۱۳۹۵ آذر ۲۸, یکشنبه

مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی (سی و هفتم) 4

رجل الغراب
بکسر را و سکون جیم و لام و الف و لام و ضم غین معجمه و راء مهمله و الف و بای موحده و آن را رجل الزاغ نیز کویند و بپهلو پای کلاغ و کلاغ پا و بترکی غازباغی و بفرنکی کرتویس نامند
ماهیت آن
کویند نبات آطریلال است و اکثری تصریح نموده اند که غیر آنست و در نواح بیت المقدس بسیار و آن کیاهی است بقدر شبری و نیم و نبات آن منبسط بر روی زمین و برک آن بسیار سبز و مائل بسیاهی مانند برک رشاد بستانی و هر برکی مشقوق بدوشق و بران سه برک باریک وسطی بلندتر از هر دو طرف شبیه بچنکال غراب و شعبهای آن متفرق و طعم آن با تندی و اندک قبض و شیرینی مانند طعم زردک و بیخ آن فرورفته در زمین و مستدیر الشکل و کره دار همه مدور ظاهر آن مائل بزردی و سائیدۀ آن بسیار سفید مانند سورنجان
طبیعت آن
در آخر اول کرم و در دوم خشک
افعال و خواص آن
مفتح سدۀ ظهر و مسکن ریاح و محلل و جهت رفع قولنج و مغص و درد کمر و پشت و مفاصل و اسهال مزمن بغایت نافع و آشامیدن مرقۀ مطبوخ آن با راس العزه یعنی بچۀ بز که بزغاله نامند جهت وجع صلب و پهلو و ورک و اوجاع سائر اعضا و اعیا و اسهال مزمن بیعدیل و طلای عصارۀ آنکه بآتش بقوام آورده باشند بدین قسم که مجموع آن را از برک و شاخ و بیخ کنده و به آب شسته تا خاک و کل و غبار آن برطرف کردد پس در هاون سنکی نرم کوفته با دستۀ چوبی و آب آن را افشرده باز بکوبند و تمام آب آن را بکیرند و در پاتیل کرده بآتش ملایم طبخ دهند تا دو ثلث آن برود و ثلث بماند و در جامهای شیشه و یا ظرف سرکشادی کرده در آفتاب کذارند و هر روز با قاشق مسی برهمزنند تا منجمد کردد مانند شمع و بدست نچسپد چون بدست کیرند پس اقراص ساخته سوراخ کرده بریسمان کشند و در آفتاب آویزند تا خوب خشک کردد و عند الحاجت بقدر ضرور کرفته با آب حل کرده بر مفاصل بمالند و اکر وجع و ضربان شدید بسیار باشد دو درم آن را در آب حل کنند و با دو درم بیخ یبروح نرم کوفته پیخته بیامیزند و بر مفاصل بمالند تسکین درد آن دهد و زائل سازد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
رجل الغراب . [ رِ لُل ْ غ ُ ] (ع اِ مرکب ) قازیاغی . (ناظم الاطباء). نباتی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). زرقوری . اَآطریلال . حشیشةالبرس . جرزالشیطان . زرینوری . رجل العقاب . (یادداشت مرحوم دهخدا). گویند نبات اَآطریلال است ، و اکثر تصریح نموده اند که غیر اوست و در نواحی بیت المقدس بسیار است . گیاهش بقدر شبری و برگش بسیار سبز مایل بسیاهی و مشقوق شبیه به رشاد بستانی و وسط او منشق به دو شق مانند چنگال غراب و شعب او متفرق و با تندی و اندک قبض و شیرین مانند طعم زردک و بیخش بسیار غایر در زمین و مستدیر و ظاهرش زرد. و ساییده  او مثل سورنجان ، و به زبان ترکی غازیاغی ۞ و بزبان پهلوی کلاج پا نامند. (از تحفه حکیم مومن ). و رجوع به رجل العقاب و تذکره  داود ضریر انطاکی ص 171 و میزان الادویة ص 336 و مفردات ابن بیطار ص 136 و اختیارات بدیعی و مخزن الادویة ص 228 شود. || یک نوع از بند پستان ماده شتر تا بچه اش شیر نمکد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قسمی از بند پستان ناقه تا بچه اش نتواند شیر بمکد، و فی المثل : «صرّ علیه رجل الغراب ». (از اقرب الموارد).
- اطریلال . [ اِ ] ۞ (اِ) آطریلال . (فرهنگ نظام ). و در ذیل آطریلال آرد: دوایی است که تخمش نافع برص است . لفظ مذکور مفرس از زبان بربری ۞ است و در عربی حشیشةالبرص نامیده میشود. (فرهنگ نظام ). رجل الغراب . قازی آغی . آطریلال . (ناظم الاطباء). و در ذیل آطریلال آرد: ماخوذ از یونانی ، گیاهی معمول در طب که قازی آغی (قازیاغی ) ۞ گویند یعنی پنجه  غاز، چه نورسته  این گیاه شبیه به پنجه  غاز است و یکی از اجزای سبزی صحرایی می باشد و چون از نورسته  قازیاغی و گندنا، پلو سازند غذای بسیار نیکو و گوارایی حاصل میشود و نیز آش ماست قازیاغی از آش های بسیار لذیذ است . (ناظم الاطباء).بلغت رومی نام دوایی است که آن را بعربی حرزالشیاطین و حشیشةالبرص خوانند و تخم آن مستعمل است . (برهان ) ۞ (آنندراج ) (هفت قلزم ). بلغت بربری نام گیاه زردشکوفه ای است که بعربی غراب نامندش . (منتهی الارب ). کلمه  بربریست به معنی رجل الغراب و آن مثل شبت باشد در ساق وجمة جز آنکه گلش سفید است . و دانه های آن به مقدونس ماند. (از تاج العروس ).
- حشیشةالبرص . [ ح َ ش َ تُل ْ ب َ ] (ع اِمرکب ) آ اِطریلال . رجل الغراب . رجل الطیر. حرزالشیطان . جرزالشیاطین . قازایاغی . اطریلال . (تذکره  داود ضریر انطاکی ). رعی الایل . || طیلافیون .
- قازایاغی . (ترکی ، اِ مرکب ) از سبزیهای خودروی خوراکی است و جزء تیره  بارهنگ ها میباشد. برگهای آن بریدگیهای بسیار و طعم مخصوص دارد. (گیاه شناسی گل گلاب ص 251). رجوع به غازایاغی شود.
- رعی الایل . [ رَع ْ یُل ْ اُی ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) رعی الابل غلط و رعی الایل صحیح است . الافوبسگن اآطریلال . رعیادیلا. حشیشةالبرص . جرزالشیطان . رجل الغراب . (یادداشت مولف ). رجوع به اآطریلال و رجل الغراب و تحفه  حکیم مومن (ماده  رعی الابل ) و ذخیره  خوارزمشاهی (ماده  رعی الابل ) و تذکره  داود ضریر انطاکی ص 173 شود.
- رجل العقاب
رجل العقعق. رجل الزرزور. رجل الغراب است که گفته شد، و در مصر اَآطریلال را رجل الغراب خوانند. (اختیارات بدیعی ). گیاه اطریلال است و به لغت هندی کاکچنکی و مسی نامند. و رجوع به اطریلال و رجل الغراب و الفاظ الادویه ص 130 و مفردات ابن بیطار ص 137 و تحفه حکیم مومن چ مصطفوی ص 126 شود.
- رجل الذرذور. [ رِ لُذْ ذَ ] (ع اِ مرکب ) رجل الزرزور. رجل العقاب . (از تحفه  حکیم مومن ). رجوع به دو کلمه  مزبور شود.
- جزرالشیطان . [ ج َ زَ رُش ْ ش َ ] (ع اِ مرکب ) جزرالغراب . رجل الغراب . آطِریلال . و رجوع به جزرالغراب و آطریلال شود.
- جزرالغراب . [ ج َ زَ رُل ْ غ ُ ] (ع اِ مرکب ) جزرالشیطان . رجل الغراب . رجل العقارب . رجل الزرزور. رجل العقعق . رجل الراعی . رجل الطیر. حشیشةالبرص . قازایاغی . قزاقی (در تداول عامه ). پاکلاغی . چنگ کاک . پای کلاغ . زرقون . موچه . موجه . یملک . یملیک . مچی . آطِریلال . رجوع به آطریلال شود.
- رجل الطیر. [ رِ لُطْ طَ ] (ع اِ مرکب ) رجل الغراب . (تحفه  حکیم مومن ). اَآطریلال . پاکلاغی . غازایاغی . حرزالشیطان . (یادداشت مرحوم دهخدا). گیاه اطریلال است و به لغت هندی کاکچنکی و مسی نامند. (ذخیره  خوارزمشاهی ). رجوع به رجل الغراب و رجل العقاب و رجل الزاغ و اَآطریلال و تحفه  حکیم مومن چ مصطفوی ص 126 شود.
- پاکلاغی . [ ک َ ] (اِ مرکب ) قازایاغی . رجل الطیر. رجل العقاب . رجل الغراب . رجل العقارب . رجل الزرزور. رجل الراعی . رجل العقعق . اَاَطریلال . حشیشة البرص . موجه . یملیک . حرزالشیاطین . جزر الغراب . و آن گیاهی است که برگ آن به پنجه  زاغ ماند و به بهاران روید و در آشها و پلوها کنند. ۞ || قسمی از دوختن .
////////////
نام فارسی: غازیاغی
نام علمی: Chenopodium spp
نام كردی: قازیاخه
 آطریلال آرد: مأخوذ از یونانی ، گیاهی معمول در طب که قازی آغی (قازیاغی )  گویند یعنی پنجه ی غاز، چون که نورسته  این گیاه شبیه به پنجه  غاز است و یکی از انواع خانواده ی رزماری  است.گونه های زیادی از این خانواده در طبیعت وجود دارد.
اطریلال - آطریلال - آطربلال - پای کلاغ و کاک چنگی و پنجه غاز نیز به آن می گویند.
آطریلال و رجل الغراب نوع دیگری از اکلیل کوهی یا رزماری است که در فصل بهار و درکوهستان های ایران می روید. عمر این گیاه کوتاه است ولی خواص و فواید بسیاری دارد.در مناطق آذربایجان شرقی و غربی، کردستان و اورامانات به صورت غذا نیز مصرف می شود و در بین مردم دارای جایگاه ویژه ایی از نظر دارویی و خوراکی می باشد .
خواص اطربلال   فواید اطربلال
 قازیاغی چون حاوی گوگرد و سدیم است برای امراض پوستی توام با خارش بسیار مفید است.
 ابوعلی سینا درمان خارش های عصبی و خونی را، جوشانده قازیاغی با آویشن می داند كه باید ازهر كدام هر شب یك و قاشق مرباخوری مخلوط كرده و در یك لیوان آب بجوشانیم.
اطربلال چون گوگرد زیاد دارد برای دفع ریزش مو شوره سر اگر با گل ختمی جوشانده شود و سر را با آن بشوئیم بسیار سودمند است. از هر كدام 20 گرم مخلوط كرده و در 10 لیوان آب جوشانده و سر را شستشو می دهیم.
براى معالجه برص آن است كه شخص ‍ مبتلا اول با یك تنقیه ى مسهل ، معده و روده هاى خود را پاك كرده و بعد پانزده روز متوالى هر روز ده گرم بذر قازیاخه را  با عسل مخلوط كرده میل نماید.
اطربلال  سرفه های مزمن را درمان می کند.
 جوشانده قازیاخه اخلاط را دفع و سینه را صاف می کند.
 مصرف اطربلال همراه با حشیشه الریه در درمان بیماریهای ریوی بسیار موثر واقع خواهد شد.
///////////
اطریلال‌
نباتی است که تخم وی مستعمل است و مانند تخم کرفس بود در بزرگی و لون و بشکل زیره بوده و بغایت تلخ بود و آنچه سبز بود و قدری از آن بزرگتر بود اطریلال مصری بود و بفارسی تخم خلال خلیل خوانند و آنچه کبودرنگ بود مصری بود وی را رجل الغراب و حرز الشیطاطین خوانند و گفته شود طبیعت آطریلال گرم و خشک بود در آخر درجه دوم و در مداوای بهق و برص بغایت سودمند بود و بعضی تنها مستعمل کنند و بعضی یک درم از آن را با دانگی عاقرقرحا بسایند و بعسل سرشته فرو برند و یک ساعت یا دو ساعت در آفتاب نشینند چنانکه عرق کنند و گاه باشد که جای‌جای آن آبله بزند و آب زردی از او روانه شود یا روز دیگر با مرخدا آبله بزند و باز آن موضع رنگ بدن بگیرد خاصه این زحمت اگر در موضع گوشت‌مند باشد سودمند بود و زود و آسانتر زایل گردد و این مجرب است و بکرات این امتحان شده است اما بشرط آنکه اول تنقیه کرده باشند بعد از آن این دارو را استعمال کنند و باید که در تابستان بود که آفتاب در کمال گرمی باشد- بعضی گفته‌اند که یک جزو از او و از ورق سراب یک جزو مجموع را گرفته و پخته پنج روز هر روز سه درم با شراب انگوری بیاشامند که از برص شفا یابند خاصه که هر روز در آفتاب بنشینند چنانچه عرق کنند و اگر او را بسایند و به عسل کف گرفته سرشته هر روز دو مثقال به آب گرم بیاشامند تا هجده روز متوالی البته برص بکلی زایل شود و اگر از این گرفته و در بینی زن دمند بچه بیندازد.
______________________________
صاحب تحفه (محمد مؤمن الحسینی معاصر شاه سلیمان صفوی) آطریلال را لغتی بربری بمعنای رجل الطیر دانسته است صاحب مخزن الادویه (حکیم محمد حسین بن محمد هادی عقیلی علوی در کتاب خود تألیف 1185 هق چاپ 1260 در هندوستان) درباره اطریلال می‌نویسد: اطریلال لغتی بربری بمعنی رجل الطیر و رجل الغراب است آن را بعربی حشیشه الارض یا حرز الشیاطین و به هندی کاک چنکی یعنی پای زاغ و مسی نیز و بترکی غازاباغی گویند و در کوهستان و لرستان پای زاغان نامند.
بانگلیسی‌CROW -FOOT و بفرانسه‌AUGL
اختیارات بدیعی
////////////
غازیاغی
اشاره
در ایران معمولا با اصطلاح ترکی آن «غازیاغی» و در غرب ایران با نام «پاغازه» شناخته می‌شود. به عربی و در کتب طب سنتی «رجل الوز» و «بارتنگ آبی» نامبرده می‌شود. به فرانسوی‌Plantain d'eau وAlisme و به انگلیسی‌Water plantain نامیده می‌شود. گیاهی است از خانواده‌Alismaceae نام علمی آن
Alisma plantago- aquatica L. var orientale Samuels
و مترادف آن‌A .majus S .F . وA .Plantago auct . می‌باشد.
مشخصات
گیاهی است علفی چندساله به بلندی 100- 10 سانتی‌متر که قسمت زیرزمین آن متورم است و از آن ریشکها بیرون می‌آید. برگهای آن دراز رگبرگهای موازی بیضی شکل نوک‌تیز که همه با دمبرگ از ریشه خارج می‌شوند، شبیه برگ بارهنگ. گلهای آن سفید یا صورتی کوچک است. این گیاه بیشتر در کنار آب‌بندها و نهرها و مردابها می‌روید.
این گیاه در ایران انتشار دارد و در مناطق جنوب غرب: اشتران‌کوه، کوه رزوند، در سیلاخور، و در شوش کنار رودخانه شور، در آذربایجان شرقی: بین مراغه و مرحمت‌آباد در مناطقی که آبهای راکد وجود دارد و در آذربایجان غربی در آبهای گودالهای جونگواری دیده می‌شود.
معارف گیاهی، ج‌1، ص: 168
ترکیبات شیمیایی
از نظر ترکیبات شیمیایی گیاه دارای اسانس خیلی فرار و انواع پروتئین و نشاسته و رزین است [چیو]. در اسانس آن مواد فورفورالدئید[247] و آسپاراژین 248] و مقدار کمی از یک آلکالوئید و مقدار زیادی قند وجود دارد. در ماده رزین آن یک فیتوسترول و یک فیتوسترولین 249] و یک مخلوطی از اسیدهای چرب شامل پالمی‌تیک اسید و استآریک اسید و اولئیک اسید و لینولئیک اسید و یک جسم جامد بی‌رنگ غیر مشخص وجود دارد [چیو].
خواص- کاربرد
قسمت متورم زیرزمینی گیاه مدر است [روا]. خنک‌کننده است و برای استسقا و سوزاک مفید می‌باشد [چونگ یائوچی . برای بیماری‌های قند و بیماری‌های کلیه مفید است [ایشی‌دویا و کاریون- کیمورا]. سایر خواص که به گیاه نسبت داده می‌شود تونیک، مقوی معده، قابض، محلل و زیادکننده ترشح شیر است [استوارت- هوپر].
استوارت تحقیق کرده و نشان می‌دهد که اثر میوه‌ها و تخم آن شبیه آثار قسمت زیرزمینی آن است ولی خوردن میوه آن انسان را عقیم می‌کند. در هندوچین از گرد قسمت متورم زیرزمینی گیاه به عنوان مدر استفاده می‌کنند.
این گیاه در کتاب طب سنتی چین‌Pentsao آمده است و خواص زیادی در ردیف آنچه که فوقا ذکر شد برای قسمت متورم زیرزمینی آن در آن کتاب نوشته شده است.
به علاوه در چین این گیاه را برای تسهیل زایمان و کاهش درد و تسریع تولد بچه به زائو در حال وضع حمل می‌داده‌اند. از برگهای آن نیز برای جذام استفاده می‌شده است. درPen'ts'ao   هم‌چنین آمده است که خوردن میوه آن موجب عقیم شدن انسان می‌شود و اضافه شده است که خوردن ریشه آن چشم و گوش را تیز و حساس می‌کند وزن انسان کم می‌شود رنگ رخسار درخشان و عمر دراز و انسان اصولا سبک می‌شود.
در اسناد دیگری آمده است که له‌شده برگهای غازیاغی با سرکه و نمک برای زخمهای بد و سوختگی و جراحتها مفید است.
شلیمر معتقد است که نام فارسی گیاهی که به فرانسوی‌Coronope وCorn de cerf و
معارف گیاهی، ج‌1، ص: 169
به انگلیسی‌Wild Scurvy grass نامیده می‌شود و نام علمی آن‌Cochlearia Coronopi Herba می‌باشد، غازیاغی و موجه و اطریلال است که در کتب طب سنتی آن را حشیشة البرص نام می‌برند و این همان گیاهی است که در بهار مخلوط با سبزی‌های دیگر به نام سبزی صحرائی در تهران عرضه می‌شود و مصرف درازمدت آن برای برص 250] مفید است.
معارف گیاهی، ج‌1، ص: 170
/////////////
tebebartar.ir/pdfs/giahan/sabziha/30.pdf
///////////
////////
غازیاغی
 
    • نام فارسی:
    • نام عربی: «رجل الوَزْ» و «بارتنگ آبی"
    • نام انگلیسی: Water plantain
    • نام محلی:
    • نام فرانسوی: Plantain d̕eau و Alisme
    • نام علمی: Alisma plantago-aquatica L. var orientale Samuels
    • نام در کتب طب سنّتی: «رجل الوَزْ» و «بارتنگ آبی»
    • مترادف:
    • خانواده: Alismaceae
    • جنس:
مشخصات و ویژگی ها
گیاهی است علفی چندساله به بلندی 100 ـ 10 سانتی‌متر که قسمت زیرزمینی آن متورم است و از آن ریشک‌ها بیرون می‌آید. برگ‌های آن دراز رگبرگ‌های موازی بیضی شکل نوک‌تیز که همه با دمبرگ از ریشه خارج می‌شوند، شبیه برگ بارهنگ. گل‌های آن سفید یا صورتی کوچک است. این گیاه بیشتر در کنار آب‌بندها و نهرها و مرداب‌ها می‌روید. شلیمر معتقد است که نام فارسی گیاهی که به فرانسوی Coronope و    Corn de cerf و به انگلیسی Wild Scurvy grass نامیده می‌شود و نام علمی آن Cochlearia Coronopi Herba می‌باشد، «غازیاغی» و «موجه» و «اطریلال» است که در کتب طب سنتی آن را «حشیشه البرص» نام می‌برند و این همان گیاهی است که در بهار مخلوط با سبزی‌های دیگر به نام سبزی صحرایی در تهران عرضه می‌شود و مصرف درازمدت آن برای برص مفید است.
//////////////
سلمه تره / سلمک

         
دانستنی های علمی:
سلمه تره به عنوان یک علف هرز شناخته می شود که براى بسيارى از محصولات زراعى به ویژه مزارع چغندرقند، سويا و ذرت ایجاد مزاحمت می کند. علاوه بر اين، سلمه تره را مى توان در باغ ها، زمين هاى باير و حاشيه ی جاده ها نيز مشاهده کرد.
برای مبارزه با این گیاه در مزارع چغندر و پنبه می توان از علف كش ترفلان به مقدار دو لیتر در هكتار قبل از رویش گیاه مخلوط با خاک استفاده کرد. در مزارع غلات با استفاده از تو-فور-دی به مقدار 3 لیتر درهكتار بعد از رویش اقدام كرد. همچنین در باغات می توان از پاراكوات (گراماکسون) برای مبارزه با این گیاه استفاده نمود.
خصوصیات گیاهشناسی:
سلمه تره یا سلمک گياهى يکساله، ايستا، به ارتفاع ۳۰ تا ۱۸۰ سانتیمتر است.
ساقه آن صاف، شياردار و منشعب است و تعداد انشعابات بسته به ميزان رقابت اين علف هرز با گياهان مجاور متغير می باشد.
برگ ها متناوب، سطح زيرين آن متمايل به سفيد و طول آن ۵/۲ تا ۵/۷ سانتىمتر است. اين برگ ها داراى دمبرگى بلند بوده و از نظر شکل با يکديگر متفاوت و تخم مرغى تا سرنيزه اى هستند. حاشيه ی آنها ممکن است صاف، لوبدار و يا موجدار باشد.
ريشه هاى اين گياه کوتاه ولى داراى انشعابات بسيار زياد است و گسترش فراوانى دارد. ریشه اصلی، عمودی و قوی است.
گل آذين هرمى شکل، گل ها کوچک و متمايل به سبز که توسط پنج قطعه گلپوش سبز متمايل به سفيد و آردى احاطه شده است. گل ها در انتهای گياه و يا انشعابات آن قرار گرفته و بدون دمگل هستند.
میوه این گیاه از نوع میوه های فندقه می باشد.
بذرهاى اين گياه سياه، عدسى شکل و به اندازه ۷/۰ تا ۵/۱ ميلى‌متر بوده و سطحى مشبک دارند.
زمان گلدهى اين گياه تيرماه تا مهرماه بوده و زمان رسيدن بذرها از مرداد تا اواخر پائيز صورت مى پذيرد.
شرایط محیط رشد:
این گیاه در اکثر خاک ها به خصوص خاک های غنی از نیتروژن به خوبی رشد می کند. همچنین خاک باید مرطوب باشد.
بذرهای این گیاه به راحتی جوانه زده و یک گیاه سریع الرشد می باشد.
از نظر نیاز نوری به آفتاب کامل نیاز دارد و نمی تواند در شرایط سایه به خوبی رشد کند.
خواص درمانی و کاربردهای صنعتی:
برگ ها و ساقه های جوان را می توان به عنوان یک سبزی برگی مصرف نمود. در این صورت می توان هم مانند اسفناج آن را پخت و هم آن را بخارپز نمود. ولی باید دقت نمود که به وقدار زیاد مصرف نشود زیرا دارای آفوکسالیک اسید است که ایجاد مسمومیت می کند.
اندام های رویشی و بذرهای این گیاه به مصرف دام ها نیز می رسند.
برگ های این گیاه دارای خواص دارویی نظیر: دفع کننده کرم روده، ضدالتهاب، ضددردهای مفصلی، ملین، تسکین دهنده دردهای دندان می باشد.
همچنین جویدن بذرهای این گیاه برای افرادی که دارای بیماری های ادراری می باشند مفید است.
آب استخراج شده از ساقه های این گیاه برای درمان آفتاب سوختگی و کک و مک روی پوست، به کار می رود.
آب و عصاره استخراج شده از ریشه های سلمه تره برای درمان اسهال های خونی مورد استفاده قرار می گیرد.
ترکیبات شیمیایی و ارزش غذایی:
هر 100 گرم از این گیاه دارای 180 کیلوژول انرژی، 7.3 گرم کربوهیدرات ها، 4 گرم فیبر، 8 گرم روغن، 4.2 گرم پروتئین، 580 میکروگرم ویتامین A، 0.16 میلیگرم تیامین، 0.44 میلیگرم ریبوفلاوین، 1.2 گرم نیاسین، 0.092 میلیگرم ویتامین B5، 0.274 میلیگرم ویتامین B6، 30 میکروگرم فولات (ویتامین B9)، 80 میلیگرم ویتامین C، 309 میلیگرم کلسیم، 1.2 میلیگرم آهن، 34 میلیگرم منیزیم، 0.782 میلیگرم منگنز، 72 میلیگرم فسفر، 452 میلیگرم پتاسیم، 43 میلیگرم سدیم و 0.44 میلیگرم روی می باشد.
تکثیر:
تکثیر سلمه تره از طریق کشت بذرهای آن صورت می گیرد. هر گياه حدوداً سه هزار بذر توليد مى کند ولى اين تعداد گاهى اوقات به حدود بيست هزار عدد نيز مى رسد. جوانه زنى بذرهاى سلمه تره سطحى و در عمق ۵/۰ تا ۳ سانتیمترى خاک صورت مى گيرد.
هشدار:
گیاهان این جنس تولید مقادیر زیادی گلوكوزید سیانوژنیك كرده که سبب مسمومیت دام می شوند.
منابع :
http://edis.ifas.ufl.edu/fw011
http://en.wikipedia.org/wiki/Chenopodium_album
http://nargil.ir/plant/article.aspx?aid=%D8%B3%D9%84%D9%85%D9%87%20%D8%AA%D8%B1%D9%87
http://pfaf.org/user/plant.aspx?LatinName=Chenopodium+album
http://vista.ir/content/57875/
http://weediness.blogfa.com/post-80.aspx
http://www.efloras.org/florataxon.aspx?flora_id=1&taxon_id=200006809
///////////
سلمک (سلمه تره) (نام علمی Chenopodium album) گیاهی از خانواده‌ای به نام Chenopodiaceae که گیاهی دو لپه، یکساله، دو جنسی، ایستا و به ارتفاع ۳۰ تا ۱۸۰ سانتیمتر می‌باشد.این گیاه نوعی علف هرز میباشد وشبیه پای غاز است
.(تیره اسفناجیان .میخک سانان)ابراهیم محمد طلب /کشاورزی باهنر کرمان
///////////////
سلمک، سلمه تره، بوته‌شوره یا غازپا* [۱] (نام علمی: Chenopodium) نام یک سرده از تیره تاج‌خروسیان است.

منابع[ویرایش]
پرش به بالا «آشنایی با کینوآ». همشهری آنلاین، ۴ فروردین ۱۳۹۴. بازبینی‌شده در ۳۰ ژوئیه ۲۰۱۵.
مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Chenopodium»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامه آزاد (بازیابی در ۱۷ اکتبر ۲۰۱۴).
* *غازیاغی به زبان ترکی یعنی پای غاز . نوعی از آن در کوههای لرستان میروید و به «پای زاغان» معروف است. شایان ذکز است که به آن غازپا نیز گفته می شود و در کردستان به آن پاغازه می گویند

این گیاه خودرو بوده و تا کنون اهلی نشده است . از تیره اسفناجیان بوده ، دارای برگهای مثلثی سر نیزه ای با دو گوشه در پایین می باشد . ساقه خوشه هایش بی برگ و درشت و حاوی دانه های قهوه ای براق است . ارتفاع آن به 20 الی 30 سانتیمتر میرسد . اندام خوراکی آن برگ گیاه است .
1- برگ و ساقه های آن به سبب داشتن ویتامین ث زیاد برای تصفیه خون ، رقیق شدن خون و جلوگیری از فساد لثه استفاده می شود
2- بذر آن دارای هورمون های گیاهی بوده و ترشحات داخلی را تقسیم می کند
3- باد شکن ضد عفونی کننده و ادرار آور است
4- کلیه و مثانه را زهکشی و پاک می کند
5- ضماد بذر آن باز کنندۀ زخمها و پاک کنندۀ جای آنهاست
6- برای درمان بیماری برص(لکه های سفید پوست) غازیاغی بسیار مؤثر خواهد بود، برای
این منظور در فصل تابستان و پس از تنقیه با یک مسهل قوی و پاک کردن شکم، 3/5 گرم

بذر غازیاغی را با نیم گرم «زنجبیل» ، نیم گرم «عاقرقرحا(آکرکره)» و نیم گرم ریشه تربد (ویا ریشه درخت توت) را با عسل مخلوط کرده و هر روز میل نمایید ، بعد موضع برص را عریان نموده و در آفتاب بنشینید تا عرق نمایید ، این عمل را چند روز متوالی انجام دهید . پس از چند روز آثار بهبودی با پیدا شدن جوش های شبیه به آبله - که بر روی لکه های سفید ظاهر می شود و آب زردی از آنها خارج می گردد- مشاهده می شود و بیماری به تدریج برطرف شده و پوست بدن رنگ طبیعی خود را پیدا خواهد کرد
خوب است بدانید بهترین نوع بذرغازیاغی برای این منظور آن است که در گرمسیر به عمل آمده و ریز و تیره باشد ، در ضمن طعم آن تلخ تند بوده و زبان را بگزد
7- طبیعت آن گرم بوده و در بعضی از نقاط ایران مردم آن را با سبزیجات دیگر مصرف می کنند و گاهی نیز با آن کوکو تهیه می کنند                                                                              
8- غازیاغی خنک ، اشتها آور ، ملیّن و ادرار آور می باشد
9- اگر برگهای تازه غازیاغی را بکوبند و روی محل گزیدگی حشرات بگذارند ، سوزش نیش و گزیدگی را برطرف می کند
10- غرغره کردن شیره برگ تازه غازیاغی در موقع گلودرد های سخت مفید است
توجه:
1- خوردن جوشانده آن سبب سقط جنین می باشد

/////////
به عربی سرمق:*
سرمق[عدل]
اضغط هنا للاطلاع على كيفية قراءة التصنيف
السرمق
السرمق الأبيض

المملكة:
الشعبة:
الشعيبة:
الرتبة:
الرتيبة:
الفصيلة:
الأسرة:
القبيلة:
الجنس:
السرمق
Chenopodium
لينيوس
، 1753
الأنواع
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/15px-Commons-logo.svg.png معرض صور سرمق  - ويكيميديا كومنز  تعديل قيمة خاصية معرض صور كومنز (P935) في ويكي بيانات
السرمق[1][2] (باللاتينية: Chenopodium) جنس يضم حوالي 150 نوعاً من النباتات البرية العشبية معظمها نباتاتحولية مثل الزربيح الأبيض وبعضها مخشوشبة معمرة. كان قديماً يصنف ضمن الفصيلة السرمقية (باللاتينية:Chenopodiaceae) التي ضمت حديثاً كأسرة للفصيلة القُطَيفية (باللاتينية: Amaranthaceae)، من ثنائيات الفلقة.
محتويات
  [أخف] 
·         1أسماء مرادفة
·         4مراجع
أسماء مرادفة[عدل]
الزربيح أو رجل الإوز أو ركب الجمل أو الرمرام أو فساء الكلاب (وله أسماء أخرى كثيرة)[بحاجة لمصدر]
من أنواعه الواطنة في الوطن العربي[عدل]
·         السرمق الأبيض (باللاتينية: Chenopodium album) في بلاد الشام
·         السرمق الأحمر (باللاتينية: Chenopodium rubrum) في بلاد الشام
·         السرمق تيني الأوراق (باللاتينية: Chenopodium ficifolium) في بلاد الشام
·         السرمق الجداري (باللاتينية: Chenopodium murale) في بلاد الشام
·         السرمق رباطي الأوراق (باللاتينية: Chenopodium opulifolium ) في بلاد الشام
·         السرمق الرمادي (باللاتينية: Chenopodium glaucum) دخيل في مصر والمغرب العربي وأصيل في أوروبا
·         السرمق المنتن (باللاتينية: Chenopodium vulvaria) في بلاد الشام
·         السرمق النافذي (باللاتينية: Chenopodium urbicum) في بلاد الشام
·         السرمق الورقي (باللاتينية: Chenopodium foliosum) في بلاد الشام
من أنواعه الأخرى[عدل]
·         السرمق الضيق (باللاتينية: Chenopodium strictum) في أوروبا
·         سرمق كينوا (باللاتينية: Chenopodium quinoa)
·         سرمق برلنديري (باللاتينية: Chenopodium berlandieri)
مراجع[عدل]
1.      ^ موقع الطبيسرمق. تاريخ الولوج 29 نيسان 2013.
2.      ^ نظام معلومات النباتات السامة في سوريةالسرمق الأبيض. تاريخ الولوج 29 نيسان 2013.
·         أيقونة بوابةبوابة علم النبات
مشاريع شقيقة

في كومنز صور وملفات عنسرمق
·         موسوعة الحياة37754 

·         GBIF3083823 

·         Tropicos40006673 

·         ITIS20589 

·         ncbi3558 


·         IPNO6812-1 

·         FNA106630 

·         FOC106630 

·         PLANTSCHENO 

·         AFPD: 189382 
Ferns02.jpg

هذه بذرة مقالة عن نبات بحاجة للتوسيعشارك في تحريرها.
·         سرمق
·         سرمقاوية
·         سرمقاوات
·         سرمقاويات
·         حشائش
* سرمق . [ س َ م َ ] (معرب ، اِ) معرب سرمه ، نام تره که آن را به هندی بتهوا گویند. (غیاث ) (آنندراج ). شرنگ و آن گیاهی است پهن برگ ، خوردن دو درهم تخم سائیده  آن سه هفته تریاق است مر استسقا را و اکثار آن مورث هلاکت . (منتهی الارب ). معرب از سرمج فارسی و آن قطف است . (تحفه  حکیم مومن ). تعریب سرمک است . (شرفنامه  منیری ). اسپاناخ . (الفاظ الادویه ). سرنگ . (مهذب الاسماء) :
به دفع زهر به دانا نموده ای تریاق
به نفع طبع به بیمار داده ای سرمق .
انوری .
////////////
به آذری تِرِه:
Tərə (lat. Chenopodium) — pəncərkimilər fəsiləsinə aid bitki cinsi.
///////////
به عبری کینوا:
כף האווז (שם מדעי: Chenopodium, שם מנוקד: כַּף הָאֲוָז) היא סוג צמח פורח ממשפחת הירבוזיים. הסוג מונה כ-150 מינים, בהם המין קינואה.
//////////////
به ازبکی شو' را:
Shoʻra — shoʻradoshlarga mansub bir yillik oʻtlar turkumi. Moʻʼtadil iqlimli zonalarda shahrining xushboʻy Sh., sassiq Sh., serbarg Sh. (Chenopodium foliosum (Moench) Aschers.), koʻk Sh. (С. ёкисигл .), qizgʻish Sh. (Ch. rubrum),oq Sh. (C. album), dumbul Sh. (C. murale) va boshqalar turlari tarqalgan. Boʻyi 10—100 sm, barglari bandli, uchburchak yoki tuxumsimon, gʻubor bilan qoplangan. Gullari roʻvaksimon toʻpgulga yigʻilgan. May — sentyabrda gullab urugʻlaydi. Urugʻidan koʻpayadi. Oʻzbekistonda Sh. bahorgi begona oʻt sifatida deyarli barcha maydonlarda uchraydi.
Kurash choralari: chuqur kuzgi shudgor; kultivatsiya; almashlab ekishni yoʻlga qoʻyish; dalaga chirigan goʻng , ekin ekishdan avval kimyoviy preparatlardan treflan, ekish davrida esa kotoran, kotofor, prometrin solish; makkajoʻxori ekiladigan dalalardagi shahriga qarshi agelon, atrazin yoki simazin qoʻllash.
/////////
Chenopodium
From Wikipedia, the free encyclopedia
"Goosefoot" redirects here. For the unrelated "Mercury goosefoot" plant, see Aristolochia rotunda.
Chenopodium
Chenopodium berlandieri NPS-1.jpg
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Subfamily:
Tribe:
Genus:
Chenopodium
L.
see text
·         Einadia Raf.
·         Rhagodia R.Br.
·         Vulvaria Bubani, nom. illeg
·         Chenopodium sect. Leprophyllum Dumort.
·         Chenopodium sect. Chenopodiastrum Moq.
Chenopodium is a genus of numerous species of perennial or annualherbaceous flowering plants known as the goosefoots, which occur almost anywhere in the world.[2] It is placed in the family Amaranthaceae in the APG II system; older classification systems, notably the widely used Cronquist system, separate it and its relatives as Chenopodiaceae,[3] but this leaves the rest of the Amaranthaceae polyphyletic. However, among the Amaranthaceae, the genus Chenopodium is the namesake member of the subfamily Chenopodioideae.
In Australia, the larger Chenopodium species are among the plants called "bluebushes". Chualar in California is named after a Native American term for a goosefoot abundant in the region, probably the California goosefoot (Blitum californicum).
&&&&&&&
رخبین
بفتح را و سکون خای و کسر بای موحده و سکون یای مثناه تحتانیه و نون لغت سریانی است و بفارسی لور و بشیرازی قراقروت نامند و لور کشک تازۀ خشک ناشده است
ماهیت آن
کویند مائیت شیر است که بطبیخ غلیظ کردانند و بچکانند تا مائیت آن جدا کردد از جبنیت آن و غیر مصل است و ماست چکیده را نیز نامند
طبیعت آن
در اول کرم و در آخر آن خشک
افعال و خواص آن
کثیر الغذا و مبهی و مسدد و بطی الهضم و ثقیل و برداشتن شیاف آن مسهل است و مصل در حرف المیم ان شاء اللّه تعالی مذکور می شود
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
رخبین . [ رُ / رَ ] ۞ (اِ) دوغ ترش سخت نشده . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). دوغ شتر باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ اوبهی ). کبح . (السامی فی الاسامی ). و این غیر ترف است که معنی کشک دارد، چه ترف را مصل ترجمه میکنند. (السامی فی الاسامی ). در کتب طب درباب حقیقت رخبین که ماده ٔ ترشی است اختلاف است ، بعضی آنرا ترف (قراقوروت ) نوشتند و بعضی ماست ترش و هکذااقوال دیگر و خود لفظ مفرس از سریانی است و گویا جهت اختلاف اطباء در معنی آن اختلاف ولایتها بوده در معانی آن که در شام ماده ٔ ترش مخصوصی را رخبین میگفتند ودر عراق ماده ٔ ترش دیگری را میگفتند، اما همه متفقند که آن ماده از شیر است . (فرهنگ نظام ) :
رخبین شکر است پیش آن ترک خنک
کز سرکه ٔ هندوی ترشروی تر است .
امیرخسرو دهلوی (از فرهنگ نظام ).


|| دوغ ترش سخت شده همچو پنیر. (ناظم الاطباء) (از برهان )(لغت محلی شوشتر). آب پنیر. (از شعوری ج 2 ص 25). || هر چیز که از دوغ ترش سازند. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از لغت محلی شوشتر خطی ). || چیزی مانند قراقروت سیاهرنگ و ترش که از کشک و آرد و شیر سازند. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج )(از لغت محلی شوشتر) (از انجمن آرا). چیزی بود ترش چون کشک و از دوغ ترش بغایت کنند و آنرا قروت گویند.(لغت فرس اسدی ). کشکی که از دوغ سازند. (حاشیه ٔ لغت فرس اسدی ). قره قوروت . (بحر الجواهر). و رجوع به اختیارات بدیعی و تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.
////////////////
رخبین‌
نوعی از مصل بود و به شیرازی قره‌قرت خوانند و ابن ماسویه گوید طبیعت آن گرم و خشک است و در دوم معده گرم را نافع بود و خلطی بد از وی حاصل شود و اگر شافه از آن بخود برگیرند شکم براند
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد: رخبین به فتح را لغت سریانی است و بفارسی لور و به شیرازی قراقروت نامند و لورکشک تازه خشک ناشده است‌
اختیارات بدیعی
&&&&&&&
رخمه
بفتح را و خا و میم و ها لغت عربی است بفارسی مردارخوار و بهندی کدو هرکیله نامند
ماهیت آن
قسمی از کرکس است و بزرک جثۀ سفید مائل بتیرکی با خطوط سیاه و چشم آن بسیار زرد و در کوهستان و بیابانها می باشد و از مردم بسیار خائف و در اماکن بعیده تخم می دهد و تخم آن از تخم مرغ خانکی بزرک تر است و دیده شده که در بنکاله و هند در کنار دریاها و رودخانه ها بسیار می باشد باعتبار آنکه هنود اکثر مردۀ خود را نیم سوخته در آب دریا می اندازند و بکنار آمده خوراک آنها و سک و شغال و کلاغ و غیره است همه باهم جمع شده می خورند و حینا با خود اندک جنکی نیز می کنند و بسبب وفور مردار و سیری و سستی طبیعت باز هم متوجه خوردن می کردند
طبیعت آن
در دوم کرم و در اول خشک و در سوم بعضی کرم دانسته اند
افعال و خواص آن
کویند تخم آن بهترین اجزای آنست اکر هفت عدد آن را بدین طریق بخورند که اولا تنقیه نمایند و بعد از ان یک عدد آن را خام تناول نمایند و تا شش ساعت مطلقا چیزی نخورند پس شوربای چرب بیاشامند و باز بعد از یک هفته دیکر تکرار عمل نمایند که تا هفت هفته هفت عدد خورده شود جهت رفع جذام مفید و اکر فائده نبخشد از هیچ دوای دیکر منتفع نخواهد کشت و مایوس العلاج است و ذرور پوست آن قاطع نزف الدم و التیام دهندۀ جراحت و با سرکه جهت قوبا و حزاز نافع و زهرۀ آن قطورا با روغن بنفشه در کوش طرف مخالف جهت شقیقه و با روغن زیتون در طرف موافق جهت تحلیل ریاح و رفع کری و قطور و سعوط آن اطفال را جهت تحلیل ریاح دماغ ایشان و اکتحال آن به آب سرد جهت رفع بیاض و سرکین آن با سرکه قطورا در چشم جهت رفع بیاض و درد کوش و با زیت جهت ازالۀ کری و ثقل سامعه و حمول آن جهت اسقاط جنین و ادرار حیض و بدستور بخور و لطوخ آن جهت کزیدکی عقرب و مار و زنبور و بدستور لطوخ زهرۀ آن و تخم آن نیز و با سرکه جهت برص و کویند اکتحال آن در چشم جانب کزیده شده نافع و کوشت خشک خام آن با خردل بخورا تا هفت مرتبه جهت حل انعقاد مردی که آن را زنان بسته باشند و جهت تسهیل ولادت نیز و پر آن بخورا جهت کریزانیدن هوام پردار و پر بازوی چپ آن جهت تسهیل ولادت و جکر آن را چون بریان نمایند و یا خام آن را سائیده در روزی سه دفعه هر دفعه یک دانک با سرکه بنوشند تا سه روز متوالی جهت رفع جنون مجرب دانسته اند و پوست آن را چون خشک کرده سائیده بر جراحات بپاشند قطع خون آن نماید و مندمل سازد و طلای آن با سرکه جهت قوبا و حزاز و پوست اندرون سنکدان آن را چون خشک نموده سائیده با شراب بیاشامند جهت رفع جمیع سموم و مغز سر آن دو درم با روغنها جهت درد سر نافع از ارسطاطالیس منقول است که چون رخمه را خفه کرده با چهار قسط روغن زیتون بجوشانند تا مهرا شود تدهین بدان جهت رفع جذام مجرب است و رخمه ردی المزاج و موخم و معطش و محرق اخلاط است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
رخمة. [ رَ خ َ م َ ] (ع اِمص ) دوستی و مهربانی و محبت و نرمی . (ناظم الاطباء). || (اِ) واحد رَخَم . کرکس . (ناظم الاطباء). مرغی است مانند کرکس و آن را اَنوق هم گویند. (آنندراج ). موش گیر. (بحر الجواهر). استخوان خوار. استخوان رند. (از کشاف زمخشری ). کرکس . (دهار) (مهذب الاسماء). اسم عربی مرغ مردارخوار است و آن قسمی از کرکس است و بزرگ جثه و سفید مایل به تیرگی و خط سیاه و چشمش بسیار زرد و مسکن او جبال و بیابان و بغایت خایف می باشد. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).یکی رَخَم به معنی کرکس . ذرور پوست آن قاطع نزف الدم و التیام دهنده ٔ جراحت و با سرکه جهت قوبا و خراز نافع و تلخه ٔ آن طلاءً جهت زهر مار و جز آن و بخور گوشت خشک آن با خردل هفت بار جهت حل انعقاد مردی که آن را زنان بسته باشند و جهت تسهیل ولادت نیز نهادن پر بازوی راست یا چپ آن میان هر دو پای زن جهت تسهیل ولادت و قطور سرگین آن با سرکه در چشم جهت رفع بیاض و دردگوش و با زیت جهت ازاله ٔ کری و ثقل سامعه و طلای سرگین آن با سرکه ٔ انگور بر برص باعث تغییر لون و جگر بریان یا خام آن را ساییده در روزی سه بار و هر بار سه دانگ با سرکه بنوشند تا سه روز متوالی جهت رفع جنون . (منتهی الارب ). پرنده ای است به شکل کرکسها پیسه (سپید و سیاه ) و انوق نامیده می شود و دارای منقاری زرداست . کنیه ٔ آن «ام جعران » و «ام رسالة» و «ام عجیبة» و«ام قیس » و «ام کُثَیّر» است . (از متن اللغة). ام جعران . ام رساله . ام عجیبه . ام قیس . ام کثیرالریح . ابوالریح .ابوشملة. ام مرزم . ام العذاب . ام قشع. (المرصع). و رجوع به رَخَم و مترادفات کلمه و تحفه ٔ حکیم مؤمن و اختیارات بدیعی و تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 171 شود.
/////////////
رخمه‌

مرغی است که وی را مردارخوار گویند روغن وی در هرکه بمالند برص پیدا کند و چون خون او بمالند برص زایل کند وی را به شیرازی خردر خوانند و زهره وی چون در گوش مخالف چکانند با روغن بنفشه یا در شقیقه جانب مخالف بمالند درد گوش و شقیقه زایل کند و کودکان را سعوط کنند و یا در گوش ایشان چکانند جهت بادی که کودکان را بود و اگر زهره وی با گلاب در چشم کشند سفیدی ببرد و اگر سرکین وی در شیب زن بخور کنند بچه بیندازد و اگر با زیت خلط کنند و در گوش چکانند گرانی گوش ببرد و زهره وی بر گزندگی مار و عقرب و زنبور بمالند نافع بود و شریف گوید گوشت وی چون با خردل خلط کنند و در گوش چکانند کری زایل کند و چون با خردل خلط کنند و خشک کنند و بخور کنند هفت نوبت در شیب کسی که بر زنان بسته بود گشاده گردد به اذن الله تعالی و چون پری از بال راست وی بگیرند و در میان پای زن آبستن نهند سهل زاید و در خواص ابن زهر آورده است که چونه پر وی بخور کنند در خانه گزندگان زهردار بگریزند و سرکین وی بسرکه حل کنند و در برص بمالند متغیر شود و جگر وی چون بریان کنند و سحق کنند و با سرکه حل کنند و کسی که جنون داشته باشد بیاشامد هر روز سه نوبت پیاپی صحت یابد و پوست زرد که در اندرون سنگدان وی بود چون خشک کنند و سحق کنند و با شراب بیاشامند سودمند بود در هر سمی که باشد و اگر سر وی بر زنی که دشوار زاید بیاویزند آسان بزاید
______________________________
صاحب مخزن الادویه تحت عنوان رخمه می‌نویسد: رخمه بفتح را لغت عربی است بفارسی مردارخوار و بهندی کدو هرکیله نامند و آن نوعی از کرکس است بزرگ جثه سفید مایل به تیرگی با خطوط سیاه و چشم آن بسیار زرد و در کوهستان و بیابانها می‌باشد و از مردم خائف است ...
اختیارات بدیعی، ص: 188
///////////////
کرکس مصری (در متون طب سنتی با نام عربی آن رخمه) یا کرکس کوچک (نام علمی: Neophron percnopterus) یک گونه در معرض خطر از تیرهٔ عقابیان و تنها عضو سرده Neophron است. زیست‌گاه این پرنده از جنوب غربی اروپا و شمال آفریقا تا هند است و در ایران نیز یافت می‌شود.
در فرهنگ[ویرایش]
کرکس مصری
به خط هیروگلیف
G1
//////////////
به عربی رخمه مصریه، عقاب مصریه:
الرخمة المصرية أو العقاب المصري (Neophron percnopterus)‏[2] هو عقاب صغير من أسرة عقبان العالم القديم يتواجد في جنوب أوروبا وشمال أفريقيا وجنوب آسيا. وهو الوحيد المتبقي من جنس Genus Neophron‏[3] وفي مناطق جنوبي آسيا يطلق على هذه الأنواع Scavenger Vulture.
A
في نظام الكتابة الهيروغليفية في مصر القديمة، اعتبر حرفا للدلالة على عدة كلمات منها أم، مزدهر، جدة وحاكم.
في مصر يطلق عليها فراخ الفرعون لسببين الأول كونها تشبه إلى حد ما صيصان الدجاج البيضاء اللون المنتشة الريش، أما مايختص بالفرعون فربما لأن هذا الطائر اعتبر أحد أقدم الآلهة في جنوبي مصر القديمة نخبيت والتي كانت تعتبر حامية الفرعون، الملكيون ومصر، وكانت تظهر دوما بجناحيها الممتدان دلالة على الحماية، كما أشاروا وقتها إليها على أنها أم الأمهات والتي وجدت منذ البداية وخالقة العالم. و ظهر هذا العقاب دوما خلف تاج الفرعون.
بعد توحيد مصر اعتبر بالإضافة إلى وادجيت Wadjet (وهى آلهة مبكرة الفترة من الآلهة المصرية وجدت في جنوبي مصر) تشاركتا موقع الآلهة الحامية في التاج المزدوج الملكي الجديد والذي ارتداه جميع الفراعنة في السلالات التالية.
السلوك المتبع لهذه العقبان في تربية فراخها من قبل الذكر والأنثى ولعدم وجود اختلاف في الشكل بينهما، جعلت المصريين القدماء يظنون خطأ أن هذه الطيور جميعها من الإناث وأنها تضع بيوضها عن طريق أسلوب التوالد البكري.
محتويات  [أظهر]
وصف[عدل]

عقاب مصري
قياسات العقاب المصري البالغ عادة هي كالتالي : 85 سنتيمترا من طرف المنقار إلى طرف الذيل و 1.7 مترا بين طرفي الجناحين، في حين أن وزنه يقارب 2.1 كيلوجرامات.
لون ريش الطائر هو الأبيض مع بعض الريش الأسود في الأجنحة والذيل.
التوزيع الجغرافي[عدل]
يتوزع هذا النوع من العقبان بشكل واسع في عدة مناطق فهي تتواجد في جنوبي أوروبا، وشمالي أفريقيا وفي غرب وجنوب آسيا.و بالنسبة للهجرة الجزئية لهذا الطائر فهي تعتمد علي المناخ المحلي.

عقاب مصري طائرا
الطعام[عدل]
الرخمة المصرية من فصيلة ماتسمى الطيور القماميات ومن المعروف عنها عدم اكلها للجيف (جثث الموتى المتعفنه) وكان ذلك عاملا أساسيا في اختيار الناصر صلاح الدين الايوبى هذا الطائر شعارا له في حرب التحرير، لكنه يتغذى بالصيد على بعض الثدييات والبيض.

شعار مصر، وهو نسر صلاح الدين.
استخدام الأدوات[عدل]

وجه عقاب مصرية في حديقة حيوان مدريد في إسبانيا.

عقابين غير بالغ (بالخلفية) وآخر بالغ من كتاب جون جولد "طيور أوروبا" ا
يعتبر العقاب المصري من نوعية الطيور التي يعرف عنها استخدام أدوات متاحة كالحجارة الصغيرة لتحطيم القشرة السميكة لبيض النعام ،عن طريق حمله للحجارة بمنقاره والضرب بقوة على البيضة لكي تتشقق، هذا الأسلوب يتم تعلمه عن طريق التشارك بين مجموعات العقبان المصرية، ويعتبر هذا الأسلوب فعالا للغاية في بقاء العقاب المصري.
طالع أيضا[عدل]
عقاب فلبيني
النسر الذهبي
مراجع[عدل]
^ مذكور في : The IUCN Red List of Threatened Species 2016.3 معرف القائمة الحمراء للأنواع المهددة بالانقراض: http://www.iucnredlist.org/details/22695180/0 تاريخ الاطلاع: 10 ديسمبر 2016 عنوان : The IUCN Red List of Threatened Species 2016.3 تاريخ النشر: 8 ديسمبر 2016
^ Ali & Ripley (1983)
^ Supposed prehistoric species from the نيوجين of أمريكا الشمالية are now placed in the genus Neophrontops (the name meaning "looks like Neophron") These birds probably were almost identical to the Egyptian Vulture in lifestyle, but do not seem to have been closely related at all.
aut|Ali, Salim & Sidney Dillon Ripley (1983): Handbook of the Birds of India and Pakistan, 2nd ed. vol.1, #186: p. 310. Oxford University Press, New Delhi.
IUCN2006|assessors={{النمسا|BirdLife International|year=2004|id=49339|title=Neophron percnopterus|downloaded=9 May 2006
aut|BirdLife International (2007a): [ 2006-2007 Red List status changes ]. Retrieved 2007-AUG-26.
aut|BirdLife International (2007b): Egyptian Vulture - BirdLife Species Factsheet. Retrieved 2007-AUG-28.
وصلات خارجية[عدل]
مشاريع شقيقة في كومنز صور وملفات عن: رخمة مصرية
التنوع البيولوجي في مصر - الرخمة المصرية
BTO BirdFacts - Egyptian Vulture
A photo story on how the Egyptian Vulture can crack an Ostrich egg
أيقونة بوابةبوابة طيور
معرفات الأصنوفة        
موسوعة الحياة: 914577  GBIF: 2480696  ITIS: 175481  iucn: 22695180  ncbi: 33608  Fossilworks: 137200  Fauna Europaea: 96698  CITES: 8572
تصنيفات: أنواع مهددة بالانقراض حسب القائمة الحمراء للاتحاد العالمي للحفاظ على الطبيعة ومواردهاأجناس الطيورأنواع تستعمل الأدواتحيوانات آكلة للبرازحيوانات مصرحيوانات وصفت في 1758رموز مصر الوطنيةطيور أفريقياطيور أوروباطيور أوغنداطيور أوكرانياطيور آسياطيور الصحراء الغربيةطيور الهندطيور جارحةطيور شمال أفريقيانسور العالم القديم
////////////
به بهاسای اندونزی هِرینگ مصیر:
Hering Mesir (Neophron percnopterus)[1] adalah hering dunia lama kecil, yang ditemukan dari Eropa barat daya dan Afrika bagian utara hingga Asia bagian selatan. Jenis ini satu-satunya yang tersisa dari genus Neophron.[2] Di Asia Selatan spesies ini disebut hering pemakan bangkai.
//////////////

به عبری رِخِم، اُخ، اَمی لِلِخ اُفو:
רָחָם (שם מדעי: Neophron percnopterus) הוא עוף דורס יחיד בסוגו במשפחת הנציים. צבעו שחור ולבן תפוצתו של הרחם רחבה למדי והוא מצוי בהודו, דרום מערב אסיה, חצי האי האיברי ומרכז וצפון אפריקה.
////////////
به کردی سی سرک:
Sîsark, sîsyarik an sîqalka Misrê (Neophron percnopterus), cureyekî sîqalkên Cîhanê kevn e ku mirarxwer e. Sîsark bi spîtiya xwe navdar e. Berê li Kurdistanê pir bûn lê niha gî siluwîn. Tek tûk meriv dikane bibîne. Navên xwe din:

sîqalk (sîqalka gurî)
sîsalk
sîsarîk
sîsolek
sîsyarek (sîsyareka gurî)
sîsyarik
/////////////
به مصری النسر امصری:
النسر المصري ( اسمه العلمى : Neophron percnopterus)طائر مصري قديم وكان مقدس عند الفراعنة اوي وبيعتبروه طائر الفرعون,الطائر دا موجود فى جنوب اوروبا وشمال افريقيا وغرب وجنوب اسيا
له اسم تاني برضو وهو (رخمة مصرية) وبيعتبر من التراث المصري العظيم علشان كده موجود فى علم مصر .
Wiki letter w.svg ال
////////////////
به پنجابی:
چٹی گدھ یا مصری گدھ شکاری پنجھیاں دے ٹبر الاں وج اک نکی گدھ اے۔ ایہ اتلے افریقہ تے دکھنی یورپ توں لے کے چڑھدے ول ہندستان تک ملدی اے۔
///////////
به تاجیکی:
Лошахӯр, лошхӯр, варкок (Neophron percnopterus), паррандаест соҳибчангол. Дарозии танаш 65—75 см, думаш 25—27 см, пахноии болаш 46—52 см, вазнаш то 2 кг. Нӯлаш борики дароз, сиёҳ. Қисми пеши cap ва ҷиғирдонаш луч. Рангаш сафеди зардча (парҳоӣ Лошахӯр хурд сиёҳтоб); парҳоӣ болаш сиёҳ. Нарина ва модинааш хамранганд.
///////////
به اردو مصری گده، سفید گده،مرغ فرعون
مصری گدھ (سفید گدھ یا مرغِ فرعون) ایک شکاری پرندہ ہے اور نیوفرعون جنس کی اکلوتی نوع کا مرکوز بھی۔ اِس کی پہنچ کافی وسیح ہے؛ یہ جنوب مغربی یورپ سے لے کر شمالی افریقہ اور برصغیر میں پایا جاتا ہے۔
/////////////
به ترکی استانبولی میصر اخباباسی، کوچوک آخبابا
Mısır akbabası (Neopron percnopterus) (Küçük Akbaba), atmacagiller (Accipitridae) familyasından Neophron cinsinin tek türü olan Türkiye ve Avrupa'daki en küçük akbabadır. 60-70 cm boyunda, 155-180 cm kanat açıklığındadır. Gövdesi ve kanat örtüleri beyaz, kanat telekleri siyahtır. Leşlerin diğer akbabalardan kalan kısmı ile çöplük ve mezbahalardaki atıklarla beslenir.
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/2/21/Neophron_percnopterus_-_01.jpg/220px-Neophron_percnopterus_-_01.jpg
Bir Mısır akbabası kafasının yakın çekimi.
1960 ve 2010 yılları arasında yarıdan fazlası yok olan Mısır Akbabası IUCN (Dünya Doğayı Koruma Birliği) tarafından "tehlike altında" (endangered) statüsüne alınmıştır. Dünya Kuşları Koruma Birliği'ne (Birdlife International) göre Türkiye, bu türün Avrupa popülasyonunun yarısını barındırmaktadır. Ankara'nın Beypazarı ilçesi, türün en önemli üreme ve beslenme alanıdır. Beypazarlılar Mısır Akbabası'nı "Beypazarı Martısı" olarak adlandırmaktadırlar.
//////////////
Egyptian vulture
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article is about the Egyptian vulture species of vulture. For the Ancient Egyptian hieroglyph, see Vulture (hieroglyph).
Egyptian vulture
Egyptian vulture.jpg
Adult N. p. ginginianus
Kingdom:
Phylum:
Class:
Order:
Family:
Genus:
Neophron
Savigny, 1809
Species:
N. percnopterus
Neophron percnopterus
(Linnaeus1758)
NeophronMap.svg
Distribution of the three subspecies
The Egyptian vulture (Neophron percnopterus), also called the white scavenger vulture or pharaoh's chicken, is a small Old World vulture and the only member of the genus Neophron. It is widely distributed; the Egyptian vulture is found from southwestern Europe and northern Africa to India. The contrasting underwing pattern and wedge-shaped tail make it distinctive in flight as it soars in thermals during the warmer parts of the day. Egyptian vultures feed mainly on carrion but are opportunistic and will prey on small mammals, birds, and reptiles. They also feed on the eggs of other birds, breaking larger ones by tossing a large pebble onto them. The use of tools is rare in birds and apart from the use of a pebble as a hammer, Egyptian vultures also use twigs to roll up wool for use in their nest. Egyptian vultures that breed in the temperate regions migrate south in winter while tropical populations are relatively sedentary. Populations of this species have declined in the 20th century and some island populations are endangered by hunting, accidental poisoning, and collision with power lines.
&&&&&&&
ردونتی
بضم را و سکون دال مهملتین و فتح واو و سکون نون و کسر تای مثناه فوقانیه و یا ردوونتی بدو واو اول ساکن
دوم مفتوح نیز شنیده شده
ماهیت آن
کیاهی است هندی عظیم النفع جلیل القدر شبیه بکیاه نخود در شکل و برک آن از ان کوچکتر و پشت برک آن بطرف آسمان و روی آن بطرف زمین و کویا از ان آب همیشه تراوش می کند و زیر آن بقدر بوته آن بتدویر همیشه نمناک و سیاه رنک می باشد مانند آنکه بروغن چراغ چرب کرده باشند و ازین جهت آن را روونتی نامند و برک آن خوش طعم و مائل بشوری و در اطراف درخت آن مورچه بسیار می باشد و منبت آن موضع آفتاب رو و شوره زار و قرب دریا و بعضی کویند ازین جهت آن را اودرونتی یعنی در آفتاب روینده و کریه کننده و عوام آن را لون کاپوئی کویند جهت آنکه در نمک زار می روید و دو نوع می باشد یکی بزرک بقدر یک ذرع دست و شاخهای آن بقدر ارتفاع چهار پنج انکشت از زمین از تنۀ آن رسته و مائل بزمین پهن شده قریب یکدو انکشت از زمین مرتفع می باشد و کوچک آن بقدر یک شبر تا یک و نیم شبر و بهمان هیئت و بهتر و مستعمل کوچک آنست و در صوبۀ اله آباد در سر کار کره دردیه بند را پور و درو زیرا بادسه کروهی شاه جهان آباد متصل تغار نمک سازان و درد کهن نیز بهم می رسد
طبیعت آن
کرم و تر با رطوبت فضلیه
افعال و خواص آن
کویند که چون هنکام بودن قمر در منزل نثره که برج سرطان است و بهندی آن را مکهۀ نچهتر نامند که در روز یکشنبه اتفاق افتد آن کیاه را به نحوی که سایۀ آن کس بران نیفتد از بیخ و بار و برک از زمین برکنند و پنج شب در زیر آسمان تبخیم نمایند پس در سایه خشک کرده نکاهدارند و سوده هر روز یک درم آن را با نبات و عسل هموزن آن بخورند تقویت عظیم بخشد و بدن را فربه و اشتهای طعام آورد و هاضمه را قوت و باه را زیاده کرداند و هیچ ضرر ندارد و اکر با آب درخت موز که بهندی کیله نامند بیست و یک مرتبه تسقیه نمایند و یا با عرق قندی تند پس با هموزن آن نبات سفید با روغن کاو بریان کنند و قدری دانۀ هیل بوا و قرنفل و مشک و کافور سوده بران بپاشند و معجون سازند و هر روز سه درم آن را با شیر تازه دوشیده بخورند تقویت باه عظیم بخشد و نیز کویند که اکر آب تازه آن را بر طلق محلول ریزند که هر دو در وزن مساوی باشند و هر روز قدری از ان بخورند آثار عجیبه مشاهده نمایند و چون چهل روز متوالی هر روز دو درم سفوف آن را با هموزن آن نبات بزنی که حمل نکیرد بخورانند حامله شود و چون از سفوف برک آن یک سیر و از ترپهله که عبارت از هلیله و بلیله و آمله است نیم سیر و ترکته که دارفلفل و فلفل و زنجبیل است ربع سیر و بوزن مجموع که یک سیر و سه ربع سیر است شکر سفید درهم نموده هر روز مقدار یک کف دست آن را بخورند و بالای آن یک پیاله شیر تازه دوشیده که تخمینا نیم آثار باشد بیاشامند و از ترشی و بادی پرهیز نمایند جمیع اوجاع اعضا را برطرف سازد و تقویت بخشد و آشامیدن سفوف برک آن بتنهائی و غذای کرم و چرب خوردن نیز منافع بسیار دارد و اکر بدون شرط مزبور در اوقات دیکر کیاه آن را اخذ نمایند و در سایه خشک کرده سفوف سازند و بخورند نیز منفعت دارد و کویند چون یک توله قلعی را کداخته چهار بوته تر و تازۀ آن را مالیده بران ریزند آن را نقره سازد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
ردونتی
بضم راء مهمله و دال مهمله و سکون واو و خفاء نون و کسر تاء فوقانی و سکون یاء تحتانی از رستنی عظیم النفع هند است هرگاه
پکه نچهتر روز یکشنبه واقع شود رفته و سایه خود برو نینداخته با بیخ و گل و شاخ بر کند و پنج شب در شبنم نگاهدارد و در سایه
خشک کرده با یک تانگ نبات یا عسل آمیخته هر روز بخورد تقویت باه نماید و اگر در شیره درخت کیله بیست و یک تسقیه داده
کهرل کنند و هفت تسقیه در عرق مندي بدهند و با دو برابر نبات در شیره بیخ کیله بقوام آورده جلاب سازند و ردونتی مذکور در
قدري روغن گاو برشته در جلاب مذکور کند و الایچی و قرنفل از هر کدام یک توله و نیم نیم توله مشک و کافور اضافه نموده
بقدر سه تانک کولی بسازد با شیر که او را جوشانیده باشد هر روز بخورد در تقویت باه فایده نمایان دهد و نیز اگر دو ماشه با شکر
آمیخته هر روز بخورد همین فایده دهد
تألیف شریفی
&&&&&&&
رساطون
شرابی است که از خمر و عسل و ادویۀ حاره ترتیب دهند و قویتر از شراب ارسطو است و در امزجۀ بارده نافع و در قرابادین مذکور شد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
رساطون . [ رَ ] (معرب ، اِ) شرابی است که مردم شام از خمر و عسل درست کنند و ازهری گفته که لغت رومی است و عربی نیست . (از المعرب جوالیقی ص 157) (ناظم الاطباء). می ، لغت رومی است مستعمل عرب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شرابی است مردم شام را که از می و انگبین کنند. (تاج العروس ). شرابی که از عصیر انگور و عسل با بعضی افاریه سازند. (یادداشت مؤلف ). شراب . از واژه های دخیل است و نمی دانم از چه زبانی است . (از اقرب الموارد). اصل آن به یونانی رساطوم ۞ بوده است . (ازحاشیه ٔ ص 76 نشوءاللغة). شرابی است که از خمر و عسل و ادویه ٔ حاره ترتیب دهند و گرمتر و قویتر از شراب ارسطون و در امزجه ٔ بارده نافع است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی شود.
&&&&&&&
رساغ/ ربیتاع
سنکی است شبیه بخرچنک در دوم سرد و قریب القوه بسرطان جهت جلای باصره و دمعه نافع است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
رساغ . [ رِ ] (ع اِ) سنگی است شبیه به خرچنگ ، در دوم سرد وقریب القوه به سرطان و جهت جلدی باصره و دمعه نافع است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) ۞ . || رسنی که بر رسغ ستور و جز آن بندند و سپس آنرا به میخ استوار کنند تا رفتن نتواند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
//////////////
ربیتاع
الماهیه: حجر کالسرطان، الطبع: بارد رطب فی الثانیه، الخواص: یجلو و یحد البصر].
الأدویه المفرده فی کتاب القانون فی الطب لابن سینا، ص: 139
&&&&&&&
رسمیلیوس
بیونانی اسم شند است که آن را دخان الضرو نامند و بهندی ست لوبان کویند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
شند. [ ش َ ](اِ) منقار مرغان . (برهان ) (جهانگیری ). منقار مرغ . (صحاح الفرس ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (اوبهی ). کلفت . نوک . نول . نُک . منقار. (یادداشت مؤلف ) :
مرغ سپیدشند شد امروز ناودان
گر ز آبریز میغ شد آن مرغ سرخ شند. ۞
عماره .
|| مرغی است دانه خوار، مانند کلاغ ، باریک تر و خردتر از کلاغ با منقار و پایهای سرخ برنگ مرجان و گوشت آن را خورند و به زمستان در نواحی البرز بسیار باشد. (یادداشت مؤلف ). || دیسقوریدس بنقل انطاکی ، آن را دخان الضرو خوانده است و سایر نویسندگان مفردات آن راکمکام نامیده اند و بدین نام معروف گشته . از طیب های مورد اهتمام مصریان است و کسی چون ایشان نتواند آن را بسازد. و بهترین آن سفید بی دود و احتراق باشد. (از تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 224). دیسقوریدوس اسمیلوس نامیده و طیوب معموله است خصوص اهل مصر و گویند دخان الضرو است . (مخزن الادویه ).
&&&&&&&
رسکپور
بفتح را و سکون سین و فتح کاف و ضم باء عجمی و سکون واو و راء مهمله لغت هندی است
ماهیت آن
شنجرف
سفید و از رساین اطبای هند است و از مجربات ایشان
طبیعت آن
بسیار کرم و خشک
افعال و خواص آن
از برای جدری افرنجیه و جرب خبیث که آن را آتشک کویند و جوشش سرکه آن را نار فارسیه نامند و از برای سعفۀ خبیثه که آن را کچلی کویند و از برای اقسام قروح کلیه و مثانه و مجاری بول که مزمن کردیده باشد و از برای ریشهای کهنه و ناصورانف و از برای خنازیر و سنک کرده و مثانه و از برای سرعت انزال و ضعف باه با عسل تناول نمایند مقدار شربتی از یک سرخ تا دو سرخ صنعت آن سیماب کل ارمنی زاج سفید و در نسخۀ دیکر بجای زاج سفید زاج اخضر هندی که آن را بهندی نیله تهوتهه کویند داخل است و نسخۀ اول بهتر است و نمک سنک از هریک نه تانک مجموعه را با آب صلایه کرده اقراص سازند و بعد از خشک شدن در کاسۀ سفالین لعابدار که در ته آن نمک کرده باشند بکذارند و کاسۀ دیکر مثل آنکه بخاکستر و شیرۀ جوزماثل که آن را بهندی دهتوره کویند اندوده باشند بر بالای آن کذارند و هر دو را بطین حکمت مطین کنند و سه شبانروز بر بالا و اطراف آن پاچک دشتی یعنی سرکین کاو صحرائی چیده آتش دهند و بعد از آنکه سرد شود برآورده آنچه ته ظرف و اطراف آن چسپیده باشد برآورند که رسکپور آنست و از برای قوت باه نه شبانروز آتش دهند و یک نسخۀ دیکر طریق صنعت آن و حب آن و دستور استعمال آن در قرادین کبیر ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
شنجرف . [ ش َ ج َ ] (معرب ، اِ) شنگرف . زنجفر. سنجرف . سرخ . (زمخشری ). مبدل شنگرف و سنجرف معرب آن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آن را زنجرف نیز خوانند و فارسیان شنگرف خوانند. کانی و عملی بود. کانیش از کبریت و زیبق متولد میشود... و در الوان بکار دارند و این از سمومات است . (نزهةالقلوب ). سَنْجَرف . سَنْجَفر. صمغی است ، تعریب شنگرف . (الالفاظ الفارسیة المعربة تألیف ادی شیر). و رجوع به دو کلمه ٔ مذکور شود. شیئی قرمز شفاف و تقریباً قرمز سرخ رنگ میباشد و بر دیوارهای خرساباد و بر مرمرهای منقوله از نمرود که فعلاً در موزه ٔ انگلیس موجود است آثار رنگ شنجرف باقی و مشهود است . (قاموس کتاب مقدس ). سولفور قرمز جیوه . (روش تجزیه ٔ پریمن ص 77). و رجوع به مترادفات کلمه شود.
//////////
شنگرف یا سینابر (Cinabre یا Cinnabar) با فرمول شیمیایی HgS از مجموعه کانی‌هاست. در طبیعت به صورت بلور موجود است ولی به طور صنعتی نیز تولید میشود. شنگرف در شعله بخار می‌شود و در اسید نیتریک و اسید سولفوریک نامحلول است. شنگرف جسمی دارای بلورهای شش گوش قرمز رنگ است. آن را با هدایت گاز هیدروژن سولفید (H2S) به محلول نمک‌های جیوه تهیه می‌کنند. کانیهای مشابه آن رآلگار، پروستیت، کوپریت، روتیل، هماتیت و غیره‌است.

شنگرف در ابتدا سیاه رنگ بوده ولی بعد از حرارت دادن به گونه پایدار قرمز، تغییر می‌یابد. که در لاتین ان را به نام Cinnabar (سینابر) می‌شناسند.
////////////
به عربی زنجفِر:
الزنجفر أو السنابار خام طبيعي هام للزئبق، وهو كبريتيد الزئبق، يتواجد في المناطق البركانية.[1]
كان يسمى قديما زرقونا نظرا للونه الأحمر القانئ.[2]
مصادر[عدل]
^ معاجم «لبنان ناشرون»
^ etymonline.com
//////////////
به عبری
צינובר (Cinnabar) הוא צורת המינרל של סולפיד הכספית. צבעו אדמדם, ונוסחתו HgS והוא המקור העיקרי לכספית.

צינובר נמצא בדרך כלל בטבע בצורת גושים חזקים מחוספסים, וצבעו משתנה מאדום בהיר לאדום-חום. הוא מופיע בסלעים וולקניים, בעיקר ליד מרקזיט, פיריט ואנטימון גופרתי (Sb2O3). מדי פעם צינובר מופיע כגביש בעל ברק מתכתי. בין גבישי צינובר וקוורץ דמיון יוצא דופן בסימטריה ובמאפיינים אופטיים (מערך קריסטלוגרפי טריגונלי וצורת הגביש הקסגונלית). קשיחותו של צינובר נעה בין 2-2.5 בסולם מוס, ומסיסותו היא 10-6 גרם ל-100 מ"ל מים.
به ترکی استانبولی رنچِفِر:
Zincifrecıvanın indirgeme yolu ile elde edildiği cevherdir. Yunanların Cadı Kazanı adlı zehirli madde listesi içinde yer almıştır. Tıpta özellikle deri hastalıklarında ve pas önleyici boya maddesi olarak kullanılır. Formülü cıva sülfürdür (HgS)
////////////
Cinnabar
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article is about the mineral. For the plant resin, see Dragon's blood. For the moth, see Cinnabar moth. For the theatre in Petaluma, California, see Cinnabar Theater.
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/b/b4/Ambox_important.svg/40px-Ambox_important.svg.png
[hide]This article has multiple issues. Please help improve it or discuss these issues on the talk page(Learn how and when to remove these template messages)
This article needs additional citations for verification(July 2015)

This article cites its sources but does not provide page references(July 2015)

Cinnabar
Cinnabarit 01.jpg
Cinnabar
General
Category
Formula
(repeating unit)
Mercury(II) sulfide, HgS
2.CD.15a
Trapezohedral (32)
H-M symbol: (32)
P3121, P3221
a = 4.145(2) Å, c = 9.496(2) Å, Z = 3
Identification
Color
Cochineal-red, towards brownish red and lead-gray
Rhombohedral to tabular; granular to massive and as incrustations
Simple contact twins, twin plane {0001}
Prismatic {1010}, perfect
Uneven to subconchoidal
Slightly sectile
Mohs scale hardness
2.0-2.5
Adamantine to dull
Scarlet
Transparent in thin pieces
8.176
Optical properties
Uniaxial (+)
nω = 2.905 nε = 3.256
δ = 0.351
1.04 x 10−25 g per 100 ml water (Ksp at 25°C = 2 x 10−32)[1]
References
Cinnabar (/ˈsɪnəbɑːr/) and cinnabarite (/sɪnəˈbɑːraɪt/), likely deriving from the Ancient Greek: κιννάβαρι[6] (kinnabari), refer to the common bright scarlet to brick-red form of mercury(II) sulfide, formula HgS, that is the most common source ore for refining elemental mercury, and is the historic source for the brilliant red or scarlet pigment termed vermilion and associated red mercury pigments.
Cinnabar generally occurs as a vein-filling mineral associated with recent volcanic activity and alkaline hot springs. The mineral resembles quartz in symmetry and in its exhibiting birefringence; cinnabar has a mean refractive index of ~3.2, a hardness between 2 and 2.5, and a specific gravity of ~8.1. The color and properties derive from a structure that is a rhombohedral crystalline lattice belonging to the hexagonal crystal system, crystals that sometimes exhibit twinning.
Cinnabar has been used for its color since antiquity in the Near East, including as a rouge-type cosmetic, in the New World since the Olmec culture, and in China since as early as the Song dynasty, where it was used in coloring lacquerware.
Associated modern precautions for use and handling of cinnabar arise from the toxicity of the mercury component, which was recognized as early as ancient Rome.
Contents
  [show] 
Etymology[edit]
The name comes from Ancient Greek: κιννάβαρι[6] (kinnabari),[7] a Greek word most likely applied by Theophrastus to several distinct substances.[6]Other sources say the word comes from the Persianشنگرف‎‎ shangarf (Arabicized as زنجفرة zinjifrah), a word of uncertain origin (also compare, Sanskrit सुगर sugara). In Latin it was sometimes known as minium, meaning also "red cinnamon", though both of these terms now refer specifically to lead tetroxide.[8]
https://en.wikipedia.org/wiki/Cinnabar