۱۳۹۵ تیر ۲۹, سه‌شنبه

سُعد، سُعد کوفی، صباح الخیر، مشک زمین، حب الزلم، سُعد هندی، تپلاق/توبولاق، اُسکتور/اُسکُتو، قیوفاروس، خربند، طبرغاک، تپلاق/طبلاخ، متیره، سعدا، یسبرون، لونقوارازنجی، حب الزلم

اسکتو. [ اُ ک ُ ] (اِ) بلغت تنکابن سُعْد*است و گرههای ریشه ٔ گیاهی را نیز به این اسم خوانند. و آن مدور و بسیار لذیذ و شیرین و بقدر نخودی میباشد و برگش باریکتر از برگ کراث است و زیاده بر سه عدد نمی باشد و بی ثمر و بی گل و در ریگزارهای حریم آبها میروید. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به سُعْد شود.
* سعد. [ س ُ ] (ع اِ) دوایی است . که آن را به ترکی تپلاق گویند و بهترین آن کوفی است . (برهان ). بیخ نباتی است که به هندی ناگرموتها گویند. (آنندراج ) (غیاث ). مشک زیرزمین . (زمخشری ). نباتی است که ریشه ٔ گیاهی دارد برنگ سیاه و دارای بوی خوشی است . (از اقرب الموارد). بیخی است بقدر زیتون و بزرگتر ازآن و سیاه و اندرونش سفید و خوشبو و به فارسی مشک زمین و به ترکی تپلاق و در تنکابن اسکتو نامند، برگش شبیه برگ گندنا و از آن درازتر و باریکتر و با صلابت واندک خشونت و کم عرض و... (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بیخ گیاهی است خوشبو به فارسی مشک
 زیرزمین و بهندی موته در اندمال جراحات مشکله منفعت عظیم دارد. (منتهی الارب ). رجوع به اختیارات بدیعی و الفاظ الادویه شود.
/////////////
سعد.  انواع است بهترین آن کوهی بود فربه و خوشبوی بعد از آن بستانی سفید بعد از آن هندی اگر سفید بود و باید که چون سیاهی از وی بخراشد سفید و فربه بود در شیراز یک نوع بود که آن را سعد زنگی خوانند و در میان ریگ و گل زرد و در کنار رودخانه‌ها بود اما بغایت خوشبوی بود آن نوع که هندی بود اندرون وی سفید بود و سعد را بترکی تپلاق خوانند و قرقرون هم و طبیعت وی گرم است در اول و خشک است در دوم مسخن و مجفف بود بی‌آنکه بگزد و در وی قبضی بود لون را نیکو گرداند و بوی دهان خوش کند و چون سحق کنند و استعمال کنند آکله را زایل کند و ریشهایی که مشکل بود عجایب سود دهد و ریش دهن و ریش معده زایل کند و سنگ بریزاند و حیض براند و گند بینی و دهن و استرخای لثه را بغایت نافع بود و حفظ بیفزاید و مسخن معده و جگر بود تقطیر بول و ضعف مثانه و گرده و سردی رحم و تبهای کهن و بواسیر را نافع بود عظیم و دندان را و اعصاب قوت دهد و قطع قی بکند خوردن و ضماد کردن چون با زفت بیامیزند دانها که بر سر کودکان بود سود دهد و مقدار مستعمل از وی یک درم بود و در وی قوت مسهله بود کرم دراز و حب القرع بیرون آورد و بشراب بپزند و ده درم از آن با شراب بیاشامند و وی مضر بود بسرفه و حلق و مصلح آن آن بود که با قند یا صندل بیامیزند و اسحق گوید مضر بود به شش و مصلح وی انیسون بود و سعد سوزنده خون بود بسیار خوردن وی جذام آورد و نوعی از سعد هندی هست که به زنجبیل ماند و چون بخایند برنگ زعفران بود و چون بر پوست لطوخ کنند در زمان مو بسترد
صاحب مخزن الادویه گوید: سعد بضم سین و سکون عین و دال بفارسی مشک زمین و در تنکابن استکو و بترکی تپلاق و قرقرون و تویالاغ نیز گویند و بهندی موتهه و مشکک نامند و آن بیخی است مدور و طولانی و بعضی مفرطح و انواع می‌باشد
لاتین‌CYPERI BADII RADIX فرانسه‌SOUCHET ODORANT انگلیسی‌GALLINGALE -ROUND CYPRESS -ROOT
اختیارات بدیعی
////////////
. ابومنصور زیر نام عربی زنجبیل، zanjabīl  از سه گونه زنجــــــــبیل (آنچه از Amomum zingiber یا Zingiber officinale به دست می‌آید) نام می‌برد: چینی، زنگباری و ملیناوی [ملیّن؟] (Melinawi) یا زرونباج، (Zurunbāj) که بهترینش چینی است. 7 به گفته استینگاس،8 واژه پارسی اَنقُله، anqala نام "گونه ای زنجبیل چینی" است. 9 این واژه پارسی (به همین شکل درعربی) نشان می‌دهد این فرآورده  از هند می‌آمده است: بسنجید واژه پراکریتی (Prākrit) singabeera را با çrngavera (که متأخر است) در زبان سنسکریت،[1] zangabīl در عربی کهن، و šangavīr در پهلوی، شنکلیل، šankalīl در پارسی امروزی و zanjbīl عربی ـ پارسی، snrvēl یا snkrvil در زبان ارمنی (از *singivēl) ،2402  یونانی، zingiberi لاتین؛ šakavīru در زبان ماداگاسی، [ چنین در متن] [مالاگاسی، م. ] (وام‌واژه هندی). 2
واژه galangal که نام  زیردارک (ریزومِ) خوشبو  Alpinia galangal است، برخلاف آنچه نخست  هانبری3 و در پیروی از او هیرت4 و جایلز5 پنداشته‌اند، خاستگاه  چینی ندارد. این لغزش تنها  زاده آن است که هانبری واژه تازی را که نام اروپایی از آن گرفته شده به خطا khalanjān نگاشته هرچند نگارش درست  آن khūlanjān ]خولنجان[ (xūlandžān)، (xāwalinjān) پارسی، است. اینکه ابن‌ خرداذبه که پیرامون سالهای 848 ـ 844 می‌نوشته، از خولنجان*، khūlanjān در شمار  فرآورده های چین نام می‌برد،6 اثبات نمی‌کند که عربها این واژه را از چین گرفته باشند، زیرا این زیردارک مختص به چین نیست، بلکه فراوان در هند کشت می‌شود، و تازیان نیز نخستین بار در همانجا با آن آشنا شدند. ابن‌بیطار7 به روشنی می‌گوید khūlanjān از هند می‌آید؛ و همان‌طور که از خیلی پیش روشن شده، واژه تازی وام از سنسکریت kulañja،8 یا همان نام Alpinia galangal ]خولنجان، خســــــــــــــــرودار، قره قات[ است. صورتهــــــای اروپایی این نــــــــام با پـــــــایانه ng galangan) ، galgan و همانندهای آنها( با الهام از  آوایش  عربی کهن ‌تر این نام یعنی khūlangān ساخته شده است. 9 در یونانی میانه، واژه‌های  2403  ،2404  و 2405  و در روسی kalgán هست .
همه اینها هیچ ربطی به واژه چینی kao-lian-kian ندارد. 10 افزون بر این، نام چینی به گونه‌ای متفاوت، یعنی Alpinia officinarum ، گفته می‌شود، در حالی که Alpinia galangal در چین نمی‌روید و بومیِ بنگال، آسام، برمه، سیلان و کونکن (Konkan) است. گارسیا دا اورتا پیش از این به خوبی از تفاوتهای این دو آگاه بوده است. [2]
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساین-ایرانیکا)
/////////////
سعد:  به لغت رومی او را «یسبرون» و «قیوفاروس» گویند و به سریانی «سعدا» گویند و به زبان سجزی «خربند» و به ترکی «طبرغاک» گویند و گفته‌اند «طبلاخ» نیز گویند و به زبان هندوی «متیره» گویند و به زبان زابلی «مست» گویند و به لاتینی «لونقوارازنجی» گویند و سعد لغت عربی است. (صیدنه ص 374). سعد بیخی است به قدر زیتون و بزرگتر از آن و سیاه و اندرونش سفید و خوش‌بو و به فارسی مشک زمین و به ترکی طبلاق و در تنکابن اسکتو نامند. (تحفه ص 147).
یادگار
////////////////
اسکتو
بلغت تنکابن سعد است کرمهای ریشۀ کیاهی را نیز نامند و بعربی حب الزلم را کویند و آن بیخی مدور و بسیار لذیذ و شیرین و بقدر نخودی و برک آن باریکتر از برک کراس است و زیاده بر سه عدد نمی باشد و بی ثمر و بی کل و در ریکزارهای قریب بآبها می روید.
مخزن الادویه عقیلی خراسانی

/////////////
حب العزيز أو حب الزلم أو لوز الأرض هي درنات نبات سعد اللذيذ، وتستعمل في أغراض طبية. سمي حب العزيز بهذا الاسم نظراً لأن أحد ملوك مصر كان مولعاً بأكله. وقد عثر بعض علماء الآثار على ثمار حب العزيز في بعض مقابر البداري وفي إحدى حجرات "دير أبوالنجا" حيث وجدوا كوباً مملوءاً بثمار حب العزيز، وعثروا أيضاً على حب العزيز حول رقبة مومياء الأمير "كنت" ثم أطلق العرب القدامى بعد ذلك على هذا النبات اسم حب الزلم.
الوصف النباتي[عدل]
شجري يشبه في شكله نبات الرمان، أوراقه بيضاء اللون إلى رصاصية، والأغصان طويلة يميل لونها إلى اللون الأحمر والشجرة تحمل ثماراً مستديرة في حجم الحمص الكبير وهو لين الملمس فيه لزوجة وطعمه حلو المذاق.
الاستعمال الطبي[عدل]
تستخدم الثمار الطازجة والجافة والدقيق والزيت.
يحتوي حب العزيز على 30% زيت، 28% نشا وسكروز وبروتين.
حب العزيز لها طعم حلو وعادة تؤكل منها ما يعادل ملعقتين أو ينقع ما مقداره ملعقتان ليلة كاملة ثم في الصباح تهرس الكمية مع مائها وتؤكل يومياً.
ويسمى أيضاً حب الزلم وهو عبارة عن درنات تشبه البندق الصغير وطعمها مقبول. يؤخذ حب العزيز ويدق ثم ينقع في الماء ليلة كاملة بعد ذلك يهرس ويصفى ويشرب ماؤه بعد أن يحلى بالعسل ويداوم الشخص على شربه اثني عشر يوماً والجرعة منه ثلاث ملاعق كبيرة لكل مرة.
وكان القدماء يستخدمون حب العزيز كفاكهة وقد جاء حب العزيز ضمن الوصفات الفرعونية لطرد ثعبان البطن ولعلاج كتاركتا العين وللأكزيما وضد حكة الجلد والتهابات الرحم.
وقد قال عنه ابن سينا أنه طيب الطعم جداً يزيد في المني كثيراً ويسمن ويحسن. لقد اتضح من الأبحاث أن حب العزيز يعتبر علاجاً مثالياً لمعظم أنواع الصداع. كما أن لثمار هذا النبات قدرة بالغة على تصفية البول وتنقيته من الشوائب الضارة. كما أنه مدر للحليب ومفيد لعلاج بعض الأمراض الجلدية.
يقول داود الأنطاكي في تذكرته : هو المعروف في مصر بحب العزيز، لأن ملكها كان مولعآ بأكله ويسمى الزقاط بالبربر، وهو حب أصله بفارس نبات دون ذراع وأوراقه مستديرة كالدراهم، ومنه نوع بمصر يزرع بالإسكندري، وأجوده الحديث الرزين الأحـمر المفرطح الحلو، ويليه الأصفر المستطيل وهذا هو الكثير بمصر، والذي كالفلفل إذا كان لينآ حلواً كان أجود في السمنة ومتى تجاوز سنة لم يجز استعماله. وأهل مصر تبله بالماء كثيرآ فيفسد سريعآ، وهو حار في الأولى رطب في الثانية يولد دما جيداً ويسمن البدن تسميناً جيداً ويصلح هزال الكلى والباه وحرقان البول والكبد الضعيفة، والأمراض لسوداوية كالجنون وخشونة الصدر والسعال، وإذا انهضم كان غاية، ولكنه يولد السدد ويثقل ويضر الحلق ويصلحه السكنجبين وأجود استعماله للسمنة آن يدق وينقع في الماء ليلة ثم يمرس ويصفي ويشرب بالسكر، وشربته إلى اثني عشر.
والمستخدم من النبات درناته التي تحت الأرض ويعمل من هذه الدرنات قدر قبضة اليد يومياً حيث يستعمل على هيئة شراب مثل شراب العرقسوس. كذلك هناك الحلبة الخضراء. وهي موجودة في الأسواق المركزية الكبيرة حيث تؤكل كما هي بمقدار ثلاث ملاعق كبيرة مرة واحدة في اليوم.. وأيضاً خليط من حب الصنوبر + سمسم + عسل نحل نقي ملعقة كبيرة صنوبر + ملعقتين كبيرتين سمسم (بذور) تهرس ثم تخلط مع عسل نحل أبيض نقي وتؤكل مرة واحدة في اليوم. ليس له تأثير ضار على الكبد أو الكلى أو المعدة إذا استخدم حسب الطريقة المشروحة وحسب الكميات ولمدة خمسة عشر يوماً.
/////////////
سُعد (سعد کوفی).  بیخ یا به اصطلاح فنی غدۀ زیر زمینی گیاهی است که گونه های مختلف آن را به فارسی به طور کلی « جگن » می نامند. غدّه یا ریشۀ متورم آن را که در بعضی گونه ها معطر و خوشبو و در برخی گونه ها شیرین و خوردنی است و مصرف دارویی دارد در کتب طب سنتی با نامهای « سُعد» و « سُعد کوفی»،« صباح الخیر»، « مشک زمین » و « حب الزلم» و نوعی از آن نیز « سعد هندی» نامبرده می شود . در آذربایجان آن را « تپلاق» یا « توبولاق» و در تنکابن مازندران « استکور» می نامند. گیاه را به فرانسوی Souchet و غدّه معطر آن را Souchet  odorant و Amande  de  terre گویند و به انگلیسی Sedge و Galingale و به یونانی Kypeiros که به معنای گیاه باتلاقی است می نامند و جنس گیاه که به لاتین Cyperus گفته می شود از ریشۀ یونانی آن گرفته شده است.
گیاهی است از خانوادۀ جگنها  Cyperaceae که متجاوز از یکصد گونه دارد و نام علمی گونه هایی از آن عبارت است از :cyperus_longus-سعد-کوفی-359x190
۱- Cyperus  longus  L. که گونه با غدّه های معطّر است این گونه که دارای ساقۀ زیرزمینی خزنده و ساقۀ هوایی سه گوش است ، بلندی آن ۱۰۰-۴۰ سانتی متر می شود در ایران در اطراف تهران ، در لرستان در بیشه و اشتران کوه و خرم آباد ، در شیراز و کازرون ، در بلوچستان دیده می شود در هند نیز انتشار دارد.
۲- Cyperus  escultus  L. این سعد را که به عربی « حب الزلم» گویند، به فرانسوی Amande de terre  , Souchet  comestible نامیده می شود. گیاهی است علفی چند ساله ، بی کرک، بلندی ساقۀ آن ۵۰-۲۰ سانتی متر . در بعضی قسمتهای ساقۀ گیاه برجستگی های کوچک به شکل غدّه دیده می شود. ساقۀ آن سه گوشه و روی سطح آن خطوط ظریف طولی وجود دارد. سنبلکهای آن خرمایی رنگ مایل به زرد و برگها باریک و دراز است .این گونه در هند، ایران ، افریقا و امریکا انتشار دارد در ایران در اهواز و شیراز دیده می شود.
cyperus-esculentu
۳- .Cyperus    rotundus L. نام محلی آن در ایران « تاپاتی» است به فرانسوی Souchet  rond و به انگلیسی Nutt  grass گفته می شود.گیاهی است چند ساله به بلندی ۴۰ – ۲۰ سانتی متر. ساقۀ زیرزمینی آن در قسمتهای مختلف دارای تورمهای غده ای سیاه رنگ به شکل تخم مرغی دراز می باشد . ساقۀ آن سه گوشه است . برگها متعدد و کوچک به طول ۶-۲ میلی متر. و سنبلکها به رنگ   قهوه ای مایل به قرمز است . این گیاه در ایران در کرج ، اطراف تهران و در شمال در مازندران ، در مشرق در خراسان ، در مناطق مرزی ایران و عراق و در نصیرآباد بلوچستان که با نام محلی « کاب» شناخته می شود و در شیراز دیده می شود.


گونه ای از این گیاه نیز در منازل به عنوان گلدان زینتی کاشته می شود که در تهران آن را « علف چتری » گویند ، زیرا برگهای آن مانند چتر است و هر چند برگ از یک نقطه خارج می شود . به انگلیسی این گونه را Umbrella  grass و Umbrella   flatsedge گویند نام علمی آن Cyper   alternifolius می باشد.
گیاهی است چند ساله به بلندی ۹۰-۳۰ سانتی متر . برگهای آن باریک دراز و علفی به رنگ سبر تیره و هر چند برگ مانند چتر از یک نقطه خارج می شود ساقه گیاه سه گوشه است. در اواخر تابستان گلهای آن ظاهر می شود این گیاه بومی مناطق نیمه حارّه است و مرتباً باید آبیاری شود سرمای زمستان مناطق سرد را تحمل نمی کند و باید در داخل منزل یا گلخانه باشد.
سعد و به طور کلی انواع گونه های آن در نقاط بسیار مرطوب و باتلاقی مناطق گرم و معتدل دنیا می رویند و ریشه های گیاه باید همیشه در آب باشد به طوری که اغلب مردم جگنها را علفهای هرز باتلاقها می دانند. تکثیر این گیاه با کشت غده های آن در فروردین ماه و برداشت آن در ماههای آبان و آذر انجام میشود. غده های معطر آن که سعد کوفی گفته می شود در طب سنتی مصارف دارویی وسیعی دارد و در مورد کشت گونه های زینتی درگلدان ، قسمتی از بوتۀ گیاه را جدا کرده و با ریشه از بوتۀ اصلی جدا می کنند و مستقلاً می کارند.
 ترکیبات شیمیایی
در سعد گونۀ C.rotundus یک اسانس مشخص شده که مقدار آن در حدود ۵/۰ درصد آن است و شامل پینن ، مقدار کمی سینئول ، سسکی ترپن، و یک الکل جدید به نام ایزوسی پرول می باشد . به علاوه دارای چربی است که شامل ۷/۲ درصد یک مادۀ مومی خنثی ، گلیسرول ، لینولنیک اسید ، لینولئیک اسید، اولئیک اسید ، میر یستیک اسید ، و استئاریک اسید می باشد. یک آلکالوئید ناپایدار نیز در سعد وجود دارد [ G.I.M.P] .اسانس روغنی فرّار قسمت متورم زیرزمینی سعد گونۀ یاد شده خاصیت آنتی بیوتیک دارد و از رشد مایکروکوکوس پیروژنس واریته اورئوس جلوگیری می کند [S.G.I.M.P].
در گزارش دیگری آمده است که قسمت زیرزمینی متورم سعد گونه C.rotundus دارای اسانس روغنی فرّار ، نوعی پروتئید [ ایچی مورا]، نشاسته، قند و مواد رزینی و یک آلکالوئید استافیلوکوکوس اورئوس جلوگیری می نماید.
در گونۀ C.esculentus غده های متورم قسمت زیرزمینی گیاه دارای در حدود ۲۸- ۲۰ درصد روغن با طعم و بوی مطبوع است و به علت چربی زیادی که در غده های آن وجود دارد ، آردی که از آن تهیه می شود مادۀ غذایی بسیار پرانرژی می باشد.
سعد که از ریشۀ گیاهان یاد شده بخصوص نوع معطر آن از ریشه گیاه C.longus به دست می آید غده ای است به شکل و اندازۀ بادام یا زیتون و یا کمی بزرگتر ، پوست آن سیاه و داخل آن سفید و معطر است . نوعی از آنکه در بازار سعد هندی گفته می شود مغز آن سفید نیست و کوچکتر از نوع سعد کوفی است و شبیه زنجبیل می باشد و اگر جویده شود زعفرانی رنگ می شود. خاصیت نوع هندی آن این است که اگر به پوست بدن مالیده شود ، موهای آن قسمت می ریزد در ایران بهترین سعد را از نظر دارویی از ریشۀ جگنهایی که در فارس در کنار رودخانه ها می روید ، به دست می آورند ، مغز آن بسیار سفید و معطر است .
در هند قسمت زیرین متورم گونه خوراکی C.esculentus محرک و افزایش دهندۀ نیروی جنسی است و سعد معطر حاصله از گونۀ C.longus دارای طعم کمی تلخ و معطر است و دراسپانیا به عنوان محرک و مقوی معده و قاعده آور خورده می شود و سعد به دست آمده از ریشۀ گونه C.rotundus مدّر و قاعده آور و معرّق و ضد کرم شکم و محرک است و برای اختلالات معده و تحریکات روده ای تجویز می شود . در چین ، ژاپن ، کره و تایوان سعد حاصله از گیاه C.rotundus ، به عنوان قاعده آور ، مسکن ، آرام بخش ، ضد اسپاسم [ ایچی مورا و کاریونه و کیمورا] و بند آورندۀ خونریزی [ کاریونه و کیمورا] . تجویز میشود.
این سعد برای معالجۀ انواع و اقسام ناراحتی های رحمی شامل بند آمدن بی موقع عادت ماهیانه و عادت ماهیانه با خونریزی خیلی شدید و همچنین برای رفع ناراحتی های زایمان مصرف می شود.ضمناً سعد تونیک ، مقوی معده [روا] و نرم کنندۀ سینه [ چونگ] است و برای سوء هاضمه ، نفخ ، بزرگ شدن معده [ چونگ یائوچی و گزیانگفو] ، تهوع، دیسانتری [ هاو] ، درد شکم ، سرماخوردگی ، سرفه [هو] و سردرد مفید است [ ایشی دویا]. در چین علاوه بر موارد فوق سعد را در جوشانده های مختلف به عنوان مدّر و برای معالجۀ ناراحتی های کبد ، زردی و تب بر در مالاریا مصرف می کنند و آن را برای رفع میگرن و سرگیجه نیز بسیار سودمند می دانند و بالاخره داروی موثری برای معالجۀ روماتیسم است[ می نات].از سعد مخلوط با داروهای موثری برای معالجۀ صرع، سکسکه و رفع ترشحات سوزاکی مهبل استفاده می شود زیرا برای تصفیۀ خون نیز مفید است .
در شبه جزیرۀ مالایا غده های سعد ازچین وارد می شود و از دود آن که داخل بینی دمیده می شود برای رفع درد بینی استفاده می شود [برکیل]. به عنوان مدّر بسیار قوی مصرف می شود. جوشاندۀ سادۀ آن ضدکرم شکم و قاعده آور است . در جاوه برای قطع اسهال مصرف می شود در فیلیپین جوشاندۀ ریشۀ آن را برای اسهال خونی می خورند و در استعمال خارجی روی صورت  می ریزند، برای رفع درد دندان مفید است . سعدخشک و یا جوشاندۀ آن را برای رفع درد معده می خورند.
و امّا سعد کوفی از نظر طبیعت طبق رأی حکمای طب سنتی خشک و نسبتاً گرم است و از نظر خواص معتقدند که خوردن آن مدّر است یعنی ترشح ادرار را زیاد می کند و قاعده آور است . دهانۀ عروق را باز کرده و عفونتها را خارج می سازد. جهت کاهش سردردهای سرد ، بدبویی بینی ، روشن کردن و جلای رنگ رخسار ، برای خفقان ، یرقان ، زخمهای معده ، تقویت معده ، هاضمه ، اعصاب، افزایش نیروی جنسی و اشتهای به غذا مفید است . سعد را با آب بسایید و در ظرف سفالی بر آتش بگذارند تا آب آن جذب شود ، و هر روز ناشتا قدری از آن را بخورند ، برای تقویت معده ، رفع سوزش دهانۀ معده که در اثر بدهضمی غذا ایجاد شده باشد و همچنین برای رفع بدبویی دهان که منشاء آن بدی هضم معدی باشد ، مفید است .
اگر از جوشاندۀ آن به صورت قطره در گوش چکانیده شود برای رفع سنگینی شنوایی مفید است . اگر دندانها و لثه ها را با گرد آن بشویند و مالش دهند برای خوشبویی دهان و تقویت دندانها و لثه ها و سفت کردن لثه ها مفید می باشد . اگر گرد آن را داخل صابون کنند صابون بسیار معطر و خوشبو میشود.پاشیدن گرد سعد روی زخمهای کهنه برای رویانیدن گوشت مفید است . اگر ۳۰ گرم سعد را در ۴۵۰ گرم سرکه رقیق جوشانیده باشند خوردن آن به تدریج ظرف ۴-۳ روز که هر بار ۳۰ گرم خورده شود برای دفع اقسام کرم معده کرم کدو مفید و موثر است . اسراف در خوردن و یا خوردن آن به طور مداوم مضّر است و موجب ایجاد اختلال درخون می شود.
حضرت علی (ع) فرموده اند:” کسی که کمی زعفران خالص و کمی سعد(سعد کوفی) را با مقداری عسل مخلوط کند و روزانه دو مثقال از آن را بنوشد آنقدر حافظه اش قوی خواهد شد که بیم آن می رود که ساحر شود .
البته طبیبعی است تأثیر کامل این دارو بستگی به فراهم بودن سایر شرایط و نبودن مانع از تأثیر آنها دارد.




1. بسنجید باجستار زیر: . E. Hultzsch and F. W. Thomas, in Journal Roy. As. Soc., 1912, pp. 475, 1093
نیز، نک : .Yule, Hobson-Jobson, p. 374
2. هنوز بازنمودی برای واژه غریب tvānkaro در زبان کوچه‌ای یا تخاریِ در نامیدن ”زنجبیل“داده نشده است:
S. Lévi, Journal asiatique, 1911, II, pp. 124, 137,
3. Science Papers, p. 373.
4. Chinesische Studien, p. 219.
5. Glossary of Reference, p. 102.
* زرنباد. [ زُ رُم ْ ] (اِ) داروئی است مانند پای ملخ و به عربی رجل الجراد خوانند و اهل مکه آنرا عرق الکافور و عروق الکافور گویند و آن بیخی است که از آن بوی کافور می آید. گرم و خشک است در دویم . گویند اگر تازه و تر آنرا بکوبند و بر کف پای بمالند هر علتی که در سرباشد، زایل گرداند. و اگر در خانه بخور کنند مور و مورچه را بگریزاند. (برهان ). بیخ نباتی است مقوی دل و محلل ریاح و سمن بدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیخ گیاهی معطر و خوشـــــبوی که کژور «؟» و بتازی عروق الــــکافور گویند. (ناظم الاطباء). «زدوار یا زرومبـــت »  . «زدوار". (حاشیه ٔ برهان چ معین). زرنبات . زرمباد. زرنبه . گیاهی است  از تیره ٔ زنجبیلی ها که دارای ساقه ٔ زیرزمینی باریک و دراز است ، میوه اش کپسولی و دارای دانه های معطر است . این گیاه مانند دیگر گیاهان تیره ٔ زنجبیل در منطقه ٔ هند و مالزی می روید و در تداوی بعنوان مقوی و بادشکن و در تهیه ٔ برخی لیکورها مصرف می شود. عرق الکافور. در برخی کتب «تاج الملوک زرد رومی » را که بنام «انتله ٔ سوداء» نیزنامیده میشود، مرادف زرنباد گرفته اند. (فرهنگ فارسی معین ). داروئی است که بتازیش رجل الجراد خوانند به هندیش کچور نامند. (شرفنامه ٔ منیری ). نام دوائی است مانند پای ملخ و در دواها بکار برند. (انجمن آرا). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و ترجمه ٔ ضریر انطاکی . اختیارات بدیعی و فهرست مخزن الادویه و الفاظ الادویه شود.  لغت نامه دهخدا.
** زیره رومی ; تخمی است که آنرا کراویا و زینان و نانخواه گویند. (برهان ) (آنندراج  .(قرنباد. (فرهنگ فارسی معین ). اسم فارسی افتیمون و کراویا را نیز نامند ).تحفه حکیم مومن ). تقرد. تقرده . تقره . تقده . نقده . (منتهی الارب( . کرویا. شاه زیره . نقده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بعضی گفته اند که افتیمون زیره رومی است . (ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت ایضاً).  لغت نامه دهخدا.

6. G. Ferrand, Textes relatifs à l'Extrême-Orient, p. 31.
*** ماه پروین. [ پ َرْ ] (اِ مرکب ) اسم فارسی جدوار است . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فهرست مخزن الادویه ). زرنباد و جدوار. (ناظم الاطباء). جدوار. ماه فرفین  ).یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گیاهی است  از تیره ٔ زنجبیلها  که خاص مناطق گرم (هند و مالزی ) می باشد و در حقیقت یکی از گونه های زرنباد محسوب می شود. ساقه های زیرزمینی این گیاه معطر است و مانند دیگر ادویه ٔ معطر (از قبیل هل و زردچوبه ) در اغذیه برای خوشبو ساختن و تقویت به کار می رود و بعنوان ضد نزله نیزتجویز می شود. ماه فروین . ماه فرفین . جدوار. زدوار. سطوال . انتله . ساطریوس . جدواراندلسی . جدوار ختائی ، زرنباد چینی ، جدوار سیاه ، جدوار اسود. قره جدوار. فاط.  توضیح آنکه در برخی مآخذ نام زرنباد را نیز به این گیاه اطلاق کرده اند در حالی که زرنباد گونه ٔ دیگری از این گیاه ولی مشابه آن است . (فرهنگ فارسی معین ).  لغت نامه دهخدا.
7 . .ibid; p. 259 نیز بسنجید با آخوندف، ابومنصور، ص 60.
8. Roediger and Pott, Z. K. d. Morgenl., Vol. VII, 1850, p. 128.
9. E. Wiedemann (Sitzber. Phys. Med. Soz. Erl., Vol. XLV, 1913, p. 44) که در آن صورتهای عربیِ دیگرِش چنین است:خولنجاد، Xaulangād و خولنجان، xalangān.
10. نیاز به گفتن نیست که کالبد‌شکافی‌های هیرت، که نام سنسکریت را نمی‌دانسته، بدور از روش لغت‌شناسی تاریخی است.
1. .Markham, Colloquies, p. 208 گارسیا lavandou را نامی می شمارد که در چین به کار می‌رود؛ چنین می نماید که این نام واتگشته واژه‌ای مالایایی است (بسنجید با laos در جاوه‌ای). او می‌گوید که در جاوه گونه بزرگتری از آن هست به نام lancuaz ؛ در هند هر دو را lancuaz می‌نامند. این همان lenkūwas مالایایی، lankuwasa ماکاساری، lakuah یا lakuak چامی، lankuas تاگالوگی است. نامهای عربی در فرونگاشت  گارسیا به این صورت آمده‌اند: calvegiam ، chamligiam و galungen ؛ پر پیداست که  باید نگارش پرتغالی نویسنده را هم در نگر داشت.
2. آخوندف، ابومنصور، ص 138.
3. همان، ص 268.
* گیاهی علفی، بدون ساقه و دارای گلهای کوچک و سفید رنگ. در هیمالیا می‌روید و در بازارهای هند بفروش می‌رسد. دارای ماده‌ای به نام کوپتین است. م.
4. . Leclerc, Traité des simples, Vol. II, p. 441 دیوسکوریدس گفته است که شیره این گیاه به رنگ زعفران است.
5. در یونانی بیزانسی این واژه   یا و مشتق از واژه فارسی ـ عربی است.
** قولنجان . [ ل ِ ] (معرب ، اِ) خاولنجان . (فهرست مخزن الادویه ). گیاهی است  از تیره ٔ زنجبیل ها  که دو گونه ٔ آن مشهور است یکی را به نام قولنجان صغیر و دیگری را به نام قولنجان کبیر مینامند و هر دو آنها دارای ساقه های زیرزمینی مورد استفاده هستند (قولنجان صغیر بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد) قولنجان از گیاهان بومی چین و هندوچین است . نوع صغیر آن دارای ساقه های زیرزمینی به ضخامت یک چوب قلم (بکلفتی یک انگشت تقریباً) و به درازی شش سانتیمتر است . بوی ساقه های زیرزمینی آن که به نام ریزوم  خوانده میشود، معطر (شبیه بوی فلفل ) است ، طعمش سوزان و تلخ است . در این ریزوم ها مواد نشاسته ای و صمغی وجود دارد و بعلاوه دارای اسانسی است که بوسیله ٔ جوشاندن آنها در آب استخراج میشود و خاصیت تسکین درد را دارد و از این جهت در دندانپزشکی مورد استفاده قرار میگیرد. همچنین جهت رفع دردهای امعاء و بعنوان مقوی از ریزومهای آن استفاده میکنند. خولنجان ،خولیجان ، خاولنجان ، کلاجن ، کلیجن ، قره غات ، خسرو دارو، و قسط، کسری دارو، هارلیجان ، هاولیجان ، گلنگا قالنقا، پان ، درخت تانبول ، خلنجان ).فرهنگ فارسی معین  .(لغت نامه دهخدا.
خولنـــــجان ( در انگلیسی:  (Galangalزیردارکهای سخت و سفت سرخی که به قـــهوه ای مـــــــی زند، دارای خطوط  سفید رنـــــگ و محل افتـــــــــــاده سا قه های هوایی.  گیاه قولنجان یا خـــولنجان كبیر بــــا نام علـــــــمی: Alpinia officinarum Hanceاز تیره زنجبیل Zingibriaceae) ) است كه بوئی  مطبوع و طمعی  تند و معطر دارد.  گیاهی است  پایا بومی چین و هند که در ایران نمی روید.  برگهای غلاف دار، دراز و نوك تیز با رگبرگی مشخص و رگبرگهای فرعی موازی و گلهای سفید سبز فام خوشه ای از ویژگی های آن است.
6. Ed. Of Defrémery and Sanguinetti, Vol. II, p. 186.
* مامیران. ( اِ) نـوعی از عروق الصفراست و آن دوایی باشد زردرنگ به سبزی مایل ، باریک و گره دار می شود. گرم و خشک است در چهارم . یرقان را نافع است و آن را به عربی بقله الخطاطیف و شجرهالخطاطیف خوانند... (از برهان ). بیخی است مشابه زردچوب که به دوای چشم به کار آید. (غیاث ) (آنندراج ). نوعی از زردچوبه . (ناظم الاطباء). قسمی از زردچوبه است و شاخه های نبات او از زمین مرتفع و برگش شبیه به لبلاب و مایل به استداره و سفید مایل به زردی و بالزوجت و بیخ او پرشعبه و کوچک و گره دار و غیرمستقیم و در گره های او ریشهای باریک شبیه به موی و منبتش نزدیک آبهاست و هندی او زرد مایل به سیاهی و چینی زرد و زبون تراز هندی و غیرهندی و چینی مایل به سبزی می باشد و تخمش شبیه به کنجد... (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). میرمیران . (دزی ج 2 ص 628) = مرمیران . (دزی ج 2 ص 585)  . لغت فارسی است . فرهنگ نویسان آن را با «خالیدونیون »  یونانیان مترادف دانسته اند و اسم عربی «بقلهالخطاطیف » ترجمه ٔ این کلمه ٔ یونانی - یعنی «گیاه پرستوها» - است . رنولد-کولین  گفته اند که محتملاً کلیدونین  را که دارای عصاره و ریشه ٔ زردرنگ است با داروی شرقی دیگری که آن هم دارای ریشه های زردرنگ است یعنی کوپتیس تیتا  در آشفتن  کرده اند. اصل گیاه اخیر، از چین است و ریشه های آن را به ایران و هند می بردند و در مخزن الادویه شرح آن آمده.  مایرهوف همین قول را معتبر می داند. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). معرب از فارسی است . گیاهی است  از تیره ٔ کوکناریان به ارتفاع 30 تا 80 سانتیمتر که معمولاً بر روی دیوارها و اماکن مخروبه می روید. برگهایش دارای 5 تا 7 قسمت مشخص است . جام گلش زرد رنگ و کاسه ٔ گل آن نیز به رنگ جام است . بر اثر خراشی که بر برگها یا ساقه ٔ این گیاه وارد آید شیرابه ٔ نارنجی رنگ تلخ و سوزنده ای خارج می شود که دارای اثر مسهلی است . انساج این گیاه شامل آلکالوییدهایی نظیر کلیدونین  و سانگینارین  و کلریترین  و اسید کلیدونیک  می باشد. عصاره ٔ این گیاه را گاهی جهت از بین بردن زگیل تجویز می کنند و نیز سابقاً برای از بین بردن تومورهای سرطانی تجویز می شده است . مامیران کبیر. مامیرون . ممران . عروق صفر. عروق الصفر. بقلهالخاطیف .شجره الخطاطیف . خلیدونیون . خالدونیون . کالیدونیون . خالدونیون . عروق الصباغین . حشیشهالخطاف . حشیشهالصفرا.عروق الزعفران . قیرلانغج اوتی. ) فرهنگ فارسی معین (.  لغت نامه دهخدا.

7. Yule, Cathay, new ed., Vol. I, p. 292.