فاشرا
بفتح فا و الف و فتح شین معجمه و راء مهمله و الف مقصوره معرب از فاشار سریانی است و بعربی کرمه البیضا و بفارسی هزارفشان و هزارکشان که معرب آن هزارجشان است و معنی هزارکشان الف عالیج یعنی هزار شاخ است و بعضی کفته اند معنی الف ذراع است و نیست چنین بلکه بمعنی اول است و نیز بفارسی ماردارو و کرم دشتی و بشیرازی نخوشی جهت آنکه نبات آن در زمستان خشک نمی کردد و تفلیسی کفته بسریانی کتتبا نامند و برومی حلیلوطن و بیونانی اغلیطوس و ببربری ارجالون و در تنکابن و طبرستان الاملک کویند
ماهیت آن
نباتی است شبیه بتاک انکور خاردار و برک آن با ملاست و مائل بتدویر و نارها دارد مانند تاک و بر مجاور خود می پیچد و ثمر آن بقدر نخودی و سرخ خوشه دار و در زمستان ثمر آن بیبرک می ماند و طعم آن حاد با حرافت و قبوضت و صاحب اختیارات بدیعی کفته در هر خوشه قریب بده دانه می باشد و در ابتدا سبز و بعد رسیدن سرخ می کردد و آن را سیاه دارو خوانند و در کوهستان بلاد فارس کثیر الوجود و بسیار مستعمل خصوصا بیخ آن در سموم منهوشه و آن را عود الحیه نامند و بسیار شبیه بقسط تلخ و عطاران بجای قسط تلخ می فروشند و طعم آن با قبوضت و حاد حریف بسیار تلخ است در قانون در قفطارغان مذکور است که هزارجشان است و مختار و مستعمل تر و تازۀ آنست
طبیعت برک و ثمر آن
در سوم کرم و در دوم خشک و بعضی در سوم نیز کفته اند و کرمی بیخ آن کمتر از ان و تلخ و تیز
افعال و خواص آن
جالی و ملطف و مجفف و مسخن معده و مقوی آن اعضاء الراس آشامیدن آن روزی یک درم تا یک مثقال جهت رفع صرع و سدر و فالج و استرخا و نسیان و شدخ عضل العین مطبوخ آن در دهن زیت جهت کمنه الدم تحت چشم اعضاء الصدر لعوق آن با عسل جهت خناق بلغمی و فساد نفس و سرفۀ کهنه و درد پهلو و ریاح آن و چون عصارۀ آن را با کندم طبخ نمایند و بیاشامند شیر را غلیظ و زیاده کرداند و ضماد آن با سرکه جهت بثور لبنیه اعضاء الغذاء چون برکها و شاخهای نورستۀ آن را طبخ نمایند و بخورند جهت تقویت معده و قبضیت و جلای آن از لزوجات و جهت وجع فواد و وجع معده و تسخین آن و بجهت اسهال و ادرار شیر مؤثر و بیخ آن محلل و کدازندۀ صلابت طحال و خصوصا که با سرکه تا سی روز بیاشامند و بسرکه و انجیر بران ضماد نمایند و همچنین عصارۀ آن اعضاء النفض و الاورام و البثور و غیرها تناول مغز پختۀ آن نزد ابتدای روئیدن و خام آن نیز جهت اسهال بطن و ادرار بول نافع و عصارۀ تازۀ آن یک درم با اندک کثیرا که مصلح آنست نیز با ماء العسل جهت اسهال بلغم و بیخ آن نیز با کثیرا و یا ماء العسل بقدر یک درم تا یک مثقال اسهال و قئ قوی آورد و ادرار بول و شیر و سائر فضلات و تفتیت حصاه کند و جنین را بکشد و حمول آن و یا عصارۀ آن جهت اخراج جنین و تنقیۀ رحم و بدستور جلوس در طبیخ آن و مطبوخ آن با زیت به حدی که غلیظ کردد جهت بواسیر و نواصیر مقعده و جمیع اوجاع بارده و تحلیل صلابات حصف و دفع چرک زخمها و نطول مطبوخ آن جهت تحلیل اورام و ضماد بیخ آن با سرکه جهت تحلیل اورام و بثور لبنیه و قطع ثآلیل و با شراب جهت تسکین وجع داخس و تحلیل اورام صلبه و انفجار دبیله نافع القروح ضماد بیخ آن با نمک جهت قروح ردیۀ خبیثه و داخل مراهم اکله و حمره کرده می شود و ثمر آن جهت جرب متقرح و غیر متقرح و تقشر جلد شربا و لطوخا و طلاء موثر المفاصل ضماد بیخ آن با شراب جهت اخراج استخوان شکسته و استحکام اعضای مسترخیۀ ضعیفه و با آرد کرسنه و حلبه جهت تحلیل اورام و انفجار دمامیل السموم آشامیدن یک مثقال از بیخ آن جهت لسع افعی و سائر هوام و ضماد آن با شراب نیز و برک و ثمر آن درین فعل ضعیف اند الزینه ضماد بیخ آن با آرد کرسنه و حلبه جهت رفع کلف و آثار سیاهی بعد از جروح و قروح مانده و جلای سائر آثار و تنقیۀ بشره و صاف کنندۀ آن و بدستور مطبوخ آن در روغن زیت مهرا بجهت کمنه الدم تحت چشم و ضماد ثمر آن سترندۀ موی است و دباغان در ستردن موی جلود مستعمل دارند و کویند اکثار اکل بیخ و ثمر آن مضر سپرز و مورث اختلاط ذهن و عقل است مصلح آن با کثیرا خوردن و یا قئ کردن و بعد از ان ربوب حامضه خوردن و آشامیدن عصارۀ آن اختلاط عقل و ظلمت بصر آورد بدل بیخ و ثمر آن بوزن آن درونج و دو ثلث آن بسباسه و بعضی نصف وزن آن نوشته اند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
فاشرا. [ ش َ / ش ِ ] (سریانی ، اِ) نوعی از رستنی باشد که مانند عشقه بر درخت پیچد. خوشه و میوه آن زیاده بر ده دانه نمیشود، و آن در اول سبز و در آخر بغایت سرخ گردد. و آن را هزارجشان گویند یعنی هزارگز، و به شیرازی نخوشی خوانند بسبب آنکه میوه آن در زمستان خشک نمیشود، و بعربی کرمةالبیضا و حالق الشعر و عنب الحیه هر دو با حای بی نقطه و به یونانی انبالس لوقی گویند. (برهان ). فاشری . ماخوذ از سریانی . (فولرس ).
/////////////
/////////////
سپیدتاک . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) بوته ای است که آن را بعربی کرمة البیضا خوانند و میوه آن سرخ میباشد و بخوشه انگور میماند و بدان پوست را دباغت کنند و آن را خسرودارو گویند. (برهان ) (رشیدی ). رجوع به سبیدتاک شود.
|| عنب الحیة. [ ع ِ ن َ بُل ْ ح َی ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) نوعی رستنی باشد که آن را فاشرا و کبر گویند. (از ذخیره خوارزمشاهی ). رجوع به فاشرا شود.
|| حالق الشعر. [ ل ِ قُش ْ ش َ ] (ع اِ مرکب ) سترنده موی . || دارویی است غالباً آنرا سنگ قیشور دانند. و جالینوس گوید: زرنیخ باشد. (ضریر انطاکی ج 1 ص 116). رجوع به قیشور شود. ابن بیطار گوید: گیاه فاشرا باشد که به فارسی هزارجشان نامند - انتهی . جالینوس گوید زرنیخ است و بعضی گویند فاشراست . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به هزارجشان ، کرم دشتی ، کرمةالبیضاء و فاشرا شود.
|| فاشرستین . [ ش ِ رِ ] (سریانی ، اِ) به لغت سریانی و بعضی گفته اند یونانی ، بمعنی دافع. شصت علت باشد، و آن گیاهی است که شیرازیان سیاه دارو گویند و به عربی کرمةالاسود خوانند، و آن شش بندان است که مانند عشقه بر درخت پیچد. (برهان ). دزی صور دیگر کلمه را فاشررشتین ، فاشرشتین و فاشرشیین ذکر کرده است . (دزی ج 2 ص 269) ۞ . نباتش در پیچیدن به مجاور خود، شبیه است به لبلاب و در رنگ مخالف فاشروا، و به فارسی ششبندان نامند. ساق او سیاه و ثمرش مانند فاشروا سیاه است . و ظاهر بیخ او سیاه و باطن سرخ ، و در افعال ضعیف تر از فاشرا و ضماد برگش جهت زخمهای حیوان و استوای عصب نافع است . (تحفه حکیم مومن ). به عربی کرمةالاسود و به یونانی البابس مالیا بمعنی کرم اسود و به رومی اناروترطیس ، و به بربری میمون و به اندلس معروف به بوطانیه است . (از مخزن الادویه ). کرمةالبیضا. فاشرشین . کرمةالسوداء. انبالیس مالینا ۞ . (یادداشت بخط مولف ). رجوع به فاشرا و فاترسین شود.
|| فشاغ . [ ف ِ ] (اِ) به معنی فاشراباشد که درخت تاک کوهی است . به عربی کرمةالبیضا خوانند و بعضی گویند فاشرسین است که عربان کرمةالاسود خوانند. (برهان ). سرخدار. (یادداشت مولف ). رجوع به فَشَغ شود. || گیاهی است که بر درخت پیچد و فروگیرد آن را و تباه گرداند. (منتهی الارب ). گیاه بی برگ که به درخت مجاور می پیچد. (فرهنگ فارسی معین ).
|| ارجالون . [ اَ ] (اِ) گیاهی است که مانند عشقه بر درختهاپیچد و آنرا کرم دشتی و بعربی کرمةالبیضا خوانند. (برهان قاطع). فاشرا. (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه حکیم مومن ). فاشره . فاشیرا. فشاع . خسرودارو. هزارجشان . هزارافشان . انباسلوقی . سپیتاک . بروانیا . نخوش . و در جنگلها الاملیک گویند.
|| خسرودارو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِ مرکب ) رستنی است و دارویی است که آن را خولنجان نیز گویند و بعضی گفته اند درختی منسوب به انوشیروان که چوب آن درخت را خالولنجان خوانند و جمعی گویند نباتی است که آن را سفیدتاک نامند و به عربی کرمةالبیضا خوانند و میوه آن سرخ باشد و بخوشه انگور شباهت دارد و بدان پوست را دباغت دهند. (از برهان قاطع). در تحفة المومنین آمده است : خولنجان است و گفته شود خشخاش ابیض بهترینش بوستانی بود سرد و تر است در دوم و گویند سرد و خشک است در سیوم سرفه و نزله گرم را سودمند آید و نفث الدم را نفع دهد و به عسل منی را بیفزاید و تخمش مقدار دو درم تا پنج درم شکم ببندد و قشرش مضر است به شش و مصلحش مصطکی است .
///////////
فاشرا(هزار چشان سفید)
فاشرا، هزارچشان سفید
Bryonia alba
به فارسی هزارفشان-هزارجشان و نیز به فارسی ماردارو و کرم دشتی نامند؛ نباتی است شبیه به تاک انگور خاردار و برگ آن به املاست(پر است) و مایل به تدویر و تارها دارد مانند تاک و بر مجاری و خود میپیچد و ثمر آن به قدر نخودی و سرخ خوشهدار در زمستان ثمر بیبرگ میماند.طبیعت آن برگ و ثمر آن در سوم گرم و در دوم خشک و بعضی نیز در سوم گفتهاند و گرمی بیخ آن کمتر از آن و تلخ و تیز است.خواص: پاک کننده و لطیف کننده و خشک کننده و گرم کننده معده و مقوی آن و برای رفع صرع و گرفتگی های مجاری و فلج و سستی و بی حسی اعضاء و فراموشی مصرف فراوان دارد. در ترکیب با داروهای مناسب و نسخه های صحیح برای درمان کم خونی و چشم و خناق بلغمی و تنگی نفس و سرفه های مزمن و درد پهلو و بادهای مفاصل و زیاد کردن شیر و تقویت معده و قبض نمودن آن و همچنین پاک کردن پرزهای معده نافع و در رفع دردهای معده و گرم کردن آن و اسهال و زیادی شیر مؤثر است. ریشه آن حل کننده و گدازنده خشکی و سفتی طحال و اورام مختلف و جوش می باشد و همچنین در اسهال بلغم و مدر بودن و خورد کردن سنگ های رسوبی بدن و سقط جنین و خارج ساختن آن و پاک کردن رحم و از بین بردن بواسیر و نواسیر و دردهای سرد و رفع چرک های زخم و ورم ها مؤثر و معالج است
منبع
مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین عقیلی علوی خراسانی شیرازی
کلید واژگان
////////
بریونیا (نام علمی: Bryonia) نام یک سرده از تیره کدوییان است. این گیاه بومی اوراسیای غربی و مناطق اطراف آن مانند شمال آفریقا، جزایر قناری و جنوب آسیا است.
محتویات [نمایش]
توصیف و بوم شناسی[ویرایش]
بریونیا از گیاهان چندساله، پیچکی و بالاروند، تک پایه یا دوپایه است. برگ هایی پهن همانند انگور و میوه های قرمز کوچک خوشه ای دارد.
در ایران[ویرایش]
در ایران از این گیاه به نام فاشرا، هزارافشان، هزارجشان، ماردارو یا کرم دشتی نیز یاد می شود. در طب سنتی ایران و یونان باستان برای این گیاه خواص دارویی قائل بودند از جمله پاک کننده و لطیف کننده و خشک کننده و گرم کننده معده و مقوی آن و برای رفع صرع و گرفتگی های مجاری و فلج و سستی و بی حسی اعضاء و فراموشی مصرف فراوان دارد.(منبع:کتاب مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین عقیلی علوی خراسانی شیرازی)
در تاریخ[ویرایش]
بنابه آثار رابرت گریوز که داستان های خود را از تاریخ استناد کرده است. امپراتور روم باستان، تبریوس کلودیوس سزار آگوستوس ژرمانیکوس، برای رفع مشکلات حواس پرتی و دردهای شکمی خود طبق نظر پزشکان خود از این گیاه بهره می برده است.(منبع:کتاب خدایگان کلودیوس تالیف رابرت گریوز ترجمه فریدون مجلسی)
منابع[ویرایش]
مشارکتکنندگان ویکیپدیا، «Bryonia»، ویکیپدیای انگلیسی، دانشنامه آزاد (بازیابی در ۲۶ ژانویه ۲۰۱۵).
//////////
قس کوستوشام در آذری:
///////////
قس بریونیا در ازبکی:
Brioniya (Bryonia) — qovoqdoshlar oilasiga mansub koʻp yillik oʻtlar turkumi. 15 ga yaqin turi maʼlum. Oʻzbekistonda 4 turi uchraydi. Oq B. (V. alba) — yoʻgʻon ildizli, mayda sariq gulli oʻsimlik. Kavkaz va Oʻrta Osiyoda oʻsadi. Tarkibida brionin degan zaharli glikozid va boshqa moddalar bor. Xalqtabobatida ogʻriq qoldiruvchi, qon toʻxtatuvchi, surgi dori sifatida, yoʻtal va yaralarni davolashda ishlatiladi. Oʻzbekistonda uchraydigan tarvuzpalak (V. dioica) ham shu maqsadlarda qoʻllaniladi. Tarkibida briomarid, briodulkozid va boshqa moddalar bor.
//////////
Bryonia
From Wikipedia, the free encyclopedia
"Bryony" redirects here. For black bryony, see Dioscorea communis.
For the Royal Navy ships, see HMS Bryony.
Bryonia
| |
red bryony (B. dioica)
| |
Kingdom:
| |
(unranked):
| |
(unranked):
| |
(unranked):
| |
Order:
| |
Family:
| |
Subfamily:
| |
Tribe:
| |
Subtribe:
| |
Genus:
| |
Bryonia is a genus of flowering plant in the gourd family. Bryony /ˈbraɪ.əni/ is its best-known common name. They are native to western Eurasia and adjacent regions, such as North Africa, the Canary Islands and South Asia.
Male flower of white bryony (B. alba)
Contents
[show]
This section does not cite any sources. Please help improve this section by adding citations to reliable sources. Unsourced material may be challenged and removed. (March 2015) (Learn how and when to remove this template message)
|
Bryonies are perennial, tendril-climbing, diclinous or dioecious[clarification needed]herbs with palmately lobed leaves and flowers in axillary clusters. The fruit is a smooth, globular berry.
Bryonia is used as a food plant by the larvae of some Lepidoptera (butterflies and moths), including the tortrix moth Phtheochroa rugosana (recorded on red bryony, B. dioica) and the Cabbage Moth (Mamestra brassicae).
Bryonies are occasionally grown in gardens, sometimes accidentally, sometimes deliberately so. Some species find use in herbal medicine. Generally however, these plants are poisonous, some highly so, and may be fatal if ingested. Cucurbitacin glycosides are primarily responsible for the plants' bitterness and emetic effects.
Variants of the plants' name, such as Briony, Bryonie and Bryony, are used in some cultures as female given names. They were quite popular in the 18th century.
The Royal Navy of the United Kingdom named two ships HMS Bryony after the plant.
The toxic berries of red bryony (B. dioica)
Twelve species are presently accepted by the USDA:[1] Ten of these are supported in a molecular-phylogenetic analysis:[2]
· Many species of Cayaponia ("American bryonies")
· Bryonopsis (meaning "looks like bryony"), a now-invalid genus currently assigned to close (Diplocyclos) and somewhat more distant (Kedrostis) relatives of Bryonia
· United States Department of Agriculture (USDA) (2009): Ger mplasm Resources Information Network – Bryonia. Version of 2009-MAY-15. Retrieved 2010-APR-15.
· Volz, S. M., and S. S. Renner (Volz and Renner) 2009. Phylogeography of the ancient Eurasian medicinal plant genus Bryonia (Cucurbitaceae) inferred from nuclear and chloroplast sequences. Taxon 58(2): 550-560.
· Renner S. S., Scarborough J., Schaefer H., Paris H.S., and J. Janick. (Renner et al. (2008) Dioscorides’s Bruonia melaina is Bryonia alba, not Tamus communis, and an illustration labeled Bruonia melaina in the Codex Vindobonensis is Humulus lupulus not Bryonia dioica. pp. 273–280. In: Pitrat, M., ed., Cucurbitaceae 2008, https://w3.avignon.inra. fr/dspace/handle/2174/218
Wikimedia Commons has media related to Bryonia.
|
· Medicinal uses of Bryonia alba - Note: This is a historical document from the 1930s and may not be medically accurate today.
· Bryonia cretica Flowers in Israel