الومالی . [ ] (از یونانی ، اِ) لکلرک بصورت الاومالی
و اله امل آورده و در تذکره ضریرانطاکی و تحفه حکیم بصورت الومالی ضبط شده است . لفظی یونانی و
بمعنی عسل منجمد است و آن رطوبتی است شبیه بمیعه
سائله که از دو ساق درختی بدست آید و بهترین آن براق و صاف و شیرین و غلیظ است
، در سیم گرم و در دوم تر، سه اوقیه آن با
نه اوقیه آب مسهل فضول خام و مرةالصفرا و اخلاط ردیه است ، و جهت جرب و قروح ودرد مفاصل
نافع میباشد. روغنی که از شاخه های درخت از جوشانیدن آن با روغنها بگیرند طلای آن جهت
درد عصب و جرب متقرح و اکتحال آن جهت ظلمت بصر نافع است و آشامنده الومالی را سبابت و کسالت بهم میرسد و باید نخوابد
و حرکت کند و مصلح آن سکنجبین و میبه است . (ازتحفه حکیم مومن ص 32). و رجوع به تذکره داود ضریرانطاکی ص 58 و مفردات ابن بیطار ترجمه
لکلرک شود.
عسل داود. [ ع
س ل ِ وو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب
) روغنی باشد که از ساق درختی حاصل میشود و طعم آن شیرین است و به عربی دهن العسل و
به یونانی اورمالی خوانند. (برهان ) (آنندراج ). دهن عسلی است که اولی نامند، و توهم
کرده کسی که اورمالی* و اومالی** دانسته . (مخزن الادویة). اومالی . (تحفه حکیم مومن ). ماده کم وبیش لزج و شربتی شکل که در اواخر تابستان از
تنه درختان خانواده زیتونیان درنتیجه نیش حشرات یا خراش پوست درخت خارج میشود. این ماده
در برابر هوا منجمد شده شکل صمغمانند بخود میگیرد و محتوی. عسل درخت زیتون . عسل زیتون
. (فرهنگ فارسی معین ).
* اورمالی . (یونانی ، اِ) دهن العسل و آن روغنی است که از ساق درختی حاصل
میشود و طعم آن شیرین است و آنرا عسل داود نیز خوانند. گرم و تر است درچهارم . (تذکرة
ضریر انطاکی ) (هفت قلزم ) (از آنندراج ) (برهان ). یک قسم ماده سقزی مایع و شیرین است که از تنه بعضی اشجار تراوش میکند. (از ناظم الاطباء).
** اومالی . [ اُ ] (یونانی ، اِ) اورمالی . روغنی است جداً گرم و سفت چون
عسل که از ساق درختی گیرند. (مفردات قانون ابوعلی ص 160).دهن العسل و آنرا عسل داود
هم گویند گرم و تر است درچهارم . (برهان ) (هفت قلزم ). رجوع به اورمالی شود.
////////////
الومالی
بضم همزه و لام و سکون واو و فتح میم و الف و کسر لام و
یا و اومالی بحذف لام اول نیز دیده شده و آن را عسل داؤد نیز کویند برای آنکه اول
کسی که آن را یافت و بمردم شناسانید او بود و بنام خود خواند
ماهیت آن
رطوبتی دهنی غلیظ صافی شبیه بیعۀ سائله است که از ساق
درخت در ترمذ حاصل می شود و بهترین آن بسیار غلیظ القوام صافی برای شیرین آن است
طبیعت آن
کرم در سوم و خشک در اول و کویند در دوم تر
افعال و خواص آن
آشامیدن سه اوقیۀ آن با نه اوقیۀ آب مسهل فضول خام و مرۀ
صفرا و اخلاط ردیه و جهت جرب و قروخ و درد مفاصل نافع و شارب الومالی را چون کسالت
و سبات بهم رسد که لازمۀ آنست باید که نخوابد و حرکت بسیار کند تا فعل آن باطل
کردد مصلخ آن سکنجبین و میبه و نبیذ و دهن آنکه شاخهای درخت آن را در روغن کنجد یا
زیت یا هر روغن مناسبی که خواهند بجوشانند و صافی نموده استعمال نمایند اکتحال آن
جهت ظلمت بصر و تدهین بآن جهت درد عصب و جرب متقرح مفید.
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
اونومالی/امالی [اُورمالِی، عسل داود ] : (Eleemali
: Honey wine or mead)
روغنی است بسیار گرم و پرمایه چون عسل و از عسل غلیظ تر . در اصل شیره ای است که از
ساقه درختی که در تدمر می روید به دست می آورند و از آن شیره روغن می گیرند و آن را
با روغن گُل آن درخت مخلوط می کنند و آن را اُورمالِی و روغن عسل هم می نامند.
//////////
اورمالی. اومالی نیز گویند و بیونانی معنی آن دهن العسل است
و عسل داود نیز گویند و آن روغنی باشد که از ساق درختی حاصل شود مانند عسل بشیرینی
و سطبری و بهترین وی آن باشد که کهن و بسته باشد و طبیعت آن گرم و تر است سودمند بود
جهت جربتر چون طلا کنند و درد مفاصل را نیز سود دارد چون در چشم کشند تاریکی را نافع
بود و اگر بیست درم با چهاریکی آب بیاشامند اخلاط خام براند اما خوردن آن سبات و استرخا
آورد و باید آنکسیکه خورده باشد تا عمل نکند نخواهد.
اختیارات بدیعی
&&&&&
/////////////
الوین
بفتح اول و ضم لام و سکون واو و فتح یای مثناه تحتانیه و
نون لغت یونانی است
ماهیت آن
نباتی است کمتر از ذرعی مائل بسرخی و شاخهای آن باریک و
صلب و پوست آن نازک و بوک آن ریزه و باریک و کل آن نرم مائل بسرخی و زردی و بیخ آن
شبیه بچغندر و با رطوبتی حریف و تخم آن شبیه بتخم افتیمون است منبت آن ریک زارها و
کنار آبها و در عراق و غیر آن می باشد بهترین آن بیخهای انبوبی شکل سفید مصمغ آن
است که چون بشکنند شکسته کردد و بدترین آن شبیه بلیف است و بزعم بعضی تربد است و
نیست چنین و دستور است که چون از زمین برمی آورند مغز آن را برآورده می اندازند
لهذا پوست آن انبوبی شکل می باشد و مستعمل پوست تخم آنست
طبیعت آن
در سوم کرم و خشک و در دوم نیز کفته اند
افعال و خواص آن
جالی و غسال و مفتح و آشامیدن یکدرهم تا دو مثقال از تخم
آن با یکدرهم نمک و چهار اوقیه آب و یک اوقیه سرکه مسهل قوی سودا و جهت رفع جنون
مستحکم مرفوع العلاج بغایت مؤثر و پوست بیخ آن درین فعل قویتر و جهت یرقان اسود
نافع و مورث سحج و مصلح آن کثیرا و عناب مقدار شربت آن تا سه درهم و از پوست بیخ
آن تا دو درهم.
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&&
الیه (ا لْ ی) 1 - دنبه . 2 - سرین . فرهنگ فارسی معین
دنبه . [ دُم ْ ب / ب ِ ] (اِ) آن جزء از گوسفند که به جای دم از
خلف آن واقع شده و محتوی چربش است . (ناظم الاطباء). دم نوعی از گوسپند که پهن باشد
که هندیان آن را چکتی نامند. (آنندراج ) (غیاث ). الیة. دم نوعی از گوسپندان که چرب
و کلان شود. چربوی دنبال قسمی از گوسپند. (یادداشت مولف ). دنباله گوسفند. (از لغت محلی شوشتر)
/////////
ألْية ( اسم ) : عجُز*
buttocks ; rump
-
- crupper
-
hindquarters
of a horse
-
the
buttocks
* عجز. [ ع ج ُ / ج ِ ] (ع اِ)
سرین و بن هر چیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || در اصطلاح عروضیان و شعراء آخر کلمه
از بیت یا فقره را گویند که ضرب هم نامند. (از کشاف ص 975).
///////////
الیه. بپارسی دنبه گویند طبیعت وی گرم و تر است دیرهضم
شود و غذا بد دهد گرمتر و غلیظتر از پیه بود نافع بود جهت عصبیهای کوفتخورده چون
بدان ضماد کنند و ابن ماسویه گوید مفسد معده بود و محلل اورام صلب و مصلح وی زنجبیل
و فلفل و دارچینی و مرد بود بعد از خوردن وی جوارشات خوردن نافع بود
اختیارات بدیعی، ص: 42
//////////////
الیه
بکسر اول و سکون لام و فتح یای مثناه تحتانیه و ها بفارسی
دنبه نامند
ماهیت آن
معروف است
طبیعت آن
ص: 309
کرم و تر قریب بسمن است در ماده و فاعل انعقاد الا آنکه
این از ان غلیظتر است
افعال و خواص آن
محلل اورام صلبه و ملین اعصاب و بدن و با نشاسته مصلح
کرده و چون یک عدد دنبۀ کوسفند سیاه را سه حصه کرده هر روز یک حصه را با عاقرقرحا
و زنجبیل و تربد بنوشند جهت رفع عرق النسا مجرب دانسته اند و چون دنبه را ورق کرده
بر عضو بندند تا متعفن شود جهت تشنج یبسی و کزاز و تحلیل مواد متحجره و اعصاب بلند
شده از جای خود و نضج اورام مجرب المضار بطئ الهضم و مکرب و مغنی و مضعف قوت هاضمه
و انطاکی کفته که بسا باشد که در مبرود موجب موت فجأه کردد مصلح آن بریان نمودن آن
یا بازیر حاره مانند زنجبیل و فلفل و دارچینی و خوردن جوارشات هاضمه مانند جوارش
مصطکی و عود و کمون بالای آن و بدستور خوردن آن با سرکه و آبکامه است.
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
دنبه یا دُمبه، بخشی از بدن گوسفند است که به جای دم در انتهای
پشتی تن آن آویخته و محتوی چربی است. همه گوسفندان دارای دنبه نمیباشند. از دنبه برای
تهیه روغن هم استفاده میشود.
/////////////
به عبری ایلیا/اِلیئا:
אליה - זנבה השמן והרך של הכבשה.
משקל האליה אצל הכבשה מגיע עד 6 ק"ג ואצל האיל
עד 10 ק"ג. תפקיד האליה לשמש כמאגר מזון לכבשה בעונה של מחסור, בדומה לדבשת אצל
הגמל. משערים כי האליה נוצרה ממוטציה של כבש-הבית בעל זנב ארוך. גזעים של כבשים בעלי
אליה נפוצים במזרח התיכון, באפריקה ובאסיה. האליה נחשבת כבשר משובח ועל כן נוצר הביטוי
בתלמוד הבבלי אליה וקוץ בה –[1], ופירושו: דבר הנראה על פניו כטוב ומועיל, אך יש בו
גם חיסרון. זנב הכבש טעים למאכל, אבל פעמים רבות נתקעים בו קוצים[2].
////////////
Tail fat
From Wikipedia, the free encyclopedia
Fat-tailed sheep
Tail
fat is
the fat of some breeds of sheep, especially of fat-tailed sheep. It is fat accumulated
in baggy deposits in the hind parts of a sheep on both sides of its tail and on
the first 3–5 vertebrae of the tail. The weight of this part of a sheep's
anatomy may be up to 30 kg (66 lb). These hind parts are used to
accumulate fat for subsequent use during dry seasons, similar to a camel's humps.[1][2]
It
is known under the name kurdyuk in Russian and in Central Asianlanguages,[3] from the proto-Turkic *kudruk 'tail'.[4][5]
Tail
fat is known in Arabic as لية,
(leeyeh, leyyah, or layeh), zaaka in
Algeria,kuyruk yağ 'tail fat' in Turkish, and donbeh or dombeh in Persian,[1] words which may be
found in local food culture and in sheep breeds' names.
The rendered tail fat does not solidify at room
temperature and is used in cuisine.[2] Crackling left
after the rendering or frying of kurdyuk may be used as
an appetizer.[1][3] When being
rendered, kurdyuk emits a strong odour, described as
"acidy-poisonous". However, it has a rich flavor when ready to eat.
In particular it is used to cook kofta, pilav, and other traditional
dishes.[1]
1.
^ Jump up to:a b c d Tilsley-Benham,
Jill (1986). "Sheep with Two Tails: Sheep's Tail-Fat as Cooking Medium in
the Middle East". Oxford Symposium on Food
and Cookery. The Cooking Medium. p. 48.
3.
^ Jump up to:a b Food Culture in Russia
and Central Asia by Glenn Randall Mack, Asele Surina, p. 111, at Google Books
4.
Jump up^ Starostin, S.
A.; Dybo, A. V.; Mudrak, O. A. (2003). An Etymological Dictionary of
Altaic Languages. Boston: Bril. ISBN 90-04-13153-1.
|
|||||||||||||||||||||||
|
|||||||||||||||||||||||
See also
|
&&&&&&&
اماریطن . [ ا طُ ] (معرب ، اِ) (معرب از یونانی ) رجوع به امارنطن شود.
امارنطن . [ ا ر طُ ] (معرب ، اِ) (معرب از یونانی )در تحفه حکیم مومن بصورت اماریطن و در ذیل قوامیس العرب
دزی بصورت اماریقون آمده . اسم نباتی است از نوع قیصوم ، قدش کمتر از ذرعی و برگش باریک
و پراکنده و قبه او مستدیر و سفید و بعضی سرخ
است . بقدر فندقی است و بر گرد قبه آن دایره زردی است و بیخش باریک و محل روییدن آن کوههای بی
جنگل است . در تنکابن لیارو نامند. گرم و لطیف و ملطف و قطع کننده اخلاط غلیظ وادرارآور است . (از تحفه حکیم مومن ص 33) (مخزن الادویه ص 105) (مفردات ابن
البیطار ص 65). گیاهی است از تیره مرکبیان
که گریبانک گلهایش در فصول مختلف پایدار می ماند. اماریقون . ابزارالعذارا. (فرهنگ
فارسی معین ). دزی اماریقون آورده و بابونه
سفید معنی کرده است . (ذیل قوامیس العرب دزی ج 1). ابن البیطار نویسد: گروهی
آنرا از انواع اقحوان دانسته اند ولی بحقیقت از انواع آن نیست بلکه بعقیده من از انواع قیصوم است . (مفردات ابن البیطار ج
1 ص 56). رجوع به قیصوم و اماریقون و اقحوان و مفردات ابن البیطار و فرهنگ گیاهی ذیل
Amarante و واژه نامه
گیاهی ذیل Amaranthus شود.
////////////
تاج خروس . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) گلی است که برگهای کلفت و قرمز
مثل تاج ِ خروس دارد و نام دیگرش بستان افروز و عبهر است . (فرهنگ نظام ). گلی است
سرخ رنگ که در دیارما [ هند ] آنرا کلفه گویند. (غیاث اللغات ). گل یوسف ؛ گل بستان
افروز را گویند که گل تاج خروس باشد و بعضی گل زرد را گفته اند. ضومر؛ گل بستان افروز
است و آنرا تاج خروس هم می گویند، بوئیدن آن عطسه آورد. اماریطن . حوراسفند. طروقون
. صریرا. (برهان ). دج الامیر. زلایف الملوک . گل حلوا. زلف عروسان ، تاج خروس که برگ
پای گلهای کوچک آن رنگین و بزرگ میشوند و چون تشکیل سنبله های بزرگ میدهند اقسام آن
رابرای زینت میکارند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 275). || تاج خروس عادی ، نوعی است از
تاج خروس . || تاج خروس رشته ای نوعی است از تاج خروس .////////////
بستان افروز. [ ب ُ ا ](اِ مرکب ) بوستان افروز. گلی است سرخ
رنگ و بی بوی که آن را تاج خروس و گل یوسف نیز گویند و بعضی اسپرغم را که ضیمران باشد
بستان افروز میگویند و بجای فا، بای فارسی هم آمده است . (برهان ). سرخ مرد یا سرخ
مرز یا گل یوسف . (سروری ). گل تاج خروس که بعضی اهل هند آن را کلغا گویند. (غیاث
). نام گلی است سرخ رنگ که به تاج خروس اشتهار دارد. (انجمن آرا). گلی است سرخ که خوشبو
نیست و نام دیگرش تاج خروس است . (فرهنگ نظام ). نام گلی است سرخ رنگ که به تاج خروس
اشتهار دارد و مرادف چمن افروز باشد. (از آنندراج ). گل تاج خروس . (رشیدی ).نام گلی
است سرخ رنگ به تاج خروسک اشتهار دارد. (جهانگیری ). تاج خروس گیاهی است که گلش مثل
گوشت سر خروس است . عبهر. (منتهی الارب ). گل حلوا. (تحفه حکیم مومن ). اهل بغداد او را باین اسم خوانند و
در میافارقین او را زینةالریاحین گویند و در بعضی مواضع داح نیز گویند. و عرب هر چیزی
را که بصورت نیکو بود داح و داحه گویند و او نوعیست از بقله یمانی . (ترجمه صیدنه ابوریحان ). و رجوع به فهرست مخزن الادویه
ص 139 و ابن بیطار ص 94 و ترجمه فرانسوی آن
ص 225 شود
////////////
اماریطن
بفتح همزه و میم و الف و کسر راء مهمله و سکون یای مثناه
تحتانیه و ضم طاء مهمله و نون لغت یونانی است ابن بیطار نوشته که جماعتی از انواع
اقحوان دانسته اند و نیست چنین و نزد من از انواع قیصوم است و من آن را چنین
شناخته ام بعینه
ماهیت آن
نباتی است بقدر ذرعی و برک آن باریک و پراکنده و قبۀ آن
مستدیر سفید و بعضی سرخ و بقدر فندقی و بر کرد قبۀ آن دایرۀ زردی و تخم آن باریک و
منبت آن کوههای خالی از اشجار و در تنکابن لبار و نامند و در بلاد روم و فرنک جهت
اصنام تاج از ان ترتیب می دهند
ص: 310
طبیعت آن
کرم و خشک
افعال و خواص آن
ملطف و مقطع و مانع ریختن مواد بمعده و منشف رطوبات آن و
مدر بول و حیض و جهت نهش هوام و عرق النسا و شدخ عضل و شرب اطراف آن با ماء العسل
محلل خون منجمد در معده و مثانه و آنچه در آنها انجماد یافته باشد و نیز جلب
رطوبات معده و تجفیف آن می نماید و با شراب ابیض ممزوج یا به آب جهت قطع نزله و
امراض مذکوره نافع و آشامیدن قبۀ آن با شراب جهت عسر البول و نهش هوام و عرق النسا
و شدخ اوساط عضل مؤثر و ادرار طمث آورد و چون با شراب که مسمی بالومالی است
بیاشامند اذابۀ خون منجمد در شکم و مثانه نماید و چون کیاه آن را در ثیاب
نکاهدارند حفظ می نماید آنها را از خوردن کرم مضر فم معده مصلح آن آشامیدن آب
مقدار شربت آن نه قیراط است.
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
بستانافروز. بستاناپروز نیز گویند بهترین وی آنست که در سایه
خشک کنند طبیعت وی سرد و خشک است معده و روده را پاک گرداند و حرارت معده و جگر ساکن
گرداند چون طبیخ وی با سکنجبین بیاشامند مقدار ده درم مستعمل بود اسحق گوید مضر بمثانه
است و مصلح وی کندر بود
______________________________
صاحب مخزن الادویه مینویسد: بستانافروز
لغت فارسی است و بعربی حبق بستانی و زینة الریاحین و داح نیز گویند جهت آنکه خوشمنظر
است و هر گیاه خوش منظر را عرب داح گوید و بفارسی تاج خروس و گل حلوا و گل یوسف و بهندی
نوع صغیر را کوکنی و کبیر آن را جماد هاری نامند
اختیارات بدیعی
//////////////
تاج خروس سردهای از گیاهان گلدار است که دارای ۶۰ گونه متفاوت
میباشد. گلهای این گیاه به رنگهای بنفش، قرمز و زرد است. بسیاری از اعضای این سرده
ویژگیها و کاربردهای مشابهی با اعضای سرده سلوسیا دارند. گیاهِ تاج خروس باید در معرض
نورِ کامل خورشید قرار بگیرد و خاکش نیز باید ماسهای، زهکش و غنی باشد.[۱]
اگرچه چندین گونه در این سرده علف هرز محسوب میشوند، مردم
در سراسر دنیا از گونههای این سرده به عنوان سبزی، غلات و گیاه زینتی استفاده میکنند.
[۲] سرشار از مواد معدنی مانند کلسیم، پتاسیم، آهن، مس، منیزیم، فسفر و منگنز است.
میزان مناسب پروتئین و لیزین موجود در این گیاه برای سلامت موها و ناخنها مفید است.
گیاه تاج خروس باعث کاهش کلسترول شده و به این ترتیب خطر سکتهی قلبی و بیماریهای
قلبی عروقی را کاهش میدهد. برخی گونه های تاج خروس نیز به عنوان گیاه زینتی شناخته
می شوند.[۳]
گونهها[ویرایش]
Right
این بخش از مقاله دقیق، کامل و صحیح ترجمه نشده است یا مشکل
نگارش فارسی دارد لطفاً این ترجمه را با توجه به نسخه اصلی اصلاح کنید و سپس این الگو
را بردارید.
Amaranthus acanthochiton – greenstripe
Amaranthus acutilobus – sharp-lobe amaranth;
is a synonym of Amaranthus viridis[۴]
Amaranthus albus – white pigweed, prostrate
pigweed, pigweed amaranth
Amaranthus arenicola – sandhill amaranth
Amaranthus australis – southern amaranth
Amaranthus bigelovii – Bigelow's amaranth
Amaranthus blitoides – mat amaranth, prostrate
amaranth, prostrate pigweed
آمارانتوس بلیتوم – purple
amaranth
Amaranthus brownii – Brown's amaranth
Amaranthus californicus – California amaranth,
California pigweed
Amaranthus cannabinus – tidal-marsh amaranth
بستانافروز – love-lies-bleeding,
pendant amaranth, tassel flower, quilete
Amaranthus chihuahuensis – Chihuahuan amaranth
Amaranthus chlorostachys
Amaranthus crassipes – spreading amaranth
Amaranthus crispus – crispleaf amaranth
Amaranthus cruentus – purple amaranth, red
amaranth, Mexican grain amaranth
Amaranthus deflexus – large-fruit amaranth
Amaranthus dubius – spleen amaranth, khada sag
Amaranthus fimbriatus – fringed amaranth,
fringed pigweed
Amaranthus floridanus – Florida amaranth
تاج خروس سهرنگ – elephant
head amaranth
Amaranthus graecizans
Amaranthus greggii – Gregg's amaranth
Amaranthus hybridus – smooth amaranth, smooth
pigweed, red amaranth
Amaranthus hypochondriacus – Prince-of-Wales
feather, prince's feather
Amaranthus leucocarpus
Amaranthus lineatus – Australian amaranth
آمارانتوس بلیتوم
بستانافروز – quinoa
de Castilla
Amaranthus minimus
Amaranthus muricatus – African amaranth
Amaranthus obcordatus – Trans-Pecos amaranth
Amaranthus oleraceous – kosala sag
Amaranthus palmeri – Palmer's amaranth, Palmer
pigweed, careless weed
Amaranthus paniculus – Reuzen amarant
Amaranthus polygonoides – tropical amaranth
Amaranthus powellii – green amaranth, Powell
amaranth, Powell pigweed
Amaranthus pringlei – Pringle's amaranth
Amaranthus pumilus – seaside amaranth
Amaranthus quitensis – ataco, sangorache
تاجخروس – red-root
amaranth, redroot pigweed, common amaranth
Amaranthus rudis – tall amaranth, common
waterhemp
Amaranthus scleropoides – bone-bract amaranth
Amaranthus spinosus – spiny amaranth, prickly
amaranth, thorny amaranth
Amaranthus standleyanus
Amaranthus thunbergii – Thunberg's amaranth
Amaranthus torreyi – Torrey's amaranth
تاج خروس سهرنگ – Joseph's-coat
Amaranthus tuberculatus – rough-fruit
amaranth, tall waterhemp
Amaranthus viridis – slender amaranth, green
amaranth
Amaranthus watsonii – Watson's amaranth
Amaranthus wrightii – Wright's amaranth
ارزش غذایی[ویرایش]
Amaranth, uncooked
مواد مغذی در هر ۱۰۰ گرم (۳٫۵ اونس)
انرژی ۱٬۵۵۴ کیلوژول
(۳۷۱ کیلوکالری)
کربوهیدراتها ۶۵٫۲۵ g
نشاسته ۵۷٫۲۷ g
قندها ۱٫۶۹ g
فیبر ۶٫۷ g
چربی ۷٫۰۲ g
چربی اشباع ۱٫۴۵۹ g
چربی تکاشباعنشده ۱٫۶۸۵ g
چربی چنداشباعنشده ۲٫۷۷۸ g
پروتئین ۱۳٫۵۶ g
تریپتوفان ۰٫۱۸۱ g
ترونین ۰٫۵۵۸ g
ایزولئوسین ۰٫۵۸۲ g
لئوسین ۰٫۸۷۹ g
لیسین ۰٫۷۴۷ g
متیونین ۰٫۲۲۶ g
سیستین ۰٫۱۹۱ g
پنیلالانین ۰٫۵۴۲ g
تیروزین ۰٫۳۲۹ g
والین ۰٫۶۷۹ g
آرژینین ۱٫۰۶۰ g
هیستیدین ۰٫۳۸۹ g
آلانین ۰٫۷۹۹ g
اسپارتیک اسید ۱٫۲۶۱ g
گلوتامیک اسید ۲٫۲۵۹ g
گلیسین ۱٫۶۳۶ g
پرولین ۰٫۶۹۸ g
سرین ۱٫۱۴۸ g
تیامین (ویتامین ب۱) ۰٫۱۱۶ میلیگرم
(۹٪)
ریبوفلاوین (ویتامین ب۲) ۰٫۲ میلیگرم
(۱۳٪)
نیاسین (ویتامین ب۳) ۰٫۹۲۳ میلیگرم
(۶٪)
پانتوتنیک اسید (ویتامین ب۵) ۱٫۴۵۷ میلیگرم (۲۹٪)
ویتامین ب۶ ۰٫۵۹۱ میلیگرم
(۴۵٪)
اسید فولیک (ویتامین ب۹) ۸۲
میکروگرم (۲۱٪)
ویتامین C ۴٫۲ میلیگرم
(۷٪)
ویتامین E ۱٫۱۹ میلیگرم
(۸٪)
کلسیم ۱۵۹ میلیگرم
(۱۶٪)
آهن ۷٫۶۱ میلیگرم
(۶۱٪)
منیزیم ۲۴۸ میلیگرم
(۶۷٪)
منگنز ۳٫۳۳۳ میلیگرم
(۱۶۷٪)
فسفر ۵۵۷ میلیگرم
(۸۰٪)
پتاسیم ۵۰۸ میلیگرم
(۱۱٪)
سدیم ۴ میلیگرم
(۰٪)
روی ۲٫۸۷ میلیگرم
(۲۹٪)
Link to USDA Database entry
درصدها نسبیاند
منبع: پایگاه اطلاعاتی مواد غذایی آمریکا
منابع[ویرایش]
پرش به بالا ↑ [۱]، سایت پارسه گرد
پرش به بالا ↑ مشارکتکنندگان ویکیپدیا،
«Amaranth»، ویکیپدیای انگلیسی، دانشنامه آزاد (بازیابی در ۵ نوامبر ۲۰۱۰).
پرش به بالا ↑ [۲]، برگ نیوز
پرش به بالا ↑ The
Plant List - Amaranthus acutilobus
//////////
به عربی:
القُطيفة[1][2] أو سالف العروس[3] (باللاتينية: Amaranthus)
جنس نباتي يتبع الفصيلة القطيفية. يضم جنس القطيفة حوالي 60 نوعاً من النباتات.
من أنواعها[عدل]
القطيفة بيضاء الثمار (باللاتينية: Amaranthus
leucocarpus)
القطيفة ثلاثية الألوان (باللاتينية: Amaranthus
tricolor)
القطيفة الدموية (باللاتينية: Amaranthus
cruentus)
القطيفة الشائكة (باللاتينية: Amaranthus
spinosus)
القطيفة شبه الغضروفية (باللاتينية: Amaranthus
hypochondriacus)
القطيفة العثكولية (باللاتينية: Amaranthus
paniculatus)
القطيفة الغامضة (باللاتينية: Amaranthus
dubius)
معلومات عن نبات القطيفة: القطيفة هو جنس من الزهور التي تعرف
أيضا باسم "الحب يموت نازفا". و كانت تستخدم في العصور الوسطى لوقف النزيف.
Amaranthus، التي تعرف باسم قطيفة
هو جنس عالمي من الأعشاب. وتم التعرف على ما يقرب من 60 نوعا مع النورات (بداية تفتح
الأزهار) وأوراق الشجر وتتراوح بين الألوان البنفسجي والأحمر والذهبى. و كل هذه الأنواع
تشترك في العديد من الخصائص والأستخدامات ارتباطا وثيقا مع جنس نبات Celosia.
على الرغم من ذلك تعتبر العديد من أنواعها غالبا من الأعشاب الضارة. الناس في جميع
أنحاء العالم يقدرون قيمة القطيفة مثل اوراق الخضار, الحبوب، ونباتات الزينة.
الجذر النهائي من كلمة "القطيفة" هو ἀμάραντος في اليونانية [1] (amarantos)، "مبتدع"،
مع الكلمة اليونانية التي ἄνθος و"زهرة" (anthos)،
وعرفتها العولمة باسم "amaranth." ولكن الأصل
والبديل القديم هو "amarant".
تعتبر القطيفة من النباتات الطبية وأيضا تمتلك شكل رائع الجمال
والوان مختلفة زاهية.
المراجع[عدل]
^ معجم أغروفوك. قُطيفة. تاريخ الولوج 25 تموز 2012.
^ قاموس علم النبات الطبي. تاريخ الولوج 3 كانون الأول
2011.
^ البعلبكي، منير (1991). "القطيفة؛ سالف العروس".
موسوعة المورد. موسوعة شبكة المعرفة الريفية. اطلع عليه بتاريخ نيسان 2013.
/////////////
به عبری:
יַרְבּוּז (בלועזית: אמרנט או אמרנטוס; שם מדעי:
Amaranthus) הוא סוג של צמח עשבוני בעל תפרחות דמויות שיבולת, הנפוץ בכל רחבי
הגלובוס. רבים ממיני הירבוז נחשבים לעשבים שוטים, אך מינים רבים משמשים כצמחי תועלת,
כמקורות למזון (בעיקר זרעים ועלים), כצמחי מרפא, להפקת צבע ולנוי.
////////////
به آذری قره تره:
///////////
به ترکی آمارانتوس:
Amaranthus, Amaranthaceae familyasından
yaklaşık altmış türü bilinen, süs bitkisi olduğu kadar tohumları yenebilen,
renkleri koyu mordan kırmızıya ve
altın rengine kadar değişiklik gösteren bir bitki cinsi. Celosia(horozibiği) cinsi ile yakın
akraba olan bu cins birçok ortak özelliğe sahiptir.
Birçok
türü ot sayılsa da dünyanın birçok yerinde yaprakları sebze kendisi süs bitkisi
ve tohumları da tahılsayılır. Rengârenk çiçeklerinden boya yapılabilir.
Çabuk üreyen ve bakım gerektirmeyen, kolay hasta olmayan dayanıklı bir bitkidir.
Hem
yaprakları hem de siyah benekli küçük sarı tohumları yenebildiği gibi,
kurutulan tohumları öğütülerek ekmek yapımında kullanılabilir. Azteklerin başlıca
tahıllarından olan Amaranth bol liflidir ve yüksek protein.
//////////
Amaranth
From Wikipedia, the free encyclopedia
Amaranthus
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Genus:
|
|
Species
|
|
See text
|
Amaranthus, collectively known
as amaranth,[1] is a cosmopolitan genus ofannual or
short-lived perennial
plants.
Some amaranth species are cultivated asleaf vegetables, pseudocereals, and ornamental plants. Most of the species
fromAmaranthus are summer annual weeds and are commonly referred to
aspigweed.[2] Catkin-like cymes of densely packed
flowers grow in summer or autumn.[3] Approximately
60 species are recognized,
with inflorescences and foliage ranging
from purple and red to green or gold. Members of this genus share many
characteristics and uses with members of the closely related genus Celosia.
"Amaranth"
derives from Greek ἀμάραντος[4] (amarantos),
"unfading," with the Greek word for "flower," ἄνθος (anthos),
factoring into the word's development as "amaranth." The more
accurate "amarant" is an archaic variant.
Contents
Traditional Mexican candy made with
amaranth
Amaranthus shows a wide
variety of morphological diversity among and even within certain species.
Although the family (Amaranthaceae) is distinctive, thegenus has few
distinguishing characters among the 70 species included.[5] This
complicates taxonomy and Amaranthus has
generally been considered among systematists as a "difficult" genus.[6]
Formerly,
Sauer (1955) classified the genus into two subgenera, differentiating only
between monoecious and dioecious species: Acnida (L.)
Aellen ex K.R. Robertson and Amaranthus.[6] Although this
classification was widely accepted, further infrageneric classification was
(and still is) needed to differentiate this widely diverse group.
Currently, Amaranthus includes
three recognized subgenera and 70 species, although species numbers are
questionable due to hybridization and species
concepts.[7] Infrageneric
classification focuses on inflorescence, flower characters and whether a
species is monoecious/dioecious, as in the Sauer (1955) suggested
classification.[5] A modified
infrageneric classification of Amaranthuswas published by Mosyakin
& Robertson (1996) and includes three subgenera:Acnida, Amaranthus,
and Albersia. The taxonomy is further differentiated by sections
within each of the subgenera.[8]
Amaranth, uncooked
|
|
Nutritional value per 100 g (3.5 oz)
|
|
1,554 kJ
(371 kcal)
|
|
65.25 g
|
|
57.27 g
|
|
1.69 g
|
|
6.7 g
|
|
7.02 g
|
|
1.459 g
|
|
1.685 g
|
|
2.778 g
|
|
13.56 g
|
|
0.181 g
|
|
0.558 g
|
|
0.582 g
|
|
0.879 g
|
|
0.747 g
|