اسفندان . [ اِ ف َ ] (اِ) شجرالاسفندان تخم آن حُرف* است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). اسپندان . رجوع به حُرف و حب الرشاد و اسفندان گرد شود.
* حرف . [ ح ُ رُ / ح ُ / ح ِ ] (ع اِ) حب الرشاد**. تخم سپندان . سپندان . (منتهی الارب ). ترتیزک . تره تندک . شب خیزک . شاهی . حرف ابیض . سفیداسفند. خردل سفید. خردل فارسی . خردل . سفندان تیز. تیز خردل . تخم ترتیزک . گنده . و بهندی ، هالون . (غیاث ). ثفاء.مقلیاثا. دفع مضرتش را با سپیدباها و حلوا و شیرینی خورند تا زیان ندارد. (نوروزنامه ). حسین خلف گوید: بضم اول و ثانی و سکون فا بلغت رومی سپندان باشد که تخم تره تیزک است و به عربی حب الرشاد گویند. اگر قدری از آن دود کنند گزندگان بگریزند و بعضی گفته اند عربی است . و صاحب ذخیره گوید: حرف تخم سپندان است ، و تخم سپندان چند نوع است بعضی خرد است آنرا حرف گویند واندر خوردنیهای گرم بیشتر بکار دارند، و بعضی سپید است و گرد و آنرا خردل گویند و اندر طلی ها بیشتر بکار دارند، و بعضی دراز است بر شکل شاه اسفرم و آنرا حب الرشاد گویند. و در جای دیگر گوید: هر روز یک درمسنگ تخم سفندان که به تازی الحرف گویند... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و در موضع دیگر گوید: حرف تخم اسفندان است .(ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). در ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان آمده است : لیث گوید: حرف دانه ای است بمقدار خردلی ... اهل عراق حب الرشاد گویند و در تفأل لفظ حرف نیکو ندارند به آن معنی که گویند در اول او حرف حاست و این حرمان اقتضا کند و در منقول آورده که حب الرشاد را به یونانی کردامی نا (کردامن )گویند. جالینوس و ارباسیوس گویند... ابوعبید گوید: حرف را ثفاء گویند، و هر دانه که به حرف ماند آنرا نیز ثفاء گویند. و ابن الاعرابی گوید: ثفاء حرف را گویند و لیث گوید: ثفاء بلغت اقصی بلاد شام خردل را گویند، و هم او گوید: خردل را که نانخورش سازند ثفاء گویند، و اهل ماوراءالنهر سپندان و تره تیزک گویند... ارجانی گوید: گرم و خشک است در دویم ، جگر و معده را گرم کند و اخلاط غلیظ را قطع کند و طبع را نرم گرداند و کرم شکم بکشد و شهوت باه زیادت کند و شش پاک کند و عسرالنفس را مفید باشد... و ورم سپرز را زایل سازد و اسقاط جنین کند، و اگر بکوبند و به آب گرم بخورند شکم براند، و چون بریان کنند قابض بود و بواسیر را سوددارد - انتهی . داود ضریر گوید: حرف نبطی بالعربیة السفاة و بالبربریة بلاشقین و هو حب الرشاد، بری شدیدالحرافة مشرف الاوراق الی الاستدارة و بستانی دونه فی ذلک ، یدرک اواخر الربیع و هو حار یابس فی آخر الثالثة وبقلته فی الثانیة یقارب الحرمل فی افعاله و یستأصل الباردین و سائر الرطوبات ، و یحل عسرالنفس و القولنج و الیرقان و السدد و الحصی شرباً و یزیل الصداع و ان ازمن و الوضح و کذا البرص و الدیدان و القروح السائلة و العقد البلغمیة و اوجاع الظهر و عرق النسا و الورک و یسقط الاجنة و یدرک الطمث شرباً و طلاءً خصوصاًبالزفت فی الصداع و دم الخطاطیف فی الوضح و هو یقاوم السموم و یزیل السعال البلغی سقاءً بالماء الحار، ویمنع تساقط الشعر نطولاً و شرباً و البرص بلبن الماعز الی عشرة ایام کل یوم ثلاثة دراهم مع الامساک عن الطعام غالب النهار. و یزیل الاثار و یلین و یفجر الدبیلات بالصابون و العسل و بالنیمبرشت یهیج الباه و یصلح الصدر و یجبر الکسر، و هو یضر المعدة و یحرق البول ویصلحه السکر. و شربته الی ثلاثة و بدله الخردل . و المقلیاسا بالسریانیة، ما قلی من بزره . یستعمل لقطع الاسهال و الزحیر . حکیم مؤمن گوید: حرف اسم نبطی حب الرشاد و نبات اوست و از جنس ترتیزک و بری و بستانی میباشد، و رشاد قسم بستانی ومأکول است و در جرجیر صفت او مذکور شد، و تخمش اشقر و باطول و برگش مایل به تدویر و باتشریف ، و نبات او در دوم گرم و خشک و ملطف و کشنده ٔ کرم معده و حب القرع و محلل ریاح و مقطع بلغم ، و خشک او قریب الفعل باتخم او، و مضر معده و مثانه و مورث تقطیرالبول ، و مصلحش کاسنی و سرکه است . و بری او شدیدالحرافه و شبیه به بستانی و از آن بزرگتر و قوی تر از آن در افعال وبه دستور تخم او نسبت به بستانی اقوی . و مستعمل بستانی اوست ، و تخم بستانی در سیم گرم و خشک و بغایت محرک باه و مدر بول و محلل ورم سپرز و قاتل جنین و اقسام کرم و مقوی ذهن و تریاق هوام و مخرج فضول سینه . وبجهت انحدار بلغم خام بطرف مثانه و رفع استرخاء بدن و اخراج مواد فاسده و رفع سیلان چرک امعا و معده و تقویت اشتها و استیصال سودا و رطوبات غلیظه و تفتیح سدد، و با آب جهت قولنج و با عسل جهت سرفه و درد پهلوکه از خلط غلیظ باشد و با زرده ٔ تخم نیم برشت و عسل جهت شکاف عضل سینه و تقیه ٔ موادی که بسبب صدمه به سینه ریخته باشد و بوداده ٔ او به غایت قابض و جهت سحج و اسهال بلغمی نافع و مضر گرده و معده و مصلحش شکر وخیار و بدلش خردل و تخم ترتیزک و قدر شربتش تا چهارمثقال و با تخم نیم برشت بغایت مبهی و مصلح سینه و جابر شکستگی اعضا، و با شیر بز بقدر دو درهم تا ده یوم جهت ازاله ٔ برص بغایت مؤثر است بشرط نهایت امساک از اطعمه . و نطول و شرب او جهت منع ریختن موی ، و ضماد او مسکن درد گزیدن عقرب ، و با عسل جهت ورم سپرز و جرب متقرح و قروح شهدیه ٔ سر و قوبا و نار فارسی و ریختن موی ، و با سویق و سرکه جهت عرق النسا و اورام حاره و با آب و نمک جهت نضج دمل و با سرکه جهت بهق و برص سفید و با خون خطاف جهت رنگ کردن وضح که هرگز زایل نشود، و با زفت جهت دردسر کهنه ، و با غار جهت درد اسافل و کمرگاه ، و با صابون و عسل جهت نمش مجرب ، و درانفجار دبیله مؤثر است . و نطول طبیخ او جهت پاک کردن چرک تحت موی و رفع رطوبات لزجه مفید. و صاحب اختیارات گوید: حب الرشاد گویند و بسریانی مقلیثا و بعربی ثفاء و در پارسی تخم سپندان گویند. تره تیزک و شب خیزک نیز گویند، و بیونانی قردامومن (کردامن ) خوانند و حرف ابیض و اسفند سفید و خردل اسفید خوانند. و حرف بابکی و بذر بلاسقیس (بلاشقین ) خوانند و حرف دو نوع است یک نوع ورق آن باسفاناج و یک نوع سرخ رنگ بود و آن را اسفند سپید و خردل سپید و حرف سپید گویند. و حرارت وی کمتر از حرارت سرخ بود. و بهترین وی فربه بود. وطبیعت حرف گرم و خشک بود در سیم ، و گویند در اول درجه ٔ چهارم منضج و محلل بود و موی ریزه نگاه دارد، و خوردن و طلا کردن یا به آب سرشتن ورم بلغمی و دملها را نافع بود، و جهت ربو و غلیظی سپرز خوردن و ضماد کردن و جهت عرق النسا خوردن و با عسل طلا کردن ، و ریشی که آنرا شهدیه گویند و استرخاء جمیع اعضا را نافع بود. و بچه بکشد و بیندازد آشامیدن و به خود برگرفتن ، وچون دود کنند گزندگان بگریزند. و جرب ریش شده و قوبا با آب نمک مالیدن نافع بود. و چون پنج درم سحق کنند و به آب گرم بیاشامند طبیعت براند و قولنج بگشاید و حب القرع بیرون آورد و باد که در روده بود بشکند و بریان کرده شکم ببندد و زحیر را نافع بود خاصه سحق ناکرده و سردی گرده را نافع بود. و بریان ناکرده شکم براند و بلغم لزج از معده بیرون کند، و چون سحق کنند وسفوف سازند برص را نافع بود. و چون با سرکه یا بهق سپید بمالند سود دهد، و چون با عسل بیامیزند و لعق کنند سرفه را که از خلط غلیظ بود فایده دهد. و همچنین درد پهلو که از خلط غلیظ بود. و چون سحق کنند و با عسل بر ریش طلا کنند و یا با صابون ریش زایل کند و بشره را به حال اول بازآورد. و چون بر گزیدگی عقرب ضماد کنند نافع بود ورق آن چون خشک کنند بقوة تخم بود وچون تر بود از قوة تخم کمتر بود، بسبب رطوبتی مائی که در وی است ، و معده را بد بود و تخم وی نیم مثقال مسهل مره ٔ صفرا بود، و باه را زیاده کند و اشتهاء طعام پدید کند اما معده را بد بود، و سینه را مضر بود.و صاحب منهاج گوید: مصلح وی قند است . و صاحب تقویم گوید: مصلح وی نبات نیکو بود. و بدل وی خردل و تخم ترتیزه بود یا تخم جرجیر و خردل . (اختیارات بدیعی ).
** حب الرشاد. [ ح َب ْ بُرْ رَ ] (ع اِ مرکب ) دانه ٔسپندان . تخم سپندان . بزر سپندان . سپندان . (دستوراللغة). سپندانه . (مهذب الاسماء). حرف . (ضریر انطاکی ). حرف نبطی . تخم نوعی از جرجیر. تخم ترتیزک . سپندان دانه . (محمودبن عمر ربنجنی ). تخم اسفندان . شب خیزک . (حمداﷲ مستوفی ). ثفّا. صاحب تحفه گوید: تخم نوعی از جرجیراست که حرف نبطی باشد. و صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی گوید: حب الرشاد، تخم سپندان است و تخم سپندان چند نوع است ، بعضی خرد است آنرا حرف گویند و اندر خوردنیهاء گرم بیشتر بکار دارند و بعضی سپید است و گرد آنرا خردل گویند و اندر طلی ها بیشتر بکار دارند و بعضی درازاست بر شکل تخم شاه اسپرم و آنرا حب الرشاد گویند - انتهی . و صاحب اختیارات گوید: حب الرشاد، حرف است و بهترین وی بابلی بود و طبیعت آن گرم و خشک است و سفید وی حرارت کمتر دارد از سرخ ، زحیر و مغص بلغمی را نافع بود چون به آب گرم و روغن گل بیاشامند عرق النسا رانافع بود چون بکوبند و برورک ضماد کنند. و قولنج راسه مثقال بکوبند و بیاشامند و بدل آن در ضماد عرق النسا شیطرج بود و باقی منفعت وی در حرف گفته شود - انتهی . و حمداﷲ مستوفی در نزهةالقلوب گوید: آرزوی طعام آرد و قوت باه دهد، بدین سبب آنرا شب خیزک خوانند.
سپندان . [ س ِ / س َ پ َ ] (اِ) خردل و آن تخمی است دوایی . (از غیاث ) (آنندراج ) (برهان ) (صحاح الفرس ): خرفق ؛ خردل فارسی بلغت اهل شام و بمصر به حشیشة السلطان شهرت دارد و آن نوعی از سپندان است که برگش عریض باشد. (منتهی الارب ) : مریخ دلالت کند بر سپندان و گندنا... و سپند و ترب . (التفهیم ).
کیکیز و گندنا و سپندان و کاسنی
این هر چهار گونه که دادی همه دژن .
؟ (از فرهنگ اسدی چ اقبال ص 402).
نگاه کن که بقا را چگونه میکوشد
به خردگی منگر دانه ٔ سپندان را.
ناصرخسرو.
پیش من سرکه منه تا نکنی در دل
که بخرّی بدل سرکه سپندانم .
ناصرخسرو (دیوان چ تقی زاده ص 283).
و اگر آن چیز بمقدار سپندان دانه باشد. (تفسیر ابوالفتوح ).
همه به پله ٔ نیکی ز یک سپندان کم
به پله ٔ بدی اندر هزار سندانم
چه مایه بنده ٔ سندان دلم ترا ملکا
که در ترازوی نیکی کم از سپندانم .
سوزنی .
پس روزی قرصی چند ساخت و پلپل وسپندان در آن قرصها تعبیه کرد. (سندبادنامه ص 192).
پس آنگه فقیری سپندان خرد
بپاداش کنجد بقاصد سپرد.
نظامی .
نبیند چشم بد تا چند سوزی هر زمان خود را
که اندر چشم عزرائیل کم از یک سپندانی .
عطار.
- تخم سپندان ؛ حرف است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) : تخم سپندان چند نوع است ، بعضی خرد است آن را حرف گویند واندر خوردنیهای گرم بکار دارند و بعضی سپید است و گرد آن را خردل گویند و اندر طلی ها بکار دارند و بعضی دراز است و آن را حب الرشاد گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
برِ گرز سندان شکافش عجب نی
که البرز تخم سپندان نماید.
خاقانی .
- سپندان سپید ؛ حرف بابلی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
- سپندان گرد ؛ تخم آن خردل است . (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
|| (اِ مرکب ) مجمر. و این مخفف سپنددان است . (غیاث ) :
در سپندان بر سپندانی بود پیکان تو
دوخت تاند یک سپندان بر سپندان دگر.
سوزنی .
|| (اِ) تخم تره تیزک و بعربی حب الرشاد خوانند. (برهان ). تخم تره تیزک . (آنندراج ). حب الرشاد. (بحرالجواهر) (دستوراللغة) (منتهی الارب ) :
از شیر و ز می خبر نداری
ای سرکه خریده و سپندان .
//////////
اسفندان. بکسر اول و سکون سین مهمله و فتح فا و سکون نون و فتح دال مهمله و الف و نون شرابی کثیر المنافع است صنعت آن در قرابادین ذکر یافت.
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////
حُرف. حب الرشاد گویند و بسریانی مقلیاثا و بعربی ثفاه و بپارسی سپندان و ترهتیزک و شبخیزک نیز گویند و بیونانی یقردامومن و حرف ابیض و اسفند اسفید خوانند و خردل سفید گویند و حرف بابلی را بلاسقیس خوانند و حرف دو نوع است یک نوع ورق آن بزرگ باشد و باسفناج ماند و یک نوع برگ خرد دارد و یک نوع را تخم سفیدرنگ بود و تخم یک نوع سرخرنگ از آن سفید اسفید سفید و وی را حرف سفید گویند و حرارت وی کمتر از حرارت سرخ بود و بهترین وی فربه بود و طبیعت حرف گرم و خشک بود در سیم و گویند در اول درجه چهارم منضج و محلل بود و موی که ریزاند نگاه دارد خوردن و طلا کردن یا به آب آن سر شستن ورم بلغمی و دملها و عرق النسا را نافع بود خوردن و ضماد کردن جهت ربو و غلیظی سپرز و خون با عسل و طلا کردن ریشی که آنر شهدیه گویند و استرخا جمیع اعضا نافع بود چون بر گزندگی جانوران ضماد کنند نافع بود و بچه بکشد و بیندازد بقوت البته بخوردن و آشامیدن و بخود برگرفتن چون دود کنند گزندگان بگریزند و جرب ریش شده و قوبا با نمک مالیدن نافع بود و چون پنج درم سحق کنند و به آب گرم بیاشامند طبیعت براند و قولنج بگشاید و حب القرع بیرون آورد و باد که در روده بود بکشد و بریان کرده شکم ببندد و بر جرب طلا کردن نافع بود خاصه سحق ناکرده و سردی گرده را نافع بود بریان کرده بلغم لزج معده قطع کند و چون سحق کنند و سفوف سازند برص را نافع بود و چون با سرکه بر بهق سفید مالند سود دهد و چون با عسل بیامیزند سرفه که از خلطی غلیظ بود سود دهد همچنین درد پهلوها که شدت آن از خلط غلیظ بود و چون سحق کنند و با عسل بر نمش طلا کنند یا با صابون نمش زایل کند و بشره را بحال آورد و چون بر گزندگی عقرب ضماد کنند نافع بود ورقش چون خشک کنند بقوت تخم بود و چون تر بود از قوت تخم کمتر بود به سبب رطوبتی که بسیار دارد و وی معده را بد بود و سینه را مضر بود و بچه بیندازد و مصلح وی صاحب منهاج گوید شکر بود صاحب تقویم گوید مصلح وی نبات و بنکو بود بجلاب و بدل وی خردل و تخم خربزه بود و تخم جرجیر و خردل
______________________________
صاحب مخزن الادویه مینویسد: حرف بضم حا و سکون را و فا اسم نبطی حب الرشاد و بسریانی مقلیاثا و بعربی ثغا و به بربری بلاسفین و بفارسی تخم سپندان و اسفند سفید و تخم ترهتیزک و شبخیزک و بیونانی قردامون و بهندی هالم نامند و گویند چون آن را بریان کنند آن زمان مثلیاثا نامند و آن از جنس ترهتیزک است و بری و بستانی میباشد و رشاد قسم بستانی است.
لاتینLEPIDIUM SATIVUM فرانسهCRESSON ALENOIS انگلیسیGARDEN CRESS
اختیارات بدیعی، ص: 122
//////////////
شاهی،تره ،تره تیزک یا تره تندک یک نوع سبزی خوردن است که به صورت خام و گاهی پخته مصرف میشود. به بذر آن سپندان گویند.[۱] 'که به زبان محلی منطقه گرگان زمین با نام تره شناخته می شود.' شاهی یا تره گیاهی است علفی و یک ساله که در طب قدیم ایران به نام هی جرجیزبستانی و رشاد نیز معروف است. این نوع سبزی به داشتن مقادیر زیادی ویتامین C معروف است و از دیرباز برای مداوای سرماخوردگی کاربرد داشتهاست.
برگهای آن سبزو روشن، گلهایش کوچک و به رنگ سفید یا قرمز ارغوانی و با عطر ملایم به طور گروهی در انتهای شاخه ظاهر میشود. میوه آن بیضوی به طول تقریبی۵۰ میلیمتر و عرض چهار میلیمتر است.
تخم تره یا همان شاهی دارای آلکالوئیدی به نام اسید سناپینیک و کولین اتر choline ether و یک اسانس روغنی که خاصیت ساخت استروژن را در بدن دارد میباشد.
تخم تره یا شاهی را اگر در آب خبس کنید موسیلاژ و لعابی ایجاد میکند که میتوان به جای صمغ عربی و کتیرا از آن استفاده کرد.
تره یا شاهی گیاهی است یک ساله و خودرو که طول آن به ۲۰ تا ۳۰ سانتیمتر میرسد و به شکل نپخته، بعنوان طعم دهنده به غذا و دمکرده مورد استفاده قرار میگیرد. برگ، گل، میوه و دانه تره یا شاهی از مهمترین قسمت های این گیاه بهاری هستند و به عنوان گیاه دارویی مورد استفاده قرار میگیرند.[۲]
محتویات [نهفتن]
۱ بیماری
۲ غذا
۳ برداشت
۴ خواص طبی
۵ ارزش غذایی
۶ منابع
بیماری[ویرایش]
وجود لکههای سفید روی گیاه تره تیزک که نوعی قارچ است عامل بیماری این گیاه میباشد و توصیه میشود از خوردن این نوع تره تیزکها خودداری کنند.[۳]
غذا[ویرایش]
تره یا شاهی به صورت خام به عنوان سبزی و به شکل سالاد و یا غذاهای مختلف مصرف میشود.[۴]
برداشت[ویرایش]
ماههای اردیبهشت و خرداد زمان برداشت این گیاه هستند که به صورت وحشی سبز میشود.[۵]
خواص طبی[ویرایش]
تره یا شاهی از نظر طب قدیم ایران،گرم و نستا خشک وبده و دارای خواص مهم زیر است.
۱- در طب آیورودا برای درمان ناراحتی های بعد از زایمان به کار می رود.
۲- برای پایین آوردن قند خون،یک قاشق مرباخوری تخم شاهی را در یک لیوان آب ریخته و بگذارید به مدت ۵ دقیقه بجوشد سپس آن را صاف کرده و بنوشید.
۳- برای سفید کردن پوست و برطرف کردن لکه های قهوه ای و کک و مک،جوانه شاهی را له کرده و با گلسیرین و آب مخلوط کرده و روی صورت بمالید.
۴- تره یا شاهی آنتی اکسیدان است.
۵- ادرار آور است.
۶- ضد بیماری اسکوربوت می باشد.
۷- برای تسکین ضرب دیدگی عضلات از ضماد برگ تره یا شاهی استفاده کنید.
۸-آسم را درمان می کند.
۹- بواسیر را برطرف می کند.
۱۰- برای ازدیاد شیر در مادران شیرده استفاده می وشد.
۱۱- دم کرده تره یا شاهی نیرو بخش است.
۱۲- برای تمیز کردن کبد و طحال به کار می رود.
۱۳- سنگ مثانه و کلیه را خرد می کند و از بین می برد.
۱۴- اسپرم را زیادمی کند.
۱۵- محرک و تقویت کننده نیروی جنسی در مردان و زنان است.
۱۶- هضم غذا را تسریح می کند.
۱۷- گاز و نفخ معده را از بین می برد.
۱۸- خون را تصفیه می کند.
۱۹- تخم تره یا شاهی تقویت کننده معده است.
۲۰ - تخم تره یا شاهی خلط آور و قاعده آور است.
۲۱- عروق را باز می کند بنابراین گیای مفیدی برای تقویت قلب است.
ارزش غذایی[ویرایش]
Garden cress, raw
مواد مغذی در هر ۱۰۰ گرم (۳٫۵ اونس)
انرژی ۱۳۴ کیلوژول (۳۲ کیلوکالری)
کربوهیدراتها ۵٫۵ g
قندها ۴٫۴ g
فیبر ۱٫۱ g
پروتئین ۲٫۶ g
ویتامین آی معادل ۳۴۶ میکروگرم (۳۸٪)
- بتاکاروتن ۴٬۱۵۰ میکروگرم (۳۸٪)
- لوتئین و زآکسانتین ۱۲٬۵۰۰ μg
تیامین (ویتامین ب۱) ۰٫۰۸ میلیگرم (۶٪)
ریبوفلاوین (ویتامین ب۲) ۰٫۲۶ میلیگرم (۱۷٪)
نیاسین (ویتامین ب۳) ۱ میلیگرم (۷٪)
پانتوتنیک اسید (ویتامین ب۵) ۰٫۲۴۷ میلیگرم (۵٪)
ویتامین ب۶ ۰٫۲۴۷ میلیگرم (۱۹٪)
اسید فولیک (ویتامین ب۹) ۸۰ میکروگرم (۲۰٪)
ویتامین C ۶۹ میلیگرم (۱۱۵٪)
ویتامین E ۰٫۷ میلیگرم (۵٪)
ویتامین K ۵۴۱٫۹ میکروگرم (۵۱۶٪)
کلسیم ۸۱ میلیگرم (۸٪)
آهن ۱٫۳ میلیگرم (۱۰٪)
منیزیم ۳۸ میلیگرم (۱۰٪)
منگنز ۰٫۵۵۳ میلیگرم (۲۸٪)
فسفر ۷۶ میلیگرم (۱۱٪)
پتاسیم ۶۰۶ میلیگرم (۱۳٪)
Link to USDA Database entry
درصدها نسبیاند
منبع: پایگاه اطلاعاتی مواد غذایی آمریکا
منابع[ویرایش]
پرش به بالا ↑ لغتنامه دهخدا
پرش به بالا ↑ بازشدن رگهای قلب با تره تیزک بیتوته
پرش به بالا ↑ بازشدن رگهای قلب با تره تیزک بیتوته
پرش به بالا ↑ بازشدن رگهای قلب با تره تیزک بیتوته
پرش به بالا ↑ بازشدن رگهای قلب با تره تیزک بیتوته
ردهها: ازمکداروهای گیاهیسبزیجاتسبزیجات برگیگیاهان استفادهشده در آیوروداگیاهان توصیفشده در ۱۷۵۳ (میلادی)گیاهان خوراکیگیاهان دارویی
///////////
به عربی: الرشاد المزروع ويعرف شعبياً بالرشاد نوع نباتي ينتمي إلى جنس الرشاد من الفصيلة الصليبية. يستعمل كخضراوات ورقية في السلطة والمقبلات.
///////////
به آذری وِزِری:
///////////////
به ترکی تِرِه :
Tere (Lepidium sativum), turpgiller (Brassicaceae) familyasından, yaprakları salata olarak yenen baharlı bir bitki türüdür, vücuttaki yağ yakımını hızlandırıyor. İnce yaprakları pişince acılaştığı için çiğ yemek gerekir. Ayrıca içinde birçok vitamin barındıran bir bitkidir.
Anadolu'da bolca yetişir. Anavatanı Asya'dır. Karaciğere faydalıdır. Sigaranın zararlarını azaltır.[kaynak belirtilmeli]
Yabani olanına ıspatan denir.
Garden cress
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article is about the edible plant known as cress, not to be confused with watercress. For other uses, see Cress (disambiguation).
Garden cress
| |
Young plants
| |
Kingdom:
| |
(unranked):
| |
(unranked):
| |
(unranked):
| |
Order:
| |
Family:
| |
Genus:
| |
Species:
|
L. sativum
|
· Arabis chinensis Rottler ex Wight
· Cardamon sativum (L.) Fourr.
· Crucifera nasturtium E.H.L.Krause
· Lepia sativa (L.) Desv.
· Lepidium hortense Forssk.
· Lepidium spinescens DC.
· Nasturtium crispum Medik.
· Nasturtium hortense Garsault nom. inval.
· Nasturtium sativum (L.) Moench
· Nasturtium spinescens (DC.) Kuntze
· Thlaspi sativum (L.) Crantz
· Thlaspidium sativum (L.) Spach
|
Cress (Lepidium sativum), sometimes referred to as garden cress to distinguish it from similar plants also referred to as cress (from old Germanic cresso which means sharp, spicy), is a rather fast-growing, edible herb.
Garden cress is genetically related to watercress and mustard, sharing their peppery, tangy flavor and aroma. In some regions, garden cress is known asmustard and cress, garden pepper cress, pepperwort pepper grass, orpoor man's pepper.[2][3]
This annual plant can reach a height of 60 cm (~24 inches), with many branches on the upper part. The white to pinkish flowers are only 2 mm (1/12 of an inch) across, clustered in branched racemes.[4][5]
When consumed raw, cress is a high-nutrient food containing substantial content of vitamins A, C and K and several dietary minerals.
Contents
Cultivation of garden cress is practical both on mass scales and on the individual scale. Garden cress is suitable for hydroponic cultivation and thrives in slightly alkaline water. In many local markets, the demand for hydroponically grown cress can exceed available supply, partially because cress leaves are not suitable for distribution in dried form, so they can only be partially preserved. Consumers commonly acquire cress as seeds or (in Europe) from markets as boxes of young live shoots.[6]
Edible shoots are typically harvested in one to two weeks after planting, when they are 5–13 cm (2–5 in) tall.[7]
Garden cress, raw
| |
Nutritional value per 100 g (3.5 oz)
| |
134 kJ (32 kcal)
| |
5.5 g
| |
4.4 g
| |
1.1 g
| |
0.7 g
| |
2.6 g
| |
(43%)
346 μg
(38%)
4150 μg
12500 μg
| |
(7%)
0.08 mg
| |
(22%)
0.26 mg
| |
(7%)
1 mg
| |
(5%)
0.247 mg
| |
(19%)
0.247 mg
| |
(20%)
80 μg
| |
(83%)
69 mg
| |
(5%)
0.7 mg
| |
(516%)
541.9 μg
| |
(8%)
81 mg
| |
(10%)
1.3 mg
| |
(11%)
38 mg
| |
(26%)
0.553 mg
| |
(11%)
76 mg
| |
(13%)
606 mg
| |
Other constituents
| |
Water
|
89.4 g
|
| |
Garden cress is added to soups, sandwiches and salads for its tangy flavor.[7] It is also eaten as sprouts, and the fresh or dried seed pods can be used as a peppery seasoning (haloon).[6] In the United Kingdom, cut cress shoots are commonly used in sandwiches with boiled eggs, mayonnaise and salt.
Timelapse of garden cress sprouting.
Garden cress can grow almost anywhere.
Raw cress is 89% water, 6% carbohydrates (including 1% dietary fiber), 3% protein and less than 1% fat (table). In a 100 gram amount, raw cress supplies 32 calories and numerous nutrients in significant content, including vitamin K (516% of the Daily Value, DV), vitamin C (83% DV) and vitamin A (43% DV). Among dietary minerals, manganese levels are high (26% DV) while several others, including potassium and magnesium, are in moderate content (table).
Garden cress, known as chandrashoor, and the seeds, known ashalloon[8] in India, are commonly used in the system of Ayurveda.[9]
2. Jump up^ Cassidy, Frederic Gomes and Hall, Joan Houston. Dictionary of American regional English, Harvard University Press, 2002. Page 97. ISBN 0-674-00884-7, ISBN 978-0-674-00884-7
3. Jump up^ Staub, Jack E, Buchert, Ellen. 75 Exceptional Herbs for Your GardenPublished by Gibbs Smith, 2008. ISBN 1-4236-0251-X, 9781423602514
4. Jump up^ Vegetables of Canada. Published by NRC Research Press. ISBN 0-660-19503-8, ISBN 978-0-660-19503-2
5. Jump up^ Boswell, John T. and Sowerby, James. English Botany: Or, Coloured Figures of British Plants. Robert Hardwicke, 1863. Page 215.
6. ^ Jump up to:a b c Vegetables of Canada. NRC Research Press. ISBN 0-660-19503-8, ISBN 978-0-660-19503-2
7. ^ Jump up to:a b Hirsch, David P.. The Moosewood Restaurant kitchen garden: creative gardening for the adventurous cook. Ten Speed Press, 2005. ISBN 1-58008-666-7, ISBN 978-1-58008-666-0
9. Jump up^ The Wealth of Indian Raw Materials ,. New Delhi: Publication and information Directorate. 1979. pp. CSIR Vol 9, Page 71–72.
&&&&&&&&
اسفیداج . [ اِ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب سفیداب یا سفیدا، چه در کلمه ای که آخر آن الف باشد در حالت تعریب جیم زیاده کنند و در عرف آنرا سفیده ٔ کاشغری گویند. (غیاث ). اسفیذاج ، بالکسر؛ سپیده و معرّب آن است ، و آن خاکستر قلعی است و اسرب ، اذا شدّد علیه الحریق صار اسرنجاً ملطّف ٌ جَلاّء. (منتهی الارب ).سپیده ٔ ارزیر و سرب . (مؤید الفضلاء). معرب اسفیداب است که زنان بر روی مالند و نقاشان و مصوران هم کار فرمایند و خوردن آن کشنده بود خصوصاً سفیداب قلعی . (برهان ). اسفیداج ، هو رماد الرصاص او الاَّنک . و الاَّنکی اذا شدّد علیه التحریق صار اسرنجاً... قد یتخذ جمیعاً بالخل ّ و قد یتخذ بالأملاح و یتخذ من وجوه شتی علی ما عرف فی کتب اهل هذا الشأن . (مفردات قانون ابوعلی ص 162). اسفیداج ، معرب من الفارسیة، و قد یزاد مرقع. بالبربریة النحیب و الیونانیة سمیوتون و العبریة باروق و السریانیة اسقطیفا، و یقال حفر و الهندیة باریاحمی و عندنا اسبیداج و المراد به هنا المعمول من الرصاص فان کان من القلعی فهو الرّومی الاجود، و صنعته ان یصفح احدالرّصاصین و یطبق بالعنب المدقوق ببزره و یدفن فی حفائر رطبة او یثقب و یربط و یترک فی ادنان الخل و یحکم سدها بحیث لایصعد البخار و یتعاهد ما علیه بالحک الی ان یفرغ . و اجوده الابیض الناعم الرزین المعمول فی ابیب أعنی تموز و هو بارد فی الثانیة یابس فی الثالثة علی الاصح ملطف مغر ینفع من الحرق مطلقاً ببیاض البیض و دهن البنفسج و الورم و الصداع و الرمد و الحکة و البثور و القروح و نزف الدم طلاء و یقع فی المراهم مع الاقلیمیا و مع البنج یمنع نبات الشعر مجرب . و یزیل الشقوق والتسمیط و نتن الابط و نساء مصر و خراسان یسقونه الصبیان للحبس و الرّائحة الکریهة و فیه خطر و یمنع الحیض و الحمل شرباً و هو یصدع ویکرب و یفضی الی الخناق و ربما قتل منه خمسة دراهم و یعالج بالقی ٔ برمادالکرم و شرب الانیسون و الکرفس والرازیانج و الربوب و الادهان و الحمام و شربته الی مثقال و بدله الاسرنج و أخطاء من زعم انه معدنی و انه یتکون بالحرق . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ج 1 ص 45، 46).
اسفیداج [ از احجار عملی است ] رماد قلعی و سربست که چون بیشتر بسوزانند سرنج شود و اسفیداج رمد را مفید است و آنچه زنان سازند رماد قلعی با زیبق یار کرده تا طراوت رخ بیفزاید. (نزهة القلوب ). اسفیداج ، بفارسی سفیداب نامند، آنچه از قلع ترتیب دهند اسفیداج رومی گویند و بهترین اقسام است . چون قلع را صفایح کرده با انگور کوبیده با تخم او آغشته بر روی یکدیگر گذاشته در خم سرکه یا ظرفی که سرکه ٔ تند داشته باشد گذاشته سر ظرف را مستحکم نمایند که به بخارسرکه قلعی بمرور از هم بریزد پس از سرکه بیرون آورده خشک کنند پس سائیده بپزند و همین عمل مکرر کنند تاهمه ٔ قلعی حل ّ شود. و غسل اسفیداج را علة یکی زایل شدن ترشی سرکه است و آنچه از سرب ترتیب دهند یکی بهمین دستور است و یکی احراق او است و آن ابار است نه اسفیداج و در احراق او اگر مبالغه شود سرنج حاصل میشود و در دوم سرد و در سیم خشک و غسل او شرط است تا لطیف و مجفف بی لزع شود. مبرد و مسدد و مغری و قالع گوشت زیاده و مدمل قروح و جهت سوختگی آتش نافع و با سرکه و روغن گلسرخ جهت درد سر و با شیر جهت ورمهای حارّو مفاصل حار مجرّب و جهت زخمها و شقاق و درد چشم و بثور آن و بیاض رقیق چشم حیوانات و با شیر دختران و سفیدی تخم مرغ جهت رمد حار و با آب عنب الثعلب و رادعات جهت باد سرخ و بثور و نزف الدم و حکه و در مراهم با اقلیمیا و آب بنج جهت منع روئیدن مو مجرّب دانسته اند و جهت رفع بدبوئی زیر بغل و کنج ران و حمول او جهت منع حمل و قطع سیلان حیض نافع و آشامیدن او مورث خناق و زیاده از یک درهم او کشنده است و بدلش ابار و سرنج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
اسفیداج ، بپارسی سپیداب خوانند و نیکوترین آن پاک سپید خوشبوی بود و طبیعت آن سرد و خشک است در دویم و گویند خشک در سیم و جالینوس گوید ریشها و سعفه و بثره و داءالثعلب و داءالحیه را چون با روغن گل طلا کنند بغایت مفید بود و دیسقوریدوس گوید مبرد جراحتها بود که در ظاهر بدن باشد چون در مرهم زفت استعمال کنند و ملین اورام بود و دانه های چشم را نافع بود و اسفیداج قلعی چون بر گزیدگی عقرب بحری و تنین بحری بمالند نافع بود و جهت شقاق نافع بود و اسپیداج اسربی جهت درد چشم چون با ادویه ها خلط کنند نافع بود و ریش آنرا نیک گرداند و مسکن ورم گرم بود به طلا کردن و خوردن اسفیداج کشنده بود و مداوات وی به قی و مطبوخ تخم کرفس و انیسون و رازیانه و افسنتین و عسل کنند و صاحب تقویم گوید اصلاح وی بقند و صمغ عربی کنند و بدل اسفیداج الرصاص خبث الرصاص بود. (اختیارات بدیعی ).
بیرونی در «ذکر اسرب » گوید: و منه یعمل الاسفیذاج بتعلیق صفائحه فی الخل و لفها فی ثفل العنب و عجمه بعد العصر فان الاسفیذاج یعلوه عُلُوّ الزنجار علی النحاس و ینحت (؟) عنها. (الجماهر بیرونی ص 260 و نیز ص 225 و 257). سپیده . سفیده . سفیداب شیخ . سپیده ٔ ارزیز. خاکستر ارزیز و نیز اسرب که در داروها بکار است . و رجوع بذیل قوامیس دزی ج 1 ص 22 شود.
////////////
اسفیداج
بکسر همزه و سکون سین مهمله و کسر فا و سکون یای مثناه تحتانیه و فتح دال مهمله و الف و جیم معرب اسفیداب فارسی است و بعربی و عبرانی باروق و بیونانی سمونیون خمسیون و سلیقون و زبرقون و بسریانی اسقطیقا و بهندی سفیده و بترکی کرتان نامند
ماهیت آن
از قلعی و سرب و روی توتیا سازند بطریق احراق و بهترین همه و مستعمل در ادویۀ عین و غیره آنست که از قلعی که رصاص ابیض نامند سازند و سنکین و نرم و بسیار سفید باشد و آن را سفیداب رومی و کاشغری نیز نامند و مستعمل مغسول آن است خصوص در امراض عین تا حرارت و حدت و لذع آن زائل کردد
ص: 20
طبیعت آن
سرد در سوم و خشک در دوم و کویند سرد در دوم و خشک در سوم است
افعال و خواص و منافع ان
ملطف و مجفف بی لذع و مبرد و مسدد و مغری و قالع کوشت زائد فاسد و مدمل قروح و سوختکی آتش و با سرکه و روغن کل سرخ و بنفشه جهت درد سر و با ادویۀ عین جهت درد چشم و بثور و بیاض و قروح و اورام حارۀ آن خصوص مصنوع از سرکۀ آنکه خوب شسته باشند و با شیر دختران و با سفیدی تخم مرغ جهت رمد و چون آن را مکرر بشویند و تسقیه بکلاب کرده خشک نمایند در افتاب جهت رمد حار و در مراهم با اقلیمیا و آب بیخ عنب الثعلب جهت منع رویانیدن مو مجرب و به آب برک عنب الثعلب و رادعات جهت باد سرخ و بثور و نزف الدم و حکه و ورم حار و سوختکی آتش و آب کرم و با شیر جهت ورمهای حارۀ مفاصل و زخمها و شقاق سفل و درد چشم و بثور آن و بیاض رقیق چشم حیوانات و با بیاض بیض و بتنهائی و یا با روغن کل سرخ جهت سوختکی آتش که پارچه را بدان آلوده و تر کرده بر موضع سوختکی اندازند و چون خشک کردد تبدیل نمایند و حمول آن جهت منع حمل و قطع سیلان حیض نافع و چون بر لسع عقرب بحری و تنین بحری بمالند نفع بخشد آن را و چون بر مواضعی که خواهند که موی آن را نشف نمایند بمالند بیخ موی را سست و نرم کرداند که بآسانی بی درد و الم کنده شود و چون در مراهم داخل نمایند زخمها را پر نماید و لحم زائد را بخورد بدل آن آبار و اسرنج است المضار آشامیدن آن مورث خناق و مانع حیض و حمل و زیاده از یک درم آن کشنده و دستور اتخاذ آن هم بطریق تعفین و هم بطریق احراق و دستور غسل آن در مقدمه ذکر یافت و خوردن آن کشنده است بعروض سده در مجاری و تضییق آنها و سفید شدن زبان و متغیر شدن رنک رخساره و بدن و استرخای اعصاب و اعضا و اختلاط عقل و سرد شدن بدن و دماغ و خشک شدن حلق و دریافتن عفوصتی که کویا مازو خورده و مغص و لذع در معده و وجع فواد و سرفه و ضیق النفس و فواق شدید و غشی و خناق در انتها و اکر با نوشادر مصعد نمایند مهلک است و علاج آن بقئ و آشامیدن مطبوخ تخم کرفس و انیسون
ص: 21
و رازیانه با عسل و طبیخ انجیر و ربع ذرم سقمونیا با ماء العسل و بعد از ان عصارۀ افسنتین است و مدرات بول با ماء العسل
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
اسفیداج. بپارسی سفیداب خوانند و نیکوترین آن پاک و سفید و خوشبوی بود و طبیعت آن سرد و خشک است در سیم و گویند خشک است در دویم و جالینوس گوید ریشها و سعفه و بشره و داء الثعلب و داء الحیه چون با روغن گل طلا کنند بغایت مفید بود و دیسقوریدوس گوید مبرد جراحتها بود که بر ظاهر بدن باشد چون در مرهم زفت استعمال کنند و ملین اورام بود و دانههای چشم را نافع بود و شقاق هم و اسفیداج سربی جهت درد چشم چون با ادویهها خلط کنند نافع بود و ریش آن را نیک گرداند و مسکن ورم گرم بود طلا کردن و خوردن اسفیداج کشنده بود و مداوای وی بقی و مطبوخ تخم کرفس و انیسون و رازیانه و افسنتین و عسل کنند و صاحب منهاج گوید اصلاح وی به قند و صمغ عربی کنند و بدل اسفیداج خبث الرصاص بود
______________________________
صاحب مخزن الادویه مینویسد: اسفیداج معرب اسفیداب فارسی است و بعربی و عبرانی باروق و بیونانی سمونیون و خمسیون و سلیقون و زبرقون و بسریانی اسقطیقا و بهندی سفیده و بترکی کرتان گویند
اختیارات بدیعی
///////////
اسفیداج:. به پارسی سفیداب خوانند. (اختیارات ص 28). اسفیداج معرب اسفیداب فارسی است و به عربی و عبرانی باروق و به یونانی سمونیون و خمسیون و سلیقون و زبرقون و به سریانی اسقطیقا و به هندی سفیده و به ترکی کرتان گویند. (مخزن ص 68).
سپیده است به لغت عرب او را «رثنین» گویند و اسفیداج دو نوع است یکی از سرب و دیگر نوع از ارزیز و چون اسفیداج آنکی را به کبریت بسوزند سرخ گردد و شنگرف شود و لطیف شود. (صیدنه ص 61).
یادگار
/////////////
Asfidegi
Asfidegi arabice cerusa.
Apparatus:
arabice (arace j) ej | ara. (a͠ p) ABC p | aut f
Translation:
Asfidegi is Arabic for Latin cerusa {"white lead, ceruse"}.
Commentary:
Wehr (1976): ﺍﺳﻔﻴﺪﺍﺥ /isfīdāğ/ "white lead, ceruse". Siggel (1950: 76): ﺍﺳﻔﻴﺪﺍﺥ /isfīdāğ/ Bleiweiß {i.e. "white lead, ceruse"}.
A vocalisation closer to Simon’s form Asfidegi is found in Karbstein (2002: 37): Blei {i.e. "lead (metal)"} ﺍﺳﻔﻴﺪﺍﺝ ﻭﻫﻮ ﺍﻟﺮﺻﺎﺹ ﻋﺠﻤﻴﺔ ﺍﺑﻠﻮﻣﻪ /asfīdāğ wa-huwa al-raṣṣāṣ ʕağamiyatu ublūmuh/ "/asfīdāğ/, that is /al-raṣṣāṣ/ {lead metal} and in Romance /ublūmu/". Apparently the word in this form was still in use in the early 17th c. among the Spanish Morisco community when this glossary was compiled. The compiler has wrongly equated ﺍﺳﻔﻴﺪﺍﺝ /asfīdāğ/ "white lead", a lead carbonate, with the basic metal "lead" ﺭﺻﺎﺹ /raṣṣāṣ/, cf.Rasas.
ﺍﺑﻠﻮﻣﻪ /ublūmuh/ is Spanish plomo "lead" adapted to the Arabic sound system and syllable structure, i.e. /p/ > /b/, and avoiding word-initial consonant clusters: */blū/ > /ublū/ .
The word is of Persian origin, cf. Steingass, (1892: 58): اسفیداب /isfedāb/, or اسفیداج /isfedāj/ "White water, ceruse, a paint used by women", with اسفید /isfed/, meaning "white, bright, splendid" and اس /āb/ "water".
WilfGunther 21/02/2015
//////////
White lead
From Wikipedia, the free encyclopedia
White lead
| |
Names
| |
Other names
basic lead carbonate
| |
Identifiers
| |
Properties
| |
2PbCO3·Pb(OH)2
| |
775.633 g/mol
| |
Appearance
|
white powder
|
Hazards
| |
lead poisoning
| |
Except where otherwise noted, data are given for materials in their standard state (at 25 °C [77 °F], 100 kPa).
| |
White lead is the basic lead carbonate (2PbCO3·Pb(OH)2).[1] It is a complex salt, containing both carbonate and hydroxide ions. White lead occurs naturally as a mineral, in which context it is known as hydrocerussite,[1] a hydrate of cerussite.[2] It was formerly used as an ingredient for lead paint and a cosmetic calledVenetian Ceruse, because of its opacity and the satiny smooth mixture it made with dryable oils. However, it tended to cause lead poisoning, and its use has been banned in most countries.[3]
White lead compounds were also used as lubricants forbearings and in machine shops, especially between work being turned in a lathe and a dead center.[citation needed]
Contents
The commonly known Dutch method for the preparation of lead white was described as early as Theophrastus of Eresos[4] (ca. 300 B.C.), in his brief work on rocks or minerals, On Stones orHistory of Stones. His directions for the process were repeated throughout history by many authors of chemical and alchemicalliterature. The uses of cerussa were described as an external medication and as a pigment.[5]
Clifford Dyer Holley quotes from Theophrastus' History of Stones[6] as follows, in his book The Lead and Zinc Pigments.
Lead is placed in earthen vessels over sharp vinegar, and after it has acquired some thickness of a sort of rust, which it commonly does in about ten days, they open the vessels and scrape it off, as it were, in a sort of foulness; they then place the lead over vinegar again, repeating over and over again the same method of scraping it till it has wholly dissolved. What has been scraped off they then beat to powder and boil for a long time, and what at last subsides to the bottom of the vessel is ceruse.[7]
Later descriptions of the Dutch process involved casting metallic lead as thin buckles and corroded withacetic acid in the presence of carbon dioxide. This was done by placing them over pots with a little vinegar(which contains acetic acid). These were stacked up and covered with a mixture of decaying dung and spent tanner's bark, which supplied the CO2, and left for six to fourteen weeks, by which time the blue-grey lead had corroded to white lead. The pots were then taken to a separating table where scraping and pounding removed the white lead from the buckles. The powder was then dried and packed for shipment or shipped as a paste.[8] One benefit of the process was that it was not necessary to dry the paste of white lead, removing its water. All that needed was to mill the paste with linseed oil, and the white lead would take up the oil and reject the residual water, to give white lead in oil.[citation needed]
White lead has been the principal white pigment of classical European oil painting.[9] There have been claims that it is partly responsible for darkening of old paintings over time, reacting with trace amounts ofhydrogen sulfide in the air to produce black lead sulfide. Other authorities dispute this; the most traditional view is that impermanent pigments and dirty varnish (which is often cleanable) are more likely responsible for darkening.[citation needed]
Paintings and the role of varnish, which might protect the white lead yet itself darken, aside—according to Michelle Facini, a paper conservator at the National Gallery of Art, lead carbonate to lead sulfide is indeed what happens to some lead chalks/paints in drawings and watercolors and other works done on paper and unvarnished. Varnish is meant to be removable from an oil painting, to strip off when it dirties or cracks; but on paper it soaks through and becomes inseparable from the paper fibers, ruinous as it ages. This is why works on paper are never, or should never, be varnished.
In any event, white lead has been mostly supplanted in artistic use by titanium white, which has much higher tinting strength than white lead.[10] Critics argue that many of these substitutes are much less permanent.[11] White lead is less used by today's painters, not because of its toxicity directly; but simply because its toxicity in other contexts has led to trade restrictions that make lead white difficult for artists to obtain in sufficient quantities. Winsor & Newton, the English paint company, was recently restricted from selling its flake white in tubes and now must sell exclusively in 150 mL tins.[12]
In the eighteenth century, white lead paints were routinely used to repaint the hulls and floors of Royal Navy vessels, to waterproof the timbers and limit infestation by teredo navalis worms.[13]
Venetian Ceruse, flake white, silver white, slate white, Berlin white, Cremnitz / Kremnitz white, Crems / Krems white, Nottingham white, Vienna white[9]
1. ^ Jump up to:a b Inorganic Chemistry,Egon Wiberg, Arnold Frederick Holleman Elsevier 2001 ISBN 0-12-352651-5
3. Jump up^ Hernberg, S. Lead Poisoning in a Historical Perspective, American Journal of Industrial Medicine 38:244-254 (2000)
8. Jump up^ Lead411.org based on Warren, Christian. 'Toxic Purity: The progressive era origins of America’s lead paint poisoning epidemic'. Business History Review. Winter 1999, Vol. 73(4)
9. ^ Jump up to:a b "Stack Process White Lead (Old Dutch Method)". Commercial supplier, offering original pigments to the conservation and reproduction markets
10. Jump up^ Laver, M. Titanium Dioxide Whites, in Fitzhugh, E.W. (Ed), Artists' Pigments, Vol 3, Oxford university Press, 1997, p. 309
11. Jump up^ "Zinc White Problems in Oil Paint". The Smithsonian's Museum Conservation Institute exposes long-term problems with zinc white
12. Jump up^ "Choosing a white in oil colour". winsornewton.com. Retrieved 18 October 2014. For reasons of toxicity these Lead White colours are only available in tins in the EU.
13. Jump up^ Hough, Richard (1994). Captain James Cook. Hodder and Stoughton. p. 56. ISBN 978-0-340-82556-3.
· Gettens, R.J., Kühn, H. and Chase, W.T. Lead White, in Roy, A., (Ed), Artists' Pigments, Vol 2, Oxford University Press, 1993, pp. 67–81