۱۳۹۵ تیر ۳۱, پنجشنبه

مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی (پنجم) 4

اسکنده
بکسر همزه و سکون سین مهمله و فتح کاف عجمی و خفای نون و دال و ها نام دوای هندی است
ماهیت آن
بیخی است اندک تلخ و بطول یک انکشت و کمتر از ان و اندک باریک ظاهر و باطن آن سفید مائل بزردی و بهترین آن ناکوری آنست که بزرک کرم ناخورده باشد
طبیعت آن
کرم و خشک با رطوبت فضلی
افعال و خواص و
منافع آن
سرفه و ضیق النفس و ورم اعضا و برص را نافع و جهت دفع امراض قدیمه و تقویت بدن و فربهی و تقویت باه و رحم و کمر و دفع فساد بلغم و سودا مفید و اهل هند از جملۀ رساین و قائم مقام بهمن سفید می دانند و لهذا اکثر در ادویۀ بامیه و دوای زنان بعد از وضع حمل استعمال می نمایند.
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&
اسل. (اسم) [عربی] [قدیمی]['asal]
۱. نیزه.
۲. هر چیز باریک و تیز، مانند کارد، شمشیر، و تیر.
۳. خار.
۴. نوعی نی که از آن حصیر می‌بافند؛ دوخ.*
* دوخ.  (اسم) ‹دخ، روخ، لوخ**، لخ› (زیست‌شناسی) [قدیمی]
[dux] گیاهی مانند نی با شاخه‌های باریک و برگ‌های دراز و نازک که از شاخه‌های آن حصیر و پرده‌های حصیری می‌بافتند: ♦ روی مرا هجر کرد زردتر از زر / گردن من عشق کرد نرم‌تر از دوخ (شاکر: شاعران بی‌دیوان: ۴۶).
** لوخ . (ا) بردی . پیزر. دُوخ . حفا. پاپیروس (لاتینی ). پاپورس (یونانی ). لغت محلی گناباد و به معنی دوخ است که به عربی اسل و لمض و غریف گویند. گیاهی است که بر کناره ٔ آبها روید و بوریا از آن بافند. (غیاث ). گیاهی است که در آب روید و از آن حصیر بافند و در خراسان بدان خربزه آونگ کنند و در هندوستان به فیل دهند. (برهان ). لخ . (جهانگیری ). رُخ . (لغت محلی شوشتر ذیل کلمه ٔ رُخ ). رجوع به لُخ ، دوخ ، پیزر** و بردی شود.
- پالانش را لوخ زدن ؛ پیزر لای پالان کسی گذاشتن .
|| (ص ) گوژ که مردم پشت خمیده باشد. خمیده و گوژ :
شود رخ زرد و پشتت لوخ گردد
تنت باریک همچون دوخ گردد.
زراتشت بهرام .
|| صاحب آنندراج گوید: رشیدی گفته که ظاهراً کوخ باشد که لوخ نوشته یعنی خانه خرپشته مرادف کاخ . (انجمن آرا) (آنندراج ).
** پیزر. [ زُ ] (ا) پاپی روس . دُخ . دوخ . حلفاء. فیلکون . فافیر. بردی . بابورس . حفا. تک . لخ . اباء. برس . لوخ . نوعی جگن که در آب روید. کاغذ معروف به قرطاس مصری یا طومار مصری که یونانیان پاپورس می نامیدند از این گیاه کنند و پاپیروس بمعنی سیگارت (روسی ) از این کلمه است . و از آن غلاف قرابه و جز آن کنند و آن غلاف را پیزری نامند. و پنبه ٔ پیزر معروفست به لوئی که در صاروج کنند و عرب پنبه را برس و بُرس خواند. رستنی سست بی دوام که هر چیز سست بی دوام را به آن تشبیه میکنند و پر کردن پالان حیوانات را بکار است . رستنی بسیار باریک و ناتوان که بادزن از آن سازند :
بادزن گاهی تواند دست او را بوسه داد
کاش ما هم اعتبار پیزری میداشتیم .
حمیدی طهرانی .
|| مطلق حشو از پیزر و غیر آن .
- پیزر در جوال گذاشتن ؛ در حقه بازی و فریب دادن مهارت و تردستی داشتن . (از فرهنگ نظام ).
- پیزر لای پالان یا در پالان کسی گذاشتن ؛ بدروغ و برای فریفتن او، اورا ستودن . باد در آستین او کردن . هنداونه زیر بغل او نهادن . او را برای فریفتن تبجیل کردن و ستودن . بمزاح و تقریع، حرمت و بزرگ داشتن او.
///////////
دوخ علفی پهن و بلند است که از آن حصیر می‌بافند و انگور و خربزه بدان آونگ می‌کنند. این گیاه بسیارشاخ است و در آب ایستاده می‌روید.
در قدیم دوخ را در زمستان‌ها در مسجدها می‌افکنند یا از او حصیر می‌بافتند و در بسیاری مناطق به‌ویژه در تبریز و نخجوان زمانی که آن گیاه خشک می‌شد آن را به یک اندازه پاره پاره می‌کردند و در هر دو سر آن گوگرد مالیده و می‌فروختند.
از دوخ و پیزر در قدیم برای کاغذسازی هم بهره می‌جستند.
سبدبافی از دوخ در قیروان.
دست‌بافتی از دوخ.
منابع[ویرایش]
دهخدا: دوخ. حلفا. پیزر.
////////////
به عربی عذم حلفانی:
عذم حلفائي[عدل]
اضغط هنا للاطلاع على كيفية قراءة التصنيف
العذم الحلفائي

صورة معبرة عن عذم حلفائي
العذم الحلفائي في البرتغال
التصنيف العلمي
النطاق: حقيقيات النوى
المملكة:          النباتات
الفرقة العليا:     النباتات الأرضية
القسم:   النباتات الوعائية
الشعبة: شعبة البذريات
الشعيبة:          مستورات البذور
الرتبة:  القبئيات
الفصيلة:         النجيلية
القبيلة:  Stipeae
الجنس: عذم Stipa
القطاع: النباتات الوعائية
النوع:  الحلفائي tenacissima
الاسم العلمي
Stipa tenacissima
لينيوس ، 1759
تعديل طالع توثيق القالب
العذم الحلفائي (وتسمى الحـلْفاء في المغرب العربي) (باللاتينية: Stipa tenacissima) نوع نباتي يتبع جنس العذم من الفصيلة النجيلية.
البيئة والانتشار[عدل]
موطنه المغرب العربي وإسبانيا والبرتغال.[1].

صورة قديمة لصانعي سلات من الحلفاء في القيروان.

منتوج من الحلفة
يبلغ طوله حوالي المتر الواحد. تستعمل الحلفاء في صناعة ورق الطباعة الجيّد، ويسمّى مكان انتشارها الحُلافيّ وأرضها الحلفة أو المُحْلفة. يستخدم أيضا لصناعة حبال الحلفاء التي تصنع منها السلال.
مرادفات للاسم العلمي[عدل]
(باللاتينية: Macrochloa tenacissima (L.) Kunth)
(باللاتينية: Lasiagrostis tenacissima (L.) Trin. & Rupr.)
(باللاتينية: Macrochloa tenacissima subsp. gabesensis (Moraldo, Raffaelli & Ricceri) H.Scholz & Valdés )
(باللاتينية: Stipa gabesensis Moraldo, Raffaelli & Ricceri)
(باللاتينية: Stipa kelibiae Moraldo, Raffaelli & Ricceri)
(باللاتينية: Stipa kralifii Moraldo, Raffaelli & Ricceri)
(باللاتينية: Stipa tenacissima var. villosiuscula H.Lindb.)
(باللاتينية: Stipa tortilis Buch)
مصادر[عدل]
^ قاعدة البيانات الأوروبية-المتوسطية للنباتات.خريطة انتشار العذم الحلفائي (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 24 كانون الثاني 2014.
///////////
Stipa tenacissima
From Wikipedia, the free encyclopedia
Esparto grass
Stipa tenacissima.jpg
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
S. tenacissima
Stipa tenacissima
L.
Macrochloa tenacissima (L.) Kunth.
Stipa tenacissima, (espartoesparto grasshalfah grass or needles grass) is a perennial grass of northwestern Africa and the southern part of the Iberian Peninsula.
Contents
  [show
Distribution[edit]
Stipa tenacissima is an endemic species of the Western Mediterranean countries. It grows in Spain, Portugal, Morocco, Algeria, Tunisia and Libya. Grows over poor soils in dry conditions, forming a steppic grasslands, managed by people since centuries.
Uses[edit]
Main article: Esparto
Stipa tenacissima produces a fiber product called esparto which is used for crafts, such as cordsbasketry, and espadrilles as well as for making paper.
See also[edit]
Lygeum spartum, another species of grass also used as esparto
External links[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/12px-Commons-logo.svg.png Media related to Stipa tenacissima at Wikimedia Commons
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/df/Wikispecies-logo.svg/14px-Wikispecies-logo.svg.png Data related to Stipa tenacissima at Wikispecies
//////
 اسلنج . [ ا ل  ] (ا) نوعی از لحیةالتیس است که آنرا ذنب الخیل نیز خوانند. ورم جگر و استسقا را نافع است . (برهان ). گیاهی است منبت او ریگزارها و شاخش دراز و زردرنگ و برگش شبیه به ترتیزک و مستعمل صباغان مغرب و شاخش شبیه به نی و با تجویف و برگش باریک و اغبر، در سیم گرم و در دوم خشک و محلل و منضج اخلاط غلیظه و در دفع اورام و سموم و مغص و ریاح بی عدیل و ضماد مطبوخ ورق او را در دفع اورام بلغمی مجرب دانسته اند و طلاء مطبوخ او با آرد جو جهت حمرة نافع و قسمی از او را برگ ریزه تر و ساقش پرشعبه و بر روی زمین پهن میشود و در اطراف شاخهای او غلافهای بسیار و متراکم مانند غلافهای بنج و از آن کوتاه تر و نرم تر و تخمهای او بسیار ریزه و سیاه و ریشه ٔ او بسطبری انگشت و رنگش مابین سرخی و زردی و بسیار تندطعم و از قسم اول گرمتر و تندتر و در ریگزارها و کوه ها میروید. نیم درهم از بیخ و تخمش جهت درد احشا و یک درهم او را جهت گزیدن عقرب و سموم قتاله مجرب دانسته اند و گویند ضماد گل او انثیان را کوچک میکند و جهت مفاصل مفید و چون او را با شیح بالسویه و جند و کندس از هر یک مثل نصف او حب سازند و هر روز دو درهم بنوشند ریاح انثیین را زایل کند و هرگاه مداومت نمایند ببثتین را بالکلیة رفع نماید(؟) و مضر ریه و مصلحش صمغ و قدر شربتش از نیم مثقال تا دو درهم وبدلش مثل او خولنجان و نصف او اسارون و سدس او قردمانا و در صباغی بدلش عصفر است و مستعمل از او بیخ و تخم اوست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به اسلیخ* شود.
* اسلیخ . [ ا ] (ع ا) اسلیح . گیاهی است . (منتهی الارب ) . نوعی درخت . (ربنجنی ).لیرون . طفشون . بلیخاء. ابن البیطار گوید: اسلیخ ، بقول ابوحنیفه گیاهی است درازقصب ، در رنگ آن زردی است ومنبت وی ریگستان است و آن شبیه بجرجیرغافقی است و اسلیخ همان لیرون است که صباغان بکار برند و آن نباتی است معروف . چون برگ آن در سنگهای تفسیده بپزند و بدان ضماد کنند اورام بلغمیة را نرم و تحلیل کند. و چون در آب پخته شود و با آرد جو بیاشورند و ضماد کنند حمرة را نفع کند، و آن محلل و منضج است . نوعی از آن بری است ، برگ آن بسیار کوچکتر از برگ قسم اول است و دارای ساقه ایست پرشاخه که بروی زمین کشیده شود و رنگ آن خاکستری است و در اطراف شاخه ها غلاف های بسیاری است که بر روی یکدیگر قرار دارند، و شبیه بغلافهای بنج ولی کوتاهتر و نرمتر است ،در داخل آنها بزرهای بسیار باریک و سیاه رنگ است و دارای ریشه هایی است بضخامت یک انگشت ، رنگ آن بین سرخی و زردی است ، بسیار تندطعم و زبانگز است و در ریگستان و بیاض کوهها روید و در لاطینی ریبال نامند، و چون آنرا بکوبند و بیاشامند درد جوف را مداوا کند و بادها بیرون کند و قولنج ریحی را نفع دهد و گزیدگی عقرب و سموم قاتله را سود دهد.(ابن البیطار چ مصر ج 1 ص 27). و رجوع به اسلنج شود.
//////////////
اسلنج.  بکسر همزه و سکون سین مهمله و فتح لام و سکون نون و جیم صاحب بحر الجواهر نوشته که لحیه التیس است و اصلی ندارد و آن را ذنب الخیل نیز نامند
ماهیت آن
بستانی و بری می باشد بستانی آن کیاهی است منبت آن ریکزارها و شاخ آن دراز زردرنک و برک آن شبیه بجرجیر که تره تیزک نامند و مستعمل صباغان مغرب است و آن را لیرون کویند و شاخهای آن باریک و زردرنک و شبیه بنی با تجویف و برک آن باریک و اغبر و برک بری آن کوچکتر از بستانی و مائل بسرخی و ساق آن
با شبعهای بسیار پهن بر روی زمین و در اطراف شاخهای آن غلافهای بسیار و متراکم بعضی بالای بعضی شبیه بغلافهای بنج و لیکن از انها نرم تر و کوتاه تر و اندرون آنها تخمهای بسیار باریک سیاه و ریشه های آن بسطبری انکشتی و رنک آن ما بین سرخی و زردی و بسیار تند طعم و منبت آن ریکزارها و کوههای بی اشجار و این را بالطیثیه الرنیال نامند طبیعت قسم بستانی آن کرم در سوم و خشک در دوم و بری آن در هر دو کیفیت از ان زیاده
افعال و خواص و منافع آن
بستانی آن جهت تحلیل و انضاج اخلاط غلیظه و رفع اورام و سموم و مغص و ریاح بیعدیل ضماد برک مطبوخ آن جهت رفع اورام بلغمی و برودت آن مجرب دانسته اند و طلای مطبوخ ممزوج آن با آرد جو جهت جمره نافع و نیم درهم از بیخ و تخم بری آن جهت درد احشا و ریاح غلیظ و کرم معده و قولنج ریحی و یک درم آن جهت کزیدن عقرب و سموم قتاله مجرب و کویند خوردن و ضماد نمودن آن انثیان را کوچک می کرداند و وجع مفاصل را مفید و چون با شیح بالسویه و جند و کندش از هریک مثل نصف آن حب سازند و هر روز دو درهم آن را بنوشند ریاح انثیین را زائل کند و مداومت بآن بیضتین را بالکل دفع نماید مضر رئه مصلح آن صمغ عربی مقدار شربت آن از نیم مثقال تا دو درهم بدل آن مثل آن خولنجان و نصف آن اسارون و سدس آن قرومانا و در صباغی بدل آن عصفر و مستعمل در طب بیخ و تخم آنست.
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
عصاره لحیة التیس:

ابو حنیفه گوید «ذنب الخیل» «لحیة التیس» را گویند و در زمین عرب بسیار باشد و عصاره او در معدن منجمد نشود تا او را بر زمین دیگر نقل کنند. و گویند او را که او «کرفس کوهی» است و به لغت سریانی او را «لحیة التیس» گویند و او را باسیوس گوید که به سریانی «طوررا» گویند و به یونانی «قباواریس» گویند. (صیدنه ص 311). نباتی است که به رومی هوقسطیداس خوانند و به پارسی اسلیخ و به عربی اذناب الخیل و به اصفهانی شنک. (اختیارات ص 395). لحیة التیس لغت عربی است در
یادگار، در دانش پزشکی و داروسازی، متن، ص: 338
ماهیت آن اختلاف است مالقی و بغدادی و انطاکی و غیر اینها گفته‌اند نباتی است مجعد و بر روی زمین مفروش و از زمین بلند نمی‌شود. (مخزن ص 785).
یادگار
//////////////
اذناب الخیل‌

اذناب الخیل را بعربی ازناب الخیل و برومی هوفسطنداس و باصفهانی شتک و آن لحیة التیس است بپارسی اسبنج گویند و در لحیة التیس منفعت و طبیعت وی گفته شود
صاحب مخزن الادویه تحت عنوان لحیه التیس می‌نویسد: لغت عربی است و در ماهیت آن اختلاف است نزد اهل شام و دیاربکر مسمی به اذناب الخیل و نزد عامه اندلس به سقواس و بفارسی اسبنج و باصفهانی شنک و الاشنک و دیقوریدوس آن را قسوس نامیده و مردم قسادق و قسارت نیز گویند.
//////
 ذنب الخیل‌

نباتی است که در خندقها و کوهها روید و قضبان وی مجوف بود و بسرخی مایل بود و صلب بود و پرگره و به نزدیک گره ورق بود مانند ورق اذخر باریکتر اطراف وی بسیار بود مانند ذنب الخیل و بیخ وی صلب بود و طبیعت وی سرد بود در اول و خشک بود در دوم و گویند سرد و خشک بود در دوم قابض بود خصوصا عصاره وی و مجفف بود غیر لذع قطع خون رفتن بکند از جراحتهای عظیم چون بروی ضماد کنند باصلاح آورد و اگرچه عصب بود و فتق را نافع بود در قرحه امعا و مجموع انواع شکم رفتن ضماد کنند چون به آب بیاشامند سودمند بود و عصاره وی رعاف را نافع بود و ورم معده و جگر و استسقا را بغایت سودمند بود و وی نوعی از لحیة التیس است و زیاد استعمال کردن مرخی اعصاب بود و مصلح وی خمیر بنفشه بود
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد ذنب الخیل را در شام ذنب الفرس نامند بجهت آنکه برگ آن باریک و شبیه به دم اسب است و بر اشجار مجاور خود می‌پیچد و تا بالای درخت می‌رود و از آن آویخته می‌شود شبیه به دم اسب و نوع دیگر آن سفیدتر و ابو حنیفه گفته لحیة التیس است و در کتاب حشایش آورده که آن را کرفس کوهی نامند.
/////////
دُم‌اسب نام گیاهی است از تیره دم‌اسبیان (Equisetaceae).

محتویات  [نمایش]
کلیات گیاهشناسی[ویرایش]
دم اسب گیاهی است که از ۲۷۰ میلیون سال پیش در روی زمین وجود داشته‌است و به‌عنوان گیاه داروئی در اروپا و چین بکار رفته‌است. دم اسب چون دارای مقدار زیادی سیلیس می‌باشد بنام سیلیس Silica نیز معروف است. دم اسب دو نوع ساقه هوایی دارد.ساقه‌ای که برنگ قرمز است و دراوائل بهار ظاهر می‌شود و دیگری ساقه نازا که برنگ سبز بوده و بعد از آن رشد می‌کند و مصرف طبی دارد. دم اسب در کشورهای اروپا، آسیا و ارتفاعات هیمالیا و شمال ایران بطور خودرو می‌روید.

ترکیبات شیمیایی[ویرایش]
گیاه دم اسب دارای اسید سال سیلیک، اسید لیوئیک، اسید مالک، اسید اگزالیک، اکویس تونین، اسید اکویس تیک، دی متیل سولفون، اکوتی نیک، یک ماده تلخ، یک ماده رزینی، چربی، ساپونین و همچنین دارای مقدارزیادی (در حدود ۷۰٪) سیلیس می‌باشد آزمایشهایی نشان داده‌است که دم اسبی مقدار بسیار کمی طلا نیز دارد.[نیازمند منبع]

خواص داروئی[ویرایش]
برا ی رفع گلو درد و ورم گلو جوشانده دم اسبی را غرغره کنید. کمپرس آن برای برطرف کردن دردهای آرتروز و ورم مفاصل مفید است. برای درمان التهاب چشم، چشمان خود را با جوشانده دم اسب بشوئید. ضرب خوردگی قسمت‌های مختلف بدن را با کمپرس دم اسب التیام دهید. طرز استفاده: دم کرده: یک قاشق مربا خوری از گیاه خشک را در یک لیوان آب جوش ریخته و برای مدت ۱۰ دقیقه دم کنید.

جوشانده: مقدار ۱۰۰-۸۰ گرم گیاه خشک را در یک لیتر آب جوش ریخته و بگذارید برای مدت نیم ساعت بجوشد.سپس آن را صاف کرده و بمقدار یک فنجان قبل از هر غذا بنوشید.

گرد دم اسب: گیاه خشک شده را در آسیاب برقی بریزید تا بصورت پودر دراید. مقدار مصرف پودر یک گرم قبل از هر غذا است.

زیانها: این گیاه را نباید اطفال خردسال و زنان حامله مصرف کنند. مقدار مصرف زیاد آن نیز ممکن است باعث ناراحتی معده و اختلال در دستگاه هضم و اسهال شود.

منابع[ویرایش]
دانشنامه رشد.

پرش به بالا ↑ Pteridophyta
پرش به بالا ↑ Equisetales
رده‌ها: دم‌اسبی (گیاه)
///////////////
به عربی کنباث، ذنب الخیل:
 الكُنباث أو ذنب الخيل[1] (الاسم العلمي:Equisetum) هو جنس من السراخس يتبع فصيلة الكنباثية من رتبة الكنباثيات[2][3][4][5][6]. يضم حوالي 15 نوعًا من النباتات. هذا الجنس هو الوحيد المتبقي في الفصيلة الكنباثية (باللاتينية: Equisetaceae) التي تشكل بدورها الفصيلة الوحيدة في رتبة أذناب الخيليات (باللاتينية: Equisetales) وصف أذناب الخيليات (باللاتينية: Equisetopsida). وهو الصف الوحيد في هذه الشعبة : شعبة أذناب الخيليات (باللاتينية: Equisetophyta). تدعى هذه الشعبة أيضًا في بعض الكتب القديمة (باللاتينية: Arthrophyta).
الكنباث نبات عديم الزهر والبذور وينمو في الأرض الرطبة.
تضع بعض الأبحاث الجزيئية الأخيرة جنس الكنباث ضمن السراخس (باللاتينية: Moniliformopses) في علاقة مع الماراتيات (باللاتينية: Marattiales). لكن هذه النتائج ما زالت محل جدل حتى الآن. هناك صفوف ورتب أخرى معروفة ضمن السجل الحفوري، الذي يبين أنها كانت نباتات مهمة في العالم في وقت مضى خلال العصر الكربوني-الحديدي (بالإنجليزية: Carboniferous).
الانواع[عدل]
النباتات الحية من الكنباث تنقسم إلى فرعين يعتبران كجُنيسين ، الهجائن في الكنباث شائعة ولكن التهجين (حسب التقارير) يحدث بين أفراد الجنيس الذي ينتمون اليه[7]، وهناك عدة انواع المعلومات عنها قليلة.
الانواع هي:
جُنيس Equisetum:
Equisetum arvense L. – Field Horsetail, Common Horsetail or Giant Horsetail
Equisetum bogotense Kunth – Andean Horsetail or Giant Horsetail
Equisetum diffusum L. – Himalayan Horsetail
Equisetum fluviatile L. – Water Horsetail
Equisetum palustre L. – Marsh Horsetail
Equisetum pratense Ehrh. – Meadow Horsetail, Shade Horsetail, Shady Horsetail
Equisetum sylvaticum L. – Wood Horsetail
Equisetum telmateia Ehrh. – Great Horsetail, Northern Giant Horsetail
جُنيس Hippochaete:
Equisetum giganteum L. – Southern Giant Horsetail or Giant Horsetail
Equisetum myriochaetum Schltdl. & Cham. – Mexican Giant Horsetail or Giant Horsetail
Equisetum hyemale L. – Rough Horsetail, Scouringrush Horsetail
Equisetum laevigatum A. Braun – Smooth Horsetail
Equisetum ramosissimum Desf. – Branched Horsetail
Equisetum scirpoides Michx. – Dwarf Horsetail
Equisetum variegatum Schleich. ex Weber & Mohr – Variegated Horsetail
غير موضوعة بجنيس محدد:
Equisetum thermale - Middle to Late Jurassic, Argentina
الهجائن المعروفة:
Equisetum × moorei (Rough Horsetail × Branched Horsetail)
Hybrids between species in subgenus Equisetum
Equisetum × bowmanii C.N.Page (Equisetum sylvaticum × Equisetum telmateia)
Equisetum × dycei C.N.Page (Equisetum fluviatile × Equisetum palustre)
Equisetum × font-queri Rothm. (Equisetum palustre × Equisetum telmateia)
Equisetum × litorale Kühlew ex Rupr. (Equisetum arvense × Equisetum fluviatile)
Equisetum × mchaffieae C.N.Page (Equisetum fluviatile × Equisetum pratense)
Equisetum × mildeanum Rothm. (Equisetum pratense × Equisetum sylvaticum)
Equisetum × robertsii Dines (Equisetum arvense × Equisetum telmateia)
Equisetum × rothmaleri C.N.Page (Equisetum arvense × Equisetum palustre)
Equisetum × willmotii C.N.Page (Equisetum fluviatile × Equisetum telmateia)
Hybrids between species in subgenus Hippochaete
Equisetum × ferrissii Clute (Equisetum hyemale × Equisetum laevigatum)
Equisetum × moorei Newman (Equisetum hyemale × Equisetum ramosissimum)
Equisetum × nelsonii (A.A.Eaton) Schaffn. (Equisetum laevigatum × Equisetum variegatum)
Equisetum × schaffneri Milde (Equisetum giganteum × Equisetum myriochaetum)
Equisetum × trachydon A.Braun (Equisetum hyemale × Equisetum variegatum)
أنظر أيضاً[عدل]
قائمة أنواع الكنباث

مراجع[عدل]
^ قاموس المورد الحديث لمنير ورمزي البعلبكي دار العلم للملايين ص 404
^ موقع زيبكودزو (بالإنكليزية) Zipcodezoo جنس الكنباث تاريخ الولوج 21 أبريل 2013
^ نظام المعلومات التصنيفية المتكامل (بالإنكليزية) ITIS جنس الكنباث تاريخ الولوج 21 أبريل 2013
^ المركز الوطني للمعلومات التقنية الحيوية (بالإنكليزية) NCBI جنس الكنباث تاريخ الولوج 21 أبريل 2013
^ موقع تاكسونوميكون (بالإنكليزية) Taxonomicon جنس الكنباث تاريخ الولوج 21 أبريل 2013
^ موقع لائحة النباتات (بالإنكليزية) The Plant List جنس الكنباث تاريخ الولوج 21 أبريل 2013
^ ^ Pigott, Anthony (4 October 2001). "Summary of Equisetum Taxonomy". National Collection of Equisetum. Archived from the original on 21 October 2010. Retrieved 17 June 2013.
به آذری:
Qatırquyruğu (lat. Equisetum)[1] — qatırquyruğu fəsiləsinə aid bitki cinsi.[2[
/////////////////
به ترکی:

Atkuyruğu (Equisetum), atkuyruğugiller (Equisetaceae) familyasından bitki cinsidir.

Sulak çayırlar ve su kıyılarında yetişen, çok yıllık ve otsu bitkilerdir. Atkuyrukları "yaşayan fosil" olarak nitelendirilir. Genç sürgünleri ahır hayvanlarında zehirlenmelere neden olabilir.
/////////////
Equisetum
From Wikipedia, the free encyclopedia
"Horsetail" redirects here. For other uses, see Horse tail (disambiguation).
Equisetum
Temporal range: Callovian [1]-Holocene
O
S
D
C
P
T
J
K
N
Equisetopsida.jpg
"Candocks" of the Great Horsetail(Equisetum telmateia subsp. telmateia), showing whorls of branches and the tiny dark-tipped leaves
Kingdom:
Division:
Class:
Order:
Family:
Genus:
Equisetum
L.
Species
See text.
Equisetum (/ˌɛkwᵻˈsiːtəm/horsetailsnake grasspuzzlegrass) is the only living genus in Equisetaceae, a family of vascular plants that reproduce byspores rather than seeds.[2]
Equisetum is a "living fossil" as it is the only living genus of the entire classEquisetopsida, which for over one hundred million years was much more diverse and dominated the understory of late Paleozoic forests. Some Equisetopsida were large trees reaching to 30 meters tall.[3] The genusCalamites of the family Calamitaceae, for example, is abundant in coaldeposits from the Carboniferous period.
A superficially similar but entirely unrelated flowering plant genus, mare's tail (Hippuris), is occasionally referred to as "horsetail", and adding to confusion, the name mare's tail is sometimes applied to Equisetum.[4]
It has been suggested that the pattern of spacing of nodes in horsetails, wherein those toward the apex of the shoot are increasingly close together, inspired John Napier to discover logarithms.[5]
Contents
  [show
Etymology[edit]
The name "horsetail", often used for the entire group, arose because the branched species somewhat resemble a horse's tail. Similarly, the scientific name Equisetum derives from the Latin equus ("horse") + seta ("bristle").
Other names include candock for branching individuals, and snake grass orscouring-rush for unbranched or sparsely branched individuals. The latter name refers to the rush-like appearance of the plants, and to the fact that the stems are coated with abrasive silicates, making them useful for scouring (cleaning) metal items such as cooking pots or drinking mugs, particularly those made of tin. In German, the corresponding name is Zinnkraut ("tin-herb"). Rough horsetail E. hyemale is still boiled and then dried in Japan, to be used for the final polishing process on woodcraft to produce a smoother finish than any sandpaper.
Description[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/5/5b/Horsetail_vegeative_stem.JPG/120px-Horsetail_vegeative_stem.JPG
Vegetative stem:
B = branch in whorl
I = internode
L = leaves
N = node
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/1/1f/Equisetum_telmateia_strob.jpg/220px-Equisetum_telmateia_strob.jpg
Strobilus of Northern Giant Horsetail (Equisetum telmateia subsp.braunii), terminal on an unbranched stem.
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/c/c0/Microscopic_view_of_Equisetum_in_Japan_one_20thmm_graduation.jpg/220px-Microscopic_view_of_Equisetum_in_Japan_one_20thmm_graduation.jpg
Microscopic view of Rough HorsetailEquisetum hyemale (2-1-0-1-2 is one millimetre with 1/20thgraduation).
The small white protuberances are accumulated silicates on cells.
In these plants the leaves are greatly reduced and usually non-photosynthetic. They contain a single, non-branching vascular trace, which is the defining feature of microphylls. However, it has recently been recognised that horsetail microphylls are probably not ancestral as in Lycopodiophyta (clubmosses and relatives), but rather derived adaptations, evolved by reduction of megaphylls.[6] They are, therefore, sometimes referred to as megaphylls to reflect thishomology.
The leaves of horsetails are arranged in whorls fused into nodal sheaths. The stems are green and photosynthetic, and are distinctive in being hollow, jointed and ridged (with sometimes 3 but usually 6-40 ridges). There may or may not be whorls of branches at the nodes.
Spores[edit]
The spores are borne under sporangiophores in strobili, cone-like structures at the tips of some of the stems. In many species the cone-bearing shoots are unbranched, and in some (e.g. field horsetailE. arvense) they are non-photosynthetic, produced early in spring separately from photosynthetic, sterile shoots. In some other species (e.g. marsh horsetailE. palustre) they are very similar to sterile shoots, photosynthetic and with whorls of branches.
Horsetails are mostly homosporous, though in the field horsetail smaller spores give rise to maleprothalli. The spores have four elaters that act as moisture-sensitive springs, assisting spore dispersal through crawling and hopping motions after the sporangia have split open longitudinally.[7]
Equisetum cell walls[edit]
The crude cell extracts of all Equisetum species tested contain mixed-linkage glucan : Xyloglucan endotransglucosylase (MXE) activity.[8] This is a novel enzyme and is not known to occur in any other plants. In addition, the cell walls of all Equisetum species tested contain mixed-linkage glucan (MLG), apolysaccharide which, until recently, was thought to be confined to thePoales.[9][10] The evolutionary distance between Equisetum and the Poales suggests that each evolved MLG independently. The presence of MXE activity inEquisetum suggests that they have evolved MLG along with some mechanism of cell wall modification. The lack of MXE in the Poales suggests that there it must play some other, currently unknown, role. Due to the correlation between MXE activity and cell age, MXE has been proposed to promote the cessation of cell expansion.
Taxonomy[edit]
Species[edit]
The living members of the genus Equisetum are divided into two distinct lineages, which are usually treated as subgeneraHybrids are common, but hybridization has only been recorded between members of the same subgenus.[11]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/0/0d/Equisetum_hyemale_02_by_Line1.jpg/220px-Equisetum_hyemale_02_by_Line1.jpg
Subgenus Equisetum
Equisetum arvense L. – Field Horsetail, Common Horsetail or Mare's tail
Equisetum bogotense Kunth – Andean Horsetail
Equisetum diffusum L. – Himalayan Horsetail
Equisetum fluviatile L. – Water Horsetail
Equisetum palustre L. – Marsh Horsetail
Equisetum pratense Ehrh. – Meadow Horsetail, Shade Horsetail, Shady Horsetail
Equisetum sylvaticum L. – Wood Horsetail
Equisetum telmateia Ehrh. – Great Horsetail, Northern Giant Horsetail
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/8/80/Equisetum_ramosissimum%2C_Slavi%C4%8D%C3%ADn%2C_Czech_Republic.jpg/220px-Equisetum_ramosissimum%2C_Slavi%C4%8D%C3%ADn%2C_Czech_Republic.jpg
Branched Horsetail (E. ramosissimum)
Subgenus Hippochaete
Equisetum giganteum L. – Southern Giant Horsetail or Giant Horsetail
Equisetum myriochaetum Schltdl. & Cham. – Mexican Giant Horsetail
Equisetum hyemale L. – Rough Horsetail, Scouringrush Horsetail
Equisetum laevigatum A.Braun – Smooth Horsetail
Equisetum ramosissimum Desf. (including E. debile) – Branched Horsetail
Equisetum scirpoides Michx. – Dwarf Horsetail
Equisetum variegatum Schleich. ex Weber & Mohr – Variegated Horsetail
unplaced to subgenus
Equisetum californicum (Milde) G.N.Jones
Equisetum robustum A.Braun ex Engelm.
Equisetum trachyodon (A.Braun) W.D.J.Koch
Named hybrids[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/1/18/Equisetum_x_moorei3.JPG/220px-Equisetum_x_moorei3.JPG
Hybrids between species in subgenus Equisetum
Equisetum × bowmanii C.N.Page (Equisetum sylvaticum × Equisetum telmateia)
Equisetum × dycei C.N.Page (Equisetum fluviatile × Equisetum palustre)
Equisetum × font-queri Rothm. (Equisetum palustre × Equisetum telmateia)
Equisetum × litorale Kühlew ex Rupr. (Equisetum arvense × Equisetum fluviatile)
Equisetum × mchaffieae C.N.Page (Equisetum fluviatile × Equisetum pratense)
Equisetum × mildeanum Rothm. (Equisetum pratense × Equisetum sylvaticum)
Equisetum × robertsii Dines (Equisetum arvense × Equisetum telmateia)
Equisetum × rothmaleri C.N.Page (Equisetum arvense × Equisetum palustre)
Equisetum × willmotii C.N.Page (Equisetum fluviatile × Equisetum telmateia)
Hybrids between species in subgenus Hippochaete
Equisetum × ferrissii Clute (Equisetum hyemale × Equisetum laevigatum)
Equisetum × moorei Newman (Equisetum hyemale × Equisetum ramosissimum)
Equisetum × nelsonii (A.A.Eaton) Schaffn. (Equisetum laevigatum × Equisetum variegatum)
Equisetum × schaffneri Milde (Equisetum giganteum × Equisetum myriochaetum)
Distribution, ecology and uses[edit]
The genus Equisetum is near-cosmopolitan, being absent only from Antarctica, though they are not known to be native to Australia, New Zealand nor the islands of the Pacific. They are perennial plants, either herbaceous and dying back in winter as most temperate species, or evergreen as most tropical species and the temperate species rough horsetail (E. hyemale), branched horsetail (E. ramosissimum), dwarf horsetail (E. scirpoides) and variegated horsetail (E. variegatum). They typically grow 0.2-1.5 m tall, though the "giant horsetails" are recorded to grow as high as 2.5 m (northern giant horsetailE. telmateia), 5 m (southern giant horsetailE. giganteum) or 8 m (Mexican giant horsetailE. myriochaetum), and allegedly even more.[12]
Many species in this genus prefer wet sandy soils, though some are semi-aquaticand others are adapted to wet clay soils. The stalks arise from rhizomes that are deep underground and almost impossible to dig out. The field horsetail (E. arvense) can be a nuisance weed, readily regrowing from the rhizome after being pulled out. It is also unaffected by many herbicides designed to kill seed plants. However, as E. arvense prefers an acid soil, lime may be used to assist in eradication efforts to bring the soil pH to 7 or 8.[13] Members of the genus have been declared noxious weeds in Australia and in the US state of Oregon.[14][15]
All the Equisetum are classed as "unwanted organisms" in New Zealand and are listed on the National Pest Plant Accord.
If eaten over a long enough period of time, some species of horsetail can be poisonous to grazing animals, includinghorses.[16] The toxicity appears to be due to thiaminase enzymes, which can cause thiamine (vitamin B1) deficiency.[17][18][19][20] People have regularly consumed horsetails. The young plants are eaten cooked or raw, but considerable care must be taken.[21] For example, the fertile stems bearing strobili of some species are cooked and eaten like asparagus (a dish called tsukushi[22]) in Japan.[23] The people of ancient Rome would eat meadow horsetail in a similar manner, and they also used it to make tea as well as a thickening powder.[24] Native Americans in the Pacific Northwest eat the young shoots of this plant raw.[25] The plants are used as a dye and give a soft green colour. An extract is often used to provide silica for supplementation. Horsetail was often used by Indians to polish wooden tools. Equisetumspecies are often used to analyze gold concentrations in an area due to their ability to take up the metal when it is in a solution.[24]
Medicinal uses[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/b/b4/Ambox_important.svg/40px-Ambox_important.svg.png
This section needs more medical references for verification or relies too heavily on primary sources. Please review the contents of the section and add the appropriate references if you can. Unsourced or poorly sourced material may be challenged and removed(October 2014)
Rod of Asclepius2.svg
Extracts and other preparations of E. arvense have served as herbal remedies, with records dating to ancient Greek and Roman medical sources;[21][citation needed] its reported uses include treatments to stop bleeding, treat tuberculosis, to heal wounds and ulcerations, and to treat kidney ailments.[medical citation needed] In modern times, it is typically used as an infusion.[26][27][unreliable medical source?] Reliable modern alternative medicine sources include cautions with regard to its use.[21] In 2009 the European Food Safety Authority issued a report assessing some specific health claims for E. arvense—e.g., for invigoration, weight control, and skin, hair, and bone health—concluding that none could be substantiated.[28]
There is insufficient evidence to draw conclusions regarding its effectiveness as a medicine for all human conditions described.[21] Even so, E. giganteum preparations are widely used in South America as an orally administered diuretic to reduce swelling caused by excess fluid retention and for urinary infections, bladder and kidney disorders.[citation needed]Horsetail preparations contain silicon, so they are sometimes suggested as a treatment for osteoporosis (brittle bone disorders).[21][29]
Some Equisetum preparations are reported to have a high content of thiaminase, which may induce edema and causelack of motor control (e.g., limb coordination), putting a person at risk of injury from fallingbradycardia (slowed heart-rate) and cardiac dysrhythmia are further negative side effects.[citation needed] Since horsetail contains nicotine, it is not recommended for young children.[26]
See also[edit]
References[edit]
Jump up^ Sunset Western Garden Book, 1995:606–607
Jump up^ Oxford English Dictionary.
Jump up^ Sacks, Oliver (August 2011). "Field Trip: Hunting Horsetails". The New Yorker.
Jump up^ Rutishauser, R (November 1999). "Polymerous leaf whorls in vascular plants: Developmental morphology and fuzziness of organ identities". International Journal of Plant Sciences 160 (S6): S81–S103. doi:10.1086/314221.PMID 10572024.
Jump up^ Fry, S. C.; Mohler, K. E.; Nesselrode, B. H. W. A.; Frankov, L. (2008). "Mixed-linkage -glucan:xyloglucan endotransglucosylase, a novel wall-remodelling enzyme fromEquisetum(horsetails) and charophytic algae". The Plant Journal 55 (2): 240–252. doi:10.1111/j.1365-313X.2008.03504.xPMID 18397375.
Jump up^ Fry, Stephen C.; Nesselrode, Bertram H. W. A.; Miller, Janice G.; Mewburn, Ben R. (2008). "Mixed-linkage (1→3,1→4)-β-d-glucan is a major hemicellulose ofEquisetum (horsetail) cell walls". New Phytologist 179 (1): 104–15. doi:10.1111/j.1469-8137.2008.02435.x.PMID 18393951.
Jump up^ Sørensen, Iben; Pettolino, Filomena A.; Wilson, Sarah M.; Doblin, Monika S.; Johansen, Bo; Bacic, Antony; Willats, William G. T. (2008). "Mixed-linkage (1→3),(1→4)-β-d-glucan is not unique to the Poales and is an abundant component of Equisetum arvense cell walls". The Plant Journal 54 (3): 510–21. doi:10.1111/j.1365-313X.2008.03453.xPMID 18284587.
Jump up^ Pigott, Anthony (4 October 2001). "Summary ofEquisetum Taxonomy". National Collection of Equisetum. Archived from the original on 21 October 2010. Retrieved17 June 2013.
Jump up^ Husby, Chad E. (2003): How large are the giant horsetails? Version of 2003-03-19. Retrieved 2008-11-20.
Jump up^ Kress, Henriette, Getting rid of horsetail, Henriette's Herbal Homepage, April 7th, 2005. Retrieved May 19, 2010.
Jump up^ William Thomas Parsons; Eric George Cuthbertson (2001). Noxious weeds of Australia. CSIRO Publishing. p. 14. ISBN 978-0-643-06514-7.
Jump up^ Israelsen, Clark E.; McKendrick, Scott S. & Bagley, Clell V. (2006): Poisonous Plants and Equine. PDF fulltext
Jump up^ Henderson JA, Evans EV, McIntosh RA (June 1952). "The antithiamine action of Equisetum". Journal of the American Veterinary Medical Association 120 (903): 375–8.PMID 14927511.
Jump up^ Fabre, B; Geay, B.; Beaufils, P. (1993). "Thiaminase activity in equisetum arvense and its extracts.". Plant Med Phytother 26: 190–7.
Jump up^ "Horsetail". National Library of Medicine. Retrieved3 February 2013.
Jump up^ Pohl, Richard (1955). "Toxicity of ferns and equisetum".American Fern Journal 45 (3): 95–97.doi:10.2307/1544850.
Jump up to:a b c d e Steven D. Ehrlich (2011) "Horsetail", University of Maryland Medical Center Complementary and Alternative Medicine Guide, 5 March 2011 review date, see [1], accessed 31 July 2014.
Jump up^ Michael Ashkenazi, Jeanne Jacob. 2003. Food culture in Japan. Greenwood Publishing Group. 232 p.
Jump up to:a b Plants of the Pacific Northwest Coast: Washington, Oregon, British Columbia & Alaska, Written by Paul Alaback, ISBN 978-1-55105-530-5
Jump up^ Erna Gunther. 1973. Ethnobotany of western Washington: The knowledge and use of indigenous plants by Native Americans.
Jump up to:a b "Horsetail". Rush Foundation USA. Retrieved14 Nov 2013.
Jump up^ "Medicinal Horsetail Grass". Prepper Gardens. Retrieved January 21, 2014.
Jump up^ "Horsetail". US National Institute of Health. Retrieved14 November 2013.
Further reading[edit]
Walkowiak, Radoslaw (2008): IEA – Equisetum Taxonomy. Version of 2008-10-04. Retrieved 2011-11-07.
Pryer, K.M.; Schuettpelz, E.; Wolf, P.G.; Schneider, H.; Smith, A.R. & Cranfill, R. (2004): Phylogeny and evolution of ferns (monilophytes) with a focus on the early leptosporangiate divergences. Am. J. Bot. 91(10): 1582-1598. PDF fulltext
Rutishauser, R. (1999). "Polymerous Leaf Whorls in Vascular Plants: Developmental Morphology and Fuzziness of Organ Identities". International Journal of Plant Sciences 160 (S6): S81–S103. doi:10.1086/314221.PMID 10572024.
Weber, Reinhard (2005): Equisetites aequecaliginosus sp. nov., ein Riesenschachtelhalm aus der spättriassischen Formation Santa Clara, Sonora, Mexiko [Equisetites aequecaliginosus sp. nov., a tall horsetail from the Late Triassic Santa Clara Formation, Sonora, Mexico]. Revue de Paléobiologie 24(1): 331-364 [German with English abstract]. PDf fulltext
&&&&&&&&

///////////
اسود سالنج، مارسیا/مار سیاه
نام مار سیاه است و بهندی کالاناک نامند
طبیعت آن
در آخر سیوم کرم و خشک و در غایت تجفیف
افعال و خواص و منافع آن
کفته اند آنچه در هنکام بودن آفتاب در برج حمل خصوص از دهم تا آخر صید نموده باشند نشاید استعمال آن جهت شدت قوت سمیت آن زیرا که حمل از بروج ناریه است و بسبب شدت کرمی آن را برج ملتهب می نامند پس اعمالی که در ان کرده شود نیز حرارت را در انها تاثیر بسیار است قطو و پوست مطبوخ آن در شراب جهت درد کوش و مضمضه بدان جهت درد دندان و روغنی که در ان دندان مار و سر و زهرۀ آن جوشانیده باشند جهت جذام و ثآلیل سریع الاثر است و تعلیق دندان آنکه در حالت حیات آن کنده باشند و بدستور تعلیق دل آن جهت رفع تپ ربع نافع و اطهورس و ذی مقراطیس کفته اند که چون شکم آن را از سر تا دنباله شکافته احشای آن را بیرون آورند و از شاهسفرم خشک که به آب خیسانیده نرم کرده باشند مملو ساخته محل شق را دوخته در آتش بیاویزند تا پخته شود پس آن شاهسفرم را برآورده بر برص تازه ضماد نمایند و یک شبانه روز بکذارند پس باز کنند مجرب و امین الدوله از محمد بن احمد نقل می کند که استعمال زهرۀ مار در هیچ امر نشاید که از سموم قتاله است و تعلیق شاخ مار شاخدار جهت تب غب مؤثر و تعلیق سلخ الحیه که عبارت از پوستی است که هر ساله مار می اندازد بر ورک زنان موجب سرعت ولادت و بخور آن مسقط جنین و مجفف دانۀ بواسیر و تخم مار را چون با سرکه و بورۀ ارمنی سائیده طلا کنند جهت رفع برص تازه مجرب دانسته اند و اکتحال پیه آن مانع نزول آب و دهن و رماد طبیخ آن در قرابادین ذکر یافت.
/////////
طبیعت گوشت مار گرم و خشک است . از فواید مار اینست که هرگاه مار سیاهی را در روغن زیتون یا روغن کنجد و در ظرف مسی سربسته ای که بخار آن بیرون نرود حرارت دهند تا خوب پخته شود ماده حاصل دارویی است که در مداوای چند نوع بیماری مصرف می شود .
فواید مار
فواید مار
مارهای زهری معمولا در خشکی وسنگلاخ ها و بیابان ها به سر می برند و ملرهای غیر زهری معمولا در نواحی مرطوب و حوالی رودها و دریاها زندگی می کنند. ضمنا نوعی مار سمی در دریاها و دریاچه های گرم زمین گاهی مشاهده می شود که سمیت زهر آنها چندین برابر زهر مار کبری می باشد . به کلیه مارهای زهری که در خشکی به سر می برند اصطلاحا افعی گفته می شود و منظور ما در این بحث همین مارها می باشد .
با فواید مار اشنا شوید
فواید مار بیشمار است . طبیعت گوشت مار گرم و خشک است . از فواید مار اینست که هرگاه مار سیاهی را در روغن زیتون یا روغن کنجد و در ظرف مسی سربسته ای که بخار آن بیرون نرود حرارت دهند تا خوب پخته شود ماده حاصل دارویی است که در مداوای چند نوع بیماری مصرف می شود . به گزارش اسان طب  از فواید مار نوشته اند ضماد این ماده بر زخم جذام سبب بهبود این بیماری می شود ، افرادی که جایی از بدنشان مویش ریخته باشد با ضماد این ماده بر آن عضو اکثرا به تجربه رسیده که دوباره موی عضو ظاهر شده به حال طبیعی نمو می نماید . اگر افراد معمولی از این ماده به بن موهای خود بمالند پیاز موها را بسیار قوی کرده و دارای موهای سالم و قوی خواهند شد .
از دیگر فواید مار اینست که درقدیم زنان بعضی از بلاد با مصرف این دارو دارای موهای قوی و قابل توجهی می شده اند . هر گاه مار سیاهی را زنده در کوزه ای سفالی انداخته (کوزه سفالی تازه ) و درب آن را بسته و در کوره ای قرار دهند تا مار سوخته و تبدیل به خاکستر گردد سپس این خاکستر را با روغن زیتون ممزوج نمایند مرهمی که حاصل می شود برای بیرون آمدن مو در نقاطی از بدن که موی آن ریخته باشد بسیار نافع است و. چنانچه مقداری از این ماده را با کمی عصل مخلوط کرده و در چشم بکشند قدرت بینایی را بسیار قوی می کند . نوشته اند هر گاه سر مار زهری را در روغن زیتون یا روغن کنجد بجوشانند ، سپس جوشیده را صاف کرده و در ظرف شیشه ای نگهدارند این روغن در معالجه جذام و معالجه زگیل بسیار مجرب است .
زهرابه یا صفرای مار که از کیسه صفرای او خارج می شود سمی بسیار کشنده است و چون مقداری از آن می تواند از راه پوست جذب شود استعمال آن در هر بیماری و به هر صورتی که باشد ممنوع است .
منبع :
ASANTEB.COM
//////////
THE MEDICINAL USE OF SNAKES IN CHINA
By Subhuti Dharmananda, Ph.D., Director, Institute for Traditional Medicine, Portland, Oregon
Among the earliest recorded use of snakes in Chinese medicine was the application of sloughed snake skin, described in the Shen Nong Ben Cao Jing (ca. 100 A.D.)  It was originally applied in the treatment of superficial diseases, including skin eruptions, eye infections or opacities, sore throat, and hemorrhoids.  The use of snake gallbladder is first recorded in Ming Yi Bie Lu (Transactions of Famous Physicians; compiled by Tao Hongjing, and written around 520 A.D.), which was an update of the Shen Nong herbal with double the number of ingredients.  In addition to the gallbladder, the skin (fanpi) and the meat of a pit viper (Agkistrodon halys; fanshe), were also described.  They were used to treat skin diseases, pain, and intestinal hemorrhage.
Other species of snakes were also mentioned in the medical literature: zaocys, the non-toxic black-striped snake (wushaoshe) was described in Yao Xing Ben Cao by Zhen Quan (ca. 600 A.D.), and the toxic white-patterned pit viper, agkistrodon (A. acutus, baihuashe or qishe) was described in Kai Bao Ben Cao by Mai Zhi in 973 A.D.  Among the earliest records of using snakes for food come from the Tang Dynasty (618–907 A.D.), including the meat of pythons and pit vipers.  It is likely that the more widespread use of snakes for food and medicine during the Tang period derived from the Indian culture.  The Tang Dynasty period is especially known for its willingness to accept foreign influences, including those from India and Arabia (in ancient Egypt and Mesopotamia, many animal substances were used as medicine).
There are at least three features of snakes that capture the attention of traditional healers: they have an incredible flexibility and speed, they shed their skin, and certain snakes are extremely poisonous when they bite. 
The flexibility of snakes has suggested that they might be helpful in the treatment of stiffness, for example, arthritis.  Two types of snakes, agkistrodon and zaocys, are currently used in several traditional and patent prescriptions for arthritis, and they are sometimes soaked in alcohol to make an extract for stiff joints.  The speed with which some snakes move indicated to traditional observers that, as medicines, their substance can move quickly around the body.  Snakes are said to treat “wind” syndromes, which likewise tend to move around quickly.  However, people are also cautioned not to consume snake wine when exposed to potentially pathologic wind, as the rapid movement of the snake medicine may aid the initial penetration of wind.
The fact that snakes shed their skin has suggested that they have a regenerative quality for treating chronic skin problems.  As a result, snake skin and whole snake are used in the treatment of skin diseases.  This application is similar to the use of sloughed cicada skin for treating skin ailments.  Acne, carbuncles, itching skin, and psoriasis are examples of conditions that may respond to snake skin.  Snake skin is also considered useful in reducing clouding (nebula) of the cornea, the “skin” of the eyes. 
Poisonous animals often cause paralysis when they bite and this is due to the presence of neurotoxins.  They are then used medically by oral administration (which greatly reduces the toxicity) for the treatment of convulsions (by inhibiting intense muscle contractions).  Also, some forms of paralysis are “tonic” in nature, that is, due to overcontraction of muscles, and in such cases the nerve toxins can overcome paralysis.  Agkistrodon (but not zaocys) is a poisonous snake used for epilepsy and paralysis.  Scorpions and millipedes (scolopendra) are used similarly.  Anti-convulsive activity is also ascribed to snake skin and cicada skin.
In the Ben Cao Gang Mu (1590 A.D.) by Li Shizhen, it was said that “Agkistrodon penetrates the bone to expel the pathogenic wind and alleviate convulsion and is the essential material for wind arthralgia, convulsion, scabies and malignant scabies—because it travels everywhere, outward to the skin and inward to the viscera.”  It was noted in Illustrated Materia Medica that “Agkistrodon has a quicker effect in treating wind syndrome than that of other snakes.”  Several records in Chinese medical books indicate that snake slough is useful for malignant sores, such as mammary abscess and tumor, boils, carbuncles, and furuncles.  The slough is usually roasted and then used both internally and topically.
Snake bile has long been valued as a tonic, characterized as such by its sweet aftertaste.  It is used to make a special health drink at snake restaurants (which are today still found in southern China, Hong Kong, and Taiwan).  The bile of a snake to be eaten is mixed with some rice wine and consumed before the meal as an invigorating beverage and appetite stimulant.  In the treatment of diseases, snake bile is used for whooping cough, rheumatic pain, high fever, infantile convulsion, hemiplegia, hemorrhoids, gum bleeding, and skin infections. 
One of the best known remedies using snake bile is San She Dan Chuan Bei Mu, or the mixture of three snake gallbladders plus the herb fritillaria (F. thunbergii).  It is made as a powder or a liquid; only the powder is imported to the West.  The three snake gallbladders are usually derived from agkistrodon and zaocys species, but there are numerous substitute species used in the marketplace.  In fact, a major active component—the bile acid known as taurocholic acid—was analyzed in the 16 species of snakes now traded commonly and in 8 samples of snake bile and fritillaria liquids.  The highest level of this component was in the bile from a species of Naja snake (a cobra), and the lowest was in zaocys; among the cough remedies, the cholic acid concentration varied from .025 to .069 mg/ml, which is nearly a three-fold range.  In the Chinese Pharmacopoeia, the official recipe for the mixture is 1 part snake bile added to 6 parts fritillaria powder (dry, and pulverize the mixture); the dosage is just 300–600 mg at a time, 2–3 times per day.  The antitussive action of bile from one snake tested, Hydrophis cyanocinctus (a sea snake), is one-ninth that of codeine when assayed in mice (adult human codeine dosage for treating cough is 20–30 mg).  Snake bile is collected in spring and summer when the content of solids is highest. Snake gallbladder is sometimes combined with pinellia or citrus to produce an antitussive and phlegm-resolving powder for treatment of acute bronchitis. 
The bile from two snakes, Naja naja (Indian cobra) and Ophiophagus hannah (king cobra) show 11 bands in thin layer chromatography (TLC), while the bile from most other snakes show only 8 of those bands, indicating unique medicinal ingredients in the cobra.  All the snakes contain cholic acid but not deoxycholic acid or lithocholic acid.  In the marketplace, snake gallbladders are sometimes substituted by those of geese, ducks, and chickens.  These gallbladders have a different form that can be easily distinguished by those who make the effort to do so; further, the TLC profile of the bile from these substitutes is entirely different from that of the snakes, and the bile from fowl do not produce the sweet aftertaste common to the snake bile. 
Snakes are also used in the treatment of cancer.  The small agkistrodon is a common ingredient in modern treatments, especially for leukemia.  A combination of Agkistrodon halys and Natrix trigrina (water snake), in the form of a powder (3–5 grams per day), is used as an adjunct to herbal decoctions and drugs to treat hepatoma.  Snake venom is also sometimes used as medicine; recent research has shown that snake venom may have value in treating cardiovascular diseases.  Blood pressure reducing and anticoagulant properties have been identified, and are especially prevalent in the vipers.
Most of the snakes are now raised, but the materials on the market place come from a variety of sources, including those collected in the wild.  Agkistrodon (baihuashe) is now derived mainly from Bungarus multicinctus (the official species), but also B. fasciatus (banded krait), Natrix annularis, Enhydris chinensis and E. plubea, and Dinodon rufozonatum. Zaocys is mainly derived from Z. dhumnades, but also from Dinodon rufozonatum, Elaphe carinata, E. rufodosata, and E. taeniura, Natrix annularis and N. stolata, Ptyas korros andP. mucosus.  Snake bile is obtained from sources such as Naja naja atra, Bungarus fasciatus, Elaphe radiata, Ptyas korros, and Zaocys dhumnades.
Because there are some snakes that are now endangered species, and because the snakes or their isolated bladders are not easily identified by officials, the U.S. Wildlife Department has restricted import of all snake medicinal materials unless the shipment is accompanied by a suitable certificate indicating the origins of the snakes.  Further, the FDA has restricted import of many liquid preparations, including the liquid forms of snake bile.
Unfortunately, the use of snake materials may be virtually eliminated in the West, because most Chinese suppliers are not otherwise compelled to spend time and effort certifying the origins of the materials.  The U.S. market for snake materials is very small.  In fact, aside from Chinese doctors working in the U.S. and prescribing the materials directly, ITM has been one of the only producers of formulas that utilize snake materials.  These formulas include a treatment for gallbladder disorders (San She Dan Tablets), for skin itching (Zaocys Tablets), for arthralgia and hypertension (Clerodendron Tablets), and for recovery from surgery (Recovery Pills); all together, only about 60 pounds of snake and 40 pounds of snake gallbladder are needed for a one year supply of these formulas.  China’s total production of snake for medicine is measured in tons.
One means of helping to preserve snakes is to use the snake materials in powder form rather than using them in decoctions.  The powdered snake is usually recommended in dosages that are about 1/3 to 1/6 that for decoction of the same materials (the Pharmacopoeia of China gives a dosage of agkistrodon for decoction at 3–9 grams, but for powder to be swallowed, only 1–1.5 grams), probably because decoction poorly extracts some active components and damages others.  Cold alcohol extraction is considered acceptable and allows use of small doses as well.
&&&&&&
اشترغاز. [ اُ ت ُ ] (ا مرکب ) بیخ درخت انجدان است و صمغ آنرا انگوزه خوانند و بعضی گویند گیاهی است که بیخ آنرا آچار سازند و معنی آن شو»الجمال است و عربان زنجبیل العجم خوانند. تب ربع را مفید باشد. (برهان ) (آنندراج ). مرکب از دو کلمه ٔ فارسی اُشتر و غاژ بمعنی خار. لاتین آن لکاکانت است . (دزی ج 1 ص 24). بیخ درخت انجدان است و صمغ آنرا انگوزه خوانند و بعضی گویند گیاهی است که بیخ آنرا آچارسازند و معنی آن شوکةالجمال است و عربان زنجبیل العجم خوانند. تب ربع را مفید باشد و در فرهنگی بجای زای هوز، رای قرشت هم بدیدن آمده ، اصح اول است . (هفت قلزم ). ریشه ٔ درخت انگدان است و صمغ هم دارد. در عربی زنجبیل العجم و شوکةالجمال گویند. اکثر در ولایت مرو پیدا میشود و خوبش در روم است . ریشه ٔ آنرا می جوشانند و به کاغذ و کرباس آهار میزنند. (از شعوری ج 1 ص 146). بیخ درخت انگدان است و صمغ آن انگوزه است . (جهانگیری ). بیخ درخت انجدان است . صمغ آنرا انگوزه گویند. بعضی گویند گیاهی است که بیخ آن را آچار سازند. (انجمن آرای ناصری ). نام گیاهی است که از بیخش آچار سازند. کذا فی شرفنامه ، اما در ادات بر این معنی با راء مهمله است . (مؤیدالفضلا). نام گیاهی است که از بیخ اوآچار سازند. (شرفنامه ٔ منیری ). تازه ٔ آنرا مانند کاهو در مصر و موصل میخورند. بیخ سپید انگذان . (منتهی الارب ). ریشه ٔ انجدان خراسانی . زنجبیل العجم . زنجبیل الفارسی . (منتهی الارب ). طرثوث . (مهذب الاسماء). شترغاز.(جهانگیری ). اشترخار. شوکةالجمال . راویز. شترخار. خارشتر. خاراشتر. صمغ آن اشق است که آنرا صمغ الزاق الذهب نیز نامند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). لحلاح . کنگراوتی . دوه دیکنی . بادآورد. (فرهنگ گیاهی ج 1 ص 257) : و فی مفازتهم [اهل مروالشاهجان ] یکون الاشترغازالذی یحمل الی سائرالدنیا. (صورةالاقالیم اصطخری ). واز وی [مرو] پنبه ٔ نیک و اشترغاز و فلاته و سرکه و آبکامه و جامه های قزین و ملحم خیزد. (حدود العالم ).
بسکه دادند مر ترا این قوم
بدل گاو و روغن اشترغاز.
سنائی .

ز حاسدان شتردل مدار مردی چشم
که نیشکر بنروید ز بیخ اشترغاز.
ظهیر.


شمائل تو چه ماند به خوی زشت عدو
کجاست نکهت صندل ببوی اشترغاز.
عماد.

معروف است و اصوب استعمال سرکه ٔ آن است در طبع قریب انجدان و از آن ردلی تر است . (از مقاله ٔ ثانیه ٔ کتاب دوم ابوعلی ص 159). در اخبار مرو آورده است که نام او در عربیت اصر (کذا) است و بدین میزان جز اسم مصدر سماع نیست و در کتاب ممالک آورده است که نبات او در ریگهای راه مرو بسیار باشد و از آنجا به اطراف برند و پوست او سیاه بود و پوست او بعرض ازو باز کرده شود و میان او سفید بود و چون مادبه (کذا) او پزند قوت او زیاد شود و بوی او ببوی انجدان ماند. جان گوید از جهت تجربه مقداری ازو برگرفتم مثل شیر از جرم او بیرون آمد و چون آن شیر بردست من رسید، آن موضع را ریش کرد و مدتی آن جراحت باقی بود و عرب او را محروث نیز گویند. ص اونی گوید جرم او بطی ءالهضمست و سرکه ٔ او معده را خالی کند و ازاخلاط غلیظه پاک سازد و اشتها آورد، طبیعت او گرم و خشک در سوم . (صیدنه ٔ ابوریحان نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). زنجبیل العجم خوانند و تعبیر اشترغاز شوک الجمال است و آن بیخ انجدان خراسانی است و آن نوعی از رافه است و انجدان در بیابان بروم و بلاد او خیزد و بهترین آن رومیست و صفت انجدان گفته شود و طبیعت آن اشترغاز گرم و خشک است در آخر درجه ٔ سیم . و یوحنا گوید گرم و خشک است در دویم درجه و مصلح وی سرکه بود، بعد از آنکه در سرکه پرورده باشند استعمال کنند و شیخ الرئیس گوید سرکه ٔ وی جهت معده نافع بود و قوت وی بدهد و اشتهاء بیاورد و هضم را قوت دهد و اشترغاز مسخن معده بود و رفع مضرت سموم بکند و تب ربع در عفونت بلغم سوخته بود. نافع بود بخاصیت و سرکه ٔ وی نزدیک بسرکه ٔ عنصل بدل آن انجدان است و فولس گوید جرم وی مغثی بود و مصلح وی شراب غوره و ابیاس بود. (اختیارات بدیعی ). صمغ آن حلتیت است و آن صمغ را بپارس انگزد گویند. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). معرب از اشترخار فارسی است ، نبات او شبیه به بادآورد و گلش زرد و سفید و خارهای او دراز و دانه کوچکتر از دانه ٔ بادآورد و بیخ اوشبیه به بیخ انجدان و بدبو و بدطعم و تند و با تلخی و مستعمل بیخ او است و گیاه تازه را مثل کاهو در موصل و مصر میخورند و گویند بیخ انجدان خراسان است و در سیم گرم و خشک و بهترین او بسرکه پرورده است ، مفتح معده و مدر بول و با قوه ٔ تریاقیه مسخن معده و مشهی و هاضم . و یک مثقال از جرم او جهت تب ربع که از ماده ٔ بلغمی باشد، نافع و طلاء او با سرکه جهت اورام بارده و تسکین دردها و سرکه ٔ او در قوه مثل سرکه ٔ عنصل و در افعال بهتر از جرم او و قدر شربت از سرکه ٔ او تا پنج مثقال و از جرم او تا دو درهم و مضر گرده و مغثی و مصلحش شربت غوره و ریباس و بدلش انجدان و عرق او جهت گرده و جگر و سپرز نافع و قدر شربتش تا سه وقیه است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و ابن البیطار آرد: کلمه ٔ فارسی است که توجیه آن شوک الجمال است . دیسقوریدوس در سوم گوید گاهی بر ریشه ٔ گیاهی اطلاق شود که در بلادی بنام لینوی میروید و شبیه به ریشه ٔ انجدان است ولی از آن باریکتر است و گیاهی زبانگز و نرم است و صمغی ندارد و خاصیت آن همان است که سلیقوی دارد یعنی درخت انجدان . ابن عبدون گوید: بیخ گیاهی است که بخراسان روید. آنرا با گوشت بعنوان ادویه می پزند و قوّت آن قوّت انجدان است . مسیح گوید: قوّت آن در درجه ٔ سوم حرارت و یبوست است و دارای منافع انجدان است . ابن ماسویه گوید: اشترغاز از انجدان گرم تر و خش»تر است . در معده بطی ٔتر است و غذا را از بیخ انجدان کمتر گوارد.و بیخ انجدان تندتر از آن است و خاصیت آن این است که مقدار بیشتری صرف شود. گزش آن موجب قی گردد. و سزاست که سرکه ٔ آنرا بخورند و خود آنرا بکار نبرند. بصری گوید: خاصیت آن این است که تب ربع پدیدآمده از عفونت بلغم را سود بخشد و قوّت و فعل آن همانند قوّت و فعل انجدان است . رازی گوید: اشترغاز سرکه شده خالی ازگرمی و سخونت نیست هرچند کهنه و نیکو شده باشد. و آن قی آور است و اشتهای طعام را برمی انگیزد و آنرا می گشاید. دیگری گوید: غذائی که با سرکه ٔ آن درآمیخته شود، زود هضم میشود و اشتها می آورد.
رازی در جای دیگر گوید: اشترغاز را که سرکه کنند، گرمی تولید میکند و به هضم غذا سود می بخشد. ابن رضوان در حانوت الطبیب گوید: اشترغاز معده را گرم کند و رطوبات را بزداید و بدین سبب به هضم غذا سودمند است . و مضار سموم را دفع کند و هر گاه از آن سرکه سازند، سرکه ٔ آن در خاصیت همانند سرکه ٔ پیاز است . ابن سینا گوید: سرکه ٔ اشترغاز برای معده سودمند است موجب پاکی و تقویت آن میشود. (از مفردات ابن البیطار). اشترغاز، فارسی است و به مریر معروف است و در مصر آنرا لحلاح نامند و دراز آن به «شارب عنتر» معروف است که ردی است و فرق میان اشترغاز و بادآورد این است که دانه ٔ اشترغاز کوچکتر است و در نزد ما به عصیفیرة معروف است . آنرا تازه مانند خس میخورند و گلش زرد و سفید است و دارای خارهای درازی است . طعم آن تلخ و قبض است و بهترین آن را از برموده میگیرند. در دوم گرم و در اول رطب و به قولی یابس است . مفتح سدد و نافع سموم و مفاصل و یرقان و اسهال مراری و خلفه است ، طلاء سرکه ٔ آن محلل اورام و مدر بول است ، ولی برای کلیه زیان دارد و مصلح آن عسل است و در فارس از آن سرکه سازند و سرکه ٔ آنرا در بیماریهائی که یاد کردیم ، بکار برند و سرکه ٔ آن از خود دارو بهتر است و آب مستقطر آن برای کبد و کلیه و سپرز سودمند است . و شربت آن بمقدار پنج اوقیه وآب آن سه اوقیه است و بدل آن سکبینج است . (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 48).
////////////
بادآورد. [ و ] (ا مرکب ) بمعنی بادآورد است که بوته ٔ خار شوکةالبیضاء باشد. (برهان ). نام بوته ٔ خاریست سفید و دراز بقدر یک ذرع در نهایت خفت و سبکی که بیشتر در زمین ریگ بوم و دامن کوهها روییده و خارش انبوه شود و گل آن بنفش و سرخ و سفید هم میباشد و تخمش بخسک میماند و بعربی شوکةالبیضاء خوانند. (برهان : بادآور). و رجوع به غیاث و آنندراج و جهانگیری شود. گیاهی است که بتازی شوکةالبیضاء خوانند، بواسطه ٔ سبکی آنرا بادآورد گویند. (فرهنگ سروری ). خاریست که بوته ٔ آن در زمین ریگ و دامن کوهها بیشتر بود و ساقش بسطبری انگشت و قد آن بمقدار یک گز بود، اول که برگ بیرون آورد چون گیاهی باشد و در آخر خار گردد و خارش انبوه و دراز و سفید باشد و گل او بنفش و سرخ و سفید. منجیک گوید :
گر بگرد گنج بادآورد گردم فی المثل
آن ز بختم خار بادآورد گردد درزمان .
(از فرهنگ رشیدی ).
گیاهی است داروئی از تیره ٔ سینانتره و از جنس کنگر و خاردار و قمه ٔ آن سفید و بتازی شوکةالبیضاء و بادآور نیز گویند. (ناظم الاطباء). مانند خسک است و خارش از خسک درازتر است . (نزهةالقلوب ). سفیدخار. سپیدخار. اسفیدخار. اسپیدخار. خنگ بید. کنگر سفید. اشترگیاه . سزد. جاورد. گوالفت . حباورد. رأس القنفذ. اقنثالوقی . اقنتالوقی . اقنیتون . خسک . شوک الدواب . خارخسک . حسک . شویکه . شوکة. خرشف . حکه . شوکةالمبارکه .رأس الشیخ . باذآور. رجوع به ذخیره ٔ خوارزمشاهی و قانون ابوعلی سینا چ طهران ص 237 و الفاظ الادویه و تحفه ٔ حکیم مؤمن شود. (فرهنگ فرانسه بفارسی نفیسی ، ذیل ). و رجوع به اشترغاز شود. مؤلف اختیارات بدیعی آرد:بادآورد را شوکةالبیضاء گویند و نبات وی در زمین ریگ ، دامن کوهها بیشتر روید و ساق وی بستبری انگشت بودو قد آن مقدار یک گز باشد و کمتر باشد و بیشتر در روی زمین پهن باشد، رنگ وی بسپیدی زند و گل وی بنفش وسفید رنگ بود و سرخ و سفید نیز بود و تخم وی مانند تخم خسک دانه بود و نبات وی خارناک بود خارهای دراز وسفید و بهترین وی آنست که ورق وی سفید بود و تازه وطبیعت آن گرم و خشک در درجه ٔ اول و گویند سرد است در اول و بیخ وی سرد و خشک است و منفعت وی آنست که مسهل بلغم لزج بود و در وی قوه ٔ محلل و مفتح هست خاصه تخم وی و نافع بود جهت اورام بلغمی و نفث دم و تبهاءبلغمی کهن و ضعف درد دندان چون بطیخ آن مضمضه کنند و گزندگی جانوران و عقرب چون بر وی ضماد کنند نافع بود و دیسوقوریدوس گوید: بیخ وی چون بجوشانند جهت نفث دم و درد معده و اسهال کهن نافع بود و بول براند و بر اورام بلغمی ضماد کنند نافع بود و اگر تخم وی بیاشامند کزاز را نافع بود و گزندگی جانوران ، و اگر دأالثعلب به بیخ آن حک کنند بغایت سودمند بود و مجرب وشربتی از وی یک درم و نیم بود اما مضر بود بشش و مصلح وی افسنتین بود و شیخ الرئیس گوید بدل وی در تبهای بلغمی شاه ترج بود، روستائیان شیراز آنرا بدرود خوانند. (اختیارات بدیعی ).
ابوریحان بیرونی آرد: او را بلغت رومی لوفیلقی خوانند و بسریانی ساناحور گویند و بعربی شکاعی گویند و بپارسی بادآورد و این نوع دلیل کند بر اینکه این دارو بوزن سبک بود و شاخهای بادآورد بیکدیگر نزدیک باشد. و رای گوید: شکاعا را در بادیه دیدم و او ازانواع ترهائیست که بیخ او در تابستان خشک نشود. و جان گوید: بعضی از اطبا بادآورد را نوعی دیگر اعتقاد کرده اند و رای ، شکاعی ، و رازی گوید: بادآورد خاریست که بخسک مشابهت دارد و رنگ او سفید باشد و خار او کمتر باشد از خارخسک ، و ابوالمعاذ و ابوالخیر گویند: بادآورد خاریست که رنگ او سفید است و بتازی او را شکاع گویند و در سیستان او را جولاه کش گویند و ترنگبین بر وی فرودآید، و جان گوید: گمان من آنست که ابومعاذ درین که گوید ترنگبین بر شکاعی فرودآید صادق نیست زیرا که ترنگبین بر خاری فرودآید که او را بلغت عرب حاج گویند و میان حاج و شکاعی مباینت است و بعضی از اطبا گویند: بادآورد بیونانی تعریفی کرده اند که معنی اوبپارسی خارسفید است و منبت او در کوهها و غارها باشد و خار او بخارخسک مشابهت دارد جز آنکه رنگ خسک سفید نیست و خار بادآورد کمتر باشد از خارخسک و برگ او ببرگ حماما ماند، جز آنکه برگ بادآورد تنک تر باشد و برگ او را مویکها باشد چنانکه بر برگ خس الحمار و ساق او باندازه ٔ دکر (کذا) ببالد و ساق او میان تهی باشدو سطبری او بمقدار انگشت بود بر طرف او و خاری باشددراز چنانکه بر معصفر دشتی و شکوفه های او بنفشجی باشد. بعضی گفته اند این صفات نباتیست که بعربی او را هیشر گویند صفت او گرمست در اول خشک است در سوم سودمند بود مر تبهای کهنه را و معده را تقویت کند و سده هابگشاید و خون آمدن از معده دفع کند و بطیخ او مضمضه کردن درد دندان را سودمند بود و چون بخایند و بر موضع لسع عقرب طلا کنند نافع بود و بدل او در دفع تبهای بلغمی کهنه شاهتره بود. (ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ). و رجوع به بحر الجواهر و مفردات ابن البیطار و تذکره ٔ داود ضریر انطاکی شود.
///////////
بادآورد

شوکة البیضا گویند و نبات وی در کوهها و زمینهای ریک‌بوم روید و ساق وی به ستبری انگشت نر بود و زیاده‌تر و قد آن مقدار یک گز باشد و کوتاهتر نیز باشد و رنگ وی بسفیدی زند و گل وی بنفش‌رنگ بود و تخم وی مانند خسکدانه بود خارناک بود و بهترین آنست که ورق وی سفید بود تازه و طبیعت وی گرم و خشک است در اول و سرد است در اول و بیخ وی سرد و خشک است و مسهل بلغم لزج بود و در وی قوت مفتح و محلل هست خاصه تخم وی و نافع بود جهت اورام بلغمی و تشنج و نفث دم و تبهای بلغمی کهن و ضعف معده و درد دندان چون به طبیخ آن مضمضه کنند گزندگی جانوران و عقرب چون بر وی ضماد کنند نافع بود و گویند چون بیخ وی بجوشانند جهت نفث دم و درد معده و اسهال کهن نافع بود و بول براند و بر اورام بلغمی ضماد کنند نافع بود و چون تخم وی بیاشامند کزاز را نافع بود و بیخ وی خشک کرده داء الثعلب را سود دارد و مجرب است شربتی از وی یک درم و نیم بود اما مضر بود به شش و مصلح وی افسنتین بود و شیخ الرئیس گوید بدل وی در تبهای بلغمی شاهترج بود
______________________________
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد: بادآورد لغت فارسی است و کنکر سفید نیز نامند و بعربی شوکة البیضا و برومی لوفینینیقی و بسریانی ساناحور و مؤلف جامع تمیمی آن را عصفر بری می‌داند و بهندی گویند جواسا است
لاتین‌CARDANUS BENSDICTUS فرانسه‌CHARDON BENIT انگلیسی‌BLESSEA
اختیارات بدیعی، ص: 52
//////////////
اشترغار
بضم همزه و سکون شین معجمه و ضم تای مثناه فوقانیه و سکون رای مهمله و فتح غین معجمه و الف و رای مهمله و صاحب برهان قاطع بزای هوز در آخر قید نموده معرب اشترخار است و تاویل آن بفارسی شوک الجمال است و عربان زنجبیل العجم و زنجبیل الفارس خوانند و محروث نیز و بیونانی فرافیون و آثاریون بثای مثلثه نیز و اهل مصر لحاح و بهندی اونت کتاره نامند
ماهیت آن
نباتی است شبیه بباد آورد و کل آن زرد و سفید و خارهای
١٣دراز و دانۀ آن کوچکتر از دانۀ باد آورد و بیخ آن شبیه به بیخ انجدان و غیر آنست و از ان باریکتر و بی صمغ و بدبو و بدطعم و تند و تلخ و فعل او قریب بفعل انجدان و مترجم کتاب ابو ریحان کوید که نبات شیردار است از جهت تجربه مقدار از ان را برکرفتم چون شیر از جرم آن پدید آمد و بدست من رسید آن موضع را ریش کرد و مدتی آن جراحت باقی بود منبت آن خراسان و ریکستان مرو و تحجوان و جبال موصل و بغداد و آذربیجان و بهترین آن خراسانی و اجود و مختار آن سفید سبک خالص خالی از زردی و سیاهی قلیل المراره و متعدل الجرم کم کره مصمت با اندک حرافت و بشاعت آنست و مغشوش به بیخ انجدان و غیر آن می نمایند و اهل خراسان با کوشت طبخ نمایند و شیخ داؤد کفته دو قسم می باشد طویل و غیر طویل طویل آن معروف بشارب عنبر است و این ردی است و فرق میان آن و میان باد آورد آنست که تخم آن کوچک مشهور نزد ما عصیفریه و کیاه تر و تازۀ آن را مانند کاهو در موصل می خورند و تخم بادآورد زرد و سفید و خارهای کیاه آن طولانی و درین تلخی و قبض می باشد و بهترین آنست که از برمودا می آورند و کویند بیخ انجدان خراسانی است و اصلی ندارد و مخلل بیخ آن یعنی بسرکه پروردۀ آن بهتر از غیر مخلل آنست و سرکه آن بهتر است از جرم آن
ص: 2
طبیعت آن
در سوم کرم و خشک و مسیح در دوم کفته
افعال و خواص و منافع آن
مفتح سدها و مسخن معده و مشهی و هاضم طعام و منبه آن و مدر بول و دافع یرقان و اسهال مراری و خلفه و با قوت تریاقیت خصوص خل آن و آشامیدن یک مثقال از جرم آن جهت تپ ربع عفونی و یا بلغم عفن مخلوط بسودا و مهیج شهوت طعام و هضم آن و جلای رطوبات معده و تقویت آن و دفع یرقان و اسهال مراری و خلفه و ضرر سموم بارده و وجع مفاصل نافع و طلای جرم آن با سرکه جهت اورام بارده و تسکین دردها و دفع سموم و سرکۀ آن در قوت مانند سرکۀ عنصل و در افعال مذکوره بنهایت بهتر از جرم آن مقدار شربت از سرکۀ آن تا پنج مثقال و از جرم آن تا دو درهم مضر دماغ و کرده مغثی و مقئ و لاذع و بطئ الهضم و جشا و رائحۀ آن مدتی می ماند که بسبب دیری هضم آن بلکه بسبب شدت نفوذ و غوص و بقای آن در جرم معده مصلح آن شربت غوره و ریباس بدل آن انجدان و عرق آن جهت کرده و جکر و سپرز نافع و قدر شربت آن تا سه اوقیه است و صنعت خل و سکنجبین و عرق آن در قرابادین ذکر یافت.
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
اشترغار

زنجبیل عجم بود و در تفسیر اشترغار گفته‌اند که شوک الجمال است و آن بیخ انجدان خراسانی بود و آن نوعی از انجد است و انجدان از بیابان مرو و از بلاد روم خیزد و بهترین آن رومی است و صفت انجدان گفته شود و طبیعت اشترغار گرم و خشک است در آخر درجه سیم و یوحنا گوید گرم و خشک است در دوم و مصلح وی سرکه بود بعد از آنکه در سرکه پرورده باشند استعمال کنند و شیخ الرئیس گوید سرکه وی جهت معده نافع بود و قوت بدهد و اشتها بیاورد و هضم را قوت دهد و مسخن معده بود و دفع مضرت سموم بکند و تب ربع که از عفونت بلغم سوخته بود نافع بود بخاصیت و سرکه وی نزدیک باشد بسرکه عنصل و بدل وی انجدان است و فولس گوید جرم وی مغثی بود و مصلح وی شراب غوره و ریباس بود
صاحب مخزن الادویه می‌گوید: اشترغار بضم همزه و ضم تا معرب اشترخار است و عربان زنجبیل العجم و زنجبیل الفارس خوانند و محروث نیز و بیونانی نرافیون و اثاریون نیز و اهل مصر لحاح و بهندی اونت کتاره نامند و آن نباتیست شبیه به بادآورد و گل آن زرد و سفید و دانه آن کوچکتر از دانه بادآورد و بیخ آن شبیه به بیخ انجدان‌
اختیارات بدیعی
////////////
اشترخار

نام فارسی:
نام عربی:
نام انگلیسی : Blessed thistle
نام محلیدر برخی مناطق آن را «خارشتر» نیز می‌نامند زیرا از علوفه شتران است.
نام فرانسوی: Chardon bénit
نام علمی: Cnicus benedictus L.
نام در کتب طب سنّتی: «اشترغار» و «شوکۀ المبارکه» و ریشۀ آن «زنجبیل العجم» و «زنجبیل الفارس» (چون شبیه گیاه «بادآورد» است، در برخی کتب آن را به نام «بادآورد» ذکر می‌کنند.)
مترادف:
خانوادهخانوادۀ Compositae، تیرۀ فرعی Tubuliflorae
جنس:
مشخصات و ویژگی ها
اشترخار گیاهی است علفی، یکساله که ارتفاع آن 80 ـ 30 سانتی‌متر و ساقه آن راست و به شکل منشور چند وجهی زاویه‌دار و پوشیده از کرک پشمی است. برگ‌های آن درشت، دندانه‌دار با دندانه‌های نامنظم که منتهی به خارهای کوتاه و تیز می‌شوند، متناوب دارای رگبرگ سفید، پهنۀ برگ پوشیده از کرک سفید به‌طوری‌که رنگ برگ سفید به‌نظر می‌رسد. برگ‌ها بدون دمبرگ به ساقه چسبیده‌اند. گل‌ها به شکل گروهی از گل‌های کوچک زرد که اطراف آنها را کرک‌های ابریشمی فراگرفته در انتهای ساقه در وسط برگ‌ها در ماه‌های اواخر بهار و اوایل تابستان ظاهر می‌شوند. میوۀ آن حنایی و مخطط است. تمام اعضای این گیاه تلخ و کمی تند و بدبو می‌باشد ولی پس از خشک شدن بوی نامطبوع آن تا حدود زیادی مرتفع می‌شود. ریشۀ گیاه شبیه ریشۀ گیاه مولد انغوزه یا انجدان است و تلخ و تند می‌باشد. در مصارف طب سنتی معمولاً از برگ‌ها و شاخه‌ها و ساقه برگدار آن استفاده می‌شود ولی از ریشۀ آن نیز در موارد زیادی به‌عنوان دارو استفاده می‌نمایند و چون تند است، آن را «زنجبیل العجم» می‌نامند. چند گیاه دیگر در بلوچستان و کویر مرکزی ایران می‌رویند که آنها نیز خاردار و کوچک و از علوفۀ شتر می‌باشند و به آنها نیز شترخار می‌گویند. این گیاهان از خانوادۀ اسفند Zygophyllaceae می‌باشد و در زیر به‌طور مختصر سه گونه که دارای خواص دارویی هستند، ذکر می‌شود: 1.‌ گونه Fagonia cretica L.. گیاهی است چندساله با شاخه‌های سبز خوابیده و خارهای کوچک. برگ‌های آن دارای 3 برگچه خطی کمی دراز و نوک‌تیز است و برگچۀ وسطی کمی درازتر می‌باشد. گل‌های آن ارغوانی است. در زیارت با نام‌های محلی «دوهولاکْ»، «کارکاوگْ» و «کاراکوکْ» شناخته می‌شود. 2. گونه خاردار Fagonia Arabica L. و مترادف آن F.cretica var Arabica T.Anders. گیاهی است چندساله، خاردار، با ساقه‌های چوبی، سفت و افراشته. در بلوچستان با نام‌های محلی «کارکاوا»، «کاندیرو» و «داماترو» شناخته می‌شود. 3. Fagonia bruguieri DC.. گیاهی است چندساله با ساقه‌های چوبی، کوتاه و خاردار. خارهای آن درازتر از گونه‌های قبلی است. برگ‌های پایین آن دارای 3 برگچه و سایر برگ‌ها دارای 1 برگچه هستند. گل‌های آن به رنگ قرمز روشن است.
//////////////
خار مقدس (نام علمی: Cnicus benedictus) یکی از گیاهان تیرهٔ گل‌ستاره‌ای‌ها (Asteraceae)، راستهٔ گل مینا (Asterales) است که در نواحی مدیترانه‌ای و از جمله ایران می‌روید.

خار مقدس در ایران از جمله در بلندی‌های بالای ۲۵۰۰ متر در استان کهگیلویه و بویراحمد می‌روید.

رویش[ویرایش]
گیاهی یک ساله است که بلندای آن تا ۶۰ سانتی‌متر می‌رسد. دارای برگ‌های پرزدار بوده که عموماً طولی نزدیک به ۳۰ سانتی‌متر و عرض ۸ سانتی‌متر دارند. گل‌های آن زردرنگ می‌باشد.

منابع[ویرایش]
http://en.wikipedia.org/wiki/Cnicus_benedictus

[نمایش] ن ب و
گیاهان دارویی و ادویه‌جات
///////////
القنطريون المبارك واسمه العلمي (باللاتينية: Centaurea benedicta) نوع نباتي ينتمي إلى جنس القنطريون من الفصيلة النجمية.[1]
من أسمائه: بلوطي، قنطريون مبارك، شوك مبارك، مويه.
الموئل والانتشار[عدل]
موطنه بلاد الشام والمغرب العربي وكثير من مناطق أوروبا.[2]
مرادفات للاسم العلمي[عدل]
(باللاتينية: Cnicus benedictus L.)
(باللاتينية: Carbenia benedicta (L.) Arcang.)
(باللاتينية: Benedicta officinalis Bernh.)
(باللاتينية: Calcitrapa benedicta (L.) Sweet)
(باللاتينية: Calcitrapa lanuginosa Lam.)
(باللاتينية: Carbeni benedicta (L.) Arcang.)
(باللاتينية: Carbeni benedicta (L.) Adans.)
(باللاتينية: Cardosanctus officinalis Bubani)
(باللاتينية: Carduus benedictus Auct. ex Steud.)
(باللاتينية: Carduus benedictus (L.) Garsault)
(باللاتينية: Centaurea centriflora Friv. ex Gugler)
(باللاتينية: Centaurea pseudobenedicta (Asch.) E.H.L.Krause)
(باللاتينية: Cirsium horridum (Adams) Petr.)
(باللاتينية: Cnicus benedictus L.)
(باللاتينية: Cnicus benedictus var. benedictus)
(باللاتينية: Cnicus benedictus var. microcephalus (K.Koch) Boiss.)
(باللاتينية: Cnicus kotschyi Sch.Bip.)
(باللاتينية: Cnicus microcephalus Boiss.)
(باللاتينية: Cnicus pseudo-benedictus hort.dorpat. ex Asch.)
(باللاتينية: Cnicus bulgaricus Panov)
(باللاتينية: Epitrachys microcephala K.Koch)
المصادر[عدل]
^ موقع لائحة النباتات.القنطريون المبارك (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 15 أيلول 2014.
^ قاعدة البيانات الأوروبية-المتوسطية للنباتات. خريطة انتشار القنطريون المبارك (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 15 أيلول 2014.
///////////////
به آذری:
Adi lopatikan (lat. Cnicus benedictus)[1] - lopatikan cinsinə aid bitki növü.[2]
////////////
Cnicus
From Wikipedia, the free encyclopedia
"Blessed thistle" redirects here. For "blessed milk thistle", see Silybum marianum.
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/9/99/Question_book-new.svg/50px-Question_book-new.svg.png
This article needs additional citations for verification. Please help improve this article by adding citations to reliable sources. Unsourced material may be challenged and removed. (May 2010) (Learn how and when to remove this template message)

Cnicus benedictus
Cnicus benedictus flor.jpg
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Subfamily:
Tribe:
Genus:
Cnicus
L.
Species:
C. benedictus
Cnicus benedictus
L.
Cnicus microcephalus Boiss.
Cnicus pseudo-benedictusAsch.
Epitrachys microcephalaK.Koch
Cnicus benedictus (St. Benedict's thistleblessed thistleholy thistle orspotted thistle), is a thistle-like plant in the family Asteraceae, native to theMediterranean region, from Portugal north to southern France and east to Iran. It is known in other parts of the world, including parts of North America, as anintroduced species and often a noxious weed. It is the sole species in themonotypic genus Cnicus. Largely reclassified to CirsiumCarduusCentaurea
Contents
  [show
Growth[edit]
It is an annual plant growing to 60 cm tall, with leathery, hairy leaves up to 30 cm long and 8 cm broad, with small spines on the margins. The flowers are yellow, produced in a dense flowerhead (capitulum) 3–4 cm diameter, surrounded by numerous spiny basal bracts.
The related genus Notobasis is included in Cnicus by some botanists; it differs in slender, much spinier leaves, and purple flowers.
Medicinal uses[edit]
It has sometimes been used as a galactogogue to promote lactation.[2] The crude extracts contain about 0.2% cnicin. It is also a component in some bittersformulas.[3]
The roots of the blessed thistle is used by Algerian locals to heal burns and wounds. When root powder mixture was added to rat wounds during a study, the powder proved more effective in healing the wounds than in natural time.[4]
Edibility[edit]
These thistles are not considered edible, unlike CirsiumArctium and Onopordumspecies; the leaves are considered unpalatable if not bitter.
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/0/09/Centaurea_benedicta_-_K%C3%B6hler%E2%80%93s_Medizinal-Pflanzen-043.jpg/220px-Centaurea_benedicta_-_K%C3%B6hler%E2%80%93s_Medizinal-Pflanzen-043.jpg
19th century illustration
References[edit]
Jump up^ Newman, Jack. "Herbs for Increasing Milk Supply". Canadian Breastfeeding Foundation. Retrieved 2010-05-16.
Jump up^ Sahan, Yasemin; Dulger, Dilek. "Antioxidant properties and their bioaccessibility of Blessed Thistle under different processed treatments". The FASEB Journal 27 (April 2013): 1065.23.
External links[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/30px-Commons-logo.svg.png
Wikimedia Commons has media related to Cnicus benedictus.
Spotted thistle entry in the public domain NCI Dictionary of Cancer Terms
studies of roots of Cnicus benedictus L.