رمل
بفتح را و سکون میم و لام بفارسی ریک روان و باصفهانی ماسه و بهندی
ریت نامند
ماهیت آن
معروف است بهترین آن ریزۀ خالص از خاک است
طبیعت آن
در سوم خشک و مجفف
افعال و خواص آن
کرم کردۀ آن جهت نشف رطوبات و استسقا بعنوان بستن و دفن در ان کردن
مفید و حمول سائیدۀ آن جهت قطع حیض و منع حمل بغایت مؤثر و بالخاصیت آب بدمزۀ بدطعم
را خوش طعم می کرداند بالعکس آب خوش مزه را بدمزه
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
رمل . [ رَ ] (ع مص ) ریگ انداختن در طعام
. (از منتهی الارب ). ریگ قرار دادن در طعام . (از اقرب الموارد). || آلودن به خون
جامه را. (از منتهی الارب ). آغشتن جامه را به خون . (از اقرب الموارد) (از متن اللغه
). || بافتن یا باریک بافتن بوریا را. (از منتهی الارب ). باریک کردن نسیج را. (ازاقرب
الموارد). || رمل سریر؛ آراستن و زینت دادن تخت و حصیر را به جواهر. (از منتهی الارب
). زینت کردن تخت و حصیر را. (از اقرب الموارد). || برگهای خرما تافته پشت تخت گردانیدن
و بافتن آن بدان . (از منتهی الارب ). بافتن برگهای خرما را و آن را پشت تخت قرار دادن
. (از اقرب الموارد). || (اِ) ریگ . ج ، رِمال . (مهذب الاسماء) (دهار) (منتهی الارب
). نوع معروفی است از خاک و به خاک نیز اطلاق می شود. ج ، رِمال ، اَرْمُل . (از اقرب
الموارد). ماسه .(یادداشت مولف ). ریگ روان . (تحفه حکیم مومن ) (مخزن الادویه ). صاحب تحفه آرد: در
اصفهان ماسه نامند، در سیم گرم و خشک و مجفف و گرم شده او جهت نشف رطوبات و استسقاء و حمول ساییده او جهت قطع حیض و منع حمل بغایت موثر [ است ] و
بالخاصیه آب خوشمزه را بدمزه و آب بدطعم را خوشمزه می کند. (تحفه حکیم مومن ).
- ماسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) سنگ
ریزه خردتر از شن . شن بسیار ریز ناآمیخته
با خاک . رمل . فُرش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شن ریز و نرم و بدون خاک که آن
را با سیمان مخلوط کنند و در ساختمان بکار برند. توضیح آنکه در زمین شناسی ماسه ۞ عبارت است از ذرات سنگ ریزه ای
که قطر هریک از سنگ ریزه هایش از شن کوچکتر و از ذرات غبار بزرگتر است . سنگ ریزه درشت آن را شن ۞ گویند. (از فرهنگ فارسی معین
). || قسمی ماهی بحر خزر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ریگ . (اِ) شن نرمی که حاصل شده
است از تفتت سنگریزه ها. (ناظم الاطباء). رمل . سنگ که بر اثر سایش در جریان آب یا
تفتیت به قطعات خرد یا بسیار ریز درآید آنچه را درشت تر باشد شن و آنچه را نرم و ریز
باشد ماسه گویند
- شن . [ ش ِ ] (اِ) سنگ ریزه خردتر از ریگ و درشت تر از ماسه . (یادداشت مولف
). ریگهای بسیار ریزه که در کنار دریا و رود بسیار است . ماسه . (حاشیه برهان چ معین ). خرده سنگها که از ریگ نرم تر است
و معمولاً جهت فرش کردن خیابانهای شنی بکار میرود و گاه با قیر مخلوط و پخته شود آسفالت
را. درشتی دانه های شن معمولاً از نیم سانتیمتر مکعب تجاوز نکند و تا خردی دانه های
گندم و ارزن رسد و از این حد کوچکتر را ماسه گویند. سنگریزه . (از فرهنگ فارسی معین
). رمل .
/////////////
بارو
بباء موحده و الف و ضم راء مهمله و سکون
واو بعربی رمل گویند و سرد و دافع دمامیل و بثور و ضربه و سقط که به پشت رسد
//////////////
بارو. (از هندی ، اِ) ریگ . (ناظم الاطباء).
- ریگ . (اِ) شن نرمی که حاصل شده
است از تفتت سنگریزه ها. (ناظم الاطباء). رمل . سنگ که بر اثر سایش در جریان آب یا
تفتیت به قطعات خرد یا بسیار ریز درآید آنچه را درشت تر باشد شن و آنچه را نرم و ریز
باشد ماسه گویند
&&&&&&&
رم رام
بفتح را و سکون میم و فتح را و الف و میم
ماهیت آن
قرطم بری است کویند قرصعنه است و برک آن خرد و پهن و خاکی رنک و
جهت دفع مضرت سم مار و کزدم و انواع هوام نکاه می دارند و طریق استعمال آن آنست که
برک آن را در آب اندازند و بکذارند تا قوت آن در آب آید پس آن آب را باو دهند که او
را کزیده و قلی که از ان حاصل می شود ضعیف از قلی اشنانست
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
رمرام . [ رَ ] (ع اِ) درختی است . (مهذب
الاسماء). یک قسم درخت است . (ناظم الاطباء). || گیاهی است تیره گون . (آنندراج ).
گیاهی است بهاری . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد از الصحاح ). قرطم بری است .گویند
قرصعنه است و برگ آن خرد و پهن و خاکی رنگ و جهت دفع مضرت سم مار و کژدم و انواع هوام
نگاه می دارند و طریق استعمال آن آن است که برگ آن را در آب اندازند و بگذارند تا قوت
آن در آب آید پس آن آب را به او دهند که او را گزیده و قلی که از آن حاصل می شود ضعیف
از قلی اشنان است . (از مخزن الادویه ). در تذکره
داود ضریر انطاکی رمرم آمده است . رجوع به رمرم شود.
- رمرم رمرم . [ رَ رَ ] (ع اِ) قرطم بری یا قرصف است . (تذکره داود ضریر انطاکی ). رمرام . رجوع به رمرام شود.
&&&&&&&
رند
بعربی اسم راسن بری است بلغت شام غار نامند و کویند صندل است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
رند. [ رَ ] (ع اِ) درخت عود. (دهار).
عود. (السامی فی الاسامی ). درختی است خوشبوی از درختان بادیه و بقولی دیگر آس را نیز
گویند. و در صحاح آمده : «قال الاصمعی و ربما سموا العود رنداً و انکر ان یکون الرند
الاَّس ». (از اقرب الموارد). نوعی از درخت خوشبوی و عود که بهندی اکراست و آس که به
فارسی مورد گویند. (از منتهی الارب ). بمعنی درخت غار است و گویند آس بری است . (تذکره داود ضریر انطاکی ). بعربی آس بری است و بلغت شام
غار و گویند صندل است . (مخزن الادویه ). مورد که بعربی آس خوانند ۞ و بعضی گویند رند درخت غار ۞ است و آن درختی باشد بزرگ و برگ
آن بزرگتر از برگ بید می شود و آن رابیونانی ذاقی خوانند. (از برهان قاطع)
//////////////
رند
صاحب منهاج گوید آس است و صاحب جامع گوید
درخت غاز است و صفت آس گفته شد و غاز نیز گفته شود
اختیارات بدیعی
//////////
برگ بو ( در متون طب سنتی رند، غار)با
نام علمی لائوروس نوبیلیس (Laurus nobilis) گیاهی خوشبو و همیشهسبز است که اصل آن از منطقه
مدیترانه است و در تمام مدیترانه به عنوان عطر غذا از آن استفاده میشود.
برگ بو به صورت درختچه و درخت یافت میشود.
معمولاً در تمام فصول سال سبز است و طول درختهای آن به ده متر هم میرسد. در بسیاری
جاها برای تزیین باغها استفاده میشود، اما استفاده اصلی آن در آشپزی و به عنوان داروی
گیاهی است.
در قدیم تاج تهیه شده از برگها را به
عنوان جایزه به برندگان بازیها میدادند.
براساس مدارک موجود، کاشت درخت برگ بو
در ایران از دوره قاجاریه آغاز شده است. ناصرالدین شاه نهالهای آن را از اروپا به
ایران آورده و در باغ کاخ گلستان کشت نموده است. مظفرالدین شاه نیز کشت این درخت را
در دیگر باغهای سلطنتی توسعه داد. به عنوان نمونه، درختانی در کاخ وزارت دارایی وجود
داشت و در حال حاضر شش درخت کهنسال که احتمالاً مربوط به همان دوران میباشد، در ضلع
شرقی پارک شهر تهران وجود دارد. از آن به بعد کاشت این درخت در نواحی شمالی ایران،
تهران و دیگر نقاط رواج یافته است.[۲]
/////////////
به عربی رند، غار:
الغار أو الرند أو نبات الغار أو ورق الغار
(بالإنجليزية: Bay Laurel) هو عبارة عن اشجار كبيرة معمرة اسمها العلمي باسم Laurus nobilis.استخدمها اليونانيون
والرومانيون كمادة طبية.تحتوي الاوراق على زيت طيار بنسبة 3% تقريبا. موطنه الأصلي
دول البحر الأبيض المتوسط.
ورق الغار (الرند)
ورق الغار بالإنجليزية Bay leaf، وفي الاستعمال الشائع
يقال له أوراق الغار ويطلق عليه في بعض الدول العربية اسم ورق موسى، هو نبات عطري من
فصائل متهددة من الفصيلة اللورية. وتستعمل أوراق الغار الطازجة أو المجففة كنوع من
التوابل في الطبخ للاستفادة من الرائحة والنكهة المميزة لذلك النبات. [1]
محتويات [أخف]
1 التاريخ
2 التعريف
3 المعلومات
الغذائية
4 Gallery
5 مراجع
6 وصلات
خارجية
التاريخ[عدل]
منذ فجر الحضارة عرف شجر الغار كنبات نبيل
زينت أغصانه هامات القياصرة والأبطال وعرف زيت الغار كزيت سحري لما له من فوائد عظيمة
وتقول الرواية أن نساء شهيرات مثل كليوباترا والملكة زنوبيا استعملوا زيت الغار ليحافظوا
على بشرتهم حية نضرة وعلى عافية شعرهم وصحته.
ذكر شجر الغار في الأساطير اليونانية والإغريقية
القديمة حيث وضعت أغصان الغار كأكاليل نصر على رؤوس الفائزين في الألعاب الأولمبية
كما وكان زيوس كبير الآلهة يضع إكليل غار على رأسه كباقي آلهة الإغريق والأباطرة والأبطال
الرومانيين. ويقوم معبد أبولو على تله تكسوها أشجار الغار وتقول الأسطورة أن حورية
تدعى نيمف دافني هربت من الإله أبولو وتحولت إلى شجرة غار لذلك قام أبولو بوضع أغصان
الغار على رأسه تعبيراً عن حبه الدائم لنيمف دافني لذلك يسمي اليونانيون شجر الغار
باسم دافني، ومن هنا استخدم الأباطرة اليونانيون أغصان الغار تيمنا بالإله أبولو فوضعوه
على رؤوسهم تيجاناً وأكاليل ثم بعد ذلك استخدموه في طعامهم كمنكه للطعام.
ولم يزل استخدام أوراق الغار حتى يومنا
في معظم الوصفات الغربية رائجاً حيث لا يمكن تصور الأطباق الفرنسية بدون استخدام أوراق
الغار.
التعريف[عدل]
" laurus noboilis " هو الاسم اللاتيني
لشجر الغار وحتى لكل الأشجار دائمة الخضرة في حوض البحر الأبيض المتوسط ولشجر الغار
ثمار تشبه ثمار الزيتون ويستخرج من هذه الثمار زيت عطري معقم يدعى زيت الغار وهو يستخرج
بطرق تقليدية يدوية.
شجرة الغار هي أشجار دائمة الخضرة منفصلة
الجنس تزهر في منتصف نيسان، إن الأشجار المذكرة لا تعطي ثماراً والتي عادة ما تشبه
ثمار الزيتون مع تميزها عنه بلون بني داكن وتتوضع الثمار بشكل عناقيد جميلة يتم قطافها
في فصل الخريف وتتم عملية القطاف والعصر بطرق تقليدية يدوية تناقلها القرويون من جيل
لأخر.
الاستخدامات تستعمل أوراق الغار كبهارات
في وصفات الطعام المتنوعة، وصناعياً يستخرج زيت الغار من ثماره ليدخل في صناعة الصابون
الطبيعي.
التركيب إن الزيت العطري المستخرج من أوراق
الغار(0.8% – 3%) تحتوي على (سينول - يوجينول
Euginol - استول ايجينول -
ميثيل d,جينول- الغار بيتا
بينين - فيلا ندرين- لينالول - جيرانيول - تيربينول) كما تحتوي ثمار الغار (0.6 % – 10 %) من الزيت العطري
" تبعاً لطريقة القطف والتخزين" وهذا الزيت يحتوي (سينول - تيربيتول - ألفا
وبيتا بينين - – سيترال - سيناميل أسيد - ميثيل
ايستر) ويحتوي أيضا على دهون ثلاثية من لوريك أسيد وحمض ميرستيك وحمض أوليك.
المميزات يستعمل زيت الغار في صناعة الصابون
الطبيعي لما له من خواص جيدة ولكونه ينتج صابون رائع وآمن للاستحمام حتى أنه ينصح بالاستغناء
عن الشامبو والاكتفاء بصابون الغار بديلاً جيداً.
الأعشاب والبهارات
أعشاب
الحمحم المخزني · إكليل الجبل · بقدونس
· بقدونس إفرنجي · بقدونس بري ياباني · بولدو · ثوم معمر · جويسئة · ريحان · حبق تايلندي
· حشيشة الليمون · حشيشة الملاك · مليسة مخزنية · حماض · خزامى · رشاد مزروع · ريحان
متسلق · زعتر سوري · زوفا طبية · سذاب · شبت · طرخوم · ورق الغار · قرصعنة كريهة الرائحة
· قنب · كاشم · كزبرة · كزبرة بوليفية · كزبرة فيتنامية · كزبرة مكسيكية · لويزة ليمونية
· مردقوش سوري · مريمية · ندغ · نعناع · ورق كري · شولت هدبي · أثينة عطرية · بقدونس
فرنسي · Hoja
santa · Houttuynia cordata (giấp cá) · Jimbu · آس الليمون · Limnophila aromatica (rice
paddy herb) · Perilla (shiso) ·
بهارات
بابريكا · بذر الخشخاش · تمر هندي · ثوم
· جوزة السودان · جوزة الطيب · حب الرمان · حبة البركة · حلبة · حلتيت · خردل أبيض
· خردل أسود · خردل هندي · خولنجان · خولنجان صغير · زعفران · زنجبيل · ساذج هندي
· ساسافراس · سماق · سمسم · سنا · شبت · شومر · شونيز · عجمود · عرقسوس · فانيليا
· فجل حار · فشاغ · فلفل أسود · فلفل برازيلي · فلفل بيرو · فلفل تسمانيا · فليفلة
حارة ·
فلفل حلبي · فلفل سوداني · فلفل طويل
· فليفلة حريفة · قرفة · قرنفل · كافور · كراويا · بذور الكرفس · كركم · كزبرة · كمون
· ليمون أسود · محلب · ملح الطعام · نانخة · هال · هال أسود · واسابي · ورد جوري ·
يانسون · يانسون نجمي ·
Chenpi · كبابة · Fingerroot (krachai) ·
Alligator pepper
· فلفل إفرنجي · مانجو · زنجبيل عطري · Charoli · هرقلية فارسية · ثمرة العرعر · Kaempferia galanga
(kencur)
· غاركينيا انديكا · Litsea cubeba · فلفل سيشوان · فاصولياء تونكا · جدوار · الزرشك · زيست
خلطات توابل
أعشاب البروفانس · Adjika · Advieh · أربع بهارات · بزار
· خلطة بهارات أفغانية · خلطة بهارات · دقة (توابل) · رأس الحانوت · زعتر حلبي · زعتر
نابلسي · سبع بهارات · شطة · فلفل أحمر مطحون · كاري · هريسة · Berbere · Bouquet
garni · Buknu · Chaat masala · Chaunk · فلفل أحمر · Fines herbes · Crab boil · مسحوق الخمس بهارات · غارام ماسالا · Garlic salt · خاواييج · Jerk spice · Khmeli
suneli
· فلفل الليمون · ماسالا · Mitmita · التوابل المخلوطة · Old Bay Seasoning · Panch phoron ·
Persillade
· تابل فطيرة القرع · Qâlat Daqqa · Recado rojo · ندغ بستاني · شيتشيمي · تابل · تندوري ماسالا ·
قائمة الأعشاب والتوابل
قائمة أعشاب وتوابل أسترالية · أعشاب صينية · توابل هندية
· توابل باكستانية · قائمة أعشاب وتوابل
المطبخ العربي
مواضيع ذات علاقة
التتبيل فرك التوابل
أيقونة بوابةبوابة علم النبات
ضبط استنادي
GND: 4168158-7
تصنيفات: أشجار زينةأشجار مناخ البحر المتوسطأعشابحشائشحياة
نباتية في الجزائرحياة نباتية في حوض البحر الأبيض المتوسطحياة نباتية في سورياشجيراتطب
بديلغاريةنباتات الحدائق في أوروبانباتات اليوناننباتات إسبانيانباتات إسرائيلنباتات
ثنائية المسكننباتات شمال أفريقيانباتات طبيةنباتات طبية في أفريقيانباتات طبية في
أوروبانباتات فرنسانباتات فلسطيننباتات قبرصنباتات لبناننباتات مقاومة للجفافنباتات
وصفت في 1753
////////////
به آذری نِجیب دِفنه آغاچی:
Nəcib
dəfnə ağacı (lat. Laurus nobilis) — Dəfnəkimilər fəsiləsindən subtropik ağac və
ya kol növü.
//////////
به بهاسای اندونزی:
Laurus
nobilis adalah sebuah pohon hijau abadi aromatik atau perdu besar berdaun hijau
yang berasal dari kawasan Mediterania. Tumbuhan tersebut merupakan salah satu
tumbuhan yang digunakan untuk perasa daun salam dalam memasak. Laurus nobilis
berpengaruh dalam sejarah Alkitab, Romawi, dan Yunani klasik.
//////////
به عبری آو آتیل، ماعاریم:
עָר אציל (שם מדעי: Laurus nobilis) הוא צמח ירוק עד
רב שנתי הגדל כעץ או כשיח. מקור השם ער הוא בתלמוד. עליו המיובשים משמשים כתבלין ונקראים
עלי דפנה. מקור השם הוא מיוונית. זר עלי דפנה מסמל מן העת העתיקה ועד היום ניצחון ותהילה.
משנת 2000 מחולק פרס בינלאומי לספורטאים מצטיינים - Laureus World Sports Awards.
////////////
به ترکی استاننبولی آق دنیز دِفنِه
سی:
Akdeniz defnesi, (Laurus nobilis), defnegillerden, her mevsim yeşil kalabilen, güzel kokulu ve yapraklarının
kullanım alanı oldukça geniş olan bir çalı veya ağaç türü. Yemeklere lezzet kattığı gibi alternatif tıpta da birçok yararı vardır. Ayrıca Türkiye'nin tarım ihracatında önemli bir paya sahiptir.
/////////
Laurus nobilis
From Wikipedia, the free encyclopedia
Bay laurel
|
|
Bay laurel (Laurus nobilis) flower buds and leaves
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
L. nobilis
|
Laurus
nobilis is
an aromatic evergreen tree or large shrub with green,
glossy leaves, native to the Mediterranean region. It is one of the plants
used for bay
leaf seasoning
in cooking. It is known as bay laurel, sweet bay, bay
tree (esp. United Kingdom), true laurel, Grecian
laurel,[1] laurel tree or
simply laurel. Laurus nobilis figures prominently
in classical Greek, Roman, and Biblical culture.
Worldwide,
many other kinds of plants in diverse families are also called "bay"
or "laurel", generally due to similarity of foliage or aroma to Laurus
nobilis, and the full name is used for the California bay laurel (Umbellularia), also in the family
Lauraceae.
Contents
[hide]
A laurel shrub
Laurus nobilis in pot
The
laurel can vary greatly in size and height, sometimes reaching 7–18 metres
(23–59 ft) tall. Laurus is a genus of evergreen trees belonging to the
Laurel family, Lauraceae. The genus includes
three species, whose diagnostic key characters often overlap (Mabberley 1997).
The
laurel is dioecious (unisexual), with male and
female flowers on separate plants.[2] Each flower is pale
yellow-green, about 1 cm diameter, and they are borne in pairs beside a
leaf. The leaves are 6–12 cm long and 2–4 cm broad, with an entire (untoothed) margin.
On some leaves the margin undulates.[2] The fruit is a small, shiny
black berry-like drupe about 1 cm
long[2] that contains one
seed.[3]
A
recent study found considerable genetic diversity within L. nobilis,
and that L. azorica is not genetically or morphologically
distinct.[4]
Laurus
nobilis is
a widespread relic of the laurel forests that originally
covered much of the Mediterranean Basin when the climate of
the region was more humid. With the drying of the Mediterranean during
the Pliocene era, the laurel
forests gradually retreated, and were replaced by the more
drought-tolerant sclerophyll plant communities
familiar today. Most of the last remaining laurel forests around the
Mediterranean are believed to have disappeared approximately ten thousand years
ago, although some remnants still persist in the mountains of southern Turkey,
northern Syria, southern Spain, north-central Portugal, northern Morocco,
Canary Islands and in Madeira.
The
most abundant component found in laurel essential oil is 1,8-cineole, also called eucalyptol.
The leaves contain about 1.3% essential oils (ol. lauri folii),
consisting of 45% eucalyptol, 12% other terpenes, 8-12% terpinyl acetate, 3–4% sesquiterpenes, 3% methyleugenol, and other α- and β-pinenes, phellandrene, linalool, geraniol, and terpineol, contains lauric acid also.[5]
Both
essential and fatty oils are present in the fruit. The fruit is pressed and
water-extracted to obtain these products. The fruit contains up to 30% fatty
oils and about 1% essential oils (terpenes, sesquiterpenes, alcohols, and ketones).
The
plant is the source of several popular herbs and one spice used in a wide
variety of recipes, particularly among Mediterranean cuisines.[2] Most commonly, the
aromatic leaves are added whole to
Italian pasta sauces. However, even when cooked, whole bay leaves can be sharp
and abrasive enough to damage internal organs,[6] so they are
typically removed from dishes before serving, unless used as a simple garnish.[7] Whole bay leaves
have a long shelf
life of
about one year, under normal temperature and humidity.[7] Whole bay leaves
are used almost exclusively as flavor agents during the food preparation stage.
Ground
bay leaves, however, can be ingested safely and are often used in soups and stocks, as well as being a
common addition to a Bloody Mary.[7] Dried laurel
berries and pressed leaf oil can both be used as robust spices, and the wood
can be burnt for strong smoke flavoring.[7]
Laurus nobilis essential oil in
clear glass vial
Aqueous extracts of bay laurel can
also be used as astringents and even as a
reasonable salve for open wounds.[8]
In massage therapy, the essential oil of
bay laurel is reputed to alleviate arthritis and rheumatism, while in aromatherapy, it is used to treat
earaches and high blood pressure.[9] A traditional folk remedy for rashes caused
by poison
ivy, poison oak, and stinging nettle is a poultice soaked in boiled
bay leaves.[10]
The
chemical compound lauroside B isolated from Laurus nobilis is
an inhibitor of human melanoma (skin cancer) cell
proliferation at high concentrations in-vitro.[11]
Bay
is widely cultivated as an ornamental plant in regions
with Mediterranean or oceanic climates, and as a house plant or
greenhouse plant in colder regions. It is used in topiary to create single
erect stems with ball-shaped, box-shaped or twisted crowns; also for low
hedges. Together with a gold form, L. nobilis 'Aurea',[12] it has gained
the Royal Horticultural Society's Award of Garden Merit.[13]
A victor's golden laurel wreath, probably
from Cyprus, 4th/3rd century BC
Europe
Bay
laurel was used to fashion the laurel wreath of ancient Greece, a symbol of highest
status. A wreath of bay laurels was given as the prize at the Pythian Games because the games
were in honor of Apollo, and the laurel was one
of his symbols.
The
symbolism carried over to Roman culture, which held the laurel
as a symbol of victory.[14] It is also the
source of the words baccalaureate and poet laureate, as well as the expressions
"assume the laurel" and "resting on one's laurels". Ovid tells the story in
the Metamorphoses that laurel tree was
first formed when the nymphDaphne was changed into a laurel tree
because of Apollo's pursuit of her. Daphne is
the Greek name for the tree.[15]
East Asia
An
early Chinese etiological myth for the phases of the moon involved a great
forest or tree which quickly grew and lost its leaves and flowers every month.
After the Sui and Tang dynasties, this was sometimes
connected to a woodsman named Wu Gang, sentenced to cut at a
self-repairing tree as a punishment for varying offenses. The tree was
originally identified as a 桂 (guì) and
described in the terms of the osmanthus (Osmanthus
fragrans, now known in Chinese as the 桂花 or "gui flower"),
whose blossoms are still used to flavor wine and confections for
the Mid-Autumn Festival. However, in English, it
is often associated with the more well-known cassia (Cinnamomum
cassia, now known in Chinese as the 肉桂 or "meat gui")
while, in modern Chinese, it has instead become associated with the
Mediterranean laurel. By the Qing dynasty, the chengyu "pluck
osmanthus in the Toad Palace" (蟾宫折桂, Chángōng
zhé guì) meant passing the imperial examinations,[16][17][18]which were held around
the time of the lunar festival. The similar association in Europe of laurels
with victory and success led to its translation into Chinese as the 月桂 or "Moon gui".
1.
Jump up^ Brown, R.W.
(1956). Composition of scientific words: A manual of methods and a lexicon
of materials for the practice of logotechnics. Washington, D.C.: Smithsonian
Institution Press.
3.
Jump up^ Konstantinidou,
E.; Takos, I.; Merou, T. (2008). "Desiccation and storage behavior of bay
laurel (Laurus nobilis L.) seeds". European Journal of Forest
Research. 127 (2): 125–131. doi:10.1007/s10342-007-0189-z.
4.
Jump up^ Arroyo–García,
R., Martínez–Zapater, J. M.., Fernández Prieto, J. A., & Álvarez–Arbesú, R.
(2001). "AFLP evaluation of
genetic similarity among laurel populations (Laurus L.)". Euphytica. 122:
155–164. doi:10.1023/A:1012654514381.
5.
Jump up^ AYBEN KILIC,
HARZEMSAH HAFIZOGLU, HUBERT KOLLMANNSBERGER, AND SIEGFRIED NITZ (2004).
Volatile Constituents and Key Odorants in Leaves, Buds, Flowers, and Fruits of
Laurus nobilis L. Journal of Agricultural & Food Chemistry
6.
Jump up^ M. Moghtader; H.
Salari (March 26, 2012). "Comparative survey
on the essential oil composition from the leaves and flowers of Laurus nobilis L.
from Kerman province" (PDF). Journal of Ecology and
the Natural Environment Vol. 4. Retrieved October 19, 2014.
9.
Jump up^ Encyclopedia of
Herbs. "Bay Laurel: Laurus
nobilis". AllNatural.net. Archived from the original
on 19 November 2010. Retrieved 2010-12-31.
11.
Jump up^ Panza, E;
Tersigni, M; Iorizzi, M; Zollo, F; De Marino, S; Festa, C; Napolitano, M;
Castello, G; et al. (2011). "Lauroside B, a megastigmane glycoside from
Laurus nobilis (bay laurel) leaves, induces apoptosis in human melanoma cell
lines by inhibiting NF-κB activation". Journal of Natural
Products. 74 (2): 228–33. doi:10.1021/np100688g. PMID 21188975.
12.
Jump up^ "RHS Plant Selector
– Laurus nobilis 'Aurea'". Royal Horticultural
Society. Retrieved 21 May 2013.
13.
Jump up^ "RHS Plant Selector
– Laurus nobilis". Royal Horticultural
Society. Retrieved 20 May 2013.
16.
Jump up^ Brendon, Juliet
& al. The Moon Year: A Record of Chinese Customs and Festivals, p. 410. Kelly & Walsh,
1927. Reprinted Routledge (Abingdon), 2011. Accessed 13 November 2013.
18.
Jump up^ 杜近芳 [Du Jinfang]. 《红楼梦汉英习语词典》 ["A Dictionary
of Chinese Idioms in the Dream of the Red Chamber"]. 2003. Accessed
13 November 2013. (English) & (Chinese)
·
De Cleene, Marcel;
Lejeune, Marie Claire (2003). Compendium of symbolic and ritual plants in
Europe, Volume 1. Man & Culture. OCLC 482791069.
·
Green, Aliza
(2006). Field Guide to Herbs
& Spices. Philadelphia: Quirk Books. ISBN 1-59474-082-8.
Retrieved 2010-12-31.
·
Nayak, S; Nalabothu, P;
Sandiford, S; Bhogadi, V; Adogwa, A (2006). "Evaluation of wound
healing activity of Allamanda cathartica. L. and Laurus nobilis. L. extracts on
rats". BMC Complementary and Alternative Medicine. 6:
12. doi:10.1186/1472-6882-6-12. PMC 1456996
. PMID 16597335.
·
Wood, Jamie; Steinke,
Lisa (2010). The Faerie's Guide to
Green Magick from the Garden. New York: Random House. ISBN 1-58761-354-9.
Retrieved 2010-12-31.
·
Vaughan, John Griffith; Geissler, Catherine
(2009). The New Oxford Book of
Food Plants. Oxford: Oxford University Press. ISBN 0-19-954946-X.
Retrieved 2010-12-31.
·
Simic, M; Kundaković, T;
Kovacević, N (September 2003). "Preliminary assay on the antioxidative
activity of Laurus nobilis extracts". Fitoterapia. 74 (6):
613–6. doi:10.1016/S0367-326X(03)00143-6. PMID 12946729.
·
Sayyah, M.; Saroukhani,
G.; Peirovi, A.; Kamalinejad, M. (August 2003). "Analgesic and
anti-inflammatory activity of the leaf essential oil of Laurus
nobilis Linn.". Phytother Res. 17 (7):
733–6. doi:10.1002/ptr.1197. PMID 12916069.
·
Sayyah, M; Valizadeh, J;
Kamalinejad, M (April 2002). "Anticonvulsant activity of the leaf
essential oil of Laurus nobilis against pentylenetetrazole- and maximal
electroshock-induced seizures". Phytomedicine. 9 (3):
212–6. doi:10.1078/0944-7113-00113. PMID 12046861.
·
Talmud Bavli; Pessachim
56a: Laurel extract is used as part of a mixture to assist in grafting Palm
trees.
·
PubMed search:
"anhydroperoxycostunolide" OR "magnolialide" OR
"3-oxo-eudesma-1,4(15),11(13)triene-12,6alpha-olide"
·
Panza E, Tersigni M,
Iorizzi M, Zollo F, De Marino S, Festa C, Napolitano M, Castello G, Ialenti A,
Ianaro A; Tersigni; Iorizzi; Zollo; De Marino; Festa; Napolitano; Castello;
Ialenti; Ianaro (2011). "Lauroside B, a megastigmane glycoside
from Laurus nobilis (bay laurel) leaves, induces apoptosis in human
melanoma cell lines by inhibiting NF-κB activation". J Nat
Prod. 74 (2): 228–233. doi:10.1021/np100688g. PMID 21188975.
&&&&&&&
روس بضم رای و همزه و واو و سین مهمله جمع راس است و بفارسی کله
نامند
ماهیت آن
معروف است مراد از ان کله و مغز آنست از حیوانات و بهترین آن مغز
کلۀ کوسفند جوان فربه است
طبیعت آن
نسبت بسائر بدن حیوان ابرد و ارطب است و بحسب طبع هر حیوان مختلف
می باشد در کیفیات اربع و قوت و ضعف و غیرها
افعال و خواص آن
کثیر الغذا و بطئ الهضم و چون هضم و استمراء یابد بدن ضعیف را قوی
کرداند و منی بیفزاید و جهت اصحاب کدو ریاضت نافع و مضعف معده و بدبو کنندۀ جشا و بول
مصلح آن خوردن با خردل و سرکه آبکامه و صعتر است و کوشت خدین آن کرم تر و رطوبت آن
کمتر و غذائیت آن زیاده و هر دو چشم آن چرب تر و سریع النزول و کوشت زبان آن ضعیف تر
همه اجزای آنست و مغز آن ابرد و ارطب کل اجزای آن و پوست آن اعدل و بطئ الهضم تر و
غلیظتر و غضاریف آن ردی تر همه اجزا و بطی النزول و مورث قولنج و غضاریف دماغ آن ردئ
تر مصلح چشم آن نمک سیاه و زبان آن نمک باعتدال و بناکوش آن سرکه و صعتر و اشترغار
و پوست کله و غضاریف آن را حتی المقدور نباید خورد و اکر مضطر و ناچار کردند بخوردن
آن باید که با کف خردل و مصطکی و دارچینی قلیه پخته بخورند اما بسیار و شکم سیر نخورند
بلکه برجوع صادق و ریاضت شدید اندک بخورند و اکر دیر منحدر شود مصطکی و عود هندی بخایند
و اکر ثقل کند باید که مبادرت باخراج آن بقئ کنند و اکر قئ دشوار آید و یا عادی بدان
نباشند اسهال ببعض جوارشات مسهله نمایند و بهتر آنست که در بلدان رطبه و حاره صاحبان
امزجۀ ضعیفه کله و پاچه نخورند اصلا و انکور بالای کله نخورند که مضر است و نطول سر
بچۀ کوسفند و پاچۀ آن جهت تسکین اوجاع سر یابس هنکام انتهای علت و جهت ترطیب سوء مزاج
دماغ یابس و جنون و بیخوابی و امثال اینها نافع و حقنه بمرق سر بچۀ کوسفند مرطب امعا
و کرده و اعصاب و مهیج باه و ملین اورام صلبۀ باطنیه و سرهای ماهی کوچک نمک سود خشک
کرده سوخته جهت شقاق ملازه و مقعده و ورم لهاه و کرده و سائر اورام صلبه و امثال اینها
بادهان مناسبه و با آبهای مناسبه نافع است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////////
رأس.
کلّه . سر حیوان ، خاصه گوسفند و گاو. مجموعه قسمت برتر از گردن آدمی یا حیوان . صاحب مخزن الادویه
در ذیل روس ج ِ راس آرد: بفارسی کله نامند... مراد از آن کله و مغزِ آن است از حیوانات
و بهترین آن مغز کله گوسفند است ،سپس درباره طبیعت و افعال و خواص آن گفتگو می کند ومی گوید:
بسیارغذا و دیرهضم است ، و جهت اصحاب کد و ریاضت نافع. در مفردات ابن بیطار نیز در
ذیل روس آمده است : و تصلح لاصحاب الکبد، که بیشک غلط است ، و این غلط به بحر الجواهر
نیز راه یافته و می نویسد: صالح لاصحاب الکبد و الریاضة که پیداست با قرینه کلمه ریاضت ، کد صحیح و کبد غلط است همانطور که لکلرک
نیز آنرا صاحبان رنج و زحمت ترجمه کرده است . رجوع به روس و مخزن الادویه و مفردات
ابن بیطار و لکلرک و تذکره داودضریر انطاکی
و کله و کله پزی شود. || گاهی بر کاسه و دیواره های چهارگانه و قاعده سر و آنچه در درون آن است از مخ و پرده ها و جرمهای
مشبک و عروق و شریانها و آنچه در کاسه سر و
دیواره هاست از پوست نازک روی کاسه و گوشت و پوست اطلاق میشود. (از کشاف اصطلاحات الفنون
و بحر الجواهر).
&&&&&&&
رواصیر
بفتح رای و واو و الف و کسر صاد بی نقطه و سکون یای مثناه تحتانیه
و رای مهمله
ماهیت آن
عبارت از بقولی است که در آب پخته و در روغن بریان نموده در آب
میوه های ترش مانند انار و سیب و به و ریباس و آب غوره و سماق و یا رب و یا شربت اینها
و یا ماست و یا کشک اندازند و تناول نمایند و از جملۀ اغذیه است و بفارسی بورانی نامند
طبیعت آن
بحسب آنچه از ان می سازند مختلف می باشد
افعال و خواص آن
مسکن صفرا و حدت خون و مبرد و محرور المزاج را نافع و مضر مبرودین
و ثقیل و بطئ الهضم بسبب غلظت آن و نفاخ و قابض شکم و مهیج امراض رحم است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
رواصیر. [ رَ ] (ع اِ) آنچه از بقول در آب طبخ نمایند
و روغن و ترشیها و ادویه حاره بر آن اضافه
کنند. (بحر الجواهر) (تحفة المومنین ). (در این اخیر رواسیر با سین نوشته و معلوم نشد
اصل این کلمه از چه لغتی است ).(حاشیه محمد
قزوینی بر چهارمقاله نظامی عروضی ). ج ِ ریصار.
(دهار). جمعی است بر مفردی چون روصار یا ریصار معرب از ریچار یا ریچال فارسی یعنی ترشیها
با ادویه حاره برای خوش طعمی و گوارش طعام
. (یادداشت مولف ). ۞ رجوع به ریچار و ریچال شود : فضل آن شب از همه چیزها بخورد...
واز کوامخ و رواصیر هیچ احتراز نکرد. (چهارمقاله ).
- ریصار. (معرب ، اِ) معرب ریچار
فارسی به معنی آچار. ج ، رواصیر. (یادداشت مولف ). آچار. (دهار). معرب آچار. (فرهنگ
فارسی معین ). رجوع به آچار و ریچار شود.
////////////////
تُرشی یکی از چاشنیها به ویژه در آشپزی
خاورمیانه و بالکان است. ترشی گذاشتن یکی از فرایندهای نگهداری طولانی مدت ترهبار
است که خوراکی مورد نظر را درون محلول آب نمک و یا سرکه با پ هاش پایین و دارای حالت
اسیدی قرار می دهند. با استفاده از این فرایند، می توان مواد خوردنی فاسد شدنی را تا
چند ماه سالم نگه داشت. اگر ماده خوراکی خود دارای آب کافی باشد، تنها افزودن نمک برای
ساختن ترشی بس است. در برخی کشورها مانند کره، به انواع سبزیجات نمک می افزایند و این
نمک، آب اضافی موجود در سبزیجات را خارج می کند. سپس سبزیجاتی که آب اضافی شان گرفته
شده را می گذارند تا به شیوه ی طبیعی ورآورده شود و محلول سرکه مانندی حاصل شود. بر
خلاف فرایند کنسرو کردن، در ترشی گذاشتن نیازی به استریل نمودن کامل ماده خوراکی نمیباشد.
در نمکسودکردن نمک یا محلول نمکی با فشار
اسمزی باعث خارج شدن آب موجود در میکروبها شده و میکروبها را میکُشد و یا در ترشیها
پ هاش ترشی که اسیدی است سبب میشود که هیچ باکتری یا قارچی نتواند در چنین محیطی نمو
کند.
فرایند ترشی گذاشتن برای نگهداری از مواد
خوراکی و استفاده آنها در بیرون از فصل برداشتشان بوجود آمد. از مواد خوراکی ترشی شده
در مسافرتهای طولانی، به ویژه مسافرتهای دریایی استفاده میشد. پیش از اختراع موتور
بخار، گوشت گاو و خوک نمک سود شده، غذای ملوانان محسوب میشد. البته امروزه افراد،
نه تنها به دلیل نگهداری از مواد خوراکی، بلکه به دلیل لذت بردن از مزه انواع ترشی،
اقدام به ترشی گذاشتن می کنند.
اگر چه امروزه واژه ترشی تنها به انواع
سبزیجات و صیفی جات ترشی شده گفته می شود، در گذشته از انواع خوراک ها ترشی تهیه می
کردند (مخصوصاً مردم آسیایی).
برای حفاظت دراز مدت از انواع میوه، میوه
را درون محلول غلیظ آب و شکر قرار می دهند و انواع ادویه جات از جمله دارچین هم به
آن اضافه می کنند.
////////////
به عربی مخلل:
المخلل من التخليل (خلّله) أي وضعه في
مادة تخلّله فالخيار مثلاً ينقع في الماء والملح في إناء مضغوط ومسحوب منه الهواء لفترة
أسبوع مثلاً وبعدها يصبح هذا الماء الموجود في الإناء بنكهة الخل والخيار يصبح طريًا
شهيًا ويمكن عمل مخلل من خضراوات عديده مثل الزهرة والكرنب والباذنجان والجزر والفجل
والبصل والليمون والزيتون والفلفل الحار و الفاصوليا المعلومات الغذائية
يحتوي كل كوب من مخلّل الخيار (حوالي
23 قطعة)، بحسب وزارة الزراعة الأميركية على المعلومات الغذائية التالية :
السعرات الحرارية: 19
الدهون: 0.22
الدهون المشبعة: 0
الكاربوهيدرات: 4.01
الألياف: 1.7
البروتينات: 0.93
الكولسترول: 0
محتويات [أظهر]
التخمير[عدل]
المشترك بين المخللات، الخبز، العيران
والجبنة ان جميع هذه الأطعمة يتضمن تصنيعها مرحلة تخمير وخلال هذه المرحلة يتم تشجيع
نمو كائنات دقيقة "جيدة" في هذه الأطعمة، ومنع نمو الكائنات المسببة للفساد.
ولكي تتم هذه العملية بنجاح يجب إضافة بعض المكونات الخاصة وضبط الظروف المحيطة بالمواد
المتخمرة كالحرارة ودرجة الحموضة. في المخللات، تغمر الخضروات بعد تجريحها أو ثقبها
أو تقطيعها في محلول ملحي وتخرج بعد ذلك سكريات الخضروات إلى المحلول الملحي بسبب فرق
التركيز بينهما، مما يسمح بنمو بكتريا جيدة تقوم باستهلاك سكريات الخضروات وانتاج حمض
اللاكتيك ومركبات نكهة اخرى تضفي على كل نوع من المخللات نكهته المميزة. طبعاً ما يمنع
نمو البكتريا الضارة هو الملح في المحلول الملحي، يضاف اليه الأثر الحفظي لنواتج عملية
التخمير كحمض اللاكتيك وثاني اوكسيد الكربون المنحل.
فوائد التخليل[عدل]
فوائد عملية التخليل هي إضفاء النكهة والطعم
الرائعين، وترفع القيمة التغذوية للخضار أيضاً وتجعلها سهلة الهضم. فخلال عملية التخمير
تنتج البكتيريا الفيتامينات أثناء قيامها بهضم مواد الخضروات. كما ان التمليح يسبب
فقدان الماء من الخضروات مما يجعل فيتامينات الخضروات المنحلة في الدسم أكثر تركيزاً.
كما أن عملية التخمير تستطيع أن تحول ثماراً غير قابلة للأكل "حتى قد تكون سامة"
إلى ثمار لذيذة وصحية. العديد من المجتمعات في إفريقيا وجنوب أمريكا تقوم بتخمير درنات
الكاسافا الحاوية على السيانيد السام ليتم تجفيفها فيما بعد وانتاج طحين الكاسافا الذي
يعد مصدر الكربوهيدرات الأول في تلك المجتمعات. ليست الخضروات وحدها ما يستخدم في صناعة
التخليل، بل إن هنالك أنواعاً من الفاكهة كالمانجو والعنب "الحصرم" والتين
والبطيخ إضافة إلى اللحم والسمك وحتى البيض جميعها تستخدم كذلك في التخليل. وفي جزر
المحيط الهادئ، حيث المناخ الدافئ والرطب يسبب الفساد السريع للأغذية، تقوم المجتمعات
المحلية بحفظ الفاكهة في حفر تخمير وتتبع هذه الطريقة منذ ألفي سنة. حيث تحفر حجرات
في أماكن جيدة الصرف وتبطن باوراق الموز لكي تحول بين الفاكهة والتراب. وتعتبر هذه
الحفر مفيدة جداً لمعاملة وحفظ الفائض من الفاكهة لأوقات الأعياد والاحتفالات وأوقات
الكوارث أيضا. فإذا اقترب إعصار من منطقة ما، تقطف اشجار الفاكهة وتخزن الثمار لمنع
فسادها. ولشدة أهمية حفر التخمير في جزر فيجي، فإنه عندما يتقدم رجل ما لخطبة فتاه،
يقوم والدا العروس بتفقد حفر التخمير لديه للتأكد من انه سيكون زوجا جيداً وقادرا على
العناية بابنتهما وقت الضيق!!! يعتبر العديد من الناس ايضاً محلول المخلل منتج مفيد،
إذ يتميز بطعمه الغني بالمنكهات والتوابل والملح والخل وطعم الخضار. فقد تم استخدامه
في الطبخ، وعلاج آلام الرأس! وكمشروب، ومستحضر تجميل للعديد من نساء شرق أوروبا!!
"هذه الاستخدامات عبارة عن موروثات ولا تعني أن له بالضرورة أثر حقيقي".
رحلة كولومبوس[عدل]
وقد لعبت المخللات دوراً هاماً في رحلة
اكتشاف كولومبوس للأمريكيتين عام 1492. ففي تلك الأيام كانت العديد من الرحلات العابرة
للمحيطات تُعارض بشدة لأن الطواقم كانوا يصابون بمرض الإسقربوط، وهو مرض معروف منذ
قرون بأنه يصيب البحارة والمستكشفين وينتج عن نقص فيتامين C لأن غذاء البحارة كان يعتمد على الأغذية المجففة.
"إلا انه لم يتم عزل واستخلاص العامل المضاد للاسقربوط وهو فيتامين سي أو حمض
الأسكوربيك إلا في عام 1932.
الشخص المسؤول عن المؤن في رحلة كولومبس
كان رجلا يدعى Amerigo Vespucci، وقد قام بتخزين كميات وافرة من المخللات الغنية بفيتامين C في سفن الرحلة Niña و Pinta و Santa Mariaمما ساعد في منع انتشار الإسقربوط
في هذه الرحلة التي عبرت الأطلسي حيث أن أمريكا America أخذت اسمها من تاجر
المخللات Amerigo
الذي أصبح مستكشفا فيما بعد
مصدر[عدل]
^ حسن, ليث رؤوف (٢٠١٣). المعجم الكامل
للكلمات والمصطلحات العراقية. دبي. صفحة ١٣٦.
المعلومات الغذائية عن المخلل
////////////
به بهاسای اندونزی ترشی، تُرسو:
Torshi
(Bahasa Arab Mesir: ترشى torshi, Persia: ترشى torshi; Kurdi: ترشى Tirşîn, tirşî; bahasa Turki: turşu; bahasa Yunani: τουρσί toursi; bahasa
Bulgaria: туршия turshiya; Bosnia, Kroasia, Serbia: turšija/туршија ; Albania:
turshi Ibrani: חמוצים, khamusim) adalah sayuran yang diasamkan dari masakan di beberapa negara
Balkan dan Timur Tengah. Kata turşu berasal dari kata torshi yang berasal dari
kata torsh, yang artinya 'asam' dalam bahasa Persia dan Kurdi. Dalam rumpun
bahasa Turkic seperi bahasa Turki dan Azerbaijani, kata tersebut memiliki
pengartian yang sama tetapi dibaca Turşu.
////////////
به عبری ترشی:
טורשי או טורשו (בפרסית: ترشى, טורקית: turşu, בולגרית: туршия, יוונית: τουρσί) הוא מאכל העשוי
ירקות חמוצים המקובל במטבח הים תיכוני (וכן במטבח המזרח-תיכוני, בייחוד במטבח העיראקי
ובמטבח הפרסי) ומטבחי הבלקן. מקור שמו של המאכל במילה הפרסית "טורש" שמשמעה
"חמוץ".
בבלקן הטורשי מוגש כ"מזה".
הטורשי לרוב עשוי מירקות
(לרוב כרוב, כרובית, סלרי, גזר, סלק או חציל) המחומצים בשום, פלפל צ'ילי, מלח ותבלינים,
וכן בחומץ.
////////////
به کردی تیرشین، تیرشی:
Tirşîn,
tirşî awayekê parastina sebze û fêkiyan e. Di pêjgeha kurd de cihekê wê yê
girîng heye. Li Asya û Ewropayê gelek cureyên wê tên xwarin. Ji kurdan derbasê
tirkan jî bûye ku bi tirkî dibêjin turşu.
Sebze
û fêkî di nava şoriyê de tên sekinandin û ev rêbaza han mejûyê bikaranînê dirêj
dike. Ji demên pirr berê ve ev teknîk hatiye bikaranîn ku mirov bikaribin
zivistanê jî fêkî û sebzeyan bixwin.
Di
dema nûjen de ji ber ku sarincok (sarinc, dolab, sarker) hene êdî ne ji bo
dirêjkirina mejûyê bikaranînê, bo daxwazê tirşîn tên çêkirin.
/////////////
به مصری تورشی:
تورشى (نطق: [ˈtorʃi] او [torˤʃi]; من اصل فارسى:
ترشی) او مخلل بتبقى خضار و فواكه محفوظه بالتخليل.
صناعة المخلل بتعتمد على تلات عمليات: التمليح و التجهيز و التعبيه. غالباً بيتزوّد
الخل وقت التحضير و ساعات فى انواع تانيه بيتزوّد سكر. التورشى قيمته الغذائيه فى الغالب
صغيره بس بتتاكل لفتح الشهيه.
////////////////
به ترکی استانبولی تُرشو:
Turşu kurma çeşitli sebze ve meyvelerin salamura adı verilen tuzlu, asitli çözeltide bir
süre bekletilerek uzun süre saklanabilecek hale getirilmesidir. Genelde kırsal
alanda kışa hazırlığın önemli bir kısmıdır. Elde edilen ürüne turşu denir.
Arkaik kültürde
ilk kez topraktan yapılma büyük boy küpler içerisinde kurulumu yapılmaktaydı.
Ticari ürün olarak kullanılmaya başlandığı antik çağlarda ahşaptan yapılan
kaplarla taşındığı ve saklandığı da görülmekle birlikte ahşap ve asidin
reaksiyonları nedeniyle kalıcı olarak hep toprak kaplar tercih edilmiştir.
Günümüzde bu tür toprak kapların yerini plastik, cam kavanoz, paslanmaz teneke
kaplar almıştır.
Türklerde önemli bir
yeri vardır. Türkiye'de geleneksel olarak adına Ankara Çubuk ilçesinde festival
düzenlenmektedir. Çubuk Belediyesi "Çubuk Turşusu" adına patent
almıştır.
/////////////
Tursu
From
Wikipedia, the free encyclopedia
Torshi
Mixed
Pickles (9370-72).jpg
Mixed
Pickles
Course Hors d'oeuvre
Region
or state Middle East & Balkans
Main
ingredients Vegetables, garlic, brine or vinegar
Cookbook: Torshi
Media: Torshi
Torshi
(Egyptian Arabic: ترشى torshi, Persian: ترشى torshi; Kurdish: ترشى Tirşîn, tirşî; Turkish: turşu; Greek: τουρσί toursi; Bulgarian: туршия
turshiya; Bosnian, Croatian, Serbian: turšija/туршија ; Albanian: turshi Hebrew: חמוצים, khamusim) are the pickled
vegetables of the cuisines of many Balkan and Middle East countries. The word
turşu comes from torshi which comes from torsh, which means 'sour' in Persian
and Kurdish. In Turkic languages such as Turkish and Azerbaijani it means the
same thing but it is pronounced as Turşu.
Torshi
is common in varieties of Middle Eastern cuisine such as Arab cuisine, Turkish
cuisine, and Iranian cuisine. Iran boasts a great variation of hundreds of
different types of torshi according to regional customs and different events.
In some families, no meal is considered complete without a bowl of torshi on
the table. In Bulgarian cuisine the most popular types are tsarska trushiya
'king's pickle' and selska trushiya 'country pickle'. Toursi is a traditional
appetizer (meze) to go with arak, rakı, ouzo, tsipouro, and rakia. In some
regions the torshi water (turşu suyu) is also drinkable and very popular in
Turkey.
Making
torshi at home is still a widespread tradition during the autumn months, even
in the big cities. Torshi is often served in restaurants or it can be bought
ready to eat from supermarkets.
Recipes[edit
source]
Torshi
is made with garlic, chili peppers, celery, cauliflower, carrots, beets,
shallots, cabbage, aubergines (eggplant) and other vegetables, and dried
aromatic herbs pickled in vinegar or brandy, salt, and different spice
mixtures, which usually include whole black peppercorns, ginger, etc. Persian
style torshi includes more vinegar, while Turkish style turşu includes more
salt as an antibacterial agent.
Torshi
Liteh is made with eggplants and herbs (parsley, coriander, mint, tarragon,
basil.) Eggplants are baked in the oven, put in a glass jar with herbs and
vinegar, and stored in a cool, dry place for two to three months.
Tsarska
trushiya is made with cauliflower, red peppers, carrots, and celery. The
vegetables are mixed with some salt and sugar and left overnight. The next day
the juice is mixed with vinegar and boiled for several minutes. The vegetables
are put in glass jars and pressed down with cherry twigs and a round river
stone, then the jars are filled with the cooled pickle marinade.
Selska
trushiya is made with green peppers, green tomatoes, carrots, cauliflower,
cabbage, and celery. The vegetables are put in a container, pressed down with
some twigs and a stone, and a marinade made of salt, vinegar and water is
poured on. The pickles are left to ferment.
See
also[edit source]
icon Food portal
Giardiniera
List
of pickled foods
External
links[edit source]
A
detailed recipe for torshi liteh
[show]
v t e
Cuisine
of Iran
[show]
v t e
Cuisine
of Turkey
Categories:
PicklesAppetizersBalkan cuisineMiddle Eastern cuisineAlbanian cuisineAfghan
cuisineAssyrian cuisineAzerbaijani cuisineArmenian cuisineBosnia and
Herzegovina cuisineBulgarian cuisineGreek cuisineIranian cuisineIraqi
cuisineIsraeli cuisineJordanian cuisineKurdish cuisineMacedonian cuisineSerbian
cuisineOttoman cuisineTurkish cuisineFermented foods
/////////////
رواصیر:
هی بوارد. و قیل الرواصیر هی صباغ تتخذ
من البقول المسلوقۀ فی الماء المقلیۀ فی الدهن الملقاة فی الأشیاء الحامضۀ مع الأبازیر.
قال
:« الشیخ نجیب الدین »
الرواصیر مثل البوارد إلّا أنها أصول البقول.
بحرالجواهر
&&&&&&&&&
روبیان
بضم رای و سکون واو و کسر بای موحده و فتح یای مثناه تحتانیه و
الف و نون و اربیان نیز آمده و بفارسی ماهی
روبیان و ماهی میک و بهندی جهینکامچهلی نامند
ماهیت آن
حیوانی است آبی و حلال با دست و پاهای بلند و غلاف جثۀ آن صدفی
و کوچک آن بقدر ملخ بزرکی و بزرک آن تا بیک شبر و نیم تا دو شبر و زیاده هم و سرخ رنک
و کوشت آن نیز سرخ رنک و صلب و دیر پخته می شود و غیر جراد البحر است چه آن کوچک پردار
است و در جراد البحر مذکور شد و روبیان کوچک را با آب و نمک جوش داده و خشک نموده از
سواحل دریا باطراف می برند و آن را در فارسی میک می نامند بریان کرده با نمک می خورند
و با روغن و پیاز بریان کرده با برنج پخته دم داده و با بالای طعام نیز ریخته و یا
قلیه پخته می خورند
طبیعت تازۀ آن
در دوم کرم و در اول تر و نمک سود آن از ان کرم تر و خشک تر
افعال و خواص آن
مبهی و مولد خون صالح و منی و مسخن کرده و رخم و معین بر حمل
و کثرت اولاد و بطئ الهضم و با سکنجبین مسهل و مخرج حب القرع و چون با روغن کردکان
و یا روغن کاو یا نارجیل و با پیاز ورق کرده بریان نمایند و با کندنا طبخ نمایند مانند
قلیه و با تخم مرغ نیمبرشت تناول نمایند بغایت محرک باه و مسخن رحم است و اکتحال خشک
سائیدۀ آن با فلفل جهت رفع شبکوری نافع و ضماد کوبیدۀ آن با نخود سیاه بر شکم مخرج
حب القرع و بتنهائی محلل اورام صلبه و جاذب پیکان و خار از بدن و طلای پختۀ مهرای آن
در روغن زیتون جهت وجع مفاصل و نقرس نافع و نمک سود آن محرک باه مبرودین و مولد منی
ایشان و مولد سودا و حکۀ قوی و امراض سوداوی و بجوش آورندۀ خون صفرا مصلح آن بامری
یعنی آبکامه و سرکه و ربوب حامضه و بعد از ان شراب انار منعنع و جوارش سفرجل مسهل خوردن
مصلح تازۀ آن خصوص در مبرودین کرویا و قرص عود هندی و امثال اینها است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
روبیان . (ع اِ) ۞ بمعنی اربیان
است که ملخ آبی باشد و به عربی جرادالبحر خوانند.چون آن را با نخود سیاه بکوبند و بر
ناف ضماد کنند حب القرع را بیرون آورد. (برهان قاطع) (آنندراج ). جانور کوچک دریایی
است که مثل ماهی خورده میشود و نامهای دیگرش میگ ، میگو و اربیان است . (فرهنگ نظام
). و صاحب اختیارات بدیعی آرد: اهل مصر فرندس خوانند و اهل اندلس قرون ، و ابن زهر
در خاص آورده است که چون آن را بکوبند با نخود سیاه و ضماد کنند بر ناف حب القرع را
بیرون آورد، و گویند چون خشک کرده سحق کنند با فلفل ، و در چشم کشند شبکوری را زایل
کند، و دیگری گوید گرم و تر است . به اعتدال منی را زیاده کند و شکم نرم کند، و بصری
گوید: پیش از آنکه نمکسود کنند باه را زیاده کند و غذای صالح بدهد و چون نمکسود کنند
تا کهن گردد تولید سودا بکند. و رازی گوید دشوار هضم شود و معده را بد بود و اولی آن
بود که اصلاح آن به سرکه و کرویا کنند و بعد از آن جوارش عود یا جوارش سفرجلی مسهل
خورند و اگر محرورمزاج بود رب انار منعنع خورند و اگر جهت باه خورند نشاید که به سرکه
خورند، بعد از آنکه نیک پخته بکنند با روغن گردکان ، و زرده ٔ تخم مرغ و پیاز
و گندنا قلیه سازند و تناول کنند - انتهی . به فارسی ماهی روبیان و ماهی میگ و به هندی
چهینکان مچهلی نامند و آن غیر از جرادالبحر است . (از مخزن الادویه ). به فارسی ملخ
دریایی و به هندی جهینگا گویند. (الفاظ الادویه ). رومیان ابوجلنبو [ کذا ] گویند.
(تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). و رجوع به اربیان
شود. اربیان . [ اِ ] (ع اِ) حیوانیست بحری . (مفاتیح ). نوعی ماهی است
که بهندی جهینکا خوانند. ملخ دریائی . (بحر الجواهر). ملخ آبی و آنرا بهندی جهینکه
خوانند. (منتهی الارب ). آنرا میک نیز خوانند و به تازی جرادالبحر وبهندی جهنکه گویند.
(جهانگیری ). عرب جرادالبحر و شیرازیان میگو بفتح میم خوانند و نمک سود خشک آنرا خورند
و با برنج و روغن نیز پزند. (آنندراج ). نوع من السمک و یسمی الروبیان ، کذا نقلوه
فلاوجه لتغلیطه . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ). ملخ
دریائی است و آنرا جرادالبحر خوانند و این دو نوع است کوچک و بزرگ و بپارسی میک دریائی
خوانند و ماهی روبیان خوانند و اگرچه صاحب جامع یک قول آورده است که بلغت اهل شام نوعی
از بابونه است و قول دیگر آورده است که آن بهار است آن هر دو قول خلاف است . آنچه محقق
است گفته شد و طبیعت آن گرم و خشک است و گویند تر است . بهترین آن تازه بود. منفعت
وی آنست که باه را قوه دهد و زیاده کند و طبع را نرم کند و گویند غذاء صالح دهد اما
اصح آنست باه را زیاده کند و خلطی غلیظ و بد در وی حاصل شود و نمک سود آن مولد سودا
بود و مصلح آن روغن بادام بود و بدل آن روبیا(؟) و باقی منفعت در روبیان گفته شود.
(اختیارات بدیعی ). قمرون . فرنیط. فریدُس . جرادالبحر. زلعتان . اَستقوز. ابن البیطار
گوید: به کلمه ٔ اربیان معنی ملخ (جراد) نیز داده اند
یا بهتر جرادالبحر و آنرا روبیان نیز گویند. و هم او در کلمه ٔ روبیان گوید
نوعی ماهی دریاست که آنرا فرِندِس نامند و در مصر و در اندلس آنرا قمرون خوانند و گوید
که رازی در حاوی میگوید که جالینوس در کتاب «التریاق الی قیصر» ۞ آورده است که
روبیان غده های سخت را نرم کند و تیر و پیکان و تریشه ها ۞ را از گوشت
برآرد و حب القرع را دفع کند و لکلرک مترجم ابن البیطار آنرا به اُمار ۞ ترجمه کرده
است و بگمان ما او مشتبه است چه روبیان و میگو و جرادالبحر نام حیوانیست دریائی به
اندازه ٔ ملخی که آنرا نمک سود کرده تر و خشک خورند
و درجنوب ایران آنرا با پلو مخلوط کنند و اُمار حیوانی دریائی دیگر است بزرگ جثه .
رجوع به سرطان بحری شود.
- میگو.[ م َ / م ِ ] (اِ) ۞ جانوری است
از شاخه ٔ بندپایان و از رده ٔ سخت پوستان
و از دسته ٔ خرچنگهای دراز که دارای جثه ٔ نسبتاً کوچک
است . پاهای جلویش فاقد انبرک است . میگو در دریاها می زید و گونه ای از آن در خلیج
فارس و بحر عمان فراوان است و چون خوراکی است به مقدار بسیار از آن صید می کنند. ملخ
دریایی . جرادالبحر. ملخ بی بال . ملخ آبی . فریدیس .
- فریدیس . [ف َ ] (اِ) بلغت اهل مصر ملخ دریایی است که عربان جرادالبحر
گویند. (از برهان ). اسم مصری اربیان است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به
فریدس و اربیان شود.
//////////
میگو
سن: - حال
طبقهبندی علمی
فرمانرو: جانوران
شاخه: بندپایان
بالاخانواده: میگو
میگو (در متون طب سنتی با نام هربیش روبیان) گونهای از سخت
پوستان آبزی است که در بیشتر آبهای جهان اعم از آب شور و آب شیرین یافت میشود. میگو
یک منبع غذایی برای موجودات دریایی است. میگوها می توانند رو به عقب شنا کنند .آنها
مقاومت بالایی در برابر مواد سمی در مناطق آلوده دارند . میگو به صورت گستردهای توسط
انسانها به عنوان ماده غذایی استفاده میشود . همانند سایر خوراکهای دریایی میگو
سرشار از کلسیم، ید، و پروتئین است . همچنین میگو دارای ۱۲۲ تا ۲۵۱ میلی گرم کلسترول
( بسته به روش آماده سازی ) میباشد. مصرف میگو به علت اثر بر روی سیستم گردش خون انسان
سالم ارزیابی میشود.
//////////////
به عربی روبیان:
الروبيان[1] والجمبري وسمي القَمرون وربما القريدس، حيوان
مائي لافقاري قشري يتنوع إلى حوالي ألفي نوع. ينتشر الروبيان في أغلب مناطق العالم،
ويعيش في المياه سواء أكانت مالحة أم عذبة. وتسمى الأنواع الصغيرة منه روبيان بينما
تسمى الأصناف الكبيرة منه الجمبري.[2]
محتويات [أظهر]
تصنيف[عدل]
تشريح الروبيان
الروبيان من أنواع الحيوانات البحرية المشهورة في العالم،
ثم أكثر من ألفي نوع متواجد في العالم. يعتبر الروبيان والجمبري من عائلة واحدة، ولكنهما
مختلفان في الشكل.
أنواع الماء العذب منها الإفريقي وموطنه الأصلي الكاميرون
ولونه أخصف أزرق إلى أسود. يحتاج نباتات كثيفة وأماكن للاختباء لأنه من القشريات الخجولة,نشاطه
ليلي,مسالم تماماً مع جميع أنواع الأسماك والقشريات ويمكن تربيته في جماعات من نوعه
بشرط توافر مخابئ للجميع. يتغذى على المواد العالقة في الماء وبالتالي لو توفرت له
نباتات كافية قد لا تشغل بالك بإطعامه على الإطلاق. يجب ألا تربيه مع الأسماك الكبيرة
مثل السيكلد حتى لا تقوم بأكله. يفضل درجة حرارة 23-28 وإن كان يتحمل الدرجات الأكثر
أو الأقل.. ودرجة الحموضة المناسبة له 6.5-7.5. يصل طول الروبيان إلى 18 سنتمترا ويصعب
التفريق بين الذكر والأنثى كما يصعب تزاوجهم في الأسر.
النوع الثاني من روبيان المياه العذبة هو الروبيان الآسيوي.
وموطنه سنغافورة. وهو شبيه بالإفريقي وإن كان يتميز بوجود خط أصفر بطول الظهر. يمكن
التمييز بين الذكر والأنثى بأن الأرجل الأمامية للذكر أضخم من الأرجل الخلفية.. بينما
تكون متماثلة تقريبا في الأنثى. يفضل الروبيان الآسيوي درجات الحرارة 22 - 26 درجة..
والحموضة 6.8 - 7.5. يتغذى على العوالق الذائبة في الماء ويصل حجمه إلى 12 سم. يمكن
تربيته في جماعات مع مراعاة وجود أماكن اختباء للجمبري نظراً لميل الذكور للسيطرة على
مكان خاص بهم. وهو من القشريات المسالمة ويمكن تربيته مع أي نوع من الأسماك (بشرط ألا
تكون كبيرة حتى لا تلتهمه).
النوع الثالث من روبيان المياه العذبه هو الروبيان الأسترالي...
وهو يعيش في أستراليا كما هو واضح من اسمه، ويفضل العيش في البرك والمياه العكره ذات
التربة الطينية أو الرملية.. لذلك عند تربيته يجب تغطية القاع بطبقة من الرمل من
5-10 سم. الجمبري الأسترالي من النوع الشره.. يمكنه أكل أي شيء من أوراق الشجر العفنة
حتى الأسماك الحية (لا تأتمنه أبداً على أسماكك الصغيرة) يصل طوله إلى 25 سم ويقوم
بالتخلص من القشور حول جسمه كلما كبر في الحجم ليستبدلها بقشور أخرى (لكنه يكون في
هذه الفترة عرضة للافتراس من زملائه من الروبيان أو أعدائه من الأسماك... لذلك يجب
توافر أماكن اختباء مناسبة لحمايته في هذه المرحلة). يستطيع الروبيان الأسترالي العيش
في درجات حرارة متباينة من 1 درجة مئوية حتى 25 درجة مئوية ونشاطه ليلي كباقي أنواع
الروبيان السابقة.
علاقته بسمكة الجوبي[عدل]
تعيش سمكة الجوبي مع الروبيان حيث يقوم الروبيان بحفر وتنظيف
الجحر الذي يعيشان به معا في الرمل ويكون الروبيان تقريبا اعمي مما يجعله فريسة سهلة
عندما يكون عند السطح تقوم سمكة الجوبي بلمس الروبيان بواسطة ذيلها لتنبئه بحالة الخطر
وعند حدوث ذلك يتراجع الروبيان وسمكة الجوبي لداخل الجحر.
الاستهلاك[عدل]
روبيان مطهي
روبيان في وعاء لصلصة الطماطم
يعتبر الروبيان من أشهر المأكولات في المطاعم البحرية ويصطاد
بنوع خاص من الشباك، يصطاد النوع المفضل وهو الأحمر الضارب للبني. للروبيان عدة فوائد
ففيه كمية كبيرة من الكالسيوم واليود والبروتين وهو أيضا من مصادر الكوليسترول من
122 إلى 251 ملغ لكل 100 غ من الروبيان، وهذا يتوقف على طريقة تحضير الروبيان للاستهلاك.
ولكنه يبقى مفيدًا للدورة الدموية بسبب عدم وجود نسب الدهون المشبعة، كما أن ارتفاع
نسبة الكوليسترول في محتواه يعني فعلا تحسين نسبة الكوليسترول المنخفض والتقليل من
الدهون.
نسبة الإنتاج
الإنتاج مليون طن
1999 3.03
2000 3.09
2001 2.96
2002 2.97
2003 3.55
2004 3.54
2005 3.42
الطبخ[عدل]
يمكن تحضير عدد كبير من الأطباق من الروبيان أهمها: كبسة الروبيان،
كباب الروبيان، برياني الروبيان، أرز صيني بالروبيان، مارينارا الروبيان، الملوخية
بالروبيان وغيرها.[3]
المعلومات الغذائية عن كباب الروبيان[عدل]
يحضّر كباب الروبيان باستخدام الروبيان، الفليفلة، الفطر،
عصير الليمون الحامض، الزيت، الفلفل، البهار والملح. تحتوي وجبة كباب الروبيان
(150 غ تقريبًا)، بحسب موقع شهية، على المعلومات الغذائية التالية:
السعرات الحرارية: 201
الدهون: 8
الدهون المشبعة: 1
الكوليسترول: 190
الكاربوهيدرات: 5
البروتينات: 27
وصفة كباب الروبيان مع معلوماتها الغذائية
//////////////
به آذری کِرِوِت:
Krevet —
dünyanın əksər sularında istər şirin və ya şor sularda tapılan bir növ xərçəngkimilər
su onurğasızlarındandır.
/////////
به بهاسای اندونزی اودانگ:
Udang
adalah binatang yang hidup di perairan, khususnya sungai, laut, atau danau.
Udang dapat ditemukan di hampir semua "genangan" air yang berukuran
besar baik air tawar, air payau, maupun air asin pada kedalaman bervariasi,
dari dekat permukaan hingga beberapa ribu meter di bawah permukaan.
/////////////
به عبری خِصیونیم:
חֲסִילוֹן (באנגלית: Shrimp; שרימפ) הוא בעל חיים השייך לאינפרא-סדרה Caridea מסדרת מעשירי רגל ומתת-המערכה סרטנאים. החסילונים הם שחיינים בעלי תפוצה רחבה
במים מתוקים ומי ים. ביחד עם הפראונים הם ניצודים ומגודלים לצריכת האדם.
/////////////
به باسای جاوه ای اورانگ:
Urang ya
iku kéwan kang urip ana ing banyunan, ora nduwèni balung, kulité atos, nduwèni
sikil sepuluh, buntut cendhèk lan japit loro ing sikil ngarep.[1] Urang bisa
uga ditemokaké ana ing sakubengé kobakan banyu ing genengan kayata banyu tawar,
banyu payau lan banyu asin ing sakjroné kang bedha-bedha [1] . Urang bisa uga
dimumpangataké kanggo panganan laut seafood. Ing basa Banjar kasebut hundang[2]
///////////
به مصری جمبرون:
جمبرى ( مفرد جمبرايه ) ، حيوان قشرى ، من فصيلة أربيا و الاستكوزا
و الكابوريا، له انواع كتيره منتشره فى البحور المالحه و الأنهار والبحيرات الحلوه
فى الاماكن الدافيه ، بتتاكل منه انواع كتيره.
اصل الاسم[تعديل]
كلمة جمبرى فى المصرى اصلها طليانى ، جامبيرى (gamberi)
و اللى معناها الجمبرى الكبير و هى جمع لكلمة جيمبيرو (gambero).
الجمبرى بيتسمى فى العربى قريدس و دى كلمه اصلها تركى (karides)
و ساعات بيتسمى روبيان. فى المغرب بيتسمى كمان "قمرون"
//////////////
به پشتو شریمپ:
شريمپان(په لاتين: Caridea)
د کلک پوستی ژويو څخه دي چې په سمندرونو
او خوږو اوبو کې ژوند کوي. تر
اوسه پورې ۲۵۰۰ ډوله شريمپان
پېژندل شوي دي.
///////////
به اردو: جَمبری
///////////
به ترکی استانبولی کاریدس:
Karides,
Avrupa denizlerinde ve Kuzey Amerika kıyılarında yaşayan, kabuklular
sınıfındandır. Silindirik vücutlu, uzun duyargalıdır. Boyu 5–6 cm'dir. Vücudu kalsiyum
karbonattan meydana gelen bir zırhla örtülüdür. Gövdesi eklemlidir. Geniş
yüzgeçimsi kuyruğunu sallayarak geri geri yüzer. Tatlı suda yaşayan türleri
yumurtalarını bıraktıktan sonra yumurtalar açılıncaya kadar yürüme bacakları
arasında tutar. Denizel türlerde yumurtalar sırt bölgesinde gelişerek açılması
için suya bırakılır.
//////////
The Caridea, commonly known
as caridean shrimp, are an infraorder of shrimp within the order Decapoda. They are found widely around the world in
both fresh and salt
water.