانیایی، اقدام به تولید و تکثیر انواع گیاهان کشت شده در اروپا از جمله خیار کردند. در قرن ۱۷ میلادی بر علیه مصرف میوه‌ها و سبزیجات نپخته در کشور آمریکا جنبش‌هایی به راه افتاد و مردم معتقد بودند نباید از سبزیجات و میوه‌های نپخته مصرف کرد به همین علت از خیار برای تغذیه گاوها استفاده می‌شد که از همین زمان اصطلاح خیار گاوی در آمریکا متداول شد.[۱]
/////////////
قس خیار، قثدر در عربی:
الخيار، أو القَثَد،[2] وهو نبتة بستانية متسلقة من الفصيلة القرعية التي تضم القرع والكوسا وجميع أنواع البطيخ.
تغرس في الأرض على عمق يتراوح بين 12-18 ملم ثم تمتد بعد ذلك لأعلى وتعترش المواد من حولها. وعادة يقوم المزارعون بإسنادها بدعامات كالعيدان أو تزرع بالقرب من الجُدر. ونمط زراعتها غالباً يكون على شكل خطوط منفردة ممتدة على سطح الأرض تقطف أكثر من مرة على مدار العام حيث يقدر مكثه بين 80-100 يوم. موطنها الأصلي جنوب شرق آسيا إلا أن زراعتها توزعت في أماكن عديدة في العالم، تؤكل طازجةً حين نضجها بشكل نيء، ويعتبر الجوّ الدافئ الملائم لنموها.
محتويات
  [أظهر] 
الوصف النباتي[عدل]
الخيار ثمر أسطواني مطاول محدب الطرفين، أوراقه شبه مثلثية كبيرة الحجم وتشكل مظلةَ للثمرة من أشعة الشمس والعوامل المؤثرة، وسيقانه قصيرة زغباء، شعرها كثير، يتراوح طول الثمرة من 2.5-90 سم، ولها أجزاء لولبية تسمى المحاليق تنتشر عليها، لها قشر رقيق أخضر اللون في الوضع الطبيعي، أما حين  اصفرار الثمرة فإن طعمها يصبر مريراً أو حامضاً بعض الأحيان.
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/ar/thumb/b/bb/%D9%85%D8%AE%D9%84%D9%84_%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%AB%D8%AF.jpg/250px-%D9%85%D8%AE%D9%84%D9%84_%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%AB%D8%AF.jpg
مُخلل مصنوع من الخيار
ويقوم الناس بتخليل ثمارها لتحفظ على مدار العام ويصنعون منه المخلل، أزهارها صفراء مائلة للأبيض، حيث يطغى الماء على 955% من كتلتها، ومع أن هذه النبتة تصنف نباتياً على أنها منالفواكه إلا أنها تستعمل في أغراض الطهي والمقبلات والشطائر وتحضر في الطعام كوجبة رئيسية.
تلقيحها[عدل]
الخيار من حيث قابليته للإلقاح فإنه على نوعين، أما الأول فهو خيار إلقاحيّ، فتقوم أرتال من نحل العسل بنقل قُفرها إلى حقول ومزارع الخيار قبيل إزهاره وثم تقوم بصنع عسلها وتلقيح الأزهار ويشاركها في ذلك بعض الأنواع من النحل كالنحلة الطنانة، وفي حالة عدم اكتمال التلقيح للأزهار فإنه سيحدث إجهاض للثمار أو تشوهها.
أما النوع الثاني منه فهو الخيار اللاإلقاحي، لكنه قليل جداً، حيث تُنتج البراعم ثماراً لابذرية لكنها منخفضة الجودة، وغالباً ينمو هذا النوع من الخيار فيالدفيئات أو مناطق خاصةً بزراعتها يَبعد عنها النحل اللاقح، ويسود نمط الدفيئات في الولايات الأمريكية المتحدة.
الأنواع العادية من الخيار تنتج براعم مذكرة ومؤنثة بأعداد متساوية. ومع تطور تقانات الزراعة أصبحت أنواع من الخيار تهجّن فتنتج براعم أنثويةً فقط، ونظراً لافتقادها للَقاح فإنها تحتاج لملقحات، لذا يغرسها المزاعين في حقول تحوي نباتاً ملقحاً مع وجود قُفُر عديدة من نحل العسل وشاكلاتها من الملقحات  لحصول عملية التلقيح.
///////////
قس عادی خیار در آذری:
Adi xiyar (lat. Cucumis sativus) – balqabaqkimilər fəsiləsinin xiyar cinsinə aid bitki növü.
Xiyar (Cucurmis sativus L.) həm açıq torpaqda və həm də istixanalarda yetişdirilir. Xiyarın kal meyvələri 8-12 günlüyündə dərilir. Ondan təzə halda, turşudulmaq, duza və sirkəyə qoymaq üçün istifadə edilir. Xiyarın keyfiyyətində onun iri və ya xırdalığının böyük əhəmiyyəti var. Xırda, toxumları sütül xiyarlar daha keyfiyyətli hesab olunur. Standarta əsasən, duza qoyulacaq xiyarlar xırda (50 mm-ə qədər) və iri (51–70 mm) kornişonlara, xırda (71–90 mm), orta iri (91–120 mm) və iri xiyarlara (121–140 mm) bölünür. 140 mm-dən iri xiyarları duza və sirkəyə qoymaq olmaz.
////////////
قس خه یار در کردی سورانی:
خەیار لە ڕۆژھەڵاتی ھیندستان بۆ ماوەی ٣٠٠٠ ساڵ زۆر بە فراوانی دەڕوێنرا. یۆنانییەکان ناسیویانە. ڕۆمانیەکانیش ناسیویانە، بە پێی نووسەر Pliny ئیمپراتۆر Tiberius بەردەوام بە ھاوین و زستان خەیار لەسەر سفرەکەی بووە.
//////////////
قس مِنتی مون در باسای اندونزی:
Mentimuntimun, atau ketimun (Cucumis sativus L.suku labu-labuan atau Cucurbitaceae) merupakan tumbuhan yang menghasilkan buah yang dapat dimakan. Buahnya biasanya dipanen ketika belum masak benar untuk dijadikan sayuran atau penyegar, tergantung jenisnya. Mentimun dapat ditemukan di berbagai hidangan dari seluruh dunia dan memiliki kandungan air cukup banyak di dalamnya sehingga berfungsi menyejukkan. Potongan buah mentimun juga digunakan untuk membantu melembabkan wajah serta banyak dipercaya dapat menurunkan tekanan darah tinggi.
//////////
قس در عبری با فیلترشکن!
/////////////
قس تیمون در باسای جاوی:
Timun (Cucumis sativussuku labu-labunan utawa Cucurbitaceae) ya iku tanduran kang ngrambat.[1] Timun biyasané ditandur ana sawah lan tegalan.[1] Padatan, timun digawé rujak utawa jangan.[1] Ing Indonésia, timun biyasané digawé acar supaya bisa ningkataké nepsu mangan.[2] Timun uga bisa digunakake kanggo ngedunke tensi.
/////////
قس لٲر در کشمیری
/////////////
قس تانگو در سواحلی:
Tango ni tunda mojawapo lenye maji mengi (kama vile tikitimaji) ambalo linabeba virutubisho kama vile Vitamin BCKPotassium na Manganese.
Mmea wake, mtango, una jina la kisayansi Cucumis sativus na una asili ya India.
/////////
قس بودرینگ در ازبکی:
Bodring – (lot. – Cucumis sativus) bir yillik, oʻt oʻsimlik. Vatani — Hindiston,[1][2][3] ammo hozir dunyoning koʻpgina mamlakatlarida yetishtiriladi. Issiqsevar oʻsimlik xisoblansada, vegatasiya davrining qisqaligi sababli er kurrasining shimoliy oʻlkalarida ham etishtiriladi. Oʻzbekistonda sabzavot ekini sifatida keng ekiladi, etishtirish maydonlari boʻyicha pomidor, piyoz, sabzi, oq bosh karam sabzavotlaridan keying oʻrinda turadi. Oʻzbekistonda taxminan 8000-10000 gektar maydonda etishtiriladi.
//////////
قس کهیرا در پنجابی:
کھیرا کدو ٹبر دا چوکھا اگانوالا اک بوٹا اے۔ ایہ اک ویل ہوندی اے جیدے تے لمبوترا فروٹ لگدا اے جیہڑا کھان پین وچ کم اندا  اے۔ ایس دا اصل دیس دکھنی ایشیاء اے۔
//////////
قس بادرنگ در پشتو:
بادرنگ (په انگرېزي: Cucumber) د سابه بابو په ډله کې راځي. دا د خوړو په توگه کارېږي. بادرنگ د هغو سبزیو او میوو په سر کې راځي، چې له تندې سره مبارزه کوي، له رومي ، کاهو او هندواڼې هم مخکې دی چې تقريبا 92% اوبه لري. بادرنگ دکاهو، رومي په پرتله ډېره لږه کالري لري ځکه خود ډنگروالي / لاغر ستوری بلل کیږي،دخوړو کارپوهان یې تل هغو کسانو ته سپارښتنه کوي، چې ډېر وزن لري پردې سربېره بادرنگ بوره نه لري ،چې دوزن د ډېرښت لامل وگرځي. ځینو علمي څېړنو دا ښودلې ده، چې بادرنگ دا وړتیا لري چې د نارينه دجنسي ځواک فعالیت لا پسې ډېر کړي په ځانگړي توگه هغه کسان چې دکوروالي پرمهال له ځانگړو ستونزو ځوریږي ، بادرنگ دجنسي ناروغیو د درملنۍ په سرکې راځي ، ځینې يي عضوي ویگرا گڼي. دبادرنگ له گټو یوه دا هم ده، چې دسړی ادرار زیاتوي او دا ددې لامل گرځي، چې سړی له خپل کوروالي څخه خوښ شي پردې سربېره په بدن کې دوینې دجریان فعالیت زیاتوي،چې دا چاره دسړی او ښځی لپاره مهمه او گټوره بلل شوې ده. ځینې څیړنې دا هم وايي:چې دبادرنگ بوی دښځو دراپارولو په برخه کې هم دپام وړ رول لوبوي ددې ترڅنگ هغه ښځې، چې دسترگو شاوخوا توروالې او پړسوب څخه ځوریږي کولای شي له بادرنگ څخه گټه پورته کړي، چې دا پړسوب له منځه ولاړ شي . دا هم دیادوني وړ ده چې بادرنگ دخولې بد بوی له منځه وړي . دبادرنگ ځینې گټې په دې ډول رالنډولای شو: بادرنگ په هضم کې مرسته کوي ، له بدن څخه د زهري موادو په ویستلو کې مرستندویه ثابتیږي او پر جنسي روغتیا یې اغیز مثبت دی، سرطان ناروغۍ ته هم گټور دی او هغه وگړي چې دبدن پوست یې وچ وي دبادرنگ کارول ورته گټه لري. کولای شو له مختلفو لارو څخه له بادرنگ گټه پورته کړو که له هوږې او اوبو سره وخوړل شي اغیز یې ډېر دی ځینې خلک یې دجوس په بڼه هم کاروي
//////////
قس [عادی خیار؟!] در تاتاری:
Гади кыяр лат. Cucumis sativus) — кабаксыманнар (Cucurbitaceae) гаиләсеннән бер еллык үләнсыман үсемлек, кыяр (Cucumis) ыругының төре.
////////////
قس در تاجیکی:
Бодиринг (лотинӣCucumis sativus) — растании полизии яксола. Ватани бодиринг Ҳиндустон ба ҳисоб меравад. Дар замони ҳозира қариб дар тамоми дунё парвариш карда мешавад. Бодиринг зироати гармидӯст аст, вале аз сабаби кӯтоҳ будани вақти нашъунамояш дар минтақаҳои шимолӣ низ кишт карда мешавад.
//////////
قس هِیار در ترکی استانبولی:
Hıyar (Cucumis sativus), kabakgiller (Cucurbitaceae) familyasından bir bitki türü ve meyvesine verilen ad. Anayurdunun Kuzey Hindistan olduğu sanılan bitkinin tarımı çok eski dönemlerden beri yaygın olarak yapılmaktadır.
///////////
قس کهیرا در اردو:
کھیرا ایک مفید سبزی ہے ۔ اس کے پودے کے خاندان کا حیاتیاتی نام Cucumis sativus ہے۔ اس کی کئی اقسام ہیں۔ جن کا رنگ  عموماً سبز ہوتا ہے۔ اس کا آبائی وطن ہندوستان ہے۔ یہ مغربی ایشیاء میں بھی تین ہزار سال سے زیادہ عرصہ سے کاشت کیا جارہا ہے۔ فرانس تک یہ نویں صدی اور برطانیہ تک چودھویں صدی عیسوی تک پہنچا۔
/////////////
Cucumber
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article is about the fruit. For the related species, see Armenian cucumber. For other uses, see Cucumber (disambiguation).
Cucumber
ARS cucumber.jpg
Cucumbers growing on vines
Cucumber BNC.jpg
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
C. sativus
Cucumis sativus
L.
Cucumber (Cucumis sativus) is a widely cultivated plant in the gourd family, Cucurbitaceae. It is a creeping vine that bears cucumiform fruits that are used as vegetables. There are three main varieties of cucumber: slicingpickling, and seedless. Within these varieties, several cultivars have been created. In North America, the term "wild cucumber" refers to plants in the genera Echinocystis and Marah, but these are not closely related. The cucumber is originally from South Asia, but now grows on most continents. Many different types of cucumber are traded on the global market.



* میوه ای است از طایفه ٔ کدو آبدار و بی مزه ولی گوارا که تخازن نیز گویند و بر دو قسم است خیار بالنگ که خیارتره و خیارسبز نیز گویند و معطر و سبز واستوانه ای شکل و گواراست و خیارشنگ که کم عطرتر و درازتر و با انحناء و چندان گوارا نیست و هر دو از غذاهای مأکولند. (از ناظم الاطباء). قسمی از تره کاری که آنرا اکثر خام می خورند و خیارتره معرب است . (آنندراج ). در ترجمه ٔ صیدله آمده : برومی تیطرا انکوزن گویند و کیسطرا ناقوس نیز گویند و... براق خیار گویند و اهل خراسان خیار را بادرنگ گویند و بماوراءالنهر بادرنگ گویند. قثاء. (مقدمه الادب زمخشری). قثده . (خیار بادرنگ ) (مقدمه الادب زمخشری ). قثد. بادرنگ . و آن لطیفتر از خیار دراز بود. (ریاض الادویه ). صاحب بحر الجواهر گوید خیار قثد است و فارسی آن بادرنگ والطف است از قثاء. جلماثا. قثد. ضغبوس . قشعر. (منتهی الارب).  لغت نامه دهخدا.
6. Bretschneider, Chinese Recorder, 1871, p. 21 كه دو كاندول هم همان را واگفته است است:
Stuart, Chinese Materia Medica, p. 135. De Candolle, Origin of Cultivated Plants, p. 266
7. Pen ts'ao kan mu, Ch. 28, p. 5b.

1. نام چند گیاه دیگر نیز در پی این تحریم تغییر كرد (بسنجید با ص 298 كتاب پیش رو ): به همین صورت است نام گیاه   lo-lo Ocimum basilicum) [ریحان سبز] كه همان نویسه‌ای را دارد كه در نام شخصی شی لو هست، چنانکه شرح آن پیشتر در كتاب Ts'i min yao šu آمده (همچنین نک. : Si wu ki yüan, Ch. 10, p. 30b؛ Či wu min si t'u k'ao, Ch. 5, p. 34 ؛ و Pen ts'ao kan mu, Ch. 26, p. 22b). گفته‌اند كه او نام بادام هندی، را نیز از ho-li-lo (ص 378 كتاب پیش رو ) بــه       ho-tse  تغییر داده است. در هر حال، وجود این گیاهان در چین در دوران زندگی وی جای چون و چرا دارد و توضیحاتی كه در باره تحریم داده شده احتمالاً توجیهات بعدی است.
2. این همان کتاب Ta ye ši i lu (اسناد مربوط به دوره تا‌ـ‌یه، 605 تا 618) است كه برتشنایدر نام برده است (Bot. Sin., pt. i, p. 195.). در Pen ts'ao kan mu (Ch. 22, p. 1) در باره تحریم نام hu ma كه در سال 608 به kiao ma    تغییر داده شد، باز از همین کتاب نقل قول شده است (ص 288).
3. بسنجید با: Či wu min ši t'u k'ao, Ch. 5, p. 43.
4. در: Hehn, Kulturpflanzen, p. 323.
5. Commercial Products of India, p. 439 خیار را در سنسكریت trapusa می‌نامند.
6. Op. cit., p. 265.
2. V. Loret, Flore pharaonique, p. 75; C. Joret, Plantes dans l'antiquité, Vol. I, p. 61.
4. گویا این واژه ها به معنای ’’بادرنگ‘‘ نیز هست. نام خاص این میوه در فارسی تُرنُج (turunj) است (در افغانی (turanj) و در بلوچی trunj). تا آنجا كه من می‌دانم هنوز خاستگاه این نام به درستی توضیح داده نشده و حتـــــــــــــــــــــی هوبشمان این کار را نـــــــــــــــــــــكرده است (Hübschmann, Armen. Gram., p. 266). فولرز (Vullers, Lexicon persico-latinum, Vol. I, p. 439) با احتیاط این گمان را پیش می گذارد كه از suranga سنسكریت مشتق شده است، كه بی گمان ناشدنی است. خاستگاه  اصلی این نام واژه سنسكریت mātulunga (’’بادرنگ‘‘، Citrus medica) است.