قرفه الدارچینی
بدانکه قرفه بکسر قاف و سکون را و فتح فا و ها لغت عربی است
بمعنی پوست درخت مطلقا و مراد اطبا پوست درخت خاص است و بیونانی فنیضیطراس و
بسریانی ضروافور و برومی فیرفیطوسنین و بهندتج نامند
ماهیت آن
آنچه بتحقیق پیوسته پوست درخت نوعی از دارچینی است که در جزیرۀ
سیلان بهم می رسد و ضخیم تر از دارچینی و پوست آن خشن تر و اصناف می باشد بعضی
برنک دارچینی و بعضی تیره تر و بعضی مائل بزردی و سفیدی با خطوط و بعضی رائحۀ آن
شبیه برائحۀ قرنفل با اندک حدت و این را قرفه القرنفل و بعضی برائحه دارچینی و این
را قرفه الدارچینی نامند و بعضی کریه الرائحه و بهترین همه قرفه القرنفل دارچینی
رنک تیرۀ آنست که با حدت و خوش بو باشد و بسیار کهنه فاسد شده نباشد و زبون ترین
همه کمرنک اغبر کریه الرائحۀ آنست و در دارچینی بتفصیل ذکر یافت
طبیعت آن
در آخر دوم کرم و خشک قرفه القرنفل در مزاج و افعال مشابه
قرنفل و قرفه الدارچینی قریب بدارچینی یعنی ضعیف تر از ان و بعضی از ان قویتر
دانسته اند
افعال و خواص آن
مقوی اعضای باطنی اعضاء الراس و العصب جهت فالج و لقوه و صرع و
امراض عصب و اوجاع مفاصل اعضاء الغذاء مقوی معده و کبد سرد و درین فعل اقوی از
دارچینی کفته اند الاورام و القروح ضماد آن با سرکه رافع اورام و جرب و قوبا مقدار
شربت آن تا دو درم بدل آن سلیخه است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
قرفة. [ ق ِ ف َ ] (ع اِ) پاره ای پوست
. || پوست پاره های انار. || آب بینی خشک در بینی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
|| (ص ) مرد متهم به چیزی . || (اِ)نوعی از دارچینی معروف به دارچینی چین بدان جهت
که دارچینی درحقیقت پوست درخت است، جسمه اشحم
و اسخن و الین تخلخلاً و منه المعروف بالقرفة علی الحقیقة احمر املس مایل الی الحلو
ظاهر خشن برائحة عطره و طعم حادخریف و منه المعروف بقرفة القرنفل و هی رقیقة صلبة الی
السواد بلا تخلخل اصلاً و رائحتها کالقرنفل و الکل مسخن ملطف مُدِرّ مجفّف محفظ باهی
. || گویند: بنوفلان قرفتی ؛ یعنی نزدیک ایشان است خواسته و مطلوب من . سلهم عن ناقتک
فانهم قرفة؛ یعنی بپرس ناقه خود را از ایشان که بیابی خبر آن را نزد ایشان . || (اِمص
) تهمت . || ناکسی . || فرومایگی . || ورزش . (منتهی الارب ).
//////////////
دارچین قلم هندی (Cinnamon):
پوست دارچین, دارچین, دارچین سیگاری, دارچین
قلم, دارچین قلم هندی, دارچین لوله ای, دارچین هندی
درختچه دارچین درختی است کوچک، همیشه سبز،
به ارتفاع ۵ تا ۷ متر که از تمام قسمتهای آن بویی مطبوع استشمام میشود. گلهای آن
در فاصله ماههای بهمن تا اوایل فروردین ظاهر میشود. برگ این درخت سبز سیر و دارای
گلهایی به رنگ سفید است. دارچین بومی سریلانکا و جنوب هند است و پوست درختچه آن بعنوان
ادویه بکار میرود. در قرون وسطی دارچین برای درمان سرفه، ورم مفاصل و گلودرد استفاده
میشد. تحقیقات جدید نیز بر خواص و فواید پزشکی دارچین تاکید دارند.
نامگذاری
در هند بهنام ِ «دالجین» و در اندونزی
بنام چوب شیرین یا «کایو مانیس» نامیده میشود. در بسیاری از زبانهای اروپائی cinnamon را مشتق از کلمه
لاتینی Cannella
ومخفف آن Canna
ویا Cane
بمعنی عصا میدانند. این کلمه از لغت یونانی kinnámōmon گرفته شده است.
تاریخچه
باتوجه به گستردگی جغرافیائی گونه های
مختلف دارچین سابقه پیدایش و نامگذاری آنها نیز متفاوت است. سابقه مصرف و شناسائی آن
به مصر باستان و به حدود دوهزار سال قبل از میلاد برمیگردد. اما آنچه که در تاریخ به
دارچین چینی مشهور شده در حقیقت نوعی از دارچین بنام Cinnamon Aromaticum یا Cassia است که بومی چین
بوده و بصورت درخت ۲۰ ال ۳۰ متری است که از پوست درخت بعنوان دارچین استفاده میشود.[۴]
در قسمت های مختلف تورات نیز به مصرف آن توسط موسی پیامبر هم بعنوان غذا و هم برای
بوی خوش اشاره شده است.[۵] درنوشته های هرودوت نیز از دارچین بعنوان «چاشنی گرانبها»
یاد شدهاست. ورود دارچین به اروپا از دو طریق بندر اسکندریه در مصر و نیز از طریق
بازرگانان پرتغالی در قرن ۱۵ و ۱۶ میلادی بودهاست.
انواع
Cinnamomum verum یا دارچیناصل یا
دارچین سیلانی که پوست داخلی آن مصرف دارد و لطیف و نرم است.
C. aromaticum یا دارچین چینی که
پوست آن نازک ولی سخت است ولی عطر و طعم آن تند تر از انواع دیگر است.
C. burmannii یا دارچین اندونزی.
C. loureiroi یا دارچین ویتنامی
کاشت و برداشت
بعد از دوسال که از کاشت درخت گذشت آنرا
از نزدیک زمین قطع کرده و در سال آینده شاخههائی را که از کناره تنه اصلی رشد کرده
بریده و پوسته آنرا خارج کرده و بلافاصله خشک میکنند و سپس در قطعات ریز بریده و فروخته
میشود. در مورد نوع دارچین چینی از پوست بیرونی استفاده میشود.
ترکیب شیمیائی
در هر صد گرم پودر دارچین:
آب ۱۰ گرم
پروتئین ۴ گرم
چربی ۱٫۲ گرم
قند ۲٫۲ گرم
انرژی ۲۴۷ کیلوکالری
کلسیم ۱ گرم
موارد مصرف
دارچین در بیشتر کشورها به عنوان ادویه،
چاشنی غذا و شیرینیها مصرف میشود. در ایران کاربرد زیادی در قنادیها به صورت عصاره،
اسانس و گَرد دارد. گَرد ِ دارچین در تزئین شُله زرد و حلیم به ویژه غذای نذری استفاده
میشود.
میزان مصرف
بعضی از محققان مصرف روزانه ۲ تا ۴ گرم
پودر دارچین را توصیه مینمایند و بعضی دیگر معتقدند این مقدار باید بین ۱ تا ۶ گرم
دارچین باشد، با اینحال توجه داشته باشید مصرف بیش از اندازه دارچین میتواند مسموم
کننده باشد.
//////////////
دارچین
دگر نامها: دارچینی، دارصینی، قرفه الدارچینی، سلیخه، دارچین
كایان، دارچین چین، دارچین سایگون، دارچین سیلان و قرفه میباشد. ۱. طبع آن گرم و خشك
است.۲. برای درمان نفخ معده ۲ گرم دارچین، ۲ گرم زنجبیل را دمكرده بالای غذا میل شود.۳.
خوردن دارچین باعث تقویت بینایی میگردد.۴. چای دارچین برطرفكننده اضطراب، وسواس و
جنون میباشد.۵. برای رفع جهش، پرش پلك و رعشه از دمكرده دارچین استفاده كنید.۶. دارچین
تقویتكننده قوه باه میباشد.۷. برای درمان قلنج رحم از دمكرده دارچین استفاده كنید.۸.
دمكرده دارچین تنظیمكننده عادت ماهانه میباشد.۹. دارچین محرك گردش خون است.۱۰. افرادی
كه زیاد عرق میكنند كمتر دارچین بخورند.برای مشاهده ادامه این پست به ادامه مطلب مراجعه
فرمایید.
۱۱. برای درمان مشكلات درجه خون كه باعث
دردهای انقباضی در پا، دستها و پاها اغلب سرد است و امكان بروز سرمازدگی در هوای سرد
را افزایش میدهد، از دمكرده دارچین استفاده كنند و سیگار را به كلی كنار بگذارند.۱۲.
روغن دارچین ضد باكتری و ضد قارچ است.۱۳. كسانی كه فشار خون آنها پائین است و سردی
انگشت دارند از دمكرده زنجبیل و دارچین استفاده كنند.۱۴. دمكرده دارچین ضد خونریزی
میباشد، البته خونریزی ركتوم. (ركتوم نوعی بیماری است كه همیشه پس از اجابت مزاج یا
همراه با مدفوع مقداری خون خارج میگردد).۱۵. برای درمان سرفههای مزمن و كهنه صبح
ناشتا از دمكرده دارچین استفاده كنید.۱۶. خوردن دارچین باعث از بینرفتن كرم میگردد.۱۷.
كسانی كه بیماری قند دارند به مدت ۶ هفته روزی یك تا دو گرم دارچین دمكرده میل كنند.۱۸.
خوردن دارچین همراه با انیسون بیمیلی جنسی خانمها را برطرف میكند.۱۹. زیادهروی
در خوردن دارچین برای اعصاب زیانآور است تپش قلب بوجود میآورد سقط جنین به همراه
دارد، یبوست میآورد، بیخوابی و از طول عمر میكاهدو برای زخم معده مضر است۲۰. دمكرده
دارچین به اعصاب نیرو میبخشد در واقع تقویتكننده اعصاب است.۲۱. برای درد پا و كمر
میتوان از چای دارچین استفاده كرد.۲۲. برای رفع بوی بد پا و زیر بغل از دمكرده دارچین
استفاده كنید.۲۳. دمكرده دارچین برای بیماریهای جنون و مالیخولیا مفید میباشد.۲۴.
كسانی كه كمخون هستند به جای چاقی میتوانند از دمكرده دارچین بنوشند.۲۵. چای دارچین
برای ورم طحال مفید میباشد.۲۶. چای دارچین سوزش و ناراحتیهای ادرار را برطرف میكند
و نیز حجم ادرار را افزایش میدهد.۲۷. برای خوشبویی دهان و نفس میتوان یك تكه كوچك
چوب دارچین را در دهان نگاه داشت.۲۸. دمكرده دارچین سردرد را تسكین میدهد.۲۹. برای
جلوگیری از زیادی آب دهان از دمكرده دارچین همراه با عسل استفاده شود.۳۰. دمكرده دارچین
باعث تقویت حافظه میگردد.۳۱. برای پیشگیری از عفونت بریدگی روزی ۲ تا ۳ گرم چای دارچین به مدت چند روز میل كنید.۳۲. كسانی كه
باد فتق دارند (پرده نازك فتق در اثر زیاد زور زدن پاره میشود و دو طرف بالای بیضه
برجستگی كوچكی به اندازه یك گردو بالا میزند كه البته بهتر است به پزشك جراح مراجعه
كنند) ولی در گذشته برای درمان از دمكرده دارچین استفاده میكردند.۳۳. برای درمان آماس
یا استسقاء از دمكرده دارچین استفاده شود.۳۴. دارچین نشاط آور است.۳۵. برای سینوزیتهای
مزمن از دمكرده چای دارچین استفاده كنید.۳۶. برای رفع سنگینی گوش یك قطره عرق دارچین
در گوش بچكانید و صدای گوش را نیز درمان میكند
///////////
دارچین نوعی ادویه است.
درختچه دارچین درختی است کوچک، همیشه سبز،
به ارتفاع ۵ تا ۷ متر که از تمام قسمتهای آن بویی مطبوع استشمام میشود. گلهای آن
در فاصله ماههای بهمن تا اوایل فروردین ظاهر میشود. برگ این درخت سبز سیر و دارای
گلهایی به رنگ سفید است. دارچین بومی سریلانکا و جنوب هند است و پوست درختچه آن بعنوان
ادویه بکار میرود. در قرون وسطی از دارچین برای درمان سرفه، ورم مفاصل و گلودرد استفاده
میشد.[۱] تحقیقات جدید نیز بر خواص و فواید پزشکی دارچین تاکید دارند.[۱]
محتویات [نمایش]
نامگذاری[ویرایش]
در هند بنام «دالجین» و در اندونزی بنام
چوب شیرین یا «کایو مانیس» نامیده میشود.[۲][۳] در بسیاری از زبانهای اروپائی cinnamon را مشتق از کلمه
لاتینی Cannella
و مخفف آن Canna
و یا Cane
بمعنی عصا میدانند. این کلمه از لغت یونانی kinnámōmon گرفته شده است.
تاریخچه[ویرایش]
با توجه به گستردگی جغرافیائی گونه های
مختلف دارچین سابقه پیدایش و نامگذاری آنها نیز متفاوت است. سابقه مصرف و شناسائی آن
به مصر باستان و به حدود دوهزار سال قبل از میلاد بر میگردد. اما آنچه که در تاریخ
به دارچین چینی مشهور شده در حقیقت نوعی از دارچین بنام Cinnamon Aromaticum یا Cassia است که بومی چین
بوده و بصورت درخت ۲۰ الی ۳۰ متری است که از پوست درخت بعنوان دارچین استفاده میشود.[۴]
در قسمت های مختلف تورات نیز به مصرف آن توسط موسی پیامبر هم بعنوان غذا و هم برای
بوی خوش اشاره شده است.[۵] درنوشته های هرودوت نیز از دارچین بعنوان «چاشنی گرانبها»
یاد شدهاست. ورود دارچین به اروپا از دو طریق بندر اسکندریه در مصر و نیز از طریق
بازرگانان پرتغالی در قرن ۱۵ و ۱۶ میلادی بوده است.
انواع[ویرایش]
Cinnamomum verum یا دارچیناصل یا
دارچین سیلانی که پوست داخلی آن مصرف دارد و لطیف و نرم است.
C. aromaticum یا دارچین چینی که
پوست آن نازک ولی سخت است ولی عطر و طعم آن تند تر از انواع دیگر است.
C. burmannii یا دارچین اندونزی.
C. loureiroi یا دارچین ویتنامی
کشت و برداشت[ویرایش]
بعد از دو سال که از کاشت درخت گذشت آنرا
از نزدیک زمین قطع کرده و در سال آینده شاخههائی را که از کناره تنه اصلی رشد کرده
بریده و پوسته آنرا خارج کرده و بلافاصله خشک میکنند و سپس در قطعات ریز بریده و فروخته
میشود. در مورد نوع دارچین چینی از پوست بیرونی استفاده میشود.
ترکیب شیمیائی[ویرایش]
در هر صد گرم پودر دارچین:[۶]
آب ۱۰ گرم
پروتئین ۴ گرم
چربی ۱٫۲ گرم
قند ۲٫۲ گرم
انرژی ۲۴۷ کیلوکالری
کلسیم ۱ گرم
موارد مصرف[ویرایش]
دارچین در بیشتر کشورها به عنوان ادویه،
چاشنی غذا و شیرینیها مصرف میشود. در ایران کاربرد زیادی در قنادیها به صورت عصاره،
اسانس و گَرد دارد. گَرد ِ دارچین در تزئین شُله زرد و حلیم به ویژه غذای نذری استفاده
میشود.
میزان مصرف[ویرایش]
بعضی از محققان مصرف روزانه 2 تا 4 گرم
پودر دارچین را توصیه مینمایند و بعضی دیگر معتقدند این مقدار باید بین 1 تا 6 گرم
دارچین باشد، با اینحال توجه داشته باشید مصرف بیش از اندازه دارچین میتواند مسموم
کننده باشد. [۱]
خواص داروئی[ویرایش]
ترکیبات ضدآلزایمر دارچین حاوی دو ترکیب
فوق العاده است که از مغز حفاظت می کنند. این دو ترکیب عبارتند از سینامیک الدهید و
اپی کاتچین که مانع از تجمع پروتئین آسیب رسانی می شوند که باعث بروز آلزایمر می شود.
پروتئین تاو (Tau)
که باعث بروز زوال عقل می شود مشکلاتی در ارتباطات داخلی نورون ها ایجاد می کند. این
پروتئین ها اتحاد و همکاری برخی از بافت های مغزی را دچار مشکل می کنند. دارچین به
دلیل دارا بودن دو ترکیب مهم ذکر شده از بروز این مشکلات ممانعت می کند.
نتایج بررسی های دیگر نیز نشان می دهند
که این ادویه علاوه بر پیشگیری از آلزایمر از ابتلا به بیماری قند نیز جلوگیری می کند.
بهتر است بدانید حدود 20 درصد افرادی که از دیابت نوع 2 رنج می برند در معرض آلزایمر
قرار می گیرند.
دارچین روی میوه های خام
سیبی را با دقت بشویید و با پوست خرد کنید.
مقداری پودر دارچین روی آن بپاشید و میل کنید. می توانید یک عدد پرتقال را نیز پوست
بگیرید و به قطعات کوچکتر تقسیم کنید. سپس 25 گرم عسل را با 2 گرم پودر دارچین مخلوط
کرده و روی آن بریزید. در این صورت پرتقالی شیرین و طعم دار میل خواهید کرد. علاوه
بر این اگر به میوه ی پاپایا دسترسی دارید نیز می توانید آن را دو نیم کرده و مقداری
ماست شیرین به آن بزنید و کمی پودر دارچین روی آن بپاشید و میل کنید. بعضی مطالعات
علمی نشان دهنده اثرات ضد ویروسی دارچین میباشد بخصوص بررسی های علمی بر مؤثر بودن
آن در بیماری نقص ایمنی اکتسابی HIV-1
را تاًیید کرده است.[۷][۸] همچنین اثرات ضد دیابت نوع دو در مطالعات
علمی گزارش شده است.[۹] در یک گزارش نیز نشان داده شده که ماده استخراج شده از عصاره
دارچین خاصیت جلوگیری از بیماری آلزایمر در مدل موش را دارا میباشد.[۱۰]
این ماده غذایی سرشار از مواد معدنی مورد
نیاز بدن از جمله منگنز، آهن و کلسیم و همچنین فیبر میباشد. رژیم غذایی پر دارچین
میتواند اثرات منفی خوراکیهای پرچربی را کاهش دهد.[۱] خواص آرایشی: به عنوان رنگ موی
طبیعی استفاده میشود و به موها رنگ قهوهای روشن میدهد.
ترکیب یک قاشق چایخوری دارچین با سه قاشق
عسل، در کاهش ریزش مو کمک زیادی میکند. جهت استفاده این ترکیب را قبل از شست و شو
به ریشههای مو بزنید و به مدت نیمساعت صبر کنید.[نیازمند منبع]
جستارهای وابسته[ویرایش]
ساذج هندی با نام علمی Cinnamomum tamala گونهای از دارچینها
است.
////////////
قس قرفه در عربی:
القرفة هي لحاء نبات شجرة دائمة الخضرة استوائية كثيفة
يمكن أن يصل ارتفاعها من عشرة إلى أربعين متراً.
موطنها سريلانكا لكن أيضًا
تزرع في جنوب شرق آسيا، وأمريكا الجنوبية والهند الغربية. من فصيلة السمروبيات، ساقها منتصبة تعلو 3 - 5 أمتار،
الأوراق متعاقبة مركبة، والأزهار صفراء صغيرة، والثمرة صغيرة تشبه القرنفل. تحتوي
قشور القرفة على زيوت طيارة حيث تصل
نسبتها إلى 44%.
محتويات
[أظهر]
تعرف بالعصور
الوسطى لدى العرب باسم الدارصيني على
الحقيقة [1][2] أو دارصيني الصين[1][2] أو القرفة السَيْلاَنِيَة[3] اما اسم القِرْفَة[4] فيأتي مناللغة التاميلية: கருவா كَارُوڤَا)، الاسم العلمي
للقرقة هو (Cinnamomum zeylanicum J Prel أو Cinnamomum verum أو Cinnamomum
zeilanicum Nees)، ويسمى بالعامة الدارسين.
يفيد مغلي مسحوق
لحاء القرفة في الغثيان والقيء والإسهال وآلام العضلات ويزيد من افراز اللعاب
والعصارة المعدية ويخفض ضغط الدم العالي وهو أيضا فاتح للشهية. والقرفة بها مادة
تجعل الخلايا الدهنية أكثر استجابة للإنسولين الذي ينظم عملية تكسير السكر في الدم
واستهلاكه في الخلايا بالجسم وتحويله لطاقة. وهذه المادة فينولية مضادة للأكسدة
وتقلل من الأعراض الجانبية لمرض السكر. ولاتوجد في زيت القرفة الذي يضاف علي
المواد الغذائية.
تحذير : زيت القرفة لو وضع علي الجلد يلهبه ويحمره
ولو أخذ بالفم قد يسبب الغثيان والقيء وقد يسبب تلف الكلى لكن المسحوق لايضر.
ويقال ان مغلى
القرفة يساعد على تسهيل عملية الولادة.. لذلك ينصح بأخذ كوب من مغلى القرفة يوميا
قبل موعد الولادة المحدد باسبوع.
أعواد القرفة
- ومن أهم المركبات المكونة للزيت مركب يعرف باسم سينمالدهيد وهو
الذي يعزى إليه أكثر التأثيرات الدوائية،
- كما يعتبر مركب اليوجينول المركب
الثاني في الزيت والذي يُعزى إليه التأثير المهدئ،
وتوجد مركبات
أخرى أقل أهمية من المركبين السابقين.
- كما تحتـوي القشور على مـواد عفصية ومواد هلامية
ومواد سكرية ونشا.
ان زيت القرفة الأساسي هو العامل الرئيسي في مفعولها المقوي والمنشط
للدورة الدموية والتنفس، والمدر للافرازات، والقابض للأوعية والمحرك للأمعاء، والمعقم المضاد للتعفن، و لهذا نرى
القرفة تدخل في تركيب الكثير من الأدوية والمستحضرات الصيدلانية، وتعتبر القرفة
الصينية أكثر غنى بالزيت العطري من أنواع القرفة الأخرى.
أوراق القرفة
البرية
- يستعمل زيت القرفة دهاناً لعلاج الكلف والنمش
والصداع والزكام وآلام الأذن.
- يستعمل زيت القرفة مع الخل دهاناً لعلاج البثور
والقروح، وحديثاً دخل مسحوق القرفة في صناعة مراهم ضد الحروق والقروح.
- يستعمل زيت القرفة بمعدل قطرة إلى قطرتين كمادة
مطهرة.
رسمة توضيحية
لنبات الدار صيني
يجب عدم استعمال
زيت القرفة إلا تحت استشارة طبية حيث إنه يسبب دوخة وقيئاً، وربما يسبب تلفاً
للكلى كما أن استعمال الزيت دهاناً للجلد قد يسبب حرقانا واحمراراً فيجب تحاشيه. [بحاجة لمصدر]
تستخدم القرفة
بإضافتها للمأكولات لتطييبها فهي تستخدم:
- كمشروب ساخن يضاف الدارسين للشاي ويسمى في
العراق شاي دارسين.
- تضاف القرفة للحلويات والمعجنات لإعطائها الطعم
المميز كما في فطيرة التفاح.
- تضاف القرفة للعلكة وتعرف بالعلكة بالدارسين
التي تضفي على الفم الرائحة والنفس الطيب.
من أشهر
الحلوايات التي تضاف إليها القرفة هي حلى لفائف القرفة، بسبوسة بالقرفة، طبقات
البسكويت والقرفة.[5]
يحتوي كل 100غ
من بهارات القرفة، بحسب وزارة الزراعة الأميركية على المعلومات الغذائية التالية :
- السعرات الحرارية: 247
- الدهون: 1.24
- الدهون المشبعة: 0.34
- الكاربوهيدرات: 80.59
- الألياف: 53.1
- البروتينات: 3.99
- الكولسترول: 0
/////////////
قس دارچین در آذری:
Darçın — ədviyyat.
Həmişəyaşıl tropik darçın
ağacının cavan budaqlarının soyulub qurudulmuş
qabığından alınır.[1]
//////////
قس کولست کایو مانیس در باسای
اندونزی:
Kulit kayu manis adalah sejenis rempah-rempah yang diperoleh dari kulit bagian dalam
beberapa spesies pohon genus Cinnamomum yang digunakan untuk masakan yang manis
dan sedap. Meskipun kayu manis terkadang dianggap sebagai "kayu
manis yang sesungguhnya", kebanyakan kulit kayu manis di perdagangan
internasional dari spesies lain yang berdekatan, yang juga disebut "kasia"untuk membedakannya dari "kulit
kayu manis yang sesungguhnya".[1][2]
Kayu manis adalah nama
untuk selusin spesies pepohonan dan produk rempah komersial yang dihasilkan
oleh sebagian pepohonan tersebut. Semuanya tergolong dalam genus Cinnamomum dalam keluarga Lauraceae. Hanya sedikit dari spesies-spesies tersebut
yang ditumbuhkan untuk dijual sebagai rempah-rempah.
////////////////
قس کایو مانیس در
باسای جاوی:
Kayu manis utawa Cinnamomun burmanni iku
salah siji rempah-rempah kang nduwèni ambu kang wangi.[1] Kayu manis asring digunakaké kanggo
penyedhep roti lan ombénan.[1][2]
Kayu
manis
////////////
قس مدالاسینی در
سواحلی:
Mdalasini (kwa Kiingereza Cinnamon) ni aina ya kiungo chenye harufu nzuri kilichokaushwa kutoka katika magome ya miti mbalimbali (12 hivi) ya jenasi ya mdalasini katika familia ya Lauraceae.[1][2] Inaweza kuviringishwa katika vipande au
kusagwa kuwa ungaunga.
Licha ya kutumika kama
kiungo katika vyakula mbalimbali, pia hutumika kutengenezea chai ya mdalasini, iliyochanganywa na iriki, hunywewa kama kinywaji moto huko India na Pakistan.
////////////
قس تارچین در ترکی
استانبولی:
Tarçın (Cinnamomum), defnegiller familyasından anavatanı Güney ve Güneydoğu Asya olan, yaprak dökmeyen aromatik
kokulu ağaç cinsi.
İçindekiler
[göster]
Diğer Türk dillerinde de (Azerice darçın; Türkmence dalçın; Kırgızca darçin; Kazakça darşın) kullanılan Türkçedeki tarçın sözü «Çin ağacı» anlamına gelen Farsça dārçïn (دارچين)
kelimesinden alıntıdır. Farsçadaki uzatımlı diğer bir form olan dārçïnï (دارچينى) kelimesinden de Arapçaya dārşïnï (دارشينى), Tibetçeye dal çini biçiminde geçmiştir.[1]
////////////
قس دارچینی در اردو:
ایک درخت اور اس کا
چھلکا ۔ اگرچہ اس کے نام کو چین سے مناسبت ہے لیکن دارصل یہ چین میں نہیں ہوتا۔بلکہ
جزائر شرق الہند میں پایا جاتا ہے۔ اس درخت کا چھلکا گرم مصالحہ کا جزو ہے۔ پتے بھی
بطور مصالحہ استعمال ہوتے ہیں۔ اس کے علاوہ دیسی اور انگریزی ادویات میں بھی استعمال
ہوتا ہے۔ زمانہ قدیم میں عربوں کے ذریعے یہ مصالحہ تمام دنیا میں پہنچتا تھا۔
قدیم یونانی لوگوں نے
دارچینی کی قیمت کو بڑھانے ایک افسانہ سازی کی، اور لوگوں کو بتلاتے تھے کہ دار چینی،
ایک cinnamologus نامی پرندہ کے گھونسلے سے حاصل ہوتی، جو اس کسی انجان دور دراز علاقوں سے لاکر
اپنا گھونسلا بناتا ہے، اور تاجر اس کو اکٹھا کر لاتے ہیں۔ اور یہ پرندہ جزائر عرب
میں رہتا ہے۔ ارسطو نے اس پرندہ کا نام اپنی کتاب میں kinnamômon orneon لکھا ہے۔ جب سے دار چینی کو مصالحہ کے طور جانا جاتا ہے، اسی دور سے اس کو
دوائی درجہ حاصل ہے۔ اور اکثر قرابادین میں بیش قیمت نسخہ جات مثلا جوارش زرعونی، جوارش جالینوس، لبوب کبیر میں شامل ہے۔ اب بھی پوری
دنیا اسکے ادویاتی فوائد کو مانتی ہے۔ ذیابیطس، خون میں بڑھی ہوئی کولسٹرول کی مقدار
کم کرتی ہے۔ اور اس پر مسلسل مطبی تجربات ہو رہے ہیں۔ اسہال میں اس کی دوائی تاثیر
بے مثال ہے۔
/////////////
Cinnamon
From Wikipedia, the free encyclopedia
Raw cinnamon
Cinnamon (/ˈsɪnəmən/ SIN-ə-mən) is a spice obtained from the
inner bark of several tree species from the genus Cinnamomum. Cinnamon is used in
both sweet and savoury foods. The term "cinnamon" also refers to its
mid-brown colour.
Cinnamomum verum is sometimes
considered to be "true cinnamon", but most cinnamon in
international commerce is derived from related species, also referred to as
"cassia".[1][2]
Cinnamon
is the name for perhaps a dozen species of trees and the commercial spice
products that some of them produce. All are members of the genus Cinnamomum in
the family Lauraceae.[3] Only a few Cinnamomum species
are grown commercially for spice.
Contents
[show]
The
English word "cinnamon", attested in English since the 15th century,
derives from the Greek κιννάμωμον kinnámōmon (later kínnamon),
via Latin and medieval French intermediate forms.
The Greek was borrowed from a Phoenician word, which was similar to the
related Hebrew qinnamon.[4]
The
name "cassia", first recorded in English around AD 1000, was borrowed
via Latin and ultimately derives from Hebrew q'tsīʿāh, a form of
the verb qātsaʿ, "to strip off bark".[5]
Early Modern English also used the
names canel and canella, similar to the current
names of cinnamon in several other European languages, which are derived from
the Latin word cannella, a diminutive of canna,
"tube", from the way the bark curls up as it dries.[6]
This section needs additional citations for verification. Please
help improve this article by adding citations to reliable sources. Unsourced material may be challenged and removed.(February 2017) (Learn how and when to remove this template message)
|
Cinnamomum verum, from Koehler's Medicinal-Plants (1887)
Cinnamon
has been known from remote antiquity. It was imported to Egypt as early as 2000
BCE, but those who report it had come from China confuse it with cassia.[2] Cinnamon was so
highly prized among ancient nations that it was regarded as a gift fit for
monarchs and even for a god; a fine inscription records the gift of cinnamon
and cassia to the temple of Apollo at Miletus.[7] Though its source
was kept mysterious in the Mediterranean world for centuries by the middlemen
who handled the spice
trade,
to protect their monopoly as suppliers, cinnamon is native to India, Sri Lanka, Bangladesh , and Myanmar.[8]
The
first Greek reference to kasia is found in a poem by Sappho in the seventh
century BCE. According to Herodotus, both cinnamon and
cassia grew in Arabia, together with incense, myrrh, and labdanum, and were guarded
by winged serpents.[citation needed]
Egyptian
recipes for kyphi, an aromatic used for burning, included cinnamon
and cassia from Hellenistic times onward. The gifts
of Hellenistic rulers to temples sometimes included cassia and cinnamon. In
ancient Egypt, cinnamon was used to embalm mummies.[9]
Cinnamon
was brought around the Arabian peninsula on "rafts
without rudders or sails or oars", taking advantage of the winter trade winds.[10] Pliny also mentions
cassia as a flavouring agent for wine.[11]
According
to Pliny, a Roman pound (327 grams (11.5 oz)) of cassia, cinnamon, or
serichatum cost up to 300 denarii, the wage of ten months'
labour. Diocletian's Edict on Maximum Prices[12] from 301 AD gives a
price of 125 denarii for a pound of cassia, while an
agricultural labourer earned 25 denarii per day. Cinnamon was
too expensive to be commonly used on funeral pyres in Rome, but the
Emperor Nero is said to have
burned a year's worth of the city's supply at the funeral for his wife Poppaea Sabina in AD 65.[13]
Malabathrum leaves (folia)
were used in cooking and for distilling an oil used in a caraway sauce for
oysters by the Roman gourmet Gaius Gavius Apicius.[14] Malabathrum is
among the spices that, according to Apicius, any good kitchen should contain.
Through
the Middle
Ages,
the source of cinnamon was a mystery to the Western world. From reading Latin
writers who quoted Herodotus, Europeans had learned that cinnamon came up
the Red Sea to the trading
ports of Egypt, but where it came from was less than clear. When the Sieur de Joinville accompanied his
king to Egypt on crusade in 1248, he reported
– and believed – what he had been told: that cinnamon was fished up in nets at
the source of the Nile out at the edge of
the world (i.e., Ethiopia). Marco Polo avoided precision
on the topic.[15] Herodotus and other
authors named Arabia as the source of cinnamon: they recounted that giant cinnamon birds collected the
cinnamon sticks from an unknown land where the cinnamon trees grew and used
them to construct their nests, and that the Arabs employed a trick to obtain
the sticks. Pliny the Elder wrote in the first century that traders had made
this up to charge more, but the story remained current in Byzantium as late as 1310.
The
first mention that the spice grew in Sri Lanka was in Zakariya al-Qazwini's Athar al-bilad
wa-akhbar al-‘ibad ("Monument of Places and History of God's
Bondsmen") about 1270.[16] This was followed
shortly thereafter by John of Montecorvino in a letter of
about 1292.[17]
Indonesian
rafts transported cinnamon directly from the Moluccas to East Africa (see
also Rhapta), where local traders
then carried it north[18][19][20] to Alexandria in
Egypt. Venetian traders from Italy
held a monopoly on the spice trade
in Europe, distributing cinnamon from Alexandria. The disruption of this trade
by the rise of other Mediterranean powers, such as the Mamluk sultans and the Ottoman Empire, was one of many factors
that led Europeans to search more widely for other routes to Asia.
Dutch
traders established a trading post in 1638, took control of the manufactories
by 1640, and expelled the remaining Portuguese by 1658. "The shores of the
island are full of it," a Dutch captain reported, "and it is the best
in all the Orient. When one is downwind of the island, one can still smell
cinnamon eight leagues out to
sea." [21]:15 The Dutch East India Company continued to
overhaul the methods of harvesting in the wild and eventually began to
cultivate its own trees.
During
the 1500s, Ferdinand Magellan was searching for
spices on behalf of Spain, and in the Philippines found Cinnamomum
mindanaense which was closely related to C. zeylanicum,
the cinnamon found in Sri Lanka. This cinnamon eventually competed with Sri
Lankan cinnamon, which was controlled by the Portuguese.[22]
In
1767, Lord Brown of the British East India Company established
Anjarakkandy Cinnamon Estate near Anjarakkandy in the Cannanore district of Kerala; it became Asia's
largest cinnamon estate. The British took control of Ceylon from the Dutch in
1796.
&&&&&&
قرقمان
بکسر قاف و سکون را و کسر قاف و میم و الف و نون و بفتح هر دو
قاف نیز آمده
ماهیت آن
چیزی است مانند قاد که در جوف بعضی اشجار کهنه بهم می رسد
خصوصا درخت خرما و مقل حجازی و صعیدی و انطاکی کفته چیزی است کرم خورده که در جوف
درختهای کهنه بهم می رسد و مخصوص بدرخت مقل است
طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
حابس نزف الدم و اسهال مزمن و سائر سیلانات و مدر بول و شیر و
سنون آن جهت تقویت لثه و سفید کردن دندان و ضماد آن با سرکه جهت نرم کردن جلد بدن
نافع
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
قرقمان . [ ق َ ق َ ] (اِ) چوبی را گویند
که در میان مقل میباشد و در سنونات به کار برند که گوشت بن دندان را سخت کند و دندان
را سفید سازد. (آنندراج ) (اشتینگاس ).
/////////////
قرقمان:
هو الخشب الحجازي الذي فی جوف المقل الحجازي
و الصعیدي بارد یابس یدخل فی السفوفات فیقوي لحم اللثۀ و الأسنان و ینقیها
و یبیضها
الجامع لمفردات الأدویۀ و الأغذیۀ، ج
4، ص:
///////////
قس قرقمان در اردو:
1. ایک
چیز ہے قیر کی طرح کہ عرب میں کھجور اور گوگل کے درخت کے اندر سے نکلتی ہے نیز ایک لکڑی جو گوگل کے درخت میں سے نکلتی ہے۔
/////////
قرقمان: قرقمان: هو الخشب الذي في جوف
المقل الحجازي والسعيدي (ابن البيطار 2: 493) قرقومعا قرقومعا: كركم، هرد. (دفيك ص101)
نقلا عن ابن سينا.
/////////////
&&&&&&
قرقومغما
بفتح قاف و سکون را و ضم قاف و سکون واو و فتح میم و سکون غین
معجمه و میم و الف و قرقوغما نیز آمده لغت یونانی است
ماهیت آن
ثفل دهن زعفران است زیرا که قرقو* زعفران است و مغما ثفل را
نامند و مختار و بهترین آن خوشبوی سنکین سیاه رنک آنست که در ان چوب نباشد و چون
بخایند بدندان بچسپد و دندان را رنکین کند و چون در آب حل کنند آب را رنکین برنک
زعفران نماید و انطاکی دهن زعفران دانسته
طبیعت آن
در سوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
منضج و مسخن و مقوی اعصاب و محلل صلابات و مدر بول و اکتحال آن
جالی آثار و رافع ظلمت چشم و مقوی روح باصره است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
* قرقو. [ ق ُ ] (معرب، اِ)
به یونانی زعفران را گویند. (آنندراج ).
/////////
ابوریحان بیرونی از قول زکریای رازی درباره
واژه قرقومغما نوشته است: محمد زکریای رازی گوید: قرقو مغما تیرگی روغن زعفران را گویند
که در قعر او بنشیند. علامت نیکوئی او آن است که بوی او خوش بود و لون او سیاه باشد
و در و چوب پاره ها باشد و چون در آب تر کرده شود لون او به لون زعفران نزدیک باشد
و جرم او نرم بود و در طعم او اندکی تلخی و چون خورده شود زمانی دیر رنگ او از دهان،
لب و دندان نرود مگر بعد از ساعات بسیار.
/////////////
&&&&&&
قرمز
بکسر قاف و سکون را و کسر میم و زای معجمه لغت رومی است و کفته
اند لغت ترکی است و بعربی دود الصباغین و صبغ ارمنی نیز و قفر و بفارسی کرم
رنکریزان و کم رنک و بیونانی انیقروس و بسریانی اغنیوس نامند و دیسقوریدوس در رابعه
قفیس نامیده
ماهیت آن
حیوانی است کوچک که در برک های اشجار خصوص درخت جیدار بهم می
رسد و تا بقدر دانۀ عدسی بزرک می شود و سرخ و هرچند بزرک می شود سرخ تر می کردد و
کویند شبنمی است که بر برک بعض اشجار می نشیند و چیزی شبیه بدانۀ عدسی بر سر آن
برآمدکی مثل سر حیوانی و آهسته آهسته بزرکتر می شود تا بقدر دانۀ نخودی مستدیر و
مانند حیوانی پرنده می کردد که کویا می خواهد طیران کند پس شکافته شده از جوف آن
کرم کوچکی سرخ رنک برمی آید و هرچند کهنه کردد رنک آن زیاده می کردد و آن را با
شراب می کشند بنوعی خاص و طبخ می نمایند با شراب یا آب و رنک آن را اخذ نموده
نقاشان کتاب و رنکریزان در رنک آمیزی نقاشی و کتابت و رنک ابریشم و پشم بکار می
برند و یک جزو آن ده جزو حریر و یا پشم را که در آب جوش داده باشند خوش رنک می
کرداند و رنک کتان و ریسمان پنبه بدان خوب نمی شود و کویند دو قسم می باشد خمری و
غیر خمری خمری آنست که آن را در شراب می کشند و بالیده و خوش رنک می باشد و یکدانۀ
آن را چون در آب بمالند بزودی آب را خوش رنک می کرداند بخلاف غیر خمری و بهترین
الوان احمر است و از ان بهتر رنکی در سرخ نیست زیرا که رنک این شکفته و خوش نما و
براق می باشد خصوص که بر طلا بنویسند و ابریشم و پشم رنک نموده بدان ثابت رنک می
باشد و بهترین آن تازۀ بسیار سرخ آنست که از قبرس و بلاد ارمن آورند
طبیعت آن
در دوم سرد و خشک
افعال و خواص آن
با قوت قابضه و حابس دم اعضاء النفض آشامیدن آن بقدر دو درهم
تا یک هفته هر روز پی هم با عسل جهت قطع حیض مجرب کفته اند و با سرکه جهت منع حمل
و ذرور آن مجفف بواسیر الجروح و امراض الاعصاب ضماد آن با عسل جهت الصاق و التیام
جراحات عظیمه و بدستور با سرکه و نیز با سرکه جهت شکستکی اعضاء و جراحات اعصاب
خاصه و سائر اعضاء عموما قوی الاثر الزینه نطول آب مطبوخ آن محلل صلابات و نیکوئی
و درازی موی و مانع تولید قمل مقدار شربت آن دو درم و تعلیق آن با ابریشم سرخ در
رفع تپ مؤثر
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
////////////
///////////
//////////
&&&&&&
قرن
بفتح قاف و سکون را و نون لغت عربی است بسریانی قرنه و بفارسی
سرون و شاخ حیوان و بهندی سینکهه نامند
ماهیت آن
معروف است و آن بمنزلۀ سلاح و حربه است برای دفع موذی از خود و
اکثر حیوانات حلال کوشت مانند اقسام کاو و بز و میش و آهو را می باشد و نوع نر را
بزرکتر و بلندتر از نوع ماده و مادۀ تکون آن بیشتر و غلیظتر از مادۀ موی است و جمع
آن قرون آمده
طبیعت مطلق ان
سرد و خشک در دوم
افعال و خواص آن
مجفف و قابض مانند ملح مغسول و اکثر مستعمل محرق آنست العین
اکتحال آن جهت منع نزول مواد بسوی عین اعضاء النفض جهت نفث الدم هر عضوی و بواسیر
اعضاء الغذاء و النفض جهت استرخای معده و نشف رطوبات آن و یرقان و ذوسنطاریا نافع
و دستور احراق آن در مقدمه ذکر یافت و قرن هر حیوانی در طی ذکر آن حیوان بیان شد و
قرن ایل را بسریانی قرناویلا و بیونانی سمفوریا و برومی سمفوریس و بفارسی سر کاو
کوهی و شاخ کوزن نر و بهندی باره سینکهه کویند و بهترین آن ماخوذ از ایل پیر است
و نیز قرن ایل را باصطلاح اهل بالغۀ از بلاد اندلس نباتی را
نامند که بیونانی قرتمن کویند و قرتمن مذکور شد و نیز قرن بقول انطاکی اسم درختی
است بقدر آزاد درخت و آن را ثمری است بقدر زیتون و سرخ پس سیاه می کردد
افعال و خواص ]ن
جهت رفع اسهال و قروح نافع و خاکستر برک آن جالی آثار و چون
بکیرند ثمر آن را در حال خامی که سبز باشد و سرخ نکشته و سائیده بر اورام و قروح
کذارند بزودی زائل سازد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
قرن . [ ق َ ] (ع اِ)شاخ و سرون . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)
(آنندراج ). تندی سر مردم که جای سرون حیوان است . (منتهی الارب )(آنندراج ). جای شاخ
از سر انسان . (اقرب الموارد).
- وحیدالقرن ؛ کرگدن است که دارای یک شاخ است . (اقرب الموارد).
|| یک سوی سر. || زیر سر. ج، قرون . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || جبه کوچکی
که ضمیمه جبه بزرگ شود. (از اقرب الموارد). || گیسو. (منتهی الارب
) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (بحر الجواهر). گیسوی زنان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب
) (آنندراج ): لها قرون طوال ؛ ای ذوائب . (اقرب الموارد). || موی بافته . (اقرب الموارد)
(منتهی الارب ) (آنندراج ): له قرنان ؛ ای ضفیرتان . (منتهی الارب ). || نوک موی .
(منتهی الارب ) (آنندراج ). || سر کوه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج
). ج، قِران . (اقرب الموارد) (منتهی الارب
). || شاخ ملخ و جز آن که دو تار دراز باشد بر سرش . (اقرب الموارد) (منتهی الارب
) (آنندراج ). || پوشش هوده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || یک سوی هودج . (اقرب
الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آن بخش از دشت که نخست پیش آید. (از منتهی
الارب ) (آنندراج ). اول فلات . (اقرب الموارد). || کرانه گرده آفتاب،
یا اعلای آن، یا آنچه نخست پیدا شود از شعاع آفتاب .(منتهی الارب
) (آنندراج ). ناحیةالشمس و حاجبها، و قیل اول شعاعها، و قیل اول ما یبدو منها عند
طلوعها. (اقرب الموارد). || مهتر و سردار قوم . || بهترین گیاه، یا آخر آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج
). || سر گیاهی که پاسپر نشده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). انف الکلا الذی لم یوطاء.
(اقرب الموارد). || یک دفعه از باران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
|| یک تک اسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || همسال . || همسر مرد. || اهل یک روزگار
از مردم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || صد سال، و مراد مورخان از ذکرقرن همین صد سال است، مثلاً اگر میگویند فلان در قرن هفتم است یعنی در
خلال هفتصد سال از سالهای تاریخ است . (اقرب الموارد). ج، قرون . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). چهل سال یا
ده یا بیست یا سی ۞ یا پنجاه یا شصت یا هفتاد یا
هشتاد یا صد یا صدوبیست، و اول از دو معنی
اخیر اصح است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || هر امتی که بمیرد و از افراد آن کسی
نماند. (اقرب الموارد). هر گروهی که فوت شده و احدی از آن باقی نمانده . (منتهی الارب
) (آنندراج ). || گروهی بعدِ گروهی . (اقرب الموارد) (آنندراج ). || پاره ای از روزگار.
|| رسن از پوست درخت تافته . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || توک بافته
از پشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الخصلة المفتولة من العهن . (اقرب الموارد).
|| پائین ریگ توده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسفل الرمل . (اقرب الموارد). || کوه
خرد. || پاره جداشده از کوه . (اقرب الموارد)
(منتهی الارب ) (آنندراج ). ج، قُرون، قِران . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || دم شمشیر
و تیر یا پیکان . || مناره سرچاه به خشت یا
به سنگ برآورده که چوب چرخ بر آن گذارند. || یک میل از سرمه . (اقرب الموارد) (منتهی
الارب ) (آنندراج ). || المرة الواحدة.(اقرب الموارد). زن (!) تنها و یگانه ۞ . (منتهی الارب ) (آنندراج
). || سنگ تابان و درخشان . || فنج خرد زن که ازکس وی برآید همچو غرو، و آن عیبی است
بزرگ . (منتهی الارب ). شی یکون فی فرج المراءة
کالسن یمنع من المباشرة. (بحر الجواهر). || (اِخ ) دو ستاره است مقابل جدی . (اقرب
الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
////////////
سرون . [ س َ / س ُ ] (اِ) شاخ هر حیوان
. (غیاث ). شاخ است اعم از شاخ گاو و گوسپند و امثال آن . (برهان ). مرادف سُرو. (رشیدی
) :
سرون سر گاومیشی براست
همی این بر آن برزدی چونکه خواست .
فردوسی .
///////////
شاخ... ||
سرو. سرون . برار. قرن . عران . سِن .
شغه . شغ. شاخ حیوانات باشد. (فرهنگ جهانگیری ). شاخ حیوانات مثل گوسفند و گاومیش و
بز و امثال آن . (برهان قاطع). اسم فارسی قرن است . (تحفه حکیم مومن ). به زبان ترکی جغتائی شباق گویند.
(شعوری ). قرن و فزونی و برآمدگی صلب و سختی که در سر بعضی از حیوانات مانند گاو و
گوسفند و آهو و جز آن میباشد و سرون و سروی و بیرار نیز گویند. (ناظم الاطباء). در
سنسکریت شرنگ بوده . نیز در سنسکریت شاک بمعنی قوت است و شاخ به این معنی مجاز آن
. (فرهنگ نظام ). چیزی صلب و مخروط که بر سر بعضی ستور نشخواری روید چون گاو وقوچ و
بز و کرگ . برخی از زنان لبنان شاخ بر سر خود از برای زینت قرار میدادند و همچنین مردان
نیز عادت میداشتند. (قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به فهرست ولف شود ۞ :
چو کاسموی گیاهان او برهنه ز برگ
چو شاخ گاو درختان او تهی از بار.
فرخی .
///////////
شاخ برجستگی تیزی است که بر روی سر بعضی
از پستانداران رشد کرده و از قسمت داخلی استخوانی با پوششی از کراتین و دیگر انواع
پروتئین تشکیل شده. ناخنهای دست و پا از جنس شاخ هستند. پر و منقار پرندگان و پولک
بدن خزندگان نیز از مادهای شاخی ساخته میشوند.
کاربرد شاخ برای جانوران[ویرایش]
جانوران شاخدار استفادههای گوناگونی از
شاخ میکنند از جمله دفاع از خود در مقابل جانوران شکارچی و و رقابت با دیگر اعضای
گونه خود در هنگام جفت یابی.
کاربرد شاخ برای انسانها[ویرایش]
از بعضی انواع شاخ انواعی از ساز بادی
مانند شوفار ساخته میشود.
منابع[ویرایش]
مشارکتکنندگان ویکیپدیا، «Horn»، ویکیپدیای انگلیسی، دانشنامه آزاد (بازیابی
در ۱۳ مارچ ۲۰۱۶).
/////////
قس قرن در عربی:
القرن في علم الأحياء هوَ نتوءٌ جلديّ
مستدق الرَّأس يَبرز من رؤوس بعض أنواع الحيوانات، يَتكوَّن من غلاف كيراتينيٍّ أو
بروتينيٍّ يُغطي أصلاً عظمياً صلباً (مثل ما هي الحال عندَ البقريات)، أو أحياناً يَتكوَّن
كلياً من شعر مكتنز (مثل ما هيَ الحال عند الكركدنيات). غالباً ما تتواجدُ القرون عندَ
شفعيات الأصابع المُجترَّة، خصوصاً في فصيلتي الظبيماعزيات (الظبي الأمريكي) والبقريات
(الأبقار والماعز والظباء إلخ..). والاعتياديُّ عند هذه الحيوانات هوَ امتلاكها لزوج
واحد من القرون، لكن القليل منها تملك زوجين.
عادة ما يَكون شكل القرون منحنياً أو حلزونياً، وكثيراً ما تشوبه نتوءَات أو زخارف
على شكل خطوطٍ (تمتد بالعرض على القرن من اليمين إلى اليسار)، لكن أيضاً تمتلك بعض
الحيوانات قروناً مُستقيمة أو مُنحنية إلى حد حد ضئيل جداً. عندَ العديد من الحيوانات
ذات القرون يَكون الذكر هوَ الجنس الوحيد الذي يَملك قروناً، وهذه من العلامات التي
تميزه عن إناث تلك الحيوانات. تبدأ القرون في النموِّ بعد الولادة بقليل فقط، وتستمرُّ
في نموِّها هذا طوال حياة الحيوان (ما عدى الظباء الأمريكيَّة، التي تبدل غلاف قرونها
سنوياً لكنها لا تغير أبداً الأساس العظمي).
لا تُسمى البروزات الأخرى في أجسام الحيوانات
بالقرون، بل تعد أعضاءً مُختلفة اعتماداً على الأجزاء التي تنتؤ منها من الجسد، منها
على سبيل المثال المهماز والمخالب والحوافر.
الاستخدامات الحيوانيَّة[عدل]
حيوانا تاكنٍ يَتعاركان في ولاية سيشوان
الصينيَّة مُستخدمين قرنيهما القويَّين.
تتكوَّن قرون الكركدنيات بكاملها من شعر
مُكتنز للغاية بحيث يُصبح صلباً جداً، على عكس البقريَّات وشفعيات الأصابع التي تمتلك
قرونها أصلاً عظمياً.
تستخدم الحيوانات قرونها في مجالات واحتياجات
طبيعيَّة عدَّة، منها الدفاع عن النفس ضد المفترسين والتعارك معَ الحيوانات الأخرى
التي تنتمي إلى النوع نفسه لأسباب منها الدفاع عن المنطقة والسَّيطرة على القطيع والأفضليَّة
في التزاوج. على الأرجح تكون الذكور هيَ وحدها من تمتلك من القرون من بين جنسي الحيوان،
لكن معَ ذلك فعند بعض الأنواع يَمتلك كلا الجنسان قروناً. يَفترض بعض الباحثون حول
التكيف الواقف وراءَ امتلاك حيوانات دون أخرى لخاصيَّة القرون أن الأنواع الأكبر حجماً
والتي تقطن مناطق أكثر انفتاحاً تكون أكثر عرضة للخطر من غيرها، إذ تكون رؤيتها سهلة
من مسافات بعيدة، لذا فهيَ تحتاج إلى القرون للدفاع عن نفسها والتعويض عن قلة تمويهها.
ومن الدلائل على ذلك أن إناث البقريات كبيرة الحجم أو التي تقطن السافانا المَفتوحة
عادة ما تمتلك قروناً أكثر من إناث البقريَّات الأخرى الأصغر حجماً أو الأكثر تمويهاً.
[1]
حيوانات تمتلك قروناً[عدل]
البقريات: الأبقار، الثيران، الماعز، الظباء،
الغزلان، الجواميس، البيسون.
الظبيماعزيات: الظبي الأمريكي.
الكركدنيات: الكركدن الأبيض، الكركدن الأسود،
كركدن ميرك.
السيراتوبسيات: ترايسيراتوبس، سينتروصور،
كاسموصور، أخيلوصور.
المرجع[عدل]
^ Why Female Water Buffalo
Have Horns but Impala Do Not?
مشاريع شقيقة في كومنز صور وملفات عن:
قرن
أيقونة بوابةبوابة ثدييات أيقونة بوابةبوابة عل
//////////
قس تندوک در باساب اندونزی:
Tanduk adalah bagian tubuh beberapa binatang, yang tumbuh dari kepalanya. Tanduk mengandung banyak keratin di dalamnya, protein yang juga ada di rambut dan kuku manusia. Keratin dan protein ini menggulung
mengelilingi tulang yang terdapat di dalamnya.
Tanduk sejati dimiliki
oleh hewan dari famili Artiodactyl. Struktur serupa namun tumbuh ditempat yang berbeda tidak
disebut sebagai tanduk, misal pada badak disebut dengan cula. Setelah hewan bertanduk mati atau tanduk
terlepas dari kepalanya, tanduk tersebut terdekomposisi dan menyatu dengan alam. Larva ngengat Ceratophaga
vastella memakan tanduk dan
memanfaatkan ruang di dalamnya sebagai tempat untuk membentuk pupa.[1]
/////////////
قس در عبری با فیلترشکن!
///////////
قس سونگو در باسای جاوی:
Sungu ya iku bagean awak pira-pira kéwan, kang
thukul saka endasé, arupa proyeksi kang kadadéan saka kulit kang atos. Kandungan keratin ing sungu okèh banget.
Biasané sungu kang ana
kéwan cacahé ana loro, ananging ana kéwan kang nduwèni siji waé ya iku warak kang sunguné ana ing tengah endasé.
Kéwan asring migunakaké sunguné kanggo gelut.
////////////
قس پِمبِه در سواحلی:
Pembe ni miundo myenye
mifupa inayoonekana juu ya vichwa vya wanyama kama kondoo, twiga au mbuzi. Pembe pia zinaonekana kama meno mikubwa ya ndovu au walarasi.
///////////
قس بوینوز در ترکی استانبولی:
Boynuz, çeşitli hayvanların dengelerini bulmasını
sağlayan ve hayatlarını önemli ölçüde kolaylaştıran ve iskeletlerine bağlı
olarak derilerinin dışına çıkmış dayanıklı uzantı.
Toynaklı memelilerin çoğunda, başın üst bölümünde korunma ve saldırı organı
olarak gelişmiştir. Bazı kelerlerin, yılanların, kuşların, dinozorların ve böceklerin tepesindeki benzer uzantılara da boynuz
denir. Sığır, koyun, keçi ve antilopların çatallanmayan ve yenilenmeyen
boynuzları, en içte bir kemik, bu kemiği çevreleyen boynuzsu madde (keratin) katmanı ve en üstte keratinleşmiş bir üstderiden oluşur. Geyiklerin her yıl yenilenen ve hayvanın yaşı
arttıkça daha çok dallanan çatallı boynuzları ise tümüyle kemiktendir, yalnız
ilkbahardaki uzama döneminde boynuzların üstü kadifemsi bir deriyle
kaplanır. Gergedanın boynuzu, iyice keratinleşip kaynaşmış bir üstderiden
oluşur.
Toynaklıların çoğunda
herm erkekte, hem dişide, bazı türlerin yalnız erkeğinde boynuz bulunur.
Boynuzlar, genellikle saldırganlara karşı savunma silahı, aynı dişiyle
çiftleşmek isteyen erkekler arasındaki savaşta ise saldırı aracı olarak
kullanılır.
////////////
A horn is
a permanent pointed projection on the head of various animals consisting of a
covering of keratin and other proteins surrounding a core of live bone. Horns are distinct to antlers which are not permanent. In mammals,
true horns are found mainly among the ruminantartiodactyls[not verified in body], in the families Antilocapridae (pronghorn) and Bovidae (cattle, goats, antelope etc.).
One pair of horns is
usual; however, two or more pairs occur in a few wild species and domesticated breeds of sheep. Polycerate (multi-horned) sheep breeds include
the Hebridean, Icelandic, Jacob, Manx
Loaghtan, and the Navajo-Churro.
Horns usually have a
curved or spiral shape,
often with ridges or fluting. In many species only males have horns. Horns
start to grow soon after birth, and continue to grow throughout the life of the
animal (except in pronghorns, which shed the outer layer annually, but retain the
bony core). Partial or deformed horns in livestock are called scurs.
Similar growths on other parts of the body are not usually called horns,
but spurs, claws or hoofs depending on the part of the body on
which they occur.
&&&&&&
قرنفل
بفتح قاف و را و سکون نون و ضم فا و لام و قرنفول نیز و
بیونانی غرنیواس و برومی قرفلون و بفارسی میخک و بهندی لونک و بانکریزی کلوف نامند
در ماهیت آن
اقوال بسیار است آنچه بتحقیق پیوسته آنست که ثمر درختی است که
در جزیرۀ از جزائر زیرباد که آن جزیره را جاوه و بتاویه نیز نامند بهم می رسد و در
جای دیکر نمی شود و بالفعل آن جزیره در تصرف ولندیس است که فرقۀ از نصاری است و
درخت آن فی الجمله شبیه بدرخت کنار و شاخهای آن باریک و بلند مانند شاخهای یاسمین
که بهندی چنبیلی نامند و بلند شده باز بسوی زمین میل کرده و برک آن شبیه ببرک انار
و از ان بزرک تر و ثمر آنکه قرنفل است باریک بلند از بند انکشتی کوتاه تر و اندک
پهن و سر آن مشرف و بر سر آن قبۀ بشکل حباب و چون خشک کشت در بستها که می آورند
بسبب سودن باهم اکثر قبۀ آن جدا می کردد و آن را نر و ماده می باشد نر آن بزرک تر
و اغبر و کمرنک و کم بو و کم طعم تر از ماده و مادۀ آن کوچکتر و در صفات مذکوره
اقوی و بهتر و مستعمل مادۀ تازۀ خوشبوی قوی الرائحۀ تند طعم مائل بشیرینی تیره رنک
بالیدۀ آنست که در خائیدن و کوبیدن اجزای آن تمام خوب نرم کردد و خشبیت نداشته
باشد و آنچه بخلاف این اوصاف باشد زبون
طبیعت آن
در سوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
با قوت تریاقیت و تفریح اعضاء الراس مقوی ارواح و اعضای رئیسۀ
باطنیه و حافظ آنها و جهت تقویت دماغ و ذهن و فکر و رفع صداع بارد رطب و فالج و
لقوه و نزلات متوالیه و سکته و تفتیح سدد دماغی و سائر امراض باردۀ رطبۀ سوداویۀ
دماغیه و عصبانیه نافع و سوداوی مزاجان و کسی که در مزاج او سودا غالب باشد شربا و
سعوطا و نفوخا و طلاء و ضمادا بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه و جهت تقویت لثه و درد
دندان بارد و رفع بدبوی دهان و باعث طیب و نکهت مضغا و اکتحال آن جهت تقویت باصره
و رفع سبل و غشاوه و نیز خوردن آن جهت امراض مذکورۀ عین اعضاء الصدر جهت سرفۀ بارد
رطب و ضیق النفس کهنۀ رطوبی و خفقان بارد و وحشت و خوف و وسواس و مورث شجاعت
آشامیدن آن اعضاء الغذاء و النفض مقوی معده و قوت هاضمه و امعا و کبد و کردۀ بارده
و طحال و باه و رحم و مسخن و رافع امراض باردۀ اعضای مذکوره و قئ و غثیان و فواق و
جشا و تحلیل ریاح غلیظۀ حاصله از اغذیۀ لزجۀ غلیظه و استسقای لحمی و تقطیر البول و
سلس آن و علل بلغمی و سوداوی و زلق الامعاء رطوبی و امراض باردۀ رحم شربا و فرزجه
آشامیدن نیم درم آن با شیر تازه دوشیده بشرط مداومت بغایت محرک باه و مداومت یک
درم آن در وقت طهر و پاکی از حیض باعث حمل و تسخین رحم و فرو بردن یک عدد نر آن هر
روز بعلت عدم حمل و طلا و ضماد مادۀ آن بر پیش سر جهت امراض باردۀ دماغیۀ مذکوره و
بر اوجاع بارده مسکن آنها و بر اورام بارده محلل آنها و ضماد ممضوغ آن با آب دهان
بر احلیل نزد مقاربت باعث تلذذ جانبین و کویند مضر کرده و امعا مصلح آن صمغ عربی
مقدار شربت آن تا یک مثقال بدل آن بوزن آن دارچینی و نصف آن بسباسه است و نیم وزن
آن فرنجمشک و نیم وزن آن خولنجان و بوزن آن نیز خولنجان کفته اند و عرق آن در جمیع
افعال قائم مقام خمر است که بکیرند یک جزو آن را و نرم بسایند و از هریک برک کل
سرخ و برک کاوزبان نرم سوده یک و نیم جزو و برک تانبول نیم کوفته پیخته نیم جزو و
همه را در کلاب یک شبانه روز بخیسانند پس بدستور متعارف مقطر نمایند و بقدر احتیاج
بنوشند جهت تفریح و تقویت اعضای ظاهره و باطنه و معده و کبد و هاضمه و دفع ریاح و
سموم و تفتیح سدد و تعدیل اخلاط و استسقا و سائر امراض بارده بیعدیل و شراب آنکه
یک جزو آن را با شانزده جزو آب انارین و یک جزو عسل مصفی در شیشه کنند و سر آن را
بسته در سرکین اسپ دفن نمایند و بعد یک هفته برآورده استعمال نمایند از خمر بمراتب
قویتر کفته اند و اکر آن را با شکر بقوام آورند و شربت مرتب نمایند جهت امراض
باردۀ صعبه بی نظیر دانسته اند و جوارش و دهن و شراب آن در قرابادین کبیر مذکور شد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
قرنفل . [ ق َ رَ ف ُ ] (معرب، اِ) میخک، و آن بار یا شکوفه درختی است که در جزایر هند پیدا گردد، و آن بهترین
و پاک ترین ِ داروهای گرم است، شکوفه آن را نر و میوه آن را ماده گویند و شکوفه آن پاک تر است و هر دو لطیف و صفادهنده دل و دماغ هستند. (از منتهی الارب ). گلی است معروف
و معدن آن هندوستان است . و اصل آن کرن پهول بوده و معنی کرن پهول به لغت هندی یعنی
گل شعاع آفتاب، زیرا بر آن گل که سفید است
رنگهای گلگون از شعاع آفتاب می افتد و زنان اهل هند آن را در سوراخ گوش کنند که سوراخ
گوش بسته نشود. و به پارسی آن گل را میخک خوانند و مشهور است، و قرنفل معرب است . صاحب غیاث اللغات نوشته است که
کرن پهول در هندی گل گوش است، چه اینکه کرن
در هندی گوش است و پهول گل است . (آنندراج ). هو ثمرة فی جزیرةالهند و هو کالیاسمین
لکنّه اشد سواداً منه . حار یابس فی الثالثة مفرح مقو للقلب و المعدة و الکبد و الدماغ
و سائر اعضاء الباطنة. محلل للریاح، نافع من
الاستسقاء اللحمی و القی و الغثیان و یحد البصر
و ینفع السبل و یطیب النکهة. (بحر الجواهر). || امروز نام گلی است خردبته باگلی معطر
که در باغها برای زینت کارند :
هرچند بسی است در چمن گل
هست از همه به گل قرنفل .
؟ (از آنندراج ).
|| گل قرنفل . [ گ ُ ل ِ ق َ رَ ف ُ ] (ترکیب
اضافی، اِ مرکب ) ۞ اسم فارسی زهره است . (تحفه حکیم مومن ). گلی است از دسته میخک ها از تیره قرنفلیان . (گیاه شناسی گل گلاب ص 214).
////////////////
میخک (درخت)
اشاره
به فارسی «میخک» گفته میشود و در کتب
طب سنتی با نامهای «قرنفل» و «قرنفول» آمده است، به فرانسویGiroflier و به انگلیسیClove tree نامیده میشود. گیاهی
است از خانوادهMyrtaceae،
نام علمی آنSyzygium aromaticum (L .)
Merr Perry
و مترادفهای آنEugenia aromatic O .Ktze . وEugenia caryophyllata Thunb . وCaryophyllus
aromaticus L
. وJambosa
caryophyllus Niedz . است که از طرف گیاهشناسان مختلف نامگذاری شده است.
مشخصات
درختچهای است کوچک مخروطی با برگهای همیشهسبز
و ناخزان، متقابل بیضی، نوکتیز، و کمی موجدار بلندی درختچه 12- 10 متر است. رنگ سبز
تیره زیبای برگها با رنگ صورتی برگهای جوان و رنگ قرمز دمبرگهای برگها هماهنگی بسیار
دارد و منظره زیبایی به درخت میخک میدهد.
کلمهClove از لغتClou فرانسوی منشأ میگیرد و یا بالعکس.Clou به معنای میخ است،
زیرا غنچههای خشکشده این درختچه که مصرف طبی و ادویهای دارد به شکل میخ کوچک است.
طول هر غنچه در حدود 5/ 1- 1 سانتیمتر است. غنچههای درخت میخک بیدرنگ پس از باز
شدن غنچهها یعنی قبل از اینکه رنگ خاکستری و ارغوانی آن به رنگ قرمز تیره تبدیل شود،
باید چیده و خشک شود. درخت
معارف گیاهی، ج2، ص: 417
میخک بومی جزایر ملوکی و شرق اندونزی و
اقیانوسیه است ولی امروز در سایر مناطق نیز برای زیبایی درختچه و گلهایش پرورش داده
میشود. در ایران نیز به عنوان گیاه زینتی و زیبای گلخانهای در گلخانه و یا در اطاقها
که از سرما محفوظ باشد پرورش داده میشود.
در اسناد و مدارک طب سنتی مشرق زمین اولین
نشانههای شناخت درخت میخک به دوران امپراتوریHan در چین برمیخورد (سه قرن قبل از میلاد مسیح) و با نام
«ادویه زبان جوجه» نام برده شده است. و بعد از میلاد در اروپا به صورت یک گیاه شناخته
شده بوده است. در تاریخ آمده است که امپراتور کنستانتین ضمن هدایایی که برایSt .silvester اسقف اعظم کلیسای
رم در تاریخ 335- 314 پس از میلاد فرستاده است، چندین کشتی نقره و طلا و ادویه مختلف
از جمله 70 کیلوگرم میخک بوده است.
تکثیر درخت میخک از طریق کشت بذر آن در
خزانه صورت میگیرد و 6- 4 هفته طول میکشد که جوانه بزند. نهالهای میخک را معمولا
در دو سالگی به بیرون در هوای آزاد منتقل میکنند و فواصل درختچهها 6* 6 متر گرفته
میشود. اولین محصول میخک در 8- 6 سالگی برداشت میشود و محصول درختچه مرتبا تا
25- 20 سالگی افزوده میشود تا وقتی که بهطور متوسط از هر درخت در حدود 4 کیلوگرم
میخک خشک به دست آید.
درخت میخک در خاکهای عمیق با زهکش خوب
مناطق حاره در ارتفاعات 900- 700 متر از سطح دریا خوب رشد میکند و باید در محلی کاشته
شود که از باد محفوظ باشد و متوسط بارندگی منطقه از 2500 میلیمتر در سال کمتر نباشد.
وقتی که شکوفهها به رنگ صورتی و به طول حدود 5/ 1 سانتیمتر شدند چیده میشوند.
در مناطق مساعد معمولا دو محصول در سال
برداشت میشود.
ترکیبات شیمیایی
از نظر ترکیبات شیمیایی میخک دارای مقدار
قابل ملاحظهای اسانس روغنی فرّار است. مقدار اسانس که از طریق تقطیر گرفته میشود
از غنچههای میخک در حدود 16 درصد و از ساقههای درخت میخک 6- 4 درصد و از برگهای درخت
میخک در حدود 2 درصد میباشد.
اسانس میخک در صنعت عطرسازی و برای معطر
کردن صابونها و در تهیه خمیر
معارف گیاهی، ج2، ص: 418
دندان برای معطر کردن آن و در تهیه محلولهای
شستوشوی دهان به کار میرود.
اسانس میخک دارای 90- 80 درصد ماده اوژنول
است. اوژنول مادهای است بیرنگ، معطر و روغنی به فرمول خامC 01 H 21 O 2 که بر طبق یکی از
روشهای صنعتی به عنوان پایه ساختمان وانیلین صنعتی یا وانیلین مصنوعی به کار میرود
که از نظر عطر و خواص جانشین وانیلین طبیعی است.
در اندونزی میخک را به نسبت یک قسمت میخک
ساییدهشده و 2 قسمت توتون داخل توتون سیگار کرده و در سیگارهایی که با دست میپیچند
مصرف و دود میکنند، نام این نوع سیگار کرتک 664] است. این سیگارها در موقع کشیدن علاوه
بر عطر دلپذیری که دارد، ترقترق صدا میکند و جالب است و در حال حاضر نیمی از محصول
میخک برای تهیه سیگارهای کرتک داخل توتون میشود.
در گزارش بررسیهای دیگری ترکیبات شیمیایی
میخک چنین بیان میشود]S .G .I .M .P[ :
اسانس میخک که در حدود 5/ 15 درصد وزن
غنچه را تشکیل میدهد دارای حدود 92 درصد اوژنول، مقدار کمی از مواد آستیلاوژنول کاریوفیلن
665] و فورفورال 666] میباشد.
در گزارش بررسی شیمیایی دیگری در]M .P .E .SE .A[ آمده است:
مقدار اوژنول در اسانس غنچهها متغیر و
از 85- 50 درصد است. اوژنول ماده ضدعفونیکننده غیر سمّی است [ردگروو**] و به علاوه
اسانس دارای آستیلاوژنول و انواع آلفا و بتا از سسکیترپن 667]، کاریوفیلن، اوژنین
668]، کاریوفیلین، وانیلین، گالوتانیک اسید[669] و کلسیم اکسالات 670] [یونگکن است.
خواص- کاربرد
غنچههای خشکشده میخک که در بازار تجارت
تحت نام میخک عرضه میشود،
معارف گیاهی، ج2، ص: 419
بادشکن، ضد قی، مقوی معده و ضد آشفتگی
و تهوع است [چونگ یائوچی . و تببر، کرمکش، قاعدهآور و تونیک و مقوی است. میخک به
عنوان یک کمک برای معالجه بیماریهای شریان تجویز میشود [هوبوتر]. و محرک و تهییجکننده
فعالیت جهاز هاضمه است [روا*، چیو*، استوارت و لوئی**]. برای معالجه اسهال و دلدرد
اطفال توصیه میشود [هوپر]. برای وبا نافع است [استوارت و لو*]. حالت قی و استفراغ
بعد از غذا را رفع میکند [چوین*]. در مالایا علاوه بر اینکه از میخک به عنوان ادویه
برای معطر کردن غذا استفاده میشود، معمولا برای تقویت زنان پس از دوره زایمان میدهند
و به صورت ضماد برای رفع سردرد به کار میبرند [ریدلی و به صورت گرد به کمر زن پس از
زایمان و تولد نوزاد میمالند [برکیل*] و برای رفع دنداندرد نیز به کار میرود [ریدلی
. از اسانس آن برای بیحسیهای موضعی استفاده میشود و آن را به موضع میمالند [لیو*].
اسانس آن به صورتی که از تقطیر غنچهها به دست میآید تحریککننده پوست است و در اندونزی
آن را با روغن چرب مناسبی مخلوط کرده برای مواضع روماتیسمی یا به رانهای بیماران مبتلا
به بریبری میمالند.
در بعضی موارد اسانس خالص را کمی در چای
یا مشروب غیر الکلی دیگری مخلوط کرده و برای رفع کمردرد میخورند [واناستینیس کروزمان*
و هین .
از نظر طبیعت غنچههای میخک طبق نظر اطبای
سنتی ایرانی خیلی گرم و خشک است. معتقدند که خواص آن عبارت است از فرحافزا و مقوی
دماغ، ذهن و فکر میباشد. سردرد سرد را رفع میکند و برای فلج و لقوه و سکته و باز
کردن گرفتگیها و انسداد دماغی و سایر امراض سرد و تر سوداوی دماغی و اعصاب نافع است.
برای اشخاصی که سودا در مزاج آنها غالب باشد به هر شکلی مایع و دمکرده یا گرد خیسانده
مفید است. بتنهایی یا با ادویه مناسب برای تقویت لثهها و رفع درد دندان سرد و رفع
بدبویی دهان مفید است. جویدن آن برای خوشبویی دهان مؤثر میباشد. مالیدن آن برای تقویت
دید چشم مفید است. خوردن آن برای رفع سرفه سرد و تر و تنگی نفس کهنه، رطوبی، خفقان
سرد و رفع وحشت، خوف و وسواس نافع میباشد.
خوردن آن مقوی معده، هاضمه، رودهها، کبد،
کلیه، طحال، رحم و برای افزایش نیروی جنسی سردمزاجان مفید است. ضمنا برای قی و آشفتگی
و سکسکه و تحلیل بادهای غلیظ و رفع استسقای عمومی و قطرهقطره ادرار کردن و بیماریهای
سرد رحم به صورت خوردن و شیاف در مهبل نافع میباشد. خوردن 2 گرم آن با شیر
معارف گیاهی، ج2، ص: 420
شاخه درخت میخک با گل
1. جوانه میخمانند آن
تازه مشروط به اینکه تا چند روز ادامه
داده شود برای تقویت نیروی جنسی سردمزاجان مؤثر است و خوردن 4 گرم از آن بهطور مرتب
در دوران پاکی بعد از قاعدگی در زنان باعث گرم شدن و تقویت رحم و آبستن شدن میباشد.
مالیدن جویده آن با آب دهان بر قضیب در موقع همبستری موجب تلذذ طرفین است. مضر کلیه
و رودهها در گرممزاجان است از این نظر باید با صمغ عربی خورده شود. مقدار خوراک آن
تا 5 گرم است. جانشین آن از نظر خواص هموزن آن دارچین و نصف وزن آن بسباسه و نصف وزن
آن فرنجمشک است. در مصارف داخلی دمکرده 10- 1 گرم میخک ساییده در هزار گرم آب بتدریج
خورده میشود و گرد آن 2- 5/ 0 گرم مصرف میشود.
برای تهیه عرق میخک به ترتیب زیر عمل میشود:
میخک نرم ساییدهشده یک واحد، برگ گل سرخ
ساییدهشده 5/ 1 واحد، برگ گاوزبان نرم ساییده 5/ 1 واحد، همه را در گلاب 24 ساعت بخیسانند
و پس از آن، آن را تقطیر نمایند و به قدر احتیاج بنوشند، برای تقویت اعضای داخلی، معده،
کبد، هاضمه و رفع بادها، سموم و تعدیل اخلاط و بیماریهای سرد بسیار نافع است.
معارف گیاهی، ج2، ص: 421
برای تهیه نوشابه طبی آن به ترتیب زیر
عمل میشود: (روغن غیر صنعتی و خانگی).
میخک ساییده یک واحد، آب انارین (انار
ترش و شیرین) 16 واحد، عسل یک واحد، در شیشه کنند و سر آن را بسته در محل گرمی بگذارند
و پس از یک هفته بیرون آورند آماده مصرف است و اگر آن را با شکر مخلوط کرده قوام آورند
شربت آن برای امراض سرد بسیار نافع است.
معارف گیاهی، ج2، ص: 422
//////////////
43 (457). قرنـــــــــــفل، Qaranful، در فــــــــــــــــارسی
میخـــــــــــــــــک، mexak (Carypohyllus aromaticus) . در سنسکریت lavanga .
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
/////////////
&&&&&&
قرنفل بستانی
ماهیت آن
برک فرنجمشک است و بهندی انبل و رام تلسی نیز نامند و در
فرنجمشک ذکر یافت و عرق آن مانند عرق قرنفل است در طعم و رائحه عوام اهل شیراز
قرنفل بستانی را بر قنطوریون غلیظ بستانی اطلاق می نمایند جهت مشابهت کل آن بقرنفل
در عطریت و رائحه
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
|| قرنفل بستانی . [ ق َ رَ ف ُ ل ِ ب
ُ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب ) دوائی است که آن
را فرنجمشک خوانند. (بحر الجواهر). و آن بالنگوی صحرائی است و به عربی بقلةالضّب خوانند،
و بواسیر را نافع است . (آنندراج ).
///////////
فرنجمشک- بادرنجبویه
اشاره
چند گیاه است که همه از خانوادهLabiatae ولی از جنسها و گونههای
مختلف میباشند.
در فارسی در مناطق مختلف با نامهای بادرنجبویه
و فرنجمشک نامیده میشوند و چون در اسناد مختلف علمی و کتب قدیمی این دو نام فارسی
برای این چند گیاه در بعضی کتب برای یکی و در برخی کتب دیگر برای گیاه دیگر آمده است،
یعنی گیاهی که در یک کتاب با نام فرنجمشک آمده در کتاب دیگری همان گیاه بادرنجبویه
نامیده شده است و از طرفی خوشبختانه این چند گیاه از نظر عطر و بوی گیاه و تا حدود
زیادی خواص طبی و دارویی نیز شبیه هستند و شاید علت اصلی این اختلاط شناسایی نیز همین
باشد لذا این چند گیاه را در این بخش به شرح زیر میآوریم:
1. گونهMelissa officinalis L . که نامهای مترادف
آنMelissa
cordifolia Pers
وMelissa rommana Mill . وM .graveolens Host . میباشد. به فرانسویMelisse وMelisse officinale وCitrionelle وThe de France و به انگلیسیBalm وLemon balm گویند.
گیاه فوق را به فارسی «بادرنگ بویه» گویند
و در کتب طب سنتی با نامهای «بادرنجبویه»، «مفرح القلب» و «قرنفل بستانی» آمده است.
نام علمی آن در رشت و اطراف آن «وارنگ
بو» میباشد. فلور ایران این گیاه را
معارف گیاهی، ج1، ص: 171
«فرنجمشک» نام گذارده است و در مازندران
با نام محلی «پلنگمشک» شناخته میشود. ضمنا توجه شود که در کتب قدیم نظیر ابو منصور
موفق نام «فرنجمشک» و «پلنگمشک» برای نوعی ریحان آمده است"O .gratissimum " که ریحان بوتهای
میباشد.
وجه تسمیه این گیاه این است که در زبان
لاتین به زنبور عسل ملیسا گویند و چون گل این گیاه فوق العاده مورد علاقه زنبور عسل
است این گیاه را نیز ملیسا و به یونانی ملیسافولون یا برگ زنبور عسل نامند. سابقا مرسوم
بوده که برای گرفتن زنبور عسل برگ بادرنجبویه را خرد کرده و در محل مورد نظر که میخواستهاند
زنبورها جمع شوند میریختهاند.
اگر برگ بادرنجبویه یا بادرنگ بویه را
بین دو انگشت فشار داده له کنند بوی عطر مطبوعی شبیه بوی بادرنگ(Citrus medica) یا شبیه بوی لیمو
از آن استشمام میشود که بادرنجبویه
الف) گل ب) مقطع گل
این نیز وجه تسمیه این گیاه به فارسی است.
و چون بوی شبیه مشک میدهد آن را فرنگ مشک یا فرنجمشک یا قرنفل بستانی نیز مینامند.
مشخصات
گیاهی است چندساله که بلندی آن 80- 40
سانتیمتر، برگها متقابل به رنگ سبز
معارف گیاهی، ج1، ص: 172
تیره و درخشان. ساقه آن چهارگوش بیکرک.
گلهای آن کوچک سفید که معمولا در تابستان ظاهر میشوند و مورد هجوم زنبورهای عسل قرار
میگیرند. رنگ گلها در بعضی ارقام کمی تیره و به رنگ گل به و در بعضی موارد تیرهتر
حتی سرخ و بنفش میباشد. میوه آن دراز، قهوهای و کوچک است.
تکثیر این گیاه با کاشت پاجوشهای گیاه
در پاییز صورت میگیرد و پس از آن با پخش طبیعی بذر گیاه به سهولت گسترش مییابد.
برداشت گیاه معمولا در اواخر اردیبهشت
قبل از ظهور گلها باید انجام شود. برگها و سرشاخهها که برداشت میشود در محلی در جریان
هوا قرار میدهند که به سرعت خشک شود و پس از آن باید در محل تاریک و خشک نگهداری شود.
این گیاه بومی مناطق مدیترانهای است و
در اروپا و آسیا نیز در همین مناطق انتشار دارد. در ایران در کنار مجاری آبها و مناطق
اطراف تهران، در شمال ایران در رشت و اطراف آن، رودبار و در آذربایجان و مناطق شرقی
ایران و استانهای غربی میروید.
ترکیبات شیمیایی
از نظر ترکیبات شیمیایی در برگ بادرنجبویه
اسانس وجود دارد که معروف است و اسانس ملیس 251] نامیده میشود و ماده عامل و مؤثر
گیاه است و اسانس روغنی فرار اکسیژنه میباشد.
خواص- کاربرد
برگهای بادرنجبویه را در فرانسه مانند
چای دم میکنند و برای این کار 30- 20 گرم برگ خشک در هزار گرم آبجوش ریخته دم میکنند
و به عنوان معرق، ضد تشنج، محرک معده ضد اسپاسم و برای جلوگیری از قی 4- 3 فنجان در
روز میخورند و به همین علت گیاه را در فرانسه به نام چای فرانسه 252] نیز مینامند.
از برگهای این گیاه برای تهیه شربتی به
نام او دو ملیس 253] نیز در فرانسه استفاده میشود که برای سنگینی معده و مبارزه با
انواع سنکوپ 254] میخورند.
بادرنجبویه از نظر طبیعت طبق نظر حکمای
طب سنتی گرم و خشک است. به
معارف گیاهی، ج1، ص: 173
صورت جوشانده یا شربت برای تقویت معده
و حواس و کبد و ازدیاد هوش و حافظه تجویز میشود. همچنین برای تنگینفس و خفقان مفید
است و سکسکه را آرام میکند. جویدن آن دهان را خوشبو میکند و بوی شراب را زایل میسازد.
مضمضه دمکرده یا جوشانده آن برای استحکام لثه و دندانها مفید است. اگر در محلول جوشانده
آن بنشینند در مواردی که خون قاعدگی بیدلیل قطع شده مفید است و ضماد برگ آن نیز برای
درد مفاصل نافع است.
2.Dracocephalum moldavica L . و نام دیگر آن در
بعضی کتبMelissa cedronella
آمده است (شلیمر) به فرانسویMelisse turque وMelisse de Moldavie وDracocephale و به انگلیسیMoldavic calamint وMoldavian balm گفته میشود.
این گیاه را نیز در ارومیه که به صورت
پرورشی در باغچهها و مزرعه میکارند «بارنجبویا» میگویند.
از قسمت هوایی این گیاه، برگ و سرشاخههای
آن نیز بوی مطبوع و عطری شبیه لیمو و بادرنگ یا بالنگ متصاعد میشود. تخم این گیاه
را در زبان هندی «تخم فرنجمشک» مینامند.
این گیاه در فرانسه و در مناطق جنوبی فرانسه
در جزیره سیسیل و در مولداویا و در آسیا میروید. در ایران در آذربایجان شرقی و غربی
در باغچهها کاشته میشود و در ارومیه نیز کاشته میشود. تکثیر این گیاه از طریق کشت
بذر آن صورت میگیرد که در اوایل بهار مستقیما در مزرعه کاشته میشود.
ترکیبات شیمیایی
از نظر ترکیبات شیمیایی این گیاه دارای
اسانس روغنی فرار است که به عنوان منبع غنی از سیترال است. سیترال یک الدئید مایع است
به فرمولC 9 H 51 CHO
که بوی تند لیمویی دارد و معمولا از مرکبات و از این گیاه گرفته میشود
و در صنعت عطرسازی مصرف دارد.
مشخصات
گیاهی است یکساله و چندساله، به صورت وحشی،
ولی معمولا پرورش داده میشود. از نظر ابعاد گیاه کوچک است دارای گلهای آبی یا بنفش
و بندرت سفید میباشد. قسمت مورد مصرف این گیاه از نظر دارویی برگها و سرشاخههای گلدار
و در بعضی موارد تخم آن است.
معارف گیاهی، ج1، ص: 174
خواص- کاربرد
در هندوستان از تخم گیاه به عنوان تونیک،
قابض، بادشکن و برای کاهش تب استفاده میشود و از گیاه به عنوان تونیک و قابض و از
لهشده آن برای التیام زخم استفاده میشود.
از نظر طبیعت این گیاه نیز گرم و خشک است.
3.Melissa Parviflora Benth این گیاه در دامنههای
معتدل هیمالیا در هندوستان میروید در ایران تا به حال شناسایی نشده است. این گیاه
را به زبان اردو «بارنجبویا» مینامند.
این گیاه در هندوستان در مواردی مشابه
دو گیاه دیگر مصرف میشود. از برگها و سرشاخههای آن به عنوان تببر و برای کنترل بیماریهای
مغز، کبد و قلب و از لهشده آن در محل گزیدگی حشرات سمی استفاده میشود. از میوه آن
به عنوان تونیک مغزی و در موارد مالیخولیا به کار میرود. از دمکرده گیاه برای استحکام
لثهها و برطرف کردن مزه بد دهان استفاده میکنند و به علاوه گیاه محرک و مقوی معده
است و برای نرم کردن مو به کار میرود [فوکود] در اندونزی برای معالجه سردرد مصرف دارد
[باکر*].
هر سه گیاه فوق از نظر طبیعت گرم و خشک
توصیف میشود و در کتب طب سنتی برای دو گیاهMelissa وDracocephale که در ایران یافت
میشود و در دسترس است خواص تا حدود زیادی مشابه ذکر کردهاند. معتقدند که خوردن و
بو کردن آنها بازکننده گرفتگیهای دماغی است. درد سر را تخفیف میدهند و جویدن برگ
آنها دهان را خوشبو میکند، برای استحکام لثهها و دندانها مفیدند. خوردن آنها برای
تقویت کبد و معده نافع است و به هضم غذای سنگین کمک میکند و باد و گاز معده را تحلیل
میبرد و چون گرم هستند، توصیه این است که اشخاص گرممزاج نخورند و اگر به هر صورت
مصرف شده باشد برای رفع عوارض آن میتوان از گل بنفشه و سکنجبین استفاده کرد. به علت
تشابه خواص در نسخههای طبی اغلب به جای فرنجمشک از بادرنجبویه و یا بالعکس استفاده
میشود.
چند نسخه از نظر نمونه طرز مصرف
تهیه شربت بادرنجبویه.
الف) شربت ساده
آب برگ بادرنجبویه 1 کیلوگرم
معارف گیاهی، ج1، ص: 175
قند 1 کیلوگرم باهم جوشانده قوام آورند
و هربار تا 10 گرم میل شود.
ب) شربت مرکب زیر علاوه بر خواص فوق برای
تقویت قلب نیز به تجویز شیخ الرئیس ابو علی سینا مصرف میشده است.
برگ تازه بادرنجبویه 40 گرم
تخم فرنجمشک- تخم بادرنجبویه
تخم کاسنی از هریک 50 گرم
گلگاوزبان- مغز ریشه شیرینبیان از هریک
20 گرم
رازیانه- بسفایج از هریک 16 گرم
ایرسا 12 گرم
آب سیب شیرین 1 کیلوگرم
قند سفید 750 گرم
مخلوط داروها را در گلاب و آب سیب بخیسانند
و پس از آن بجوشانند و آن را صاف کنند و با 750 گرم قند مخلوط و جوشانیده و قوام آورند
و هربار 35 گرم میل نمایند.
نسخه دیگر از شیخ الرئیس ابو علی سینا
تخم کاسنی- تخم فرنجمشک- تخم بادرنگبویه
از هریک 50 گرم
گلگاوزبان- برگ و سرشاخه گاوزبان- ریشه
بنفشه
مغز ریشه شیرینبیان از هریک 15 گرم
پرسیاوشان- بسفایج پوست گرفته و افتیمون
از هریک 40 گرم
برگ بادرنجبویه 40 گرم
مجموع را در گلاب و عرق بیدمشک و آب خیسانده
و جوشانده و صاف کنید با 800 گرم قند جوشانده قوام آورند و هربار حدود 35 گرم میل کنند.
نکته قابل ملاحظهای از یادداشتهای دکترDr .Schlimmer
در بازار دارویی تهران طبق مطالعات و ملاحظات
شلیمر سابقا اغلب به جای بادرنجبویه گیاه دیگری به نامAsperugo Procumbens به خریداران عرضه
میکردند و این بررسی توسط آقایDr .Haussknecht همکار شلیمر شخصا به عمل آمده است.[255]
معارف گیاهی ؛ ج1 ؛ ص175
ابراین توجه میدهد اشخاصی که علاقه دارند
از بادرنجبویه استفاده کنند با توجه به اینکه این گیاه در اطراف تهران در پسقلعه-
شمیرانات و در سایر مناطق شمال و
معارف گیاهی، ج1، ص: 176
آذربایجان فراوان میروید، شخصا اقدام
به تهیه گیاه اصلی بادرنجبویه نمایند زیرا گیاهAsperugo Procumbens با اینکه شکل ظاهری
گیاه شبیه بادرنجبویه است ولی آن خواص را ندارد.
برای مزید اطلاع مختصری در باب این گیاه
در زیر نوشته میشود.
گیاهAsperugo Procumbens L . گیاهی است از خانوادهBorraginaceae که به فرانسویRapette و به انگلیسیGoose grass گفته میشود.
خزنده یکساله برگهای بیضیشکل- گلهای آبی
کوچک که از بغل برگها در میآید این گیاه نیز در اطراف تهران، شمیرانات و در دامنههای
البرز در گچسر و در شمال در اطراف رشت پیربازار، آذربایجان در مزارع اطراف تبریز، کرمانشاه
در دامنه کوه پرو، نهاوند، کبوترخان همدان و سرانجام در خرابههای شوش و بیشه دیده
میشود و شاید هم علت این اشتباه همین باشد که در اغلب مناطقی که بادرنجبویه میروید
این گیاه نیز میروید در حقیقت این گیاه از انواع گاوزبان است و خواص آن در حد گاوزبانها
میباشد.
معارف گیاهی، ج1، ص: 177
&&&&&&
قرنفل شامی
قرنفلیه است لغت مغربی است
ماهیت آن
نباتی است ساق آن بقدر یک ذرع و خشن و با شعبها و برک آن شبیه
ببرک لبلاب و برک بنفشه و کل آن بنفش مائل بسفیدی و خوش بو شبیه ببوی قرنفل و بیخ
آن شبیه بخربق سیاه و در بو مانند دارچینی منبت آن اکثر موضع نمناک و با بادروج یک
جا می روید
طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
اعضاء الراس و غیرها آشامیدن آن جهت صرع و بدستور ضماد برک آن
جهت صرع و ورم ریحی و رطوبی و ابتدای غرب و ورم پستان و تحلیل انجماد شیر در ان و
بوئیدن کل آن جهت زکام و آشامیدن آب طبیخ آن جهت عسر نفس و سرفۀ رطوبی و عسر البول
و جلوس در طبیخ آن جهت احتباس حیض و آشامیدن بیخ آن جهت وجع حادث از احتباس حیض و
اسقاط جنین و با شراب جهت لسع هوام و ضماد مطبوخ آن با آب جهت کوفتکی اعضا و چون
بیخ آن را کوفته در روغن طبخ نمایند تدهین و تمریخ بدان جهت کزاز و لرز حمیات نافع
مضر محرورین مصلح آن بنفشه مقدار شربت آن یک درم است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
قرنفلة. [ ق َ رَ ف ُ ل َ ] (ع اِ) یکی قرنفل . (اقرب الموارد).
رجوع به قرنفل شود.
////////////
زهره . [ زَ رَ / رِ ] (اِ) قرنفل شامی و در مغرب قرنفلیه نامند.
(تحفه حکیم مومن ). نوعی است از نبات . (ترجمه صیدنه ). || به جزایر چین باشد، برگش به برگ عدس
ماند. (نزهة القلوب ). گیاهی است که برگ نوعی از آن مانند عدس است . شاخ آن راست برآید
بمقدار بدستی و برگ آن نرم بود و بن آن باریک باشد و در زمین شور آفتاب خورده روید
و در طعم آن شوری بود. و نوع دیگر آن همانندکماقیطوس است و بهترین رنگ آن ارجوانی آن
بود. (از کتاب ادویه مفرده قانون ابوعلی سینا، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و
شاید این رستنی همان زهرةالملح لغویون باشد. (یادداشت ایضاً). رجوع به زهرةالملح شود.
|| زهرةالملح
. [ زَ رَ تُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) نباتی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
گیاهی است شورمزه و در اراضی شورناک روید و ارغوانی رنگ باشد و شاخه های آن به اندازه وجبی باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || ... در
صورت به کفک ماند که بر سر نمک آب باشد و ازبیخ وی نوعی از او نیز حاصل شود و طعم او
در غایت تیزی بود... زبد بحر به زهره نمک مشابهت
دارد و گویند زبدالملح از اجزای نمک لطیفتر بود... در مصر حاصل شود و طعم او در غایت
تیزی بود و طریق حصول وی آن است که چون آب در موضعی مغاک جمع شود و مدتی بماند زهرةالملح
بر روی او جمع شود بر مثال کفک دریا و در قوت و لطافت از نمک سوخته زیاده بود و غبار
نمک در لطافت به زهرةالملح مشابه بود. (ترجمه
صیدنه ). چیزی است شبیه به شوره و شورطعم و زعفرانی رنگ و تند و بدبو ولذاع،
در حینی که آب نیل طغیان کرده در زمینهای پست
بماند و از آفتاب آبها خشک گردد زهرةالملح حاصل گردد و ماسرجویه گوید که او شوره ای
است مثل غبار بر روی نمک معدن بغایت گرم و تند... و قسمی از آن که مایل به سرخی و مانند
دانه ها بهم چسبیده باشد از جمله سموم قتاله
و یک درهم او کشنده است و علاج پذیر نیست . (از تحفه حکیم مومن ). ماده ای است که از آب نیل و آبهای
ایستاده آن گیرند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
///////////
&&&&&&
قرون السنبل
بضم قاف و را و سکون واو و ضم نون و الف و لام و ضم سین مهمله
و سکون نون و ضم باء موحده و لام
در ماهیت آن
اختلاف بسیار است بعضی بیخ نوعی از سنبل ابیض دانسته اند که با
سنبل یافت می شود و قتال است و بعضی کفته که در ریشۀ بعضی از سنبل هندی نیز یافت
می شود و بعضی بیخ خانق النمر و بعضی بیخ شوکران دانسته اند و بعضی کفته اند بیخی
است شبیه به بیش و سمی و بعضی کفته اند نوعی از بیش است و اصح اقوال قول اخیر است
که نوعی از بیش است و بهندی آن را سینکهیا نامند و در حرف الباء مع الیاء در بیش
ذکر یافت و آن سیاه رنک باریک و از سعد باریکتر و درازتر و با درخشندکی و بعضی
سفید رنک نیز می باشد
طبیعت آن
در چهارم کرم و خشک
افعال و خواص آن
آشامیدن آن مجوز نیست ضماد آن با سرکه جهت رفع دردهای کهنه و
تحلیل اورام صلبۀ بارده و تدهین روغنی که در ان جوشانیده باشند جهت امراض مذکوره و
ضماد آن جهت تحلیل صلابات اعضا مفید و ربع درم آن کشنده است باختلاط عقل و بول
الدم و سیاهی زبان و سائر امراض سرسام و مداوای آن قی فرمودن و آشامیدن کافور
مقدار بسیاری تا بیک درم و تا یک مثقال هم با کلاب و شیرۀ تخم خرفۀ مقشر با برف و
یخ سرد کرده یا جلاب و قرص کافور با دوغ ماست کاوی و ضماد نمودن اضمدۀ بارده بر
قلب و کبد مانند صندل و کافور با کلاب و آب برک بید و امثال اینها و آشامیدن شیر
تازۀ دوشیده و سویق سیب ترش و جو مغسول با جلاب سرد کرده و آشامیدن آب انار ترش و
آب هندوانه و ماء القرع و ماء الخیار و لعاب بهدانه و بزر قطونا سرد کرده با جلاب
و مانند اینها
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////
قرون السنبل . [ ق ُ نُس ْ سُم ْ ب ُ
](ع اِ مرکب ) دوای سمی است، و اختلاف بسیار
در او کرده اند، و آنچه از کتب حکمای هند ظاهر میشود قسمی از بیش سیاه است سیاه و باریک
و با درخشندگی و از سعد باریکتر و درازتر و در ریشه بعضی از سنبل هندی یافت میشود و قسمی از آن نیز
سفید میباشد، و در چهارم گرم و خشک و ضماد او با سرکه رافع زخمهای کهنه و روغنی که
در آن جوشانیده باشند رافع جمیع دردهای بارده و صلابت اعضاست . ربع درهم او کشنده است
به اخلاط عقل و بول الدم . (تحفه حکیم مومن
). دوائی است کشنده قریب به بیش . (از بحر الجواهر).
/////////
//////////
قرون السنبل:
بعض الأطباء قیل أنه نوع من السنبل أبیض
قتال یوجد مع السنبل و قیل إنه أصل النبات المسمی خانق النمر. و فی کتاب المنهاج و
هو
دواء قتال یقارب البیش من سقی منه بال
الدم و اسودّ لسانه و اختلط ذهنه، و یداوي بالقیء و یسقی مثقالین من الکافور مع ماء
الرمان
و ماء الورد و ماء بزر البقلۀ الحمقاء
مبردا بالثلج مع الحلاب أو مخیض البقر مع قرص الکافور و یسقی اللبن الحلیب و یسقی من
سویق
التفاح الحامض أو سویق الشعیر بماء الثلج
و الحلاب و البطیخ الرقی و ماء الشعیر و تبرد کبده و قلبه بالأضمدة المبردة کالصندل
و
الکافور و ماء الورد و نحو ذلک.
الجامع لمفردات الادویه و الاغذیه
//////////
نارّدس سنفاریطیقی[331]:
هو سنبل منسوب إلی جبل ببلاد الرّوم اسمه
سنفارطقوس[332] و قالت جماعة من ثقات الأطبّاء: هذا هو قرون السّنبل. و هو مذکور تحت
ترجمة ناردین الأوّل.
تفسیر کتاب دیاسقوریدوس
&&&&&&
قریس
بفتح قاف و کسر راء مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و سین
مهمله
ماهیت آن
بعض کفته اند نوع غذائی است مانند مصوص* و مصوص در حرف المیم
ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد و اکثری کفته اند آب کوشت سرد منجمد شده را
نامند هر کوشتی که باشد از ماهی و غیر آن
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
* مصوص . [ م َ ] (ع ص، اِ)
زنی که هنگام جماع شیفتگی کند بر مرد. (غیاث ) (ناظم الاطباء)(از آنندراج ). || کُسی
که بمکد تری بالای نره را. ج، مصائص . (از
منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء)(از آنندراج ). || طعامی که از گوشت پخته درسرکه انداخته
سازند و یا مخصوصاً از گوشت مرغ ساخته شده باشد. (ناظم الاطباء). طعامی که گوشت پخته
را درسرکه اندازند یا از مرغ جوزه و کبوتر بچه و جز آن ترتیب دهند یا از گوشت طیور
باشد خاصة. ج، مصائص . (منتهی الارب ). کبک
بریان درسرکه افکنده . (دهار). کبک بریان کرده در سرکه . (مهذب الاسماء). مرغ بریان
که از ادویه گرم مانند کرفس و زیره و سداب
پر کرده و در سرکه پرورده باشند. (آنندراج ) (غیاث ). غذایی است که از جوجه مرغ جوان
و سبزیهای سرد و گرم و ادویه خوشبوی به حسب
احتیاج ترتیب دهند و قسمی را به آب میوه های ترش بجوشانند و منافع هر یک تابع اجزای
اوست . (تحفه حکیم مومن ) : اگر حرکات سخت
نباشد در سکباج ومصوص دارچین و سنبل درافکندن . (ذخیره خوارزمشاهی ).طعام را در زیربا و شوربا به گوشت
کبک و دراج و تذرو و طیهوج و مصوص موافق بود. (ذخیره خوارزمشاهی ).
مصوص سرایی وریچار نغز
ز بادام و پسته برآورده مغز.
نظامی .
- مصوص کرده ؛ بریان کرده در سرکه انداخته . گوشت پخته در سرکه انداخته : قریض از گوشت بزغاله و گوساله خرد وماهی تازه خرد مصوص کرده موافق باشد. (ذخیره خوارزمشاهی ). و چون از بیضه بیرون آیند طعام مرغ
خانگی مصوص کرده به آن ... دهند. (ذخیره خوارزمشاهی
). و ماهی تازه خرد مصوص کرده . (ذخیره خوارزمشاهی ).
//////////
مصوص
بفتح میم و ضم صاد و سکون واو و صاد مهمله
ماهیت آن
باصطلاح اطبا عبارت از سیخ کباب چاشنی
دار است حقیقه و مجاز ابر قلایای چاشنی دار و مزورات نیز اطلاق می نمایند که از جوجه
و یا مرغ جوان فربه یا کوشت برۀ املک و یا بزغاله هریک که خواهند با سبزی های مناسبه
مانند برک خرفه و کاسنی و اسفناخ و کشنیز تازه و برک عنب الثعلب و امثال اینها و ابازیر
حارۀ مناسبه و ادویۀ خوش بو بحسب احتیاج پخته با آب زرشک و با انار ترش و یا سماق و
امثال اینها ترش نموده و چاشنی از شکر کرفته تناول می نمایند اکر چاشنی دار منظور باشد
و اکر ساده مطلوب باشد بی ترشی و چاشنی
طبیعت آن
بحسب ترکیب اجزای آن مختلف کردد
افعال و خواص آن
صالح الغذاء سریع الهضم جهت صاحبان امزجۀ
حاره و معده و کبد حار و غلبۀ صفرا و امراض حاره و صفراویه و اسهال حادث از حرارت و
صفرا و حمیات حارۀ حاده نافع است
مخزن الادویه