۱۳۹۵ تیر ۱۴, دوشنبه

یبروح، نک لفاح در همین وبلاگ

یبروح . [ ی َ ] (اِ) لغت سریانی و به معنی ذوصورتین شامل بیخ لفاح جبلی و بری است چنانکه لفاح شامل ثمر اقسام اوست و از مطلق او مراد قسم جبلی است و چون بیخ هر نوع لفاح که بزرگ باشد بشکافند شبیه به دو صورت انسان مشاهده گردد و او را از این جهت نامیده اند. در بیخ لفاح جبلی ادنی مشابهتی به صورت انسان مشاهده گردد به خلاف بری او که بسیار مشابه است . (از مخزن الادویه ). در برخی از کتب گیاهی و دارویی یبروح به صورت مصحف یبروج به کار رفته است . بیروح و آن لفاح و تفاح الجن است به فارسی شابیزک و شابیرج گویند و نیز به عجمیه ٔ اندلس ابلیطه و یقص و ازج نیز گفته شود و نامش به یونانی حماتامیلن است . (اسماء عقار ص 179) . لغت عربی یبروح مأخوذ از سریانی یبروحاست و در یادداشتهای لغت نامه مترادفات زیر برای این کلمه آمده است : مردم گیا. بیخ لفاح بری . سابیرک . سابیزک . سابیزج . ثمراللفاح . ساسالیوس . مهرگیاه .اصل اللفاح . ذوصورتین . ذوالصورتین . هزارگشای . استرنگ . لکهمنی . یبروح الصنم . سراج القطرب . تفاح المجانین . سگ شکن . مندغوره . مندراغوره . تفاح الجن . عبدالسلام . شابیزج . شابیزک . لفظ سریانی به معنی ذی صورتین است و به یونانی منداغورس و بطیطس نیز نامند و استرج و استرنج معرب استرنگ فارسی است و آن اسم جنس اشیاء زوجیه در خلقت و شامل بیخ لفاح و ثمر اقسام آن است و از مطلق مراد جبلی آن است و چون هر نوع لفاحی که بزرگ باشد بشکافند در آن شبیه به دو صورت انسان مشاهده می گردد لهذا آن مسمی به اسم یبروح نموده اند و بیخ لفاح جبلی اندکی مشابهت به صورت انسان دارد به خلاف بری آن که مشابهت تام دارد و بعضی آن را مختص به سراج القطرب دانسته اند. (محیط اعظم ) (ازحاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ، ذیل یبروج )
////////////////
لفاح
اشاره
به فارسی «مهرگیاه»، «مردم گیاه» و «سگ‌کش» و در کتب طب سنتی با نامهای «لفّاح»، «شابیزک»، «شابیزج» و «مغد» نامبرده شده. ریشه لفاح را «یبروح الصنم» یا «یبروج سریانی» گویند. گیاه لفاح را به فرانسوی‌Mandragore و به انگلیسی‌Mandragora ،Mandrake وDevil's apple وSatan's apple نامند. گیاهی است از خانواده بادنجان‌Solanaceae نام علمی آن‌Mandragora officinarum L . و مترادف آن‌Mandragora autumnalis Spreng . می‌باشد.
توضیح: لغت شابیزک در برخی اسناد برای بلادون 527] ذکر شده که آن گیاه دیگری است و شرح آن جداگانه در این کتاب آمده است.
مشخصات
لفاح گیاهی است علفی بدون ساقه که کلیه قسمتهای آن سمّی است. برگهای آن بزرگ و پهن با بو و طعم نامطبوع. ریشه آن ضخیم گوشتی که معمولا دو شاخه دارد.
گلهای آن بزرگ متعدد به رنگهای آبی، بنفش، سرخ، سفید، که معمولا در وسط برگها ظاهر می‌شود و در شبها درخشش دارد. میوه آن متورم و گوشتی از نظر ظاهر شبیه بادنجان، مدوّر و زردرنگ است. تخم آن شبیه تخم سیب است. چون مهمترین
معارف گیاهی، ج‌5، ص: 359
قسمت گیاه که در طب سنتی مورد توجه است پوست ریشه و عصاره پوست ریشه است لذا جداگانه توضیحاتی درباره ریشه آن داده می‌شود.
ریشه گیاه لفاح یا شابیزک در کتب طب سنتی یبروح الصنم نامبرده می‌شود. یبروح لغت سریانی است و بمعنای دارنده دو چهره است. یبروح الصنم که بیخ یا ریشه لفاح وحشی است به شکل دو انسان که روبه‌روی یکدیگر هستند می‌باشد. به فارسی این گیاه را سگ‌کش نیز می‌گویند. در بین عوام مشهور است که هرکس این گیاه را از زمین بکند هلاک می‌شود، لذا برای کندن گیاه معمول است که پس از خالی کردن اطراف ریشه ریسمانی به آن بسته و سر دیگر ریسمان را به گردن سگی می‌بندند و سگ را رم می‌دهند تا در اثر تکان سگ، ریشه از زمین کنده شود. شاید این کار به این دلیل باشد که چون گیاه بسیار سمّی است و ریشه دو شاخه و دو شعبه آن محکم در زمین مستقر است و کندن آن با دست ممکن است موجب ایجاد خراش در دست و نفوذ ماده سمّی گیاه و مسمومیت انسان شود، لذا برای کندن آن برای اینکه رعایت احتیاطهای لازم از نظر عدم تماس با بدن را بنمایند از این شیوه ابتدایی استفاده می‌کرده‌اند و همین فلسفه نامگذاری آن به سگ‌کش گردیده است.
این گیاه در مناطق با شرایط اقلیمی مدیترانه‌ای و نقاط ییلاقی و نقاط باتلاقی و سایه‌دار می‌روید و بومی جزیره سیسیل در جنوب ایتالیا می‌باشد. در کتب طب سنتی آمده است که محل مناسب رویش این گیاه به‌طور وحشی مقابر و نقاط سایه‌دار است. در بعضی از گزارشها ذکر شده که در ایران در فارس و اطراف شیراز می‌روید (پارسا) و عده‌ای از گیاه‌شناسان معتقدند که تا به حال در ایران شناسایی نشده است.
در کتب طب سنتی نیز اشاره‌ای به مشاهده این گیاه در فارس شده و حتی در محلی به نام قلعه شهریار ذکر شده است [صاحب اختیارات بدیعی . پارسا نام آن راAtropa mandragora نیز نوشته است.
طبق نظر دیوسکوریدس دانشمند گیاه‌شناس و پزشک معروف قرن اول پس از میلاد مسیح، گیاه لفاح به‌طور کلی دو قسم است. یکی گیاه ماده که رنگ آن مایل به سیاهی و خشبی است و برگ آن شبیه برگ کاهو و از آن کمی باریکتر و کوچکتر با بوی تند که روی زمین گسترده شده و میوه آن که در ابعاد سیب و یا کمی کوچکتر و خوش‌بو است، نزدیک برگها قرار دارد که در آن تخم دانه‌های گیاه که شبیه تخم گلابی است واقع شده‌اند. ریشه این قسم لفاح نسبتا بزرگ و دو یا سه عدد متصل به هم بوده، رنگ پوست ریشه سیاه و مغز آن سفید است.
معارف گیاهی، ج‌5، ص: 360
لفّاح
A
- گل‌B - میوه
قسم دوم که آن را پایه نر می‌دانند دارای برگهای روشن مایل به سفید، نرم، درخشان و ریشه آن بزرگتر از ریشه ماده و رنگ آن زعفرانی و خوش‌بو می‌باشد و گاهی چوپانان از آن کمی می‌خورند و موجب می‌شود که چرت بزنند چون خواب‌آور است. این پایه بدون میوه است.
تکثیر لفاح با کاشت بذر آن در مناطق معتدل در اوایل بهار صورت می‌گیرد و پس از 90- 80 روز می‌توان آن را برداشت کرد.
ترکیبات شیمیایی
از نظر ترکیبات شیمیایی یک آلکالوئید به نام ماندرا گورین 528] از گیاه جدا شده که خواص آن مشابه خواص آتروپین 529] است. ماندرا گورین مخلوطی از هیوسیامین و اسکوپولامین است. ماندرا گورین مخلوطی از هیوسیامین و اسکوپولامین است. علاوه
معارف گیاهی، ج‌5، ص: 361
بر دو آلکالوئید یادشده یک ماده سومی نیز در گیاه مشخص شده که به آن ماده نیز نام ماندرا گورین داده‌اند]G .I .M .P[ . در گزارش دیگری آمده است که در ریشه گیاه آلکالوئیدهای هیوسیامین، هیوسین، پسی- هیوسیامین 530]، کوسکوهیگرین و ماندراگورین یافت می‌شود]S .G .I .M .P[ .
خواص- کاربرد
داروی گیاهی که از ریشه ماندرا گورا تهیه می‌شود به نظر می‌رسد که بشر از روزگاران کهن می‌شناخته است.
در کتاب طب سنتی چین که در قرن 28 قبل از میلاد در چین مورد استفاده بوده است لفاح بعنوان یکی از پنج سمّ معروف ذکر شده و 4 سمّ دیگر گیاه دند[531]، گیاه آکونیت یا بیش 532]، گیاه خربق 533] و ماده کانتارید (که از حشره ذراریح گرفته می‌شود) است. شرح گیاهان فوق با خواص آنها به تفصیل در جلدهای دیگر این مجموعه آورده شده و شرح ذراریح نیز در آخر این بخش خواهد آمد.
حکیم معروف چینی به نام‌Machi (قرن دهم قبل از میلاد) لفّاح را در ردیف شش داروی مفید و معروف دیگر می‌دانسته و نام پنج داروی دیگر راEphedra ، پوست پرتقال و مرکبات، گیاه‌Citrus fusca ،Pinella tuberifera وBoymia rutoecarpa ذکر کرده است که شرح خواص سه داروی اول به تفصیل در جلدهای دیگر این مجموعه آمده است.
در دوران کهن در چین بیشتر از گرد ریشه آن برای از بین بردن حشرات نظیر کنه و طفیلی‌های حیوانات استفاده می‌شده است. در هند از ریشه گیاه که دارای خواصی شبیه بلّادون است به عنوان خواب‌آور، آرام‌بخش، بی‌حس‌کننده، بازکننده مردمک چشم و در بعضی مناطق به عنوان ماده مخدّر استفاده می‌شود و به‌هرحال چون سمّی است، در مصرف آن باید نهایت دقت به عمل آید و مصرف آن به‌طور حتم با نظر و نظارت پزشک باشد.
در طب سنتی برای انسان به مقدار خیلی کم و محدود برای تسکین آنژین و سرفه
معارف گیاهی، ج‌5، ص: 362
و انواع کولیک مصرف داخلی داشته و در استعمال خارجی برای دفع طفیلی پوست بدن و بیماری‌های جلدی نظیر جرب تجویز می‌شده است.
حکمای طب سنتی ایرانی گیاه لفاح را از نظر طبیعت سرد و خشک می‌دانند و معتقدند که کمی حرارت در آن وجود دارد. از نظر خواص معتقدند که گیاه لفاح و ریشه آن مخدّر و تسکین‌دهنده حرارت و غلیان خون و صفرا، قابض، سکرآور و خواب‌آور است. مضمضه دم‌کرده گیاه برای تسکین درد دندان مفید است و اگر 1- 9/ 0 گرم از گرد پوست ریشه آن با آب و عسل مخلوط و خورده شود برای رفع بی‌خوابی، خفقان گرم، اسهال خونی و ادرار خونی نافع است. ضماد برگ آن با آرد جو برای تحلیل ورمهای گرم و تومورهای خنازیری مفید است. خوردن 2 گرم از تخم آن برای برافروخته شدن رنگ چهره در حدی که مانند سرخی چهره پس از یک حمام خیلی گرم باشد، استفاده می‌شود.
مقدار خوراک از گرد ریشه آن هربار نباید از 9/ 0- 5/ 0 گرم تجاوز کند و خوردن در حدود 7 گرم از آن ایجاد اختلال مشاعر و استفراغ و چرت و در نهایت امر موجب هلاکت می‌شود. به دلایل فوق مصرف این دارو باید با تجویز و نظارت پزشک باشد و اگر اتفاقا مسمومیتی از خوردن این دارو حاصل شده باشد باید فورا به پزشک اطلاع داد و تا رسیدن پزشک فورا از محلول روغن و عسل و سداب و انیسون و خردل که محلول قی‌آور شدیدی است استفاده شود یا حد اقل مقداری آب خورده شود.
زیاد بوییدن گیاه بخصوص بوییدن گونه‌ای از گیاه که دارای برگ روشن مایل به سفید است موجب سکته می‌شود. سابقا از ریشه گیاه به جای اتر برای بی‌هوش کردن بیمار استفاده می‌شده است که فعلا متروک شده است.
در روزگاران قدیم در مورد خواص غریبه این گیاه داستانهای اغراق‌آمیزی نقل می‌شده و مردم معتقداتی در حد خرافات داشته‌اند به‌طوری که برای رفع هرگونه ناراحتی‌های روانی و عشقی به این گیاه متوسل می‌شدند و عده‌ای شیاد از این امر سوء استفاده می‌کردند. به همین دلایل این گیاه به نام مهرگیاه و مردم گیاه معروف شده است. خواص دارویی گیاه و ریشه آن طبق تجربیات حکمای طب سنتی 5- 4 سال می‌ماند.
معارف گیاهی، ج‌5، ص: 363
//////////////////
(583).  یبروح[1]، yabrūh ، مردم گیاه، مهر گیاه.   "آن را بر دو نوع دانسته‌اند، نوع هندی بنام یبروح الصنم،  yabrūh ul-sanam و گونه ای که در نبطیه می‌روید".   از آنجا که جنس Atropa در هند نمی‌روید، به استثنای A.   belladonna [بلادن] که تنها  از منطقۀ واقع در بین سیملا (Simla) و کشمیر خیزد روشن می‌شود مهر گیاه هندی را که ابومنصور آورده  باید گونه‌ای تاتوره،  Datura شمرد.   این قضیه از آنروجالب است که باری دیگر استفاده از مهرگیاه و تاتوره بجای هم را نشان می‌دهد (بسنجید با: Laufer, La Mandragore, T‛oung Pao.  , 1917, pp.   1-30). 

بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)