۱۳۹۵ دی ۱۱, شنبه

مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی (چهل و یکم) 2

زرافه
بضم زای و فتح راء مهملۀ مشدده و الف و فتح فا و ها بفارسی اشترکاو پلنک نامند جهت آنکه در ماهیت آن کفته اند که کردن آن بلند مانند کردن شتر و سر آن نیز مانند سر شتر و کویند مانند سر کاو کوهی و رنک آن رنک آهو منقط بسفیدی و شبیه بپلنک و پای آن مثل پای کاو و شاخ آن بدستور و دست آن درازتر از پای آن و زانو ندارد و دندان آن کوچک و دنبال آن شبیه بدنبال آهو است و آن از جمع شدن شتر ماده با کاو نر وحشی بهم می رسد و بالجمله شکل عجیب و غریب دارد
طبیعت آن
خشک در اول و بسیار کرم
افعال و خواص آن
مولد خلط غلیظ سوداوی مضر محرور المزاج و ضعیف مصلح آن مهرا پختن آن با پوست خربزه و خوردن آن با روغن و افاویۀ هاضمۀ مقویۀ معده و لیکن باید خورندۀ آن عادت دهد بدن خود را باستفراغ با یارجات و رفتن بحمام و عرق بسیار کردن و آن را خاصیتی دیکر نیست مکر آنکه زهرۀ آن جهت نزول آب مفید است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
زرافه . [ زَ ف َ / زَرْ را ف َ / ف ِ ] (از ع ، اِ) صاحب قاموس آنرا به چهار وزن یاد کند از عربی زرافه ... و از این زبان وارد فرانسوی ۞ و انگلیسی ۞ و آلمانی ۞ شده . نوعی از پستانداران نشخوارکننده  آفریقا با قدی بسیار بلند. (حاشیه  برهان چ معین ). پستانداری است از راسته  نشخوارکنندگان که فقط شامل یک نوع است . این جانور بداشتن گردنی طویل و قوی و برافراشته مشخص است و بالای پیشانیش یک زوج شاخ پشم آلود وجود دارد. زمینه  بدن حیوان ، صورتی رنگ و زمینه  شکمش سفید است ؛ ولی سراسر بدنش را لکه های کوچک و بزرگ قهوه ای پوشانده و دمش کوتاه و قوی است . بعلت گردن دراز و دستهای بلند قدش به ارتفاع متجاوز از 6 متر میرسد و به این جهت استفاده از برگ درختان بعنوان تغذیه بر وی آسان است . اشترگاوپلنگ . شترگاوپلنگ . در عربی این کلمه زُرافَه ، زَرافَّه و زُرافَّه تلفظ می شود. (فرهنگ فارسی معین ): و زرافه که او را اشترگاوپلنگ گویند. (التفهیم بیرونی )
//////////////
زرافه‌

حیوانیست که او را شترگاوپلنگ خوانند ابن مولف گوید زرافه در زمین توبه بود سر او بسر شتر ماند و شاخ وی بشاخ گاو و پوست او بپوست پلنگ و سینه بسینه گاو و گردنی بغایت دراز و دستها دراز و پاها کوتاه و دنبال او بدنبال آهو ماند و گویند ناقه حبشی با بقر الوحش جمع شود و از ایشان زرافه حاصل شود و حال آنکه در این روزگار یک زرافه بشیراز آورده بودند تن شتر داشت و سر گاو کوهی و سر وی کوچک و دنبال شتر و دندان خر و دو دست دراز و پای کوتاه بی‌زانو و پوست وی خال‌خال بود برنگی ظریف و طهماسب حکیم گوید در جانب جنوب آنجا که خط استواست در تابستان به گرمای گرم حیوانات مختلف جمع شوند و بر منابع آب از سبب تشنگی و باشد که بعضی با غیر نوع خود کشش کنند و از آن اشکال عجب پیدا شود چون زرافه و عشیار و سبع و سبع بچه‌گرگ بود از کفتار و عشیار غیر بچه کفتار بود از گرک و زرافه از حیوانات غریب بود و کاری از وی نیاید الا آنکه صورت عجیب دارد و گوشت غلیظ دارد و سودا انگیزد
//////////////
زرافه‌
حیوانیست که او را شترگاوپلنگ خوانند ابن مولف گوید زرافه در زمین توبه بود سر او بسر شتر ماند و شاخ وی بشاخ گاو و پوست او بپوست پلنگ و سینه بسینه گاو و گردنی بغایت دراز و دستها دراز و پاها کوتاه و دنبال او بدنبال آهو ماند و گویند ناقه حبشی با بقر الوحش جمع شود و از ایشان زرافه حاصل شود و حال آنکه در این روزگار یک زرافه بشیراز آورده بودند تن شتر داشت و سر گاو کوهی و سر وی کوچک و دنبال شتر و دندان خر و دو دست دراز و پای کوتاه بی‌زانو و پوست وی خال‌خال بود برنگی ظریف و طهماسب حکیم گوید در جانب جنوب آنجا که خط استواست در تابستان به گرمای گرم حیوانات مختلف جمع شوند و بر منابع آب از سبب تشنگی و باشد که بعضی با غیر نوع خود کشش کنند و از آن اشکال عجب پیدا شود چون زرافه و عشیار و سبع و سبع بچه‌گرگ بود از کفتار و عشیار غیر بچه کفتار بود از گرک و زرافه از حیوانات غریب بود و کاری از وی نیاید الا آنکه صورت عجیب دارد و گوشت غلیظ دارد و سودا انگیزد
/////////////
زرافه یا شترگاوپلنگ[۳] (نام علمی: Giraffa camelopardalis) یک جانور آفریقایی پستاندار دارای پنجه و سم از سرده زرافگان، بلندقدترین حیوان زمین و بزرگ‌ترین نشخوارکننده است. به این جانور شترگاوپلنگ نیز می‌گویند. زرافه ویژگی‌های خاصی دارد برای مثال سر و گردن دراز این جانور بسیار خاص است. قد زرافه به ۶ متر نیز تجاوز می‌کند و وزن متوسط آن ۱۶۰۰ کیلوگرم برای جنس نر و ۸۳۰ کیلوگرم برای جنس ماده است. این جانور از خانواده زرافگان است.

زرافه‌ها به طور پراکنده در قاره آفریقا به خصوص کشورهای چاد در شمال، آفریقای جنوبی در جنوب، نیجر در غرب و سومالی در شرق زندگی می‌کنند. زرافه‌ها معمولاً ساکن دشت‌ها، مراتع و جنگل‌های باز هستند. منبع غذایی اصلی آن‌ها برگ‌های اقاقیا هستند که هر حیوان گیاه‌خواری قدش به آن‌ها نمی‌رسد. زرافه‌ها همواره هدف حمله شیرها، پلنگ‌ها و سگ‌های وحشی قرار می‌گیرند. زرافه‌های بزرگ‌سال نمی‌توانند پیوندهای اجتماعی قوی ایجاد کنند. هنگام حمله کردن به زرافه‌ها، این موجودات گردن خود را به عنوان سلاح استفاده می‌کنند. زرافه‌های نر همیشه علاقه زیادی به جفت‌گیری داشته‌اند که حاصل آن نسل‌های جوان‌تر این موجودات است.
زمین همیشه شیفته این موجودات بوده‌است و این موجودات را عجیب و غریب می‌داند به طوری که این موجودات را در نقاشی‌ها، کتاب‌ها و انیمیشن‌های برجسته‌ای همچون ماداگاسکار ۱، ۲، ۳، دنیای وحش و پیمان حیوانات به تصویر کشیده‌اند. توسط اتحادیه بین‌المللی حفاظت از طبیعت، برخی از این موجودات در خطر انقراض هستندو برخی نیز خطری برای انقراض آن‌ها نیست. با این حال، هنوز هم زرافه‌ها در پارک‌های متعدد ملی و بازی‌ها نیز یافت می‌شوند.
محتویات  [نمایش]
ریشه‌یابی[ویرایش]
واژه زرافه برگرفته از عربی زَرَافَة و آن نیز از واژه سریانی ܙܵܪܝܼܦܵܐ (زَرافَه) است. معنی این واژه پیاده‌روی سریع است.[۴] چند بار املای این واژه در زبان انگلیسی تغییر کرده‌است.[۵] Gerfauntz ممکن است از واژه حیوان Geri در سومالی ریشه گرفته باشد.[۶] فرم ایتالیایی Giraffa در سال ۱۵۹۰ به وجود آمد.[۵] در فرانسه به این جانور Girafe نیز می‌گویند.[۵] نام گونه camelopardalis نیز یک واژه لاتین است.[۷]

کمیلپرد نیز نام گونه‌ای در آفریقا است.[۸] دیگر نام‌های آفریقایی برای زرافه عبارتند از اکریی (اتسو)، کنییت (الگن)، ندویدا (گیکویو)، تیغا (کلنجین اند لوو)، ندویا (کمبا)، نودولولو (کیهه)، نتقا (کینیتورو)، اندر (لوگبرا)، اتییکا (لوهیا)، کوری (معدی)، الودوکیررگتا آور الچنگیتوآودو (ماسی)، لنیوا (مرو)، هری (پاره)، لمنت (سمبورو) و تویگا (سوایلی و غیره) در شرق؛[۹]۳۱۳ و توتوا (لوزی)، نتوتلوا (شنگان)، ایندلولمیتسی (سیسوتی)، تهوتلوا (ستهو)، تودا (وندا) و ندلولمیتی (زولو) در جنوب.[۸]

در فارسی به آن «شترگاوپلنگ» هم می‌گویند که ریشه این اسم از uštar-gaw-palang فارسی میانه است.[۱۰]
//////////////
به عربی زرافه:
الزَّرَافَةُ هي إحدى أنوع الثدييَّات الأفريقيَّة شفعيَّة الأصابع، وهي أطولُ الحيوانات البريَّة بلا مُنازع، وأضخم المُجترَّات على الإطلاق. اسمُها العلميّ «Giraffa camelopardalis» (نقحرة: جيرافا كاميلوپاردالِس)، واسمُ نوعها، أي «camelopardalis»، يعني حرفيَّا «الجمل النمريّ» أو «الجمل الأنمر»، في إشارةٍ إلى شكلها الشبيه بالجمل واللطخات المُلوَّنة على جسدها التي تجعلها شبيةٍ بالنمر. أبرزُ خصائصها المُميَّزة هي عُنقها وقوائمها فارغة الطول، والنُتوءات العظميَّة على رأسها الشبيهة بالقُرون، وأنماطُ فرائها المُتنوِّعة. تُصنَّفُ ضمن فصيلة الزرافيَّات، إلى جانب قريبها الوحيد المُتبقي، أي الأكَّأب. منها تسعُ نويعات، يُمكنُ التفريق بينها عبر أنماط فرائها التي تختلفُ من نويعٍ إلى آخر.
موطنُ الزرافى الحالي مُتجزّءٌ، وجُمهراتها مُبعثرةٌ، وتنتشرُ من التشاد شمالًا حتَّى جنوب أفريقيا جنوبًا، ومن النيجر غربًا إلى الصومال شرقًا. تشملُ موائلها الطبيعيَّة عادةً السڤناء، والأراضي العُشبيَّة، والأحراج المكشوفة. قوتُها الرئيسيّ هو أوارقُ الطلح (السنط، أو الأقاقيا)، التي ترعاها على ارتفاعاتٍ لا تصلها أغلب العواشب الأُخرى، وقد تتناول الزرافة بِلسانها الطويل (البالغ حوالي نصف متر) غصنًا من ارتفاعٍ يُقارب ستَّة أمتار، وبحركةٍ جانبيَّةٍ من رأسها تُجرِّد ما عليه من ورقٍ.[3] وتعيشُ الزرافة طويلًا دون ماء، وحينما تُقبلُ على الشُرب تُباعدُ ما بين قائمتيها الأماميتين كثيرًا لتبلغ الماء. ومع أنَّ للزَّرافة أطول عُنُقٍ بين الثدييات، فإنَّ لها الفقرات الرقبيَّة المُعتادة السَّبع فقط (وهو عددها في كافَّة الثدييات). وارتفاعُ الزَّرافة مع حدَّة بصرها يُعطيانها أعظم مجالٍ للرؤية بين الثدييات.[4]
تُشكِّلُ الزرافى طرائدًا لجُملةٍ من الضواري، أبرزُها الأُسود؛ وتقعُ صغارها أحيانًا ضحيَّة النُمور والضِّباع المُرقطة والكلاب البريَّة الأفريقيَّة. لا تتمتَّع الزرافى البالغة بروابط اجتماعيَّة قويَّة، على أنَّها تتجمَّع في مجاميع صغيرة فضفاضة الصلة، لو حصل أن كانت جميعُ الأفراد تتجهُ في ذات الاتجاه. تفرضُ الذُكور مرتبتها الاجتماعيَّة عبر سلوكٍ يُعرف «بالتعانق»، وهو شكلٌ من أشكال القتال عند هذه الحيوانات، حيثُ تضربُ بعضها البعض باستخدام أعناقها. وحدها الذُكور المُهيمنة تتزاوجُ مع الإناث، التي يقع عليها وحدها عبء تربية الصغار. ولون الزرافة الأبقع الرَّمليّ والكستنائيّ يموهها في بيئاتها، وهي إلى ذلك تُجيدُ الدفاع عن نفسها بالرفس أو النطح.[3]
أسرت الزرافة الحضارات البشريَّة المُختلفة قديمًا وحديثًا، بسبب مظهرها الغريب والفريد بين جميع الحيوانات، فجُسِّدت في الكثير من اللوحات الفنيَّة والرُسومات والكُتب والرُسوم المُتحرِّكة. يُصنِّف الاتحاد العالمي للحفاظ على الطبيعة الزرافى على أنَّها غير مُهددة، لكنَّها رُغم ذلك استُؤصلت من الكثير من أنحاء موطنها السَّابق، وبعضُ نويعاتها مُصنَّفٌ على أنَّهُ مُهددٌ بالانقراض. لكن على العُموم، ما تزالُ الزرافى موجودةٌ في الكثير من المُنتزهات الوطنيَّة ومحميَّات الطرائد.
https://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%B1%D8%A7%D9%81%D8%A9
///////////
به آذری زُرافه:
Zürafə (lat. Giraffa camelopardalis) – zürafələr fəsiləsinin zürafə cinsinə aid heyvan növü.
Dünyanın ən hündür canlısıdır. Qara və qəhvəyi xallardan ibarət olan bir bədəni vardır. Hündürlüyü 4–6 m arasında dəyişir.
Zürafə təbii şəkildə yalnız Afrikada yaşayır. Cənubi və Şimali Afrika ən çox olduqları bölgələrdir. Ümumiyyətlə savannalarda otlaqlarda və açıq meşələrdə həyatlarını davam etdirirlər. Akasiya ağacının yetişdiyi bölgələr seçimləridir.
Uzun boynu ona yerdə bitən otla yemlənməyə çox mane olsa da, əvəzində üst dodağı və uzun dili ən hündür budaqlardakı yaşıl yarpaqları da qoparmağa kömək edir. Zürafələrin səs telləri yoxdur.
////////////
به بهاسای اندونزی و جاوی جراپا،زرافه:
Jerapah atau zarafah (nama ilmiah: Giraffa camelopardalis) adalah mamalia berkuku genap endemik Afrika dan merupakan spesies hewan tertinggi yang hidup di darat. Jerapah jantan dapat mencapai tinggi 4,8 sampai 5,5 meter dan memiliki berat yang dapat mencapai 1.360 kilogram. Jerapah betina biasanya sedikit lebih pendek dan lebih ringan.

Jerapah berkerabat dengan rusa dan sapi tetapi dari suku yang berbeda, yaitu Giraffidae yang mencakup jerapah sendiri dan kerabat terdekatnya, okapi. Habitat aslinya mencakup area dari Chad sampai dengan Afrika Selatan

Nama spesiesnya camelopardalis diambil dari nama dalam latin, karena dianggap sebagai bastar unta (camel) dan macan tutul (leopard). Nama camelopardalis dipakai oleh Plinius senior dalam ensiklopedia yang ditulisnya. Nama ini juga dipakai sebagai nama salah satu rasi bintang. Nama "jerapah" sendiri dipinjam dari nama hewan ini dalam bahasa Arab (الزرافة, zirafah).
//////////
به عبری جیراف:
ג'ירף מנומר או ג'ירף צפוני (שם מדעי: Giraffa camelopardalis) הוא מין מהסוג ג'ירף שבעבר סווג כמין יחידי בסוגו אך פוצל לארבעה מינים. ג'ירף זה גדול וחי באזורים הצפוניים יחסית של אפריקה, בערבות עשב וסוואנות. הוא ניזון בעיקר מעלים של עץ השיטה בעזרת גובהו ולשונו הארוכה.

ישנם ארבעה תת-מינים לג'ירף זה:

ג'ירף נובי (Giraffa camelopardalis Camelopardalis)
ג'ירף קורדופן (Giraffa camelopardalis antiquorum)
ג'ירף רוטשילד (Giraffa camelopardalis rothschildi)
ג'ירף מערב אפריקני (Giraffa camelopardalis peralta)
////////////////
به سواحلی توئیگا:
Twiga ni jenasi ya wanyama ya Afrika katika familia Giraffidae. Spishi hizi ni mamalia wenye kwato shufwa na shingo ndefu kuliko ile ya wanyama wote wa nchi kavu. Mwili wao umepambwa kwa madoa yasiyo na umbo maalumu, yenye rangi ya njano mabaka meusi na kutenganishwa na rangi nyeupe, au rangi ya manjano-kahawia.
Twiga wana uhusiano na tandala na ng’ombe, lakini wanawekwa kwenye familia yao pamoja na ndugu wao wa karibu okapi. Wanapatikana hasa kuanzia Nijeri mpaka Afrika Kusini.
Twiga huishi hasa maeneo ya savanna na nyika. Hata hivyo wakati chakula kinapokuwa adimu, hupendelea maeneo yenye miti mingi, migunga na vikwata hasa. Hunywa maji mengi sana wakati yanapopatikana ili kukabili ukame ukija.
////////////
به کردی چانهِشتیر:
Canhêştir, hêştirga yan jî zurafe (Giraffa camelopardalis), cureyek guhandarên giyanxwerê girs j koma Dubarpêçiyan an Artiodactyla ye.Canhêştir li Afrîkayê dijî û stûyê wê di navbera guhandarên Cîhanê de yê herî dirêj e. Stûyê wê digihêje bêtirî 5,85 m û giraniya wê 2000 kg. Bi merîtî canhêştir dighêje xezal û ajalan ji ga û mangayan, lê xêzanek an famîleyek e wê cihê heye û navê wê bi latînî Giraffidae ango famîleya canhêştiran. Canhêştir ji daran dixwe bi alîkariya ûstiya wê ya dirêj. Canhêştir ji 20-28 salan dijî.
//////////
به سندی ذاچی:
ڏاچي (انگريزي: Giraffe) ھڪ سُم دار پستانيہ (mammal) جانور۔ مشرقي ۽ جنوبي افریقا ۾ پایو ويندو آھي۔ ان جي امتيازي خاصيت ان جي ڊگھي ڳيچي آھي۔ ڳيچي جي ھڏي جي تعداد ست. ايتري ئي ھوندي آھي جيتري ٻين جانورن جي۔ جڏھن ھو پورو جوان ٿيندو آھي تہ ان جو قد 18 فٽ ٿيندو آھي. ان جو قد 18 فٽ کان بہ وڌي ويندو آھي۔ ھي جانور ننڍن ننڍن ڳلن ۾ رھندو آھي گلوں۔ ان ڳلي ۾ ھڪ نر ۽ متعدد مادائون ۽ انھن جا ٻچا ھوندا آھن۔ رنگ ھرڻ وانگر مٽياوا پر بدن تي ڪارا داغ ھوندا آھن۔ زبان بہ غير معمولی ڊگھي ھوندي آھي۔ مادي ھڪ وقت ۾ ھڪ ٻچو ڏيندي آھي۔ جنھن جو قد 6 فٽ ھوندو آھي۔ مدت حمل 15 مھينا ۽ اوسط عمر : 28 سال۔
//////////////
به کردی سورانی زِه رافه:
زەڕافە درێژترین گیاندارە لەسەر زەوی، ئەمەش وای کردووە کە کۆنتڕۆڵی ھەرێمی ساڤانا بکات و لە دوورەوەش چاودێری دوژمنەکانی بکات. بەھۆی قاچ و ملی درێژی زەڕافە زۆر بە ئاسانی دەگاتە گەڵای درەختەکان و بەئاسانی دەیانخوات ، نێرەی زەڕافە یەک مەتر لە مێی زەڕافە درێژترە، نێرەی زەڕافەش درێژییەکەی دەگاتە ٥ مەتر. زەڕافە بەپێوە دەخەوێت، بەڵام زیاتر لە ٢٠ دەقیقە ناخەوێت ، کێشی زەڕافە بەشێوەیەکی گشتی لەنێوان (٥٥٠ تا ١٨٠٠ کیلۆگرام) دایە. تەمەنیشی لەنێوان ٢٥ تا ٣٠ ساڵدایە،ھەروەھا زەڕافە کاتێک سکپڕ دەبێت، سکپڕییەکەی ٤٢٠ تا ٤٥٠ رۆژ دەخایەنێت و زەڕافەش ھەرجارەی کە دەزێ یەک بێچووی دەبێت کە درێژییەکەی ٢ مەترە ، لە توانای زەڕافە ھەیە کە لە یەک کاتژمێردا ٤٥ کیلۆمەتر ببڕێت.
////////////
به ترکی استانبولی زورفا:
Zürafa (Giraffa camelopardalis), soyu tükenmemiş canlılar arasında karada yaşayan en uzun ve gevişgetirenler arasında da en büyük; Afrika’da yaşayan çift toynaklı memelidir. Bilimsel tür adı deveye benzer şekline ve leoparda benzeyen beneklerine ithafen verilmiştir. Ana ayırtedici özelikleri oldukça uzun boynu ve bacakları, tüylü deriyle kaplı boynuzları ve beyaz-krem bir ten üstünde siyah ve kahverengi arasında değişen benekleridir. En yakın yaşayan akrabası okapi ile birlikte zürafagiller (Giraffidae) familyasında sınıflandırılır ve derileri ile beneklerinin renk ve şekillerinden ayırtedilen dokuz alt türü vardır.
//////////
به اردو زرافه:
زرافہ (انگریزی: Giraffe) ایک سُم دار پستانیہ (mammal) جانور۔ مشرقی اور جنوبی افریقا میں پایا جاتا ہے۔ اِس کی امتیازی خصوصیت اس کی لمبی گردن ہے۔ گو گردن کی ہڈی کے مہروں کی تعداد سات اتنی ہی ہوتی ہے جتنی دوسرے جانوروں کی۔ جب یہ پورا جوان ہوتا ہے تو اس کا قد 18 فٹ ہوتا ہے اس کا قد 18 فٹ سے بھی تجاوز کر جاتا ہے۔ یہ جانور چھوٹے چھوٹے گلوں میں رہتا ہے۔ اس گلے میں ایک نر اور اور متعدد مادائیں اور ان کے بچے ہوتے ہیں۔ رنگ ہرن کی طرح مٹیالا لیکن بدن پر سیاہ داغ ہوتے ہیں۔ زبان بھی غیر معمولی لمبی ہوتی ہے۔ مادہ ایک وقت میں ایک بچہ دیتی ہے۔ جس کا قد 6 فٹ ہوتا ہے۔ مدت حمل 15 ماہ اور اوسط عمر : 28 سال۔
////////////
به اویغوری: زىراپە
////////////
به زازاکی:
 Zırafa (lat. Giraffa camelopardalis), familya zırafayan ra cınsê de heywanio.
//////////////
The northern giraffe (Giraffa camelopardalis) is a species of giraffe, and is considered the type species of the genus.[2] Whilst three other giraffe species were once considered subspecies of the conglomerate Giraffa camelopardalis species, recent studies have identified the northern giraffe as one of the four separate species of a reorganised Giraffa genus.[1][2] This species is composed of three subspecies: the Nubian giraffe (G. c. camelopardalis), Kordofan giraffe (G.c antiquorom) and West African giraffe (G.c. peralta). Around 4,550 individuals from all subspecies are currently present in the wild.[3]
&&&&&&&
زرزور
بضم زای معجمه و سکون را و ضم زای معجمه و سکون واو و راء مهمله جمع آن زرازیر آمده از جملۀ طیور است بفارسی سار و بترکی سقرچین نامند
ماهیت آن
نوعی از عصفور تیزپر است که در وقت پرواز از ان آواز آید و پایهای آن کوتاه و چون پایهای آن را قطع نمایند نتواند پرواز نماید مانند آنکه چون دستهای انسان را ببرند یا ببندند نتواند که بدود و رنک آن سیاه منقط بسفیدی است و در خانها آن را پرورش می نمایند و هرچند کهنه شود سفیدی آن کمتر می کردد
طبیعت آن
کرم و خشک
افعال و خواص آن
مبهی و مشهی و مقوی بصر مضر دماغ و محرور المزاج و یابس مصلح آن بروغن و یا آب چغندر پختن و محرور المزاج با سرکه و مری خوردن و بعد از ان آب انار میخوش نوشیدن و بهتر آنست که صحرائی و تازه صید کرده آن را نخورند بجهت حدت آن بلکه در خانه پروردۀ آن بهتر است و چون صحرائی آن را ذبح نمایند باید که اقلا شب بکذارند پس صبح طبخ نموده بخورند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////////
زرزور. [ زُ ] (ع اِ) هودج تنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || مرغی است . ج ، زرازیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرغی است از نوع عصفور.(از اقرب الموارد). بمعنی معمولی آن سارک ۞ هنگامی که مسئله از مرغی باشد که تکرار چند کلمه ای را فراگرفته باشد... ولی معنی باسترک ۞ را نیز می دهد. (از دزی ج 1 ص 585). سار. (زمخشری ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (بحر الجواهر). سودانیة. ج ، زرازیر. (یادداشت ایضاً).سودانیات . و آن سار ملخ خواره است . (نخبة الدهر ص 117، یادداشت ایضاً). زرزر پرنده ای است بزرگتر از گنجشک و نوعی از آن سیاه و نوعی دیگر سیاه با خالهای سپید. ساری . ج ، زرازیر. (فرهنگ فارسی معین ) :
در قفس مانده ام ز مدحت او
طبع من با نوای زرزور است .
مسعودسعد.
رجوع به تحفه  حکیم مومن و ترجمه  ضریر انطاکی شود. || و گویند: هو زرزور مال ؛ یعنی او داناو ماهر است به مصالح شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
///////////
سارو
بفتح سین مهمله و الف و ضم راء مهمله و واو مجهول گوشتش معتدل در تري و خشکی و فزاینده خرد و مشهی طعام و مقوي اعضا
و قابض شکم و نافع ضربه و سقطه و دافع کف و سرفه و دق بعربی زرزور گویند و به پارسی سار و مشهور شارو
تألیف شریفی
///////////
سار نوعی پرنده است. سار پرنده‌ای است پرسروصدا و خودنما با پروازی سریع و مستقیم. این پرنده گاه بال‌بازرَوی می‌کند.[۴] نام فارسی:سار نام انگلیسی:starling نام علمی:sturnus vulgaris خانواده:ساریان (sturnidae) جمعیت: جمعیت کافی دارد و گاه در دسته های بسیار بزرگ دیده می شود.

نام های دیگر "زرزر"، "زرزور"،[۵] "سارو" و "شارو"[۶]
پراکنش:در جهان پراکنش گسترده ای دارد و اغلب کشورها و مناطق دیده می شود. در ایران در همه ی کشور پراکنده است؛ اما در نیمه ی شمالی، سراسر سال دیده می شود. این در حالی است که در نیمه ی جنوبی ، فقط زمستان ها مشاهده می گردد.

زیست گاه: سار در جنگل ها، روستا ها، باغ ها،غلف زارها و لابه لای درختان و نی زارها زندگی می کند .سار ماده در سوراخ درختان یا دیوارهای ساختمان ها ، ۵ تا ۷ تخم تقریباً آبی رنگ می گذارد. هر دو جفت به نوبت ۱۲ تا ۱۵ روز روی تخم ها می خوابند. جوجه‌ها می توانند پس از ۲۰ تا ۲۲ روز پرواز کنند.
اندازه: طول بدن این پرنده ۲۱ سانتی متر است.
ریخت شناسی: دم و بال های کوتاهی دارد که در هنگام پرواز سریع و مستقیم، مثلثی شکل دیده می شود. پرنده ی بالغ هنگام تولید مثل ، با پر و بال سیاه شفاف و تعداد فراوانی خال های کوچک سفید و سینه و سر شانه ی بنفش دیده می شود.
رژیم غذایی: این پرنده از حشره ها، دانه ها و هر چیزی که پیدا می کند، تغذیه می کند.
وضعیت حفاظتی گونه: در حال حاضر به اقدام حفاظتی ویژه ای نیاز ندارد. پرنده‌ای کاملاً اجتماعی است که به صورت گروهی زندگی می کند. این پرنده از حشره ها، دانه ها و هر چیزی که پیدا می کند، تغذیه می کند.

پرنده ی اجتماعی: سارها پرندگانی اجتماعی هستند. این پرندگان، که در اغلب نقاط جهان گسترده اند، بصورت گروهی یا انفرادی زندگی می کنند؛ ولی غالباً زندگیشان به شکل گروهی است. زندگی اجتماعی سبب می شود که آن‌ها در مقابل دشمن مصون باشند. اما این نوع زندگی، زیان هایی نیز دارد که یکی از آن ها، مشکل تقسیم غذاست. از سوی دیگر، با آن که در زندگی انفرادی، مشکل تقسیم غذا وجود ندارد، خطر دشمنان بیش تر است. سارها را گاه می توان در دسته‌های چند هزار تایی دید که به سرعت روی زمین راه می روند و در حال تغذیه هستند مشاهده کرد. گاهی هنگام پرواز تعداد آن‌ها آن‌قدر زیاد می شود که آسمان را سیاه می کنند.
پرندگان خال دار!: سارها پرندگان سیاهی هستند که در هر نوع زیست گاهی دیده می شوند. این پرندگان، تابستان ها و زمستان ها تغییر رنگ می دهند. در حالت عادی، رنگ زمینه آن‌ها سیاه و دارای خال های سفید رنگی است. شناسایی سارها هنگام پرواز بسیار آسان است. زیرا بال هایی مثلثی شکل دارند که پیش از نشستن روی زمین با درختان ، مسافت کوتاهی با بال باز پرواز می کنند که به این حرکت ، بال بازروی می گویند . این نوع پرواز با شکل خاص بال و سیاهی بدن شناسایی سار را بسیار آسان می کند.
دشمنان کشاورز!: کشاورزان با سارها رابطه ی خوبی ندارند. زیرا آن ها غالباً در دسته های بزرگ ، به باغ ها و درختان و مزرعه ها هجوم می برند. در نتیجه، به روستاییان و کشاورزان زیان بسیاری وارد می کنند و سبب شکایت و ناراحتی آنان می شوند. البته روستاییان هم بیش تر وقت ها، آن ها را شکار می کنند.
خویشاوندان: از خانواده سار در ایران سه گونه دیده می شوند که عبارت اند از: سار،مرغ مینا و سار صورتی.

نقش سار در طبیعت: از آن جا که سار ها دسته جمعی زندگی می کنند، در کنترل آفت ها نقش مهمی دارند. به علاوه، بسیاری از شکارچیان آن ها را شکار می کنند و منبعی برای تامین در آمد و گوشت می شوند.

مرجع:فرهنگ نامه ی حیات وحش ایران

منابع و پانویس‌ها[ویرایش]
پرش به بالا Passeriformes
پرش به بالا Passeri
پرش به بالا Sturnidae
پرش به بالا پرندگان ایران، بازدید: دسامبر ۲۰۰۸.
پرش به بالا دهخدا. «زرزور». پارسی ویکی.
پرش به بالا دهلوي، محمد شریف. تألیف شریفی. دانشگاه تهران1386 ه. ش..
///////////////
به عربی زرزور:
الزرزوريات (بالإنجليزية: Starling) هي طيور صغيرة إلى متوسطة الحجم. يوجد الزرزور بشكل طبيعي في العالم القديم أوروبا وآسيا وأفريقيا، كما في بعض مناطق الشرق الأقصى وأستراليا، ولكن عدة أنواع أوروبية وآسيوية ادخلت لأمريكا الشمالية وأستراليا ونيوزيلندا.
الزرازير متوسطة الحجم قوية القدمين. تستطيع الهروب بشكل قوي ومباشر، كما أنها اجتماعية جدا. تفضل التواجد في المناطق المفتوحة، تأكل الحشرات والفاكهة. هناك عدة أنواع منها تفضل أن تعيش بالقرب من المناطق المأهولة. كما أنها تستطيع البحث عن أنواع عديدة من الاغذية تحت غطاء نباتي كثيف؛ هذا السلوك يطلق عليه "عملية البحث الحر".
للزرزور ريش عادة قاتم اللون مع لمعان معدني. معظم عشوشها في الثقوب، تضع بيوضا زرقاء أو بيضاء اللون. معظم الأنواع الأسيوية هي الأنواع الأكبر منها وتسمى المينة، أما الإفريقية منها تعرف بالزرازير اللامعة (بالإنجليزية: glossy starlings) بسبب امتلاكها لريش قزحي الألوان.
أقصر الزرازير جسدا هو الأقدم منها، يبلغ طوله 15 سم، أما أخفها وزنا هو بوزن 34 غرام. أكبر الزرازير يمكن ان يتجاوز 30 سم ويزن أكثر من 225 غرام.
المراجع[عدل]
^ مذكور في : نظام معلومات تصنيفية متكاملة وصلة : ITIS TSN تاريخ الاطلاع: 19 سبتمبر 2013 عنوان : Integrated Taxonomic Information System تاريخ النشر: 1998
^   تعديل قيمة خاصية معرف موسوعة الحياة (P830) في ويكي بيانات"معرف Sturnidae في موسوعة الحياة". eol.org. اطلع عليه بتاريخ 28 ديسمبر 2016.
//////////
به بهاسای اندونزی و جاوی جالک:
Jalak (Ingg. starling) adalah nama sekelompok burung pengicau dari suku Sturnidae. Burung yang umumnya berukuran sedang (sekitar 20–25 cm), gagah, dengan paruh yang kuat, tajam dan lurus. Berkaki panjang sebanding dengan tubuhnya. Bersuara ribut, dan berceloteh keras, kadang-kadang meniru suara burung lainnya. Di alam, burung ini kebanyakan bersarang di lubang-lubang pohon.

Burung jalak relatif mudah dijinakkan. Dalam kandang burung ini sangat aktif bergerak dan berkicau. Karena itu penggemar burung kicau memelihara burung ini untuk melatih jenis burung kicau lain.
////////////////////
به عبری :
זרזיריים (שם מדעי: Sturnidae) היא משפחת ציפורי שיר בינוניות המזכירות מעט עורבים אך אינם קרוב משפחה שלהם. בני המשפחה צבעוניים ומקושטים והם בעלי מקור ארוך וחד, עיניים גדולות ורגליים חזקות המותאמות לחיי קרקע. הזריריים מתאספים בלהקות גדולות וחלקם גורמים נזקים גדולים הן לחקלאות, הן לאנשים (למשל על ידי ההפרשות שלהם) והן לסביבה. חלקם הפכו למינים פולשים שהתפשטו ברחבי העולם וגורמים לנזקים לטבע.

הם חיים ברחבי אסיה (בעיקר באזור הטרופי של דרום מזרח אסיה), אפריקה ואירופה ופלשו על ידי האדם לאמריקה ולאוסטרליה. הם ניזונים על חרקים ועל פירות. לקראת הלילה הם נודדים בלהקות לאתרי שינה מסורתיים.

בישראל חיים המינים: זרזיר מצוי, זרזיר ארבה וטריסטרמית (המכונה "זרזיר ים המלח"). ישנם גם כמה מינים שפלשו אליה: מיינה מצויה, זרזיר בוהק, זרזיר שחור קולר, זרזיר בורמזי וזהריר הדור. גם מינים שבישראל הם אינם פולשים הופכים באזורים אחרים בעולם למינים פולשים, למשל הזרזיר המצוי.
///////////////
به سواحلی کوئنزی:
Kwenzi au kuzi ni ndege wadogo kiasi wa familia Sturnidae. Spishi nyingine zinaitwa kizole au nyangala. Wanatokea Ulaya, Afrika, Asia na Australia. Baadhi ya spishi zimewasilishwa katika Amerika ya Kaskazini, Nyuzilandi na Afrika. Wanapenda kuwa kwa makundi. Spishi nyingi zina rangi ya buluu, pengine pamoja na rangi kali kama nyekundu, machungwa na njano; spishi nyingine ni nyeusi, kijivu au kahawia, pengine pamoja na nyeupe, njano, nyekundu au pinki. Sauti yao ina utata na huiga sauti za mazingira, kama ndege wengine, kamsa za magari na hata msemo wa binadamu. Ndege hawa hula wadudu na matunda hasa, lakini hula nusra kila kitu. Takriban spishi zote hulijenga tago lao katika tundu. Jike huyataga mayai 2-6 meupe au buluu.
///////////
به کردی
Cîqê Cîhanê kevn ("Sturnidae"), famîleyek fîkarên bera (Passeri) ne ku li parzemînên Cîhanê Kevn wek Asya, Afrîka û Ewropayê dijî.
///////////
به ازبکی چوگ اورچوگلر:
Chugʻurchuqlar (Sturnidae) — chumchuqsimonlar turkumi oilasi, 24—26 uruqqa mansub PO turi maʼlum. Tanasining uz. 17—45 sm, vazni 50—100 g . Oyoqlari baquvvat, yerda va daraxtda harakatlanishga yaxshi moslashgan. Voyaga yetganlarining rangi qoramtir, tovlanib turadi. Yevropa, Osiyo, Afrika, Avstraliyada tarqalgan (oddiy Ch. shimoliy Amerikaga olib kelingan). Oʻzbekistonda oddiy chugʻurchuq, soch va mayna uchraydi. Uyasini kovaklar, qoya yoriklariga, binolar boʻgʻoti va boshqa joylarga quradi. Jan. xududlarda yilida 3 martagacha 4—6 tadan tuxum qoʻyib, nari va modasi navbat bilan 15—18 kun bosadi. Hasharotlar, ularning lichinkalari va mevalar bilan oziqlanadi. Baʼzan begona oʻtlar urugʻini ham yeydi. Yaxshi sayraydi, mayna esa ayrim soʻzlarni yodida sakdaydi va takrorlaydi.
///////////////
به پنجابی مینا:
مینا مدرے توں نکے ناپ دے پنچھیاں دے اک ٹبر دا ناں اے۔ چڑیاں دے ایس ٹبر وچ 27 ٹوکرے تے 120 ونڈاں نیں۔ ایہ پرانی دنیا دے واسی نیں۔
ایہناں دے تکڑے پیر، تے اڈاری ترکھی ہوندی اے۔ ایہ رل کے ریندے نیں۔ ایہ کھلیاں تھانواں وچ رہنا پسند کردے نیں تے فروٹ تے کیڑے کھاندے نیں۔ کئی ونڈاں انسانی نگریاں دے دوالے ریندے نیں تے ہر شے کھاندیاں نیں۔
ہلڈربرانٹ مینا
لالی
گنگا گٹار
باہمنی مینا
پیلے مونہہ والی مینا
سنہری مینا
لمی پوچھلوالی مینا
سولاویسی مینا
پگبن مینا
مینڈاناؤ مینا
چٹی تؤنوالی مینا
اگپرمٹیانوالی مینا
قینچی چنج مینا
تاجی مینا
عام پہاڑی مینا
دکھنی پہاڑی مینا
سری لنکا مینا
بالی مینا
٭ ایشیائی تلیئر
بارلے جوڑ[لکھو]
Search Wikimedia Commons    وکیمیڈیا کامنز چ مورتاں: مینا
گٹھ (++): مینا () (±) () ()(+)
///////////
به ترکی استانبولی صغیرچیک:
Sığırcık, sığırcıkgiller (Sturnidae) familyasını oluşturan kuş türlerine verilen ad.
Sığırcıklar doğal olarak sadece Eski Dünya'da bulunur, bazı türleri doğu Avustralya'ya götürülmüştür. Birkaç türü bu yerlere adapte olmuştur. Sürü halinde gezinirler. Açık alanları tercih ederler ve böcek ve tohum yerler. Bu kuşların tüyleri koyu ve parlak renklidir. En çok oyuklarda yuva yaparlar. Yumurtaları mavi veya beyazdır.
////////////
Starling
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article is about the bird family. For other uses, see Starling (disambiguation).
Starling
Lamprotornis hildebrandti -Tanzania-8-2c.jpg
Hildebrandt's starling (Lamprotornis hildebrandti)
Kingdom:
Phylum:
Class:
Order:
Suborder:
Family:
Sturnidae
Rafinesque, 1815
Nearly 30, see text.
Starlings are small to medium-sized passerine birds in the family Sturnidae. The name "Sturnidae" comes from the Latin word for starling, sturnus. Many Asian species, particularly the larger ones, are called mynas, and many African species are known as glossy starlings because of their iridescent plumage. Starlings are native to EuropeAsia and Africa, as well as northern Australia and the islands of the tropical Pacific. Several European and Asian species have been introduced to these areas as well as North AmericaHawaii and New Zealand, where they generally compete for habitats with native birds and are considered to be invasive species. The starling species familiar to most people in Europe and North America is the common starling, and throughout much of Asia and the Pacific, the common myna is indeed common.
Starlings have strong feet, their flight is strong and direct, and they are very gregarious. Their preferred habitat is fairly open country, and they eat insects and fruit. Several species live around human habitation and are effectively omnivores. Many species search for prey such as grubs by "open-bill probing", that is, forcefully opening the bill after inserting it into a crevice, thus expanding the hole and exposing the prey; this behaviour is referred to by the German verb zirkeln (pronounced [ˈtsɪɐ̯kl̩n]).[1]
Plumage of many species is typically dark with a metallic sheen. Most species nest in holes and lay blue or white eggs.
Starlings have diverse and complex vocalizations and have been known to embed sounds from their surroundings into their own calls, including car alarms and human speech patterns. The birds can recognize particular individuals by their calls and are currently the subject of research into the evolution of human language.[2]
&&&&&&&
زرنیخ
بکسر زا و سکون را و کسر نون و سکون یاء مثناه تحتانیه و خاء معجمه بیونانی فرساطیس و بهندی هرتال و هرتار نامند
ماهیت آن
جسمی است که متکون می کردد در معدن خود مانند تکون کبریت از بخار دخانی که مصادف آن کردد رطوبت در قعر معدن و لیکن مادۀ ارضی و رطوبت ثقیل درین بیشتر است و جزو ناری و کبریتیت غالب و لهذا این مشتعل نمی کردد بخلاف کبریت که برسیدن اندک آتشی بدان مشتعل می کردد و آن پنج نوع می باشد زرد و سرخ و سبز و سیاه و سفید و بهترین آن همه زرد صفایحی مانند طلق و براق برنک ذهب است و این را زرنیخ ورقی و بدخشی نامند و بهندی هرتال و رقی و بهترین آن سرخ صافی شبیه باسرنج است که زود مفتت کردد و بوی کبریت از ان آید و کاه می سوزانند زرنیخ را و مصاعد در طبخ می کنند و آن را شرار می نامند از جهت مشابهت بشر از آتش در براقی اجزائی که ظاهر می کردد در ان و این قاتل و بسیار حاد سوزنده است و داخل مراهم محللۀ جالیه می کنند و این هر دو قسم سبز و سیاه آن نیز ردی تر از کل انواع آن و غیر مستعمل اند بسبب قوت احراق آن و سفید آن را زرنیخ النوره و داء الشعر نامند و بدترین انواع است بعد آن هر دو سم قاتل است و بعضی سفید آن را قویتر و حادتر می دانند از ان هر دو و سمیت آن را علاج نیست و زرنیخ محرق الطف و قوت سمیت آن بیشتر و قتال مکر آنکه خوب آن را سوخته و قتل نموده باشند و مقدار کم آن را با شرائط آن در امراض مقرره بخورند و زرنیخ سفید یحتمل که همان باشد که سرمۀ سفید نامند و در اثمد مذکور شد
طبیعت زرد ان
در سوم کرم و خشک و سرخ آن در چهارم و سه نوع دیکر از همه اقوی و از سمومات اند و کفته اند سیاه آن در چهارم و اصفر در اول چهارم و اخضر در وسط سموم و احمر و ابیض در اول آن و قوت آن تا هفت سال باقی می ماند
افعال و خواص همه انواع آن
لذاع و معفن و محرق و با قوت قابضه و خورندۀ کوشت زائد زخمها و جالی آثار خون مرده و رافع سعفه و جرب و اکله و کشندۀ اقسام کرم معده و سترندۀ موی و با راتینج جهت داء الثعلب و با آهک و خاکستر و امثال آن جهت ستردن موی و محرق آن کویند درین فعل اقوی است و با زفت جهت برص ناخن و با روغن زیتون و امثال آن جهت رفع قمل و هوام بدن و با پیه جهت تحلیل خراجات و با روغن کل سرخ جهت بثور مقعده و بواسیر و جراحت بینی خصوص سرخ آن و با ادویۀ مناسبه جهت بردن کوشت زائد و رویانیدن کوشت بن دندان و خوردن زرد خام آن مقدار کمی برای سرفۀ رطوبی و ضیق النفس بارد بلغمی نافع و بخور آن با راتینج به نحوی که دود آن بحلق رسد بانبوبه جهت سرفۀ رطوبی کهنه و بدستور بخور آن بواسطۀ انبوبه با میعه و مغز چلغوزه و مغز بادام بالسویه و از مجموع مقدار نیم درم جهت ربو و ضیق النفس و سرفۀ مزمن بغایت مؤثر با تکرار عمل و بشرط آنکه بعد عمل حریرۀ آرد کندم با مغز بادام و روغن تازه جهت رفع غالیۀ آن بنوشند و یک دانک سرخ آن با عسل جهت تصفیۀ آواز و رفع چرک سینه و لیکن چون قوی است حذر از ان اولی است و آشامیدن آن را با پیه و قئ کردن جهت تپ ربع مؤثر و حتی المقدور اکر آن را از داخل استعمال ننمایند اولی است و طلای زرنیخ سرخ با بول حمار و بدستور از هر عضوی که خواهند موی در ان نروید مانند زیر بغل و غیر آن باید که موی آن را بکنند و زرنیخ سرخ را یا آب بنح تازه بدان موضع بمالند دیکر نروید و مجرب دانسته اند و طلای آن با زهرۀ کاو و آب حی العالم و شبت جهت منع سوزانیدن آتش چون آن را مس نمایند مؤثر و سنون سوختۀ سررشتۀ آن با بول صبیان جهت بردن کوشت فاسد متعفن دندان و رویانیدن کوشت صحیح مجرب و با سرکین کنجشک جهت ثآلیل و با صبر و حب البان مقشر و آب کندنا جهت سقوط دانۀ بواسیر و التیام جمیع زخمها بیعدیل و چون زرنیخ و زاج را هموزن نرم سوده در روغن یاسمین که بهندی چنبیلی نامند خوب بجوشانند و هر عضوی که جرب رطب داشته باشد به آب کرم خوب بشویند که چرک آن پاک شود و با پر مرغی بران بمالند در چند مرتبه زائل می کردد و چون زرنیخ را در شیر حل کنند هر مکس که در ان افتد بمیرد و کویند هر مکس که بران عبور کند هم بمیرد مقدار شربت آن تا نیم درم مصلح تعفین آن اخلاط را پوست هلیلۀ زرد است بدل زرنیخ زرد نصف وزن آن سرخ است و بدل آن هر دو در اکثر افعال کبریت و اکثار ضماد و طلای آن باعث کلف و سستی باه و انعاظ است و مصلح کلف حادث از ان مالیدن عصفر و آرد برنج است و آشامیدن دو درم زرنیخ مصعد که عراقیون نامند بسیار بد و محدث سکر و مغص و قروح ردیۀ امعا و وجع مفاصل و متغیر شدن رنک بدن بسیاهی است و اصلاح آن بآشامیدن آب کرم باجلاب بسیار و شیطرج و روغن بادام و قئ بلیغ نمودن و ماء الارز و ماء الشعیر آشامیدن و تحقین بدان هر دو نمودن و امراق چرب مانند مرق مرغ جوان فربه با روغن بادام و شیر تازه دوشیده و لعاب بزرقطونا و تخم خطمی و بهدانه است و چون یک ماشه تا شش ماشۀ آن را نرم سوده با ماش پخته سرشته ببز بخورانند بدین دستور که تا شش روز یک ماشۀ آن را هر روز نرم سوده بقدری ماش پخته سرشته ببز بخورانند و بروز هفتم دو ماشه بران اضافه نموده هر روز سه ماشه بخورانند و روز هفتم این شش ماشه بدستور نرم سوده بماش پخته سرشته بخورانند تا چهل روز تمام کردد و در بین دیکر بیفزایند و از روز دوم خورانیدن آن ببز مقدار چهار توله شیران بآشامیدن شروع نمایند روزی یک توله بیفزایند تا آن مقدار که موافقت نماید پس دیکر بیفزایند و تا چهل روز بیاشامند و درین ایام از حموضات و بقول و ماهی و جماع و آب بسیار سرد و رسیدن هوای بسیار سرد ببدن احتیاط نمایند جمیع قوای حیوانیه و نفسانیه و طبیعیه را تقویت بخشد و طریق احراق و تشویۀ آن در مقدمه مذکور شد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
زرنیخ . [ زَ / زِ ] (اِ) نام دوایی که به هندی هرتال گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و آن پنج قسم است : زرد،سرخ ، سپید، سبز، سیاه و اقسام آن از سمومات است . (آنندراج ). زرنیق . هرتال و جسم معدنی مرکب از گوگرد و ارسنیک . (ناظم الاطباء). سنگی است به فارسی و بهندی آن را هرتال گویند و آن پنج قسم است : زرد، سرخ ، سپید،سبز، سیاه و اقسام آن از سمومات است . (منتهی الارب ).سنگی که به رنگهای مختلف است و چون با آهک آمیزند جهت ستردن موی بکار آید و این معرب زرنه  فارسی است . (از اقرب الموارد).... هوبشمان احتمال داده همریشه  «زر» ۞ (طلا) باشد. ارمنی «زریک » ۞ (زرنیخ )، پهلوی «زریک » ۞ از «زرنیک » ۞ ، اوستا زرنیه ۞ بجای «زرنیه » ۞ (طلائی زرین ) بعضی آنرا ماخوذ از ارسنیکون ۞ یونانی دانسته اند... در فارسی زرنی ، زرنه ،زرنیق هم آمده ، ماده ای است سخت دارای حرارت معمول ، رنگش ابرش براق ... (حاشیه  برهان چ معین ). زرنیق مساوی زرنی . پهلوی «زرنیک » همریشه  زریا، یونانی ارسنیکون ... جسمی است معدنی و آن عبارت است از ترکیب گوگردو ارسنیک که در اصطلاح شیمی آنرا سولفور ارسنیک ۞ گویند و بر دو نوع است زرنیخ زرد... زرنیخ قرمز... (از فرهنگ فارسی معین ). ارسانیقوس . سم الفار. مرگ موش . شک . هاکول . حرفقان . تراب هالک . این کلمه با ارسنیکوس یونانی از یک اصل است و شاید یونانی آن نیز از زرنیخ فارسی ماخوذ است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و اندر کوههای وی ۞ ... داروهاست که از کوه خیزد،چون : ناک ، زرنیخ ، گوگرد و نوشادر. (حدود العالم ).
فرمان بر ۞ آهک کن ۞ و زرنیخ و براندای ۞
بر روی و برون آر همه رویت از اورت . ۞
لبیبی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
//////////////
زَرنیخ‌
الوان و انواع است زرد و سرخ و سبز و تیره و دیرج و سفید و بهترین آن زرد بود مانند طلق زرد و براق و بوی کبریت از وی آید بپارسی زرنیخ بدخشی خوانند و طبیعت آن گرم و خشک است در سیم سوزنده بود و در وی قبضی بود مغص و لذاع و گوشت زیاده بخورد در ریشها و موی بسترد و با پیه بر جراحت نهند سود دارد و جرب و سعفه را نافع بود و اگر با زفت بر موضعی که خون مرده بود بسبب ضریی طلا کنند نافع بود و با زیت کهنه شپش بکشد و با روغن گل جهت بواسیر اگر در موم روغن کنند خاصه زرنیخ سرخ سود دارد و جهت ریش بینی و دهن و آکله که در وی بود مفید است و خوری گوید که زرنیخ سه نوع است زرد و سرخ و سفید نوع سفید کشنده بود و زرد بر موضعی که خون مرده باشد بسبب ضربی چون طلا کنند آثار آن ببرد و نوع سرخ چون سحق کنند و با عصاره بنج‌تر بسرشند و بر شیب بغل طلا کنند بعد از آنکه موی برکنده باشند هرگز نروید و دیسقوریدوس گوید قوت زرنیخ سرخ مانند زرنیخ زرد بود و چون با راتینج بیامیزند داء الثعلب را زایل کند و زرنیخ بر اعضا طلا کردن کلف آورد و مصلح وی آن بود که بعد از وی برنج و خس طلا کنند و زرنیخ مصعد کشنده بود و از خوردن وی همان عارض شود که از خوردن شک که آن سم الفار بود و اکسیریان آن را زرنیخ سفید خوانند و مداوای آن‌کس که زرنیخ مصعد خورده باشد به قی و آب گرم و روغن کنند بعد از آن آب گرم و جلاب و روغن کنجد و روغن بادام و طبیخ برنج و مرقهای چرب مانند آبگوشت مرغ با روغن بادام و شیر تازه و لعابات دهند و رازی گوید بدل زرنیخ سرخ نیم وزن آن زرنیخ زرد بود و صاحب تقویم گوید زرنیخ معفن اخلاط بود و مصلح وی هلیله زرد بود و مقدار ماخوذ از وی نیم درم بود و قشویه کردن زرنیخ چنان بود که دیگ نوکواری بستانند و بر سر آتش نهند و زرنیخ در آن کنند و دایم تحریک می‌دهند تا آن زمان که لون آن تغییر کند و بریان شود بعد از آن فروگیرند و سرد کنند و سحق کنند و استعمال کنند
در مخزن الادویه آمده است که زرنیخ بکسر زا بیونانی فرساطیس و بهندی هرتال و هرتار نامند و آن ماده معدنی است
1- زرنیخ زرد به لاتین‌S ESQUISULPHURETUM ARSENICI فرانسه‌ORPIMENT انگلیسی‌ORPIMENT -YELLOW SULPHIOE OF ARSENIC
2- زرنیخ قرمز (رهج الغار) به لاتین‌REALGAR فرانسه‌PROTOSULFURE D ,ARSENIE انگلیسی‌REALGAR


////////////
زرنیخ (Orpiment) با فرمول شیمیایی As2S3، سولفید آرسنیک، با ساختار بلوری تک‌شیب، این کانی در ۳۰۰ تا ۳۲۵ درجه سانتی‌گراد ذوب می‌شود. با آب و اسید کلریدریک تمیز می‌شود و در هوا اکسیده می‌گردد. از کانی‌های مشابه آن گوگرد و گرینوکیت را می‌توان نام برد که بوسیله رخ کامل، جلا، وضعیت رشته‌ای و ورقه‌ای و چگالی بالاتر از گوگرد قابل تفکیک است.
این کانی تقریباْ کمیاب است و در روسیه، یوگسلاوی، امریکا، پرو و در ایران در معادن زرشوران تکاب یافت می‌شود.[۱] بلورهای بزرگ آن در روسیه تا ۶۰ سانتی‌متر و ۳۰ کیلوگرم وزن می‌رسد.
////////////
به عربی اوربیمنت:
الأوربيمنت (بالإنجليزية : Orpiment) هو معدن كبريتيد الزرنيخ الثلاثي، صيغته الكيميائية As2S3. له لون برتقالي مائل للأصفر ويتواجد في جميع أنحاء العالم، وكما ينتج بالتسامي عند منفس البراكين، والعروق الباردة للمياه الحارة، الينابيع الساخنة، وكمنتج ثانوي لانحلال معدن زرنيخ آخر، رهج الغار. غالبا ما يتم العثور عليه مرتبطا مع رهج الغار. اسمه مأخوذ من الكلمة اللاتينية (auripigmentum) ومعناها : (pigmentum خضاب + aurum-ذهب) بسبب لونه الأصفر الغامق.
المراجع[عدل]
^ http://rruff.geo.arizona.edu/doclib/hom/orpiment.pdf Handbook of Mineralogy
^ http://www.mindat.org/min-3021.html Mindat.org
^ http://webmineral.com/data/Orpiment.shtml Webmineral data
////////////
به ازبکی:
Auripigment (lot. aurum — oltin va pigmentum — boʻyoq) — mineral. Mishyak sulfidi — As2S3. Tarkibida 61 % As va 39 % S bor. Qattiqligi 1,5—2. S. ogʻ. 3,4—3,5. Rangi oltinsimon-sariq, toʻq sariq, baʼzan qo`ng`ir. Yogʻsimon, yaltiroq, yumshoq. Auripigment epitermal konlar uchun xos boʻlib, realgar AsS, antimonit Sb2S3, oltin va b. minerallar bilan hamda qaynoq mineral buloqlar choʻkindilarida uchraydi. Bundan tashqari, Auripigment vulkan ogʻizlarida, choʻkindi temir konlarida ham boʻladi. Shoh aragʻi (oʻtkir kislotalar aralashmasi) va ishqorda eriydi. Qizdirilsa rangi qizaradi. Elektr oʻtkazmaydi, diamagnit. Auripigment asosan uch oksidli mishyak As203 ishlab chiqarish uchun yoki sariq boʻyoq olishda va koʻnchilik sanoatida terilarni oshlashda ishlatiladi[1].
///////////
Orpiment
From Wikipedia, the free encyclopedia
Orpiment
Orpiment mineral.jpg
Orpiment
General
Category
Formula
(repeating unit)
As2S3
2.FA.30
Prismatic (2/m)
(same 
H-M symbol)
P21/n
a = 11.475(5), b = 9.577(4)
c = 4.256(2) [Å], β = 90.45(5)°; Z = 4
Identification
Color
Lemon-yellow to golden or brownish yellow
Commonly in foliated columnar or fibrous aggregates; may be reniform or botryoidal; also granular or powdery; rarely as prismatic crystals
On {100}
Perfect on {010}, imperfect on {100};
Mohs scale hardness
1.5 - 2
Resinous, pearly on cleavage surface
Pale lemon-yellow
Transparent
3.49
Optical properties
Biaxial (−)
nα = 2.400 nβ = 2.810 nγ = 3.020
δ = 0.620
In reflected light, strong, white to pale gray with reddish tint; in transmitted light, Y = yellow, Z = greenish yellow
Measured: 30° to 76°, Calculated: 62°
r > v, strong
References
Orpiment is a deep orange-yellow colored arsenic sulfide mineral with formula As
2S
3. It is found in 
volcanic fumaroles, low temperature hydrothermal veins, and hot springs and is formed both by sublimation and as a byproduct of the decay of another arsenic mineral, realgar. It takes its name from the Latin auripigmentum (aurum − gold + pigmentum − pigment) because of its deep-yellow color.
Contents
  [hide] 
·         1Historical uses
·         2Contemporary uses
·         4Crystal structure
·         5Gallery of orpiment specimens
·         6See also
·         7References
·         8External links
Historical uses[edit source]
Orpiment was traded in the Roman Empire and was used as a medicine in China even though it is very toxic. It has been used as a fly poison and to tip arrows with poison.[citation needed] Because of its striking color, it was of interest to alchemists, both in China and the West, searching for a way to make gold.
For centuries, orpiment was ground down and used as a pigment in painting and for sealing wax, and is even used in Ancient China as a correction fluid.[4]It was one of the few clear, bright-yellow pigments available to artists until the 19th century. However, its extreme toxicity and incompatibility with other common pigments, including lead and copper-based substances such as verdigris and azurite,[5] meant that its use as a pigment ended when cadmium yellowschromium yellows and organic dye-based colors were introduced during the 19th century.
Orpiment, as the Latin Auripigmentum, is mentioned by Robert Hooke in Micrographia for the manufacture of small shot in the 17th century.[6]
Contemporary uses[edit source]
Orpiment is used in the production of infrared-transmitting glass, oil cloth, linoleum, semiconductorsphotoconductors, pigments, and fireworks. Mixed with two parts of slaked lime, orpiment is still commonly used in rural India as a depilatory. It is used in the tanning industry to remove hair from hides.