۱۳۹۵ تیر ۳۱, پنجشنبه

مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی (پنجم) 3

اسقیل . [ ا ] (معرب ، ا) هو بصل الفار سمی بذلک لانه یقتل الفار و هو حرّیف قوی ... و منه جنس سمی قتال و ظن ّبعضهم انه البلبوس لأدنی علاقة وجدها فیه و قد اخطاء. (مقاله ٔ 2 از کتاب 2 قانون ابوعلی سینا ص 156 س 8). بصل الفار است ، بپارسی پیاز موش گویند، و این نام از بهر آن گویند که موش را بکشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). پیاز کوهی است . بهترین آن باشد که سخت خرد نباشد وسخت بزرگ نباشد، چه آنچه سخت بزرگ باشد رطوبت او بیشتر بود و آنچه سخت خرد بود بس خشک باشد و آنچه میانه بود معتدل باشد و رنگ ظاهر او میل بسرخی دارد یا بر بنفشی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بیونانی پیاز دشتی است و آن در میان نرگس پیدا میشود. و آنرا بعربی بصل الفار خوانند و بصل العنصل همان است . گویند اگر موش قدری از آن بخورد بمیرد و اگر گرگ پای بر برگ آن گذارد البته لنگ شود و اگر ساعتی توقف کند بیفتد و بمیرد. (برهان ). بسریانی او را سقلا و اسقیلا گویند و در کتاب مشاهیر گفته است که آن پیاز دشتی است و آنرا بصل الفار نیز گویند و پارسیان او را پیاز موش گویند و موشان پیاز هم گویند و ابوضریح و رازی گویند او در بعضی از مواضع بیواسطه ٔ زراعت پدید آید و برگ او ببرگ سوسن یا ببرگ قانقراطمون (؟) یا قردمانا (؟) مشابهت داردو ساق او دراز و گل او سرخ بود و بسیاهی مایل و تخم او چون تخم پیاز سیاه بود و بهیأت از دانه ٔ پیاز بزرگتر بود و بیخ او به پیاز ماند و چنانکه پیاز را پوستها بود او را نیز باشد و بوی آن ناخوش و طعم تیز بود. «حان » گوید یک نوع ازو به زاولستان باشد که بهیأت خردتر بود و نوعی از آن سرخ و نوعی سفید بود و او را با نان خورند و آنرا اقورا گویند و انواع پیاز دشتی و بستانی بسیار است و میتواند بود که آن عنصل نباشد. «ص اوبی » گوید گرمست در سیم و خشک است در دوم و بطعم تیز است و ملطّف کیموسات غلیظ است و غلظت سپرز را نافع بود و گزیدن مار و آماس تهیگاه را نافع است و داءالثعلب را مفید بود و آنچه بریان کنند گرم و خشک است در سوّم و بریان کرده ٔ او به کشته ٔ شفتالو ماند و برنگ سیاه باشد بزردی مایل و نیکوتر آن بود که تابان باشد و روشن و در طعم او شیرینی بود و در آخر تیزی و تلخی از او مفهوم شود. (ترجمه ٔ صیدنه ٔ بیرونی ). لغت یونانی است و پیاز عنصل و پیاز دشتی و پیاز موش نامند. برگش شبیه به برگ نرگس و ساقش بی تجویف و سبز مایل بزردی و بیخش مثل پیاز و بزرگ و بهوای سرد سبز میماند و محتاج به غرس نیست و هرچه در زمینی تنهابروید سم ّ و قاتل است در آخر سیم گرم و خشک و با رطوبت فضلیة و مدر بول و حیض و مقوّی معده و منقی اعضاو جالی و جاذب خون به ظاهر جلد و محرّق و مقرّح اعضاء و ملطف اخلاط غلیظه و تریاق زهر هوام و جهت ضیق نفس و سرفه ٔ کهنه و ربو و استسقا و سپرز و عرق النسا و مفاصل و نقرس و صرع و درد گوش و شقیقه و درد سر باردو قی ءالدم و سنگ مثانه و عسرالبول و جمیع امراض سوای قروح باطنی و محرورالمزاج و اسهال دموی نافع و مشوی او که بخمیر گرفته در آتش پخته باشند بحدی که خمیرمنفسخ گردد در مشروبات مستعمل است و مسهل اخلاط غلیظه و بالخاصیة مقوی معده و چون تخم مرغ را در جوف آن گذاشته بپزند و تخم را بنوشند مسهل اخلاط غلیظ و معدل آن و چون کوبیده ٔ او را با نطرون بقدر ربع آن در پارچه ای بسته موضع داءالثعلب را به آن چندان بمالند که بخون آورد موی برویاند و اگر محتاج بتکرار باشد بعداز رفع جراحت تکرار عمل نمایند و هرگاه نصف اوقیه ٔ او را در دو اوقیه روغن زنبق بجوشانند تا پخته شود وآن روغن را صاف کرده بر کف پاها بمالند و کف پاها را تا صباح بر زمین نگذارند و یک هفته همین عمل کنند اعاده ٔ شهوت باه مأیوسین کند و اکثر مجربین مجرب دانسته اند و آشامیدن نه قیراط او که در عسل پخته باشندجهت احتباس بول و درد معده و سوء هضم و تقویت معده و یرقان و سرفه ٔ کهنه و ربو و نفث سده ٔ ریه و مغص نافع و آب برگ او را که با دو چندان عسل بقوام آورده باشند جهت ربو و ضیق النفس و پاشیدن آب طبیخ او در خانه و بدستور تعلیق او جهت طرد حشرات و هوام مؤثر و چون ریزه کرده در روغن زیتون بجوشانند تا بسیار خشک شود طلاء روغن مزبور جهت جمود اطراف و سرمازدگی و درد مفاصل و نقرس و درد گوش و سدّه ٔ او و با موم و قلیلی گوگرد جهت قروح شهدیة و جرب متقرّح و یابس و حکه و جز آن و با زفت و حنا جهت بثور یابسه ٔ سر اطفال مفید و قیراطی از عنصل و ریشه های او که با هم کوبیده باشند مقیئی قوی و ضماد پخته ٔ او جهت ثآلیل و شقاق که از سرما عارض شده باشد مجرب و ضماد مطبوخ او در سرکه جهت گزیدن افعی و بوی او کشنده ٔ مگسهای گزنده و بالخاصّیه قاتل موش در ساعت و داشتن او با خود موجب هرب سباع و هوام و مار و قمل و مورچه و مگس و چون او را کوبیده با آب او آرد کرسنه را خمیر کرده بنوشند جهت استسقا مفید و چون جوف عنصل را با سرکه کوبند در حمام بر بهق بمالند بهقی را که هیچ دوا برطرف نکند زایل سازد و مجرّب است و چون نزدیک تاک غرس نمایند انگور را باصلاح آورد و غرس او در پای درخت انار و به مانع ریختن شکوفه ٔ آن و تخم او ملین طبع و جهت مغص و درد مقعد و رحم نافع و چون کوبیده با سرکه حبها بسازند و یک عدد او را در میان انجیر گذاشته یک روز در عسل رقیق خیسانده بیرون آورند و انجیر را بمکند و بعد از آن آب گرم بر اثر آن بنوشند یا آبی که در او بوره جوشانیده باشند بیاشامند رفع قولنج صعب نماید و مجرب است و عنصل مضر محرورین و مکرّب و مضر عصب صحیح و مصدّع و مورث غثیان و مقرّح و مقطّع و مصلحش شیری که بسنگ تفته داغ کرده باشند و ربوب فواکه و قدر شربتش تا دو درهم و بدلش بلبوس و گویند سیر و گویند اسقوردیون که سیر صحرائیست و قردماناووج و مؤلف تذکره قایل به بدل او نیست و گوید خاکستر او با روغن گل جهت شقاق و حکه و اسقاط دانه ٔ بواسیر نافع است و سرکه ٔ عنصل که او را با چوبی مثل کارد ریزه کرده بریسمانی کشیده چهل روز در سایه خشک کرده باشند یک رطل او را در هفت رطل و نیم سرکه ٔ کهنه انداخته سر ظرف را بسیارمحکم کرده دو ماه در آفتاب گذاشته بعد از آن افشرده بیرون آورند و یا عنصل تازه را تا ششماه در سرکه بیندازند در نهایت مقطع اخلاط غلیظه و مقوی معده و حلق و قوه ٔ هاضمه و جهت صاف کردن آواز و بدبوئی دهان و مواد سودا و مالیخولیا و جنون و صرع و تفتیت سنگ مثانه و عرق النسا و تقویت اعضا و اعاده ٔ صحت بدن و رنگ ورخسار و حدّت بصر و مضمضه ٔ او جهت سستی گوشت بن دندان و استحکام دندان متحرک و قطور او جهت گرانی سامعه و آشامیدن او جهت تنقیه ٔ سینه و ربو و یرقان و رفع سموم نافع و قدر شربتش از مقدار قلیل تا دو اوقیه و نیم است که بتدریج اضافه شود و ناشتا باید استعمال کرد و شراب عنصل در جمیع مذکورات انفع از سرکه ٔ او و مضرّ اعصاب هم نیست به خلاف سرکه و جهت تب ربع و فالج و استسقا و درد سپرز و عرق النّسا و قشعریره نافع و مضرّ محمومین و صاحبان قرحه است و دستور ساختن شراب او مثل عمل سرکه ٔ آن است که بجای سرکه آب انگور باشدو سه ماه در آفتاب بگذارند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
بصل الفار خوانند و بصل القی ٔ و آن را بصل العنصل و بصل الفار از بهرآن گویند که موش را بکشد. پیاز دشتی خوانند، در میان نرگس بسیار بود، چون از زمین برکشند خصی باید کرد و داغ تا قوه ٔ وی باطل نگردد و خصی کردن وی چنانست که نره ٔ او را از میان برکشند و داغ چنان کنند که سفالی آذرگون کنند و بر بن وی نهند و مشوی کردن وی چنانست که در خمیر گیرند و بعد از آن در گل گیرند و در تنور تافته نهند تا پخته شود آنگاه پوست وی باز کنند و با کارد یا چوبی دوپاره کنند و در رشته ٔ کتان کشندچنانچه از یکدیگر دور باشد و در سایه بیاویزند تا خشک شود و طبیعت آن گرم و خشک است در دوم و حنین گویددر سیم . و بهترین وی آن است که بغایت خود رسیده بودو سر وی کشیده بود و در طعم وی شیرینی بود با تیزی و تلخی و گرمی و منفعت وی آنست که چون با عسل بداءالثعلب طلا کنند بغایت نافع بود و مجرب و رازی گوید جهت صرع و مالیخولیا سودمند بود و خوردن وی تیزی چشم زیاده کند و جهت ربو و سعال مزمن و صلابت سپرز و عرق النساء و یرقان و استسقا بغایت مفید بود. شریف گوید چون بریان کنند و با شش چندان نمک خلط کنند و دو مثقال از آن ناشتا بیاشامند مسهل اخلاط غلیظ بود. و اگر مقدار قیراطی از ریشه و بن وی بیاشامند قی ٔ معتدل آورد بی مغص و مشقت و چون پنج درم از وی با بیست درم روغن زنبق بجوشانند تا پخته گردد و بعد از آن صافی کنند و بردارند چون خواهند که استعمال کنند در هر دو کف پای بمالند و در جامه ٔ خواب روند و بخسبند نعوظی تمام آورد اما باید که پای بر زمین ننهند و هفت روز چنین کنند که قوه ٔ تمام بخشد و وی مقوی معده بود و بول براند. و صاحب منهاج گوید مضر بود بعصب سلیم و مصلح وی حماما بود و صاحب تقویم گوید مصدّع بود و دوار آورد و مصلح آن سکنجبین شکری بود و باید که استعمال نکنند مگر پخته و مصلح آن شیر تازه است بعد از آن بیاشامند و گویند مضر است بعصب سلیم و مصلح آن حماما است و در باب حاء منفعت آن و صفت آن گفته شود و تخم وی جهت قولنجی که سخت بود و دواء آن نبود نافع بود چون بکوبند خرد و با شراب بسرشند و حبّها سازند هر یک مقدار نخودی و یک حب از آن استعمال کنند و از عقب آن آب گرم که بوره ٔ ارمنی در آن جوشانیده باشند بیاشامند و از خواص ورق آن یکی آن است که اگر گرگ بر روی آن بایستد و درنگ کند لنگ گردد و باشد که بمیرد. فتبارک اﷲ احسن الخالقین . و بدل آن بلبوس است و گویند اسقوردیون و گویند لوف و گویند قردماناووج . (اختیارات بدیعی ). پیاز دشتی . (منتهی الارب ) (مؤید الفضلاء). پیاز کوهی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). اسقال . سقیل . اشقیل . مرگ موش . (نزهة القلوب ). عُنصُل . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ).پیاز عنصل . بصل الفار. بصل العنصل . پیاز برّی . پیاز صحرائی . بصل البر. پیاز موش . (مؤید الفضلاء). عُنصلان .سفادیکوس .
///////////
اسقیل‌

بصل الفار بود و بصل العنصل و بصل الفار از بهران گویند که موش را می‌کشد بپارسی پیاز دشتی خوانند در میان نرکس بسیار باشد از زمین برکشند و خصی باید کرد و داغ تا قوت وی زایل نگردد و خصی کردن وی چنان است که تره آن را از میان برکشند و داغ چنان کنند که سفال آذرگون کنند و بر بن وی نهند و مشوی کردن چنانست که در خمیر گیرند و بعد از آن در گل گیرند و در تنور تافته نهند تا پخته شود و آنگاه پوست وی باز کنند و بکارد چوبین بدو پاره کنند و در رشته کتان کشند چنانکه از یکدیگر دور باشد و در سایه بیاویزند تا خشک گردد و طبیعت وی گرم و خشک است در دویم و گویند در سیوم بهترین وی آنست که بغایت خود رسیده بود و سر وی کشیده بود و در طعم وی شیرینی بود با تیزی و تلخی و گرمی منفعت وی آنست که چون با عسل برداء الثعلب طلا کنند بغایت نافع بود و مجرب است رازی گوید جهت صرع و مالیخولیا سودمند بود و خوردن وی چشم را تیز گرداند و ربو و سعال مزمن و صلابت سپرز و عرق النسا و استسقا را نافع بود شریف گوید بریان کنند و با شش چندان نمک خلط کنند و دو مثقال از آن بناشتا بیاشامند قی آورد معتدل بی‌مغض چون پنج درم از وی با بیست درم روغن زنبق بجوشانند تا پخته شود و بعد از آن صافی کنند و بردارند و چون خواهند استعمال کنند در هر دو کف پای بمالند و در جامه خواب بخسبند نعوظ تمام آورد اما باید که پای بر زمین ننهند و هفت روز چنین کنند که قوت تمام ببخشد و وی مقوی معده بود و بول براند و صاحب منهاج گوید مضر بود به عصب سلیم و مصلح وی حماما بود و صاحب تقویم گوید مصدع بود و دوار آورد و مصلح وی سکنجبین قندی بود و باید که مشوی کرده استعمال کنند و غیر مشوی استعمال نکنند مگر پخته و مصلح آن شیر تازه بود که بعد از آن بیاشامند و گویند مضر بود به سفل و مصلح آن آرد کرسنه بود که وی در باب خا گفته شود و تخم وی جهت قولنج که صعب بود نافع باشد چون بکوبند خرد و با شراب سرشند و حبها سازند هریک بمقدار نخودی و یک حب از آن استعمال کنند و از عقب آن آب گرم که بوره ارمنی در آن جوشانیده باشند بیاشامند و از خواص ورق وی یکی آنست که اگر گرگ بوی وی بشنود و درنگ کند لنگ گردد و گفته‌اند امکان آن دارد که بمیرد و بدل آن بوزن آن اسقوردیون و قردمانا نیز بوزن آن و ثلث آن وج و ثلث آن حماما بود
______________________________
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد: اسقیل بکسر همزه لغت یونانیست و اسقال و اسقیلا نیز گویند و در بعضی لغات اطیطون و بعربی بصل العنصل و بصل الفار و بصل البر و عنصل و عنصلان و بفارسی پیاز دشتی و پیاز موش و بهندی کانده و کندری نیز نامند و آن بیخی شبیه به پیاز است
در تحفه حکیم مؤمن اضافه می‌کند که: برگش شبیه ببرگ نرگس و ساقش بی‌تجویف است
به لاتین‌URGINEA MARITIMA بانگلیسی‌WILD ONION
اختیارات بدیعی، ص: 30
////////////////
اسقیل
بکسر همزه و سکون سین مهمله و کسر قاف و سکون یای مثناه تحتانیه و لام لغت یونانی است و اسقال و اسقیلا نیز کویند و در بعضی لغات اطیطون و بعربی بصل العنصل و بصل الفار و بصل البر و عنصل و عنصلان و بفارسی پیاز دشتی و پیاز موش جهت آنکه کشندۀ موش است و بهندی کانده و کندری نیز نامند
ماهیت آن
بیخی است شبیه بپیاز امرودی شکل بزرک و کوچک و جبلی و بری می باشد و بزرک آن تا نیم رطل و زیاده نیز کثیر الوجود در اکثر بلاد و نساجان بنکاله اکثر لعاب آن را جهت استحکام و سختی بریسمان تار و پود کرباس در وقت بافتن می مالند و برک آن شبیه ببرک زنبق و سوسن و نرکس و پیاز و کندنا و بلندتر و عریضتر از انها و ساق آن بی تجویف و سبز مائل بزردی و از بیخ پیاز آن ساقی اندک عریض برمیآید و بر سر آن کلهای سفید طولانی و وسط کلها سفید و هر کلی مشتمل بر شش برک و در وسط آنها خط ارغوانی طولانی و در وسط کلها پنج تا هفت عدد تارهای ارغوانی و بر سر آنها چیزهای هلالی الشکل اندک پهن زردرنک و بعد خشک شدن سیاه می کردد و بوی کل آن فی الجمله شبیه ببوی کل نیلوفر و کل بعضی سفید مائل بسیاهی و تخم آن مانند تخم پیاز و بزرکتر از ان و بهترین آن امرودی شکل زرد مائل بسفیدی براق شیرین طعم با حدت و تلخی متوسط در بزرکی و کوچکی
طبیعت آن
ص: 28
کرم در سوم و خشک در دوم با رطوبت فضلیه و رطوبت محرقه و مقرحه و در سوم نیز خشک کفته اند
افعال و خواص و منافع آن
جهت اکثر امراض سر مانند لیثرغس و صرع و مالیخولیا و شقیقه و درد سربارد و سبات و دوار سدر و اختلاج و استرخا و فالج و لقوه و نسیان و تقویت باصره و حدت آن و منع نزول آب در چشم و درد کوش و ضیق النفس و سرفۀ کهنه و ربو و خشونت سینه و تقویت حلق و قئ الدم و تقویت معده و هاضمه و کواریدن طعام و دفع ایستادن آن بر سر معده و یرقان و استسقا و صلابت طحال و مغص و وجع مفاصل و عرق النسا و تفتیت حصاه مثانه و عسر البول و ادرار حیض و اسقاط جنین و قروح باطنی و اوجاع اعصاب و داء الثعلب و جذام و تنقیۀ اعضا از اخلاط غلیظۀ لزجه نافع جهت آنکه جالی و مفتح و ملطف کیموسات غلیظه و جاذب فضول از عمق بدن و ملطف و محلل و مسهل اخلاط غلیظه است خصوصا مشوی آنکه با شش مقدار آن نمک و قدری روغن سرشته و یک مثقال و نیم آن را ناشته بخورند اسهال نیکو می فرماید و امراض مذکوره را مفید
امراض الراس
خوردن یک مثقال مشوی آن بتنهائی و یا با شراب عسلی و یا با عسل جهت دوار و سدر و صرع و مالیخولیا و استرخا و فالج و لقوه نافع و ضماد نرم سائیدۀ آن بر سر صاحب لیثرغس بتنهائی و یا باخل خمر و یا مثلث و همچنین ضماد آن بر ساقین و فخذین او ساقین صاحب سبات باعث جذب مواد
ص: 29
١٣١و افاته و تنبه اوست و ضماد سائیده بآتش کرم کردۀ آن آن مقدار که لذع و حدت آن کم کردد بتنهائی و یا باندکی خطمی و قدر قلیلی افسنتین و صبر و مرمکی و مصطکی اجزای متساوی یا غیر متساوی بقدر حاجت و لیکن باید که اسقیل بوزن مجموع باشد بر سر صاحب نسیان و بر ساقین و قدمین و یا فخذین و یا رکبتین او بعد از تیغ زدن بر ساقین او و کذاشتن محجمه و بر ساقین و قدمین و رکبتین او بتنهائی یا با صعتر فارسی و مویزج از هریک ده درم و برک خردل یکدستۀ کوچکی همه را یک جا نرم سائیده و یا روغن یاسمین یا روغن غار در هاون بدسته بسایند تا چون مرهم شود و بر اعضای مذکوره بمالند و همچنین چون برثؤالیل و شقاق عارض از سردی هوا بمالند
امراض
الصدر و المعده و الکبد و غیرها چون باد و چندان عسل کف کرفته بپزند و بخورند جهت ربو و ضیق النفس و کرفتکی آواز مفید و چون تشویه نمایند دو بیضۀ مرغ را در جوف یک اسقیل و بکذارند تا نضج یابد و بخورند آن بیضتین را اسهال آورد و زائل سازد زمن را یعنی زمین کیر شدن مرضی را و چون نه قیراط آن را در عسل پخته بخورند جهت درد معده و سوء هضم و تقویت معده و یرقان و سرفۀ کهنه و ربو و نفث الدم و نفث مدۀ رئه و مغص و احتباس بول نافع و نه قیراط مشوی آن با ماء العسل جهت جذام و آشامیدن آب برک آنکه با دو چندان عسل بقوام آورده باشند جهت ربو و ضیق النفس مفید و چون اسقیل را کوبیده فشرده و یا آب آن کرسنه را خمیر نموده بنوشند جهت استسقا مفید کفته اند چون اسقیل را بخمیر و کل کرفته در زیر آتش طبخ نمایند و قدری از پختۀ آن را با پیاز و سیر کمی و نمک سرشته بخورند مقدار سه مثقال با چلا و کرمهای شکم را هر نوع که باشد دفع نماید و یک قیراط از ان و از ریشهای آنکه باهم بکوبند و بنوشند مقئ قویست و چون مغز آن را با سرکه کوبیده در حمام بر بهقی که بهیچ دوا زائل نشود بمالند زائل سازد و مجرب و چون ریزه ریزه کرده در روغن زنبق بجوشانند تا خشک و نیم سوخته کردد مالیدن روغن مزبور جهت جمود اطراف از سرمازدکی و درد مفاصل و نقرس و درد کوش و سدۀ آن مؤثر و با موم و قلیلی کبریت جهت قروح شهدیه و جرب متقرح و یابس و حکه و حزاز و با زفت و حنا جهت بثور یابسۀ سر اطفال و ضماد پختۀ آن با سرکه جهت کزیدن افعی نافع و چون غیر مشوی آن را با نطرون بقدر ربع آن کوبیده در پارچه بسته موضع داء الثعلب را با آن چندان بمالند که خون آلود کردد زائل کرداند و موی برویاند اکر محتاج بتکرار عمل باشند بعد رفع جراحت باز بمالند و کویند بوی آن کشندۀ مکسهای کزنده است و بالخاصیه قاتل موش در ساعت چون آن را بخورد و داشتن آن با خود یا در مکان موجب هرب سباع و هوام و مار و قمل و مورچه و مکس و مالیدن عنصل غیر مشوی بر بدن باعث قرحه و اذیت آن و مصلح آن مرداسنک سائیده با آب و کویند چون عنصل را نزدیک تاک غرس نمایند انکور را باصلاح آورد و غرس آن در پای درخت انار و سفرجل مانع ریختن شکوفۀ آن و تخم آن ملین طبع و جهت مغص و درد مقعده و درد چشم نافع و چون کوبیده و با سرکه خمیر کرده حبها سازند و یک عدد آن را در میان انجیر کذاشته یک روز در میان عسل رقیق بخیسانند پس بیرون آورند و انجیر را بمکند و بعد از ان آب کرم و یا آبی که در ان بوره جوشانیده باشند بیاشامند دفع قولنج صعب نماید مضر محرورین و مکرب و مضر عصب صحیح مصلح آن حماما و مصدع و مورث غثیان و مقرح و مقطع و مصلح آن قند و نبات و بعضی کفته اند مصلح آن سکنجبین و بعضی کفته شیر تازه دوشیده و بعضی کفته شرابی که بسنک تفته داغ نموده باشند و ربوب فواکه و اسقیلی که تنها روئیده باشد در زمین ردی شدید الحراره حاد و فتال است و مداوای آن قئ فرمودن و آشامیدن اشیای مذکوره و زردۀ تخم مرغ در سرکه پخته و سماق و بزور و لعابات و مسکه و سفوف مقلیاثا مقدار شربت آن تا دو درهم و زیاده بر ان مضر و مهلک خصوص غیر مشوی آن مصلح آن
ص: 20
١٣٢تنظیف بدن بقئ و آشامیدن اشیای بارده و لعابهای مغری و آب میوه های سرد و امراق چرب بدل آن کویند بوزن آن اسقوردیون که سیر صحرائی باشد و قرومانا نیز بوزن آن و مثل و ثلث آن وج و ثلث آن حماما و بیخ کبر است و طریق خصی نمودن و تشویه و خل و سکنجبینات و دواها و ادهان و اشربه و غرغره و اقراص مستعمل در تریاق فاروق و لعوقات و معاجین آن با خواص و منافع آنها در قرابادین بتفصیل ذکر یافت.
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
العُنْصُل البحْريّ أو الباصُول أو العُنْصُلان[1] أو بصل الفأْر[1][2] أو بصل الخنْزير[1] أو بصل البرّ[2] أو البصل البريّ[2] (باللاتينية: Drimia maritima) نوع نباتي ينتمي إلى جنس العنصل من الفصيلة الهليونية. كان يعرف سابقًا باسم (باللاتينية: Urginea maritima).
الموئل والانتشار[عدل]
ينمو في منطقة غرب حوض البحر الأبيض المتوسط[3] والمشرق العربي[4] وبعض مناطق إفريقيا.
الوصف النباتي[عدل]
تظهر النبتة في بداية الخريف عند المطر الأول (لذلك تعد من مبشري الخريف) بظهور ساق بصلي رفيع وعليه ازهار تتعدد ألوانه حسب النوع من الأصفر إلى الأبيض والوردي تجدر الإشارة ان البدو في صحراء سيناء والنقب يسمونه الباصول ويستخدمونه كعلامة تفصل وتحد الحدود بين أراضيهم وأملاكهم نظرا لأنه يمد جذوره بعيدا في الأرض. رأس الباصول يشبه رأس البصل لكنه أكبر حجما ولا يمتد بعيدا داخل الأرض أوراقه سامة جداً وهي خضراء وتصبح صالحة لمأكل الحيوانات عندما تجف. يعتبر مفيدًا من نواحٍ طبية ومعروف في عالم الطب والصيدلة إذ تفرز براعمه رحيقًا عسليًا كذلك يستخلص من النبات العديد من الأدوية مثل المسهلات. يقوي عضلات القلب ويساعد في منع التقيؤ.
المصادر[عدل]
^ تعدى إلى الأعلى ل: أ ب ت «سْقيلاًّ:... وهو العُنْصُل والعُنْصُلان، وبصل الفأر، وبصل الخنزير بلغة أهل المغرب.» ابن البيطار، تفسير كتاب دياسقوريدوس في الأدوية المفردة.
^ تعدى إلى الأعلى ل: أ ب ت ترجمة مصطلح sea onion على موقع المعاني. {{صغ|تاريخ الولوج: 1 مايو 2013.
^ قاعدة البيانات الأوروبية-المتوسطية للنباتات.خريطة انتشار العنصل البحري (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 8 شباط 2012.
^ بوست، جورج، 1896. نباتات سورية وفلسطين وسيناء: من طوروس إلى رأس محمد ومن البحر الأبيض المتوسط إلى بادية الشام Flora of Syria, Palestine and Sinai; from the Taurus to Ras Muhammad, and from the Mediterranean Sea to the Syrian desert. الكلية السورية البروتستانتية. بيروت، سوريا. ص. 795.
//////////////
Urginea maritima
http://www.wildflowers.co.il/english/siteImages/listen_icon.png
  Print
Common name
  Sea Squill, Medicinal squill
Hebrew name
http://www.wildflowers.co.il/english/siteImages/listen_icon.png   חצב מצוי خطر متوئی 
أللّغة آلعربيّة
  بصيل, عيصلان، عود الري
Family
Petals
6
Leaf form
Linear
Leaf margin
Entire
Habitat
Light soils
צורת הגבעול
Round
Life form
Geophyte
Distribution in Israel
Golan, Hermon, Gallilee, Mediterranean coast, Upper Jordan valley, Northern valleys, Gilboa, Carmel, Samarian mountains, Samarian desert, Judean mountains, Judean desert and Dead Sea valley, Ein Gedi, Sharon, Shefela, Northern Negev, Negev hills and Eilat, Aravah, Valley,
/////////
به عبری متوئی (خطر متوئی):
חצב מצוי (שם מדעי: Drimia maritima או Urginea maritima, באנגלית: Maritime squill או Sea squill) הוא גאופיט ממשפחת האספרגיים הנפוץ כצמח-בר ברוב חלקי ארץ ישראל. פריחתו בסוף הקיץ, בעמודי תפרחת גבוהים ולבנים, בולטת בנוף היבש של עונה זו, והוא נחשב על-כן לראשון מבשרי הסתיו. חלקי הצמח רעילים ביותר והוא מכיל חומרים אשר במינונים נמוכים משמשים ברפואה. חצב מצוי הוא ערך טבע מוגן בישראל[1].
/////////
به ترکی آدا سوقانی:
Ada soğanı (Urginea maritima), zambakgiller (Liliaceae) familyasından bir bitki türüdür.
Çok yıllık, büyük soğanlı, beyaz çiçekli ve otsu bitkidir. Akdeniz ikliminin hakim olduğu Batı ve Güney Anadolu'da yayılış gösterir. 1-300 metrede, deniz kıyısına yakın kumlu topraklarda yetişir. Genelde, Ağustos-Eylül aylarında, sonbahar yağmurlarından hemen önce çiçeklenir. Beyaz renkli ve yıldız şeklinde çiçekleri vardır. Gövde uzunluğu 50-150 cm. kadardır.
/////////////
Drimia maritima
From Wikipedia, the free encyclopedia
Drimia maritima
Drimia maritima - Köhler–s Medizinal-Pflanzen-277.jpg
Kingdom:
Clade:
Clade:
Order:
Family:
Subfamily:
Genus:
Species:
D. maritima
Drimia maritima
(L.) Stearn[1]
Charybdis maritima (L.) Speta
Ornithogalum maritimum (L.) Lam.
Scilla maritima L.
Squilla maritima (L.) Steinh.
Stellaris scilla Moench, nom. superfl.
Urginea maritima (L.) Baker
Drimia maritima (syn. Urginea maritima) is a species of flowering plant in thefamily Asparagaceae, subfamily Scilloideae (formerly the family Hyacinthaceae).[2]This species is known by several common names, including squillsea squill,sea onion,[3] and maritime squill.[4] It may also be called red squill, particularly a form which produces red-tinged flowers instead of white.[4] It is native to southern Europe, western Asia, and northern Africa.[3]
Contents
  [show
Description[edit]
This plant grows from a large bulb which can be up to 20 cm (7.9 in) wide and weigh 1 kg (2.2 lb). Several bulbs may grow in a clump and are usually just beneath the surface of the soil. In the spring, each bulb produces a rosette of about ten leaves each up to a meter long. They are dark green in color and leathery in texture. They die away by fall, when the bulb produces a tall, narrowraceme of flowers. This inflorescence can reach 1.5–2 m (4 ft 11 in–6 ft 7 in) in height.[4][5] The flower is about 1.5 cm (0.59 in) wide and has six tepals each with a dark stripe down the middle. The tepals are white, with the exception of those on the red-flowered form. The fruit is a capsule up to 1.2 cm (0.47 in) long.[4]
Ecology[edit]
This plant often grows in rocky coastal habitat, especially in the Mediterranean Basin, where it is common.[4] It occurs in many other types of habitat, except for the driest deserts.[5] It can grow in open and also in very shady areas.[6] Its habit of producing leaves in the spring and flowers in the fall is an adaptation to theMediterranean climate of its native range, where the summers are hot and dry.[7]
This species has two different pollination syndromesentomophily andanemophily; it is pollinated by insects and wind. Insect pollinators include thewestern honey bee (Apis mellifera), the Oriental hornet (Vespa orientalis), and thepaper wasp species Polistes gallicus.[5]
Uses[edit]
The plant has been used as a poison and as a medicinal remedy. The main active compounds are cardiac glycosides, including unique bufadienolides such as glucoscillarene A, proscillaridine A, scillarene A, scilliglaucoside and scilliphaeoside. The plant can have a cardiac glycoside content of up to 3%.Scilliroside, the most important of the toxic compounds, is present in all parts of the plant.[8]
Medicine[edit]
This species has been used as a medicinal plant since ancient times. It is noted in the Ebers Papyrus of the 16th century BC, one of the oldest medical texts of ancient Egypt.[7] Pythagoras wrote about it in the 6th century BC.[9] Hippocratesused it to treat jaundiceconvulsions, and asthma.[4] Theophrastus was also familiar with it.[7] Its primary medicinal use was as a treatment for edema, then called dropsy, because of the diuretic properties of the cardiac glycosides.[10] A solution of sea squill and vinegar was a common remedy for centuries.[10] The plant is also used as a laxative and anexpectorant.[4]
Poison[edit]
The plant has also been used as a poison. It is very bitter, so most animals avoid it. Rats, however, eat it readily, and then succumb to the toxic scilliroside. This has made the plant a popular rodenticide for nearly as long as it has been in use as a medicine.[4] The bulbs are dried and cut into chips, which can then be powdered and mixed with rat bait. The plant was introduced as an experimental agricultural crop in the 20th century primarily to develop high-toxicity varieties for use as rat poison.[7] Interest continued to develop as rats became resistant to coumarin-based poisons.[4][11]
It has also been tested as an insecticide against pests such as the red flour beetle (Tribolium castaneum).[11]
Spiritual use[edit]
Pythagoras and Dioscorides hung the bulbs with sprouted leaves outside the door in spring as protection against evil spirits.[4]
Ornamental use[edit]
The tall inflorescences are used as cut flowers in floristry.[4]
Gallery[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/6/6a/Drimia_maritima-pjt.jpg/76px-Drimia_maritima-pjt.jpg
In habitat

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/46/Hazav.JPG/90px-Hazav.JPG
Form

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/f/fa/Urginea_Maritima.jpg/80px-Urginea_Maritima.jpg
Bulb and foliage

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/0/0f/Drimia_maritima_Infllor_2010-10-03_SierraMadrona.jpg/90px-Drimia_maritima_Infllor_2010-10-03_SierraMadrona.jpg
Inflorescence

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/5/59/PetraUrgineaMaritima.jpg/120px-PetraUrgineaMaritima.jpg
In cultivation

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/7/79/Vespa_orientalis_2.jpg/120px-Vespa_orientalis_2.jpg
With pollinator Vespa orientalis
References[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/30px-Commons-logo.svg.png
Wikimedia Commons has media related to Drimia maritima.
Jump up to:a b "Drimia maritima". World Checklist of Selected Plant Families. Royal Botanic Gardens, Kew. Retrieved 2013-10-25.
Jump up^ Chase, M.W.; Reveal, J.L.; Fay, M.F. (2009). "A subfamilial classification for the expanded asparagalean families Amaryllidaceae, Asparagaceae and Xanthorrhoeaceae". Botanical Journal of the Linnean Society 161 (2): 132–136. doi:10.1111/j.1095-8339.2009.00999.x.
Jump up to:a b Drimia maritima. Germplasm Resources Information Network (GRIN).
Jump up to:a b c d e f g h i j k Drimia maritima (maritime squill). Royal Botanic Gardens, Kew.
Jump up to:a b c Dafni, A. and R. Dukas. (1986). Insect and wind pollination in Urginea maritima (Liliaceae). Plant Systematics and Evolution 154(1-2), 1-10.
Jump up to:a b c d Gentry, H. S., et al. (1987). Red squill (Urginea maritima, Liliaceae). Economic Botany 41(2), 267-82.
Jump up^ Metin, M. and B. Bürün. (2010). Effects of the high doses of Urginea maritima (L.) Baker extract on chromosomes.Caryologia 63(4), 367-75.
Jump up^ Hollman, A. (1992). Plants in cardiology: Medicinal plant discovery. British Heart Journal 67(6), 506.
Jump up to:a b Stannard, J. (1974). Squill in ancient and medieval materia medica, with special reference to its employment for dropsy.Bulletin of the New York Academy of Medicine 50(6), 684.
Jump up to:a b Pascual-Villalobos, M. J. Anti-insect activity of bufadienolides from Urginea maritima. p. 564–66. In: Janick, J. and A. Whipkey (eds.) Trends in New Crops and New Uses. ASHS Press, Alexandria, VA. 2002.
External links[edit]
&&&&&&&&
اسکتو. [ اُ ک ُ ] (ا) بلغت تنکابن سُعْد*است و گرههای ریشه ٔ گیاهی را نیز به این اسم خوانند. و آن مدور و بسیار لذیذ و شیرین و بقدر نخودی میباشد و برگش باریکتر از برگ کراث است و زیاده بر سه عدد نمی باشد و بی ثمر و بی گل و در ریگزارهای حریم آبها میروید. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به سُعْد شود.
* سعد. [ س ُ ] (ع ا) دوایی است . که آن را به ترکی تپلاق گویند و بهترین آن کوفی است . (برهان ). بیخ نباتی است که به هندی ناگرموتها گویند. (آنندراج ) (غیاث ). مشک زیرزمین . (زمخشری ). نباتی است که ریشه ٔ گیاهی دارد برنگ سیاه و دارای بوی خوشی است . (از اقرب الموارد). بیخی است بقدر زیتون و بزرگتر ازآن و سیاه و اندرونش سفید و خوشبو و به فارسی مشک زمین و به ترکی تپلاق و در تنکابن اسکتو نامند، برگش شبیه برگ گندنا و از آن درازتر و باریکتر و با صلابت واندک خشونت و کم عرض و... (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بیخ گیاهی است خوشبو به فارسی مشک
 زیرزمین و بهندی موته در اندمال جراحات مشکله منفعت عظیم دارد. (منتهی الارب ). رجوع به اختیارات بدیعی و الفاظ الادویه شود.
/////////////
سعد.  انواع است بهترین آن کوهی بود فربه و خوشبوی بعد از آن بستانی سفید بعد از آن هندی اگر سفید بود و باید که چون سیاهی از وی بخراشد سفید و فربه بود در شیراز یک نوع بود که آن را سعد زنگی خوانند و در میان ریگ و گل زرد و در کنار رودخانه‌ها بود اما بغایت خوشبوی بود آن نوع که هندی بود اندرون وی سفید بود و سعد را بترکی تپلاق خوانند و قرقرون هم و طبیعت وی گرم است در اول و خشک است در دوم مسخن و مجفف بود بی‌آنکه بگزد و در وی قبضی بود لون را نیکو گرداند و بوی دهان خوش کند و چون سحق کنند و استعمال کنند آکله را زایل کند و ریشهایی که مشکل بود عجایب سود دهد و ریش دهن و ریش معده زایل کند و سنگ بریزاند و حیض براند و گند بینی و دهن و استرخای لثه را بغایت نافع بود و حفظ بیفزاید و مسخن معده و جگر بود تقطیر بول و ضعف مثانه و گرده و سردی رحم و تبهای کهن و بواسیر را نافع بود عظیم و دندان را و اعصاب قوت دهد و قطع قی بکند خوردن و ضماد کردن چون با زفت بیامیزند دانها که بر سر کودکان بود سود دهد و مقدار مستعمل از وی یک درم بود و در وی قوت مسهله بود کرم دراز و حب القرع بیرون آورد و بشراب بپزند و ده درم از آن با شراب بیاشامند و وی مضر بود بسرفه و حلق و مصلح آن آن بود که با قند یا صندل بیامیزند و اسحق گوید مضر بود به شش و مصلح وی انیسون بود و سعد سوزنده خون بود بسیار خوردن وی جذام آورد و نوعی از سعد هندی هست که به زنجبیل ماند و چون بخایند برنگ زعفران بود و چون بر پوست لطوخ کنند در زمان مو بسترد
صاحب مخزن الادویه گوید: سعد بضم سین و سکون عین و دال بفارسی مشک زمین و در تنکابن استکو و بترکی تپلاق و قرقرون و تویالاغ نیز گویند و بهندی موتهه و مشکک نامند و آن بیخی است مدور و طولانی و بعضی مفرطح و انواع می‌باشد
لاتین‌CYPERI BADII RADIX فرانسه‌SOUCHET ODORANT انگلیسی‌GALLINGALE -ROUND CYPRESS -ROOT
اختیارات بدیعی
////////////
. ابومنصور زیر نام عربی زنجبیل، zanjabīl  از سه گونه زنجــــــــبیل (آنچه از Amomum zingiber یا Zingiber officinale به دست می‌آید) نام می‌برد: چینی، زنگباری و ملیناوی [ملیّن؟] (Melinawi) یا زرونباج، (Zurunbāj) که بهترینش چینی است. 7 به گفته استینگاس،8 واژه پارسی انقُله، anqala نام "گونه ای زنجبیل چینی" است. 9 این واژه پارسی (به همین شکل درعربی) نشان می‌دهد این فرآورده  از هند می‌آمده است: بسنجید واژه پراکریتی (Prākrit) singabeera را با çrngavera (که متأخر است) در زبان سنسکریت،[1] zangabīl در عربی کهن، و šangavīr در پهلوی، شنکلیل، šankalīl در پارسی امروزی و zanjbīl عربی ـ پارسی، snrvēl یا snkrvil در زبان ارمنی (از *singivēl) ،2402  یونانی، zingiberi لاتین؛ šakavīru در زبان ماداگاسی، [ چنین در متن] [مالاگاسی، م. ] (وام‌واژه هندی). 2
واژه galangal که نام  زیردارک (ریزوم) خوشبو  Alpinia galangal است، برخلاف آنچه نخست  هانبری3 و در پیروی از او هیرت4 و جایلز5 پنداشته‌اند، خاستگاه  چینی ندارد. این لغزش تنها  زاده آن است که هانبری واژه تازی را که نام اروپایی از آن گرفته شده به خطا khalanjān نگاشته هرچند نگارش درست  آن khūlanjān ]خولنجان[ (xūlandžān)، (xāwalinjān) پارسی، است. اینکه ابن‌ خرداذبه که پیرامون سالهای 848 ـ 844 می‌نوشته، از خولنجان*، khūlanjān در شمار  فرآورده های چین نام می‌برد،6 اثبات نمی‌کند که عربها این واژه را از چین گرفته باشند، زیرا این زیردارک مختص به چین نیست، بلکه فراوان در هند کشت می‌شود، و تازیان نیز نخستین بار در همانجا با آن آشنا شدند. ابن‌بیطار7 به روشنی می‌گوید khūlanjān از هند می‌آید؛ و همان‌طور که از خیلی پیش روشن شده، واژه تازی وام از سنسکریت kulañja،8 یا همان نام Alpinia galangal ]خولنجان، خســــــــــــــــرودار، قره قات[ است. صورتهــــــای اروپایی این نــــــــام با پـــــــایانه ng galangan) ، galgan و همانندهای آنها( با الهام از  آوایش  عربی کهن ‌تر این نام یعنی khūlangān ساخته شده است. 9 در یونانی میانه، واژه‌های  2403  ،2404  و 2405  و در روسی kalgán هست .
همه اینها هیچ ربطی به واژه چینی kao-lian-kian ندارد. 10 افزون بر این، نام چینی به گونه‌ای متفاوت، یعنی Alpinia officinarum ، گفته می‌شود، در حالی که Alpinia galangal در چین نمی‌روید و بومی بنگال، آسام، برمه، سیلان و کونکن (Konkan) است. گارسیا دا اورتا پیش از این به خوبی از تفاوتهای این دو آگاه بوده است. [2]
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساین-ایرانیکا)
/////////////
سعد:  به لغت رومی او را «یسبرون» و «قیوفاروس» گویند و به سریانی «سعدا» گویند و به زبان سجزی «خربند» و به ترکی «طبرغاک» گویند و گفته‌اند «طبلاخ» نیز گویند و به زبان هندوی «متیره» گویند و به زبان زابلی «مست» گویند و به لاتینی «لونقوارازنجی» گویند و سعد لغت عربی است. (صیدنه ص 374). سعد بیخی است به قدر زیتون و بزرگتر از آن و سیاه و اندرونش سفید و خوش‌بو و به فارسی مشک زمین و به ترکی طبلاق و در تنکابن اسکتو نامند. (تحفه ص 147).
یادگار
////////////////
اسکتو
بلغت تنکابن سعد است کرمهای ریشۀ کیاهی را نیز نامند و بعربی حب الزلم را کویند و آن بیخی مدور و بسیار لذیذ و شیرین و بقدر نخودی و برک آن باریکتر از برک کراس است و زیاده بر سه عدد نمی باشد و بی ثمر و بی کل و در ریکزارهای قریب بآبها می روید.
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
حب العزيز أو حب الزلم أو لوز الأرض هي درنات نبات سعد اللذيذ، وتستعمل في أغراض طبية. سمي حب العزيز بهذا الاسم نظراً لأن أحد ملوك مصر كان مولعاً بأكله. وقد عثر بعض علماء الآثار على ثمار حب العزيز في بعض مقابر البداري وفي إحدى حجرات "دير أبوالنجا" حيث وجدوا كوباً مملوءاً بثمار حب العزيز، وعثروا أيضاً على حب العزيز حول رقبة مومياء الأمير "كنت" ثم أطلق العرب القدامى بعد ذلك على هذا النبات اسم حب الزلم.
الوصف النباتي[عدل]
شجري يشبه في شكله نبات الرمان، أوراقه بيضاء اللون إلى رصاصية، والأغصان طويلة يميل لونها إلى اللون الأحمر والشجرة تحمل ثماراً مستديرة في حجم الحمص الكبير وهو لين الملمس فيه لزوجة وطعمه حلو المذاق.
الاستعمال الطبي[عدل]
تستخدم الثمار الطازجة والجافة والدقيق والزيت.
يحتوي حب العزيز على 30% زيت، 28% نشا وسكروز وبروتين.
حب العزيز لها طعم حلو وعادة تؤكل منها ما يعادل ملعقتين أو ينقع ما مقداره ملعقتان ليلة كاملة ثم في الصباح تهرس الكمية مع مائها وتؤكل يومياً.
ويسمى أيضاً حب الزلم وهو عبارة عن درنات تشبه البندق الصغير وطعمها مقبول. يؤخذ حب العزيز ويدق ثم ينقع في الماء ليلة كاملة بعد ذلك يهرس ويصفى ويشرب ماؤه بعد أن يحلى بالعسل ويداوم الشخص على شربه اثني عشر يوماً والجرعة منه ثلاث ملاعق كبيرة لكل مرة.
وكان القدماء يستخدمون حب العزيز كفاكهة وقد جاء حب العزيز ضمن الوصفات الفرعونية لطرد ثعبان البطن ولعلاج كتاركتا العين وللأكزيما وضد حكة الجلد والتهابات الرحم.
وقد قال عنه ابن سينا أنه طيب الطعم جداً يزيد في المني كثيراً ويسمن ويحسن. لقد اتضح من الأبحاث أن حب العزيز يعتبر علاجاً مثالياً لمعظم أنواع الصداع. كما أن لثمار هذا النبات قدرة بالغة على تصفية البول وتنقيته من الشوائب الضارة. كما أنه مدر للحليب ومفيد لعلاج بعض الأمراض الجلدية.
يقول داود الأنطاكي في تذكرته : هو المعروف في مصر بحب العزيز، لأن ملكها كان مولعآ بأكله ويسمى الزقاط بالبربر، وهو حب أصله بفارس نبات دون ذراع وأوراقه مستديرة كالدراهم، ومنه نوع بمصر يزرع بالإسكندري، وأجوده الحديث الرزين الأحـمر المفرطح الحلو، ويليه الأصفر المستطيل وهذا هو الكثير بمصر، والذي كالفلفل إذا كان لينآ حلواً كان أجود في السمنة ومتى تجاوز سنة لم يجز استعماله. وأهل مصر تبله بالماء كثيرآ فيفسد سريعآ، وهو حار في الأولى رطب في الثانية يولد دما جيداً ويسمن البدن تسميناً جيداً ويصلح هزال الكلى والباه وحرقان البول والكبد الضعيفة، والأمراض لسوداوية كالجنون وخشونة الصدر والسعال، وإذا انهضم كان غاية، ولكنه يولد السدد ويثقل ويضر الحلق ويصلحه السكنجبين وأجود استعماله للسمنة آن يدق وينقع في الماء ليلة ثم يمرس ويصفي ويشرب بالسكر، وشربته إلى اثني عشر.
والمستخدم من النبات درناته التي تحت الأرض ويعمل من هذه الدرنات قدر قبضة اليد يومياً حيث يستعمل على هيئة شراب مثل شراب العرقسوس. كذلك هناك الحلبة الخضراء. وهي موجودة في الأسواق المركزية الكبيرة حيث تؤكل كما هي بمقدار ثلاث ملاعق كبيرة مرة واحدة في اليوم.. وأيضاً خليط من حب الصنوبر + سمسم + عسل نحل نقي ملعقة كبيرة صنوبر + ملعقتين كبيرتين سمسم (بذور) تهرس ثم تخلط مع عسل نحل أبيض نقي وتؤكل مرة واحدة في اليوم. ليس له تأثير ضار على الكبد أو الكلى أو المعدة إذا استخدم حسب الطريقة المشروحة وحسب الكميات ولمدة خمسة عشر يوماً.
/////////////
سُعد (سعد کوفی).  بیخ یا به اصطلاح فنی غدۀ زیر زمینی گیاهی است که گونه های مختلف آن را به فارسی به طور کلی « جگن » می نامند. غدّه یا ریشۀ متورم آن را که در بعضی گونه ها معطر و خوشبو و در برخی گونه ها شیرین و خوردنی است و مصرف دارویی دارد در کتب طب سنتی با نامهای « سُعد» و « سُعد کوفی»،« صباح الخیر»، « مشک زمین » و « حب الزلم» و نوعی از آن نیز « سعد هندی» نامبرده می شود . در آذربایجان آن را « تپلاق» یا « توبولاق» و در تنکابن مازندران « استکور» می نامند. گیاه را به فرانسوی Souchet و غدّه معطر آن را Souchet  odorant و Amande  de  terre گویند و به انگلیسی Sedge و Galingale و به یونانی Kypeiros که به معنای گیاه باتلاقی است می نامند و جنس گیاه که به لاتین Cyperus گفته می شود از ریشۀ یونانی آن گرفته شده است.
گیاهی است از خانوادۀ جگنها  Cyperaceae که متجاوز از یکصد گونه دارد و نام علمی گونه هایی از آن عبارت است از :cyperus_longus-سعد-کوفی-359x190
۱- Cyperus  longus  L. که گونه با غدّه های معطّر است این گونه که دارای ساقۀ زیرزمینی خزنده و ساقۀ هوایی سه گوش است ، بلندی آن ۱۰۰-۴۰ سانتی متر می شود در ایران در اطراف تهران ، در لرستان در بیشه و اشتران کوه و خرم آباد ، در شیراز و کازرون ، در بلوچستان دیده می شود در هند نیز انتشار دارد.
۲- Cyperus  escultus  L. این سعد را که به عربی « حب الزلم» گویند، به فرانسوی Amande de terre  , Souchet  comestible نامیده می شود. گیاهی است علفی چند ساله ، بی کرک، بلندی ساقۀ آن ۵۰-۲۰ سانتی متر . در بعضی قسمتهای ساقۀ گیاه برجستگی های کوچک به شکل غدّه دیده می شود. ساقۀ آن سه گوشه و روی سطح آن خطوط ظریف طولی وجود دارد. سنبلکهای آن خرمایی رنگ مایل به زرد و برگها باریک و دراز است .این گونه در هند، ایران ، افریقا و امریکا انتشار دارد در ایران در اهواز و شیراز دیده می شود.
cyperus-esculentu
۳- .Cyperus    rotundus L. نام محلی آن در ایران « تاپاتی» است به فرانسوی Souchet  rond و به انگلیسی Nutt  grass گفته می شود.گیاهی است چند ساله به بلندی ۴۰ – ۲۰ سانتی متر. ساقۀ زیرزمینی آن در قسمتهای مختلف دارای تورمهای غده ای سیاه رنگ به شکل تخم مرغی دراز می باشد . ساقۀ آن سه گوشه است . برگها متعدد و کوچک به طول ۶-۲ میلی متر. و سنبلکها به رنگ   قهوه ای مایل به قرمز است . این گیاه در ایران در کرج ، اطراف تهران و در شمال در مازندران ، در مشرق در خراسان ، در مناطق مرزی ایران و عراق و در نصیرآباد بلوچستان که با نام محلی « کاب» شناخته می شود و در شیراز دیده می شود.


گونه ای از این گیاه نیز در منازل به عنوان گلدان زینتی کاشته می شود که در تهران آن را « علف چتری » گویند ، زیرا برگهای آن مانند چتر است و هر چند برگ از یک نقطه خارج می شود . به انگلیسی این گونه را Umbrella  grass و Umbrella   flatsedge گویند نام علمی آن Cyper   alternifolius می باشد.
گیاهی است چند ساله به بلندی ۹۰-۳۰ سانتی متر . برگهای آن باریک دراز و علفی به رنگ سبر تیره و هر چند برگ مانند چتر از یک نقطه خارج می شود ساقه گیاه سه گوشه است. در اواخر تابستان گلهای آن ظاهر می شود این گیاه بومی مناطق نیمه حارّه است و مرتباً باید آبیاری شود سرمای زمستان مناطق سرد را تحمل نمی کند و باید در داخل منزل یا گلخانه باشد.
سعد و به طور کلی انواع گونه های آن در نقاط بسیار مرطوب و باتلاقی مناطق گرم و معتدل دنیا می رویند و ریشه های گیاه باید همیشه در آب باشد به طوری که اغلب مردم جگنها را علفهای هرز باتلاقها می دانند. تکثیر این گیاه با کشت غده های آن در فروردین ماه و برداشت آن در ماههای آبان و آذر انجام میشود. غده های معطر آن که سعد کوفی گفته می شود در طب سنتی مصارف دارویی وسیعی دارد و در مورد کشت گونه های زینتی درگلدان ، قسمتی از بوتۀ گیاه را جدا کرده و با ریشه از بوتۀ اصلی جدا می کنند و مستقلاً می کارند.
 ترکیبات شیمیایی
در سعد گونۀ C.rotundus یک اسانس مشخص شده که مقدار آن در حدود ۵/۰ درصد آن است و شامل پینن ، مقدار کمی سینئول ، سسکی ترپن، و یک الکل جدید به نام ایزوسی پرول می باشد . به علاوه دارای چربی است که شامل ۷/۲ درصد یک مادۀ مومی خنثی ، گلیسرول ، لینولنیک اسید ، لینولئیک اسید، اولئیک اسید ، میر یستیک اسید ، و استئاریک اسید می باشد. یک آلکالوئید ناپایدار نیز در سعد وجود دارد [ G.I.M.P] .اسانس روغنی فرّار قسمت متورم زیرزمینی سعد گونۀ یاد شده خاصیت آنتی بیوتیک دارد و از رشد مایکروکوکوس پیروژنس واریته اورئوس جلوگیری می کند [S.G.I.M.P].
در گزارش دیگری آمده است که قسمت زیرزمینی متورم سعد گونه C.rotundus دارای اسانس روغنی فرّار ، نوعی پروتئید [ ایچی مورا]، نشاسته، قند و مواد رزینی و یک آلکالوئید استافیلوکوکوس اورئوس جلوگیری می نماید.
در گونۀ C.esculentus غده های متورم قسمت زیرزمینی گیاه دارای در حدود ۲۸- ۲۰ درصد روغن با طعم و بوی مطبوع است و به علت چربی زیادی که در غده های آن وجود دارد ، آردی که از آن تهیه می شود مادۀ غذایی بسیار پرانرژی می باشد.
سعد که از ریشۀ گیاهان یاد شده بخصوص نوع معطر آن از ریشه گیاه C.longus به دست می آید غده ای است به شکل و اندازۀ بادام یا زیتون و یا کمی بزرگتر ، پوست آن سیاه و داخل آن سفید و معطر است . نوعی از آنکه در بازار سعد هندی گفته می شود مغز آن سفید نیست و کوچکتر از نوع سعد کوفی است و شبیه زنجبیل می باشد و اگر جویده شود زعفرانی رنگ می شود. خاصیت نوع هندی آن این است که اگر به پوست بدن مالیده شود ، موهای آن قسمت می ریزد در ایران بهترین سعد را از نظر دارویی از ریشۀ جگنهایی که در فارس در کنار رودخانه ها می روید ، به دست می آورند ، مغز آن بسیار سفید و معطر است .
در هند قسمت زیرین متورم گونه خوراکی C.esculentus محرک و افزایش دهندۀ نیروی جنسی است و سعد معطر حاصله از گونۀ C.longus دارای طعم کمی تلخ و معطر است و دراسپانیا به عنوان محرک و مقوی معده و قاعده آور خورده می شود و سعد به دست آمده از ریشۀ گونه C.rotundus مدّر و قاعده آور و معرّق و ضد کرم شکم و محرک است و برای اختلالات معده و تحریکات روده ای تجویز می شود . در چین ، ژاپن ، کره و تایوان سعد حاصله از گیاه C.rotundus ، به عنوان قاعده آور ، مسکن ، آرام بخش ، ضد اسپاسم [ ایچی مورا و کاریونه و کیمورا] و بند آورندۀ خونریزی [ کاریونه و کیمورا] . تجویز میشود.
این سعد برای معالجۀ انواع و اقسام ناراحتی های رحمی شامل بند آمدن بی موقع عادت ماهیانه و عادت ماهیانه با خونریزی خیلی شدید و همچنین برای رفع ناراحتی های زایمان مصرف می شود.ضمناً سعد تونیک ، مقوی معده [روا] و نرم کنندۀ سینه [ چونگ] است و برای سوء هاضمه ، نفخ ، بزرگ شدن معده [ چونگ یائوچی و گزیانگفو] ، تهوع، دیسانتری [ هاو] ، درد شکم ، سرماخوردگی ، سرفه [هو] و سردرد مفید است [ ایشی دویا]. در چین علاوه بر موارد فوق سعد را در جوشانده های مختلف به عنوان مدّر و برای معالجۀ ناراحتی های کبد ، زردی و تب بر در مالاریا مصرف می کنند و آن را برای رفع میگرن و سرگیجه نیز بسیار سودمند می دانند و بالاخره داروی موثری برای معالجۀ روماتیسم است[ می نات].از سعد مخلوط با داروهای موثری برای معالجۀ صرع، سکسکه و رفع ترشحات سوزاکی مهبل استفاده می شود زیرا برای تصفیۀ خون نیز مفید است .
در شبه جزیرۀ مالایا غده های سعد ازچین وارد می شود و از دود آن که داخل بینی دمیده می شود برای رفع درد بینی استفاده می شود [برکیل]. به عنوان مدّر بسیار قوی مصرف می شود. جوشاندۀ سادۀ آن ضدکرم شکم و قاعده آور است . در جاوه برای قطع اسهال مصرف می شود در فیلیپین جوشاندۀ ریشۀ آن را برای اسهال خونی می خورند و در استعمال خارجی روی صورت  می ریزند، برای رفع درد دندان مفید است . سعدخشک و یا جوشاندۀ آن را برای رفع درد معده می خورند.
و امّا سعد کوفی از نظر طبیعت طبق رأی حکمای طب سنتی خشک و نسبتاً گرم است و از نظر خواص معتقدند که خوردن آن مدّر است یعنی ترشح ادرار را زیاد می کند و قاعده آور است . دهانۀ عروق را باز کرده و عفونتها را خارج می سازد. جهت کاهش سردردهای سرد ، بدبویی بینی ، روشن کردن و جلای رنگ رخسار ، برای خفقان ، یرقان ، زخمهای معده ، تقویت معده ، هاضمه ، اعصاب، افزایش نیروی جنسی و اشتهای به غذا مفید است . سعد را با آب بسایید و در ظرف سفالی بر آتش بگذارند تا آب آن جذب شود ، و هر روز ناشتا قدری از آن را بخورند ، برای تقویت معده ، رفع سوزش دهانۀ معده که در اثر بدهضمی غذا ایجاد شده باشد و همچنین برای رفع بدبویی دهان که منشاء آن بدی هضم معدی باشد ، مفید است .
اگر از جوشاندۀ آن به صورت قطره در گوش چکانیده شود برای رفع سنگینی شنوایی مفید است . اگر دندانها و لثه ها را با گرد آن بشویند و مالش دهند برای خوشبویی دهان و تقویت دندانها و لثه ها و سفت کردن لثه ها مفید می باشد . اگر گرد آن را داخل صابون کنند صابون بسیار معطر و خوشبو میشود.پاشیدن گرد سعد روی زخمهای کهنه برای رویانیدن گوشت مفید است . اگر ۳۰ گرم سعد را در ۴۵۰ گرم سرکه رقیق جوشانیده باشند خوردن آن به تدریج ظرف ۴-۳ روز که هر بار ۳۰ گرم خورده شود برای دفع اقسام کرم معده کرم کدو مفید و موثر است . اسراف در خوردن و یا خوردن آن به طور مداوم مضّر است و موجب ایجاد اختلال درخون می شود.
حضرت علی (ع) فرموده اند:” کسی که کمی زعفران خالص و کمی سعد(سعد کوفی) را با مقداری عسل مخلوط کند و روزانه دو مثقال از آن را بنوشد آنقدر حافظه اش قوی خواهد شد که بیم آن می رود که ساحر شود .
البته طبیبعی است تأثیر کامل این دارو بستگی به فراهم بودن سایر شرایط و نبودن مانع از تأثیر آنها دارد.




1. بسنجید باجستار زیر: . E. Hultzsch and F. W. Thomas, in Journal Roy. As. Soc., 1912, pp. 475, 1093
نیز، نک : .Yule, Hobson-Jobson, p. 374
2. هنوز بازنمودی برای واژه غریب tvānkaro در زبان کوچه‌ای یا تخاریِ در نامیدن ”زنجبیل“داده نشده است:
S. Lévi, Journal asiatique, 1911, II, pp. 124, 137,
3. Science Papers, p. 373.
4. Chinesische Studien, p. 219.
5. Glossary of Reference, p. 102.
* زرنباد. [ زُ رُم ْ ] (اِ) داروئی است مانند پای ملخ و به عربی رجل الجراد خوانند و اهل مکه آنرا عرق الکافور و عروق الکافور گویند و آن بیخی است که از آن بوی کافور می آید. گرم و خشک است در دویم . گویند اگر تازه و تر آنرا بکوبند و بر کف پای بمالند هر علتی که در سرباشد، زایل گرداند. و اگر در خانه بخور کنند مور و مورچه را بگریزاند. (برهان ). بیخ نباتی است مقوی دل و محلل ریاح و سمن بدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیخ گیاهی معطر و خوشـــــبوی که کژور «؟» و بتازی عروق الــــکافور گویند. (ناظم الاطباء). «زدوار یا زرومبـــت »  . «زدوار". (حاشیه ٔ برهان چ معین). زرنبات . زرمباد. زرنبه . گیاهی است  از تیره ٔ زنجبیلی ها که دارای ساقه ٔ زیرزمینی باریک و دراز است ، میوه اش کپسولی و دارای دانه های معطر است . این گیاه مانند دیگر گیاهان تیره ٔ زنجبیل در منطقه ٔ هند و مالزی می روید و در تداوی بعنوان مقوی و بادشکن و در تهیه ٔ برخی لیکورها مصرف می شود. عرق الکافور. در برخی کتب «تاج الملوک زرد رومی » را که بنام «انتله ٔ سوداء» نیزنامیده میشود، مرادف زرنباد گرفته اند. (فرهنگ فارسی معین ). داروئی است که بتازیش رجل الجراد خوانند به هندیش کچور نامند. (شرفنامه ٔ منیری ). نام دوائی است مانند پای ملخ و در دواها بکار برند. (انجمن آرا). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و ترجمه ٔ ضریر انطاکی . اختیارات بدیعی و فهرست مخزن الادویه و الفاظ الادویه شود.  لغت نامه دهخدا.
** زیره رومی ; تخمی است که آنرا کراویا و زینان و نانخواه گویند. (برهان ) (آنندراج  .(قرنباد. (فرهنگ فارسی معین ). اسم فارسی افتیمون و کراویا را نیز نامند ).تحفه حکیم مومن ). تقرد. تقرده . تقره . تقده . نقده . (منتهی الارب( . کرویا. شاه زیره . نقده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بعضی گفته اند که افتیمون زیره رومی است . (ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت ایضاً).  لغت نامه دهخدا.

6. G. Ferrand, Textes relatifs à l'Extrême-Orient, p. 31.
*** ماه پروین. [ پ َرْ ] (اِ مرکب ) اسم فارسی جدوار است . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فهرست مخزن الادویه ). زرنباد و جدوار. (ناظم الاطباء). جدوار. ماه فرفین  ).یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گیاهی است  از تیره ٔ زنجبیلها  که خاص مناطق گرم (هند و مالزی ) می باشد و در حقیقت یکی از گونه های زرنباد محسوب می شود. ساقه های زیرزمینی این گیاه معطر است و مانند دیگر ادویه ٔ معطر (از قبیل هل و زردچوبه ) در اغذیه برای خوشبو ساختن و تقویت به کار می رود و بعنوان ضد نزله نیزتجویز می شود. ماه فروین . ماه فرفین . جدوار. زدوار. سطوال . انتله . ساطریوس . جدواراندلسی . جدوار ختائی ، زرنباد چینی ، جدوار سیاه ، جدوار اسود. قره جدوار. فاط.  توضیح آنکه در برخی مآخذ نام زرنباد را نیز به این گیاه اطلاق کرده اند در حالی که زرنباد گونه ٔ دیگری از این گیاه ولی مشابه آن است . (فرهنگ فارسی معین ).  لغت نامه دهخدا.
7 . .ibid; p. 259 نیز بسنجید با آخوندف، ابومنصور، ص 60.
8. Roediger and Pott, Z. K. d. Morgenl., Vol. VII, 1850, p. 128.
9. E. Wiedemann (Sitzber. Phys. Med. Soz. Erl., Vol. XLV, 1913, p. 44) که در آن صورتهای عربیِ دیگرِش چنین است:خولنجاد، Xaulangād و خولنجان، xalangān.
10. نیاز به گفتن نیست که کالبد‌شکافی‌های هیرت، که نام سنسکریت را نمی‌دانسته، بدور از روش لغت‌شناسی تاریخی است.
1. .Markham, Colloquies, p. 208 گارسیا lavandou را نامی می شمارد که در چین به کار می‌رود؛ چنین می نماید که این نام واتگشته واژه‌ای مالایایی است (بسنجید با laos در جاوه‌ای). او می‌گوید که در جاوه گونه بزرگتری از آن هست به نام lancuaz ؛ در هند هر دو را lancuaz می‌نامند. این همان lenkūwas مالایایی، lankuwasa ماکاساری، lakuah یا lakuak چامی، lankuas تاگالوگی است. نامهای عربی در فرونگاشت  گارسیا به این صورت آمده‌اند: calvegiam ، chamligiam و galungen ؛ پر پیداست که  باید نگارش پرتغالی نویسنده را هم در نگر داشت.
2. آخوندف، ابومنصور، ص 138.
3. همان، ص 268.
* گیاهی علفی، بدون ساقه و دارای گلهای کوچک و سفید رنگ. در هیمالیا می‌روید و در بازارهای هند بفروش می‌رسد. دارای ماده‌ای به نام کوپتین است. م.
4. . Leclerc, Traité des simples, Vol. II, p. 441 دیوسکوریدس گفته است که شیره این گیاه به رنگ زعفران است.
5. در یونانی بیزانسی این واژه   یا و مشتق از واژه فارسی ـ عربی است.
** قولنجان . [ ل ِ ] (معرب ، اِ) خاولنجان . (فهرست مخزن الادویه ). گیاهی است  از تیره ٔ زنجبیل ها  که دو گونه ٔ آن مشهور است یکی را به نام قولنجان صغیر و دیگری را به نام قولنجان کبیر مینامند و هر دو آنها دارای ساقه های زیرزمینی مورد استفاده هستند (قولنجان صغیر بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد) قولنجان از گیاهان بومی چین و هندوچین است . نوع صغیر آن دارای ساقه های زیرزمینی به ضخامت یک چوب قلم (بکلفتی یک انگشت تقریباً) و به درازی شش سانتیمتر است . بوی ساقه های زیرزمینی آن که به نام ریزوم  خوانده میشود، معطر (شبیه بوی فلفل ) است ، طعمش سوزان و تلخ است . در این ریزوم ها مواد نشاسته ای و صمغی وجود دارد و بعلاوه دارای اسانسی است که بوسیله ٔ جوشاندن آنها در آب استخراج میشود و خاصیت تسکین درد را دارد و از این جهت در دندانپزشکی مورد استفاده قرار میگیرد. همچنین جهت رفع دردهای امعاء و بعنوان مقوی از ریزومهای آن استفاده میکنند. خولنجان ،خولیجان ، خاولنجان ، کلاجن ، کلیجن ، قره غات ، خسرو دارو، و قسط، کسری دارو، هارلیجان ، هاولیجان ، گلنگا قالنقا، پان ، درخت تانبول ، خلنجان ).فرهنگ فارسی معین  .(لغت نامه دهخدا.
خولنـــــجان ( در انگلیسی:  (Galangalزیردارکهای سخت و سفت سرخی که به قـــهوه ای مـــــــی زند، دارای خطوط  سفید رنـــــگ و محل افتـــــــــــاده سا قه های هوایی.  گیاه قولنجان یا خـــولنجان كبیر بــــا نام علـــــــمی: Alpinia officinarum Hanceاز تیره زنجبیل Zingibriaceae) ) است كه بوئی  مطبوع و طمعی  تند و معطر دارد.  گیاهی است  پایا بومی چین و هند که در ایران نمی روید.  برگهای غلاف دار، دراز و نوك تیز با رگبرگی مشخص و رگبرگهای فرعی موازی و گلهای سفید سبز فام خوشه ای از ویژگی های آن است.
6. Ed. Of Defrémery and Sanguinetti, Vol. II, p. 186.
* مامیران. ( اِ) نـوعی از عروق الصفراست و آن دوایی باشد زردرنگ به سبزی مایل ، باریک و گره دار می شود. گرم و خشک است در چهارم . یرقان را نافع است و آن را به عربی بقله الخطاطیف و شجرهالخطاطیف خوانند... (از برهان ). بیخی است مشابه زردچوب که به دوای چشم به کار آید. (غیاث ) (آنندراج ). نوعی از زردچوبه . (ناظم الاطباء). قسمی از زردچوبه است و شاخه های نبات او از زمین مرتفع و برگش شبیه به لبلاب و مایل به استداره و سفید مایل به زردی و بالزوجت و بیخ او پرشعبه و کوچک و گره دار و غیرمستقیم و در گره های او ریشهای باریک شبیه به موی و منبتش نزدیک آبهاست و هندی او زرد مایل به سیاهی و چینی زرد و زبون تراز هندی و غیرهندی و چینی مایل به سبزی می باشد و تخمش شبیه به کنجد... (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). میرمیران . (دزی ج 2 ص 628) = مرمیران . (دزی ج 2 ص 585)  . لغت فارسی است . فرهنگ نویسان آن را با «خالیدونیون »  یونانیان مترادف دانسته اند و اسم عربی «بقلهالخطاطیف » ترجمه ٔ این کلمه ٔ یونانی - یعنی «گیاه پرستوها» - است . رنولد-کولین  گفته اند که محتملاً کلیدونین  را که دارای عصاره و ریشه ٔ زردرنگ است با داروی شرقی دیگری که آن هم دارای ریشه های زردرنگ است یعنی کوپتیس تیتا  در آشفتن  کرده اند. اصل گیاه اخیر، از چین است و ریشه های آن را به ایران و هند می بردند و در مخزن الادویه شرح آن آمده.  مایرهوف همین قول را معتبر می داند. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). معرب از فارسی است . گیاهی است  از تیره ٔ کوکناریان به ارتفاع 30 تا 80 سانتیمتر که معمولاً بر روی دیوارها و اماکن مخروبه می روید. برگهایش دارای 5 تا 7 قسمت مشخص است . جام گلش زرد رنگ و کاسه ٔ گل آن نیز به رنگ جام است . بر اثر خراشی که بر برگها یا ساقه ٔ این گیاه وارد آید شیرابه ٔ نارنجی رنگ تلخ و سوزنده ای خارج می شود که دارای اثر مسهلی است . انساج این گیاه شامل آلکالوییدهایی نظیر کلیدونین  و سانگینارین  و کلریترین  و اسید کلیدونیک  می باشد. عصاره ٔ این گیاه را گاهی جهت از بین بردن زگیل تجویز می کنند و نیز سابقاً برای از بین بردن تومورهای سرطانی تجویز می شده است . مامیران کبیر. مامیرون . ممران . عروق صفر. عروق الصفر. بقلهالخاطیف .شجره الخطاطیف . خلیدونیون . خالدونیون . کالیدونیون . خالدونیون . عروق الصباغین . حشیشهالخطاف . حشیشهالصفرا.عروق الزعفران . قیرلانغج اوتی. ) فرهنگ فارسی معین (.  لغت نامه دهخدا.

7. Yule, Cathay, new ed., Vol. I, p. 292.
(صیدنه ص 374). سعد بیخی است به قدر زیتون و بزرگتر از آن و سیاه و اندرونش سفید و خوش‌بو و به فارسی مشک زمین و به ترکی طبلاق و در تنکابن اسکتو نامند. (تحفه ص 147).
یادگار
////////////////
اسکتو
بلغت تنکابن سعد است کرمهای ریشۀ کیاهی را نیز نامند و بعربی حب الزلم را کویند و آن بیخی مدور و بسیار لذیذ و شیرین و بقدر نخودی و برک آن باریکتر از برک کراس است و زیاده بر سه عدد نمی باشد و بی ثمر و بی کل و در ریکزارهای قریب بآبها می روید.
مخزن گویند و به زبان زابلی «مست» گویند و به لاتینی «لونقوارازنجی» گویند و سعد لغت عربی است. الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
حب العزيز أو حب الزلم أو لوز الأرض هي درنات نبات سعد اللذيذ، وتستعمل في أغراض طبية. سمي حب العزيز بهذا الاسم نظراً لأن أحد ملوك مصر كان مولعاً بأكله. وقد عثر بعض علماء الآثار على ثمار حب العزيز في بعض مقابر البداري وفي إحدى حجرات "دير أبوالنجا" حيث وجدوا كوباً مملوءاً بثمار حب العزيز، وعثروا أيضاً على حب العزيز حول رقبة مومياء الأمير "كنت" ثم أطلق العرب القدامى بعد ذلك على هذا النبات اسم حب الزلم.
الوصف النباتي[عدل]
شجري يشبه في شكله نبات الرمان، أوراقه بيضاء اللون إلى رصاصية، والأغصان طويلة يميل لونها إلى اللون الأحمر والشجرة تحمل ثماراً مستديرة في حجم الحمص الكبير وهو لين الملمس فيه لزوجة وطعمه حلو المذاق.
الاستعمال الطبي[عدل]
تستخدم الثمار الطازجة والجافة والدقيق والزيت.
يحتوي حب العزيز على 30% زيت، 28% نشا وسكروز وبروتين.
حب العزيز لها طعم حلو وعادة تؤكل منها ما يعادل ملعقتين أو ينقع ما مقداره ملعقتان ليلة كاملة ثم في الصباح تهرس الكمية مع مائها وتؤكل يومياً.
ويسمى أيضاً حب الزلم وهو عبارة عن درنات تشبه البندق الصغير وطعمها مقبول. يؤخذ حب العزيز ويدق ثم ينقع في الماء ليلة كاملة بعد ذلك يهرس ويصفى ويشرب ماؤه بعد أن يحلى بالعسل ويداوم الشخص على شربه اثني عشر يوماً والجرعة منه ثلاث ملاعق كبيرة لكل مرة.
وكان القدماء يستخدمون حب العزيز كفاكهة وقد جاء حب العزيز ضمن الوصفات الفرعونية لطرد ثعبان البطن ولعلاج كتاركتا العين وللأكزيما وضد حكة الجلد والتهابات الرحم.
وقد قال عنه ابن سينا أنه طيب الطعم جداً يزيد في المني كثيراً ويسمن ويحسن. لقد اتضح من الأبحاث أن حب العزيز يعتبر علاجاً مثالياً لمعظم أنواع الصداع. كما أن لثمار هذا النبات قدرة بالغة على تصفية البول وتنقيته من الشوائب الضارة. كما أنه مدر للحليب ومفيد لعلاج بعض الأمراض الجلدية.
يقول داود الأنطاكي في تذكرته : هو المعروف في مصر بحب العزيز، لأن ملكها كان مولعآ بأكله ويسمى الزقاط بالبربر، وهو حب أصله بفارس نبات دون ذراع وأوراقه مستديرة كالدراهم، ومنه نوع بمصر يزرع بالإسكندري، وأجوده الحديث الرزين الأحـمر المفرطح الحلو، ويليه الأصفر المستطيل وهذا هو الكثير بمصر، والذي كالفلفل إذا كان لينآ حلواً كان أجود في السمنة ومتى تجاوز سنة لم يجز استعماله. وأهل مصر تبله بالماء كثيرآ فيفسد سريعآ، وهو حار في الأولى رطب في الثانية يولد دما جيداً ويسمن البدن تسميناً جيداً ويصلح هزال الكلى والباه وحرقان البول والكبد الضعيفة، والأمراض لسوداوية كالجنون وخشونة الصدر والسعال، وإذا انهضم كان غاية، ولكنه يولد السدد ويثقل ويضر الحلق ويصلحه السكنجبين وأجود استعماله للسمنة آن يدق وينقع في الماء ليلة ثم يمرس ويصفي ويشرب بالسكر، وشربته إلى اثني عشر.
والمستخدم من النبات درناته التي تحت الأرض ويعمل من هذه الدرنات قدر قبضة اليد يومياً حيث يستعمل على هيئة شراب مثل شراب العرقسوس. كذلك هناك الحلبة الخضراء. وهي موجودة في الأسواق المركزية الكبيرة حيث تؤكل كما هي بمقدار ثلاث ملاعق كبيرة مرة واحدة في اليوم.. وأيضاً خليط من حب الصنوبر + سمسم + عسل نحل نقي ملعقة كبيرة صنوبر + ملعقتين كبيرتين سمسم (بذور) تهرس ثم تخلط مع عسل نحل أبيض نقي وتؤكل مرة واحدة في اليوم. ليس له تأثير ضار على الكبد أو الكلى أو المعدة إذا استخدم حسب الطريقة المشروحة وحسب الكميات ولمدة خمسة عشر يوماً.
/////////////
سُعد (سعد کوفی).  بیخ یا به اصطلاح فنی غدۀ زیر زمینی گیاهی است که گونه های مختلف آن را به فارسی به طور کلی « جگن » می نامند. غدّه یا ریشۀ متورم آن را که در بعضی گونه ها معطر و خوشبو و در برخی گونه ها شیرین و خوردنی است و مصرف دارویی دارد در کتب طب سنتی با نامهای « سُعد» و « سُعد کوفی»،« صباح الخیر»، « مشک زمین » و « حب الزلم» و نوعی از آن نیز « سعد هندی» نامبرده می شود . در آذربایجان آن را « تپلاق» یا « توبولاق» و در تنکابن مازندران « استکور» می نامند. گیاه را به فرانسوی Souchet و غدّه معطر آن را Souchet  odorant و Amande  de  terre گویند و به انگلیسی Sedge و Galingale و به یونانی Kypeiros که به معنای گیاه باتلاقی است می نامند و جنس گیاه که به لاتین Cyperus گفته می شود از ریشۀ یونانی آن گرفته شده است.
گیاهی است از خانوادۀ جگنها  Cyperaceae که متجاوز از یکصد گونه دارد و نام علمی گونه هایی از آن عبارت است از :cyperus_longus-سعد-کوفی-359x190
۱- Cyperus  longus  L. که گونه با غدّه های معطّر است این گونه که دارای ساقۀ زیرزمینی خزنده و ساقۀ هوایی سه گوش است ، بلندی آن ۱۰۰-۴۰ سانتی متر می شود در ایران در اطراف تهران ، در لرستان در بیشه و اشتران کوه و خرم آباد ، در شیراز و کازرون ، در بلوچستان دیده می شود در هند نیز انتشار دارد.
۲- Cyperus  escultus  L. این سعد را که به عربی « حب الزلم» گویند، به فرانسوی Amande de terre  , Souchet  comestible نامیده می شود. گیاهی است علفی چند ساله ، بی کرک، بلندی ساقۀ آن ۵۰-۲۰ سانتی متر . در بعضی قسمتهای ساقۀ گیاه برجستگی های کوچک به شکل غدّه دیده می شود. ساقۀ آن سه گوشه و روی سطح آن خطوط ظریف طولی وجود دارد. سنبلکهای آن خرمایی رنگ مایل به زرد و برگها باریک و دراز است .این گونه در هند، ایران ، افریقا و امریکا انتشار دارد در ایران در اهواز و شیراز دیده می شود.
cyperus-esculentu
۳- .Cyperus    rotundus L. نام محلی آن در ایران « تاپاتی» است به فرانسوی Souchet  rond و به انگلیسی Nutt  grass گفته می شود.گیاهی است چند ساله به بلندی ۴۰ – ۲۰ سانتی متر. ساقۀ زیرزمینی آن در قسمتهای مختلف دارای تورمهای غده ای سیاه رنگ به شکل تخم مرغی دراز می باشد . ساقۀ آن سه گوشه است . برگها متعدد و کوچک به طول ۶-۲ میلی متر. و سنبلکها به رنگ   قهوه ای مایل به قرمز است . این گیاه در ایران در کرج ، اطراف تهران و در شمال در مازندران ، در مشرق در خراسان ، در مناطق مرزی ایران و عراق و در نصیرآباد بلوچستان که با نام محلی « کاب» شناخته می شود و در شیراز دیده می شود.


گونه ای از این گیاه نیز در منازل به عنوان گلدان زینتی کاشته می شود که در تهران آن را « علف چتری » گویند ، زیرا برگهای آن مانند چتر است و هر چند برگ از یک نقطه خارج می شود . به انگلیسی این گونه را Umbrella  grass و Umbrella   flatsedge گویند نام علمی آن Cyper   alternifolius می باشد.
گیاهی است چند ساله به بلندی ۹۰-۳۰ سانتی متر . برگهای آن باریک دراز و علفی به رنگ سبر تیره و هر چند برگ مانند چتر از یک نقطه خارج می شود ساقه گیاه سه گوشه است. در اواخر تابستان گلهای آن ظاهر می شود این گیاه بومی مناطق نیمه حارّه است و مرتباً باید آبیاری شود سرمای زمستان مناطق سرد را تحمل نمی کند و باید در داخل منزل یا گلخانه باشد.
سعد و به طور کلی انواع گونه های آن در نقاط بسیار مرطوب و باتلاقی مناطق گرم و معتدل دنیا می رویند و ریشه های گیاه باید همیشه در آب باشد به طوری که اغلب مردم جگنها را علفهای هرز باتلاقها می دانند. تکثیر این گیاه با کشت غده های آن در فروردین ماه و برداشت آن در ماههای آبان و آذر انجام میشود. غده های معطر آن که سعد کوفی گفته می شود در طب سنتی مصارف دارویی وسیعی دارد و در مورد کشت گونه های زینتی درگلدان ، قسمتی از بوتۀ گیاه را جدا کرده و با ریشه از بوتۀ اصلی جدا می کنند و مستقلاً می کارند.
 ترکیبات شیمیایی
در سعد گونۀ C.rotundus یک اسانس مشخص شده که مقدار آن در حدود ۵/۰ درصد آن است و شامل پینن ، مقدار کمی سینئول ، سسکی ترپن، و یک الکل جدید به نام ایزوسی پرول می باشد . به علاوه دارای چربی است که شامل ۷/۲ درصد یک مادۀ مومی خنثی ، گلیسرول ، لینولنیک اسید ، لینولئیک اسید، اولئیک اسید ، میر یستیک اسید ، و استئاریک اسید می باشد. یک آلکالوئید ناپایدار نیز در سعد وجود دارد [ G.I.M.P] .اسانس روغنی فرّار قسمت متورم زیرزمینی سعد گونۀ یاد شده خاصیت آنتی بیوتیک دارد و از رشد مایکروکوکوس پیروژنس واریته اورئوس جلوگیری می کند [S.G.I.M.P].
در گزارش دیگری آمده است که قسمت زیرزمینی متورم سعد گونه C.rotundus دارای اسانس روغنی فرّار ، نوعی پروتئید [ ایچی مورا]، نشاسته، قند و مواد رزینی و یک آلکالوئید استافیلوکوکوس اورئوس جلوگیری می نماید.
در گونۀ C.esculentus غده های متورم قسمت زیرزمینی گیاه دارای در حدود ۲۸- ۲۰ درصد روغن با طعم و بوی مطبوع است و به علت چربی زیادی که در غده های آن وجود دارد ، آردی که از آن تهیه می شود مادۀ غذایی بسیار پرانرژی می باشد.
سعد که از ریشۀ گیاهان یاد شده بخصوص نوع معطر آن از ریشه گیاه C.longus به دست می آید غده ای است به شکل و اندازۀ بادام یا زیتون و یا کمی بزرگتر ، پوست آن سیاه و داخل آن سفید و معطر است . نوعی از آنکه در بازار سعد هندی گفته می شود مغز آن سفید نیست و کوچکتر از نوع سعد کوفی است و شبیه زنجبیل می باشد و اگر جویده شود زعفرانی رنگ می شود. خاصیت نوع هندی آن این است که اگر به پوست بدن مالیده شود ، موهای آن قسمت می ریزد در ایران بهترین سعد را از نظر دارویی از ریشۀ جگنهایی که در فارس در کنار رودخانه ها می روید ، به دست می آورند ، مغز آن بسیار سفید و معطر است .
در هند قسمت زیرین متورم گونه خوراکی C.esculentus محرک و افزایش دهندۀ نیروی جنسی است و سعد معطر حاصله از گونۀ C.longus دارای طعم کمی تلخ و معطر است و دراسپانیا به عنوان محرک و مقوی معده و قاعده آور خورده می شود و سعد به دست آمده از ریشۀ گونه C.rotundus مدّر و قاعده آور و معرّق و ضد کرم شکم و محرک است و برای اختلالات معده و تحریکات روده ای تجویز می شود . در چین ، ژاپن ، کره و تایوان سعد حاصله از گیاه C.rotundus ، به عنوان قاعده آور ، مسکن ، آرام بخش ، ضد اسپاسم [ ایچی مورا و کاریونه و کیمورا] و بند آورندۀ خونریزی [ کاریونه و کیمورا] . تجویز میشود.
این سعد برای معالجۀ انواع و اقسام ناراحتی های رحمی شامل بند آمدن بی موقع عادت ماهیانه و عادت ماهیانه با خونریزی خیلی شدید و همچنین برای رفع ناراحتی های زایمان مصرف می شود.ضمناً سعد تونیک ، مقوی معده [روا] و نرم کنندۀ سینه [ چونگ] است و برای سوء هاضمه ، نفخ ، بزرگ شدن معده [ چونگ یائوچی و گزیانگفو] ، تهوع، دیسانتری [ هاو] ، درد شکم ، سرماخوردگی ، سرفه [هو] و سردرد مفید است [ ایشی دویا]. در چین علاوه بر موارد فوق سعد را در جوشانده های مختلف به عنوان مدّر و برای معالجۀ ناراحتی های کبد ، زردی و تب بر در مالاریا مصرف می کنند و آن را برای رفع میگرن و سرگیجه نیز بسیار سودمند می دانند و بالاخره داروی موثری برای معالجۀ روماتیسم است[ می نات].از سعد مخلوط با داروهای موثری برای معالجۀ صرع، سکسکه و رفع ترشحات سوزاکی مهبل استفاده می شود زیرا برای تصفیۀ خون نیز مفید است .
در شبه جزیرۀ مالایا غده های سعد ازچین وارد می شود و از دود آن که داخل بینی دمیده می شود برای رفع درد بینی استفاده می شود [برکیل]. به عنوان مدّر بسیار قوی مصرف می شود. جوشاندۀ سادۀ آن ضدکرم شکم و قاعده آور است . در جاوه برای قطع اسهال مصرف می شود در فیلیپین جوشاندۀ ریشۀ آن را برای اسهال خونی می خورند و در استعمال خارجی روی صورت  می ریزند، برای رفع درد دندان مفید است . سعدخشک و یا جوشاندۀ آن را برای رفع درد معده می خورند.
و امّا سعد کوفی از نظر طبیعت طبق رأی حکمای طب سنتی خشک و نسبتاً گرم است و از نظر خواص معتقدند که خوردن آن مدّر است یعنی ترشح ادرار را زیاد می کند و قاعده آور است . دهانۀ عروق را باز کرده و عفونتها را خارج می سازد. جهت کاهش سردردهای سرد ، بدبویی بینی ، روشن کردن و جلای رنگ رخسار ، برای خفقان ، یرقان ، زخمهای معده ، تقویت معده ، هاضمه ، اعصاب، افزایش نیروی جنسی و اشتهای به غذا مفید است . سعد را با آب بسایید و در ظرف سفالی بر آتش بگذارند تا آب آن جذب شود ، و هر روز ناشتا قدری از آن را بخورند ، برای تقویت معده ، رفع سوزش دهانۀ معده که در اثر بدهضمی غذا ایجاد شده باشد و همچنین برای رفع بدبویی دهان که منشاء آن بدی هضم معدی باشد ، مفید است .
اگر از جوشاندۀ آن به صورت قطره در گوش چکانیده شود برای رفع سنگینی شنوایی مفید است . اگر دندانها و لثه ها را با گرد آن بشویند و مالش دهند برای خوشبویی دهان و تقویت دندانها و لثه ها و سفت کردن لثه ها مفید می باشد . اگر گرد آن را داخل صابون کنند صابون بسیار معطر و خوشبو میشود.پاشیدن گرد سعد روی زخمهای کهنه برای رویانیدن گوشت مفید است . اگر ۳۰ گرم سعد را در ۴۵۰ گرم سرکه رقیق جوشانیده باشند خوردن آن به تدریج ظرف ۴-۳ روز که هر بار ۳۰ گرم خورده شود برای دفع اقسام کرم معده کرم کدو مفید و موثر است . اسراف در خوردن و یا خوردن آن به طور مداوم مضّر است و موجب ایجاد اختلال درخون می شود.
حضرت علی (ع) فرموده اند:” کسی که کمی زعفران خالص و کمی سعد(سعد کوفی) را با مقداری عسل مخلوط کند و روزانه دو مثقال از آن را بنوشد آنقدر حافظه اش قوی خواهد شد که بیم آن می رود که ساحر شود .

البته طبیبعی است تأثیر کامل این دارو بستگی به فراهم بودن سایر شرایط و نبودن مانع از تأثیر آنها دارد.