درداب
بفتح دال و سکون را و فتح دال مهملتین و الف و بای موحده
بفارسی دستنبویه و بهندی کچری* بفتح کاف و سکون جیم فارسی و کسر راء مهمله و یا در
بنکاله کرمین و سیندنی نیز نامند
ماهیت آن
از جنس خربزه کرمک است که ملیون نامند و کوچکتر از ان و بالوان
و اشکال مختلف می باشد زرد مخطط بزردی و سبزی و زرد مائل بسفیدی یکرنک و مدور و
شلغمی و اندک طولانی و لحم آن کمتر از خربزه و مغز آن در خامی تلخ و بعد رسیدن
شیرین می کردد با اندک تلخی و تخم آن ریزه و صاحب تحفه نوشته که اکثری آن را ملیون
دانسته اند و غلط است
افعال و خواص آن
بوئیدن آن مقوی دماغ و مفتح سدۀ آن و خوردن خام و پختۀ آن مدر
بول و مفتت حصاه خصوص خام آن بشرط مداومت چند یوم و قدری از ان را چون در حین طبخ
در کوشت اندازند کوشت را مهرا سازد و تاثیر این درین باب از پوست خربزه زیاده است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
درداب . [ دَ ] (اِ( دستنبویه را گویند
و آن میوه ای باشد کوچک و مدورو خوشبوی شبیه به خربزه . (برهان (. دستنبویه . (الفاظالادویة(
(اختیارات بدیعی ( (از تحفه حکیم مومن (.
////////////
دستنبویه
بلغت
اهل شام شمامه گویند و آن نوعی از بطیخ کوچک است بوئیدن و ادمان کردن بدان دماغ گرم
کند و سده جگر بگشاید و بادی که در وی باشد بشکند و گوشت وی بطی الهضم بود و بوئیدن
وی نافع بود و اگر خشک کرده روی بدان بشویند پاک کند و جلا دهد
لاتین:
CUCUMIS SEHEMMA
اختیارات
بدیعی
/////////////
ثعاریر:
هی الغثاء
الصغار. :« النهایۀ » فی
الثغاریر
شیء یشبه البطیخ الصغیر، طیب الرائحۀ ملون :« المنهاج » الثعاریر هی الثآلیل، و حمل
الطراثیث أیضاً. فی :« الجوهري » قال
دستنبویه
روباه و هی معرفۀ. « اصفهان » القشر یسمونه
بحرالجواهر
///////////
دستنبو (نام علمی: *Cucumis
melo var. dudaim( میوهای است از خانواده کدوییان بوده و اندازه
آن کوچکتر از خربزه، تقریباً به اندازه یک کف دست و به رنگ نارنجی مایل به قهوهای
میباشد. در ابتدای رشد سبز رنگ بوده و به مرور زمان در اثر تابش خورشید بدین رنگ در
میآید.
این میوه خوراکی بوده ولی گوشت میوه به تلخی میگراید به
طوری زیاد خوشخوراک نیست، اما بیشتر شهرت آن به خاطر بوی خوشیست که دارد.
این میوه در ایران بیشتر در غرب
کشور یافت میشود. در منطقه آذربایجان به طور سنتی، کشاورزان قدیمی در بینابین هندوانه
و سایر محصولاتشان این گیاه را نیز می کاشتهاند. به کردی به آن «شمامه» میگویند،
این اسم به مناطق کردستان محدود نشده و در برخی از مناطق آذربایجان نیز این اسم
رایج است.
در لرستان و بین لرها هم این اسم رواج داشته است . البته
با اندکی تغییر شمامه را شمومه ( shamooma ( تلفظ می کنند.
واژه شمامه عربی بوده و به معنی بسیار خوشبو است.
یار دستنبو به دستم داد و دستم بو گرفت
|
وه چه دستنبو که دستم بوی دست او گرفت
|
///////////
به
کردی سورانی شمامه:
شەمامە
لە ئینسایکڵۆپیدیای ئازادی
ویکیپیدیاوە
شەمامە
شەمامە (ناوی زانستی: Cucumis
Shemma L.( مێوەیەکی بچووکی بۆنخۆشە لە بنەماڵەی کاڵەک. لە کوردەواریدا دڵدارەکان شەمامەیان بە دیاری بە یەکتر داوە. وشەی شەمامە عەرەبییە و واتە شتی زۆر بۆنخۆش.
لە بوستانی ئیرەمدا قەد نیە وەک
شەمامەی وەک شەمامەی وەک شەمامەی
شەمامەی وەک شەمامەی وەک شەمامەی
حەسرەتی زەردیی شەمامەی باخەڵی
عەیشی سوورم پێ دەکا ھەردەم بە شین
عەیشی سوورم پێ دەکا ھەردەم بە شین
یار دستنبو بە دستم داد و دستم بو
گرفت
وە چە دستنبو کە دستم بوی دست او گرفت
وە چە دستنبو کە دستم بوی دست او گرفت
کە دستنبو ھەمان شەمامەیە. واتە یار شەمامەی دا بە دەستمەوە و دەستم شەمیمی شەمامەکەی گرت. چ شەمامەیەک بوو کە دەستم بۆنی دەستی یاریشی وەرگرت.
دیوانی نالی، چاپی دووەم، مەلا عەبدولکەریمی مودەریس و فاتح عبدالکریم
چاپخانەی کوردستان، سنە.
////////////
Top of
Form
Bottom of
Form
From our
plant lists:
Common
names:
|
|
Dudaim
Melon
|
|
Apple
Melon
|
|
Queen
Anne's Pocket Melon*
|
|
Vine
Pomegranate
|
|
Plum
Granny
|
|
Wild
Muskmelon
|
Plant
Habit:
|
Vine
|
Life
cycle:
|
Annual
|
Sun
Requirements:
|
Full Sun
|
Plant
Height:
|
12 to 18
inches
|
Fruit:
|
Showy
Other: Melon is fragrant |
Flowers:
|
Inconspicuous
|
Flower
Color:
|
Yellow
|
Flower
Size:
|
Under
1"
|
Flower
Time:
|
Summer
Late summer or early fall |
Edible
Parts:
|
Fruit
|
/////////////
&&&&&&&
دردار
بفتح اول و سکون را و فتح دال و الف و راء مهملات لغت فارسی
است و آن را دارون و سفیددار و درخت پشه نیز نامند جهت آنکه در جوف ثمر آن پشه
متکون می کردد و نوعی از غرب است
طبیعت آن
در اول سرد و خشک
افعال و خواص آن
قابض و با قوت جالیه اکتحال عصارۀ برک آن با عسل جهت ظلمت بصر
و قطور آن نیمکرم در کوش جهت ورم آن و قطور آبی که از سر چوب بیخ تر آن در حین
سوختن برمی آید جهت رفع کری که از امتداد امراض بهم رسیده باشد و برک تازۀ آن مقوی
دندان و لثه و قاطع اسهال و پختۀ آن ملین طبع و ضماد آن جهت التیام جراحات تازه و
جبر کسر عظام و با سرکه جهت جرب رطب و پوست بیخ آن در افعال قویتر و یک مثقال آن
با شراب و یا آب مسهل بلغم بعصر و طلای آن با سرکه جهت تغییر دادن رنک برص مؤثر و
رطوبت ثمر آن جالی جلد بشره و جهت تپ دق و سرفۀ مزمن مجرب و آب خیسانیدۀ خشک آن
قائم مقام رطوبت آن المضار محرق خون و مولد سودا مصلح آن شکر مقدار شربت آن تا یک
مثقال بدل آن و خشیزک است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////////
دردار. [ دَ ] (اِ(
۞ درختی است که پشه بار می آورد و به عربی شجرةالبق
خوانند و بعضی گویند سفیددار همانست . (برهان (. آنرا دارون گویند و نام دیگرش سپیددار
است و آنرا پشه دار نیز گویند. (از آنندراج (. شجرالبق خوانند و در پارسی درخت پشه
خوانند و به شیرازی سفیدار. (از اختیارات بدیعی (. لغت فارسی است و او را درخت پشه
و نارون نیز گویند چه ثمر او چون خشک گردد از جوف او پشه متکون می گردد، و نوعی «غرب
» است . (از تحفه حکیم مومن (. درخت خوش سایه
را گویند، و او را شجرةالبق نیز گویند. (از تذکره
داود ضریر انطاکی (. قزاونه وزو خوانند، درختی بزرگ است ثمره اش مانند نار طرفی
بربسته بود. (نزهة القلوب (. درختی است که پشه غال گویند و به عربی شجرالبق خوانند.
(رشیدی (. شجرالبق . نارون . (بحرالجواهر(. لسان العصافیر. بوقیصا. نارون . نشم الاسود.
و بیشتر پیوندی آنرا نارون و پیوندنشده آن
را سیاه درخت نامند. (یادداشت مرحوم دهخدا(.
///////////////
نارون
اشاره
به فارسی
«نارون» و «پشگال» و در مناطق مختلف جنگلهای شمال ایران که به طور جنگلی میروید انواع
آن با نامهای مختلف محلی نامیده میشود که برای هر نوع ذکر خواهد شد. در کتب طب سنتی
در ایران با نامهای «دارون»، «دروار»، «سفیددار»، «پشهدار» و «درخت پشه» نامبرده میشود.
به فرانسوی بهطور کلیOrme وArbre de moucheron و به انگلیسیElm -tree گفته میشود. گیاهی است از خانوادهUlmaceae و دارای گونههای مختلفی است که
به شرح چند گونه از آن میپردازیم:
1. اوجا؛
نارون جنگلی که در شمال ایران و در سایر مناطق کشور با نامهای محلی مختلفی نامیده میشود
از جمله در نور و کجور و مازندران و گرگان «اوجا»، در رودسر و لاهیجان «لی» و «له»،
در رامسر و شهسوار «لو»، در اطراف رشت و طوالش «گل پردار»، «سمد» و «سمت»، در کرج،
تهران، آستارا، ارسباران و همدان «قرهآغاج» و «قرهغاج»، در شیراز «درخت شاهاشرفی»،
در شیرینسو قزوین و سردشت «وزم»، در اصفهان و بختیاری «بسک»، «وسک» و «وزک» و در مشهد
«گرزم» نامیده میشود. در کتب قدیم با نامهای «غرغار» و «غرغاج» آمده است. به فرانسویOrme champetre ،Orme rouge
وOrme وOrme petites feuilles و به انگلیسیCommon elm ،Red elm
وEnglish elm وSmall leaved elm گفته میشود. نام علمی آنUlmus carpinifolia
معارف
گیاهی، ج6، ص: 473
Borkh.
یاUlmus campestris L . و مترادفهای آنU .procera Salisb .،U
.vulgaris Pall .،U .Sativa
Mill . وU .minor
Mill .،U
.foliacea Gilib . و ...
میباشد.
مشخصات
اوجا
درختی است بزرگ بلندی آن تا 30 متر. برگهای آن متناوب، کوچک، بیضی، نوکتیز، پهن، دندانهدار
و دندانههای آن مضاعف است. طول هر برگ 10- 4 سانتیمتر میباشد. برگها در تماس با
دست خشن و ناصاف است. گلهای آن خیلی زود در بهار قبل از برگها ظاهر میشود. میوه آن
با یک بال بیضی شکل یا دایرهای احاطه شده است. درخت اوجا بومی جنگلهای اروپاست و در
جنگلهای شمال ایران نیز انتشار دارد.
2.
«ملچ» یا «نارون کوهی» و نامهای محلی آن در کلاردشت و کلارستاق و نور و کجور مازندران
«ملج» و «ملچ»، در کتول و رامیان «ملیج»، در لاهیجان و رودسر «سرخه» و «لوروت»، در
مینودشت «شلدار»، در رامسر و شهسوار «لونگا»، در آستارا و طوالش «وزم»، در ارسباران
«قرهغاج» و در کتب قدیم طب سنتی «غرغارجبلی» و «پشهخوار» و «پشهخام» آمده است. به
فرانسویOrme Blanc وOrme de campagne و به انگلیسیMountain elm وBroad leaved elm گفته میشود. نام علمی آنUlmus glabra Huds .(non Mill .( و مترادفهای آنU .montana Smith . وU .major
sm . وU
.latifolia Moench . وU
.corylifolia Borcau . میباشد.
مشخصات
بلندی
درخت نارون کوهی یا ملچ در حدود اوجا است. برگهای آن درشت، بیضی یا تخممرغی، نوکتیز،
دندانهدار، و طول هر برگ 16- 5 سانتیمتر است. میوه آن بیضی و دارای بال میباشد و
شبیه میوه اوجا است. ملچ بومی جنگلهای اروپا، آسیای شمالی و ژاپن است و در جنگلهای
شمال ایران در ارتفاعات میانبند از ارسباران تا گرگان انتشار دارد.
علاوه
بر دو گونه فوق گونه معروف دیگری نیز در ایران به عنوان درخت نارون زینتی در باغها
کاشته میشود که به آن «نارون چتری» گویند نام علمی آن
معارف
گیاهی، ج6، ص: 474
U. carpinifolia var umbraculifera Rehd.
و مترادف
آنU .campestris var densa Litw . وU .densa litw . میباشد.
3. گونه
دیگری که در شرق و شمال چین در ترکستان میروید و در سایر مناطق دنیا کاشته میشود
و از نظر دارویی مصارف وسیعی در چین دارد، نارونی است با نام علمیUlmus pumila L . و مترادف آن
U. campestris sensu Stuart, sensu Roi, non, L.
میباشد
که در اینجا خواص دارویی آن ذکر خواهد شد.
تکثیر
نارون از طریق کاشت تخم آن صورت میگیرد. نارون در سنین 20- 15 سال به بعد، هر سال
مقدار زیادی تخم میدهد و معمولا کاشت تخم نارون در محل اصلی نتیجه خوب نمیدهد و معمول
این است که تخمهای آن را پس از برداشت در خزانه در خاک مناسبی میکارند و در حدود یک
سانتیمتر خاک نرم و خوب روی آنها میریزند. همینکه نهالها کمی رشد کردند چون جای
آنها تنگ است به خزانه دیگری منتقل و با فاصله بیشتری میکارند و پس از 3- 2 سال نهالها
را که رشد کافی کردهاند به محل کاشت اصلی منتقل مینمایند. در مصارف پزشکی و دارویی
برگ و بیشتر پوست داخلی نارون یعنی قسمتی از پوست که به چوب متصل است مصرف دارد که
به شکل تسمههای باریک آنها را بستهبندی و لوله کرده در بازار عرضه مینمایند.
ترکیبات
شیمیایی
در پوست
داخلی درخت نارون گونهU .pumila که در چین
بیشتر مصرف پزشکی دارد، وجود مقداری تانن و مواد نشاستهای و مواد چربی و فیتوسترول،
سیتوسترول 594]، فلوبافن 595]، هکزیلن آلدئید[596]، بوتیریک اسید، کاپریک اسید[597]،
لیپاز[598] و لعاب وجود دارد. [روا]. پوست داخلی درخت اوجا نیز دارای تانن، لعاب و
فیتوسترین همراه با استیگماسترین 599]، سیتوسترین 600] و فلوبافن میباشد.
معارف
گیاهی، ج6، ص: 475
نارون
A
- شاخه
با گل و جوانهA - شاخه
با برگ و میوه
B
- گل
کاملC - مادگیD - دانه
1 و
2 و 3- میوه ارقام مختلفه نارون
معارف
گیاهی، ج6، ص: 476
خواص-
کاربرد
در چین
برگهای نارون برای معالجه سنگ مثانه تجویز میشود [رید]. برگ نارون مدّر و معرّق است
[روا]. برگ نارون را معمولا مانند اسفناج میپزند و پخته آن را میخورند که ضد سمّ
و ضد سنگ کلیه است و از جوشانده 20 گرم برگ خشک در 1000 گرم آب برای رفع ناراحتیهای
صفراوی میخورند [استوارت . پوست داخلی درخت نارون که خشک کرده و خردشده باشد احتمالا
مؤثرترین قسمت دارویی درخت و داروی فوقالعاده مؤثر است. گرد آن را با روغن خوراکی
و سرکه مخلوط و روی تاول، تبخال، جوش، کورک و همچنین به صورت ضماد روی آبسهها، ورمها
و ورم پستان میاندازند، بسیار مفید است. جوشانده پوست داخلی نارون مدّر و تببر است
اسهال را بند میآورد و برای رفع ناراحتیهای مجاری ادرار و تناسلی بسیار مفید است
[استوارت . همچنین برای قطع عرق شبانه، پشتدرد و طنین صدا در گوش نیز مفید میباشد
[لویی .
نارون
از نظر طبیعت طبق رأی حکمای طب سنتی سرد و خشک است و برگ و پوست درخت خصوصا پوست درخت
دارای خواص مقوی، معرّق و مدّر، قابض، نرمکننده ورم و التیامدهنده ناراحتیهای جلدی
است. مالیدن عصاره برگ آن برای افزایش دید چشم و ریختن قطره عصاره آن در گوش برای نرم
کردن و کاهش ورم آن مفید است. برگ تازه آن اگر جویده شود مقوی دندان و سفتکننده لثه
است و جوشانده پوست درخت اسهال ساده را بند میآورد و برای نقرس و روماتیسم نافع است.
ضماد پوست داخلی آن و همچنین ریختن جوشانده پوست و برگ آن روی زخمها اثر التیامبخش
دارد و در موارد ترمیم تسریع شکستگی استخوانها مفید است.
جوشانده
پوست داخلی نارون مخلوط با سرکه برای رفع ناراحتیهای پوست نظیر جرب تر نافع است و
در مورد جذام نیز مفید است و در موارد ناراحتیهای جلدی پوست ریشه آن نیز مفید است.
تخم آن برای جلای پوست و رفع سرفه مزمن مجرّب است. مضار آن این است که سوزاننده خون
و مولد سودا میباشد از این نظر باید با شکر خورده شود. مقدار خوراک از تخم آن حدود
5 گرم است که به صورت جوشانده خورده میشود.
تهیه
جوشانده پوست نارون: 30 گرم پوست خشک داخلی نارون (قسمت پوست چسبیده به چوب( را در
1250 گرم آب آنقدر بجوشانند که 1000 گرم بماند. با فشار صاف کنند و در مصارف داخلی
استعمال نمایند و یا با شربت ساده
معارف
گیاهی، ج6، ص: 477
مخلوط
کرده بخورند. اگر با عسل خورده شود برای رفع عوارض جانبی آن بهتر است.
جوشانده
پوست نارون برای رفع ناراحتیهای جلدی خشک ریشه که اسکار[601] یا پوسته پوسته شدن جلدی
قانقرایایی 602] نامند مفید است. پوست خشک نارون 100 گرم، آب 3000 گرم، آنقدر بجوشانند
که نصف شود و در موارد رفع ناراحتیهای خشک ریشه روزی 3- 2 فنجان بخورند.
معارف
گیاهی، ج6، ص: 478
///////////////
2. هو كیائو دیده گر
دقیق گیاهان سرزمین های شمال بود و
یادداشتهای او برای جغرافیای گیاهی اهمیتی ویژه دارد. او در پی اشاره به هندوانه چنین میگوید:’’ با پیشروی بیشتر به سمت شرق،
به نیائوـتان (Niao-t‛an(
رسیدیم، كه نخستین جایی است كه با درختان بید suxei] به زبان جورچی (Jurči(
[روبهرو
میشویم، همینطور با ترتیزكهای آبی مرغوب و پرپشت كه مرغوبترین آنها si-ki است كه برگهای تیغهای بزرگ دارد. ده تا از این
برگها برای سیركردن اسبی را بس است. از نیائوـ تان به سوی كوههای بلند به پیش
رفتیم كه ده روز در گذر از آنها بودیم. سپس از بیشه ای بزرگ به درازای دو یا سه لی
پوشیده از درختان نارون، wu-i (Ulmus
macrocarpa( با شاخ و برگهایی خاردار همچون پر پیكان گذر كردیم بر
خاك آن هیچ علفی دیده نمیشد.‘‘ گویا si-ki
آوانگاشت واژهای ختنی است. سه گونه نارون در منطقه آمور میرویند ـ Ulmus montana ]نارونک وهی[، U. campestris ]اوجا[، و U.suberosa (Grum-Gržimailo, Opisanie
Amurskoi Oblasti, p. 316(. هو كیائو درباره سرزمین تان
ـ چن ـ تی ین (T‛an-čen-tien( چنین گزارش
كرده است: ’’هوای آنجا بسیار معتدل است، طوریكه وقتی اهالی ختن از سرمای شدید به
ستوه میآیند برای گرمشدن بدانجا میروند. آب چاهها پاكیزه و خنك است؛
علفهای نرم همچون کرك دارد كه بستر بسیار راحتی برای آسودن است. گلهای شگفت انگیر
در آنجا فراوان یافت میشود كه دوگونه آنها شایان ذكر است ــ یكی بنام han-kin به اندازه كف دست است و به رنگ طلایی بسیار
براق، طوری كه چشم را میزند؛ گل دیگر بنام ts‛in
žan همچون kin t‛en (Orithia
edulis( است و به رنگ Indigofera ]نیل[ (lan ( و بسیار دلنشین.» گویا نام han-kin آوانگاشت واژهای
ختنی باشد؛ احتمالاً ts‛in
žan نیز چنین است، هر چند، به گفته استوارت (Chinese Materia Medica, p. 404( این نامِ
برگهای Sesamum (كنجد( است؛ در
هر حال اینجا نمیشود كه مراد كنجد باشد.
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان
(ساینو-ایرانیکا(
/////////////
نارون (در متون طب سنتی دردار( (نام علمی:
Ulmus( نام یک سرده از تیره
نارونیان است که برگریز یا نیمهبرگریز هستند. این گونه ابتدا در دوره میوسن در حدود
۲۰ میلیون سال پیش، در جایی که امروزه آسیای مرکزی قرار دارد پدید آمد و به مرور در
سراسر نیمکره شمالی گسترده شد.
گونههای نارون[ویرایش]
برخی از گونههای نارون چنیناند:
اوجا, Ulmus minor: این گونه در شمال
ایران میروید.
مَلَچ, Ulmus glabra: گونهای که در استانهای
گلستان، مازندران، گیلان و آذربایجان میروید.
نارون چتری, Ulmus Umbraculifera: گونهای از نارون
که در ایران و افغانستان میروید.
نارون برگریز یا نارون گلپشهای, Ulmus boissieri: گونهای از نارون
که تنها در کشور ایران میروید.
نارون سفید, Ulmus laevis
نارون قرمز, Ulmus rubra
منابع[ویرایش]
مشارکتکنندگان ویکیپدیا، «Elm»، ویکیپدیای انگلیسی،
دانشنامه آزاد (بازیابی در ۲۳ فوریه ۲۰۱۴(.
////////////
به عربی دردار دردار، البوقيصا:
الدردار أو البوقيصا[1] (بالإنجليزية:
Elm( (الاسم العلمي:Ulmus( هو جنس نباتي يتبع
فصيلة الدردارية من رتبة الورديات.[2][3][4][5] وهو جنس من الأشجار النفضية ظهرت في
الميوسين منذ نحو 40 مليون سنة في ما يقابل آسيا الوسطى المعاصرة.
محتويات [أخف]
1 من
أنواعه في الوطن العربي
2 من
أنواعه الأخرى
3 أنظر
أيضاً
4 مراجع
من أنواعه في الوطن العربي[عدل]
الدردار الأجرد (باللاتينية: Ulmus glabra( في بلاد الشام وأوروبا
الدردار الأصغر (باللاتينية: Ulmus minor( ويتبعه الدردار الأصغر
نويع الرمادي (باللاتينية: Ulmus minor subsp. canescens( في بلاد الشام والمغرب العربي وبعض مناطق أوروبا
الدردار الطويل (باللاتينية: Ulmus procera( في المغرب العربي
والبلقان وبعض مناطق أوروبا
من أنواعه الأخرى[عدل]
الدردار الأحمر (باللاتينية: Ulmus rubra(
الدردار الإسماعيلي (باللاتينية: Ulmus ismaelis(
الدردار التوماسي (باللاتينية: Ulmus thomasii(
الدردار الخفيف (باللاتينية: Ulmus laevis(
الدردار الصغير (باللاتينية: Ulmus nana(
الدردار صغير الثمار (باللاتينية: Ulmus microcarpa(
الدردار العالي (باللاتينية: Ulmus alata(
الدردار كبير الثمار (باللاتينية: Ulmus macrocarpa(
الدردار المتطاول (باللاتينية: Ulmus elongata(
أنظر أيضاً[عدل]
قائمة أنواع الدردار
مراجع[عدل]
^ موسوعة شبكة المعرفة الريفية. الدردار.
تاريخ الولوج 30 أيلول 2011.
^ موقع لائحة النباتات أنواع الدردار تاريخ
الولوج 16 ديسمبر 2012
^ موقع زيبكودزو جنس الدردار تاريخ الولوج
16 ديسمبر 2012
^ المركز الوطني للمعلومات التقنية الحيوية
جنس الدردار تاريخ الولوج 16 ديسمبر 2012
^ موقع تاكسونوميكون جنس الدردار تاريخ
الولوج 16 ديسمبر 2012
////////////
به آذری و ترکی استانبولی قره آقاج:
///////////
به عبری:
אולמוס או בוקיצה (שם מדעי: Ulmus( הוא עץ נשיר ממשפחת המישיים. ישנם בין 30 ל-40 מינים של העץ, תשעה מהם ניתן למצוא בצפון אמריקה וכן מספר קטן יותר באירופה. את המגוון הגדול ביותר ניתן למצוא בסין. בישראל צומח עץ ממשפחת האולמוס בשם בוקיצה שעירה (לשעבר: אולמוס שעיר(.
///////////
به ازبکی قیراق اوچ:
Qayragʻoch — qayragʻochdoshlar oilasiga mansub barg toʻkuvchi daraxtlar turkumi, manzarali oʻsimlik. Asosan, Oʻrta
Osiyo va Ozarbayjonda oʻsadi. 80120 (400–500( yil
yashaydi. Q. yorugsevar, qurgʻoqchilikka chidamli, sovuqqa chidamsiz. Togʻlarning 1500 m gacha baland yerlarida ham
uchraydi. Oʻzbekistonda Q.ning poʻkak Q., pakana Q., maydabarg Q., silliq Q.,
bujun Q., dala Q.i, ayniqsa, sada Q. va asl Q. (gujum( yoki androsov Qayragʻoch
keng tarqalgan. Bu Q.ning boʻyi 10–15 m, shoxshabbasi qalin, sharsimon, barglari ketmaket joylashgan, tuxumsimon.
Martapr. oylarida gullab urugʻlaydi. Gullariikki jinsli. Urugʻi yongʻoqcha (danakcha(. Quyuq soya berishi va chiroyli
koʻrinishi tufayli Gʻarbiy va Oʻrta Osiyoda, Zakavkazyeda hovli, bogʻlarda, xiyobonlarda
oʻstiriladi. Q.ning hamma turlari oʻrmonlar, parklar, ihota daraxtzorlari barpo
etish uchun ekiladi. Yogʻochi duradgorlikda turli buyumlar yasashda,
asbobsozlik, uskunasozlik va mashinasozlikda ishlatiladi. Urugʻi va ildiz
bachkisidan koʻpaytiriladi.
/////////////
به ترکی استانبولی قره آقاچ:
Karaağaçlar yapraklarını döken boylu orman ağaçlarıdır. Tomurcuklar kiremitvari olarak dizilmiş
olan çok sayıda pullarla örtülüdür. Sürgünler pseudoterminal tomurcukludur ve sürgünlere iki
sıralı sarmal dizilmişlerdir. Yaprak ve çiçek tomurcukları farklı şekil ve
büyüklüktedir. Yaprak tomurcukları küçük dar yumurtamsı konik biçimde
olmalarına karşın çiçek tomurcukları büyük ve hemen hemen küreseldir. Yapraklar
sade (basit(, kısa saplı, dip tarafları az veya çok çarpık (asimetrik(,
kenarları çift dişlidir. Çiçekler erdişidir. Çiçeğin çan
biçimindeki çanağı 4-9 lopludur ve lop sayısı kadar etamini vardır. Yumurtalık basıktır,
derin parçalanmış iki stigması vardır. Erdişiçiçeklerin birçoğu birarada yan
durumlu olarak yaprak koltuğundan demet oluştururlar. Çiçekler ilkbaharda
yapraklardan önce açarlar veya bazı taksonlarda ise çiçekleri sonbaharda
görülür. Meyve basık bir nustur. Nusun etrafı,
damarları belirgin, zarsı bir kanatla çevrilmiştir. Çiçek açmasından bir kaç
hafta sonra olgunlaşır.
Karaağaçların yaşlı gövdelerinde kabuklar çoğunlukla kalın
boyuna oluklu çatlaklıdır; birkaç taksonda ise gövde kabukları uzun yıllar
çatlamadan, düz ve parlak kalır. Amerika'daki kızıldereliler bir zamanlar
bazı karaağaç kabukları liflerinden ip ve halat yapmışlardır. İç kabuğu ilaç
olarak kullanmışlardır.
Odunları koyu, diri
odunları açık renkli olan ve güzel cila kabul eder. Odunları büyük
halkalı traheli gruba
dahildir. İlkbahar odununda büyük traheler bir veya iki sıra halinde yan yana
gelerek halka şeklinde düzenli bir diziliş gösterir. Yaz odununda ise dar lümenli küçük traheler, birbirine
paralel uzanan, dalgalı bantlar üzerinde bir araya gelerek devamlı şeritler
halinde görülürler. Odunları sert, ağır, yüksek şok mukavemetine haiz ve
elastikidir; kolay yarılmaz.
Kullanış yerleri mobilyacılık ve kaplamacılıktır. Karaağaç tomrukları su borusu olarak
kullanılmışlardır.
Genellikle sıcak severler; sulak yerlerde, nehir ve dere
kenarlarında yetişirler. 1919 yılında Hollanda'da görülen ve kısa zamanda Avrupa'ya yayılan karaağaç kurumalarına
neden olan bir mantar hastalığı
vardır. Bu mantar Ophiostoma ulmi adındaki bir mantardır.
////////////
Elm
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Elm
|
|
Ulmus minor,
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked(:
|
|
(unranked(:
|
|
(unranked(:
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species
|
|
See
|
Elms are deciduous and semi-deciduous trees comprising the flowering plantgenus Ulmus in the plant family Ulmaceae. The genus first appeared in the Miocene geological period about 20 million years ago, originating in what is now central Asia.[1] These trees flourished and spread over most of the Northern
Hemisphere, inhabiting the temperate and tropical-montane regions of North America and Eurasia, presently ranging southward across the Equator into Indonesia.
Elms are components of many kinds of
natural forests. Moreover, during the 19th and early 20th centuries many
species and cultivars were also planted as ornamental street, garden, and park
trees in Europe, North America, and parts of the Southern Hemisphere, notably Australasia. Some individual elms reached great size and age. However, in recent
decades, most mature elms of European or North American origin have died
from Dutch elm disease, caused by
a microfungus dispersed by bark beetles. In response, disease-resistant cultivarshave been developed, capable of restoring the elm to forestry and landscaping.
همچنین:
نارون قرمز (در متون طب سنتی دردار و شجرة البق( (نام علمی:
Ulmus rubra( نام یک گونه از سرده نارون است.
منابع[ویرایش]
مشارکتکنندگان ویکیپدیا، «Ulmus
rubra»، ویکیپدیای انگلیسی، دانشنامه آزاد (بازیابی در ۲۳ فوریه ۲۰۱۴(.
//////////
به عربی دردار احمر:
دردار أحمر (الاسم العلمي:Ulmus
rubra( هو نوع من النباتات يتبع جنس الدردار من الفصيلة الدردارية[1] .
محتويات [أظهر]
الموئل والانتشار[عدل]
موطنه النصف الشرقي للولايات المتحدة[2].
الوصف النباتي[عدل]
ورق الدردر الأحمر
انظر أيضاً[عدل]
الدردار
قائمة أنواع الدردار
مراجع[عدل]
^ موقع لائحة النباتات (بالإنكليزية( The
Plant List دردار أحمر تاريخ الولوج 09 كانون الثاني 2014
^ المرفق العالمي لمعلومات التنوع الحيوي. الدردار الأحمر
(بالإنكليزية(. تاريخ الولوج 30 أيلول 2011.
//////////
Ulmus rubra
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Ulmus rubra
|
|
Mature cultivated slippery elm (Ulmus
rubra(
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked(:
|
|
(unranked(:
|
|
(unranked(:
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
U. rubra
|
Natural range of Ulmus rubra
|
|
·
Ulmus americana L. var. rubraAiton
·
Ulmus crispa Willd.
·
Ulmus dimidiata Raf.
·
Ulmus fulva Michx.,
Loudon, Bentley & Trimen, Sarg.
·
Ulmus Heyderi Späth
·
Ulmus pinguis Raf.
·
Ulmus pubescens Walter?,
Sudworth, Pinchot
|
Ulmus rubra, the slippery elm, is a species of elm native to eastern North America, ranging from southeast North Dakota, east to Maine and southern Quebec, south to northernmost Florida, and west to eastern Texas, where it thrives in moist uplands, although it will also grow in dry,
intermediate soils.[3]
Other common names include red elm, gray
elm, soft elm, moose elm, and Indian elm. The tree was first named as part
of Ulmus americana in 1753,[4] but identified as a separate species, Ulmus rubra, in
1793 by Pennsylvaniabotanist Gotthilf Muhlenberg. The slightly later name U. fulva, published by French botanist André Michaux in 1803,[5] is still widely used in dietary-supplement and alternative-medicine information.
The species superficially resembles American elm U. americana, but is more closely related to the Europeanwych elm U. glabra, which has a very similar flower structure, though lacks the pubescence
over the seed.[6] U. rubra was introduced to Europe in 1830.[4]
&&&&&&&
دروبطارس
بفتح دال و ضم را و سکون واو و فتح بای موحده و فتح طای مهمله
و الف و کسر را و سین مهمله بیونانی بمعنی ولد البلوط است چه کیاه آن بر درخت بلوط
کهنه می روید و بر ان می پیچد مانند سرخس و کوچکتر از ان و با اندک جلا و تلخی و
تیزی و بیخ آن مشبک بهم پیچیده و مزغب و شیرین با عفوصت و تلخی و تندی و صلب براق
و رنک آن سیاه و سرخ و تیره نیز می باشد و نوعی از بسفایج است و برک آن مانند برک
نرکس و اندک با حلاوت و تندی و تلخی
طبیعت آن
در سوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
بغایت قابض و معفن و ضماد آن جهت کزاز و فالج و مفاصل و خنازیر
نافع و طلای آن بر بدن ورود ریاک کردن اوساخ و تکرار تازه بتازه نمودن آن در ستردن
موی عجیب الاثر مقدار شربت آن تا یک دانک المضار یکدرهم آن کشنده بالتهاب و درد
شکم و معالجۀ آن معالجۀ خربق اسود است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
دروبطارس . [ دَ ب ِ رِ ] (معرب ، اِ(
۞ معرب از یونانی ۞ . به لغت یونانی رستنیی باشد
مانندسرخس و آن بیشتر بر درخت بلوط کهنه پیچیده شود و اگر آنرا با شاخ و برگ و بیخ
بکوبند و بر بیخ موی ضمادکنند موی را ببرد و فالج و لقوه را مفید است . (برهان ( (آنندراج
(. بلوطی یا سرخس بلوط، و آن خبزیست که بر درخت بلوط کهن پیچیده می شود مانند سرخس
اما کوچکتربود و در وی حلاوتی بود و اندکی تیزی و تلخی ، اما اصل وی با وجود شیرینی
و تیزی و تلخی عفص بود و قابض ومحقن و در غایت حرارت بود. (از اختیارات بدیعی (. به
معنی ولدالبلوط است چه آن گیاهی است که از درخت بلوط می روید و بر او می پیچد و نوعی
از بسفایج ، و بیخش مشبک و بهم پیچیده و مزغب و شیرین و باعفوصت و صلب و براق و سیاه
و سرخ و تیره رنگ نیز می باشد و برگش مثل برگ نرگس و با حلاوت و تندی و تلخی است .
(از تحفه حکیم مومن (. در ترجمه فرانسوی مفردات ابن بیطار علاله به عین آمده و مترجم
آنرا محرف «علامة» می داند. بلوطی . دیک . سرخس نر. سرخس البلوط. علالة. علامة. غلالة.
////////////
سرخس نر (در متون طب سنتی دروبطارس( (نام
علمی: Dryopteris([۱] نام یک سرده از تیره
نرسرخسیان است.
نگارخانه[ویرایش]
Dryopteris sieboldii -
Atlanta Botanical Garden.JPG
منابع[ویرایش]
مظفریان، ولیالله. فرهنگ نامهای گیاهان
ایران: لاتینی، انگلیسی، فارسی. تهران: فرهنگ معاصر، ۱۳۷۵. شابک ۹۶۴-۵۵۴۵-۴۰-۴.
پرش به بالا ↑ مظفریان، فرهنگ نامهای گیاهان
ایران، ۱۹۳.
مشارکتکنندگان ویکیپدیا، «Dryopteris»، ویکیپدیای انگلیسی،
دانشنامه آزاد (بازیابی در ۱ اوت ۲۰۱۴(.
///////////////
به آذری:
////////////
Dryopteris
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Dryopteris
|
|
Male fern (Dryopteris filix-mas(
|
|
Kingdom:
|
|
Division:
|
|
Class:
|
Polypodiopsida /
Pteridopsida (disputed( |
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species
|
|
See text
|
Dryopteris /draɪˈɒptərᵻs/,[1] commonly called wood
fern, male fern (referring in particular to Dryopteris
filix-mas(, or buckler fern, is a genus of about 250 species of ferns with distribution in the temperate Northern Hemisphere, with the highest
species diversity in eastern Asia. Many of the species have stout, slowly
creeping rootstocks that form a crown, with a vase-like ring of fronds. The sori are round, with a peltate indusium. The stipes have prominent scales.
Hybridisation is a well-known phenomenon within this group, with many species
formed by this method.
&&&&&&&
دروفینون
بفتح دال و ضم راء مهملتین و سکون واو و کسر فا و سکون یای
مثناه تحتانیه و ضم نون و سکون واو و نون و بقاف نیز آمده لغت یونانی است و بعربی
زیتونیه* نامند جهت مشابهت برک آن ببرک زیتون
ماهیت آن
کیاهی است برک آن شبیه ببرک زیتون و از ان درازتر و باریکتر و
شاخهای آن کمتر از ذرعی و کل آن نارنجی و تخم آن مستدیر و کوچکتر از کرسنه و لون
آن مختلف و در غلافی کثیف درشت شبیه بغلاف نخود و بیخ آن بقدر ذرعی و بسطبری
انکشتی و منبت آن زمین های نمناک و قریب بدریا
طبیعت آن
در سوم کرم و خشک و ابن بیطار و غیره آن را سرد و خشک و قویتر
از لفاح دانسته اند
افعال و خواص آن
بغایت مجفف و ذرور سائیدۀ آن قاطع خون و التیام دهندۀ جراحت و
نطول آن محلل اورام و چون در روغن زیتون بجوشانند و در کوش بچکانند رافع کری و بر
دندان قالع آن و تدهین آن مسقط دانۀ بواسیر و مسکن درد مفاصل و امثال آن و حمول آن
مدر حیض و مجرب مقدار شربت آن تا یک دانک مصلح آن قئ کردن با سرکه و شیر تازه است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
* زیتونیه . [ ] (ع اِ( به لغت مصر ایمارانوطالی
است . (تحفه حکیم مومن (. رجوع به تحفه حکیم مومن شود.
//////////
دروقینون . [ دَ] ۞ (معرب ، اِ( لغتی است رومی و
بعضی گویند یونانی است به معنی نباتی که به درخت زیتون ماند لکن از یک گز کوتاهتر می
باشد و برگش درازتر از برگ زیتون است و گل آن سفید می شود و تخم آن به مقدار کرسنه کوچک می شود و طبع آن همچو طبع بذرالبنج است .
(از برهان ( (از آنندراج (. از جمله مخدرات بود و نبات وی به درخت زیتون ماند لیکن
اندک از یک گز کوتاه تر بود و ورق وی به رنگ ورق زیتون بود اما درازتر و تنکتر، بغایت
خشن بود و گل وی سفید بود و تخم وی مقدار کرسنه
کوچک بود بغایت صلب ، و لون وی مختلف بود و بیخ وی به درازی یک گز بود و به
ستبری انگشت و در کوهها روید. (از اختیارات بدیعی (. اسم یونانی است و به عربی زیتونیة
نامند. گیاهی است برگش شبیه به برگ زیتون و از آن درازتر و باریکتر و شاخه های او کمتر
از ذرعی و گلش نارنجی و تخمش مستدیر و از کرسنه کوچکتر و مختلف رنگ و در غلاف کثیفی
است درشت و شبیه غلاف نخود و بیخش به سطبری انگشتی و به قدر ذرعی و منبت او زمین سنگلاخ
نمناک و نزدیک دریاها می باشد. (از تحفه حکیم
مومن (. گیاهی است از تیره پروانه واران دسته شبدرها که در آسیای صغیر و اروپای جنوبی میروید.
برگهایش مرکب سه تائی و گلهایش بشکل چتر است . این گیاه یکی از علفهای خوب مراتع را
از لحاظ کیفیت غذائی تشکیل میدهد. (فرهنگ فارسی معین (. الققابن . قلاء.
//////////
دروقینون
از جمله مخدرات است و نبات وی بدرخت زیتون
ماند لیکن از یک گز کوتاهتر بود و ورق وی برنگ زیتون بود اما درازتر و تنکتر بود و
بغایت خشن بود و گل وی سفید بود و تخم وی مقدار گرسنه کوچک بود بغایت صلب و لون وی
مختلف بود و بیخ وی بدرازی یک گز بود و به سطبری انگشت بود و در کوهها روید و در طبیعت
مانند بذر البنج و لفاح و خشخاش سیاه بود و مسکر بود و غثیان سخت و فواق و مغص آورد
و اسهال خون و غشی و مسبت و کشنده بود از چهار روز تا هفت روز اگر زیاده خورند و مداوای
آنکس که خورده باشد بقی کنند تا معده را پاک کند و همان معالجه که از خوردن بذر البنج
گفته شد
صاحب مخزن الادویه مینویسد: دروفینون
بفتح دال و ضم را و سکون واو و کسر فا و سکون یا و ضم نون و سکون واو و نون لغت یونانی
است و بعربی زیتونیه جهت مشابهت برگ وی ببرگ زیتون نامند و در زمین نمناک و کنار دریا
روید
اختیارات بدیعی، ص: 165
//////////
زهری شبدر (سرده(
زهری شبدر، Dorycnium
طبقهبندی علمی
فرمانرو: گیاهان
راسته: باقلاسانان
تیره: باقلاییان
زیرتیره: باقالیها
سرده: Dorycnium
زهری شبدر (در متون طب سنتی دروقینون( (نام علمی: Dorycnium(
نام یک سرده از زیرخانواده باقالیها است.
منابع
پانویس
درج بند
مشارکتکنندگان ویکیپدیا، «Dorycnium»، ویکیپدیای انگلیسی،
دانشنامه آزاد (بازیابی در ۶ مه ۲
//////////
به عبری:
אחילוטוס (שם מדעי: Dorycnium( הוא סוג צמחים ממשפחת הקטניות, בעל 12 מינים שרובם ממוצא ים-תיכוני.
מיני האחילוטוס הם בני-שיח בעלי עלים תלתניים ופרחים הערוכים בקרקפת.
בארץ ישראל נפוצים אחילוטוס זקוף (Dorycnium rectum( המצוי על שפות-נחלים ואחילוטוס שעיר (Dorycnium hirsutum( המצוי בשומרון.
///////////
Dorycnium
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Dorycnium
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked(:
|
|
(unranked(:
|
|
(unranked(:
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Tribe:
|
|
Genus:
|
Dorycnium is a genus of twelve accepted[1] species in the pea family, from the Mediterranean and
the Canary Islands. It is related to (the Old World parts of( Lotus and Tetragonolobus,[1] both of which have sometimes been
classified as part of Lotus.[1]
1. ^ Jump up to:a b c Allan, G. J.; Porter,
J. Mark (2000(, "Tribal delimitation and phylogenetic relationships of
Loteae and Coronilleae (Faboideae: Fabaceae( with special reference to Lotus:
evidence from nuclear ribosomal ITS sequences", American Journal of
Botany, 87 (12(: 1871–1881, doi:10.2307/2656839, JSTOR 2656839, PMID 11118424