۱۳۹۶ مهر ۶, پنجشنبه

مداخل مخزن الادویه (پنجاه و هفتم) 14

عود البلسان
بفتح باء موحده و لام و سین مهمله و الف و نون
ماهیت آن
شاخهای درخت بلسان است بهترین آن کندم رنک خشبوی آنست
طبیعت آن
کرم و خشک در سوم
افعال و خواص آن
مفتح سدد و مقوی قوی و با تریاقیت امراض الراس جهت دوار و صرع و تنقیۀ رطوبات دماغی و تاریکی چشم امراض الصدر و الغذاء و النفض و السموم جهت ربو و ضیق النفس و سردی معده و جکر و بادزهر سموم و کزیدکی افعی را مفید الرحم بخور آن جهت تجفیف رطوبات رحم و عقم را زائل سازد مقدار شربت آن تا نیم مثقال مضر امعا مصلح آن کثیرا بدل آن حب آن و در بلسان نیز ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
عود بلسان . [ دِ ب َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شاخ درخت بلسان است . (از تحفه  حکیم مومن )(از مخزن الادویة). عودالبلسان . رجوع به بلسان شود.
|| بلسان . [ ب َ ل َ ] (ع اِ) درختی است کوچک مانند درخت حنا و در عین الشمس که از توابع مصر است روید و روغنش منافع بسیار دارد. (منتهی الارب ). شجره  مصری است و برگ وی به برگ سداب ماند اما سفیدتر بود. (از اختیارات بدیعی ). درختی معروفست جز در ده مطریه که از توابع مصر است نمی باشد، ورقش به سداب ماند و بر سفیدی زند. (نزهة القلوب ). در حوالی فسطاط مصر گیاهی شاخه مانند میروید که آنرا بلسان نامند و جز در آنجا، در جایی دیگر از دنیا موجود نباشد. (از صورالاقالیم اصطخری ). درختی است معروف که در بلاد حبش می روید ارتفاعش 13 قدم شاخه ها و برگهایش کوچک و سبز می باشد، و بلسم جلعاد که در عطر وخوشبویی مشهور بود از آن تحصیل میشد. شعراو مورخین قدیم آن را بسیار توصیف نموده اند و اطبای قدیم نیز منافع بسیار برای آن ذکر کرده اند از قبیل شفای امراض و جراحات و غیره . و در آن زمان در میان اهالی مشرق نیز بسیار مستعمل بود بطوری که تجار آن را خریده به مصر میبردند و اهالی مصر آنرا خریده برای تدهین اموات به کار میبردند. و در کتاب مقدس مذکور است که قافله  اسماعیلیان که یوسف را خریدند بلسان به مصر میبردند و بعد از چندی کمیاب شده بازارش بسیار رواج یافت بطوری که به دو برابر با نقره فروخته میشد.گویند چون تیطس و پومپیوس به رومیه مراجعت می نمودندقدری بلسان با خود بردند تا علامات فتح و ظفر ایشان باشد. اما طور تحصیل بلسان آن است که درخت مرقوم را به استصواب تیشه یا تبر قدری زخم کرده بلسان از آن جاری شده در ظرفهای گلی که برای این کار آماده است ریخته میشود. برخی را عقیده است که زقوم همان بلسان جلعاد است . (از قاموس کتاب مقدس ). مایع روغنی معطری که از چند گیاه مختلف بدست می آید. بلسان مکی از درخت بلسان ، و بلسان امریکایی از درخت کبوده  کانادایی ، و بلسان افریقایی از بادرنجبویه  کاناری که گیاه کوچکی است گرفته میشود. (از دایرةالمعارف فارسی ). گیاهی است از تیره  سدابیان که بصورت درختچه است و دارای گلهای سفید می باشد. همه  اعضای این گیاه محتوی ماده  صمغی می باشند که در صورت خراش یا نیش حشرات این ماده صمغی از آن خارج میشود. دانه  این گیاه را حب البلسان نیز گویند و بنام تخم بلسان در تداوی مصرف میشود. درخت بلسان . ابوشام . بشام . بلسم مکه . درخت بلسان مکی . بلسم اسرائیل . مکه بلسن آغاجی . بلسان آغاجی . بلسان مکی . شجرةالبلسم . (از فرهنگ فارسی معین ) :
به لسانش نگر که چون بلسان
روغن دیریاب می چکدش .
خاقانی .


باغچه عین شمس گلخن جی دان
وز بلسان به شمر گیای صفاهان .
خاقانی .

بلسان مصر خواهی به لسان من نظر کن
چه عجب حدیث شیرین ز چنین رطب لسانی .
نظامی .

|| نام عام گیاهانی است که از آنها صمغ استخراج میشود. (فرهنگ فارسی معین ).
- حب البلسان ؛ دانه  بلسان . مَنشَم .(منتهی الارب ): حب البلسان گرمتر از عود بلسان است . (از ذخیره  خوارزمشاهی ).
- روغن بلسان ؛ دهن بلسان . روغن که از درخت بلسان گیرند. رجوع به روغن شود.
|| نوعی از پرندگان که همان «زرازیر» باشد، و ابن عباس در حدیثی گوید: «بعث اﷲ الطیر علی اصحاب الفیل کالبلسان » و عبادبن موسی گوید منظور از بلسان در اینجا زرازیر (ج ِ زرزور) است . (از ذیل اقرب الموارد از لسان و تاج ).
////////////
بَلَسان ، درختچه ای خاردار، به نام علمی کُمّیفُرا اُپوبالسامُم (خانوادة بورْسِرائیان )، که از صَمغِ (شیرة ) آن ، روغنی خوشبو دارای خواص درمانی می گیرند.

واژگان . واژه های بلسان و بَلْسَم (= روغن / مرهمِ بلسان ) و بَشام (رجوع کنید به دنبالة مقاله ) در عربی ، bolesem یا em § s ¦ be عبری ، bؤlsamon یونانی ، و balsamum لاتینی با واژة اکّدیِ mu § bas و سُریانی ma ¦ rsa ¦ appu ، همه به یک معنی ، همریشه اند (رجوع کنید به تعلیقات لیوی بر اَقراباذینِ کِندی ، ش 43، ص 245؛ محمد سعید، ص 23ـ24).

پیشینه . بلسان از روزگار باستان در خاورمیانه و نزدیک و در حوزة دریای (مدیترانه ) شناخته شده بوده است . شاید قدیمترین وصف گیاهشناختی بلسان از آنِ حکیم و طبیعیدان یونانی ، تئوفراستوس (ح 371ـ287 ق م ) باشد، که می گوید: «درختِ همیشه سبزِ آن به بلندی یک ] درختچة [ انارِ نسبتاً بزرگ و دارای شاخه های بسیار است ؛ برگش مانند برگ سَداب ولی بسیار کمرنگتر از آن است ؛ میوه (دانه )اش در اندازه و شکل و رنگ مانند میوة بُطْم ] = درخت سقّز [ است ؛ این ] میوه [ هم بسیار خوشبو است و بویش حتی از بوی صمغ درخت تندتر است » (ج 2، ص 245ـ246). همین وصف با تفصیلی بیشتر از طریق ترجمة عربی کتاب ادویة مفردة پزشک و گیاهداروشناس یونانی دیوسکوریدس (سدة اول میلادی ) و شاید از منابع دیگری به حکمای دورة اسلامی رسیده است (مثلاً رجوع کنید به وصف حکیم مؤمن ، پزشک شاه سلیمان صفوی ، ص 176، 270؛ نیز رجوع کنید به تصویر).

دربارة رویشگاههای باستانی بلسان گزارشهای متفاوتی در نوشته های پیشینیان یافت می شود. ظاهراً قدیمترین منبع اطلاع حکمای دورة اسلامی در این باب ، گزارش دیوسکوریدس (ترجمة عربی به نقل ابن بیطار، ج 1، ص 107؛ ترجمة قدیم انگلیسی ، ص 18ـ19) بوده است ، که می گوید بلسان فقط در «غَوْرِ» ] درّة رود اُردن [ بلاد یهود ] = فلسطین ، به معنای گسترده تر قدیم [ می روید (در ترجمة انگلیسی : «فقط در درّه ای در یهودیّه و در مصر»). اما برخی از این حکما (از جمله ماسرْجویة بصری و ارّجانی ، هردو به نقل ابوریحان بیرونی ، ص 125؛ ابن بیطار، همانجا؛ و انطاکی ] متوفی 1008 [ ، ص 121) و، به تبع اینان ، برخی از متأخّران (مثلاً مؤلفان برهان قاطع و منتهی الارب ، ذیل «بلسان »)، رویشگاه بلسان را فقط در مصر و آن هم در «روستا»یِ عین شمس (= شهر عین شمسِ کنونی ، نزدیک قاهره ) ذکر کرده اند. زکریای قزوینی (قرن هفتم )، بی ذکر مأخذ خود، می گوید: «رویشگاه بلسان جز در مطریّه ] روستایی در مصر قدیم ، دارای چاهی معروف [ در هیچ جای جهان نمی باشد و فقط در آنجاست که روغن آن را به دست می آورند» (ص 180ـ 181). انطاکی (همانجا) دربارة چاه مذکور از «کتب نصاری '» (؟) نقل می کند که حضرت مریم ، علیهاالسلام ، «وقتی که با ] فرزند خود [ مسیح گریخت ، به مطریه پناه برد و در کنار این چاه اقامت کرد، و وقتی که جامه های مسیح را شست و آب آنها را چلانید، بلسان ] در کنار آن چاه [ رویید. نصاری این درخت را بزرگ می دارند، روغن آن را به چند برابر وزن آن به زر می خرند، آن را در آب غسل تعمید می اندازند، و بطریقها و راهبان آن را ذخیره می کنند»، و قزوینی (همانجا) می افزاید که «در مطریه مردی نصرانی هست که ] شیرة [ بلسان را می پزد و با تصفیة آن ، روغن بلسان به دست می آورد، تصفیة آن ، روغن بلسان به دست می آورد، و هیچکس را از ] راز این [ صناعت آگاه نمی کند». برخلاف اینها، احمدبن محمد غافقی ، گیاهداروشناس اندلسی (متوفی 560) ادعا کرده است که بلسان در مصر نمی روید (ص 17). اما مصریان باستان روغن بلسان را از پونْت (= نام مصری قدیم برای بخشی از شرق افریقا، احتمالاً شامل سومالیِ امروزی و بخشی از حبشه ) و شاید از جایهای دیگر وارد می کردند (تعلیقات لیوی ، همانجا).

دربارة دیگر رویشگاههای قدیم بلسان این گزارشها را می یابیم : روغن بلسان در بابل بسیار شایع بود و مانند سَگْبینَج در پزشکی به کار می رفت (تعلیقات لیوی ، همانجا)؛ «بلسان در بادیة سوریا می رود؛ می گویند فقط دو باغ ] در آنجا [ هست که بلسان در آنها کاشته می شود... و بلسان در هیچ کجا خودرو نیست ... صمغ ناب ] حاصل از این دو کشتزار [ به دو برابر وزن خود به سیم فروخته می شود» (تئوفراستوس ، همانجا)؛ در روزگار عبرانیان ، بلسان در باغهایی نزدیک بحرالمیّت کاشته می شد؛ فاتحان رومیِ فلسطین این باغها را تصرف کردند و، از آن پس ، باغهای بلسانِ اریحا و عین جَدی منبع درآمد مهمی برای رومیان گردید ( د. جودائیکا ، ذیل "Balsam" ، به نقل از پلینیوس اصغر ] = پلینیوس اکبر؟ [ ؛ نیز رجوع کنید به گفتة نیقلاوس ] = نیکلائوسِ دمشقی ، سدة اول ق م [ ، به نقل ابوریحان بیرونی ، ص 125ـ 126: «بلسان در شام در نزدیکی بحرالزَّفت ] = بحرالمیّتِ مذکور [ می باشد»). به روایت جیمز هاکس (ص 186)، «بلسان ... در بلاد حَبَش ] ظاهراً منظور همان پونت است [ می روید؛ در قدیم ، بَلْسَمِ جِلْعاد ] ناحیه ای کوهستانی در فلسطین در مشرق رودخانة اُردن [ به خوبی و خوشبویی معروف بود و بازرگانان آن را خریده به مصر می بردند و اهالی مصر آن را برای تدهین اموات به کار می بردند... پس از چندی کمیاب شد... به طوری که به دوبرابر وزن با نقره فروخته می شد.»

بلسان گونه های بسیاری دارد، که برخی از آنها در سومالی و یَمَن یافت می شود؛ به حال خودرو در بادیة مکّه نیز می روید و در آنجا به آن ، بِشِم می گویند ( د. جودائیکا ، همانجا). واژة بشم صورت امروزین بَشام است که وصف مدلول آن در آثار برخی از پیشینیان یافت می شود. قدیمترین وصف آن شاید نوشتة کوتاه ابوحنیفة دینوری (قرن سوم ؛ ج 1، ص 46ـ47) باشد، که گیاهان عربستان را خوب می شناخت ، ولی او متعرّض قرابت بشام و بلسان نشده است . وصف گیاهشناس نامدار اندلسی ، ابوالعباس نباتی معروف به ابن الرومیّة (561ـ637)، صریحتر است (به نقل ابن بیطار، ج 1، ص 95): «...بشام در کوههای مکّه بسیار است . شاخه ها و برگهای آن مانند آنِ بلسان ... ولی خود درختش بسی بزرگتر از بلسان است ... تازیان بادیه نشین میوه های آن را که مانند میوة مَحْلَب ] = گونه ای آلبالوی وحشی [ است ، می خورند... ] گذشته از شیرة سفید لزج خوشبوی آن [ ، همة درخت خوشبو و برگهای آن شیرین است ... حَبّ البلسان را به مکه می برند و می فروشند و از آنجا به کشورهای دیگر برده می شود» (نیز رجوع کنید به وصف انطاکی از بشام ، ص 112ـ113، که از جمله ، می گوید: «گیاهی در اصل حجازی که اکنون در بیت المقدس و عراق و مصر کاشته می شود و به جای بلسان به کار می رود»). این همان دانه ای است که دیوسکوریدس درباره اش گفته است (همانجا): «دانه هایی از بلادِ موسوم به بِتْراء (در متن عربی ، ناخوانا؛ شهری باستانی در شمال غربی عربستان ، در قسمت «صَخْریّة » ] سنگی [ آن ؛ اکنون در جنوب غربی اُردن ) آورده می شود، مانند دانه های هوفاریقون که دانه های بلسان را با آنها غِش می کنند...». «بَلسمِ مکّه » که هنوز هم مانند «بلسم جلعاد» شهرتی دارد ظاهراً از این گونة حجازی بلسان به دست می آید.

شیوة گرفتن و آزمودنِ روغن بلسان . تئوفراستوس در عهد باستان دربارة شیوة استحصال صمغ بلسان روایت کرده است (همانجا) که مؤلفان سپسین کمابیش نقل کرده اند: «گویند در وقت ] ظهورِ/طلوعِ ستارة [ کَلْب ] = شِعرای یَمانی [ که آفتابْ سوزان است ، شکافهایی با ابزار آهنیِ سَرْکج در تنه و در قسمتهای بالای درخت می دهند. گردآوری صمغ در سراسر تابستان ادامه دارد، اما مقداری که جاری می شود زیاد نیست ؛ در یک روز یک نفر می تواند به قدر یک صدف گرد آورد» (در دیوسکوریدس ، همانجا:«صمغ آن چندان اندک می چکد که سالی بیش از شش یا هفت رَطل یا اَوقیه نمی توانند به دست آورند») ابونصرحسن خطیبی (؟؛ به نقل ابوریحان بیرونی ، ص 126) می گوید: «در اواخر تابستان درخت را شکاف می دهند و قاروره هایی ] شیشه هایی [ در محل شکافها می آویزند که آنچه جاری می شود در آنها گرد آید.»

به سبب کمیابی و گرانی روغن بلسان ، در قدیم آن را به روشهای مختلف غِش می کردند، مثلاً با درآمیختن آن به عسل ، شمع ، تربانتین یا روغنهایی مانند روغن مَصْطَکی و سوسن (دیوسکوریدس ، همانجا). شیوه هایی که دانشمندان دورة اسلامی برای آزمودن نابی روغن بلسان ذکر کرده اند، عمدتاً همان گفته های دیوسکوریدس است : اگر تکّه ای پشم را به روغن ناب بلسان بیالایند و سپس با آب بشویند، اثری از روغن نمی ماند، اما در مورد روغن مغشوش ، روغن به پشم می چسبد. دیگر اینکه روغن ناب به آسانی در آب یا شیر حل می شود و آبْ شیرْ مانند می گردد، اما صمغ مغشوش بر روی آب می ماند...یا بر سطح آب پراکنده می شود. ماسَرجویه (به نقل ابوریحان بیرونی ، همانجا) می افزاید: «اگر آن را بر شیر بچکانند، شیر را دَلَمه می کند.» بیرونی نیز پدیدة شگفت انگیزی را از محمدِ زکریای رازی نقل کرده (همانجا) که اگر روغن ناب بلسان «بر کُرّاث (= گندِنا، تَره ) و آهن ] نهند [ شعله ور می شود» (رجوع کنید به شهمردان رازی ، ص 238ـ239، که در شرح این نکته می گوید: «جوالدوز بِدو ] = به روغن ناب بلسان [ فرا زنند و به چراغ یا آتش دارند، بیفروزد و اگر بر گندنا نهند، همچنین بسوزد»).

مصارف . در روزگار قدیم ، روغن بلسان بهترین و گرانبهاترین «اَطْیاب » (موادّ خوشبوی ) گیاهی به شمار می آمد، اما امروزه دیگر چنین مصرفی ندارد ( د. جودائیکا ، همانجا). شاخه های نازک خوشبوی بشام را تازیان بادیه نشین به عنوان مسواک و برگهایش را برای سیاه کردن موی سر به کار می بردند (دینوری ، همانجا).

مصارف درمانی بسیاری برای اجزای گوناگون بلسان (میوه / دانه ، چوب ، برگ و، بویژه ، صمغ آن ) ذکر کرده اند. حسب المعمول ، تجویزات حکمای دورة اسلامی در این خصوص هم عمدتاً برگرفته از نوشته های جالینوس و دیوسکوریدس (یا پیروان او) است (با تغییراتی در عبارات ). به تشخیص جالینوس (به نقل ابن بیطار، ج 1، ص 108)، بلسان ، بویژه روغن آن ، در درجة دوم «مُجفِّف » (خشکاننده ) و «مُسخِّن » (گرم کننده ) و، با وجود این ، «لطیف » است . دیوسکوریدس (همانجا) بیش از بیست مورد درمانی برای اجزای بلسان ذکر کرده است : 1) روغن بلسان «چیزهایی را که باعث تیرگی مردمک چشم می شود، می زداید» (در هروی ، ص 61ـ62: «چشم را روشنی بیفزاید» و «بَصَررا تیز کند») سَردی زِهدان را درمان می کند؛ جنین و مَشیمه را بیرون می راند (در هروی ، ص 62: «کودک را بیرون می آورد»)؛ ریم کورَکها را می زداید (در هروی ، همانجا: «ریشهای گَسْت ] = زشت و چرکین [ را پاک گرداند»)؛ مُدرِّ پیشاب و برای عُسرالبَول سودمند است ؛ «پادزهر اقونیطُن (= خانِق النِّمِر رجوع کنید به بیش * ) و زهر افعی است » (در هروی ، همانجا: «کسی را که خانق النمر خورده باشد یا افیون یا فُطر ] = قارچ سمّی [ سود کند»)؛ از اخلاط بعض روغنها و مرهمها و معجونهاست ؛ 2) دانة بلسان برای درمان «شَوْصَة » (= ذات الجنب ؟)، آماس گرم در شُش ، سرفه ، عِرق النَّسا (= سیاتیک )، صرع ، سرگیجه ، نفسْتنگی ، عسرالبول ، گزش افعی ، مَغْص (= درد و پیچش روده )، درد زهدان ، و غیره سودمند است ؛ 3) چوب بلسان برای سوءهاضمه ، گزش افعی ، تشنج عصب ، زخمهای سَر، و ادرار پیشاب سودمند است ؛ برای غلیظ کردنِ روغنها و مرهمها به آنها آمیخته می شود. در حالی که بعض حکیمان دورة اسلامی (مثلاً، ابن سینا، ج 1، ص 420ـ 421؛ هروی ، ص 61ـ62؛ انصاری شیرازی ، ص 72ـ73؛ حکیم مؤمن ، ص 176، 270، 395ـ396، 617ـ618) عمدتاً همین مطالب را تکرار کرده اند. موارد استعمال جدیدی هم در نوشته های برخی دیگر یافت می شود، مثلاً (همه به نقل ابن بیطار، ج 1، ص 108ـ 109)؛ سنگ کلیه و مثانه را خُرد می کند؛ به بارداری کمک می نماید (محمد زکریای رازی )؛ برای کژدم گزیدگی سودمند است ؛ چکاندن آن در گوش ، گوشْ درد را آرام می کند (علی بن سهلِ طبری )؛ مالیدن آن بر «بَیاض » (= بَهَق ؛ رجوع کنید به بَرَص * ) آن را می زداید؛ (عصارة برگ آن ) زالوی به گلو چسبیده را بَر می کَنَد، و طِلای پوست سوختة چوب آن ، آمیخته به سرکه ، زگیل را رفع می کند (اسحاق بن سلیمان اسرائیلی )؛ روغن بلسان یکی از اجزای اصلی «تِریاق فاروق » (رجوع کنید به تِریاق * ) است ؛ برای درمان سکتة مغزی ، ابتدا «نزول آب » (= آب مروارید)، «اختلاج » (تشنج )، رَعشه ، لَقوه ، ضعیفی نبض ، کُندی و سنگینی حرکت ، و جز آنها، سودمند است (ابن أبی الاشْعَث ).

در روزگار ما، بسیاری از مصارف درمانی بلسان در شرق متروک شده است . روغن بلسان را بیشتر به عنوان مرهمی برای زخمها و به عنوان پادزهر مار و عقرب گزیدگی ( د. جودائیکا ، همانجا) و، در ایران ، برای درمان همه گونه زخم و ضربدیدگی (شلیمر ، ص 72) به کار می بردند. به گزارش د. هوپر (ص 104)، در ایران و عراق «دانه های بلسان را به عنوان بادشکن ، مقوّی معده ، خلط آور و محرّک به کار می برند و، در اصفهان ، چند دانة آن را برای جلوگیری از سرماخوردگی و لَرزه ، دُرُسته می بلعند».

منابع : ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة والاغذیة ، بولاق 1291؛

ابن سینا، القانون فی الطب ، چاپ ادوار القش ، بیروت 1408/1987؛ محمدبن احمد ابوریحان بیرونی ، کتاب الصیدنة فی الطب ، چاپ عباس زریاب ، تهران 1370 ش ؛ علی بن حسین انصاری شیرازی ، اختیارات بدیعی : قسمت مفردات ، چاپ محمدتقی میر، تهران 1371 ش ؛ داوودبن عمر انطاکی ، تذکرة اولی الالباب والجامع للعجب

العجاب ، چاپ علی شیری ، بیروت 1411/1991؛ محمدحسین بن خلف برهان ، برهان قاطع ، چاپ محمدمعین ، تهران 1361 ش ؛ محمد مؤمن بن محمد زمان حکیم مؤمن ، تحفة حکیم مؤمن ، تهران ] 1360 ش ؟ [ ؛ احمد بن داوود دینوری ، کتاب النبات ، ج 1، چاپ برنهارد لوین ،

اوپسالا 1953؛ شهمردان رازی ، نزهت نامة علائی ، چاپ فرهنگ جهانپور، تهران 1362 ش ؛ عبدالرحیم بن عبدالکریم صفی پوری ، منتهی الارب فی لغة العرب ، چاپ سنگی تهران 1297ـ 1298، چاپ افست تهران 1377؛ احمد بن محمد غافقی ، منتخب کتاب جامع المفردات ، انتخبه ابوالفرج غریغوریوس المعروف بابن العبری ،

نشره مع ترجمة الانجلیزیة و شروحات ماکس مایرهوف و جورجی صبحی ، قاهره 1932ـ 1938؛ زکریا بن محمد قزوینی ، کتاب آثار البلاد و اخبار العباد ، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن 1848ـ1849، چاپ افست ویسبادن 1967؛ جیمز هاکس ، قاموس کتاب مقدس ، بیروت 1928، چاپ افست تهران 1349 ش ؛ موفق بن علی هروی ، الابنیة عن حقایق الادویة ، بتصحیح احمد بهمنیار، چاپ حسین محبوبی اردکانی ، تهران 1346 ش ؛

Pedanius Dioscorides, The Greek herbal of Dioscorides , tr. John Goodyer, 1655, ed. R. T. Gunther, Oxford 1934; Encyclopaedia Judaica , Jerusalem 1978-1982, s.v. "Balsam" (by Jehuda Feliks): David Hooper, Useful plants and drugs of Iran and Iraq , with notes by Henri Field, ed. B. E. Dahlgren, Chicago 1937; Ya`qub b. Ish ¤ a ¦ q Kind ¦ â , The medical formulary or Aqra ¦ ba ¦ dh i ¦ n of al-Kind i ¦ , ed, & tr. Martin Levey, Madison 1966; Mohammad Sa`id, "Medicinal and aromatic plants in history", in The History of medicinal and aromatic plants , ed. Abdallah Adly, Karachi 1982, 13-31; J. L. Schlimmer, Terminologie mإdico- pharmaceutique et anthropologique fraµaise- persane , Tehran 1874 (litho), repr. Tehran 1970; Theophrastus, Peri phyton istorias = Enquiry into plants , ed, and tr. Arthur Hort, London 1916, repr. 1948.
هوشنگ اعلم
////////////

 

 
بَلَسان جلعاد *
47‌. در Yu yan tsa tsu1 یادداشت زیر درباره گیاهی بیگانه آمده كه تنها محصول سوریه دانسته شده است: ’’زیستگاه گیاه   2779 a-p‛o-ts‛an (*a-bwut-sam) در سرزمین فو‌ـ ‌لین (سوریه) است.  بلندایش به بیش از سه‌متر می‌رسد.  پوست درخت سبز و سفید است، با گلهای زیبا   2780  كه دو‌‌بدو روبروی هم بر شاخه می‌رویند.  گلهای یكسره زردش به گل شلغم روغنی، man-tsin   2781    (Brassica rapa-depressa) ماند. دانه‌هایش چون دانه‌های گیاه فلفل، hu-tsiao  2782 (Piper nigrum) است.  اگر شاخه‌های درخت را ببرند، شیره‌ای چون روغن به دست می‌آید كه طلا کنند درمان كچلی قارچی را و سود کند زدودن هرگونه بیماری را.  روغنی است بس ارزشمند که هموزنش زر ‌دهند."
همانطور كه در Pen ts‛ao kan mu ši i2 آمده، دو کــتاب است كه این شـــرح گیاه a-p‛o-san را اقتباس كرده‌اند: Č‛en fu t‛un hwi  2784 2783 كه تنها گفته است كه در فو‌ـ ‌لین می‌روید؛ و Hwa i hwa mu k‛ao   2785   (’’پژوهشی در باره  گیاهان چین و سرزمینهای بیگانه‘‘) كه بازنمود  Yu yan tsa tsu را بدون نام مأخذ بی کم و کاست واگفته است.  هیچیك از این دو كتاب بر دانسته هایمان نیافزاید و بازنمائی که در Yu yan tsa tsu آمده، تنها چیزی است كه داریم.
آوانگاشتِ -sam (bwur) *a-bwut، كه بسیار دقیق است، ما را به واژه‌های آرامی و تلمودی afursama  2786 3 (در یونانی،  2787 ، در عربی، balessān)، بلسان جلعاد (گیلیاد) (Amyris gileadensis ، Balsamodendron giliadense یا Commiphora apobalsamum ، تیره بورسراسه) می‌رساند كه آوازه ای کهن دارد. این مورد با قوت تمام نظر هیرت را  پشتیبان است كه زبان فو‌ـ ‌لینی (یا در واقع یكی از زبانهای فو‌ـ ‌لینی) جزو زبانهای آرامی بوده است.  دو نویسه آخر p‛o-ts‛an (*bwut-sam) را می‌توان آوانگاشتِ درستِ واژه یونانی balsam دانست؛ اما جزء  2788  نه در یونانی و نه در هیچ زبان دیگر كه این واژه در آن یافت می‌شود نیست و نمی توان جز آرامی به زبان دیگری نسبتش داد.  در سریانی واژه apursāmā و pursāmā (pursmā) را داریم كه aprsam یا aprasam ارمنی هم از آن آمده است. 4 در عربی جدید، afobalsmōn یا afofalsmōn از واژه یونانی 2789  گرفته شده است. 1 فزون بر این ، حدس می زنند مراد از واژه عبری bāsām در عهد عتیق، بالزام ]بلسان[ باشد، و احتمالاً نمایانگر کهن الگوی یونانی آن، balsamon است، در حالی‌كه برخی نمی پذیرند كه واژه عبری چنین معنای خاصی داشته است. 2 از دید من، بر پایه  واژه عبری نمی‌توان حرف یونانی را توضیح داد.
باز نمود‌توان چن‌ـ ‌شی (Twan Č‛en -ši) از این درخت، كه بر پایه  گزارشی از دور صورت گرفته، به نسبت دقیق است. Amyris gileadensis،  یا درخت بلسان درختچه یا درختی است همیشه‌سبز از راسته Amyridaceae از گرمسیر كه بیشتر  در جنوب عربستان، بویژه در نزدیكی مكه و مدینه و در حبشه می‌روید.  چنان كه نشان خواهیم داد، در دوره تاریخی این درخت به فلسطین برده شد و از اینرو توان حق داشته آنرا به فو‌ـ ‌لین نسبت دهد.  بلندای درخت دور وبر چهار‌متر و قطر تنه آن به بیست تا بیست‌وپنج‌ سانتی‌متر می‌رسد. پوستی دو‌لایه دارد ـ پوست خارجی برونی و سرخ‌رنگ و پوست درونی كه ضخیم است و سبز‌رنگ؛ اگر جویده شود چرب‌مزه است و بویی خوش  بر جای می‌گذارد.   گلهایش روبروی می‌رویند و میوه‌ای دارد به رنگ قرمز خاكستری فام به اندازه نخودی كوچك و كشیده با دو سر تیز. این درخت بسیار کمیاب است و کاشتش دشوار. البته آنچه توان روغن بلسان نامیده، ژد ی است خوشبو  به رنگ سبز ‌روشن كه از ساقه‌ها می‌تراود و همواره مرهمی بس ارزشند شمرده شده، بویژه درمان انواع زخم را سود کند. 3 روغن بلسان همیشه دارویی بسیار گرانبها بوده و نرخی  كه توان بر آن گذاشته (همسنگش زر) با این گفته تئوفراستوس، كه بهای آن با دو برابر همسنگش  سیم  است می‌ خواند.
به باورفلاویوس جوزفوس (سده ‌ نخست  میلادی)4 در ورود درخت بلسان به فلسطین، كه در زندگی او همچنان در‌ آنجا می‌روئید، ملكه سبا در کار بوده است. در جایی دیگر5 می گوید opobalsamum (شیره درخت) از انگدی (Engediشهری در نزدیكی دریاچه اسفالتیتیس (Asphaltitis) در فاصله سیسد  فورلونگ* از اورشلیم خیزد ؛ و در جایی دیگر6 می‌گوید از اریحا خیزد : در این بخش می افزاید بلسان ارزشمندترین مرهمهاست كه با خراش دادن چوب درخت با سنگی تیز چون شیره برون ‌تراود.
از زمان سلیمان‌ نبی آن را در دو باغ شاهی كشت می‌كردند. تئوفراستوس1 كه شرح زیر را به دست داده این را می دانسته است:’’ بلسان در دره سوریه می‌روید. می‌گویند تنها در دو باغ می‌روید، یكی دور و بر چهار جریب است و دیگری بس كوچكتر.  این درخت به بلندی درخت اناری است كه خوب رشد كرده باشد با شاخه‌های بسیار؛ برگش شبیه برگ سَداب است اما كمرنگتر؛ این درخت خزان نمی کند.  میوه اش در اندازه و شكل و رنگ به بنه ماند؛ میوه‌اش هم بسیار خوشبوو در واقع خوشبو ‌تر از ژد  آن است. می‌گویند برای گردآوری ژد  این درخت، پوستش را در گرمای سوزان و زمان دیدن شعرای یمانی با تكه آهنی خمیده خراش می‌دهند؛ خراشها را هم در تنه و هم در قسمتهای بالائی درخت می اندازند.  كارِ گردآوری را در سر‌تا‌سر تابستان پی می گیرند، اما آنچه سرازیر می‌شود زیاد نیست: و هر نفر در یك روز می‌تواند به اندازه یك نعلبكی گرآورد.  عطرش بسیار زیاد و تند است، تا بدان پایه که  اندک بوی آن از دور شنیده شود.  به هر روی خالص این ژد  به دست ما نمی‌رسد: محصولی را كه گرد‌آوری می‌كنند با مواد دیگر می‌آمیزند، زیرا به آسانی با مواد دیگر مخلوط می‌شود و بلسانی كه در یونان می‌شناسیم معمولاً آمیخته با مواد دیگر است. 2 شاخه‌های جوان نیز بسیار خوشبویند.  در واقع می‌گویند این درخت را برای بهره گیری از همین شاخه‌ها (و نیز به دلیلی دیگر) هرس می‌كنند، زیرا شاخه‌های بریده را می‌توانند به بهای خوب بفروشند.  راست اینکه کشت این درختان به همان انگیزه صورت می‌گیرد كه آبیاری آنها (زیرا پیوسته آنها را آبیاری می‌كنند).  [؟].   همچنین گویا بلند‌نشدن درخت تا حدودی به علت هرس سر‌شاخه‌هاست؛ زیرا درخت به علت هرسهای پی درپی شاخه‌های پرشمار می‌آورد و تمام توان خود را در رشد در یك جهت نمیگذارد. می‌گویند بلسان هیچ‌جا خودرو  ننیست.  باغ بزرگتر دوازده ظرف بلسان بدست دهد كه گنجایش هر یك نزدیک یك‌و‌نیم لیتر است؛ از باغ دیگر تنها دو ظرف دست می‌آید.  بهای ژد ناب دو برابر هموزنش سیم  است و بهای  بلسان ناب بستگی به درجه خلوصش دارد، پس معلوم می‌شود بلسان ارزشی خارق‌العاده دارد."
چون این درخت خودروی فلسطین نبود و تنها بستانی اش یافت می‌شد، و از آنجا كه زیستگاه آن جنوب عربستان است، داستان جوزفوس درست به ‌نظر می‌رسد، هر چند ضرورتی ندارد كه ورودش به ملكه سبا بسته شود.
استرابو1 در باز نمود جلگه اریحا از كاخی و باغ بلسانی سخن ‌ رانده می‌گوید: ’’بلسان درختچه‌ای است با بوئی خوش چون یونجه درختی (cyticus) (Medicago arborea) و بنه (terebinth tree/terminthus).  پوست درخت را برش داده ظرفهایی در زیر برشها می گذارند تا شیره همچون شیر چرب در آنها ریزد.  شیره در ظرف سخت می‌شود. دارویی است عالی برای علاج سر‌درد، آب آوردن چشم در مراحل آغازین، و تار ‌شدن دید.  از همین رو بس گران است، بویژه چون از هیچ جای دیگر نخیزد."
دیوسكوریدس2 بخطا می‌گوید بلسان تنها از دره‌ای معین در هند، واز مصر خیزد؛ در حالی‌كه ابن‌بیطار،3 در تبرگردان كتاب دیوسكوریدس به زبان عربی گفته او رادرست كرده و در برگردان گوید این درخت تنها در یهودیه، در ناحیه‌ای بنام رور [کذا در متن؛ غور؟] (دره رود اردن) می‌روید.  به سادگی می‌توان دریافت كه چگونه ممكن است در خط یونانی یهودیه به خطا هند خوانده شود.
پلینی4 تولید بلسان را منحصر به یهودیه می‌دانست (uni terrarum Iudaeae concessum).  به پیروی از تئوفراستوس از دو باغ بلسان گفته و شرحی درازدامن از سه نوع بلسان آورده است.
تاسیتوس5، در باز نمود فلسطین، می‌گوید همه محصولات ایتالیا را فلسطین نیز دارد، به علاوه خرما و بلسان؛ و به طمع همین درخت بسیار نامی بوده كه مهاجمان پیوسته بدانجا یورش برده‌اند.  پمپئی در سال 65 پیش از میلاد آن را در خیابانهای روم به نمایش گذاشت و یكی از درختهای اعجاب‌آور ملازم کشورگشائیهای وسپاسیان به سال 79 میلادی بود.  طی یورش تیتوس، دو نبرد در باغهای بلسانِ اریحا در گرفت؛ دومی برای جلوگیری از نابودی درختان به دست یهودیان. از آن پس این درختان اموال عمومی اعلام شده پاسداران امپراطور آنها را زیر نظر گرفتند، اما نمی دانیم این دو باغ تا کی بر جای بود.  در این مورد داستان چینی که در Yu yan tsa tsu آمده اهمیت دارد، زیرا می‌توان از آن دریافت كه بلسانِ مكّی باید در نیمه دوم سده نهم هنوز موجود بوده باشد.  افزون بر این، شاهدی قاطع بر این واقعیت به دست می‌دهد كه یهودیه نیز در آنچه چینیان از سرزمین فو‌ـ‌ لین در ذهن داشتند می‌گنجیده است.
عبداللطیف (1231‌ـ‌1161)1 می گوید چگونه در زندگی او در مصر بلسان را جمع‌آوری می‌كردند. این كار ترجیحاً در تابستان صورت می‌گرفت. برگهای درخت را ریخته تنه درخت را  به دقت برشهایی می دادند تا به چوب درخت آسیبی نرسد. شیره را در فصل گرما در كوزه‌هایی كه هنگام گرما در خــــاك فرو كرده بودند جمع می‌كردند ؛ سپس كوزه‌ها را بیرون آورده در آفتاب می گذاردند. مواد خارجی را از روغنی که بالا می آمد می زدودند.  این بلسانِ راستین و ناب ترین  نوع آن و تنها یكدهم شیره تراویده از درخت بود. امروزه در عربستان برگها و شاخه‌های درخت را می‌جوشانند.  نخستین  روغنی كه بالا می‌آید بهترین است و آن را برای حرمسرا نگاه داشته روغن دوم را به بازار ‌برند.
درخت بلسان از سده  یازدهم تا سرآغازهای سده هفدهم در مصر بود ه است. شایداعراب آن را بدان‌جا برده باشند.  دوربلو2 به نقل از نویسنده ای عرب می‌نویسد بلسان ناحیه مطره نزدیك قاهره بسیار دلخواه مسیحیان بود، زیرا به آن باور بسیار داشتند.  آنان بلسان را روغن ویژه مراسم پذیرش كلیسا می‌كردند.
سایمون سیمیونیس، زائر ایرلندی كه در سال 1323 سفر خود به سرزمین مقدس را آغاز كرد، شرح جالب زیر را درباره درخت بلسان مصری به دست داده است:3 ’’در شمال شهر محلی است بنام مطریه (Matarieh) كه تاك مشهوری كه گویند پیشتر در عین‌جدی* بوده (بسنجید با: Cant. , I, 13) در آنجاست و از آن بلسان تراود. سی ‌مرد به دقت از آن محافظت می‌كنند، چرا‌كه بیشتر در‌آمد سلطان از آن است. این تاك مانند تاكهای دیگر نیست، بلكه درختی است كوتاه و كوچك با پوست صیقلی، و خوشبو و در صیقلی بودن و پوست صاف به درخت فندق  و برگهایش برگ گیاهی nasturcium aquaticum ]ترتیزك آبی[نام را ماند.  ساقه اش كوتاه و نازك است و معمولاً درازایش به بیش از سی‌سانتی‌متر نمی‌رسد؛ هر سال شاخه‌های نو آرد كه درازای آنها به شصت تا نود سانتی‌متر می‌رسد و هیچ میوه‌ای نمی‌آورد.  نگاهبانان تاكستان مسیحیان را بکار می گیرند و اینان با چاقو یا سنگهای تیز نوك این شاخه‌ها را در چندین جا ــ و همیشه هم چلیپاوار‌‌ــ ‌‌‌بریده یا می چاکند‌.  در اندك زمانی بلسان از این بریدگیها بیرون ‌تراویده درون بطریهای شیشه‌ای ‌شود.  نگهبانان مدعی‌اند كه وقتی مسیحیان این برشها را می دهند همیشه بلسان بیشتری از درخت بیرون می‌تراود تا وقتی كه كار به دست ساراسن‌ها ]مسلمانان[ انجام می‌گیرد."1
در سال 1550، پیر بلون2 درخت را در قاهره دید.  تا سال 1612 هنوز دو نمونه موجود بود ، اما در سال 1615 آخرین درخت نیز خشكید.
گویا واژه سامی كه از راه  كتاب Yu yan tsa tsu وارد زبان چینی شد به بوته فراموشی سپرده شده است.  در Pen ts‛ao kan mu حتی نامی هم از آن نیست.   به هر روی ، نخستین  یسوعیانی كه به چین رفتند باری دیگر واژه بالزام ]بلسان[ را به چین بردند.  در كتاب پرآوازه Či fan wai ki   3 در  جغرافیای جهان كه نخستین ‌بار پانتوجا (Pantoja) طرح آن را افکند و پس از مرگش جولیو آلنی (Giulio Aleni) (1649‌ـ‌1582)به  سال 1623 به گسترش و ویرایش آن پرداخت، بلسانِ پرو ذیل نام pa‛r-sa-mo    بازنمائی شده است.  فردیناند فربیست (Ferdinand Verbiest) (88 ‌ـ‌1623) در كتاب خویش K‛un yü t‛u šwo   این ماده را همین نامیده است و این نام از همینجا وارد قرابادین چینیان شد، زیرا در Pen ts‛ao kan mu ši i این نام آمده است. 4 در فرهنگ جغرافیایی چینی ماكائو5 از ماده خوشبو  pa‛r-su-ma   به‌عنوان نوعی بنژوئن* از آن یاد شده است.  در این جا با آوانگاشت واژه پرتغالی bálsamo سر و كار داریم.
 به شناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا
////////////
درختچه «بلسان» و خواص طبی و درمانی آن
توسط : کاربر اول فـ ـ ـ ـ ـوددر: تیر ۲۰, ۱۳۹۴در: طب ایرانی اسلامی
بَلَسان ، درختچه ای خاردار، به نام علمی کُمّیفُرا اُپوبالسامُم (خانواده بورْسِرائیان )، که از صَمغِ (شیره ) آن ، روغنی خوشبو دارای خواص درمانی می گیرند.
مرهم بلسان(روغن بلسان) اصل که در نظر اعراب، مصریان،‌ترکها، یونانها و رومیان قدیم بسیار پر ارزش بوده است، فقط از درخت کوچک بلسان فلسطینی که در ناحیه‌ی کوهستانی جلیله واقع در شرق رود اردن می‌روید، استخراج می‌گردیده است. زمانی صمغ این گیاه در باغ‌های حومه‌ی قاهره، نگهبانانی برای حفاظت از آن گمارده می‌سدند. نام متداول گیاه از واژه یونانی ”بالسامون” به معنی ”روغن معطر”‌گرفته شده‌است. در تورات و انجیل در فصول پیدایش و تکوین جهان، به این گیاه اشاره شده است و گفته می‌شود که ملکه سبا یک درخت بلسان را به حضرت سلیمان هدیه‌ کرده‌است.
صمغ خام این درخت، غلیظ و به رنگ سفید و بسیار معطر است. این صمغ به محض اینکه در معرض هوا قرار بگیرد، سفت می‌شود که البته در الکل قابل حل می‌باشد. بلسان زمانی که به علت فوق‌العاده‌ اش مورد توجه بسیار بوده است و بانوان درباری و اشرافی از آن به عنوان یک ماده آرایشی استفاده می‌کردند. این گیاه زمانی نیز برای درمان بیماری‌های دستگاه ادراری تجویز می‌شده است. امروزه نوع اصلی این گیاه که فقط در ارتفاعات جلیله می‌روید، بسیار کمیاب است و مرهم بلسان که هم اکنون در بازارها عرضه می گردد از درختان مشابه آن مانند پوپولوس کاندیکان یا پوپولوس بالسامیفرا که در آمریکای شمالی می‌رویند،‌تهیه می‌شود. این درختان نام خود را از صمع بسیار معطر و غلیظی که غنچه‌ها و جوانه‌های تازه‌ی گیاه را می‌پوشاند،‌ گرفته‌اند.
جزء اصلی این صمغ یک گروه از ترکیبات مشابه آسپرین یا سالیسیلات است که درد و التهاب را تسکین می‌بخشد و جزء دیگر که همان روغن گیاه است ضد میکروب و خلط‌آور می‌باشد. طبیبان سنتی،‌ تنتور (محلول الکلی) این گیاه را جهت درمان سوزش گلو،‌ التهاب حنجره و ریه تجویز می‌کنند. پماد بلسان که به صورت خارجی مصرف می‌شود، یک مسکن است. گفته می‌شود سالیسیلاتی که در این گیاه موجود است درد و التهاب ناشی از روماتیسم و ورم مفاصل را برطرف می‌نماید. مشابه این مواد تسکین دهنده‌ی پوستی،‌ در درخت صنوبر آمریکایی نیز موجود است که در گذشته جایگزینی برای ”کینین” در پایین آوردن تب بوده است .

زیستگاه طبیعی:
در کشورهای کناره‌ی دریای سرخ، عربستان سعودی، مصر، سودان، اتیوپی کشت می‌شود. این گیاه بعدا به ایتالیا برده شده، ولی درخت آن نایاب و کاشتن آن بسیار دشوار است.

بیشترین استفاده:
از جهت درمانى روغنش از دانه و دانه اش از چوبش قوى تر است . شیره خالص بلسان بوى معطرى دارد، و بهترین آن شیره تازه مى باشد.
مزاج : چوبش در دوم خشک و دانه اش کمى گرم تر از چوبش است ، شیره اش از هر دو گرم تر است و گرمى شیره در اول و سوم است.
مقوی دماغ و اعصاب است.
حَب آن ضد سودا است.
پخته آن برای سوءهاضمه خوب است.
مرباى پوست تازه آن با عسل جهت تقویت معده و رفع رطوبات آن مفید است.
بلسان درمان کننده کندذهنی و کم فهمی است.
برای درمان تب لرزه، اندام‌ها را با بلسان چرب کنند.
برای حجیم کردن آلت روغن بلسان را هر شب ماساژ دهید.
برای درمان نقرس و رماتیسم بلسان را به صورت مرهم بگذارید.
برای درمان زگیل ریشه آن را سوزانده با سرکه مخلوط کرده به صورت ضماد روی زگیل بگذارید.
بیمارانی که مبتلا به هیستری هستند برای تقویت اعصاب از دمکرده بلسان استفاده کنند
برای بیماری‌هایی که ناشی از سردردهای دماغ و اعصاب باشد، فلج، لقوه، رعشه، سرگیجه و سستی بدن نافع است.
خوردن روغن آن، مقوى مغز و اعصاب، قوت بینایى و رحم، جهت فالج، لقوه، کزاز، صرع، رعشه، درد مفاصل، حلق، نقرس، تاریکى چشم و سفیدى آن، آبریزش چشم، سنگینى شنوایى و کرى گوش حادث از سرما و رطوبت، ضعف معده و کبد و طحال و کلیه و مثانه، رفع سنگ، رفع تب و لرز، امراض مقعد، خارج‏ کننده جنین و کمک به زایمان مورد استفاده قرار میگیرد.

طب روحانی:
اگرسوره حمد را بر آن روغن هفتاد بار بخواند روغن بلسان خالص وآن روغن را بر اعضا مالد فلج ولغوه و عرق النساء و درد پشت زایل شود.

مطالب جالب دیگر از بلسان:
اهالی مصر، هنگام دفن اموات و برای احترام به آن ها، از بلسان استفاده می کرده و همراه اموات دفن می نمودند. گویند آن قافله ای که یوسف(ع) را خرید، همراه خود بلسان به مصر می برد.
در برخی روایت ها هست که بلسان، درختی است در مصر، که در عالم همان یک درخت بود و جای آن را «عین الشمس» می خوانند.
قزوینی در عجایب فارسی آورده که ریشه ی این درخت در چاهی است که حضرت عیسی (ع) در آن غسل کرده است.
چوب این درخت را عودالبلسان، دانه اش را حب البلسان و روغن آن را دُهن البلسان گویند. طوسی در عجایب المخلوقات آورده، گل های سفیدی از این درخت می روید که دم کرده ی آن برای رفع رعشه و بهتر شدن افلیج به کار می آید و تخم آن خواص دارویی بسیار دارد. همچنین خواص عجیبی برای روغن بلسان ذکر شده است.
واژه ی روغن بلسان در شعر فارسی نیز انعکاس یافته:
به لسانش نگر که چون بلسان
روغن دیر یاب می چکدش
(خاقانی)
بلسان مصر خواهی، به لسان من نگه کن
چه عجب حدیث شیرین، ز چنین رطب لسانی
(نظامی)

بلسان در سفرنامه ناصر خسرو:
سلطان مصر باغی دارد که دو فرسنگ با شهر فاصله دارد و به آن عین الشمس می گویند. این باغ چشمه پرآبی دارد که بر حسب وجود این چشمه آن را عین الشمس می نامند. گفته می شود که این باغ، باغ فرعون بوده است. در نزدیکی باغ سلطان ساختمانی قدیمی دیده می شود. چهارقطعه سنگ بزرگ که هرکدام همانند مناره ای به طول سی گز و به صورت عمود بر زمین ایستاده‌اند و از سرهای این سنگها قطراتی می چکد و هیچکس نمی داند این قطرات چه هستند.

در باغ سلطان درخت بلسان کاشته‌اند که می گویند پدران سلطان تخم این گیاه را از غرب آورده‌اند و آنجا کاشته‌اند. می گویند این درخت در جای دیگری وجودندارد و اگرچه تخم این گیاه موجود است اما هرجا کاشته می شود نمی روید و اگر بروید روغن نمی دهد.

درخت بلسان مانند درخت مورد است که وقتی بالغ می شود به وسیله تیغ روی شاخه های آن خراش ایجادمی کنند و در محل های خراش ظرفی شیشه ای می بندند تا صمغ درخت را جمع آوری کنند. وقتی که تمام صمغ درخت خارج شود درخت خشک می شود و باغبانان چوب آنرا به شهر می آورند و می فروشند.

بلسان در طب چینی:
در Yu yan tsa tsu1 یادداشت زیر درباره گیاهی بیگانه آمده که تنها محصول سوریه دانسته شده است: ’’زیستگاه گیاه a-p‛o-ts‛an )*a-bwut-sam) در سرزمین فو‌ـ ‌لین (سوریه) است. بلندایش به بیش از سه‌متر می‌رسد. پوست درخت سبز و سفید است، با گلهای زیبا که دو‌‌بدو روبروی هم بر شاخه می‌رویند. گلهای یکسره زردش به گل شلغم روغنی، man-tsin )Brassica rapa-depressa) ماند. دانه‌هایش چون دانه‌های گیاه فلفل، hu-tsiao)Piper nigrum) است. اگر شاخه‌های درخت را ببرند، شیره‌ای چون روغن به دست می‌آید که طلا کنند درمان کچلی قارچی را و سود کند زدودن هرگونه بیماری را. روغنی است بس ارزشمند که هموزنش زر ‌دهند.”

در پژوهش های نسخه شناسی:
درخت بلسان درختچه یا درختی است همیشه‌سبز از راسته Amyridaceae از گرمسیر که بیشتر در جنوب عربستان، بویژه در نزدیکی مکه و مدینه و در حبشه می‌روید. چنان که نشان خواهیم داد، در دوره تاریخی این درخت به فلسطین برده شد و از اینرو توان حق داشته آنرا به فو‌ـ ‌لین نسبت دهد. بلندای درخت دور وبر چهار‌متر و قطر تنه آن به بیست تا بیست‌وپنج‌ سانتی‌متر می‌رسد. پوستی دو‌لایه دارد ـ پوست خارجی برونی و سرخ‌رنگ و پوست درونی که ضخیم است و سبز‌رنگ؛ اگر جویده شود چرب‌مزه است و بویی خوش بر جای می‌گذارد. گلهایش روبروی می‌رویند و میوه‌ای دارد به رنگ قرمز خاکستری فام به اندازه نخودی کوچک و کشیده با دو سر تیز. این درخت بسیار کمیاب است و کاشتش دشوار. البته آنچه توان روغن بلسان نامیده، ژد ی است خوشبو به رنگ سبز ‌روشن که از ساقه‌ها می‌تراود و همواره مرهمی بس ارزشند شمرده شده، بویژه درمان انواع زخم را سود کند. ۳ روغن بلسان همیشه دارویی بسیار گرانبها بوده و نرخی که توان بر آن گذاشته (همسنگش زر) با این گفته تئوفراستوس، که بهای آن با دو برابر همسنگش سیم است می‌ خواند.

و نظر تئوفراستوس:
’’ بلسان در دره سوریه می‌روید. می‌گویند تنها در دو باغ می‌روید، یکی دور و بر چهار جریب است و دیگری بس کوچکتر. این درخت به بلندی درخت اناری است که خوب رشد کرده باشد با شاخه‌های بسیار؛ برگش شبیه برگ سَداب است اما کمرنگتر؛ این درخت خزان نمی کند. میوه اش در اندازه و شکل و رنگ به بنه ماند؛ میوه‌اش هم بسیار خوشبوو در واقع خوشبو ‌تر از ژد آن است. می‌گویند برای گردآوری ژد این درخت، پوستش را در گرمای سوزان و زمان دیدن شعرای یمانی با تکه آهنی خمیده خراش می‌دهند؛ خراشها را هم در تنه و هم در قسمتهای بالائی درخت می اندازند. کارِ گردآوری را در سر‌تا‌سر تابستان پی می گیرند، اما آنچه سرازیر می‌شود زیاد نیست: و هر نفر در یک روز می‌تواند به اندازه یک نعلبکی گرآورد. عطرش بسیار زیاد و تند است، تا بدان پایه که اندک بوی آن از دور شنیده شود. به هر روی خالص این ژد به دست ما نمی‌رسد: محصولی را که گرد‌آوری می‌کنند با مواد دیگر می‌آمیزند، زیرا به آسانی با مواد دیگر مخلوط می‌شود و بلسانی که در یونان می‌شناسیم معمولاً آمیخته با مواد دیگر است. ۲ شاخه‌های جوان نیز بسیار خوشبویند. در واقع می‌گویند این درخت را برای بهره گیری از همین شاخه‌ها (و نیز به دلیلی دیگر) هرس می‌کنند، زیرا شاخه‌های بریده را می‌توانند به بهای خوب بفروشند. راست اینکه کشت این درختان به همان انگیزه صورت می‌گیرد که آبیاری آنها (زیرا پیوسته آنها را آبیاری می‌کنند). [؟]. همچنین گویا بلند‌نشدن درخت تا حدودی به علت هرس سر‌شاخه‌هاست؛ زیرا درخت به علت هرسهای پی درپی شاخه‌های پرشمار می‌آورد و تمام توان خود را در رشد در یک جهت نمیگذارد. می‌گویند بلسان هیچ‌جا خودرو ننیست. باغ بزرگتر دوازده ظرف بلسان بدست دهد که گنجایش هر یک نزدیک یک‌و‌نیم لیتر است؛ از باغ دیگر تنها دو ظرف دست می‌آید. بهای ژد ناب دو برابر هموزنش سیم است و بهای بلسان ناب بستگی به درجه خلوصش دارد، پس معلوم می‌شود بلسان ارزشی خارق‌العاده دارد.”
/////////////
قس بلسان در عربی:
البلسان[1] (باللاتينية: Commiphora) هو جنس من الفصيلة البخورية يضم حوالي 185 نوعًا من النباتات. موطن أنواع كثيرة منها في الوطن العربي وإفريقية.

من أنواعه[عدل]
البلسان الحبشي (باللاتينية: Commiphora abyssinica)
البلسان رباعي الأضلاع (باللاتينية: Commiphora quadricincta)
البلسان العجلوني أو الجلعادي (باللاتينية: Commiphora gileadensis) في مصر وبلاد الشام والجزيرة العربية
البلسان العصاري أو البشام أو القفل (باللاتينية: Commiphora opobalsamum) في اليمن
أنظر أيضاً[عدل]
اللبان
البورسيرة
المراجع[عدل]
^ أغروفوك. البلسان. تاريخ الولوج 29 نيسان 2012.
////////////
قس کومیفرا در آذری:
Kommifora (lat. Commiphora)[1] - burserkimilər fəsiləsinə aid bitki cinsi.[2]
//////////
Commiphora
From Wikipedia, the free encyclopedia
Commiphora
Commiphora caudata leaves.jpg
Commiphora caudata
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Commiphora
Jacq.
ca. 190. See text.
·         Balsamea
·         Balsamodendron L.
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/c/c0/Commiphora_saxicola_arbuste_MHNT.jpg/220px-Commiphora_saxicola_arbuste_MHNT.jpg
The genus of the myrrhs, Commiphora, is the most species-rich genus of flowering plants in the frankincense and myrrh family, Burseraceae. The genus contains approximately 190 species of shrubs and trees, which are distributed throughout the (sub-) tropical regions of Africa, the western Indian Ocean islands, the Arabian PeninsulaIndia, and Vietnam.[1][2] The genus is drought-tolerant and common throughout the xerophytic scrubseasonally dry tropical forests, and woodlands of these regions.
The common name myrrh refers to several species of the genus, from which aromatic resins are derived for various fragrance and medicinal uses by humans.
Contents
  [show] 
Description[edit]
Leaves in Commiphora are pinnately compound (or very rarely unifoliolate). Many species are armed with spinesBark is often exfoliating, peeling in thin sheets to reveal colorful, sometimes photosynthetic bark, below. Stems are frequently succulent, especially in species native to drier environments. Flowers are subdioecious and fruits are drupes, usually with a 2-locular ovary (one is abortive).[3]In response to wounding, the stems of many species will exude aromatic resins.
Ecology and Biogeography[edit]
Commiphora can serve as a model genus for understanding plant evolution in the drier regions of the Old World tropics, particularly in eastern continental Africa and Madagascar, where diversity in the genus is concentrated. The closely related sister genus to CommiphoraBursera, has been used as a model genus to study patterns of evolution in the New World seasonally dry tropical forests.[4]
Use by humans[edit]
Products from many species of Commiphora have been used for various purposes, sometimes as timber, building material, and natural fencing, but more often valued for the aromatic resins produced by several members of the genus. "Myrrh", the common name for these dried resins, is fragrant and has been used both as fragrance and for medicinal purposes (e.g., Balsam of MeccaC. gileadensis).[5]Use of myrrh resin is frequent and pronounced throughout historical texts of cultural significance, including the Bible.
Systematics and Taxonomy[edit]
Recent studies using DNA sequence data have confirmed the monophyly of Commiphora;[2][6] however, this data suggests that previous classification of the genus into sections does not reflect monophyletic interspecific relationships.
Species[edit]
Species include:[7]
·         Commiphora africana (A. Rich.) Engl. (syn. Heudelotia africana),[8] sometimes identified with ancient bdellium. Used indirectly by the San bushmen to poison their arrow tips for hunting [9]
·         Commiphora angolensis, also known as "sand commiphora", growing mainly in Angola and Namibia
·         Commiphora boranensis Vollesen[8]
·         Commiphora caudata (Wight & Arn.) Engl.[8]
·         Commiphora corrugata J. B. Gillett & Vollesen[8]
·         Commiphora erythraea, modern source of opopanax[citation needed]
·         Commiphora gileadensis (L.) C. Chr.[8] (syn. Commiphora opobalsamum), producing balsam of Mecca.
·         Commiphora glandulosa
·         Commiphora guidottii (syn. Commiphora sessiliflora[citation needed]), producing scented Myrrh or habak hadi in Somali.
·         Commiphora guillaminii
·         Commiphora habessinica
·         Commiphora harveyi
·         Commiphora holtziana
·         Commiphora humbertii
·         Commiphora kataf producing bisabol.
·         Commiphora madagascariensis
·         Commiphora mossambicensis
·         Commiphora myrrha (syn. Commiphora molmol), producing myrrh.
·         Commiphora schimperi
·         Commiphora simplicifolia H. Perrier[10]
·         Commiphora sphaerocarpa
·         Commiphora stocksiana, known in Pakistan as bayisa gugal
·         Commiphora wightii (syn. Commiphora mukul[11]), producing gum guggul, sometimes identified with ancient bdellium.
Gallery[edit]
·         https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/c/cf/Commiphora_simplicifolia_02.jpg/90px-Commiphora_simplicifolia_02.jpg

·         https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/9/9d/Commiphora_simplicifolia_01.jpg/90px-Commiphora_simplicifolia_01.jpg
Commiphora simplicifolia
References[edit]
1.     Jump up^ Daly et al. 2011. Burseraceae. Families and genera of vascular plants. 10:76–104.
2.     Jump up to:a b Weeks, A. and Simpson, B.B. 2007. Molecular phylogenetic analysis of Commiphora (Burseraceae) yields insight on the evolution and historical biogeography of an “impossible” genus. Molecular Phylogenetics and Evolution. 42:62–79.
3.     Jump up^ Gillett, J.B. 1991. Burseraceae. In: Polhill, R.M. (Ed.), Flora of Tropical East Africa. A.A. Balkema, Rotterdam. Pp. 1–95.
4.     Jump up^ De Nova, A. et al. 2011. Insights into the historical construction of species-rich Mesoamerican seasonally dry tropical forests: the diversification of Bursera (Burseraceae, Sapindales). New Phytologist. 193(1):276–287.
5.     Jump up^ Musselman, L.J. 2007. Figs, Dates, Laurel, and Myrrh: Plants of the Bible and the Quran. Timber Press, Inc. Portland, Oregon. Pp. 194–197.
6.     Jump up^ Weeks, A., et al. 2005. The phylogenetic history and biogeography of the frankincense and myrrh family (Burseraceae) based on nuclear and chloroplast sequence data. Molecular Phylogenetics and Evolution. 35:85–101.
7.     Jump up^ "The Plant List: A Working List of All Plant Species". Retrieved June 5, 2014.
8.     Jump up to:a b c d e "Species in GRIN for genus". www.ars-grin.gov. Retrieved 2009-01-15.
9.     Jump up^ Moorcroft, Koos; Gunduza, Raphael, Traditional skills of the Bushmen - Part 1: BUSHMAN WEAPONS
11.  Jump up^ "Tropicos.org". Retrieved June 6, 2014.
External links[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/30px-Commons-logo.svg.png
Wikimedia Commons has media related to Commiphora.
·         Flora of Pakistan: Commiphora
·         GRIN taxonomy: Commiphora
·         Biblical Burseraceae
·         EoL61088
·         GBIF2972896
·         Tropicos40012919
·         ITIS500750
·         NCBI43868
·         IPNI5131-1
·         GRIN2849
·         PLANTSCOMMI2
·         AFPD: 189631
·         Commiphora
·         Medicinal plants


*  بلسان . [ ب َ ل َ ] (ع اِ) درختی است کوچک مانند درخت حنا و در عین الشمس که از توابع مصر است روید و روغنش منافع بسیار دارد. (منتهی الارب ). شجره ٔ مصری است و برگ وی به برگ سداب ماند اما سفیدتر بود. (از اختیارات بدیعی ). درختی معروفست جز در ده مطریه که از توابع مصر است نمی باشد، ورقش به سداب ماند و بر سفیدی زند(نزهة القلوب ). در حوالی فسطاط مصر گیاهی شاخه مانند میروید که آنرا بلسان نامند و جز در آنجا، در جایی دیگر از دنیا موجود نباشد. (از صورالاقالیم اصطخری ). درختی است معروف که در بلاد حبش می روید ارتفاعش 13 قدم شاخه ها و برگهایش کوچک و سبز می باشد، و بلسم جلعاد که در عطر وخوشبویی مشهور بود از آن تحصیل میشد. شعرا و مورخین قدیم آن را بسیار توصیف نموده اند و اطبای قدیم نیز منافع بسیار برای آن ذکر کرده اند از قبیل شفای امراض و جراحات و غیره . و در آن زمان در میان اهالی مشرق نیز بسیار مستعمل بود بطوری که تجار آن را خریده به مصر میبردند و اهالی مصر آنرا خریده برای تدهین اموات به کار میبردند. و در کتاب مقدس مذکور است که قافله ٔ اسماعیلیان که یوسف را خریدند بلسان به مصر میبردند و بعد از چندی کمیاب شده بازارش بسیار رواج یافت بطوری که به دو برابر با نقره فروخته میشد. گویند چون تیطس و پومپیوس به رومیه مراجعت می نمودند قدری بلسان با خود بردند تا علامات فتح و ظفر ایشان باشد. اما طور تحصیل بلسان آن است که درخت مرقوم را به استصواب تیشه یا تبر قدری زخم کرده بلسان از آن جاری شده در ظرفهای گلی که برای این کار آماده است ریخته میشود. برخی را عقیده است که زقوم همان بلسان جلعاد است . (از قاموس کتاب مقدس ). مایع روغنی معطری که از چند گیاه مختلف بدست می آید. بلسان مکی از درخت بلسان ، و بلسان امریکایی از درخت کبوده ٔ کانادایی ، و بلسان افریقایی از بادرنجبویه ٔ کاناری که گیاه کوچکی است گرفته میشود. (از دایرةالمعارف فارسی ). گیاهی است از تیره ٔ سدابیان که بصورت درختچه است و دارای گلهای سفید می باشد. همه اعضای این گیاه محتوی ماده ٔ صمغی می باشند که در صورت خراش یا نیش حشرات از آن خارج میشود. دانه ٔ این گیاه را حب البلسان نیز گویند و بنام تخم بلسان در تداوی مصرف میشود. درخت بلسان . ابوشام . بشام . بلسم مکه . درخت بلسان مکی . بلسم اسرائیل . مکه بلسن آغاجی . بلسان آغاجی . بلسان مکی . شجرةالبلسم . (از فرهنگ فارسی معین).  لغت نامه دهخدا.
1. Ch. 18, p. 12.
2. Ch. 4, p. 15.
3. I. Loew, Aramaeische Pflanzennamen, p. 73.
و نیز afarsma و afarsmōn :J. Buxtorf, Lexicon chaldaicum, p. 109; J. Levy, Neuhebr. Wörterbuch, Vol. I, p. 151.
بسنجید با:                                                        S. Krauss, Talmudische Archäologie, Vol. I, pp. 234-236.
4. Hübschmann, Armenische Grammatik, p. 107.
من برخلاف نظری كه این نویسنده  با قید احتیاط ابراز كرده، در ایرانی بودن ریشه این واژه تردید دارم.
1. J. Levy, op. cit., Vol. I, p. 137.
2. E. Levesque in Dictionnaire de la Bible, Vol. I, col. 1517.
پیش از این دور‌بلو میان bāsām و balsamon قرابت یافته بود، هر چند او basam را صرفاً ایرانی دانسته است:
d’Herbelot, Bibliothèque orientale, Vol. I, p. 377.
صورت عربی واژه از یونانی گرفته شده است.
3. ارمیا، باب هشتم، آیه 22. درباره کاربردش در داروشناسی عربها، نگاه‌ كنید به:
Leclerc, Traité des simples, Vol. I, pp. 255-257.
4. Flavius Jesephus, Antiquitates Judaicae, VIII, vi, 6.
5. Ibid., IX, I, 2.
*  furlong، واحد سنجش مسافت برابر با دویست متر.
6. Ibid. ,XIV, iv, i.
1. Hist. plant., IX, 6 (بسنجید با تصحیح و ترجمه (A. Hort, Vol II, p. 245.
2 .ویدمان برپایه منابع عربی درباره تقلب در روغن بلسان بحث كرده است:
E. Weidemann, Sitzber. phys. -med. soz. Erl., 1914, pp. 178, 191.
2. i. 8.
3. Leclerc, Traité des simples, Vol. I, 255.
4. xii, 2. §111.
5. Hist., v, 6.
1. Silvestre de Sacy, Relation de l'Egypte, p. 20 (Paris, 1810).
2. d'Herbelot, Bibliothèque orientale, Vol I, p. 392.
3. M. Esposito, The Pilgrimage of Symon Semeonis: A Contribution to the History of Mediaeval Travel (Geographical Journal, Vol. LI, 1118, p. 85).
*  En-gedi: (یوشع، 15، 62) ، كه در زبان عربی به معنای چاه بزغاله است، واحه‌ای است در ساحل باختری  بحرالمیت كه داوود از بیم شائول در آنجا مخفی شد. این واحه نزدیك چاه عین‌جدی است ‌‌ـ‌ م.
1. بسنجید با گزارشی مشابه از K. v. Megenberg (Buch der Natur, p. 358) كه در سال 50 ‌ـ‌ 1349 م نوشته شده است.
2. Pierre Belon, Observations de plusieurs singularitez et choses memorables, trouvées en Grece, Asie, Iudée, Egypte, Arabie, p. 246.
3. Ch. 4, p. 3 (ed. of Šou šan ko ts‛un šu).
4. .Ch. 6, p. 14 نیز، نک: . Watters, Essays on the Chinese Language, p. 334
5. Ao-men či lio, Ch. B, p. 41 (cf. Wylie, Notes on Chinese Literature, p. 60).
47‌. در Yu yan tsa tsu1 یادداشت زیر درباره گیاهی بیگانه آمده كه تنها محصول سوریه دانسته شده اس


*  بلسان . [ ب َ ل َ ] (ع اِ) درختی است کوچک مانند درخت حنا و در عین الشمس که از توابع مصر است روید و روغنش منافع بسیار دارد. (منتهی الارب ). شجره ٔ مصری است و برگ وی به برگ سداب ماند اما سفیدتر بود. (از اختیارات بدیعی ). درختی معروفست جز در ده مطریه که از توابع مصر است نمی باشد، ورقش به سداب ماند و بر سفیدی زند(نزهة القلوب ). در حوالی فسطاط مصر گیاهی شاخه مانند میروید که آنرا بلسان نامند و جز در آنجا، در جایی دیگر از دنیا موجود نباشد. (از صورالاقالیم اصطخری ). درختی است معروف که در بلاد حبش می روید ارتفاعش 13 قدم شاخه ها و برگهایش کوچک و سبز می باشد، و بلسم جلعاد که در عطر وخوشبویی مشهور بود از آن تحصیل میشد. شعرا و مورخین قدیم آن را بسیار توصیف نموده اند و اطبای قدیم نیز منافع بسیار برای آن ذکر کرده اند از قبیل شفای امراض و جراحات و غیره . و در آن زمان در میان اهالی مشرق نیز بسیار مستعمل بود بطوری که تجار آن را خریده به مصر میبردند و اهالی مصر آنرا خریده برای تدهین اموات به کار میبردند. و در کتاب مقدس مذکور است که قافله ٔ اسماعیلیان که یوسف را خریدند بلسان به مصر میبردند و بعد از چندی کمیاب شده بازارش بسیار رواج یافت بطوری که به دو برابر با نقره فروخته میشد. گویند چون تیطس و پومپیوس به رومیه مراجعت می نمودند قدری بلسان با خود بردند تا علامات فتح و ظفر ایشان باشد. اما طور تحصیل بلسان آن است که درخت مرقوم را به استصواب تیشه یا تبر قدری زخم کرده بلسان از آن جاری شده در ظرفهای گلی که برای این کار آماده است ریخته میشود. برخی را عقیده است که زقوم همان بلسان جلعاد است . (از قاموس کتاب مقدس ). مایع روغنی معطری که از چند گیاه مختلف بدست می آید. بلسان مکی از درخت بلسان ، و بلسان امریکایی از درخت کبوده ٔ کانادایی ، و بلسان افریقایی از بادرنجبویه ٔ کاناری که گیاه کوچکی است گرفته میشود. (از دایرةالمعارف فارسی ). گیاهی است از تیره ٔ سدابیان که بصورت درختچه است و دارای گلهای سفید می باشد. همه اعضای این گیاه محتوی ماده ٔ صمغی می باشند که در صورت خراش یا نیش حشرات از آن خارج میشود. دانه ٔ این گیاه را حب البلسان نیز گویند و بنام تخم بلسان در تداوی مصرف میشود. درخت بلسان . ابوشام . بشام . بلسم مکه . درخت بلسان مکی . بلسم اسرائیل . مکه بلسن آغاجی . بلسان آغاجی . بلسان مکی . شجرةالبلسم . (از فرهنگ فارسی معین).  لغت نامه دهخدا.
1. Ch. 18, p. 12.
2. Ch. 4, p. 15.
3. I. Loew, Aramaeische Pflanzennamen, p. 73.
و نیز afarsma و afarsmōn :J. Buxtorf, Lexicon chaldaicum, p. 109; J. Levy, Neuhebr. Wörterbuch, Vol. I, p. 151.
بسنجید با:                                                        S. Krauss, Talmudische Archäologie, Vol. I, pp. 234-236.
4. Hübschmann, Armenische Grammatik, p. 107.
من برخلاف نظری كه این نویسنده  با قید احتیاط ابراز كرده، در ایرانی بودن ریشه این واژه تردید دارم.