فانیذ
بفتح فا و کسر نون و سکون یا و ذال معجمه بفارسی قند نامند
در ماهیت آن
اختلاف است بعضی را عقیده آنست که آب نیشکر بعد از طبخ و انعقاد هرکاه بی تصفیه باشد آن را قند سیاه کویند و اطبا آن را شکر احمر یعنی شکر سرخ نامند و اصل آنست که شکر باعتبار نیشکر سه نوع می باشد یکی سیاه رنک که بهندی کو نامند و یکی سرخ رنک که شکر احمر است و بهندی لال چینی و شکر تری زیرا که در بنکاله شکر را چینی می نامند و یکی سفید و آن را بهندی کهاند کویند و چون شکر سفید را به آب کداخته بجوشانند و کف شیر و یا سفیدۀ تخم مرغ بر ان زنند و صافی نموده منعقد کردانند آن را نبات سفید کویند و چون مرتبۀ دیکر تصفیه کرده در ظرفی بریزند که در ان جدا کردد آن را شکر سلیمانی کویند و چون دیکر باره طبخ نموده تصفیه نمایند و در قالب صنوبری بریزند آن را فانیذ کویند که بفارسی قند نامند و اکر در طبخ ثالث مبالغه نموده باشند ابلوج که بفارسی قند مکرر و بهندی اوله نامند و کویند هرکاه در قالب مستطیل مساوی الطرفین ریزند معروف بقلم است و چون طبخ دیکر داده در شیشه ریزند نبات قراری و سنجری نامند و چون در طبخ ثالث بقدر عشر آن شیر تازه اضافه نموده بجوشانند تا منعقد کردد آن را طبرزد کویند و اکثر قند مکرر را مخصوص باین اسم دانسته اند و بعضی را کمان آنست که شکر سفید را چون مرتبۀ دیکر تصفیه نمایند بطبخ و در کفچه کرده بچوبی برهم زنند که حبابها بهم رساند و قرصهای کوچک بریزند بروی پارچۀ سفیدی یا بوریای پاکیزه یا غیر آن به قسمی که حبابهای آن مجوف حبابی باشند و بکذارند که سرد شود و بسته کردد آن را فانیذ و بهندی بتلسه و قومی دیکر کویند که چون آب نیشکر سفید را مرتبۀ دیکر بطبخ تصفیه نمایند و صافی نموده بقوام آورند و از آتش فرود آورده بریزند و بکف شیر یا کف سفیدۀ بیضۀ مرغ و تیر زدن آن را سفید کنند و قرصها سازند و بکذارند تا بسته کردد آن را فانیذ و بفارسی شکر پنیر کویند و اکثریرا زعم آنست که شکر سفید را چون مرتبۀ دیکر بطبخ تصفیه نمایند بکرفتن کف آن تا آنکه دیکر کف نیاورد پس صافی نموده بقوام آورند و بعد قوام دو شخص آن را بدست بکشند و در بین کشیدن دفع بدفع آن را بچوبی یا بتختۀ پاکیزه بزنند تا سفید شود پس قرصها سازند آن را فانیذ نامند و بعربی ناطف و کاه مغزهای فواکه چون جوز اکل یعنی کردکان و بادام و پسته مقشر و امثال اینها داخل می نمایند و آن هنکام آن را حلوای مغزی و قبیده می کویند و بعضی برای زیادتی شکنندکی آن مقدار ربع وزن آن عسل مصفی نیز داخل می نمایند و اکر بر روی بی عسلی آن کنجد بپاشند آن را حلوای کنجد و بهندی ریوری و بعربی ناطف سمسم نامند صاحب اختیارات کفته که فانیذ آن است که بقوام آورند قند سفید را یعنی مرتبۀ ثالثه از تصفیۀ شکر سفید که در قالب مخروطی ریخته باشند و عسل طرفا را که بفارسی کز انکبین کویند بعد از تصفیه بر چوبی که آن را وتد کویند زنند تا سفید شود پس آن را قطعات نموده استعمال نمایند فانیذ نامند و از ترنجبین نیز بهمین قسم ترتیب می دهند و در فانیذ خزائی و فانیذ سنجری نیز اختلاف است آنچه را از قند سازند و بی آرد جو نکاهدارند فانیذ خزائی نامند و آنچه را از عسل طرفا و ترنجبین ترتیب دهند و آرد جو بر ان پاشند و نکاهدارند فانیذ سنجری نامند معرب سنکری منسوب بسنجستان که معرب سنکزستان بسین مهمله و زای معجمه است و بالفعل معروف بسیستان است و غلط کرده آنکه کفته که فانیذ سحری است بضم سین و سکون حاء مهملتین که منسوب است بسحر که آن بلدی است از عمان و بهترین آن سفید رقیق خزائی است
طبیعت آن
کرم و تر در اول خصوص سفید آنکه رطوبت آن زیاده است
افعال و خواص آن
غلیظتر از شکر و کرم تر از ان اعضاء النفض جهت سرفه و ضیق النفس و درد سینه اعضاء النفض جهت تلیین بطن و برودت امعا و رحم نافع و جوارش آن در قرابادین کبیر ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////////
فانیذ. (معرب ، اِ) معرب پانید که قند سپید باشد. (منتهی الارب ) (برهان ).۞ رجوع به فانید شود.
///////////
فانیذ. (معرب ، اِ) معرب پانید که قند سپید باشد. (منتهی الارب ) (برهان ).۞ رجوع به فانید شود.
فانید. (معرب ، اِ) معرب پانید است و نوعی از حلوا، و بمعنی قند و شکر نیز گفته اند. آب نیشکر اگر پس از طبخ و انعقاد بی تصفیه باشد آن را قند سیاه گویند و اطبا شکر سرخ خوانند، و شکر بر سه نوع است یکی سیاه رنگ ، دیگر سرخرنگ ، و دیگر سفید. چون شکر سفید را بجوشانند و صافی نموده منعقد گردانند آن را نبات سفید گویند و چون دو مرتبه تصفیه کرده در ظرفی بریزند که در آن جدا گردد آن را شکر سلیمانی گویند. چون سیم تصفیه نمایند و در قالب صنوبری بریزند آن را فانید گویند. (از آنندراج ). لیث گوید عصاره نیشکر چون منجمد شود فانید از او سازند. (از ترجمه صیدنه ). به پارسی پانید گویند. بهترینش آن بود که از قند سپید سازند. طبیعتش گرم و خشک است . در دوم شکم را نرم دارد و سرفه را دفع کند و سینه را نیکو بود. (تحفه حکیم مومن ). فانید کعب الغدا را گویند. (از اختیارات بدیعی ) : این جمع را مویزبای باید ساخت و حلوای فانید مزعفر. (اسرارالتوحید).
ز بنگاه حاتم یکی نیک مرد
طلب ده درم سنگ ، فانید کرد.
سعدی .
مولف برهان با ذال معجم ضبط کرده است . رجوع به فانیذ شود.
- فانید سجزی ؛ نوعی فانید که به سیستان کردندی . (یادداشت بخط مولف ، از ابن البیطار). فانیده . رجوع به فانیده شود.