ذره
بضم ذال معجمه و فتح راء مهمله و تا جاورس هندی است و بهندی جوار
نامند
ماهیت آن
حبی است سفید و شیرین از عدس بزرکتر و در خوشه بزرکی پر از دانه
و نبات آن بقدر یک قامت و کمتر و زیاده بر ان و شبیه بنیشکر و نبات خندروس و بهترین
آن سفید بزرک دانۀ سنکین شیرین آنست
طبیعت آن
سرد و خشک
افعال و خواص آن
قوی الغذا و غلیظتر از دخن و مجفف و حابس اسهال و در جمیع افعال
مانند خندروس است مصلح و ملطف آن روغنها و شیرینیها و ضماد آن مبرد و مجفف و رادع و
همچنین جمیع اجزای کیاه آن
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
ذرة. [ ذُرْ رَ ] (ع اِ) ارزن . (مهذب
الاسماء) (منتهی الارب ) (نصاب الصبیان ). گاورس ؛ ای ارزن . (قاضی خان بدرمحمد دهار):
اخرفت الذرّةَ؛ بسیار دراز شد گیاه ارزن . (منتهی الارب ). در ترجمه صیدنه ابوریحان
آمده است : ذرة، نوعی است از حبوب که فارسیان او را ارزن گویند و به هندی حینه گویند
و نوعی از او را جواری گویند و جواری را فارسیان ارزن هندی گویند و دانه او بزرگ بود و پوست ارزن را به عربی طهف گویند ۞ . و نبیذ ارزن را مرز گویند و
چون شیرین بود او را جعه گویند بتخفیف عین . نیفه ۞ گوید: ذره را بنزدیک ماجاورس
۞ هندی گویند، بعضی از او سفید
و بعضی سیاه بود - انتهی . ۞ در فارسی دو کلمه
گاورس و ارزن هست و بطوری که در خراسان متداول است نوع درشت تر و فربه تر را
ارزن وقسم خردتر و لاغر آن را گاورس گویند. و عرب هم دو کلمه دارد یکی ذرّه که نوع
درشت و فربه است که فارسیان ارزن گویند و دیگری دخن که قسم نزار و ریزه است و در ایران
گاورس نامیده میشود. و اما خندروس قسمی گندم سیاه است عرب سلت گوید و این آن گندم است
که به فرانسه سگل ۞ خوانند و خالاون هم همان است
. (ذرة) الفلاحة هو من جنس الحبوب یطول علی ساق اغلظ من ساق الحنطة و الشعیر بکثیر
و ورقه اغلظ و اعرض من ورقها المجوسی اجوده الابیض الرزین و هی باردة یابسة مجففة و
لذلک صارت تقطع الاسهال و ان استعملت من خارج کالضماد بردت و جففت . (ابن البیطار).
- گاورس . [ وِ / وَ ] (اِ) معرب آن جاورس) ، دانه ای شبیه به ارزن که بیشتر
به کبوتران دهند(حاشیه برهان چ معین). بطوری
که از تقریر صاحب تحفه المومنین و غیره معلوم میشود غله ای است که به فارسی ارزن و
به هندی چینا نامند و صاحب مصطفوی نوشته که آن را به هندی یاجره گویند، جاورس معرب همین است . (غیاث ) (آنندراج
). وخن ، گاورس ، جاورس . (السامی فی الاسامی ). و این غیر از ارزن است چه او را به
ذره ترجمه میکند. جاورس معرب آن است و آن ریزه ارزن می باشد که به کبوتران دهند و بشیرازی
الم به فتح الف و ضم لام و میم خوانند و فقرا از آن نان کنند و خورند. (انجمن آرای
ناصری ). رجوع به ارزن شود. بَسَک . دانه گاورس
شبیه به دانه قرفاهو است . رجوع به مفردات
ابن بیطار ذیل کلمه عشرق و رجوع به کهله و
بسک شود. پورداود نوشته اند: ذرت ، گاورس ، ارزن...
واژه
ذرت در برخی از کتابهای لغت و ادویه
مفرده ، تا به اندازه ای که نگارنده دیده چنین یاد شده : زمخشری در مقدمه الادب
نوشته : "دخن ، ارزن ، ذره ، حطام ...
"المیدانی در السامی فی الاسامی آورده: "ارزن ، جاورس ؛ گاورس ؛ جاورس.
نوعی از ارزن ؛ الذره، ارزن . "در منتهی
الارب یاد شده: "الذره، ارزن ؛"
در شرح اسماءالعقار آمده: "جاورسر هو نوع من الدخن والجاورسر الهندی ، هوالذره ". الغافقی در جامع المفردات گوید: "جاورس
(ابن وافد) هو صنف من الدخن صغیرالحب شدیدالقبض ، اغبراللون (دیسقوریدس ) قنخروس هو
اقل غذا من سائر الحبوب یعقل البطن و یدر البول (جالینوس ) یبرد فی الاولی و یخفف فی
اول الثالثه و فی آخر الثانیه، اذا کمد به فی کیس صار انفع من امغص ". در جامع المفردات ابن البیطار آمده "ذره (الفلاحه)
هو من جنس الحبوب یطول علی ساق اغلظ من ساق الحنطه والشعیر بکثیر و ورقه اغلظ و اعرض
من ورقها (المجوسی ) اجوده الابیض الرزین و هی بارده یابسه مجففه و لذلک صارت تقطع
الاسهال و ان استعملت من خارج کالضماد بردت و جففت ". باز ابن البیطار در کلمه دخن گوید: "دخن ، هو جنسان احدهما احرش من
الاَّخر... هو ایضاً من الحبوب التی یعمل منهاالخبز. کما یعمل من الجاورس و یوافق ما
یوافقه الجاورس غیر ان الدخن اقل غذاء من الجاورس و اقل قبضاً ".
در کتاب الابنیه آمده : "گاورس بر
سه گونه است یکی دخنست ". ابن الحشاء
در مفیدالعلوم و مبیدالهموم گوید:"ذره هو الحب المسمی شینه". در جای دیگر
گوید: "دخن هو حب یختبز یسمی بالبربریه آفسوا او لعرب توقعه علی الجاورس المسمی
بالبربریه آنلی و تسمی العرب هذاالماکول هناالسیال ". باز در کلمه گاورس گوید:
"جاورس هو الحب المسمی بالبربریه بانیل و بالعجمیه بنج باوه و جیمه اعجمیتان و
یسمی بافریقیه قمح السودان والذره . در صیدنه ابوریحان بیرونی آمده : ذره نوعی است از حبوب و
پارسیان او را ارزن گویند و یکی را ذره گویند... و به لغت هندی او را جواری گویند و
پارسیان او را ارزن هندی گویند. دانه او بزرگ
باشد... ابوحنیفه دینوری گوید: ذره را نزدیک
ما جاورس هندی گویند و بعضی از او سبید باشدو بعضی سیاه . در جواهراللغه آمده : الذره بضم هی جاورس الهندی
منها بیضاء و منها حمراء منها سوداء... علی
بن الحسین الانصاری المشتهر به حاجی زین العابدین عطار در اختیارات بدیعی گوید:
"ذره جاورس هندی است و به شیرازی ذره خوانند و آن دو نوع است سفید و سیاه وبهترین
وی سفید فربه بود..." در مخزن الادویه
گوید: "ذره به ضم ذال ... جاورس است و به هندی جوار نامند و غلیظتر از دخن
". زکریابن محمدبن محمود القزوینی در
عجایب المخلوقات و الحیوانات و غرائب الموجودات آورده : "جاورس هوالدخن قال صاحب
الفلاحه الارض التی یزرع بهاالجاورس تفسد و لاترجع الی صلاحها الابعد مده طویلهحبه
یبقی مده طویله لاتصیبه آفه و لهذا یدّخره الناس لخوف القحط قال ابن سینا انه ضماد
جید لتسکین الاوجاع و قال غیره انه یمسک بیبوسه و یسقطالاجنه " . در تحفه
حکیم مومن آمده : "ذره جاورس هندی است و آن دانه ای است شیرین و سفید و
نباتش مثل گیاه نی و سرد و خشک و قوی الغذاء و غلیظتر ازدخن و مجفف و حابس اسهال و
در جمیع افعال مانند خندروس و مصلحش روغنها و شیرینیها است " . جوار که در مخزن الادویه یاد شده در هندوستانی
یک گونه ارزن سفید است که از برای خورش مردم بکار رود و جوار سیاه چینا خوانده میشود
و از واژه سانسکریت کینا که در هندوستانی بمعنی دانه است . چینا یا ارزن
سیاه دانه مرغان است . در برخی از فرهنگها
ذرت با ذاء یاد شده ، از آنهاست فرهنگ رشیدی : ذرت و زره بضم زا و فتح را و زره به
راء مشدد غله معروف که به هندی جواری گویند
و درعربی ذره به ذال معجمه و تخفیف را بر وزن کره آمده ظاهراً معرب کرده اند بسحاق
اطمعه گوید:
"دارم از نان ذرت خشکی و از جو سردی
".
و نزاری گوید:
پیش سیمرغ قاف همت تو
ریخته صبح ارزن و زره ".
در کردی کرمانشاهی و لهجه های دیگر کردی
زرات گویند. چنانکه پس از این خواهیم دید، ذرت
با ذال درست است ، زرت با زاء مکسور زرشک است . الخوارزمی در مفاتیح العلوم
آورده : "الامبر باریس هو الزرشک بالفارسیه . یقال له الزرت والزرک
." . از آنچه گذشت هیچ شبهه نمیماند که
ذرت نام یک گونه ارزن یاگاورس= (جاورس ) است و همان را یک گونه دخن یاد کرده اند همه
مان از کودکی از نصاب الصبیان بیاد داریم :
"فول باشد باقلا و ذره ارزن سلت جو"...
لغت نامه دهخدا. برای اطلاعات بیشتر نک همانجا.
///////////////
چائیر، جاروی رشتی (در متون طب سنتی ذره،
جواری) (نام علمی: Sorghum)
گیاهی از خانواده غلات است که در ایران ذرت خوشهای نامیده میشود. با توجه به شباهت
ظاهری این گیاه با ذرت و ارزن که باعث شده آمار سطح کشت این دو گیاه با هم مخلوط شود،
برای ایجاد تمایز میان این دو از اسم سورگوم که یک اسم جهانی برای این گیاه است استفاده
میشود.
سورگوم از نظر اهمیت در بین غلات در دنیا
بعد از گندم، برنج، ذرت و جو در مقام پنجم قرار دارد.
آمار سطح زیر کشت سورگوم در ایران در سال
۱۳۶۵ فقط شش هکتار گزارش شده که در سال ۱۳۸۲ به حدود ۴۰ هزار هکتار افزایش یافتهاست.
تودههای زراعی بومی سورگوم در ایران در
مناطق جنوب خراسان، سیستان، کرمان، اصفهان، یزد، گیلان، مازندران و بنادر جنوبی بطور
پراکنده وجود دارد.
///////////
به عربی سورغم:
السورغم جنس نباتي من الفصيلة النجيلية.
اسمه العلمي (باللاتينية: Sorghum) وهو جنس من الأعشاب ويضم حوالي 30 نوع يحصد على شكل حبوب ويستخدم
كعلف للحيوانات وخصوصاً للدواجن. تنمو أنواع هذا النبات في المناطق الدافئ حيث يعود
موطنه الأصلي إلى المناطق الاستوائية والشبه استوائية في العالم القديم مع وجود نوع
واحد منه واطن في المكسيك. يتبع السورغم القبيلة السفوناوية، نفس قبيلة قصب السكر والسفون.
من أنواعه[عدل]
السورغم الحلبي (باللاتينية: Sorghum halepense)
الذرة البيضاء (باللاتينية: Sorghum bicolor)
السورغم القصبي (باللاتينية: Sorghum
arundinaceum)
السورغم التجاري، أو الذرة البيضاء أهم
أنواع هذا الجنس.
//////////////
به دیودهی (مالدیوی)
ދޮނަޅަ(އިނގިރޭސި ބަހުން: Sorghum)އަކީ ފަތްދިގު އެއްތަނޑަށް ހެދޭގަހެއްގައި އަންނަ ކުރާގަނޑެއްގައި ހުންނަ ފުއްތަކެކެވެ. މީގެފުއްތައް ހުންނާނީ ބޮޑު ސާގުފުކެއް ވަރަށެވެ. މިއީ ގޮވާމުގެ ބާވަތެކެވެ. ދޮނަޅައިގެ ވެސް ވަރަށް ގިނަ ވައްތަރުތައް ހުރެއެވެ. ދޮނަޅަ ބޭނުންކުރަނީ ތަވާގައި ފިހެގެންނާއި، އެއިން ފުށް ހަދައިގެންނެވެ. ދޮނަޅައިގެ ބައެއް ބާވަތްތަކަކީ ވިޔަފާރީގެ ގޮތުގައި ފުށް ހެދުމަށް ބޭނުންކުރާ ބާވަތްތަކެކެވެ. އާންމު ގޮތެއްގައި ދޮނަޅަ ހެދެނީ ހޫނު ގައުމުތަކުގައެވެ. ބައެއް ވައްތަރުގެ ދޮނަޅަ ބޭނުންކޮށްގެން ސަރުބަތު ވެސް ހަދައެވެ.
////////////
به بهاسای اندونزی سورگوم:
Sorgum (Sorghum spp.)
adalah tanaman serbaguna yang dapat digunakan sebagai sumber pangan, pakan
ternak dan bahan
baku industri. Sebagai bahan pangan ke-5, sorgum berada pada urutan ke-5
setelah gandum, jagung, padi, dan jelai. Sorgum merupakan makanan pokok penting
di Asia Selatan dan Afrika sub-sahara.
///////////
به عبری دُوا:
דּוּרָה (ידועה גם כסוֹרְגוּם, משמה הלטיני Sorghum)
היא דגן טרופי מתורבת, החמישי בחשיבותו בעולם אחרי החיטה, האורז, התירס והשעורה. לדורה מערכת שורשים מסועפת ויכולת להפסיק את גידולו בעתות בצורת, ועל כן היא יכולה לשרוד בתנאי צחיחות קיצוניים.
יכולת הדורה לשרוד ביובש קיצוני הפכה אותה לדגן חשוב מאוד באזורים הצחיחים של אפריקה, אסיה, אמריקה ואוסטרליה, אך במיוחד היא מתאימה לאקלים האפריקאי, בהיותה עמידה לתקופות גשומות ויבשות לחלופין. אפריקה מפיקה יבול של כעשרים מיליון טונות דורה בשנה, אם כי שיטות הגידול המסורתיות מניבות בקושי טון אחד לעשרה דונם, בעוד שבשיטות מודרניות ניתן להפיק עד 5 טון לשטח זהה.
זרע הדורה דומה במבנהו לזרע התירס, אך הוא קטן ואליפטי יותר. הוא מכיל 75% עמילן, 12% מים, 4% שומן ומינרלים.
מגוון המאכלים והמשקאות שמיוצרים באפריקה מהדורה (דייסות, לחמים וכדומה) מעידים על חשיבותה. באופן מסורתי מותססת הדורה תוך שימוש בחיידקי חומצת חלב. ההתססה גורמת לטעם החמצמץ שנחשב באפריקה לאיכותי. ההתססה קוטלת חיידקים מסוכנים ומאריכה את חיי המדף. התססה בשמרים משמשת לייצור בירה שמכילה חלבונים ואחוזי אלכוהול גבוהים למדי.
פרויקט ENVIROPAK של האיחוד האירופי מנסה לייצר מתוצרי הלוואי התעשייתיים של הדורה מוצרי פלסטיק מתכלים וציפויים מגינים לייצוא הפירות האפריקאיים.
////////////
به سواحلی متاما:
Makala
hii inataja Mtama kama mmea. Kwa makala ya Mtama kata ya Wilaya ya Lindi
Vijijini, tafadhali fungua hapa.
Mtama
(Sorghum
bicolor)
Mtama
Uainishaji
wa kisayansi
Himaya: Planta (mimea)
(bila
tabaka): Angiospermae (Mimea inayotoa maua)
(bila
tabaka): Monocots (Mimea ambayo mche wao una jani moja tu)
(bila
tabaka): Commelinids (Mimea kama kongwe)
Oda: Poales (Mimea kama nyasi)
Familia: Poaceae (Manyasi)
Jenasi: Sorghum
L.
Spishi: S. bicolor
(L.)
Moench
Mtama
(pia: jaddi; Sorghum bicolor) ni mmea wa familia ya manyasi katika ngeli ya
monokotiledoni. Asili yake iko katika Afrika ya Mashariki lakini kilimo chake
kimeenea hadi Ulaya ya Kusini, Amerika ya Kati na Asia ya Kusini.
Mbegu
za mtama ni nafaka ambayo ni chakula muhimu katika Afrika hasa. Kuna pia
majaribio ya kuitumia kama zao la nishati ambako mmea wote huchachuliwa kwa
kutengeneza gesi na umeme.
Muundo
wa mmea umefanana kiasi na mahindi kwa sababu mabua yake hukua kuwa mrefu hadi
kimo cha mita tano. Mbegu hukua kama mshikamo.
/////////
به کردی جیلجیل:
Gilgil
(bi latînî: Sorghum) sernavê riwekeke bi toxim e. Ji riwekê gilgil re dibêjin
sap jî. Li Kurdistanê sapê gilgil ji bo ajalên kedî diçînin. Li Kurdistanê bi
giştî toximê xwe nayê xwarin lê wextekê ku xela rabûye mirovan ji toximê vê
riwekê nan çêdikirine. Bi vî nanî re dibêjin nanê gilgil. Cureyên xwe pir in,
lê li Kurdistanê ter pir garisê stû xardiçînin. Çima ku çûk jê hezdikin tim li
ser dadinin. Mirov jî li ser wan dehfan vedigire. Dehfê gêris ji dihêlên (pirça
boçê) hespan çêdibe. Ji kokê jî zarok ji xwe re şeqeşeqan şêdikin. Kokê dibirin
û parçêyên ku qut birinî dikin navbêrê qelşê û dadgirin diavên.
//////////
به ازبکی جو خوری:
Joʻxori (Sorghum Pers.) — gʻalladoshlar (gʻallagullilar) oilasiga mansub bir va koʻp yillik oʻsimliklar turkumi, don va yem-xashak ekini. J.ning 50 ga
yaqin yovvoyi va madaniy turi bor. Donli J. (S. cernuum; oq joʻxori, qoʻqon joʻxori, gaolyan va
boshqalar), shirin J. (S. saccharatum), durra (S. durra), supurgi J. (S. technicum),
oʻtsimon J. (sudan oʻti — S.
Sudanense, oʻtsimon J. — S. almum) kabi bir yillik turlari
koʻproq ekiladi. Vatani — Mar-kaziy Afrika. Miloddan avvalgi 4—3-ming yillikdan
beri ekib kelinadi. Eron, Hindiston, Xitoy, AQShda va Afrika, Okeaniya, Avstraliya, Oʻrta Osiyo, Ukraina jan.da ekiladi. Jahon boʻyicha J. ekin maydonlari 43,6 mln.ga dan
ortiq, yalpi hosili 68,2 mln. t, hosildorligi 14,4 s/ga. Oʻzbekistonda ekin
maydoni 9 ming ga (1999). J.ning ildiz tarmogʻi popuk ildiz boʻlib, asosiy
qismi yerning haydalma qatlamida rivojlanadi, ayrim ildizlar esa 2,5 m
chuqoʻrlikka kirib boradi. Poyasi somon poya, boʻyi 0,5–7 m gacha, oʻrtacha 2–3
m, poyaning ichi gʻovak parenxima toʻqimalari bilan toʻlgan. Poyasi tuplanadi
(1—8). Bargi keng , 10—25 ta boʻladi. Toʻpguli roʻvak, uz. 15—60 sm, yon shoxlari
uchlarida 2 ta boshoqcha chiqa-radi, bittasida meva hosil boʻladi. J. chetdan
changlanadi. Doni krbikli va qobiqsiz, dumaloq, tuxumsimon; rangi oq yoki
sariq. 1000 ta doni vazni 20—70 g . Donining tinim davri yoʻq, hosil
yigʻilgandan soʻng ekish mumkin. J. muhim don ekini, doni oziqovqatga
ishlatiladi. Donidan yorma, un, spirt, kraxmal tayyorlanadi, unidan non
yopiladi, mol va parrandalarga toʻyimli yem sifatida beriladi. Koʻk massasi
siloslanadi. Doni toʻyimli, tarkibida 65—75% kraxmal, 10—15% oqsil (lizin),
3,5% gacha yogʻ bor. 100 kg J. doni 119 ozuka birligiga teng . 100 kg
koʻk massasida — 23,5, silosida — 22, pichanida — 49,2 ozuka birligi bor. Poya
shirasida 10—15% qand boʻlib, shinni ishlab chiqariladi. Supurgibop J.dan
supurgilar va choʻtkalar tayyorlanadi. J. takroriy ekin sifatida ham ekiladi.
J. bir yillik oʻsimlik. Qur-gʻoqchilikka va issiqlikka chidamli. Tuproq va havo
qurgʻoqchiligiga bardosh beradi. Maysasi —G da nobud boʻladi. 30—40° haroratga
chidaydi. Yorugʻsevar, qisqa kun oʻsimligi. Tuproqqa talab-chan emas, ammo
gʻovak tuproklarda yaxshi oʻsadi. Shoʻrga chidamli, oʻsuv davrining
boshlanishida sekin oʻsadi. Ekilgan urugʻlar 10—15 kunda maysalaydi, 25—30
kundan keyin tuplanadi, 40 — 50 kunda nay oʻrash davriga kiradi, roʻvak
chiqarish davri 55—65 kunga boradi, roʻvak chiqarishdan 5—6 kundan keyin
gullash boshlanadi. Oʻsuv davri 75—100 kun. J. gʻoʻza, noʻxat, boshqa dukkakli
ekinlardan boʻshagan yerlarga ekiladi. Chimqirqar plug bilan 28— 30 sm
chuqurlikda shudgor qilinadi. Yer qurigan boʻlsa shudgordan oldin sugʻori-ladi.
Shudgorlashdan oldin gektariga 10—15 t goʻng , 50–60 kg fosfor,
40–50 kg kaliy solinadi. Bahorda (apr.—may) harorat 13—15° boʻlganda keng
qatorlab ekiladi (qator orasi 60, 70 sm). Urugʻlik ekish normasi 5–10 kg/ga,
ekish chuq. 3—5 sm, koʻchat qalinligi har gektarda 70—100 ming tupga boradi.
Qator oralariga 2—3 ishlov beriladi. Sugʻori-ladigan maydonlarda 25—30 s/ga
don, 300—400 s/ga koʻk massa beradi (intensiv texnologiya usullari
qoʻllanilganda 100—115 s/ga don, 1000—1200 s/ga koʻkpoya).
Navlari. Oʻzbekistonda J.ning 3 turi (donli J., shirin J. va
supurgi J. guruxlari) koʻproq Qoraqalpogʻiston Respublikasi, Xorazm, Buxoro
viloyatlari, Fargʻona va Mirzachoʻlning sugʻoriladigan shoʻr yerlarida
oʻstiriladi. Sugʻoriladigan maydonlarda Kattabosh, Chillaki, Oʻzbekiston 5,
Sangzor, Oʻzbekiston 18, Karlik (Pastak) va boshqa navlari ekiladi.
J. zararkunandalari: bitlar, simqurtlar, tunlamlar, poya
parvona-si, karadrina; kasalliklari : chang qorakuya, poya va ildiz
chirishi, bakteriozlar.
/////////////
به پنجابی: جوار
//////////////
به کردی سورانی سورگُم:
سۆرگوم ڕوەکێکە لە بنەماڵەی دەخڵەکان کە وەکوو گەنمەشامی وایە و کەڵکی خۆراکی هەیە.[١]
به تاتاری کوپرو:
Сорго,
судан үләне (лат. Sorghum) — бер- һәм күпъеллык үләнле үсемлекләрнең ыругы.
Аның 50гә якын төре күбесенчә Азия, Африка, Көньяк Америка һәм Төньяк Америка,
Аурупа һәм Австралиядә үсә. Кайбер төрләре бөртекле һәм терлек азыгы буларак игелә.
Соргоның
туган җире – Африка. Әлеге үсемлек исә корылыкка чыдамлыгы һәм яңгыр аз яуган
елларда да мул терлек азыгы бирүе белән данлыклы.
Иң
кызу көннәргә һәм корылыкка да бирешми торган культура. Һава температурасы 35
градус эсселектән югары булганда ул үзенең үсешен 45-55 көнгә туктата. Ә башка
культуралар мондый шартларда "яналар”. Анабиоз (озак вакытка корылыкка
түзү) бары тик сорго үләненә генә хас.
Бөртек
соргосы да, шикәр соргосы да, үләне дә яшел конвейерда, силос һәм сенаж салуда кулланыла,
бөртеге коры килеш саклана һәм башкалар.[1]
//////////
به تاجیکی سورگوم:
Ҷуворӣ
(лотинӣ: Sorghum) (порсӣ: سورگوم), ҷаварӣ ҷинси гиёҳҳои як ё бисёрсолаи хӯшадор. Патакрешааш ба чуқурии 250
– 300 см паҳн мешавад. Пояаш рост, то 3 – 4 м (дар заминҳои обӣ баъзан то 5 – 6
м) қад мекашад, рангаш сабзи тира. Дар ҳар буттаи Ҷуворӣ аз 1 то 5 ва зиёда аз
он поя ҳосил мешавад. Баргаш тасмашакли дароз, бо навбат ҷой гирифтааст (рангаш
сабз). Гулаш дуҷинса, хӯшагулаш парешоншоха, зич ва ҷорӯбшакл. Донаш мудаввар ё
тухмшакли сафед, хокистарӣ, сурхи ҷигарӣ, сиёҳ (вазни 1000-тоаш 25 – 50 г). Ҷуворӣ
растании гармипарвард буда, тухмаш дар ҳарор. 18 – 200 саросар неш мезанад.
Майсаи Ҷуворӣ дар сармои 1,5 – 20С нобуд мешавад. Барои нашъунамои Ҷуворӣ
ҳарор. мувофиқтарин 30 – 340 мебошад, вале ба ҳарор. 400 ва бештар аз он ҳам
тоб меоварад. Ҷуворӣ дар заминҳои обӣ нисбат ба заминҳои лалмӣ ду баробар
зиёдтар ҳосили дон ва баргу пояи сабз медиҳад. Он дар хокҳои гуногун нашъунамо
мекунад. Давраи нашваш 90 – 100 (навъҳои тезпазак), 115 – 125 (миёнапазак) ва
130 – 145 рӯз (дерпазак).
////////////
به ترکی استانبولی سورغوم:
Sorgum, boyu 3 metreye kadar ulaşabilen buğdaygiller ailesine ait bir yem bitkisidir. Sıcağa
ve kurağa dayanıklı bir bitki olup, toprak ayırt etmemektedir. Tuzlu ve alkali
topraklara dayanıklıdır.
Sorgum bicolor bitkisi
Sorgum, yüksek fotosentez verimine sahiptir ve her iklim koşulunda
kolaylıkla yetişebilmektedir. Fazla sulama ve gübre ihtiyacı bulunmamaktadır. Akdeniz
ikliminde ise Nisan ve Eylül ayları en elverişli gelişim aylarıdır.
Türkiye'de özellikle büyükbaş hayvanların yem ihtiyacını karşılamak için kullanılan
yüksek enerjili bir bitkidir.
////////////
به اردو جوار:
جوار (Sorghum vulgare)
ایک اہم فصل ہے. جوار کم بارش والے علاقوں میں اناج اور تازہ چارے کے لئے بوئی جاتی ہیں.
جوار جانوروں کا اہم غذائیت سے بھرپور اور لذیذ چارہ ہیں.
جوار کے دانے
یہ فصل تقریبا سوا چار
کروڑ ایکڑ زمین میں بھارت میں بوئی جاتی ہے. یہ چارے اور دانے دونوں کے لئے بوئی
جاتی ہے. یہ خریف کی اہم فصلوں میں ایک ہے. آبپاشی کرکے بارش سے پہلے اور بارش
شروع ہوتے ہی اس کی بوائی کی جاتی ہے. اگر برسات سے پہلے آبپاشی کرکے یہ بو دی
جائے، تو فصل اور جلدی تیار ہو جاتی ہے، لیکن بارش جب اچھی طرح ہو جائے تبھی اس کا
چارہ جانوروں کو كھلانا چاہئے. گرمی میں اس کی فصل میں کچھ زہر پیدا ہو جاتا ہے،
اس لئے برسات سے پہلے کھلانے سے جانوروں پر زہر کا بڑا برا اثر پڑ سکتا ہے. یہ زہر برسات میں ختم ہو جاتا ہے. چارے
کے لیے زیادہ بیج تقریبا 12 سے 15 کلو فی ایکڑ بویا جاتا ہے. اسے گھنا بونے
سے ہرا چارہ پتلا اور نرم رہتا ہے اور اسے کاٹ کر گائے اور بیلوں کو کھلایا جاتا ہے. جو فصل
دانے کے لئے بوئی جاتی ہے، اس میں صرف آٹھ کلو بیج فی ایکڑ ڈالا جاتا ہے.اناج اکتوبر کے آخر تک پک جاتا ہے بھٹے
لگنے کے بعد ایک مهينے تک اس کی جڑی بوٹیوں سے حفاظت کرنی پڑتی ہے. جب دانے پک
جاتے ہیں تب بھٹے الگ کاٹ کر دانے نکال لئے جاتے ہیں. اس کی اوسط پیداوار چھ سے
آٹھ من فی ایکڑ ہو جاتی ہے. اچھی فصل میں 15 سے 20 من فی ایکڑ دانے کی پیداوار
ہوتی ہے. دانا نکال لینے کے بعد تقریبا 100 من فی ایکڑ خشک غذائیت سے بھرپور چارہ
بھی پیدا ہوتا ہے، جو باریک کاٹ کر جانوروں کو کھلایا جاتا ہے. سوکھے چاروں میں گندم کے بھوسے کے بعد جوار کا ڈنٹھل اور
پتے ہی سب سے بہترین راستہ خیال کیا جاتا ہے.
|
///////////
Sorghum
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article is about the plant genus. For
the principal modern crop species, see Sorghum bicolor. For other crop uses, see Commercial sorghum. For other uses,
see Sorghum (disambiguation).
Sorghum
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Tribe:
|
|
Genus:
|
|
·
Andropogon subg. SorghumHackel.
|
Sorghum is a genus of
plants in the grass
family.
Seventeen of the twenty-five species are native to Australia,[2] with the range of
some extending to Africa, Asia, Mesoamerica, and certain islands in
the Indian and Pacific Oceans.[3][4][5][6][7][8]
One
species is grown for grain, while many others are
used as fodder plants, either
intentionally cultivated or allowed to grow naturally, in pasture lands. The plants are
cultivated in warm climates worldwide and naturalized in many places.[9] Sorghum is
in the subfamily Panicoideae and the tribe Andropogoneae (the tribe of big bluestem and sugarcane).
Contents
[hide]
One
species, Sorghum bicolor,[10] native to Africa
with many cultivated forms now,[11] is an important
crop worldwide, used for food (as grain and
in sorghum
syrup or "sorghum molasses"), animal fodder, the production of alcoholic beverages, and biofuels. Most
varieties are drought- and heat-tolerant, and
are especially important in arid regions, where the
grain is one of the staples for poor and rural
people. These varieties form important components of pastures in many tropical
regions. S. bicolor is an important food crop in Africa, Central America, and South Asia, and is the fifth-most
important cereal crop grown in the
world.[12]
Some
species of sorghum can contain levels of hydrogen cyanide, hordenine, and nitrates lethal to
grazing animals in the early stages of the plants' growth. When stressed by
drought or heat, plants can also contain toxic levels of cyanide and/or
nitrates at later stages in growth.[13]
Another Sorghum species, Johnson grass (S. halapense),
is classified as an invasive species in the US by
the Department of Agriculture.[14]
Sorghum, grain
|
|
Nutritional value per 100 g (3.5 oz)
|
|
1,377 kJ
(329 kcal)
|
|
72.1 g
|
|
6.7 g
|
|
3.5 g
|
|
10.6 g
|
|
(29%)
0.33 mg
|
|
(8%)
0.1 mg
|
|
(25%)
3.7 mg
|
|
(8%)
0.4 mg
|
|
(34%)
0.44 mg
|
|
(5%)
20 μg
|
|
(1%)
13 mg
|
|
(26%)
3.4 mg
|
|
(46%)
165 mg
|
|
(76%)
1.6 mg
|
|
(41%)
289 mg
|
|
(8%)
363 mg
|
|
(0%)
2 mg
|
|
(18%)
1.7 mg
|
|
|
|
·
Units
|
|
In
a 100 gram amount, raw sorghum provides 329 calories, 72% carbohydrates, 4% fat and 11% protein (table). Sorghum
supplies numerous essential nutrients in rich content
(20% or more of the Daily Value, DV), including protein,
the B
vitamins, niacin, thiamin and vitamin B6, and several dietary minerals, including iron (26% DV) and manganese(76% DV) (table). Sorghum
nutrient contents generally are similar to those of raw oats (see nutrition
table).
4.
Sorghum bicolor – cultivated
sorghum, often individually called sorghum, also known as durra, jowari, or
milo. - native to Sahel region of Africa; naturalized in many places
13.
Sorghum halepense – Johnson grass –
North Africa, islands of eastern Atlantic, southern Asia from Lebanon to
Vietnam; naturalized in East Asia, Australia, the Americas
16.
Sorghum laxiflorum – Philippines,
Lesser Sunda Islands, Sulawesi, New Guinea, northern Australia
22.
Sorghum propinquum – China , Indian
Subcontinent, Southeast Asia, New Guinea, Christmas Island, Micronesia, Cook
Islands
Many
species once considered part of Sorghum, but now considered better
suited to other genera include: Andropogon, Arthraxon, Bothriochloa, Chrysopogon, Cymbopogon, Danthoniopsis, Dichanthium, Diectomis, Diheteropogon, Exotheca, Hyparrhenia, Hyperthelia, Monocymbium, Parahyparrhenia, Pentameris, Pseudosorghum, Schizachyrium,and Sorghastrum.
1.
^ Jump up to:a b c "World Checklist of
Selected Plant Families: Royal Botanic Gardens, Kew". Retrieved 4
September 2016.
2.
Jump up^ Sally L. Dillon,
Peter K. Lawrence, Robert J. Henry, Larry Ross, H. James Price, J. Spencer
Johnston. "Sorghum laxiflorum
and S. macrospermum, the Australian native species most closely related to the
cultivated S. bicolor based on ITS1 and ndhF sequence analysis of 25 Sorghum
species". SOUTHERN CROSS PLANT SCIENCE. Southern Cross
University. Retrieved 28 February 2016.
3.
Jump up^ Moench, Conrad. 1794. Methodus
Plantas Horti Botanici et Agri Marburgensis : a staminum situ describendi
page 207 in
Latin
8.
Jump up^ Australia, Atlas
of Living. "Sorghum - Atlas of
Living Australia". Retrieved 4 September 2016.
9.
Jump up^ "Sorghum". County-level
distribution maps from the North American Plant Atlas (NAPA). Biota of North
America Program (BONAP). 2013. Retrieved 4 September 2016.
10.
Jump up^ Mutegi, Evans;
Sagnard, Fabrice; Muraya, Moses; Kanyenji, Ben; Rono, Bernard; Mwongera,
Caroline; Marangu, Charles; Kamau, Joseph; Parzies, Heiko; de Villiers, Santie;
Semagn, Kassa; Traoré, Pierre; Labuschagne, Maryke (2010-02-01).
"Ecogeographical distribution of wild, weedy and cultivated Sorghum
bicolor (L.) Moench in Kenya: implications for conservation and crop-to-wild
gene flow". Genetic Resources and Crop Evolution. 57 (2):
243–253. doi:10.1007/s10722-009-9466-7.
13.
Jump up^ Cyanide (prussic
acid) and nitrate in sorghum crops - managing the risks. Primary industries and
fisheries. Queensland Government. http://www.dpi.qld.gov.au/4790_20318.htm. 21 April 2011.
·
Watson, Andrew M. Agricultural
Innovation in the Early Islamic World: The Diffusion of Crops and Farming
Techniques, 700–1100. Cambridge: Cambridge University Press, 1983. ISBN 0-521-24711-X.
·
Species Profile-
Johnsongrass (Sorghum halepense), National Invasive
Species Information Center, United States National
Agricultural Library. Lists general information and resources
for Johnsongrass.
·
Sweet Sorghum Ethanol Association, organization for the
promotion and development of sweet Sorghum as a source
for biofuels, especially ethanol
|
|||||||||||||||||||||||||||
|
|||||||||||||||||||||||||||
See also
|
|||||||||||||||||||||||||||
&&&&&&
ذرق
ابو حنیفه کوید بلغت تازی نباتی را کویند که شبیه بکندنا و بر سر
نبات آن غلافی که تخم آن در ان باشد و در تر و تازکی آن را بخورند و چون خشک کردد نخورند
و بیخ آن بشکل پیاز و رنک آن سیاه و چون پوست سیاه آن را جدا کنند مغز آن سفید مانند
پیاز باشد و طعم آن شیرین و پرآب و بعضی آن را حندقوقا* کفته اند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
* حندقوق . [ ح َ / ح ِ دَ ] (ع
اِ) حَندَقوقی ̍. حَندَقَوقی ̍. نباتی است که آنرا ذرق گویند. (منتهی الارب ). این کلمه نبطی معرب
است و بعربی ذُرَق گویند. (اقرب الموارد). و بفارسی اسپست دشتی است . (منتهی الارب
). اندقوقو است و آن دوایی است بوستانی و صحرائی ، بوستانی آنرا بیونانی طریفلن و صحرائی
آنرا بوطوس اعریوس گویندو آن نوعی از سپست باشد و بفارسی دیو اسپست خوانند.(آنندراج
) (برهان ). || مرد دراز مضطرب و احمق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
//////////
اسپست ، علفی است که بترکی یونجه خوانند
و معرّب آن فصفصه است و تخم آنرا بذرالرطبة گویند. (برهان ). اسفست . سپست . (جهانگیری
). قَضْب . قضبة. قَت . یُنجه : ذُرق ؛ گیاهی است که آن را حندقوق گویند و بفارسی اسپست
دشتی است . خلیط؛ گل و لای آمیخته به کاه یا به اسپست . اذراق ؛ اسپست رویانیدن زمین
. قُصارة؛ آنچه برآید از اسپست به اول کوفتن ، قِصْری ̍ و قُصْری ̍ و قَصَر و قَصَرة بهمین معنی . مَقْضَبَة؛ اسپست زار.
(منتهی الارب).
نخوردی یک شکم اسپست هرگز
چراگاهت بود صحرای پرخار.
///////////
ذرق . [ ذُ رَ ] (ع اِ) حندقوقا. حندقوقی
. حباقی . سپست دشتی . آسپست دشتی . حندقوق . حندقوقی بری . ۞ حندقوقای بستانی (؟) دیوسپست
. دیوآسپست . ۞ عرقضان . عرقصا. عرقصان . عریقصاء.
عریقصان . عریقصانة و در ترجمه صیدنه ابوریحان آمده است : ذُرَق ، ابوحنیفه گوید، نباتی
است که به هیئت به گندناء کوهی مشابهت دارد بر سر نبات او وعائی بود که تخم اودر آنجا
بود و دانه او گردفام بود و در وقت تری اورا
بخورند و چون خشک شود بیش نخورند و بیخ او بشکل پیاز بود و رنگ او سیاه بود و چون پوست
سیاه از او جدا کنند از میان او بشبه پیاز سفید چیزی بیرون آید وشیرینی در طعم او بود
و آب در او بسیار بود و آدمیان پیاز او را بخورند و لیث گوید ذرق نباتی است که به سپست
ماند و در شهر او را حندقوقا گویند. و ابن البیطار گوید: ذرق هو الحندقوقی . قال ابوحنیفه
قال ابوزیاد من العشب الذرق و یسمی العرقصان و فیه شبه من القت یطول فی السماء و ینبت
کما ینبت القت و هو ینبت فی القیعان و منافع المیاه و قد رایته بالعراق و یبیعه الانباط
و یسمونه الحندقوقی و قد ذکرته فی
- انده قوقو. [ اَ دَ / دِه ْ ]
(اِ) دوایی است آنرا حندقوقی خوانند کلف را نافع است . (برهان قاطع) (هفت قلزم ) (آنندراج
). و رجوع به حندقوقی و طریفلن شود.
- طریفلن . [ طِ ف ُ ل ُ ] (معرب
، اِ) اسم یونانی و بمعنی ذوثلاثة اوراق است و مشترک است در حندقوقا و نبات خصیةالثعلب
و به عربی مراد از او حومانه است و آن نباتی است قریب به ذرعی و شاخهای او باریک و
سیاه و شبیه به اذخر و برگش مثل برگ حندقوقا و در هر شعبه سه عدد و گلش بنفش و رایحه او شبیه به عصفر و بیخش دراز و صلب و تخمش مایل
به پهنی و با زغب و مستعمل از او تخم و برگ است . در سیم گرم و خشک و مُدِرّ بول و
حیض و مقوی معده و جگر و مفتح و با سکنجبین جهت سموم هوام و سپرز و با آب سرد جهت عسر
بول وصرع و ابتداء استسقاء و درد رحم ، و بیخ او از ادویه کبار تریاقیه است ، و شربتش دو درهم و مضر گرده
و مصلحش کتیرا است . و گویند سه عدد برگ و سه عدد تخم اوجهت تب مثلثه و چهار عدد از
هر یک جهت ربع بالخاصیةموثر است . و نطول طبیخ او رافع الم گزیدن هوام و مقرح جلد و
مصلحش لعاب بزرقطونا است . (تحفه حکیم مومن
). معنی آن به یونانی ذوثلاثة اوراق بود و این اسم مشترک است بر حندقوقی و آن گفته
شد و بر نبات خصی الثعلب و آن نیز گفته شد و دیگر بر دوائی که مخصوص است به این اسم
و آن حومانه است و به یونانی نام بسیار دارد. بعضی وی را سواس خوانند و بعضی اسقلیطس
و بعضی فیقن و بعضی اکسون فیلن و آن نباتی است که درازی قد وی یک گز بود یا بیشتر و
قضبان وی باریک بود و سیاه مانند اذخر، در ابتدا بوی سداب کند و در آخر بوی قفر و گل
وی جرجیری بود و طبیعت وی گرم و خشک بود در سیم ، مانند قفرالیهود و تخم وی و ورق وی
چون به آب بیاشامند نافع بود به شوصیه و عسرالبول و صرع و ابتداء استسقاء و درد رحم
و حیض و براند بول را و باید که ازتخم وی سه درم و از ورق حبها بخورند و ورق چون با
سکنجبین بیاشامند نافع بود جهت گزندگی جانوران و بعضی گویند طبیخ نبات وی چون با بیخ
وی بود و بر موضع گزندگی جانوران نهند، درد ساکن گردد و بعضی مردمان در تب مثلثه سه
ورق و سه حب از وی با شراب بیاشامند زایل کند و بیخ وی از ادویه های معاجین بود. (اختیارات
بدیعی ). دوایی است که آن را اندقوقو گویند و حندقوقو همان است و آن اسپست باشد و به
عربی ذوثلاثة الوان و ذوثلاثة اوراق خوانند و معنی آن هم به یونانی ذوثلاثة اوراق است
و گیاه خصی الثعلب را نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ). شبدر. حندقوقا. خصی الثعلب
. حومانة ۞ . نام مشترکی است ولی هرگاه بطور
مطلق آن را بکار برند مراد جرمانه ۞ باشد و آن مانند حندقوقا دارای سه برگ است .در سوم گرم
و خشک است ، درد اضلاع و سدد را بهبود بخشد و مدر بود، خستگی و عسر بول و سپرز را سودمند
باشدو سه برگ آن با سه دانه تب مثلث را شفا بخشد و چهارعدد از هر یک برای ربع مفید
است و مقرح است و مصلح آن لعابهاست . (از تذکره
داود ضریر انطاکی ص 238).
- حندقوقی . [ ح ِ دَ قا ] (معرب
، اِ) حَندَقوقی ̍
حَندَقَوقی ̍. حَندَقوقا. نباتی است که در عربی آنرا ذُرَق گویند. (منتهی الارب
) (اقرب الموارد). حباقا. (بحرالجواهر). عرفضان . رجوع به حندقوق و رجوع به تحفه حکیم مومن و مخزن الادویه شود. || گیاهی است که
از آن شاخه های دراز و باریک و میان تهی و خوشبوروید و از نی آن توتون گیرند. (از اقرب
الموارد).
/////////
حندقوقی
به شیرازی اندقوقو گویند و بپارسی دیواسپست
بری گویند و بستانی و حندقوقا را وزق و حباقا خوانند و بیونانی لوطوس اغریوس گویند
و معنی آن حندقوقای بری بود و از آن بستانی را طریفین گویند و بهترین وی بستانی بود
و طبیعت وی گرم و خشک بود در آخر درجه دوم و گویند در میان درجه دوم و گویند در آخر
درجه اول و گویند در سیم کلف را نافع بود و روغن وی درد مفاصل را سود دهد و عصاره بستانی
با عسل سفیدی که در چشم بود زایل کند بری و بستانی صرع را سود دهد و استسقا را و بول
براند و حیض براند و روغن وی بادها که در اعضا بود را نافع بود و اگر طفل دیر بحرکت
آید بر وی بمالند زود حرکت[23] کند و اگر در طبیخ آن نشینند همین عمل کند وی مهیج باه
بود و اگر آب وی بر گزندگی عقرب ریزند درد ساکن کند و چون بر عضو سالم ریزند لذع و
وجع پیدا کند و چون عصاره وی سعوط کنند صداع آورد و حندقوقی خناق آورد و درد حلق و
مداوای آن به کشنیز و کاهو و کاسنی کنند
______________________________
در مخزن الادویه مینویسد: حندقوقی بفتح
حا و سکون نون و فتح دال و ضم قاف و سکون واو و فتح قاف و الف مقصوره اسم نبطی است
و آن از جنس یونجه است بری و بستانی میباشد برای را بعربی حباقا و بیونانی لوطوس اغریوس
و بفارسی دیواسپست صحرائی و بشیرازی اندقوقو و به لاتینی لوطس سکرار و بهندی بسکهپره
و کدهپرنه نیز نامند و بستانی را بعربی ذرق و بیونانی لوطوس و بلغتی طریفلن و به لاتینی
طریفلم اوراتم و بکسطلان طربول رقاکه و بهندی این نوع نیز بنام بری مشهور است و در
اصفهان شبدر و در مازندران شرویت گویند
اختیارات بدیعی ؛ ص132
/////////////
لذُّرَقُ : الحندقوق ، نَباتٌ عُشْبِيٌّ
مِن فَصيلَةِ القَطانِيَّاتِ ، مُرَكَّبٌ مِن ثَلاثِ وُرَيْقات ، أَزْهارُهُ عُنْقودِيَّةٌ
، وَهُوَ أَنْواعٌ ، يُعْرَفُ بِالحَنْدَقوقِ ، لَهُ مَنَافِعُ طِبِّيَّةٌ
&&&&&&&
ذنب الخیل
بفتح ذال معجمه و نون و باء موحده و الف و لام و فتح خا و سکون
یاء مثناه تحتانیه و لام و در شام مشهور بذنب الفرس است
ماهیت آن
دو نوع می باشد یک نوع نباتی است که در قرب آبها و خندقها بسیار
می روید و شاخهای آن مجوف و بسیار و مائل بسرخی و با خشونت و پرکره و کرههای آن بهم
متصل و برک آن باریک شبیه بدم اسپ و برک اذخر و بر اشجار مجاور خود می پیچد و تا بالای
درخت می رود و از ان آویخته می شود شبیه بدم اسپ و بیخ آن خشبی صلب و بی کل و ثمر می
باشد و بعضی کویند کل آن ما بین سفیدی و کبودی و قوت آن مدتها باقی می ماند و نوع دیکر
آنکه اطراف آن کوتاه تر از اطراف نوع اول و از ان سفیدتر و ابو حنیفه کفته لحیه التیس
است و در زمین عرب بسیار و عصارۀ آن در معدن آن منجمد و خشک نشود تا آن را بر زمین
دیکر نقل نکنند و در کتاب حشایش آورده که آن را کرفس کوهی نامند
طبیعت آن
در اول دوم سرد و در آخر آن خشک
افعال و خواص آن قابض و بی لذع و قاطع نزف الدم و نفث الدم زنان
و جهت سرفۀ مزمن و امراض سینه و عسر النفس حار و استسقا و ورم حار جکر و اقسام اسهالات
حاره هنکامی که تپ نباشد و قرحۀ امعا و جراحت مثانه و کثرت شرب آن جهت التحام فتق و
التیام رودۀ مقطوع مؤثر شربا و حقنه و ضماد آن جهت التیام جراحات عظیمه و عصب مقطوع
و قیلۀ امعا و ورم مقعده و اورام حارۀ اعضا و سعوط عصارۀ آن جهت رفع رعاف نافع مقدار
شربت آن یک درم و مولد سودا مصلح آن شکر و روغن بادام بدل آن انجبار و صاحب اختیارات
کفته که نوعی از لحیه التیس است و بسیار استعمال آن مرخی اعصاب و مصلح آن بنفشه و ضماد
نوع دوم آن با سرکه جهت جراحات خبیثه و اورام مقعده و کبد و استسقا مفید است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////////
حندقوقی بري:
هو الذرق و الحباقی أیضاً. دیسقوریدوس
فی الرابعۀ: لوطوس أعربوس و معناه الحندقوقی البري و هو ینبت کثیراً بالبلاد التی یقال
لها
لینوي و له ساق طولها نحو من ذراعین أو
أکثر، و یتشعب منها شعب کثیرة و لها ورق شبیه بورق الحندقوقی الذي ینبت فی المروج،
و یقال له طریفان، و له بزر شبیه ببزر
الحلبۀ إلا أنه أصغر منه بکثیر و هو کریه الطعم. جالینوس فی السابعۀ: أکبر ما یکون
فی بلاد
النوبۀ و بزره فی الدرجۀ الثالثۀ من درجات
الأشیاء المسخنۀ و فیه مع هذا شیء یجلو. دیسقوریدوس: و قوته مسخنۀ قابضۀ قبضاً یسیراً
منقیۀ للأوساخ العارضۀ فی الوجه و الکلف
إذا خلط بالعسل و لطخ علیه، و إذا دق ناعماً و شرب وحده أو بالشراب أو بالطلاء و خلط
به بزر الملوخیۀ أو شرب أیضاً إما بالشراب
أو بالطلاء نفع من أوجاع المثانۀ. ماسرحویه: الحندقوقی جید لوجع الانثیین و بدو
الاستسقاء. أبو جریج الراهب: ینفع المعدة
الباردة و یخرج الریح الغلیظ و ماؤه یشد البطن و ینفع من الهیضۀ. مسیح بن الحکم: یدر
البول و الحیض و ینفع من وجع الأضلاع الحادث
عن البلغم اللزج و من وجع المعدة العارض من البرودة و ینقی الریاح عنها إلا أنها
تصدع. ابن سینا: یولد دماً عکراً غلیظاً،
و خاصیته إحداث وجع الحلق و لا سیما فیمن کان محروراً، و یؤمن من أضراره بالحلق أن
یؤکل بعده کزبرة و هندبا و خس. الرازي:
جید لأصحاب الصرع ضار للمحرورین جداً و لا یکاد یصلحه شیء و هو ینفع من برد
المثانۀ و تقطیر البول. إسحاق بن عمران:
یعقل البطن و خاصۀ إذا کان مصلوقاً، و إذا استعط بمائه نفع من الجنون و الصرع و منه
یتخذ
الأشنان بإفریقیۀ. غیره: ینفع من وجع الجنبین
المتولد عن السدد إذا سقی العلیل من بزره وزن درهم بالماء الحار. التجربیین: إذا جلس
الأطفال الذین بهم إبطاء الحرکۀ فی أعضائهم
فی طبیخ الحندقوقی أسرع بهم و کذا یفعل دهنه. الخوز: هو و بزره یهیجان الباه.
الطبري: قد یتخذ من طبیخ الحندقوقی دهن
ینفع من الریاح فی الجسد. و حکی الرازي عنه أنه عالج غیر واحد کادوا أن یزمنوا بدهن
الحندقوقی فانطلقت أرجلهم. لی: حکی الرازي
فی الحاوي عن أبی جریج الراهب فی الحندقوقی ما هذا نصه: و إن صب ماؤه علی
لسع العقارب سکنه و إن سکب علی عضو غیر
ملسوع أحدث فیه وجعاً. هذا قوله و هو فیه بعید عن الصواب لأن هذه الأفعال لیست
للحندقوقی، و إنما دیسقوریدوس ذکر ذلک
فی المقالۀ الثالثۀ فی الدواء المسمی بالیونانیۀ طریفلن و هو الجرمانۀ بالعربیۀ فاعلم
ذلک.
الجامع لمفردات الأدویۀ و الأغذیۀ، ج
2، ص: 301
تنبیه: و السبب. الموجب للوقوع فی هذا
الغلط أن دیسقوریدوس قال فی الحندقوقی البستانی: إن بعض الناس یسمیه طریفلن و وقعت
ترجمۀ هذا الدواء الآخر المذکور فی الثالثۀ
من دیسقوریدوس طریفلن، فتوهم أبو جریج بسبب هذا الاشتراك فی الاسمیۀ أنهما شیء
واحد، و الأمر بخلاف ذلک، و قد نبهت علی
مثل هذا الغلط و أشباهه فی کتابی الموسوم بالإبانۀ و الإعلام بما فی المنهاج من الغلط
و الأوهام بما فیه الکفایۀ، ثم إن حنیناً
أیضاً قال فی نقله فی ترجمۀ الحندقوقی فی المقالۀ السابعۀ من مفردات جالینوس: إن من
الحندقوقی نوعاً مصریاً یتخذ من بزره الخبز.
هذا قوله و فیه نظر لأن هذا النوع هو النبات المعروف بالبشنین عند أهل الدیار المصریۀ،
و قد ذکرته فی حرف الباء و لیس هو من الحندقوقی
بشیء لا فی الماهیۀ و لا فی القوة.
و أقول: إنما حصل الوهم فی هذا الموضع
من جهۀ اشتراك الاسم فی اللغۀ الیونانیۀ و ذلک أن لوطوس عندهم اسم مشترك فی
المقالۀ الرابعۀ من کتاب دیسقوریدوس بین
ثلاثۀ أنواع من النبات و هی نوعا الحندقوقی و البشنین، و قد أفرد دیسقوریدوس کل نوع
من الثلاثۀ بترجمۀ قائمۀ بنفسها و بماهیۀ
و طبع و زاد فصل ترجمۀ لوطوس الذي هو البشنین منها علی الترجمتین الأولتین، و هما نوعا
صفحۀ 328 من 900 www.Ghaemiyeh.com الجامع لمفردات الادویه
و الاغذیه مرکز القائمیۀ باصفهان للتحریات الکمبیوتریۀ
الحندقوقی بترجمۀ دواء آخر لئلا یقع الوهم
من جهۀ اشتراك الاسم، و قد وقع فی الذي منه فزع بتخلیط النقلۀ و قلۀ تثبتهم فی النقل،
و ذلک أن حنیناً جعل البشنین لأجل اشتراکه
فی الاسم مع الحندقوقی من أحد أنواعها کما قد نبهنا علیه فی قوله، و أما الحندقوقی
المصري فیتخذ منه خبز لم یخلق الله قط
بمصر حندقوقی یتخذ من بزره خبز، و إنما اعتمد علی کلام دیسقوریدوس فلم یفهم معناه و
لا نقله علی ما هو علیه. و اعلم أن العالم
أولی الناس بالتثبت و الاحتیاط لنفسه و لغیره، و قد قالت الحکماء: لا تقال زلۀ العالِم
لأنه یزل
بزلته العالم و هذا سواء قد اتفق فی هذه
المسألۀ لحنین فإنه کان متفقاً علی علمه بلغۀ الیونانیین و هو من أفضل النقلۀ فیها
إلا أنه لم
یتثبت فی هذا الموضع فزل بر لله جمیع من
أتی بعده من العلماء من عصره، و إلی هذه الغایۀ منهم ابن واقد و ابن سینا و ابن جزلۀ
فی
المنهاج و ابن سمحون و الغافقی و غیرهم،
و هؤلاء هم أعلام العلماء فی الصناعۀ الطبیۀ بالمشرق و المغرب، و لا ینبغی أن ینسب
الوهم فی ذلک إلی جالینوس حیث قال: لوطوس
یتخذ من بزره خبز، فقول جالینوس: صحیح لأنه ربما أراد لوطوس الذي هو البشنین
لالوطوس الذي هو الحندقوقا کما وهم علیه و علی دیسقوریدوس فیه.
الجامع لمفردات الدویه و الغذیه
/////////////////
شاهاَفسَر ( در متون طب سنتی با نام عربی
آن حندقوق و دُرَق/ذُرَق) گونهای از بُنشَن (بقولات) است به رنگ کاه یا زرد مایل به
سفید که درون دانه آن زرد است. این گیاه با وجود تخلخلی که دارد تا اندازهای سخت است.
شاهافسر بومی اوراسیا است و امروزه در آمریکای شمالی، آفریقا و استرالیا هم کشت میشود.
در ایران در چراگاهها و کوهستانها به ویژه در سبلان میروید.
نامهای دیگر آن عبارتند از: شبدر شیرین،
اکلیلالملک، بسنگ، بسیه، شاهبسه، ناخنک، یونجه زرد، گیاه قیصر.
این گیاه به صورت یکساله یا دوساله کشت
میشود و ارتفاع آن بیش از یک متر میشود. مقاومت نوع گل زرد آن به خشکی بیشتر است،
اندامهای کوچکتری دارد و بوی خیلی خوبی دارد و خوشخوراک است.
گلهای شاهافسر دارای خواص تشنّج، مرهم
سینه، قبضکننده و ضد عفونی کنندهاست. بوی ادرار را از بین برده، تراوش آن را زیاد
میکند، مجاری ادرار را ضد عفونی میکند و در اسهال خونی، ورم روده و روماتیسم نیز
مصرف میشود. این گیاه چون مسکن و خوابآور است آن را در تحریکات عصبی، انواع درد عصب،
سرفههای عصبی و گاز رودهها استعمال میکنند و نیز برای درمان زکام نایژهها و ورم
عقب حلق مصرف میکنند. برای درمان ورم ملتحمه چشم خوب است. سی تا چهل گرم آن را در
یک لیتر آب باید جوشاند و مصرف کرد.
منابع[ویرایش]
شاهافسر.
برهان قاطع
هفت قلزم
تذکره صیدنه ابوریحان بیرونی
ذخیره خوارزمشاهی
لغتنامه دهخدا.
پرش به بالا ↑ Faboideae
پرش به بالا ↑ Trifolieae
//////////////
به عربی حندقوق طبی:
الحندقوق الطبي أو إكليل الملك هو نوع
نباتي يتبع جنس الحندقوق من الفصيلة البقولية. اسمه العلمي (Melilotus officinalis).
ينمو بريُا في أوروبا وآسيا والولايات
المتحدة، ويستخدم بكثرة كعلف حيواني.
الحندقوق
الاستخدامات الطبية[عدل]
كان هذا العشب قديماً يستخدم في علاج عدد
من الحالات لمفعوله كطارد للريح وللبلغم، ومضاد للتجلط، وكمضاد حيوي. وشراب الحندقوق
يساعد على الهضم، وأزهار الحندقوق تجذب النحل، ولكنها تطرد حشرة العثة.
استخدم الحندقوق كمسحوق، ويمكن أكل أوراقه مثل الخضراوات، ولكنها
مرة إلى حد ما، ويذكر "بروسبيرو" أن الحندقوق عشب مدفئ، ويستخدم ضمن مكونات
أخرى في عمل كمادات لمعالجة الحميات، كما أن بذوره تضاف إلى شراب أساسي ؛ فتخفف الألم،
وفي بردية "طبية قبطية" ذكر الحندقوق ككمون لأحد الأدوية المستخدمة في علاج
الخصيتين المريضتين.
////////////
به آذری دِرمان خِشِن بولو:
Dərman xəşənbülü, Sarı yonca (lat. Melilotus
officinalis (L.) Pall.)[1] - xəşənbül cinsinə aid bitki növü.[2
//////////
Melilotus officinalis
From Wikipedia, the free encyclopedia
Melilotus officinalis
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Tribe:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
M. officinalis
|
Melilotus
officinalis, known as yellow sweet clover, yellow
melilot, ribbed melilot[1] and common
melilot is a species of legume native to Eurasia and introduced
in North
America, Africa and Australia.[2]
Contents
[show]
Melilotus
officinalis can
be an annual or biennial plant, and is 4–6 feet
(1.2–1.8 m) high at maturity.[2] Leaves alternate on the stem and
possess three leaflets. Yellow flowers bloom in
spring and summer and produce fruit in pods typically containing one seed.
Seeds can be viable for up to 30 years. Plants have large taproots and tend to
grow in groups.[2] Plants have a
characteristic sweet odor.[2]
M.
officinalis is
native to Europe and Asia and has been introduced to North America as a forage
crop.[2] It commonly grows
in calcareous loamy and clay
soils with a pH above 6.5 and can tolerate cold temperatures and drought; it
does not tolerate standing water.[2] Common places where
it can be found include open disturbed land, prairies, and savannahs, and it
grows in full or partial sunlight. It is an invasive species in areas where it
has been introduced, especially in open grasslands and woodlands where it
shades and outcompetes native plant species.[2]
Sweet
clover contains coumarin that converts to dicoumarol, which is a
powerful anticoagulant toxin, when the
plant becomes moldy. This can lead to bleeding diseases (internal hemorrhaging)
and death in cattle. Consequently, hay containing the plant must be properly
dried and cured, especially in wet environments.[3][4]
Sweetclover
can be used as pasture or livestock feed. It is most palatable in spring and
early summer, but livestock may need time to adjust to the bitter taste
of coumarin in the plant. Prior
to World War II before the common use of commercial agricultural fertilizers,
the plant was commonly used as a cover crop to increase nitrogen content and
improve subsoil water capacity in poor soils.[4] Sweet clover is
a major source of nectar for domestic honey bees as hives near
sweetclover can yield up to 200 pounds of honey in a year.[4]
Sweetclover
has been used as a phytoremediation—phytodegradation plant
for treatment of soils contaminated with dioxins.[5]
When M.
officinalis is invasive, it can be managed by mulching, hand-pulling,
mowing, or herbicide applications such (e.g., 2,4-D) before flowering.
Prescribed burns in late fall or early spring followed by another burn in late
spring can reduce the number of plants before seed set.[2]
1.
Jump up^ "BSBI List 2007". Botanical Society of
Britain and Ireland. Archived from the original (xls) on 2015-02-25.
Retrieved 2014-10-17.
3.
Jump up^ Nicole Kresge;
Robert D. Simoni & Robert L. Hill. "Hemorrhagic Sweet
Clover Disease, Dicumarol, and Warfarin: the Work of Karl Paul Link".
Retrieved 2009-08-11.
4.
^ Jump up to:a b c d USDA Natural
Resources Conservation Service. "Yellow Sweetclover
& White Sweetclover" (PDF).