۱۳۹۶ مهر ۶, پنجشنبه

مداخل مخزن الادویه (پنجاه و هشتم) 3

غذاف
بضم غین و ذال معجمتین و الف و فا
ماهیت آن
نوعی از کلاغ کوچک است بقدر زاغچه مائل بسیاهی و منقار و پای آن سرخ نیست بخلاف زاغچه که رنک آن سیاه و منقار و پای آن سرخ است
طبیعت آن
کرم و خشک
افعال و خواص آن
کوشت آن صلب و مولد خلط فاسد و مطبوخ آن با شبت جهت ریاح تهیکاه و درد زانو و ریاح باردۀ جوف است و زهره و سرکین آن بسیار حاد و جالی و رافع آثار و مقوی بصر است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////////

الغداف (باللاتينية: Corvus) (بالإنجليزية: Raven) ، هو اسم شائع يطلق على طيور كبيرة الحجم من جنس غراب. استخدم الفايكنج بعض فصائله في إبحارهم، حيث أنّه يتّجه نحو اليابسة وهو في عرض البحر إذا ما وجدها أقرب من 200 ميلاً.


عش الغداف على شجرة

غدافان حول برج لندن.
انظر أيضا[عدل]
الغراب
وصلات خارجية[عدل]
Raven videos on the Internet Bird Collection
North American ravens on eNature
Corvid Corner A site about the raven family.
The Raven Diaries Documenting the lives of wild ravens.
////////////
Raven
From Wikipedia, the free encyclopedia
For other uses, see Raven (disambiguation).
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/e/ea/Corvus_corax_jouveniles.jpeg/220px-Corvus_corax_jouveniles.jpeg
Common ravens
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/1/16/Corvus_cryptoleucus_Arizona_2.jpg/220px-Corvus_cryptoleucus_Arizona_2.jpg
Chihuahuan raven
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/b/bf/Fan-tailed_raven.jpg/220px-Fan-tailed_raven.jpg
Fan-tailed raven
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/f/ff/Australian_Raven_Sydney_University.jpg/220px-Australian_Raven_Sydney_University.jpg
Australian raven
raven is one of several larger-bodied species of the genus Corvus. These species do not form a single taxonomic group within the genus.
There is no consistent distinction between "crows" and "ravens", and these appellations have been assigned to different species chiefly on the basis of their size, crows generally being smaller than ravens.
The largest raven species are the common raven and the thick-billed raven.
Contents
  [show] 
Etymology[edit]
The term "raven" originally referred to the common raven, the type species of the genus Corvus, which has a larger distribution than any other species of Corvus, ranging over much of the Northern Hemisphere.
The modern English word raven has cognates in all other Germanic languages, including Old Norse (and subsequently modern Icelandichrafn[1] and Old High German (h)raban,[2] all of which descend from Proto-Germanic *hrabanaz.[3]
Obsolete collective nouns for a group of ravens (or at least the common raven) include "unkindness"[4] and "conspiracy".[5] In practice, most people use the more generic "flock".
Species[edit]
·         Corvus albicollis – white-necked raven
·         Corvus corax – common raven
·         Corvus coronoides – Australian raven
·         Corvus crassirostris – thick-billed raven
·         Corvus cryptoleucus – Chihuahuan raven
·         Corvus mellori – little raven
·         Corvus rhipidurus – fan-tailed raven
·         Corvus ruficollis – brown-necked raven
·         Corvus tasmanicus – forest raven
Extinct species[edit]
·         Corvus moriorum – Chatham raven
·         Corvus antipodum – New Zealand raven
See also[edit]
·         Cultural depictions of ravens
·         Ravens of the Tower of London
References[edit]
1.     Jump up^ Oxford English Dictionary entry for "raven."
2.     Jump up^ Simpson, J.; Weiner, E., eds. (1989). "Raven". Oxford English Dictionary (2nd ed.). Oxford: Clarendon Press. ISBN 0-19-861186-2.
3.     Jump up^ "Raven". Online Etymology Dictionary. Retrieved 2007-05-14.
External links[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/f/fa/Wikiquote-logo.svg/34px-Wikiquote-logo.svg.png
Wikiquote has quotations related to: Ravens

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/4c/Wikisource-logo.svg/38px-Wikisource-logo.svg.png
Wikisource has the text of the 1911 Encyclopædia Britannica article Raven.
·         Raven videos on the Internet Bird Collection
·         North American ravens on eNature
Disambiguation icon
This article includes a list of related items that share the same name (or similar names).
If an internal link incorrectly led you here, you may wish to change the link to point directly to the intended article.
·         Set indices on animalia
·         Corvus (genus)
·         Birds by common name
&&&&&&&&
غراب
بضم غین و فتح راء مهمله و الف و باء موحده اسم جنس کلاغ است و سه نوع است یکی ابلق و آن را غراب الابقع و دوم سیاه بزرک و آن را غراب اسود نامند و بترکی قوزقون و سوم سیاه کوچک و آن در کشتزارها بسیار می باشد و بغراب الزرع موسوم و اهل انطاکیه آن را اغثاق نامند و بفارسی کلاغ سیاه و آنچه از غراب الزرع کوچکتر و منقار و پای آن سرخ است بفارسی زغن و زاغچه نامند و این غیر غذاف است و جیفه نمی خورد و بهترین آن مختلف یعنی بچۀ آنست
طبیعت آن
کرم و خشک در اول
افعال و خواص آن
جهت مبرودین و مرطوبین و مشایخ و زیادتی منی مفید و خوردن هریسۀ آن جهت تحریک باه و باید که قبل از طبخ مکرر در آب طبخ دهند و آب آن را بریزند پس با سرکه طبخ دهند تا مهرا شود که مصلح آنست برای محرورین و در خواص مانند غراب الزرع و از صنف آنست غراب سفید که ابقع یعنی ابلق باشد و بهترین این بچۀ آنست
طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
دیرهضم و ردی الغذا و اجتناب از ان اولی و خوردن آن قاطع باه و تعلیق چشم آن مورث بیخوابی است و زاغ طبیعت آن در سوم کرم و خشک و در سائر خواص مانند غذاف است و بغایت ردی الغذا و نخوردن آن اولی است آشامیدن طبیخ آن جهت تحلیل ریاح و قولنج و جلوس در طبیخ آن یعنی مرقۀ آن جهت ازالۀ ریاح شائکه الزینه چون زنده آن را در ظرفی کذارند و برادۀ آهن و حموضات مانند سرکۀ تند و آب اترج بر سر آن ریزند و سر آن را پوشیده چهل روز در سرکین اسپ دفن کنند تا حل کردد پس برآورند همۀ آن روغن خواهد بود و آن بتنهائی و یا با سرکین آن خضابی نیکو و مجرب کفته اند و تا مدتی رنک آن می ماند و متغیر نمی کردد و در تغییر رنک وضح و رویانیدن موی مجرب و کلاغ سیاه و زاغچه در اول کرم و خشک
افعال و خواص آن
مولد خون صالح و محرک باه مضر محرورین مصلح آن سرکه و زهرۀ همه انواع آن جالی و حاد و جهت رفع بیاض و ناخنه و با زهرۀ خروس و عسل جهت ظلمت بصر و زبل آنها نیز حاد و جالی و جهت بهق و برص و زوال آثار مفید و خوردن کوشت خشک آن با عسل سه روز هر روز سه قیراط جهت رفع بهق و طلای خون خشک کردۀ آن رافع بواسیر و طلاء پر سوخته آن رویانندۀ موی است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
غراب . [ غ ُ ] (ع اِ) ۞ زاغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (نصاب الصبیان ) (بحر الجواهر) (غیاث اللغات ) (مقدمةالادب ). ج ، اَغرُب ، اَغرِبة، غِربان ، غُرب ، جج ، غرابین (ج ِ غِربان ). (منتهی الارب ) (آنندراج ). و منه الحدیث : «امر النبی (ص ) بقتل الغراب ، و سماه فاسقاً» (منتهی الارب ). || کلاغ . (بحر الجواهر) (مقدمةالادب ) (ترجمان علامه  جرجانی ص 73) : فبعث اﷲ غراباً یبحث فی الارض لیریه کیف یواری سوءة اخیه . (قرآن 31/5). واقی . واق ِ. (المنجد ذیل همین کلمات ). غراب را نامهای گوناگونی است از قبیل : ابوحاتم ، ابوحجادب ، ابوالجراح ، ابوحذر، ابوریدان ، ابوزاجر، ابوالشوم ، ابوعتاب ، ابوالقعقاع ، ابن الارض ، ابن بریح . ابن دایه . (از المرصع نسخه  خطی ). داود ضریر انطاکی گوید: غراب به سه نوع از پرندگان اطلاق شود: یکی زاغی است که در نزد ما به غراب الزرع و عناق معروف است و پاها و منقار آن کوچک و سرخ و به بزرگی کبوتر است ، دوم غراب معروف به غراب اسود (کلاغ ) است که در میان پرندگان درنده بسیار یافت شود و به غلطآن را زاغ نامیده اند. و سوم معروف به غراب ابقع (کلاغ پیسه ) که از همه وحشی تر است . و چون غراب جیفه میخورد گوشت آن خشن و بسیار بدبوست و سردرد می آورد و مصلح آن پختن در سرکه است . (تذکره  داود ضریر انطاکی ج 1جزو1 ص 251). و صاحب معالم القربة فی احکام الحسبة گوید: گوشت پرندگان جیفه خوار مانند غراب ابقع و غراب اسود بزرگ نیز خورده نمی شود زیرا که آنها مستخبث اند و اما درباره  غراب الزرع و غداف که جثه  آن کوچک و به رنگ خاکستری است گفته اند که آنها حلال گوشت هستند زیرا دانه خورند و به فاخته میمانند و گفته اند مانند ابقع حرام گوشت هستند. (معالم القربة چ روبن لیوی ص 104). حکیم مومن در تحفه آرد: غراب اسم جنس کلاغ است و ابلق او غراب ابقع، و سیاه بزرگ او موسوم به غراب اسود است . به ترکی قوزقون گویند و سیاه کوچک آن که در کشتزارها دیده می شود سرخ است ، به فارسی زغن و زاغچه گویند، و آن غیر از غذاف است ، و در خواص مانند غراب الزرع و از صنف آن است ، کلاغ سفید که ابقع باشد در دوم گرم و خشک است و خوردن آن را در قطع باه مجرب دانسته اند و تعلیق چشم او مورث بیخوابی است و اجتناب از خوردن گوشت آن اولی است و زاغ بغایت ردی الغذاء و در سیم گرم و خشک و در خواص مثل غداف ، و جلوس در طبیخ آن جهت ریاح رحم مفید است و چون زنده  آن را در ظرفی گذاشته با براده  حدید و ترشیها مثل سرکه و آب ترنج چهل روز در سرگین اسب دفن کنند تا حل شود، جهت خضاب مجرب دانسته اند و گویند تا مدتی مدید رنگ آن تغییر نمی کند و در تغییر رنگ وضح (برص ) و رویانیدن موی مجرب است و کلاغ سیاه و زاغچه در اول گرم و خشک و مولد خون صالح و محرک باه و مضر محرورین و مصلحش سرکه است و زهره  اقسام کلاغ جهت بیاض چشم و ناخنه و زبل آن جهت برص و جمیع آثار نافع است . - انتهی . و در قاموس کتاب مقدس چنین آمده : لفظ غراب در زبان عبری به معنی سیاه است و آن پرنده ای است شبیه به کلاغ لیکن بزرگتر از آن است و منفرداً پرواز می کند و در شریعت موسوی ناپاک است و این لفظ انواع هشتگانه  کلاغ را که در فلسطین یافت می شود شامل است . خوراک وی لاشه و اجساد حیوانات مرده است که چشمهای آنها را کنده و میخورد و در ویرانها و مقامها و درختهای بلند مسکن میگیرد. و از چهار الی هفت جوجه را توجه و حفظ کند تا موقعی که به حد رشد رسیده ، خود بتواند تحصیل خوراک کرده خود را محافظت کنند. - انتهی . و صاحب حبیب السیر آرد: غراب چندین نوع است و طبیعت جمیع اصنافش بر آن مجبول است که از خلق کناره کنند و در جائی جفت شوند که کس نبیند و نداند، و بعضی از علما بر آن رفته اند که کلاغ مجامعت نمی کند بمجرد آنکه نر به منقار خود طعمه به ماده دهد قناعت کند و آنچه متفق است آن است که هیچ غرابی با ماده  مکرر مواصلت جایز نمیدارد و از اینجهت او را به عدم وفا منسوب سازند. از غرایب آنکه چون بچه  کلاغ ازبیضه بیرون آید در نظر پدر و مادر آنقدر کریه منظر نماید که چند روز گردش نگردند و در آن ایام رازق علی الاطلاق پشه ای را به آشیانه  کلاغ فرستد تا قوت بچگانش گردد و هرگاه آن بچه پر برآورد پدر و مادرش بر سر او آمده تعهد حالش نمایند. (حبیب السیر چ 1 تهران ، اختتام ص 423). رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 81 شود :
نیست ممکن که بود هرگز چون باز غراب .
فرخی .
///////////
کَلاغ[۱] پرندهای است از راسته گنجشک‌سانان (سبکبالان) و از دسته شاخی‌نوکان و خانواده کلاغان (Corvidae) که دارای قدی متوسط (به جثه یک مرغ خانگی) و پرهای سیاه در قسمت سر و بال و دم و گردن است ولی در ناحیه پشت و شکم دارای پرهای خاکستری مایل به سفید است. منقار کلاغ نسبتاً بلند و قوی است. کلاغ تقریباً همه چیز خوار است. خوراکش حشره و جانوران کوچک است و طول عمرش طولانی است.

محتویات  [نمایش]
توضیحات[ویرایش]
گونه‌های کلاغ تماماً سیاه و یا سیاه و کمی سفید ویا هم درای پر و بال خاکستری رنگ می‌باشند. کلاغ‌ها نوک و پاهای قوی ای دارند. در این پرندگان دودیسی جنسی کمتر می‌باشد.[۲]

میزان عمر[ویرایش]
باور عمومی در این باره که کلاغ عمری چند صد ساله دارد باوری غیر علمی است.

بعضی کلاغ‌ها ممکن است تا ۲۰ سال عمر کنند و پیرترین کلاغ آمریکایی در طبیعت تقریباً ۳۰ سال عمر کرده است.[۳]

همچنین مرگ مسن‌ترین کلاغ شناخته شده در ۵۹ سالگی ثبت شده است.[۴]

گونه‌ها[ویرایش]

کلاغ ابلق بیشترین فراوانی را در شهر های ایران دارد کلاغ ابلق در حال ایجاد صدا

کلاغی در حال پرواز در ایران

کلاغ ابلق، نژادی که در اروپا و خاورمیانه زندگی می‌کند.

کلاغ جنگلی در حال خوردن لاشه یک کوسه در سواحل ژاپن

کلاغ هندی
Corvus alberculos - غراب گردن سفید (جنوب، مرکز و شمال آفریقا)
Corvus albus - کلاغ زنگی (سواحل میانی تا جنوبی آفریقا)
Corvus bennetti - کلاغ کوچک (استرالیا)
Corvus brachyrhynchos - کلاغ آمریکایی (ایالات متحده، جنوب کانادا و شمال مکزیک)
Corvus capensis - کلاغ دماغه امید نیک (شرق و جنوب آفریقا)
Corvus caurinus - کلاغ شمال غربی (شبه‌جزیره المپیک تا جنوب غربی آلاسکا)
Corvus corax - غراب (از جنوب منطقه قطب شمال تا جنوب اروپا، آسیا و نیکاراگوا)
Corvus corone - کلاغ لاشه (غرب اروپا و شرق آسیا)
Corvus cornix - کلاغ ابلق (شرق و شمال اروپا و خاورمیانه)
Corvus coronoides - غراب استرالیایی (شرق و جنوب استرالیا)
Corvus crassirostris - غراب منقار کلفت (اتیوپی)
Corvus cryptoleucus - غراب چیهواهوایی (جنوب غرب آمریکا و شمال غرب مکزیک)
Corvus dauuricus - زاغچه داوریایی (شرق آسیا)
Corvus enca - کلاغ منقار باریک (مالزی، فیلیپین، اندونزی)
Corvus florensis - کلاغ فلورس (جزیره فلورس)
Corvus frugilegus - کلاغ سیاه (اروپا، آسیا و نیوزیلند)
Corvus fuscicapillus - کلاغ سر قهوه‌ای (گینه نو)
Corvus hawaiiensis - کلاغ هاوایی (جزیره هاوایی)
Corvus imparatus -کلاغ تامالیپاس (خلیج مکزیک)
Corvus jamaicensis - کلاغ جامائیکایی (جامائیکا)
Corvus kubaryi - کلاغ ماریانا (گوام، روتا)
Corvus leucognaphalus - کلاغ گردن‌سفید (هائیتی، دومینیکن، پوئرتوریکو)
Corvus macrorhynchos - کلاغ منقاربزرگ (شرق آسیا، هیمالیا، هند، برمه، فیلیپین)
Corvus meeki - کلاغ جزایر سلیمان (حزایر سلیمان شمالی)
Corvus mellori - غراب کوچک (جنوب شرق استرالیا)
Corvus monedula - کلاغ گردن‌بور (بریتانیا و غرب اروپا، اسکاندیناوی، آسیا)
Corvus moneduloides - کلاغ نیوکالدونیایی (کالدونیای جدید)
Corvus nasicus - کلاغ کوبایی (کوبا)
Corvus orru - کلاغ استرالیایی (استرالیا، گینه نو و جزایر هم‌جوار)
Corvus ossifragus - کلاغ ماهیگیر (ایالات متحده آمریکا)
Corvus palmarum - کلاغ نخل (کوبا، هائیتی، دومینیکن)
Corvus rhipidurus - کلاغ دم‌کوتاه (حاورمیانه، شمال شرق آفریقا)
Corvus ruficolis - غراب گردن قهوه‌ای (شمال آفریقا، خاورمیانه، جنوب و شرق آسیا)
Corvus sinaloae - کلاغ سینالوایی (جزایر اقیانوسیه)
Corvus splendens - کلاغ هندی (شبه‌جزیره هند، خاورمیانه، شرق آفریقا)
Corvus tasmanicus - غراب جنگلی (تاسمانی و سواحل جنوب شرق استرالیا)
Corvus torquatus - کلاغ طوقی (شرق چین، ویتنام)
Corvus tristis - کلاغ خاکستری (گینه نو و جزایر همسایه)
Corvus typicus - کلاغ نی‌زن (اندونزی)
Corvus unicolor - کلاغ بانگی (جزیره بانگای) - احتمالاً منقرض شده
Corvus validus - کلاغ منقار دراز ()
Corvus woodfordi - کلاغ منقارسفید (جزایر سلیمان)
پانویس[ویرایش]
پرش به بالا که در زبان پهلوی بدان warag گفته می‌شده
پرش به بالا https://en.wikipedia.org/wiki/Crow
پرش به بالا McGowan, K.J. "Frequently Asked Questions About Crows", Cornell Lab of Ornithology
پرش به بالا Crow Believed to Be Oldest in World Dies. Associated Press via Washington Post (2006-07-07)
منابع[ویرایش]
ویکی‌پدیا انگلیسی
///////////
قس غراب در عربی:
الغراب هو جنس من الطيور ينتمي إلى غرابيات، وهو من الطيور المعروفة في كثير من أصقاع العالم، كما تتعدد أنواعه  وأشكاله وفصائله، وإن غلب عليه اللون الأسود الذي يطلق عليه الغراب النوحي.
يتميز الغراب بهيبة صوته الذي جعل الناس تتشاءم من رؤيته أو سماع صوته إضافة إلى لونه الأسود الفاحم.
والغراب تجذبه الأشياء اللامعة والملونة كثيراً، وليس مستغرباً أن يجد الناس في أعشاش الغربان قطع الصابون الملونة  والأشياء المذهبة اللامعة.
يعتبر الغراب من الطيور المفيدة صديقة الفلاح، إذ إن الغراب يتغذى على الآفات والحشرات شأنه في ذلك شأن الهدهد وأبو قردان.
يتميز الغراب بمستوى ذكاء مرتفع نسبياً مقارنة مع غيره من الطيور، حيث يمكنه أن يستخدم الأدوات، و يبنيها كذلك.
محتويات
  [أظهر] 
في القصص الدينية[عدل]
  • جاء ذكر الغراب في القرآن في قصة ابني آدم ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ۝27لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَاْ بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لَأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ۝28إِنِّي أُرِيدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاء الظَّالِمِينَ۝29فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ۝30فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَـذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ۝31مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاء تْهُمْ رُسُلُنَا بِالبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِكَ فِي الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ۝32﴾ [5:2732]
  • ولقد ذكر القرأن الغراب في قصة قابيل وهابيل وهو يُعَلِّم أحدهما كيف يواري سوأة أخيه فيدفنه.
  • كما ورد في سفر التكوين (8 : 6-8) حيث أرسله نوح لمّا غرقت الأرض في الطوفان ليأتيه بالخبر فتأخّر.
في العربية[عدل]
تكرر اسم الغراب في التعابير والأمثال العربية من ذلك:
  • صُرَّ عَلَيْهِ رِجْلُ غُرَابٍ: أي ضاق عليه الأمر أو المعاش ؛
  • طَارَ غُرَابُهُ: أي شاب رأسه ؛
  • غُرَابٌ أَبْقَعُ: أي خبيث ؛
  • لاَ يَطِيرُ غُرَابُهَا: (ويقال على الأرض الخصبة الكثيرة الثمار؛
  • وَجَدَ تَمْرَةَ الغُرَابِ: أي وجد ما أرضاه.
  • (باللهجة المصرية): يا فرحة ماتمت أخدها الغراب وطار. يقال على الفرح الذي يعكره صفوه شئ فلا يكتمل.
  • (باللهجة المصرية): ياما جاب الغراب لأمه. أي أنه لا قيمة لما جلبه شخص لآخر.
عجائب عن الغراب[عدل]
درس الأوروبيون الغراب ومجتمعاته، فهو يعيش في جماعات وأسراب. إلا أن زوج الغربان يعيشان طول عمرهما مع بعض (مثل البشر)، وإذا اقترب ذكر غريب من زوجة الغراب فتقوم بضربه حتي يبتعد عنها.
والغربان لا تخاف لا من الصقر ولا من النسر، بل إنها تقترب من النسر حين يأكل من فريسته وتستقر قليلا، ثم تبدأ في مطاردته، فتطير الغربان وتنقض عليه طائرة فيضطر إلى خفض رأسه حتي لا يصدمه الغراب بجناحه أو بذيله. وبعد عدة مرات من تلك المناورة يزهق النسر ويطير تاركا الباقي من فريسته فتأكلة الغربان.
ويراعي زوج الغربان نسلهما في العش ويجلبون لهم المأكولات. وإذا حام بالقرب أحد الصقور تجد ان الأبوين ينطلقان في عنان السماء ويبدآن مطاردة الصقر طيرانا حتى يختفي من المنطقة، ويبتعد الخطر عن نسلهما.(11) وفرخ الغراب يولد أبيض اللون يكسوه زغب أسود يتحول فيما بعد إلى الريش الأسود الذي يكسوه وأبواه يطعمانه.
الغراب يعد إلى 9[عدل]
ربما كان الغراب هو الحيوان الوحيد الذي يستطيع العد حتى العدد 9. كان ذلك بالمشاهدة : سكن غراب بالقرب من جحر أرانب وكان يسكنه 9 من الأرانب. من المعروف أن الغراب مغرم  بجمع المأكولات والأشياء البراقة. فلوحظ أن الغراب كان يقف منتظرا على شجرته حتى تخرج الأرانب وتغادر جحرها، وكان لا يقترب من الجحر للبحث عن أشياء إلا بعد مغادرة الأرنب التاسع الجحر.
الغراب يتعرف على وجوه البشر[عدل]
أكتشف الباحثون أن الغراب بإمكانه التعرف علي وجوه البشر, ليس ذلك و فقط بل يصنفهم إلي بشر جيدين, و بشر سيئين.
الأنواع[عدل]
المصدر[عدل]
(1) برنامج للتلفزيون السويسري 2011.
مراجع[عدل]
1.      ^ تعدى إلى الأعلى ل:أ ب ت ث مذكور في : نظام معلومات تصنيفية متكاملة — وصلة : ITIS TSN — تاريخ الاطلاع: 19 سبتمبر 2013 العنوان : Integrated Taxonomic Information System — تاريخ النشر:  1998
2.      ^ تعدى إلى الأعلى ل:أ ب ت ث مذكور في : IOC World Bird List, Version 6.3 وصلة : ITIS TSN — العنوان : IOC World Bird List. Version 6.3 — https://dx.doi.org/10.14344/IOC.ML.6.3
3.      ^   تعديل قيمة خاصية معرف موسوعة الحياة (P830) في ويكي بيانات"معرف Corvus في موسوعة الحياة". eol.org. اطلع عليه بتاريخ 20 أبريل 2017.
مشاريع شقيقة

في كومنز صور وملفات عن: غراب
///////////
قس گگاک در باسای اندونزی:
Gagak adalah anggota burung pengicau (Passeriformes) yang termasuk dalam marga Corvus, suku Corvidae.

Hampir semua jenis burung ini berukuran relatif besar dan berwarna bulu dominan hitam. Daerah sebarannya ada di seluruh benua dan kepulauan, dengan perkecualian di Amerika Selatan.

Di antara jenis-jenis unggas, gagak diketahui mempunyai tingkat kecerdasan tertinggi di antara para burung.[1] Kualitas ini sudah sejak lama diketahui manusia, khususnya dalam keterampilannya mencuri berbagai alat bantu manusia. Hewan ini mempunyai kemampuan belajar dan dapat memecahkan permasalahan dengan memanfaatkan sumber daya yang ada di sekitarnya.
//////////
قس در عبری با فیلترشکن!
////////////
قس کلاج در مازرونی:
کلاج
ویکی‌پدیا، آزادِ دانشنومه، جه

سیو کلاج
فرمانرو= جونورون
شاخه= طنابدارون
رده= پرنده‌ئون
راسته= میچکا‌سانان
خانواده= کلاج‌ها
سرده= Corvus
اتا پرنده ی نوم هسه که فارسی دله وه ره کلاغ گنه .
/////////
قس کان در پنجابی:
کاں کاں ٹبر دا اک ٹوکرہ اے۔ ایہ مدرے توں وڈے ناپ دا پنچھی اے۔ ایس ٹوکرے وچ کانواں دیاں 40 دے نیڑے ونڈاں نیں۔  ایہ دکھنی امریکہ تے کج جزیرے چھڈ کے ہر تھاں تے ملدا اے۔ پنجاب وچ ایہ عام دسنوالا پنچھی اے۔

ایہ تون نوں چھڈ کے کالے رنگ دا ہوندا اے تے ایدی تؤن لوئی رنگی ہوندی اے۔
ایہ ہر شہ جیڑی کھانے دے قابل ہوۓ او کھا جاندے نیں۔
نر کاں 3 تے مادھ 5 سالاں وج جوان ہوجاندا اے تے 20 ورے تک ریندا اے۔ اک کاں جینوں بند رکھیا گیا سی اوہ 59 ورے تک جیا۔
////////////
قس کارگا در ترکی استانبولی:
Karga, kargagiller (Corvidae) familyasından Corvus cinsini oluşturan, iri yapılı, düz gagalı, pençeli, tüyleri çoğunlukla siyah, yüksek ve rahatsız edici sesli kuş türlerinin ortak adı. Daha büyük ve genellikle leş yiyici olanlarına karakarga veya kuzgun denir.[1] Kuzgun Osmanlı Türkçesinde kelâg (Farsça: کلاغ) olarak adlandırılır.[2]
/////////
Corvus
From Wikipedia, the free encyclopedia
For other uses, see Corvus (disambiguation).
Crow
Temporal range: 17–0 Ma
O
S
D
C
P
T
J
K
N
Middle Miocene – Recent
Corvus-brachyrhynchos-001.jpg
American crow (Corvus brachyrhynchos)
Kingdom:
Phylum:
Class:
Order:
Family:
Genus:
Corvus
Linnaeus1758
Species
many, see
Main article: List of Corvus species
Corvus is a widely distributed genus of medium-sized to large birds in the family Corvidae. The genus includes species commonly known as crowsravensrooks and jackdaws; there is no consistent distinction between "crows" and "ravens", and these appellations have been assigned to different species chiefly on the basis of their size, crows generally being smaller than ravens. In Europe, the word "crow" is used to refer to the carrion crow or the hooded crow, while in North America, it is used for the American crowfish crow, or the northwestern crow.
Ranging in size from the relatively small pigeon-sized jackdaws (Eurasian and Daurian) to the common raven of the Holarctic region and thick-billed raven of the highlands of Ethiopia, the 45 or so members of this genus occur on all temperate continents except South America, and several islands. The crow genus makes up a third of the species in the family Corvidae. The members appear to have evolved in Asia from the corvid stock, which had evolved in Australia. The collective name for a group of crows is a 'flock' or a 'murder'.[1] The genus name is Latin for "raven".[2]
Recent research has found some crow species capable of not only tool use, but also tool construction.[3] Crows are now considered to be among the world's most intelligent animals[4] with an encephalization quotient equal to that of many non-human primates.[5]
&&&&&&&&
غرب
بفتح غین و را و باء موحده بیونانی اطاء و بشیرازی وزک و باصفهانی و شک و در تنکابن و دیلم اوجا نامند
ماهیت آن
درختی بسیار بزرک است از جنس خلاف یا صفصاف باختلاف اصطلاح آن و برک و پوست آن سفید و برک آن بقدر برک قطف و از ان صمغی بعمل می آید بزدن تیغ بساق آن در هنکام ظهور شکوفۀ آن و اکثر مستعمل لحاء و برک و صمغ آنست
طبیعت آن
در دوم سرد و خشک و بعضی تا سوم و زیاده از صفصاف دانسته اند
افعال و خواص آن
کل و برک و عصارۀ ماخوذ از ان هر دو مجفف بی لذع و با عفوصت و لحای آن قریب بدان و خشک تر از ان الاذن قطور عصارۀ برک و بیخ مسحوق آن با روغن کل جوشانیده در پوست انار جهت تسکین وجع کوش و آمدن چرک از ان و بدستور مطبوخ پوست تازۀ آن و شستن سر بطبیخ لحای آن جهت حزاز العین قطور عصارۀ کل و برک و صمغ آن جهت جلای بصر و رفع بیاض و وسم و آثار بیعدیل الفم غرغره بطبیخ قشر آن و با عصارۀ آن جهت اخراج زلوی در حلق مانده موثر الصدر آشامیدن قشر آن و بدستور ثمر آن جهت نفث الدم اعضاء الغذاء آشامیدن برک سائیدۀ آن با فلفل جهت رفع مغص و قولنج حادث در امعای دقاق که ایلاوس نامند العیاذ باللّه و جهت سدۀ کبد و بتنهائی با آب مانع آبستنی و آشامیدن عصارۀ آن اخراج کنندۀ علق است از حلق و آب افشردۀ آن جهت دفع سیلان و چرک اعضای باطنی و سدۀ جکر المفاصل نطول طبیخ آن جهت نقرس القروح ضماد پوست و برک تازۀ آن بر اعضای مقطوعه و مجروحۀ ردیۀ طریه نافع و کل آن داخل مراهم مجففه کرده می شود و ذرور کل آن مجفف قروح مزمنه و اکله و بدستور ذرور خاکستر آن الزینه طلای خاکستر قشر و یا چوب درخت آن با سرکه جهت اسقاط ثآلیل منکوسه و غیر منکوسه در دست و پا و ثآلیل مدورۀ شبیه بسر میخ که مسماریه نامند و پوست بیخ آن داخل خضابات مو کرده می شود برای سیاهی آن و رماد چوب مغسول آن قائم مقام توتیا است مضر کرده مصلح آن صمغ عربی بدل آن نیم وزن آن اقاقیا است و کفته اند که از تنۀ درخت آن نمکی برمیآید سفید نازک بهترین املاح است و آن را بجای املاح دیکر استعمال می نمایند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////
غرب . [ غ َ رَ ] (ع اِ) درخت پده . (منتهی الارب ) (برهان قاطع) ۞ . نام درختی است که هرگز بار و میوه ندهد. (برهان قاطع ذیل پده ). درخت پده که کبودرنگ باشد و بر لب رودخانه ها روید، و در صحاح به معنی درخت سپیدار نوشته . (آنندراج ) (از غیاث اللغات ). پُده ، و گویند سپیددار است . (مقدمةالادب ). کُوَن . (برهان قاطع).سفیددار. اسفیدار. ایطاماس . سفیددار را بعض عرب عشام خوانند. چوبش به عمارت به کار دارند، به سرکه آغشته خضاب را مفید است . (نزهة القلوب ). به یونانی اطار و به شیرازی وزک و به اصفهانی وشک و در تنکابن و دیلم اوجا گویند و او را خارها بود و قطران از او حاصل شود. (الفاظ الادویة). بید مجنون . (درختان جنگلی حبیب اﷲ ثابتی ). درخت قواق . (فرهنگ شعوری ). ابهل . و قطران را از آن گیرند. (تهذیب از تاج العروس ) (ترجمه  صیدنه ) و درختی که آن را به تازی غرب گویند، و به پارسی پده گویند ثمره  آن یک درمسنگ نافع است . این درخت را بعضی از اهل خراسان پده گویند. (ذخیره  خوارزمشاهی ). حکیم مومن در تحفه آرد: غرب درختی است عظیم و در اصفهان وسک (وزک : اختیارات بدیعی ) و در تنکابن و دیلم اوجا نامند و گویا این اسم از آطا، یونانی (درخت آطا یا طا، اختیارات بدیعی ) باشد در دوم سرد و خشک و قابض و مجفف بی لدغ و شرب برگ او با فلفل رافع قولنج ایلاوس و مغص ، و با آب مانع حمل ، و گویند به تجربه رسیده است . و ضماد برگ تازه  آن جهت جراحات تازه ، و آب فشرده  آن جهت رفع سیلان چرک اعضاء باطنی و سده  جگر، و غرغره  آن جهت اخراج زلوئی که در حلق مانده باشد، و ذرور خشک آن جهت آکله و جراحات مزمنه مفید، و بیخ مسحوق آن که با عصاره  برگ آن در روغن گل و پوست انار طبخ دهند به جهت درد گوش بغایت موثر و نطول طبیخ آن جهت نقرس و رفع نخاله  موی سر، و شکوفه و پوست درخت آن جهت نفث الدم ، و ضماد پوست سوخته  آن با سرکه جهت ثآلیل ، و ذرور شکوفه  او جهت خشک کردن جراحات و صمغ و رطوبت سایله  آن جهت جلای بصر و بیاض و رفع وشم و آثار، بیعدیل ، و چوب محرق مغسول آن قائم مقام توتیا، و مضر گرده ، و مصلحش صمغ عربی و بدلش نصف وزن آن اقاقیا است . - انتهی . و داود ضریر انطاکی گوید: غرب درختی است بلند مانند صنوبر، پوست آن سفید و برگ آن به برگ قطلب ماند و از آن قطران ضعیف میگیرند و آن در حقیقت نوعی از صفصاف است ولی مزیت آن بر صفصاف این است که با فلفل رافع مغص است ... (تذکره  داود ضریر انطاکی ص 251). در اختیارات بدیعی آمده : غرب درختی است که آن را آطا (در نسخه  دیگر: طا) خوانند و به شیرازی وزک خوانند و آن درخت بزرگ بود و صمغ وی نیکوترین پوده بود و تا زخم بر ساق وی نرسد که شکافته گردد آن صمغ بیرون نیاید و آن هیچ ثمری که شاید بخورند ندهد. (اختیارات بدیعی نسخه  خطی متعلق به کتابخانه  لغت نامه مکرر). رجوع به کتاب مذکور شود. || گندم . (دزی ). || دانه  جزایر قناری . قسمی از گرامینه ها؛ یعنی گیاهانی که فقط یک فلقه دارند و ساقه  آنها شوم (کلش ) است (مانند گندم و جو و غیره ) که شامل ده قسم اروپائی و آمریکائی است . قسمی از ارزن ۞ . المستعینی در ذیل «دوسر» گوید: آن گیاهی است که برگ آن به برگ سنبل گندم ماند جز اینکه از آن نرمتر است و آن معروف به غرب است . (ابن بیطار ذیل دوسر). || مرهم الغرب ، مرهمی است که از عصاره  برگ درخت غرب میگیرند ۞ . (دزی ج 2 ص 204). رجوع به مفردات ابن بیطار و رجوع به غرب شود. || می . || سیم یا جام از سیم . فضه . نقره . || زر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیرونی در الجماهرگوید: از جمله  نامهای نقره ، غرب ۞ را نیز گفته اند زیرا در معدن پوشیده باشد، ولی این تغیب اختصاص به نقره ندارد تا وجه تسمیه  آن باشد و آن درباره  تمام جواهر مخزون صدق می کند و غرب را به طلا نیز اطلاق کرده اند اعشی گوید :
اذاانکب ازهر بین السقاة
تراموا به غرباً او نضاراً
و نضار در بیت فوق زر است و اگر غرب نیز به زر اطلاق شود مستحسن نیست بنابراین غرب به معنی سیم است و در شعر فوق چنین است : سیم و زر، و باید دانست که غرب و نضار را به دو نوع از چوب که ظرفهای شراب از آنها ساخته شود تعبیر کرده اند. ابونواس گوید:
فاستوثق الشرب للندامی و اَجَ
راها علینا اللجین و الغرب
در اینجا نیز خوب نیست که بگوید سیم وسیم ، و قول صحیح در هر دو بیت آن است که غرب به قدح شراب خشبی اطلاق شود، و نضار یا لجین نیز ذهب است ، وچون ظرفهای چوبی عموماً بزرگتر است تا ظرفهای زرین ،از این رو گوئی مقصود از آنها قدح کبیر و صغیر است .(از الجماهر چ 1 حیدرآباد ص 246). رجوع به کتاب مذکور شود. || کاسه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قدح . (اقرب الموارد). || بیمارئی است مر گوسفند را. نوعی بیماری گوسفند مانند سعف در شتر، که سبب ریزش موی بینی و چشمان وی می گردد. || آب که از دلو در حوض و چاه چکد و متغیر شود بوی آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || به قول فریتاگ ۞ موضعی که در آن مخزن آبی زیرزمینی وجود دارد و این بدون شک مستخرج از کامل ابن اثیر (130، 19) است . (دزی ج 2 ص 204). || بوی گل و لای . || کبودی چشم اسب . || دانه  انگور. (لسان العجم شعوری ). ولی در فارسی به این معنی غژب آمده است . || (مص ) سخت سیاه گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سیاه شدن روی ازسموم . (اقرب الموارد). || غرب زده گردیدن گوسفند. (منتهی الارب ) (آنندراج ): غربت الشاة؛ اصابهاداء الغرب . (اقرب الموارد). || اصابه سهم غرب (مضافةً و نعتاً)؛ یعنی رسید تیری که اندازه اش معلوم نیست . (منتهی الارب ).
/////////
/////////////
اوجا (به مازندرانی: اوجا دار) از خانواده نارون (نام علمی: Ulmus minor) است که در زبان گیلکی آن را «لی» و مازندرانی‌ها آن را  «اوجا» می‌نامند.
نارون، درخت یا درختچه‌ای است که پوست آن در وهله اول صاف است و پس از مدتی، پوست درخت رگه رگه می‌شود. (رگه طولی) شاخه‌های آن پوشیده از برگ‌های متناوب بیضی و دارای دمبرگ است. پهنک برگ آن قرینه نیست و دندانه‌های زیادی دارد. میوه آن پس از خشک شدن به سرعت از غلاف خود بیرون نمی‌آید.
این گیاه در حاشیه بیشه زارها و جنگل‌های مخلوط و مرطوب در ارتفاعات پایین می‌روید. نارون را غالباً در پارک‌ها و باغ‌ها می‌کارند.
پوست این گیاه از نظر پزشکی دارای ارزش است. نخست، شاخه‌های جوان را برش طولی داده، سپس آن‌ها را با دست جدا می‌کنند (قطر شاخه حدود یک سانتیمتر). دسته‌های گل آن قبل از روییدن برگ‌ها، روی شاخه‌های کوتاه می‌شکفد. عمل گرده افشانی این گیاه به کمک باد انجام می‌شود.
نارونیان از مهم‌ترین گیاهانی هستند که از نظر سازگاری در زیست‌بوم‌های گوناگون، توانسته‌اند انتشار همه‌جایی داشته باشند.
درخت اوجا و ملج از گونه‌های مهم نارون به شمار می‌آیند که مهمترین آفت این درختان سوسک scolytus است.
محتویات
  [نمایش] 
لغت نامه دهخدا[ویرایش]
اوجا. (اِ) نارون . (یادداشت مرحوم دهخدا). گونه ای از نارون که در اراضی جنگلی کم ارتفاع شمال ایران فراوان است و آنرا سیاه درخت نیز نامند. خوش سایه . پشه غال . پشه وار. پشه بانه . سده . ناژبن . بوقیصا. و رجوع به جنگل شناسی ج 2 ص 115، 120، 215 و نیز رجوع به نارون شود.
فرهنگ لغت عمید[ویرایش]
(اسم) ‹اوجه، وجه، وج› (زیست‌شناسی)
['ujā] درختی جنگلی از نوع نارون، با پوست سخت و شکاف‌دار و برگ‌های بیضوی نوک‌تیز؛ لو؛ لی؛ قره‌آغاج؛ قره‌غاج؛ گل پردار؛ مَلَج.
نگارخانه[ویرایش]
  • Ulmus-minor-foliage-mosaic.JPG

  • U. minor leaf.jpg

  • Biscarrosse Elm 2.jpg

  • https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/5/5d/Ulmus_minor_MHNT.BOT.2010.12.3.jpg/120px-Ulmus_minor_MHNT.BOT.2010.12.3.jpg
Ulmus minor - Museum specimen
جستارهای وابسته[ویرایش]
منابع[ویرایش]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/30px-Commons-logo.svg.png
در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهاوجا موجود است.
  • گیاهان دارویی، نوشته: ژان ولاگ و ژیری استودولا، مترجم: ساعد زمان، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۰
//////////
قس دردار اصغر در عربی:
دردار أصغر (الاسم العلمي:Ulmus minor) هو نوع نباتي يتبع جنس الدردار من فصيلة الدردارية[1][2][3] .
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/c/c5/Ulmus_minor_subsp_minor.jpg/220px-Ulmus_minor_subsp_minor.jpg
اوراق الدردر
محتويات
  [أظهر] 
الموئل والانتشار[عدل]
الوصف النباتي[عدل]
انظر أيضاً[عدل]

مراجع[عدل]
1.      ^ موقع لائحة النباتات دردار أصغر تاريخ الولوج 16 ديسمبر 2012
2.      ^ موقع لائحة النباتات أنواع الدردار تاريخ الولوج 16 ديسمبر 2012
3.      ^ موقع زيبكودزو دردار أصغر تاريخ الولوج 16 ديسمبر 2012



دردار أبيض رمادي  · دردار أجرد  · دردار أحمر  · دردار أخضر شاحب  · دردار إسماعيلي  · دردار أصغر  · دردار أميركي  · دردار اهليلجي  · دردار أياماتسوي  · دردار بيرغماني  ·دردار توماسي  · دردار خفيف  · دردار خوخي الأوراق  · دردار دوادياني  · دردار رمحي الأوراق  · دردار زغابي  · دردار سميك الأوراق  · دردار سيشواني  · دردار شانغي  · دردار شريطي  ·دردار شنموي  · دردار صغير الأوراق  · دردار صغير الثمار  · دردار صفاحي  · دردار عالي  · دردار غاوسني  · دردار قزم  · دردار كبير الثمار  · دردار كستنائي الأوراق  · دردار متأخر  ·دردار متطاول  · دردار متقارب زائف  · دردار مكسيكي  · دردار ميانجوي  · دردار هاربني  · دردار واليشياني  · دردار كثيف  · دردار متعدد العروق  · دردار متفرع  · دردار أبيض  ·دردار أبيض البذور  · دردار أبيض الثمار  · دردار أتينا  · دردار أخشن  · دردار أخضر  · دردار أرشق  · دردار أسود  · دردار إكسيتري  · دردار إنجليزي  · دردار أندروسوفي  · دردار أونتاريو  ·دردار باتافي  · دردار بتولياني  · دردار برانديسياني  · دردار برشاوشاني الأوراق  · دردار برعمي  · دردار بلانرياني  · دردار بنفسجي  · دردار بواسياري  · دردار بيتورسي  · دردار بيرندي  ·دردار بيضاوي  · دردار ثلاثي الأسنان  · دردار ثلاثي الشقوق  · دردار ثماني الأسدية  · دردار جلوزي  · دردار جلوزي الأوراق  · دردار حاد  · دردار حرجي  · دردار دامبياري  · دردار دبق  ·دردار دوفسي  · دردار ديبلياني  · دردار ذهبي  · دردار رائع  · دردار رباعي الأسدية  · دردار رمادي  · دردار روسيلسي  · دردار زيزفوني الأوراق  · دردار سكماستوني  · دردار سمين  ·دردار شائع  · دردار صغير  · دردار طويل الورق  · دردار عاري  · دردار عامودي  · دردار عصبي  · دردار عملاق  · دردار غابي  · دردار غدي  · دردار غروي  · دردار فرنسي  ·دردار فليني زائف  · دردار فوردي  · دردار قاتم  · دردار قراصي الأوراق  · دردار قصير  · دردار قطبي جنوبي  · دردار قلبي الأوراق  · دردار قلنسوي  · دردار قوي  · دردار كرنوبي  ·دردار كوريتاني  · دردار كيجيمانا  · دردار لامع  · دردار لبدي  · دردار ليسوري  · دردار لين الأوراق  · دردار مابعد البيكال  · دردار متعالي  · دردار متعدد التوالد  · دردار متفرق  ·دردار متكامل الأوراق  · دردار متوسط  · دردار متوسط الثمار  · دردار متوسع  · دردار مزدوج الفلقة  · دردار مستدير  · دردار مستطيل  · دردار مسنن  · دردار مسنن الحوافي  · دردار مصقول  ·دردار مقصي  · دردار ملتبس  · دردار ملتوي  · دردار منثني  · دردار مهدب  · دردار موديوليني  · دردار موسي  · دردار نيري الأوراق  · دردار هائل  · دردار هرمي  · دردار هوكرياني  ·دردار هولندي  · دردار واليشي  · دردار ويبياني  · دردار كياكي  · دردار غيرنزي  · دردار صغروي الأوراق  ·
مشاريع شقيقة

في كومنز صور وملفات عن: دردار أصغر



  • iNaturalist taxon ID79461 


  • Tela Botanica ID70265 





  • VASCAN ID9426 



Ulmus laciniata.jpg

هذه بذرة مقالة عن نبات متعلقة بالفصيلة الدردارية بحاجة للتوسيع. شارك في تحريرها.
//////////
قس اوجت در گیلکی:
اوجا
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/5/5d/Ulmus_minor_MHNT.BOT.2010.12.3.jpg/220px-Ulmus_minor_MHNT.BOT.2010.12.3.jpg
Ulmus minor
Ojä (ulmus carpinifolia)

i därə meevə malj därə murson isə vali inə farqon işonə:
- oujä därə bazr o bälə, malj därə ji kuştarə.
- bäle sar ibçi tu raftegi daanə.
- doonə bäle joor hanna.
- meevə itə kutä dumgul daanə.
çun oujä xayli jäon ruşd koonə (bejuz şumäl), hin vasi i därə guldehi je esfand tä urdibeheştə meeni farq koonə.
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/glk/thumb/b/b6/Ouja_baldar_fanduqe.gif/100px-Ouja_baldar_fanduqe.gif
Oja bäldär fanduqə
vä gutan kə je närvan, digar gunani çun çatri närvan hanna kə fazäye sabzə meen o kanär xayäbonon bakäştə banə.

///////////
قس اوجا در مازرونی:
اوجا (به فارسی: نارون) اتا دار نوم هسته. ونه گت‌ترین هم‌چلّه نوم ملج(ملیج) هسته.[۱]
ونه گت‌ترین آفت، اتا سیس(سوسک) هسته که ونه نوم اسکلیتوس (scolytus) هسته.[۲]
منابع[دچی‌ین]
جستجو در ویکی‌انبار
ویکی تلمبار دله بتونّی پرونده‌ئونی که اوجا خَوری دَره  ره پیدا هاکنین.
2.      پرش به بالا دارویی گیاهون، ژان ولاگ و ژیری استودولا، انتشارات ققنوس
///////////
Ulmus minor
From Wikipedia, the free encyclopedia
Ulmus minor
Blismes elm 2007.jpg
Field elm, BlismesNièvre, France.
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
U. minor
Ulmus minor
Mill.
Ulmus minor range.svg
Distribution map
·         Ulmus araxina Takht.
·         Ulmus boissieri Grudz.
·         Ulmus campestris L. var. australis Henry
·         Ulmus campestris L. var. dalmatica Baldacci
·         Ulmus campestris var. glabraHartig, Planch., Aschers. & Graebn.
·         Ulmus campestris var. laevisSpach, Planch.
·         Ulmus campestris Huds. var. microphylla Boiss.
·         Ulmus canescens Melville
·         Ulmus carpinifolia Gled.
·         Ulmus coritana Melville
·         Ulmus densa Litv.
·         Ulmus foliaceae Gilibert, Sarg.
·         Ulmus georgica Schchian
·         Ulmus glabra (not Huds.), Ley, Mill., Smith, Loudon, Rchb., Wilkomm, C. K. Schneid., Ley
·         Ulmus glabra Mill. var.piliferaBorbas
·         Ulmus grossheimii Takht.
·         Ulmus micrantha Kitt.
·         Ulmus microphylla Mill.
·         Ulmus microphylla Pers.
·         Ulmus minor subsp. minorRichens
·         Ulmus minor suberosa Moench, Rehder
·         Ulmus nemoralis Fraas
·         Ulmus nitens Moench
·         Ulmus pilifera Borbas
·         Ulmus procera Salisb.
·         Ulmus sparsa Dumrt.
·         Ulmus stricta (Aiton) Lindley
·         Ulmus stricta (Aiton) Lindley var goodyeri Melville
·         Ulmus tetrandra Sckk.
·         Ulmus tortuosa Host
·         Ulmus uzbekistanica Drob.
·         Ulmus wissotzkyi Kotov
Ulmus minor Mill., the field elm, is by far the most polymorphic of the European species, although its taxonomy remains a matter of contention. Its natural range is predominantly south European, extending to Asia Minor and Iran; its northern outposts are the Baltic islands of Öland and Gotland,[1] although it may have been introduced here by man. The tree's typical habitat is low-lying forest along the main rivers, growing in association with oak and ash, where it tolerates summer floods as well as droughts.[2]
Current treatment of the species owes much to Richens,[3] who noted (1983) that several varieties of field elm are distinguishable on the European mainland. Of these, he listed the small-leaved U. minor of France and Spain; the narrow-leaved U. minor of northern and central Italy; the densely hairy leaved U. minor of southern Italy and Greece; the U. minor with small-toothed leaves from the Balkans; the U. minor with large-toothed leaves from the Danube region; and the small-leaved U. minor from southern Russia and Ukraine.[4] As for British varieties, "the continental populations most closely related [to eastern English Field Elm] are in central Europe", while south-western forms were introduced from France.[5] He concluded, however, that owing to incomplete field-research at the time of writing, it was "not possible to present an overall breakdown of the European Field Elm into regional varieties".[6]
Richens sank a number of British elms, notably English elm, as either subspecies or varieties of U. minor in 1968. However, Melville,[7] writing ten years later, identified five distinct species (including U. glabra in the count), several varieties and numerous complex hybrids. In 1992 Armstrong [8] identified no fewer than forty British species and microspecies. Clive Stace (1997) wrote of the British elms "The two-species (glabra and minor) concept of Richens is not sufficiently discriminating to be of taxonomic value". Nevertheless, it is Richens’ classification which has been the most commonly adopted in recent years, although it is not used in Flora Europaea [13].[9]
In 2009 Dr Max Coleman of the Royal Botanic Garden, Edinburgh wrote: "The advent of DNA fingerprinting has shed considerable light on the question. A number of studies have now shown that the distinctive forms Melville elevated to species and Richens lumped together as field elm are single clones, all genetically identical, which have been propagated by vegetative means such as cuttings or root suckers. This means that enigmatic British elms such as Plot elm and English elm have been shown to be single clones of field elm. Although Richens did not have the evidence to prove it, he was correct in recognising a series of clones and grouping them together as a variable species." [10]
It is hoped that analysis of molecular markers will ultimately eliminate the taxonomic confusion.
https://en.wikipedia.org/wiki/Ulmus_minor