۱۳۹۵ تیر ۲۷, یکشنبه

مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی (چهارم) 3

ارندبرند. [ ] (اِ) بیخیست شبیه به پیاز شکافته و از سیستان آرند و مؤلف تذکره گوید که او بیخ سوسن سفید است که بفارسی او را سوسن آزاد نامند و زنبق (؟) عبارت از او است . بغایت گرم و جذاب و جالی و طلاء او جهت قطع خون بواسیر مفید و آشامیدن او بغایت مدر حیض و قدر شربتش تا یک درهم است و مؤلف مالایسع گوید که او بیخ سوسن احمر بری است که دلبوس نامند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). داروئی است همچون پیاز شکافته ، از جانب سیستان آرند، بواسیر بدان علاج کنند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). لکلرک در ترجمه ٔ ابن البیطار ((اریدبرید)) گوید این کلمه بصور مختلف ضبط شده است : ارتدبرید،اربرید. و داود ضریر انطاکی گوید: ارند برند، اصل سوسن ابیض است . در نسخه ای خطی از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ((ارند و برند)) آمده است . و رجوع به اریدبرید* شود.
*اریدبرید. [ اِ ب ِ ] (اِ) این لغت از توابع است و به معنی دوائی باشد مانند پیاز میان شکافته و از سیستان آرند، بر بواسیر طلی کنند نافع باشد و خوردن آن زنان را خون حیض بگشاید. (برهان ) (آنندراج ). آریدبرید. دَلَبوث . سیف الغراب . کسیقون . ماخاریون . رجوع به ارندبرند و دَلَبوث** شود.
**دلبوث . [دَ ل َ ] (ع اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ). گیاهی است که عامه آنرا ذنب الفرس نامند. (از اقرب الموارد). نوعی از سوسن بری . (الفاظ الادویه ). سیف الغراب . (قاموس ). نوعی از سوسن صحرائی است به یونانی ، و به عربی سیف الغراب خوانند چه برگ آن به شمشیر می ماند. (برهان ).نوعی از سوسن بریست و آن معروفست به سیف الغراب و بدان سبب این نام بدان نهاده اند که ورق آن مانند سیف است و بشکل ورق ایرسا بود، اما ورق ایرسا باریکتر و کوچکتر بود. و ساق وی مقدار یک گز بود و گل وی سرخ رنگ بود و وی را سقراق میشون خوانند و بعضی ماخوریون خوانند و کسیفیون نیز گویند. و اصل وی مانند دو پیاز کوچک بود و زیر یکدیگر، آن که در شیب بود لاغر بود و بالائی فربه بود. و در بغداد بسیار بود و در بغداد بیخ آنرا تافوخ خوانند و زنان بغداد جهت فربهی مستعمل کنند. (از اختیارات بدیعی ). اسم عربی بیخ سوسن صحرائی است . مثل دو پیاز که ملاصق هم باشند، و بعد از خشکی بسیار صلب می شود و گلش شبیه به سوسن کبود و سرخ مایل به بنفشی و برگش بسیار کوچکتر از آن و ساقش قریب به ذرعی و ثمرش مستدیر، و منبت آن اراضی معموره و مزارع است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). گیاهی است دارای شاخه های باریک شبیه به برگ سوسن . گلایول . (فرهنگ فارسی معین ). اکسیفیون . سوسن احمر. دورحولة. سنخار. قاسغافیون . ماخاریون . دورخولی . کسیقون . رجوع به گلایول شود.
///////////
ارتدبريد :
سماه أحمد عيسى بجامعه [ أَرْبَــريــد } = دلبوث - دربوث - سيف الغراب - كَـف الغراب - كِسِفيون [ يونانية ] ? سَوسَن أحمـر - سَنْـخار - ، افوخ [ جذره ببغداد ] - دورخـولي ، فزغـانون ، فاسغانون ، مـاخـاريون ، غَـلايولُن ، كَـسورِس كلها يونانية - الخميرة [ فيجري ] - عَِـزارًة .
المعجم: الأعشاب
ارتدبريد :
دواء فارسي يجلب من سجستان كثيراً وهو يشبه البصل المشقوق
المعجم: الأعشاب
///////////
دلبوث‌.  نوعی از سوسن بری بود و آن معروف است به سیف الغراب و بدین سبب این اسم بر وی نهاده‌اند که ورق آن مانند سیف بود بشکل ورق ایرسا بود اما ورق ایرسا باریکتر و کوچکتر بود و ساق وی مقدار یک گز باشد و گل وی سرخ‌رنگ بود و وی[24]
را سقراغانیون گویند و بعضی ماخاریون خوانند و کسیقیون نیز گویند و اصل او مانند دو پیاز کوچک بود زیر یکدیگر آنکه در شیب بود لاغر بود و بالایی فربه بود و در وی قوت جاذبه بود و ملطف و محلل بود و در بغداد آن بیخ را نافوخ خوانند و زنان بغداد جهت فربهی مستعمل کنند و جهت جلای رو چون بدان بشویند بغایت لون را نیکو گرداند و در بغداد بسیار بود و بیخ بالایی وی چون بخود برگیرند حیض براند و چون با شراب بیاشامند شهوت جماع برانگیزد و چون بیخ شیب وی زنان بیاشامند قطع شهوت ایشان بکند و زهراوی گوید چون بیخ وی در شراب خویسانند و صاحب بواسیر هر روز مقدار یک رطل از آن شراب بیاشامد بواسیر خشک گرداند و اگر خشک کنند بیخ وی و هر روز مقدار یک درم با ماء العسل بیاشامند همین عمل کند
______________________________
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد: دلبوث به فتح دال اسم عربی بیخ سوسن سرخ صحرایی است معروف به سیف الغراب
صاحب تحفه می‌نویسد این بیخ مثل دو پیاز است که ملاصق بهم باشند بی‌پرده‌هائی که در پیاز است‌.
اختیارات بدیعی، ص: 167
///////////////
دلبوث
بفتح دال و سکون لام و ضم باء موحده و سکون واو و ثاء مثلثه اسم عربی بیخ سوسن سرخ صحرائی است معروف بسیف الغراب جهت آنکه برک آن شبیه بسیف است
ماهیت آن
بیخی است شبیه بدو پیاز که ملاصق بهم باشند و لیکن بی پرده یعنی مانند پیاز پرده ندارد و دانۀ بالائی بزرکتر از زیرین و بعد از خشکی بسیار صلب می کردد و خشک آن را در بغداد در بازار می فروشند و آن را حب النافوخ می نامند جهت آنکه زنان بر رخسار خود برای سرخی و نیکوئی و انتفاخ می مالند و کل آن شبیه بسوسن کبود است که ایرسا نامند و سرخ مائل ببنفشی و آن را صفرا غانیون و بعضی کسیقیون و بعضی ماخاریون نامند و برک این بسیار کوچکتر و باریکتر از ان و ساق آن قریب بذرعی و برک آن از برک سوسن درازتر و ثمر آن مستدیر منبت آن اراضی معموره و مزارع
طبیعت آن
در آخر دوم کرم و خشک و با رطوبت فضلیه
افعال و خواص
ان
جالی و جاذب از عمق بدن و مسمن و مبهی و چون در شیر تازه دوشیده بجوشانند نیکو و لذیذ می کردد و دفع ضرر آن می شود و آشامیدن آن جهت تهیج باه موثر و بدستور آشامیدن آن با شراب و کویند بیخ بزرک فوقانی آن محرک باه و کوچک زیرین آن قاطع باه زنان و آشامیدن بالای آن جهت قیلۀ اطفال نافع و چون سه عدد بیخ آن را در نبیذ بخیسانند هر روز از نیم رطل تا یکرطل از ان نبیذ بنوشند جهت خشک کردن دانۀ بواسیر و رفع ریاح آن مجرب دانسته اند و بدستور آشامیدن یک درم از بیخ آن با ماء العسل تا چند بوم همین اثر دارد و ضماد آن با شیلم و یا ماء العسل جهت تحلیل غرب نافع و با کندر و شراب جهت جذب خار و پیکان و طلای آن جهت سرخی رخسار و رفع آثار و فرزجۀ آن جهت کشودن حیض موثر مضر حلق مصلح آن در شیر پختن آن مقدار شربت آن تا دو درهم
 مخزن الادویه عقیلی خراسانی، ص: 800
//////////////
آرید برید
بمد همزه و کسر رای مهمله و سکون یای مثناه تحتانیه و دال و فتح بای موحده و کسر را و سکون یای مثناه تحتانیه و دال همه بی نقطه
ص: 22
ماهیت آن
دوائی است فارسی مانند پیاز شکافته که از سجستان خیزد غافقی و یوسف بغدادی کفته اند شاید که آن بیخ دلبوس باشد که سوسن احمر بریست و انطاکی کفته که بیخ سوسن سفید است که بفارسی سوسن آزاد نامند که زنبق عبارت از ان است
طبیعت آن
بسیار کرم و حاد
افعال و خواص و منافع آن
جذاب و جالی است طلای آن جهت قطع خون بواسیر و آشامیدن آن بغایت مدر حیض مقدار شربت آن تا یک درم است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
ریحان الکافور(سوسن آزاد)
http://www.peykshafa.ir/Images/Icon/category-icon.png?width=20 
http://www.peykshafa.ir/Images/Content/4926226111612049145.jpg
http://www.peykshafa.ir/images/%D8%B3%D9%88%D8%B3%D9%86%20%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF3.jpg

ریحان کافور، سوسن آزاد
Lilium auratum
آن را ریحان یهودی و شجرالکافور نامند و گویند به فارسی سوسن نامند؛ گیاهی است گل و شاخ شبیه به شبت و برگ آن شبیه به برگ انار و از آن ریزه‌تر و گل آن کبود مایل به سفیدی و از جمیع اجزای آن بوی کافور آید خواه تر باشد و خواه خشک.
طبیعت آن در دوم گرم و خشک است.
خواص عمومی آن: آشامیدن آن گرفتگی های مجاری را رفع و هم چنین یرقان و سیلان خون در اعضاء را نیز قطع می نماید. بوئیدن آن حل کننده رطوبت های چسبناک بینی و نوشیدن شربت آن حل کننده اخلاط غلیظ دماغی و حل کننده اورام است. گرده های آن برای زخم ها و جراحات نافع و برای گرم مزاج ها مضر مصلح آن سکنجبین است و مقدار شربت آن یک درم (5/3 گرم) و محلول آن تا هفت درم (5/24گرم) تجویز شده است.

افعال و خواص دیگر آن:آشامیدن آب آن جهت تفتیح سده[1] و یرقان و قطع سیلان خون اعضا و بوییدن آن بسیار محلل رطوبات چسبیده به غشاء دماغ و ادمان[2] آن محلل اخلاط غلیظه دماغیه و تحلیل اورام و ذرور[3] آن جهت قروح[4] و جراحات نافع است.




[1]باز شدگی و گشوده گردیدن مانع و سد.
[2]پیوسته کار کردن
[3]داروی خشک سوده یا کوفته پراکندنی و پاشیدنی در چشم و قروح و جراحات
[4]قرحه هایی باشد با خشک ریشه ها و چرکریزها
مخزن الادویه، عقیلی خراسانی

/////////////
سوسن کوهی(نام علمی: Lilium auratum) نام یک گونه از سرده گل سوسن است.
منابع[ویرایش]
مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Lilium auratum»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد (بازیابی در ۲۳ آوریل ۲۰۱۴).
/////////////
به عربی:
الزنبق الذهبي نوع نباتي ينتمي إلى جنس الزنبق من الفصيلة الزنبقية.
البيئة والانتشار[عدل]
موطنه شرق آسيا حيث ينتشر في اليابان.[2]
المراجع[عدل]
^ تعديل القيمة في ويكي بيانات"معرف Lilium auratum في موسوعة الحياة". eol.org. اطلع عليه بتاريخ 11 يوليو 2016.
^ المرفق العالمي لمعلومات التنوع الحيوي. الزنبق الذهبي (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 21 حزيران 2011.
////////////////
Lilium auratum
From Wikipedia, the free encyclopedia
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/9/99/Question_book-new.svg/50px-Question_book-new.svg.png
This article needs additional citations for verification. Please help improve this article by adding citations to reliable sources. Unsourced material may be challenged and removed. (December 2009) (Learn how and when to remove this template message)

Lilium auratum
Lilium auratum1.jpg
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
L. auratum
Lilium auratum
Lindl.
Lilium auratum (山百合 yamayuri; literally "mountain lily") is one of the truelilies. It is native to Japan and is sometimes called the golden rayed lily of Japanor the goldband lily.
Contents
  [show
Description[edit]
The flower colour is typically white with gold radial markings and orange spots, but variations in flower colour and markings are known. For example the varietyplatyphyllum which bears a gold stripe along the tepals but lacks spots.[1] The strongly scented flowers are the largest of any lily species and the largest plants, which can reach 2.5 metres (8 ft), can carry up to twenty of these.
It has been used widely in breeding and many of the more spectacular modern cultivars are derived in part from this species.
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/1/15/Lilium_auratum_-_pollen.jpg/220px-Lilium_auratum_-_pollen.jpg
Lilium auratum var. auratum pollen
Cultivation[edit]
This lily does well in plain or acidic soil; rich or fertilised soil will kill the plant. Bulbs should be planted in a hole three times their size in both depth and width in a well drained area. The best position for this plant is one where its top will receive sunlight while its base remains shaded.
This lily can be cultivated by seed, but for faster reproduction scaling is recommended. Its life span (around 3 or 4 years) is significantly less than that of its descendants, so reproducing this plant is important for gardeners.
Chemistry[edit]
Toxicity[edit]
Cats[edit]
Cats are extremely sensitive to lilly toxicity and ingenstion is often fatal;[3][4][5] households and gardens which are visited by cats are strongly advised against keeping this plant or placing dried flowers where a cat may brush against them and become dusted with pollen which they then consume while cleaning.[6] Suspected cases require urgent veterinary attention.[7] Rapid treatment with activated charcoal and/or induced vomiting can reduce the amount of toxin absorbed (this is time-sensitive so in some cases vets may advise doing it at home), and large amounts of fluid by IVcan reduce damage to kidneys to increase the chances of survival.[7]
References[edit]
1.     Jump up^ The RHS Encyclopedia of Garden Plants, Christopher Brickell, Dorling Kindersley, London, 1996, p613. ISBN 0-7513-0436-0
2.     Jump up^ Phenolic glycerides from Lilium auratum. Hiroko Shimomura, Yutaka Sashida and Yoshihiro Mimaki, Phytochemistry, 1987, Volume 26, Issue 3, Pages 844–845, doi:10.1016/S0031-9422(00)84801-3
3.     Jump up^ Frequently Asked Questions No Lillies For Cats.
4.     Jump up^ Lily toxicity in the cat. Kevin T. Fitzgerald, PhD, DVM, DABVP.
5.     Jump up^ Pets and toxic plants UC Davis Vetenry Medicine.
7.     Jump up to:a b Lily Poisoning in Cats. Pet MD.

Stub icon
This Liliales article is a stub. You can help Wikipedia by expanding it.
·         Lilium
·         Liliales stubs
&&&&&&&
اسارون . [ اَ ] (معرب ، اِ) نوعی دواست . (نزهة القلوب ). بیخ گیاهی است که غلاف تخم آن مانند غلاف بذرالنبج است و بعضی گویند بیخ سنبل رومی است ، اگر آنرا بکوبند و با شیر تازه بیامیزند و بر زیر خصیه بمالند نعوظ عجب آرد. (برهان ). بیخ گیاهی است برگ آن مانند برگ نبات لادن خُردتر و شکوفه ٔ وی ارغوانی رنگ بود و تخم وی مانند خسک دانه بود. درکوههای روم و در مصر و در همدان نیز میباشد و آن دونوع بود غلیظ و دقیق و از یک بیخ ریشه ها بسیار بود بشکل ناردین اما ریشه ٔ ناردین باریکتر میباشد و رنگ ناردین زرد بود مانند مامیران اما اسارون آنچه در میان باریکی و ستبری بود نیکوتر بود و طبیعت آن گرم و خشک است در درجه ٔ دویم و گویند اسارون بیخ سنبل رومیست و این خلاف است . ناردین بیخ سنبل رومیست و گفته شود. اما منفعت اسارون ، سودمند بود جهت دردهای اندرون و ملطف و مسخن بود. اگر یک مثقال با شراب بیاشامند جهة عرق النساء و وجع ورک و مفاصل نافع بود و سده ٔ جگربگشاید و مسهل بلغم لزج بود که در معده و سر جمع شده باشد و باه را زیاده کند و بوی دهان خوش کند و جهت نزول آب و سبل و داءالثعلب و داءالحیة نافع بود. مقوی معده بود و نسیان و امراض دماغی را سود دهد و شربتی از وی سه مثقال بود با ماءالعسل نافع بود جهت استسقاء و حیض براند و سودمند بود جهت صلابت سپرز و مثانه را قوت دهد و سنگ گرده بریزاند. و در خواص او آورده اند که چون بکوبند و با شیر تازه بسرشند و ضماد کنند میان هر دو ورک ، باه را برانگیزاند و انعاظی تمام آورد و مجربست و گویند مضر است بشش و مجفف اعصاب بودو مصلح وی مویزج است و گویند مصلح آن مویز است که در روغن بادام جوشانیده باشند. بدل آن یک وزن و نیم وج و دانگی وزن آن حماما و جالینوس گوید بدل آن زنجبیل است . (اختیارات بدیعی ). بلغت سریانی بیخ گیاهی است پرگره و دراز و باریک و کج و از زردچوبه باریکتر و با اندک عطریة و تندی و سفید مایل به زردی و بعضی اغبر مایل به زردی و منبت او جنگلها و گیاه او منبسط بر روی زمین و برگش شبیه به برگ نبل و لبلاب و از آن کوچکتر و مایل به استداره و گلش بنفش و در زیر برگ شبیه به گل بنج و تخمش مثل تخم کاجیره که قرطم عبارت از اوست و قسمی از آنرا ساق بقدر ذرعی و مدور و برگش مثل برگ قنطوریون دقیق و اعلاء ساق پرشعبه بعضی بر بالای بعضی و در اطراف شعبها مثل دانه ٔ گندم و در جوف آن چیزی زغبی و بیخش بسطبری خنصر و کم گره و خوشبو و خوش طعم و قسمی را برگ مثل قسم اول و اغبر و صلب و شاخهای او پراکنده و باریک و گلش بزرگ و بنفش و ثمرش مثل ثمر کبر و در جوف او تخمی مثل تخم خطمی و بر اشجارمی پیچد و بیخش ساری در تحت ارض و پرگره و قوی الرایحه و تلخ و لذاع و این قسم مخصوص است در رفع سموم و گزیدن مارها و قسمی را برگ از همه اقسام ریزه تر و شاخهای او منبسط بر روی زمین و گلش بنفش و بیخش نرم و بی گره و زرد و تلخ و با عطریة و منبت او کوههای ساده و این قسم ضعیف ترین اقسام اربعه است و مجموع او در آخر دوم گرم و خشک و بهترین او قسم اول است که از فرنگ و افریقیه و شام خیزد و ملطف و محلل و مدر و مفتح و منقی معده و جگر و سپرز و گرده از اخلاط بارده و باماءالعسل مسهل قوی بلغم و جهت حصاة و عسر بول و احتباس حیض و درد ورک و مفاصل و عرق النساء و نقرس نافع،خصوصاً که دو ماه در آب انگور خیسانیده باشند و باید به ازاء هر سه مثقال او آب انگور چهار رطل و نصف باشد و با شیر شتر و گوسفند مبهی قوی مبرود و مرطوب است و جهت تسکین دردهای باطنی و استسقا و یرقان سددی و ورم رخو جگر و تنقیه ٔ آلات بول از رطوبات لزجة و امراض بارده ٔ دماغی و سدّه ٔ جگر و صلابت سپرز و اکتحال او جهت امراض طبقه ٔ قرنیه و دود آن جهت گریزاندن عقرب و ضماد او با شیر تازه بر کنج ران و پشت زهار جهت نعوظ بسیار مؤثر و مضرّ ریه و مصلحش مویزج و قدر شربتش از یک مثقال تا سه مثقال و بدلش وج مثل وزن او یا زنجبیل است یا نصف او خولنجان و نصف او وج و حکمای هند را اعتقاد آنست که چون قبل از آبله نیم درهم اورا با نبیذ برنج بنوشند آبله بسیار کم برآید و مجرب میدانند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). حشیشة ذات بزور کثیرةعقد الاصول معوجة یشبه الثیل ، طیبةالرائحة، لذّاعةاللسان و لها زهر بین الورق عند اصولها، لونها فرفیری شبیهة بزهرالبنج . (مفردات قانون ص 157 س 2). گیاهی است با تخمهای بسیار با ریشه ٔ پرگره و پیچ پیچ ، شبیه به ثیل ، خوشبوی زبان گز، رنگ گلش ارغوانی ماننده ٔ گل بنگ ، بهندی تگر. (مؤید الفضلاء). ناردین برّی . حرف بابلی . حرف السطوح . تلسفی .
//////////
اسارون‌

بیخ گیاهی بود که برگ آن مانند برگ نبات لادن خردتر و شکوفه وی ارغوان‌رنگ بود و غلاف تخم وی مانند غلاف بیخ بود و بعضی شکوفه وی بنفش‌رنگ بود و تخم وی مانند خسکدانه بود و در کوههای روم و مصر و در همدان نیز بود و آن دو نوع بود غلیظ و رقیق و از یک بیخ ریشه‌های بسیار بود بشکل ناردین اما ریشه ناردین باریکتر باشد و رنگ ناردین زرد بود مانند مامیران اما اسارون آنچه در میان باریکی و سطبری بود نیکوتر بود و طبیعت وی گرم و خشک است در دویم و گونید اسارون بیخ سنبل رومی است و این خلاف است و ناردین بیخ سنبل رومی است و گفته شود اما اسارون دردهای درونی را نافع بود و ملطف و مسخن بود اگر یک مثقال با شراب بیاشامند عرق النسا و وجع ورک و مفاصل را نافع بود و سدّه جگر بگشاید و مسهل بلغم لزج بود که در معده و سر جمع شده باشد و باه را قوت دهد و بوی دهن خوش کند و جهت نزول آب و سبل و داء الثعلب و داء الحیه نافع بود و مقوی معده بود و نسیان را سود دهد و امراض دماغی را شربتی از وی سه مثقال بود با ماء العسل استسقا را نافع بود و حیض براند و صلابت سپرز را نافع بود و مثانه را قوت دهد و گرده را در خواص آورده‌اند که چون بکوبند و با سیر تازه بسرشند و ضماد کنند میان هر دو ورک باه را برابگیزاند و انعاظ تمام آورد و گویند مضر بود به شش و مجفف اعصاب بود و مصلح آن مویزج است و گویند مویز است که بروغن بادام جوشانیده باشند و بدل آن یک وزن و نیم آن وج و دانگی وزن آن حماما است و جالینوس گوید بدل آن زنجبیل و ابن مؤلف گوید که ابن ماسویه آورده که بدل وی در وجع حب بلسان است و در دیگر علتها قرومانا بوزن آن و وج سه‌یک آن و حماما نیز سه‌یک
در مخزن الادویه می‌نویسد: اسارون لغت سریانیست بیونانی سرابیون و بهندی تکر نامند
اختیارات بدیعی
///////////////
اسارون
بفتح همزه و سین مهمله و الف و ضم رای مهمله و سکون واو و نون لغت سریانی است بیونانی سرابیون و بهندی تکر نامند
ماهیت آن
بیخ کیاهی است پرکره و اندک طولانی و کج و زردرنک از زردچوبه باریکتر و قوی تر نیز دیده شده با ریشها و عطریت و ثقیل الرائحه و لذاع و بعضی اغبر مائل بزردی و منبت آن جنکلها و کیاه آن منبسط بر روی زمین و برک آن شبیه ببرک نیل و لبلاب و از ان کوچکتر و مائل باستداره و کل آن بنفش و در زیر برک شبیه بکل بنک و تخم آن شبیه بقرطم که کاوچره نیز نامند و نوعی از آن را ساق بقدر ذرعی و مدور و برک آن مانند قنطوریون دقیق و بالای ساق آن پرشعبه بعضی بالای بعضی و در اطراف شعبها چیزی مانند دانه های کندم و در جوف آن چیزی زغبی و بیخ آن بسطبری خنصر و کم کره و خوشبوی و خوش طعم و نوعی دیکر برک آن مانند برک نوع اول و اغبر و صلب و شاخهای آن پراکنده و باریک و بر اشجار می پیچد و کل آن بزرک و بنفش و ثمر آن مانند ثمر کبر و در حوف آن تخمی مانند تخم خطمی و بیخ آن ساری
ص: 227
١٢٠در زیر زمین و پرکره و تندبوی و تلخ و لذاع و این قسم مخصوص است بدفع سموم و کزیدن مارها و نوعی را برک از همه انواع ریزه تر و ساقهای منبسط بر روی زمین و کل آن بنفش و بیخ آن نرم و بی کره و زردرنک و طعم آن تلخ و با عطریت و منبت آن کوههای ساده است و این نوع ضعیف ترین انواع اربعۀ آنست و بهترین همه نوع اول است که از قرنک و افریقیه و شام خیزد و خوش بو و تند رائحه و باریک باشد که زبان را در وقت خائیدن بکزد و مستعمل بیخ آن است
طبیعت مجموع آن
در آخر دوم کرم و خشک و بعضی در سوم کرم و در دوم خشک کفته اند
افعال و خواص و منافع آن
ملطف و محلل و مفتح و مقوی و منقی دماغ و اعصاب و معده و جکر و سپرز و کرده است از اخلاط باردۀ رطبۀ بالۀ مسترخیه و آشامیدن آن بتنهائی یا بادویۀ مناسبه جهت امراض باردۀ رطبۀ دماغیه مانند صرع و لقوه و فالج و استرخا و تشنج امتلائی و خدر و تقویت دماغ و تسخین آن و اعصاب و صداع بمشارکت رحم و نسیان و خصوص با ماء العسل و جهت تسکین اوجاع باطنی و استسقا و یرقان سدی و ورم رخو جکر و سپرز و تنقیۀ آلات بول و رحم از رطوبات لزجه و فضول ردیه و تنقیۀ سنک کرده و مثانه و تسکین درد آن و عسر البول و احتباس حیض و وجع مفاصل و ورک و عرق النسا و نقرس نافع خصوصا که جهت ابن امورد و ماه در آب انکور خیسانیده باشند که بازای هر سه مثقال از ان چهار رطل و نیم آب انکور باشد و با شیر شتر و کوسفند جهت تقویت باه مبرودین و مرطوبین و تسخین و تقویت معده و کبد و اخراج رطوبات فضلیه بادرار و یک مثقال آن با ماء العسل مسهل است مانند خربق ابیض و بوئیدن روغن ان دائم جهت نسیان و اکتحال آن جهت امراض طبقۀ قرنیه و ذرور آن جهت کزیدن عقرب نافع و ضماد آن با شیر تازه دوشیده بر کنج ران و پشت زهار جهت نعوظ مجرب و اهل هند را عقیده آنست که چون قبل از بروز آبله نیم درم آن را با نبیذ برنج بنوشند آبله بسیار کم برآید و مجرب دانسته اند و از جملۀ ادویه ایست که داخل کرده می شود در خوشبوئیها مضررئه مصلح آن موبزج مقدار شربت آن از یک مثقال تا سه مثقال با ماء العسل بدل آن بوزن آن وج یا زنجبیل است یا نصف آن خولنجان و نصف آن وج جوارش اسارون و شراب و عرق آن در قرابادین ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
آسارون

اشاره

در بازار و در کتب طب سنتی «آسارون» نامبرده می‌شود. بیخ یا ساقه زیرزمینی گیاه که در طب سنتی مصرف دارویی دارد نیز «اسارون» گفته می‌شود. به فرانسوی آن راAsaret وOreille d ?homme و به انگلیسی‌Foalfoot وCabaret می‌نامند.
گیاهی است از خانواده‌Aristolochiaceae نام علمی آن‌Asarum europaeum L . و مترادفهای آن‌Asarum officinale Moench . وAsarum reniforme Gilib . می‌باشد.

مشخصات

گیاهی است علفی چندساله خیلی کوچک بلندی آن کمتر از 15 سانتی‌متر است.
به‌طوری‌که گیاه روی زمین خوابیده و گسترده است. ریشه آن کمی دراز و کمی کج و گره‌دار و کمی افقی در خاک قرار دارد، رنگ آن زرد و قطر آن کمی کمتر از قطر ساقه زیرزمینی زردچوبه است. برگهای آن مدوّر به شکل گوش انسان و یا به شکل کف پای شتر. گلهای آن منفرد، رنگ قسمت خارجی آن سبز کثیف مخلوط با قرمز و رنگ داخل آن قرمز است و در اردیبهشت‌ماه ظاهر می‌شود.
این گیاه در جنگلها و کوهستانات کنار نهرها و نقاط سایه‌دار مناطق معتدل اروپا و شمال آسیا به‌طور خودرو می‌روید. در ایران تا به حال شناسایی نشده است. چون در اجزای اغلب داروهای ترکیبی گیاهی از آن نامبرده می‌شود و در بازار نیز عرضه
معارف گیاهی، ج‌5، ص: 165
می‌شود لذا به ذکر مشخصات و خواص آن مبادرت می‌شود.

ترکیبات شیمیایی

معمولا ساقه زیرزمینی و برگ گیاه به عنوان دارو مصرف می‌شود. از نظر ترکیبات شیمیایی گیاه دارای اسانس روغنی فرّار و گلوکوزید است. همچنین وجود بورنیل آستات 236]، متیل اوژنول 237] و آزارون 238] در آن تأیید شده است. در ریشه آن 17/ 1 درصد آلکالوئید آزارین 239] و آزارون وجود دارد. در برگهای آن ماده آزارون و یک گلوکوزید یافت می‌شود. سمیّت ریشه آن ضعیف است و تأثیر آن در قورباغه و سگ و خرگوش در حد ازدیاد شتاب تنفس، تحریکات موضعی، تهوع و استفراغ می‌باشد]G .I .M .P[ . بررسی‌های جدید دیگری نشان می‌دهد که اسانس روغنی گیاه تازه شامل حدود 50 درصد آزارون می‌باشد که 65 درصد از اسانس نعنا فلفلی بیشتر سمیّت دارد.

خواص- کاربرد

در هند، ماده عامل گیاه که اسانس روغنی فرّار آن است قی‌آور و نرم‌کننده سینه است و در موارد جراحات جهاز هاضمه و بیماری سیلیکوزیس 240] که نوعی بیماری ریوی ناشی از استنشاق هوای دارای ذرات سیلیس می‌باشد و همچنین برای خشکی حلق و التهاب غشای حنجره که با ترشح همراه باشد، آثار مفیدی نشان داده است.
آسارون از نظر طبیعت طبق رأی حکمای طب سنتی گرم و خشک است و ریشه و برگ آن به عنوان دارو مصرف می‌شود. لطیف‌کننده است و بازکننده انسداد و گرفتگی‌های مجاری عروق می‌باشد. مقوی و پاک‌کننده دماغ و اعصاب و کبد و سپرز و کلیه است. خوردن آن بتنهایی یا با داروهای مناسب دیگر برای بیماری‌های سرد دماغی نظیر صرع، لقوه، فلج، سستی اعضا، تشنج امتلایی و خواب‌رفتگی نافع است.
اگر 15 گرم از ریشه خشک آن را در 5/ 2- 2 کیلوگرم آب انگور برای مدت
معارف گیاهی، ج‌5، ص: 166
60- 50 روز خیسانده و پس از آن مصرف کنند برای دردهای داخلی، استسقا، یرقان، ورم کبد و طحال و پاک کردن آلات بول و رحم از رطوبتهای لزجه و پاک کردن کلیه و مثانه و تسکین درد آنها و سختی ادرار و قطع قاعدگی و درد مفاصل و لگن خاصره و سیاتیک و نقرس مفید است. خوردن 5 گرم آن با آب عسل مسهل است و اگر با شیر شتر یا شیر گوسفند خورده شود برای تقویت نیروی جنسی سردمزاجان مفید است. آسارون برای ریه مضّر است و از این نظر باید با مویز خورده شود و مقدار خوراک آن 15- 5 گرم است. جانشین آن از نظر دارویی هم‌وزن آن وج یا زنجبیل و یا نصف وزن آن خولنجان و نصف دیگر وج می‌باشد. از این گیاه نوعی رنگ سبز گرفته می‌شود. به علت سمّی بودن این گیاه به‌ندرت مصرف داخلی آن توصیه می‌شود و در مواردی که مصرف داخلی آن لازم باشد باید زیر نظر پزشک باشد.
معارف گیاهی، ج‌5، ص:
////////////////
Valeriana wallichii
From Wikipedia, the free encyclopedia
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/a/a4/Text_document_with_red_question_mark.svg/40px-Text_document_with_red_question_mark.svg.png
This article includes a list of references, but its sources remain unclear because it has insufficient inline citations. Please help to improve this article byintroducing more precise citations. (January 2012) (Learn how and when to remove this template message)

Valeriana wallichii
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
V. wallichii
Valeriana wallichii is a rhizome herb of the genus Valeriana and the familyValerianaceae also called Indian Valerian or Tagar-Ganthoda, not to be confused withGanthoda or the Long Pepper. It is an herb useful in Ayurvedic medicine used as an analeptic, antispasmodic, carminative, sedative, stimulant, stomachic, and nervine.[1]
It grows in the Northwest Himalayas in places like Astore (Northern Pakistan) and forests in the region.
The genus Valeriana, with about 200 species, belongs to the family Valerianaceae and has a distribution throughout the world. The Indian Valerian has long been used in Ayurveda (Charak Samhita and Susruta) and Unani systems of medicine, which describe its use in obesity, skin disease, insanity, epilepsy and snake poisoning. The crude drugs from roots/ rhizomes and Valerian derived phytomedicines are used as mild sedatives in pharmaceutical industry. The activity is largely attributed to the presence of valepotriates.
General distribution[edit]
Valeriana wallichii, the major species of the genus Valeriana is native to India. Nepal and China. As an important substitute for the European V. officinalis, it has been traditionally used in treatment of sleep problems, obesity, nervous disorders and snake poisoning and skin diseases. Uttarakhand, part of Indian North western Himalaya, represents a mountainous region that encompasses agroclimatic conditions ranging from tropical to alpine and, thus, possesses a rich biodiversity. Valeriana, the major genus in the family Valerianaceae, is characterized by perennials that have three stamens without spurs on the slightly swollen base of the corolla, with a short and often strong-smelling root stalk. Strachey reported in 1918 the occurrence of five Valeriana species, V. dioica L., V. pyrolaefoliaV. stracheyiV. wallichiiDC., and V. hardwickii, at elevations ranging from 1500 ± 4300 m. A re-investigation of the morphology, distribution, and biodiversity of the Indian Valerianaceae, however, showed a total of 16 species/subspecies, of which six, namely V. wallichii DC. (V. jatamansi), V. himalayana (V. dioica L.), V. pyrolaefoliaV. mussooriensisV. hardwickii. var. hardwickii, and V. hardwickii. var. arnottiana (Wt. C.B.) occur in Uttarakhand, Himalaya.
References[edit]
1.     Jump up^ Mathela, Chandra S, Tiwari, Mamta, Sammal, Subhash S, Chanotiya, Chandan S "Valeriana wallichii DC, a New Chemotype from Northwestern Himalaya" Journal of Essential Oil Research, Nov-Dec 2005
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/30px-Commons-logo.svg.png
Wikimedia Commons has media related to Valeriana wallichii.
·         C.S. Mathela, C.S. Chanotiya, S.S. Sammal, A.K. Pant and S. Pandey. "Compositional diversity of terpenoids in the Himalayan Valeriana genera",Chemistry & Biodiversity 2005, 2, 1174-1182.
·         C.S. Mathela, M. Tewari, S.S. Sammal and C.S.Chanotiya. "Valeriana wallichii DC, a new Chemotype from Northwestern Himalaya", Journal of Essential Oil Research 2005, 17, 672-675.
·         C. S. Mathela, C.S. Chanotiya, Shalini Sati, S. S. Sammal and Victor Wray. "Epoxysesquithujene, a novel sesquiterpenoid from Valeriana hardwickii var. hardwickii", Fitoterapia 2007, 78, 279–282.
·         C. S. Mathela, R. C. Padalia and C. S. Chanotiya. 2009. "Kanokonyl Acetate-Rich Indian Valerian from Northwestern Himalaya". Nat Prod Commun. 2009, 4(9):1253-1256.
·         Flora of India
·         Valeriana
////////////
Indian Valerian



Botanical Name(s): Valeriana Wallichii
Family Name: Valerianaceae
Kingdom: Plantae
Division: Magnoliophyta
Class: Magnoliopsida
Order: Dipsacales
Family: Valerianaceae
Genus: Valeriana
Species: V. wallichi
Popular Name(s): Valerian Jatamansi, Taggar, Tagara, All-heal, Amantilla, Baldrian, Great Wild, Valerian Phu
Parts Used: Rhizomes.
Habitat: Temperate zone of North Western Himalayas up to an altitude of 3000 meters.

Description
Indian valerian is an erect, perennial plant that grows to a height of 4 feet with pinnate, divided and heart-shaped leaves. Pink or white flowers are found in clusters on the leaf top. The roots are a hairy and spindly mass that is collected in the autumn from two-year old plants. The rhizomes are greenish-brown in color and hard and tough internally. The herb is cultivated in Belgium, England, Eastern Europe, France, Germany, the Netherlands, the Russian Federation and the United States of America. The medicinal plant is inhabitant to the Himalayas in Nagar, Minapin Glacier and Bultora Glacier in India. The herb is known as gilgiti valerian in Hindi and, mushk bala and risha wala in Urdu.

Plant Chemicals
(+)- Maalioxide, 2-Acetyl-Pyrrole, 7-Epideacetylisovaltrate, 8-Epikessanol, Acetoxy-Valepotriatum, Alpha-Curcumene, Alpha-Kessyl-Alcohol, Alpha-Methyl-2-Pyrrolyl-Ketone, Beta-Carotene, Caffeic-Acid, Capronic-Acid, Catalase, Dihydrovalepotriatum, Eremophilene, Gamma-Linolenic-Acid, Kaempferol, Kanokosides, Kessane, Kessene, Kessyl-Glycol, Kongol, Linoleic-Acid, Myrtenyl-Acetate, Myrtenyl-Isovalerianate, Oleic-Acid, Oxydase, P-Coumaric-Acid, Palmitic-Acid, Peroxidase, Quercetin, Saccharose, Valepotriatum, Valerenal, Valerenol, Valerenolic-Acid, Actinidine, Acetic-Acid, Acevaltrate, Allo-Aromadendrene, Alpha-Fenchene, Alpha-Kerzylalcohol, Alpha-Valene, Aluminum, Ascorbic-Acid, Azulene, Baldrianic-Acid, Baldriatannic-Acid, Beta-Bisabolene, Beta-Elemene, Beta-Ionone, Beta-Phellandrene, Beta-Pinene, Beta-Sitosterol, Beta-Sitosterol-Stearate, Beta-Valene, Borneol, Bornyl-Acetate, Bornyl-Butyrate, Bornyl-Formate, Bornyl-Isovalerianate, Calcium, Camphene, Carbohydrates, Caryophyllene,Chatinene, Chlorogenic-Acid, Choline, Chromium, Cobalt, Deacetylisolavtrate, Delta-Cadinene, Didrovaltrate, Eugenyl-Isovalerate, Fat, Faurinol, Faurinone, Fiber, Formic-Acid , Fructose, Gamma-Terpinene, Gamma-Valene, Glucose, Gum, Homodivaltrate, Homovaltrate, Hydroxyvalerinic-Acid, Iron, Isoeugenyl-Isovalerate, Isovalerianic-Acid, Isovaleric-Acid, Isovaleroxy-Hydroxy-Didrovaltrate, Ledol, Limonene, Maaliol, Magnesium, Manganese, Myrcene, Myrtenol, N-(Beta-(P-Hydroxyphenyl)-Ethyl)-Actinidine, Niacin, P-Cymol Patcholyl-Alcohol, Phosphorus, Potassium, Protein, Raffinose, Resin, Riboflavin, Selenium, Silicon, Sodium, Terpinolene, Thiamin, Tin, Tridecen-(1)-Pentain(3,5,7,9,11), Valechlorine, Valenol, Valepotriates, Valerenic-Acid, Valerenone, Valerianine, Valerianol, Valerianolic-Acid, Valerianone, Valeric-Acid, Valerine, Valerosidatum, Valeroside-A, Valtrate, Valtrate-Isovaleroxyhydrin, Zinc.

Uses & Benefits of Indian Valerian
Indian valerian is anodyne, antispasmodic, aromatic, calmative, carminative, diuretic, expectorant, nervine, relaxant, sedative, stimulant and tranquilizer.
The herb has a remarkable influence on the cerebro-spinal system, hypochrondriasis, hysteria, insomnia, migraines, nervous unrests and nervous tensions, neuralgia and neurasthenia.
It is useful in treating anxiety, breathlessness, epilepsy, giddiness and fainting fits.
The herb lowers blood pressure, palpitations of the heart and even strengthens the heart.
Indian valerian is useful in curing gastrointestinal conditions like diverticulitis, irritable bowel, nervous dyspepsia, nervous stomach, stimulates digestion, and stomach cramps.
It proves helpful in treating head congestion and loosens phlegm in different coughs and lung congestion.
Indian valerian comes handy in menstrual cramps and muscle spasms, aids liver function and relieves pain.
The root corrects tremors, reduces excitement and irritability, lowers high blood pressure and calms the nervous system.
Caution
Indian valerian should not be taken for longer periods of time, since it can cause mental depression in some people.
If consumed in excess, the herb can result in a stimulating effect rather than a relaxing effect. It can also cause heaviness and pain in the head stupor.
&&&&&&&&&
اسد. [ اَ س َ ] (ع اِ) شیر بیشه . شیر درنده . (غیاث ). اجبه . جخدب . اَبغث . مُجشم . جراهم . متبلل . جذع . (منتهی الارب ). باقر. مبیح . بهور. بهنس . بیهنس . بهینس . متبهنس . محطم . محتضر. ابولبد. ابوفراس . غضنفر. لیث . حطام . حطوم . ج ، آساد، اُسود، اُسُد، اُسد (مهذب الاسماء)، آسد، اسدان ، مأسدة. (منتهی الارب ) :
نه دمنه چون اسد نه درمنه چو سنبله ست
هرچند نام بیهده کانا برافکند.
خاقانی .


حکیم مؤمن در تحفه آرد: اسد بفارسی شیر نامند، گوشت او دیرهضم و مورث شجاعت و ضماد پیه او بر کمر و کنج ران و انثیین و قضیب و مقعد مقوی جماع و قطور او باروغن تخم انجره در احلیل جهت نعوظ بی عدیل و طلاء او جهت کلف و زهره ٔ او مقوی باصره و آشامیدن یک دانگ آن که از نر باشد با زرده ٔ تخم نیمبرشت کسی را که از زنان بسته باشند گویند مجرب است و وقت استعمال او را در حین هلال ماه شرط دانسته اند و گویند جلوس بر جلد او جهت رفع نقرس و بواسیر مجربست و بستن پوست او با مو بر گردن اطفال پیش از بلوغ جهت ازاله ٔ صرع و بخور موی او جهت گردانیدن سباع و رفع تب یومی نافع و طلاء پیه و زهره ٔ او بر بدن باعث گریختن سباع از آن شخص وضماد پیه مابین دو چشم او بر روی مورث مهابت در نظرها و قضای حاجات و گذاشتن قطعه ای از جلد او در میان جامه ها مانع کرم زدن او اگر کرم در جامه ها موجود باشد باعث قتل آن و چون یک درهم سرگین او را در شراب حل نموده بمعتادین شراب دهند سبب رفع خواهش ایشان گردد. و گویند شیر از آواز خروس سفید تاجدار میگریزد و مؤلف جامع الادویة از ارسطو نقل میکند که کباب خصیه ٔ شیر بغایت مقوی دل و باه است و چون بشکافند و با بوره ٔ سرخ و مصطکی طبخ نموده خشک کنند و بروغن زنبق چرب کرده و به آب گرم ناشتا بنوشند جهت جمیع دردهای درونی مثل قولنج و مغص و بواسیر و زحیر و درد رحم و دردجگر بغایت مفید است - انتهی . رجوع بتذکره ٔ ضریر انطاکی ص 46 و رجوع بفهرست البیان و التبیین چ حسن السندوبی شود. || در اصطلاح کیمیاویین ، طلا. پادشاه فلزات چنانکه شیر پادشاه حیوانات است . (دزی ج 1 ص 21).
//////////////
اسد
بفتح همزه و سین مهمله و سکون دال مهمله بفارسی شیر و بهندی باکهه نامند
ماهیت آن
حیوانی است مشهور از جملۀ سباع
طبیعت آن
کرم و خشک
افعال و خواص و منافع آن
کوشت آن دیرهضم و مورث شجاعت ضماد پیه آن بر کمر و کنج ران و انثیین و قضیب و مقعده مقوی جماع و طلای آن جهت کلف و قطور ان با روغن تخم انجره در احلیل جهت نعوظ بیعدیل و طلای پیه و زهرۀ آن بر بدن باعث کریختن سباع از ان شخص و ضماد پیه ما بین دو چشم آن بر روی مورث هیبت در نظرها ارسطو کوید کباب خصیۀ شیر بغایت مقوی دل و باه است چون بشکافند آن را و با بورۀ سرخ و مصطکی طبخ نموده خشک کنند و بروغن زنبق چرب کرده با آب کرم ناشتا بنوشند جهت جمیع اوجاع باطنی مانند قولنج و مغص و وجع ظهر و بواسیر و درد جکر و رحم بغایت مؤثر و مفید است و زهرۀ آن مقوی باصره اکتحالا و آشامیدن یک دانک زهرۀ شیر نر با زردۀ تخم مرغ نیم برشت جهت کسی که آن را از زنان بسته باشند کویند مجرب است و وقت استعمال آن در حین هلال ماه شرط دانسته اند و کویند جلوس بر پوست آن جهت رفع نقرس و بواسیر مجرب است و بستن پوست یا موی آن بر کردن اطفال پیش از بلوغ جهت ازاله صرع و بخور موی آن جهت کریزانیدن سباع و رفع تب یومی نافع و کذاشتن قطعه از پوست آن در میان صندوق رخوت مانع کرم زدن آنها است و اکر کرم در ان صندوق موجود باشد باعث قتل آنها است کویند چون زبان آن را خشک نمایند و قدر قلیلی از آن را با نبات سائیده بصاحب ضیق النفس بارد رطب بخورانند شفا یابد و چون بینی شیر ماده را خشک نمایند و زن
ص: 229
حامله با خود دارد تا زمانی که طفل را از شیر باز کیرند از مرضی که بهندی پرسوت نامند محفوظ ماند و چون فرج آن را خشک نموده عند الحاجه با آب کرم سوده زن استعمال نماید فرج آن را تنک کند و کرم کرداند و چون یک درم سرکین آن را در شراب حل نمایند و بمعتادین شرب خمر دهند باعث نفرت و عدم خواهش ایشان کردد و کویند چون صدای خروس سفید تاجدار را بشنود لرزه بر اندام آن افتد و فزع نماید و بعضی کمان برده اند که تمساح چون صدای شیر را بشنود می میرد و کویند خوردن موی سبل آن از جملۀ سموم است و اکثر از راه عداوت آن را مقراض نموده در هیان رک برک تانبول کذاشته می خورانند به کسی که با او عداوت دارند بالجمله بهر نحو کسی که آن را خورده باشد علامت آن آنست که در وقت نشستن شکم او دود کند و چون بر برک بید انجیر بول کند آن برک پاره پاره کردد تدبیرش آنست که بیاورند جکر بچۀ کوسفند یا بزغاله و قطعه قطعه نموده خام ببلعند و چون سه ساعت کامل از ان بکذرد دو درم خربق اسود که بهندی کتکی نامند خوب نرم سوده با آب نیم کرم بقدر یک کاسه بخورند و قیء کنند و اکر زود قیء نیاید شاخۀ درخت بید انجیر در حلق کنند تا قیء آید و موی شیر با قطعهای جکر بیرون خواهد آمد و یا آنکه ماهی روبیان که بهندی جهینکا نامند با تار ریسمانی بسته خام ببلعند و دو سه ساعت صبر نموده تارچۀ ماهی را بکشند موها بآن چسبیده بیرون خواهد آمد پس بیخ کیاه سفید مرز که بهندی چولائی نامند با آب شسته برنج سوده بیاشامند و اکر شیر کسی را بکزد خواه بدندان و یا بناخن برای آنکه دندان و ناخن از سباع سرد و سمی می باشد اذیت می رساند باید که زراوند و ایرسا و عسل درهم سرشته بر ان ضماد نمایند پس با سرکه بشویند در ان مرهم متخذ از قشور نحاس و زنجار و خبث الفضه و موم و زیت کذارند.
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&
اسد العدسگلک/گل جالیز، هالوک*
گلک . [ گ ُ ل َ ] (اِ) یکی از گیاهان بسیار مضر و انگل نباتات دیگر است و چون کلرفیل ندارد به ریشه ٔ نباتات مختلف مخصوصاً گیاهانی که ساقه های نرم و پرآب دارند چسبیده ، مواد غذایی رااز آنها به دست می آورد و مزارع صیفی ، از قبیل : کدو و خیار و هندوانه و خربزه را بکلی خراب میکند. تخم این گیاه بسیار است بقسمی که اگر محلی که گلک در آن روئیده پس از چندی زراعت شود باز هم تخمها سبز شده ،
گلهای جدید پدید خواهد آمد بدین جهت باید تا مدتی آن زمین را بایر نگاه دارند تا تخمها پوسیده از میان برود. (گیاه شناسی گل گلاب ص 245). گل جالیز.
*هالوک: الاسم العلمي : Orbanche Nana
الاسماء المرادفه : اسد زعتر ، جعيفيل ، حشيشة الاسد ،اسد العدس ، اسد الفول
طبيعة الاستعمال : داخلي وخارجي
طريقة الاستعمال : مغلي ، منقوع ، مستحضر ،مسحوق ،كمادات ،لبخات
الاجزاء المستعمله : كامل النبات
المواد الفعاله : مواد عفصيه ، اساس مر ، املاح معدنيه ، كاروتين ، فلافونيات
وصف النبات : هو عباره عن نبات خالي من اليخضور ،معمر ساقه دقيقه ، ازهاره على شكل سانبل ، الاوراق صغيره
الاستخدام الطبي : نافع من الخلط البلغمي ، والخلط السوداوي ، يحفز النشاط الجنسي وبالذات الخلل الانتصابي لدى الرجل، يقلل التبول ، يحفز الدوره الدمويه
//////////////
اسد العدس
ماهیت آن
شبیه بکیاه عدس و نوعی از طراثیث دانسته اند برک آن مزغب و با لزوجت و ساق آن باریک مانند ریسمان اغبر مائل بسرخی و کل آن سفید و زرد شبیه بکل لیلاب و بسیار زان کوچکتر و بیخ آن مانند کزر و بسیار کوچک و بر کیاهی که در حوالی آن بهم می رسد می پیچد و آن را فاسد می سازد و لهذا آن را هالوک نامند
طبیعت آن
در دوم کرم و با قوت بارده و در سوم خشک
افعال و خواص و منافع آن
محلل بلغم و سودای غیر محترق و مدر بول و مفتت حصاه و آشامیدن آن با سکنجبین جهت یرقان و یا آب کرفس جهت حصاه و چون با سرکه مداومت بخوردن آن نمایند پخته یا خام آن باعث لاغری بدن فربه می شود و اصلا مضرتی نمی رساند و چون با کوشت طبخ نمایند کوشت را زود مهرا می سازد و طلای آن با سرکه جهت نمله و منع زیاده شدن آن مفید کویند مکوب و مغنی است مصلح آن بنفشه مقدار شربت آن تا پنج درهم بدل آن افتیمون و در امراض هزال مانند آن صعتر و ربع آن سندروس
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////
گُل جالیز یا گلک (Orobanche) سرده‌ای از گیاهان گلدار است که در حدود ۱۵۰ گونه دارد.

این جنس در ایران ۳۶ گونه دارد که همگی انگل دیگر گیاهانند.[۳]

گل جالیز انگل مطلق ریشه گیاهان دولپه بوده و به دلیل فقدان برگ و سبزینه با جذب آب و مواد غذایی از گیاه میزبان سبب کاهش رشد و عملکرد، ایجاد پژمردگی و در نهایت مرگ آن می‌شود.

کاهش عملکرد بسته به شدت حمله فرق می‌کند در برخی موارد زارعان به دلیل شدت آلودگی زمین کشت شده را رها می‌کنند.
محتویات  [نمایش]
گستره میزبانی[ویرایش]
دامنه میزبانی این انگل در بین گیاهان دو لپه وسیع بوده که در این خصوص می‌توان به گیاهانی چون آفتاب‌گردان، گلرنگ، بادمجان، گوجه فرنگی، توتون، عدس، باقلا، نخود، کلزا، هویج و برخی درختان میوه همچون بادام، زردآلو و غیره اشاره نمود.

نحوه گسترش و سیکل زندگی[ویرایش]
گل جالیز در مرحله‌ای روی سطح خاک مشاهده می‌شود که خسارت عمده‌ای به گیاهان میزبان وارد نموده و علاوه بر این ارتباط مستحکم بین انگل و میزبان سبب شده که روشهای کنترل این انگل مشکل شود.

چرخه زندگی گل جالیز با بذر شروع می‌شود. بذر از طریق تحریک مواد مترشحه ریشه گیاه میزبان شروع به جوانه زدن می‌نماید و پس از اتصال به ریشه گیاه میزبان زندگی خود را ادامه می‌دهد. این انگل دارای بذرهای بسیار ریز بوده به نحوی که به طور تقریبی ۱۰۰ میلی‌گرم بذر گل جالیز حاوی تعداد ۲۰ هزار بذر است. هر بوته گل جالیز حدود ۲۵۰ هزار بذر تولید می‌کند. این بذرها توسط باد و آب آبیاری به راحتی جا به جا می‌شوند. اغلب بذرهای گل جالیز دارای خواب اولیه هستند و دامنه زمانی این خواب بین یک تا دو سال است. حداکثر فاصله بذر از ریشه میزبان برای تأثیرپذیری از مواد محرک جوانه زنی دو سانتیمتر و مدت زمان لازم برای تأثیرپذیری گل جالیز از مواد محرک ریشه میزبان پس از آماده سازی آن بین ۴۸ـ۲۴ ساعت است. بذرهای گل جالیز می‌توانند قابلیت حیات خود را در شرایط آزمایشگاهی به مدت ۱۳ سال و در شرایط مزرعه‌ای به مدت ۱۲ سال حفظ کنند.

اتصال به میزبان[ویرایش]
پس از جوانه زدن بذر گل جالیز رشته اولیه از درون پوسته بذر خارج می‌شود و اطراف ریشه گیاه میزبان استقرار می‌یابد. نفوذ به داخل ریشه میزبان از طریق ترشح آنزیم‌ها و همچنین فشار مکانیکی سلولهای مکینه صورت می‌گیرد که موجب جدا شدن سلولها از یکدیگر می‌شوند.

سرانجام بافت مکینه سیستم آوندی ریشه میزبان را احاطه کرده و در نهایت سبب برقرار شدن ارتباط محکم می‌شود و حرکت مواد آوندی گیاه را برای انگل سوق می‌دهد که با ادامه این عمل گیاه میزبان به تدریج ضعیف شده و در صورت ادامه یافتن به مرگ میزان منجر خواهد شد.

کنترل[ویرایش]
براین اساس روشهای عملی مبارزه با گل جالیز به شرح زیر می‌باشند:

الف ـ تاریخ کاشت: تاریخ کاشت با تأثیری که از طریق عامل محیطی، درجه حرارت، بر جوانه زدن بذر گل جالیز می‌گذارد؛ می‌تواند در کنترل آن موثر باشد یعنی با زود کاشتن محصول و پیش رس نمودن آن می‌توان گیاه را از خسارت آن فراری داد.

ب ـ تناوب زراعی: تناوب وقتی موثرتر خواهد بود که گیاهان موجود در تناوب، بذر گل جالیز را وادار به جوانه زنی کنند ولی خود میزبان نباشد. این گونه محصولات را گیاهان تله می‌نامند، از جمله این گیاهان می‌توان به سورگوم، ذرت، یونجه و... اشاره کرد و در برنامه کاشت مزرعه قرار داد.

ج ـ تغذیه مناسب: کاهش حاصلخیزی، بالا بودن PH خاک که در نتیجه منجر به عدم جذب عناصر غذایی از طرف گیاه خواهد شد، باعث تشدید حضور گل جالیز در مزرعه می‌شود. بنابراین تغذیه مناسب گیاه قبل از کاشت و در طول مرحله داشت می‌تواند تا حدودی میزان خسارت را کاهش دهد.

د ـ وجین دستی: از بین بردن و حذف گل جالیز به محض سر برآوردن از خاک با وسایل تیز و برنده می‌تواند در جلوگیری از میزان خسارت و جلوگیری از تولید بذر آن موثر باشد.

ه ـ آفتاب دهی خاک: پهن کردن پوشش پلاستیکی در سطح خاک و رعایت یک سری اصول فنی در طول فصل گرم سال می‌تواند در کاهش جمعیت این انگل موثر باشد.

و ـ مبارزه بیولوژیک

ی ـ مبارزه شیمیایی: علف کشی نظیر رانداپ به میزان ۵۰ سی‌سی در هکتار برای سه نوبت در زمان ۳۰، ۴۰ و ۵۰ روز پس از کشت نشاء می‌توان در مزرعه استفاده نمود.

نگارخانه[ویرایش]
Broomrape2.jpg

Broom rape flowers.jpg

Broomrape (Cistanche tubulosa) Negev.jpg
پانویس[ویرایش]
          در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔ گل جالیز موجود است.
پرش به بالا ↑ Lamiales
پرش به بالا ↑ Orobanchaceae
پرش به بالا ↑ مظفریان، ولی‌الله، فرهنگ نام‌های گیاهان ایران: لاتینی، انگلیسی، فارسی تهران: فرهنگ معاصر ۱۳۷۵.
منابع[ویرایش]
ماهنامه ترویجی سبزینه شماره هشتم
مین باش معینی، م، ۱۳۸۲، گل جالیز، گیاه شناسی، بیولوژی، اکولوژی و روشهای کنترل، انتشارات موسسه تحقیقات گیاه پزشکی کشور
مظاهری، ع و ح. فجری.۱۳۷۰. بررسی میزان تأثیر مبارزه تلفیقی در تقلیل جمعیت و گونه گل جالیز در مزارع توتون
خلاصه مقالات دهمین کنگره گیاه پزشکی ایران. دانشکده کشاورزی، دانشگاه شهید باهنر کرمان، ص۲۰۰
Abu Irmalieh,B.۶٫۱۹۹۱ Soilsoarization controls broomrapes (Orobancher spp.) in host vegetable Crops Jordan valley;weed;tech.۵:۵۷۵-۵۸۱
رده‌ها: گل جالیزگل جالیزان
/////////////
به عربی هالوک:
الهالوك أو الجعفيل أو أسد العدس أو خانق الكرسنة أو شيطان البرسيم أو خبز الأرنب أوعشب الثيران[بحاجة لمصدر] (باللاتينية: Orobanche sp) نبات زهري طفيلي يتبع الفصيلة الجعفيلية أو الهالوكية (باللاتينية: Orobanchaceae) من رتبة (باللاتينية: Tubiflorales) ضمن ذوات الفلقتين. الاسم العلمي (باللاتينية: Orobanche) باليونانية يعني خانق الفصيلة الفراشية.[1]
للهالوك أنواع كثيرة، معظمها معمرة، تتطفل خارجياً، وإجبارياً على المحاصيل الزراعية، وعلى كثير من الأعشاب التابعة لمختلف الفصائل النباتية وخاصة الفصيلة البقولية (مثل الفول) إضافة إلى محاصيل من فصائل أخرى مثل البندورة التي تتبع الفصيلة الباذنجانية.
أكثر أنواع الهالوك من الأعشاب الضارة غيرية التغذية (باللاتينية: Heterotrophes) كاملة التطفل (بالإنجليزية: Holoparasites). وبالمقابل اعتبرت بعض أنواع الهالوك قديماً من النباتات الطبية التي تدخل في تركيب بعض الأدوية والعقاقير التي تستعمل من الداخل أو الخارج في معالجة بعض الأمراض.
محتويات  [أظهر]
من أنواعه الواطنة في الوطن العربي[عدل]
هالوك أشعث الأزهار (باللاتينية: Orobanche hirtiflora) في بلاد الشام
هالوك حرموني (باللاتينية: Orobanche hermonis) في بلاد الشام
هالوك دانين (باللاتينية: Orobanche daninii) في بلاد الشام
هالوك شولتز (باللاتينية: Orobanche schultzii) في بلاد الشام
هالوك الشيح الحقلي (باللاتينية: Orobanche artemisiae-campestris) في بلاد الشام
هالوك صغير (باللاتينية: Orobanche minor) في بلاد الشام
هالوك ضرمي (باللاتينية: Orobanche lavandulacea) في بلاد الشام
هالوك الفول (باللاتينية: Orobanche crenata) في بلاد الشام
هالوك القتاد (باللاتينية: Orobanche astragali) في بلاد الشام
هالوك قزم (باللاتينية: Orobanche nana) في بلاد الشام
هالوك الكامبتوليبس (باللاتينية: Orobanche camptolepis) في بلاد الشام
هالوك متفرع (باللاتينية: Orobanche ramosa) في شمال أفريقيا
هالوك مسنن الكأس (باللاتينية: Orobanche serratocalyx) في بلاد الشام
هالوك مصري (باللاتينية: Orobanche aegyptiaca) في بلاد الشام وشمال أفريقيا
هالوك منحني (باللاتينية: Orobanche cernua) في بلاد الشام
هالوك موبر (باللاتينية: Orobanche pubescens) في بلاد الشام
هالوك موتل (باللاتينية: Orobanche mutelii) في بلاد الشام
هالوك نتن (باللاتينية: Orobanche foetida) في المغرب العربي
البيئة ومناطق الانتشار والموسم[عدل]
فوائد الهالوك[عدل]
اعتبر الهالوك قديماً من النباتات الطبية المشهورة، واستعمل داخلياً أو خارجياً في معالجة بعض الأمراض، أما في عصرنا الحديث فقد قل استعماله فأصبح في عالم النسيان.
استخدم هالوك اللفت وجينستا (الوزان) Genista Juncea Scop. من الخارج كقابض في تضميد الجروح وفي معالجة البشرة المسامية أو المصابة بمرض التصدف.
أما الأنواع الأخرى من الهالوك المتطفلة على نباتات المراعي كالفصة والبرسيم، أو على بعض الأنواع البرية كالقنطريون Centauea Sp. وبقلة اللبن (خيثرة) Galium Verum L. والسعتر البري فقد نصح باستعمالها في معالجة الجروح الخارجية لأنها تلئمها بسرعة أما من الداخل فهي تستخدم كمهدئ وضد التشنج والإسهال.
هذا وتستعمل النموات الحديثة لهالوك بقلة اللبن أيضاً في التغذية بديلاً عن الهليون.
وصف المرض[عدل]
تنبت بذور الهالوك عند توفر الرطوبة مكونةً انبوبةً تلتصق بالجذور الثانوية للعائل ثم ترسل ممصات لداخل الجذر وتتعمق فيه حتى تصل إلى الأنابيب الوعائية فيتغدى وينمو ويكون شمراخاً زهرياً أو أكثر. تتفتح الأزهار - وهي ذات لون بنفسجي أو بني - وتنتج عدداً كبيراً من البذور.
تؤدي الإصابة بالهالوك إلى ضرر كبير بالمحاصيل، فتتقزم وتضعف وتصفر أوراقها. في حالة الإصابة الشديدة تموت الأوراق.
مضار الهالوك[عدل]
يعتبر الهالوك من النباتات الضارة بمحاصيلنا الزراعية الاقتصادية، ويمكن تلخيص أضراره بما يلي:
- مزاحمة الهالوك النباتات الاقتصادية على احتياجاتها الغذائية، وهو يتمتع بقدرة كبيرة من حيث شراهته لامتصاص الماء والغذاء، وذلك بواسطة ممصاته التي يرسلها في جذور عائله المفضل.
- إن انتشار الهالوك بكثرة بين محاصيلنا الاقتصادية من العوامل المساعدة على إصابتها ببعض الأمراض النباتية والحشرات، نتيجة إضعافه لنباتات المحصول.
- يؤثر الهالوك على المواصفات الكمية والنوعية للمحاصيل الاقتصادية فيقلل من إنتاجها النهائي وبالتالي ينخفض مردود الدونم كما في نباتات المراعي، كما يسيء إلى مواصفاتها النوعية كما هو الحال في المحاصيل الحبية: كصغر الحبة، أو عدم نضجها أو عقم بعض الأزهار...الخ.
- يحتاج الحقل الموبوء بالهالوك لمرات عديدة من الفلاحات السطحية والعميقة لاستئصاله من أصوله، وذلك قبل موسم التبذير، هذا فضلاً عن عملية تنقية البذار. كل هذا يتطلب الكثير من الأيدي العاملة والجهد والوقت وبالتالي زيادة النفقات.
ويمكن القول أن الهالوك في كل الأحوال يعمل على قلة الإنتاج وقلة هذا الإنتاج كخسارة ملحوظة. وإجهاد الأرض وإفقارها كخسارة غير ملحوظة، وبذلك يضعف مفعول القاعدة العامة في الاقتصاد الزراعي والتي تقول " الحصول على أكبر ربح ممكن وبأقل التكاليف مع المحافظة على خصوبة التربة".
المكافحة الحيوية Biological control[عدل]
هناك نوع خاص من الحشرات Phytomyza orobanchiaeيتطفل على نبات طفيل الهالوك ويجري الآن تربية هذه الحشرات وإجراء دراسات عليها في جنوب الاتحادالسوفييتي ولكنها ما زالت قيد التجربة والدراسة.فضلا عن استخدام النباتات الصائدة (تساعد على انبات بذور الهالوك ولاتصاب به)أو تلك التي تعرف بالقابضة Catch crpos (وهي نباتات تصاب ولكنها بالمقابل ذات اهمية اقتصادية قليلة). ومن الأعداء الطبيعية الأخرى التي تهاجم الهالوك هي الفطريات مثل النوع Fusarium orobanche والنوع Phytophthora nicotianae والنوع Macrophomina phasedina، كما أن للديدان الخيطية دور في خفض نسبة الأصابة بالهالوك.
المكافحة الكيميائية[عدل]
المكافحة الكيماوية لهذا الطفيل لم يثبت نجاحها بعد ولا زالت مستمرة وقد أجريت تجارب على مكافحة هالوك الفول Orobanche Crenuta Forsk باستخدام مبيد الأعشاب Glyphosate وذلك برشه بعد الإنبات بجرعات منخفضة جداً وكانت نتائجها مرضية.
بعض المبيدات: Glyphosate, Tillarn, Eptum, Ses on, Azak
ويمكن القضاء على نبات الهالوك عند رشه مباشرة بمادة الكاز بواسطة بخاخ مع الحفاظ على عدم ملامسة هذه المادة للمحصول الرئيسي وذلك بوضع حاجز بين نبات الهالوك ونبات المحصول الرئيسي.

مصادر[عدل]
^ الحميدي، محي الدين والهاشمي، هند. الهالوك. ريف نت. تاريخ الولوج 28 تشرين الأول 2009.
الظروف، عمار وبدر، علاء. 2009. الجامعة الأردنية.
السعيدي، ساجد صلاح الدين سليم. دراسة مقارنة على النباتات الصائدة والعائلة للهالوك وعلاقتها بمكافحة الطفيل. رسالة ماجستير .كلية العلوم .جامعة صلاح الدين، العراق.
وصلات خارجية[عدل]
أيقونة بوابةبوابة علم النبات
مشاريع شقيقة في كومنز صور وملفات عن: هالوك
معرفات الأصنوفة      
موسوعة الحياة: 41099 GBIF: 3173259 Tropicos: 40033763 ITIS: 34277 ncbi: 36747 السجل الدولي للأنواع البحرية: 425727 GRIN: ps://npgsweb.ars-grin.gov/gringlobal/taxonomygenus.aspx?id=8582 FOC: 123211 PLANTS: OROBA AFPD: 193250
تصنيفات: هالوكية نباتات طفيلية جنس ثنائيات الفلقة الحقيقية
////////////
به عبری:
עַלֶּקֶת (שם מדעי: Orobanche) סוג במשפחת העלקתיים, שכל מיניו טפילים מוחלטים. כמה ממיני סוג זה הם עשבים טפיליים שגורמים נזק רב לגידולים חקלאיים.
/////////////
به آذری اروبانس:
Orobanş (lat. Orobanche) - orobanşkimilər fəsiləsinə aid bitki cinsi.
/////////////
به ترکی:
Canavar otu (Orobanche) Lamiales takımına ait bir familyadır ve asalak bir bitkidir. Parazit bitki olduğundan dolayı klorofil yoktur ve bu nedenle fotosentez yapmaz. Tarım alanlarında çıkması durumunda ürünlere zarar verebilmektedir.
///////////
Orobanche
From Wikipedia, the free encyclopedia
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/9/99/Question_book-new.svg/50px-Question_book-new.svg.png
This article needs additional citations for verification. Please help improve this article by adding citations to reliable sources. Unsourced material may be challenged and removed. (January 2013) (Learn how and when to remove this template message)

Broomrape
Orobanche uniflora 3303f.JPG
Naked broomrape (Orobanche uniflora)
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Orobanche
L.
See text.
Orobanche (broomrape or broom-rape) is a genus of over 200 species ofparasitic herbaceous plants in the family Orobanchaceae, mostly native to the temperate Northern Hemisphere.[1] Some species formerly included in this genus are now referred to the genus Conopholis. The broomrape plant is small, from 10–60 cm tall depending on species. It is best recognized by its yellow- to straw-coloured stems completely lacking chlorophyll, bearing yellow, white, or blue snapdragon-like flowers. The flower shoots are scaly, with a dense terminal spike of between ten and twenty flowers in most species, although single in O. uniflora. The leaves are merely triangular scales. The seeds are minute, tan-to-brown, and blacken with age. These plants generally flower from late winter to late spring. When they are not flowering, no part of the plants is visible above the surface of the soil.
As they have no chlorophyll, they are totally dependent on other plants for nutrients. Broomrape seeds remain dormant in the soil, often for many years, until stimulated to germinate by certain compounds produced by living plant roots.[2] Broomrape seedlings put out a root-like growth, which attaches to the roots of nearby hosts. Once attached to a host, the broomrape robs its host of water and nutrients.
Some species are only able to parasitise a single plant species, such as ivy broomrape Orobanche hederae, which is restricted to parasitising ivy; these species are often named after the plant they parasitise. Others can infect several genera, such as the lesser broomrape O. minor, which lives on cloverand other related Fabaceae.
Branched broomrape Orobanche ramosa, native to central and southwesternEurope but widely naturalised elsewhere, is considered a major threat to crops in some areas. Plants that it parasitizes are tomatoeggplantpotatocabbage,coleusbell peppersunflowercelery, and beans. In heavily infested areas, branched broomrape can cause total crop failure.
The stems of a species parasitic on the fava bean are gathered and eaten in the region of Apulia, in southern Italy, where they are given the name ofsporchia.[3]
Branched broomrape was found near Bowhill, South Australia, in 1992, and some properties have been quarantined for more than a decade. The weed could become a national problem in Australia unless it can be contained.[citation needed]
Contents
  [show
Etymology[edit]
The scientific name comes from Ancient Greek ὄροβος (orobos, “bitter vetch”) + ἄγχω (ankhō, “strangle”).[4] The common English name comes from the English word broom, and the Latin rapum ("tuber").[5]
Selected species[edit]
(Note: this list includes names of more recently described species that may, under further taxonomic scrutiny, prove to be synonyms.)
Orobanche aconiti-lycoctoni Moreno Mor. et al.
Orobanche aegyptiaca Pers. (Egyptian broomrape; Fenzhi broomrape)
Orobanche akiana Honda
Orobanche alba Stephan ex Willd. (Thyme broomrape; baihua broomrape)
Orobanche alexandri Tineo
Orobanche almeriensis A.Pujadas
Orobanche alpigena K.Koch
Orobanche alsatica Kirschl. (Alsace broomrape; Duose broomrape)
Orobanche amethystea Thuill. (Eryngium broomrape)
Orobanche amoena C.A.Mey.
Orobanche anatolica Boiss. & Reut.
Orobanche androssovii Novopokr.
Orobanche angelicifixa Peteaux & St.-Lag.
Orobanche angustisepala F.W.Schultz
Orobanche angustelaciniata Gilli
Orobanche arbuti Sennen
Orobanche arcuata F.W.Schultz
Orobanche arenaria Borkh. (Wormwood broomrape)
Orobanche ariana Gontsch.
Orobanche armena Tzvelev
Orobanche artemisiae-campestris Vaucher ex Gaudin
Orobanche astragali Mouterde
Orobanche auranitica Mouterde
Orobanche australiana F.Muell.
Orobanche austrohispanica M.J.Y.Foley
Orobanche badchysensis Novopokr. & V.V.Nikitin
Orobanche balearica Sennen & Pau
Orobanche ballotae A.Pujadas
Orobanche baumanniorum Greuter
Orobanche benkertii Rätzel & Uhlich
Orobanche berthelotti Webb & Berthel.
Orobanche boissieri Rchb.f.
Orobanche borbasiana Beck
Orobanche borealis Turcz.
Orobanche borissovae Novopokr.
Orobanche brachypoda Novopokr.
Orobanche bracteata Viv.
Orobanche brassicae (Novopokr.) Novopokr.
Orobanche brevidens Novopokr.
Orobanche breviflora F.W.Schultz
Orobanche bucharica Novopokr.
Orobanche bulbosa Beck
Orobanche bungeana Beck
Orobanche caerulescens Steph. ex Willd.
Orobanche calendulae Pomel
Orobanche californica Cham. & Schltdl.
Orobanche camptolepis Boiss. & Reut.
Orobanche canescens C.Presl
Orobanche carnea Guss.
Orobanche caryophyllacea Sm. (Bedstraw broomrape; Simao broomstraw)
Orobanche cathae Deflers
Orobanche caucasica Beck
Orobanche caudata De Not.
Orobanche cernua Loefl. (Nodding broomrape; Wanguan broomrape)
Orobanche chassia Formánek
Orobanche chironii Lojac.
Orobanche chrysacanthi Maire
Orobanche cilicica Beck
Orobanche cistanchoides Beck
Orobanche clarkei Hook.f. (Xizang broomrape)
Orobanche clausonis Pomel
Orobanche clavata Schiman-Czeika
Orobanche clementei C.Vicioso
Orobanche coelestis (Reut.) Boiss. & Reut. ex Beck (Changchi broomrape)
Orobanche coerulescens Stephan ex Willd.
Orobanche colorata K.Koch
Orobanche columbiana H.St.John & English
Orobanche comosula Novopokr.
Orobanche compacta Viv.
Orobanche concreta Rouy
Orobanche connata K.Koch
Orobanche consimilis Schiman-Czeika
Orobanche cooperi (A.Gray) A.Heller (Cooper's broomrape)
Orobanche corymbosa (Rydb.) Ferris (Flat-top broomrape)
Orobanche crenata Forssk. (Bean broomrape)
Orobanche cuprea Boiss. & Balansa ex Boiss.
Orobanche curvata Pomel
Orobanche cypria Kotschy
Orobanche cyrenaica Beck
Orobanche cyrnea Jeanm., Habashi & Manen
Orobanche densiflora Salzm. ex Reut.
Orobanche denudata Moris
Orobanche dhofarensis M.J.Y.Foley
Orobanche ducellieri Maire
Orobanche dugesii (S.Watson) Munz
Orobanche ebuli Huter & Rigo
Orobanche elatior Sutton (Knapweed broomrape; Duanchun broomrape)
Orobanche eriophora Bornm. & Gauba
Orobanche esulae Pančić
Orobanche euglossa Rchb.f.
Orobanche fasciculata Nutt. (Cluster broomrape; fascicled broomrape)
Orobanche feddei H.Lév.
Orobanche felicicola Nakai ex Hyun, Y.S.Lim & H.C.Shin
Orobanche flava Mart. ex F.W.Schultz (Butterbur broomrape)
Orobanche foetida Poir.
Orobanche fuliginosa Reut. ex Jord.
Orobanche fuscovinosa Maire
Orobanche gamosepala Reut.
Orobanche georgii-reuteri (Carlon et al.) A.Pujadas
Orobanche glabrata C.A.Mey.
Orobanche glabricaulis Tzvelev
Orobanche gontscharovii Novopokr. & Nepli
Orobanche gracilis Sm.(Slender broomrape)
Orobanche grandisepala F.W.Schultz
Orobanche grayana Beck (Gray's broomrape)
Orobanche grigorjevii Novopokr.
Orobanche grisebachii Reut.
Orobanche grossheimii Novopokr.
Orobanche hadroantha Beck
Orobanche haenseleri Reut.
Orobanche hederae Duby (Ivy broomrape)
Orobanche helianthemi J.St.-Hil.
Orobanche hellebori Miégev.
Orobanche hermonis Mouterde
Orobanche hirtiflora Tzvelev
Orobanche hookeriana Ball
Orobanche humbertii Maire
Orobanche hydrocotylei Colenso
Orobanche hymenocalyx Reut.
Orobanche hypertomentosa M.J.Y.Foley
Orobanche iammonensis A.Pujadas & P.Fraga
Orobanche ianthina Franch.

Orobanche icterica Pau
Orobanche insignis E.D.Clarke
Orobanche insolita Guim.
Orobanche interrupta Pers.
Orobanche inulae Novopokr. & Abramov
Orobanche ionantha Kern.
Orobanche irtyschensis Serg.
Orobanche karatavica Pavlov
Orobanche kashmirica C.B.Clarke ex Hook.f.
Orobanche kelleri Novopokr. (Duanchi broomrape)
Orobanche kotschyi Reut. (Yitong broomrape)
Orobanche krylowii Beck (Siduomao broomrape)
Orobanche kurdica Boiss. & Hausskn.
Orobanche lactucae Arv.-Touv.
Orobanche langei Huter, Porta & Rigo
Orobanche lanuginosa (C.A.Mey.) Beck ex Krylov (Mao broomrape)
Orobanche laserpitii-sileris Reut. ex Jord.
Orobanche latisquama (F.W.Schultz) Batt.
Orobanche lavandulacea Rchb.
Orobanche laxissima Uhlich & Rätzel
Orobanche leptantha Pomel
Orobanche linczevskii Novopokr.
Orobanche longibracteata Schiman-Czeika
Orobanche lucana Terracc.
Orobanche lucorum A.Braun (Barberry Broomrape)
Orobanche ludoviciana Nutt. (Prairie broomrape; desert broomrape)
Orobanche lutea Baumg. (Medick broomrape)
Orobanche lycica F.W.Schultz
Orobanche mariana A.Pujadas
Orobanche maritima Pugsley (Carrot broomrape)
Orobanche megalantha Harry Sm. (Dahua broomrape)
Orobanche melitensis Beck
Orobanche minor Sm. (Common broomrape; clover broomrape; lesser broomrape; small broomrape)
Orobanche mongolica Beck (Zhonghua broomrape)
Orobanche montserratii A.Pujadas & D.Gómez García
Orobanche mulgedii Novopokr.
Orobanche multicaulis Brandegee
Orobanche mupinensis Hu (Baoxing broomrape)
Orobanche muteliformis F.J.Y.Foley
Orobanche myrtilli H.Lév. & É.Labbé
Orobanche nikitinii Novopokr.
Orobanche nowackiana Markgr.
Orobanche obtusata Raf.
Orobanche ombrochares Hance (Maoyao broomrape)
Orobanche orientalis Beck
Orobanche oxyloba (Reut.) Beck
Orobanche ovata Blakelock
Orobanche ozanonis Beck
Orobanche pachypoda Butkov
Orobanche pamim-alaica Gontsch. & Novopokr.
Orobanche pancicii Beck
Orobanche paralias L.Corb.
Orobanche parishii (Jeps.) Heckard
Orobanche pedunculata Vell.
Orobanche pelargonii Caldesi
Orobanche penduliflora Gilli
Orobanche perangustata M.J.Y.Foley
Orobanche petraea Vell.
Orobanche picridis F.W.Schultz (Oxtongue broomrape)
Orobanche pinorum Geyer ex Hook.
Orobanche portoilicitana A.Pujadas & M.B.Crespo
Orobanche psila C.B.Clarke ex Hook.f.
Orobanche psilostemon Novopokr.
Orobanche pubescens d'Urv. (Hairy broomrape)
Orobanche pulchra Gilli
Orobanche purpurea Jacq. (Yarrow broomrape)
Orobanche pushpitoi M.R.Almeida
Orobanche pycnostachya Hance (Huanghua broomrape)
Orobanche ramosa L. (Branched broomrape; hemp broomrape)
Orobanche rapum-genistae Thuill. (Greater broomrape)
Orobanche rechingeri Gilli
Orobanche reticulata Wallr. (Thistle broomrape)
Orobanche rhaetica Brügger
Orobanche riparia L.T.Collins
Orobanche rosea Tzvelev
Orobanche salviae F.W.Schultz ex Koch
Orobanche sanguinea C.Presl
Orobanche santolinae Loscos & J.Pardo
Orobanche sarmatica Kotov
Orobanche schelkovnikovii Tzvelev
Orobanche schugnanica Novopokr.
Orobanche schultzii Mutel
Orobanche schweinfurthii Beck
Orobanche schwingenschussii Gilli
Orobanche scolymi Pomel
Orobanche serbica Beck & Petrovič
Orobanche serratocalyx Beck
Orobanche sideana Gilli
Orobanche sideritis Porta
Orobanche sinensis Harry Sm. (Sichuan broomrape)
Orobanche singarensis Beck ex Hand.-Mazz.
Orobanche sintenisii Beck
Orobanche sogdiana Novopokr.
Orobanche solenanthi Novopokr. & Pissjauk.
Orobanche solmsii C.B.Clarke (Changbao broomrape)
Orobanche sordida C.A.Mey. (Danhuang broomrape)
Orobanche stans Noronha
Orobanche stocksii Boiss.
Orobanche subverticillata F.W.Schultz
Orobanche tacnaensis Mattf.
Orobanche tarapacana Phil.
Orobanche tetuanensis Ball
Orobanche teucrii Holandre (Germander broomrape)
Orobanche todari Lojac.
Orobanche transcaucasica Tzvelev
Orobanche trichocalyx (Webb & Berthel.) Beck
Orobanche trotzkii Wagn. ex Claus
Orobanche tunetana Beck
Orobanche uniflora L. (Naked broomrape; one-flower cancer-root)
Orobanche uralensis Beck (Duochi broomrape)
Orobanche ussuriensis Novopokr.
Orobanche valida Jeps.
Orobanche vallicola (Jeps.) Heckard
Orobanche viridis Hazsl.
Orobanche vitellina Novopokr.
Orobanche weberbaueri Mattf.
Orobanche wiedemanni Boiss.
Orobanche xanthostachya Novopokr.
Orobanche yunnanensis (Beck) Hand.-Mazz. (Dianlie Broomrape)
List Sources :[6][7]
References[edit]
1.   Jump up^ Beck-Mannagetta, G. (1930) Orobanchaceae. In Engler, A. (ed.) Das Pflanzenreich 4: 1-348. (Engelmann:Leipzig).
2.   Jump up^ Yoder, J.I. (2001) Host-plant recognition by parasitic Scrophulariaceae. Current Opinion in Plant Biology 4:359-365.
3.   Jump up^ Luard, E. European peasant cookery, Grub Street, 2004, p.380
4.   Jump up^ Devonshire Association for the Advancement of Science, Literature and Art (1868). Report & transactions. p. 256.
7.   Jump up^ "Plant Name Query Results for Orobanche"IPNI. Retrieved November 1, 2009.
External links[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/30px-Commons-logo.svg.png
Wikimedia Commons has media related to Orobanche.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/df/Wikispecies-logo.svg/34px-Wikispecies-logo.svg.png
Wikispecies has information related to: Orobanche
·        Orobanche
·        Parasitic plants
Eudicot genera