۱۳۹۶ مهر ۷, جمعه

مداخل مخزن الادویه (شستم) 2

قاقله
بفتح قاف و الف و ضم قاف و فتح لام و ها بیونانی قطیداوس و بسریانی شرفیون و شوشما و بفرنکی کرده موم و بفارسی هیل و بعربی هال و بهندی الابچی نامند
ماهیت آن
از جملۀ افاویۀ عطریه است و ثمری است هندی و دو نوع می باشد کبیر و صغیر کبیر را قاقلۀ کبار نامند و صغیر را قاقلۀ صغار قاقلۀ کبارا قاقلۀ ذکر و هیل ذکر و قاقلۀ زنجی و بهندی بری الایچی نامند
ماهیت آن
ثمر درختی است بقدر دو سه ذرع و یک ساق دارد و برک آن شبیه ببرک نار و ریحان و کل آن سفید ریزه مائل بسرخی شبیه بکل باقلا و ثمر آن صنوبری شکل مثلث غیر متساوی الاضلاع بمقدار یک بند انکشت و کوچکتر و بزرکتر از ان و پوست آن اغبر تیره و سه پارچه پیوسته بهم و اندک ضخیم خشن با خطوط طولانی و در طرف پائین جای اتصال بشاخ قمعی و برآمدکی و چون خشک کردد پوست آن بعضی خودبخود و یا با اندک صدمه منشق کشته دانهای آن برآید و تخم آن شبیه بتخم حرمل و خوش بو و فی الجمله شبیه برائحۀ کافور و با اندک حدت و در تازکی با رطوبت لزجه شیرین طعمی و بعد خشکی زائل کردد و قوت آنچه در غلاف است تا نهایت دو سال باقی می ماند پس طعم و رائحۀ آن زائل و قوت آن باطل می کردد و آنچه از غلاف برآمده تا یک سال و انطاکی نوشته که برک آن عریض است و حکیم میر عبد الحمید در حاشیۀ تحفه نوشته که برک آن شبیه ببرک جوار یعنی ذره است و سبز تیره و طول آن بقدر یک شبر و نیم و عریض بقدر سه چهار انکشت و کل و ثمر آن در اسفل ساق آن می روید و کل آن شبیه بکل باقلا است و از دیکری نیز چنین شنیده شده و طول برک آن را تا دو شبر کفته
طبیعت آن
کرم در اول و خشک در دوم
افعال و خواص آن
مفرح و مقوی معده و هاضم طعام و محرک جشاء و حابس بطن خصوص بریان کردۀ آن و در بعض طبائع این الذو انفع از صغار آنست و بیشتر با برک تانبول یعنی پان می خورند و دیکر در ادویه و سنونات و غیره بمصرف می آید و داخل طعام نمی کنند و سنون پوست کوبیدۀ آن و بدستور دانۀ آن مقوی لثه و مانع قلاع دهان و کویند مضر امعا مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن تا دو مثقال بدل آن قاقلۀ صغار است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
 قاقله . [ ق ُ ل َ ] (اِخ ) نام شهری بپادشاهی جاوه و عود. قاقلی منسوب بدان جا است و فیل در آنجا بسیارباشد و عود قاقلی را در آنجا بجای هیمه سوزند و با تجار یک فیل بار آن به جامه ای مبادله کنند و جامه ای از پنبه در قاقله گرانتر از جامه  ابریشمی است . رجوع به ترجمه  فارسی ابن بطوطه ص 654 و 655 و 656 شود.
|| قاقله  کبار. [ ق ُ ل َ / ل ِی ِ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ قاقله  کبار را قاقله  ذکر و هیل ذکر و قاقله زنجی و به هندی بری الایچی نامند و آن ثمر درختی است بقدر دو سه ذرع و یک ساق دارد و برگ آن شبیه ببرگ انار و ریحان و گل آن سفید ریزه مایل بسرخی شبیه به گل باقلا و ثمر آن صنوبری شکل مثلث غیرمتساوی الاضلاع بمقدار یک بند انگشت و کوچکتر و بزرگتر از آن ، و پوست آن اغبر تیره و سه پارچه پیوسته بهم و اندک ضخیم خشن با خطوط طولانی و در طرف پائین جای اتصال بشاخ قمعی و برآمدگی و چون خشک گردد پوست آن بعضی خودبخود و یا با اندک صدمه جدا گشته دانه های آن برآید و تخم آن شبیه به تخم حرمل و خوشبو و فی الجمله شبیه به رائحه  کافور و با اندک حدت و در تازگی با رطوبت لزجه  شیرین طعمی و بعد خشکی زائل گردد و قوت آنچه در غلاف است تا نهایت دو سال باقی میماند پس طعم و رائحه  آن زائل وقوت آن باطل میگردد و آنچه از غلاف برآمده تا یک سال و انطاکی نوشته که برگ آن عریض است و حکیم میرمحمد عبدالحمید در حاشیه  تحفه نوشته که برگ آن شبیه به برگ جوار یعنی ذرت است سبز تیره وطول آن بقدر یک شبر و نیم و عریض بقدر سه چهار انگشت گل و ثمر آن در اسفل ساق آن میروید و گل آن شبیه به گل باقلا است و از دیگری نیز چنین شنیده شده و طول برگ آن را تا دو شبر گفته اند. طبیعت آن گرم در اول و خشک در دوم ، افعال وخواص آن مفرح و مقوی معده و هاضم طعام و محرک جشا وحابس بطن ، خصوص بریان کرده  آن و در بعضی طبایع این الذ و انفع از صغار آن است و بیشتر با برگ تانبول یعنی پان میخورند و دیگر در ادویه و سنونات و غیره بمصرف می آید و داخل طعام نمیکنند و سنون پوست کوبیده  آن و بدستور دانه  آن مقوی لثه و مانع قلاع دهان و گویند مضر امعاء. مصلح آن کتیرا مقدار شربت آن تا دو مثقال ، بدل آن قاقله  صغار است . (تحفه  حکیم مومن ).
|| قاقله  صغار. [ ق ُ ل َ / ل ِ ی ِ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) و نیز آن را شُمشُر و شوشمر ۞ و خیربوا و هیل بوا و هال بواو هیل انثی به هندی گجراتی الایچی و چهونی الایچی نامند و آن ثمر نباتی است که در ملعیار در کوه موسوم به هیلی و نواحی آن بهم میرسد و در جای دیگر وجود ندارد و نبات آن تا به دو ذرع و برگ آن بقدر برگ انار و ریحان و پهن تر از آن و ثمر آن خوشه دار و هر دانه  آن در غلافی بقدر مغز پسته و بزرگتر و کوچکتر از آن و بسیار خوشبو و در خامی سبز و پس از رسیدن زرد و پس ازخشک شدن سفید میگردد و مثلث شکل و متوازی الاضلاع است وهر دو طرف آن اندک باریک است و پوست غلاف آن سه چهارپارچه و بهم پیوسته و خشن با خطوط طولانی است و خوشبواست با اندک عفوصت و در زیر آن جای اتصال بخوشه اندک قمعی و برآمدگی و مایل بکجی و پوست آن بدان متصل واز آن روئیده و رسیده  آن چون خشک گردد خود بخود و یا با اندک صدمه شکافته ، دانه ها از جوف آن برمی آید ودر جوف آن دانه های آن مانند قاقله  کبار است مگر آنکه این ریزه تر و در سه صف در سه ضلع آن و مابین آنهاپرده  سفیدرنگ نازکی است که بواسطه  آن غذا بدانها میرسد و در تازگی در آن رطوبت لزج شیرین طعم خوشبوی وجود دارد و چون خشک گردد زائل شود و پوست آن سفید گردد و طعم دانه های آن اندک تند و خوشبو و بعد خائیدن آن دهان اندک سرد گردد و چون کهنه شود مایل به تلخی شود و حدت رایحه  آن رو به کمی و پوست آن میل بسیاهی آورد تا آنکه بدبو و بی طعم گردد و قوت آن باطل شود و بالجمله قوت آن تا سه سال باقی میماند. طبیعت آن در دوم گرم و خشک و با قوت تریاقیت و قابضه  افعال و خواص آن مفرح و ملطف و جالی و محلل و خوشبوکننده  عرق و رائحه  دهان و اعضاءالراس ، نفوخ کوبیده  آن در بینی که عطسه آورد جهت صداع ریحی و صرع و اغما و ذرور آن در گوش جهت تسکین وجع آن و مضغ آن خوشبوکننده  دهن و پوست و دانه  آن مقوی لثه مضغاً و ذروراً اعضاء الصدر و الغذا و النفض ناشف رطوبات صدر و حلق و معده و مقوی قلب و جهت خفقان بارده و تقویت معده و تسخین و رفع بلت آن و غثیان و تهوع و قی و وجع معده  بارد ریحی و آوردن جشا و هضم طعام بتنهائی و یا با ادویه  مناسبه و حابس بطن است خصوص بریان کرده  آن و با آب مصطکی و آب انار جهت قی و غثیان و تقویت معده و جوش داده  نیم کوفته  آن خصوص با پوست در گلاب و یا آب جهت رفع غثیان و تهوع و قی و بدستور با برگ پودنه و یا نعناع با آب و یا با گلاب جوش داده . یک درم آن سکنجبین سه روز جهت اوجاع بارده  کبد و تفتیح سده  آن و با تخم خیارین اجزای متساوی روزی دو درم با سکنجبین جهت اخراج سنگ گرده و مثانةالزنیه اکل و ذرور آن خوشبوکننده  عرق و در همه  افعال اقوی از کبار آن است مگر در تقویت معده و اطباء برعکس این نوشته اند. شاید قاقله  کباری که در حبشه و زنج و جاهای دیگر غیر بنگاله میشده باشد، چنان بود و آنچه در بنگاله میشود و مکرر به تجربه رسیده است نه چنین است که ذکر یافت مضرصدر و ریه ، مصلح آن کتیرا، مقدار شربت آن یک درم تایک مثقال ، بدل آن نصف آن کبابه و نصف آن حب بلسان وبه وزن آن قاقله  کبار است و صنف سوم قاقله که نوشته اند تا حال دیده نشده که ماهیت و خواص آن تحریر یابد. (مخزن الادویه ). و رجوع به تحفه حکیم مومن شود.
//////////////
//////////
&&&&&&&&
قاقلۀ صغار
و آن را نیز شمشر بضم دو شین معجمه و میم و شوشمر و خیربوا و هیل بوا و هال بوا و هیل انثی و بهندی کجراتی الایچی و چهوتی الایچی نامند
ماهیت آن
ثمر نباتی است که در ملییار در کوه موسوم بهیلی و نواح آن بهم می رسد و در جای دیکر وجود ندارد و نبات آن تا بدو ذرع و برک آن بقدر برک انار و ریحان و پهن تر از ان و ثمر آن خوشه دار و هر دانه از ان در غلافی بقدر مغز پسته و بزرکتر و کوچکتر از ان و بسیار خوش بو و در خامی سبز و بعد رسیدن زرد و بعد از خشک شدن سفید می کردد و مثلث شکل متساوی الاضلاع و هر دو طرف آن اندک باریک و پوست غلاف آن سه پارچه و بهم پیوسته و خشن با خطوط طولانی و خوش بو و با اندک عفوصت و در زیر آن جای اتصال بخوشۀ اندک قمعی و برآمدکی و مائل بکجی و پوست آن بدان متصل و از ان روئیده و رسیدۀ آن چون خشک کردد خودبخود و یا باندک صدمه شکافته دانها از جوف آن برمیآید و در جوف آن دانهای آن مانند قاقلۀ کبار مکر آنکه این ریزه تر و در سه صف در سه ضلع آن و ما بین آنها پردۀ سفید رنک نازکی که بواسطۀ آن غذا بدانها می رسد و در تازکی در ان رطوبت لزج شیرین طعم خوش بوئی و چون خشک کردد زائل شود و پوست آن سفید کردد و طعم دانهای آن اندک تند و خوش بو و بعد خائیدن آن دهن اندک سرد کردد و چون کهنه شود مائل بتلخی شود و حدت رائحۀ آن رو بکمی و پوست آن میل بسیاهی آورد تا آنکه بدبو و بی طعم و قوت آن باطل کردد و بالجمله قوت آن تا سه سال می ماند
طبیعت آن
در دوم کرم و خشک و با قوت تریاقیت و قابضه
افعال و خواص آن
مفرح و ملطف و جالی و محلل و خوش بو کنندۀ عرق و رائحۀ دهان اعضاء الراس نفوخ کوبیدۀ آن در بینی که عطسه آورد جهت صداع ریحی و صرع و اغما و ذرور آن در کوش جهت تسکین وجع آن و مضغ آن خوش بو کنندۀ دهان و پوست و دانۀ آن مقوی لثه مضغا و ذرورا اعضاء الصدر و الغذاء و الفض ناشف رطوبات صدر و حلق و معده و مقوی
قلب و جهت خفقان بارد و تقویت معده و تسخین و رفع بلت آن و غثیان و تهوع و قئ و وجع معده بارد ریحی و آوردن جشا و انهضام طعام به تنهائی و یا با ادویۀ مناسبه و حابس بطن خصوص بریان کردۀ آن و با آب مصطکی و آب انار جهت قئ و غثیان و تقویت معده و جوش دادۀ نیم کوفتۀ آن خصوص با پوست در کلاب و یا آب جهت رفع غثیان و تهوع و هیضه و قئ و بدستور با برک پودنه و یا نعناع با آب و یا با کلاب جوش داده یک درم آن با سکنجبین سه روز جهت اوجاع باردۀ کبد و تفتیح سدۀ آن و با تخم خیارین اجزای متساوی روزی دو درم با سکنجبین جهت اخراج سنک کرده و مثانه الزینه اکل و ذرور آن خوش بو کنندۀ عرق و در همه افعال اقوی از کبار آن مکر در تقویت معده و اطبا برعکس این نوشته اند شاید قاقلۀ کباری که در حبشه و زنج و جاهای دیکر غیر بنکاله می شده باشد چنان بود و آنچه در بنکاله می شود و مکرر بتجربه رسیده نه چنین است که ذکر یافت مضر صدر و رئه مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن یک درم تا یک مثقال بدل آن نصف آن کبابه و نصف آن حب بلسان و بوزن آن قاقلۀ کبار است و صنف سوم قاقلۀ که نوشته اند تا حال دیده نشده که ماهیت و خواص آن تحریر یابد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
قاقله  صغار. [ ق ُ ل َ / ل ِ ی ِ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) و نیز آن را شُمشُر و شوشمر ۞ و خیربوا و هیل بوا و هال بواو هیل انثی به هندی گجراتی الایچی و چهونی الایچی نامند و آن ثمر نباتی است که در ملعیار در کوه موسوم به هیلی و نواحی آن بهم میرسد و در جای دیگر وجود ندارد و نبات آن تا به دو ذرع و برگ آن بقدر برگ انار و ریحان و پهن تر از آن و ثمر آن خوشه دار و هر دانه  آن در غلافی بقدر مغز پسته و بزرگتر و کوچکتر از آن و بسیار خوشبو و در خامی سبز و پس از رسیدن زرد و پس ازخشک شدن سفید میگردد و مثلث شکل و متوازی الاضلاع است وهر دو طرف آن اندک باریک است و پوست غلاف آن سه چهارپارچه و بهم پیوسته و خشن با خطوط طولانی است و خوشبواست با اندک عفوصت و در زیر آن جای اتصال بخوشه اندک قمعی و برآمدگی و مایل بکجی و پوست آن بدان متصل واز آن روئیده و رسیده  آن چون خشک گردد خود بخود و یا با اندک صدمه شکافته ، دانه ها از جوف آن برمی آید ودر جوف آن دانه های آن مانند قاقله  کبار است مگر آنکه این ریزه تر و در سه صف در سه ضلع آن و مابین آنهاپرده  سفیدرنگ نازکی است که بواسطه  آن غذا بدانها میرسد و در تازگی در آن رطوبت لزج شیرین طعم خوشبوی وجود دارد و چون خشک گردد زائل شود و پوست آن سفید گردد و طعم دانه های آن اندک تند و خوشبو و بعد خائیدن آن دهان اندک سرد گردد و چون کهنه شود مایل به تلخی شود و حدت رایحه  آن رو به کمی و پوست آن میل بسیاهی آورد تا آنکه بدبو و بی طعم گردد و قوت آن باطل شود و بالجمله قوت آن تا سه سال باقی میماند. طبیعت آن در دوم گرم و خشک و با قوت تریاقیت و قابضه  افعال و خواص آن مفرح و ملطف و جالی و محلل و خوشبوکننده  عرق و رائحه  دهان و اعضاءالراس ، نفوخ کوبیده  آن در بینی که عطسه آورد جهت صداع ریحی و صرع و اغما و ذرور آن در گوش جهت تسکین وجع آن و مضغ آن خوشبوکننده  دهن و پوست و دانه  آن مقوی لثه مضغاً و ذروراً اعضاء الصدر و الغذا و النفض ناشف رطوبات صدر و حلق و معده و مقوی قلب و جهت خفقان بارده و تقویت معده و تسخین و رفع بلت آن و غثیان و تهوع و قی و وجع معده  بارد ریحی و آوردن جشا و هضم طعام بتنهائی و یا با ادویه  مناسبه و حابس بطن است خصوص بریان کرده  آن و با آب مصطکی و آب انار جهت قی و غثیان و تقویت معده و جوش داده  نیم کوفته  آن خصوص با پوست در گلاب و یا آب جهت رفع غثیان و تهوع و قی و بدستور با برگ پودنه و یا نعناع با آب و یا با گلاب جوش داده . یک درم آن سکنجبین سه روز جهت اوجاع بارده  کبد و تفتیح سده  آن و با تخم خیارین اجزای متساوی روزی دو درم با سکنجبین جهت اخراج سنگ گرده و مثانةالزنیه اکل و ذرور آن خوشبوکننده  عرق و در همه  افعال اقوی از کبار آن است مگر در تقویت معده و اطباء برعکس این نوشته اند. شاید قاقله  کباری که در حبشه و زنج و جاهای دیگر غیر بنگاله میشده باشد، چنان بود و آنچه در بنگاله میشود و مکرر به تجربه رسیده است نه چنین است که ذکر یافت مضرصدر و ریه ، مصلح آن کتیرا، مقدار شربت آن یک درم تایک مثقال ، بدل آن نصف آن کبابه و نصف آن حب بلسان وبه وزن آن قاقله  کبار است و صنف سوم قاقله که نوشته اند تا حال دیده نشده که ماهیت و خواص آن تحریر یابد. (مخزن الادویه ). و رجوع به تحفه حکیم مومن شود.
/////////
////////
&&&&&&&&
قاقلی
بفتح قاف و الف و کسر قاف ثانی و فتح لام مشدده و الف مقصوره و بتخفیف لام و بضم قاف و کسر لام و یا نیز آمده لغت قبطی است و بعربی قلام کرمان و فلاح و رجل القروح و بفارسی کاکل و کاکسر و شابانک* و نیز بفارسی و ترکی شورد و بیونانی مروسیمون و برومی آورد قیون نامند
ماهیت آن
نباتی است شبیه باشنان و حرف و بزرکتر و سبزتر از ان و رطوبت این زیاده بران و با شوری و بورقیت و تلخی و قبضی اندک و ربیعی است و در جوزا می رسد و مردم با ماست و شیر می خورند و شتر بدان راغب و موافق مزاج آن و منبت آن شورزارها و خرابها
طبیعت آن
در آخر دوم کرم و خشک و بغدادی در اول نوشته
افعال و خواص آن
اعضاء الغذاء خوش بو کنندۀ جشا و هاضم آنچه در بطن باشد و قلیل الغذاء با بورقیت و لزوجت و لهذا مسهل و مخرج ما فی البطن است و آب افشردۀ آن مسهل ماء اصفر و یک اوقیۀ آن تا نیم رطل با آب نقوع زبیب و شکر سرخ رافع ترهل و ضعف معده و درد کمر و پشت و ورک اکر تپ نباشد و ثقلی در معده احداث می نماید بسبب لزوجتی که دارد و باید که عصارۀ آن را جوش ندهند که قوت آن باطل می کردد بلکه جوش نداده بیاشامند و بعضی یکرطل عصیر آن را با ده درم شکر سرخ می آشامند و فعل قوی می نماید و جیش بن الحسن کفته با شکر سرخ و لبلاب و شاهتره فعل آن اقوی است اعضاء النفض مدر بول و شیر و زیاده کنندۀ منی و محرک باه خوردن تر و تازۀ آن و کفته اند مجفف و مسخن و قاطع منی است مانند سداب و مبرد قوی است مانند کاهو و کافور و تخم آن در اسهال زردآب اقوی و کفته اند فعل آن مانند فعل کشوث است مقدار شربت از جرم آن تا سه درم و از آب عصیر آن دو ثلث رطل با ده درم شکر سرخ و یحتمل که این ردونتی باشد که در حرف الراء مع الدال المهمله ذکر یافت زیرا که بسیار مشابه آنست
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
* شابانک . [ ن َ ] (اِ مرکب ) شافانج . (دزی ج 1 ص 714). دارویی است که آن را به عربی بنفسج الکلاب خوانند و بشیرازی تس سگ گویند و معرب آن شابانج است علت صرع را سود دارد. (برهان ). گیاهی که در مصر به برنوف معروف است . (قاموس ). گیاهی است به مصر معروف به برنوف . (منتهی الارب ذیل ش ب ک ). دارویی که در صرع استعمال کنند و در مصر برنوف گویند. (ناظم الاطباء). عبس و رجوع به شابابک و شعوری ج 2 ص 126 ذیل شاهبانک شود.
//////////////
قاقلی . [ ق ُل ْ لا / ق ُ ] (معرب ،اِ) گیاهی است همچو اشنان شورمزه که شتر بچرد آن را. مدرّ بول و شیر است و از خوردن آن آب زرد روان گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) ۞. و آن را به عربی قلام و به ترکی و فارسی شور نامند. نباتی است شبیه به اشنان و اسفند و رطوبت او بیشتراز اشنان و سبزتر از آن و طعم او شور و با تلخی و شتر به خوردن آن راغب و موافق مزاج او است . در دوم گرم و خشک و قلیل الغذا و آب او بقدر یک وقیه تا نیم رطل با آب مویز و شکر سرخ و مسهل زرداب و مدر بول و حیض و مفتح سدد و جهت ضعف معده و ترهل و درد کمر نافعو تازه  او مدر شیر و محرک و مقوی باه است . (تحفه  حکیم مومن ). رستنی باشد مانند اشنان و در طعم آن شوری هست و گویند مانند کشوث است در فعل و طبیعت وی گرم و خشک باشد و ضعف جگر را نافع است و آن را به عربی رجل الفروج خوانند. (برهان ). کاکل . (مهذب الاسماء).
|| قلام . [ ق ُل ْ لا ] (ع اِ) نوعی از شوره گیاه که قاقلی نامندش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ابوالعلاء گوید :
لولا غضا نجد و قُلاّمُه ُ
لم یُثْن َ بالطیب علی رنده .
(از اقرب الموارد).
قاقلی است . (فهرست مخزن الادویه ). و نزد بعضی رعی الابل است . (تحفه  حکیم مومن ). کاگل . (مهذب الاسماء). قلام به ضم قاف و تشدید لام به الف کشیده ، کاگل . (بحر الجواهر). و رجوع به ترجمه  صیدنه شود.
|| رجل الفروج . [ رِ لُل ْ ف ُ ] (ع اِ مرکب ) رجل الفلوس نیز گویند، آن قاقلیست . (ذخیره خوارزمشاهی ). به لغت اندلس قاقلی گویند. (از مفردات ابن بیطار ص 137).رجل الفلوس . قاقلی . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دو کلمه  بالا و تذکره  داود ضریر انطاکی ص 171 شود.
|| رجل الفلوس . [ رِ لُل ْ ف ُل ْ لو ] (ع اِ مرکب ) (از: رجل عربی ،به معنی پای + پولای لاتینی ، مرغ خانگی ) قاقلی . رجل الفروج . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجل الفروج . بلغت اندلس قاقلی گویند. (از مفردات ابن بیطار ص 137). رجوع به قاقلی و رجل الفروج و تذکره  ضریر انطاکی ص 171 شود.
/////////
سیاه‌شور مصری، کاکُل یا هِدره یا گوگله (نام علمی: Suaeda aegyptiaca) گونه‌ای از گیاهان گلدار از راسته میخک‌سانان Caryophyllales خانواده تاج‌خروسیان Amaranthaceae (هم‌خانواده اسفناجیان Chenopodiaceae) است.[۲]
این گیاه پایا، ایستاده با بوته‌های انبوه درهم، با شاخه‌های بسیار منشعب بلند، سبز مایل به آبی یا کم و بیش متمایل به خاکستری است.[۳] این گیاه بوته‌ای یکساله است که بطور معمول تا ۳۰ سانتیمتر رشد می‌کند اما در بعضی شرایط محیطی گاه تا یکی دو متر هم قد می‌کشد. هنگام خشک شدن ساقه-چوب سبک، باریک و سستی دارد و پس از یک یا چند سال پوسیده و خاک می‌شود.
برگ-ساقه (تازه-جوشیده) آن برای ضدخارش بدن و رفع درد کلیه کاربرد دارد. نام محلی این گیاه در میان اهالی جنوب ایران کاکُل می‌باشد و در منطقه لارستان فارس. به آن سمسیل میگوید. [۴] و گیاهی نسبتاً شورمزه است.
محتویات  [نمایش]
پراکندگی[ویرایش]
رویشگاه اصلی آن کشورهای شرق دریای مدیترانه و از لیبی تا شبه جزیره عربستان و نیمه جنوبی ایران[۵][۶] و شاخ آفریقاست.[۷]
در ایران[ویرایش]
سیاه‌شور مصری بطور پراکنده در بعضی نواحی قلیایی و باتلاقی ایران از جمله بطور فراوان در جنوب ایران بخصوص منطقه حفاظت‌شده مند[۴] و همچنین حوض سلطان استان قم و می‌روید.[۳]
///////////
قس سویدای مصری، کاکل قاقلی در عربی:
السويداء المصرية (باللاتينية: Suaeda aegyptiaca) نوع نباتي يتبع جنس السويداء من الفصيلة القطيفية.[2] وهو نبات يؤكل وأیضا يسميه البعضكاكول (قاقلي)[3] و في العراق یسمونه كوك الله. [بحاجة لمصدر]
اسم مرادف[عدل]
·         طرطيع مصري (الاسم العلمي:Schanginia aegyptiaca)
·         طرطيع بستاني (الاسم العلمي:Schanginia hortensis)
·         طرطيع توتي (الاسم العلمي:Schanginia baccata)
الموئل والانتشار[عدل]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/df/Suaeda_aegyptiaca3.JPG/200px-Suaeda_aegyptiaca3.JPG
سویداء مصرية فی جنوب إيران
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/0/00/Suaeda_aegyptiaca2.JPG/200px-Suaeda_aegyptiaca2.JPG
سویداء مصرية فی جنوب إيران

مراجع[عدل]
1.      ^ مذكور في : تروبيكوس — وصلة : Tropicos taxon name ID
3.      ^ تعدى إلى الأعلى ل:أ ب موقع السرحان. تاريخ الولوج 3 آذار 2013.
5.      ^ خريطة انتشار السويداء المصرية (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 4 كانون الثاني 2012.
6.      ^ plants.jstor.org Suaeda aegyptiaca
·         ع

·         ن

·         ت
سويداء المصب  · سويداء أحادية المسكن  · سويداء أرالية قزوينية  · سويداء أرجنتينية  · سويداء أسفلتية  · سويداء باتاغونية  · سويداء بحرية  · سويداء جنوبية  · سويداء حقيقية  · سويداء حويصلية  · سويداء خطية  · سويداء دودية  ·سويداء ريشية  · سويداء زاهية  · سويداء زرقاء  · سويداء سنبلية  · سويداء سوداء  · سويداء صغيرة الأوراق  · سويداء صغيرة البذور  · سويداء صقيعية  · سويداء صلبة  · سويداء عالية  · سويداء غربية  · سويداء فلسطينية  ·سويداء كاليفورنية  · سويداء كتانية الأوراق  · سويداء كثيفة الأزهار  · سويداء متباينة الأجنحة  · سويداء متباينة الأوراق  · سويداء متشجرة  · سويداء متشعبة  · سويداء متناقضة  · سويداء مستدقة  · سويداء مصرية  · سويداء مكسيكية · سويداء ورقية  · سويداء يومية  · سويداء البحر الميت  · سويداء أفريقية  · سويداء بالنسية  · سويداء بالوشية  · سويداء بيضاء  · سويداء تركستانية  · سويداء خشنة  · سويداء خيطية الشكل  · سويداء رمادية  · سويداء سيبيرية  ·سويداء ضئيلة  · سويداء قطبية شمالية  · سويداء لحمية  · سويداء مالحة  · سويداء متعددة الأزهار  · سويداء مسكية  · سويداء نتنة  · سويداء وبرية  · سويداء يابانية  ·
·         أيقونة بوابةبوابة إيران

·         أيقونة بوابةبوابة علم النبات
مشاريع شقيقة

في كومنز صور وملفات عن: سويداء مصرية
·         APDB26355 

·         PlantList-IDkew-2483924 

·         Tropicos taxon name ID7201441 

·         IPNI plant ID167397-1 

·         NCBI224153 

·         GBIF3757104 
·         ARKive ID 

·         Wildflowers of Israel ID2491 
Ferns02.jpg

هذه بذرة مقالة عن نبات بحاجة للتوسيع. شارك في تحريرها.
/////////////
Suaeda aegyptiaca
From Wikipedia, the free encyclopedia
Suaeda aegyptiaca
Suaeda aegyptiaca.JPG
Suaeda aegyptiaca in South of Iran
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Subfamily:
Genus:
Species:
S. aegyptiaca
Suaeda aegyptiaca
(Hasselq.) Zohary
[1]
Suaeda aegyptiaca is a species of plant in the family Amaranthaceae (formerly classified under the Chenopodiaceae),[2] and salt-tolerant plant (halophytes) that grow naturally in salt-affected areas of Iran.[3]
Main habitat[edit]
Its main habitat is the Eastern countries of the Mediterranean Sea and Libya to Arabian Peninsula and the southern half of Iran[4] and the Horn of Africa.[5]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/df/Suaeda_aegyptiaca3.JPG/200px-Suaeda_aegyptiaca3.JPG
Suaeda aegyptiaca in South of Iran
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/0/00/Suaeda_aegyptiaca2.JPG/200px-Suaeda_aegyptiaca2.JPG
Suaeda aegyptiaca in South of Iran

References[edit]
2.   Jump up^ Suaeda aegyptiaca Euro+Med Plantbase
4.   Jump up^ euromed.luomus.fi euromed_map.php
External links[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/30px-Commons-logo.svg.png
Wikimedia Commons has media related to Suaeda aegyptiaca.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/df/Wikispecies-logo.svg/34px-Wikispecies-logo.svg.png
Wikispecies has information related to: Suaeda aegyptiaca
Stub icon
This Amaranthaceae article is a stub. You can help Wikipedia by expanding it.
·         Amaranthaceae stubs
·         Suaeda
·         Halophytes
·         Flora of Iran
·         Barilla plants
&&&&&&&&
قاقم
بفتح قاف و الف و ضم قاف و میم
ماهیت و طبیعت آن
پوست حیوانی است شبیه بسنجاب و ابرد و ارطب از ان و پوست آن شبیه بپوست فنک و قیمت آن بیشتر از سنجاب و فرو یعنی پوستین آن را کرمی کمتر از سمور و موافق ابدان معتدله و کفته اند فرو آن کرم تر از فروسنجاب و لباس ملوک و سلاطین است و کفته اند پوست حیوانی است کوچکتر از کربه و بزرکتر از موش و دم آن کوتاه و سفید رنک و سر و دم آن سیاه
افعال و خواص آن
شبیه بفنک است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
قاقم . [ ق ُ ] (ع اِ) حیوان کوچکی است نظیر سمور. در مقدمة الادب زمخشری قاقم را به فارسی آس ضبط کرده .(فرهنگ شاهنامه ص 209). حیوانی است از موش بزرگتر وسفید و دمش کوتاه و سر دم آن سیاه . پوستش بغایت سفید و ملایم باشد و از آن پوستین میسازند. (آنندراج ).
هو دویبة فی قدر الفار لها شعر ابیض ناعم . و منه یتخذ الفراء. و هو ابرد مزاجاً و ارطب من السنجاب و لذلک کان لونه البیاض و هو اعز قیمة من السنجاب . (صبح الاعشی ج 2ص 49) :
همان نافه  مشک و موی سمور
ز سنجاب و قاقم ز کیمال و بور.
فردوسی .
//////////
قاقُم معرب کاکُم پارسی (نام علمی: Mustela erminea) جانوری از خانواده راسوها و بومی بخش‌های شمالی اوراسیا و آمریکای شمالی است. قاقم نسبت به راسوی کوچک کمی بزرگتر است و دم بلندتری دارد که انتهای آن تیره است.

قاقم کمابیش در سراسر نیم‌کره شمالی و مناطق شمالگانی و زیرشمالگانی یافت می‌شود. در قرن نوزدهم برای مهار افزایش جمعیت خرگوشها، قاقم را همراه با دو گونه دیگر راسو به نیوزیلند نیز وارد کرده‌اند اما این کار باعث شد تا قاقم‌ها به سراغ پرندگان بومی بروند که طعمه‌های آسانتری بودند و باعث انقراض برخی گونه‌ها و کاهش شدید جمعیت بسیاری از انواع دیگر پرندگان بشوند. به طوری که قاقم به یکی از مخربترین گونه‌های مهاجم در محیط زیست نیوزیلند تبدیل شده است.

قاقم‌ها شب‌رو و پگاه‌رو هستند ولی گاه در روز هم به بیرون می‌آیند. قاقم به هنگام تعقیب شکار خود به صورت مارپیچی حرکت می‌کند؛ و نسبت به جثه‌اش سرعت بالایی دارد. قاقم شناگر ماهری نیز هست و توانسته‌است جمعیت خود را در جزایر نزدیک به ساحل نیز گسترش دهد. قاقم یکی از معدود گونه‌های جانوری است که به خاطر بدن باریک و دراز خود می‌تواند حیوانات نقب‌زن را در دالان‌های لانه‌های خودشان دنبال کند.

قاقم برای جبران این شکل از بدن، پاهایی کوتاه، گوش‌هایی کوچک، سوخت‌وسازی سریع و در زمستان خزی پرپشت پیدا کرده‌است. قاقم نر تا ۳۰ سانتیمتر رشد می‌کنند و نرهای آن بسیار بزرگ‌تر از ماده‌ها هستند.

خز قاقم[ویرایش]
از خز قاقم در پوستین‌دوزی استفاده می‌شود. پوست سفید و نرم شکم آن خز گرانبهایی است. در داستان‌های شاهنامه نخستین شکار قاقم برای بهره‌گیری از پوست آن به هوشنگ نسبت داده شده‌است.[۳]

در قدیم در زبان فارسی پوست قاقم که با دم باشد را «قاقم انگشت‌نما» می‌نامیدند زیرا قسمت دم در این پوست به شکل انگشت دیده می‌شود. دم داشتن خز قاقم نشانه اصالت آن بود.[۴] در ادبیات فارسی قاقم نشانه سپیدی رنگ است چنان‌که قاقم‌نما به معنی سپیدنما، قاقم‌عارض به معنای سپیدچهره و قاقم‌پوش در معنای سپیدپوش به‌کار رفته‌است.[۵]

منابع[ویرایش]
Wikipedia contributors, «Stoat,» Wikipedia, The Free Encyclopedia, (accessed May 12, 2010).
پرش به بالا Mustelinae
پرش به بالا Mustela
پرش به بالا :ز پویندگان هر که مویش نکوست
بکشت و از ایشان برآهیخت پوست
چو سنجاب و قاقم چو روباه نرم
چهارم سمور است کش موی گرم.
پرش به بالا آنندراج. در لغتنامه دهخدا: سرواژه‌های قاقم و قاقم انگشت‌نما.
پرش به بالا لغتنامه دهخدا: سرواژه‌های قاقم.
//////////////
قس ابن عرس قصير الذيل، قاقم، قاقوم در عربی:
ابن عرس قصير الذيل (الاسم العلمي:Mustela erminea) أو القاقم أو القاقوم؛ (بالإنجليزية: Stoat) يتبع جنس الابن عرس من الفصيلة العرسيات.[4][5] يستوطن أوراسيا وأمريكا الشمالية. على الرغم من لطف وجمال منظره، يعتبر من أصغر الحيوانات اللاحمة وهو حيوان شرس وعدواني، جسمه طويل وأطرافه قصيرة، ويبدل فراءه في فصلي الصيف والشتاء، حيث تميل إلى اللون البني في الصيف أما في الشتاء فيكون لونه أبيضا.
محتويات  [أظهر]
المظهر[عدل]
القاقم رقيق ومرن مثل ابن عرس، ويتميز بذيل وحجم أكبر منه، يتميز القاقم بفرو بني محمر اعلاه وفرو أبيض ادناه، يبلغ طول ذكر القاقم من 16 إلى 31 سم، ومن 6 إلى 12 سم بالنسبة لذيله، يتراوح وزن الذكور ما بين 130 و450 غرام اما بالنسبة للإناث فيتراوح وزنها ما بين 130 و280 غرام.
الموئل[عدل]
يوجد القاقم في الموائل التالية: الأرض الصالحة للزراعة، الصحراء، الأراضي العشبية التي اجتاحتها الفيضانات، الغابات المتوسطية، الجبال العشبية، الغابات الصنوبرية، وغالبا ما يتواجد في المناطق الجبلية الباردة، وينتشر في كندا وألاسكا وشمال الولايات المتحدة كما ينتشر في أجزاء من قارتي آسيا وأوروبا .
الغذاء[عدل]
يقتات القاقم على فئران الحقول وبعض الطيور والأرانب والحشرات والسحالي في بعض الأحيان.
انظر أيضاً[عدل]
ابن عرس
وصلات خارجية[عدل]
http://ecologie.nature.free.fr/pages/mammiferes/hermine.htm http://www.bbc.co.uk/nature/life/Stoat http://dvd4arab.maktoob.com/f2654/3004566.html
مراجع[عدل]
^ مذكور في : القائمة الحمراء للأنواع المهددة بالانقراض 2016.3 معرف القائمة الحمراء للأنواع المهددة بالانقراض: 29674 تاريخ الاطلاع: 10 ديسمبر 2016 العنوان : The IUCN Red List of Threatened Species 2016.3
^ تعدى إلى الأعلى ل: أ ب ت مذكور في : نظام معلومات تصنيفية متكاملة وصلة : ITIS TSN تاريخ الاطلاع: 19 سبتمبر 2013 العنوان : Integrated Taxonomic Information System تاريخ النشر: 13 يونيو 1996
^ تعدى إلى الأعلى ل: أ ب ت مذكور في : أنواع الثدييات في العالم وصلة : معرف أنواع الثدييات في العالم تاريخ الاطلاع: 19 سبتمبر 2015 العنوان : Mammal Species of the World
^ موقع zipcodezoo.com ابن عرس قصير الذيل تاريخ الولوج 26 أبريل 2012
^ نظام المعلومات التصنيفية المتكامل ابن عرس قصير الذيل تاريخ الولوج 05 مايو 2012
////////////
قس موستلا اِرمینیا در باسای اندونزی:
Mustela erminea adalah mamalia kecil dari famili Mustelidae. Hewan ini juga dikenal sebagai cerpelai ekor pendek dan Ermine.
///////////
قس در عبری با فیلترشکن!
/////////////
قس بانِوَنک، قافم در کردی:
Banevank an ququm (Mustela erminea), cureyekî kûzeyan (Mustelidae) ku binê erdê de dijî û carna êrişê bi mirîşk û ordekan dike û serê wan jê ve dike.
///////////
قس استوت در پنجابی:
سٹوٹ نیولے دی اک ونڈ اے۔ ایہ اتلے امریکہ تے یوریشیاء دا واسی اے۔ اینوں نیوزیلینڈ وی لیا گیا اے۔
////////////
قس آک در تاتاری:
Ас (Mustela erminea) - ерткычлар отряды сусарлар гаиләлегеннән имезүче кыйммәтле тиреле хайван. АурупадаАзиядә һәм Төньяк Америкада киң таралган. Татарстан Җөмһүриятендә КазансуЗөяНократЫк елгалары үзәнлегендә очрый.
Гәүдәсе сузынкы, сыгылучан, озынлыгы 17-32 см, койрыгының озынлыгы 6-12 см, авырлыгы 200 г. Җәен мехы көрән-саргылт төстә, кышын - ак, койрык очы кара яки коңгырт-кара. Агачларга яхшы менә һәм яхшы йөзә. Ояларын өннәрдә, куышларда, агач тамырлары астында ясый.
///////////
قس کاکیم در ترکی استانبولی:
Kakım (Mustela erminea), sansargiller (Mustelidae) familyasından bir gelincik türü. Kış aylarında bembeyaz renge giren postu yüzünden kürk endüstrisi için mühim bir rol oynamaktadır.
//////////
قس ئاق ئاغمىخان در اویغوری
//////////////
Stoat
From Wikipedia, the free encyclopedia
For the sewing stitch, see Stoating.
"Ermine" redirects here. For other uses, see Ermine (disambiguation).
Stoat
Mustela erminea upright.jpg
Kingdom:
Phylum:
Class:
Order:
Family:
Subfamily:
Genus:
Species:
M. erminea
Mustela erminea
Linnaeus1758
Stoat area.png
Stoat range
(green—native, red—introduced)
The stoat (Mustela erminea), also known as the short-tailed weasel, is a mammal of the genusMustela of the family Mustelidae native to Eurasia and North America, distinguished from the least weasel by its larger size and longer tail with a prominent black tip. Originally from Eurasia, it crossed into North America some half million years ago, where it naturalized and joined the notably larger closely related native long-tailed weasel.
The name ermine is often, but not always, used for the stoat in its pure white winter coat, or the fur thereof.[2] In the late 19th century, stoats were introduced into New Zealand to control rabbits, where they have had a devastating effect on native bird populations.
The stoat is classed by the IUCN as least concern, due to its wide circumpolar distribution, and because it does not face any significant threat to its survival.[1] It was nominated as one of the world's top 100 "worst invaders".[3]
Ermine luxury fur was used in the 15th century by Catholic monarchs, who sometimes used it as the mozzetta cape. It was also used in capes on images such as the Infant Jesus of Prague.
&&&&&&&&
قانصه
بفتح قاف و الف و کسر نون و فتح صاد مهمله و ها لغت عربی است و بیونانی شعر سیمون و برومی کبلیان و بفارسی سنکدان و بهندی پتهری کویند و توهم کرده کسی که آن را چینه دان دانسته زیرا که چینه دان را بعربی حوصله نامند
ماهیت آن
بمنزله معده است از برای طیور و کفته اند بجای مصارین و امعا است و اول اصح است و بهترین همه قانصۀ اوز فربه جوان است و بعضی کفته قانصۀ بط است پس دجاج سمین و باید که از هر حیوانی پرنده که اخذ می نمایند جوان باشد نه پیر
طبیعت آن
بطبیعت طیر ماخوذ از ان برمیکردد
افعال و خواص آن
نیز بالجمله از طیور مذکوره کثیر الغذا و مولد خون صالح و رافع خفقان و قانصۀ دجاج سمین جهت صاحبان ضعف کبد مفید و چون هضم نیکو یابد خون محمود از ان تولید می یابد و لیکن مولد قولنج و بطئ الهضم است خصوصا عصب آن مصلح آن آنست که عصب آن را دور کنند و طبخ کامل دهند که خوب نضج یابد و با سرکه و مری و نمک بخورند و پوست زرد اندرون آن را بتخصیص از خروس چون خشک نموده سوده با آب سرد بنوشند جهت درد معده و استطلاق بطن و زلق الامعا مفید و این پوست از حیوان لاغر خشک بهتر از فربه آن و اقوی است و درین فعل قانصۀ حباری کرم و خشک و اکتحال آن جهت تحلیل آب نازل در چشم و جلای آثار قرنیه مؤثر
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
قانصة. [ ن ِص َ ] (ع اِ) سنگ دان مرغ را گویند. پوست اندرونی او را خشک کرده بسایند و با شراب بیاشامند درد معده را نافع باشد خاصه پوست سنگدان خروس . گویند عربی است . (برهان ). روده و اندرون مرغ . ج ، قوانص . (منتهی الارب از حاشیه  برهان چ معین ) (ناظم الاطباء). قانصه برای مرغ چون معده باشد در انسان . حوصله . چینه دان و سنگ دان است و بهترین آن از اردک و مرغ پرواری است و بعد ازاخراج عصبهای او کثیرالغذاء و مولد خون صالح و رافعخفقان و دیرهضم و مصلحش آبکامه و نمک است ، و پوست اندرون آن را چون خشک کنند و سائیده با آب سرد بنوشندجهت درد معده و زلق الامعاء و اسهال بغایت نافع است . (از تحفه  حکیم مومن ). و رجوع به قانسةالطیر شود.
//////////
سنگدان (انگلیسی: Gizzard) اندامی است که در دستگاه گوارشی برخی حیوانات ار جمله شاه‌خزندگان (دایناسورها، پرندگان، خزندگان بال‌دار، تمساح‌ها و الیگاتورها)، کرم خاکی، برخی شکم‌پایان، برخی ماهیان و برخی سخت‌پوستان یافت می‌شود. سنگدان ماکیان در سرتاسر دنیا خوراکی مطبوع است.

منابع[ویرایش]
مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Gizzard»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامه آزاد (بازیابی در ۱۸ مه ۲۰۱۵).
          در ویکی‌انبار پرونده‌هایی درباره سنگدان موجود است.
///////////
قس اَمپلا در باسای اندونزی:
Ampela, atau disebut juga empedal, adalah organ yang khusus terdapat pada sistem pencernaan beberapa hewan, antara lain burungreptilscacing tanah, dan beberapa jenis ikan. Bagian perut ini terbentuk dari dinding tebal dan berotot, digunakan untuk menggiling makanan yang masuk. Seringkali hewan yang memiliki ampela tersebut juga memanfaatkan batu kerikil yang ikut masuk ke dalam tubuh untuk mencerna makanan (gastrolith). Pada beberapa jenis serangga dan moluska, organ ini memiliki gerigi-gerigi dari kitin.
Di Indonesia, ampela diolah menjadi berbagai masakan dan sering disajikan bersama hati.
/////////
قس در عبری با فیلتر شکن!
///////////
قس رِمپِلا در باسای جاوی:
Rempela (Basa IndonésiaampelaBasa Inggrisgizzard), iku salah sijining jeroan ing sawetara kéwan, kayata manukrèptilcacing lemah lan pira-pira jinis iwak. Perangan dumadine saka otot kang kandel lan gunané kanggo nggiling panganan. Kanggo mbiyantu nggiling panganan, sawetara jinis manuk (kalebu pitik) uga mangan krikil.
Ing Indonésia, rempela biasa diolah kanggo lawuh. Biasané dolah bebarengan karo ati lan usus.
/////////
Gizzard
From Wikipedia, the free encyclopedia
For the open source sharding framework, see Gizzard (Scala framework).
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/1/18/Gesier.jpg/250px-Gesier.jpg
Cooked duck gizzards
The gizzard, also referred to as the ventriculusgastric mill, and gigerium, is an organ found in the digestive tract of some animals, including archosaurs (dinosaurs including birdspterosaurscrocodiles and alligators), earthworms, some gastropods, some fish and some crustaceans. This specialized stomach constructed of thick muscular walls is used for grinding up food, often aided by particles of stone or grit. In certain insects and molluscs, the gizzard features chitinous plates or teeth.
Contents
  [show] 
Etymology[edit]
The word gizzard comes from the Middle English giser, which derives from a similar word in Old French, which itself evolved from the Latin gigeria, meaning giblets.[1]
Structure[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/e/ea/PigeonAnatomy.png/240px-PigeonAnatomy.png
The gizzard (serial 8) of a pigeon, seen at the right of the duodenum between the legs.
In birds[edit]
Birds swallow food and store it in their crop if necessary. Then the food passes into their glandular stomach, also called the proventriculus, which is also sometimes referred to as the true stomach. This is the secretory part of the stomach. Then the food passes into the ventriculus (also known as the muscular stomach or gizzard). The gizzard can grind the food with previously swallowed stones and pass it back to the true stomach, and vice versa. Bird gizzards are lined with a tough layer made of the carbohydrate-protein complex koilin, to protect the muscles in the gizzard.
By comparison, while in birds the stomach occurs in the digestive tract prior to the gizzard, in grasshoppers the gizzard occurs prior to the stomach, while in earthworms there is only a gizzard, and no stomach.
Gizzard stones[edit]
Some animals that lack teeth will swallow stones or grit to aid in fragmenting hard foods. All birds have gizzards, but not all will swallow stones or grit. Those that do employ the following method of chewing:[2]
"A bird swallows small bits of gravel that act as 'teeth' in the gizzard, breaking down hard food such as seeds and thus helping digestion." (Solomon et al., 2002).
These stones are called gizzard stones or gastroliths and usually become round and smooth from the polishing action in the animal's stomach. When too smooth to do their required work, they may be excreted or regurgitated.
Animals with gizzards[edit]
Fish[edit]
The mullet (Mugilidae) found in estuarine waters worldwide, and the gizzard or mud shad, found in freshwater lakes and streams from New York to Mexico, have gizzards. The gillaroo (Salmo stomachius), a richly colored species of trout found in Lough Melvin, a lake in the north of Ireland, has a gizzard which is used to aid the digestion of water snails, the main component of its diet.
Reptiles[edit]
Alligators and crocodiles also have gizzards.
Birds[edit]
All birds have gizzards. The gizzards of emusturkeyschickens and ducks are most notable in cuisine (see below).
Crustaceans[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/b/bb/Krillanatomykils.jpg/220px-Krillanatomykils.jpg
Body structure of a typical crustacean – krill
Some crustaceans have a gizzard although this is usually referred to as a gastric mill.[3]
Non-avian dinosaurs[edit]
Dinosaurs that are believed to have had gizzards based on the discovery of gizzard stones recovered near fossils include:
·        Psittacosaurus
·        Massospondylus
·        Sellosaurus
·        Omeisaurus
·        Apatosaurus
·        Barosaurus
·        Dicraeosaurus
·        Seismosaurus
The belief that Claosaurus had a gizzard has been discredited on the grounds that the fossil remains this claim was based on were another species and the stones merely from a stream.[4]
Pterosaurs[edit]
At least some pterosaurs seemingly had gizzards. The most notable cases are Pterodaustro (inferred via gastroliths) and Rhamphorhynchus (directly preserved).[5][6]
In cuisine[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/c/ce/FriedGizzards.JPG/220px-FriedGizzards.JPG
Fried gizzards and livers
Poultry gizzards are a popular food throughout the world.[citation needed]
Grilled chicken gizzards are sold as street food in Haiti and throughout Southeast Asia. In Indonesia, gizzard and liver are considered part of a complete fried poultry dish.
In Mexico they are eaten with rice or with chicken soup. They are also served grilled and prepared scrambled with eggs, onions, garlic, and salsa; and served with beans and tortillas for breakfast and other meals.
Stewed gizzards are eaten as a snack in Portugal.
In Hungary it is made with paprika.
In Nigeria gizzard is either grilled or fried and served with stew and fried plantain.
Pickled turkey gizzards are a traditional food in some parts of the Midwestern United States. In Chicago, gizzard is battered, deep fried and served with french fries and sauce. The Chamber of Commerce in Potterville, Michigan has held a Gizzard Fest each June since 2000; a gizzard-eating contest is among the weekend's events.[7] In the Southern United States, the gizzard is typically served fried, sometimes eaten with hot sauce or honey mustard, or added to crawfish boil along with crawfish sauce, and it is also used in traditional New Orleans gumbo.
Gizzard and mashed potato is a popular food in many European countries.
In France, especially the Dordogne region, duck gizzards are eaten in the traditional Périgordian salad, along with walnutscroutons and lettuce.
In Iran some kebab restaurants mix chicken gizzards in their koobideh kebabs to increase the meat content.
In Italy gizzards are often used mixed with other offal.
In Japan, gizzard is called zuri or sunagimo; usually it is cooked in yakitori (Japanese style skewered barbecue). In Kyushu (southern Japan), gizzard is fried into karaage.
In Korea, chicken gizzard, called dak-ttongjip, is stir-fried and eaten as anju or yasik.
The word Sangdana is commonly used to refer to chicken gizzards in Northern India and Pakistan. The word is derived from Persian (Sang = stone and dana = grain). Another name for it is Pathri. It may be served cooked in a curry while barbecued skewered gizzards are also popular.
In Nepal, gizzard is called jaatey or pangra. It is eaten most often with drinks.
In Yiddish, gizzards are referred to as pipik'lach, literally meaning navels. The gizzards of kosher species of birds have a green or yellowish membrane lining the inside, which must be peeled off before cooking, as it lends a very bitter taste to the food. In traditional Eastern European Jewish cuisine, the gizzards, necks, and feet of chickens were often cooked together, although not the liver, which per Kosher law must be broiled. Kosher butchers often sell roasting chickens with the gizzard, neck, and feet butchered and left in the cavity to be used for making chicken soup.
In UgandaCameroon and Nigeria, the gizzard of a cooked chicken is traditionally set aside for the oldest or most respected male at the table.
Giblets consist of the heart, liver and gizzard of a bird, and are often eaten themselves or used as the basis for a soup or stock.
In Taiwan, gizzards are often slow-cooked and served hot or cold in slices, with green onions and soy sauce.
In Trinidad and Tobago, gizzards are curried and served with rice or roti bread, it can also be stewed.
In Mainland Chinaduck gizzard is a common snack, eaten alongside other duck parts such as feet, neck, heart, tongue, or head.[8] Areas famous for their gizzard are Sichuan and Hubei provinces. Wuhan city in Hubei is famous for its brand of spicy gizzard, called Jiujiuya (Simplified Chinese:久久). In Northern China, one can find barbecued duck gizzard.
Generic meaning[edit]
The term "gizzard" can also, by extension, refer to the general guts, innards or entrails of animals.[1]
References[edit]
1.     Jump up to:a b "Gizzard". Merriam-Webster Online Dictionary. Retrieved 2009-02-05.
2.     Jump up^ John Hudson Tiner (12 January 2009). Exploring the World of Biology: From Mushrooms to Complex Life Forms. New Leaf Publishing Group. pp. 115–. ISBN 978-0-89051-552-5. Retrieved 17 October 2012.
3.     Jump up^ K. Sakai (2004). "The diphyletic nature of the Infraorder Thalassinidea (Decapoda, Pleocyemata) as derived from the morphology of the gastric mill". Crustaceana77 (9): 1117–1129. doi:10.1163/1568540042900268JSTOR 20107419.
4.     Jump up^ Creisler, Benjamin S (2007). Horns and Beaks: Ceratopsian and Ornithopod Dinosaurs. Bloomington: Indiana University Press. p. 199. ISBN 978-0253348173.
5.     Jump up^ Codorniú et al. 2009
6.     Jump up^ Wilton, Mark P. (2013). Pterosaurs: Natural History, Evolution, Anatomy. Princeton University Press. ISBN 0691150613.
7.     Jump up^ "Gizzard Fest". Potterville Chamber of Commerce. Retrieved 2009-02-05.
8.     Jump up^ Victor Mair (2015), Chinese words and characters for "gizzard"Language Log, 7 January 2015.
Sources[edit]
·        Solomon, E.P., Berg L.P., and Martin D.W., 2002. Biology Sixth Edition. Thomson Learning Inc., Australia, Canada, Mexico, Singapore, Spain, United Kingdom, United States pp. 664
·        Dyce, Sack, Wensing, 2002. Textbook of Veterinary Anatomy Third Edition, Saunders. ISBN 0-7216-8966-3
·         Animal anatomy
·         Dinosaur anatomy
·         Offal
·         Bird anatomy
&&&&&&&&
قاوند
بفتح قاف و الف و فتح واو و سکون نون و دال مهمله
ماهیت آن
از ادویۀ مجهوله است یعنی اصل آن معلوم نیست که نباتی است یا حیوانی بعضی نباتی و جمعی حیوانی دانسته اند و کفته اند که در بلاد ترک مرغی است که آن را قاوند نامند و این شحم آنست و آن را شحم قاوندی نامند و بعضی کفته اند پیه طائر هندی است و بعضی پیه سک آبی دانسته و بعضی دهن مغز ساق ایل کفته و بعضی کفته دهن ماهی است و بعضی کفته از جوف سنک سیاه برمیآید اقوال دیکر نیز در ان وارد است و از آن جمله آنکه اسم روغنی است سفید منجمد شبیه بپیه و بی بو که از حبشه و نواح یمن و هند آورند و آن را شحم قاوندی نامند و نواب معتمد الملوک سید علوی خان قدس سره نوشته اند اقوال مذکوره در ان همه بی اصل بلکه دهن ثمر درختی است که در کوه کماوون که کوهی است بر کنار نهر کنک یعنی دریای کنک که کنکا نیز نامند و آن کوه تا به خطا و چین کشیده و ما بین هند و ان بلاد واقع است و آن ثمر بقدر بادام بزرکی و بحجم کردۀ بزی است مغز آن را سائیده در آب جوش می دهند و کف می کنند و کف آن را بالتمام می کیرند پس آن کف را جوش می دهند تا مائیت آن برطرف کردد و روغن خالص بماند و ملاحظه می نمایند که نسوزد پس صاف می نمایند و بعد از سرد شدن منجمد مانند پیه می کردد و نزد عامۀ اهل هند معروف بشحم شجری است و بعض اوقات مغز مقشر آن را بکلهای خوش بو مانند یاسمین ابیض و یا رای بیل که یاسمین مضاعف است پرورده می نمایند مثل مغز بادام یا کل بنفشه و کل سرخ پس از ان روغن می کیرند و در مروخات شقاق حادث از سردی هوا استعمال می نمایند
طبیعت آن
کرم و خشک در دوم و کویند کرم مائل بخشکی است
افعال و خواص آن
محلل ریاح غلیظه و محرک باه و آشامیدن یک درم آن تا سه درم با لعابها و حریره های مناسبه جهت سعال بارد کهنه متقرح و ضعف اعصاب و اوجاع بارده و سائر اوجاع ظهر و خاصره و ورک و زانو و غیرها و تقویت باه در هنکامی که غیر مادی بلکه ساذج باشند مفید مقدار شربت آن تا سه درم و بدستور تدهین بدان جهت امراض مذکوره نافع
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
پیه قاوندی . [ هَِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیه قیوندی . شحم قاوندی . چیزی باشد مانند پیه بسته شده و آن روغنی باشد منجمد شده که از دانه ای گیرند مانند فندق ،سرفه  کهنه را سود دهد و آنرا پیه قیوندی نیز گویند. (برهان ). در عرف آنرا گل پیه خوانند. (آنندراج ).
//////////
/////////

&&&&&&&&
قبج
بفتح قاف و سکون با و جیم معرب کبک فارسی است نه عربی جهت آنکه در لغت عرب قاف و جیم هر دو باهم در یک کلمه جمع نمی شوند مکر درین کلمه نزد عوام آتش خوره و بعربی حجل و واحد آن قبجه با ها در آخر آمده و نر و مادۀ آن یکسان است در ان و بترکی ککیلک و بهندی چکور و بسریانی چغلاو بیونانی ساغیورا و برومی بزدیق نامند
ماهیت آن
طائریست معروف بجثۀ کبوتر و مرغ کوچکی و خوش منظر و خالدار منقط بسیاهی و سفیدی مانند قطا و سر آن مدور با خطوط سفید و سیاه و رنک بعضی مرکب از سرخی و تیرکی و اطراف پر آن مخطط بسیاهی و سفیدی و منقار و پاهای آن سرخ و مادۀ آن پانزده بیضه می کذارد و بسیار دوست می دارد بیضۀ خود را و نر آن موصوف بکثرت سفاد است مانند خروس و ازین جهت بیضۀ آن را بمنقار می شکند تا آنکه مادۀ آن متوجه حضانت و بچه کشی نشود و آن از سفاد باز نماند و لهذا مادۀ آن از ان می کریزد و بسوی تخم خود می رود و محافظت آن می نماید تا نر نه شکند پس نرهای بعضی با بعضی جنک و فریاد بسیار می کنند و هریک بکریزاند دیکر را و بران ظفر یابد بآن سفاد می کند و کبک تغیر می دهد اصوات خود را هر قدر که می خواهد از خواص آنست که نر آن شدید الغیرت می باشد بر مادۀ خود و بسا است که ماده منتفخ می کردد از رائحۀ نر و دیکر آنست که چون صیاد را بیند سر خود را ببرف فرو می برد بکمان آنکه صیاد آن را نمی بیند پس صیاد آن را میکیر و عمر آن پانزده سال می باشد و از غنا و اصوات خوش الحان خوش می شود و بساست که از کمال خوشی در آشیان خود می افتد و صیاد آن را می کیرد و تعیش آن در سردسیر و کوهستان سرد برف نشین می باشد
طبیعت آن
کرم و خشک در دوم و خشکی آن زیاده بر کرمی و بعضی معتدل دانسته اند
افعال و خواص آن
لحم آن الطف لحوم است و کثیر الغذا و سریع الهضم و مولد خون صالح اعضاء الراس و الصدر و الغذاء و النفض جهت فالج و لقوه و امراض باردۀ دماغیه و صدریه و فواد و معده و کبد و احشا و استسقا و حبس بطن و ازدیاد باه و تسمین بدن نافع المضار در محرور المزاج و هواها و بلدان حاره مضر و با شراب صرف مصدع و مورث خارش بدن مصلح آن سکنجبین و ترشیها و چون کوشت آن صلب است باید که بعد از ذبح دو شب در سرما و در کرما یک شب بکذارند پس طبخ نموده تناول نمایند و در بعضی امزجه دیرهضم و آشامیدن یک مثقال از مغز سر آن با شراب و بدستور با نیم مثقال صندل جهت یرقان و بلع جکر کرماکرم آن بقدر نیم مثقال جهت صرع و زهرۀ آن اکتحالا جهت جلای غشاوه و ظلمت بصر و شبکوری و با زیت شیرین که اجزای مساوی ضماد نمایند بر بیرون چشم جهت ابتدای نزول آب در چشم و با مروارید ناسفته سوده و مشک بوزن آن جهت جلای بیاض و ظفره و طرفه و غشاوه و دمعه و سعوط آن در هر ماه یکبار جهت حدت ذهن و نیکوئی آن و تقلیل نسیان و حدت بصر و خون آنکه خشک کرده سوده با زجاج فرعونی یعنی شیشۀ سفید و دارفلفل اجزا متساوی با عسل سرشته در چشم کشند جهت رفع بیاض و جرب اجفان و بیضۀ آن را چون با سرکۀ عنصل پخته بخورند جهت وجع بطن و زوال مغص و در غیر سرکه جهت فصاحت و تصفیۀ صوت و رفع سرفه و خام آن با کندر مسمن بدن و خاکستر پر آن محلل اورام صلبه و طلای سرکین آن رافع کلف و نمش است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
قبج . [ ق َ ] (معرب ، اِ) کبک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). این کلمه معرب است نه عربی زیرا قاف و جیم جمع نمیشوند در هیچ کلمه ای از کلام عرب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به فارسی کبک و به ترکی ککلبک نامند در دوم گرم و خشک و کثیرالغذاء و سریعالهضم و مبهی و لطیف و مولد خون صالح و حابس اسهال وجهت فالج و لقوه و امراض بارده  دماغی و جگر و معده و احشاء نافع و در مزاج محرور و در هوای گرم و با شراب مصدع و مورث خارش بدن و مصلحش سکنجبین و ترشیها و شربت یک مثقال ، مغز سر او با نیم مثقال صندل جهت یرقان و یک مثقال جگر خام او جهت صرع و زهره  او جهت تقویت و جلاء بصر و بیاض و شبکوری و جرب چشم و با مروارید و شکر بالسویه جهت جرب مجرب و ضماد او بر چشم با روغن زیتون بالسویه جهت نزول آب و سعوط او در اول هر ماه یک بار جهت قوه  حافظه و رفع نسیان مفید و بیضه  او که در سرکه عنصل پخته باشند جهت درد شکم و مغص و پخته  او در غیر سرکه مورث فصاحت و صافی آواز و رافع سرفه و خام او با کندر مسمن بدن و اکتحال خون ، خشک کرده  او با زجاج سفید جهت جرب و ناخنه نافع و خاکستر پر او محلل اورام صلبه و طلای سرگین او رافع کلف و نمش است . (تحفه  حکیم مومن ). رجوع به کبک شود.
|| کبک . [ ک َ ] (اِ) مرغی است معروف . (آنندراج ). پرنده ای است مشهور و معروف و آن دو قسم می باشد دری و غیر دری هر دو به یک شکل و شمایل لیکن دری بزرگتر و غیر دری کوچکتر است . (برهان ). این پرنده بیشتر در کوهسارها زیست کند. قبج ، معرب کبگ . (الفاظ الفارسیه المعربه تالیف ادی شیر). قَبج . (دهار) و آن معرب کبک است . (از برهان ) (از فهرست مخزن الادویه ). حَجَل . (اقرب الموارد ذیل قبج ) (المعرب ). معرب آن قبج است و آن اسم حجل است . (فهرست مخزن الادویه ). کروان . (اقرب الموارد ذیل قبج ) (از منتهی الارب ). ابن طائر. (از یادداشت مولف ). قهبی . خرط. قوفل . کبک نر. (منتهی الارب ). یعقوب . (منتهی الارب ) (دهار). اسم فارسی یعقوب است که آن ذکر حجل است . (فهرست مخزن الادویه ). غبراء، کبک ماده . (از منتهی الارب ). حجلة. (یادداشت مولف ). پرنده ای از دسته  ماکیانها است که به جهت استفاده از گوشت وی آن را شکار کنند. (حاشیه  برهان چ معین ). پرنده  معروف است و اعراب گوشت او رااز جمله طعامهای بسیار لذیذ شمارند و چون خواهند این مرغ را بگیرند از هر طرف او را بپرانند تا وقتی ازپرواز باز ماند و خسته شود با دست بگیرند. (قاموس کتاب مقدس ). پرنده ای است از راسته  مرغان خانگی که قدی کوتاه و تنه ای خپله دارد، دمش کوتاه و سرش کوچک و بدون کاکل است ، منقارش کوتاه و ضخیم و استخوان تارس ۞ (با مقایسه  استخوان آدمی می توان گفت استخوان کف پا) در این حیوان نسبتاً بلند و بدون پر است . در حدود هشت گونه از این پرنده شناخته شده که همه در نقاط کوهستانی آسیا و اروپا می زیند. معمولاً این پرنده در اماکن بدون درخت و باصطلاح روباز زندگی می کند و روی شاخه ها نمی رود و اکثر یک زوج نر و ماده با هم می زیند و در تمام مدت جفتگیری و بعداز آن نر و ماده با هم بسر می برند و از دانه های گیاهی و حشرات و سبزیها و برگ درختان تغذیه می کنند. کبک نر و ماده به یک اندازه اند، لیکن رنگ نر زیباتر و روی سینه اش لکه ای قهوه یی دیده می شود. پای کبک پیر خاکستری و کله اش زرد است . کبک نر و ماده در بهار جفتگیری می نمایند، و در این مواقع قدقد مخصوصی می کنند. کبک ماده در اردیبهشت ماه در زمین ، چاله ای با پا می کند و در آن روزی یک تخم نخودی رنگ میگذارد و بین 12 تا 18 تخم می نهد و پس از آن سه هفته روی تخمها می خوابد تا جوجه هایش از تخم درآیند. روزها را کبک در محلی ایمن می گذراند ولی صبح زود و غروب بجستجو و جمعآوری دانه و حشرات و تخم و جوانه  علف می پردازد. این پرنده در اسارت تخم می کند ولی بر روی تخم نمی خوابد. بدین جهت برای تربیت و ازدیاد آن باید در منازل چمن تهیه کرد تا کبک در آن تخم بگذرد و بعداً تخم ها را جمعآوری و زیر مرغ کرچ بگذارند تا جوجه  کبک بیرون آید. جوجه  کبک سبزی و تخم مورچه و حشرات را میخورد. (فرهنگ فارسی معین ) : ۞
هزار کبک ندارد دل یکی شاهین
هزار بنده ندارد دل خداوندی .
شهید بلخی .
///////////
کبک (نام علمی: Perdicinae) پرندگانی از تیره قرقاولان هستند. کبک‌ها اغلب پرندگان کوچنده در بر قدیم با جثه‌ای متوسط هستند. کبک‌ها بومی اروپا، آسیا، آفریقا و خاورمیانه هستند.

محتویات  [نمایش]
فهرست سرده‌ها و گونه‌ها[ویرایش]
سرده Ptilopachus
Stone partridge, Ptilopachus petrosus
Nahan's partridge, Ptilopachus nahani
سرده Lerwa
کبک برفی, Lerwa lerwa
سرده کبک‌های کاکل‌پری
کبک کاکل‌پری ورو، Tetraophasis obscurus
کبک کاکل‌پری شچنی، Tetraophasis szechenyii
سرده کبک‌های صخره
کبک عربی, Alectoris melanocephala
کبک طوقه حنایی, Alectoris magna
کبک صخره, Alectoris graeca
کبک چوکار، Alectoris chukar
کبک فیلبی, Alectoris philbyi
کبک بربری, Alectoris barbara
کبک پاسرخ, Alectoris rufa
سرده Ammoperdix
تیهو، Ammoperdix griseogularis
کبک شنزار، Ammoperdix heyi
سرده پردیکس
کبک خاکستری، Perdix perdix
کبک دوری, Perdix dauurica
کبک تبتی, Perdix hodgsoniae
سرده کبک‌های ریشه‌خوار
کبک نوک‌دراز، Rhizothera longirostris
کبک هوز، Rhizothera dulitensis
سرده کبک ماداگاسکار
کبک ماداگاسکار, Margaroperdix madagascarensis
سرده کبک سیاه
کبک سیاه, Melanoperdix nigra
سرده Xenoperdix
Rubeho forest partridge, Xenoperdix obscuratus
Udzungwa forest partridge, Xenoperdix udzungwensis
سرده کبک‌های تپه
کبک تپه، Arborophila torqueola
کبک سیچوان، Arborophila rufipectus
کبک سینه‌بلوطی، Arborophila mandellii
کبک گردن‌بندسفید، Arborophila gingica
کبک گلوحنایی، Arborophila rufogularis
کبک گونه‌سفید، Arborophila atrogularis
کبک تایوان، Arborophila crudigularis
کبک هاینان، Arborophila ardens
کبک شکم‌بلوطی، Arborophila javanica
کبک سینه‌خاکستری، Arborophila orientalis
کبک پشت‌نواری، Arborophila brunneopectus
کبک گردن‌نارنجی، Arborophila davidi
کبک سیامی، Arborophila cambodiana
کبک سینه‌سرخ، Arborophila hyperythra
کبک نوک‌سرخ، Arborophila rubrirostris
کبک پاسبز، Arborophila chloropus
کبک گردن‌بندبلوطی، Arborophila charltonii
کبک سوماترا، Arborophila sumatrana
کبک ویتنام، Arborophila merlini
کبک مالزی، Arborophila campbelli
سرده Caloperdix
Ferruginous partridge, Caloperdix oculea
سرده Haematortyx
Crimson-headed partridge, Haematortyx sanguiniceps
سرده Rollulus
Crested partridge, Rollulus roulroul
سرده کبک خیزرانی
کبک خیزرانی کوهی، Bambusicola fytchii
کبک خیزرانی چینی، Bambusicola thoracica
نگارخانه[ویرایش]

کبک جنگلی کاکلی


کبک چوکار
جستارهای وابسته[ویرایش]
تیهو
منابع[ویرایش]
Wikipedia contributors, "Partridge," Wikipedia, The Free Encyclopedia, https://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Partridge&oldid=677100829 (accessed September 4, 2015).
//////////
قس حجل در عربی:
الحجل (الاسم العلمي: Perdix) (بالإنجليزية: Partridge) هو طائر من فصيلة التدرجية وهي مصنفة تحت بند طيور العالم القديم المستوطنة, وهي طيور متوسطة الحجم متوسط حجمها يكون ما بين حجم طائر الدراج وطائر السلوى " السمان ", يضع الحجل نحو عشرين بيضه ويبني عشه على الأرض بين الأحراش والشجيرات، كما يتميز بقلة طيرانه، ويتراوح طول هذا الطائر حسب نوع السلالة ما بين 24-344سم.
محتويات
  [أظهر] 
بيئته[عدل]
طائر مقيم في كل من آسيا وأفريقيا وأوروبا والشرق الأوسط في دول شرق المتوسط
سلوكه[عدل]
يعيش في جماعات صغيرة يجري على الأرض بسرعة كبيرة نسبياً وعندما يطير يصدر بأجنحته أصواتاً كالصفير ويتغذي على الحشرات والبذور والزهور البرية والأعشاب.
ينتمي الحجل إلى عائلة الدجاجيات التي تضم 48 جنساً، يعرف من أنواعها 221 نوعاً، تقطن كل مناطق العالم. من بين الأنواع الشائعة في العائلة، الدجاج الأهلي ودجاج غينيا المعروف بالدجاج الحبشي وكذلك القطا والتدرج والشنار والسمان والدراج ودجاج الماء، وهناك طيور مشابهة أخرى منتشرة في أرجاء المعمورة أهمها بالنسبة للصياد الحبارى.
الحجل طائر جميل من طيور الصيد المفضلة عند الصيادين وكغيره من الطيور، الذكور فيه أجمل من الاناث لوجود خطوط سود تمتد على الرأس فوق العينين وتوجد عدة أنواع من الحجل منها: الحجل الرملي والصخري والمغربي والنوبي والتهامي أو الفلسطيني والمصري.
تعد طيور الحجل أعشاشها على الأرض، والبيض مختلف العدد تحتضنه الاناث حتى التفقيس.
الحجل طائر ممتلئ الجسم يبلغ متوسط طوله نحو 30 سنتيمتراً، وهو يفضل الجري على الطيران لكنه عند الشعور بالخطر يطير بعيداً، وله قدرة كبيرة على التخفي والتمويه بين الصخور والأحراج، يساعد في ذلك لونه الرمادي والبني الذي لا يختلف عن لون البيئة المحيطة وعند الشعور بالخطر يصدر أصوات تحذير مميزة.
يعتبر الحجل صديقاً للبيئة فهو يتغذى على النباتات والحبوب ويخلص بيئة تواجده من الحشرات الضارة بالمزروعات ويعيش غالباً في أزواج ويكوّن أسراباً قبل موسم التكاثر وأثناء الموسم، وفي فصل الربيع خلال شهري آذار ونيسان من كل عام تضع أنثى الحجل نحو 15 بيضة في عش هو عبارة عن حفرة في الأرض تحت الشجيرات والأعشاب أو بالقرب منها.
وعلى الرغم من أن طيور الحجل هي غالباً مستوطنة إلا أن بعضها يهاجر في موسم الهجرة من مكان إلى آخر ويتعرّض الحجل كغيره من الطيور لعمليات الصيد الجائر في موطنه، إضافة إلى أنه عرضة لمخاطر تتهدده من الأعداء الطبيعيين، كالثعالب والقطط البرية والطيور الجارحة.
أنواع الحجل[عدل]
  • الحجل البربري Barbary Partridge المغرب الكويت فرنسا
  • الحجل العربي Arabian Partridge في بلدان شبه الجزيرة العربية.
  • الحجل الكردي Kew في كردستان
المصادر[عدل]
  • محمديان، كوخردى، محمد، (طيور بيئة كوخرد، أسماء ومعاني) .
  • محمديان، كوخردى، محمد، (پَرندگان كوخرد) ، ج1. چاپ أول،: سال انتشار 2009 ميلادي (فارسي).
أنظر أيضاً[عدل]
اقرأ أيضا[عدل]


طيور برية















































مشاريع شقيقة

في كومنز صور وملفات عن: حجل
////////////
قس سیکیپی در سواحلی:
Sikipi ni ndege wa jenasi mbalimbali katika familia ya PhasianidaeSpishi za Ptilopachus ziainishwa katika familia Odontophoridae siku hizi, kwa sababu zina mnasaba na tombo wa Dunia Mpya. Ndege hawa wanafanana na kwale na tombo, lakini ukubwa wao ni katikati ya zile za ndege hawa. Hata mwenendo wao ni kama ule wa ndege hawa. Hula mbegu hasa lakini wadudu pia. Hutaga mayai tano hadi zaidi ya kumi ardhini pengine juu ya manyasi makavu.
Sikipi wanatokea AfrikaUlaya na Asia, lakini Sikipi Chukar amewasilishwa katika Amerika ya KaskaziniNew Zealand na Hawaii. Spishi nyingi huwindwa sana mahali pengi.
///////////
قس تارو در پشتو:
تارو يو ډول مارغه دی.
////////////
قس کِکلیک در ترکی استانبولی:
Kekliksülüngiller (Phasianidae) familyasından bıldırcından büyük bazı kuş türlerine verilen ad. Keklik terimi belirli bir taksonomik gruba denk gelmez. Avlanan bir hayvandır. Eti lezzetlidir. Genelde 2-3 yumurta bırakır. Çiftliklerde üretimi gittikçe yaygınlaşmaktadır. Hobi hayvanı olarak oldukça geniş bir kitleye hitap etmektedir. En yaygın bulunabilen türü "Kınalı Keklik" olarak bilinir. Çiftlik yetiştiriciliğinde yıllık 70 yumurta alınabilir. Et için beslenenlerde ise 18. hafta sonunda erkekleri 380, dişileri 320 grama ulaşabilir.
/////////
Partridge
From Wikipedia, the free encyclopedia
Partridge
CRESTED WOOD-PARTRIDGE (7181284331).jpg
Crested wood partridge
(Rollulus rouloul)
Kingdom:
Phylum:
Class:
Order:
Family:
Subfamily:
Genus
Partridges are medium-sized non-migratory gamebirds, with a wide native distribution throughout the Old World, including Europe, Asia, and parts of Africa. They are sometimes grouped in the Perdicinae subfamily of the Phasianidae (pheasants, quail, etc.). However, molecular research suggests that partridges are not a distinct taxon within the family Phasianidae, but that some species are closer to the pheasants, while others are closer to the junglefowls.[1]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/c/c0/Birds_of_Hindustan_luchas%2C_called_b%C5%ABqalam%C5%ABn%2C_and_partridges.jpg/228px-Birds_of_Hindustan_luchas%2C_called_b%C5%ABqalam%C5%ABn%2C_and_partridges.jpg
Birds of Persia luchas, called būqalamūn (بوقلمون turkey in Persian), and partridges
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/3/35/ZGvucdove.jpg/228px-ZGvucdove.jpg
The so-called "Vučedol dove", one of the most well-known emblems of the prehistorical Vučedol culture, is now interpreted as representing a male partridge as a symbol of fertility
Contents
  [show] 
Description[edit]
These are medium-sized birds, intermediate between the larger pheasants and the smaller quails. Partridges are native to the grassy steppes of EuropeAsiaAfrica and the Middle East. Nowadays they are often found nesting on agricultural land. They nest on the ground and have a diet consisting of seeds and insects. Species such as the grey partridge and the red-legged partridge are popular as game birds, and are often reared in captivity and released for the purpose of hunting. For the same reason, they have been introduced into large areas of North America.
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/2/2e/Red-legged_Partridge.jpg/228px-Red-legged_Partridge.jpg
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/4d/Chestnut-bellied_Partridge_RWD2.jpg/228px-Chestnut-bellied_Partridge_RWD2.jpg
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/7/72/Scaly-breasted_Partridge.jpg/228px-Scaly-breasted_Partridge.jpg
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/a/ab/Grey_Partridge_Perdix_perdix%2C_Netherlands_1.jpg/228px-Grey_Partridge_Perdix_perdix%2C_Netherlands_1.jpg
Cultural references[edit]
According to Greek legend, the first partridge appeared when Daedalus threw his nephew, Perdix, off the sacred hill of Athena in a fit of jealous rage. Supposedly mindful of his fall, the bird does not build its nest in the trees, nor take lofty flights and avoids high places.[2]
The most famous reference to the partridge is in the Christmas carol, "The Twelve Days of Christmas".[3] The first gift listed is "a partridge in a pear tree", and these words end each verse. Since partridges are unlikely to be seen in pear-trees (they are ground-nesting birds) it has been suggested that the text "in a pear tree" is a corruption of the French "une perdrix".
The partridge has also been used as a symbol that represents Kurdish nationalism. It is called Kew. Sherko Kurmanj discusses the paradox of symbols in Iraq as an attempt to make a distinction between the Kurds and the Arabs. He says that while Iraqis generally regards the palm tree, falcon, and sword as their national symbols, the Kurds consider the Oak, Partridge, and dagger as theirs.[4]
Species list in taxonomic order[edit]
·         Genus Lerwa
·         Snow partridgeLerwa lerwa
·         Genus Tetraophasis
·         Verreaux's monal-partridgeTetraophasis obscurus
·         Szechenyi's monal-partridgeTetraophasis szechenyii
·         Genus Alectoris
·         Arabian partridgeAlectoris melanocephala
·         Przevalski's partridgeAlectoris magna
·         Rock partridgeAlectoris graeca
·         ChukarAlectoris chukar
·         Philby's partridgeAlectoris philbyi
·         Barbary partridgeAlectoris barbara
·         Red-legged partridgeAlectoris rufa
·         Genus Ammoperdix
·         See-see partridgeAmmoperdix griseogularis
·         Sand partridgeAmmoperdix heyi
·         Genus Perdix
·         Grey partridgePerdix perdix
·         Daurian partridgePerdix dauurica
·         Tibetan partridgePerdix hodgsoniae
·         Genus Rhizothera
·         Long-billed partridgeRhizothera longirostris
·         Hose's partridge، Rhizothera dulitensis
·         Genus Margaroperdix
·         Madagascar partridgeMargaroperdix madagascarensis
·         Genus Melanoperdix
·         Black wood-partridgeMelanoperdix nigra
·         Genus Xenoperdix
·         Rubeho forest partridgeXenoperdix obscuratus
·         Udzungwa forest partridgeXenoperdix udzungwensis
·         Genus Arborophila, the hill partridges
·         Hill partridgeArborophila torqueola
·         Sichuan partridgeArborophila rufipectus
·         Chestnut-breasted partridgeArborophila mandellii
·         White-necklaced partridgeArborophila gingica
·         Rufous-throated partridgeArborophila rufogularis
·         White-cheeked partridgeArborophila atrogularis
·         Taiwan partridgeArborophila crudigularis
·         Hainan partridgeArborophila ardens
·         Chestnut-bellied partridgeArborophila javanica
·         Grey-breasted partridgeArborophila orientalis
·         Bar-backed partridgeArborophila brunneopectus
·         Orange-necked partridgeArborophila davidi
·         Chestnut-headed partridgeArborophila cambodiana
·         Red-breasted partridgeArborophila hyperythra
·         Red-billed partridgeArborophila rubrirostris
·         Scaly-breasted partridgeArborophila chloropus
·         Chestnut-necklaced partridgeArborophila charltonii
·         Sumatran partridgeArborophila sumatrana
·         Vietnam partridgeArborophila merlini
·         Genus Caloperdix
·         Ferruginous partridgeCaloperdix oculea
·         Genus Haematortyx
·         Crimson-headed partridgeHaematortyx sanguiniceps
·         Genus Rollulus
·         Crested partridgeRollulus roulroul
·         Genus Bambusicola
·         Mountain bamboo partridgeBambusicola fytchii
·         Chinese bamboo partridgeBambusicola thoracica
See also[edit]
·         Dick Potts, English ecologist and specialist in the partridge.
References[edit]
1.     Jump up^ "Molecular phylogenetics and evolution: A molecular phylogeny of the pheasants and partridges". Molecular Phylogenetics and Evolution. 11: 38–54. doi:10.1006/mpev.1998.0562. Retrieved 2015-12-25.
2.     Jump up^ Holmes, Richard (2013). Falling Upwards: How We Took to the Air. HarperCollins. p. 1760. Retrieved 16 April 2013.
3.     Jump up^ The Associated Press (November 26, 2012). "'12 days of Christmas' cost: How much is a partridge in a pear tree?". The Christian Science Monitor. Retrieved 8 May 2014.
4.     Jump up^ Kurmanj, Sherko (2014). "The Roots of Modern Kurdish Nationalism". In Bengio, Ofra. Kurdish Awakening: Nation Building in a Fragmented Homeland. University of Texas Press. p. 96. ISBN 978-0-292-75813-1.
External links[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/0/06/Wiktionary-logo-v2.svg/40px-Wiktionary-logo-v2.svg.png
Look up partridge in Wiktionary, the free dictionary.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/30px-Commons-logo.svg.png
Wikimedia Commons has media related to Partridge.
·         Videos, photos and sounds - Internet Bird Collection
[show]
·         v
·         t
·         e
Birds (class: Aves)
[show]
·         v
·         t
·         e

[show]
·         v
·         t
·         e
[show]
·         v
·         t
·         e
·         Partridges

·         Birds by common name