اسقوردیون . [ اُ ] (معرب ، ا) سیر دشتی . (نزهة القلوب )
(مؤید الفضلاء). بلغت رومی و بعضی گویند بیونانی
دوائی است که آنرا بشیرازی سیرمو گویند. و آن سیر صحرائی است و بعربی ثوم الحیه* خوانند
و بعضی گویند عنصل کوچک است و از جمله ٔ اجزای تریاک
فاروق باشد. (برهان ). دیسقو: گویند سیر دشتی بودو منبت او در کوهها بود و برگ او ببرگ
خندروس ماند و در «خا» گفته شود و فرق آن بود که برگ اسقوردیون شکافته بود و گل او
سرخ بود و تلخ بود و بوی او بوی سیر بود. «بی » گوید: او بسیر دشتی ماند جز آنکه سیر
دشتی خردتر بود و شاخ و برگ و گل وی سفید بود و رازی در حاوی چنین آورده که : اسفاریراش
بحری است که به گندنا مشابهت دارد و برگهای او شکافته است . و این دو تعریف دلیلست
بر آنکه مراد او از اشقاریراس [ کذا ] اسفردیوس است و اسامی رومیه بیشتر بحرف سین تمام
میشود و بنون و این هر دو حرف زاید است در لغت ایشان و هرچه زاید باشد تبدیل او معتاد
بود. «ج » گوید: نام این سیر اشکردیوس است و او سیری است که به گندنا مشابهت دارد،
قوه و خاصیت او مرکبست از قوه و خاصیت سیر وگندنا. حان گوید: قوه ٔ این هر دو نبات
در وی به آن سبب تواند بود که اصل او بسیر ماند و برگ او به گندنا. به گوید: یک همسنگ
و نیم او بدلست از سیر در خاصیت و اگر نیابند حیصل بدل اوست یعنی باتنگان . حان گوید:
چنین دانم که حیصل طغیان قلمست یا تصحیف عنصل زیرا که حیصل در قوه و خاصیت و هیأت بسیر و گندنا
نسبتی ندارد و میان عنصل و ثوم برّی مشابهت تمامست در این ابواب . ص اوبی گوید: گرم
و خشکست و بسیر مشابهت دارد و از سیر بهیأت خردترست و
شاخ و برگ و گل او سفیدست . (ترجمه ٔ صیدنه ٔ بیرونی ). سیر
صحرائیست ، هرچه را بوته بی دندانه باشد جبلی نامند و آنچه مرکب از دو دندانه ٔ بزرگ باشد شامی
گویند و هرچه بی دندانه و بسیار کوچک و پوست از او جدا نشود مصری نامند و سقردیون یونانی
عبارت از اوست و کراث برّی نیز گویند، تلخ و قابض و لذاع و برگش ریزه و اغبر و کم عرض
تر از سیر بستانی و گلش مایل بسرخی و ساقش دراز و قسمی را گلش و ساقش سفید. در آخر
سیم گرم و خشک و تریاق زهرها و مدرّ بول و حیض و محلل و جالی و در جمیع افعال قویتراز
سیر بستانی است و در ثوم چون خواص مشروح تر است تکرار باعث تطویل می گردد و قدر شربتش
تا دو درهم و بدلش اسقیل و تخمش بغایت مبهّی مبرودالمزاج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). سقوردیون
خوانند و ثوم الحیة نیز گویند و آن ثوم بری است ، بپارسی سیرمو [موسیر!] خوانند و طبیعت
آن گرم و خشک است در درجه ٔ چهارم و منفعت وی آن
است که حیض براند و از ادویه ٔ تریاق فاروق است . منفعت
وی در باب ثاء در صفت ثوم الحیة گفته شود ان شاء اﷲ. (اختیارات بدیعی ). سیر پیازک
. (بحرالجواهر). لکلرک مترجم ابن البیطار در کلمه ٔ شقردیون** ۞ آنرا با حشیشه
ٔ ثومیه*** ۞ و حافظالاجساد
و حافظالموتی و مطرقال (در زبان عامه ٔ اندلس ) یکی شمرده است
. و رجوع به سقوردیون شود.
* ثوم الحیه .
[ مل ْ ح ی ْ ی ] (ع ا مرکب ) اسقوردیون یا
سیر صحرائی . سیر بری . موسیر. ثوم الکلب . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). در اختیارات
بدیعی آمده است ثوم الحیه را ثوم بری گویند و آن اسقوریدون [ اسقوردیون ] است و گفته
شد بعضی از منفعت وی و دیگر منافع آنست که مرضهاء سرد و فالج و لقوه و خدر را نافع
بود و جالینوس گوید فالج و لقوه و جذام و برص و بهق را سودمند بود چون با عسل کف گرفته
بیاشامند و دیسقوریدوس گوید که برص و جرب و بهق را زایل کند چون بدین صفت استعمال کنند
بگیرند ثوم بری و خرد بکوبند و به آب رازیانه ٔ تر بسرشند و
تخم رازیانه کوفته و بیخته و عسل کف گرفته در حمام مثل نوره طلاکنند و هر سه روز یک
نوبت طلا کنند و رها کنند تا باعرق فرود آید، و مقلس گوید جذام را زایل کند و چون بیاشامند
در هر پنج روز چهار مثقال با عسل و باقی منفعت وی در سین در صفت سقوریدوس گفته شود.
- انتهی .
** شقردیون . [
ش ُ ق ُ ] (معرب ، ا) سیر صحرایی و موسیر که بتازی حافظالاجساد گویند. (از آنندراج
) (از برهان ) (ناظم الاطباء). اسقردیون است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). اشقردیون
یا اسقردیون است ، ثوم بری و حافظالاجساد و حافظالرمی نیز نامند. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی
). حشیشه ٔ ثومیه . حافظالموتی . مطرق . مطرقان
. این کلمه از کلمه ٔسکوردیوم یونانی مأخوذ است . (یادداشت
مؤلف ). ثوم بری است . (از تذکره ٔ داودضریر انطاکی
ص 222). و رجوع به مترادفات کلمه شود.
/////////
اسقوردیون
بضم همزه و سکون سین مهمله و ضم قاف و سکون واو و رای
مهمله و کسر دال مهمله و ضم یای مثناه تحتانیه و سکون واو و نون و آن را سقوردیون
بحذف همزه نیز کویند لغت یونانی است بمعنی ثوم الحیه و معروف بثوم الکلب و سیر
صحرائی است که بفارسی موسیر نامند
ماهیت آن
دو صنف می باشد صنف اول کوچک و بی دانه و پوست آن از ان
جدا نمی شود و طعم آن تلخ و قابض و لذاع و آن را اسقوردیون جبلی و مصری و کراث بری
نامند و برک آن ریزه و اغبر و کم عرض تر از سیر بستانی و کل آن مائل بسرخی و ساق
آن دراز و منبت آن صحراها و بالای کوهها و صنف دوم مانند سیر بستانی بحسب شکل و
برک و یکدانه و طعم آن تندتر و لطیفتر و با عطریت و حکیم میر محمد مومن کفته که صنف
دوم آن مرکب از دو دانه و بزرک ساق و کل آن سفید است
طبیعت آن
در آخر سوم کرم و خشک و با قوت تریاقیه
افعال و خواص و منافع
آن
محلل و جالی و مدر بول و حیض و تریاق زهرها و در جمیع
افعال قویتر از سیر بستانی و ان شاء اللّه تعالی در حرف الثا در ثوم مشروحا مذکور
خواهد شد مقدار شربت آن تا دو درهم بدل آن ثوم الذکر و کویند عنصل و مخلل آن در
افعال مذکوره بهتر و ضیق النفس و امراض طحال و استسقا را نافع و تخم آن بغایت مبهی
مبرود المزاج است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
نام فارسی: سیر صحرایی نام عربی: نام انگلیسی: Scordion و Water germander نام محلی: نام فرانسوی: Germandrée
aquatique و Germandrée des marais و Germandrée d´ eau نام علمی: Teucrium
scordium L. نام در کتب طب سنّتی: «اسقوردیون» و «ثومالبرّی» مترادف: خانواده:
Labiatae جنس:
مشخصات و ویژگی ها
اسقوردیون گیاهی است علفی کوتاه به بلندی یک وجب. با مالش
دادن گیاه از آن بوی سیر متصاعد میشود. برگهای آن بیضی بدون دمبرگ و دارای دندانههای
ریز و گلهای آن به رنگ ارغوانی و گلی است. علت اینکه سیر صحرایی گفته میشود، این
است که سرشاخههای گلدار آن دارای اسانسی با بوی سیر است. گونۀ فرعی از این گیاه به
نام T. scordioides Schreb. که همان مریم نخودی است، در ایران دیده میشود.
//////////
اسقوردیون. سقوردیون خوانند و ثوم الحیه نیز خوانند و آن ثوم
بری بود بزبان شیرازی موسیر بود و طبیعت آن گرم و خشک است در درجه چهارم و منفعت وی
آنست که حیض براند و او از ادویه تریاق فاروق است و در باب ثا گفته شود
______________________________
صاحب مخزن الادویه مینویسد: آن را ثوم
الکلب و سیر صحرائی نیز گویند
صاحب بحر الجواهر (میرزا سید رضی حکیمباشی-
معاصر ناصر الدینشاه- چاپ تهران 1288 ه. ق.) آن را سیر پیازک نامیده است.
اختیارات بدیعی، ص: 31
//////////////
موسیر: به فارسی «سیر کوهی» نیز میگویند
در کتب طب سنتی «ثوم جبلی» آمده است طعم آن کمی تلخ است به همین جهت آن را «تلخ پیاز»
هم میگویند [مخزن در برخی مدارک طب سنتی «اسقوردیون» هم آورده شده است. به فرانسویEchalo te و به انگلیسیShallot وascalonian garlic وScallion گفته میشود. گیاهی
است از خانوادهLiliaceae
نام علمی آنAllium ascalonicum L . است.
خواص آن شبیه پیاز و سیر است. جوشانده
150 گرم پیاز یا موسیر در یک لیتر آب عسل به عنوان جوشانده مدر مصرف میشود و در مواردی
که دفع ادرار با مشکل مواجه است بسیار اثر مفید دارد. در هندوستان موسیر را به عنوان
افزایش دهنده نیروی جنسی تجویز میکنند و قطره آن را برای تسکین درد گوش مصرف میکنند.
در فرهنگ مخزن الادویه موسیر را به فارسی
«بصل الزیز» نیز گفته است ولی در سایر مدارک طب سنتی بصل الزیز را نامی برایMuscari Comosum یا زاغک و موسیر
ذکر میکنند، ولی اکثریت مدارک معتبر موسیر را نام فارسی برایEchalote
وA .Ascalonicum میدانند.
معارف گیاهی، حسین میر حیدر
////////////
پیاز كوهی، پیاز و موسیر
10.
گرچه شمار ی از گیاهان تیره پیاز بومی چین اند،1 یك گونه آن یعنی پیاز
كوهی (Allium scorodo prasum؛ به فرانسه، rocambole)، چنانکه از نام
چینی اش hu
swan یا hu ("سیر
مردمان هو، سیر ایرانی") برمیآید، از دید چینیها خاستگاهی بیگانه دارد. در این جا نیز داستان نخ نمای
بستن ورود آن به چین به چان کیین ساخته و پرداخته ادوار بعد است و نخستین بار در
کتاب ساختگی Po wu či و پس از آن در فرهنگ لغات T'an yün از میانه سده هشتم پدیدار شد. 2 حتی لی شیـچن3 هم تنها گوید: "مردمان دودمان هان، hu swan را از آسیای مركزی به دست آوردند". به
هر روی زدودن پیشداوری یا خطای دیرینه حتی از ذهن دانشمندان دشوارمی نماید. در سال 1915 کوشیدم این خطا را درست كنم، روی
سخنم هم به ویژه با هیرت بود كه در سال 1895 به خطا گفته بود سیر را باید چان کیین
نخستین بار وارد چین برده باشد. با این
همه همین برداشت نادرست را در سال 1917
نیز واگوئی كرده است،4 حال آنكه نگاهی به
Botanicon Sinicum 5 روشنش می کرد كه
دیرینگی دستكم چهار گونه از تیره پیاز در چین به پیش از تاریخ میرسد. نخستین بار تائو هونـكین (T'ao Hun-kin)
(451 تا 536 م) به این گونه آسیای مركزی یا ایرانی تیره پیاز اشاره كرد، البته اگر
آنچه در Čen lei pen ts'ao و Pen
ts'ao kan mu به
او نسبت داده شده براستی از او باشد. 6 وقتی این گیاه نو از
تیره پیاز وارد چین شد، می بایست آن را از Allium
sativum
[سیر رسمی ] كه از دیرباز بومی چین بود و همان بنواژه ساده یعنی swan را برای نامیدنش به كار میبردند متمایز می
کردند. پس اولی را ta swan ("آلیوم درشت") و دومی را swan siao ("آلیوم ریز") نامیدند. میگویند
نخستین بار تائو هونـكین این تمایز را فرونگاشته. همچنین میگویند كه نخستین بار
در Ku kin ču از hu
swan نام
برده شده است؛ اما منظور نسخه کهن تر Ku kin ču نوشته تسوئی
پائو (Ts'ui Pao) در سده چهارم نیست، بلكه همانطور كه در Pen ts'ao روشن شده، مراد نسخه تازه تری است كه فو هو (Fu Hou) در
سده دهم ویراسته است. به هر روی ، این متن
اكنون به نسخه کهن تر Ku kin ču،1
كه آكنده از الحاقات بعدی است، افزوده شده است .
همچنین،
ta swan نخستین سبزی از پنج سبزی تند بوی است كه
روحانیان بودایی از خوردن آنها منع شدهاند؛ سبزیهایی كه wu
hun
نامیده میشوند. 2 نام این پنج گیاه در برهما جالا-سوترا (Brahmajāla-sūtra)
كـــــــه كوماراجیوا (Kumārajīva) به سال 406 م. برگردانده
برشمرده شده است. 3 اگر از ta swan در نسخه اصلی
این کتاب نام برده شده بود سندی میداشتتیم تا خاستگاه پیاز كوهی را در چین تا روزگار دودمان تسین
خاوری (317 تا 419 م. ) برسانیم.
11 ـ
یك گونه اهلی دیگر از تیره پیاز (شاید Allium fistulosum) هست كه از
باختر آمده. نخستـــــــین بار سون سهـ میائو (Sun
Se-miao) 4
در كتاب Ts'ien
kin ši či (كه
در آغاز سده هفتم نوشته)، از این گیاه با نام
hu
ts'un یاد
كرده، زیرا ریشه این گیاه به hu
swan می ماند.
این گیاه را معمولاً swan-ts'un یا ts'un hu مینامیدند (نام
دوم را در K'ai pao pen ts'ao از دوره سونگ میتوان یافت). در Yin šan čen yao (ص 236) كه به سال 1331 در فرمانروائی
دودمان یوان نوشته شده، همین گیاه را hui-hui ts'un ("پیاز اسلامی") نامیده اند. 5
هر چند نه با این آماج که تنها مسلمانان آن را وارد چین کردهاند؛ این نام تنها
یكی از انواع رایج تغییر نامهای كهن را نشان میدهد كه در دوره مغول مرسوم بود. به
گفته مون شن (Mon Šen) در
كتابش، Ši liao pen ts'ao كه در نیمه دوم سده هفتم نوشته است، این
گیاه تیره پیاز در فرمانروائی دودمان تانگ در سهـچوان کشت میشده است. جزئیات
مربوط به ورود این گیاه به چین را جایی جائی فرو ننگاشته اند.
12ـ
گونه سومی از گیاهان تیره پیاز هست كه در دوره تانگ به چین رسید و بر پایه گواهان و اسناد بسیار درست میتوان آن را به ایران نسبت داد. در سال 647، فغفور تایی تسون (T'ai Tsun) از
تمامی ملت های خراجگزار خواست بهترین
فرآورده های گیاهی خود را برای او فرستند،1 و این فراخوان شاهانه
سبب شد گیاهانی به چین آرند كه پیشتر در آنجا ناشناخته بود. در بازنمائی یكی از
این گیاهان چنین آمده است: "پیاز hun-t'i به
ظاهر چون پیاز (ts'un، Allium fistulosum)، اما سفیدتر و
تندتر از آن است. به دلیل بویش، کاربرد
دارویی دارد. به ظاهر چون lan-lin-tun، اما سبزتر از
آن است. اگر خشك كرده كوبند، مزه ای همچون دارچین و فلفل دارد. ریشه اش درمــــــــــــــــــان
سرماخوردگی را نیک باشد. "2 Fun
ši wen kien ki 3 این را هم افزوده كه hun-t'i از سرزمینهای باختری (Si
yü)
وارد چین شده است.
hun-t'i آوانگاشتی است معادل *gwun-deباستان كه همبرابر است با gandena در فارسی میانه،
gändänā ، گندنا* در فارسی امروزی، gandanā در هنـــــــــــدی، gundīna در بنگالی (mleccha-kand در سنسكریت،
"پیاز بربرها")، شاید موسیر (Allium ascalonicum؛ در زبان
فرانسوی، e'chalotte، ciboule) یا Allium porrum كه در باختر آسیا و ایران میروید اما در
چین یافت نمیشود.4
هوان
تسان (Hüan Tsan) 1 در میان سبزیهای
هند از (*hun-da)
hun-t'o در ts'ai نام میبرد. ژولین (Julien) این نام را
برگردان نكرده است؛ بیل (Beal) هم
از آن سردر نیاورده و kandu را در کمانک با
نشان پرسش افزوده است. واترز2 آن را "kunda (به طور اخص
درخت كندر [كندر هندی])" توضیح داده است که خنده دار است، زیرا بسخن از گونه ای سبزی است
كه بهر خوراک كشت میشود، حال آنكه درخت كندر خود روست و خوراکی نیارد. افزون بر
این، hun برابر
با kun نیست؛ و واژه سنسكریت هم نه kunda بلكه kundu یا kunduru است. شاید مراد از این شیوه نوشتن، hun، اشاره به گونهای از تیره پیاز بوده است. روشن
است که هوان تسان واژهای سنسكریت را آوانگاری كرده است اما نامـگیاه سنسكریتی نمیشناسیم كه به صورت hunda یا gunda باشد. شاید
سرنمونی كه او در نظر داشته با واژه
ایرانی كه پیشتر گفتیم مرتبط بوده است.
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان
(ساینو-ایرانیکا)
////////////
موسیر (Allium hirtifolium) گیاهی است شبیه سیر
که ریشه اش فقط یک پیاز درشت است. برگهایش باریک و دراز و گلهایش بنفش مایل به قرمزند.
گل آذینش خوشه ٔ سادهاست. در حدود ۴۰ گونه از
این گیاه شناخته شده که همگی در نواحی معتدل و مناطق بحرالرومی میرویند. برخی از گونههای
موسیر را در باغ به عنوان گل زینتی نیز میکارند. پیاز این گیاه خوراکی است و در ترشیها
و اغذیه بکار میرود و بویش از سیر کمتراست. ایتالیایی هااز موسیر خوراکیهای گوناگونی
میپزندو وپیازچهٔ آن را در روغن زیتون کنسرو میکنند.نام
ایتالیایی موسیرLampascioni
است.
موسیر.
خواص داروئی گیاه موسیر[ویرایش]
از فراوردههای موسیر برای کم کردن قند
خون در افراد دیابتی مورد استفادهاست و هم چنین از خواص گندزدائی آن برای دفع انگلها
همراه غذا از آن استفاده میشدهاست و علاوه بر آن برای ضدعفونی کردن آب مورد استفاده
داشتهاست.افزایش دفع ادرار، التیام دهنده و ترمیم کننده زخمها و تسکین دهنده التهاب
طحال و کبد. تاثیر مثبت آن بر دستگاه اعصاب مرکزی، کاهش سردردهای میگرنی، کمک به سیستم
قلبی- عروقی، کمک به کاهش چربیهای خون و پیشگیری از تصلب شرائین و تنظیم فشار خون هم
قابل توجهاست.[نیازمند منبع]
ارزش غذایی[ویرایش]
Shallots, raw
مواد مغذی در هر ۱۰۰ گرم (۳٫۵ اونس)
انرژی ۳۰۱ کیلوژول (۷۲ کیلوکالری)
کربوهیدراتها ۱۶٫۸ g
قندها ۷٫۸۷ g
فیبر ۳٫۲ g
چربی ۰٫۱ g
پروتئین ۲٫۵ g
تیامین (ویتامین ب۱) ۰٫۰۶ میلیگرم (۵٪)
ریبوفلاوین (ویتامین ب۲) ۰٫۰۲ میلیگرم (۱٪)
نیاسین (ویتامین ب۳) ۰٫۲ میلیگرم (۱٪)
پانتوتنیک اسید (ویتامین ب۵) ۰٫۲۹ میلیگرم (۶٪)
ویتامین ب۶ ۰٫۳۴۵ میلیگرم (۲۷٪)
اسید فولیک (ویتامین ب۹) ۳۴ میکروگرم (۹٪)
ویتامین C ۸
میلیگرم (۱۳٪)
کلسیم ۳۷ میلیگرم (۴٪)
آهن ۱٫۲ میلیگرم (۱۰٪)
منیزیم ۲۱ میلیگرم (۶٪)
منگنز ۰٫۲۹۲ میلیگرم (۱۵٪)
فسفر ۶۰
میلیگرم (۹٪)
پتاسیم ۳۳۴ میلیگرم (۷٪)
روی ۰٫۴ میلیگرم (۴٪)
Link to USDA Database entry
درصدها نسبیاند
منبع: پایگاه اطلاعاتی مواد غذایی آمریکا
منابع[ویرایش]
مشارکتکنندگان ویکیپدیا، «Shallot»، ویکیپدیای انگلیسی،
دانشنامهٔ آزاد (بازیابی در ۲۶ مارس
۲۰۱۲).
///////////
الكراث الأندلسي (بصل أجريجاتيوم, أو المجموعة
الكلية أ. نبات) يعتبر ضرب بعلم النبات من أنواع البصل, والذي ينتمي إليه أيضًا البصل
المضاعف.[1] صُنف الكراث الأندلسي سابقًا باعتباره نوعًا منفصلًا يُدعى إيه أسكالونيسيم
أحد الأسماء التي تعتبر الآن أحد مرادفات المقبول حاليًا.[2] الجنس المعروف باسم البصل,
والذي يتضمن البصل والثوم وكذلك الكراث الأندلسي، مصنف في عائلة النباتات على أنه من
الفصيلة الزنبقية, ولكنه سابقًا كان ينظر إليه باعتبار أنه ينتمي إلى الفصيلة الثومية.
محتويات [أظهر]
الأسماء[عدل]
ظهر الكراث الأندلسي في الأصل بآسيا الوسطى
وجنوب شرق آسيا منتقلًا من هناك إلى الهند وشرق البحر الأبيض المتوسط. ويأتي الاسم
"الكراث الأندلسي" (shallot) من عسقلان (Ashkelon) إحدى المدن القديمة في فلسطين، حيث كان يعتقد أهالياليونان أن الكراث
الأندلسي ظهر اولاً.[بحاجة لمصدر]
وتتضمن الأسماء الهندية للكراث الأندلسي
كندا أو كندانا أو بياز (هندي, مراثي, مرواري وبنجابي), جندهون (بنغالي), شريا أولي
أو شيوفانا أولي (ماليالية) وشينا فينجيام (أو سمبر فينجيام في منطقة شيناي) (تاميل).
في نيبال, يسمى الكراث الأندلسي شيابي .
وفي جنوب شرق آسيا, يسمى الكراث باونج
ميراه كيسيل (البصل الصغير الأحمر) في ملايا, برمبانج في جاوة, وهوم (หอม,
الفواح) في تايلاند. وفي الكمبودية (خميري), يسمى الكراث كاتم كرور هوم, حيث يعتبر
الكاتم أو الكتم أحد أنواع البصل, وكورك هوم أو هوم التي تعني "أحمر", تصف
لونها.
ويستخدم الاسم "كراث" أيضًا
الكراث الأندلسي (أليوم ستبيتاتيوم), من جبال زاغروس في إيران والعراق. فمصطلح
"كراث" يستعمل علاوة على ذلك للكراث الفرنسي الرمادي جريسيل (أليوم أوسكانيني),
أحد الأنواع التي يعتبر "كراث حقيقي" من قبل;[بحاجة لمصدر] وينمو في البراري
الوسطى إلى جنوب غرب آسيا. وفي أستراليا يمكن أن يشير المصطلح "كراث" بصل
أخضر (من أنواع متنوعة أليوم), بينما يستعمل المصطلح "القفلوط" للإشارة إلى
وصف الكراث المذكور في هذه المقالة.
الوصف والزراعة[عدل]
نبات الكراث (A. cepa var. aggregatum) ينمو في كاستيلتالات,
إسبانيا
بصل ومحصول الكراث في عام 2005
ومثل الثوم, فإن الكراث ينشأ في عناقيدفسيلات
برأس مزودة بالعديد من القرنفلات. يمكن أن يختلف لون قشر الكراث من البني الذهبي إلى
الرمادي وإلى الأحمر الوردي، كما أن لُبها الأبيض الضارب إلى السفرة عادة يكون ملونًا
بالأخضر أو الأحمر الأرجواني.
يتم زراعة الكراث بصورة مكثفة للاستخدام
في أعمال الطهي حيث تتكاثر من خلال الفسيلات. في بعض المناطق ("مناطق المواسم
الطويلة"), تُزرع الفسيلات في (سبتمبر أو أكتوبر نصف الأرض الشمالي).[3] وفي بعض
المناطق الأخرى فإن وقت الزراعة المقترح للمحصول الأساسي يكون في الربيع (بصورة دقيقة
في فبراير وبداية مارس بنصف الأرض الشمالي).[4]
وأثناء الزراعة يجب أن تكون قمة بصلة النبات
يجب أن تكون أعلى الأرض, والتربة المحيطة بالبصلة تتحرك للأمام عندما ينمو الجذر. تنضج
في الصيف (نحو يوليو أو أغسطس قي نصف الأرض الشمالي)، بالرغم من أن الكراث الطازج يمكن
أن يوجد طوال العامل بالأسواق التجارية. ويجب ألّا يُزرع الكراث على الأرض التي وضع
عليهاالسمادقريبًا.
في إفريقيا, ينمو الكراث في منطقة معينة
من جنوب شرق غانا.
استعمالات الطهو[عدل]
كراث معروض للبيع في جنوب فرنسا
يستعمل الكراث في طهي الطعام الطازج بالإضافة
إلى أنه يكون مخللات. وفي نهاية الأمر يُقطع إلى شرائح, يقلى في زيت غزير، كما أن الكراث
يستخدم كأحد التوابل في المطبخ الآسيوي, كما أنه يُقدم كثيرًا مع الثريد. وباعتباره
نوعًا من الـ أليوم فإن طعم الكراث يماثل بدرجة ما البصل إلا أن لديه نكهة أكثر اعتدالًا.
ومثل البصل والثوم فإن الكراث عن تقطيعه لشرائح فإن الكراث النيئ يصدر مواد يصيب بالحساسية
عين مما يؤدي إلى صدور دموع.
ويبدو أن الكراث يحتوى على المزيد من الـفلافونويد
وفينول مقارنة بغيره من أعضاء أجناس البصل.[5]
يمكن الاحتفاظ بالكراثالطازج[المرجو التوضيح]
لستة أشهر على الأقل. [6] يوجد أيضًا كراث مفروم ومجفف .
أوروبا وأمريكا الشمالية[عدل]
في أوروبا يعتبر "البيكانت"
و"الأطلس" و"كراث إيد الأحمر" أشهر أنواع الكراث. وفي أجزاء من
جنوب فرنسا فإن النوع الرمادي ينمو بصورةواسعة[بحاجة لمصدر]. يعتبر الكراث غير منتشر
في أمريكا الشمالية؛ إلا أن شهرته تختلف في أجزاء من الولايات المتحدة وخاصة المناطق
الشمالية من البلاد.
الهند وجنوب شرق آسيا[عدل]
في المطبخ الهندي يعتبر التمييز بين البصل
والكراث ضعيفًا؛ إلا أنه يوجد اختلافات أكثر تختلط بالبصل الأحمر الصغير حيث يستخدمان
على نحو متبادل. وفي الواقع تستخدم غالبًا أجزاء هندية الاسم الإقليمي للبصل بالتبادل
مع الكراث (في "مهاراشتار" على سبيل المثال حيث يسمى الاثنان كنْدا). وأما
المناطق الجنوبية من الهند فتميز الكراث عن البصل في الوصفات بصورة أكبر، وخاصة في
الأنواع الصغيرة المفضلة (بقدر عرض الأصبع)؛ وهذه تستعمل بكثرة في الكاري وأنواع مختلفة
من سامبار, أحد الأطباق التي تعتمد على العدس. إن الكراث المخلل في الخل الأحمر يعتبر
منتشرًا في العديد من المطاعم الهندية حيث يُقدم مع المرق وباباد على طبق التوابل.
يستخدم الهنود أيضًا كعلاج منزلي لالتهاب الحلق, مخلوطًا بالسكر الأحمر غير المكرر
أو السكر. وفي نيبال يستعمل الكراث كأحد مكونات لصناعة مومو.
في إيران, يستعمل الكراث, الذي يسمى موسير,
بطرق مختلفة, أشهرها الكراث المسحوق المخلوط بالزبادي الكثيف, كخلطة تُقدم في كل المطاعم
عندما يطلب أحدهم الطعام المشوي أو الكباب. يستخدم الكراث أيضًا في صناعة أطباق مختلفة
من الترشي أحد الأطباق الإيرانية الحارة الجانبية التي تتكون من تشكيلة من الخضروات
موضوعة في الخل حيث يتم تناولها مع الأطباق الرئيسية بكميات قليلة. الكراث المخلل أيضًا
يسمى شور في الفارسية- بالإضافة إلى الخضروات الأخرى التي تقدم باعتبارها تورشي.
في مأكولات مطبخ جنوب شرق آسيا, مثل مأكولات
فيتنام, تايلاند, كمبوديا, ماليزيا, الفلبين وإندونيسيا, كثيرًا ما يستخدم كل من الكراث
والثوم (باونج بوتي, البصل الأبيض) كتوابل أساسية. ويمكن أيضًا أن يصاحب الكراث النيء
الخيار عند تخليله في محلول خل مخفف. ويمكن أيضًا أن يُفرم في نهاية الأمر ثم يُقلى
حتى يصبح لونه بنيًا ذهبيًا، مما ينتج رقاقات الكراث المتموجة التي تُسمى باونج جورنج
(بصل مقلي) باللغة الإندونيسية والتي يمكن الحصول عليها من محلات البقالة والأسواق
التجارية. ويعمل الكراث على تحسين نكهة العديد من الأطباق بجنوب شرق آسيا, مثل أنواع
الأرز المقلي. وتستخدم أيضًا رقاقات الكراث المتموجة بمطبخ جنوب الصين. وفي إندونيسيا
فإن الكراث يصنع أحيانًا في مخلل التي تُضاف إلى العديد من الأغذية التقليدية؛ حيث
يُعتقد أن المذاق الحار للمخللات يزيد من شهية المرء.
المراجع[عدل]
^ Fritsch، R.M.؛ N. Friesen (2002).
H.D. Rabinowitch and L. Currah, الناشر. Allium Crop Science: Recent Advances. Wallingford,
UK: CABI Publishing. صفحة 21. ISBN 0-85199-510-1.
^ "Allium ascalonicum
information". Germplasm Resources Information Network. USDA. اطلع عليه بتاريخ
2010-08-20.
^ Hunt، Marjorie B. and Bortz, Brenda (1986)، High-Yield
Gardening،
Pennsylvania:
Rodale Press،
ISBN
0-87857-599-5
^ Seabrook، Peter (1976)، Complete Vegetable Gardener، London: Cassell، ISBN
978-0-304-29738-2
^ Yang, J., Meyers, K.J., van der Heide, J.
and Liu, R.H. (2004). "Varietal differences in phenolic content, and
antioxidant and antiproliferative activities of onions". J. Agric. Food
Chem 52 (21): 6787–6793. doi:10.1021/jf0307144. PMID 15506817.
//////////////////
به اردو: قفلوط
//////////
به عبری:
בצלצל (שם מדעי: Allium cepa var. aggregatum, בעבר Allium ascalonicum, על פי האקדמיה
ללשון העברית: בְּצַלְצוּל וגם בָּצָל הַסָּרִיס, ידוע בשמות בצל
סגול, בצל אשקלון ושאלוט) הוא מין צמח פורח מהסוג שום,
הקרוב לבצל הגינה (שום נבוב). בעבר הוא סווג כמין עצמאי, ואילו בעקבות מחקרים
בוטניים הוא מסווג כיום כזן של בצל הגינה (Allium Cepa).
מקור הבצלצל באזור הסהר הפורה,
ומשם הוא נדד למדינות הים התיכון מחד ומרכז
אסיה מאידך. השם הלועזי שאלוט (הקיים בשפות אנגלית כ-Shallot וצרפתית כ-échalote) הגיע מהמילה הלטינית אסקלוניה (escalonia), שנבעה משם העיר העתיקה אשקלון[1]. על פי העדויות הבלשניות, השם בצלי אשקלון היה
קיים בתקופת יוון העתיקה, וככל הנראה מרמז על כך שהיוונים ייחסו את מקור הבצל לארץ ישראל.
צמח הבצלצל בעל פקעת המורכבת ממקבץ, בדומה לשום. בהכנה
למסחר פקעות הבצלצל מפורקות והשיניים הבודדות, כל אחת מהן בצלצל קטן, נמכרות
בשווקים בנפרד.
הבצלצל משמש כרכיב מרכזי, הן כתחליף לשום והן כתחליף לבצל,
במטבחים רבים ברחבי העולם. הוא פופולרי במטבח הצרפתי, במטבח ההודי ובמטבח התאילנדי.
//////////////
Shallot
From Wikipedia, the free encyclopedia
French red shallot
|
|
Whole French red shallots
|
|
Allium cepa var.
aggregatum
|
|
Aggregatum Group
|
The
shallot was formerly classified as a separate species, A. ascalonicum,
a name now considered a synonym of the currently accepted name.[2]
Contents
Sliced and whole shallots
Shallots are called "small
onions" in South India and are used extensively in cooking there.
Shallots
probably originated in Central or Southwest Asia, travelling from there
to India and the
eastern Mediterranean. The name
"shallot" comes from Ashkelon, an ancient Canaanite city,[3] where people in
classical Greektimes believed shallots
originated.[4]
Indian names for shallots
include kaanda or gandana or pyaaz (Hindi, Marathi,Marwari and Punjabi), gundhun (Bengali), cheriya ulli or chuvanna
ulli(Malayalam), ଉଲ୍ଲି ପିଆଜ (ulli piaja in Odia), chinna
ullipayi (Telugu) and chinna
vengayam (or sambar vengayam in the Chennai region) (Tamil). In the Kashmiri
language, shallots are called praan. In Nepal, shallots are called chyapi (छ्यापी).
In Southeastern Asia, shallots are
called bawang merah kecil (small red onions) inMalay, brambang in Java, sibuyas bombay (Indian
onion) in the Philippines (in contrast
with sibuyas Tagalog, the larger, red onion), and hom (หอม, fragrant) inThai. In Cambodian (Khmer), shallots
are called katem kror hom, where katem orktem is
a species of onion, and kror hom or hom meaning
"red", describes their colour.
The
name shallot is also used for the Persian shallot (A. stipitatum), from theZagros Mountains in Iran and Iraq. The term shallot is
further used for the French red shallot (Allium cepa var. aggregatum,
or the A. cepa Aggregatum Group) and the French gray shallot
or griselle (Allium oschaninii), a species referred to as "true
shallot";[4] it grows wild
from Central to Southwest Asia.
The
term eschalot, derived from the French word échalote,
can also be used to refer to the shallot.[5] The usage of green onion for shallot is found among
English-speaking people in Quebec; but whenshallot is used, stress
is on the second syllable.[6]
Onion and shallot output
in 2005
Whole shallot plant, consist of roots,
bulbs, leaves, stalks, and flowers
Like garlic, shallots are formed in
clusters of offsets with a head
composed of multiple cloves. The skin colour of shallots can vary from golden
brown to gray to rose red, and their off-white flesh is usually tinged with
green or magenta.
Shallots as sold in shops
Shallots
are extensively cultivated for culinary uses, propagated by offsets. In some
regions ("long-season areas"), the offsets are usually planted in
autumn (September or October in the Northern Hemisphere).[7] In some other
regions, the suggested planting time for the principal crop is early spring
(typically in February or the beginning of March in the Northern Hemisphere).[8]
In
planting, the tops of the bulbs should be kept a
little above ground, and the soilsurrounding the bulbs is
often drawn away when the roots have taken hold. They come to maturity in
summer, although fresh shallots can now be found year-round in supermarkets.
Shallots should not be planted on ground recently manured.
Shallots, raw
|
|
Nutritional value per 100 g (3.5 oz)
|
|
301 kJ
(72 kcal)
|
|
16.8 g
|
|
7.87 g
|
|
3.2 g
|
|
0.1 g
|
|
2.5 g
|
|
(5%)
0.06 mg
|
|
(2%)
0.02 mg
|
|
(1%)
0.2 mg
|
|
(6%)
0.29 mg
|
|
(27%)
0.345 mg
|
|
(9%)
34 μg
|
|
(10%)
8 mg
|
|
(4%)
37 mg
|
|
(9%)
1.2 mg
|
|
(6%)
21 mg
|
|
(14%)
0.292 mg
|
|
(9%)
60 mg
|
|
(7%)
334 mg
|
|
(4%)
0.4 mg
|
|
Units
|
|
Percentages are roughly approximated usingUS recommendations for adults.
Source: USDA Nutrient Database |
Shallots
are used in fresh cooking in addition to being pickled. Finely sliced,deep-fried shallots are used as a condiment in Asian cuisine, often served with
porridge. As a species of Allium, shallots taste somewhat
like a common onion, but have a milder
flavor.[10] Like onions and
garlic, when sliced, raw shallots release substances that irritate the human eye, resulting in production
of tears.
Fresh
shallots can be stored in cool, dry area (32 to 40 °F, 60 to 70% RH) for
six months or longer.[12] Chopped, dried
shallots are also available.[13]
In
Europe, the Pikant, Atlas and Ed's Red types of shallots are the most common.[citation needed] In parts of
southern France, the grey type is grown widely.[4]
This section does not cite any sources. Please
help improve this section by adding citations to reliable sources. Unsourced material may be challenged and removed. (August 2012) (Learn how and when to remove this template message)
|
In
most Indian
cuisines,
the distinction between onions and shallots is weak; larger varieties of
shallot are sometimes confused with small red onions and used interchangeably.
Indeed, most parts of India use the regional name for onion interchangeably
with shallot (Maharashtra, for instance, where both are called kanda).
The southern regions of India distinguish shallots from onions in recipes more
often, especially the much loved tiny varieties (about the width of a finger);
these are widely used in curries and different types of sambar, a lentil-based dish. Shallots
pickled in red vinegar are common in many Indian restaurants, served along with
sauces and papad on the condiments
tray. Indians also use it [clarification needed] as a home remedy
for sore throats, mixed with jaggery or sugar. In Nepal, shallots are used as
one of the ingredients for makingmomo. In Kashmir shallots are
widely used in preparation of Wazwan Kashmiri cuisine, as they add distinct
flavor and prevent curry from getting black which is a common problem with
onions.
In Iran, shallots, called mousir (موسیر),
are used in various ways, the most common being grated shallot mixed into dense
yogurt, a combination served in almost every restaurant when one orders grills
or kebabs. Shallots are also used to make different types of torshi (ترشی),
a sour Iranian side dish consisting of a variety of vegetables under vinegar,
eaten with main dishes in small quantities. Shallot is also pickled
-called shour (شور) in Persian- along with other vegetables
to be served as torshi.
In Southeast Asian cuisines, such as those of Brunei, Vietnam, Thailand, Cambodia, Malaysia, Philippines, and Indonesia, both shallots and garlic (bawang putih,
white onions) are often used as elementary spices. Raw shallot can also
accompany cucumbers when pickled in mild vinegar solution. It is also often
chopped finely, then fried until golden brown, resulting in tiny crispy shallot
chips called bawang goreng (fried onions) in Indonesian
language, which can be bought ready-made from groceries and supermarkets.
Shallots enhance the flavor of many Southeast Asian dishes, such as fried rice variants. Crispy
shallot chips are also used in southern Chinese cuisine. In Indonesia, shallots
are sometimes made into pickles that are added to
several traditional foods; the pickles' sourness is thought to increase one's
appetite.
It
is one of the pungent vegetables generally avoided by Buddhist vegetarians.
Jump up^ Fritsch, R. M.;
N. Friesen (2002). "Chapter 1: Evolution, Domestication, and
Taxonomy". In H. D. Rabinowitch and L. Currah.Allium Crop Science: Recent
Advances. Wallingford, UK: CABI Publishing. p. 21. ISBN 0-85199-510-1.
Jump up^ "Allium ascalonicum information". Germplasm Resources
Information Network. USDA.
Retrieved 2010-08-20.
Jump up^ "shallot". New Oxford American Dictionary (Second ed.). Oxford University Press. 2005. ISBN 978-0-19-517077-1.
^ Jump up to:a b c Green, Aliza
(2004), Field Guide to Produce: How to Identify, Select, and Prepare
Virtually Every Fruit and Vegetable at the Market, Quirk Books,
p. 256, ISBN 978-1-931686-80-8
Jump up^ Hunt, Marjorie
B. and Bortz, Brenda (1986), High-Yield Gardening, Pennsylvania: Rodale
Press, ISBN 0-87857-599-5
Jump up^ Seabrook, Peter
(1976), Complete Vegetable Gardener, London: Cassell, ISBN 978-0-304-29738-2
Jump up^ Sinnadurai,
Suppiah (1973), Shallot Farming in Ghana, New York: Economic Botany, ISBN 0-87857-599-5
Jump up^ Yang, J.,
Meyers, K. J., van der Heide, J. and Liu, R. H. (2004). "Varietal
differences in phenolic content, and antioxidant and antiproliferative
activities of onions". J. Agric. Food Chem 52 (21):
6787–6793. doi:10.1021/jf0307144. PMID 15506817.
Jump up^ "Onions, Garlic, and
Shallots". Virginia Cooperative Extension. May 1,
2009. Retrieved March 13, 2013.
Shallot
|
|||
|
|||
Garlic cultivars
|
|||
|
|||
Garlic and onion
constituents |
|||
Related
|
Garlic Is as Good as Ten Mothers (1980 documentary)
|
||
&&&&&&&
اسقولوقندريون←اسقولوفندریون . [ اف ] (معرب ، ا) اسقولوفندیریون و اسقوروفندیولون بیخ
کبر رومیست و تفسیر اوصهاربخت چنین کرده است و معتقد او و ابومعاذ آن است که نام او
اسقردیوس است . و اورباسیوس گوید که او خنثی است و بیخ خنثی اسراش بود و ابومعاذ از
ارباسیوس مثل این نقل میکند. (ترجمه ٔ صیدنه ٔ بیرونی ). یونانی و بمعنی مزیل الصفار
است و گویند بمعنی گاو بی سپرز است ، چه گاوی او را خورده بود و سپرز ازو زایل شد.
و آن نباتی است بی ساق و بی شکوفه و بی ثمر و منبت او سنگلاخها که در سایه باشد و برگش
شبیه به برگ بسفایج و طرف اسفل برگ مایل بسرخی و طرف اعلی سبز و مشرف و مزغب . در دوم
گرم و در سیم خشک و لطیف و محلل و مفتح و مسدد و جهت تفتیت سنگ گرده و مثانه و یرقان
و فواق و صرع و امراض سوداوی نافع و جهت سپرز شرباً و ضماداً بی عدیل و چون چهل روز
با سکنجبین تناول نمایند در رفع ورم سپرز گویند مجرب است و تعلیق او مانع حبل و قدر
شربتش تا سه درهم و مضرّ دل و ریه و مصلحش صمغ عربی و مضرّ مثانه و مصلحش عسل و بدلش
پوست بیخ کبر. و گویند دو وزن او کمادریوس است . و گویند مرجان سوخته بدل اوست و صهاربخت
را اعتقاد آن است که اسقولوفندریون بیخ کبر است و شیخ الرئیس به این معنی اشاره نموده
اند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). سقولوقندریون خوانند و حشیشةالطحال نیز خوانند و در مصر
کف ّالنسر خوانند و چنداسم دیگر دارد و در سین گفته شود. اما سقولو در لغت یونان گاوی
است در دریا و قندریون آنرا خوانند که او را طحال نبود، بسبب تأثیر این دارو در گذرانیدن
سپرز این نام نهاده اند و گویند بیخ کبر رومیست و گویند نوعی از اسقیل است و این هر
دو قول خلاف است ، آنچه محقق است نباتی است بحری بشیرازی آنرا زنگی دارو* خوانند و
در سین منفعت و طبیعت آن گفته شود. (اختیارات بدیعی ). || هزارپا. گوش خارک . گوش خز.
گوش خزک . ابواربع و اربعین . ابوسبع و سبعین . سدپایه . پرپایه . رجوع به هزارپا شود.
*زنگی دارو. [ ز ] (ا مرکب ) دوایی است که
آنرا به عربی عقربان خوانند و آن بیخ کبر رومی است و بعضی گویند حشیشة الطحال باشدو
آن را حشیشة الدودیة نیز گفته اند و به یونانی اسقولوقندریون خوانند. (برهان ). نباتی
است بی ساق و خوشه و ثمر، غالباً در سنگلاخها روید و برگ آن شبیه است به برگ بسفایج
و طرف اسفل برگ آن سرخ رنگ است و صاحب مخزن و تحفه خواص آن را نوشته گرم و خشک دانند
و زایل کننده ٔ سپرز است و اهل اندلس افریان خوانند و در مصر مشهور به کف النبر است
و در شیراز آن را زنگی دارو خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ). برگ حشیشة الطحال . (ناظم
الاطباء). گیاهی است از رده ٔ سرخس ها جزو تیره ٔ بس پایکها و آن نباتی است پایا و
دارای ریزوم کوتاه و نامنظم و برگهایی به درازای 20 تا 40 سانتیمتر وبه پهنای 4 تا
5 سانتیمتر با دمبرگ کوتاه و پوشیده از کرک . این گیاه در کناره ٔ چشمه ها و دیواره
ٔ چاهها و اماکن سایه دار می روید و قسمت مورد استفاده ، برگهای آن است که بویی به
نسبت مطبوع و طعمی ملایم دارد. ساقه ٔ زیرین آن ضخیم است و در تداوی به عنوان قابض
و مدر بکار می رود. حشیشةالطحال . حشیشةالدود. اسقولوفندریون . قرقازایاغی . (از فرهنگ
فارسی معین ). رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 170 و کارآموزی داروسازی ص 189 شود.
//////////////
اسقولوقندریون
سقولوقندریون خوانند و حشیشه طحال نیز
گویند و در مصر کف النسر خوانند و چند اسم دیگر نیز دارد و در سین گفته شود اما سقولو
به لغت یونان گاوی بود در دریا که چون بساحل آید این حشیش بخورد و گویند آن گاو طحال
ندارد و قندریون بمعنی طحال نبودنست و بسبب تأثیر این در گدازانیدن سپرز این نام را
نهادهاند و گویند کبر رومی است و گویند نوعی از اسقیل است و این هر دو قول خلاف است
آنچه محقق است نباتی است صخری بشیرازی آن را زنگی دارو خوانند و در سین گفته شود
صاحب مخزن الادویه مینویسد: اسقوقندریون
بضم همزه و قاف و با لغت یونانیست بمعنی مزیل الصفا و بمعنی کاوی السپرز نیز گفتهاند
بجهت آنکه گدازنده و زایلکننده سپرز است و اهل اندلس اخربان و مصر مشهور به کف النسر
است و بشیرازی زنگیدارو نامند
بانگلیسیLEAVES OF SPLEEN -WORT لاتینSCLOPENDRIUM فرانسهSCOLPENDRE
اختیارات بدیعی
/////////////////
اسقولوقندیون:
سقولوقندریون خوانند
و حشیشه طمال نیز گویند و در مصر کف النسر خوانند و چند اسم دیگر نیز دارد. سقولو به
لغت یونانی گاوی بود در دریا که چون به ساحل آید این حشیش بخورد و گویند آن گاو طحال
ندارد و قندریون به معنی طحال نبودن است. نباتی است صخری، به شیرازی آن را زنگی دارو
خوانند. (اختیارات ص 30). لغت یونانی است به معنی مزیل الصفار به معنی گاوی السپرز
نیز گفتهاند به جهت آنکه گدازنده و زایلکننده سپرز است. (مخزن ص 129).[1701]
یادگار، در دانش پزشکی
و داروسازی ؛ متن ؛ ص273
/////////////
اسقولوقندریون
بضم همزه و سکون سین مهمله و ضم قاف و سکون واو و ضم لام
و سکون واو و فتح قاف و سکون نون و فتح دال مهمله و سکون رای مهمله و ضم یای مثناه
تحتانیه و سکون واو و نون لغت یونانی است بمعنی مزیل الصفا و بمعنی کاوی السپرز
نیز کفته اند بجهت آنکه کدازنده و زائل کنندۀ سپرز است و اهل اندلس افربان و بمصر
مشهور بکف النسر است و بشیرازی زنکی دارو نامند
ماهیت آن
نباتی است بی ساق و بی خوشه و بی ثمر منبت آن سنکلاخها و
جاهای سایه و برک آن مشرف مانند برک بسفایج و طرف اسفل برک آن مائل بسرخی و مزغب و
طرف اعلای آن سبز و از یک بید روئیده و بهتر آن سنکین سرخ
١٣٠آن است
طبیعت آن
کرم در اول و خشک در دوم و صاحب تحفه کرم در دوم و خشک در
سوم نوشته
افعال و خواص
و منافع آن
محلل و مطلف و مفتح و مدر و مفتت و جهت صرع و فواق و
یرقان و طحال و امراض سوداوی شربا و ضماد ابیعدیل دیسقوریدوس کفته که چون با شیر
بپزند و چهل روز بیاشامند و بر طحال ضماد نمایند تحلیل دهد آن را و چون بسایند و
با شراب بیاشامند جهت فواق و یرقان و تفتیت حصاه کرده و مثانه و تقطیر البول نافع
و کفته اند خوردن آن چهل روز با عسل دافع ورم سپرز است و مجرب و تعلیق آن مانع
آبستنی و سزاوار آن است که تعلیق نمایند آن را در روزی که در شب کذشتۀ آن ماه
نباشد مقدار شربت آن تا سه درهم و بالخاصیه مضر قلب مصلح آن صمغ عربی و مضر مثانه
مصلح آن عسل بدل آن پوست بیخ کبرو کویند دو وزن آن کماذریوس و کویند مرجان سوخته و
صحار بخت آن را بیخ کبربری دانسته و شیخ الرئیس نیز به این معنی اشاره نموده در
مفردات قانون که قیل انه نبات سخری ینبت فی المکان الکثیر الفی و قال قوم انه ضرب
من الاسقیل و قیل غیر ذلک و بالجمله از ادویۀ مجهوله الماهیه است
مخزن الادویه عقیلی
خراسانی
////////////
زنگیدارو گیاهی است
از دسته سرخسگیان، از ردهٔ بسپایکها، راستهٔ بسپایکها، از تیره، سپرزدارویان.[۵]
که در جنگلهای شمال ایران هم میروید و مصارف زینتی دارد.
زنگیدارو بیشتر در
سنگلاخها میروید و برگ آن شبیهاست به برگ بسپایک و سوی زیرین برگ آن سرخرنگ است.
در پزشکی سنتی ایران سرشت این گیاه را گرم و خشک دانستهاند و آن را زایلکننده سپرز
توصیف کردهاند.[۶]
زنگیدارو گیاهی است
پایا و دارای ساقه زیرزمینی کوتاه و نامنظم و برگهایی به درازای ۲۰ تا ۴۰ سانتیمتر
و به پهنای ۴ تا ۵ سانتیمتر با دمبرگ کوتاه و پوشیده از کرک. این گیاه در کناره چشمهها
و دیواره چاههاو اماکن سایهدار میروید و قسمت مورد استفاده، برگهای آن است که بویی
به نسبت مطبوع و طعمی ملایم دارد. ساقه زیرین آن ضخیم است و در درمان به عنوان قابض
و ادرارآور بکار میرود.[۷]
ساقه زیرزمینی این سرخس
پوشیده از بازماندههای پوسیده برگهای قبلی است. حلقه مکانیکی هاگدان در این سرخس
ناقص است.[۸]
زنگیدارو گیاهی معمولی
در اروپا است ولی در آمریکای شمالی کم دیده میشود. گونهٔ آمریکای شمالی آن چهارلاد[۹][۱۰]
است در حالی که گونه اروپایی آن دولاد[۱۱] میباشد. گونهای از آن با نام علمی A. scolopendrium var. lindenii
در جنوب مکزیک و هیسپانیولا میروید.[۱۲]
منابع و پانویسها[ویرایش]
پرش به بالا ↑ Pteridophyta
پرش به بالا ↑ Polypodiopsida
پرش به بالا ↑ Polypodiales
پرش به بالا ↑ Aspleniaceae
پرش به بالا ↑ برابرهای
واژههای علمی از: عطری، مرتضی، واژهنامه علوم زیستی، دوجلدی، همدان: اداره انتشارات
دانشگاه بوعلیسینا، ۱۳۸۴.
پرش به بالا ↑ گیاهشناسی
گل گلاب ص ۱۷۰ و کارآموزی داروسازی ص ۱۸۹ به نقل از دهخدا، سرواژه زنگیدارو.
////////////
به عربی عقربان:
العُقْرُبان[1][2] أو
العقْربان[2] أو الحشيشة الدُّودية[1][2] أو الحشيشة الرُّومية[2] أو الحشيشة الذهبية[1]
أو حشيشة الذهب[2] (الاسم العلمي: .Asplenium scolopendrium
L) هي نوع
نباتات من جنس الطُّحال ومن الفصيلة الطُّحالية ومن رتبة السرخسيات.
المراجع[عدل]
^ تعدى إلى الأعلى ل:
أ ب ت تفسير كتاب دياسقوريدوس في الأدوية المفردة، ابن البيطار، تحقيق إبراهيم بن مراد،
بيت الحكمة، تونس 1990.
^ تعدى إلى الأعلى ل:
أ ب ت ث ج معجم أسماء النبات، أحمد عيسى، المطبعة الأميرية بالقاهرة 1349 هـ.
////////////
به آذری:
Adi
çalovcuq (lat. Phyllitis scolopendrium)[1] - sümürgə cinsinə aid bitki növü.[2]
///////////
Asplenium scolopendrium
From Wikipedia, the free encyclopedia
Asplenium scolopendrium
|
|
Kingdom:
|
|
Division:
|
|
Class:
|
|
Order:
|
|
(unranked):
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
A. scolopendrium
|
Phyllitis
scolopendrium
|
Asplenium
scolopendrium, known as hart's-tongue[1] or hart's-tongue
fern(syn. Phyllitis
scolopendrium) is a fern in the genus Asplenium, of the Northern Hemisphere.
Contents
Asplenium
scolopendrium is
a common species in Europe, but in North America occurs as rare, widely
scattered populations that have been given varietal status,A. scolopendrium var. americanum.
Morphological differences are minor, but the North American populations
are tetraploid, whereas those occurring in Europe
arediploid.[2]
In
the United States, A. scolopendrium var. americanum was
declared endangered in 1989.[3] The reason that the
European variety is relatively widespread, and the American variety a rarity,
has apparently not been established. A third variety, A. scolopendrium var. lindenii,
occurs in southernMexico and Hispaniola.[2]
The
plants are unusual in being ferns with simple, undivided fronds.
The tongue-shaped leaves have given rise to the common name "Hart's tongue
fern"; a hartbeing an adult
male red deer. The sori pattern is
reminiscent of a centipede's legs, and scolopendrium is Latin
for "centipede".[4] The leaves are
10–60 cm long and 3–6 cm broad, with sori arranged in rows
perpendicular to the rachis.
The
plants grow on neutral and lime-rich substrates, including moist soil and damp
crevices in old walls, most commonly in shaded situations but occasionally in
full sun; plants in full sun are usually stunted and yellowish in colour, while
those in full shade are dark green and luxuriant. The rare occurrences of the
North American form in the southeastern US are found exclusively in sinkhole
pits.[3] These populations
may be relics of cooler Pleistocene climates.[5]
A.
scolopendrium,
with its close relative A.
sagittatum, has also been placed in a segregate genus Phyllitis. A.
scolopendrium forms hybrids with other Asplenium species,
including those species sometimes classified in the separate genus Camptosorus,
which is one reason that both Phyllitis and Camptosorus species
are now generally included inAsplenium.[citation needed] On the other hand,
a recent phylogenetic study of the Aspleniaceae family suggests that A.
scolopendrium is only distantly related to other Asplenium species,
and that the genus Phyllitis should again be recognized.[6]
Asplenium
scolopendrium is
often grown as an ornamental plant,
with several cultivars selected
with varying frond form, including with frilled frond margins, forked fronds
and cristate forms. This plant has gained the Royal
Horticultural Society'sAward of Garden Merit.[7]
The
American variety is reputed to be difficult to cultivate, and even in North
America most, if not all, cultivated plants are derived from the European
forms.[8]
This
fern was used in the 1800s as a medicinal plant in folk medicine as
a spleen tonic and for other uses.[9]
^ Jump up to:a b Currie,
Robert R. (September 1993). American hart’s-tongue recovery plan (PDF) (Report). Atlanta,
Georgia: U.S. Fish and Wildlife Service. Retrieved 2010-02-28.
Jump up^ Short, John W.; Spaulding, Daniel
D. (2012). Ferns of Alabama. Tuscaloosa, AL: University of Alabama Press.ISBN 9780817356477.
Jump up^ Murakami, N.; Nogami, S.;
Watanabe, M.; Iwatsuki, K. (1999). "Phylogeny of Aspleniaceae inferred
from rbcL nucleotide sequences". American Fern Journal 89:
232–243. doi:10.2307/1547233. JSTOR 1547233.
Jump up^ "RHS Plant Selector - Asplenium
scolopendrium". Retrieved 5 June 2013.
Jump up^ Mickel, John T. (2003). Ferns
for American Gardens. Timber Press. ISBN 9780881925982. This
book is a reprinting of Mickel, John T. (1994). Ferns for American
Gardens. MacMillan.
Jump up^ Hill, John (1812). The family herbal: or An account of all those English
plants, which are remarkable for their virtues, and of the drugs which are
produced by vegetables of other countries; with their descriptions and their
uses, as proved by experience. C. Brightly and T. Kinnersley.
p. 162.
Hyde, H. A., Wade, A. E.,
& Harrison, S. G. (1978). Welsh Ferns. National Museum of
Wales. ISBN 0-7200-0210-9.
Parker, Rosemarie
(December 2009). "A Real Rarity". Finger Lakes Native
Plant Society. A popular article on hart's tongue fern that
includes several references and a discussion of cultivation possibilities for
the European and American varieties. The article strongly discourages
collection and or cultivation of the North American variety.
Wikimedia Commons has media
related to Asplenium
scolopendrium.
|
Habitat
A cultivar with frilled frond margins.
A specimen growing in lime mortar on a
wall.
Example of the North American variety.
3. Li Ši-čen, Pen ts'ao kan mu, Ch. 26, p. 6b.
6. در Kin
kwei yao lio (Ch. c, p. 24b)، از سده دوم ترسائی، نام hu
swan
ذكر شده، اما به احتمال قوی این اشاره از الحاقات بعدی است (ص 205 كتاب پیش رو ).
2. در Pen
ts'ao kan mu (Ch. 26, p. 6b) زیر مطلع swan به این موضوع
پرداخته شده، و استوارت (Chinese Materia Medica, p. 28) آن را تلخیص كرده است. نیز، نک. : De Groot, Le Code du Mahāyāna en Chine, p. 42. كه متأسفانه نام پنج گیاه در آن بنادرست
برگردان شده است (ادعا شده كه ’’le lys d'eau montant‘‘! [سوسن آب بالاآور] بر گردان واژه
به واژه hin-k'ü، ’’آنغوزه‘‘ [نک: ص 361 كتاب پیش رو ]
است)، و
Chavannes and Pelliot, Traité manichéen, pp.
233-235.
1. در متن مشابه درTs'e fu yüan kwei (Ch. 970, p. 12) فقط lin-tun آمده است. این گیاه شناخته نشده است.
* گندنا. [گ
َ دَ] (اِ) معروف است وآن سبزیی باشد خوردنی . گویند چون خواهند روغن بلسان را بیازمایند
گندنا را به آب چرب سازند و بر چراغ دارند، اگر افروخته شود خالص است و الا نه
. اگر تخم گندنا را در سرکه ریزند ترشی آن را برطرف کند. (برهان ). سبزی معروف و
مشهور است ، تیغ و شمشیر را به آن نسبت کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). گیاهی
مأکول و از طایفه ٔ سیر، و به لغت مردم تهران تره و به تازی کراث نامند. (ناظم
الاطباء). زَبوده . (برهان ). رَکل . کَوار. (برهان ). کالوخ .
(برهان ). کُرّاث . نوعی از تره و گندنا. مَردوس . گندنای شامی .
(برهان ). قِرط. نوعی
از گندنا که کراث المائده نامندش . (منتهی الارب ). گندنا، شامی است و نبطی و
دشتی . (ذخیره ٔ
خوارزمشاهی ). نام علمی آن آلیوم پوروم است . (شلیمر ص 27). لغت نامه دهخدا.
4. A. de Candolle, Origin of Cultivated Plants, pp. 68-71; Leclerc, Traite'
des simples, Vol. III, pp. 69-71; Achundow, Abu Mansur, pp. 113, 258.
دیگر نامهای ایرانی اینهاست: تره tārā و کَوَر kawar
این نامها با یونانی، prāsa تركی، kurāt
عربی همبرابرند. اینكه مراد از گندنای
فارسی را باید گونه ascalonicum یا porrum دانست، بر من
روشن نیست و باید داوری را به گیاهشناسان کار آمد واگذارم. شلیمر (Terminologic, p.
21) گندنای فارسی را همان Allium porrum میداند؛ حال آنكه به باور او Allium ascalonicum باید همان موسیر فارسی باشد. فولرز (Vullers, Lexicon
Persico-latinum, Vol. II, p. 1036) در برابر موسیر واژه porrum
را آورده است. از سوی دیگر، استوارت (Chinese Materia Medica, p. 25)، به پیروی از اسمیت (F. P. Smith)، hiai چینی، یكی از
گیاهان تیره پیاز را كه از دیرباز بومی
چین بوده، همان Allium ascatonicum دانسته است. اگر
این نظر درست باشد، بی برو برگرد چینیها همسانی hun-t'i خارجی با hiai
را در می یافتند ، هرچند بشرطی که هر دو گیاهان یك گونه، یعنی از
گونه ascalonicum باشند. این احتمال نیز هست كه این دو
در اصل یك گونه بوده و در نتیجه شیوه كشت تفاوت پیدا كردهباشند.