۱۳۹۶ مهر ۸, شنبه

مداخل مخزن الادویه (شست و یکم) 4

قریص
بفتح قاف و کسر راء مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و صاد مهمله
ماهیت آن
نوع غذائی است که از لحوم لطیفۀ خفیفه مانند ماهی و بزغاله و جوجۀ مرغ و پاچه و امثال اینها ترتیب دهند با سرکه و ترشی ها و میوه های تازه و خشک و ادویۀ طیبه الرائحه
طبیعت آن
معتدل با برودت و رطوبت
افعال و خواص آن
مسکن صفرا و خون حاد و قاطع بلغم و محرور المزاجان را نافع مضر مبرود المزاجان و سوداوی و علل اعضای تنفس و سرفه و ضیق النفس
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
قریص . [ ق َ ] (ع اِ) نوعی از نانخورش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گوشت با سرکه و بُقول و ابازیر پخته . (بحر الجواهر).
&&&&&&
قزاح
بضم قاف و فتح زای معجمه مشدده و الف و حاء مهمله لغت مغربی است و اعراب افریقیۀ آن را علجان و اهل شیراز کمه و کماه نیز نامند
ماهیت آن
نباتی است معروف در قیروان شبیه برازیانه و شتر آن را می چرد و از رازیانه برک آن باریکتر و شاخهای آن کوچکتر و متشعب درهم بافته شده و کل آن زرد و تخم آن باریک شبیه بانیسون و طعم آن مانند رازیانه و جمیع اجزای آن از برک و شاخ و کل و ثمر همه خوش بو است و در مصر نیز بهم می رسد و در نواح شیراز نیز و برای غنم نیکو مَرغی و علفی است فربه کنندۀ آن
طبیعت آن
در سوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
برک و تخم آن مستعمل اهل آن نواح بجای توابل و محلل ریاح و محرک جشا و مسکن اوجاع بارده و مدر بول و حیض و در اطعمه باعث لذت آنها و آشامیدن آب طبیخ آن با ربع رطلی شکر در تحلیل ریاح و درد احشا مجرب دانسته اند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
قزاح . [ ق ُزْ زا ] (ع اِ) اسم مغربی نباتی است خوشبو و شبیه به رازیانه و از آن کوچکتر و شعبه  او بیشتر و متشبک و تخمش مانند انیسون . در سیُم گرم و خشک و مدر بول و حیض و مسکن دردهای بارده و محلل ریاح و تخم و شاخ او در اطعمه باعث لذت آن و چون آب طبیخ او تا ربع رطل با شکر بنوشند، در تحلیل ریاح و درد احشاء مجرب دانسته اند. (تحفه  حکیم مومن ).اعراب افریقیه آن را حلحان و اهل شیراز کمه و کماة نیز نامند. (مخزن الادویه ). و برخی آن را علیجان نامند. (مفردات ابن بیطار). و رجوع به مخزن الادویه شود.
//////////
Deverra tortuosa
Taxonavigation[edit]
[Expand]Taxonavigation: Apiales 
Familia: Apiaceae
Subfamilia: 
Apioideae
Tribus: 
Apieae
Genus: 
Deverra
Species: Deverra tortuosa
Name[edit]
Deverra tortuosa (Desf.DC.
References[edit]
·         Prodr. 4:143. 1830
·         USDA, ARS, Germplasm Resources Information Network. Deverra tortuosa in the Germplasm Resources Information Network (GRIN), U.S. Department of Agriculture Agricultural Research Service. Accessed on 07-Oct-06.
&&&&&&
قس
بضم قاف و سین مهمله
ماهیت آن
لبلاب بی ثمر است برک آن ریزه و مشبک و شاخ آن باریک
طبیعت آن
کرم و خشک
افعال و خواص آن
اعضاء الراس سعوط عصارۀ آن جهت عفونت خیشوم اعضاء النفض آشامیدن آب برک و ساق آن مدر حیض و فرزجۀ آن مخرج جنین السم آشامیدن آب بیخ آن با سرکه جهت کزیدن رتیلا نافع
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////
قس . [ ق َ ] (اِ) لبلاب بی ثمر است . برگش مشبک و ریزه و شاخش باریک و شرب برگ و شاخ او مُدِرّ حیض و فرزجه  او با عسل مُخرج جنین و سعوط عصاره  او جهت عفونت خیشوم و آب بیخ او با سرکه جهت گزیدن رتیلا نافعاست . (تحفه  حکیم مومن ). نوعی قسوسی است که ثمر نداشته باشد، و به معنی لبلاب بی ثمر نیز آمده و اوراق آن صغیر میباشد و شاخه های باریک و عصاره  بیخ آن با سرکه جهت سم رتیلا نافع است . رجوع به مخزن الادویه شود.
////////////
&&&&&&
قسب
بفتح قاف و سکون سین مهمله و باء موحده اسم عربی حجازی تمر نخل خشک شدۀ نیمرس است و اهل مغرب آن را مقلقل و اهل نجد عرق و برشوم و بفارسی خرمای سنک اشکن و بشیرازی قسبک نامند
ماهیت آن
خرمای بسیار خشک نیمرس است که بکمال نرسیده باشد و اقسام می باشد و آنچه را بعد از جوش دادن در آب شکافته و پارچه غیر متساوی نموده خشک کرده باشند شکم دریده نامند و آنچه سر آن را بلبل خورده و در درخت مانده خشک شده باشد بلبل خورده کویند و این شیرین تر می باشد و بهترین همه بزرک فربه هستۀ کوچک آنست که خشک و صلب باشد
طبیعت آن
کرم و خشک
افعال و خواص آن
مقوی معده و ناشف رطوبات و مستحکم کنندۀ الیاف آن و حابس طبع و نفاخ خصوصا که آب بر ان بیاشامند و خوردن آن با مغز کردکان منضج و محلل اخلاط سینه و اما اسرشی آنکه خوب خشک نباشد کرم و تر و خشکی ندارد و نفاخ و بطئ الهضم و مرخی معده و کاه اسهال می آورد و مصلح آن مغز کردکان بریان کرده و کفته اند قسب قاطع اسهال بلغمی و مسکن عطش حادث از بلغم مالح است و بهتر آنست که خشک اندک مائل بسبزی آن را مقدار کمی بالای طعام سرد و تر بخورند خصوصا صاحبان ضعف معده و اما اوقال یعنی آنچه خام استۀ نابسته خشکیده بیمغز باشد همه اصناف آن مورث ریاح و کشیدکی معده و احشا و اجتناب از ان اولی است مصلح آن زیره در سرکه خیسانیده و مطلق قسب مضر دندان و لثه است مانند سائر شیرینیهای نخلی مصلح آن در محرورین سکنجبین حامض و شراب انارین و در مبرودین زیره در سرکه خیسانیده و بعضی کفته خرمای هیرونی عبارت از ان است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
خرماءقسب . [ خ ُ ءِ ق َ ] (ترکیب اضافی،  اِ مرکب ) خرماخارک . خرماخرک . (یادداشت به خط مولف ) : آبی و امرود و آنچه که به تازی زعرور گویند و خرماء قسب ... طبع را خشک کند. (ذخیره  خوارزمشاهی ). و خرماءقسب موافق بود. (ذخیره  خوارزمشاهی ). خرماء قسب و زیتون پس از طعام موافق باشد. (ذخیره  خوارزمشاهی ).
///////////
&&&&&&
قسط
بضم قاف و سکون سین و طاء مهملۀ مشاله کفته اند معرب از قسطس یونانی است و کفته اند معرب از کته هندی است و بسریانی قوشنا و قشنا و بفارسی کوشنه و بفرنکی کست و بهندی کت نامند
ماهیت آن
بیخی است شبیه به بیخ لفاح و نبات آن بی ساق و مفروش بر زمین و برک آن عریض و کویند بیخی است خشبی که بهندی پهکرمول نامند بدانکه قسط سه قسم می باشد قسم اول آن شیرین سفید اندک مائل بزردی سبک با عطریت است و این را قسط بحری و عربی کویند و دوم تلخ مائل بسیاهی و مغز آن مائل بزردی و سطبری و سبک و کم بو و این را قسط هندی نامند و سوم مائل بسرخی و سنکین و در وزن شبیه بچوب شمشاد و خوشبوی و بی تلخی و این سمی و قاتل است و آنچه بوی صبر از ان آید زبون و از مطلق آن مراد قسط شیرین است و بالجمله از ادویۀ شریفۀ جلیله النفع است و بهترین آن سفید تازۀ شیرین کرم ناخورده با عطریت رائحه سطبر لحیم آنست که چون بخایند اندک زبان را بکزد و پوست آن نازک باشد و بعد از ان هندی سیاه سبک وزن و بعد از ان قسط شامی و قوت آن تا ده سال باقی می ماند و بعضی بیخ راسن را قسط شامی نامند و مغشوش بقسط بحری می نمایند و فرق میان آن و قسط بحری صلابت و عدم عطریت رائحه و کزیدکی بیخ راسن است یعنی صفات قسط بحری در بیخ راسن نیست
طبیعت آن
در سوم کرم و خشک شیخ الرئیس کرم در سوم و خشک در دوم کفته و با رطوبت فضلیۀ نفاخه و کفته اند قوت حرارت و حرافت و مرارت مر آن بحدی است که مقرح جلد است
افعال و خواص آن
مقوی اعضای رئیسه و غذائیت نافضه و اعصاب و باه و دافع امراض باردۀ رطبه از انها مسخن اعضائی که مراد تسخین آنها باشد و جاذب خون و سائر اخلاط و سم بظاهر جلد اعضاء الراس مقوی دماغ مستحکم کنندۀ اعصاب و محلل و پراکنده کنندۀ ریاح مخدرۀ دماغیه و دافع صداع بارد رطب کهنه خصوصا قسط سفید که در ان امر عظیم النفع است و از برای اوجاع مقدم دماغ و لیثرغس و تشنج و کزاز و رعشه و خدر و غیره از امراض باردۀ رطبۀ دماغیه شربا با عسل و یا ادویۀ مناسبۀ دیکر و ضماد آن با عسل نیز و تمریخ آن با روغن عربی که روغن بز یا کاو باشد که در ان بجوشانند و بمالند جهت امراض مذکوره و سعوط آن با آب باران جهت درد سر مزمن و لطوخ آن جهت رفع نسیان و ضماد آن با روغن زیتون جهت فالج و استرخا و درد کوش و بدستور قطور دهن آن در کوش مفتح سدۀ بارد آن و بخور آن رافع زکام و وبای حادث از عفونات اعضاء الصدر آشامیدن یک مثقال آن با خمر و افسنتین جهت اوجاع صدر و ربو و بهر و ضیق النفس و سرفۀ کهنه و تنقیۀ سینه از اخلاط لزجه لعوقا با عسل و درد پهلو را نیز نافع الات المفاصل و الاعصاب جهت اوجاع مفاصل و استرخای عصب و عضل و فسخ آن و تسخین اعصاب و مفاصل و رفع امراض آنها و جهت عرق النسا شربا و ضماد او بدستور تدهین آن اعضاء الغذاء و النفض آشامیدن آن با عسل جهت نشف رطوبات و بلاغم و دفع آنها و قطع اخلاط لزجه و تحلیل ریاح و تقویت معده و کبد و کرده و مثانه و تسخین و دفع امراض و اوجاع آنها و عضلات بطن و جهت تفتیح سدۀ کبد و طحال و تحلیل ورم طحال و استسقا و یرقان و مغص و درد رحم و با آب سرد جهت اخراج کرم معده و امعا و حب القرع و ادرار بول و حیض و بخور آن بقمع فرزجه و حمول آن جهت ادرار حیض و قتل و اخراج جنین و مشیمه و تسکین اوجاع رحم و بدستور جلوس در طبیخ آن و تکمید بدان اعضاء التناسل آشامیدن نیم درهم آن با عسل و یا با شراب جهت تقویت باه و بدستور ضماد آن و تدهین بدهن آن الحمی آشامیدن آن با سکنجبین جهت تپ ربع کهنه و ضماد آن با روغن زیتون جهت لرز حمیات بلغمیه پیش از اخذ حمی یعنی پیش از نوبه القروح و الجروح ضماد آن با ماء العسل جهت رفع کلف و آثار جلد و طلای آن با سرکه و قطران و عسل جهت داء الثعلب و رویانیدن موی در آن موضع و جهت برش و نمش و سعفه و خراجات و تشنجی که در صورت بهم رسیده باشد و ذرور کهنۀ آن جهت قروح رطبه و تازۀ آن مقرح جلد السموم یک مثقال آن با خمر و افسنتین تریاق سموم و جاذب آنها بسوی ظاهر جلد و جهت رفع سم افعی و عقرب و رتیلا و امثال اینها از سموم قتاله نافع مضر مثانه مصلح آن کلنکبین مضر رئه مصلح آن انیسون مقدار شربت آن یکدرهم تا یک مثقال بدل آن نصف وزن آن عاقر قرحا و کویند بدل آن وج ترکی است و مصلح آن خطمی است دهن القسط ساده که قسط تلخ را مقدار چهل مثقال نیم کوفته یک شبانه روز در شراب بخیسانند پس با چهارصد مثقال روغن زیتون بآتش ملایم بجوشانند تا شراب سوخته کردد
طبیعت آن
کرم و خشک
افعال و خواص آن
مقوی اعصاب و اعضا و باه و محلل قوی و رافع برودت معده و جکر و لرزتپهای سوداوی و بلغمی پیش از نوبه و مقوی موی و دراز کنندۀ آن شربا و تدهینا مقدار شربت آن هفت درهم و قسط ابیض مر در صحراها و کوهستان بلاد بحری از بلاد فارس که کرم سیرات نامند بسیار بهم می رسد کیاه و برک آن شبیه بکرمه البیضا که فاشرا نامند و بیخ آن ضخیم تر از بیخ فاشرا و تلخ و آن قسط احمر است و انطاکی نوشته که نوعی از قسط می شود بسیار سنکین و ثقیل و آن را اهل آن بلد قسط تلخ و ماردارو می نامند و من نبات آن را دیدم و بیخ آن را برآوردم و تجربه کردم و دواء القسط و ادهان و معاجین آن در قرابادین کبیر مذکور شد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
قسط. [ ق ُ] (ع اِ) کسد. کست . کسط، و آن دارویی است . (منتهی الارب ). عود هندی و عربی که بدان علاج کنند، مُدِرّ و نافع کبد است . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). بیخی است شبیه به بیخ لفاح و از نواحی هند خیزد و نباتش مفروش و بی ساق و برگش عریض و سه قسم میباشد: یکی شیرین و سبک و سفید و با عطریت و قسط بحری و عربی نامند و قسمی مایل به سیاهی و سبک و سطبر و کم بوی و تلخ و او را قسط هندی نامند و قسمی مایل به سرخی و سنگین ودر وزن شبیه به چوب شمشاد و خوشبو و بی تلخی است،  واز مطلق او مراد قسط شیرین است و بهترین او سفید تازه  گرم نخورده است که اندک زبان را بگزد و قوتش تا چهار سال باقی است،  و فرق در میان او و راسن که قسط شامی نامند عدم عطریت راسن است و عدم گزندگی زبان و صلابت آن،  در سیُم گرم و خشک و مدرّ بول و حیض و جاذب خلط از عمق بدن و تریاق سموم حیوانی و مفتح سدّه  جگر و قاطع خلاط غلیظه و لزجه و مبهّی و کشنده  اقسام کرم معده و جهت درد رحم و درد سینه و شکافتگی عضل و تقویت معده و جگر و دردهای مزمنه  دماغی و معده و عضلات و مفاصل و تحلیل ریاح و اخراج سنگ گرده و با سکنجبین جهت تب ربع و با عسل جهت ربو و ضیق النفس و سرفه کهنه و یرقان و علل سپرز و استسقاء و تشنج و کزاز ورعشه و حذر نافع و بخور او قاتل جنین و رافع وبا و زکام و ضماد او جهت کلف و عرق النسا و دردهای بارده وبا روغن زیتون جهت رفع لرز و فالج و استرضاء و درد گوش و سعوط او جهت دردسر مزمن و ذرور او جهت قروح رطبه مفید و فرزجه  او مُدرّ حیض و طلای او با سرکه و قطران و عسل جهت داءالثعلب و غش نافع و مضر مثانه و مصلحش گل انگبین و مضر ریه و مصلح او انیسون و قدر شربتش یک درهم و بدلش نصف وزن او عاقرقرحاست و روغن قسطساذج که قسط تلخ را به قدر چهل مثقال نیمکوب کرده یک شبانه روز در شراب خیسانیده با چهارصد مثقال روغن زیتون بجوشانند تا شراب سوخته  روغن بماند گرم و خشک و محلل و مقوی و رافع برودت معده و جگر و لرز و تبهای بلغمی و سوداوی و مقوی موی و قدر شربتش تا هفت درهم و روغن غیرساذج او در دستورات مذکور است . (تحفه  حکیم مومن ). و رجوع به بحرالجواهر و مخزن الادویه شود.
//////////////
کوشنه(قسط)
http://www.peykshafa.ir/Images/Content/5145041999130698201.jpg
http://www.peykshafa.ir/images/%DA%A9%D9%88%D8%B4%D9%86%D9%871.jpg

کوشنه*،قسط   

Costus sp
به فارسی کوشنه گویند؛ بیخی است شبیه به بیخ لفاح و نبات آن بی‌ساق و مفروش بر زمین و برگ آن عریض و گویند بیخی است خشبی و بدانکه سه قسم می‌باشد، قسم اول شیرین سفید اندک مایل به زردی و سبک با عطریت و قسط بحری گویند. قسم دوم تلخ مایل به سیاهی و مغز آن مایل به زردی و سطبری و سبک و کم بو و قسط هندی گویند. قسم سوم مایل به سرخی و سنگین و در وزن شبیه به چوب شمشاد و خوش‌بوی و بی‌تلخی و این سمی و قاتل است و از مطلق آن مراد قسط شیرین است.
در سوم گرم و خشک شیخ‌الرئیس گرم در سوم و خشک در دوم گفته و با رطوبت فضلیه نفاخه و گفته‌اند قوت حرارت و حرافت و مرارت مر آن به حدی است که مقرح جلد است و روغن آن گرم و خشک است.

خواص آن : تقویت کننده اعضاء رئیسه و اعصاب و مقوی باء و رافع امراض سرد و تر و گرم کننده اعضایی است که به گرمی احتیاج دارند و خون و سایر اخلاط مفید را به سمت پوست جذب می نماید
حل کننده نفخ و رافع سر درد های سرد دماغی که با عسل و سایر داروهای مناسب بر طرف می شود
انفیه آن برای سردرد شدید و بکار بردن جرم آن برای رفع فراموشی و ضماد آن که از داروهای مناسبی تهیه شده باشد برای علاج فلج و سستی اعضاء و گوش درد مفید و قطره روغن آن درد گوش را تسکین و باز کننده گرفتگی های سرد آن است.بخور آن رافع زکام و وبا می باشد . در ترکیب با سایر ادویه مناسب برای رفع دردهای سینه و آسم و تنگی نفس و سرفه های مزمن و پاک کردن اخلاط لزج سینه و درد پهلو و دردهای مفاصل و سستی اعصاب و عضلات و گرم نمودن آن ها و سیاتیک و رطوبت های بلغمی و تقویت معده و کبد و کلیه و مثانه و گرم نگهداشتن و رفع امراض از آن ها مؤثر و مجرب است.
برای باز کردن گرفتگی های کبد و طحال و حل کردن تورم آن ها و استسقاء و یرقان و دل پیچه و درد رحم مصرف می شود و تبهای همراه با لرز بلغمی را معالجه می نماید.در مورد امراض پوستی و رویانیدن موی سر و رساندن انواع کورکهای و جوش و زخم های تر همراه با چرک مؤثر می باشد .سموم را به سوی پوست جذب می نماید وبرای دفع سموم مار و عقرب و رتیل و امثال این ها نافع است.برای مثانه مضر است که مصلح آن گلنگبین و ضرر آن برای ریه با انیسون بر طرف می شود. مقدارشربت دارویی آن یک درهم تا یک مثقال تجویز می شود .طرز تهیه روغن قسط آن است که قسط تلخ را به اندازه چهل مثقال (1875 گرم)روغن زیتون بر روی آتش ملایم بجوشانند تا شراب آن سوخت و تمام شود. طبع این روغن گرم و خشک و مقوی اعصاب و اعضاء و باءو حل کننده ای بسیار قوی و رافع سرمای معده و جگر است و تب و لرزهای سوداوی و بلغمی را بر طرف می نماید .مقدار خوراک دارویی آن تا هفت درم بی زیان و نافع است

افعال و خواص دیگر آن:مقوی اعضای رییسه و غذاییت نافضه و اعصاب و باه[1] و دافع امراض بارده رطبه از آنها و مسخن[2] اعضا که مراد تسخین آنها باشد و جاذب خون و سایر اخلاط و سم به ظاهر جلد و مقوی دماغ و مستحکم کننده اعصاب و محلل و پراکنده کننده ریاح[3] مخدره[4] دماغیه و دافع صداع بارد رطب کهنه خصوصاً قسط سفید که در آن امر عظیم النفع است و از برای اوجاع[5] مقدم دماغ و لیثرغس و تشنج و کزاز و رعشه و خدر[6] و غیره از  امراض بارده رطبه دماغیه شرباً با عسل و یا ادویه مناسبه دیگر وضماد آن با عسل نیز و تمریخ آن با روغن عربی که روغن بز یا گاو باشد که در آن بجوشانند و بمالند جهت امراض مذکور و سعوط[7] آن با آب  باران جهت درد سر مزمن و لطوخ[8] آن جهت رفع نسیان و ضماد آن با روغن زیتون جهت فالج و استرخا[9] و درد گوش و به دستور قطور دهن[10] آن در گوش مفتح سده بارد آن و بخور آن رافع زکام و وبای حادث عفونات است.



[1]شهوت
[2]گرم کننده
[3]بادهای
[4]اعضا آدمی را بی حرکت و سست می کند.
[5]امراض
[6]سست گردیدن
[7]دارو به بینی ریختنی
[8]هر چیزی که عضو را بدان بیالایند.
[9]سست شدن
[10]چرب و روغن مالیده
http://www.peykshafa.ir/Images/Icon/reference-icon.png?width=20
منبع
مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین عقیلی علوی خراسانی شیرازی
http://www.peykshafa.ir/Images/Icon/tag-icon.png?width=18
کلید واژگان
* کوشنه . [ ش َ ن َ/ ن ِ ] (اِ) به پارسی نوعي از کماة است آن را غوشنه* نیز گویند ۞ . (انجمن آرا).به فارسی نوعی از کماة است . (فهرست مخزن الادویه ).
* غوشنه . [ ش َ / ش ْ ن َ / ن ِ ] (اِ) گیاهی است که هم بخورند و هم دست شویند سیاه و سپیدفام . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). همان غوبنگ است اما در فرهنگ و نسخه  وفائی گیاهی است که موقع تری نان خورش کنند و چون بخشکد دست بدان شویند، و آن نوعی از سماروغ است و زنان جهت فربهی در حلوا پزند. (از فرهنگ رشیدی ). دست و جامه بدان شویند و رنگ آن سیاه و سفید است و نوعی از کماة باشد. (از انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع). و بعضی گویند نوعی از فُطر یعنی سماروغ است . (ذخیره  خوارزمشاهی ) (برهان قاطع). دزی ج 2 ص 231 ذیل غَوشَنَه به نقل از ابن البیطار آرد: نوعی از قارچ ۞ نامعلوم،  در مغرب و بنقل از لغت نامه  کتاب المنصوری رازی این عبارت را آورده : «الغوشفة (کذا) عشبة قلویة تستعمل اشتاتاً». (حاشیه  برهان قاطع چ معین ). صاحب الابنیه عن حقائق الادویه گوید: غوشنه جنسی است از فطر، و سرد و تر است اندر درجه  دوم قولنج آرد و نفخ،  و غذای بد دهد. و محمدبن زکریا گوید: طبیعتش به کمی نزدیک است،  لیکن از کمی به سردی کمتر است،  و از او بهتر است بخاصیت - انتهی . و داود ضریر انطاکی گوید: غوشنه که معروف به مخرمه است مانند کاسه  گردی است که در اندرون آن کاسه  دیگری کوچکتر از آن قرار دارد و مانند نمک است و قارچ نیست،  بلکه شبیه آن است . (تذکره  داود ضریر انطاکی ص 252). غوشه . (بهار عجم ) (برهان قاطع). غرشنه . غویشه . (برهان قاطع). روشنک . (بحر الجواهر) :
آن روی او بسان یک آغوش غوش خشک
وآن موی او بسان یک آغوش غوشنه ۞ .
یوسف عروضی (از فرهنگ اسدی ).
&&&&&&
قسطرون
بفتح قاف و سکون سین و فتح طاء مهملۀ مشاله و ضم راء مهمله و سکون واو و نون بیونانی قسحروطروقون یعنی متاذی بآتش و وجه تسمیۀ آن بدان جهت آنست که در اماکن بارده می روید و اهل روم آن را برطانیقی* نامند و رسماریتا نیز
ماهیت آن
دیسقوریدوس کفته نباتی است که هر سال تازه می روید ساق آن باریک بقدر یک ذرع و زیاده بر ان و مربع و برک آن باریک بلند طرف پائین آن عریضتر و بتدریج باریک می شود شبیه ببرک بلوط و مشرف و خشبو و برطرف ساق آن تخمهای مجتمع و در یکجا شبیه بخوشه و بیخ آن شبیه بخربق و باریک و مستعمل بیشتر برک و بیخ آنست و انطاکی نوشته کل
آن زرد و در بو شبیه ببوی صعتر و اقوال دیکر نیز در ماهیت آن مذکور است و بالجمله از ادویۀ مجهوله الماهیت است
طبیعت آن
کرم و خشک در دوم
افعال و خواص آن
جمیع اجزای آن با قوت تریاقیت اعضاء الراس و الغذاء و النفض آشامیدن برک آن با آب جهت صرع و جنون مقدار یک درم آن با عسل و سرکه جهت امراض کبد و طحال و با شراب جهت یرقان و ادرار طمث و چهار درخمی آن با شراب مسمی بادرومالی جهت اسهال بطن و یک درم آن بادرومالی جهت ادرار بول و تفتیت حصاه و اختناق رحم و مقدار یک باقلای آن با عسل کف کرفته بعد از طعام جهت تقویت و دفع حشای حامض از فساد معده و بدستور مضغ آن و فرو بردن آب آن و آشامیدن طبیخ آن جهت رفع قئ ذریع و عنیف و جهت اسهال طبیعت و ادرار بول اعضاء الصدر آشامیدن آن با ماء العسل جهت قرحۀ رئۀ مزمن و چرک مجتمع در سینه و مقدار سه ابولوث آن با شراب ممزوج نیمکرم جهت نفث الدم سینه اکر تپ نباشد و الا با آب العین و الاذن اغتسال بطبیخ آن جهت رمد و کمنه و قطور عصارۀ آن در کوش جهت درد دندان اوجاع المفاصل و غیرها آشامیدن آن جهت عرق النسا و فسخ عضل السموم آشامیدن سه درخمی آن بادرومالی جهت نهش هوام سمی یک درم آن با شراب جهت دفع سمیت ادویۀ قتاله ضماد آن نیز با شراب جهت نهش هوام ردیه و کفته اند نفع آن در سموم بحدی است که اکر قبل از وقوع سم بخورند اذیت آن را کم کرداند و اکر بعد از ان دفع سمیت آن نماید
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
* برطانیقی . [ ب ِ ] (معرب،  اِ) ۞ بستان افروز*. (ترجمه  صیدنه ). گلی است که آن را بستان افروز خوانند و بعضی گویند تخم بستان افروز است . (برهان ) (آنندراج ) (بحر الجواهر). بعضی گفته اند نباتیست برگ آن مانند برگ حماض با درشتی و سیاهی بیشتر از برگ حماض . و رجوع به تحفه  حکیم مومن و تذکره  داود ضریر انطاکی شود.
* بستان افروز. [ ب ُ اَ ](اِ مرکب ) بوستان افروز. گلی است سرخ رنگ و بی بوی که آن را تاج خروس و گل یوسف نیز گویند و بعضی اسپرغم را که ضیمران باشد بستان افروز میگویند و بجای فا، بای فارسی هم آمده است . (برهان ). سرخ مرد یا سرخ مرز یا گل یوسف . (سروری ). گل تاج خروس که بعضی اهل هند آن را کلغا گویند. (غیاث ). نام گلی است سرخ رنگ که به تاج خروس اشتهار دارد. (انجمن آرا). گلی است سرخ که خوشبو نیست و نام دیگرش تاج خروس است . (فرهنگ نظام ). نام گلی است سرخ رنگ که به تاج خروس اشتهار دارد و مرادف چمن افروز باشد. (از آنندراج ). گل تاج خروس . (رشیدی ).نام گلی است سرخ رنگ به تاج خروسک اشتهار دارد. (جهانگیری ). تاج خروس گیاهی است که گلش مثل گوشت سر خروس است . عبهر. (منتهی الارب ). گل حلوا. (تحفه  حکیم مومن ). اهل بغداد او را باین اسم خوانند و در میافارقین او را زینةالریاحین گویند و در بعضی مواضع داح نیز گویند. و عرب هر چیزی را که بصورت نیکو بود داح و داحه گویند و او نوعیست از بقله یمانی . (ترجمه  صیدنه ابوریحان ). و رجوع به فهرست مخزن الادویه ص 139 و ابن بیطار ص 94 و ترجمه  فرانسوی آن ص 225 شود :
گر نخواهی بدم سرد صبا درگیرد
در شبستان چمن شعله  بستان افروز.
سیف اسفرنگ .
|| گل بستان افروز. [ گ ُل ِ ب ُ اَ ] (اِ مرکب ) شاهسفرم . ضیمران . تاج خروس .
|| شاهسفرم . [ هَِ ف َ رَ ] (اِ مرکب ) شاه اسپرم . شاهسپرغم . شاه اسپرغم . شاه اسفرهم . شاه اسپرهم . شاه پرم .شاهسپرم . شاه سپرهم . او را بتازی ضیمران گویند و نام مطلق او ریحان است و بطریق مجاز بر سایر ریاحین اطلاق کنند و بعربی او را حماحم نیز گویند و چنین گویند که حماحم شکوفه  او بود و بعضی گویند حماحم شاهسبرم سرخ بود. (از ترجمه  صیدنه  بیرونی ). نیز رجوع به تذکره  ضریر انطاکی ص 212 و اختیارات بدیعی شود. نوعی از گیاهان خوشبوی باشد. ساق آن باریک چون دو قطرشاخ نعناع و برگ آن بزرگ دو برابر برگ نعناع و بزرگتر ترنجیده و بالای آن تا یک ذرع باشد و عطر آن را گرفته در شربتها کنند و اینکه «لکلرک » آن را به بازیلیک ترجمه کرده است درست نیست . (یادداشت مولف ). از اسفرمهاست . (ذخیره  خوارزمشاهی ). به معنی شاه اسپرم است . (فرهنگ جهانگیری ). و رجوع به شاه اسپرم،  شاه پرم،  شاه سپرم . شاه سپرهم،  شاه اسپرهم،  شاه اسپرغم و شاهسپرغم شود.
|| ضیمران . [ ض َ م ُ / ض َ م َ ] (ع اِ) ضومران . ضومیران . (ابن البیطار). ضمیران . ریحان دشتی . نوعی از ریحان . نوعی است از ریحان دشتی . (منتخب اللغات ). ریحان فارسی . (منتهی الارب ). گیاهی است که شاه اسپرغم گویند. شاهسفرم . (مفاتیح ). شاه اسپرغم،  یعنی بوستان افروز ۞ . (دهار). شاهسپرم . شاسپرم . (مهذب الاسماء). شاهسفرم است و بادروج را نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه ). تفلیسی . گل بستان افروز. نازبو. (غیاث ). حبق الماء ۞ . پودنه  لب جوی . پودنه  جویباری . (ابن البیطار). پونه . فودنج النهری . کازیمیرسکی گوید: معنی این کلمه درست معین نیست،  گیاهی است خوشبوی از جنس شاهسپرم . در عرب شاهسپرم را ضمیران گویند. ارجانی گوید که شاهسپرم گرم و خشک است در یک درجه و تخم او اسهال صفرایی را تسکین دهد، و طریق علاج او آن است که تخم او را بریان کنند و با آب سرد بکار برند. (ترجمه  صیدنه  ابوریحان ). صاحب اختیارات بدیعی گوید: آن را ضمیران نیز گویند و شاه اسفرم شیرازی خوانند، آن سبز بود نه چون کریانی (؟). صاحب جامع گوید فودنج جویی است و سهو کرده است،  طبیعت وی گرم و خشک بود در دوم،  و گویند سرد بود، محرورمزاج را نافع بود خاصه چون گلاب بر وی زنند، و بر جائی که سوخته باشد ضماد کنند نافعبود و قلاع را نافع بود. (اختیارات بدیعی ). ضمیران . قیل انه الفوتنج . (تذکره  ضریر انطاکی ) :
بستد [ زمستان ] عمامه های خزسبز ضیمران
بشکست حقه های زر و درّ میوه دار.
منوچهری .
////////////
قسطون . [ ق َ ] (معرب،  اِ) نباتی است که بالفعل مفقود است،  ساقش مربع و زیاده بر ذرعی وبرگش دراز و به شکل بلوط و از ساق میروید و خشبوی و برگهای اسفل بزرگتر و از اعلی کوچکتر و گلش زرد و دربوی شبیه به صعتر و تخمش در انتهاء ساق مجتمع و بیخش باریک و شبیه به خربق و مستعمل از آن برگ و بیخ است . در سیُم گرم و خشک و شرب او قبل از سموم و بعد ازآن رافع مضرت او و از مجرباب شمرده اند و مُدِرّ بول و مسهل و هاضم و جهت درد سپرز و ضعف جگر و صرع و جنون و قرحه  ریه و عصاره  او جهت درد گوش و درد دندان و طبیخ غلاف ثمر او را جهت قی مفرط مجرب دانسته اند. (تحفه  حکیم مومن ). || جندبیدستر است . (تحفه  حکیم مومن ). رجوع به || قسطورة. [ ق َ رَ ] (معرب،  اِ) ۞ جندبیدستر باشد که عوام آش بچه ها گویندش . (برهان ). رجوع به قسطوریون شود. قسطورة و قسطوریون شود.
|| قسطوریون . [ ق َ ] (معرب،  اِ) ۞ قسطوره است که آش بچه ها باشد. (برهان ). جندبادستر که به فارسی خزمیان نامند. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به قسطور و قسطوریوس شود.
|| جندبادستر. [ ج ُ دِ دَ ت َ ] (معرب،  اِ مرکب ) بفارسی آش بچگان و بترکی اغلان آشی نامند و آن شبیه به خصیه است و جوان آن مائی و در انهار عظیمه بیشتر یافته می شود. از سگ بسیار کوچکتر و موی او سرخ مایل بسیاهی و در خارج آب تعیش نمیکند و در دیلم او راشنگ نامند و قیاس تقاضای آن نمیکند که خصیه  آن به عظم جند باشد و حقیر تازه  او را ملاحظه نموده که صیاد قطع نموده اصلاً بوی و لون نداشته بعد از جوشانیدن او در آب خاکستر و پرورده کردن به دودگاه بعد از مدتی صاحب بوی و لون شده و اینکه در او نوعی استحاله هست شکی نیست و آن حیوان غیر سگ آبی بحری است و بهترین او سرخ و بعد از آن زرد او است و سیاه او از سمومات قتاله است . در آخر سِیُم گرم و خشک و مفتح و محلل وتریاق ادویه  بارده  قتاله و اکثر هوام و مجفف و جهت احتباس حیض و اخراج مشیمه و جنین و نفخ و فواق و معض و مالیخولیای مراقی و قولنج بلغمی و ریحی و خفقان بارد و نسیان و فالج و رعشه و سایر امراض بارده  دماغی و عصبانی نافع و مهیج حرارت غریزی و سعوط و طلاء او جهت دردسر مزمن و سبات و کناز و صرع و تشنج و سرسام بلغمی و روغن او و بدستور تضمید او با روغنها جهت تحلیل اورام مزمنه و دردهای بارد مثل مفاصل و امثال او گذاشتن آن در گوش جهت ریاح و ثقل سامعه و وجع بارده  آن و اکتحال او جهت ظلمت بصر و دمعه و سَبَل و حمول او مصلح حال رحم و مُسْقِط جنین و مُدِرّ حیض وبول و آشامیدن آن بقدری که افیون خورده باشند رافع سمّیّت افیون و چون با مساوی او افیون بسایند سمّیّت او را زایل میکند و مضرّ محرورین و مصلحش شربت بنفشه و قدر شربتش تا یک دانگ و بدلش مثل اروج و نصف آن فلفل و در بعضی موادّ بوزن او مشبک و در امراض جگر فرفیون و جهت تحلیل رطوبات لزجه سه وزن او فلفل و ثلث او دارفلفل و ثلث آن زرنباد است . و جند سیاه بقدر یک مثقال کشنده است و در مدت یک روز و تریاق او ترشی ترنج و شیر الاغ . (مخزن الادویة) (تحفه  حکیم مومن ).
////////////
Kastaran
Kastaran arabice betonica que grece kestron dicitur Macer cestron.

Apparatus:
Kastaran (-rã B) ABCD | Kastaram e | Kastaron f
que om. f
kestron (-trõ B) ABCD f | kesteron e
cestron (-trõ B) B ef | zestron ACD

Translation:
Kastaran is Arabic for Latin betonica {"betony"}, which is in Greek kestron and in Macer cestron.

Commentary:
Simon is alluding to Macer Floridus, 11, 429, ed. Choulant (1832: 46): Betonicam soliti sunt Cestron dicere Graeci – "The Greeks call betonica {'betony'} Cestron".
Cf. Siggel (1950: 59): ﻗﺴﻄﺮﻭﻥ /qisṭurūn/, ﻗﺴﻂﻭﻥ/qisṭūn/ Betonica (Stachys) recta (Lab.); κέστρον.
The Arabic word is ultimately a loan from Greek κέστρον /késtron/, which is a synonym for βεττονική /bettonikḗ/ {"betony"}.
WilfGunther 08/12/13
See also: BetonicaCestron (2)
/////////
Betony
From Wikipedia, the free encyclopedia
Betony is a common name for a plant which may refer to:
·         Stachys, a genus of plants containing several species commonly known as betony in Europe, especially
·         Stachys officinalis, a historically important medicinal plant
·         Pedicularis, a genus of plants containing several species commonly known as betony in North America
////////////////
سنبله‌ای آفیسینالیس (نام علمی: Stachys officinalis) نام گونه ای از سرده سنبله‌ای است.

نگارخانه[ویرایش]
Gardenology.org-IMG 2817 rbgs11jan.jpg

Gardenology.org-IMG 2819 rbgs11jan.jpg

Gardenology.org-IMG 2820 rbgs11jan.jpg
منابع[ویرایش]
مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Stachys officinalis»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامه آزاد (بازیابی در ۱۸ آوریل ۲۰۱۷).
////////////
قس دِرمان مِرکان اوتو در آذری:
Dərman mərcanotu (lat. Betonica officinalis)[1] - mərcanotu cinsinə aid bitki növü.[2]
///////////
Stachys officinalis
From Wikipedia, the free encyclopedia
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/9/99/Question_book-new.svg/50px-Question_book-new.svg.png
This article needs additional citations for verification. Please help improve this article by adding citations to reliable sources. Unsourced material may be challenged and removed. (June 2013)(Learn how and when to remove this template message)

Stachys officinalis
Stachys officinalis3.jpg
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
S. officinalis
Stachys officinalis
(L.) Trevis. ex Briq.
Betonica officinalis L.
Stachys officinalis is commonly known as common hedgenettle,[1] betonypurple betonywood betonybishopwort, or bishop's wort. The French common name is betoine, and betonie in German. It is a perennial grassland herb growing to 1 to 2 feet tall.
Pliny (25, 8, 46, § 84) calls the plant both betonica and vettonica, claiming that the Vettones used it as a herbal medicine. The word stachys comes from the Greek, meaning "an ear of grain," and refers to the fact that the inflorescence is often a spike.
Contents
  [hide] 
·         1Description
·         2Culture
o    2.1Folklore
o    2.2Herbal use
·         3References
·         4Further reading
Description[edit]
Stachys officinalis is a perennial grassland herb growing to 30 to 60 cm (1 to 2 ft) tall. Its leaves are stalked on upright stems, narrowly oval, with a heart-shaped base, with a somewhat wrinkled texture and toothed margins. The calyx is 5–7 mm long, with 5 teeth, edged with bristles. The corolla 1–1.5 cm long. Its upper lip flat, almost straight when seen from the side. The anthers stick straight out. It flowers in mid summer from July to September, and is found in dry grasslandmeadows and open woods in most of Europe, western Asia and North Africa. In the British Isles it is common in England and Wales, but rare in Ireland and northern Scotland.
The aerial parts contain phenylethanoid glycosides, (betonyosides A-F) and acetoside, acetoside isomer, campneosides II, forsythoside B and leucosceptoside B.[2] The roots contain diterpene glycosides, betonicosides A-D and the diterpene, betonicolide.[3]
Culture[edit]
Folklore[edit]
The first reference to Betony occurs in a work by the Roman physician Antonius Musa, who claimed it as effective against sorcery. It was planted in churchyards to prevent activity by ghosts.
The Anglo Saxon Herbal recommends its use to prevent bad dreams. ('frightful nocturnal goblins and terrible sights and dreams'). A Welsh charm prescribes:- to prevent dreaming, take the leaves of betony, and hang about your neck, or else drink the juice on going to bed.[4]
Herbal use[edit]
The plant was commonly grown in physic gardens of apothecaries and monasteries for medicinal purposes.
An Italian proverb advises that you should "Sell your coat and buy Betony." While a Spanish compliment states, "He has as many virtues as Betony."
Betony was an ingredient of "Pistoja powder," an old remedy for arthritis and gout.[5] It was also claimed to be effective against snake and dog bites, and was believed to be a cure for drunkenness. Richard E. Banks stated that you should "Eat betony or the powder thereof and you cannot be drunken that day."
John Gerard (1597) said that "It maketh a man to pisse well." While Nicholas Culpeper stated that, "...it preserves the liver and bodies of men from the danger of epidemical diseases, and from witchcraft also" and "...this is a precious herb, well worth keeping in your house." He also states that Betony is astrologically ruled by Jupiter and Aries.
Stachys officinalis (Betonica officinalis) has been used in traditional Austrian medicine internally as tea, or externally as compresses or baths for treatment of disorders of the respiratory tract, gastrointestinal tract, nervous system, skin and gynecological problems.
Modern herbalists prescribe betony to treat anxietygallstonesheartburn, high blood pressuremigraine and neuralgia, and to prevent sweating. It can also be used as an ointment for cuts and sores. None of these uses are supported by scientific evidence.[citation needed]

·         Gardenology.org-IMG 2817 rbgs11jan.jpg

·         Gardenology.org-IMG 2819 rbgs11jan.jpg

·         Gardenology.org-IMG 2820 rbgs11jan.jpg
References[edit]
1.     Jump up^ "Stachys officinalis"Natural Resources Conservation Service PLANTS Database. USDA. Retrieved 30 November 2015.
2.     Jump up^ Miyase T., Yamamoto R., Ueno A.,"Phenylethanoid glycosides from Stachys officinalis" Phytochemistry 1996 43:2 (475–479)
3.     Jump up^ Miyase T., Yamamoto R., Ueno A. ,"Betonicosides A-D and betonicolide, diterpenoids from the roots of Stachys officinalis" Chemical and Pharmaceutical Bulletin 1996 44:8 (1610–1613)
4.     Jump up^ Bonser Wilfrid, "Magical Practices against Elves" Folklore, Vol. 37, No. 4 (Dec. 31, 1926), pp. 350-363
5.     Jump up^ Literary Notes, The British Medical Journal Vol. 2, No. 2504 (Dec. 26, 1908), p. 1876
Further reading[edit]
·         Howard, Michael. Traditional Folk Remedies (century 1987), p. 104.
·         Lippert, W. & Podlech, D. Wildflowers of Britain & Europe. Collins Nature Guides 1994.
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/30px-Commons-logo.svg.png
Wikimedia Commons has media related to Stachys officinalis.
·         Stachys
&&&&&&
قشارکندر
بکسر قاف و فتح شین و الف و راء مهمله و ضم کاف و سکون نون و ضم دال و راء مهملتین
ماهیت آن
ریزهائی است که از سودن قطعهای کندر باهم جدا شود و در کیسۀ آن ریخته کردد
طبیعت آن
کرم و خشک در دوم
افعال و خواص آن
قابض و مجفف و در داروهای چشم و اکحال و در مراهم و معاجین و غیرها مستعمل و جهت نفث الدم و قرحۀ امعا و اسهال مزمن شربا و ذرور آن جهت رویانیدن کوشت بر جراحات و خشک کردن آنها و اصلاح قروح و جروح قدیمه و فرزجۀ آن جهت نشف تجفیف رطوبات سائلۀ مزمنه از رحم و بریان آن جهت رفع حکه و رحم نافع و در کندر نیز ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
صفایح باریک کندر است شبیه به پوست،  و او را ازکندر لطیف تر دانسته اند. (تحفه حکیم مومن ). آرد کندر که از سودن به یکدیگر پیدا شود. طبیعت آن گرم و خشک بود در دویم و در وی قبضی قوی بود، چون بر جراحتها پاشند گوشت برویاند و اگر بر ریشهای دشوار افشانندبه صلاح آورد و شفا بخشد و چون زن به خود برگیرد رطوباتی که در رحم روانه بود و مزمن شده باشد بازدارد وجهة نفث دم و قرحه امعاء چون بیاشامند نافع بود و اگر بریان کرده بود حکه چشم را زایل گرداند و اگر چون مرهم بر شکم نهند ببندد و بَدَل آن دو وزن آن کندربود به وزن آن و دقاق آن . رجوع به مخزن الادویه شود.
///////////
درنوشته ابومنصور می خوانیم کدر** (شمار ۀ 500) دارویی است مناسب نرم‌کردن تاولهای آبله.  جـــــــالی نه یـــــــک، که چهـــــــار نام سنسکریت گیاه kadara،  kadala،  kadala،  kandara و kandata را همبرابر آورده در حالی که در تحفه آمده کدر رادر هندی کاوی گویند و درختی است مانند نخل خرما که گُلش را کپوره، کپــــــورا، kaburah نامند (ص 197).  پس کدر نیز واژه ای است عربی،  در حالی که گمان می‌رود کاوی همبرابر هندی آن باشد و شاید برابر  با کاپی سنسکریت  (Emblica officinalis،  Pongamia glabra،  یا Olibanum [اولیبان، لبان، کندر]).  همین مثالها مراد ما را روشن می کند: بیست‌و‌یک شناسائی پیشنهادی جالی قانع‌کننده نیست.  بسیاری از آنها را آخوندوف نیز نپذیرفته است.
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
////////////
کندر
اشاره
به فارسی «کندر» و در کتب طب سنتی با نامهای «کندر» و «لبان»، «لیبان» و «لیبان ذکر» آورده شده است. به هندی لوبان و به فرانسوی انواع آن راOliban، Encens m le وEncens indien و به انگلیسی‌Olibanum وFrankincense گفته می‌شود. صمغ رزینی است که از گیاهی گرفته می‌شود. گیاه درختچه‌ای است از خانواده‌Burseraceae نام علمی آن‌Boswellia carterii Birdw . می‌باشد. این‌گونه در عربستان و حبشه می‌روید.
از گونه دیگری به نام‌Boswellia serrata Roxb . از همین خانواده نیز کندر گرفته می‌شود. این‌گونه در مناطق مختلف هندوستان می‌روید. از این گونه دو واریته در هند دیده می‌شود یکی‌Var serrata که برگهای آن پوشیده از کرک است و دیگری‌Var glabra که برگهای آن صاف و بی‌کرک می‌باشد.

مشخصات گیاه مولد کندر- گونه‌B .carterii
درختچه‌ای است کوچک پرشاخه، برگهای آن مرکب و متشکل از 15- 7 برگچه. برگچه‌ها دندانه‌دار شبیه برگ بلوط و تمام گیاه پوشیده از کرک پنبه‌ای است.
این درختچه در عربستان و حبشه انتشار دارد.
معارف گیاهی، ج‌6، ص: 252
مشخصات کندر
با شکافی که در تنه درختچه مولد کندر ایجاد می‌کنند شیرابه سفیدرنگی که همان صمغ رزینی کندر است از آن خارج می‌شود. این شیرابه در مجاورت هوا به تدریج سفت شده و به صورت کندر که در بازار عرضه می‌شود درمی‌آید. کندر صمغ رزینی است که در بازار به صورت قطعات کوچک و یا در ابعاد شاه‌بلوط فروخته می‌شود.
صمغی است خشک با طعم تلخ و معطّر و کمی گس. معمولا در تجارت دو نوع کندر عرضه می‌شود. یکی را از افریقا و دیگری را از هندوستان می‌آورند. کندر افریقا یا به شکل قطعات کوچک گرد اشکی و یا بزرگتر به قدر شاه‌بلوط. کندر اشکی به رنگ کاه است زیر دندان نرم می‌شود و اگر شکسته شود مقطع آن کدر و مانند موم می‌باشد و کندر شاه‌بلوطی قرمزرنگ و غیر خالص است.
و امّا کندر هندوستان به صورت پارچه است بزرگتر از قطعات کندر افریقا، رنگ آن زرد کمی تیره و گرد و معمولا دارای بو و طعم معطّری می‌باشد، شبیه بو و طعم صمغ رزینی کاج.
در بازار غالبا کندر را با سانداراک و مصطکی مغشوش می‌نمایند که البته از کندر خالص نامرغوبتر است.
توضیح: سانداراک را که به فارسی سندروس می‌گویند صمغ رزینی است که در اثر شکاف در تنه بعضی از درختان تیره کاج به دست می‌آید از جمله درخت‌Callitris quadrivalvis Vent . که مترادف آن‌Thuya articulata Vahl . می‌باشد.
درختی است به بلندی 6- 5 متر که در شمال افریقا می‌روید. رزین سندروس در حدود 1 درصد اسانس مرکب از پینن و دیپانتن دارد و بعلاوه دارای ماده تلخ نیز می‌باشد. از گونه‌های دیگری از همین خانواده به نام‌C .robusta R .Br . وC .verrucosa R .Br . و چند درخت دیگر نیز سانداراک گرفته می‌شود. سانداراک تقریبا مصرف درمانی ندارد و در ورنی سازی مصارف صنعتی دارد و چون ارزان است گاهی با کندر مخلوط می‌شود. از سایرThuya ها نیز صمغ سانداراک گرفته می‌شود.
در مورد انواع کندر در کتب طب سنتی شرقی آمده است که کندر مایل به قرمز را کندر مذکر و کندر سفید را کندر مؤنث گویند ولی در مدارک علمی غربی که مبتنی بر مطالعات گیاه‌شناسان است آمده است که کندر مذکر که‌Encens m le گفته می‌شود
معارف گیاهی، ج‌6، ص: 253
صمغ رزینی است که از گیاه‌Boswellia carterii گرفته می‌شود و کندر مؤنث که به فرانسوی‌Encens femelle گفته می‌شود، صمغ رزینی است که از سرو به نام علمی‌Juniperus lycia Pall . و همچنین از سروی به نام‌Juniperus thurifera گرفته می‌شود. گونه اخیر را به فرانسوی‌Genevrier porte -encens می‌نامند. سروی است به بلندی 10- 8 متر که در افریقای شمالی در تونس انتشار دارد. کندر از اعصار کهن مورد شناخت بشر بوده است و به عنوان بخور معطّر از سوزاندن آن استفاده می‌شده و هنوز هم در معابد و در دیرها و کلیساهای مسیحیان در مراسم مذهبی کاتولیکها دود می‌شود. کندر در اتر، کلروفورم و اسانس تربانتین حل می‌شود. در آب فقط قسمتی از آن حل می‌شود و محلول کندر در آب مانند سایر صمغهای رزینی به صورت شیر درمی‌آید.

ترکیبات شیمیایی

از نظر ترکیبات شیمیایی کندر دارای حدود 25 درصد صمغ غیر محلول در الکل و یک رزین و مقدار اسانس است. قسمت غیر محلول آن در الکل دارای مواد آرابین 328] و باسورین است و قسمت محلول آن در الکل دارای رزینی به نام اولیبانورزن 329]، یک اسید آزاد به نام اسید بوسولیک 330]، یک ماده تلخ و اسانس می‌باشد.
در اسانس کندر علاوه بر پینن، دیپانتن و فلاندرن 331] مقداری از یک نوع الکل به نام اولیبانول 332] می‌باشد.

خواص- کاربرد

در هند از کندر به عنوان معرّق، مدّر، قابض و قاعده‌آور استفاده می‌شود و در موارد روماتیسم و ناراحتی پوستی و بیماری‌های عصبی تجویز می‌شود.
از نظر حکمای طب سنتی کندر گرم و خشک است و از نظر خواص آن معتقدند که خشک‌کننده و قابض و بندآورنده خون است. گازها را تحلیل می‌برد و برای
معارف گیاهی، ج‌6، ص: 254
تقویت حافظه نافع می‌باشد. از خونریزی‌های خارجی و خونروی از سینه جلوگیری می‌کند. اگر با مصطکی خورده شود، صاف‌کننده صدا و آواز است و خفقان را رفع می‌کند و اگر با صمغ عربی خورده شود برای رفع بدبویی بینی و تنگی نفس و سرفه مزمن رطوبی نافع است. اگر با عسل خورده شود برای رفع فراموشی مفید است. اگر تا چند روز هر روز 3 گرم آن را در آب بخیسانند و ناشتا بخورند برای رفع فراموشی و زیادی بلغم مفید است. مالیدن آن مخلوط با عسل به چشم برای التیام جراحت چشم و جذب خون‌مردگی آن در رفع درد چشم و خارش و جرب و گرد آن برای التیام زخمهای بد چشم بسیار نافع است. به‌طور خودرو کندر را حکمای طب سنتی یکی از مفیدترین داروها برای بیماری‌های چشم می‌دانند. اگر با شراب شیرین مخلوط شود و چند قطره از آن در گوش ریخته شود، برای تسکین درد گوش نافع است و اگر با شکر خورده شود برای ضعف معده و تحلیل و نفخ گازهای غلیظ و خشک کردن رطوبتها، تحریک هاضمه، بند آوردن قی، اسهال خونی و خونریزی از مقعد، بواسیر و رحم مفید است. استفاده از ضماد آن با سرکه برای ناراحتی‌های خاصی که انسان در آن موارد، احساس می‌کند مورچه روی بدنش راه می‌رود، نافع است. ضماد آن با روغن زیتون و عسل برای درد مفاصل و دردهای سرد و درد استخوانها که مزمن شده باشد و با روغن کنجد برای تحلیل ورمهای سفت مفید است. اگر کندر را با زرده تخم‌مرغ عسلی بخورند برای ازدیاد نیروی جنسی، افزایش تولید اسپرم مفید است خصوصا اگر با جوزبوّا و بسباسه خورده شود. مقدار خوراک آن تا 2 گرم و اسراف در خوردن آن موجب سوزانیدن خون و بلغم می‌شود. در گرم‌مزاجها ایجاد سردرد و مالیخولیا و جنون می‌نماید در این موارد باید شیربرنج خورد و از ادامه خوردن کندر صرفنظر نمود.
معارف گیاهی، ج‌6، ص: 255
////////////
درنوشته ابومنصور می خوانیم کدر** (شمار ۀ 500) دارویی است مناسب نرم‌کردن تاولهای آبله.  جـــــــالی نه یـــــــک، که چهـــــــار نام سنسکریت گیاه kadara،  kadala،  kadala،  kandara و kandata را همبرابر آورده در حالی که در تحفه آمده کدر رادر هندی کاوی گویند و درختی است مانند نخل خرما که گُلش را کپوره، کپــــــورا، kaburah نامند (ص 197).  پس کدر نیز واژه ای است عربی،  در حالی که گمان می‌رود کاوی همبرابر هندی آن باشد و شاید برابر  با کاپی سنسکریت  (Emblica officinalis،  Pongamia glabra،  یا Olibanum [اولیبان، لبان، کندر]).  همین مثالها مراد ما را روشن می کند: بیست‌و‌یک شناسائی پیشنهادی جالی قانع‌کننده نیست.  بسیاری از آنها را آخوندوف نیز نپذیرفته است.
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
///////////
کُندُر (Olibanum) گیاهی دارویی است از راسته افراسانان (Sapindales) که از شیره آن هم به عنوان خوشبو کننده استفاده می‌شود. شیره کندر را معمولاً با اسپنددانه می‌سوزانند. در عربی به آن صمغ معنوی گویند.
نام علمی این گیاه Boswellia thurifera یا B. sacra و همچنین B. carterii است. طعم این عصاره بسیار تلخ است.

در استان فارس به درختی که کندر از آن به دست می‌آید بَنه می‌گویند.[نیازمند منبع]

محتویات  [نهفتن]
۱        کاربردهای پزشکی و دارویی
۲        خواص کندر
۳        نحوه استفاده
۴        نظر حکما
۵        نگارخانه
۶        منابع
کاربردهای پزشکی و دارویی[ویرایش]
میوه،  این گیاه را(که پوسته‌ای چرب دارد و به اندازه،  یک نخود است)خام می‌خورند.همچنین در فارس میوه آن را میکوبند و غذایی به نام آب بنه از آن بدست می آورند. میوه،  نرسیده و خام آن را بنه شک گویند که نوعی ترشی به همان نام از آن درست میکنند و با دانه های رسیده،  آن بنه شور درست میکنند که نوعی تنقلات است. همچنین، کندر پس از جوشاندن به ماده‌ای به نام سقز تبدیل می‌شود که مانند آدامس حالت ارتجاعی دارد، با این تفاوت که سقز بعد از فرو دادن هضم می‌شود.[۱]

صمغ کُندُر یَمَنی
خواص کندر[ویرایش]
جویدن کندر مانند آدامس لثه را محکم می‌کند و بوی دهان را می‌زداید، و روایت شده برای قطع ادرار و بلغم می‌توانید از آن مصرف کنید. از قدیم بر مصرف کندر، بویژه در زنان باردار و تأثیر آن روی حافظه نوزاد، تأکید شده است. با توجه به تحقیقاتی که روی بیش از ۱۰۰ نفر از مادرانی انجام شده است که قبل از زایمان به مدت طولانی (۳ الی ۴ ماه) از کندر استفاده کرده‌اند، معلوم شد که مصرف بیش از حد آن موجب بیش‌فعالی کودکان آنها شده است، اما مادرانی که به مدت یک ماه یا کمتر از کندر استفاده کرده‌اند کودکانشان بیش‌فعال نشده و همچنین از هوش بالایی برخوردارند.[نیازمند منبع]


این نوشتار به هیچ منبع و مرجعی استناد نمی‌کند. لطفاً با افزودن یادکرد به منابع قابل اعتماد برطبق اصول تأییدپذیری و شیوه‌نامه،  ارجاع به منابع، به بهبود این نوشتار کمک کنید. مطالب بدون منبع ممکن است به چالش کشیده و حذف شوند.
نحوه استفاده[ویرایش]
آن را بکوبید و هر روز صبح ناشتا یک قاشق مربا خوری از آن‌را در یک استکان آب حل و مصرف کنید. می‌توانید آن را در دهان بگذارید و به صورت آدامس از آن استفاده کنید، البته در این حالت کندر کمی تلخ است.

نظر حکما[ویرایش]
از نظر حکمای طب سنتی، کندر گرم و خشک است و از نظر خواص آن معتقدند که خشک‌کننده و قابض و بندآورنده خون است، گازها را تحلیل می‌برد و در تقویت حافظه بسیار مؤثر است، از خونریزی‌های خارجی و خونروی از سینه جلوگیری می‌کند و، اگر با صمغ خورده شود، برای رفع بدبویی بینی و تنگی نفس و سرفه مزمن رطوبتی مؤثر است. همچنین، اگر با عسل خورده شود، برای رفع فراموشی مفید است. اگر تا چند روز هر روز ۳ گرم آن را در آب بخیسانید و ناشتا بخورید، برای رفع فراموشی و زیادی بلغم مفید است.[نیازمند منبع]

جویدن کندر قند خون را کاهش می دهد .[نیازمند منبع] خوردن کندر باعث افزایش میل جنسی میشود.[نیازمند منبع]
////////////////
قس لبان در عربی:
اللبان أو البوسويلية (الاسم العلمي:Boswellia) هو جنس من النباتات يتبع الفصيلة البخورية من رتبة الصابونيات.[1]
أنواع نبات اللبان[عدل]
لبان مقدس
لبان سقطري
لبان عطري
لبان أنيق
لبان بيضوي الأوراق
لبان ديوسقوريدي
لبان روسبولي
لبان ريفاي
لبان صغير
لبان صغير الأوراق
لبان كروي
لبان متطاول
لبان منتفخ
لبان منشاري
لبان مهمل
لبان هلدبرندي
لبان هولستي
أنظر أيضاً[عدل]
البلسان
البورسيرة
مراجع[عدل]
^ موقع لائحة النباتات (بالإنكليزية) The Plant List لبان (نبات) تاريخ الولوج 12 كانون أول 2015
أيقونة بوابةبوابة علم النبات
˅ ع ن ت
أنواع نبات اللبان
لبان أنيق  · لبان بيضوي الأوراق  · لبان ديوسقوريدي  · لبان روسبولي  · لبان ريفاي  · لبان سقطري  · لبان صغير  · لبان صغير الأوراق  · لبان عطري  · لبان كروي  · لبان متطاول  · لبان مقدس  · لبان منتفخ  · لبان منشاري  · لبان مهمل  · لبان هلدبرندي  · لبان هولستي  ·
مشاريع شقيقة في كومنز صور وملفات عن: لبان
Ferns02.jpg هذه بذرة مقالة عن نبات بحاجة للتوسيع. شارك في تحريرها.
معرفات الأصنوفة        
GBIF: 3190439  iNaturalist taxon ID: 184575  IPNI plant ID: 5117-1  NCBI: 80276  USDA PLANTS ID: BOSWE  APDB: 188755  Tropicos taxon name ID: 40029741  eol: 61103  GRIN Taxonomy ID  ITIS: 500748
تصنيفات: نبات اللبان بورسيراوية بخورية صابونيات نباتات وصفت في 1807أجناس نباتية
//////////////
قس بُسوِلیا در آذری:
Bosvelliya (lat. Boswellia) - burserkimilər fəsiləsinə aid bitki cinsi.
//////////////
قس در عبری با فیلترشکن!
/////////////
Boswellia
From Wikipedia, the free encyclopedia
Boswellia
Boswellia sacra - Köhler–s Medizinal-Pflanzen-022.jpg
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Boswellia
Roxb. ex Colebr.[1]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/d0/Boswellia_dalzielii_100-0036_IMG.JPG/220px-Boswellia_dalzielii_100-0036_IMG.JPG
Boswellia dalzielii bark
Boswellia is a genus of trees in the order Sapindales, known for their fragrant resin which has many pharmacological uses, particularly as anti-inflammatories. The Biblical incense frankincense was an extract from the resin of the tree Boswellia sacra, and is now produced also from B. frereana.[2]
Contents
  [hide] 
·         1Frankincense
·         2Description
·         3Medicinal uses
·         4References
·         5External links
Frankincense[edit]
Main article: Frankincense
There are four main species of Boswellia which produce true frankincense. B. sacra (synonyms B. carteri and B. bhaw-dajiana), B. frereanaB. papyrifera, and B. serrata,[2][3] and each type of resin is available in various grades. The grades depend on the time of harvesting, and the resin is hand sorted for quality.
Description[edit]
Boswellia are moderate-sized flowering plants, including both trees and shrubs, and are native to tropical regions of Africa and Asia. The distributions of the species are primarily associated with the tropics.[4] The greatest diversity of species presently is in Africa and India.[4]
The plants are dioecious.[5] The flowers may have 4-5 faintly connate but imbricate sepals with an equal number of distinct, imbricate petals.[5] Also, the stamens, that may contain nectar discs, have distinct glabrous filaments that come in 1-2 whorls and in numbers equaling or twice the number of petals; the tricolporate pollen is contained within 2 locules of the anthers that open longitudinally along slits.[5] The gynoecium contains 3-5 connate carpels, one style, and one stigma that is head-like to lobed.[5] Each locule of the superior ovary has 2 ovules with axile placentation that are anatropous to campylotropous.[5] The 1-5 pitted fruit is a drupe that opens at maturity.[5] The endosperm is usually lacking in the embryo.[5]
Medicinal uses[edit]
Boswellia has long been used in Ayurvedic medicine. Recently, the boswellic acids that are a component of the resin it produces have shown some promise as a treatment for asthma and various inflammatory conditions.[6] In West Africa, the bark of Boswellia dalzielii is used to treat feverrheumatism and gastrointestinal problems.[7] Boswellia incense may even relieve depression.[8]
Selected species[edit]
·         B. ameero Balf.f.
·         B. boranensis Engl.
·         B. bricchettii (Chiov.) Chiov.
·         B. bullata Thulin
·         B. chariensis Guillaumin
·         B. dalzielii Hutch.
·         B. dioscoridis Thulin
·         B. elegans Engl.
·         B. elongata Balf.f.
·         B. frereana Birdw.
·         B. globosa Thulin
·         B. hildebrandtii Engl.
·         B. holstii Engl.
·         B. madagascariensis Capuron
·         B. microphylla Chiov.
·         B. multifoliolata Engl.
·         B. nana Hepper
·         B. neglecta S.Moore
·         B. odorata Hutch.
·         B. ogadensis Vollesen
·         B. ovalifoliolata N.P.Balakr. & A.N.Henry
·         B. papyrifera (Del.) Hochst.
·         B. pirottae Chiov.
·         B. popoviana Hepper
·         B. rivae Engl.
·         B. ruspoliana Engl.
·         B. sacra Flueck.
·         B. serrata Roxb. ex Colebr. (type)
·         B. socotrana Balf.f.
List source :[3]
References[edit]
1.     Jump up^ The genus Boswellia, and the type Boswellia serrata, were first described and published in Asiatic Researches 9: 379. 1807. "Name - Boswellia Roxb. ex Colebr.". Tropicos. Saint Louis, MissouriMissouri Botanical Garden. Retrieved November 24, 2012. Type Specimens: T: Boswellia serrata Roxb. ex Colebr.
2.     Jump up to:a b Tucker, A. (1986). "Frankincense and myrrh". Economic Botany. 40 (4): 425–433. doi:10.1007/bf02859654.
3.     Jump up to:a b "TPL, treatment of Boswellia"The Plant List; Version 1.1. (published on the internet). Royal Botanic Gardens, Kew and Missouri Botanical Garden. 2013. Retrieved September 24, 2014.
4.     Jump up to:a b Weeks, A., Daly, D.C. and B.B. Simpson. 2005. The phylogenetic history and biogeography of the frankincense and myrrh family (Burseraceae) based on nuclear and chloroplast sequence data. Molecular Phylogenetics and Evolution, 35: 85-101.
5.     Jump up to:a b c d e f g Judd, W.S., Campbell, C.S., Kellogg, E.A., Stevens, P.F., and M.J. Donoghue. 2008. Plant Systematics: A Phylogenetic Approach 3rd ed. Sinauer Associates, Inc., Sunderland, Massachusetts, USA.
6.     Jump up^ Gupta I, Gupta V, Parihar A, et al. Effects of Boswellia serrata gum resin in patients with bronchial asthma: results of a double-blind, placebo-controlled, 6-week clinical study. European Journal of Herbal Medicine 1998; 3:511-14.
7.     Jump up^ Arbonnier 2002. Arbres, arbustes et lianes des zones sèches de l'Afrique de l'Ouest
8.     Jump up^ [1] "Incensole acetate, an incense component, elicits psychoactivity by activating TRPV3 channels in the brain", The FASEB Journal, 20 May 2008.
External links[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/4c/Wikisource-logo.svg/38px-Wikisource-logo.svg.png
Wikisource has the text of the 1921 Collier's Encyclopedia article Boswellia.
·        Boswellia Serrata
·         Boswellia
·         Burseraceae genera
&&&&&&
قشر
بکسر قاف و سکون شین و راء مهمله لغت عربی است و بفارسی پوست و بهندی چهال و چهلکا نیز نامند و جمع آن قشور آمده و قشره باها مراد پوست نازک تازۀ نرم است
ماهیت آن
اسم جنس پوست اشجار از تنه و شاخها و ریشه و ثمر و تخم است و الوان اکثر قشور مختلف می باشد با مغز آن و کاه متفق و بالجمله در خامی و تازکی سبز و بعد خشک شدن سفید و مائل بسفیدی و اغبر و سیاه رنک و بعضی بعد کمال رسیدکی زرد مائل بسرخی و سرخ می کردد مانند اترج و دارچینی و نارنج و غبیرا و امثال اینها و نیز در غلظت و رقت و لطافت و کثافت و حدت طعم و رائحه و عدم آن هر دو نیز مختلف و متفاوت می باشد و نیز بعضی بطئ الهضم و بعضی سریع الهضم و نیز قشر بعضی اشجار انفع و خوشبوتر و تندتر و لطیف تر و سریع النفوذتر از جرم و لحم آنست بسبب عطریت رائحه مانند اترج و دارچینی و قرفه و سلیخه و امثال اینها و نیز پوست بعضی انفع واحد و الطف اند مانند بیخ کاسنی و کبر و رازیانه و کرفس و دارفلفل و نانخواه و کشنیز خشک و مانند اینها و کاه می باشد قشر بعضی سریع الهضم تر از لحم آن مانند زردک و ترب و خیار و مانند اینها و لهذا با پوست خوردن آن انفع است و سریع الهضم تر از بی پوست و نیز قشر بعضی خوشبوتر از لحم آنست و لیکن نفاخ و بطئ الهضم مانند پوست سیب و بتفصیل قشر هر چیز و منافع آن در بیان آن چیز مذکور شد و می شود ان شاء اللّه تعالی و جالینوس و غیر آن کفته اند هر چیز را قشری است حتی معدنیات و فلزات را و قشر فلزات آنست که نزد کوبیدن از ان جدا می کردد مانند انواع توبالات و اینها الطف و جالی تراند از اجرام آن فلزات و توبالات نیز ذکر یافت و جهت تاکل و نقصان لحوم فاسده انفع و توبال نحاس بهتر از توبال آهن و قشارشاپورقان قابض تر از غیر آن و بدانکه مراد قدمای اطبا از اطلاق آن قشر بطیخ است و اما درین زمان نزد اهل یمن و نواح آن مراد از ان قشر قهوه است یعنی بن و طبیعت قشر هر چیز مطلقا کرم و خشک تر از جرم و لب آنست
افعال و خواص آن
بطئ الهضم تر و نفاخ تر مکر بعضی که ذکر یافت قشر اترج کرم و خشک در دوم
افعال و خواص آن
مقوی معده و قلب و دماغ و هاضمه و احشای بارده و محلل ریاح و خائیدن آن خوش بوکنندۀ دهان و زائل کنندۀ بوی سیر و پیاز از ان و قلیل آن نافع و اکثار آن مضر مصلح آن عسل قشر اصل الرمان سرد و خشک و مسهل و مخرج اقسام کرم معده و امعا و حب القرع قشر الرمان آنچه از رمان حلو است سرد و تر و آنچه از رمان حامض است سرد و خشک و ضماد آن جهت ورمهای سحج امعا و اسهال و قطع خون بواسیر و مضمضه با آب آن مقوی لثه و دندان و چون دو درم آن را بسایند و سفوف سازند و بالای آن آب کرم بیاشامند اخراج دیدان بقوت نماید قشر اصل الرازیانج کرم و خشک در دوم و در افعال قریب به بیخ کرفس قشر اصل الکرفس کرم و خشک در دوم ملطف و مفتح و مدر بول و جهت امراض کبدیه و طحالیه نافع و بدستور قشر اصل کبر و هندبا و قشر جوز الاخضر یعنی پوست سبز تازۀ کردکان سرد و خشک و با حدت چون آن را پخته از ان ربی ترتیب دهند جهت رفع خناق رطوبی نافع قشر جوز الصلب یعنی پوست صلب زیر پوست کردکان خاکستر محرق آن مجفف زخمها و بی لذع قشر الخیارشنبر چون دو مثقال آن را نرم سوده بر آب سرد پاشیده زن حامله نزد وضع حمل که بدشواری شود بنوشد بآسانی وضع حمل او شود قشر قصب الفارسی محرق آن جهت داء الثعلب قشر الفستق یعنی پوست بیرون پسته سرد و خشک در دوم و قابض و مجفف و دابغ و مقوی امعا و معده است و بتفصیل هریک اینها و غیر اینها در اماکن خود ذکر یافت و می یابد ان شاء اللّه تعالی
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
قشر. [ ق ِ ] (ع اِ) پوست . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پوست هر چیزی،  و در عرف،  پوست خشخاش . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || (اصطلاح صوفیه ) علم ظاهر که نگاه میدارد باطن را. (کشاف اصطلاحات الفنون از لطایف اللغات ). || پوشش هر چیزی و پرده ،  آن،  عرضی یا خلفی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || لباس،  هرچه باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج،  قشور. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
&&&&&&
قشمش
بکسر قاف و دو شین معجمه در میان هر دو میم ساکنه معرب کشمش فارسی است
ماهیت آن
نوع انکوری است کوچک مدور مائل با اندک طولانی و الطف و شیرین ترین انواع آنست و زبیب رسیدۀ آن نیز بسیار شیرین و لطیف و بهتر از سائر انواع زبیبها و از نیم رس و غورۀ آنکه غورۀ کشمش نامند چاشنی دار می باشد و این از برای زیر طعام کذاشتن و در شکم مرغ و طیور دیکر و حلان ماهی کردن بسیار موافق و لذیذ
و طبیعت و افعال و خواص آن
در زبیب مذکور شد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
قشمش .[ ق ِ م ِ ] (معرب،  اِ) معرب کشمش . (برهان ) (دزی ) (المعرب جوالیقی ). و آن از مویز لطیف تر است . (برهان ).
/////////////
کشمش . [ ک ِ م ِ ] (اِ) انگور خشک کرده . سکج . مویز. میویز. مامیچ . میمیز. قِسمِش . (یادداشت مو، لف ).هو زبیب صغیر لانوی له ۞ . (ابن بیطار). اسم فارسی زبیب بی دانه است و مویز نیز گویند و بهترین او سبز مالیده است . (تحفه ،  حکیم مو، من ). نوعی از مویز بی دانه . (ناظم الاطباء): چندین خروارمغز بادام و ترانگبین و کشمش همه بر اشتران بار کرده . (اسکندرنامه نسخه ،  سعید نفیسی ). بیشترین انگور آنجا [ نیریز ] کشمش باشد. (از فارسنامه ،  ابن بلخی ).
نخود و کشمش و پسته خرک و میوه ،  تر
قصب انجیر و دگر سرمش اسفید بیار.
بسحاق اطعمه .
- کشمش پلو ؛ پلو که دانه های کشمش بیدانه در آن میریزند به هنگام دم کردن برنج و گاه خرما نیز در آن کنند.
- کشمش سبز ؛ انگور که در سایه خشک شود کشمش سبز بود.
- کشمش کولی ؛ زبیب الجبل . مویزک . دانج ابروج . مویزج عسلی . حب الرا، س . (یادداشت مو، لف ). رجوع به کشمش کاولیان شود.
|| در عربی قسمی انگور خرد بی دانه . (یادداشت مو، لف ).
زبیب . [ زَ ] (ع مص ) اجتماع آب دهان در دو کنج دهن . (از لسان العرب ). || بسیاری موی . مصدر زَب ّ. مصدر دیگرش زَبَب است . (متن اللغة). رجوع به ازب و زبب و زببه و زباء شود. || (اِ) کف آب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (شرح قاموس ) (ناظم الاطباء). و بدین معنی است زبیب در قول شاعر: حتی اذا تکشف الزبیب . (ازلسان العرب ). || زهر دهن مار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زهری است که در دهن مار است . (شرح قاموس ). || هر میوه که خشک شده باشد، عربان زبیب گویند عموماً. (برهان قاطع). || خرمای خشک ۞ . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || انجیر خشک . (اقرب الموارد). انجیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). انجیر خشک . (ناظم الاطباء). انجیر پژمرده وآب رفته که در سایه خشک کنند. (از شرح قاموس ). ابوحنیفة گوید یکی از اعراب سراة، زبیب را بمعنی انجیر بکار برده است و گوید: فیجلانی،  انجیری است سخت سیاه و زبیب آن یعنی خشک آن نیکو است . همچنین ابوحنیفه حکایت کند از عرب که گویند: زبب التین ؛ یعنی زبیب (خشک ) ساخت انجیر را. بنابراین،  سخن فیروزآبادی که در تفسیر زبیب گوید: خشک شده ،  انگور و معروف است،  درست نیست زیرا آنکه معروف است تنها خشک شده ،  انگور است و زبیب بمعنی انجیر خشک معروف نیست پس زبیب را بطور مطلق نمیتوان گفت معروف است . (از تاج العروس ). || انگور خشک . (اقرب الموارد). مویز. (مهذب الاسماء) (زمخشری ) (منتهی الارب ) (دهار) (بحر الجواهر). مویز. قشمش . کشمش . (مقدمة الادب زمخشری چ فلوگل ص 59). مویز را گویند، و با دانه خوردن مویز درد امعاء را نافع باشد. (از برهان قاطع). بمعنی مویز و آن انگور است که خشک کرده می آرند. بهندی آنرا داکهه گویند و اکثر ناواقفان این دیار آنرا منقی نامند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). کشمش . (ناظم الاطباء). پژمرده و آب رفته از انگور و انجیر است که در سایه خشک میکنند و آن را مویز میگویند. (شرح قاموس ). خشک شده ،  انگور، واحده ،  آن زبیبة و فروشنده ،  آن زباب و زبیبی است . (از تاج العروس ). بیرونی آرد: زبیب را بلغت پارسی مویز گویند و به لغت رومی اسطافیدین گویند و بلغت هندویی داک دا، و راباسیوس گویند. تخم مویز را عرباطون گویند و بعضی گفته اند تخم مویز را بلغت رومی قوقین گویند. خاصیت او: ارحانی گوید مویز انگور آن است که ورمها را بنشاند و مایه ای که دراو بود آنرا ببرد. گرم و تر است در یک درجه،  و تخم او قابض است و سرد است در یک درجه و خشک است در دو درجه . (از ترجمه ،  صیدنه ،  بیرونی ). مو، لف اختیارات بدیعی آرد: بپارسی مویز گویند و هر ثمری که خشک شود زبیب خوانند الا خرما که وی را تمرالرطب خوانند و زبیب عنجد خوانند و بهترین آن خراسانی بود بزرگ و شیرین . گوشت وی گرم و تر بود در اول و دانه ،  وی سرد و خشک بود در اول . جالینوس گوید: سرد بود در اول و خشک بود در دویم و دانه ،  آن خوردن درد امعا را نیکو بود و معده و جگر درست دارد و گوشت وی گرده و مثانه را نافع بود و یاری دهنده بود در ادویه ،  مسهل چون ده درم در وی اضافت کنند چون بی دانه بود شکم براند. وآن نوع که لاغر بود و قابض حرارت وی کمتر بود و معده را قوة دهد و طبیعت ببندد و محرق دم بود و مصلح وی خیارشنبر بود و گویند شیر تخم تورک . اسحاق گوید: حدت دم بنشاند و قول اول اصح است و گویند مضر بود به گرده و مصلح وی عناب بود. مویز بدن را فربه گرداند و هیچ مضرت و اذیت نرساند مگر محروری مزاج را و مصلح وی سکنجبین بود و یا از فواکه ترش چیزی بر سر آن خورند. دیسقوریدوس گوید: گوشت وی چون بخورند موافق قصبه ،  شش بود و نافع بود جهت سرفه و اگر گوشت وی با فلفل خلط کنند و یا با آرد جاورس (گاورس ) و بیض بریان کنندو بعسل بخورند بلغم از دهن بیرون کشد و چون بیامیزند با آرد باقلا و کمون و ضماد کنند بر ورم گرم که عارض شود در انثیین بغایت سود دهد. و چون خلط کنند سحق کرده با شراب و بر هرچه پیدا شود در پوست مثل جدری وریشهای شهدیه و عفونات که در مفاصل بود و سرطانات چون ضماد کنند با شیر و بر نقرس نافع بود و چون بر ناخنی که جنبد چسبانند زود نافع بود و قلع کند و مویز غذا زیاده از انگور دهد و جلاء مویز کمتر از انجیر خشک بود بمعده و بدل آن کشمش است . (اختیارات بدیعی ).
انگور خشک شده است و از صادرات کشورهای خاورمیانه و کالیفرنیا و استرالیا است . از اقسام زبیب یکی «سلطانه » است که دانه های آن کوچک است،  و تخم ندارد، این نوع در «ازمیر» بدست می آید. (از الموسوعة العربیه ). بستانی آرد: انگوری است که بوسیله ،  حرارت مصنوعی یا حرارت خورشید خشک شده باشد. در برخی از نقاطاسپانیا انگور را بر شاخ خشک می کنند، سپس خوشه ها راهمچنان می برند و در جعبه ها لابلای برگها نگهداری میکنند. خشک شده ،  انگور (زبیب ) دارای ماده ،  الکلی بیشتری است و با آن شربتهایی نیکو میسازند که برای تلطیف سرفه و بیرون آوردن خلط در التهابات شدید ریوی و نیز برای تسکین التهابات و تصفیه ،  بول نافع است . زبیب در بیشتر شربتهای سینه بکار میرود و برخی از مردم نبیذ زبیب را بر نبیذ انگور ترجیح میدهند. در یونان و روم باستان چندین قسم نبیذ بسیار عالی از زبیب میگرفته اند. زبیب علاوه بر داشتن مقداری از ماده ،  سکرآور (الکل ) که در انگور است مشتمل است بر ثانی تارتارپتاس ۞ و یکی از خواص آن این است که اندکی مبرد است . در آزمایشگاهها برای شیرین ساختن برخی از داروها آنرا بکار میبرند. (ازدائرةالمعارف بستانی ) :
شود انگور زبیب آنگه کش خشک کنی
چون بیاغاری انگور شود خشک زبیب .
منوچهری .
/////////////
قس زبیب در عربی:
الزبيب هو العنب المجفف. وينتج في مناطق كثيرة من العالم، مثل الأردن و الولايات المتحدة وأستراليا وتشيلي والأرجنتين والمكسيك واليونان وتركيا وسوريا وإيرانوتوغو وجامايكا وجنوب أفريقيا. يختار الزبيب من أنواع العنب ذي السكر العالي واللب المتماسك من ذوي البذر أو من العنب السلطاني عديم البذر، ويعتبر العنب الأبيض بأنواعه المختلفة من أفضل أنواع العنب الصالحة لصنع الزبيب, لكونه يمتاز بقشرته الرقيقة ونكهته الجميلة. يشكل 900% من وزن الزبيب السكريات. يجفف العنب في الشمس، أو في الظل بطرق خاصة فيصبح زبيباً.
محتويات
  [أخف] 
أنواع الزبيب[عدل]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/c/c6/Pasas.JPG/220px-Pasas.JPG
الزبيب السلطاني
  • الزبيب العادي : وهو المعروف والمذكور أعلاه.
  • زبيب الطعام : أما زبيب الطهي فيؤخذ من أصناف العنب الأقل جودة، ويعامل بماء الرماد والكبريت قبل التجفيف.
  • الزبيب البناتي : وهو أعناب صغيرة مجففة، تصنع من صنف ينمو في اليونان منذ سنة 75 بعد الميلاد.
وهناك أنواع أخرى حسب المنشأ: 1/ الزبيب الإيراني 2/ الزبيب الأمريكي 3/ الزبيب الشيلي
مما قيل في الزبيب[عدل]
وطائفي من الزبيب به... ينتقل الشرب حين ينتقل كأنه في الإناء أوعية... من النواجيد ملؤها عسل.
الزبيب صديق الكبد والمعدة، والعنب والزبيب بعجمهما -أي كل واحد منها- لأوجاع المعي، والزبيب ينفع الكلى والمثانة.
  • قول بعض اهل العلم فيه :
أجود الزبيب ما كبر حجمه وسمن شحمه ولحمه ورق قشره ونزع عجمه وصغر حبه وهو كالعنب المتخذ منه، الحلو حار والحامض قابض بارد والأبيض أشد قبضاً من غيره.
فوائد الزبيب[عدل]
الزبيب يقوي المعدة والكبد والطحال، وينفع من وجع الحلق والصدر والرئة والكلى والمثانة. يطبخ الزبيب بالماء ويحلى بالسكر ويستعمل لتلطيف السعال وإخراج البلغم وتنظيف الطرق التنفسية في حالة الالتهاب  وتقطير البول ويعتبر هذا المشروب من المرخيات الخفيفة للصلابات البدنية.
أظهرت الدراسات الحديثة، أنه على الرغم من أن الزبيب يحتوي على نسبة عالية من السكر إلا أنه يحارب البكتيريا في الفم التي تسبب تسوّس الأسنان و أمراض اللثة.
المعلومات الغذائية[عدل]
يحتوي كل 100غ من الزبيب، بحسب وزارة الزراعة الأميركية على المعلومات الغذائية التالية:
  • السعرات الحرارية: 299
  • الدهون: 0.46
  • الكاربوهيدرات: 79.18
  • الألياف: 3.7
  • السكر: 59.19
  • البروتينات: 3.07
مراجع[عدل]
C. D. Wu, J. F. Rivero-Cruz, M. Zhu, B. Su, A. D. Kinghorn (2005). "Antimicrobial Phytochemcals in Thompson Seedless Raisins (Vitis vinifera L.) Inhibit Dental Plaque Bacteria". American Society for Microbiology meeting. June 5-9. Abstract. Abstract
///////////
قس کیشمیش در آذری:
Kişmiş — xüsusi üzüm növündən hazırlanan çərəz. Eləcə də bu üzüm növünün adı.
//////////
قس کیسمس در باسای اندونزی:
Kismis adalah anggur yang dikeringkan dan dapat dimakan langsung atau digunakan dalam masakan. Pada abad ke-11 Masehi tentara salib memperkenalkan kismis di Eropa setelah kembali dari Mediterania. Kismis sangat manis karena memiliki konsentrasi gula yang tinggi, dan jika disimpan lama, gula tersebut akan terkristalisasi di dalamnya. Proses ini dapat menyebabkan kismis menjadi kasar, walaupun tidak berpengaruh bagi penggunaannya. Dekristalisasi kismis dapat dilakukan dengan merendam dalam cairan (alkohol, sari buah, atau air mendidih) sebentar untuk melarutkan gula.
Zabib, yang berasal dari bahasa Arab untuk menyebut kismis, merupakan buah kismis yang kering. Sementara nama kismis dalam bahasa Indonesia berasal dari kata "kishmish" di bahasa Hindi, Urdu, dan Persia.
/////////
قس در عبری با فیلترشکن!
////////////////
قس کیسمیس در باسای جاوی:
Kismis ya iku anggur sing digaringake lan bisa dipangan langsung utawa digunakake ing masakan. Ing abad 11 Masehi tentara salib ngenalake kismis ing Éropah sawise bali saka Mèditerania. Kismis nduwèni rasa legi amarga nduwèni konsentrasi gula sing dhuwur lan umpama disimpen kanthi suwe bisa ngristal. Proses iki bisa ndadekake kismis kasar, ananging ora ngowahi kagunaane. Dekristalisasi kismis bisa kagawe kanthi cara dikum ana ing cairan (alkhohol, sari buah, utawa banyu umub) sedhela sawise gulane ajur. Zabib ya iku kismis sing garing. Zabib iku kalebu tembung basa Arab dene kismis iku jeneng saka basa Indonésia saka tembung kishmish ing basa HindiUrdu, lan Pèrsi.
//////////////
قس مِویج در کردی:
Mewîj (bi soranî: mewîj, mêwij) ji tirî tê hişkkirin û amedekirin. Mewîj bi armanca ku zivistanê werê xwarin tê çêkirin.
/////////
قس ممیج در مازرونی:
مَـمیج یا کشمیش همون انگور هسته که وه ره خاشک هاکرد بائِن. ممیج ِآهن، پتاسیم، کلسیم و ویتامین‌های B عِلاج نَوانه. وه آنتی اکسیدانی خاصیت دانّه.
ممیج ره ۲۰۰۰ سال قبل از میلاد ایران و مصر دله تولید کاردنه و روم دله کسائی که عبادتگائون ره تمیز کاردنه و ورزشکارونی که برنده بینه‌ی ِجایزه بی‌یه.
///////////
قس کورو اوزوم در ترکی استانبولی:
Kuru üzüm, üzümün kurusudur ve kuruyemiş olarak kabul edilmese de onun gibi çiğ tüketildiği gibi, üzüm hoşafı olarak ya da üzümlü keklerde de kullanılır. Rengine göre sarı ve siyah olmak üzere iki temel gruba ayrılır.
///////////
Raisin
From Wikipedia, the free encyclopedia
For other uses, see Raisin (disambiguation).
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/5/5d/Sunmaid-Raisin-Pile.jpg/220px-Sunmaid-Raisin-Pile.jpg
The natural sugars in grapes crystallize during drying.
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/2/2b/Raisins_2.jpg/220px-Raisins_2.jpg
Raisins (Sultanas)
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/0/00/Grape_Rasins_plus_Zante_Currants.jpg/220px-Grape_Rasins_plus_Zante_Currants.jpg
California seedless grape raisins on the left and California Zante currants on the right, along with a metric ruler for scale.
raisin is a dried grape. Raisins are produced in many regions of the world and may be eaten raw or used in cooking, baking, and brewing. In the United KingdomIrelandNew Zealand, and Australia, the word "raisin" is reserved for the dark-colored dried large grape,[1] with "sultana" being a golden-colored dried grape, and "currant" being a dried small Black Corinth seedless[2] grape.[3]
Contents
  [show] 
Etymology[edit]
The word "raisin" dates back to Middle English and is a loanword from Old French; in modern Frenchraisin means "grape", while a dried grape is a raisin sec, or "dry grape". The Old French word, in turn, developed from the Latin word racemus, "a bunch of grapes".[4]
Varieties[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/7/7d/Raisins_01.jpg/220px-Raisins_01.jpg
A variety of raisins from different grapes
Raisin varieties depend on the type of grape used, and are made in a variety of sizes and colors including green, black, brown, blue, purple, and yellow. Seedless varieties include the sultana (the common American type is known as Thompson Seedless in the USA), the Greek currants (black corinthian raisins, Vitis vinifera L. var. Apyrena)[2] and Flame grapes. Raisins are traditionally sun-dried, but may also be water-dipped and artificially dehydrated.
"Golden raisins" are treated with sulfur dioxide after drying to give them their golden color.
Black Corinth or Zante currant are miniature, sometimes seedless[2] raisins that are much darker and have a tart, tangy flavor. They are often called currants. Muscat raisins are large compared to other varieties, and also sweeter.
Several varieties of raisins produced in Asia are available in the West only at ethnic grocers. Monukka grapes are used for some of these.
Nutrition[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/9/94/Taliparamba_grocery.jpg/220px-Taliparamba_grocery.jpg
Raisins sold at Taliparamba, India
Raisins, seedless
Nutritional value per 100 g (3.5 oz)
1,252 kJ (299 kcal)
79.18 g
59.19 g
3.7 g
0.46 g
3.07 g
(9%)
0.106 mg
(10%)
0.125 mg
(5%)
0.766 mg
(2%)
0.095 mg
(13%)
0.174 mg
(1%)
5 μg
(2%)
11.1 mg
(3%)
2.3 mg
(1%)
0.12 mg
(3%)
3.5 μg
(5%)
50 mg
(14%)
1.88 mg
(9%)
32 mg
(14%)
0.299 mg
(14%)
101 mg
(16%)
749 mg
(1%)
11 mg
(2%)
0.22 mg
Other constituents
233.9 µg

·         Units
·         μg = micrograms • mg = milligrams
·         IU = International units
Percentages are roughly approximated using US recommendations for adults.
Source: USDA Nutrient Database
Raisins can contain up to 72% sugars by weight,[5] most of which is fructose and glucose. They also contain about 3% protein and 3.7%–6.8% dietary fiber.[6] Raisins, like prunes and apricots, are also high in certain antioxidants, but have a lower vitamin C content than fresh grapes. Raisins are low in sodium and contain no cholesterol.[7]
Data presented at the American College of Cardiology's 61st Annual Scientific Session in 2012 suggest that, among individuals with mild increases in blood pressure, the routine consumption of raisins (three times a day) may significantly lower blood pressure, especially when compared to eating other common snacks.[8]
Toxicity in pets[edit]
Raisins can cause renal failure in dogs. The cause of this is not known.[9]
Sugars[edit]
Raisins are sweet due to their high concentration of sugars (about 30% fructose and 28% glucose by weight). The sugars can crystallise inside the fruit when stored after a long period, making the dry raisins gritty, but that does not affect their usability. These sugar grains can be dissolved by blanching the fruit in hot water or other liquids.
Grades of raisins in the U.S.[edit]
Grade A
The color is good, and the flavor is characteristic of raisins. These raisins show development characteristics indicative of the fact that they are prepared from well-matured grapes (containing no less than 80% water by weight). The processed raisins contain less than 19% moisture by weight.[10]
Grade B
The color and flavor is reasonably good. These raisins show development characteristics that highlight the fact that the raisins were prepared from reasonably well-matured grapes containing at least 70% water by weight. These raisins also contain less than 19% moisture, by weight.[10]
Grade C
The color and flavor are fairly good. These raisins show development characteristics of raisins prepared from fairly well-matured grapes containing at least 55% water by weight. These raisins also contain less than 19% moisture, by weight.[10]
Substandard
Raisins that fail to meet the standards of grade C.
Raisin production[edit]
Raisins are produced commercially by drying harvested grape berries. For a grape berry to dry, water inside the grape must be removed completely from the interior of the cells onto the surface of the grape where the water droplets can evaporate.[11] However, this diffusion process is very difficult because the grape skin contains wax in its cuticle, which prevents the water from passing through.[11] In addition to this, the physical and chemical mechanisms located on the outer layers of the grape are adapted to prevent water loss.[12]
The three steps to commercial raisin production include pre-treatment, drying, and post-drying processes.[11]
Pre-treatment[edit]
Pre-treatment is a necessary step in raisin production to ensure the increased rate of water removal during the drying process.[11] A faster water removal rate decreases the rate of browning and helps to produce more desirable raisins.[11] The historical method of completing this process was developed in the Mediterranean and Asia Minor areas by using a dry emulsion cold dip made of potassium carbonate and ethyl esters of fatty acids.[12] This dip was shown to increase the rate of water loss by two- to three-fold.[12] Recently, new methods have been developed such as exposing the grapes to oil emulsions or dilute alkaline solutions. These methods can encourage water transfer to the outer surface of grapes which helps to increase the efficiency of the drying process.[11]
Drying[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/42/Chunche.jpg/220px-Chunche.jpg
Chunche, ventilated sheds for drying grapes into raisins in Xinjiang
The three types of drying methods are: sun drying, shade drying, and mechanical drying.[11] Sun drying is an inexpensive process; however, environmental contamination, insect infections, and microbial deterioration can occur and the resulting raisins are often of low quality. Additionally, sun drying is a very slow process and may not produce the most desirable raisins.[11] Mechanical drying can be done in a safer and more controlled environment where rapid drying is guaranteed. One type of mechanical drying is to use microwave heating. Water molecules in the grapes absorb microwave energy resulting in rapid evaporation. Microwave heating often produces puffy raisins.[11]
Post-drying processes[edit]
After the drying process is complete, raisins are sent to processing plants where they are cleaned with water to remove any foreign objects that may have become embedded during the drying process.[11] Stems and off-grade raisins are also removed. The washing process may cause rehydration, so another drying step is completed after washing to ensure that the added moisture has been removed.[11]
All steps in the production of raisins are very important in determining the quality of raisins. Sometimes, sulfur dioxide is applied to raisins after the pre treatment step and before drying to decrease the rate of browning caused by the reaction between polyphenol oxidase and phenolic compounds. Sulfur dioxide also helps to preserve flavour and prevent the loss of certain vitamins during the drying process.[12]
Nutrition and health[edit]
Raisins are rich in dietary fiber, carbohydrates with a low glycemic index, and minerals like copper and iron, with a low fat content. Raisins are often recommended as a snack for weight control because they help the control of glucose, the good functioning of the digestive system and the regulation of blood pressure.[13] Replacing unhealthy snacks with raisins as a dietary habit has shown positive benefits in patients with type 2 diabetes, including reduced diastolic blood pressure and increased levels of plasma antioxidants.[14] Corinthian raisins are a moderate glycemic index fruit that can be consumed in small amounts even by diabetic patients instead of sweets.[15] Antioxidants in Greek raisins may reduce the risk for malignancies in the stomach and colon.[16]
See also[edit]
·         iconFood portal
·         List of dried foods
·         Raisin cake
·         Snap-dragon, a Victorian parlour game that involved raisins being plucked from a bowl of burning brandy.
·         Sun-Maid, a popular brand of raisins available in North America and the United Kingdom.
·         The chocolate-covered raisin, a candy made by coating the dried fruit in chocolate.
References[edit]
1.     Jump up^ Dom Costello. "Kew Gardens explanation". Kew.org. Retrieved 16 January 2013.
2.     Jump up to:a b c Chiou, Antonia; Panagopoulou, Eirini A.; Gatzali, Fotini; De Marchi, Stephania; Karathanos, Vaios T. (2014). "Anthocyanins content and antioxidant capacity of Corinthian currants (Vitis vinifera L., var. Apyrena)". Food Chemistry. 146: 157–65. doi:10.1016/j.foodchem.2013.09.062PMID 24176327.
3.     Jump up^ The Oxford English Dictionary entry at "currant" = "raisins of Corauntz n." (also called "raisins of Corinth")
4.     Jump up^ Harper, Douglas. "raisin"Online Etymology Dictionary.
5.     Jump up^ Albert Julius Winkler. General viticultureUniversity of California Press, 1962, p. 645. ISBN 978-0-520-02591-2
6.     Jump up^ "USDA NDB Raisins". USDA. Retrieved 20 April 2013.
7.     Jump up^ "Nutrition Experts & Dietitians » California Raisins – The Wise Choice". Calraisins.org. 22 February 1999. Retrieved 16 January 2013.
8.     Jump up^ Bays, Harold E.; Schmitz, Kathy; Christian, Amber; Ritchey, Michelle; Anderson, James (2012). "Raisins And Blood Pressure: A Randomized, Controlled Trial". Journal of the American College of Cardiology. 59 (13): E1721. doi:10.1016/S0735-1097(12)61722-7Lay summary – ScienceDaily (March 26, 2012).
10.  Jump up to:a b c "United States Standards for Grades of Processed Raisins" (PDF). United States Department of Agriculture. 1 December 1978.
11.  Jump up to:a b c d e f g h i j k Esmaiili, M.; Sotudeh-Gharebagh, R.; Cronin, K.; Mousavi, M. A. E.; Rezazadeh, G. (2007). "Grape Drying: A Review". Food Reviews International. 23 (3): 257. doi:10.1080/87559120701418335.
12.  Jump up to:a b c d Christensen, L.P., and Peacock, W.L. (20 April 2013) "The Raisin Drying Process"Raisin Production Manual, University of California.
13.  Jump up^ Kanellos, P. T.; Kaliora, A. C.; Gioxari, A.; Christopoulou, G. O.; Kalogeropoulos, N.; Karathanos, V. T. (2013). "Absorption and Bioavailability of Antioxidant Phytochemicals and Increase of Serum Oxidation Resistance in Healthy Subjects Following Supplementation with Raisins". Plant Foods for Human Nutrition. 68 (4): 411–5. doi:10.1007/s11130-013-0389-2PMID 24114059.
14.  Jump up^ Kanellos, P.T.; Kaliora, A.C.; Tentolouris, N.K.; Argiana, V.; Perrea, D.; Kalogeropoulos, N.; Kountouri, A.M.; Karathanos, V.T. (2014). "A pilot, randomized controlled trial to examine the health outcomes of raisin consumption in patients with diabetes". Nutrition. 30 (3): 358–64. doi:10.1016/j.nut.2013.07.020PMID 24262513.
15.  Jump up^ Kanellos, Panagiotis T.; Kaliora, Andriana C.; Liaskos, Christos; Tentolouris, Nikolaos K.; Perrea, Despina; Karathanos, Vaios T. (2013). "A Study of Glycemic Response to Corinthian Raisins in Healthy Subjects and in Type 2 Diabetes Mellitus Patients". Plant Foods for Human Nutrition. 68 (2): 145–8. doi:10.1007/s11130-013-0348-yPMID 23564595.
16.  Jump up^ Kountouri, Aggeliki M.; Gioxari, Aristea; Karvela, Evangelia; Kaliora, Andriana C.; Karvelas, Michalis; Karathanos, Vaios T. (2013). "Chemopreventive properties of raisins originating from Greece in colon cancer cells". Food & Function. 4 (3): 366–72. doi:10.1039/c2fo30259dPMID 23211994.
Further reading[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/0/06/Wiktionary-logo-v2.svg/40px-Wiktionary-logo-v2.svg.png
Look up raisin in Wiktionary, the free dictionary.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/30px-Commons-logo.svg.png
Wikimedia Commons has media related to Raisin.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/4c/Wikisource-logo.svg/38px-Wikisource-logo.svg.png
Wikisource has the text of the 1911 Encyclopædia Britannica article Raisin.
·         C. D. Wu; J. F. Rivero-Cruz; M. Zhu; B. Su; A. D. Kinghorn (2005). "Antimicrobial Phytochemicals in Thompson Seedless Raisins (Vitis vinifera L.) Inhibit Dental Plaque Bacteria". American Society for Microbiology meeting. 5–9 June. Atlanta.
·         GND4178470-4
·         NKCph386348
·         Raisins

·         Berries