زبیب
بفتح زای و کسر با و سکون یای مثناه تحتانیه و بای موحده بفارسی
مویز نامند
ماهیت آن
معروف است و آن انکور رسیده بدرخت خشک شدۀ آنست و انواع می باشد
بحسب انواع انکور بهترین همه پر کوشت شیرین کم دانه فربه آنست و بدترین همه خشک کم
کوشت پر دانۀ آن
طبیعت آن
بحسب انواع انکور مختلف می باشد آنچه از انکور سفید است کرمی آن
کمتر از سیاه آن و همچنین بسیار شیرین آن را کرمی زیاده از کم شیرین و مائل بترشی آن
نیز و معتدل ترین همه سفید و بعد از ان سرخ و بعد از ان سیاه آن و خشک کم کوشت پر دانه
مائل بیبوست و قابض و دانۀ آن سرد در اول و خشک در دوم
افعال و خواص آن
در حدیث وارد است که باید که شما زبیب را بخورید که اطفای مرۀ صفرا
می نماید و بلغم را ساکن و عصب را محکم و غضب را می میراند و دل را قوی و نیک می کرداند
و منقی آن کثیر الغذا است بسبب جوهر غلیظ ارضی که دارد منضج خلط غلیظ و ملین بطن و
محلل باعتدال و جالی معده و امعا و معین ادویۀ مسهله و موافق قصبۀ رئۀ و مقوی جکر و
محرک باه مبرودین و مسمن بدن و جهت سرفۀ بلغمی و امراض کرده و مثانه و قرحۀ امعا و
با کل کاوزبان و خرمای سبز جهت خفقان مجرب و با حصی لبان جهت رفع نسیان و با سرکه جهت
یرقان بدستور مجرب و چون بجای دانه در هر عددی فلفلی جایداده بدان مداومت نمایند جهت
سردی کرده و تقطیر البول و سنک کرده و مثانه بیعدیل و چون با انیسون بپزند تا مهرا
کردد و صاف نموده با روغن بادام بیاشامند جهت سرفۀ بارد بلغمی مجرب و آشامیدن آب نقیع
آن و یا آب مطبوخ آن و یا با ادویۀ مناسبه ملین طبع و خیسانیدۀ آن در سرکۀ انکوری بناشتا
جهت تحلیل ورم طحال مجرب که هر روز چند دانۀ آن را بخورند و بالای آن قدری از ان سرکه
بیاشامند و چون با فلفل و آرد جاورس بریان کنند و با عسل بخورند بلغم از دهن بیرون
آورد و ضماد آن با پیه حیوانات جهت تحلیل اورام و انفجار دمامیل و قلع ناخن بی جا شده
برآمده و با شراب جهت غانغرایا و قروح شهدیه و جدری و عفونت مفاصل و جوششها و سرطانات
و با آرد باقلا و زیره جهت ورم انثیان و با جاوشیر جهت نقرس نافع مضر محرورین مصلح
آن سکنجبین و مکیدن آب میوه های ترش و خشخاش مضر کرده مصلح آن عناب مقدار شربت آن تا
سی درم بدل آن کشمش است و دانۀ آن سرد در اول و خشک در درم و قابض و حابس بطن و مقوی
معدۀ رطب و امعا و زبیب لاغر کم کوشت حابس بطن و مقوی آن و محرق خون مصلح آن خیارشنبر
و کویند تخم خرفه است و مضر کرده مصلح عناب و نوع بیدانه که کشمش نامند بهترین آن سبز
آنست که از انکور عسکری سازند و زبون ترین آن سیاه و همۀ آن لطیفتر از دانه دار و کثیر
الغذا و مبهی و با قوت مسهله و آب نقیع و همچنین آب مطبوخ آنکه با فانیذ بقوام آورده
باشند جهت سرفه و تنقیۀ مواد سینه و تصفیۀ صوت نافع و ضماد آن با زعفران و زردۀ تخم
مرغ و عصفر جهت انفجار دمل و تحلیل صلابات بیعدیل و چون بکوبند آن را با صبر و بر سر
بمالند جهت دفع کچلی مجرب و در سائر افعال مانند مویز دانه بیرون کرده است و محرق خون
مصلح آن همان مصلح مویز است که مذکور شد و شراب آن در قرابادین نوشته شد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
زبیب . [ زَ ] (ع
مص ) اجتماع آب دهان در دو کنج دهن . (از لسان العرب ). || بسیاری موی . مصدر زَب
ّ. مصدر دیگرش زَبَب است . (متن اللغة). رجوع به ازب و زبب و زببه و زباء شود. ||
(اِ) کف آب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (شرح قاموس ) (ناظم الاطباء).
و بدین معنی است زبیب در قول شاعر: حتی اذا تکشف الزبیب . (ازلسان العرب ). || زهر
دهن مار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زهری است که در
دهن مار است . (شرح قاموس ). || هر میوه که خشک شده باشد، عربان زبیب گویند عموماً.
(برهان قاطع). || خرمای خشک ۞ . (برهان قاطع)
(ناظم الاطباء). || انجیر خشک . (اقرب الموارد). انجیر. (منتهی الارب ) (آنندراج
). انجیر خشک . (ناظم الاطباء). انجیر پژمرده وآب رفته که در سایه خشک کنند. (از شرح
قاموس ). ابوحنیفة گوید یکی از اعراب سراة، زبیب را بمعنی انجیر بکار برده است و گوید:
فیجلانی ، انجیری است سخت سیاه و زبیب آن یعنی خشک آن نیکو است . همچنین ابوحنیفه حکایت
کند از عرب که گویند: زبب التین ؛ یعنی زبیب (خشک ) ساخت انجیر را. بنابراین ، سخن
فیروزآبادی که در تفسیر زبیب گوید: خشک شده ٔ انگور و معروف است ، درست نیست زیرا آنکه معروف است تنها خشک شده ٔ انگور است و زبیب بمعنی انجیر خشک معروف نیست پس زبیب
را بطور مطلق نمیتوان گفت معروف است . (از تاج العروس ). || انگور خشک . (اقرب الموارد).
مویز. (مهذب الاسماء) (زمخشری ) (منتهی الارب ) (دهار) (بحر الجواهر). مویز. قشمش
. کشمش . (مقدمة الادب زمخشری چ فلوگل ص 59). مویز را گویند، و با دانه خوردن مویز
درد امعاء را نافع باشد. (از برهان قاطع). بمعنی مویز و آن انگور است که خشک کرده می
آرند. بهندی آنرا داکهه گویند و اکثر ناواقفان این دیار آنرا منقی نامند. (غیاث اللغات
) (آنندراج ). کشمش . (ناظم الاطباء). پژمرده و آب رفته از انگور و انجیر است که در
سایه خشک میکنند و آن را مویز میگویند. (شرح قاموس ). خشک شده ٔ انگور، واحده ٔ آن زبیبة و فروشنده ٔ آن زباب و زبیبی
است . (از تاج العروس ). بیرونی آرد: زبیب را بلغت پارسی مویز گویند و به لغت رومی
اسطافیدین گویند و بلغت هندویی داک دا، و راباسیوس گویند. تخم مویز را عرباطون گویند
و بعضی گفته اند تخم مویز را بلغت رومی قوقین گویند. خاصیت او: ارحانی گوید مویز انگور
آن است که ورمها را بنشاند و مایه ای که دراو بود آنرا ببرد. گرم و تر است در یک درجه
، و تخم او قابض است و سرد است در یک درجه و خشک است در دو درجه . (از ترجمه ٔ صیدنه ٔ بیرونی ). مؤلف اختیارات بدیعی آرد: بپارسی مویز گویند و هر ثمری
که خشک شود زبیب خوانند الا خرما که وی را تمرالرطب خوانند و زبیب عنجد خوانند و بهترین
آن خراسانی بود بزرگ و شیرین . گوشت وی گرم و تر بود در اول و دانه ٔ وی سرد و خشک بود در اول . جالینوس گوید: سرد بود
در اول و خشک بود در دویم و دانه ٔ آن خوردن درد امعا
را نیکو بود و معده و جگر درست دارد و گوشت وی گرده و مثانه را نافع بود و یاری دهنده
بود در ادویه ٔ مسهل چون ده درم در وی اضافت کنند چون بی دانه بود
شکم براند. وآن نوع که لاغر بود و قابض حرارت وی کمتر بود و معده را قوة دهد و طبیعت
ببندد و محرق دم بود و مصلح وی خیارشنبر بود و گویند شیر تخم تورک . اسحاق گوید: حدت
دم بنشاند و قول اول اصح است و گویند مضر بود به گرده و مصلح وی عناب بود. مویز بدن
را فربه گرداند و هیچ مضرت و اذیت نرساند مگر محروری مزاج را و مصلح وی سکنجبین بود
و یا از فواکه ترش چیزی بر سر آن خورند. دیسقوریدوس گوید: گوشت وی چون بخورند موافق
قصبه ٔ شش بود و نافع بود جهت سرفه و اگر گوشت وی با فلفل
خلط کنند و یا با آرد جاورس (گاورس ) و بیض بریان کنندو بعسل بخورند بلغم از دهن بیرون
کشد و چون بیامیزند با آرد باقلا و کمون و ضماد کنند بر ورم گرم که عارض شود در انثیین
بغایت سود دهد. و چون خلط کنند سحق کرده با شراب و بر هرچه پیدا شود در پوست مثل جدری
وریشهای شهدیه و عفونات که در مفاصل بود و سرطانات چون ضماد کنند با شیر و بر نقرس
نافع بود و چون بر ناخنی که جنبد چسبانند زود نافع بود و قلع کند و مویز غذا زیاده
از انگور دهد و جلاء مویز کمتر از انجیر خشک بود بمعده و بدل آن کشمش است . (اختیارات
بدیعی ).
انگور خشک شده است و از صادرات کشورهای خاورمیانه و
کالیفرنیا و استرالیا است . از اقسام زبیب یکی «سلطانه » است که دانه های آن کوچک است
، و تخم ندارد، این نوع در «ازمیر» بدست می آید. (از الموسوعة العربیه ). بستانی آرد:
انگوری است که بوسیله ٔ حرارت مصنوعی یا
حرارت خورشید خشک شده باشد. در برخی از نقاطاسپانیا انگور را بر شاخ خشک می کنند، سپس
خوشه ها راهمچنان می برند و در جعبه ها لابلای برگها نگهداری میکنند. خشک شده ٔ انگور (زبیب ) دارای ماده ٔ الکلی بیشتری است و با آن شربتهایی نیکو میسازند که برای تلطیف سرفه و بیرون
آوردن خلط در التهابات شدید ریوی و نیز برای تسکین التهابات و تصفیه ٔ بول نافع است . زبیب در بیشتر شربتهای سینه بکار میرود
و برخی از مردم نبیذ زبیب را بر نبیذ انگور ترجیح میدهند. در یونان و روم باستان چندین
قسم نبیذ بسیار عالی از زبیب میگرفته اند. زبیب علاوه بر داشتن مقداری از ماده ٔ سکرآور (الکل ) که در انگور است مشتمل است بر ثانی
تارتارپتاس ۞ و یکی از خواص آن این است که اندکی مبرد است . در
آزمایشگاهها برای شیرین ساختن برخی از داروها آنرا بکار میبرند. (ازدائرةالمعارف بستانی
)
////////////
عجم الزبیب
فصا نیز گویند و آن دانه مویز بود طبیعت وی سرد و خشک
بود در اول و گویند در دویم شکم ببندد
اختیارات بدیعی
* فصا. [ ف ِ ] (ع اِ) عجم الزبیب . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). دانه ٔ مویز. (آنندراج ).
///////////
زبیب: Currant
به فارسی مویز نامند؛
معروف است و آن انگور رسیده به درخت خشک شدۀ آن است و انواع میباشد به حسب انواع انگور
و بهترین همه پر گوشت شیرین کم دانۀ فربه آن است و بدترین همه خشک کم گوشت پردانه آن
است.
طبیعت آن به حسب انواع
مختلف میباشد؛ آنچه از انگور سفید است گرمی آن کمتر از سیاه آن و هم چنین بسیار شیرین
آن را گرمی زیاده از کم شیرین و مایل به ترشی آن نیز و معتدلترین همه سفید و بعد از
آن سرخ و بعد از آن سیاه آن و خشک کم گوشت پر دانه مایل به یبوست و قابض و دانه آن
سرد در اول و خشک در دوم
خواص کلی: انواع آن
از بین بردن صفراوی اضافی است و باعث می شود که بلغم ساکن شده و عصب را محکم نموده
و غضب را از بین می برد نوع پاک شده آن حاوی مواد غذایی زیادی است زیرا دارای جوهری
غلیظ و خاکی است. از خواص غالب آن اعتدال بخش، خلط غلیظ و ملین مزاج و حل کنندگی با
اعتدال و پاک کننده معده و امعاء و داروهای مسهل را کمک می کند. برای دستگاه های تنفسی
مناسب مقوی کبد و سرد مزاجان را تقویت کرده و چاق کننده بدن و رافع سرفه های بلغمی
و امراض کلیه و مثانه و زخم امعاء می باشد. در ترکیب با گل گاوزبان و خرمای سبز خفقان
را رفع می نماید و با حصی لبان برای رفع فراموشی و در ترکیب با سرکه برای معالجی یرقان
به کار می رود. هر گاه در کدام آن به جای دانه فلفل گذاشته شود مداومت در مصرف آن در
رفع سردی کلیه و تقطیر البول و خورد کردن سنگ های مثانه بی نظیر است. پختن آن با انیسون
و سپس صاف کرده و با روغن بادام مصرف نمایید
جهت رفع سرفه های
سرد بلغمی مجرب است. آشامیدن آب و یا جوشاند ه آن در ترکیب با سایر داروها ملین مناسبی
برای طبع بوده و خیسانده آن که در سرکه انگوری به عمل آمده باشد و در صبح بنوشند برای
حل ورم های طحال تجویز شده است. بریان شده آن با آرد جاورس و فلفل و عسل بلغم اضافی
را به صورت استفراغ خارج خواهد نمود. ضماد تهیه شده با پیه حیوانات برای از بین بردن
ورم ها و سرباز نمودن دمل و از جای در آوردن ناخن به کار می رود. در ترکیب شراب برای
معالجه کزاز و زخم های شدید پوستی و عفونت مفاصل و جوش ها و سرطان های بدن مورد استفاده
بوده است. مخلوط آن با آرد باقلا و زیره برای ورم انثیان و با جاوشیر رافع نقرس است.
برای گرم مزاج مضر و مصلح آن سکنجبین و میوه های ترش و خشخاش است و برای کلیه نیز ضرر
دارد و مصلح آن عناب می باشد. دانه آن سرد در اول و خشک در دوم و قابض و بند آورنده
شکم و مقوی معده مرطوب و امعاء می باشد. کشمش ریز کم گوشت بند آورنده شکم مقوی آن و
سوزنده خون و مصلح آن خیارشنبر(فلوس) و تخم خرفه و برای کلیه نیز ضرر دارد و مصلح آن
عناب می باشد
از نوع بیدانه آن
کشمش سبز درست می شود و از دانه دار آن لطیف تر است
موماد مغذی آن بسیار
و مسهل است. آب جوشانده آن با فانیذ که به قوام آورده باشند برای رفع سرفه و پاک کردن
مواد اضافی سینه و ضماد آن با زعفران در زرده تخم مرغ و عصفر برای سرباز کردن دمل و
حل سختی های بدن بی نظیر است. کوبیده آن را با برگ صبر بر سر بگذارند دافع کچلی است
افعال و خواص دیگر
آن: در حدیث وارد است که باید که شما زبیب بخورید که اطفای مره صفرا[1] می نماید و
بلغم را ساکن و عصب را محکم و غضب را می میراند و دل را قوی و نیک می گرداند و منقی[2]
آن کثیر الغذا است به سبب جوهر غلیظ ارضی که دارد منضج[3] خلط غلیظ و ملین بطن و محلل
به اعتدال و جالی[4] معده و امعا و معین ادویه مسهله و موافق قصبه ریه و مقوی جگر و
محرک باه مبرودین و مسمن بدن[5] و جهت سرفه بلغمی و امراض گرده[6] و مثانه و قرحه امعا
نافع است.
[1]فرونشاندن بار
صفرا می شود.
[2]پاک کرده
[3]پزنده
[4]نام دارویی است
که فعل آن رفع و تحریک رطوبات لزجه جامد از سوراخهای سطح عضو است مانند شربت عسل
[5]چاق کننده بدن
[6]کلیه
قشمش(کشمش)
ماهیت آن معرب کشمش
فارسی است نوع انگوری است کوچک مدور مایل با
اندک طولانی و الطف و شیرین ترین انواع آنست و زبیب رسیده آن نیز بسیار شیرین و لطیف
و بهتر از سایر انواع زبیب ها و از نیم رس و غوره آن که غوره کشمش نامند چاشنی دار
می باشد و این از برای زیر طعام گذاشتن و در شکم مرغ و طیور دیگر و حلان ماهی کردن
بسیار موافق و لذیذ
طبیعت و افعال آن
در زبیب مذکور شده است.
پیامبر خدا«ص» بر
شما باد مویز؛چراکه تلخه را می زداید،بلغم را می برد،پی را استحکام می بخشد،رنجیدگی
را از میان بر می دارد،خوی را خوش می سازد،دل را پاک(پیراسته)می دارد واندوه (پریشانی)
را می برد1
1- مکارم اخلاق،ج1،ص380،بحارالانوار،ج66،ص151
منبع
مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین عقیلی علوی
خراسانی شیرازی
//////////
مویز (در متون طب
سنتی با نام عربی آن زبیب، از اختیارات بدیعی، مخزن الادویه عقیلی خراسانی و لغت نامه
دهخدا) نوعی خشکبار است که با خشک کردن انگور حاصل میشود. مویز نوعی کشمش است که از
انگور شاهانی تهیه میشود. کشمش بیشتر برای انگور خشکیدهٔ کوچک استعمال میشود و مویز در انگور بزرگ.[۱] به حبههای درشت خشک شده انگور
سیاه، "مویز" گفته میشود. این عضو خشکبار در واقع همان کشمش است که از نظر
شکل ظاهری و رنگ با کشمش متفاوت، ولی از نظر خواص تا حد زیادی شبیه آن است. معمولاً
مویز تهیه شده از انگور قرمز مجلسی یا انگور شاهانی بهتر است.
مویز بر اثر خشک شدن
خواص خود را از دست نمیدهد و حتی اثر نیروبخش آن بیشتر میشود.[نیازمند منبع] مویز
سرشار از ویتامینهای E، A، B و املاحی مانند کلسیم، فسفر و پتاسیم است. مویز دارای
اسیدهای چرب امگا ۳ و امگا ۶ است. بهترین و پرخاصیتترین نوع آن، مویز پرگوشت، کمدانه
یا بیدانه است. ترکیبات سیاه یا قرمز رنگ موجود در مویز از نوع آنتوسیانین و پلیفنولیک
است که دارای خواص ضدسرطان و ضدآلزایمر هستند. مقدار زیاد آنتوسیانین موجب شده که ارزش
مویز در مقایسه با انگور سبز و کشمش به مراتب بیشتر و کاملتر باشد. ترکیبات مویز اثر
بسیار قوی در جلوگیری از بروز اختلالات بیماری آلزایمر دارند. هر چه میزان آنتوسیانین
(عامل رنگ بنفش یا سیاه مویز) بیشتر باشد، قدرت مویز در جلوگیری از آلزایمر بیشتر میشود.
ترکیبات موجود در مویز میتواند از تصلب شرایین (سفت و سخت شدن رگها) و چسبندگی پلاکتهای
خون پیشگیری کند. با خوردن مویز، غلظت خون کاهش مییابد، رگهای خونی منبسط میشوند
و خون میتواند با سرعت بیشتری در بدن جریان یابد و در نتیجه مانع انباشته شدن پلاکتهای
خون روی هم میشود و از لخته شدن خون در رگها جلوگیری میکند. این میوه میتواند با
تولید انرژی در روزهای سرد سال، بدن را گرم و پرانرژی کند. مویز ضد سرطان، درمان کننده
بیماریهای قلبی و پایین آورندهٔ فشار خون است. مویز
میتواند به تقویت معده کمک کند و برای افرادی که ناراحتیهای گوارشی دارند، مفید است.
از دیگر خواص مهم مویز میتوان به اثرات ضد درد، ضد آلرژی، ضد باکتری و اثرات محافظتکنندگی
از کبد، قلب و سیستم ایمنی بدن اشاره کرد.
خوردن مویز در بیماران
دیابتی
بیشتر قند مویز، از
نوع فروکتوز است که برای جذب در بدن به انسولین نیاز ندارد، به همین دلیل مصرف کشمش
و مویز به جای قند همراه چای، از قدیم به خصوص در افراد دیابتی مرسوم بوده است. در
سالهای اخیر نیز عنصر کروم در ترکیبات انگور و فراوردههای آن یافت شده است که موجب
کاهش قند خون میشود. اگر چه انگور و فراوردههای آن حاوی فلز کروم و قند فروکتوز هستند،
اما به مقدار کم یا زیاد، قندهای دی ساکارید نیز دارند که میتواند برای افراد دیابتی
ایجاد مشکل کند. بیماران دیابتی برای مصرف مویز باید با پزشک خود مشورت کنند و از زیادهروی
در مصرف آن خودداری نمایند.
توصیهها:
۱- مصرف کشمش و مویز
به مادران شیرده، سالخوردگان، کودکان در حال رشد و بچههای مدرسهای به عنوان یک میان
وعده توصیه میشود. ۲- فراوردههای انگور به ویژه مویز و کشمش، از کالری بسیار بالایی
برخوردارند که مصرف مقدار زیاد آن میتواند موجب افزایش وزن در افراد شود. در نتیجه
مصرف آن برای افراد چاق توصیه نمیشود. ۳- از خرید مویز و کشمش به صورت فلهای و روباز
اجتناب کنید و حتماً محصولاتی را که دارای بستهبندی بهداشتی، تاریخ مصرف و مجوز وزارت
بهداشت هستند را بخرید.
منابع[ویرایش]
پرش به بالا ↑ فرهنگ معین، جلد چهارم، ص ۴۴۵۴
فرهنگ معین، جلد چهارم، چاپ سال ۱۳۵۷
////////////
به کردی سورانی مویژ:
مێوژ وشکراوەی ترێ ڕەشەیە. لە مێوژ بۆ دروست کردنی شەربەت، کەیک و خۆراکی جۆربەجۆری تر کەڵک وەردەگیردرێت.
////////////
Zante currant
From Wikipedia, the
free encyclopedia
California
seedless grape raisins on the left and California Zante currants on the right,
along with a metric ruler for scale
Zante currants
|
|
Nutritional value per 100 g
(3.5 oz)
|
|
1,184 kJ (283 kcal)
|
|
74.08 g
|
|
67.28 g
|
|
6.8 g
|
|
0.27 g
|
|
4.08 g
|
|
(14%)
0.16 mg
|
|
(12%)
0.142 mg
|
|
(11%)
1.615 mg
|
|
(1%)
0.045 mg
|
|
(23%)
0.296 mg
|
|
(3%)
10 μg
|
|
(2%)
10.6 mg
|
|
(6%)
4.7 mg
|
|
(1%)
0.11 mg
|
|
(3%)
3.3 μg
|
|
(9%)
86 mg
|
|
(25%)
3.26 mg
|
|
(12%)
41 mg
|
|
(22%)
0.469 mg
|
|
(18%)
125 mg
|
|
(19%)
892 mg
|
|
(1%)
8 mg
|
|
(7%)
0.66 mg
|
|
·
Units
·
μg = micrograms •
mg = milligrams
·
IU = International units
|
|
Percentages are
roughly approximated using US recommendations for adults.
Source: USDA Nutrient Database |
Zante currants, Corinth raisins, or Corinthian raisins, also
called simply currants, are dried berries of the small, sweet,
seedless grape cultivar 'Black
Corinth' (Vitis vinifera).[1][2] The
name comes from the Anglo-French phrase "raisins de
Corinthe" (grapes of Corinth)[3] and
the Ionian island of Zakynthos (Zante),
which was once the major producer and exporter. It is not related to black, red or white currants,
which are berries of shrubs in the Ribes genus and
not usually prepared in dried form.
&&&&&&&
زبیب الجبل
بفتح جیم و باء موحده و لام و زبیب بری نیز نامند و بیونانی فیسمونه
اسطافیوس اغریا و بفارسی مویزک که مویزج معرب آنست و بشیرازی نیز مویزک نامند
ماهیت آن
نبات آن شبیه بتاک و از ان ضعیف تر و شاخهای آن راست و سیاه و کل
آن مائل بسفیدی و ثمر آن در غلافی مانند غلاف نخود و در ان دو سه دانه اندک پهن غیر
مستدیر و با خشونت بعضی سفید و بعضی سیاه مائل بسرخی و مغز آن سفید و طعم آن تند و
تیز چون بخایند
طبیعت آن
در آخر سوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
بسیار جالی و مفرح و مفتح و مسقط جنین و خائیدن و غرغره کردن بطبیخ
آن جاذب رطوبات دماغی و تنقیۀ بلغم بسیار از دماغ و با مصطکی و کندر جهت رفع لکنت زبان
و درد دندان که هر دو حادث از بلغم باشد و جذب رطوبت لثه و با عسل جهت قلاع و با قطران
جهت کرم دندان و چون یک عدد دانۀ آن را در پنبۀ پاکیزه پیچیده اندک تر کرده کوفته که
دانۀ آن کوبیده و شکسته کردد کرم کرده بر دندان موجع کذارند در ساعت تسکین وجع آن نماید
و آشامیدن بقدر پانزده عدد آن با ماء العسل مقئ قوی اخلاط غلیظه و باید که بعد شرب
آن بدفعات ماء العسل بنوشند و حرکت کنند زیرا که اکر حرکت نکنند و بنشینند و یا خواب
کنند خوف خناق است و با مصطکی و کندر جهت تصفیۀ صوت و با ادویۀ مناسبه جهت رفع سپرز
و کشتن کرم معده و ضماد آن با عسل و یا سرکه و یا غیر آن جهت داء الثعلب و تقشر جلد
و با روغن زیتون و زرنیخ سرخ و زراوند طویل جهت جرب غیر متقوح و حکه و رفع آثار و منع
تولد قمل و کشتن آن خواه در سر و خواه در بدن باشد و مطبوخ آن در روغن زیتون جهت کشودن
دمل و نطول آن با طبیخ سداب جهت درد کمر و ساق و مضمضه بطبیخ آن با سرکه جهت وجع دندان
و تجفیف رطوبت و استرخای لثه و چون نرم سائیده با قطران سرشته در سوراخ دندان کرم خورده
پر نمایند کرم آن را بکشد و وجع آن را تسکین دهد مضر سپرز مصلح آن کثیرا مقدار شربت
آن تا یک درم و زیاده از یک مثقال آن کشنده است بخناق و جراحت مثانه و احشا معالجۀ
آن مرکب از علاج ذراریح و جبلاهنک بدل آن دو وزن آن عاقر قرحا است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
زبیب الجبل . [ زَ بُل ْ ج َ ب َ ] (ع اِ مرکب ) مویزک
۞ است ، منقی بلغم و رافع لکنت زبان . (منتهی الارب
). مویزک . (ناظم الاطباء). مویزک است ، منقی بلغم و رافع لکنت زبان . (آنندراج ).
بیرونی آرد: مویزه نبات کوهی است و او را دانه ای باشد به لون سیاه . و پوست او درهم
آمده بود و بنخود سیاه مشابهت دارد. خاصیت او: ارحانی گوید: مویزه در سه درجه گرم و
خشک و سوزنده است مر عضوی را که مجاوراو شود و شپش و رشک را بکشد. و هر علتی که از
پوست اندامها خیزد منفعت کند، چون او را بکوبند و با سرکه و روغن گل بیامیزند و بر
آن طلا کنند، سود دارد و اگر اندکی از او خورده شود قی آرد و شربت دادن از او مخاطره
است ، به آن سبب که مثانه را ریش کند و اگر بخایند و غرغره کنند از سر بلغم فروآرد
و بزداید و مثانه را پاکیزه گرداند، و داءالحیة و داءالثعلب را سود دارد. (ترجمه ٔ صیدنه ٔ بیرونی ). صاحب مخزن
الادویه آرد: زبیب بری نیز نامند و به یونانی قیسمونه اسطافیوس اغربا و بفارسی مویزک
که مویزج معرب آن است و بشیرازی نیز مویزک نامند. ماهیت آن : نبات آن شبیه به تاک واز
آن ضعیفتر، و شاخهای آن راست است و سیاه و گل آن مایل بسفیدی و ثمر آن در غلافی مانند
غلاف نخود و در آن دو سه دانه ٔ اندک پهن غیرمستدیر
و با خشونت ، بعضی سفید و بعضی سیاه مایل بسرخی است و مغز آن سفید است و طعم آن تند
و تیز است چون بخایند. طبیعت آن : در آخر سوم گرم و خشک . افعال و خواص آن : بسیار
جالی و مفرح و مفتح و مسقط جنین و خاییدن و غرغره کردن آن جاذب رطوبت دماغی و جهت تنقیه
ٔ بلغم بسیار از دماغ و بامصطکی و کندر جهت رفع لکنت
زبان و درد دندان که هر دو حادث از بلغم باشند. و با ادویه ٔ مناسبه جهت وجع سپرز و کشتن کرم معده و ضماد آن با عسل و یا سرکه و یا غیره
آن جهت داءالثعلب و تقشر جلد و با روغن زیتون و زرنیخ سرخ و زراوند طویل جهت جرب غیرمنقرح
و حکه و رفع آثار و منع تولد قمل و کشتن آن خواه در سر و خواه در بدن باشد و مطبوخ
آن در روغن زیتون جهت گشودن دمل و نطول آن با طبیخ سداب جهت درد کمر و ساق و مضمضه
ٔ طبیخ ۞ آن با سرکه و تجفیف
رطوبت لثه و با عسل جهت قلاع و با قطران جهت کرم دندان و چون یک دانه ٔ آنرا در پنبه ٔ پاکیزه پیچیده اندک تر کرده کوفته که دانه ٔ آن کوبیده و شکسته گردد گرم کرده بر دندان موجع گذارند، درساعت تسکین وجع
آن نماید و آشامیدن بقدر پانزده عدد آن با ماءالعسل مقیی ٔ قوی اخلاط غلیظه . و باید که بعد شرب آن بدفعات ماءالعسل بنوشند و حرکت کنند
زیرا که اگر حرکت نکنندو بنشینند و یا خواب کنند خوف خناق است و با مصطکی و کندر جهت
وجع دندان و تخفیف رطوبت و استرخای لثه وچون نرم سایند و با قطران سرشته در سوراخ دندان
کرم خورده پر نمایند کرم آنرا بکشد و وجع آنرا تسکین دهد. مضر سپرز است و مصلح آن کتیرا.
مقدار شربت آن تا یک درم و زیاده از یک مثقال آن به خناق و جراحت مثانه و احشاء. معالجه
ٔ آن مرکب از علاج ذراریح و جبلاهنگ . بدل آن دو وزن
آن عاقرقرحا است . (از مخزن الادویه ).
- مویزک . [ م َ زَ
] (اِ) اسم فارسی مویزج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). یک قسم دانه ٔ سیاه . (ناظم الاطباء). مویز کوهی .دانه ای است دارویی و آن کشنده ٔ شپش است . مویزج . (ازیادداشت مؤلف ). حبی باشد سیاه و بهترین آن مصری بود و آن را
مویزج حجری گویند و به عربی زبیب الجبل خوانند یعنی مویز کوهی . (برهان ) (آنندراج
) :
آن بز نگر که در پی
طفلی همی دود
بهر مویزکی که جز
آنش عزیز نیست .
خاقانی .
رجوع به مویزج شود.
- مویزک عسلی ؛ اسم
فارسی دبق است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). مویزج عسلی . و رجوع به دبق و نیز ترکیب مویزج
عسلی در ذیل مویزج شود.
- مویزک کوهی ؛ مویزج
است به فارسی . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به مویزج شود.
|| قسمی مار خردجثّه که زهری قتال دارد. (یادداشت مؤلف ).
- مویزج . [ م َ زَ
] (معرب ، اِ) انشاثا. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). زبیب
الجبل . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). دارویی است
. (نزهةالقلوب ). نبات او کوهی بود و دانه ٔ آن سیاه بود و پوست
او درهم آمده به نخود سیاه مشابه بود. (صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی ). زبیب جبلی خوانند و به فارسی مویزک گویند و نیکوترین
آن مصری بود بسیار رسیده و معروف بود به مویزج مصری . (اختیارات بدیعی ).
- مویزج حجری ؛ کشمش
کولی . مویزک . زبیب الجبل . رجوع به کشمش کولی در ذیل مدخل کشمش و مترادفات دیگر در
جای خود شود.
- مویزج عسلی (فارسی ) ؛ دبق . و آن بار درختی باشد
که در درون ماده ای چسبنده دارد که بدان مرغان را شکرند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دبق شود.
///////////////
زبيب الجبل
توابل وأعشاب
سميرة عثماني نشر
في المساء يوم 28 - 02 - 2013
تستحق بعض التوابل
والأعشاب أن تنتقل من المطبخ إلى رفوف صيدلية المنزل، لما لها من فوائد طبية وصحية،
بعد أن أثبتت الأبحاث أن فيها مكونات طبيعية تدمر الميكروبات والفطريات وتقاوم التسمم
كما تفيد في
علاج الأمراض.
الاسم العلمي: Viscum album
l
الأسماء المرادفة:
زبيب الجبل، كشمش كابلي [کذا!، کشمش کولی]، زبيب بري، ميويزج، حب الرأس.
طبيعة الاستعمال:
داخلي وخارجي
طريقة الاستعمال:
مغلي مطبوخ، منقوع، نيئ، لبخات
الأجزاء المستعملة:
الثمار
وصف النبات: عشب حولي
أوراقه بسيطة متبادلة، أزهاره عنقودية، الثمار جرابيه، طعنها حريف.
المواد الفعالة: مادة
الدلفينين، ستافساجرين زيت عطري، راتنج، حمض، مادة التانين القابضة.
الاستخدام الطبي:
- مفتح لسدد الطحال
- مذيب للبلغم
- مخلوطا بالحناء،
مسود للشعر، يمنع تولد القمل في الرأس.
- نافع للحكة والجرب
- مصف للصوت، لذا
ينفع في البحة.
المحاذير:
- مقيئ شديد
- مسهل، لذا لا يؤخذ إلا باستشارة طبيب.
/////////////
داروش اروپایی ( در
متون طب سنتی زبیب الجبل، مویزک، مویزج، کشمش کولی، زبیب بری، حب الرأس (از مخزن الادویه،
اختیارات بدیعی، ذخیره خوارزمشاهی، لغت نامه دهخدا و http://www.maghress.com/almassae/175451#) (نام
علمی: Viscum album) نام یک گونه از سرده دارواش است.
نگارخانه
////////////
به آذری آق اوکسه اوتو:
Ağ öksəotu (lat.
Viscum album)[1] - öksəotu, bağamburq, həmişəcavan cinsinə aid bitki növü.[2]
///////////
به ترکی استانبولی اوکسه اوتو:
Ökse otu (Viscum album), Santalaceae familyasından Avrupa, batı ve güney
Asya'ya özgü asalak bir bitki türü. Halk arasında gevele, güvelek, gövelek,
purç, çekem olarak da bilinir.
Her mevsimde yapraklı
olan ve ağaçlar üzerinde yaşayan yarı asalak bir bitkidir. Özellikle elma
ağacının dalları üzerinde yaşar. Armut, söğüt, kavak, meşe gibi ağaçların
üzerinde de asalak olarak yaşayabilmektedir. Sapları her zaman ikiye ayrılarak
dallanır. Çiçekleri tek eşeyli, meyveleri yapışkan, sulu ve yumuşaktır. Bu
meyveleri yiyen kuşların kondukları ağaçların üzerine dışkılarıyla tohumları
bırakması ökse otunun yayılmasını sağlar. Bazı yörelerde meyvelerindeki
yapışkan madde çubukların üzerine sürülerek kuşları yakalamak için ökse olarak
kullanılmaktadır. Ökse otunun meyveleri eczacılıkta kullanılmaktadır.
/////////////
Viscum album
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Viscum album
|
|
Viscum album growing on
a Populus species
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
V. album
|
Viscum album
L. |
Viscum album is a species of mistletoe in the family Santalaceae,
commonly known as European mistletoe, common mistletoe or
simply as mistletoe (Old Englishmistle).[1] It
is native to Europe and
western and southern Asia.
Viscum album is a hemiparasite on several species of trees, from which it
draws water and nutrients. It has a significant role in European mythology,
legends, and customs. In modern times, it is commonly featured in Christmas decoration
and symbology. (V. album is found only rarely in North America,
as an introduced species; its cultural roles are usually fulfilled by the
similar native species Phoradendron leucarpum.)
&&&&&&&
زبل
بکسر زای و سکون با و لام بفارسی سرکین نامند
ماهیت آن
معروف است و مراد از ان زبل حیوانات است
طبیعت آن
زبل هر حیوانی بحسب آن مختلف می باشد و بالجمله همۀ آنها کرم اند
افعال و خواص آن
نیز بحسب هر حیوان مختلف می باشد و در طی ذکر آن حیوان مذکور شد
و می شود ان شاء اللّه تعالی و بالجمله مجموع آنها محلل و مجفف اند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
زبل . [ زُ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ زبیل «سرگین »، جمع دیگر
زبیل زُبلان است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (متن اللغة) (المعجم الوسیط). ||
ج ِ زبیل به معنی زنبیل . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ج ِ زبیل بمعنی کدوی خشک
میان تهی که زنان در وی پنبه نهند. (منتهی الارب ). زبیل و زنبیل ج ، زبل و زنابیل
. (مقدمة الادب زمخشری چ لایپزیک ص 29): عنده زبل من التمر و زنابیل ؛ او راست زنبیل
ها از خرما. (از اساس البلاغة). زبل ج ِ زنبیل که بمعنی سبد یا انبان یا نوعی ظرف است
. (از شرح قاموس ). ج ِ زِبّیل یا زَنبیل است بمعنی قفه یا جراب یا ظرفی که در آن چیزی
حمل کنند. (از تاج العروس ).
//////////
زبل . [ زُ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ زبیل «سرگین »، جمع دیگر
زبیل زُبلان است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (متن اللغة) (المعجم الوسیط). ||
ج ِ زبیل به معنی زنبیل . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ج ِ زبیل بمعنی کدوی خشک
میان تهی که زنان در وی پنبه نهند. (منتهی الارب ). زبیل و زنبیل ج ، زبل و زنابیل
. (مقدمة الادب زمخشری چ لایپزیک ص 29): عنده زبل من التمر و زنابیل ؛ او راست زنبیل
ها از خرما. (از اساس البلاغة). زبل ج ِ زنبیل که بمعنی سبد یا انبان یا نوعی ظرف است
. (از شرح قاموس ). ج ِ زِبّیل یا زَنبیل است بمعنی قفه یا جراب یا ظرفی که در آن چیزی
حمل کنند. (از تاج العروس ).
- زبل . [ زِ ] (ع اِ)
سرگین .(اقرب الموارد) (دهار) (متن اللغة) (بحر الجواهر). سرگین اسب و غیره . (غیاث
اللغات ). زبل سرگین (سرجین ). و در حدیث عمر است که زنی ناشزه را بفرمود تا در زبلدان
زندانی کنند. (از نهایه ابن اثیر). زبل و زبیل سرگین است و مزبله جای افکندن آن .
(شرح قاموس ). سرگین . سرجین . سرقین . (مقدمة الادب چ لایپزیک ص 22). به لغت سریانی
جنس او (افکنده ٔ حیوانات ) را «ازبلادها» گویند... و آنچه از سگ پیدا
آید، بسریانی «ازبلاد کلبا» گویند و خر و سوسمار را «ازبلادخودانا» و خر موش را «ازبلادعفیرا»
گویند. ارحانی گوید: افکنده ٔ جمله حیوانات که
بپارسی او را سرگین گویند. خشک کننده است مر جراحتها را از مزاج ، و عضو که مجاور او
شود، گرم کند. (از صیدنه ٔ بیرونی ذیل : خرو).
زبل بپارسی سرگین گویند و مختلف بود بسبب اختلاف حیوانات و اختلاف اشخاص ... و مجموع
زبلها محلل و مسخن و مجفف بود. (اختیارات بدیعی ). افکنده . (ترجمه ٔ صیدنه ٔ بیرونی ). بعر. اختیارات
. بشک . (صیدنه ). (بشکل ). پلیدی . (مقدمة الادب ). پیخال . چلغوز. (برهان قاطع):
خثاالبقر؛ زبل گاو است . (اختیارات بدیعی ). ضریر. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (ترجمه ٔ صیدنه ). ذرق . (اختیارات بدیعی ). عذرة. (مقدمة الادب زمخشری ). غائط.
(مقدمة الادب ). فضلة. گندگی :
زبل گشته قوت خاک
از شیوه ای
ز آن غذا زاده زمین
را میوه ای .
مولوی (مثنوی ).
- زبل . [ زِ ] (ع اِ) سماد (کود). (متن اللغة) کود حیوانی . کودهایی که ازمدفوع
حیوانات یا دیگر فضولات آنها و یا از خون و استخوان ۞ آنها تهیه شود. ابوعلی بن سینا گوید: ماهیت زبلها در اثر اختلاف انواع حیوانات
مختلف است بلکه یک حیوان خاص نیز با اختلاف حالات ، سرگین او گوناگون میگردد مخصوصاً
مدفوع انسان . (از قانون چ 1492 م . ج 1 ص 170). بستانی آرد: زبل حیوانی کودی است که
از تخمیر شده ٔ مدفوع حیوانات تهیه میشود. مدفوع حیوانات مخلوطی است
از صفراء و دیگر ترشحات معده و روده ها و مقداری آب و مقداری از مواد غذاهای هضم نشده
، اندازه ٔ هر یک از اجزاء مذکور در حیوانات مختلف است . در دائرة
المعارف فلاحتی آمده است : کودهای حیوانی یعنی کود طویله و آغل و زاغه نه تنها بزمین
قوت میدهد بلکه آنرا اصلاح نیز می کند. بنابراین بهترین کود و اساس کود در زراعت است
. این کود علاوه بر اینکه بر اثر دارا بودن ازت ، فسفر، پتاس و آهک ، زمین را تقویت
میدهد، موجب زندگی موجودات ذره بینی و باکتریهای زنده کننده ٔ زمین نیز میشود. موجودات مزبور کود طویله را تجزیه می کنند یعنی آنرا میسوزانند
و از آن گاز زغال تولید می کنند و زمین را ورزیده و بار آمده میسازند. کود حیوانی از
مدفوعات و آهک ترکیب می یابد وبنابراین جنس آن بسته بوضع خوراک و نوع حیوانات و آهکی
که زیر آن ها ریخته شده و نگاهداری کود در کودگاه میباشد. مدفوعات حیوانات را بدو دسته
تقسیم میکنند:خشک و گرم و مدفوعات تر و سرد. بیشتر محتویات مدفوعات در مرحله ٔ اول قابل جذب نیستند، در صورتی که موادبول بسهولت
حل و جذب میگردند. یکی از مواد مهم کود حیوانی آمونیاک است که در مجاورت هوا تجزیه
می گردد ووارد هوا میشود، بنابراین در نگاهداری کود مراقبت بیشتری باید نشان داد تا
بتوان آمونیاک آنرا حفظ کرد.(از دائرة المعارف فلاحتی تقی بهرامی : کوت ). و رجوع به
کوت ، کود، ذرق ، سرگین ، زبل الطیور، زبل الحمام ، زبل الذئب و دیگر ترکیبات «زبل
» شود. || زبل کنایت از مال و نعمت دنیا آمده . گویند: «اجتمع عنده زبل کثیر». «الدنیا
کالمزبلة والذین اطمأنوا الیها کلاب المزابل
». رجوع به اساس البلاغه ٔ زمخشری شود.
///////////
زبل
بپارسی سرگین گویند و مختلف بود بسبب اختلاف حیوانات
و اختلاف اشخاص یک نوع تنها خاص انسان و مجموع زبلها محلل و مسخن و مجفف بود و همه
مفصل گفته شود
زبل الاطفال
آنچه اول از اطفال بیرون آید خشک کرده سحق کنند و همچندان
ورق مامیثا و نیمچندان نبات در چشم کشند سفیدی که در چشم بود زایل گرداند در چند روز
بهترین زبل اطفال آن بود که از طفلی گیرند که محفوظ باشد از تخلیظ و بعسل سرشند و بدان
تحنک کنند خناق و ذبحه را نافع بود و در درد حلق و دهن همین عمل کند و همچنین کسی که
تورم در حلق پیدا کرده باشد و نزدیک مرگ بود و احتیاج بفصد باشد از خناق سخت چون زبل
کودک خشک شده بعسل معجون کنند و بحلق وی طلا کنند بغایت نافع بود و باید که غذای کودک
سه روز تر مس با نان تنوری دهند که بنمک خوش کرده باشند و شرابی که اندک مزاجی داشته
باشد بوی دهند سه روز پیاپی و غذاهای معتدل و روز چهارم زبل وی بستانند و خشک کنند
و نگاه دارند تا وقت جاجت و همچنین اگر غذای وی مرغ و دراج پخته باب بود سود دهد و
باید که از غذاها که رطوبت بسیار داشته باشد نگاه دارند و اگر نگاه ندارند در فعل و
قلت نتن مانند زبل کلاب بود و زبل الاطفال بزرگترین تریاق کسی باشد که پیکان زهردار
بوی زده باشند
زبل الانسان
چون خشک کنند و با شراب و عسل بیاشامند بتهای دایره
و گزندگی جانوران و ادویههای کشنده تلفکننده و یرقان را نافع بود و قلع اسهال بکند
و چون سحق کنند و بر موضع عقبه پاشند زایل کند
زبل اللقلق
سرگین لقلق چون بیاشامند مصروع را سودمند بود
زبل الجردون و الورل
سرگین موش و سوسمار لونرا نیکو گرداند طلا کردن
زبل الجراد
سرگین ملخ بهق و کلف زایل کند
زبل الخطاف
سرگین پرستوک سفیدی چشم زایل کند
زبل الکلب
بهترین آن بود که از سگی گرفته باشند که استخوان خورده
باشد و آن با عسل ریشهای کهن را نافع بود تحنک بدان کردن خناق زایل کند و جهت دفع اسهال
آشامند با شیر سود دهد خاصه چون ذوسنطاریا بود و جهت قولنج بدان حقنه کردن باب گرم
نافع بود و دیسقوریدوس گوید سرگین سگ چون بگیرند در تابستان بعد از غروب ستاره و خشک
کنند در سایه و با شراب بیاشامند یا باب شکم ببندد و سرگین سگی که استخوان خورده باشد
آنچه سفید بود و خشک و گنده نبود آن را خشک کرده نگاهدارند و چون خواهند که استعمال
کنند جهت ورم حلق و خناق بغایت سخق کنند با ادویه که نافع بود بدین زحمت و اگر با ادویه
که محلل بود خلط کنند ورمها بگدازاند
اختیارات بدیعی، ص: 201
زبل الذیب
بهترین سرگین گرگ آن بود که از خار گیرند و سفید بود
و در وی استخوان و موی بود و قولنج را نافع بود خاصه چون آن گرگ استخوان خورده باشد
و اگر نزدیک خاصره بیاویزند بریسمانی که از پشم کبش بود و بعضی از وی گرگ خورده باشد
نیکوتر بود این مرض را
زبل الزراریر
سرگین ساریها بهترین آن بود که از زرایری گیرند که
برنج خورده باشد قوبا و بهق و کلف را نافع بود
زبل العصافیر
سرگین گنجشک پاککننده و زایلکننده کلف از روی بود
و چون بلعاب دهن بسرشند و بر ثالیل طلا کنند زایل کند و ثالیل را به شیرازی ککمک خوانند
زبل الرخمه
سرگین کرکس مردارخوار چون دود کنند در شیب زن بچه بیندازد
و چون با زیت بیامیزند و در گوش چکانند گرانی گوش زایل کند
زبل الحمام
سرگین کبوتر گرمتر از همه سرگینها بود و سودمند بود
هر مرضی سرد را که بود و با آرد جو چون بیامیزند محلل بود و چون با سرکه بیامیزند خنازیر
را سودمند بود خاصه چون بذر کتان کوفته با وی اضافه کنند و چون با عسل و بذر کتان خلط
کنند ورمهای صلب منفجر گرداند و خشک ریشه که حادث شود از آتش پارسی و چون با زیت بیامیزند
سوختگی آتش را سود دهد اما سرگین کبوتر که در خانها دارند بغایت گرم بود و سرگین صحرایی
و کوهی حدت وی سختتر بود و سرگین کبوتر در بیشتر مرضها مستعمل کنند خاصه چون با تخم
حرف کوفته یا خردل بیامیزند و مستعمل کنند در مرضهای سرد که احتیاج بسخونت بود و قوبا
و درد مفاصل و سعفه و درد شکم و درد گرده نافع بود و چون با آرد جو بیامیزند و در آب
بپزند و با سرکه و عسل خلط کنند و ضماد کند بر دنبل و خنازیر و ورمهای صلب بگدازاند
و بصلاح آورد و چون با آرد جو بیامیزند و به آب بپزند و اندک قطران اضافه کنند و باهم
سحق کنند تا مانند مرهم گردد و بر برص نهند بکتان پاره و سه روز رها کنند بعد از آن
بردارند و دیگرباره تازه بنهند نافع بود و چندان این عمل بکنند که زایل گردد و اگر
باب بپزند و کسی را که عسر البول بود در آن نشیند بغایت نافع بود و جهت درد شقیقه طلا
کنند نافع بود و چون با سرکه بر مستسقی طلا کنند سود دهد و همچنین بود اگر با سکنجبین
بیاشامند و سرگین کبوتر سرخ چون دو درم از وی با سه درم دارچینی بیاشامند سنگ گرده
بریزاند و چون بسوزانند در خرقه کتان تا مانند خاکستر شود و با زیت بیامیزند و بر سوختگی
آتش طلا کنند نافع بود و گویند سرگین کبوتر که بذر کتان خورده باشد سنگ گرده بریزاند
و مجرب است و سرگین کبوتر در حقنه قولنج را نافع بود
زبل الفرس
سرگین اسب همان عمل کند که سرگین خر میکند
زبل الفیل
چون زن به پشم پاره بخود برگیرد هرگز آبستن نشود و
اگر بخور کندصاحب تب کهن نافع بود
زبل الدجاج
سرگین مرغ اگر دود کنند درد دندان را نافع بود و موافق
کسی بود که قطر کشنده و ادویههای کشنده خورده باشد و اگر با سرکه بیاشامند قولنج بگشاید
اختیارات بدیعی، ص: 202
//////////////
مدفوع
مَدفوع، پیخال، کهکه،
غائِط، پُخ، گُه' سنده یا عن مادهای است خمیریشکل و نیمهجامد که از مجاری گوارشیِ
بدن جانوران و از راه مقعد خارج میشود.
محتویات [نمایش]
استفاده[ویرایش]
با وجودی که پیخال
بهعنوان بیاستفادهترین مواد از بدنِ موجودات دفن میشود، اما این مادّه بهعنوان
کود و سوخت مورد استفاده قرار میگیرد.
از پهن گاو و پشگل
گوسفند بهعنوان کود حیوانی حتی در شهرها برای کاشتِ چمن پارکها و کنار بزرگراهها
استفاده میشود.
در بعضی کشورها، ازجمله
برخی جاهای ایران، از مدفوع انسانی نیز بهعنوان کود در مزارع کشاورزی استفاده میشود.[۱]
استفاده از پیخال
(مدفوع) بهعنوان سوخت نیز در برخی کشورها که مشکل تأمین سوخت دارند بسیار کاربردی
است. از پشکل گوسفند مستقیماً برای گرم کردن تنورهای نانوایی استفاده میشود. روستانشینان،
ابتدا پهن گاو را بهشکل قطعههای دایرهشکلی بهنام کَتَم درمیآورند و بعد از خشکاندنِ
آنها در آفتاب، از آن برای گرم کردن اجاقهای پختوپز استفاده میکنند.
افزون بر این در منابع
معتبر طب کهن فارسی چون قانون[۲] ابن سینا، مخزن الادویه عقیلی خراسانی و اختیارات
بدیعی و و در کنار آنها لغتنامه دهخدا [۳] زیر عنوان زبل و اسامی مرکب آن از خصوصیات دارو درمانی مدفوع
انسان پیر و برنا و حیوانات و پرندگان یاد شده است.
انواع مدفوع انسان[ویرایش]
نمودار مدفوع بریستول،
مدفوع انسان را ازنظر شکل به هفت دسته تقسیم میکند. در این نمودار، انواع ۱ و ۲ نشان
از یبوست دارند. نوعهای ۳ و ۴ شکلهای ایدهآل مدفوع هستند. انواع ۵ تا ۷ نیز اسهال
ملایم تا شدید را نشان میدهند.
پیخالخواری[ویرایش]
زنی در هند درحال
ساختن کَتَم از مدفوع گاو
برخی جانوران، مانند
خوکچهٔ هندی، بهدلیل ضعف دستگاه گوارش خود، مقداری از موارد
موردنیاز بدن خودشان را دفع میکنند، و به همین خاطر به مدفوعخواری نیاز پیدا میکنند.
خوکچهٔ هندی، بلافاصله پس از دفع مدفوع، آن را میخورَد.
خوک و خرگوش نیز ازجمله جانوران مدفوعخوار هستند.
انسان موجودی پیخالخوار
نیست، اما بنا به پارهای دلایل، ازجمله گرایش جنسیِ پیخالخواهی، پزشکی و فرهنگی،
پیخالخواری در انسان دیده میشود.
پیخالخواری در برخی
بیمارانِ مبتلا به جنون و یا جنون جوانی[۴] و افسرده[۵] دیده شدهاست.
منابع[ویرایش]
پرش به بالا ↑ رادیو زمانه
پرش به بالا ↑ ابن سینا. قانون. 1492.
پرش به بالا ↑ دهخدا. «زبل». پارسی ویکی.
پرش به بالا ↑ Effective treatment of coprophagia in a
patient with schizophrenia with the novel atypical antipsychotic drug
perospirone
پرش به بالا ↑ Escalation of a fetish: coprophagia in a
nonpsychotic adult of normal intelligence
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ پیخال (مَدفوع) موجود است.
نشان خرد این یک مقالهٔ خرد زیستشناسی است. با گسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید.
ردهها: مدفوع توالت دستگاه گوارش فیزیولوژی جانوران
////////////
به عربی براز:
البِـرَاز هو ناتج
عملية الهضم، يخرج من فتحة الشرج للثدييات ومن فتحة المجرور للبرمائيات والطيور والزواحف.
محتويات [أظهر]
البِـرَاز[عدل]
يخرج الكائن الحي
إفرازات ناتجة عن هضمه الغذاء عبارة عن نفايات في هيئة بول وهو سائل أو في هيئة براز
لين ، يخرج من فتحة الشرج. وتكون في الإنسان غالباً بنية اللون، إلا أنها قد تميل إلى
الأخضر أحياناً، أو قد تزيد ميوعتها لتقترب من ميوعة الماء فيما يسمى بالإسهال. و هي
من النجاسات في الدين الإسلامي وخروجها يؤدي إلى نقض الوضوء.
إذا كان البراز سائلا
يكون ذلك علامة على الإسهال وإذا "صلبا" فهذا معناه إمساك وكلاهما يحتاج
العلاج . يجب على الإنسان المحافظة على أن يكون البراز ليّنا لكي يتمتع بصحة جيدة ،
وهذا يستدعي منه أن يراقب ما يأكله وأن يحتوي غذاؤه على الخضروات والألياف ، مثل الطحين
الكامل .
وهناك كلمة كثيراً
ما تستعمل في غير أصل معناها ، وهي كلمة الغائط . ومعنى الغائط في اللغة هو الأرض المتسعة
المطمئنة . قال ابن منظور في لسان العرب : ( والغَوْط والغَائِط : المُـتَّسِـع من
الأَرض مع طُمَأْنِينة ) . وقد استعمل العرب القدماء مصطلح ( إتيان الغائط ) أو ( المجيء
من الغائط ) كنايةً عن التبرز ، لأن الإنسان إذا أَراد التبرز ارْتادَ غائطاً من الأَرض
يغيب فيه عن أَعين الناس . ولذلك ليس جيداً استعمال كلمة الغائط للدلالة على البِـرَاز
نفسه .
ألوان البِـرَاز[عدل]
[1] يتغير لون الخروج
من البني إلى الأخضر وما بينها من الألوان، ونادراً ما يدل لون الخروج على وجود حالةٍ
مرضية مقلقة أو خطيرة، وعادةً ما يعتمد لون الخروج على ما يتناوله المرء من طعامٍ أو
دواءٍ بالإضافة إلى لون المادة الصفراء التي تفرز داخل الجهاز الهضمي
اخضر[عدل]
فعندما تتحرك الأغذية
داخل الجهاز الهضمي بسرعة مما لا يعطى الوقت اللازم للمادة الصفراء للتحلل التام، وهذا
يجعل اللون مائلاً إلى الاخضرار، وكذا يكون عند الإكثار من تناول الخضروات
اصفر[عدل]
نقص إفراز المادة
الصفراء يعطي البراز لوناً باهتاً، ويؤدي سوء الامتصاص إلى زيادة الدهون في البراز،
اسود[عدل]
يكون لون البراز أسود
في حالة وجود نزف دموي في الجزء العلوي من الجهاز الهضمي كما يحصل عند وجود قرحة المعدة
النازفة، وكذا عند تناول حبوب الحديد والإكثار من عرق السوس،كما يسبب مرض الزحار البراز
الاسود نتيجة نزف في الامعاء
احمر[عدل]
ويكون الخروج أحمر
عند وجود نزفٍ في الجزء السفلي من القناة الهضمية.
الـرَّوْث[عدل]
هو الفضلات الصلبة
الخارجة من المستقيم لدى المواشي (عن طريق فتحة الشرج). يحتوي رَوْث البهائم على مواد
مغذية للتربة مما يجعلها تُستعمل في تسميد الأراضي الزراعية.
انظر أيضاً[عدل]
زبل
مراجع[عدل]
^ تغيُّر لون البراز
- موقع الاستشارات - إسلام ويب
أيقونة بوابةبوابة
ماء أيقونة بوابةبوابة علم الإنسان أيقونة بوابةبوابة علم البيئة أيقونة بوابةبوابة
علم الأحياء
مشاريع شقيقة في كومنز
صور وملفات عن: براز
Blue morpho
butterfly.jpg هذه بذرة مقالة عن علم الأحياء بحاجة للتوسيع. شارك
في تحريرها.
ضبط استنادي
GND:
4165398-1 NKC: ph809000
تصنيفات: براز فيزيولوجيا حيوانية مخلفات مرحاض منتجات
طبيعية
///////////
به آذری نچس:
Nəcis heyvanların həzm artıqlarından yaranan və anal dəliyi yolu ilə bədəndən atılan tullantıların maddə. Qığ təbiətdəki
funksiyaları çox əhəmiyyətlidir. Həzm hadisələrində gün ərzində yenilən qidalar ağızdan başlayan çətin bir səfər Şablon:OA edər. Həzm sistemindəki bu səfər əsnasında bədən lazım
olan qidaları alır və geriyə artıqlar qalar. Artıqların çölə atılması səfər son
tapar. Bu hadisələr bir çox heyvanda bənzər şəkildə reallaşar. Bununla birlikdə
növlərin bir-birindən fərqli bir çox xüsusiyyəti vardır. Məməlilər nəcislərini və idrarlarını ayrı yerlərdən atarlar. Bu
canlıların həm dışkılayacakları bir anal dəliyi ləri həm də idrarlarını edə biləcəkləri bir sidik
yolları vardır. Skeleti olan bütün o biri hayvanlarınsa, quşlarda olduğu kimi (kloak adı verilən) tək bir çıxış yeri vardır. Quşlar, hər zaman dışkılayabilirler.
Bütün heyvanlar, göbələklər və bakteriyalar əməkdaşlıq halında təbiəti nəcisdə
təmizləyərlər və qidaları torpağa yenidən qazandırarlar. Bu canlıların çoxunun
məqsədi əslində ortalığı təmizləmək deyil, özünə qida təmin etməkdir; amma nəticə
olaraq təbiətin tarazlığı də qorunmuş olur. İnsan lara gəlincə, onlar uzun zamandır nəcislərini
böyük borularla çay lara, göl lərə, dəniz lərə tökürlər, amma bu tətbiq
suların çirklənməsinə yol açır. Bu görə bundan yavaş yavaş imtina və suvarma
suları, bakteriyalar köməyiylə enerji əldə edilə biləcək ya da yenidən istifadə
edilə bilməz hala gətirilməyə çalışılır. Nəcis yalnız dənizlərə dökülmeyip qiymətləndirilə
bir təbii məhsuldur. Yenidən təbiətə buraxıldığında ağacların, taxıl məhsullarının,
çiçəkli bitkilərin daha çox inkişafını təmin edir. Daha çox bitki də daha təmiz
hava, daha bol oksigen deməkdir. Dünyada bir çox yerdə torpaqlar səhraya
başlamışkən, enerji qaynaqları tükənərkən bu kimi artıqların dəyərləndirilməsinin
zamanı gəlmişdir. Uzunburunlu siçan kangurularını nümunə alaraq "nəcis
çevriminin" davam etdirilməsini təmin etmək mümkündür.
//////////////
به بهاسای اندونزی تینجا:
Tinja atau feses atau dalam bahasa kasarnya
disebut tahi adalah produk buangan saluran pencernaanhewan yang dikeluarkan melalui anus atau kloaka. Pada manusia, proses pembuangan kotoran dapat terjadi
(bergantung pada individu dan kondisi) antara sekali setiap satu atau dua hari
hingga beberapa kali dalam sehari. Pengerasan tinja atau feses dapat
menyebabkan meningkatnya waktu dan menurunnya frekuensi buang air besar antara pengeluarannya atau
pembuangannya disebut dengan konstipasi atau sembelit. Dan sebaliknya, bila
pengerasan tinja atau feses terganggu, menyebabkan menurunnya waktu dan
meningkatnya frekuensi buang air besar disebut dengan diare atau mencret.
//////////
به عبری
צואה או גללים (בסלנג: קקי, קקה או חרא; בלשון חז"ל: רְעִי[1]) היא הפרשה ממערכת העיכול של אורגניזמים. הצואה היא האופן בו הגוף נפטר מפסולת וממזון לא-מעוכל. לרוב, משתמשים במושג "צואה" לזו של בני אדם, וצואת בעלי חיים מכונה "גללים". צואת עופות מכונה "לשלשת".
בבעלי חוליות הצואה נוצרת במעי הגס והיא נדחפת לאורכו על ידי שרירים חלקים (בלתי-רצוניים) המצויים בדפנות המעי ונעים בתנועה פריסטלטית. לבסוף, יוצאת הצואה מפי הטבעת. הצואה מורכבת משאריות מזון לא מעוכל, מפיגמנטים הנוצרים בכבד (בעיקר בילירובין, תוצר פירוק של המוגלובין) המקנים לצואה את צבעה החום האופייני, ומחיידקים בכמות גדולה. החיידקים מהווים כשליש מהמסה היבשה של הצואה[דרוש מקור] וגזים אותם הם מייצרים מעניקים לצואה את הריח העז שלה.
צואה יכולה לשמש כדשן לצמחים מסוגים ושונים, בין היתר בגלל שהיא מכילה חנקן שמועיל להם, ולכן האדם משתמש בצואת החיות שבמשקו לדישון גידולים חקלאיים (אזי היא מכונה זבל או זבל אורגני), וניתן להשתמש בה לקומפוסט. צואת בעלי חיים מיובשת משמשת גם כחומר בעירה באזורים בהם קשה לתושבים להשיג או לממן חומר בעירה יעיל יותר.
//////////////
به مصری براز:
البراز هوا ناتج وبقايا عملية الهضم فى الجسم واللي
ملهاش لازمه وبيخرجها الجسم عن طريق الشرج او المجرور فى الحيوانات التانيه .
///////////////
به اردو براز:
براز، جانداروں کے جسم کا فاضل مادہ ہے، جوکہ جاندار کے نظام انہضام کی پیداوار ہوتا ہے اور مقعد کے ذریعے خارج ہوتا ہے۔ == بيئيات ==جب ایک جاندار اپنی غذا کو ہضم کر لیتا ہے تو اس غذا کی باقیات، اس کے جسم میں فاضل مادوں کی پیدائش کا ذریعہ بنتی ہیں، گوکہ اس میں توانائی کی وہ مقدار شامل نہیں ہوتی جوکہ اصل غذا میں ہوتی ہے لیکن پھر بھی اس میں توانائی کا کچھ حصہ شامل ہوتا ہے، بعض اوقات اس میں اصل غذا کی %50 فیصد تک توانائی بھی پائی جاتی ہے۔ [1]== مزید دیکھیں ==* پسینہ* بول== حوالہ جات ==
1. اوپر جائیں↑ حیاتیات (طباعت چہارم) این۔ اے۔ کیمپبیل (بنجامن کمنگز این وائے، 1996 ISBN
0-8053-1957-3
///////////////
به ترکی استانبولی دیشکی:
Dışkı
hayvanların sindirim artıklarından oluşan ve anüs yoluyla vücuttan atılan atık
madde. Dışkıların doğadaki işlevleri çok önemlidir.
Sindirim
olaylarında gün boyunca yenilen besinler ağızdan başlayan zorlu bir
yolculuk[özgün araştırma?] yapar. Sindirim sistemindeki bu yolculuk sırasında
vücut gereken besinleri alır ve geriye artıklar kalır. Artıkların dışarı
atılmasıyla yolculuk son bulur. Bu olaylar pek çok hayvanda benzer biçimde
gerçekleşir. Bununla birlikte türlerin birbirinden farklı pek çok özelliği
vardır.
Memeliler
dışkılarını ve idrarlarını ayrı yerlerden atarlar. Bu canlıların hem
dışkılayacakları bir anüsleri hem de idrarlarını yapabilecekleri bir idrar
yolları vardır. İskeleti olan tüm öteki hayvanlarınsa, kuşlarda olduğu gibi
(kloak adı verilen) tek bir çıkış yeri vardır. Kuşlar, her zaman
dışkılayabilirler.
//////////
Feces
From Wikipedia, the
free encyclopedia
"Fecal
Matter" redirects here. For the American grunge band, see Fecal Matter (band).
Not to be
confused with facies.
"Body
waste" redirects here. For other types of body waste, see metabolic waste.
This article needs
additional citations for verification. Please help improve this
article by adding
citations to reliable sources. Unsourced material may be
challenged and removed. (September 2013) (Learn how and when to remove this
template message)
|
A comparison of elephant (left) and human feces (right)
Feces or faeces are
the solid or semisolid metabolic waste from
an animal's digestive tract, discharged through the anus or cloaca during
a process called defecation. Urine and feces together are called excreta.
Collected feces has various uses, namely
as fertilizer or soil conditioner in
agriculture, as a fuel source, or for medicinal purposes
(fecal transplants or fecal bacteriotherapy, in the case of human feces).
&&&&&&&
زجاج
بضم زا و فتح جیم و الف و جیم بفارسی آبکینه و شیشه نامند
ماهیت آن
دو نوع است معدنی و مصنوع معدنی سفید صاف شفاف بخلاف مصنوع آن و
معدن آن اکثر جاها است آنچه در تبریز از توابع شیراز و غیر آنست سنکی است تیره رنک
ریزۀ آن را باقلی نرم سائیده در کوزۀ ریخته بآتش تند چند شبانه روز می کذارند تا خوب
کداخته کردد پس حجر مغنیسا را سوده با رمل بران می پاشند تا دردی آن ته نشین کردد پس
از ان آنچه می خواهند می سازند و بهر رنکی که می خواهند رنک می کنند و بهترین آن سفید
صافی بسیار شفاف آنست و مصنوع آن را از رمل و سنک ریزه و قلی می سازند و معمول اهل
فرنک بیشتر این است و شیشهای فرنکی اکثر از رمل کداخته باقلی است و این سفیدتر و شفاف
تر می باشد و ارسطو حجر بلور را از جنس زجاج معدنی دانسته که مجتمع کشته و نضج زیاده
یافته و رنک نیکو بهم رسانیده
طبیعت آن
کرم در اول و خشک در دوم و مصنوع آن کرم تر
افعال و خواص آن
مقطع و محلل و جالی لذاع و محرق آن مجفف بی لذع و رماد آن الطف
آشامیدن آن بقدر یک درم با شراب ابیض رقیق جهت تفتیت سنک مثانه بشدت و جهت رفع ضعف
کرده و مثانه و حرقت البول و سپرز و اکتحال محرق و رماد بسیار سوده مانند غبار آن جهت
رفع بیاض و جرب و سبل و جلای بصر نافع و سنون آن باعث جلای دندان زرد شده و طلای آن
جهت حزاز و با روغن زیتون جهت رویانیدن موی و ضماد آن با حنا جهت خنازیر و امثال آن
بسیار نافع و محلول آن در افعال مذکوره قویتر مضر احشا و مقرح امعا مصلح آن کثیرا مقدار
شربت آن تا یک درم بدل آن زبرجد است زجاج فرعونی آنست که پوست تخم مرغ را یک هفته در
شیر تازه بخیسانند و شبانه روز دو بار شیر را تبدیل نمایند و بهر صد مثقال از ان بیست
و چهار مثقال شیر در حین کداز بخورد آن دهند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////////
زجاج . [ زَ / زُ
/ زِ ] ۞ (ع اِ) آبگینه ، زجاجة یکی . (آنندراج ) (از منتهی
الارب ). آبگینه که بهندی آنرا کاج گویند. (غیاث اللغات ). آبگینه و شیشه . (ناظم الاطباء).
آبگینه است و هر سه حرکت در «ز» جایز است جز آنکه با کسر کمتر آید. (از تاج العروس
). گویند: لایقاس الصخور بالزجاج و الا الخرصان بالزجاج ؛ یعنی سنگ و آبگینه ، و کعب
و پیکان را با هم نتوان سنجید. (از اساس البلاغة). جسمی است سخت و شکننده و شفاف که
از سنگ و قلیا ساخته میشود و در تداول عامه قزاز نام دارد. (ازمحیط المحیط). آبگینه
. (نصاب ). آبگینه و آبگینه ها. (کنزاللغة). آبگینه ، واحده زجاجة. (از مهذب الاسماء).در
تداول عامه ٔ مصر آنرا قزاز نامند. (از قاموس عصری ، عربی - انگلیسی
). بیرونی آرد: زجاج را به رومی بالت و بهندی کاج گویند. رازی گوید: طریق سوختن آبگینه
آن است که او را گرم کنند در آتش و در آب بخار اندازند تا اجزای آن از هم جدا شود.
گویند، در جوار کاشان (قاشان ) روستاییست از مضافات آن که بنام قهروت معروف است و در
آن موضع گیاهیست که نبات آن در روی زمین گسترده شود، و از آن در آن موضع آبگینه ٔ خام سازند و این آبگینه در غایت صفوت و لطافت بود
و از نبات اوطائفه ای بنزدیک من آوردند و چنان گفتند که او را درانواع معالجات بکار
برند. (از ترجمه ٔ صیدنه ٔ بیرونی ). و در الجماهر
آرد: پارسیان آغاز ساختن شیشه را درایام فریدون میدانند و آنرا به رومی ایوی لوسیس
و بسریانی زغزوغتا ۞ گویند و زجاج گویا
معرب اخیر است . زجاج را از سنگ معروف شیشه یا از رمل و قلیا میسازند و آنقدر در آتش
مینهند تا شفاف و سخت شود. بگمان من ، در دانه های سنگریزه گوهرهایی است و از میان
آنها تنها همین گوهر بلوری و شفاف است که با کمک قلیا و پس از مدتی طولانی بحال ذوب
ماندن ، از دیگر گوهرها و اجزای سنگریزه جدا میگردد و شکل میگیرد. کف آبگینه را مسحقونیا
و زبد الزجاج (کف آبگینه )، ماءالقواریر و ماءالزجاج نامند. دیسقوریدوس گوید: در فلسطین
گیاهیست بنام حشیشة الزجاج ۞ که چون آنرا تر کنند
و بر آبگینه مالند پلیدی و چرک آن ببرد. حمزه گوید: در قریه ٔ قهرود کاشان گیاهیست که بر زمین میگسترد، و سپس متحجر وشفاف و مانند آبگینه
سفید میشود اما شکل آن مانند گیاهان است . حمزه گوید: من خود قطعه هایی از آن نوع زجاج
دیده ام . بستانی آرد: زجاج را پیشینیان از کهن ترین زمان شناخته بودند اما زمان و
مکان و چگونگی اکتشاف آن تاکنون بدقت معلوم نشده است . برخی بر آن شده اند که آبگینه
را عبریان قدیم بکار می برده اند، بدلیل این که در سفر ایوب از تورات (ترجمه ٔ عربی ) سخن درباره ٔ حکمت چنین آمده : «لایعادلها الذهب و لا الزجاج ». (سفر ایوب 28:17). اما
این استدلال خالی از اشکال نیست ، زیرا لفظ زجاج را نخستین کسی که تورات را از عبری
به عربی برگردانده (کشیش ایرونیموس ) بکار برده و معلوم نیست که مترجم مزبور لفظ زجاج
را بجای چه کلمه ای گذارده و کلمه ٔ اصلی به چه معنی
بوده . شاید کلمه ٔ اصلی تنها بر یک گوهر درخشان دلالت داشته نه خصوص
آبگینه . مؤید این سخن آن است که دیگر مترجمان تورات بجای زجاج
، الماس ، سنگ یمنی یا بلور و مانند آن بکار برده اند. بلینوس فینیقیان را مخترع آبگینه
دانسته است . کهن ترین شیشه ٔ شفاف که تاکنون بدست
آمده ظرفی است زردرنگ که صورت شیر و نام و القاب پادشاه آشور (سرحون )، برآن عمیقاً
حفر شده است . این ظرف متعلق به 719 ق .م . و اکنون در موزه ٔ انگلستان محفوظ است . (از دائرةالمعارف بستانی ) ۞ :
صفای خاطر او منهی
مسالک غیب
چنانکه منهی دیوان من صفای زجاج .
چنانکه منهی دیوان من صفای زجاج .
اثیرالدین
اخسیکتی .
/////////////
شیشه (در متون طب سنتی بنام عربیش زجاج و فارسی اش آبگینه)[۱]
[۲] [۳]جامد بیریخت (غیر بلوری) است که میتواند رفتار انتقالی از یک جامد سخت و شکننده
به یک مادهٔ مذاب لاستیک شکل و برعکس داشته باشد.
این رفتار که انتقال شیشه نام دارد در محدودهٔ مواد بیریخت
و یا بیریختهای نیمه بلوری دیده میشود.
در حدود ۱٬۵۰۰ پیش از میلاد، بطریهای
شیشهای برای نخستین بار در مصر مورد استفاده قرار گرفت.[۴]
/////////////
به عربی زجاج:
زجاج[عدل]
Disambig
gray RTL.svg إن كنت تبحث عن عناوين مشابهة، فانظر زجاج (توضيح).
باللهجات العربية◄
wq
المولدافايت زجاج طبيعي
زجاجة ملونة
كوب روماني يعود إلى القرن الرابع الميلادي
مبنى مكتبة الإسكندرية الحديثة شيّد من ألواح الزجاج والخرسانة
الزجاج هو مادة لابلورية صلبة عند درجة حرارة تبريده وسائلة
عند درجة الحرارة المرتفعة هشة شفافة.
أكثر أنواع الزجاج شيوعاً عبر العصور وخاصة في عصرنا هو المستخدم
في صناعة النوافذ وأواني الشرب هو زجاج صودا الجير والذي يتكون من 75% من السيليكا
وأكسيد الصوديوم وأكسيد الكالسيوم وعدد من المضافات الأخرى.
ويطلق مصطلح الزجاج علمياً على أي مادة صلبة تمتلك بنية لا
بلورية وتظهر تحولاً زجاجياً عند تسخينها باتجاه تكوين السائل.
محتويات [أظهر]
لمحة تاريخية[عدل]
بداية اكتشاف الزجاج
كان هناك مجموعة من البحارة علي شاطيء من الرمال التي تحتوي
علي مادة السيليكا وعنما أشعلوا النيران بالصدفة وجدوا سائل شفاف لامع وهذه كانت بداية
اكتشاف الزجاج.
كان الخزف المزخرف، بمثابة أقدم نوع تم تصنيعه من الزجاج،
وكان يشكَّل بصهر أسطح حبيبات الرمل مع الصودا أو البوتاس الكاوية، وكان هذا الخزف
يستخدم لصناعة الخرز، والنقوش والحليات الصغيرة في العصور القديمة، وفي الألف الثانية
قبل الميلاد، ظهرت أول أوعية حقيقية من الزجاج، وقد تمكن الرومان من صب زجاج النوافذ،
دون أن يكون بالصفاء الكافي، ولم يزد استخدامه عن السماح بدخول الضوء، دون التعرض للظروف
الجوية. وكان الزجاج يُصبَّ على هيئة لوح مسطح، وربما أجريت عليه عملية درفلة وهو ساخن،
لكي يصبح أرق سمكاً. وعلى الرغم من وجود الزجاج في عدد قليل من الكنائس القديمة، التي
يرجع تاريخها إلى القرن السابع، إلا أن الألواح المتسعة من الزجاج الشفاف، لم تصبح
شائعة إلا في القرن السابع عشر.
//////////
به آذری شوشه:
شوشه یوخسا سوسا(شیشه-شوشه) برک بیر ماده و بلور اولمویان
سیلیکون لاستیک شکیلده سینان و اوغولان ماده و پارلاق ایشیق گئچن و ایشیلدایان.شکیل
سیز ماده لردن و یاریم بلور کیمی.
شوشه آدی تورکجه دیلده سوس یا سوکیمی سوزجوکدن اولور.سوسه
یانس سوکیمی و ایشیق گئچن ماده.سوس شهرینده بیرنجی شوشه لر دوزلیندی.اسکی سوسان تورکلر
اونی تاپدیلار.
///////////
به بهاسای اندونزی کاچا:
Kaca
berasal dari bahan yang bersifat cair namun memiliki kepadatan tinggi, dan
struktur amorf.[1] Atom-atom di dalamnya tidak membentuk suatu jalinan yang
beraturan, seperti kristal, atau biasa disebut gelas.[1] Kaca kebanyakan dibuat
dari silika (SiO2), campuran batu pasir dengan fluks yang menghasilkan
kekentalan dan tilik leleh yang tidak terlalu tinggi, untuk kemudian dicampur
lagi dengan bahan stabilisator supaya kuat.[1]
//////////
به عبری زخوخیت (از زجاج عربی یا بر عکس)، میازخوخیت:
זכוכית בצורתה הטהורה היא חומר שקוף, חזק באופן יחסי, עמיד לשחיקה ועמיד בדרך כלל מבחינה כימית וביולוגית. הזכוכית העתיקה הייתה מסיסה (תהליך איטי). ניתן ליצור זכוכית ממגוון רחב של חומרים, אולם רק מספר מצומצם של חומרים אכן נמצא בשימוש.
חומר זכוכיתי הוא מוצק אמורפי אחיד, המיוצר על-פי רוב על ידי קירור (לעתים נדרש קירור מהיר מאוד ובחלק של המקרים הוא יחסית יותר אטי. בכל אופן אין לקרר את החומר איטית מדי כי אז עלול להיווצר מבנה גבישי) של חומר צמיגי, כך שלשריג הגבישי אין די זמן להיווצר. חומרים אלו מאופיינים על ידי טמפרטורה אופיינית למעברם ממצב צמיגי (גומי) למצב זכוכיתי ומכונה "מעבר זכוכיתי" ומסומנת בספרות על ידי Tg.
את הזכוכית ניתן לעצב בקלות רבה לגופים בעלי שטח פנים חלק ובלתי חדיר. תכונות אלו הופכות את הזכוכית לחומר בעל מגוון רחב של שימושים. עם זאת, הזכוכית שבירה למדי ועשויה להתנפץ לרסיסים חדים. תכונותיה השונות של הזכוכית עשויות להשתנות על ידי הוספת מרכיבים שונים או טיפול בחום.
//////////////
به باسای جاوی گلاس:
Gelas ya
iku piranti kanggo ngombé. Wujudé wangun tabung lan digawé saka bahan kaca, plastik
lan aluminium.[1].Wangun gelas miturut parkembangan jaman wujudé dirancang
miturut kabutuhan lan nduwèni corak lan motif kang aneka warna.[1] Ukuran gelas
uga werna-werna miturut kabutuhan, ana kang gedhé ana kang cilik.[1]
//////////
به سواحلی کیو:
Kioo ni
dutu imara na ngumu inayopatikana kwa umbo lolote. Kwa kawaida ni kiangavu na
wazi maana yake kinaruhusu kuona yale yaliyopo nyuma yake. Inatengenezwa pia
kwa rangi mbalimbali. Kyoo ni dutu hobela hakina fuwele ndani yake.
Matumizi
ya kila siku ni katika vyupa na madirisha ya kioo.
Kioo
hutokea kiasili kama silika inapashwa joto kali zaidi ya sentigredi 2,000. Watu
walikuta kioo cha aina hii baada ya milipuko ya volkeno au moto asilia kali.
Walijifunza kuitengeneza kwa kuongeza viungo kadhaa vinyopunguza kiwango cha
kuyeyuka.
///////////
به مصری ازاز:
الإزاز (نطق: /eˈzæːz/; انجليزى: glass; فرنساوى:
verre) ماده متبلوره صلبه و شفافه بيستخدموها فى
صنع الازايز او الشبابيك او النضارات.
////////////
به ازبکی شیشه:
Shisha — tarkibi Sh. hosil qiluvchi komponentlar (kremniy, bor,
alyuminiy, fosfor, germaniy oksidlari va boshqalar) va metallar (litiy, kaliy,
natriy, kaltsiy, magniy, qoʻrgʻoshin va boshqalar)ning oksidlaridan iborat
aralashmani qizdirish yoʻli bilan suyuqlantirib sovitishdan hosil boʻlgan amorf
moʻrt material. Sh. qizdirilganda kristall moddalar kabi maʼlum bir trada
suyuqlanmaydi va qotmaydi, balki asta-sekin qattiq holatdan choʻziluvchan
yumshoq holatga va nihoyat suyuq holatga oʻtadi. Suyuqlantirilgan Sh. eritmasi
sovitilganda maʼlum tralar oraligʻida avval plastik holatga oʻtadi, soʻngra
qotadi. Sh. — izotrop, yaʼni uning fizik xossalari (yorugʻlik nurini sindirish
koʻrsatkichi, issiqlik oʻtkazuvchanligi va boshqalar) turli yoʻnalishlari
boʻyicha oʻlchanganda bir xil boʻladi. Tarkibidagi anorganik birikmalarning
turiga koʻra, Sh. quyidagi sinflarga boʻlinadi: elementar Sh., oksid Sh.,
galogenid Sh., xalkogenid Sh. va aralash Sh.
///////////
به ایغوری: ئەينەك
////////////
به ترکی استانبولی جام:
Cam ya da
sırça, saydam veya yarısaydam, genellikle sert, kırılgan olan ve sıvıların
muhafazasına imkân veren, inorganik amorf yapıda katı bir malzeme. Antik
çağlardan beri gerek inşaat malzemesi, gerekse süs eşyası olarak camdan
faydalanılmaktadır. Günümüzde halen basit araç gereçlerden iletişime ve uzay
teknolojilerine kadar çok yaygın bir kullanım alanı vardır.
Cam ani soğutulmuş
alkali ve toprak alkali metal oksitleriyle, diğer kimi metal oksitlerin
çözülmesinden oluşan akışkan bir malzeme olup ana maddesi (SiO2) silisyumdur.
Cam amorf yapısını koruyarak katılaşır. Üretim sırasında hızlı soğuma nedeniyle
kristal yapı yerine amorf yapı oluşur. Bu yapı cama sağlamlık ve saydamlık
özelliğini kazandırır. Katılarda görülen kristallenme özelliklerini
göstermediği için kimileyin sıvı olarak adlandırılır. Bu adlandırma esasen
amorf yapısından dolayıdır.
////////////
Glass
From Wikipedia, the
free encyclopedia
This article is
about the material. For other uses, see Glass (disambiguation).
The joining of
two tubes made of lead glass during glass welding
Glass is a non-crystalline amorphous solid that
is often transparent and has widespread practical, technological, and
decorative usage in, for example, window panes, tableware, and optoelectronics.
Scientifically, the term "glass" is often defined in a broader sense,
encompassing every solid that possesses a non-crystalline (that is, amorphous)
structure at the atomic scale and that exhibits a glass transition when
heated towards the liquid state.
The most familiar, and historically the
oldest, types of glass are "silicate glasses" based on the chemical
compound silica (silicon dioxide, or quartz), the
primary constituent of sand.
The term glass, in popular usage, is often used to refer only to
this type of material, which is familiar from use as window glass and in glass
bottles. Of the many silica-based glasses that exist, ordinary glazing and
container glass is formed from a specific type called soda-lime glass,
composed of approximately 75% silicon dioxide (SiO2), sodium oxide (Na2O)
from sodium carbonate (Na2CO3), calcium oxide,
also called lime (CaO), and several minor additives. A very
clear and durable quartz glass can be made from pure silica,
but the high melting point and very narrow glass transition of quartz make
glassblowing and hot working difficult. In glasses like soda lime, the
compounds added to quartz are used to lower the melting temperature and improve
workability, at a cost in the toughness, thermal stability, and optical
transmittance.
Many applications of silicate glasses
derive from their optical transparency, which gives rise to one of
silicate glasses' primary uses as window panes. Glass will transmit, reflect and refract light;
these qualities can be enhanced by cutting and polishing to make optical
lenses, prisms, fine glassware, and optical fibers for
high speed data transmission by light. Glass can be colored by adding metallic
salts, and can also be painted and printed with vitreous enamels.
These qualities have led to the extensive use of glass in the manufacture
of art objects and
in particular, stained glass windows. Although brittle,
silicate glass is extremely durable, and many examples of glass fragments exist
from early glass-making cultures. Because glass can be formed or molded into
any shape, and also because it is a sterile product, it has been traditionally
used for vessels: bowls, vases, bottles,
jars and drinking glasses. In its most solid forms it has also been used
for paperweights, marbles,
and beads.
When extruded as glass fiber and matted as glass wool in
a way to trap air, it becomes a thermal insulating material, and when these
glass fibers are embedded into an organic polymer plastic,
they are a key structural reinforcement part of the composite material fiberglass.
Some objects historically were so commonly made of silicate glass that they are
simply called by the name of the material, such as drinking glasses and reading
glasses.
In science, porcelains and
many polymer thermoplastics familiar from everyday use are glasses
too. These sorts of glasses can be made of quite different kinds of materials
than silica: metallic alloys, ionic melts, aqueous
solutions, molecular liquids, and polymers.
For many applications, like glass bottles or eyewear,
polymer glasses (acrylic glass, polycarbonate or polyethylene terephthalate) are a lighter
alternative than traditional glass.
https://en.wikipedia.org/wiki/Glass