۱۳۹۵ آذر ۲۸, یکشنبه

مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی (سی و هفتم) 1

راتیانج
بفتح را و الف و کسر تاء مثناه فوقانیه و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف و فتح نون و جیم و راتینج و ریتانج در خبینه و رشینه نیز نامند
ماهیت آن
صمغ صنوبری است و سه نوع می باشد یکی آنکه سائل باشد و منجمد نکردد و آن را زفت رطب و نوع دوم آنکه منجمد باشد یعنی مانند صموغ دیکر بعد برآمدن از تنۀ درخت خودبخود بدون طبخ منجمد و منعقد کردد و سوم آنکه بآتش آن را طبخ دهند تا منجمد و منعقد کردد و این را قلقونیا و بشیرازی زنکباری نامند و بهترین راتیانج آنست که رنک آن سفید مائل بزردی باشد و بوی صنوبر از ان آید
طبیعت آن
در آخر سوم کرم و خشک و بعضی در چهارم کفته اند و عیسی در سوم کرم و در اول خشک کفته و نوع آتش دیدۀ آن کرم تر از آتش نادیدۀ آن
افعال و خواص آن
آشامیدن نیم مثقال آن با زردۀ تخم مرغ که نیم پخته باشد و همچنین با آب طبیخ سبوس کندم جهت سرفۀ مزمن و ربو و جراحت رطبۀ شش و مضغ آن جهت سرفۀ رطوبی و جذب فضول دماغی و کشیدن آن مانند تنباکو روز اول یکدفعه روز دوم دو دفعه روز سوم سه دفعه جهت سرفه و ربو و قرحۀ شش عجیب الاثر و چون خرقه را بدان آلوده و بآفتاب خشک کرده صاحب زکام بارد و حمی ربع دود آن را بکیرد در ساعت تسکین یابد و ضماد آن جهت التیام جراحت و ازالۀ حکه و جرب و خشونت جلد و با کلنار جهت فتق رکها و نواصیر و با تخم کتان بالسویه جهت رفع ثالیل آویخته در مقعده که اطبا از علاج آن بازمانده باشند و جهت شقاق قدمین و بواسیر مجرب و جهت کجی ناخن مؤثر و چون یک جزو از ان و از هریک زرنیخ سرخ و سرکین ارنب و پیه بز نصف جزو اجزا سوده و بر آتش کداخته اقراص سازند هر قرصی نیم مثقال و عند الحاجت یک قرص را بخور کنند بآتش ملایم و دود آن را بانبوبه بکیرند هر روز سه مرتبه عجیب النفع است برای سرفه و قرحۀ رئه و چون یک جزو آن را بر آتش کداخته بوزن آن تخم کتان و نصف وزن آن سفید آب قلعی در انداخته از آتش فرود آورند لصوق قوی است برای التحام جراجات تازه و تنقیه کهنه و اندمال آنها و نوع مطبوخ آن در اصلاح موی ذرورا مؤثر و راتینج رویانندۀ کوشت است در ابدان صلب و مهیج اورام است در ابدان نرم و چون آن را با نصف آن رهج و فلفل با روغن بادام طبخ دهند و مانند مرهم سازند جهت اسقاط دانۀ بواسیر مجرب و لیکن با الم بسیار و تدارک آن بمالیدن سفیدی تخم مرغ و سفیدآب و بخوردن شیر تازۀ دوشیده نمایند مصلح آن موم روغن با آب حی العالم بدل آن علک البطم و قنه و کویند بدل آن زیت کهنه است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
راتیانج . [ ن َ ](اِ) صمغ صنوبر است که بنفسه مثل سایر صموغ منجمد میگردد یا به آتش طبخ یافته منعقد شود و ثانی را بیونانی فلفونیا نامند و سیال غیرمنجمد او زفت رطب است در آخر سیم گرم و خشک و قسم آتش دیده  او گرمتر از قسم اول و آشامیدن نیم مثقال او با زرده  تخم مرغ نیمبرشت و بدستور با آب طبیخ سبوس گندم جهت سرفه و ربو وجراحة رطبه  شش و مضغ او جهت سرفه  رطوبی و جذاب فضول دماغ و ضماد او جهت التیام جراحات و ازاله  حکه وجرب و خشونات جلد و با گلنار جهت فتق رگها و نواصیرو با تخم کتان بالسویه جهت رفع ثآلیل و بواسیر مجرب و جهت شقاق کعب و کجی ناخن موثر و کشیدن او مانند تنباکو روز اول یکدفعه و روز دوم سه دفعه و در سیم 3بار جهت سرفه و ربو و قرحه  شش عجیب الفعل است و بعضی گفته اند که چون با زرنیخ و پیه بز سرشته بخور کننداثرش قویتر میشود و مولف تذکره گوید که چون راتیانج را با مثل او رهج الغار و نصف وزن او فلفل با روغن بادام طبخ داده ضماد نمایند در ساعت دانه  بواسیر راساقط کند با الم شدید و تدارک آن بسفیده  تخم مرغ وسفیداب و بخوردن شیر تازه باید نمود و گویند طلای راتیانج مفرداً در ابدان نرم باعث ورم و درد میشود و بخور او که بپارچه  آلوده در آفتاب خشک کرده باشند جهت زکام بارد و تب ربع سریعالاثر است و قسم مطبوخ او در اصلاح شعر ذروراً موثر است . (تحفه  حکیم مومن ).
////////////
راتینج‌

راتیانج و ریتانج و در خبینه و رشینه نیز گویند و آن صمغ صنوبر است و آن سه نوع بود یک نوع سایل بود که منعقد نشود و یک نوع صلب بود و ساده و نوع سیوم صلب بود بعد از آنکه پخته باشند و آن را فلونیا گویند و بشیرازی زنگباری خوانند و بهترین وی آن بود که سفید بود و اندک بزردی زند و بوی آن مانند بوی صنوبر بود و طبیعت آن گرم و خشک است و عیسی گوید گرم است در سیم و خشک است در اول و مجفف و محلل بود و گوشت برویاند در ریشها لیکن مهیج الم بود و ریشها را باصلاح آورد و با گلنار و عروق و امثال آن وی مسخن اعصاب بود و مصلح وی موم روغن و آب حی العالم بود و بدل آن علک البطم و قند بود و گویند بدل آن زفت کهن بود
لاتین‌COLOPHONIUM فرانسه‌ARCANSON -COLOPHANE انگلیسی‌COLOPHANY
//////////
راتیاج
http://www.peykshafa.ir/Images/Content/5379883860298444157.jpg
http://www.peykshafa.ir/images/%D8%B1%D8%A7%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D9%86%D8%AC1.JPG

راتیانج، صمغ صنوبری
Resina
صمغ صنوبری است و سه نوع می‌باشد. یکی آنکه سایل باشد و منجمد نگردد و آن را زفت رطب و نوع دوم آنکه منجمد باشد یعنی مانند صموغ دیگر بعد از برآمدن از تنه درخت خودبخود بدون طبخ منجمد و منعقد گردد و سوم آنکه با آتش آن را طبخ دهند تا منجمد و منعقد گردد و این را قلقونیا و به شیرازی زنگباری نامند و بهترین راتیانج آنست که رنگ آن سفید مایل به زردی باشد و بوی صنوبر از آن آید.
طبیعت آن در آخر سوم گرم و خشک و بعضی در چهارم گفته‌اند و عیسی در سوم گرم و در اول خشک گفته‌اند و نوع آتش دیدۀ آن گرم‌تر از آتش نادیدۀ آن است
خواص عمومی آن در درمان سرفه مرطوب و جذب مواد اضافی دماغ و آسم و زخم شش و زکام سرد و تب و التیام جراحات و پاک نمودن خارش و جرب و تا صافی پوست مصرف دارد. در ترکیب با داروهای مناسب برای فتق رگ ها در بواسیر و رفع جوش و کورک و بواسیر و کجی(ریشه) ناخن و اصلاح موی و ترمیم گوشت بدن مفید و با این حال مهیج اورام در اعضاء نرم می باشد

افعال و خواص دیگر آن: آشامیدن نیم مثقال آن با زرده تخم مرغ که نیم پخته باشد و همچنین با آب طبیخ سبوس گندم جهت سرفه مزمن و ربو[1] و جراحت رطبه شش و مضغ[2] آن جهت سرفه رطوبی و جذب فضول دماغی و کشیدن آن مانند تنباکو روز اول یک دفعه روز دوم دو دفعه روز سوم سه دفعه جهت سرفه و ربو و قرحه[3] شش عجیب الاثر و چون خرقه بدان آلوده و با آفتاب خشک کرده صاحب زکام بارد[4] و حمی[5] ربع دود آن را بگیرد در ساعت تسکین یابد و ضماد آن جهت التیام جراحت و ازاله حکه[6] و جرب و خشونت جلد و با گلنار جهت فتق[7] رگها و نواصیر و با تخم کتان بالسویه جهت ثالیل آویخته در مقعده که اطبا از علاج آن باز مانده باشد و جهت شقاق قدمین و بواسیر مجرب و جهت کجی ناخن موثر می باشد



[1]تنگی نفس
[2]جویدن
[3]تفرق اتصالی که ریم کند
[4]سرد
[5]گرم
[6]بیماری خارش
[7]شکافتن
http://www.peykshafa.ir/Images/Icon/reference-icon.png?width=20منبع
مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین عقیلی علوی خراسانی شیرازی
///////////////
کُلوفان (در متون طب سنتی راتینج و راتیانج) (انگلیسی: colophony، فرانسوی: Colophane) یا رُزین (Rosin)، اَنگُم سخت و شکننده و زردرنگی است که در ساختن صابون و لاک و الکل و جوهر و غیره کاربرد دارد و آن را به آرشه ویولن یا کف دست آکروبات‌ها هم می‌مالند.[1] کلوفان رِزینی است که از پس‌مانده تقطیر تربانتین تصفیه‌نشده مغز چوب درختان کاج، شیر کنده و ریشه درخت به‌دست می‌آید.
این صمغ را در حالت مایع حرارت می‌دهند تا برخی از اجزای ان بخار شود (جدا شود) سپس در قالب‌های مخصوص ریخته صبر می‌کنند تا سرد و جامد شود. کلوفان نسبتاً شفاف است و رنگ آن از زرد تا سیاه متغیر است. در دمای اتاق کلوفان معمولاً جامد و شکننده است اما در دماهای بالا (دمای ذوب متفاوت است معمولاً بین ۱۰۰ تا ۱۲۰ درجه سانتیگراد) ذوب می‌شود. کلوفان همچنین بسیار قابل اشتعال است و و هنگام سوختن دود سیاهی می‌کند و می‌سوزد بنابراین هنگام ذوب کلوفان باید بسیار دقت کرد. کلوفان در موادی مانند الکل اتر بنزن قابل حل است.
//////////
به بهاسای اندونزی گُندروکوم:
Gondorukem (resina colophonium) adalah olahan dari getah hasil sadapan pada batang tusam (Pinus). Gondorukem merupakan hasil pembersihan terhadap residu proses destilasi (penyulingan) uap terhadap getah tusam. Hasil destilasinya sendiri menjadi terpentin. Di Indonesia gondorukem dan terpentin diambil dari batang tusam Sumatera (Pinus merkusii). Di luar negeri sumbernya adalah P. palustrisP. pinasterP. ponderosa, dan P. roxburghii.
///////////
به ترکی استانبولی کُلوفان:
Kolofançam sakızının damıtılmasıyla oluşan, saydam, sarı renkli reçine. Canlı ağaç gövdelerinde açılan yaralardan, ağacın dip kütük kısımlarının ekstraksiyonundan ve sülfat yönteminin yan ürünü olan tall-oil'in fraksiyonlu damıtılmasıyla elde edilir. Suda çözünmez, oda sıcaklığında katı, açık sarı-kahverengi arasında bir renktedir. Eteralkolklorlu hidrokarbon ve hidrokarbonlarda çözünür. Kolofanın değerini belirlemede en önemli etken renktir. Renk açık sarıdan koyu kahve rengine doğru harflerle değerlendirilir.
Doğal olarak çam ağaçlarından elde edilen reçine %80 kalofan, %20 terebenti yağı içerir. Kolofanın bileşimi ise %90 reçine asitleri ile %10 nötral maddeler içerir.
Kağıt endüstrisi, yapıştırıcılar, boya endüstrisi, baskı mürekkepleri gibi çeşitli alanlarda yaygın olarak kullanılır. Türkiye'de en çok kızılçamlardan (Pinus brutia) elde edilir.
/////////
Rosin
From Wikipedia, the free encyclopedia
For other uses, see Rosin (disambiguation).
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/1/1c/Rosin.jpg/220px-Rosin.jpg
A cake of rosin, made for use by violinists, used here for soldering
Rosin, also called colophony or Greek pitch (Latinpix græca), is a solid form of resin obtained from pines and some other plants, mostly conifers, produced by heating fresh liquid resin to vaporize the volatile liquid terpene components. It is semi-transparent and varies in color from yellow to black. At room temperature rosin is brittle, but it melts at stove-top temperature. It chiefly consists of various resin acids, especially abietic acid.[1] The term "colophony" comes from colophonia resina, Latin for "resin from Colophon," an ancient Ionic city.[2]
&&&&&&&
رازقی
بفتح راء مهمله و الف و کسر زای معجمه و قاف و یا کویند نوعی از سنبل است و کل رای بیل را نیز نامند و این اقرب بصواب است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////////
رازقی . [ زِ ] (اِ) زنبق سفید. (برهان ) (ناظم الاطباء). زنبق . (تذکره  داود ضریر انطاکی ص 170). || سوسن سفید. (برهان ) (ناظم الاطباء) (تذکره  داود ضریر انطاکی ص 170). یک قسم گلی است سفید و بغایت خوشبو. (ناظم الاطباء). ابن بیطار آرد: امین الدولةبن التلمیذ گفت : رازقی سوسن سپید است و روغن آن روغن رازقی است و این معنی را ابوسهل مسیحی صاحب کتاب المائه وعبیداﷲبن یحیی صاحب کتاب اختصارات الاربعین گفته اند.و از لغویین صاحب کتاب البلغة و جز او نیز یاد کرده اند که پنبه در دهها رازقی نامیده میشود سکری گوید به کتان نیز رازقی اطلاق میگردد. اما نزد پزشکان رازقی چنان است که من گفتم و این از آن جهت یاد کردم که گروهی از ناآگاهان پنداشته اند که روغن رازقی از شکوفه  انگور گرفته شود و برخی ادعا کرده اند که روغن بذر کتان است و آن نیست مگر روغن سوسن سفید. (مفردات ابن بیطار ج 1 ص 153). مولف گوید: اینکه آن را امین الدولةبن التلمیذ سوسن سپید ترجمه میکند و ابن البیطار نیزبدو تاسی میکند غلط است . رازقی گلی است نهایت خوشبوی و بوی آن غیر بوی سوسن است . و درخت آن مانند انگور است . لیکن پوست درخت سپید است و گل آن صد برگ باشدنهایت سپید مانند سوری صد برگ لیکن مجموع آن چون پشت ناخن ابهامی و گاهی کمی بزرگتر و در بغداد و کوفه آن را دیدم که به ارتفاع تبریزی و چناری بلند بالا کرده بود و بر رفته چون لبلابی . (یادداشت مولف ). || انگور ملاحی . (از اقرب الموارد). نوعی از انگور است که دانه های آن کوچک میباشد. (برهان ) (آنندراج ). نوعی انگور سفید دراز. (منتهی الارب )
//////////
(2)   یا     mo-li‌2، *mwat (mwal)-li=malli، آوانگاشت واژه  سنسكریت (Jasminum sambac) mallikā [رازقی]، mal-li-ka تبتی، ma-li سیامی،3 mãly یا mlih خمری، molih چامی.  واژه  مالایایی melati از واژه  سنسكریتِ mālatī مشتق شده و نام Jasminum grandiflorum  [یاسمن چمپا] است.  نام melirge  برای یاسمن در زبان مغولی مستقل است.  هـــــیرت آن را همان mo-lo در زبان سریانی4 دانسته كه پذیرفتنی نیست.
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان(ساینو-ایرانیکا)
&&&&&&&&
رازقی‌
صاحب جامع گوید رازقی سوسن سفید است و چند قول دیگر هم آورده‌اند که رازقی قطن است و دیگر گویند رازقی کتان است و همو گوید روغن رازقی از بهار انگور رازقی گیرند و دیگر گویند بذر کتان است و گویند روغن سوسن سفید روغن رازقی است و مولف گوید رازقی گل زنبق است و صاحب منهاج گوید زنبق سوسن سفید است و صاحب جامع گوید زنبق یاسمن سفید است و هر دو قول خلاف است اما اگر گویند که زنبق نوعی از سوسن سفید است شاید که دور نباشد
صاحب مخزن الادویه رازقی را گل رای بیل و حکیم مومن آن را سوسن آزاد داند- صاحب بحر الجواهر وی را سوسن سفید دانسته است‌
اختیارات بدیعی
///////////
سوسن سفید (در متون طب سنتی رازقی) (نام علمی: 'Lilium candidum') سوسن مدونا نام یکی از گونه‌های سرده سوسن است.
لیلیوم کاندیدوم گل ملی کشور واتیکان است.[۱]
//////////////
به عربی زنبق ابیض:
الزنبق الأبيض نوع نباتي ينتمي إلى جنس الزنبق من الفصيلة الزنبقية.
الموئل والانتشار[عدل]
موطنه بلاد الشام وتركيا واليونان والبلقان. يوجد أيضًا في المغرب العربي وبعض مناطق جنوب أوروبا والقوقاز ولكن لا يعرف إن كان أصيلًا في هذه المناطق.[1]
مرادفات للاسم العلمي[عدل]
(باللاتينية: Lilium album Houtt.)
(باللاتينية: Lilium peregrinum Mill.)
(باللاتينية: Lilium striatum Baker, des. inval.)
(باللاتينية: Lilium candidum subsp. peregrinum (Mill.) Baker)
(باللاتينية: Lilium candidum var. aureomarginatum Elwes)
(باللاتينية: Lilium candidum var. cernuum Weston)
(باللاتينية: Lilium candidum var. monstruosum H. Vilm.)
(باللاتينية: Lilium candidum var. peregrinum (Mill.) Pers.)
(باللاتينية: Lilium candidum var. plenum Weston)
(باللاتينية: Lilium candidum var. purpureostriatum Souillet)
(باللاتينية: Lilium candidum var. purpureum Weston)
(باللاتينية: Lilium candidum var. rubrolineatum H. Vilm.)
(باللاتينية: Lilium candidum var. salonikae Stoker)
(باللاتينية: Lilium candidum var. striatum Baker)
(باللاتينية: Lilium candidum var. variegatum Loudon)
(باللاتينية: Lilium candidum f. peregrinum (Mill.) Voss)
(باللاتينية: Lilium candidum f. striatum (Baker) Voss)
المراجع[عدل]
^ قاعدة البيانات الأوروبية-المتوسطية للنباتات. خريطة انتشار الزنبق الأبيض (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 24 أيار 2012.
////////////
به آذری آق زنبق:
Ağ zanbaq (lat. Lilium candidum) - zanbaqkimilər fəsiləsinin zanbaq cinsinə aid bitki növü.
/////////////
به عبری گابی شوشَن، شوشَن تخو؟:
שושן צחור (שם מדעיLilium candidum, באנגלית: Madonna Lily, בצרפתיתFleur de lis) הוא גאופיט ממשפחת השושניים, בעלבצל גדול ופרחים לבנים גדולים. השושן הצחור הוא ערך טבע מוגן בישראל.
///////////
به کردی زِمبِق یا سوسن اِسپی:
Zembeqsosina spî (lilium candidum), navê sosineke navdar e ku li Kurdistanê jî gelek e. Ji malbata famîleya tuleyan an famîleya pîvaz, pîvok û sosinan (liliaceae) e. Bejna wê heya 1 m bilind dibe, riwekeke pirrsalane ye.
Di mehên gulan-pûşperê de gupik vedidin. Pirr ji aviyan hez neke. Li bejiyan, axa kevirî digihê. Kulîlkên wê spî ne lê yên rengê kremê de ne, herwiha tên dîtin. Li ser gûşiyekê 3-6 kulîlk mezin dibin. Bêhna wê hezkirî ye.
//////////
به پنجابی:
چٹی للی للی ٹبر دی للیاں جنس دا اک بوٹا اے۔
//////////////
به کردی استابولی آق زمبک:
Ak zambak (Lilium candidum), zambakgiller (Liliaceae) familyasından soğanlı çok yıllık uzun boylu ve gösterişli bir otsu bitki türü. Boyu yaklaşık 1 m olan bitkinin çiçek açma dönemi Mayıs-Haziran aylarıdır. Yaşam alanı çalılıklar, taşlık ve kurak alanlar olan ak zambağın çiçekleri 8–12 cm büyüklükte; beyaz ya da krem renktedir. 3-6 çiçek salkım şeklinde bir aradadır, hoş kokuludur.
//////////
Lilium candidum
From Wikipedia, the free encyclopedia
Lilium candidum
ShoshanTzachor-2-wiki-Zachi-Evenor.jpg
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
L. candidum
Lilium candidum
L.
·         Lilium peregrinum Mill.
·         Lilium album Houtt.
·         plus numerous names at the levels of varieties and subspecies
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/a/aa/Lilium_candidum_MHNT.BOT.2011.18.27.jpg/220px-Lilium_candidum_MHNT.BOT.2011.18.27.jpg
Lilium candidum - MHNT
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/f/f3/ShoshanTzachor_wiki-Zachi-Evenor.jpg/220px-ShoshanTzachor_wiki-Zachi-Evenor.jpg
Lilium candidum
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/5/58/Shoshan-Zachi-Evenor-6964.jpg/220px-Shoshan-Zachi-Evenor-6964.jpg
Lilium candidum flower
Lilium candidum, the Madonna lily,[2][3] is a plant in the true lily family. It is native to Balkans and the Middle East, and naturalized in other parts of Europe (FranceItalyUkraine, etc.) as well as in North Africa, the Canary IslandsMexico, and other places.[1][4] It forms bulbs at ground level, and unlike other lilies, has a basal rosette of leaves through the winter, which die back in summer. A leafy flower stem, typically up to 1.2 metres (3 ft 11 in) high, sometimes up to 2 metres (6 ft 7 in) high, emerges in late spring and bears sweetly and headily fragrant flowers in summer. Flowers are white, flushed yellow at the base.[5][6][7][8][9]
It has long been cultivated, but is susceptible to virus diseases of lilies, and to Botrytis fungus. One possible way to avoid problems with viruses is to grow plants raised from seed.
&&&&&&&
رازیانج
بفتح راء مهمله و الف و کسر زای معجمه و فتح یای مثناه تحتانیه و الف و فتح نون و جیم معرب رازیانه فارسی است و نیز بفارسی بادیان و برومی شمار و بهندی سونف بفتح سین مهمله و دالان بزرک نیز نامند
ماهیت آن
بزری است معروف و دو نوع می باشد بستانی و بری بستانی را مارثون و بری را اقومارثون کویند بهترین آن بستانی آنست طبیعت بستانی آن در اول سوم کرم و در آخر اول خشک و بقراط کرم در دوم و خشک در اول دانسته و تخم آن کرم تر از برک آن و بیخ آن قویتر از سائر اجزای آن
افعال و خواص مجموع آن
مفتح سدد مجاری سینه و کبد و طحال و کرده و مثانه و مسکن اوجاع آنها که از برودت باشد و مقوی باصره و معده و محلل ریاح و اخلاط غلیظه و مولد شیر و زیاده کنندۀ آن خصوصا تازۀ آن مدر بول و حیض و تریاق سموم حیوانی و مجفف قوی و با قوت قابضه و آشامیدن طبیخ تخم آن جهت خفقان و غشی با کل کاوزبان مجرب و با پرسیاوشان و انجیر جهت سرفه و ربو و عسر نفس و با ادویۀ مناسبه و بتنهائی نیز جهت تحلیل ریاح غلیظه و درد پهلو و تهیکاه و قولنج و رفع رطوبات رقیقه و غلیظه و چسپنده بمعده و غثیان و دفع بلغم حامض و بدرقۀ قوت ادویه و ایصال آنها باطراف بدن و رفع اسهال مزمن و بدستور با زیرۀ سبز جهت رفع اسهال و تقویت معده و با عسل و یا با سکنجبین جهت تپهای کهنه مفید و با آب سرد در هنکام تپها مسکن غثیان و التهاب معده و طبیخ آن با شراب یا غیر آن جهت کزیدکی جانوران سمی چون کزدم و زنبور و مانند اینها و آشامیدن یک درم آن بطریق سفوف جهت دفع حرقت معده حادث از بلغم حامض به نشف و تبخیر و باخراج آن از مکان خود و بادرار ببول و خوردن سفوف آن با کلقند سرشته جهت تقویت معده و رفع رطوبات و بلاغم آن و با شیرۀ آن بدستور خصوص اندک کرم نموده و مالیدن سفوف آن بر شکم اطفال جهت رفع نفخ و درد آن مفید و از حضرت آدم علیه الصلوه و السلام منقول است که چون هر سال در اول نزول آفتاب ببرج حمل تا وقت تحویل ببرج سرطان هر روز یک درم تخم رازیانه را با هموزن آن شکر سفوف نموده تناول نمایند در ان سال اصلا مرضی عارض خورندۀ آن نکردد و عصارۀ برک تازۀ آن جهت حدت بصر و بعضی در هنکام تری و تازکی نزد آتش می دارند چون از ان رطوبتی برآید آن را جمع می نمایند برای چشم فعل آن ابلغ است از عصارۀ آنکه آب آن را کرفته خشک نموده در چشم کشند بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه و چون آب تازۀ آن را بر آتش کذارند تا دو سه جوشی بخورد کف آن را با عسل و سکبینج و یا بی سکبینج در چشم کشند جهت منع نزول آب و تقویت روشنائی آن نافع و چون عصارۀ برک تازۀ آن را با زهرۀ قلیواج در شیشه کرده سه هفته در آفتاب بیاویزند اکتحال بدان مانع نزول آب و رافع ضعف باصره و انتشار است و طلای بیخ آن با عسل جهت کزیدن سک دیوانه نافع و صمغ آن در افعال مانند عصارۀ آنست و جهت تقویت باصره و نزول آب در چشم نزد فرود آمدن و جهت تفتیت حصاه نافع مضر محرورین مصلح آن صندل و سکنجبین و بطئ الهضم و مرخی معده مقدار شربت از تخم آن تا یک مثقال و دو مثقال نیز و از بیخ آن در مطبوخات دو مثقال تا سه مثقال بدل آن تخم کرفس است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
رازیانج . [ ن َ ] (معرب ، اِ) رازیانه فارسی است و نیز به فارسی بادیان و برومی شمار و به هندی سونف و والان بزرک نیز نامند. ماهیت آن : بزری است معروف و دو نوع میباشد: بستانی و برّی . بستانی رامارثون و بری را اقومارثون گویند. بهترین آن بستانی آن است . طبیعت بستانی آن در اول سوم گرم و در آخر اول خشک و بقراط در دوم گرم و خشک در اول دانسته و تخم آن گرم تر از برگ آن . و بیخ آن قویتر از سایر اجزای آن ... رازیانج بری : شاخهای آن عریض تر از بستانی و شبیه بریباس و بیخ آن کوچکتر و بسیار خوشبو و تخم آن بزرگ تر و سبزتر و طبیعت آن در آخر سوم گرم و در دوم خشک است . (از مخزن الادویه ). رازیانج بری بود و بستانی و مزاج را صداع آورد و مصلح آن صندل و کافور بود و بدل رازیانه تخم کرفس بود اما برّی وی اقوی بود. سنگ گرده بریزاند و یرقان را شفا دهد و بول و حیض را براند و شکم بندد و طبیخ وی با شراب گزندگی جانوران را نافع بود و بر گزندگی سگ دیوانه نافع بود. (اختیارات بدیعی ). رازیانج شامی . انیسون است . رازیانج همان انیسون است و در شام و مصر آن را شمار مینامند و درحلب شمره میگویند و در مغرب بسباس نامیده میشود و اکنون داروفروشان در مصر آن را بنام عریض میشناسند و بر دو قسم است بری و بستانی و تمام اقسامش معطر و خوشبوست . در مصر، در بیشتر فصول یافت میشود و در نزد ما در بهار پیدا میشود. (تذکره  ضریر انطاکی ص 961).
به لغت رومی ماکثرون و انانوس گویند و به یونانی فیا وفیرنوس و بلطینی فنیکی و بپارسی رازیانه و بادیان و به سیستانی بادتخم و به هندی سرپ و سوی و بسریانی ذرع سامرا گویند و جالینوس گوید: دشتی را رازاع جبلی گویند و تخم بعضی از رازاع بتخم گشنیز ماند و نوعی بود که تخم او پهن بشکل انجدان و کاشم و دانه انجدان بزرگتر بود... (از ترجمه  صیدنه  ابوریحان بیرونی ). و رجوع به رازیانه شود. و ابن بیطار بنقل از دیسقوریدوس و جالینوس نام رومی کلمه را اقومارثون (هیپوماراثرن ) ۞ آورده است . رجوع به مفردات و لکلرک ذیل رازیانج شود.
- بادیان . (اِ) ۞ بادیانه . تخمی است دوائی ، بعربی آنرا شَمار و رازیانج گویند. گرم و خشک است در دوم . (آنندراج ). تخم نباتی است بلندتر از زرعی ، ساقش مربع و برگش باریک و خوشبو و گلش مایل بسپیدی و آن را انیسون گویند. مصلح ضرر چائی ختائی است که استعمال و شرب آن متداول شده . (انجمن آرا). گیاه معطری از طایفه  چتریان که رازیانه نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 180 شود. رازیانج . (محمودبن عمر ربنجنی ) (بحر الجواهر). بادتخم . وادیان . (شعوری از اختیارات ). رازیانه . (محمودبن عمر ربنجنی ) (بحر الجواهر). چارتخم
////////////
رازیانج:
بادیان و هو صنفان: بري و بستانی. حار فی الثانیۀ یابس فی الأولی.
مفتّح، یحدّ البصر و خصوصاً صمغه، و ینفع من ابتداء الماء، و الهوام ترعی بزره لیقوّي بصرها و الحیات تحکّ عینها علیه إذا خرجت
من مکانها بعد الشتاء إضاءةً للعین، فسبحان الذي ألهمها هذا و أرشدها إلیه! نافع للغثیان و التهاب المعدة، مدرّ للبول و الطمث. و
صفحه 528 از 956 www.Ghaemiyeh.com بحر الجواهر مرکز تحقیقات رایانهاي قائمیه اصفهان
البري یفتت الحصاة و البستانی نافع للکلیۀ و المثانۀ و الحمیات المزمنۀ. الشربۀ منه مثقال إلی درهمین.
بحرالجواهر
///////////
رازیانج[ 680 ](رازیانه): Foeniculum vulgare Mili Fennel
گرم، پیشابآور. براي تب کهنه سودمند و تازهي آن اگر به چشم مالیده شود، شیرساز و تیزکنندهي بینایی میباشد.
/////////////
رازیانه( در متون طب سنتی رازیانج) یا بادیانه و یا بادیان گیاهی است گلدار از راسته آپیالس (Apiales)، از تیره چتریان (Apiaceae) از سرده رازیانه‌ها (Foeniculum). این گیاه سرشار از ترکیباتی مشابه هورمون زنانه استروژن (فیتواستروژنها) است و طبیعتی گرم دارد.

رازیانه بومی جنوب غربی آسیا و جنوب اروپا بویژه بخش مدیترانه‌ای است.

خواص رازیانه
رازیانه گیاهی دارویی است که خواص بیشماری از قبیل ضد پیری، پیشگیری از سرطان، کاهش وزن، درمان بیماری های گوارشی و هورمونی و جلوگیری از پوکی استخوان دارد. رازیانه گیاهی است که در طبقه بندی ادویه ها قرار می گیرد و در آشپزی و صنعت دارو نیز کاربرد دارد. رازیانه حاوی ویتامین C، پتاسیم و فیبر است. این گیاه معطر معمولاً عارضه جانبی ندارد ولی مصرف آن در زنان باردار توصیه نمی‌شود. در کشورهای مختلف، از رازیانه به شکل های گوناگونی استفاده می شود. برخی، از رازیانه در مواد کیک و نان استفاده می کنند. برخی دیگر در سالاد و سبزیجات آب پز می ریزند و گاهی اوقات پس از غذا جویده می شود.[1] در جنوب خراسان به این گیاه بادیان یا badiu گفته میشود.
/////////////
به عربی الشمرة الشائعة، الرازيانج:
الشمرة الشائعة[1] أو الشمّر نوع نباتي عطري يتبع جنس الشمرة من الفصيلة الخيمية واسمه العلمي (باللاتينية:Foeniculum vulgare).
محتويات
  [أخف] 
·         3الأهمية الطبية
·         5المصادر
من أسمائه الأخرى[عدل]
السنوت أو الرازيانج أو الشمَّر أو البسباس أو الشمرة أو الشمر المر، الشمر الحلو، الحلوة، الحبة الحلوة، حبة الحلاوة العربية، الشمر الكبير، شمر الحدائق أو الشمر الوحشي، الشمر الزهري. يشتهر في فلسطين والأردن وسوريا بالشومر. بالإنجليزية: Fennel.
الموئل والانتشار[عدل]
يمتد شرقاً حتى الهند. والشمر البري موجود حول بقاع العالم قاطبة، ولاستعمالات الشمر الطبية، خاصة البذور، فهو يزرع بكثرة في سورية وجنوب فرنسا وسكسونيا وروسيا وإيران والهند.
الأهمية الطبية[عدل]
يستعمل النبات لأغراض طبية فيفيد مغلي مسحوق الجذور لمعالجة التهاب الفم ولغسل العين أو تكميدها وتفيد الأوراق في معالجة التسلخات في الأعضاء التناسلية والثدي وتستعمل الأوراق المسلوقة لطرد الغازات وتسكين الآلام الناتجة عنها فيالأمعاء ولمعالجة السعال ونوبات الربو والسعال الديكي والتهاب الحنجرة وسوء الهضم ومعالجة التهاب الجهاز البولي  ويمكن للحامل أن تشرب مغلي الشمرة لمعالجة ما قد تصاب به من اضطرابات الهضم كالإمساك والغازات المعوية والغثيان والقيء، ويفيد مغلي حبيبات الشمرة في إفراز الحليب عند المرضع.[3].
مرادفات للاسم العلمي[عدل]
·         (باللاتينية: Anethum piperitum Ucria)
·         (باللاتينية: Foeniculum azoricum Mill.)
·         (باللاتينية: Foeniculum dulce Mill.)
·         (باللاتينية: Foeniculum giganteum Lojac.)
·         (باللاتينية: Foeniculum subinodorum Maire & al.)
·         (باللاتينية: Foeniculum vulgare subsp. capillaceum Holmboe)
·         (باللاتينية: Foeniculum vulgare subsp. piperitum (Ucria) Cout.)
·         (باللاتينية: Foeniculum vulgare subsp. subinodorum (Maire & al.) Ibn Tattou)
·         (باللاتينية: Foeniculum vulgare var. azoricum (Mill.) Thell.)
المصادر[عدل]
1.      ^ أغروفوك. الشمرة الشائعة. تاريخ الولوج 11 كانون الثاني 2013.
3.      ^ الأعشاب الطبية / أمين رويحة ، بيروت : دار القلم ، 1978 ، ص 198 - 199 .
·         أيقونة بوابةبوابة علم النبات

·         أيقونة بوابةبوابة صيدلة
مشاريع شقيقة

في كومنز صور وملفات عن: شمرة شائعة
·         GND4153990-4
·         أفسنتين
·         بهارات
·         خضراوات ورقية
·         خيمية
·         مطبخ متوسطي
·         مكسرات
·         نباتات أذربيجان
·         نباتات أرمينيا
·         نباتات ألبانيا
·         نباتات أوكرانيا
·         نباتات إسبانيا
·         نباتات إيطاليا
·         نباتات البرتغال
·         نباتات الشام
·         نباتات بلغاريا
·         نباتات تركيا
·         نباتات جورجيا
·         نباتات روسيا
·         نباتات سلوفينيا
·         نباتات صربيا
·         نباتات طبية
·         نباتات فرنسا
·         نباتات قبرص
·         نباتات كرواتيا
·         نباتات لبنان
·         نباتات مصر
·         نباتات مقدونيا
///////////////
به آذری عادی رازیانه:

Adi razyana (lat. Foeniculum vulgare)[1] – razyana cinsinə aid bitki növü.[2]
//////////////
به دیوهی (مالدیوی):
ދަވިއްގަނދު(ސައިންޓިފިކް ނަން: Foeniculum vulgare)ނުވަތަ (އިނގިރޭސި ބަހުން: Fennel)އަކީ ހަވާދުގެ ތެރޭގައި ހިމެނޭ ބާވެތެކެވެ. ދަވިއްގަނދު އަކީ ދިރިއަށްވުރެ ފުއްތައް ބޮޑެތި ޒަވިރަހަ ގަދަ އެއްޗެކެވެ. ދަވިއްގަނދު އަކީ ހަވާދުގެ ބާވަތެއް ކަމުން އާންމު ގޮތެއްގައި ދަވިއްގަނދު ދިވެހި ރާއްޖޭގައި ބޭނުންކޮށް އުޅެނީ ތަފާތު ވައްތަރުގެ ހަވާދު ތައްޔާރު ކުރުމަށެވެ.

ދަވިއްގަނދު ގަސް 2.5 މީޓަރުގެ އުސްމިނަށް ވެސް ހެދޭކަމަށް ވެއެވެ. ދަވިއްގަނދު ގަހުގެ މާ ހުންނަނީ ބޮނޑި ބޮނޑި އަށް ނުވަތަ ކޯނި ކޯންޏަށް ވާކަހަލަ ގޮތަކަށެވެ.
//////////////
به عبری شومار، بشوت، شومر باشات:
שֻׁמָּר פשוט (שם מדעי: Foeniculum vulgare), צמח רב-שנתי ממשפחת הסוככיים. גובהו בין מטר אחד לשלושה מטרים.

מוצאו באזור אגן הים התיכון. תפוצתו כוללת מקומות בהם ניקוז המים גרוע, ליד מקורות מים (כגון נחלים ומעיינות) וליד הים. השומר הפשוט מעדיף מורדות אבניים וסלעיים.

עליו מנוצים, חתוכים לאונות דקות בצבע ירוק כהה. בחורף עליו נובלים ונהפכים אפורים. פריחתו איננה סדירה, ונמשכת מאפריל ועד נובמבר.
/////////////
به کردی ریزیانه:
Rizyanecehcehik (foeniculum vulgare) riwekek ji malbata apiaceae ye. Di hin devokan de jê re rizyangrizyanik jî dibêjin. Bêjeya kurdî/îranî derbasê romî jî bûye û tirkan bi hinekê guhertinê navê wê kirine rezene (di ferhengên berê de rezyane bû). Bejna vê riwekê heya 2 m dirêj dibe. Riwekek dusalane ye. Welatê wê rojavayê Asya û peravên Deryaya Navîn e.
Pelên wê bêpirtik û bizax in (qemçik, şimêl). Darikên wê gundorkî, nava wan vala, tîkane (çikane) ne. Fêkiyên wê kesketarî ne û ji cihên ziwayî, sixre û kevirî hez dikin. Bizirên wê ji aliyê proteînê ve dewlemend in. Ji bizirên wê biharbêhn tên çêkirin, di seleteşîranî û gelek xwarekan de tên bikaranîn.
//////////////
به سندی:
وڏڦ
فارسي ٻوليءَ ۾ سؤنفن کي ’باديان‘ چوندا آهن، جيڪي گهڻو ڪري پساري يا طبيب ڪم آڻيندا آهن. سنڌيءَ ۾ هن وکر کي ”سؤنف‘ يا ’وَڏڦَ‘ چوندا آهن.[1]
////////////
به ترکی استانبولی رِزِنه:
Rezene (Foeniculum vulgare), maydanozgiller (Apiaceae) familyasından iki metreye kadar boylanan iki yıllık kokulu otsu bitki türü. Anavatanı Akdeniz ve Yakın Doğu'dur.
به اردو سونف:
سونف کا سائنسی نام Feoniculum ہے۔انگریزی میں اسے Fennel کہتے ہیں۔ (عربی : رازیانج اور فارسی : بادیان ) سونف بے شمار بیماریوں خاص طور پر ہاضمہ کی خرابیوں کے لیے مفید ہے۔ اس میں کچھ ایسے اجزاء شامل ہوتے ہیں جو جسم میں موجود چربیاتی اجزاء کو حل کرتے ہیں۔
/////////////
Fennel
From Wikipedia, the free encyclopedia
For giant fennel, see Ferula communis. For sea fennel, see Crithmum. Not to be confused with Nigella sativa, also called fennel flower.
Fennel
Foeniculum vulgare
Foeniculum July 2011-1a.jpg
Fennel in flower
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Apiaceae (Umbelliferae)
Genus:
Species:
F. vulgare
Foeniculum vulgare
Mill.
Synonymy[show]
This article contains special characters. Without proper rendering support, you may see question marks, boxes, or other symbols.
Fennel (Foeniculum vulgare) is a flowering plant species in the carrot family.[2] It is a hardy, perennial herb with yellow flowers and feathery leaves. It is indigenous to the shores of the Mediterranean but has become widely naturalized in many parts of the world, especially on dry soils near the sea-coast and on riverbanks.
It is a highly aromatic and flavorful herb with culinary and medicinal uses and, along with the similar-tasting anise, is one of the primary ingredients of absintheFlorence fennel or finocchio is a selection with a swollen, bulb-like stem base that is used as a vegetable.
Fennel is used as a food plant by the larvae of some Lepidoptera species including the mouse moth and the anise swallowtail.
&&&&&&&
رازیانۀ بری
شاخهای آن عریضتر از بستانی و شبیه بریباس و بیخ آن کوچکتر و بسیار خوش بو و تخم آن بزرکتر و سبزتر
طبیعت آن
در آخر سوم کرم و در دوم خشک
افعال و خواص آن
جهت تقطیر البول و تنقیۀ رحم و قروح از چرک و اسهال مزمن و رفع احتباس حیض و تفتیت حصاه و تپهای مزمن و یرقان و آشامیدن طبیخ آن با شراب جهت رفع سمیت کزیدکی حیوانات سمی و ضماد آن جهت کزیدن سک دیوانه نافع است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&&
راسن
بفتح اول و الف و سین و نون و آن را زنجبیل شامی و بیونانی انیون و بلغت اندلس جناح و کلموح نیز نامند
ماهیت آن
بیخ نباتی است خشبی خوش بو و تندطعم یاقوتی رنک مائل بسبزی و ساق آن متشعب برک آن عریض و دراز شبیه ببرک قلومس و درازتر و خشن تر از ان و انبوه و از ساق آن روئیده بر روی یکدیکر و کل آن مائل بکبودی و حب آن شبیه بقرطم با اندک پهنی و طعم آن اندک تند و منابت آن کوهستان و مواضع سنکلاخ و در تابستان بیخ آن را بر می آورند و بیخ آن مستعمل است و قوت آن تا دو سال باقی می ماند و کویند بیخ آن زرد و بسطبری انکشت خنصر و بالای آن قوی تر از پائین آنست و بعضی کویند بیخ سوسن کوهی است و صاحب اختیارات بدیعی کفته که دو نوع می باشد یکی بستانی و آن فیل جوش است و دوم بری و برک آن شبیه ببرک فیل جوش و بیخ آن را بترکی اند: خوانند و بهترین آن مائل بسبزی تازۀ کرم ناخوردۀ عفص آنست و بالجمله از ادویۀ مجهوله الماهیت است
طبیعت آن
در اول سوم کرم و خشک و با رطوبت فضلیه و در دوم نیز کرم و خشک کفته اند
افعال و خواص آن
مفرح و با قوت تریاقیت و مقوی قلب و فم معده و هاضمه و باه و مثانه و رافع مالیخولیای مراقی و توحش و خوف و حزن حادث از مشارکت معده و مفتح سدۀ جکر و سپرز و محلل ریاح و نفخ و مسکن اوجاع باردۀ کبد و مفاصل و ظهر و نقرس و عرق النساء و غیرها از امراض باردۀ رطبه و جهت تقطیر البول رطوبی و بول در فراش و کشودن حیض آشامیدن مطبوخ آن و ضماد آن نافع و نطول مطبوخ آن با شراب جهت شقیقه و امراض باردۀ رطبۀ دماغیه و تحلیل اورام آن و لعوق یک درم آن با عسل جهت سرفه و ربو و عسر النفس و تنقیۀ سینه از بلغم و رطوبت و آشامیدن مطبوخ آن با شراب جهت سموم هوام و سائر سموم بارده و قطور آن در کوش جهت دوی و طنین و بخور آن بر دندان جهت انداختن کرم آن و بر رحم جهت کشودن حیض و ضماد مطبوخ آن در شراب جهت شقیقه و صرع و امراض بلغمی و عرق النسا و سائر اوجاع بارده و بدستور مطبوخ برک آن مانند مطبوخ بیخ آنست در منافع و ضماد برک آن جهت شکاف عضل و تحلیل اورام مفید مضر محرورین و مصدع و اکثار آن مفسد خون و محرق منی و قاطع باه مصلح آن سرکه و ربوب حامضه و مکیدن انار ترش و خمیرۀ بنفشه مقدار شربت آن تا دو درم بدل آن بوزن آن ایرسا و یا قسط شیرین و کویند چون یک عدد دانۀ آن را بلع نمایند رفع سرعت انزال نماید و بخور آن جهت تقویت دندان و رفع کرم آن و طلای آن جهت نیکوئی رنک رخسار و با عسل جهت رفع آثار جلد مؤثر و شراب راسن که معروف بشراب ملیکه است باعتقاد جالینوس در جمیع افعال مذکوره بهتر از اصل آنست و مربای راسن و قرس و معجون آن در قرابادین مذکور شد و کویند چون راسن زردرنک که شاخها و برک آن منبسط بر روی زمین و برک آن انبوه و طولانی و بیخ آن کوچک و زردرنک و با اندک تلخی و منبت آن جاهای نمناک و سواحل دریا می باشد بیاشامند جهت رفع الم کزیدن هوام و تسکین درد آن در ساعت مؤثر است کفته اند چون پیکان تیر را بعصارۀ آن آب دهند بهر حیوانی که برسد بزودی آن را هلاک می کرداند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////////
راسن . [ س َ ] (اِ) درختی است که آن را پیلگوش گویند و آن دوایی است نافع گزندگی جانوران . (آنندراج ) (انجمن آرا). نباتی است حقیر که بوی آن چون بوی سیر باشد ۞ . (صحاح الفرس ). گیاه دوایی است که بوی ناخوش دارد. (غیاث اللغات ). پیاز خودرست . (دهار). تاتران و سوسن کوهی . (بحر الجواهر). بیخ گیاهی است . (نزهة القلوب ). حزنبل .(تذکره  انطاکی ). جناح رومی و شامی . (از تذکره  انطاکی ). قسط. (از تذکره  انطاکی ). اتیون ، راسن است . (مخزن الادویه ). انیون ، راسن . (صیدنه  ابوریحان بیرونی )(مخزن الادویه ). جناح ، مطلق راسن است . (اختیارات بدیعی ). زنجبیل شامی و زنجبیل بلدی راسن است . (اختیارات بدیعی ). سفا، راسن یعنی خارگیاه . (بحر الجواهر). سوسن کوهی . (مهذب الاسماء). قسط شامی ، راسن است . (اختیارات بدیعی ). قنس . راسن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کلموج . (اختیارات بدیعی ). آندز، بترکی بیخ راسن . (اختیارات بدیعی ). ۞ نوعی از پیلگوش و آن را زنجبیل شامی هم گویند. بیخ آن خشبی خوشبوی تند طعم یاقوتی رنگ مایل بسبزی و ساق آن منشعب و برگش عریض و دراز شبیه ببرگ فلوس و گل آن مایل بکبودی و حب آن مانند قرطم و بیخ آن مستعمل است . مفرح یاقوت تریاقیست مقوی قلب و فم معده و هاضمه و باه و مثانه و رافع مالیخولیای مراقی مفتح سده  جگر و سپرز و محلل ریاح و نفخ و مسکن اوجاع بارده  کبد و مفاصل و ظهر و نقرس و عرق النساء و جز آن از امراض بارده  لعوق ، یک درم آن با عسل جهت سرفه و ربو و عسرالنفس و تنقیه  سینه از بلغم و رطوبت و فطور آن در گوش جهت انداختن کرم آن مجرب . (منتهی الارب ). نام درخت پیلگوش است و آن دارویی باشد نافع جمیع آبله ها و دردها خصوصاًدردهایی که از رطوبت و سردی بود و گزندگی جانوران را سود دارد و آن را قسط شامی و زنجبیل شامی نیز گویند بیخ آن را اصل الراسن و تخم آن را حب الراسن خوانند و بعضی گویند نباتی است که بوی آن به بوی سیر می ماند و بعضی دیگر گویند علفی است که آن را ترکان قچی گویند و با ماست خورند. (از برهان ). صاحب اختیارات بدیعی افزاید: راسن را زنجیل شامی خوانند و اهل اندلس جناح خوانند کلموج ۞ نیز خوانند و آن بر دو نوع است یکنوع بستانی و آن فیلجوش است ، و یک نوع دیگر بری و جبلی بود که نه بر شکل فیلجوش بود و بیخ آن را بترکی اندز خوانند. و بهترین آن سبز و تازه بود و نافع بود جهت ورمهای سرد و عرق النساء و درد مفاصل که از رطوبت بود چون با روغن بپزند و بدان طلا کنند. شیخ الرئیس گوید: نافع بود جهت المها و دردها که از سردی بود و مفرح دل بود و مقوی آن . و ابن ماسویه گوید: مقوی مثانه بود. دیسقوریدوس گوید: لعوق وی سرفه و عسرالنفس را نافع بود و ماسر جویه گوید: اگر زن در شیب خود دود کند ترک حیض کند و اگر بکوبند و با عسل بسرشند و یک مثقال بیاشامند مسخن اعضای متالم بود که سبب آن از سردی بود. و گویند: مصطکی و حماما و گویند: خمیر بنفشه . و بدل وی ایرسا بود. (از اختیارات بدیعی ). و در ترجمه  صیدنه  ابوریحان بیرونی چنین آمده است : برومی قیعالا و به سریانی ریستا گویند. رازی گوید: که بیخ راسن بزرگ بود و لون اوسیاه و بوی او خوش بود و تیز، و هریک از بیخ او را زایده ها باشد و در خادسی آورده که او را به فارسی عکرش گویند و عکرش نوعی است از شوره که بنبات ثبل مشابهت دارد و منبت او در زمین شورستان بود و گوسفند را با او الفت تمام بود و چون بخورد فربه شود و بسگزی او را نیو گویند. و قراطس گوید: شاخهای او قریب بیک گز بود و نبات او بر روی زمین گسترده بود و ساق او نایستد وبرگ او ببرگ عدس ماند و منبت او بر تل ها باشد نزدیک دریای مصر. (صیدنه  ابوریحان بیرونی ورق 46). در مخزن الادویه آمده است : آن را زنجبیل شامی و به یونانی انیون و به لغت اندلس جناح و کلموح نیز نامند... در تابستان بیخ آن را می آورند و بیخ آن مستعمل است ... و بعضی گویند بیخ سوسن کوهی است . و آن دو نوع است : یکی بستانی و آن فیلجوش است و دوم بری و برگ آن شبیه ببرگ فیلجوش و بیخ آن را بترکی اَندز گویند. (ازمخزن الادویة ص 285). در خرده اوستا چنین آمده است : درطب قدیم دوای معروفی بوده از برای معده ، برگ درخت آن پهن تعریف شده و بهمین مناسبت پیلگوش نامیده شده است و برخی نوشته اند: که بوی آن بوی سیر ماند. دستور هوشنگ جاماسب آن را یک قسم کاج ۞ شمرده است . و آن عبارت از نیم درخت پستی است با برگهای باریک بشکل سوزن و دانه های ریز سرخرنگ بار میدهد. چوبش سخت و سرخگون است . لبان را که صمغ معروف و بخور خوشبوییست از جنس چنین درختهایی استخراج میکنند. تیغه  چندی ببدنه  درخت زده از آن شیره یی آید که در هوا منجمد گشته باسم لبان بخور آتشدان زرتشتیان و مجمر عیسویان است . (خرده اوستا ص 142)
////////////////
راسن‌
وی را زنجبیل شامی خوانند و بلغت اهل آندلس جناح خوانند و کلموخ نیز گویند و آن دو نوع است یک نوع بستانی بود و آن فیلجوش است و گفته شود و یک نوع دیگر جبلی بود و آن نه بشکل فیلجوش بود و بیخ آن را به ترکی اندر خوانند و طبیعت آن گرم و خشک است در دوم و گویند در سیم و در وی رطوبتی فضلی بود بهترین آن بود که سبز و تازه بود ورمهای سرد و عرق النسا و درد مفاصل که از رطوبت بود چون با روغن پزند و بدان طلا کنند نافع بود و اگر لعوقات کنند جهت دفع اخلاط غلیظ لزج که در سینه و شش بود اثری تمام بدهد و چون طبیخ وی بیاشامند بول و حیض براند و اگر بیخ وی مربا کنند با شراب بغایت معده را نیکو بود و مربا چنان کنند که اول خشک کنند اندکی و بپزند و بعد از آن در آب سرد خویسانند و پس در شراب نهند و شیخ الرئیس گوید نافع بود جهت همه الم‌ها و دردها که از سردی بود و مفرح دل و مقوی آن بود و غافقی گوید مقطع اخلاط و بلغم بود و باه برانگیزد و اخلاط مفاصل که از رطوبت بود را نافع بود و ابن ماسویه گوید گزندگی جانوران را نافع بود و تقطیع البول که از سردی بود نیکو بود و مقوی مثانه بود و دیسقوریدوس گوید گزندگی جانوران را نافع بود خاصه مصری آن بمقدار دو درم سرفه و عسر البول را سود دهد وقتی که با عسل بود و چون با شراب بپزند و ضماد کنند عرق النسا را سودمند بود و ماسرجویه گوید اگر زن در شیب خود دود کند ترک حیض کند و اگر بکوبند و با عسل بسرشند و یک مثقال بیاشامند مسخن اعضای متالم بود که سبب آن از سردی بود و منصوری گوید سدّه جگر و سپرز بگشاید و بسیار خوردن وی خون را تباه کند و منی کم گرداند و شیخ الرئیس گوید مصدع بود و لیکن درد شقیقه بلغمی ساکن کند خاصه نطول کردن و مصلح وی سرکه بود و گویند مصطلی و خاما بود و گویند خمیر بنفشه بود و بدل وی ایرسا بود
______________________________
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد: راسن آن را زنجبیل شامی و بیونانی انیون و بلغت اندلس جناح و کلموح نیز نامند و آن بیخ نباتیست خشبی و خوش‌بو و تند طعم یا قوتی رنگ مایل به سبزی و ساق آن متشعب برگ آن عریض و دراز شبیه برگ قلوس و درازتر و خشن‌تر از آن ... و گل آن مائل بکبودی و حب آن شبیه به قرطم ...
اختیارات بدیعی، ص: 185
//////////////
راسن: Ehelenium Linn Elecampanen
درختی است که آن را پیلگوش گویند و آن دارویی براي گزندگی جانوران است بوي سیر دارد. به آن تاتران، سوسن کوهی،
حزنبل، جناح رومی و شامی، قسط شامی، اتیون، زنجبیل شامی و بلدي، سفا، خارگیاه، کلموج، قنس، آنذر گویند براي ورمهاي
سرد،
المنصوري فی الطب (ترجمه)، ص: 683
/////////////
راسن‌ : زنجبیل است. گرم و خشک است در دویم و گویند در سیوم.
ورم‌های سرد و عرق النّسا و درد مفاصل را که از رطوبت باشد، با روغن بپزند و بر آن طلا کنند، سودمند آید؛ و اگر نقوع کرده خورند، اخلاط غلیظ لزج را از سینه و شش پاک کند و تقطیر البول و سرفه و عسر النّفس را نفع دهد که از سردی باشد؛ و چون در طبیخ آن نشینند، حیض براند. شربتی دو درم، مصلحش سرکه و گویند مصطکی و حماما و گویند خمیره بنفشه، و بدلش ایرسا است.
ریاض الادویه
////////////
زنجبیل شامی (در متون طب سنتی راسن) ، مصفا (نام علمی: Inula helenium) نام یک گونه از تیره کاسنیان است.[۳]

جستارهای وابسته[ویرایش]
گیاهان دارویی
گیاه درمانی
پانویس[ویرایش]
پرش به بالا illustration from Franz Eugen Köhler, Köhler's Medizinal-Pflanzen, 1897
پرش به بالا The Plant List, Inula helenium L.
پرش به بالا https://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Elecampane&oldid=699029621
پیوند به بیرون[ویرایش]
          در ویکی‌انبار پرونده‌هایی درباره زنجبیل شامی موجود است.
Elecampane at Plants for a Future
Elecampane from Maud Grieve, A Modern Herbal
photo of herbarium specimen at Missouri Botanical Garden, collected in Missouri in 1933
رده‌ها: گیاهان توصیف‌شده در ۱۷۵۳ (میلادی)
////////////
به عربی طیون یونانی، راسن:
طيون يوناني[عدل]
اضغط هنا للاطلاع على كيفية قراءة التصنيف
الطيون اليوناني
الطيون اليوناني
الطيون اليوناني
التصنيف العلمي
النطاق:  حقيقيات النوى
المملكة: النباتات
الفرقة العليا:      النباتات الأرضية
القسم:   النباتات الوعائية
الشعبة:  شعبة البذريات
الشعيبة: مستورات البذور
الرتبة:   النجميات
الفصيلة: النجمية
الأسرة:  Asteroideae
القبيلة:   Inuleae
الجنس: الطيون Inula
القطاع:  النباتات الوعائية
النوع:    اليوناني inuloides
الاسم العلمي
Inula helenium
لينيوس، 1753
 معرض صور طيون يوناني  - ويكيميديا كومنز  تعديل قيمة خاصية معرض صور كومنز (P935) في ويكي بيانات
تعديل طالع توثيق القالب
الطيون اليوناني[1] أو الرَاسَن[2] (باللاتينية: Inula helenium) نوع نباتي ينتمي إلى جنس الطيون من الفصيلة النجمية.
الموئل والانتشار[عدل]
موطن هذا النوع تركيا والقوقاز والبلقان واليونان وإيطاليا.[3]
الوصف النباتي[عدل]
هو نبات عشبي معمر يصل طوله إلى مترين ذو ساق سميكة وصلبة. قد يصل ارتفاعه إلى ثلاثة أمتار. أوراقه مسننة ذهبية تشبه الأقحوان. الأزهار صفراء إلى برتقالية في الخارج وسوداء في الوسط. جذر النبات سميك.
يؤخذ منه جذر الراسن.
مصادر[عدل]
^ الموسوعة العربية. المركبة (الفصيلة). تاريخ الولوج 16 شباط 2011.
^ المعجم الكبير، الجزء التاسع حرف الراء، الطبعة الأولى ١٤٣٣هـ، ٢٠١٢ م، ص
^ قاعدة البيانات الأوروبية-المتوسطية للنباتات.خريطة انتشار الطيون اليوناني (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 11 كانون الثاني 2012.
//////////////
به آذری اوچه آندیز:
Uca andız (lat. Inula helenium)[1] — andız cinsinə aid bitki növü.[2]
//////////
Elecampane
From Wikipedia, the free encyclopedia
Elecampane
Inula helenium - Köhler–s Medizinal-Pflanzen-210.jpg
1897 illustration [1]
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Tribe:
Genus:
Species:
I. helenium
Inula helenium
L.
·         Aster helenium (L.) Scop.
·         Aster officinalis All.
·         Corvisartia helenium (L.) Mérat
·         Helenium grandiflorum Gilib.
·         Inula orgyalis Boiss.
Elecampane (/ˌɛlɪkæmˈpeɪn/[3]), Inula helenium, also called horse-heal or marchalan (in Welsh), is a widespread plant species in the sunflower family Asteraceae. It is native to Europe and Asia from Spain to Xinjiang Province in western China, and naturalized in parts of North America.[4][5][6][7][8]
Other common names include elfdockaunée (French); helenio, enula campana (Spanish); Echter Alant (German); and enula campana (Italian).[4]
Contents
  [hide] 
·         1Description
·         2Folklore
·         3Uses
·         4Chemical constituents
·         5References
·         6External links
Description[edit]
Elecampane is a rather rigid herb, the stem of which attains a height of about 90–150 cm (35–59 in). The leaves are large and toothed, the lower ones stalked, the rest embracing the stem; blades egg-shaped, elliptical, or lance-shaped, as big as 30 cm (12 in) long and 12 cm (4.7 in) wide. Leaves are green on the upper side with light, scattered hairs, but whitish on the underside because of a thick layer of wool. The flower heads up to 5 cm (2 inches) broad, each head containing 50-100 yellow ray flowers and 100-250 yellow disc flowers. The root is thick, branching and mucilaginous, and has a bitter taste and a camphoraceous odor with sweet floral (similar to violet) undertones.[6][8]
Folklore[edit]
The plant's specific name, helenium, derives from Helen of Troy; elecampane is said to have sprung up from where her tears fell. It was sacred to the ancient Celts, and once had the name "elfwort".[9]
Uses[edit]
In France and Switzerland it is used in the manufacture of absinthe.
The root was employed by the ancients, mentioned in Pliny, Natural History 19.29 both as a medicine and as a condiment, and in England it was formerly in great repute as an aromatic tonic and stimulant of the secretory organs.[citation needed] It is mentioned in an 1817 New-England almanack as a cure for hydrophobia when the root is bruised and used with a strong decoction of milk.[10] It is used in herbal medicine as an expectorant and for water retention.[11]
Absinthe
From Wikipedia, the free encyclopedia
For other uses, see Absinthe (disambiguation).
"Green Fairy" redirects here. For the novel by Kyell Gold, see Green Fairy (novel).
Absinthe
Absinthe-glass.jpg
Reservoir glass with naturally coloured verte absinthe and an absinthe spoon
Type
Country of origin
Switzerland
45–74%
90–148
Colour
Green
Ingredients
·         Wormwood
·         Anise
·         Fennel
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/7/75/Albert_Maignan_-_La_muse_verte.jpg/170px-Albert_Maignan_-_La_muse_verte.jpg
Albert Maignan's Green Muse (1895): a poet succumbs to the Green Fairy.
Absinthe (Listeni/ˈæbsɪnθ/ or /ˈæbsænθ/; French: [apsɛ̃t]) is historically described as a distilled, highly alcoholic (45–74% ABV / 90–148 U.S. proof) beverage.[1][2][3][4] It is an anise-flavoured spirit derived from botanicals, including the flowers and leaves of Artemisia absinthium ("grand wormwood"), together with green anise, sweet fennel, and other medicinal and culinary herbs.[5] Absinthe traditionally has a natural green colour but may also be colourless. It is commonly referred to in historical literature as "la fée verte" (the green fairy). Although it is sometimes mistakenly referred to as a liqueur, absinthe is not traditionally bottled with added sugar; it is therefore classified as a spirit.[6] Absinthe is traditionally bottled at a high level of alcohol by volume, but it is normally diluted with water prior to being consumed.
Absinthe originated in the canton of Neuchâtel in Switzerland in the late 18th century. It rose to great popularity as an alcoholic drink in late 19th- and early 20th-century France, particularly among Parisian artists and writers. Owing in part to its association with bohemian culture, the consumption of absinthe was opposed by social conservatives and prohibitionistsErnest HemingwayJames JoyceCharles BaudelairePaul VerlaineArthur RimbaudHenri de Toulouse-LautrecAmedeo ModiglianiPablo PicassoVincent van GoghOscar WildeMarcel ProustAleister CrowleyErik SatieEdgar Allan PoeLord Byron and Alfred Jarry were all known absinthe drinkers.[7]
Absinthe has often been portrayed as a dangerously addictivepsychoactive drug and hallucinogen.[8] The chemical compound thujone, although present in the spirit in only trace amounts, was blamed for its alleged harmful effects. By 1915, absinthe had been banned in the United States and in much of Europe, including France, the Netherlands, Belgium, Switzerland and Austria-Hungary. Although absinthe was vilified, it has not been demonstrated to be any more dangerous than ordinary spirits. Recent studies have shown that absinthe's psychoactive properties (apart from that of the alcohol) have been exaggerated.[8] A revival of absinthe began in the 1990s, following the adoption of modern European Union food and beverage laws that removed longstanding barriers to its production and sale. By the early 21st century, nearly 200 brands of absinthe were being produced in a dozen countries, most notably in France, Switzerland, Australia, Spain, and the Czech Republic.