اجاص . [ اِج ْ جا ] (ع اِ) آلو. آلوی سیاه
. آلوی بخارائی . آلوچه . (داود ضریر انطاکی ). زردآلو. میوه ای است خوش ترش ، و از
آن آش می پزند. اجاصة یکی . و این لغت عجمی است در عرب مستعمل شده ، زیرا که جیم و
صاد در لغات عرب با هم جمع نشود. (منتهی الارب ). مولف اختیارات بدیعی آرد: اجاص دو
نوع است سیاه و سفید. سیاه را عیون البقر خوانند و سفید را شاهلوج و صفت آن گفته شود
و سیاه را بپارسی آلوی سیاه خوانند بهترین آن بود که بغایت خود رسیده بود و بزرگ و
شیرین باشد و طبیعت آن سرد است در اول ِ درجه
دویم و تر است در آخر آن و طبع را براند، خاصه اگر آب وی صاف کنند و نبات و
ترنجبین در آن حل کنند، بدرستی که مسهل صفراء است . و تشنگی بنشاند و حرارت دل ساکن
کند اما مرخی معده بود و مولّد خلطی مائی و دفع مضرت وی به گلقند کنند و گویند مضر
است به سر و مصلح وی عنّاب است و صاحب تقویم گویدمرخی معده بود و مبرد آن و مصلح آن
گلنگبین بود یا عسل . و گویند بدل وی تمر هندی است . و حکیم مومن در تحفه آورده است
: اجاص بفارسی آلوی بخارا نامند اگرچه شامل اقسام آلوی زرد و سیاه و آلوچه و آلوی ترش
جنگلی و شاه لوج و آلوی سرخ است و مراد از او، آلوی سیاه بزرگ است . در اول سرد و در
دوم تر و ملین و مزلق و مسهل صفرای رقیق و مسکن حرارت دل و قی صفراوی و تشنگی و جهت
تبهای حارّه و صداع حارّ و خارش بدن نافع و طبیخ نیم رطل او در دو رطل آب که بنصف رسد
با قدری شکر مسهل خوبی و بی اذیت است و موافق سینه و مثل سایر ترشیها مضرّ سعال نیست
. و نقوع او مرطب معده و جهت قی و غثیان حارّه مفید و غرغره به طبیخ برگ و بیخ اوجهت ورم لهاة و منع نزلات دماغی
و ورم لوزتین و تقویت بن دندان و آشامیدن او جهت رفع کرم معده و ضماد برگ او با سرکه
جهت کشتن کرم امعا، مجرب . و مضرّ دماغ و مصلحش عناب و مضرّ معده و مصلحش گلقند. و
در مبرودین مصطکی و کندر و عسل و قدر شربتش تا نیم رطل و بدلش تمر هندی و آلوی صحرائی
و جنگلی . و مجفف و مطبوخ او در گلاب قابض طبع. و صمغ آلو گرم تر از صمغ عربی و یبوست
آن کمتر از آن و مفتت حصاة و جهت سرفه نافع. و اکتحال او جهت حدّت بصر و ضماد او با
سرکه جهت قوبا و جوشش بدن اطفال مفید. و رب ّ او سرد و تر و ملین طبع و مسکن تشنگی
و در تبهای حارّه و التهاب مواد و سایر آثار مثل آب اوست - انتهی . || امرود.
///////////////
اجاص
بکسر همزه و فتح جیم مشدده و الف و صاد مهمله
ماهیت آن
ثمریست مشهور و معروف بسریانی جاسا اکاما و سنک بادکوکا
فیلون و بلغت رومی و مسقینون و اهل مغرب و اندلس ترش آن را عین البقر و بفارسی آلو
نامند و آن اصناف و الوان و بستانی و کوهی می باشد و بستانی آن اصناف و الوان می
باشد صنفی سیاه و بسیار بزرک و از مطلق آن مراد آن است و صنفی زرد و این بزرک و
کوچک نیز می باشد و بیونانی این را ادرک و بفارسی آلوچه نامند که مصغر آلو باشد و
این نازکتر است و سردتر و لطیفتر اصناف آن است و سفید آن را در عراق شاهلوج خوانند
یعنی شاه آلو و آلوچۀ سلطانی و صنفی سرخ و صنفی از سرخ آن بسیار ترش می باشد و سرد
است قائم مقام تمر هندی در تطفیه و ترقیق مواد و آن را کشیه نامند و چون خشک کردد
سیاه و ازرق شود و صنف کوهی آن کوچک و بسیار ترش می باشد و شیرین نمی کردد و باقوت
قابضه و درخت آن کوچکتر از بستانی است و اجاص چون مطلق مذکور شود مراد از ان آلوی
زرد بخارائی است که تازۀ آن زرد کهربائی شفاف میخوش نیکو طعم می باشد و بهترین
اصناف اماکن دیکر است و در خراسان می شود و بس و آنچه جاهای دیکر می شود مانند آن
نیست و بعد از ان آلوی سیاه فارسی است که بعربی مشهور بقلوب الدجج یعنی دل ماکیان
است و نوعی از ان طبری است که آن را نیشو کویند و درد مشق نوعی آلوئی می شود که
برومی آن را فقومیلاس نامند و این نوع قابض بود
ص: 201
طبیعت سیاه
بکمال رسیدۀ صادق الحلاوه آن سرد در اول و تر در دوم و مز
یعنی زرد میخوش آن سرد در وسط دوم و تر در آخر آن و آنچه لحمی و پوست آن نازک و
طعم آن اندک مائل بتلخی باشد با اندک قوت قابضه است و بالجمله برودت ترش آن زیاده
از شیرین آن است و نارس ترش آن سرد در وسط دوم و تر در آخر آن برک آن سرد در اول و
خشک و با قوت قابضه
افعال
و خواص و منافع آن
قلیل الغذا و ملین و مزلق خصوص تازۀ آن بسبب لزوجت و
رطوبتی که دارد و چون قبل از طعام بخورند صداع حار و تپهای صفراوی را مفید و مطفی
حدت صفرا و قئ صفراوی و تشنکی و حرارت دل و حدت و التهاب آن و خارش بدن و مسهل
صفرای رقیق و دافع غثیان صفراوی است خصوص میخوش و ترش آن درین امور و شیرین آن در
تلیین و ارخا و اطلاق بطن بیشتر و بسا باشد که ترش آن اطلاق بطن نماید بسبب قوت
تقطیع و تلطیف زیرا که اشیای حامضه مقطعۀ ملطفه هرکاه در معده و امعا فضولی یابند
آن را تلطیف و تقطیع نموده دفع می نمایند و الا موجب قبض و حبس می کردند با آنکه
معده و امعا پاک از فضول نادر است پس آلوی سیاه از ان جهت و بسبب لزوجت و رطوبتی
که دارد تلیین بطن می نماید و مسهل است و آنچه کوچک و صلب و قابض باشد بد است
خوردن آن بجهت آنکه غیر لذیذ و ملین و مطلق نیست و ماء العسل
ص: 202
١٠٧معین است بر اطلاق آن و دفع ضرر آن از
معدۀ سرد و سزاوار آن است که مطحول تناول نماید آن را پیش از طعام و تا منحدر
نکردد مبادرت بخوردن طعام ننماید و آلوی خشک را چون بپزند با آب و صافی نموده با
ترنجبین و یا عسل و یا شکر بیاشامند ابلغ است در تلیین طبیعت و آلوی سفید بطئ
الهضم است و مسهل نیست مانند ترش و میخوش و خوردن آن بعنوان تفکه انسب نه بطریق دوا
و علاج و آلوی کوهی که رنک بعضی از ان سرخ بود و ترش و آن را می پزند و بدست
مالیده می کذارند تا زمانی که غلیظ و بسرحد انعقاد رسد و از ان قرصها ساخته بشکل
کردۀ نان تنک و بشهرها نقل می نمایند جهت اصلاح اغذیه و مزورات ببیماران بکار آید
و اجاص بری مضر است بمعده و موجب حبس و عقل بطن است چون با کلاب یا طلا جوش دهند و
شکوفۀ آن را چون بخایند قطع مواد نازله نماید و ضماد آن بر سر جهت صداع حار نافع
و غرغره
و مضمضه بطبیخ برک و بیخ آن جهت منع نزلات دماغی و ورم
لوزتین و نهاه و تقویت لثه آشامیدن آن جهت رفع کرم معده و ضماد برک آن با سرکه
بزیر ناف جهت کشتن کرم امعا مجرب مضر است بدماغ مصلح آن عناب و بمعده مصلح آن
کلقند و در مبرودین مصطکی و کندر و ماء العسل مقدار شربت آن تا نیم رطل بدل آن تمر
هندی و صمغ آن را که صمغ فارسی نامند کرم تر از صمغ عربی و یبوستش کمتر از ان و
سرفه را نافع و مفتت حصاه و ملحم قروح و اکتحال آن جهت حدت بصر و ضماد آن با سرکه
جهت قوبا و جوشش بدن اطفال مفید است و اجاصیه و آش اجاص و رب و سکنجبین و شراب و
طبیخ و مربا و مزوره و مطبوخ و معجون و نقوعات آن در قرابادین ذکر یافت.
ص: 203
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
Prunus domestica
From Wikipedia, the free encyclopedia
|
Prunus
domestica (sometimes
referred to as Prunus × domestica) is a species of flowering plant in thefamily Rosaceae. A deciduous tree, it includes many
varieties of the fruit trees known as plums in English, though
not all plums belong to this species. The greengages and damsons also belong to
subspecies of P. domestica.
Its
hybrid parentage is believed to be Prunus spinosa and Prunus cerasifera.[2] This is the most
commonly grown plum at least in Europe, and most prunes (dried plums) are
made from fruits of this species.
Contents
A Prunus domestica with
its first flowers, here at the end of February
Typically
it forms a large shrub or a small tree. It may be somewhat thorny, with white
blossom, borne in early spring. The oval or spherical fruit varies in size, but
can be up to 8 cm across, and is usually sweet (dessert plum), though some
varieties are sour and require cooking with sugar to make them palatable. Like
all Prunusfruits, it contains a single large seed, usually called a
stone, which is discarded when eating.[3]
Plums
are grown commercially in orchards, but modern rootstocks, together with
self-fertile strains, training and pruning methods, allow single plums to be
grown in relatively small spaces. Their early flowering and fruiting means that
they require a sheltered spot away from frosts and cold winds.[3]
Various cultivars of plums with number
labels - Imperial Gage (1), Damson (2), Lombard (3), Maynard (4) and Yellow Egg
(5)
Numerous cultivars have been selected
for garden use. The following have gained the Royal Horticultural Society's Award of Garden Merit:-
Greengages
Mirabelle plum
The
European Garden Flora recognises three subspecies, though scientific studies
favor a more fine-grained separation:
·
P. domestica ssp. insititia – damsons and bullaces, krieche, kroosjes, perdrigon and
other European varieties
·
P. domestica ssp. italica –
gages (greengages, round plums etc.;
including sspp. claudiana and rotunda)
|
The
subspecies cross easily, so that numerous intermediate forms can be found:
their sweetness and tartness may vary, their colors varying from bluish purple,
to red, orange, yellow or light green.
2.
Jump up^ Khanizadeh, S.;
Cousineau, J. (2000). Our Plums/Les Pruniers de chez nous. Agriculture and
Agri-Food Canada/Agriculteur et Agroalimentaire Canada. ISBN 0-660-61568-1.
3.
^ Jump up to:a b Klein, Carol
(2009). Grow your own fruit. United Kingdom: Mitchell Beazley.
p. 224. ISBN 9781845334345.
·
European Garden Flora;
vol. IV; 1995.
Media related to Prunus domestica at Wikimedia
Commons Data related to Prunus domestica at Wikispecies
|
&&&&&&&&&&
احریض . [ اِ ] (ع اِ) گل رنگ . کافشه
. گل کاغاله . گل کاچیره . کازیره . کاجیره . (مهذب الاسماء). کاژیره . عُصفُر. بهرم
. بهرمان . مریق . نقد. زعفران ِ بدل و با آن زعفران را غش کنند. در اختیارات بدیعی
آمده : احریض بهرم و بهرمان است و خربع و عصفر و مریق و نقد نیز گویند و در عصفر گفته
شود. در برهان قاطع آمده : احریض داروئی است که کلف را زایل کند وبصفاهانی گل کافشه
و بعربی عصفر خوانند. حکیم مومن در تحفه آورده : اِحریض ، بفارسی گل کافشه و رنگ زعفران
و بلغت دیلمی کاجیره نامند. بستانی او در دوم گرم و در اول خشک و برّی ،در سیم گرم
و قوتش تا سه سال باقی میماند. منضج و با قوه
قابضه و محرک باه و منوّم و محلل و مقوی جگر و گدازنده خون منجمد مطلقا و ضماد او با عسل جهت قوبا و با
ماست بر مثانه جهت احتباس بول مجرّب و طلاء او با عسل جهت بهق و برص و قلاع اطفال و
با سرکه جهت خارش بدن و اورام حارّه و باد سرخ و ورم جگر مفید و مضر سپرز و مصدع و
مبخر و مفسد معده و مصلحش عسل و قدر شربتش یک مثقال و چون با گوشت بجوشانند باعث زود
مهرّا شدن او و لذاذت اطعمه میشود. ضریر انطاکی نیز احریض را عصفر گفته است . (تذکره اولی الالباب ص 40).
///////////////
اِحریض
بکسر اول و سکون حای مهمله و کسر رای مهمله و سکون یای
مثناه تحتانیه و ضاد معجمه بفارسی کل کافشه و کل خنق و رنک زعفران و بلغت دیلمی
کاجیره و بهندی کسم کاپهول نامند
ماهیت
آن معروف و در اکثر بلدان کثیر الوجود بری و بستانی می
باشد طبیعت بری آن در سوم کرم و در دوم خشک و بستانی آن در دوم کرم و در اول خشک و
قوت آن تا سه سال باقی می ماند
افعال و خواص آن
منضج و محلل و با قوت قابضه و منوم و مقوی کبد و کدازندۀ
خون منجمد مطلقا و ضماد آن با حنا بر کف دست و پا جهت قلت بروز آبله قبل از بروز و
مجفف عوارض آن و با عسل جهت قوبا و با ماست بر مثانه جهت احتباس بول مجرب و طلای
آن با عسل جهت بهق و برص و قلاع اطفال و یا سرکه جهت خارش بدن و اورام حاره و باد
سرخ و ورم جکر مفید المضار مبخر و مصدع و مضر سپرز و مفسد معده مصلح آن عسل مقدار
شربت آن یک مثقال الخواص چون با کوشت طبخ نمایند باعث زود مُهَّرا* شدن و لذت
اطعمه است.
* مهرا. [ م ُ هََ رْ را ] (از ع ، ص ) مُهَرَّاء. نعت مفعولی از
مصدر تهرئة به معنی نیک پختن گوشت و جز آن . (منتهی الارب ). نیک پخته و مضمحل گردیده
. (جهانگیری ) (برهان ). نیک پخته شده ، ای (یعنی ) چیزی که در آب به گرمی آتش خوب
پخته شده ملایم گردد. (غیاث ). گوشت نرم پخته که از استخوان جدا شده باشد. مثل هریسه
شده (گوشت ). مُهَرَّاء. (مهذب الاسماء) :
گشته ز انگشت آفرازه
دوزخ
نیمه تن او کباب و نیمه مهرا.
سوزنی .
و رجوع به مهراء شود.
- مهرا شدن ؛ نیک پخته شدن گوشت . هریسه شدن : اصلاح او [
گوشت گاو کوهی ] آن است که بپزند چندانکه مهرا شود... (ذخیره خوارزمشاهی ). پاکیزه به آتش نرم می باید پخت تا
مهرا شود و گوشت ازاستخوان جدا گردد. (ذخیره
خوارزمشاهی ). انجیر خشک را بپزند تا مهرا شود و آب او میدهند. (ذخیره خوارزمشاهی ).
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&&
احیون . [ ] (از یونانی ، اِ) در برهان قاطع این کلمه اخبون و اخیون آمده
ولی در تحفه حکیم مومن تصریح شده که بحاء مهمله
است . و آن کلمه یونانی و بمعنی راس الافعی
است و ثمر گیاهی است شبیه بسر افعی وبی ساق و نبات او خشن و باریک و برگش از برگ ابوخلساو
کاهو ریزه تر با رطوبتی که بدست چسبد و خاردار و مزغب است و شاخهای او بسیار و مایل
بسفیدی و ریزه و از دو جانب او برگ میروید و برگش باریک و ریزه و گلش بنفش و ثمرش شبیه
بسر افعی و بیخش بقدر انگشت و مایل بسیاهی و باریک و دراز. در دوم گرم و در اول تر
و مفتت حصاة و مدرّ بول و حیض و شیر و عرق و بیخ او مقاوم جمیع سموم حیوانی خصوصاً
افعی چون با شراب بنوشندو اگر با شراب و چیزهای مناسب بیاشامند گویند جهت درد کمر مجرب
است و مورث خارش و جوشش و مصلحش شیر و قدر شربتش تا دو مثقال و بدلش دانه ترنج است . (تحفه حکیم مومن ). مصحف اخیون* . و
رجوع به اخیون و بتذکره ضریر انطاکی ص 40 شود.
* اخیون
. [ اَخ ْ ] (از یونانی ، اِ) راس الافعی خوانند و آن نباتی است مشابه به راس الافعی
و بیخ آن از انگشت باریکتر بود و برنگ سیاه بود و خوردن آن گزیدگی جانوران را نافع
بود و اگر پیش از گزیدگی بیاشامند اگر بگزد هیچ مضرت به وی نرسد و اگر بیخ آن با شراب
بیاشامند درد پشت ساکن گرداند. (اختیارات بدیعی ). احیون . اَخبون .
//////////
احیون
بفتح همزه و سکون حای مهمله و بخای معجمه نیز آمده و ضم
یای مثناه تحتانیه و سکون واو و نون در آخر لغت یونانی است بمعنی سر افعی
ماهیت آن
ثمر کیاهی است ثمنشی شبیۀ بسر افعی و بی ساق و نبات آن
خشن و شاخهای آن کوچک و باریک و مزغب و خاردار مائل بسفیدی و از هر دو طرف آن
برکهای ریزه باریک راست شبیه ببرک ابو خلسا و کاهو و ریزه تر از ان با رطوبتی لزج
که بدست بچسپد و نزدیک برکهای کل بنفشی و ثمر آن شبیه بسر افعی و بیخ آن بمقدار
انکشتی مائل بسیاهی و دراز
ص: 20
طبیعت آن
کرم در اول و تر در دوم
افعال و خواص آن
مدر بول و حیض و شیر و عرق و بیخ آن مقاوم جمیع سموم
حیوانی خصوص افعی چون با شراب بنوشند و اکر با شراب و چیزهای مناسب بیاشامند کویند
جهت درد کمر مجرب است مورث خارش و جوشش بدن مصلح آن شیر است.
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
احیون (احسون)
راس الافعی خوانند و بیخ آن از انگشت باریکتر
بود و برنگ سیاه بود و منفعت وی آنست که چون با شراب بیاشامند گزندگی مجموع جانوران
را نافع بود و اگر پیش از گزندگی بیاشامند بگزد هیچ زیان نرسد و بیخ آن و ثمر و ورق
آن مجموع خاصیت دارند و اگر بیخ آن با شیر بیاشامند درد پشت ساکن کند
صاحب مخزن الادویه احیون را ثمر گیاهی
میداند که این ثمر شبیه بسر افعی است
اختیارات بدیعی
&&&&&&&&
اخثاء البقر
بفتح همزه و سکون خای معجمه و فتح ثای مثلثه و الف و همزه
بفارسی سرکین کاو و بهندی تر و تازۀ آن را کوبر
١٠٨و خشک آن را کویتهه و اپله نیز نامند
طبیعت آن
در آخر اول کرم و در دوم خشک
افعال و خواص آن
محلل و جاذب و حابس دم و رافع الم کزیدن هوام و اخراج
کنندۀ خار و پیکان و جهت قوبا و داء الثعلب و سعفه مجرب قطور آب افشردۀ سرکین تازۀ
کوسالۀ ماده در بینی جهت حبس رعاف و ضماد سرکین تازۀ آن بر پیشانی و طلای سوختۀ آن
با سرکه بر پیشانی بدستور و همچنین نفوخ سوختۀ آن در بینی قاطع رعاف و قطور سائیدۀ
بسیار نرم آن با روغن بادام تلخ و شراب جهت رفع الم و ضربان کوش بسیار مفید و ضماد
تازۀ کرماکرم آن جهت ورم جراحات حادث از کارد و امثال آن و قطع سیلان خون و
برآمدکی رحم و اندمال جراحات و درد مفاصل و عرق النسا و رفع الم کزیدن هوام و وثی
و با آرد جو جهت جوششها و با سرکه جهت ورم حار و خنازیر و اورام صلبه و ثؤلول و
کزیدن زنبور و درد ورم زانو و با عسل جهت اورام بارده و با بابونه و کبریت و امثال
آن جهت استسقا و با زعفران جهت کشودن خراج و با باقلا جهت ورم پستان و با آب اسقیل
جهت قوبا و سعفه و داء الثعلب مجرب و تکرار ضماد پختۀ آن در روغن زیتون و کذاشتن
آن بر بدن تا خشک کردد خار و پیکان و امثال آن را بیرون آورد و ضماد آن بزیر ناف
زنان جهت اخراج جنین مرده و چون مدتی بکذارند باعث قتل جنین زنده کردد و بر پشت
زهار و تهیکاه جهت رفع قولنج و رمی و ریحی سریع الاثر و بر مقعده جهت درد و ورم آن
و با روغن جهت نقرس و بخور آن جهت عسر ولادت و روغن آن جهت قوبا و جرب رطب نافع و
در مرکبات در ادهان ذکر یافت.
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&
اخینوس . [ اَ ] (از یونانی ، اِ) اخیروس است . (تحفه حکیم مومن ). گندم خودرو باشد و بعضی گویند نباتی
است که در نزدیک آبهای روان و ایستاده روید. ثمر وی دراز و سیاه و کوچک باشد و آنرا
در داروهای چشم و داروهای گوش بکار برند نافع باشد. (برهان قاطع). اخیروس و خرونیه
[ کذا ] خودرو است . بعضی گویند آن گندم ناکشته است که در صحرا روید. آنچه محقق است
نباتی است که نزدیک آبهای روان وآبهای ایستاده روید و ثمری سیاه کوچک دارد و گلی سفید
و دانه وی در داروهای چشم و گوش استعمال کنند
و اگر دو درم دانه وی با چهار درم عسل بیامیزند
و در چشم کشند قطع سیلان رطوبت از چشم بکند و اگر عصاره وی با گوگرد و نطرون بیامیزند و در گوش چکانند درد
گوش ساکن گرداند. (اختیارات بدیعی ). بفارسی خردینه [ کذا ] گویند، بیخ نباتی است سیاه
پوست مثل کنول در تالابها روید. (موید الفضلاء). و رجوع به اخیروس* شود.
* اخیروس
. [ اَ ] (از یونانی ، اِ) اخینوس . گندم بیابانی که کشت و درو نشود. نباتیست غیر گندم
صحرائی . منبت او کنار آبها شبیه بگیاه ارزن و ثمرش سیاه و ریز و گلش سفید و ثمرش در
ادویه چشم و گوش مستعمل و با قوت مجففه و محلله
و قابضه است . (تحفه حکیم مومن ). گندم دشتی
یعنی گندم خودروی را گویند. عصاره آنرا با
گوگرد و نطرون بیامیزند و در گوش چکانند درد گوش را نافع باشد. (برهان ). گندم دشتی
آنکه از زمین بغیر زراعت روید و کشتن و درویدن او را معتاد نباشد. (موید الفضلاء).
و رجوع به اخینوس شود.
//////////////
اخنینوس. اخیروس گویند و آن را خردینه و خردر گویند و بعضی
گویند که آن گندم ناکشته است که در صحراها روید و آنچه محقق است نباتیست که در نزدیک
آبهای روان و آبهای ایستاده روید و ثمری سیاه و کوچک دارد و گلی سفید و دانه وی در
داروی چشم و گوش استعمال کنند و اگر دانه وی مقدار دو درم یا چهار درم با عسل بیامیزند
و در چشم کشند قطع سیلان رطوبت از چشم بکند و اگر عصاره وی با گوگرد و نطرون بیامیزند
و در گوش چکانند درد گوش ساکن کند.
اختیارات بدیعی
////////////
اخنینوس
بفتح همزه و سکون خای معجمه و کسر نون و سکون یای مثناه
تحتانیه و ضم نون و سکون واو و سین مهمله در آخر
ماهیت آن
نباتی است که منبت آن نزدیک نهرها و چشمه ها و برک آن
شبیه ببرک بادروج و از ان کوچکتر و بالای آن شکافته و شاخهای آن ببلندی یک شبر و
کل آن سفید و شاخ و برک آن مملو از رطوبت و ثمر آن سیاه و کوچک و با قوت قابضه
افعال و خواص آن
مانع مواد محتبسۀ متجلبه و با قوت مجففه و چون پنج درهم
ثمر آن را نرم کوفته و پیخته و با عسل چهار درم سرشته در چشم کشند سیلان رطوبات آن
را قطع نماید و عصارۀ آن را چون با کبریت و نطرون مخلوط نموده در کوش بچکانند وجع
آن را ساکن کند.
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&&
اخرساج
بفتح همزه و فتح خای معجمه و سکون رای مهمله و فتح سین
مهمله و الف و جیم در آخر
ماهیت آن
شجریست که در بلدان حاره و در مواضع خشک می روید و بلندی
آن بمقدار یک قامت و اندکی زیاده و چوب آن مانند چوب انجیر و رخو و مجوف و برک آن
نیز مانند انجیر و از ان اندک بزرک تر و املس طعم آن شیرین تفه و در ثمر آن تخمی
است نازک که چون بخایند خائیده شود و چون بخورند جشا آورد و بکزد فم معده را و بر
شاخ و بر بیخ آن عنکبوتان صغار متولد کردند و بپوشند آن را بغشای سفیدی نازک چون
آن غشا را دور نمایند آن عنکبوتان براه آیند و ازین جهت نفوس اکثر مردمان از خوردن
آن متنفر می باشد
ص: 20
افعال و خواص آن
چون ثمر و برک آن را در آب جوش دهند و بریزند بر اعضای
ضربان آن را ساکن کرداند و خاکستر آن را چون با سرکه بر جراحات و جرب و دمامیل و
بثور مکرر طلا نمایند زائل سازد و جراحات را التیام دهد.
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
اخرساج:
الفلاحة النبطیة: هی شجیرة تنبت فی البلدان
الحارة و المواضع القشفة الیابسة و هی ترتفع کقامة الرجل الطویل و خشبها کخشب التین
رخو أجوف و ورقها کورق التین و أکبر بقلیل، و له طعم عذب تفه أملس، و لیس له نوی إلا
شیء یمضغ إذا مضغ، و إذا أکلت جشت و طیبت فم المعدة، و یتولد عن أغصان هذه الشجرة
و أصولها عناکب صغار قصار مغشاة بغشاء أبیض إذا أزیل عنها الغشاء دبت فتنفر لأجل هذه
العناکب نفوس کثیر من الناس عن أکل ثمرها و طبیخ الثمر و الورق إذا صب علی النقرس سکن
الضربان و رمادها إذا بل بالخل و طلی علی الجراحات و الجرب و الدمامیل و البثور و کرر
علیها أزالها.
الجامع لمفردات الأدویة و الأغذیة
/////////////
اخیروس . [ اَ ] (از یونانی ، اِ) اخینوس . گندم بیابانی که کشت و درو
نشود. نباتیست غیر گندم صحرائی . منبت او کنار آبها شبیه بگیاه ارزن و ثمرش سیاه و
ریز و گلش سفید و ثمرش در ادویه چشم و گوش
مستعمل و با قوت مجففه و محلله و قابضه است . (تحفه حکیم مومن ). گندم دشتی یعنی گندم خودروی را گویند.
عصاره آنرا با گوگرد و نطرون بیامیزند و در
گوش چکانند درد گوش را نافع باشد. (برهان ). گندم دشتی آنکه از زمین بغیر زراعت روید
و کشتن و درویدن او را معتاد نباشد. (موید الفضلاء). و رجوع به اخینوس شود.
/////////////
اخیروس
بفتح همزه و کسر خای معجمه و سکون یای مثناه تحتانیه و ضم
رای مهمله و سکون واو و سین مهمله در آخر
ماهیت آن
نباتی است غیر کندم صحرائی منبت آن کنار آبها شبیه بکیاه
ارزن و ثمر آن سیاه و ریزه و کل آن سفید و ثمر آن در ادویۀ چشم و کوش مستعمل و با
قوت مجففه و محلله و قابضه است.
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
أخیروس:
هو الحنطة البریة التی لا تزرع و لا تحصد.
بحر الجواهر