۱۳۹۶ مهر ۶, پنجشنبه

مداخل مخزن الادویه (پنجاه و هشتم) 1

غار
بفتح غین و الف و راء مهمله بیونانی و انیمور و سقلیموس و نزد اهل شام زند و بفارسی باهشتان و بفرنکی لاورس نامند
ماهیت آن
درختی است عظیم تا هزار سال می ماند و اهل یونان آن را بسیار احترام می نمایند و شاخۀ آن را در دست می دارند و از خود دور نمی کنند و حکمای ایشان از چوب آن تاج می سازند برک آن نرم تر از برک بید و بلند تر از ان و تلخ و خوش بو و با انجیر آن را نکاه می دارند آن را خوش بو می کرداند و مانع کرم زدن آنست و جبلی و سهلی می باشد برک جبلی آن باریک تر از برک سهلی و مخصوص ببلاد شام است و از انجا بمصر می برند و ثمر آن را بیونانی ذاقنی و بفارسی دهمشت نامند و آن بقدر فندقی کوچک و پوست آن نازک سیاه رنک و مغز آن دو پارچه و زرد رنک و چرب و خوش بو و چون کهنه کردد مائل بسرخی و تیرکی می کردد و سیاه آن فاسد
طبیعت آن
کرم و خشک در دوم مغز ثمر آن کرم تر از برک و پوست آن و ثمر آن خشک تر از سائر اجزای آن و روغن آن کرم تر از سائر اجزا و کرم تر از روغن کردکان
افعال و خواص ان
محلل و مفرح و مقوی و مدر و تریاق سموم خصوص حب آن اعضاء الراس آشامیدن حب آن با شراب جهت صداع بلغمی و ریاح محتبسه و صرع و وسواس و تقویت ذهن و فم و سعوط آن جهت شقیقه و لقوه و تدهین بدهن آن جهت درد اعصاب و رفع اعیا و اختلاط ذهن و تفتیح دهنهای عروق الاذن قطور سائیدۀ حب آن در روغن کل و سرکه و یا خمر کهنه جهت اوجاع باردۀ کوش و رفع دوی و طنین و ثقل سامعه و باعث تقویت آن و بدستور قطور دهن آن الفم مضمضه بطبیخ برک آن جهت درد دندان الصدر لعوق برک و حب آن با عسل و یا با طلا جهت امراض بارده و با سکنجبین جهت امراض حاره و ضعف نفس و نفس الانتصاب و سیلان فضول از رئه و قروح رئه و سرفۀ کهنه و ضیق النفس اعضاء الغذاء آشامیدن حب آن جهت تحلیل ریاح غلیظه و مغص و قولنج و امراض جکر و سپرز و با عسل جهت قرحۀ امعا و آشامیدن دهن آن با شراب انکوری جهت وجع کبد و بدستور قشر آن و آشامیدن طبیخ برک آن مقئ و آشامیدن دو مثقال حب ان خشک سوده مسکن مغص در ساعت اعضاء النفض دهن آن مغثی و مقئ و مدر بول و حیض و طبیخ برک آن جهت امراض مثانه و رحم شربا و با عسل جهت امراض بارده و با سکنجبین جهت حاره و نطول و جلوس در ان جهت امراض کرده و مثانه و رحم و آشامیدن یکدرهم از قشر آن مفتت حصاه و کشندۀ جنین است بسبب تلخی بسیار که دارد و بدستور حب آن نیز مفتت حصاه و حمول آن مسقط جنین الحمی تمریخ بدهن آن جهت رفع قشعریرۀ حمیات السموم آشامیدن حب آن با شراب جهت کزیدکی مار و عقرب و سائر هوام و بدستور ضماد بدان جهت لسع زنبور و نحل و غیر اینها الاورام ضماد آن با نان و یا با سویق جو جهت تسکین ضربان و اورام حاره المفاصل آشامیدن آن و دهن آن و تمریخ بدان جهت اوجاع مفاصل و اعصاب و درد کمر و غیرها الزینه طلای آن با شراب جهت بهق و کلف و رفع آثار جلد موثر المضار حب و دهن آن مرخی معده و مغثی و محرک قئ و مضر صدر مصلح آن کثیرا مقدار شربت از حب و برک آن نیم مثقال و تا دو مثقال آن مسهل بدل آن حب المحلب و ساذج و اکر یافت نشود بادام تلخ و سیسنبر نیز کفته اند الخواص طرد الهوام پاشیدن آب طبیخ برک آن در خانه کریزانندۀ مکس و هوام است و بدستور افتراش برک آن صاحب فلاحه کوید چون برک آن را با دست بچینند به قسمی که بر زمین نیفتد و بر پس کوش خود کذارند هر مقدار شراب که بنوشند مست نکردند و چون در موضعی که طفل خوابد و بترسد در خواب بکذارند دیکر نترسد و با خود داشتن آن مورث جاه و قضای حاجت و تکیه کردن بعصای آن باعث حدت بصر و تقویت همت و اغتسال بدان در حمام باعث رفع تعسر و سحر و چون روز چهارشنبه قبل از طلوع آفتاب بخور نماید کسی که از ازدواج و مردی مانده باشد زائل کردد و قادر کردد و دستور اخذ روغن آن آنست که دانۀ آن را نیمکوفته در آب طبخ نمایند و بکذارند تا سرد شود آنچه بر روی آب ایستد بردارند و یا عصارۀ برک و ثمر آن را در آب طبخ دهند تا قوت آن در آب آید پس با روغن زیتون در قدر مضاعف و اکر میسر نباشد بآتش ملایم طبخ دهند تا آب برود و روغن بماند و اما نسوزد پس صاف نموده بکار برند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
غار. (ع اِ) درخت غار. شجرالغار.رند. مابهشتان . دانیمو. برگ بو. سقلیموس ۞ . ذافنی . لوره ۞ . باهشتان . لادرس . سنگ . امیر اوفوسدونس . دهمست . نباتی خوشبوی . (منتهی الارب ) (بحرالفضائل ). || درختی است بزرگ روغن دار و منه دهن الغار. (منتهی الارب ). درختی است بزرگ کثیرالنفع که پازهر گزیدگی مار است . نام درختی است در بادیه . (مهذب الاسماء). گیاهی باشد که چون بسوزندش بوی خوش کند و تخم آن را حب الغار و درخت شجرالغار خوانند. (برهان ). و برهان ذیل دهمست ، آرد: ... عربان آن را سکران خوانند. و نیز پنج انگشت را ۞ غار گویند «ثابتی 199» (حاشیه  برهان قاطع چ معین ). و این لوریه  ۞ یونانی است که از آن تاج میکرده اند و نزد آنان محترم بوده . دهمست ، درخت غار است . (ذخیره  خوارزمشاهی ). حب الغار. این دارو را نیز الدهمست گویند. روغن او ماندگی ببرد. مغز او معده راسست کند و قی آرد روغن او هم این فعل کند. (ذخیره  خوارزمشاهی ). دهمست ، نام فارسی غار است . (تحفه  حکیم مومن ). در معجم البلدان آرد: نبات طیب الرائحة علی الوقود و منه السوس . و صاحب تاج العروس گوید: ضرب من الشجر و قیل شجر عظام له ورق طوال اطول من ورق الخلاف و حمل اصغر من البندق اسود یقشر له لب ّ یقع فی الدواء و ورقه طیب الریح یقع فی العطر یقال لثمره الدهمشت واحدته غارة و منه دهن الغار. و صاحب اختیارات بدیعی آرد: درختی بزرگ است و ورق وی درازتر از ورق بید شود و حب وی از بندق کوچکتر شود بمقدار فستقی و صفت آن گفته شد و به یونانی ذاقنی (ذافنی ) گویند و بعضی بود که ورق آن باریک بود و بعضی پهن تر بود و هر دو نوع در زمین سنگستان روید و بهترین آن برّی بود و قوّت وی در ورق بود و طبیعت آن گرم و خشک بود در سیم و وی را طلا کردن با شراب بر بهق نافع بود و با سویق بر ورقها و درد اعصاب و ضیق النفس و انتصاب را لعق کردن نیکو بود. صاحب منهاج گوید: چون بر معده تمرح ۞ کنند قی را حرکت دهد و درد رحم و مثانه را نافع بود و سنگ بریزاند و شربتی از وی نیم مثقال بود و دو درم از وی مستعمل بود، و صاحب جامعگوید چون بیاشامند مرخی معده بود و قی را حرکت دهد و ورق وی چون تر بکوبند و بر گزندگی زنبور نحل ضماد کنند سودمند بود و پوست بیخ وی چون چهار دانگ نیم باشراب ریحان بیاشامند سنگ بریزاند و علت جگر را زایل گرداند. صاحب فلاحه گوید: اگر یک ورق در وی بچینند ورها نکنند که بر زمین افتد و خلف گوش خود نگاه دارند چندانکه شراب خورد مست نشود و گویند چون چوب وی بیامیزند در موضعی که طفل در آن موضع خسبد و در خواب ترسد دیگر نترسد و ورق وی چون بپزند با سرکه بدان مضمضمه کنند درد دندان را نافع بود و بدل غار سنتر است به وزن آن - انتهی . و در ترجمه  صیدنه ، ابوریحان آرد: به هندوی سنگ گویند و بعضی امیر گویند و به لغت رومی اوفوسدونس گویند و روغن او را به تازی دهن الغار گویند. و بشر گوید غار را به لغت پارسی ده مست سنگ گویند و دانه های او به اندازه  لوبیا بود و برگ سپید باشد. ارجانی گوید دانه  درخت غار به فندق خرد مشابهت دارد و پوست او نیل بود چون به انگشت فسرده شود و بدو نیمه شکافد و رنگ سیاه بود که به زردی زند و مزه و بوی او به مشام و مذاق خوش باشد و جرم او چرب بودو طبع درخت غار گرم است در دو درجه و آماسهاء زهدان تحلیل کند و نیش کژدم را مفید است و دردها که در «اعصانی باشد» ۞ جمله را منفعت کند و بول و خون حیض از رحم و مثانه براند و تافتن و پیچاک را مفید است و بادهاء غلیظ که در امعا بود تحلیل کند و علت ضیق النفس را سود دارد و پوست بیخ درخت غار چون به شربت خورده شود سنگ مثانه و گرده را بشکند و بدل او در ادویه پوست گشنیز خشک است - انتهی . و در تحفه  حکیم مومن ذیل غار آمده است : نام درختی است که تا هزار سال میماند نزد یونانیین به غایت محترم بوده برگش خوشبو و شبیه به برگ زیتون و قسمی ازآن شبیه به برگ بید و ثمرش بقدر فندق و پوست او رقیق و سیاه و مغز تخمش سرخ مایل به زردی و خوشبو و تلخ در آخر دوم گرم و خشک و دانه  او گرم تر از سایر اجزاء و طبیخ برگ او موافق رحم و مثانه و ضمادش جهت گزیدن زنبور و با نان و به دستور با آرد جو برشته جهت تسکین دردهای حار و مضمضه  طبیخ او با سرکه جهت درد دندان و پاشیدن آب او در خانه ها جهت گریزانیدن هوام وآشامیدن آن مقئی و افتراش آن باعث گریختن هوام و مگس است و حب الغار محلل و مدرّ تریاق جمیع سموم و کشنده  جنین و مقوی فهم و رافع ربو و ضیق النفس و سرفه  کهنه و ریاح غلیظه و مغص و قولنج و امراض جگر و گرده و مثانه و حصاة و سپرز و وسواس و صرع و درد کمر و مفاصل و احتباس حیض و با عسل جهت قرحه  امعا و ریه و قطور او با روغن گل و سرکه جهت گرانی سامعه و دوی و طنین و ضماد او جهت بهق و تحلیل اورام بارده مفید و قدر شربتش یک مثقال و بدلش ساذج است یا حب محلب یا جنطیانا یا بادام تلخ و مرخی معده و مصلحش انیسون و مضرّ سینه و مصلح آن کتیرا و فرزجه . حب الغار مسقط جنین و سعوط او جهت لقوه و جلوس در طبیخ او جهت امراض مقعد و رحم نافع است و پوست بیخ درخت او قدر نه قیراط جهت اخراج حصاة و امراض بارده  جگر نافع و با خود داشتن چوب او باعث قضای حاجتها و قبول عامه و ازدیاد جاه و شستن بدن با آب او در حمام مبطل سحر و گویند چون قبل از طلوع آفتاب روز چهارشنبه بخور کنند کسی که مفقودالزوج باشد ازدواج میسر گردد و مجرب دانسته اند و روغن غار که دانه  او را پخته آنچه بر روی آب بایستد بردارند و یا از عصاره  برگ تازه و دانه  او با روغن زیتون ترتیب دهند و مفتح دهنهای رگها و محلل و رافع اعیا و درد عصب و قشعریره تبهای بارده و درد گوش و نزلات و جرب و حکه و قوبای بلغمی و داء الثعلب و قروح الریه و اختلاج اعضا و سعوط او جهت شقیقه . و شربت او کشنده  کرم معده و مغثی است و نوعی از غار می باشد که به یونانی خاماذافنی گویند. شاخهای او بلندتر وبرگش عریض تر و خشونت آن بیشتر و در مغرب با آن دباغت میکنند. حمول عصاره  او مدرّ حیض و شرب برگ او با شراب مسکن مغص است - انتهی . و در فهرست مخزن الادویه ذیل شجرةالغار آرد: دهمشت است ، و ذیل رند گوید: به عربی آس برّی است و به لغت شام غار و گویند صندل است ، و ذیل ذاقنی (ذافنی ) آرد: اسم یونانی غار است درختی است بزرگ در بادیه و میوه  آن به شکل فندقی خرد باشدو دهن الغار از آن باشد. و صاحب مخزن الادویه آرد: غاربه فتح غین و الف و راء مهملة به یونانی وانیمور (دانیمو) و سقلیموس و نزد اهل شام زند؟ (رند) و بفارسی باهشتان (مابهشتان ) و به فرنگی لادرس نامند... درختی است عظیم تا هزار سال می ماند و اهل یونان آن را بسیار احترام مینمایند و شاخه  آن را دوست میدارند و ازخود دور نمیکنند و حکمای ایشان از چوب آن تاج میسازند. برگ آن نرمتر از برگ بید و بلندتر از آن و تلخ وخوشبو و با انجیر آن را نگاه می دارند آن را خوشبو میگرداند و مانع کرم زدن آن است و جبلی و سهلی میباشد. برگ جبلی آن باریکتر از برگ سهلی و مخصوص به بلاد شام است و از آنجا به مصر میبرند و ثمر آن را به یونانی ذاقنی (ذافنی ) و به فارسی دهمشت نامند و آن بقدر فندقی کوچک و پوست آن نازک سیاه رنگ و مغز آن دو پارچه و زردرنگ و چرب و خوشبو و چون کهنه گردد مایل به سرخی و تیرگی میگردد و سیاه آن فاسد. طبیعت آن گرم و خشک و در دوم مغز ثمر آن گرمتر از برگ و پوست آن و ثمر آن خشکتر از سائر اجزای آن و روغن آن گرمتر از سائر اجزا و گرمتر از روغن گردکان . افعال و خواص آن : محلل و مفرح و مقوی و مدر و تریاق سموم خصوص حب آن .
اعضاءالراس - آشامیدن حب آن با شراب جهت صداع بلغمی و ریاح محتبسه و صرع و وسواس و تقویت ذهن و فهم و سعوط آن جهت شقیقه و لقوه و تدهن بدهن آن جهت درد اعصاب و رفع اعیا و اختلاط ذهن و تفتیح دهنهای عروق . الاذن ، قطور سائیده  حب آن در روغن گل و سرکه و یا خمر کهنه جهت اوجاع بارده  گوش و رفع دوی و طنین و ثقل سامعه و باعث تقویت آن و به دستور قطور دهن آن . الفم ، مضمضه  به طبیخ برگ آن جهت درد دندان . الصدر، لعوق برگ و حب آن با عسل یا با طلا جهت امراض بارده و با سکنجبین جهت امراض حاره و ضعف نفس و نفس الانتصاب و سیلان فضول از رئه و سرفه  کهنه و ضیق النفس اعضاء. الغذاء، آشامیدن حب آن جهت تحلیل ریاح غلیظه و مغص و قولنج و امراض جگر و سپرز و با عسل جهت قرحه  امعا و آشامیدن دهن آن آب با شراب انگوری جهت وجع کبد و به دستور قشر آن و آشامیدن طبیخ برگ آن مقیی و آشامیدن دو مثقال حب آن خشک سوده مسکن مغص درساعت . اعضاءالنفض دهن آن مغثی و مقیی  و مدر بول و حیض و طبیخ برگ آن جهت امراض مثانه و رحم شرباً و با عسل جهت امراض بارده و با سکنجبین جهت حاره و نطول وجلوس در آن جهت امراض گرده و مثانه و رحم و آشامیدن یک درهم از قشر آن مفتت حصاة و کشنده  جنین است بسبب تلخی بسیار که دارد و به دستور حب آن نیز مفتت حصاة و حمول آن مسقط جنین الحمی . تمریخ بدهن آن جهت رفعقشعریره .
حمیات السموم - آشامیدن حب آن با شراب جهت گزیدگی مار و عقرب و سائر هوام و به دستور ضماد بدان جهت لسع زنبور و نحل و غیر اینها. الاورام . ضماد آن با نان و یا با سویق جو جهت تسکین ضربان و اورام حاره . المفاصل - آشامیدن آن و دهن آن و تمریخ بدان جهت اوجاع مفاصل و اعصاب و درد کمر و غیرها. الزینة - طلای آن با شراب جهت بهق و کلف و رفع آثار جلد موثر. المضار - حب و دهن آن مرخی معده و مغثی و محرک قی ، و مضر صدر، مصلح آن کتیرا. مقدار شربت از حب و برگ آن نیم مثقال و تا دو مثقال آن مسهل ، بدل آن حب المحلب و ساذج و اگر یافت نشود بادام تلخ و سیسنبر نیز گفته اند.
الخواص - طرد الهوام پاشیدن آب طبیخ برگ آن در خانه گریزاننده  مگس و هوام است و به دستور افتراش برگ آن . صاحب فلاحة گوید: چون برگ آن را با دست بچینند بقسمی که بر زمین نیفتد و بر پس گوش خود گذارند هر مقدار شراب که بنوشند مست نگردند و چون در موضعی که طفل خوابد و بترسد در خواب بگذارند دیگر نترسد و با خود داشتن آن مورث جاه و قضای حاجت و تکیه کردن به عصای آن باعث حدت بصر و تقویت همت و اغتسال بدان در حمام باعث رفع تعسر و سحر و چون روز چهارشنبه قبل از طلوع آفتاب زن نماید کسی که از ازدواج و مردی مانده باشد زائل گردد و قادر گردد، و دستور اخذ روغن آن آن است که دانه  آن را نیم کوفته در آب طبخ نمایند و بگذارند تا سرد شود و آنچه بر روی آب ایستد بردارند و با عصاره  برگ و ثمر آن را در آب طبخ دهند تا قوت آن در آب آید، پس با روغن زیتون در قدر مضاعف اگر میسر نباشد به آتش ملایم طبخ دهند تا آب برود و روغن بماند و امانسوزد پس صاف نموده به کار برند - انتهی . و در تذکره  داود ضریر انطاکی ذیل رند آمده : هوالغار و قیل الاَّس البری و ذیل غار آرد: غار بالیونانیة دانیمو والفارسیة مابهشتان و یسمی الرند و هی شجرة محترمة عندالیونانیین یقال ان اسقلمیوس (اسقلبیوس ) کان فی یده منها قصیب لایفارقه و الحکما تجعل منه اکالیل علی روسهم و شجرته تبقی الف عام عریض الاوراق املس و منه دقیق و الکل مر الطعم طیب الرائحة یجعل بین التین فیطیبه و یمنع تولد الدود فیه و لایوجد بمصرمنه الامایحمل بین التین منه من الشام و هو حار یابس فی الثانیة و حبه فی الثالثة کالزیتون ینفرک قشره الرقیق الاسود عن حب احمر ینقسم نصفین یستاصل انواع الصداع کاشقیقة و الضربان والربو و ضیق النفس و السعال المزمن و الریاح الغلیظه و المغص و القولنج و الطحال و جمیع امراض الکبد و الکلی والحصی شرباً بالعسل فی المبرودین و السکنجبین فی المحرورین و یذهب الوسواس و الصرع مطلقا و اوجاع الظهر و المفاصل و النسا و النقرس و الفالج و اللقوة والخدر طلاء و سعوطا کیف استعمل و اصل الشجرة قوی الفعل فی تفتیت الحصی شرباً و جمیعه یحلل الاورام نطولا و امراض المقعدة و الارحام جلوساً فی طبیخه و یدر و یسقط الاجنة فرزجة و حمله یورث الجاه و القبول و قضاءالحوائج و من تبخرت به قبل طلوع الشمس یوم الاربعاءو قد قعدت عن الزواج تزوجت و ان جعل فی المتاع بیع ومن توکاء علی عصا منه احد بصره و قویت همته و ان اغتسل به فی الحمام ازال التعسر و ابطل السحر کل ذلک عن تجربة والحکما تشرفه و ترفع قدره و هو یرخی المعدة و یصلحه المحلب اوالانیسون و یستخرج منه دهن یسمی دهن الغار و زیته ینفع فیما ذکر نفعا عظیما و الحب یحدالفهم و یقع فی التریاق الکبیر و الاربعة و ینفع من السموم کلها حتی افتراشه یطرد الذباب و غیرها و شربته مثقال و بدل الساذج او المحلب او الجنطیانا و ما قبل ان ورقه اذا قطف و لم یسقط و وضع خلف الاذن منع السکر،لیس بشی  - انتهی . و ابن البیطار در مفردات آرد: غار، قال ابوحنیفة هو شجر عظام له ورق طوال اطول من ورق الخلاف و حمل اصغر من البندق اسود القشرله لب یقع فی الدواء و ورقه طیب الریح یقع فی العطر و یقال لثمره الدهشمت و هو اسم اعجمی و هو من نبات الجبال و قد ینبت فی السهل و اهل الشام یسمونه الرند. قال دیسقوریدوس فی الاولی ذافنی و منه ماورقه دقیق و منه ما ورقه اعرض من النبات الاَّخر و کلاهما ملین مسخن و لذلک اذا جلس فی ما ئهما و افق امراض المثانة و الرحم و الطری من ورقهما یقبض قبضا یسیراً و اذا تضمد به مسحوقا نفع من لسع الزنابیرو النحل و اذا تضمد به مع خبز و سویق سکن ضربان الاورام الحارة و اذا شرب ارخی المعدة و حرک القی . و اما حب الغار فانه اشد اسخانا من الورق و اذا استعمل منه لعوق بالعسل او بالطلاکان صالحا لقرحة الرئة و عسرالنفس الذی یحتاج فیه الی الانتصاب و الصدر الذی یسیل الیه الفضول و قد یشرب بخمر للسعة العقرب و قد یقلع للبهق ، و اذا خلط کسیه بخمر عتیق و دهن ورد و قطر فی الاذان نفع من دویها و المها و من عسرالسمع و قد یقع فی اخلاط الادهان المحللة للاعیاء و فی اخلاط مسوحات محللة مسخنة و قشر اصل الغار اذا شرب منه مقدار 9 قراریط فتت الحصاة و قتل الجنین و نفع من کانت کبده علیلة. قال جالینوس فی السادسه ورق هذه الشجرة و ثمرتها و هی حب الغار یسخنان و یجففان اسخاناو تجفیفا قویا و خاصة حب الغار و امالحاء اصل هذه الشجرة فهو اقل حدة و حرافة و اشد مرارة و فیه شی  قابض فلذلک یفتت الحصاة و ینفع من علل الکبد و یشرب منه وزن 4 دوانق و نصف بشراب ریحانی . قال الفلاحة من قطف من ورقه واحدة بیده من غیران یسقط الی الارض و یجعلها خلف اذنه شرب من الشراب ماشاء و لم یسکر و زعم قوم انه ان اخذ عود من عود شجرالغار و علق علی الموضع الذی ینام الطفل فیه الذی یفزع دائماً نفعه منفعة کبیرة. قال اسحاق بن عمران حب الغار نافع من وجع الطحال الکائن من الرطوبة اذا شرب مع الراسن و ینفع من وجع الراس الکائن من البلغم و الریاح الغلیظة. قال الرازی یستعط به للقوة. قال الغافقی ان شرب منه مقدار ملعقتین یابسا مسحوقا سکن المغص من ساعته فان رش نقیعه فی البیت طرد عنه الذباب و ورقه اذا طبخ بالخل نفع من وجع الاسنان - انتهی .
تیره  غاریها ۞ - این گیاهان بیشتر در نواحی گرم روئیده اغلب آنها درختانی هستند دارای برگهای دائمی و پیوسته سبز. انواع مهم آن یکی غار ۞ دارای برگهای معطر و دیگری کافور ۞ است که در چین و ژاپون کاشته میشود و از برگهای آن کافور استخراج میکنند. (در شمال ایران کاشته شده است ). و دارچین ۞ که پوست ساقه  آن در ادویه  خوراکی به کار میرود. (از کتاب گیاه شناسی تالیف گل گلاب ص 200). در تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1520 ذیل عنوان نوشته های سترابون در باره  عادات پارسیها آرد: ... اما برای آب وقتی که آنها به دریاچه یا رود یا چشمه ای رسیدند گودالی میکنند و روی آن حیوان را می کشند و مواظبند که خون به آب ترشح نکند. بعد مغها گوشت را روی مورد یاشاخه های درخت غار میگذارند و عصای خود را به آن میرسانند و سرودهائی خوانده روغنی را که با شیر و عسل مخلوط کرده اند به زمین میریزند. و در عیون الانباء ابن اصیبعه آمده : و اذا صوّروا اسقلبیوس جعل علی راسه اکلیل متخذ من شجرالغار ۞ لان هذه الشجرة تذهب بالحزن و لهذا نجد هرمس اذا سمی المهیب کلل بمثل هذا الاکلیل ... او لان هذه الشجرة ایضا فیها قوة تشفی الامراض من ذلک انک تجدها اذا القیت فی بعض المواضع هرب من ذلک المواضع الهوام ذوات السموم . (عیون الانباء ص 19 ج 1). حب الغار. حب الدهمست ، حب الغار است (تحفه  حکیم مومن ). حب ّ رند. در عیون الانباءآمده است : و کذلک ایضا النبت المسمی قونورا و ثمرة هذه الشجرة ایضا و هی التی تسمی حب الغار اذا مرخ بهاالبدن فعلت فیه شبیهاً بفعل الجند بیدستر. (عیون الانباء ابن ابی اصیبعة ص 19و ص 20 ج 1). و رجوع به حب الغار شود. دهن الغار. در تذکره ، داود ضریر انطاکی آرد: دهن الغار ینفع من الامراض الباردة والحکة و یقتل القمل والدیدان من ای موضع کانت و ان وقع فی ادویة القولنج و سائر الریاح نفع نفعاً شدیداً و ینفع المفاصل و عرق النسا و اذا اشعل و اخذ دخانه و اکتحل به قطع الدمعة و ظلمة البصر و شدّ الجفن المسترخی . || (اِخ ) ذات الغار؛ بئر عذبة کثیرة الماء من ناحیة السوارقیة علی نحو ثلاثة فراسخ منها. (معجم البلدان ). قال الکندی قال غُزبرةبن قطاب السلمی :
لقد رعتمونی یوم ذی الغار روعة
باخبار سوء دونهن ّ مشیبی .
(معجم البلدان ).
|| دهمشت . [ دَ م َ ] (اِ) دهمست . آن را درخت غار نیز خوانند. در هر باغی که آن درخت بود هر آفت که در آن باغ باشد بر آن درخت جمع شود و دیگر درختها سالم ماند. (نزهةالقلوب ). دَهمَست . درخت غار. (ناظم الاطباء). و رجوع به دهمست و آنندراج شود.
//////////////
برگ بو با نام علمی لائوروس نوبیلیس (Laurus nobilis) گیاهی خوشبو و همیشه‌سبز است که اصل آن از منطقه مدیترانه است و در تمام مدیترانه به عنوان عطر غذا از آن استفاده می‌شود. در متون قدیمی‌تر برای برگ بو نام‌های دیگری نیز استفاده می‌شد که از آن جمله‌اند: غار، حب‌الغار، شجرالغار، دهم، دهمست، رند، عمار، و ذاقی.

برگ بو به صورت درختچه و درخت یافت می‌شود. معمولاً در تمام فصول سال سبز است و طول درخت‌های آن به ده متر هم می‌رسد. در بسیاری جاها برای تزیین باغ‌ها استفاده می‌شود، اما استفاده اصلی آن در آشپزی و به عنوان داروی گیاهی است.

در قدیم تاج تهیه شده از برگ‌ها را به عنوان جایزه به برندگان بازی‌ها می‌دادند.

براساس مدارک موجود، کاشت درخت برگ بو در ایران از دوره قاجاریه آغاز شده است. ناصرالدین شاه نهال‌های آن را از اروپا به ایران آورد و در باغ کاخ گلستان کشت نمود. مظفرالدین شاه نیز کشت این درخت را در دیگر باغ‌های سلطنتی توسعه داد. به عنوان نمونه، درختانی در کاخ وزارت دارایی وجود داشت و در حال حاضر شش درخت کهنسال که احتمالاً مربوط به همان دوران می‌باشد، در ضلع شرقی پارک شهر تهران وجود دارد. از آن به بعد کاشت این درخت در نواحی شمالی ایران، تهران و دیگر نقاط رواج یافته است.[۲]

محتویات  [نمایش]
تشریح درخت[ویرایش]
برگ بو به صورت درختچه و درخت یافت می‌شود. اقسام کلی آن بین پنج تا ده متر رشد می‌کند. برگ بو درختی است همیشه‌سبز، دوپایه یا پلی‌گام که ارتفاع آن در نواحی معتدل به ۸ متر و در مناطق گرم تا ۲۰ متر می‌رسد. برگ‌ها به صورت منفرد بر روی شاخه‌ها قرار می‌گیرند. شکل برگ‌ها بیضی کشیده به طول تا ۱۴ و عرض تا ۴/۵ سانتیمتر و لبه آنها موجدار و دندانه دار است. سطح روی برگ، سبز تیره وبراق، ولی سطح زیرین کمرنگ‌تر است. این برگ‌ها معطرند و با له شدن بوی بیشتری از خود ساطع می‌کنند. گل‌ها چند تایی و به صورت خوشه به رنگ زرد هستند. میوه برگ بو به صورت سته و تقریباً کروی به قطر حدود یک سانتیمتر، به رنگ بنفش مایل به آبی (ارغوانی) و دارای یک‌دانه می‌باشد. قسمت گوشتی میوه دارای روغنی سبز رنگ و معطر معروف به روغن «لوریه» است. قسمت مورد استفاده گیاه، برگ و میوه آن می‌باشد.[۲]

ساقه آن به صورت راست و مستقیم رشد می‌کند و از دور به شکل جام وارونه یا سرو است. برگ‌های آن ساده و همیشه سبز تیره است و بین سه تا نه سانتیمتر رشد می‌کند. میوه (دانه‌های) این درخت طی ماه‌های فروردین و اردیبهشت به بار می‌نشیند و به رنگ سبز مایل به زرد است که طی ماه‌های تابستان به سیاهی می‌گراید. این درخت از مقاومت خوبی برخوردار است و در مزارع و زمین‌های زیادی با تنوع آب و هوایی مختلف رشد می‌کند، لیکن در مقابل سرمای زیاد حساس است.

روش تکثیر[ویرایش]

درختچه برگ بو
درخت برگ بو از طریق کشت دانه نشا و قلمه زنی به دست می‌آید، لیکن به دست آوردن آن ازطریق کشت دانه پروسه‌ای کند و طولانی تراست. از درختان کم توقع به شمار می‌آید و نیازمند توجه و مراقبت زیاد نیست و نیازمند آبیاری زیادی نیست.

بهره‌های گیاهی[ویرایش]
این گیاه استفاده گیاهی و دارویی زیادی دارد. در اروپا و حوزه مدیترانه، آمریکای شمالی و بخشی از مکزیک برای آشپزی استفاده می‌شود. باید توجه داشت که برگ‌های خشکانده درخت درآشپزی استفاده می‌شود و نه برگ‌های سبز آن، زیرا برگ‌های سبز ممکن است خواص منفی داشته باشد. چنانچه برای طعم و عطر بخشیدن به غذا بویژه غذاهای گوشتی و ماهی از این گیاه استفاده می‌کنید، لازم است برگ خشکیده آن را به صورت درسته و کامل در غذا بیندازید و پیش از سرو غذا آن را از ظرف خارج کنید؛ زیرا خوردن این برگ معمول نیست و دارای طعمی قوی است. استفاده زیاد از این گیاه (بیش از چند برگ در غذا) ایجاد مسمومیت می‌کند.

در پزشکی برای تقویت معده و به عنوان اشتهاآور و نیز برای هضم غذا و به عنوان ادرارآور استفاده می‌شود. همچنین از جوشانده و روغنی که از آن تهیه می‌شود در تورم‌های موضعی استفاده می‌کنند.

منابع[ویرایش]
پرش به بالا Laurus
پرش به بالا به: ۲٫۰ ۲٫۱ صالحی سورمقی، محمدحسین: برگ بو، معطر و ملکوتی. در نشریه «دنیای تغذیه». شماره ۱۰۷.
/////////////
قس غار، رند در عربی:
الغار أو الرند أو نبات الغار أو ورق الغار (بالإنجليزية: Bay Laurel) هو عبارة عن اشجار كبيرة معمرة اسمها العلمي باسم Laurus nobilis.استخدمها اليونانيون والرومانيون كمادة طبية.تحتوي الاوراق على زيت طيار بنسبة 3% تقريبا. موطنه الأصلي دول البحر الأبيض المتوسط.

ورق الغار (الرند)

ورق الغار بالإنجليزية Bay leaf، وفي الاستعمال الشائع يقال له أوراق الغار ويطلق عليه في بعض الدول العربية اسم ورق موسى، هو نبات عطري من فصائل متهددة من الفصيلة اللورية. وتستعمل أوراق الغار الطازجة أو المجففة كنوع من التوابل في الطبخ للاستفادة من الرائحة والنكهة المميزة لذلك النبات. [1]

محتويات  [أظهر]
التاريخ[عدل]
منذ فجر الحضارة عرف شجر الغار كنبات نبيل زينت أغصانه هامات القياصرة والأبطال وعرف زيت الغار كزيت سحري لما له من فوائد عظيمة وتقول الرواية أن نساء شهيرات مثل كليوباترا والملكة زنوبيا استعملوا زيت الغار ليحافظوا على بشرتهم حية نضرة وعلى عافية شعرهم وصحته.

ذكر شجر الغار في الأساطير اليونانية والإغريقية القديمة حيث وضعت أغصان الغار كأكاليل نصر على رؤوس الفائزين في الألعاب الأولمبية كما وكان زيوس كبير الآلهة يضع إكليل غار على رأسه كباقي آلهة الإغريق والأباطرة والأبطال الرومانيين. ويقوم معبد أبولو على تله تكسوها أشجار الغار وتقول الأسطورة أن حورية تدعى نيمف دافني هربت من الإله أبولو وتحولت إلى شجرة غار لذلك قام أبولو بوضع أغصان الغار على رأسه تعبيراً عن حبه الدائم لنيمف دافني لذلك يسمي اليونانيون شجر الغار باسم دافني، ومن هنا استخدم الأباطرة اليونانيون أغصان الغار تيمنا بالإله أبولو فوضعوه على رؤوسهم تيجاناً وأكاليل ثم بعد ذلك استخدموه في طعامهم كمنكه للطعام.

ولم يزل استخدام أوراق الغار حتى يومنا في معظم الوصفات الغربية رائجاً حيث لا يمكن تصور الأطباق الفرنسية بدون استخدام أوراق الغار.

التعريف[عدل]
" laurus noboilis " هو الاسم اللاتيني لشجر الغار وحتى لكل الأشجار دائمة الخضرة في حوض البحر الأبيض المتوسط ولشجر الغار ثمار تشبه ثمار الزيتون ويستخرج من هذه الثمار زيت عطري معقم يدعى زيت الغار وهو يستخرج بطرق تقليدية يدوية.

شجرة الغار هي أشجار دائمة الخضرة منفصلة الجنس تزهر في منتصف نيسان، إن الأشجار المذكرة لا تعطي ثماراً والتي عادة ما تشبه ثمار الزيتون مع تميزها عنه بلون بني داكن وتتوضع الثمار بشكل عناقيد جميلة يتم قطافها في فصل الخريف وتتم عملية القطاف والعصر بطرق تقليدية يدوية تناقلها القرويون من جيل لأخر.

الاستخدامات تستعمل أوراق الغار كبهارات في وصفات الطعام المتنوعة، وصناعياً يستخرج زيت الغار من ثماره ليدخل في صناعة الصابون الطبيعي.

التركيب إن الزيت العطري المستخرج من أوراق الغار(0.8% 3%) تحتوي على (سينول - يوجينول Euginol - استول ايجينول - ميثيل d,جينول- الغار بيتا بينين - فيلا ندرين- لينالول - جيرانيول - تيربينول) كما تحتوي ثمار الغار (0.6 % 10 %) من الزيت العطري " تبعاً لطريقة القطف والتخزين" وهذا الزيت يحتوي (سينول - تيربيتول - ألفا وبيتا بينين - سيترال - سيناميل أسيد - ميثيل ايستر) ويحتوي أيضا على دهون ثلاثية من لوريك أسيد وحمض ميرستيك وحمض أوليك.

المميزات يستعمل زيت الغار في صناعة الصابون الطبيعي لما له من خواص جيدة ولكونه ينتج صابون رائع وآمن للاستحمام حتى أنه ينصح بالاستغناء عن الشامبو والاكتفاء بصابون الغار بديلاً جيداً.

المعلومات الغذائية[عدل]
يحتوي كل 100غ من الغار، بحسب وزارة الزراعة الأميركية على المعلومات الغذائية التالية :

السعرات الحرارية: 313
الدهون: 8.36
الدهون المشبعة: 2.28
الكاربوهيدرات: 74.97
الألياف: 26.3
البروتينات: 7.61
الكولسترول: 0
Gallery[عدل]

الزهور والأوراق


ورقة غار


بذور الزهور


الغار مزروعا في مطبخ


توضيح من القرن التاسع عشر


مقطع تشريحي لداخل ورقة غار
مراجع[عدل]
^ تعدى إلى الأعلى ل: أ ب مذكور في : Species Plantarum. 1st Edition, Volume 1 معرف مكتبة تراث التنوع البيولوجي: http://biodiversitylibrary.org/page/358388 المؤلف: كارولوس لينيوس العنوان : Species Plantarum المجلد: 1 الصفحة: 369
//////////////
قس نجیپ دِفنِه آغاچی:
Nəcib dəfnə ağacı (lat. Laurus nobilis) — Dəfnəkimilər fəsiləsindən subtropik ağac və ya kol növü.
/////////
قس در عبری با فیلترشکن!
///////////
قس آق دِنیز دِفنه سی:
Akdeniz defnesi (Laurus nobilis), defnegillerden, her mevsim yeşil kalabilen, güzel kokulu ve yapraklarının kullanım alanı oldukça geniş olan bir çalı veya ağaç türü. Yemeklere lezzet kattığı gibi alternatif tıpta da birçok yararı vardır. Ayrıca Türkiye'nin tarım ihracatında önemli bir paya sahiptir.
/////////
Laurus nobilis
From Wikipedia, the free encyclopedia
For the California Bay Laurel, see Umbellularia. For the Cherry Laurel, see Prunus laurocerasus.
"Laurels" redirects here. For the greyhound race, see Laurels (greyhounds).
"Sweet Bay" redirects here. For the town, see Sweet Bay, Newfoundland and Labrador.
Laurus nobilis
Bay leaf pair443.jpg
Bay laurel (Laurus nobilis) flower buds and leaves
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
L. nobilis
Laurus nobilis
L.
Laurus nobilis is an aromatic evergreen tree or large shrub with green, glabrousleaves, in the flowering plant family Lauraceae. It is native to the Mediterranean region and is used as bay leaf for seasoning in cooking. It's common names include bay laurelsweet baybay (esp. United Kingdom),[1]:84 true laurelGrecian laurel,[2] laurel tree or simply laurelLaurus nobilis figures prominently in classical Greek, Roman, and Biblical culture.
Worldwide, many other kinds of plants in diverse families are also called "bay" or "laurel", generally due to similarity of foliage or aroma to Laurus nobilis, and the full name is used for the California bay laurel (Umbellularia), also in the family Lauraceae.
&&&&&&&&
غاریقون
بفتح غین و الف و کسر راء مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم قاف و سکون واو و نون
ماهیت آن
چیزیست شبیه به بیخ پوسیده که در جوف بعض اشجار سال خوردۀ کهنه پوسیده و مانند درخت انجیر و جمیز و امثال اینها و یا ریشۀ آنها است که پوسیده کشته بسبب تعفین مانند فاد که از درخت بلوط بهم می رسد و بعضی ریشهای پوسیده و بعضی فطر دانسته اند و آن نر و ماده می باشد و بالوان مختلف و طعم آن با حلاوت ظاهر و حرافت و مرارت و قبض نر آن اندک صلب تر از ماده و مستدیر و با طبقات که کویا شئ واحد است بخلاف مادۀ آن و قوت آن تا چهار سال باقی می ماند و بهتر و مستعمل مادۀ سفید سبک وزن املس با طبقات مستوی غیر مستدیر است که قطعهای آن بزرک و رخو باشد و با اندک سودن از هم بپاشد و آنچه بخلاف این اوصاف باشد زبون و زرد و سرخ آن قریب بسمیت و سیاه آن سمی و همۀ آن غیر مستعمل و همچنین نر آن و شرط استعمال آن آنست که بر پرویزن موی بمالند تا لطیف آن بکذرد و اجزای سمیۀ آن بماند و نکوبند زیرا که اجزای سمیۀ آنکه بشکل ناخن چیده هست بکوبیدن کوفته داخل می کردد
طبیعت آن
خواه نر و خواه ماده بقول شیخ الرئیس در اول کرم و در دوم خشک با جوهر هوائی و مائی و ارضی لطیف و بقول دیکران کرم و خشک در دوم و بعضی کرمی آن را زیاده از خشکی آن تا سوم و بعضی مرکب القوی و بعضی تر دانسته اند و با قوت قابضه و صاحب ارشاد کرم در اول و خشک در دوم کفته
افعال و خواص آن
مسهل بلغم و سودا و صفرای مخلوط باهم و ملطف اخلاط غلیظه و مقطع مواد لهجۀ غلیظه و محلل نفخ و ریاح غلیظه و اورام صلبه و قولنج هر نوع که باشد غیر ایلاوس و مفتح سدد خصوص سدۀ کبد و کرده و معین ادویۀ مسهله و رسانندۀ آنها باقصای بدن و جاذب مواد از اقاصی و اعماق بدن و مدر بول و حیض و رافع وهن عضل و سموم منهوشه و مشروبه و ادویۀ سمیه و بغایت مقوی عصب و دل و دماغ و مفرح بالعرض و مصلح فساد اخلاط فاسده و حمیات بلغمیه و بی غایله و محمود العاقبت است اعضاء الراس جهت صداع بارد و بلغمی مزمن و کهنه و شقیقه و رفع بخارات خصوصا باهلیلۀ کابلی و مصطکی و با فاوانیا جهت صرع و با ریوند جهت نزلات و غرغرۀ آن با میفختج جهت تحلیل ورم حلق و عضلات آن و تقویت لثه و دندان و احتقان آن جهت ابتدای نزلات وبائیه اعضاء الصدر نیم درم آن با آب جهت نفث الدم و نزف الدم صدر و یک درم آن با انیسون جهت ربو و نفس الانتصاب و با رب السوس بوزن آن جهت درد سینه و سرفه مزمن بارد بلغمی و ضیق النفس و عسر آن و با طلا جهت قرحۀ رئه اعضاء الغذاء و النفض آشامیدن یک درم تا یک مثقال آن ابریوند جهت امراض جکر و معده و ترش شدن طعم در معده و با سکنجبین جهت یرقان سدی و سپرز و مثل آن اسارون با عسل سرشته جهت تفتیت سنک کرده و مثانه و درد احشا و کمر و کرده و بافسنتین معجون با عسل بشرط مداومت جهت استسقای لحمی و زقی و با انیسون جهت اوجاع باطنیه و با رازیانه نیز جهت درد احشا و سنک کرده و مثانه و با عسل جهت قولنج و انواع ریاح و حقنۀ آن نیز جهت قولنج و ورم و قروح امعا و مضغ آن بتنهائی و بلعیدن آب آن نیکو دوائی است برای وجع معده و جشای حامض و ایستادن طعام بر سر معده و یک درم آن با ماء القراطن اکر تپ باشد جهت اسهال بلغم و سودا و صفرا باهم مخلوط و اذابۀ خلط غلیظ و جذب از اقاصی بدن و ادرار بول و حیض و رفع مغص و اختناق رحم و تحلیل ریاح آن و اکر تپ نباشد با نومالی و با صبر نیز جهت اختناق رحم و قرحۀ آن و با قلیلی جند جهت اقسام قولنج بلغمی و ریحی الا اپلاوس و با ریوند جهت تفتیت سنک کرده الاورام و الالات المفاصل و الحمیات آشامیدن آن با ادویۀ مناسبه جهت جمیع انواع اورام و بدستور طلای آن و نیم درم آن تا نیم مثقال و یک درم با سکنجبین جهت اوجاع مفاصل و عرق النسا و با صبر جهت اوجاع مفاصل و عرق النسا و نقرس و امراض اعصاب و حمیات نائبه بعد نضج ماده و حمیات کهنه و نفض حمیات و دو درهم آن با شراب قبل از نوبت مانع نغص آن و حقنۀ آن نیز جهت حمیات وبائیه و با ماء القراطن نیز جهت حمی السموم آشامیدن آن یک درم تا دو درم با شراب جهت لسع مار و سائر هوام و بدستور ضماد آن بر موضع لسع آنها و داشتن آن با خود جهت منع کزیدن عقرب الزینه آشامیدن چهار قیراط آن جهت نیکوئی رنک رخسار و اقسام زبون آن همه مهلک و مورث کرب و خناق و امراض ردئه مصلح آن در همه حال جند بادستر و قئ فرمودن باب کرم و شیر تازه دوشیده و بیخ و سائر تدابیر کندش خورده را بعمل آورند مقدار شربت آن در غیر مطبوخ و مفرد یک درم و در مطبوخ تا یک مثقال بدل آن نصف وزن آن شحم حنظل و بوزن آن تربد و ربع آن زنجبیل باهم و ربع آن فربیون و دو وزن آن بسفایج و بدستور دو وزن آن افتیمون و عشر آن خربق سفید است و حبوب و قرص و معجون آن در قرابادین کبیر ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
غاریقون . (معرب ، اِ) یکی از اجزای مسهل است و آن دو قسم می باشد: نر و ماده . گویند ماده  آن بهتر است و تریاق همه  زهرهاست ؛ و در مویدالفضلا به این معنی با زای نقطه دار آمده است . (برهان قاطع). یعزی استخراجه الی افلاطون و هو رطوبات تتعفن فی باطن ما تاکل من الاشجارحتی عن التین و الجمیز و قیل هو عروق مستقلة او قطریسقط فی الشجر و الانثی منه الخفیف الابیض الهش و الذکر عکسه و اجوده الاول و هو مرکب القوی و من ثم یعطی العلاوة والمرارة و الحرافة و تبقی قوته اربع سنین و هو حارٌ فی الثانیة یابس فیها او فی الثالثة. اذا عجن بالکابلی و المصطکی نقی البخار و شفی الشقیقة و انواع الصداع العتیق المزمن و مع رب السوس و الانیسون اوجاع الصدر و السعال و الربو و عسرالنفس و بدهن اللوز الرئة و الفاوانیا الصرع و الراوند امراض الکبد و المعدة و الظهر و الکلی و بالرازیانج الحصی و السکنجبین الطحال والاورمالی الاستسقاء و بالعسل القولنج و انواع الریاح و بالصبر عرق النساء و المفاصل و النقرس و الحمیات و لو النائیة و امراض الاعصاب والنافض واختناق الرّحم و قرحة الرئة و ما غلظ من الاخلاط الثلاثة خصوصاً البلغم و بالشراب یخلص من ساءَ السموم و هو مامون الغائلة حسن العاقبة خاصیته عظیمة فی تقویة العصب و ازالة البرقان و السدد خصوصاً بالسکنجبین و الذکر منه خصوصاً الاسود قتال او موقع فی الامراض الردیئه و یصلحه التنظیف بالقی  و یصلح الغاریون مطلقا الجندبیدستر و شربته الی مثقال و بدله نصفة شحم حنظل او مثله ترید او ربعه فربیون و اخطاء من قال نصفه . (تذکره  داود ضریر انطاکی ص 340 و 341). دیسقوریدوس فی الثالثة هو اصل شبیه باصل الانجدان ظاهره لیس بکثیف مثل اصلی الانجدان بل هو متخلل کله و هو صنفان ذکر و انثی و اجودهما الانثی فاما الانثی فان فی داخله طبقات مستقیمة والذکر مستدیر لیس بذی طبقات بل هو شی  واحد و کلاهما فی الطعم متشابهان و اول مایذاقان یوجد فی طعمها حلاوة ثم من بعد یتغیر طعمها عما کان فیه من الحلاوةثم یتزاید التغیر فیه الی ان یظهر فیه شی  من مرارةو یکون بالبلاد التی یقال لها غارفاً من البلاد التی یقال لها سرماطیقی . و من الناس من زعم انه اصل نبات و منهم من قال انه یتکون من العفونة فی اشجار تتسوّس کمثل ما یتکون الفطر والغاریقون ایضاً یکون فی الارض التی یقال لها غالاطینا من البلاد التی یقال لها آسیا و فی البلاد التی یقال لها قلیقیا علی الشجر الذی یقال لها الشربین الا انه سریر التفتت ضعیف القوة. جالینوس فی السادسة الغاریقون هو دواء اذ اذاقه الانسان وجد له حلاوة فی اوّل مذاقته ثم انه فی آخر الامر یجد له مرارة و بعد ان یمضی لذلک وقت تتبین منه حرافة و شی  من قبض یسیر و هو ایضاً رخو الجرم و هذه الاشیاء کلها یعلم منها ان ّ هذا الدواء مرکب من جوهر هوائی و جوهرارضی قد لطفته الحرارة و انه لیس فیه شی  من المائیة اصلاً و من اجل ذلک قوته قوة محللة مقطعة للاشیاء الغلیظة فهو بهذا السبب فتاح للسدد الحادثة فی الکبد والکلیتین و یشفی من الیرقان الحادث عن سدد الکبد و ینفع ایضاً اصحاب الصرع بسبب هذه القوة و کذلک یشفی اصحاب النافض الذی یکون بادوار و هی النافض التی تکون من الاخلاط الغلیظة اللزجة و هو نافع من نهشة الافعی او لسعة دابة من الهوام التی تضر ببرودتها اعنی سمها اذا وضع من خارج علی موضع اللسعة کالضماد و اذا شرب منه ایضاً الملسوع مقدار مثقال واحد بشرب ممزوج و هومعهذا دواء مسهل . و قال فی الادویة المقابلة للادواء الغاریقون لایمکن ان یغش و کلما کان اخف وزناً فهو اجود و ما کان اقرب الی الخشبیة فهو اردء. دیسقوریدوس ،والغاریقون هو قابض مسخن و هو صالح للمغس و الکیموسات الفجة و وهن العضل خلا ما کان منه فی اطرافها و السقطة اذا سقی منه مقدار اوثو لوسین بالشراب المسمی اویو مالی و لیست به حمی و اما من کانت به حمی فلیسق بماء القراطن واذا سقی منه مقدار درخمین بماء نفع من وجع الکبد والرّبو و عسر البول و وجع الکلی و الیرقان و وجع الرحم الذی یعرض فیه الاختناق و من فساد لون البدن و قد یسقی لقرحة الرئة بالطلاء و یسقی لورم الطحال بالسکنجبین و اذا مضغ وحده و ابتلع بلا شی  یشرب علی اثره من الاشیاء الرطبة نفع من وجع المعدة و الجشاء الحامض و اذا شرب منه مقدار ثلاث او ثولوسات بالماء قطع نفث الدم من الصدر و مافیه من الاَّلات واذا اخذمنه ایضاً مقدار ثلاثة او ثولوسات بسکنجبین کان صالحاً لعرق النساء و وجع المفاصل و الصرع و هو قد یدر الطمث و اذا شرب منه المقدار الذی ذکرنا نفع من الریاح العارضة فی الارحام و اذا شرب قبل وقت دور الحمی ابطل نفض النافض و اذا شرب منه درخمة واحدة او درخمتین بماء القراطن اسهل البطن و قد یوخذ منه درخمتان و یشرب بشراب ممزوج للادویة القتاله و اذا اشرب منه مقدار ثلاث او ثولوسات بشراب نفع منفعة عظیمة من لسع الهوام و نهشها و بالجملة فانه دواء نافع من جمیع الاوجاع الغارضة فی باطن البدن و قد یسقی منه بعض الناس بالماء و بعضهم بالشراب و بعضهم بالسکنجبین و بعضهم بالشراب المسمی بماء القراطن علی حسب العلة و مقدار قوة الانسان . ابن سینا: فی الاودیة القلبیة حار فی الاولی یابس فی الثانیة له خاصیة التریاقیة من السموم کلها و هو للطافته مع مرارته مفتح و هو مسهل للخلط الکدر وجمیع ذلک یفیده بخاصیة تقویة القلب و تفریحه . و قال فی الثانی من القانون ینقی الدماغ و العصب بخاصیة فیه و یسهل الاخلاط الغلیظة المختلفة من السوداء و البلغم و قد یعین الادویة المسهلة و یبلغها الی اقاصی البدن اذ خلط بها و یدرالبول و ینفع من الحمیات العتیقةو الصرع و فساد الاخلاط الغلیظة و اللون یضمد به للسعالهوام . ابوالصلت : و زعم بعض الاطباء انه یسهل البلغم و الصفراء. التجربتین و متی احتقن به فی ابتداء النزلات الوافدة الحادثة عن وبائیة الهواء ابراها و متی اخذ مفردا نفع من اوجاع المعدة کلها و نقاها من کل خلط ینصب الیها و ینفع من طفوالطعام و من حموضته فی المعدة کلها و نقاها و متی اخذ مع الانیسون نفع من الاوجاع الباطنة الباردة کلها حیث کانت و اذا اخذ مع الراوند الجید نفع من حصاة الکلیة منفعة قویة جداً و ینفع من جمیع اوجاع العضل و العصب و اذا سقی مع الانیسون نفع من الربو و نقس الانتصاب منفعة بالغة بالاحدارو اذا شرب مع مثله من رب السوس نفع من السعال البلغمی المزمن و اذا اخذ مع الراوند نفع من وجع الظهر من الخام و ینفع وحده و مع ما یصلح للعلة من الادویة من النزلات و غروب الذهن و اذا اخذت شربته المعلومة مع یسیر جند بادستر ابرء القولنج البلغمی الثفلی و جمیعانواع الایلاوس و کذا اذا احتقن بها و یبرء الحمیات البلغمیة اذا سقی بعدالنضج و اذا شرب مع مثله من الاسارون و ثمودی علیه نفع من الاستسقاء اللحمی و الزقی معجوناً بعسل و یحلل اورام النغانغ و الحلق غرغرة بالمیبختج او اخذ مصفی فهو انجع و جرب منها فیما کان من مادة رطبة او باردة واجوده ماکان خفیف الوزن ابیض اللون سریع التفرک . و قال بعض القدماء یجب ان یجاد سحقه و یرش علیه المطبوخ . و قال آخر لایسحق بل یحک علی منخل شعر و تاخذ منه حاجتک . و زعم بعضهم انه یسهل بلا اذی و لاغائلة و لایحتاج الی اصلاح . و یقال انه ان علق علی احد لم یلسعه عقرب . غیره الاسود منه والصلب ردیان جداً - انتهی . (مفردات ابن البیطار صص 146 - 148).
چیزی است شبیه به بیخ پوسیده و در جوف بعض اشجار سال خورده  کهنه  پوسیده و مانند درخت انجیر و جمیز و امثال اینها و یا ریشه  آنهاست که پوسیده گشته بسبب تعفین مانند فاد که از درخت بلوط بهم میرسد و بعضی ریشه های پوسیده و بعضی فطر دانسته اند و آن نر و ماده می باشد به الوان مختلف و طعم آن با حلاوت ظاهر و حراقت و حرارت و قبض بر آن اندک صلب تر از ماده و مستدیر و با طبقات که گویا شی  واحد است بخلاف ماده  آن و قوت آن تا چهار سال باقی میماند و بهتر و مستعمل ماده  سفید سبک وزن املس با طبقات مستوی غیر مستدیر است که قطعهای آن بزرگ و رخو باشد و به اندک سودن از هم بپاشد و آنچه بخلاف این اوصاف باشد زبون و زرد و سرخ آن قریب بسمیت و سیاه آن سمّی و همه  آن غیر مستعمل و همچنین نرآن و شرط استعمال آن آن است که بر پرویزن موی بمالند تا لطیف آن بگذرد و اجزای سمیه آن بماند و نکوبند زیرا که اجزای سمیه  آن بشکل ناخن چیده هست بکوبیدن کوفته داخل میگردد. طبیعت آن خواه نر خواه ماده به قول شیخ الرئیس در اول گرم و در دوم خشک با جوهر هوائی و ارضی لطیف و بقول دیگران گرم و خشک و در دوم و بعض گرمی آن را زیاده از خشکی آن تا سوم و بعضی مرکب القوی و بعضی تر دانسته اند و با قوت قابضه و صاحب ارشاد گرم در اول و خشک در دوم گفته . افعال و خواص آن :مسهل بلغم و سودا و صفرای مخلوط با هم و ملطف اخلاط غلیظه و مقطع مواد لهجه  غلیظه و محلل نفخ و ریاح غلیظه و اورام صلبه و قولنج هر نوع که باشد غیر ایلاوس و مفتح سدد خصوص سده  کبد و گرده و معین ادویه  مسهله و رساننده  آنها به اقصای بدن و جاذب مواد از اقاصی و اعماق بدن و مدرّ بول و حیض و رافع وهن عضل و سموم منهوشه و مشروبه و ادویه  سمیه و به غایت مقوی عصب و دل و دماغ و مفرح بالعرض و مصلح فساد اخلاط فاسده و حمیات بلعمیه و بی غائله و محمود العاقبة است . اعضاء الراس جهت صداع با او و بلغمی مزمن و کهنه و شقیقه و رفع بخارات خصوصاً با هلیله  کابلی و مصطکی و با فاوانیا جهت صرع و با ریوند جهت نزلات و غرغره  آن با میفختج جهت تحلیل ورم حلق و عضلات آن و تقویت لثه و دندان و احتقان آن جهت ابتدای نزلات وبائیه . اعضاالصدر، نیم درم آن با آب جهت نفث الدم و نزف الدّم صدر و یکدرم آن با انیسون جهت ربو و نفس الانتصاب و با رب ّالسوس به وزن آن جهت درد سینه و سرفه  مزمن بارد بلغمی و ضیق النفس و عسر آن و با طلا جهت قرحه  رئه . اعضاء الغذا والنفس ، آشامیدن یک درم تا یک مثقال آن با ریوند جهت امراض جگر و معده و ترش شدن طعم در معده و با سکنجبین جهت یرقان سدی و سپرز و مثل آن اسارون با عسل سرشته جهت تفتیت سنگ گرده و مثانه و با عسل جهت قولنج و انواع ریاح و حقنه  آن نیز جهت قولنج وورم و قروح امعاء. مضغ آن به تنهایی و بلعیدن آب آن نیکو دوایی است برای وجع معده و جشای حامض و ایستادن طعام بر سر معده و یک درم آن با ماء القراطن اگر تب باشد جهت اسهال بلغم و سودا و صفرا با هم مخلوط و اذابه  خلط غلیظ و جذب از اقاصی بدن و ادرار بول و حیض و رفع مغص و اختناق رحم و تحلیل ریاح آن و اگر تب نباشد بانویالی و یا صبر نیز جهت اختناق رحم و قرحه  آن و با قلیلی جند جهت اقسام قولنج بلغمی و ریحی الاایلاوس و با ریوند جهت تفتیت سنگ گرده . الاورام والاَّلات المفاصل و الحمیات ، آشامیدن آن با ادویه  مناسبه جهت جمیع انواع اورام و بدستور طلای آن و نیم درم آن تا نیم مثقال و یک درم با سکنجبین جهت اوجاع مفاصل و عرق النساء با صبر جهت اوجاع مفاصل و عرق النساء و نقرس و امراض اعصاب حمیات نائیه بعد از نضج ماده و حمیات و دو درهم آن با شراب قبل از نوبت مانع نفض آن وحقنه  آن نیز جهت حمیات وبائیه و با ماءالقراطن نیزجهت حمی السموم . آشامیدن آن یک درم تا دو درم با شراب جهت لسع مار و سائر هوام و بدستور ضماد آن بر موضع لسع آنها و داشتن آن با خود جهت منع گزیدن عقرب . الزینة، آشامیدن چهار قیراط آن جهت نیکویی رنگ رخسار و اقسام زبون آن همه مهلک و مورث کرب و خناق و امراض ردیه . مصلح آن در همه حال جند بیدستر و قی فرمودن به آب گرم و شیر تازه دوشیده و بیخ و سائر تدابیر کندش خورده را بعمل آورند. مقدار شربت آن در غیر مطبوخ و مضر و یک درم تا یک مثقال بدل آن نصف وزن آن شخم حنظل و بوزن آن تربد و ربع آن زنجبیل با هم و ربع آن فربیون و دو وزن آن بسفایج و بدستور دو وزن آن افتیمون و عشر آن خربق سفید است و حبوب و قرص و معجون آن در قرابادین کبیر ذکر یافت - انتهی . (مخزن الاودیة ص 408 و 409). مولف تحفه آرد: چیزی است شبیه به بیخ و از جزایر دریای روم آرند و در جوف درختهای انجیر و جمیز و امثال آن بسبب تعفن متکوّن می گردد و ماننده  قاو که از درخت بلوط بهم میرسد و بهترین او سفید سبک وزن است که با اندک مالیدن از هم ریزد و با طبقات و بزرگ مقدار باشد. این قسم را انثی نامند و قسم نر اوبی طبقات و در صفات بخلاف انثی است و استعمال او جایزنیست و قسم سیاه او از سموم و زرد و سرخ او قریب به سمومند و شرط است که بدون کوفتن بر روی پرویزن بمالند تا لطیف او بگذرد و اجزاء سمیه  او شبیه به ناخن چیده است بمانده چه هر گاه کوفته شود اجزاء ردیه هم از پرویزن می گذرد و قوتش تا چهار سال باقی است و مرکب القوی . در دویم گرم و خشک و با حلاوت و تندی و تلخی و مسهل بلغم و سودا و صفرای مخلوط به هر یک و محلل نفخ و مقطع مواد غلیظه و مفتح سدّه  جگر و گرده و پادزهر گزیدن افعی و عقرب و به غایت مقوی عصب و جاذب مواد از اقاصی بدن و مقوّی دل و مفرّح بالعرض و مدرّ بول و رافع دهن عضل و با هلیله  کابلی و مصطکی منقی دماغ و رافع شقیقه و درد سر مزمن و با رب ّ سوس و انیسون جهت درد سینه و سرفه و ضیق النفس و امثال آن و باآب جهت نزف الدم و با فاوانیا جنت صرع و با ریوند چینی جهت امراض جگر و معده و به تنهایی جهت ترش شدن طعام در معده و نزلات و بارازیانه جهت سنگ گرده و مثانه و درد کمر و احشا و گردن و با شراب جهت سموم و با سکنجبین جهت سپرز و یرقان سددی و با مثل او اسارون جهت استسقاء و با عسل جهت قولنج و انواع ریاح و با صبر جهت عرق النساء و مفاصل و تبهای نوبه و لرز و امراض اعصاب و اختناق رحم و قرحه  آن و با جند جهت اقسام قولنج و حقنه  او جهت تبهای وبایی و قولنجها و غرغره  او با میفختج جهت ورم بارده  حلق نافع و داشتن اوبا خود مانع گزیدن عقرب و اقسام زبون او مهلک و مورث کرب و مصلح او در همه  احوال جند است و قدر شربتش تا یک مثقال است و بدلش نصف او تخم حنظل و نزد بعضی مثل او تربد و ربع او زنجبیل و نزد جمعی دو چندان بسفایج است . (تحفه  حکیم مومن ص 168).
|| حب غاریقون . [ ح َب ْ ب ِ ] (اِ مرکب ) درد مفاصل و استسقاء را مفید بود و فرنکیه و بلخیه را سودمند آید. صفت آن : صبر سقوطری و افتیمون از هر یک شش درم ، غاریقون چهار درم ، سقمونیا یک درم ، ایرسا و انیسون از هر یک دو درم ، همه را کوفته و بیخته به آب خالص سریشند و حب ها ساخته از دو درم تا سه درم اختیار کنند.
////////////
غاریقون
اشاره
قارچی است که در کتب طب سنتی و به عربی با نامهای «غاریقون» و «غاریقون ابیض» نامبرده شده. از تیره‌Polyporaceae است. به فرانسوی آن راAgaric blanc وPolypore de Meleze وPolypore officinal و به انگلیسی‌Agaric وFungus laricis و یاFungus of the larch می‌نامند. در بازار دارویی هند غاریکوم گفته می‌شود. نام علمی آن‌Polyporus officinalis Fries . می‌باشد.
مشخصات
قارچی خوراکی است که روی درختان خانواده سوزنی‌برگ بخصوص انواع‌Meleze که در کتب قدیم با نام شربین نامیده می‌شده، می‌روید. این درختان در مناطق کوهستانی آلپ، شمال ایتالیا، جنگلهای سیبری و سایر جنگلهای سوزنی‌برگ کوهستانی نیمکره شمالی می‌رویند. به همین دلیل این قارچ نیز در این مناطق فراوان یافت می‌شود. غاریقون ابیض به شکل توده سفید مخروطی‌شکل مدوّر روی تنه درختان و بیشتر روی درختان کهن ظاهر می‌شود و وزن آن تا یک کیلوگرم نیز می‌رسد. سطح خارجی آن از پوست سخت و ضخیمی پوشیده شده و روی آن شیارهای قوسی‌شکل به رنگ زرد یا قهوه‌ای دیده می‌شود. در سطح زیرین توده قارچ لوله‌های کوتاه کوچک با منافذی زردرنگ وجود دارد. پس از کندن قارچ مواد خارجی آن را جدا و تمیز کرده و قطعه‌قطعه می‌کنند و به شکل قطعات نامنظم،
سفیدرنگ اسفنج مانند غبارآلود درمی‌آید و طعم آن تلخ است.
ترکیبات شیمیایی
قارچ غاریقون دارای اسید آگاریسیک 516]، آلکالوئید آگاریسین 517] می‌باشد. خاصیت فیزیولوژیکی این اسید این است که ترشح عرق را متوقف می‌کند و اسراف در خوردن آن موجب قی و استفراغ شده و مسهل است G .I .M .P[ . در گزارش دیگری آمده است که این قارچ دارای ارگوسترول 518] و دو نوع تری‌ترپنوئید اسید[519] می‌باشد]S .G .I .M .P[ .
خواص- کاربرد
غاریقون ابیض از مسهلهای قوی است ولی کمتر به عنوان مسهل مصرف می‌شود و به سبب تأثیر خاصی که آگاریک اسید روی انتهای عصبی غدد مولد عرق دارد و مانع ترشح عرق می‌شود معمولا برای قطع عرقهای شبانه بیماران مسلول و همچنین قطع ترشح شیر استفاده می‌شود. در این موارد اگر به میزان 3- 2 دسی‌گرم (3/ 0- 2/ 0 گرم) از گرد آن را شب در هنگام خواب بخورند معمولا پس از 6- 5 ساعت اثر آن ظاهر می‌شود.
قارچ غاریقون خوب می‌سوزد و اگر با شوره (نیترات دو پتاس) آغشته شود خیلی بهتر می‌سوزد.
از نظر طبیعت طبق رأی حکمای طب سنتی غاریقون کمی گرم و بیشتر خشک می‌باشد و معتقدند که مسهل بلغم و سودای توأم است و برای باز کردن گرفتگی‌های کبد و کلیه مفید است. اگر 2 گرم آن با آب خورده شود برای بند آوردن خون و اخلاط از سینه مؤثر است و اگر 4 گرم آن با انیسون خورده شود، برای تنگی نفس نافع است. و اگر با 4 گرم رب شیرین‌بیان خورده شود، برای درد سینه و سرفه مزمن سرد بلغمی، تنگی نفس و سختی تنفس مفید است. اگر 5- 4 گرم آن با آسارون و عسل سرشته و خورده شود برای خرد کردن سنگ کلیه و مثانه مفید است.
قارچ تولیدکننده آمادو
روش تهیه گرد غاریقون: غاریقون سفید را گرفته به مقدار مورد نظر قطعه‌قطعه کرده و در گرم‌خانه می‌خشکانند و آن را نرم صلایه نموده از الک بسیار ریز داروسازی ابریشمی نمره 100 ردّ می‌کنند. این گرد مسهلی است قوی و مقدار خوراک آن 2- 5/ 0 گرم به‌طور حب می‌باشد.[520]
قوی غاریقون: 1 گرم گرد غاریقون سفید را با مقدار کافی لعاب صمغ و عصاره جنتیانا مخلوط نموده و 20 حب بسازند و برای دفع عرقهای شبانه مسلولین 8- 4 حب در هر شب میل شود.
گونه‌های دیگری غاریقون وجود دارد که در طب سنتی مورد توجه است که به ذکر چند گونه عمده آنها می‌پردازیم:
1. غاریقون گونه‌Polyporus fomentarius که به فارسی «غاریقون جراحّان» گفته می‌شود. به فرانسوی‌Agaric de chene وAgaric astringent وAgaric des chirurgiens و به انگلیسی‌Spunk گفته می‌شود. این قارچ از همان تیره قارچ غاریقون سفید است. چون از این قارچها ماده‌ای به نام آمادو[521] می‌گیرند آن را به نام‌Champignon amadouvier نیز می‌نامند.
معارف گیاهی، ج‌5، ص: 349
مشخصات
قارچ غاریقون جراحّان روی درختان بلوط، نم‌دار و راش زندگی می‌کند. برای تهیه آمادو قارچهای جوان آمادو را گرفته در زیرزمین برای مدتی می‌گذارند تا کمی نرم شود و پس از آنکه قشر سخت روی آن را با دقت می‌گیرند قسمت اسفنجی نرم آن را قطعه‌قطعه کرده و به قطعات نازکی درمی‌آورند و آن را می‌کوبند و ضمن کوبیدن کم‌کم آن را مرطوب می‌نمایند و در دست می‌مالند تا به شکل توده نرم بیرون آید.
کاربرد: از آمادو مانند اسفنج برای شستن زخمهای دردناک استفاده می‌شود و برای جلوگیری از خونریزی مفید است. اگر در محل بریدگی زخم که خون از آن جاری است، بگذارند خون فورا قطع می‌شود.
2. گونه دیگری غاریقون به نام علمی‌Polyporus igniarus روی درختان سفیدار، بید، زبان گنجشک و بلوط زندگی می‌کند و از آنهم نوعی آمادو تهیه می‌کنند که مصرف دارویی دارد.
غاریقون از نظر حکمای طب سنتی ایران بخصوص طبق عقیده شیخ الرئیس ابو علی سینا کمی گرم و بیشتر خشک می‌باشد و آن را مسهل بلغم و سودا توأما می‌دانند و برای باز کردن گرفتگی‌های کبد و کلیه توصیه می‌نمایند. اگر 2 گرم آن با آب خورده شود برای قطع خونروی از سینه یا اخلاط خونی مؤثر است و اگر 4 گرم با انیسون خورده شود برای تنگی نفس و اگر با 4 گرم رب شیرین‌بیان خورده شود برای سینه‌درد و سرفه مزمن سرد بلغمی و تنگی نفس مفید است و اگر 4- 5 گرم آن با آسارون و عسل سرشته و خورده شود برای خرد کردن سنگ کلیه و مثانه مفید است.
معارف گیاهی، ج‌5، ص: 350
/////////////
غاریقون (نام علمی: Agaricus) نام یک سرده از تیره غاریقونیان است.

منابع[ویرایش]
مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Agaricus»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامه آزاد (بازیابی در ۲۰ ژوئیه ۲۰۱۵).
/////////////
قس غاریقون در عربی:
غاريقون (الاسم العلمي:Agaricus) هو جنس من الفطريات يتبع فصيلة الغاريقونية من رتبة الغاريقونيات[2][3][4]. ويضم أنواع صالحة للأكل وأخرى سامة. يتكون هذا الجنس من الفطر أكثر من 300 نوع متوزعة على أنحاء العالم. ومن أنواعه المعروفة فطر الأزرار Agaricus bisporus وغاريقون الحقول Agaricus campestris وهو النوع المسيطر على زراعة الفطر في العالم الغربي.

ينمو على جذوع بعض الأشجار وهو على شكل كتل إسفنجية ليفية غير منتظمة الشكل تتكون من خيوط فطرية متداخلة ولونه بني من الخارج أبيض مصفر من الداخل ، طعمه في أوله حلاوة وفي آخره مرارة يستعمل كمسهل شديد ويسمى غاريقون أبيض أو غاريقون أنثى.

أنواع[عدل]
يوجد عدة أنواع من جنس الغاريقون: [5] [6]

غاريقون الحقول (الاسم العلمي: Agaricus campestris)
غاريقون ثنائي البوغ (الاسم العلمي: Agaricus bisporus)
غاريقون متباعد (الاسم العلمي: Agaricus semotus)
غاريقون نشط (الاسم العلمي: Agaricus silvaticus)
غاريقون حرجي (الاسم العلمي: Agaricus silvicola)
غاريقون أصفر القشرة (الاسم العلمي: Agaricus xanthoderma)
غاريقون مدبب (الاسم العلمي: Agaricus acutus)
غاريقون صيفي (الاسم العلمي: Agaricus aestivalis)
غاريقون جذاب (الاسم العلمي: Agaricus affinis)
غاريقون ألبرتي (الاسم العلمي: Agaricus albertii)
غاريقون ثعلبي (الاسم العلمي: Agaricus alopochrous)
غاريقون ضيق الأوراق (الاسم العلمي: Agaricus angustifolius)
غاريقون حولي (الاسم العلمي: Agaricus annae)
غاريقون حلقي (الاسم العلمي: Agaricus annularius)
غاريقون قطبي شمالي (الاسم العلمي: Agaricus arcticus)
غاريقون فضي (الاسم العلمي: Agaricus argenteus)
غاريقون شيحي (الاسم العلمي: Agaricus artemisiae)
غاريقون قصبي (الاسم العلمي: Agaricus arundinetum)
غاريقون بنفسجي داكن (الاسم العلمي: Agaricus atroviolaceus)
غاريقون ديفوني (الاسم العلمي: Agaricus devoniensis)
غاريقون إصبعي (الاسم العلمي: Agaricus digitalis)
غاريقون ملون (الاسم العلمي: Agaricus discolor)
غاريقون محمر (الاسم العلمي: Agaricus erubescens)
غاريقون أساتي (الاسم العلمي: Agaricus essettei)
غاريقون ليفي (الاسم العلمي: Agaricus fibrosus)
غاريقون فييري (الاسم العلمي: Agaricus freirei)
غاريقون أغبس سبط الألياف (الاسم العلمي: Agaricus fuscofibrillosus)
غاريقون أغبس (الاسم العلمي: Agaricus fuscovelatus)
غاريقون غيستراني (الاسم العلمي: Agaricus geesterani)
غاريقون لطيف (الاسم العلمي: Agaricus gentilis)
غاريقون أملس (الاسم العلمي: Agaricus glaber)
غاريقون صمغي (الاسم العلمي: Agaricus glutinosus)
غاريقون متأخر (الاسم العلمي: Agaricus tardus)
غاريقون خيمي (الاسم العلمي: Agaricus umbellatus)
غاريقون متموج (الاسم العلمي: Agaricus undatus)
غاريقون غمدي (الاسم العلمي: Agaricus vaginatus)
غاريقون متباين (الاسم العلمي: Agaricus variegans)
غاريقون ربيعي (الاسم العلمي: Agaricus vernalis)
غاريقون قضيبي (الاسم العلمي: Agaricus virgatus)
غاريقون نضر (الاسم العلمي: Agaricus viridis)
غاريقون حرشفي أصفر (الاسم العلمي: Agaricus xantholepis)
مراجع[عدل]
^ تعدى إلى الأعلى ل: أ ب مذكور في : Species Plantarum معرف مكتبة تراث التنوع البيولوجي: http://biodiversitylibrary.org/page/359192 المؤلف: كارولوس لينيوس العنوان : Species plantarum الاصدارالأول المجلد: 2 الصفحة: 1171
^ موقع زيبكودزو جنس الغاريقون تاريخ الولوج 20 يناير 2013
^ المركز الوطني للمعلومات التقنية الحيوية جنس الغاريقون تاريخ الولوج 20 يناير 2013
^ موقع تاكسونوميكون جنس الغاريقون تاريخ الولوج 20 يناير 2013
^ موقع بنك معلومات الفطريات جنس الغاريقون تاريخ الولوج 20 ابريل 2012
^ موقع zipcodezoo.com جنس الغاريقون تاريخ الولوج 20 ابريل 2012
ع ن ت
أنواع الغاريقون
غاريقون الحقول  · غاريقون أصفر القشرة  · غاريقون أغبس سبط الألياف  · غاريقون أليف الأحراج  · غاريقون برازيلي  · غاريقون برتقالي  · غاريقون بستاني  · غاريقون بنسي  · غاريقون بهي  · غاريقون ثنائي البوغ  · غاريقون حرجي  · غاريقون فييري  · غاريقون كاليفورني  · غاريقون متباعد  · غاريقون كبير الأبواغ  · غاريقون ممتاز  · غاريقون أبيض رمادي  · غاريقون أحادي الشكل  · غاريقون أحادي اللون  · غاريقون أرجواني  · غاريقون أرجواني مخضر  · غاريقون أسود أرجواني  · غاريقون أشعث  · غاريقون أصفر  · غاريقون أليف الجفاف  · غاريقون أهلب  · غاريقون بحري  · غاريقون بوستي  · غاريقون بوهوسي  · غاريقون ثعلبي  · غاريقون حرشفي أصفر  · غاريقون ديفوني  · غاريقون ذهبي  · غاريقون ربيعي  · غاريقون ساحلي  · غاريقون شبه قطبي جنوبي  · غاريقون شبه محدب  · غاريقون شتوي  · غاريقون صخري  · غاريقون صمغي  · غاريقون صيفي  · غاريقون علجومي  · غاريقون غمدي  · غاريقون غيستراني  · غاريقون قصير  · غاريقون قضيبي  · غاريقون كبير الثمر  · غاريقون كناري  · غاريقون لطيف  · غاريقون ليفي  ·  · غاريقون متأخر  · غاريقون متباين  · غاريقون متموج  · غاريقون محمر  · غاريقون مدبب  · غاريقون نضر  · غاريقون بستاني  · غاريقون ثعلبي  · غاريقون صيفي  · غاريقون نطاقي  · غاريقون وردي  · غاريقون اجتماعي  · غاريقون إسطواني  · غاريقون إسفنجي  · غاريقون باترسوني  · غاريقون بقري  · غاريقون تكساني  · غاريقون سندياني  · غاريقون طباشيري  · غاريقون فلفلي  · غاريقون قرفي  · غاريقون كبريتي  · غاريقون لوفايون  · غاريقون أليف الصحراء  · غاريقون برتقالي بنفسجي  · غاريقون باركنسون  · غاريقون ثعباني  · غاريقون جداري  · غاريقون حارق  · غاريقون رومانيسي  · غاريقون روملي  · غاريقون سكران  · غاريقون شائع  · غاريقون شعري  · غاريقون صغير الثمار  · غاريقون صقيعي  · غاريقون طباشيري  · غاريقون غشائي  · غاريقون قزمي  · غاريقون كلبي  · غاريقون لامع  · غاريقون لحمي  · غاريقون متعدد الجوانب  · غاريقون متغير  · غاريقون متفرع  · غاريقون متناوب  · غاريقون مخملي  · غاريقون مرجي  · غاريقون مصبوغ  · غاريقون مصفر  ·  · غاريقون منحدر  · غاريقون منظاري  · غاريقون نتن  · غاريقون هامشي  · غاريقون وبري  · غاريقون وضيع  · غاريقون الدببة  · غاريقون الدجاج  · غاريقون إسفيني الأوراق  · غاريقون أمريكي  · غاريقون أيار  · غاريقون أيلي  · غاريقون بابنغتوني  · غاريقون بارد  · غاريقون تسماني  · غاريقون تنوبي  · غاريقون ثاقب  · غاريقون ثقيل  · غاريقون حليبي النسغ  · غاريقون حوري  · غاريقون خمري  · غاريقون داكن  · غاريقون دراقي اللون  · غاريقون ذنبي  · غاريقون ذو رائحة  · غاريقون ذيل الفأر  · غاريقون رأس المدوسة  · غاريقون رصاصي  · غاريقون زائدي  · غاريقون زعفراني  · غاريقون زنبقي  · غاريقون سميك  · غاريقون شخصي  · غاريقون صوفي  · غاريقون طفيلي  · غاريقون عطري  · غاريقون غضروفي  · غاريقون فريسي  · غاريقون فلقي  · غاريقون فيلي  · غاريقون قرميدي  · غاريقون كبير الرأس  · غاريقون كويزي  · غاريقون لالحوي  · غاريقون لوزي  · غاريقون ليلي  · غاريقون مفغر  · غاريقون ملازم  · غاريقون ملتصق  · غاريقون ملتف  ·  · غاريقون منتثر  · غاريقون منتفخ  · غاريقون منحسر  · غاريقون منفي  · غاريقون مهمل  · غاريقون ناحل الساق  · غاريقون نبرودي  · غاريقون نيوزيلندي  · غاريقون هالاتي  · غاريقون هجين  · غاريقون هلبي  · غاريقون هوفماني  · غاريقون هوكري  · غاريقون واقف  · غاريقون وبري  · غاريقون وبغي  · غاريقون وردي  · غاريقون وردي الشكل  · غاريقون ورقي  · غاريقون وريدي  · غاريقون ياقوتي  · غاريقون أحمر الرأس  · غاريقون أحمر الساق  · غاريقون أخضر  · غاريقون أريجي  · غاريقون سخامي  · غاريقون أفقي  · غاريقون ألبي  · غاريقون أهلب الساق  · غاريقون برتقالي الحواف  · غاريقون إصبعي  · غاريقون أحمر  · غاريقون أحمر داكن  · غاريقون أساتي  · غاريقون أغبس  · غاريقون ألبرتي  · غاريقون أملس  · غاريقون برناردي  · غاريقون بروشي  · غاريقون بنفسجي داكن  · غاريقون بوماني  · غاريقون تمساحي  · غاريقون جارح  · غاريقون جذاب  · غاريقون حلقي  · غاريقون حولي  · غاريقون خشن  · غاريقون خيمي  · غاريقون دقيق  · غاريقون رائع  · غاريقون رائع  · غاريقون سميثي  · غاريقون شائك  · غاريقون شمالي  · غاريقون شيحي  · غاريقون ضبابي  · غاريقون ضعيف  · غاريقون ضيق الأوراق  · غاريقون طواف  · غاريقون عديد الأوراق  · غاريقون غامق  · غاريقون غليظ الرأس  · غاريقون فراشي  · غاريقون فضي  · غاريقون قرمزي غامق  · غاريقون قزم  · غاريقون قشي  · غاريقون قصبي  · غاريقون قطبي شمالي  · غاريقون كأسي  · غاريقون كبير  · غاريقون كثيف  · غاريقون كروي الأبواغ  · غاريقون لاسكيباري  · غاريقون مزركش الرأس  · غاريقون مستدير الورق  · غاريقون مشابه  · غاريقون مضغوط  · غاريقون معمر  · غاريقون مقطوع  · غاريقون ملون  · غاريقون منتشر  · غاريقون منحني  · غاريقون منشاري  · غاريقون منييري  · غاريقون نابولي  · غاريقون هرمي  · غاريقون وهيج  ·
مشاريع شقيقة في كومنز صور وملفات عن: غاريقون
أيقونة بوابةبوابة فطريات
ضبط استنادي   
GND: 4147556-2
تصنيفات: غاريقون غاريقونية أجناس فطرية
/////////////////
قس شامپینیون در آذری:
Şampinyon (lat. Agaricus) — şampinyonkimilər (aqarikkimilər) fəsiləsindən göbələk cinsi.
//////////
Agaricus
From Wikipedia, the free encyclopedia
Agaricus
Agaricus campestris.jpg
A. campestris
Kingdom:
Division:
Class:
Order:
Family:
Genus:
Agaricus
L.:Fr. emend Karst.
Species
  • Amanita Dill. ex Boehm. (1760)
  • Fungus Tourn. ex Adans. (1763)
  • Hypophyllum Paulet (1808)
  • Myces Paulet (1808)
  • Agaricus trib. Psalliota Fr. (1821)
  • Pratella (Pers.) Gray (1821)
  • Psalliota (Fr.) P.Kumm. (1871)
Agaricus is a genus of mushrooms containing both edible and poisonous species, with possibly over 300 members worldwide.[2][3] The genus includes the common ("button") mushroom (Agaricus bisporus) and the field mushroom (Agaricus campestris), the dominant cultivated mushrooms of the West.
Members of Agaricus are characterized by having a fleshy cap or pileus, from the underside of which grow a number of radiating plates or gills on which are produced the naked spores. They are distinguished from other members of their family, Agaricaceae, by their chocolate-brown spores. Members of Agaricus also have a stem or stipe, which elevates it above the object on which the mushroom grows, or substrate, and a partial veil, which protects the developing gills and later forms a ring or annulus on the stalk.
&&&&&&&&
غاز
بفتح غین و الف و زای معجمه اسم فارسی نوعی از مرغابی است بزرکتر از اردک و بعربی قاز و اوز* نیز نامند و ذکر یافت در حرف الالف
طبیعت آن
کرم تر و غلیظ و تر از اوردک
افعال و خواص آن
نیز مانند آن و روغن آن محلل و مفتح و جهت ریاح و مغص و استسقا و درد مفاصل شربا و ضمادا نافع است و در قرابادین کبیر دهن آن در اوز نیز مذکور شد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
|| اوز
بکسر همزه و فتح واو مشدده و زای معجمه لغت عربی است و بسریانی اروز و بفارسی قاز و مرغابی و بهندی فانس کویند اوز اسم جنس مرغابی است و مراد نوع کبیر آن است که قاز باشد
ماهیت آن
معروف است اهلی و بری و وحشی می باشد و اهلی آن پرواز نمی کند و بوی آن پرواز می کند

طبیعت
جمیع اصناف آن تا دوم کرم و تا آخر آن نیز کفته اند
افعال و خواص آن
غلیظ الغذا و دیرهضم و کویند چون هضم شود مسمن بدن و محرک باه است و پختن آن با ابازیر و مصالح حاره بهتر و مصلح آن آبکامه و اب انار و از اغذیۀ نافعه از برای برودت کبد و اوجاع باردۀ آنست جهت آنکه کوشت ان شدید الحراره است و چون با زهومت بسیار است که بفارسی سمیت نامند باید که بعد ذبح دو سه ساعت و یا زیاده نیز آن را در زمین دفن نمایند تا بوی زهومت آن کم کردد پس برآورده پرهای ان را کنده شکم آن را شکافته پاک شسته طبخ نمایند و این قلیل الغذاتر از ماکیان است و مهر پختۀ آن جهت زیاده کردن پیه کرده و ریزانیدن سنک کرده و مثانه و التیام فتوق اکلا و ضمادا مؤثر و از خوردن آن بزودی تپ حادث می کردد و بدستور مشوی بطون آن با ابازیر حاره چون فلفل و دارچینی و زیره و امثال اینها و سنکدان آن لذیذ و غلیظ و بطئ الانهضام و چون هضم شود متولد می کردد از ان غذای بسیار و جکر آن لذیذترین جکر حیوانات امثال آن است و غذائیت این از انها بیشتر و سریع الانحدار و بازوهای ان صالح الهضم و الغذا و مغز سر آن طلاء جهت ورم مقعده آزموده و پیه آن جهت تمدد و کزاز و تشنج امتلائی و تحلیل اورام بارده و صلابت مقعده و شقاق آن و تقشر جلد و داء الثعلب و داء الحیه تمریخا و تدهینا و برای تشنج شربا و برای اذیت آبی که در کوش رفته باشد قطورا و با آرد باقلا جهت ورم پستان ضمادا بالخاصیه نافع و زردۀ تخم نیمبرشت آن جهت افزونی عقل و تقویت قوت حافظه و حفظ آن و زوال نسیان و سرفه خشک و قطور آن با زیت نیم کرم در رحم جهت احتباس حیض نافع و دم آن با آب و نمک جهت درد مثانه و تفتیت حصاه شربا بسیار نافع و پوست تخم آن مسحوق جهت اسهال دموی بهترین ادویه است و زبل آن جهت سرفۀ خشک مفید و دهن آن در قرابادین ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
اوز. [ اِ وَزز ] (ع اِ) مرغابی . (غیاث اللغات از منتخب و قاموس ). نوعی از مرغابی . رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 68 و تحفه  حکیم مومن و تذکره  ضریر انطاکی و رجوع به ماده  قبل شود.
|| غاز. (اِ) مرغابی . قاز. خربت . خربط. خربطة. قلولا ۞ .مرغی است حلال گوشت و از جمله  مرغان اصلی و وحشی اقسام آن در مازندران و گیلان و اطراف دریاچه های سیستان و بعض نقاط دیگر ایران بسیار است . پرنده ای است معروف از جنس مرغان آبی . (برهان ). نوعی از مرغابی بزرگ جثه بود. (جهانگیری ). مرغ معروف که آن را بپارسی خربت گویند یعنی مرغابی بزرگ و اینکه با قاف نویسند غلط است یا معرب و در اصل پارسی به غین است . (انجمن آرای ) (آنندراج ). مرغ معروف که آن را مردم قاز گویند و در اصل فرس به غین است . (فرهنگ رشیدی ). این کلمه با قاف هم آمده است ۞ چنانکه در دیوان لغات الترک (ج 3 ص 110) قاز را با قاف به همین معنی آورده است . (از حاشیه  برهان قاطع چ معین ). اسم فارسی نوعی از مرغابی است بزرگتر از اردک ، در افعال مثل بط و از آن گرم تر و غلیظتر و روغن او محلل و مفتح و جهت ریاح و پیچش شکم و استسقا و درد مفاصل شرباً و ضماداً نافع است . (تحفه  حکیم مومن ) :
غاز اگر پهلو زند در باد عدل پهلوان
چرخ عنقاوار متواری شود از بیم غاز.
سوزنی .
- امثال :
زینب غازچران ؛ کنایه از زنی بلندبالا و سبک سار. (ص 936 ج 2 امثال و حکم دهخدا).
مرغ همسایه غاز می نماید ، نظیر:
نعمت ما به چشم همسایه
صد برابر فزون کند پایه
چون ز چشم نیاز می بیند
مرغ همسایه غاز می بیند .
رشید یاسمی .
(امثال و حکم دهخدا ص 1529 ج 3).
مگر این روغن غاز دارد ؛ آنچه تو داری نیز نیک نباشد و بی علتی آرزوی این دیگر کنی . (امثال و حکم دهخدا ص 1724 ج 4). و رجوع به قاز شود.
|| قلولا. [ ق َ ل َ ] (ع اِ) قاز که مرغ معروفی است . (آنندراج از شرح نصاب ) (تحفه حکیم مومن ) یوسف شارح نصاب آن را به ضم اول و فتح لام نویسد. (آنندراج از غیاث ). رجوع به قلولی ̍ شود.
|| قلولی . [ ق َ ل َ لا ] (ع اِ) طایری است که آن را به فارسی قازنامند. (فهرست مخزن الادویة). مرغ بلندپرواز. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به ماده  قبل شود.
|| قاز)اِ.) پرنده ای باشد سفید و بزرگ از جنس مرغابی . گویند ترکی است چه در موید الفضلاء در جنب لغات ترکی نوشته شده بود. (برهان ).در اصل غاز بوده و الحال به قاف خوانند و محرف غاز است . (فرهنگ نظام ). بربط. مرغابی . قلولا :
قاز ار بازو زند بر یاد عدل پهلوان
چرخ عنقاوار متواری شود از بیم قاز.
سوزنی .
/////////////
غاز گونه‌ای از پرندگان است که متعلق به خانواده مرغابی‌سانان (Anatidae) هستند. خانواده مرغابی‌سانان شامل قوها و اردکها نیز می‌شود. این نوع از غازها در زیرخانواده غازسانان (Anserinae) و به گروه آنسرینی (Anserini) تعلق دارند. تعدادی از مرغابیها که از خانواده مرغابی‌های وحشی هستند به نام غاز معروفند.

محتویات  [نمایش]
واژه شناسی[ویرایش]
نام «غاز» از ریشه ghans از زبان نیاهندواروپایی می‌آید. صورت تلفظ آن در انگلیسی باستان gōs، انگلیسی goose، آلمانی gans، دانمارکی gås، سوئدی gäss و در زبانهای سلتی مانند ایرلندی باستان géiss، ایرلندی ، زبان برتون gwaz و در اسپانیایی ganso آلبانیایی gatë، رومانیایی gâskă و چک husa، و در هندی و اردو həns است.

توصیف[ویرایش]
غازها پرندگان نسبتاً بزرگی هستند که حضورشان (حیاتشان) وابسته به آب است. نوع بیشتر غازها در اروپا، آسیا و آمریکای شمالی به طور جدی از نوع پرندگان وحشی و مهاجر هستند که برای گذراندن زمستان از شمال به جنوب می‌آیند. غازها قرنها در یک جا (بدون مهاجرت) زندگی می‌کردند. در مغرب (اروپا) غازها از خانواده گری‌لگ (Greylag) هستند اما در آسیا غازهای کمی (از نوع گرلگ) پرورش یافته‌اند. همه غازها اکثراً گیاه‌خوارند و می‌توانند آفت‌های گلوله‌های پشمی (کاه) که محصول زمینهای زراعتی است بخورند و یا در استخرها (آبگیر) و مناطق پر علف شهری ساکن می‌شوند. آنها همچنین در فرصتهای مناسب بی مهرگان را برای خودشان می‌گیرند و می‌خورند، غازهای محلی انواع غذا را امتحان می‌کنند. غازها معمولاً برای ادامه زندگی جفت‌گیری می‌کنند گرچه شمار کمی از غازها پس از جفت‌گیری از هم جدا می‌شوند. غازها گرایشی برای تخم‌گذاری و نگهداری از آنها دارند. همچنین غازها از آشیانه و جوجه غازها مراقبت می‌کنند که این کار باعث ادامه بقای آنها می‌شود.

خاستگاه و منشأ گونه‌های غاز اهلی[ویرایش]
غازها از خانواده Anatidae و دسته Anser هستند و در تمام نقاط جهان دیده می‌شوند و جزء نخستین حیواناتی می‌باشند که اهلی شدند (بعضی از متون، اهلی شدن غازها را مربوط به ۳۰۰۰ سال قبل در مصر می‌دانند) . غازها به راحتی با زندگی در شرایط آب و هوایی گرم و شرایط جوی سرد وفق پیدا کرده‌اند، حتی دیده شده‌است که بدون حفاظ و سرپناه، زمستان را پشت سر گذاشته‌اند، لذا این نکته می‌تواند دلیل اصلی پراکندگی غازها در نقاط مختلف جهان باشد. غازهای اهلی را در رنگها و شکلهای متفاوتی می‌توان یافت که از نظر جثه بسیار بزرگتر از اجداد وحشی خود هستند. دو گونه اصلی از غازهای وحشی وجود دارند: گروه اول که خاستگاهشان در اروپا است و از نسل غازهای وحشی اروپایی محسوب می‌شوند و به نام Anser anser شهرت دارند. گروه دوم خاستگاه آسیایی دارند و از نسل غازهای Swan (Anser cygnoides) می‌باشند. تلاقی بین غازهای اهلی که خاستگاهشان از این ۲ گونه غاز وحشی است، نتیجه بسیار مناسبی را در بر داشته‌است که در ادامه به آن می‌پردازیم . باید توجه داشت که در بسیاری از کشورها، غازهای اهلی از نظر ژنتیکی بهبود یافته‌اند. از انواع غازهای اهلی که در مناطق آب و هوایی معتدل زندگی می‌کنند می‌توان از، غازهای کانادایی ( Branta canadansis) در امریکای شمالی، غازهای قو شکل امریکایی (Coscoroba coscoroba) در امریکای جنوبی نام برد و از انواع غازهای اهلی که در مناطق گرمسیری هستند می‌توان به، غازهای مصری (Alopochen aegyptiacus) در افریقا، غاز نِنی (Branta sandvicensis) در جزیره هاوایی، غازهای سر نواری (Anser Indicus) در هند و مرکز آسیا، غاز اسپور وینگد (Plectropectus gambensis) در افریقا و غاز سیاه و سفید (Anseranas semipalmata) در استرلیا و گینه نو اشاره نمود.

نژادهای اهلی غاز[ویرایش]
Canada Geese (Branta canadensis) in flight.jpg

غاز کانادا (Branta canadensis)
پرونده:Galuu goose.ogv
رفتار غاز
نوشتار اصلی: نژادهای غاز
نژادهای استاندارد شده‌ای که از غاز امروزه در ایالات متحده آمریکا و سایر نقاط دنیا وجود دارد، اغلب از نژاد وحشی خاکستری بوجود آمده‌است. نژادهای اقتصادی که امروزه در اغلب پرورشگاه‌های مخصوص غاز در دنیا وجود دارند عبارتند از:

۱ . نژاد تولوز Tuolouse : نژاد فرانسوی و منسوب به شهر تولوز است و بیش از هر نژاد دیگر از نظر تولید گوشت مورد توجه قرار گرفته‌است زیرا دارای جثه بزرگ بوده و اصلاح شده می‌باشد. وزن در غازهای نر بالغ در حدود ۷/۱۱ کیلوگرم و در غازهای ماده بالغ در حدود ۹ کیلوگرم می‌رسد. بدن حجیم، پهن پایین افتاده و جمع وجور و تقریباً کم پر است.

۲ . نژاد امبدن Embden : به این نژاد آمدن Emden نیز می‌گویند. این نژاد آلمانی است وابتدا در شهر برمن Bermen آلمان پرورش داده می‌شد وبه همین نام نامیده می‌شد، ولی چون اولین بار از شهر آمدن آلمان به انگلستان برده شد، از این رو به نام نژاد آمدن معروف گردید. نژاد مذکور یکی از نژادهای محبوب غاز است که از نظر تولید گوشت قابل توجه است زیرا دارای جثه‌ای بزرگ است ولی بدن مانند نژاد تولوز پایین افتاده و جمع و جور نیست. پر و بال‌ها نارنجی سایه دار می‌باشد. رنگ منقار روشن‌تر از رنگ پاهاست و رنگ چشم‌ها آبی درخشان است.

۳ . نژاد چینی Chines : نژاد چینی از نظر وزن و جثه به پای دو نژاد تولوز وامبدن نمی‌رسد ولی از نظر شکل ظاهر کاملاً از دو نژاد دیگر متمایز است. بدن کاملاً مستقیم است و پاها و گردن نسبت به بدن تقریباً بلندتر می‌باشد. این نژاد یک برجستگی دکمه مانند در قاعده منقار دارد. از نظر رنگ دو نوع از این نژاد وجود دارد. یکی نوع قهوه‌ای و دیگری نوع سفید است.

۴ . نژاد آفریقائی African : یکی از نژادهای سنگین وزن غاز است که استاندارد شده‌است. این نژاد برای اولین بار در سال ۱۸۷۴ معرفی گردید و در دو گونه قهوه‌ای (یا خاکستری) و سفید وجود دارد. این نژاد از نژاد چینی بوسیله بدن سنگین و گردن ستبر و کلفت خود متمایز می‌گردد. دارای بدنی عمیق، طویل بوده و جناغ کشیده می‌باشد و بدن را تقریباً مستقیم نگه می‌دارد. پرنده‌های بالغ این نژاد دارای برجستگی دکمه مانند و بزرگی در انتهای بالای منقار می‌باشند. رنگ این دگمه ممکن است در اثر سرما و یا هنگام عصبانیت و آزار تغییر کند.

۵ . نژاد کانادائی Canada : نژادی بزرگ و زیبا با گردنی راست و بلند و سیاه و لکی سفید مانند کروات در زیر گلو است و به همین دلیل «غاز کروات» نیز نامیده می‌شود. این غاز از غازهای وحشی آمریکای شمالی سرچشمه می‌گیرد که وزن آن از ۵/۱ کیلو تا ۶ کیلوگرم متغیر است. به علت وحشی بودن بهتر است آن‌ها را در محیط‌های بسته نگهداری کرد و یا این که به موقع پرهای آن‌ها را قطع کرد. چنانچه مدت مدیدی نگهداری شود به خوبی اهلی و خانگی می‌شود.

۶ . نژاد سبواستوپول Sevastopol : غازی سفید با جثه متوسط است که به خاطر پرهای بلند فر دار معروف است و پرهای مذکور تمامی بدن پرنده را می‌پوشاند. وزن غاز نر آن در حدود ۵ تا ۶ کیلوگرم ووزن غاز ماده آن در حدود ۴ تا ۵ کیلوگرم است. منقار و ساق پا به رنگ نارنجی و چشم‌ها به رنگ آبی روشن است. منشأ این نژاد قاره اروپا و در امتداد رودخانه دانوب و در اطراف دریای سیاه می‌باشد.

۷ . نژاد زرد آمریکایی American Buff : این نژاد جزو نژادهای متوسط الجثه می‌باشد و غاز نر آن در حدود ۸ کیلوگرم و غاز ماده در حدود ۷ کیلوگرم وزن دارند. چشمان آن به رنگ فندقی تیره و رنگ منقار و ساق پا و پنجه‌ها نارنجی است.

۸ . نژاد زرد بریکون Brecon Buff : این نژاد در سال ۱۹۳۰ میلادی در ایالت ولز انگلستان به وجود آمد و اولین نژاد از نژادهای زرد بود که استاندارد گردید. این نژاد جزو نژادهای متوسط غاز بوده و ساق پای آن صورتی رنگ است و پنجه پا و منقار و چشم به رنگ قهوه‌ای است.

۹ . نژاد فرانکونیان Frankonian : نژادی کهن و آلمانی است که از بخش شمالی ایالت باواریا Bavaria آمده‌است و نژادی کوچک است که وزن آن در حدود ۴ تا ۶ کیلوگرم است و روش نگهداری آن بسیار ساده و آسان است. معمولاً به دو گونه قهوه‌ای و آبی روشن دیده می‌شود و گونه آبی روشن آن آخیراً به وسیله موسسه استاندارد آلمان پذیرفته شده‌است.

۱۰ . نژاد لینی Leine : این نژاد در نزدیکی اولدنبرگ Oldenburg آلمان به وجود آمده‌است و از نژادهای متوسط الجثه بوده که به خوبی چرا می‌کنند و می‌تواند در مسافت‌های طولانی به چرا بپردازد. اندامی عمودی و قائم دارد و ناحیه خلفی بدن را مستقیم نگه می‌دارد، معمولاً به دو رنگ سفید و خاکستری دیده می‌شود. وزن غاز نر در حدود ۷ کیلوگرم و وزن غاز ماده در حدود ۵ تا ۶ کیلوگرم است. این نژاد توجه کافی به جوجه‌های خود مبذول می‌کند.

۱۱. نژاد لیپی گانز Lippeganse : نژادی آلمانی و بسیار نادر است که اطلاعات چندانی در مورد آن موجود نیست. معمولاً به رنگ سفید است و منقار آن نوک تیز و صورتی رنگ است.

۱۲. نژاد نرماندی Normandy : این نژاد متعلق به منطقه نرماندی فرانسه می‌باشد و از مشخصات ممیزه آن امکان تفکیک نر و ماده از روی رنگ می‌باشد، به طوری که غاز نر همیشه سفید رنگ است، در حالی که غاز ماده به رنگ سفید و خاکستری است. رنگ چشم‌های این نژاد همیشه آبی است. غاز نر در حدود ۵/۴ تا ۵/۵ کیلوگرم و غاز ماده در حدود ۴ تا ۵ کیلوگرم وزن دارد.

۱۳. نژاد سفید نروژی Norwegian White : این نژاد نروژی به منظور تامین گوشت مناسب به وجود آمده‌است. غاز نر در حدود ۹ کیلوگرم وزن دارد، در حالی که وزن غاز ماده در حدود ۸ کیلوگرم است. متأسفانه این نژاد امروزه در نروژ بسیار کمیاب شده‌است. نژادی مقاوم، دلیر و خودکفاست. غاز ماده مادر خوبی برای جوجه‌های خود می‌باشد و قادر است که سالیانه در حدود ۱۰۰ عدد تخم بگذارد، البته به شرطی که مجبور نباشد بر روی تخم‌ها بخوابد.

۱۴. نژاد مهاجر Pilgrim : این نژاد را نیز می‌توان از روی رنگ تعیین جنسیت کرد، به طوری که غازهای نر همگی به رنگ سفید و با چشم‌های آبی می‌باشند، اما غاز ماده به رنگ خاکستری با لکه سفید بر روی سر و چشم قهوه‌ای می‌باشند. منقار و پاها در هر دو جنس نارنجی است. جوجه یک روزه نر، زرد یا نقره‌ای با منقاری روشن است، در حالی که جوجه یک روزه ماده خاکستری سبز فام با منقاری تیره‌است.

تولید مثل غاز[ویرایش]
تخمگذاری در غازها در اوائل پاییز شروع می‌شود. برای جمع‌آوری تخم غاز مخصوص جوجه کشی باید غازهای تخمی را مورد انتخاب قرار داد و بهترین آن‌ها را از نظر وزن و تعداد تخم و سلامت بدن و بنیه انتخاب نمود. معمولاً با این منظور غازهائی را انتخاب می‌کنند که دارای وزن متوسط هستند. از چند ماه قبل از جمع‌آوری تخم جوجه کشی، غاز نر و ماده را برای جفت گیری بین هم رها می‌کنند. تشخیص جنسیت در غازها به خصوص در غازهای جوان مشکل است غازهای نر معمولاً بزرگ تر و وحشی تر از غازهای ماده هستند. غازهای ماده دارای طبعی ملایم و آرام بوده و کم و بیش ترسو به نظر می‌رسند. غازهای نر اغلب وحشی و جنگجو می‌باشند و حتی بعضی اوقات بدون هیچگونه دلیلی به اطفال و پرندگان دیگر حمله می‌کنند. غاز نر دارای صدائی بلند است در حالی که غاز ماده دارای صدای بم و وحشی می‌باشد. گردن غاز نر بلندتر از غاز ماده بوده و حجیم‌تر می‌باشد. اگر جمع‌آوری تخم جوجه کشی در بهار انجام گیرد باید از پاییز غازهای نر و ماده را بین هم انداخت معمولاً جفتگیری بین غازها در تمام مدت سال انجام می‌گیرد.

تغذیه غاز[ویرایش]
علف خوار.دور ریزهای غذایی را می خورد.مثل برنج یا نان خشک.البته توصیه میکنم برنج کمتر داده شود خصوصاً در غازهای کوچک.نان هم پاکیزه باشد.کپک نزده باشد.

[نمایش] ن ب و
سرده‌های معروف پرندگان
پانویس[ویرایش]
منابع[ویرایش]
پرورش، نگهداری وبیماری‌های پرندگان آبزی، تالیف دکتر احسان مقدس، چاپ اول، سال ۱۳۸۶، تهران، انتشارات محمدی .
///////////
قس اوز در عربی:
الإوز (الاسم العلمي: Anserini)، طائر مائي ينتمي إلى الفصيلة البطية. وتتألف هذه القبيلة من الأجناس الإوز الرمادي (Anser)، الإوز الأسود (Branta) والإوز الأبيض (Chen). بعض الطيور الأخرى، يرتبط معظمها إلى جنس الشهرمان. يعتبر جنس الإوز هي الأكثر أختلافا من الأعضاء المرتبطة بفصيلة البطية ومعظمها أكبر من الأوزات الحقيقية، والبط التي هي أصغر.
////////////
قس آنگسابرلر پِنددِک:
Angsa berleher pendek (Inggris: goose) adalah jenis burung yang termasuk ke dalam famili Anatidae. Famili ini termasuk angsa dan bebek. Angsa berleher pendek berbeda dengan angsa (swan). Angsa berleher pendek masuk ke dalam subfamili Anserinae suku Anserini, namun angsa masuk ke dalam suku Cygnini.
//////////
قس در عبری با فیلترشکن!
////////////
قس در کردی:
Qaz (Anserini), êlek e (tribus) mezin e ji balindeyên avî ji famîleya qazan yan Anatidae ku pir cinsan tê da hene. Cinsên êla qazan, Anser (qaza boz), Branta (qaza reş) û Chen (qaza sipî).
///////////
قس مرغابی در پنجابی:
مرغابی پانی پنچھیاں دے اک ٹبر بطخاں دا اک ٹوکرہ اے۔ ایہ بطخ توں وڈیاں ہوندیاں نیں تے کج ہنس ایہناں توں وڈے نیں۔
ونڈاں[لکھو]
سونا مگھ
||
الیوتی مرغابی
انڈی مرغابی
سانولی سری مرغابی
تعاری سری مگھ
بارنیکل مرغابی
کالی برانٹ
نکی کینیڈا مرغابی
کینیڈا مرغابی مرغابی
کیپ بیرن مرغابی
چینی مرغابی
پالی مرغابی
مصری مرغابی
ایمڈن مرغابی
پگبن مرغابی
پالی مرغابی
بین گوز
وڈی چٹھے متھے والی مرغابی
ہری ٹینی مرغابی
کیلپ مرغابی
چھوٹی چٹے متھے والی مرغابی
پیلا پیر مرغابی
اورینوکو مرغابی
گلابی پیرانوالی مرغابی
ٹھمنی مرغابی
رتی چھاتی آلی گوز
راس مرغابی
رتے سروالی مرغابی
برفیلی گوز
راس مرغابی
پلیکٹوپٹیرس گیمبنسس
ہنس مرغابی
میگلن مرغابی
بارلے جوڑ[لکھو]
Search Wikimedia Commons    وکیمیڈیا کامنز چ مورتاں: مرغابی
[1]
گٹھ: بطخاں
///////////
قس کاز در ترکی استانبولی:
Kaz, iri ve beyaz veya boz tüylü, ayakları perdeli kuş türlerine verilen ad.
Erkek ve dişisi aynı büyüklüktedir. Genellikle kuğulardan küçük, ördekten büyüktür. Beslenme şekli kuğu ve ördeklerden farklıdır. Genellikle doğu anadolu bölgesinde bulunur.
//////////
قس هنس در اردو:
ہنس کا تعلق قازی النسل پرندوں کے گروہ قازخن سے ہے۔
//////////
قس قِزِه در زازاکی:
Qeze yew heywana verê keyana.
N write.svg  Eno meqale yew vernuşteyo. Şıma şenê enê nuştey bıvurnên.
//////////
Goose
From Wikipedia, the free encyclopedia
For other uses, see Goose (disambiguation).
Goose
Temporal range:
Late Miocene-Holocene, 10–0 Ma
O
S
D
C
P
T
J
K
N
Canada goose flight cropped and NR.jpg
Canada gooseBranta canadensis

Kingdom:
Phylum:
Class:
Order:
Family:
Subfamily:
Tribe:
Anserini
Anser
Branta
Chen
and see text
Geese are waterfowl belonging to the tribe Anserini of the family Anatidae. This tribe comprises the genera Anser (the grey geese), Branta (the black geese) and Chen (the white geese). Some other birds, mostly related to the shelducks, have "goose" as part of their names. More distantly related members of the family Anatidae are swans, most of which are larger than true geese, and ducks, which are smaller.
Contents
  [show] 
Etymology[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/b/b5/Canada_goose_gosling_-_natures_pics.jpg/220px-Canada_goose_gosling_-_natures_pics.jpg
Canada goose gosling
The word "goose" is a direct descendent of Proto-Indo-European root, *ghans-. In Germanic languages, the root gave Old English gōs with the plural gēs and gandres (becoming Modern English goose, geese, gander, and gosling, respectively), Frisiangoesgies and guoskeNew High GermanGansGänse, and Ganter, and Old Norsegās. This term also gave Lithuanian žąsìsIrish  (goose, from Old Irish géiss), LatinanserGreek χήν/khēnDutch gansAlbanian gatë (heron), Sanskrit hamsa and hamsiFinnish hanhiAvestan zāōPolish gęśUkrainian гуска and гусакRussianгусыня and гусьCzech husa, and Persian ghāz.[1][2]
The term goose applies to the female in particular, while gander applies to the male in particular. Young birds before fledging are called goslings.[1] The collective noun for a group of geese on the ground is a gaggle; when in flight, they are called a skein, a team, or a wedge; when flying close together, they are called a plump.[3]