رعاد
بضم و بفتح را نیز و عین مشدده و الف و دال مهمله
ماهیت آن
نوعی از ماهی است عریض و کوتاه و پشت آن پهن و مائل بسیاهی و شکم
آن بسیار سفید که چون در دست کیرند و یا در دام افتد کویند دست صیاد می لرزد و خدارت
بهم می رساند و مترجم صیدنه ابو ریحان کفته چون کوشت آن را بر عضو کذارند بی خبر سازد
و حس آن را کم کند و لهذا درد سر را مفید است و در بحر اخضر و قلزم یافت می شود و آنچه
بتحقیق پیوسته آنست که چندان عریض نیست و طول آن تا بیک ذرع و نیم است و چون دست بدان
رسانند بی اختیار دفعه در دست لرزه و حالتی که کویا از بندها جدا می کردد طاری می شود
و چون دست از ان بردارند بحالت اصلی رجوع می نمایند و در بحر مغرب و سویس و بعضی ممالک
فرنک حوالی انکلان و در بحر جنوبی عرض جدید نیز بهم می رسد و لیکن قلیل الوجود است
طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
بستن زندۀ آن بر سر جهت رفع صرع و صداع مفید و مردۀ آن را این خاصیت
نیست و بدستور بستن و کذاشتن آن بر مقعدۀ برکشته مصلح آن و بر سر کذاشتن عرق چین پوست
آن در ازالۀ درد سر مزمن و شقیقه و دوار بغایت مجرب کفته اند و پیه و کوشت آن شهوت
پیران را اعاده نماید و قاطع بلغم و رافع یرقان و سپرز و قاطع خون همه اعضا است و پختۀ
آن جهت سل و مطبوخ آن در روغن زیتون که مهرا شده باشد جهت وجع مفاصل و کمر و نقرس و
طلای آن جهت تحریک باه مؤثر و مالیقی کفته که در بلاد اندلس ماهی شبیه برعاد دیدم که
مردم آنجا آن را عرو می کفتند بغایت مخدر و خوردن آن را کشنده یافتم در ساعت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////////
رعاد. [ رَع ْ عا ] (ع اِ) ۞ نوعی از ماهی که با بسودن آن
دست و بازو لرزان گردد چندانکه آن ماهی زنده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب
الموارد). عرونه ؛ قسمی ماهی که الکتریسیته دارد. (یادداشت مولف ). حیوان دریایی است
. دیسقوریدوس گوید: ماهی دریایی است . (از ذخیره
خوارزمشاهی ). نوعی از ماهی است عریض و کوتاه و پشت او پهن و مایل به سیاهی
و شکمش بسیار سفید و چون در دام افتد دست صیاد می لرزد و در بحر اخضر و قلزم یافت می
شود. (از تحفه حکیم مومن ). رجوع به تذکره داود ضریر انطاکی ص 173 شود. || (ص ) مرد بسیارگوی
. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || غرنده . (از یادداشت مولف ). رجوع
به رعادة شود.
////////////
رعاد
حیوانی دریائی است و دیسقوریدوس گوید ماهی
دریایی است مخدر بود و چون بر سر کسی که صداع مزمن داشته باشد بنهند ساکن کند و چون
بخود برگیرند مقعدی که بیرون میآید شفا یابد و اگر بزیت بجوشانند و آن زیت بر مفاصل
مالند درد مفاصل ساکن گرداند
صاحب مخزن الادویه مینویسد: رعاد بضم
را و فتح را و عین مشدده نوعی از ماهی است عریض و کوتاه و پشت آن پهن و مایل بسیاهی
و شکم آن بسیار سفید چون در دست گیرند گویند دست صیاد میلرزد و خدارت بهم میرساند
اختیارات بدیعی، ص: 190
//////////////
رعاد:
جالینوس فی 15 : هو الحیوان البحري الذي
یحدث الخدر، و قد ذکر قوم أنه إن أدنی من رأس من یشتکی الصداع سکن صداعه، و
إذا أدنی من مقعدة من انقلبت مقعدته أصلحها،
و لکنی قد جربت أنا الأمرین جمیعاً فلم أجده یفعلهما و لا واحداً منهما ففکرت أن
أدنیه من رأس صاحب الصداع و الحیوان حی
بعد لأننی ظننت أنه علی هذه الحال یکون دواء یسکن الصداع بمنزلۀ الأدویۀ الأخر
التی تحدر الحمی، فوجدته ینفع ما دام حیاً.
دیسقوریدوس فی الثانیۀ: هو سمکۀ بحریۀ مخدرة و إذا وضع علی الرأس الذي عرض له
الصداع المزمن سکن شدّة وجعه، و إذا احتمل
شد المقعدة التی تبرز إلی خارج. بولس: الزیت الذي یطبخ فیه یسکن أوجاع المفاصل
صفحۀ 430 من 900 www.Ghaemiyeh.com الجامع لمفردات الادویه
و الاغذیه مرکز القائمیۀ باصفهان للتحریات الکمبیوتریۀ
الحرّیفۀ إذا دهنت به. لی:
الجامع لمفردات الأدویۀ و الأغذیۀ، ج
2، ص: 439
رأیت بساحل مدینتی مالقۀ من بلاد الأندلس
تحرف الجراریف بها و تجعل فی البحر فیخرج إلیهم سمکۀ عریضۀ یسمونها العرونۀ و
هی مفرطحۀ الشکل لون ظاهرها لون رعاد مصر
سواء، و باطنها أبیض و فعلها فی تخدیر ماسکها کفعل رعاد مصر أو أشد إلا أنها لا
تؤکل البتۀ، و لقد بلغنی ممن أثقه أن أقواماً
کان بهم جهد و لم یعلموا أمرها فشووها و أکلوها فماتوا کلهم فی ساعۀ واحدة.
الجامع لمفردات الادویه و الاغذیه
///////////////
رعاد[عدل]
اضغط هنا للاطلاع على كيفية قراءة التصنيف
رعاد
رعاد
حالة حفظ
أنواع غير مهددة أو خطر انقراض ضعيف جدا
(IUCN
3.1)[1]
التصنيف العلمي
المملكة: حيوانات
الشعبة: حبليات
الطائفة: شعاعيات الزعانف
الرتبة: سلوريات
الفصيلة: Malapteruridae
الجنس: Malapterurus
النوع: M. electricus
الاسم العلمي
Malapterurus electricus
(J. F. Gmelin, 1789)
معرض صور رعاد - ويكيميديا كومنز تعديل قيمة خاصية معرض صور كومنز (P935) في ويكي بيانات
تعديل طالع توثيق القالب
فَترَة أو رَعَّاش . وتسمى بَرَّادة في
ام درمان (في دولة السودان) اما الرَعَّاد فهو سمك اّخر كما ورد في معجم الحيوان للفريق
امين معلوف[2] (بالإنجليزية: Electric catfish) و(باللاتينية: Malapterurus electricus) وهي سمكة تعيش في
حوض النيل وتوجد في كثير من الدول الأفريقية وتنشط ليلا وتختبئ بالأماكن التي تكثر
بها الحجارة والنباتات وتتغذى على الأسماك والكائنات الصغيرة ولها جلد سميك وتطلق شحنة
كهربائية عند إحساسها بالخطر أو عندما يتم الإمساك بها.
صفتها[عدل]
هذا النوع يصل طوله إلى 122 سنتيمترا
(48 بوصة).
في التجارة[عدل]
توجد الفترة في بعضٍ متاجر اسماك الزينة
, يصل طول الفترة إلى 122 سنتيمترا كما ذكر في المقطع السابق , ولكن معدل طولها في
احواض تربية اسماك الزينة هو 30.48 سنتيمترا , او 12 بوصة. الفترة شديدة التحمل , و
تتقبل معظم انواع الغذاء بشراهة , ولمعرفة احسن غذاء تتقبله السمكة يتوجب تجربة عدة
انواع من الاغذية , الحلزون المائي هو النوع الوحيد من الكائنات المائية المتوافقة
مع الفترة. 208.19 لتر او 55 جالون هو اقل حجم ماء مناسب في حوض الزينة لهذا السمك
اما اقل درجة حرارة مناسبة هي 23.88 درجة مئوية او 75 درجة فهرنهايتية.
انظر أيضًا[عدل]
قائمة أسماك نهر النيل
المراجع
^ مذكور في : القائمة الحمراء للأنواع
المهددة بالانقراض 2016.3 — معرف القائمة الحمراء للأنواع المهددة بالانقراض: http://www.iucnredlist.org/details/182850/0 — تاريخ الاطلاع: 10 ديسمبر
2016 — عنوان : The IUCN Red List
of Threatened Species 2016.3
— تاريخ النشر: 8 ديسمبر 2016
^ معجم الحيوان للفريق امين معلوف طبعة
1985 ص 96
مشاريع شقيقة في كومنز صور وملفات عن:
رعاد
معرفات الأصنوفة
موسوعة الحياة: 991814 GBIF: 2342026
ITIS: 164142 iucn: 182850 ncbi: 337630
FishBase: 2087
أيقونة بوابةبوابة أفريقيا أيقونة بوابةبوابة
عالم بحري أيقونة بوابةبوابة سمك أيقونة بوابةبوابة أسماك الزينة
Éléphant (détouré).jpg هذه بذرة مقالة عن
الحيوانات وطباعها وبيئتها بحاجة للتوسيع. شارك في تحريرها.
تصنيفان: أنواع القائمة الحمراء غير المهددة
/////////////
Malapterurus electricus
From Wikipedia, the free encyclopedia
Malapterurus electricus
|
|
Kingdom:
|
|
Phylum:
|
|
Class:
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
M. electricus
|
Malapterurus
electricus is a species of electric catfish that occurs widely
in Africa.[1][2] This species grows
to a length of 122 centimetres (48 in) SL. This species is
important for subsistence fisheries and as a gamefish.[2] This is also the
most common of the electric catfish to appear in the pet trade.[citation needed]
Malapterurus
electricus is
sometimes encountered in aquarium supply stores. It can reach a maximum length
of over 1 meter in the wild, but has an average size of 12 inches in the
aquarium. It is quite hardy and greedily accepts most foods, although some
experimentation may be required to find the best food. The only other animals
that are compatible with this species are snails, which they will ignore. A
minimum aquarium size of 55 gallons is required, with bogwood or pieces of PVC
pipe. They are active burrowers and will often remove the gravel from under
their favorite hiding spot. A minimum temperature of 75 degrees Fahrenheit is
necessary.[citation needed]Illegal in Florida .[citation needed]
1. ^ Jump up to:a b Azeroual, A.;
Entsua-Mensah, M.; Getahun, A.; Lalèyè, P. & Kazembe, J. (2010). "Malapterurus
electricus". IUCN Red List of
Threatened Species. Version 2014.2. International Union for
Conservation of Nature. Retrieved 7 August 2014.
2. ^ Jump up to:a b Froese, Rainer and
Pauly, Daniel, eds. (2011). "Malapterurus
electricus" in FishBase. December 2011 version.
&&&&&&&&&
رعی الابل
بفتح راء و سکون عین و یای مثناه تحتانیه و الف و لام و کسر الف
و بای موحده و لام و آن را سنانی و در مصر آن را شوک الجمل و بسریانی رعاویلا می نامند
ماهیت آن
کیاهی است بقدر نبات زردک و برک آن شبیه ببرک درخت سقر و از ان
باریکتر و درشت تر و ساق آن پر شعبه و چتر آن شبیه بچتر شبت و کل آن سفید و ریزه و
تخم آن شبیه بتخم شبت و وسط آن شکاف دار بخلاف آطریلال و با اندک شیرینی و بیخ آن بسطبری
انکشتی و بقدر سه انکشت و سفید و شیرین و خام آن را بدستور ساق تازۀ آن می خورند و
رعی الابل از ان جهت نامند که چون شتر و حیوانات دیکر از ان ابتداء چرا نمایند سم هیچ
حیوانی باوشان ضرر نرساند و چون بکزد و ضرری در خود یابند در صحرا بکردند و کیاه آن
را پیدا کنند و بخورند امان یابند منبت آن بستانها و در تازکی آن را می خورند و دیسقوریدوس
کفته ساق آن شبیه بساق کندر و شاخها آن انبوه و بسیار و خمیده و برک آن بدرازی دو انکشت
و از شاخها مانند خریطه چیزی آویخته چنانچه از درخت راتینج آویزان می باشد و بیخ نبات
آن بعرض دو انکشت و بطول سه انکشت است
طبیعت آن
در اول کرم و در دوم خشک و کویند در سوم کرم و خشک است
افعال و خواص آن
ملطف و مفتح سده و محلل اخلاط بارده و ریاح و مقاوم سموم حیوانی
و خائیدن آن جهت تسکین درد دندان و رفع عسر النفس مؤثر و ضماد آن با سرکه جهت اورام
بارده و طبیخ آن سیاه کنندۀ موی و چون با حنا بسرشند و بر موی بمالند آن را طویل کرداند
و لیکن زود سفید سازد و تخم آن با شراب و یا بدون آن آشامید جهت کزیدن هوام و سیلان
رحم و بواسیر نافع مضر احشا و اعصاب مصلح آن قرفه و سنبل الطیب مقدار شربت از برک و
تخم آن تا دو درم است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
رعی الابل . [ رَع ْ یُل ْ اِ ب ِ ] (ع اِ مرکب
) رعی الابل غلط است و رَعی ُاْلاُیَّل درست است . آطریلال . رجل الغراب . حشیشةالبرص
. (یادداشت مولف ). رجوع به اآطریلال و رجل الغراب و رعی الایل شود.
&&&&&&&&
رعی الحمار
ماهیت آن
خاری است شبیه بباد آورد بغایت تند و آنچه از ان شبیه برائحۀ حرف
و بیخ آن تند و تخم آن شبیه بخردل و سیاه و با عفوصت است حمار را چون دردی و نفخی بهم
رسد از خوردن آن صحت می یابد
طبیعت آن
در سوم کرم و خشک و بغایت مدر و جذاب و خوردن بیخ آن مورث رعاف
مفرط و بدستور تخم آن و ربع درم آن جهت طحال بیعدیل و جمیع اجزای آن جهت اختلاط عقل
و جنون و عسر نفس و برسام نافع مقدار شربت آن تا نیم درم و از شدت اسهال مسقط قوت مصلح
آن شقایق است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
رعی الحمار. [ رَع ْ یُل ْ ح ِ ] (ع اِ
مرکب ) خاری است شبیه به بادآورد بغایت تند، رایحه ای شبیه به رایحه حرف و بیخش تندتر و تخمش شبیه به خردل و سیاه و
چون حمار را نفخ و دردی بهم رسد از خوردن این گیاه خلاص یابد گویند رعی الابل است
. (از تحفه حکیم مومن ) (ذخیره خوارزمشاهی ).
///////////
رعی الحمار
گویند رعی الابل بود و گفته شد
صاحب مخزن الادویه میگوید خاری است شبیه
باد آورد بغایت تند شبیه برائحه حرف و بیخ آن تند و تخم آن شبیه بخردل و سیاه و با
عفوصت است و ضد نفخ باشد
اختیارات بدیعی
////////////////
رعی الحمیر. [ رَع ْ یُل ْ ح َ ] (ع اِ
مرکب ) رعی الحمار. رجوع به رعی الحمار و تذکره
داود ضریر انطاکی ص 173 شود.
////////////
&&&&&&&&&
رعی الحمام
بیونانی فارسطاریون نامند یعنی حمامی و یا بمعنی مظلل الحمامه و
آن را بفارسی کاومشنک و دیومشنک نامند
ماهیت آن
کیاهی است طول آن زیاده بر شبری و برک آن دندانه دار و مائل بسفیدی
و از میان روئیده و ساق آن منحصر بیکی و بیخ آن بقدر شبری و سرخ مائل بسیاهی و تخم
آن شبیه بکرسنه و طعم آن تند و کبوتر این کیاه را دوست می دارد و بخواهش می چرد و انطاکی
نوشته که برک آن مائل بسیاهی است و بعضی بیخ آن را مستعمل دارند مانند قهوه و در مصر
بسیار است و ساق الحمام نامند و حکیم میر محمد مؤمن صاحب تحفه نوشته که نارقیصو عبارت
از آنست رمنبت آن کنار آبها و در آذرماه می رسد
طبیعت آن
در دوم کرم و خشک و در اول کرم نیز کفته اند
افعال و خواص آن
ملطف و مجفف قوی و محلل و با برودت و قوت قابضه و آشامیدن آن جهت
لقوه و ادرار حیض و ضماد برک آن جهت التیام جراحات تازه و قروح خبیثه و ساعیه و با
روغن کل و پیه تازه جهت اوجاع رحم و با سرکه جهت حمره و با عسل جهت التیام قروح عمیقه
مفید مضر کرده مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن تا دو درم بدل آن فوه الصبغ است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
رعی الحمام . [ رَع ْ یُل ْ ح ِ ] (ع اِ
مرکب ) ۞ فارسطارون . بارسطارون . اکموبران
. (یادداشت مولف ). فرسطاریون و فارسطاریون ۞ نیز گویند و آن حبی است تیره
رنگ به مقدار ماش ، اندکی بزرگ است و چون پوست از وی باز کنند به رنگ عدس منقشر بود
صلب و به طعم عدس اندکی شیرین تر بود. (از ذخیره
خوارزمشاهی ). رجوع به تحفه حکیم مومن
و کلمه های بارسطاریون و فارسطارون و فارسطاریون ۞ شود.
///////////
رعی الحمام
فرسطاریون و فارسطاریون نیز گویند حبی
است تیرهرنگ بمقدار ماش اندکی بزرگتر و چون پوست وی باز کنند برنگ عدس مقشر بود و
صلب بود و از طعم عدس اندکی شیرینتر و طبیعت وی گرم و خشک بود و کبوتر وی را دوست
دارد و گاه مشک نیز گویند و گاو نیز بغایت دوست دارد هیچچیز گاو را فربه نکند مانند
وی و دیومشنک* نیز خوانند و مؤلف گوید نوعی از کرسنه است و در کاف گفته شود
حکیم مومن در تحفه مینویسد: که نارقیصر
عبارت از آنست و در کنار آبها و در آذرماه میرسد
لاتینVERBENA OFFIEINALIS فرانسهVERVEINE انگلیسیVERVAIN
اختیارات بدیعی
* دیومشنگ . [ وْ م َ ش َ ] (اِ
مرکب ) گاو مشنگ و آن نوعی از حبوب باشد که چون پوست آن را بکنند به عدس مقشر ماند.
(از برهان ) (انجمن آرا). نوعی از حبوب که پوست کنده اش مانند عدس است . (ناظم الاطباء).
چون خوردن آن گاو را فربه کند آن را گاو مشنگ خوانند. (انجمن آرا). گاودانه . کرشنه
.
//////////////
وربنا آفیسینالیس (در متون طب سنتی با
نام عربی آن رعی الحمام، در عطاری ها با نام فرنگی آن وَروَن) (نام علمی: Verbena officinalis) نام یک گونه از سرده
گل شاهپسند است.
منابع[ویرایش]
مشارکتکنندگان ویکیپدیا، «Verbena officinalis»، ویکیپدیای انگلیسی،
دانشنامه آزاد (بازیابی در ۳۰ ژانویه ۲۰۱۵).
//////////////
به عربی رعی الحمام طبی:
المحتوى هنا
ينقصه الاستشهاد بمصادر. يرجى
إيراد مصادر موثوق بها. أي
معلومات غير موثقة يمكن
التشكيك بها وإزالتها. (مارس 2016)
رعي الحمام الطبي
|
||||
رعي الحمام الطبي
|
||||
|
||||
المملكة:
|
||||
الشعبة:
|
||||
الطائفة:
|
||||
الرتبة:
|
||||
الفصيلة:
|
||||
الجنس:
|
رعي
الحمام Verbena
|
|||
النوع:
|
الطبي officinalis
|
|||
رِعْيُ الحَمام الطبي أو رِعْيُ الحَمام الشائع نوع نباتي عشبي يتبع جنس رعي الحمام من الفصيلة اللويزية. ويسمى أيضاً الزوفا الهندي (بالإنجليزية: Indian Hyssop).
يزهر من حزيران/يونيو إلى تشرين الأول/أكتوبر .
يصل ارتفاع
رعي الحمام إلى 75 سم. الأزهار حمراء إلى زهرية فاتحة.
تزهر من أيار/مايو حتى وقت الصقيع في الخريف. حسب قاموس اللغات القديمة،
في روما القديمة كانت تعتبر غصن خمسة نباتات دائمة
الخضرة من الرموز المقدسة التي تستعمل في الأعياد الدينية، من بينها رعي الحمام.
|
- حشائش
- حياة نباتية في أوروبا
- لويزية
- نباتات الحدائق في أوروبا
- نباتات طبية
- نباتات لبنان
- نباتات وصفت في 1753
///////////////
به آذری دِرمان میناشیشه ای؟:
/////////////
Verbena officinalis
From Wikipedia, the free encyclopedia
Verbena officinalis
|
|
Flowering plant
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
V. officinalis
|
·
Verbena domingensis Urb.
·
Verbena macrostachya F.Muell.
|
Verbena
officinalis, the common vervain or common
verbena, is a perennial herb native to Europe. It grows up to a
metre/yard high, with an upright habitus. The lobed leaves are toothed, the
delicate spikes hold mauve flowers.
This
plant prefers limey soils; it is occasionally grown as an ornamental plant but perhaps more
often for the powerful properties some herbalists ascribe to it.
Propagation is by root cuttings or seed. It is widely naturalised outside its native
range, for example in North America.
Contents
[show]
It
is also known as simpler's joy or holy herb, or
more ambiguously as "mosquito plant" or "wild
hyssop". The common name "blue vervain" is
also sometimes used, but also refers to V. hastata. And of course, being
the only member of its genus in much of its range, it is also simply known
as "the vervain" locally.
The
common names of V. officinalis in many Central and Eastern
Europes languages often associate it with iron, for example:
Common
vervain was scientifically described by Carl Linnaeus his 1753 Species Plantarum.[1] The scientific name references
the Ancient
Roman term verbena,
used for any sacrificial herb considered very powerful (as described e.g.
by Pliny
the Elder). Officinalis, meanwhile, is Latin for "used in
medicine or herbalism".
One
of the few species of Verbena native to regions outside
the Americas, it is derived from the
lineage nowadays occurring widely across North America. It might be closest to
a group including such species as the White Vervain (V. urticifolia), V. lasiostachys or V. menthifolia, and perhaps the Swamp Verbena (V. hastata).
As these, it is diploid with 14 chromosomes altogether.[2]
Numerous
local varieties have been described, some of them as
distinct species or subspecies. The following are often
accepted today:[1]
·
Verbena officinalis var. africana (R. Fern. & Verdc.)
Munir (= V.
officinalis ssp. africana R.Fern. & Verdc.)
·
Verbena officinalis var. eremicola Munir
·
Verbena officinalis var. gaudichaudii Briq.
·
Verbena officinalis var. macrostachya (F. Muell.) Benth. (= V.
macrostachya)
·
Verbena officinalis var. monticola Munir
·
Verbena officinalis var. officinalis L. (= V. domingensis)
The Texas vervain (V. halei) is sometimes included
in V. officinalis as a subspecies or variety.[1] But despite the
outward similarity, biogeography alone strongly
suggests there is really no justification to include this North American native
here, and DNA
sequence data
agrees. Instead, V. halei seems to be closely related to V. macdougalii, perhaps with some interbreeding with the V.
menthifolia lineage which might explain its Common Vervain-like
traits.[2]
Common
vervain has been held in high esteem since the Classical Antiquity; it has long been
associated with divine and other supernatural forces, and it has
an equally long-standing use as a medicinal plant. Herbal capsules are
used as a soporific drug in much the
same way as for the better known valerian.
Verbena
officinalis herb
has been used in the traditional Austrian medicine internally (as tea or
liqueur) for treatment of infections and fever.[3] Medical use of
Common Vervain is usually as a herbal tea; Nicholas Culpeper's 1652 The
English Physitian discusses folk uses. "Vervain", presumably
this species, is one of the original 38 Bach flower remedies, prescribed against
"over-enthusiasm"[citation needed]. In the Modern Era, it is sometimes
considered a powerful "ally" of poets and writers, as its relaxing
effects can relieve writer's block.[citation needed] It cannot be
considered safe to use during pregnancy as it might
cause miscarriages.[citation needed]
While
common vervain is not native to North America, it has been introduced
there and the Pawnee have adopted it as
an entheogen enhancer and
in oneiromancy, and is often referred
to as the North American version of Calea zacatechichi.[citation needed]
In
western Eurasia, the term
"verbena" or "vervain" usually refers to this, the most
widespread and common member of the mostly American genus occurring there. It
was called "tears of Isis" in Ancient Egypt, and later on "Juno's tears". In Ancient Greece, it was dedicated
to Eos Erigineia. In the early Christian era, folk legend stated
that Common Vervain was used to stanch Jesus' wounds after his
removal from the cross; hence names like
"Holy Herb" or (e.g. in Wales) "Devil's
bane"[verification needed].
Because
of the association with the Passion of Christ, it came to be used
in ointments to drive out and
repel "demonic" illness. Vervain
flowers are engraved on cimaruta, Italian anti-stregheria charms. In the 1870 The
History and Practice of Magic by "Paul Christian" (Jean Baptiste Pitois) it is employed in the
preparation of a mandragora charm[citation needed].
Hazlitt's Faiths
and Folklore (1905) quotes Aubrey's Miscellanies (1721),
to wit:
A Royal Navy Arabis class sloop of the World War I era was named HMS Verbena, and in World War II a Group 1 Flower class corvette bore the same name;
a Group 2 vessel of the latter class was called HMS Vervain. The only Verbena widely
found in England in a native state is common vervain, though it is just as
possible that the names reference the popular ornamental verbenas, such as
the garden vervain.
Chemical
investigations of petroleum ether and chloroform extracts led to the isolation of β-sitosterol, ursolic acid, oleanolic acid, 3-epiursolic acid, 3-epioleanolic acid and minor triterpenoids of derivatives of
ursolic acid and oleanolic acids. Chromatographic purification of the methanol
extract yield two iridoid glucosides (verbenalin and hastatoside), a phenylpropanoid glycoside, verbascoside and β-sitosterol-D-glucoside.[6] Hastatoside and verbenalin have
sleep-promoting (soporific) properties.[7] It also contains
a monoterpene alcohol
called verbenol.[8] In another study,
four compounds were isolated and identified as apigenin, 4'-hydroxywogonin, verbenalin, and hastatoside.[9] Aucubin has also been found
as one the active constituents.[10]
3. Jump up^ Vogl, S; Picker,
P; Mihaly-Bison, J; Fakhrudin, N; Atanasov, AG; Heiss, EH; Wawrosch, C;
Reznicek, G; Dirsch, VM; Saukel, J; Kopp, B (2013). "Ethnopharmacological
in vitro studies on Austria's folk medicine - An unexplored lore in vitro
anti-inflammatory activities of 71 Austrian traditional herbal drugs". J
Ethnopharmacol. 149 (3): 750–71. doi:10.1016/j.jep.2013.06.007. PMC 3791396
. PMID 23770053.
4. Jump up^ Hazlitt,William
Carew; Brand, John (1905). Faiths and folklore: a
dictionary of national beliefs, Volume 2. citing(550, 569,
611), John Aubrey, Esq.'s Miscellanies (1857), p. 147. New York: Charles
Scribner's Sons. p. 611. Retrieved 2010-09-15.
5. Jump up^ Aubrey, John,
Esq. (1721). Miscellanies upon the
following Subjects... London: Bettesworth, Battley,
Pemberton, Curll. Retrieved 2010-09-15.
6. Jump up^ Mundkinajeddu
Deepak & Sukhdev Swami Handa (September 2000). "Antiinflammatory
activity and chemical composition of extracts of Verbena officinalis". Phytotherapy
Research. 14 (6): 463–465. doi:10.1002/1099-1573(200009)14:6<463::aid-ptr611>3.0.CO;2-G463::aid-ptr611>.
7. Jump up^ Makino, Y.;
Kondo, S.; Nishimura, Y.; Tsukamoto, Y.; Huang, Z. L.; Urade, Y. (2009). "Hastatoside
and verbenalin are sleep-promoting components
in Verbena officinalis". Sleep and Biological
Rhythms. 7 (3): 211–217. doi:10.1111/j.1479-8425.2009.00405.x.
9. Jump up^ Tian, J; Zhao,
Y. M.; Luan, X. H. (2005). "Studies on the chemical constitutents in herb
of Verbena officinalis". Zhongguo Zhong yao za zhi = Zhongguo
zhongyao zazhi = China journal of Chinese materia medica. 30 (4):
268–9. PMID 15724402.
10. Jump up^ Cao, G.; Cong,
X. D.; Zhang, Y.; Cai, B. C.; Liu, Z.; Xu, Z.; Zhou, H. (2012).
"Simultaneous determination of four bioactive compounds in Verbena
officinalis L. By using high-performance liquid
chromatography". Pharmacognosy Magazine. 8 (30):
162. doi:10.4103/0973-1296.96575.
·
United States Department of Agriculture (USDA) (2007):
Germplasm Resources Information Network - Verbena officinalis. Version of 2007-OCT-30.
Retrieved 2008-AUG-07.
·
Yuan, Yao-Wu; Olmstead,
Richard G (2008). "A species-level phylogenetic study of
the Verbena complex (Verbenaceae) indicates two independent intergeneric
chloroplast transfers". Molecular Phylogenetics
and Evolution. 48 (1): 23–33. doi:10.1016/j.ympev.2008.04.004.
Also:
&&&&&&&&&
رقعه
بفتح را و قاف و فتح عین مهمله و ها بعربی شامل جمیع ادویه است
که خوردن آن جهت جبر کسر عظم مفید و مصلح آن باشد
ماهیت آن
بیخی است صلب زردرنک و سرخرنک نیز کفته اند
طبیعت آن
سرد و خشک
افعال و خواص آن
دو مثقال آن با زردۀ تخم مرغ نیمبرشت جهت ضربه و سقطه و ریزه شدن
استخوان نافع چون سه روز متوالی بنوشند
مخز ن الادویه
عقیلی خراسانی
رقعة. [ رُ ع َ ] (ع اِ) دارویی که رقعا
و سرخس نیز گویند. (ناظم الاطباء). به معنی رقعا است که سرخس و گیلدارو باشد خصوصاً
و آن بیخی است سرخ رنگ و اگر آن را بکوبند و یک مثقال از آن با دو بیضه برشت بخورند آزاری را که بسبب افتادن یا برداشتن
چیزی سنگین بهم رسیده باشد نافع است . (برهان ). هر دوایی که جبر کسر کند آن را رقعه
خوانند مثل : انجبارو... و رقعه خاص اسم بیخی است سرخ رنگ صلب . (از اختیارات بدیعی
). هر گیاهی که جبر شکستن کند چون خامه آقطی
و انجبار. (ناظم الاطباء) (از برهان ). رجوع به رقعا و سرخس و تذکره داود ضریر انطاکی ص 174 و رقع یمانی شود. || مکتوب
و نوشته و نامه . (ناظم الاطباء). پاره نوشته
. نامه خرد. (از کشاف زمخشری ). پاره کاغذ. (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ). در تداول
ادبی فارسی نامه . پاره نوشته . نامه موجز. پاره
کاغذ. نبشته مختصر. ملطفه . نامه خرد. (یادداشت مولف ). رقعت . رقعة. کاغذی که در
آن پیغامی باشد. (لغت محلی شوشتر نسخه خطی
کتابخانه مولف )
- رقعا. [ رَ ] (ع اِ) یا رقعاء. به معنی
سرخس و گیلدارو باشد و آن چوبکی است دوایی که در کنار دریای آبسکون روید و سرخس نیز
گویند. سرخس . (یادداشت مولف ) (تذکره داود
ضریرانطاکی ) (از اختیارات بدیعی ). هر گیاهی که جبرشکستن کند مانند گیلدارو و آن چوبکی
است دوایی که در کناردریای خزر مازندران یابند. (لغت محلی شوشتر نسخه خطی کتابخانه
مولف ). رجوع به رُقَعَه و سرخس شود.
- گیلدارو. (اِ مرکب ) چوبکی باشد سیاه
رنگ و آن را به ساحل دریای خزر یابند،و آن را نر و ماده می باشد و کدودانه را نافع
است که کرم شکم باشد، و معرب آن جیل دارو است . (برهان قاطع)(فرهنگ شعوری ج 2 ص
313) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سرخس . سغبر. (برهان قاطع). رجوع به سرخس و سغبر شود.
- سغبر. [ س َ ب َ ] (معرب ، اِ) به لغت
رومی دوالی است که آن را به فارسی سرخش و گیلدارو گویند و آن چوبکی باشد که در کنار
دریای گیلان باشد. (برهان ) (آنندراج ).
//////////
السرخس [1] أو الخنشار [1] أو السراخس
أو الخرزيات الشكل ( الاسم العلمي : Moniliformopses) هي شعيبة من النباتات تتبع شعبة الحقيقات الأوراق
[2] [3] تنمو السرخسيات في الاوساط الرطبة وتتميز بجهاز إنباتي جد متفرق يتضمن جذورا
وساق وتتوفر غلى اوعية ناقلة للنسغ. السراخس أعضاء في مجموعة تضم تقريبا 12000 نوع
من النباتات الوعائية والتي تتكاثر بواسطة الأبواغ والتي لا تمتلك بذور أو زهور. السراخس
تختلف عن الطحالب لكونها وعائية (لديها أوعية موصلة للماء) ولديها سيقان وأوراق مثل
باقي النباتات الوعائية. كان أزل ظهور للسراخس في السجل الأحفوري من 360 مليون سنة
في العصر الديفوني ولكن العديد من العائلات والأنواع الحالية لم تظهر إلا من 145 مليون
سنة تقريبا في العصر الكريتاسي المبكر بعد أن هيمنت النباتات الزهرية علي العديد من
البيئات. ليس لدي السرلخس أهمية إقتصادية كبيرة, لكن بعضها يزرع أو يجمع للأكل أو كنباتات
للزينة أو لعلاج التربة الملوثة, وهي تخضع لدراسات لقدرتها علي محو بعض الملوثات الكيميائية
من الهواء كما أنها تلعب دورا هاما في الأساطير والطب والفنون.
محتويات
1 الوصف
1.1 دورة
الحياة
2 طوائف
3 مراجع
الوصف [ عدل ]
دورة الحياة [ عدل ]
السراخس هي نباتات وعائية تختلف عن أرجل
الذئبياتفي وجود أوراق حقيقية والتي تكون في كثير من الأحيان ريشية الشكل وهي تختلف
أيضا عن البذريات "النباتات الزهرية وعاريات البذور" في طريقة التكاثر في
تفتقر إلي البذور والزهور, كما كل النباتات الوعائية تمتلك السراخس دورة حياة تدعي
بتعاقب الأجيال تتميز بتعاقب مراحل الأبواغ المضاعفة والأبواغ الفردانية.
طوائف [ عدل ]
السرخساويات ( الاسم العلمي : Polypodiopsida)
الكنباثاويات ( الاسم العلمي : Equisetopsida)
الماراتياناوت ( الاسم العلمي : Marattiopsida)
السراخس الجرداء ( الاسم العلمي : Psilotopsida)
مراجع [ عدل ]
^ أ ب قاموس المورد, البعلبكي, بيروت,
لبنان.
^ مصدر باللغة الإنكليزية - موقع زيبكودزو
- Zipcodezoo شعيبة السراخس تاريخ
الولوج 21 أبريل 2013
^ مصدر باللغة الإنكليزية - موقع تاكسونوميكون
- Taxonomicon شعيبة السراخس تاريخ
الولوج 21 أبريل 2013
/////////
به عبری:
שׁרכנים (Moniliformopses או
pteridophytes) היא קבוצה של צמחים
וסקולריים חסרי קשקשים וחסרי זרע.
השרכים הם צמחים פרימיטיביים
המתרבים ללא הפצת זרעים אלא באמצעות מנבגים זעירים. אלו הצמחים הגדולים ביותר מבין
חסרי הזרע והגבוהים שבשרכים (מבני משפחת Cyatheaceae) מגיעים עד גובה של 20 מ'. מאובנים של שרכנים נמצאו החל מן הדבון.
מחזור חייהם של השרכים מורכב
משני דורות עצמאיים:
////////////
به ترکی استانبولی اغرلتی:
Eğrelti ya da Eğrelti otu (Pteridophyta),
12.000 türü bulunan bitki bölümü[1]. Atkuyrukları da bu bölümde olmasına karşın eğrelti adıyla
anılmazlar. Karbonifer döneminde 360 milyon yıl öncesine tarihlenen fosil kayıtları vardır.
Yapraklarının iç yüzünde spor keseleri bulunan damarlı çiçeksiz bitki.
Birçok tür ve cinsi, tropikal bölgelerde genellikle ağaçsı, ılıman bölgelerde
otsu olarak yetişir. Kök sapları toprak altında bulunan eğreltiotunun
yaprakları ince uzun ve çok parçalıdır.
////////////
Fern
From Wikipedia, the free
encyclopedia
This article is about the
group of pteridophyte plants. For other uses, see Fern (disambiguation).
"Ferns" redirects here.
For the city in Ireland, see Ferns, County Wexford. For other uses, see Ferns
(disambiguation).
Ferns
Temporal range: Late
Devonian[1]—Recent
PreЄЄOSDCPTJKPgN
Athyrium filix-femina.jpg
A fern unrolling a young
frond
Scientific classification
Kingdom: Plantae
Subkingdom: Embryophyta
(unranked): Monilophytes or
Pteridophytes
Classes[2]
†Cladoxylopsida
Psilotopsida
Equisetopsida (alias
Sphenopsida)
Marattiopsida
Polypodiopsida (alias
Pteridopsida, Filicopsida)
†Zygopteridales
†Stauropteridales
†Rhacophytales
Synonyms
Monilophyta
Polypodiophyta
Filicophyta
Filices
A fern is a member of a
group of about 10,560 known extant species[3] of vascular plants that reproduce
via spores and have neither seeds nor flowers. They differ from mosses by being
vascular (i.e. having water-conducting vessels). They have branched stems and
leaves, like other vascular plants. These are megaphylls, more complex than the
simple microphylls of clubmosses. Most ferns have what are called fiddleheads
that expand into fronds, which are each delicately divided.[4]
Leptosporangiate ferns
(sometimes called true ferns) are by far the largest group, but ferns as
defined here (ferns sensu lato) include horsetails, whisk ferns, marattioid
ferns, and ophioglossoid ferns. This group may be referred to as monilophytes.
The term pteridophyte traditionally refers to ferns plus a few other seedless
vascular plants (see the classification section below), although some recent
authors have used the term to refer strictly to the monilophytes.
Ferns first appear in the
fossil record 360 million years ago in the late Devonian period[5] but many of
the current families and species did not appear until roughly 145 million years
ago in the early Cretaceous, after flowering plants came to dominate many
environments. The fern Osmunda claytoniana is a paramount example of
evolutionary stasis. Paleontological evidence indicates it has remained
unchanged, even at the level of fossilized nuclei and chromosomes, for at least
180 million years.[6]
Ferns
are not of major economic importance, but some are grown or gathered for food,
as ornamental plants, for remediating contaminated soils, and have been the
subject of research for their ability to remove some chemical pollutants from
the air. Some are significant weeds. They also play a role in mythology,
medicine, and art.
&&&&&&&&&
رقعه یمانی
بفتح راء و سکون قاف و عین مهمله و فتح یای مثناه تحتانیه و فتح
میم و الف و کسر نون و یا و آن را رقاع نیز نامند
ماهیت آن
کویند درختی است بقدر درخت کردکان و برک آن مانند برک چنار و ثمر
آن شبیه بانجیر و بقدر انار و دانۀ ثمر آن مانند انجیر و با شیرینی و ماکول است و انطاکی
نوشته که در مصر مشهور بانجیر افرنجی است و آن را انجیر هندی نیز نامند و درخت آن در
اطراف صنعا و شجر و در مصر نیز بهم می رسد و لیکن نجیب و خوب نیست تا بدو ذرع بلند
می شود و برک آن بسیار غلیظ و خشن و مشرف و پهن مانند برک انجیر و حال آنکه مثل آن
نیست و ثمر آن از شاخهای آن برمیاید و بزرک می شود تا بقدر خیار کوچکی و در اندرون
پوست آن دانۀ مائل بطعم انجیر و لیکن بسیار کم شیرینی و لبن آن مانند لبن انجیر است
و برک آن را چون در زمین دفن کنند سبز می کردد و حکیم میر محمد مؤمن در تحفه نوشته
که ازین ظاهر می کردد که انجیر بغدادی باشد و در لازو کرم سیرات و در مازندران موجود
است و مترجم صیدنۀ ابو ریحان و صاحب اختیارات بدیعی نوشته اند بجوز القی ماند اما سروی
شکافته و مثلث شکل و بسرخی مائل و منبت آن یمن و از انجا باطراف می برند
طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
قاطع نزف الدم و نفث الدم و بلغم و جالی قصبۀ رئه و صوت و رطوبات
غلیظۀ لزجۀ معده بقئ و شیر آن جهت قوبا و آثار و تحلیل اورام بارده و سقوط دانۀ بواسیر
طلاء و سائر اجزای آن جهت وثی و جبر کسر شربا و طبیخ آن مقئ بلغم و اخلاط غلیظه بقوت
و ضماد برک آن جهت التیام جراحات مفید مقدار شربت از تخم و ریشۀ آن سه درم مضر معده
مصلح آن کثیرا است و کویند طریق استعمال آنست که با مطبوخ تخم سرمق و فوتینج و شبت
حلکنند و بیاشامند قئ بلیغ آورد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
رقاع یمانی . [ رِ ع ِ ی َ ] (اِ مرکب
) دوایی باشد چون جوزالقی مقیی ، جز اینکه شکل رقاع یمانی مثلث و سرش شکافته است .
(یادداشت مولف ). به جوزالقی ماند اماسر وی شکافته بود و بهترین آن بود که رسیده بود
و طبیعت آن گرم و خشک است بلغم و رطوبات معده را ببرد وخلطهای غلیظ و لزج بیرون آورد.
(اختیارات بدیعی ).
////////////
رقاع یمانی
بجوز القی ماند اما سروی شکافته بود و
مثلثشکل و بهترین آن بود که رسیده بود و طبیعت آن گرم و خشک است مقئی بلغم و رطوبات
معده بود و خلطهای غلیظ لزج بیرون آورد
______________________________
صاحب مخزن الادویه تحت عنوان رقعه یمانی
مینویسد: بفتح را آن را رقاع نیز نامند و گویند درختی است بقدر درخت گردکان و برگ
آن مانند برگ چنار و ثمر آن شبیه به انجیر و بقدر انار و دانه ثمر آن مانند انجیر و
با شیرینی و ماکول و انطاکی نوشته که در مصر مشهور به انجیر افرنجی است و آن را انجیر
هندی نیز گویند حکیم میر محمد مومن در تحفه نوشته است که از این ظاهر میگردد که انجیر
بغدادی باشد
اختیارات بدیعی، ص: 191
///////////
&&&&&&&
رماد
بفتح را و میم و الف و دال مهمله بفارسی خاکستر و بهندی راکهه نامند
ماهیت آن
معروف است که عبارت از سوختۀ خاک شدۀ اجسام است و از هر جسمی که
باشد منسوب بدانست مانند رماد عقرب و سرطان و کرم و امثال اینها و بیشتر اطلاق برماد
اخشاب می نمایند
طبیعت آن
خشک و مجفف مائل بحرارت و آن مرکب از جزو بارد ارضی کثیف بسیار
و جزو دخانی حار ناری لطیف اندک است که از شستن جزو دخانی حار آن زائل می کردد و جزو
ارضی بارد آن باقی می ماند و کیفیت رماد هر چیز تابع اصل آنست در حرارت و برودت و حدت
و غیرها مانند رماد نوره که حاد است و رماد شجرتین که جالی است و رماد بلوط که قابض
است و رماد کرم که با قوت محرقه است و مفتته و رماد عقرب از ان اقوی است و همچنین خاکستر
چوب تاک بعضی سرد و خشک و بعضی کرم دانسته اند بهترین آنست که از چوب درخت سال خورده
باشد و آتش چوب آن تا مدتی می ماند و تا چند ماه کفته اند خصوص کهنۀ کوهی و صحرائی
آن
افعال و خواص آن
ضماد آن با سرکه جهت بیضه و خوذه و شقیقه و تحلیل اورام و کزیدکی
جانوران سمی و سک دیوانه و آشامیدن آن مقدار نیم درم جهت قروح و جروح کرده و تفتیت
حصاه مفید و چون بانطرون و سرکه بر کوشت زائد که بر پوست خصیه بهم رسد ضماد نمایند
زائل سازد و با زیت و یا پیه کهنه و عسل جهت شدخ عضل و استرخای مفاصل و تعقد اعصاب
نافع مضر رئه مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن تا نیم درم و رماد قصب یعنی خاکستر نی بهترین
آن نبطی آنست
طبیعت این
مانند کرم است مفتح سدد و التیام دهندۀ قروح و قلع آثار مضر رئه
مصلح آن کثیرا یا قند مقدار شربت آن یک دانک و رماد بلوط یعنی خاکستر چوب بلوط قابض
و حابس نزف الدم جمیع اعضا و مسکن اورام و مانع اکله و رافع قرحۀ قضیب خصوصا سدۀ مراره
و قروح مقعده و چون بحریر بپیزند و سه روز هر صبح ناشتا دو درم آن را با شراب سیب بیاشامند
جهت رفع بلت و رطوبت معده مفید و رماد قرع یعنی خاکستر کدو و خاکستر پشم مغموص در قطران
و زنت جهت قرحۀ قضیب و مقعده مجرب است و رماد ماذریون جالی و معفن و جهت روشنائی چشم
مفید و رماد عش خطاطیف یعنی خاکستر اشیانۀ پرستوک بهترین آن آنست که آشیانه در موضع
بسیار هوادار ساخته باشد
طبیعت آن
سرد و خشک
افعال و خواص آن
آشامیدن آن جهت رفع دشواری زادن نافع و کویند مضر شش مصلح آن سکنجبین
است دستور احراق آن آنست که در کوزۀ کنند و بکل حکمت بکیرند و در تنور کرم کذارند و
بعد از یک ساعت برآورند و سائیده بکار برند و رماد سرطان و غیره در سرطان مذکور شد
و رمادتین باقلا یعنی خاکستر کاه باقلا در هنکام تری ضماد آن و دلوک آن در حمام جهت
ازالۀ جرب اسود و جدری نافع
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
رماد. [ رَ ] (ع اِ) خاکستر. (منتهی الارب
) (دهار). آنچه از مواد محترقه پس از احتراق باقی می ماند. (اقرب الموارد) : مثل الذین
کفروا بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به الریح . (قرآن 18/14).
فراز گشت نشیب و نشیب گشت فراز
رمال گشت رماد و رماد گشت رمال .
قطران تبریزی .
در ترجمه صیدنه آمده : خاکستر را به رومی اطریقون و به سریانی
فطما و به هندی راک و سواه گویند. صااونی گوید انواع آن سرد و خشک است و انواع قروح
را پاک سازد و او به حسب مواد مختلف بود. خاکستر مازریون و چوب انجیر جراحات را عفن
گرداند. خاکستر سرطان نهری ریش را نافع بود و گزیدگی سگ دیوانه رانافع بود و خاکستر
خطاف علت ذبحه و خناق را دفع کندو چون با عسل غرغره کنند سقوط لهاة را نافع بود و اکتحال
به آن قوه باصره را تقویت کند و خاکستر ابن
عرس که به فارسی او را راسو گویند اورام را بنشاند و نقرس را مفید بود. خاکستر سنگخوار
که عرب او را قطا گوید جرب و خارش اندام را نافع بود. خاکستر خرگوش چون با پیه خرس
مرهم کنند و بر داءالثعلب مالند سود دهد. خاکستر سر موش چون بر شقاق مقعد نهند زایل
کند و ورم کام را که کهنه شده باشد و صلب گشته تحلیل کند. خاکستر عقارب سنگ گرده و
مثانه بریزاند - انتهی . و درمخزن الادویه آمده : رماد را به فارسی خاکستر و به هندی
راکهه نامند.