دهنج
بفتح دال و ها و نون و جیم بفارسی دهنۀ فرنگ نامند
ماهیت آن
سنکی است سبز آبدار براق که در معدن طلا و نقره و مس و آهن تکون
می یابد از ابخرۀ کبریتیه که صعود می نماید از ان معدن و در خلال و فرج آن محتبس کشته
تکاثف می یابد و بطول زمان سرد و منجمد و متحجر می کردد و آن را زنجار معدنی می نامند
و الوان می باشد بعضی سبز تیره که در هنکام صفای هوا صاف و هنکام کدورت کدر کردد کویند
فیروزه نیز چنین می باشد و بعضی طاؤسی رنک مائل بسرخی اندک براق و بعضی طاؤسی رنک مائل
بزردی و بعضی مائل بسیاهی و بهترین همه سبز تیره است و آن را دهنۀ فرنکی نامند و بعد
از ان در بهتری طاؤسی مائل بسرخی است و بدترین همه طاؤسی مائل بسیاهی و معدن آن فرنک
است و از آنجا می آورند و انطاکی کفته که از روس و قبرس می آورند و صاحب اختیارات نوشته
که معدن آن فرنک و کرمان و خراسان و در ولایت فارس و شبانکاره و سیرجان و شیراز هم
می باشد و آنچه فرنکی است آن را فرندی نامند جهت آنکه بران نقشی مانند جوهر شمشیر می
باشد و آن جوهر را بتازی فرند نامند و شیرین و ترش می باشد شیرین آن آنست که چون بسایند
و بر آئنه ریزند آئنه رنک برندارد و ترش آن بالعکس و فرق میان طلائی و نفرئی و مسی
و آهنی بدانست که با آب لیمو بر آهن صیقلی مانند صفحۀ کارد و یا شمشیر بسایند اکر زرد
طلائی برآید طلائی است و اکر برنک نقره نقرئی و اکر برنک مس مسی و اکر برنک آهن آهنی
و بهترین همه طلائی سبز تیره فیروزۀ شیرین آنست و مستعمل در امراض عین همین نوع است
پس نقرئی و کفته شده که ترش آن در صنعت کیمیا مستعمل است
طبیعت آن
در اول چهارم کرم و خشک و بعضی سرد دانسته اند
افعال و خواص آن
جالی و ملطف و نیم درم آن فادزهر سموم مشروبه و مسی آن را چون با
آب لیمو سائیده افیون خورده اکر بیاشامد و قئ کند سمیت را دفع نماید و در غیر دفع سم
نباید خورد زیرا که خود سم قاتل است بجراحت امعا و کویند معالجه پذیر نیست و نکاهداشتن
آن در دهان و فرو بردن آب آن نیز همین اثر دارد و سعوط محکوک آن با آب سداب جهت رفع
صرع بیعدیل و بدستور نفوخ آن با مشک سوده سه دفع همین اثر دارد و اکتحال آن جهت تقویت
باصره و قلع بیاض چشم مجرب خصوص با مروارید ناسفته و توتیای هندی اجزا متساوی که نرم
سوده و بحریر پیخته در چشم کشند و از خواص غریبه آنست که چون سائیده در چشم دواب کشند
دفع حبس البول آن نماید و طلای آن با سرکه جهت قوبا و سعفۀ سوداوی در سر و جمیع اعضا
و جهت بهق و برص و رفع اذیت عقرب کزیده نافع
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
دهنج . [ دَ ن َ / دَ هََ ن َ / دُ هََ
ن ِ ] (معرب ، اِ) معرب دهنه فارسی که سنگی
است شبیه به زمرد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). گوهری است چون زمرد. (مهذب الاسماء)
(از دهار). جوهری است مانند زمرد و به فارسی دهنه فرنگ . (منتهی الارب ). دهنه فرنگ . (منتخب اللغات ). سنگی است سبز که از آن
نگین ها و مهرها کنند چنانکه از فیروزه ، لیکن سبزی فیروزه از دهنج کمتر باشد. (از
مفاتیح ) : از معدن مس متولد شود. ابخره مس
و کبریت و زیبق چون از معدن متصاعد شود قوت برودت هوا آن را منعقد گرداند دهنج شود
رنگش مانند پرطاوس سبز است و به چند رنگ دیگر بود بهترینش فرنگی است ... به قیمت فزونتر
از فیروزه است . (نزهةالقلوب ). و اندر او [ جزیره قبرس ] معدن سیم است و معدن مس و معدن دهنج . (حدود
العالم ). و رجوع به دهانه و دهانج و تحفه
حکیم مومن و اختیارات بدیعی و صیدنه
ابوریحان بیرونی شود. || چیزی را گویند که شبیه به دهانه بود مانند دهانه کوه و دهانه مشک و دهانه آب . (آنندراج ). و رجوع به دهانه و دهانج شود.
- دهنه . [ دَ هََ ن َ ] (اِ مرکب
) هرچیز همانند و شبیه به دهان . || ثقبه و سوراخ . || چاک و شکاف . || سوفار. (ناظم
الاطباء). || کناره دریا و سرحد. (غیاث ).
|| مدخل چنانکه در غار و چاه . (یادداشت مولف ). دهانه آب و خیک و امثال آن . (از آنندراج ). مدخل هرچیز
و دهانه آن : تیمورشاه با سرداران قزلباشیه
دهنه دربند را گرفته ... (مجمل التواریخ گلستانه
).
- امثال :
دهنه
جیبش را تار عنکبوت گرفته ؛ یعنی دیری است که نقدی در جیب ندارد. (امثال و حکم
دهخدا).
|| فک . || لگام اسب . (ناظم الاطباء).
افساری که آهن در آن هست که در دهان اسب جای گیرد و آن آهن را نیز دهنه گویند. لجام
. دهانه . (یادداشت مولف ) (از برهان ). آبخوری . آبخوره .
- دهنه سر خود ؛ بی بند و بار. افسار گسسته
. فسارآهخته . (یادداشت مولف ).
|| آهن پاره سر لگام که در دهن اسب جای گیرد و مانع از نیک آشامیدن
او شود. (یادداشت مولف ). آهن لگام که اسبان را بر دهن کنند. (آنندراج ). || کارتنک
.تار عنبکوت . (یادداشت مولف ). || یشف . (ناظم الاطباء). || نوعی سنگ شبیه به زمرد
که دهنج نیز گویند. (از ناظم الاطباء) (از شرفنامه منیری ) (آنندراج ) (از برهان ) (از غیاث ): [ ماه
دلالت دارد بر ] ... هر سنگی سپید و دهنه و سنگ قمر. (التفهیم ).
- دهنه فرنگ ؛ دهن فرنگ . (یادداشت مولف ). اسم فارسی دهنج
ذهبی است . (تحفه حکیم مومن ). رجوع به ترکیب
دهان فرنگی در ذیل دهن شود.
/////////////
دهنج:
به پارسی دهنه فرنگ خوانند، و آن سنگی است سبز و
آبدار.
بهترینش آن است که شیرین بود و نه ترش؛
و شیرین او را چنان دانند که بسایند و بر روی آینه مالند تا خشک شود، و اگر [آینه]
زنگ بردارد، ترش باشد، و الا شیرین. طبعش سرد و خشک است در دویم. چون دهنه فرنگ و مروارید
ناسفته و توتیا هندی از هریک مثقالی کوفته و بیخته، صلایه کنند تا همچون غبار گردد،
پس در چشم کشند، بیاض را ببرد؛ و اگر کسی زهر خورده باشد، بیاشامد، سودمند بود؛ و اگر
زهر نخورده باشد و بخورد، مهلک بود؛ و اگر بر موضع گزیدگی عقرب بمالد، درد ساکن کند؛
و اگر قدری با سرکه سحق کرده، بر قوبا گذارند که از مرّه صفرا بود، زایل کند و سعفه
که در سر و جمیع اعضا بود، آن را سودمند بود.
ریاض الادویه، ص: 95
&&&&&&&
دهماسا
بفتح دال مهمله و خفاء ها و فتح میم و الف و سین مهملۀ مفتوحه و
الف و دهماهه بفتح دال و خفای ها و فتح میم و الف و فتح ها و ها در آخر نیز آمده و
کویند اسم هندی شکاعی است و فی الحقیقه غیر آن است
ماهیت آن
کیاهی است هندی فی الجمله شبیه بکیاه شکاعی
طبیعت آن
سرد و خشک کفته اند
افعال و خواص آن
جهت دوار و جوشش دهان و سرفه و ضیق النفس و حمیات و تقویت اعضا
و تصفیۀ خون فاسد و صفرا و تسکین عطش و قئ و دفع دمامیل و جذام نافع
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
دهماسه
بفتح دال مهمله و خفاء هاء و فتح میم و
سکون الف و فتح سین مهمله و سکون هاء و
دهماهه
نیز گویند بعد الف هاء در کنار آبها روید
نباتی است بر زمین افتاد میباشد خاردار مثل جوانسه و گلها بر خارها میروید در ابتداء
سبز کوچک از عنب الثعلب خار دار بعد از
آن بشکفد
در دهنتري آورده طعم زمخت و تیز دارد و
گردش سر و تپ و اثر زهر و باناك را دور نماید و استسقاء زقی و سیلان منی و
بیهوشی را دفع آرد و راقم اکثر در ادویه
تصفیه خون مستعمل دیده و بعضی در خواص مشابه بجواسا نوشتهاند و قسمی ازو میدانند
بعضی شکاعی و بادآورد نوشتهاند و بعضی
گرم و خشک در دویم و بعضی معتدل مینویسند و چون آس کرده گرم نموده طلا
کنند بر دملها سخت تحلیل آن نماید
تالیف شریفی، متن، ص: 101
&&&&&&&
دیفروجس
بکسر دال و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم فا و راء مهمله و سکون
واو و کسر جیم و سین مهمله و بضم جیم نیز آمده لغت یونانی است بمعنی مضاعف الاحراق
و دیفروجاس و دیرجاس نیز نامند
ماهیت آن
سه نوع است یکی معدنی است که از جزیرۀ قبرس از چاهی بیرون می آورند
و بآفتاب خشک نموده می سوزانند و این نوعی از طین است که بعد خشک شدن مانند حجر صلب
می کردد و نوعی دیکر دردی و خاک مس است که بعد کداختن در بوته می ماند و آن در طعم
و قبض مانند مس است و نوعی دیکر مرقشیشای سوخته است و این را بیونانی لوریطس نامند
و در تون حمام تا چند روز آن را مانند آهک می سوزانند و چون سرخ کشت برمیآورند و رنک
این سفید مانند نقره است و بعضی از سنکریزۀ مس از معدن برآورده می سازند و بهترین آن
صنف اول آنست که در ان طعم زنجار باشد و زبان را بسیار منقبض و خشک کرداند و بعد از
ان در خوبی نوع دوم است و هر دو مستعمل اند
طبیعت آن
کرم و خشک و بسیار مجفف و نوعی ثانی مرکب از حرارت ناریۀ محلله
و ارضیۀ قابضه
افعال و خواص آن
نفوخ آن در حلق جهت انتهای خناق و ذرور آن جهت جراحات خبیثه و قلاع
و جوشش دهان و التحام زخمها و لهات منقطع و حبس خون آن بشرط تکرار عمل و بدستور جهت
قروح عانه و دبر و خوردن کوشت زائد و نرم و باریک کردن موی غلیظ و با موم روغن جهت
تحلیل دبیله و خشک کردن قروح سر و چون با سرکه بسایند و بر بدن بمالند جهت رفع حکه
نافع و خوردن آن مهلک است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
دیفروجس . [ ج ِ ] (معرب ، اِ) دیفروجاس
. محرف دیفروغس .
دیفروجاس . (معرب ، اِ) محرف دیفروغس
. (یادداشت مؤلف ). بلغت یونانی نوعی از مرقشیشا
است و آن معدنی و غیرمعدنی میباشد و معدنی گلی باشد بسیار سخت و صلب مانند سنگ و آن
را از جزیره ٔ قبرس از درون چاهی بر می آورند
و غیرمعدنی را ازمس و نقره و طلا میگیرند و آن چنان است که چون طلا و نقره و مس را
گدازند قدری آب بر آن ریزند و از بوته برآورند ثفلی که در ته بوته باشد و بماند مرقشیشاست
.و آن را دیفروجس بحذف الف نیز گفته اند. چون آن را سحق کنند و بر موی غلیظ افشانند
رقیق و نرم گرداند. (برهان ) (آنندراج ). دیفروجاس و دیرجاس هم خوانند و آن سه نوع
است یکنوع معدنی ... دیگر ثفلی است که از مس گیرند... سوم مرقشیشا است که میسوزانند.
(از اختیارات بدیعی ). جسمی طلایی رنگ معدنی که عبارت است از سولفور آهن . (ناظم الاطباء).
و رجوع به تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 164 و تحفه
ٔ حکیم مؤمن و مخزن الادویه شود.
///////////////
دیفروغس. [ غ ِ ] (معرب ، اِ) دیبرجاس.
دیفروجاس. دیفروجس. رجوع به دیفروجاس شود.
| دیفساقوس | دیفق | دیفو | دیق | دیقارخا
|
///////////
diphryges,
is, f., = διφρυγές, τό, a kind of slag formed in furnaces when copper is
melted, Plin. 34, 13, 37, § 135; Cels. 5, 7, 22; Scrib. Comp. 227 and 247.
&&&&&&&
دیک بر دیک
بکسر دال و سکون یاء مثناه تحتانیه و کاف و فتح باء موحده و سکون
راء مهمله و کسر دال مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و کاف اسم فارسی است و بشیرازی
مرک موش عملی نامند
ماهیت آن
چیزی است مصنوع از زرنیخ و زنجار و آهک و زیبق است که مجموع را
سائیده در دو دیک مضاعف یعنی یکی بر دیکری بعمل می آورند و کفته اند از تراکیب اطبای
فارس است و شیخ داؤد انطاکی کفته از تراکیب نجاشعه است که از برای خلفای عباسی ساخته
اند
طبیعت آن
بسیار حار حاد یابس اکال است
افعال و خواص آن
ذرور آن جهت اکلۀ دهان و هر عضو که باشد بزودی باصلاح می آورد و
بدستور ناصور و قروح ساعیۀ فاسده را و لحم زائد را بخورد و قطع خون جراحات و تجفیف
رطوبات از هر عضو می نماید و طلای آن با عسل جهت قلع آثار و دانۀ بواسیر مؤثر و از
خوردن آن حالتی شبیه از خوردن اسفیداج و زرنیخ و زاج عارض می کردد علاج این نیز مانند
علاج انها است و نسخ آن در قرابادین مذکور شد و می شود ان شاء اللّه تعالی
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&&
دینساقوس
کسر دال مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و کسر نون و فتح سین مهمله
و الف و ضم قاف و سکون واو و سین مهمله لغت یونانی است بمعنی دائم العطش و آن را خس
الکلب و جرامغه نیز و مشط الراعی و بشیرازی طوسک نامند
ماهیت آن
نوعی از خار است و ساق آن بلند و خارناک و برک آن محیط بر ساق آن
و شبیه ببرک کاهو و بر سر هر بندی از ساق آن دو برک دراز خاردار مزغب و در بیرون و
درون برک آن برآمدکیها مانند حباب و خاردار و طرف برک متصل بساق مجوف و عمیق که آب
باران در ان جمع می شود و بر هر شعبۀ که از شاخ آن رسته چیزی شبیه بسر خار خارپشت و
خاردار و بعد از خشکی سفید می کردد و چون بشکافند در جوف آن کرمهای ریزۀ سفید شفاف
می باشد و قوت آن مدتها باقی می ماند
طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
مجفف و با قوت تریاقیه و جالی آشامیدن نقیع محلول آن در آب سه روز
متوالی جهت تحلیل سپرز و خلط غلیظ و تفتیح سدد و رفع لرز حمیات و پختۀ آن مقوی قصبۀ
رئه و محلل خناق و مدر بول و مخرج کرم معده و ضماد آن جهت ثآلیل و قروح شهدیۀ سر و
ضماد پخته آن جهت بیحس کردن عضو به حدی که احساس الم بر بدن و سوختن نکند مستعمل و
طلای مطبوخ بیخ آن با شراب جهت شقاق مقعده و نواصیر و تضمید سر آن بجای ثمر آن بعد
از ریختن بر موضع کزیدۀ افعی و غیر آن جهت رفع سمیت آن نافع و چون قدری از سر آن را
در لتۀ بسته در شیر حل کنند تا تمام آن حل کردد و از ان قدری در شیر دیکر ریزند باعث
نیکوئی انجماد آن می کردد و چون کرمهای جوف ثمر آن را در پوست حیوانی بسته بر کردن
و یا بر بازو بندند جهت رفع تپ ربع موثر دانسته اند مضر کرده مصلح آن صمغ عربی مقدار
شربت آن تا سه درم است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
دینسافوس . (یونانی ، اِ) مصحف دیفساقوس
بلغت یونانی نوعی از خار باشد و برگ آن ببرگ کاهو میماند و آن را بشیرازی طوسک خوانند
و چون از هم بشکافند کرمهای کوچک از میان ساق و برگ آن برآید و آن را بتازی خس الکلب
گویند و مشطالراعی همان است . (برهان ) (آنندراج ). نوعی از خار که ساق وی دراز و خارناک
بود و معنی دینساقوس عطشان بود چون خشک گردد لون او سپید گردد و طعم وی با اندکی تیزی
بود. (از اختیارات بدیعی ).
/////////////
دیفساقوس . (معرب ، اِ) نوعی از خار. شوک
الدراجین . جِنا. مشطالراعی . خس الکلب . عطشان . (یادداشت مؤلف ). گیاهی است پرخار که برگهای
آن شبیه ببرگ کاهواست . در برگ و ساقه ٔ آن کرمهای ریز سفیدی تولید میشود. طوسک
. این کلمه بصورت دینساقوس تحریف شده است .
//////////
خواجهباشی (در متون طب سنتی دینساقوس، دیفساقوس) (نام علمی: Dipsacus)
نام سرده ای از تیره آقطیان است.
////////////
به عربی ممشقة، حسك النسّاج، مشط الراعي
الممشقة أو حسك النسّاج أو مشط الراعي
(الاسم العلمي:Dipsacus)
هي جنس من النباتات يتبع فصيلة المعزية الورق (كانت في الفصيلة الممشقية السابقة) من
رتبة الممشقيات[1][2][3][4] .
أنظر أيضاً[عدل]
قائمة أنواع الممشقة
مراجع[عدل]
^ موقع لائحة النباتات (بالإنكليزية) The Plant List جنس الممشقة تاريخ
الولوج 01 أغسطس 2013
^ موقع تاكسونوميكون (بالإنكليزية) Taxonomicon جنس الممشقة تاريخ
الولوج 01 أغسطس 2013
^ نظام المعلومات التصنيفية المتكامل
(بالإنكليزية) ITIS
جنس الممشقة تاريخ الولوج 01 أغسطس 2013
^ المركز الوطني للمعلومات التقنية الحيوية
(بالإنكليزية) NCBI
جنس الممشقة تاريخ الولوج 01 أغسطس 2013
///////////////
به آذری فیرچاتو:
Fırçaotu
(lat. Dipsacus)[1] - fırçaotukimilər fəsiləsinə aid bitki cinsi.[2]
///////////
به کردی استریپور:
Strîpor
(Dipsacus) navê çîneke riwekên famîleya strîporan (Dipsacoideae) e.
Strîpor
riwekeke zilî, gundor û dusalane ye. Bi strî, pûrtik in lê hin cureyên wê de
strî nînin. Fêkiyên wan kakilkî ne. Li Kurdistan, devedora Deryaya Navîn,
bakurê Afrîka, rojhilat û başûrê Asyayê tên dîtin.
////////////
به ازبکی:
Toʻngʻiztaroq
(Dipsacus) — toʻngʻiztarokdoshlarga mansub ikki yillik yoki koʻp yillik tikanli
oʻtlar turkumi; texnika ekini. Yevropa (Oʻrta dengiz), Jan.Sharqiy Osiyo va
Afrikada 15— 20 turi oʻsadi. Oʻzbekistonda koʻproq kesik T. (D.laciniata L.),
togʻ zonasining mayin va nam tuprokli yon bagʻirlarida T.ning koʻkbinafsha rang
gulli turi (D.ozureus Schrenk.) uchraydi. Tarkibida 0,3% gensianin va
eritrotsinga oʻxshash alkoloid bor. Boʻyi 100— 250 sm. Poyasi tik usadi, tepa
qismi shoxlangan. Ildiz boʻgʻzidagi toʻpbarglar bandli, choʻziq tuxumsimon, 5—8
sm. Oʻrama barglari bigizeimon— nashtarsimon. Guli och binafsha yoki oqish.
Iyulavg . oylarida gullab, avg .— sentda meva tugadi. Butazorlarda, dare
boʻylarida usadi. Sholipoya, bogʻlarda begona oʻt tarzi da uchraydi. Oʻrta
Osiyoda qisman ekma T. Toʻngʻiztaroq. (D. fi llonum) kichik maydonlarga ekiladi.
Qubbasi toʻqimachilik sanoatida gazlama tuk (pat)larini tarashda ishlatiladi.
///////////
Dipsacus
From Wikipedia, the free encyclopedia
Dipsacus
|
|
Dipsacus fullonum
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Genus:
|
|
Species
|
|
See text.
|
Dipsacus is a genus of flowering plant in the family Caprifoliaceae.[1] The members of this
genus are known as teasel, teazel or teazle.
The genus includes about 15 species of tall herbaceous biennial plants (rarely short-lived perennial plants) growing to 1–2.5 metres
(3.3–8.2 ft) tall. Dipsacus are native to Europe, Asia and
northern Africa.
The
genus name is derived from the word for thirst of water and refers to the
cup-like formation made where sessile leaves
merge at the stem. Rain water can collect in this receptacle; this may perform
the function of preventing sap-sucking insectssuch as aphids from
climbing the stem. A 2011 experiment has shown that adding dead insects to
these cups increases the seedset of teasels (but not their height), implying
partial carnivory.[2] Carnivory in
teasels was discussed by Francis Darwin(son of Charles Darwin) in a paper held by The Royal Society.[3] The leaf shape is lanceolate, 20–40
centimetres (7.9–15.7 in) long and 3–6 centimetres (1.2–2.4 in)
broad, with a row of small spines on the underside of the midrib.
Teasels
are easily identified with their prickly stem and leaves, and the inflorescence of purple, dark pink or
lavender flowers that form a head on the end of
the stem(s). The inflorescence is ovoid, 4–10 centimetres (1.6–3.9 in)
long and 3–5 centimetres (1.2–2.0 in) broad, with a basal whorl of
spiny bracts. The first flowers begin opening in a
belt around the middle of the spherical or oval flowerhead, and then open
sequentially toward the top and bottom, forming two narrow belts as the
flowering progresses. The dried head persists afterwards, with the small (4–6
millimetres (0.16–0.24 in)) seeds maturing
in mid autumn.
The
seeds are an important winter food resource for some birds,
notably the European goldfinch.
Teasels are often grown in gardens and encouraged
on some nature reserves to
attract them.[4]
Teasel
is also considered an invasive species in the United States. It is known to
form a monoculture, capable of crowding out all native plant species, and
therefore is discouraged and/or eliminated within restored open lands and other
conservation areas.[5][6][7]
A stand of invasive cut-leaved teasel
showing low biodiversity.
Contents
[hide]
·
1Species
Selected Dipsacus species:
·
etc.
Flowerheads
|
||||||||||
|
Dried teasel flower head, used to raise
the nap on cloth
Fuller's
teasel (the cultivar group Dipsacus fullonum Sativus
Group; syn. D. sativus) was formerly widely used in textile processing, providing a
natural combfor cleaning, aligning and raising the nap on fabrics,
particularly wool.[8] It differs from the
wild type in having stouter, somewhat recurved spines on the seed heads. The
dried flower heads were attached to spindles, wheels, or cylinders, sometimes
called teasel frames, to raise the nap on fabrics (that is, to tease the
fibres).[9] By the 20th
century, teasels had been largely replaced by metal cards, which can be made uniformly and do not
require constant replacement as the teasel heads wear. However, some people who
weave wool still prefer to use teasels for raising the nap[citation needed], claiming that the
result is better; in particular, if a teasel meets serious resistance in the
fabric, it will break, whereas a metal tool will rip the cloth.
Teasels
are also occasionally grown as ornamental plants, and the dried heads are
used in floristry.
Teasel comb
Teasels
have been naturalised in many regions away from their native range, partly due
to the import of fuller's teasel for textile processing, and partly by the seed
being a contaminant mixed with crop seeds.
Common
teasel (Dipsacus fullonum) and cut-leaved teasel (Dipsacus laciniatus)
have both been observed as invasive species in the United States. Common is
more widespread, but cut-leaved is more aggressive.[citation needed]
Ethanol
extracts of Dipsacus
asper contain phenolic acids including caffeic acid,
2,6-dihydroxycinnamic acid, vanillic acid, 2′-O-caffeoyl-D-glucopyranoside
ester, and caffeoylquinic acid, iridoid glucosides, triterpenoids oleanic acid
and akebiasaponin D.[10]
2.
Jump up^ Shaw, P. J. A.; Shackleton, K.
(2011). Joly, Simon, ed. "Carnivory in the teasel Dipsacus fullonum —
the effect of experimental feeding on growth and seed set". PLoS
ONE. 6 (3): e17935. doi:10.1371/journal.pone.0017935. PMC 3060873
. PMID 21445274.
3.
Jump up^ Mentioned in episode of Objectivity
(2016-05-31), White Gloves of Destiny (Random Researcher) - Objectivity
#72, retrieved 2016-05-31
4.
Jump up^ "Advice from the Royal Society for the Protection of
Birds on how to attract Goldfinch to your garden with teasel".
Retrieved October 16, 2011.
5.
Jump up^ "Invasive Species: Plants – Common Teasel (Dipsacus
fullonum)". Retrieved October 16, 2011.
6.
Jump up^ "Invasive
Species – Common Teasel (Dipsacus fullonum subsp. sylvestris)".
Retrieved October 16, 2011.
10.
Jump up^ Tian, XY. "On
the chemical constituents of Dipsacus
asper". US National Library of Medicine. National
Institutes of Health. Retrieved 5 May 2015.
Wikimedia Commons has media
related to Dipsacus.
|
[hide]
·
v
·
t
·
e
|
|
Carnivorous genera
(† extinct) |
·
†Droserapites
·
†Droseridites
·
†Saxonipollis
|
Protocarnivorous genera
|
·
Dipsacus
|
See also
|
&&&&&&&
دیودار
بکسر دال و سکون یاء مثناه تحتانیه و واو و فتح دال و الف و راء
مهملات اسم فارسی است و بعربی شجره البق و شجره الجن نامند و شاید اسمی مرکب از هندی
و فارسی باشد زیرا که دیو بهندی شئ بزرک عظیم را نامند چه درخت آن بسیار عظیم و بلند
می باشد و دار بفارسی بمعنی چوب است و آن را بهندی چیر نامند و دیودار نیز
ماهیت آن
درختی است بسیار عظیم و بلند و راست تا پنجاه و شصت ذرع و زیاده
هم و نصاری و جهازرانان برای دول جهازات و غرابها و کشتی های بزرک بقیمت اعلی آن را
می خرند و دول جهازات عبارت از چوب راست بلندی است که در وسط کشتی برای آویختن بادبان
نصب می کنند و چوب آن بسیار تندبو و طعم و رائحۀ روغن آن قریب برائحۀ بارزد است اغلب
که بارزد روغن این باشد و یا درختی قریب بدین و برک آن اندک عریض طولانی نازک بی تشریف
بقدر برک ساذج و کوچکتر از ان و منبت آن اکثر سواحل دریا و ملک فرنک و از همان جا در
بنکاله آمده با فراط شده و در هندوستان و شاید در دکهن هم باشد
طبیعت آن
کرم و خشک در سوم و لبن آنکه دهن آنست در چهارم کرم و در سوم خشک
افعال و خواص ان
رادع و محلل قوی اورام بارده و مسکن اوجاع و الم کزیدن هوام بارده
و بهق ضمادا و آشامیدن سائیدۀ خشب آن جهت فالج و لقوه و استرخا و سکته و صرع و اکثر
امراض باردۀ دماغیه و عصبانیه و ریزانیدن سنک کرده و مثانه و رفع اسهال بلغمی و فواق
ریحی و تحلیل ریاح و نفخ شکم و دفع حمیات بلغمیه و بلغم فاسد و جلوس در طبیخ آن جهت
قروح مقعده نافع مضر رئه مصلح آن کثیرا و صمغ عربی و روغن بادام شیرین مقدار شربت آن
تا یکدرهم است ضماد آن جهت تحلیل خنازیر و اکثر اورام بارده نافع است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
دیودار. [ وْ ] (اِ مرکب ) سرو هندی را
نیز گویند و بعربی شجرةالجن خوانند و در اختیارات شجرةاﷲ نوشته اند و بعضی گویند درختی
است مانند درخت کاج و شیره دارد. (از برهان ). صنوبر هندی . (ناظم الاطباء). درخت سرو.
(برهان ). نوعی از سرو. (ناظم الاطباء). درختی است بسیار عظیم و بلندتر از پنجاه شصت
ذرع و اهالی فرنگ از چوب آن دول جهازات سازند و سبب این تسمیه همان مفهوم بزرگی دیو
است و دار بپارسی زرنباد درخت است ... و یحتمل این لغت از پارسی و هندی مرکب باشد.
(آنندراج ). ابن ماسویه گوید او از جنس درخت ابهل است و بعضی گویند دیودار صنوبر هندی
است و او بچوب زرنباد مشابهت دارد در طعم او با اندک تیزی باشد. رازی گوید در بعضی
مواضع شیره پیدا باشد که او را به اطراف نقل کنند و گمان من آن است که او شیره ٔ درخت دیودار است . (از ترجمه
ٔ صیدنه ٔ بیرونی ). دیبدارو معنی دیودار
شجرةالجن است و آن نوعی از ابهل است یا مقل و آن را صنوبر هندی خوانند و عیدان وی مانند
عیدان زرنباد بود بهندی کرک گویند. (از اختیارات بدیعی ). و رجوع به تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 164 شود.
/////////////
25 (261) در پارسی دیودار، دِودار،divdar, devdar, Pinus یا Cedrus devdara, deodara or deodora، در سانسکریت دِودارو،
devdaru ("درخت خدایان").
در پارسی صنوبر هندی نیز گویند، در عربی شجرة الدِودار، صنوبر الهندی.
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
/////////////
دیودار
اشاره
به فارسی «دیودار» و در کتب طب سنتی با
نامهای «دیودار» و «صنوبر هندی» و «ابهل هندی» و یا به عربی آن «شجرة الجن» آمده است.
به اردو نیز «دیودار» گفته میشود. به فرانسویCedre de Himalaya وCedre deodar des
Indes و به انگلیسیHimalayan cedar وDeodar cedar گفته میشود. درختی است از خانوادهPinaceae نام علمی آنCedrus deodara
(Roxb .) Loub
. و مترادفهای آنCedrus Libani var deodara Loud . وAbies deodara Lindl . وPinus deodara Roxb . میباشد.
مشخصات
دیودار درختی است زیبا و بلند. ارتفاع
آن تا 50 متر میرسد. برگهایش سوزنی، کبود رنگ به طول حدود 5 سانتیمتر. مخروطه میوه
آن درشت، تخم مرغی شکل به رنگ قهوهای است. طول عمر این درختان بهطور کلی خیلی زیاد
و تا 2000 سال تخمین زده شده است. چوب آن دارای صمغ فراوان با بوی مخصوص، قسمت خارجی
چوب تنه درخت سفید رنگ و چوب داخلی آن به رنگ قرمز مایل به قهوهای میباشد.
درخت دیودار بومی ارتفاعات افغانستان و
هیمالیا است. بذر آن در سال 1336 از هند به ایران وارد و در خزانه مرکز مطالعات اکولوژی
نوشهر کاشته شد. رشد آن در
معارف گیاهی، ج4، ص: 365
شرایط شمال ایران تا به حال رضایتبخش
بوده و در سایر نقاط شمال نیز پراکنده شده و کاشته شده است.
ترکیبات شیمیایی
از نظر ترکیبات شیمیایی در درخت دیودار
صمغ، کولسترین 492] و اسانس روغنی فرّار وجود دارد. از چوب آن اسانسی با بوی بلسان
گرفته میشود. در برگهای آن ویتامینC
یافت میشود.]G .I .M .P[ در نوعی از این درخت که برگهای سوزنی آن تلخ
نیست، در برگهای آن 250- 150 میلیگرم در هر 100 گرم برگ ویتامینC وجود دارد.]S .G .I .M .P[ در اسانس روغنی چوب
آن سدرول 493] یافت میشود.
خواص- کاربرد
چوب درخت دیودار معرّق، بادشکن، مدّر و
تببر میباشد. و برای رفع نفخ و ناراحتیهای ریوی و مثانه مفید است. اسانس آن معرّق،
مدّر و برای ناراحتیهای پوست مفید میباشد. پوست درخت دیودار قابض و تببر است و برای
اسهال خونی مفید است.
درخت دیودار از نظر طبیعت طبق نظر حکمای
طب سنتی گرم و خشک است، بویژه اسانس آن خیلی گرم و خشک است. و از نظر خواص معتقدند
که ورمهای سرد را تحلیل میبرد و درد محل گزیدگی سم سرد گزندگان را تسکین میدهد. خوردن
جوشانده چوب آن برای فلج، لقوه، سستی، سکته، صرع و اکثر بیماریهای سرد دماغی و اعصاب
و همچنین برای خرد کردن سنگ مثانه و کلیه، رفع اسهال بلغمی، سکسکه بادی، تحلیل گاز،
نفخ شکم و رفع تبهای بلغمی نافع است و نشستن در جوشانده آن برای زخمهای مقعد مفید است.
مضر ریه است و از این نظر باید با کتیرا و صمغ عربی و روغن بادام شیرین خورده شود.
مقدار خوراک آن تا 4 گرم است.
مصرف این گیاه باید با نظارت پزشک متخصص
انجام گیرد.
معارف گیاهی، ج4، ص: 366
//////////
////////////
به عربی ارز دِوداری:
أرز دوداري[عدل]
اضغط هنا للاطلاع على كيفية قراءة التصنيف
أرز دوداري
أرز دوداري
حالة حفظ
أنواع غير مهددة أو خطر انقراض ضعيف جدا
التصنيف العلمي
النطاق: حقيقيات النوى
المملكة: نباتات
الشعبة: حقيقيات الأوراق
الشعيبة: البذريات
الطائفة: الصنوبرانية
الطويئفة: الصنوبرانيات
الرتبة: الصنوبريات
الفصيلة: الصنوبرية
الأسرة: الشوحاوات
الجنس: الأرز
النوع: أرز دوداري
الاسم العلمي
Cedrus deodara
(Roxb. ex Lamb.) G.Don، 1830
معرض صور أرز
دوداري - ويكيميديا كومنز تعديل قيمة خاصية معرض صور كومنز (P935) في ويكي بيانات
تعديل طالع توثيق القالب
أرز دوداري أو أرز هيملايا[1] (الاسم العلمي:Cedrus deodara) (بالإنجليزية: Himalayan cedar) هو نوع من النباتات
يتبع جنس الأرز من الفصيلة الصنوبرية [2][3].
البيئة والانتشار[عدل]
موطنه جبال هيملايا.
انظر أيضاً[عدل]
الأرز الأطلسي (الاسم العلمي:Cedrus atlantica)
الأرز قصير الأوراق (الاسم العلمي:Cedrus brevifolia)
الأرز اللبناني (الاسم العلمي:Cedrus libani)
الأرز التركي (الاسم العلمي:Cedrus libani var.
stenocoma)
مراجع[عدل]
^ قاموس المورد (إنكليزي عربي) تأليف منير
البعلبكي الطبعة الثالثة 1970
^ موقع زيبكودزو (بالإنكليزية) Zipcodezoo أرز دوداري تاريخ
الولوج 01 أغسطس 2013
^ موقع لائحة النباتات (بالإنكليزية) The Plant List أرز دوداري تاريخ
الولوج 01 أغسطس 2013
///////////
به آذری هیمالی سدری:
Vətəni Himalay ın şimal və qərb hissəsidir. Avropa nın bir çox ölkələrinə introduksiya edilmişdir.
Hündürlüyü 50 m-ə çatan iri ağacdır. Cavan ağacların gövdəsinin qabığı hamar
olur, yaşlaşdıqca çatlar əmələ gəlir və iri pulcuqlar şəklində oduncaqdan
ayrılır. Çətiri piramidal formalı və budaqlarının ucları aşağı sallanan
ağacdır. İynəyarpaqları düz, sivri, bozumtul-yaşıl və ya mavi-yaşıldır, 5 sm-ə
qədər uzunluqdadır. Qozaları iri, yumurtavarı, yetişmiş qozaları qırmızı-qonur
rənglidir, uzunluğu 10 sm-ə, eni 5-6 sm-ə çatır. Toxumları iri qatranlı,
üçbucaq, nazik qabıqla örütülüdür, toxumu dairəvidir və kip oturur. Cücərtiləri
8-10 ləpəli olur. Himalay sidri torpağa az tələbkardır, torpağın həddən artıq
rütubətinə və bərkiməsinə davamsızdır. Bəzən sərt şaxtalardan zərər çəkir.
Rütubətli dəniz küləklərinə davamsız, quraqlığa və şiddətli istilərə
davamlıdır. Çox dekorativ ağacdır. Parklarda, bağlarda, küçələrdə tək-tək və
yüksək qiymətləndirilir. Azərbaycan da Gəncə , Zaqatala , Qazax , Lənkəran , Bakı şəhərlərinin yaşıllıqlarında təsadüf edilir.
Abşeronda orta dərəcədə suvarılan boz-qonur, qonur və boz torpaqlarda zəif olsa
da, normal inkişaf edə bilir.
///////////
به پنجابی دیودار:
دیار چیڑ ٹبر دے ٹوکرے دیوادارو دا اک رکھ اے۔
ایہ ہمالیہ دے دیساں چ 1500 توں 3200 میٹر دی اچائی تے
ہوندا اے۔ اینوں پاکستان دا قومی رکھ وی کیا جاندا اے۔
ایہ رکھ لیندے ہمالیہ وچ چڑھدے افغانستان، اتری
پاکستان (خیبر پختونحواہ، اتری پنجاب، ازادکشمیر)، اتری ہندستان، لیندا نیپال تے
دکھنی چین وچ ہوندا اے۔
/////////
به ترکی استانبولی هیمالیا سِدیری:
Himalaya sediri (Cedrus deodora), çamgiller (Pinaceae)
familyasından Batı Himalaya'larda yetişen sedir bir türü.
50–60 m boy ve 3 m'den
fazla çap yapabilir. İğne yapraklar uzun ve yeşildir (3–5 cm). Bu
yaprakların aşağıya doğru sarkık olması ile diğer türlerden ayrılır. Tepe
sürgünü karakteristik olarak aşağıya sarkar. Piramidal görünüşlüdür. Kozalakları 7–10 cm
boyundadır.
Soğuklara karşı
hassastır. Kuru ve kireçli topraklarla, hava nisbi neminin düşük olduğu
yerlerde iyi gelişemez.
/////////////
به اردو دیودار:
دیودار ایک درخت ہے جو زیادہ تر پہاڑی علاقوں خصوصاً بحیرہ روم کے کنارے لبنان میں یا مغربی ہمالیہ میں پایا جاتا ہے۔ دیو دار پاکستان کا قومی درخت ہے۔ عموماً یہ 1000 میٹر سے بلند علاقوں میں اگتا ہے۔ اس کی لمبائی چالیس سے پچاس میٹر
تک چلی جاتی ہے۔ اس کی لکڑی انتہائی مضبوط ہوتی ہے اور بحری جہاز بنانے میں بھی
استعمال ہوا کرتی تھی۔ دیودار کی بہترین اقسام لبنان، ترکی ،
پاکستان اور قبرص میں ہوتی ہیں۔ دیودار بڑا پائیدار درخت ہے اور بعض اقسام کی عمر
ایک ہزار سال سے بھی زیادہ ہوتی ہے۔ اتنے پرانے دیودار کا تنا اتنا چوڑا ہو سکتا
ہے کہ اسے درمیان سے کاٹ کر سڑک گذاری جا سکتی ہے۔ لبنان میں بعض دیودار کے درخت
ہیں جن کی عمر کا تخمینہ چار سے پانچ ہزار سال ہے اور انہیں قومی ورثہ قرار دیا
گیا ہے۔
////////////
Cedrus deodara
From Wikipedia, the free encyclopedia
Deodar cedar
|
|
Adult Deodar trees in Himachal Pradesh, India.
|
|
Kingdom:
|
|
Division:
|
|
Class:
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
C. deodara
|
Cedrus
deodara (deodar
cedar, Himalayan cedar, or deodar/devdar/devadar/devadaru;
Sanskrit देवदारु devadāru,
Hindi: देवदार devadār,
दारूक dāruk;
Urdu: ديودار/
دیار deodār; Kannada:ದೇವಧಾರ Chinese: 雪松 xuě
sōng)
is a species of cedar native to the western Himalayas in
eastern Afghanistan, northern Pakistan (especially in Khyber Pakhtunkhwa)
and India (Jammu and Kashmir, Himachal Pradesh, Sikkim, Darjeeling and Uttarakhandstates), southwesternmost Tibet and
western Nepal, occurring at 1,500–3,200 m
(4,921–10,499 ft) altitude. It is a large evergreen coniferous tree reaching
40–50 m (131–164 ft) tall, exceptionally 60 m (197 ft) with
a trunk up to 3 m (10 ft) in diameter. It has a conic crown with
level branches and drooping branchlets.[2]
The leaves are
needle-like, mostly 2.5–5 cm (0.98–1.97 in) long, occasionally up to
7 cm (2.8 in) long, slender (1 mm (0.039 in) thick), borne
singly on long shoots, and in dense
clusters of 20–30 on short shoots; they vary from bright green to glaucous blue-green in colour. The female cones are barrel-shaped, 7–13 cm
(2.8–5.1 in) long and 5–9 cm (2.0–3.5 in) broad, and
disintegrate when mature (in 12 months) to release the winged seeds.
The male cones are 4–6 cm (1.6–2.4 in) long, and shed their pollen in autumn.[2]
Contents
[show]
The botanical name, which is also the English common name, derives from the Sanskrit term devadāru, which
means "wood of the gods", a compound of deva"god"
and dāru "wood, tree".
Among Hindus, as the etymology of deodar suggests,
it is worshiped as a divine tree. Deva, the first half of the Sanskrit term,
means divine, deity, or deus. Dāru, the
second part, is cognate with (related to) the words durum, druid, tree,
and true.[3][4]
Several
Hindu legends refer to this tree. For example, Valmiki Ramayan – Kishkinda khanda- stanza
4-43-13 reads:[5]
lodhra padmaka khaNDeSu devadaaru vaneSu ca
|
raavaNaH
saha vaidehyaa maargitavyaa tataH tataH || || 4-43-13
That
means “In the stands of Lodhra trees,[6] Padmaka trees [7] and in the woods of
Devadaru, or Deodar trees, Ravana is to be
searched there and there, together with Sita.
[4-43-13]”
Forests
full of Deodar or Devadāru trees were the favorite living place of ancient
Indian sages and their families who were devoted to the Hindu god Shiva.
To please Lord Shiva, the sages used to perform very difficult tapasya (meditation) practices in deodar
forests. Also the ancient Hindu epics and Shaivite texts regularly mention Darukavana,
meaning a forest of deodars, as a sacred place.
It
is widely grown as an ornamental tree, often planted in parks and
large gardens for its drooping foliage. General cultivation is limited to areas
with mild winters, with trees frequently killed by temperatures below about
−25 °C (−13 °F), limiting it to USDA zone 7 and warmer for reliable
growth.[9] It can succeed in
rather cool-summer climates, as in Stateline, Nevada, and Ushuaia, Argentina.[10]
The
most cold-tolerant trees originate in the northwest of the species' range in Kashmirand Paktia Province, Afghanistan. Selected cultivars from this region are hardy to
USDA zone 7 or even zone 6, tolerating temperatures down to about −30 °C
(−22 °F).[9] Named cultivars
from this region include 'Eisregen', 'Eiswinter', 'Karl Fuchs', 'Kashmir',
'Polar Winter', and 'Shalimar'.[11][12] Of these,
'Eisregen', 'Eiswinter', 'Karl Fuchs', and 'Polar Winter' were selected in
Germany from seed collected in Paktia; 'Kashmir' was a selection of the nursery
trade, whereas 'Shalimar' originated from seeds collected in 1964 from Shalimar Gardens,
India (in the Kashmir region) and propagated at the Arnold Arboretum.[11]
Deodar
is in great demand as building material because of its durability,
rot-resistant character and fine, close grain, which is capable of taking a
high polish. Its historical use to construct religious temples and in
landscaping around temples is well recorded. Its rot-resistant character also
makes it an ideal wood for constructing the well-known houseboats of Srinagar, Kashmir. In Pakistan and India,
during the British colonial period, deodar wood was used extensively for
construction of barracks, public buildings, bridges, canals and railway cars.[4] Despite its
durability, it is not a strong timber, and its brittle nature makes it
unsuitable for delicate work where strength is required, such as chair-making.
Cones of Deodar
The
inner wood is aromatic and used to make incense. Inner wood is distilled into
essential oil. As insects avoid this tree, the essential oil is used as insect
repellent on the feet of horses, cattle and camels. It also has antifungal
properties and has some potential for control of fungal deterioration of spices
during storage. The outer bark and stem are astringent.[15]
Because
of its antifungal and insect repellent properties, rooms made of Deodar (Cedrus
deodara) wood are used to store meat and food grains like oats and wheat in Shimla, Kullu and Kinnaur district of Himachal Pradesh. In Himachal people suffering from asthma or other respiratory problems are
advised to sit under a Deodar tree early in the morning.
Cedar
oil is often used for its aromatic properties, especially in aromatherapy. It has a characteristic woody
odour which may change somewhat in the course of drying out. The crude oils are
often yellowish or darker in colour. Its applications cover soap perfumes,
household sprays, floor polishes and insecticides and is also used in
microscope work as a clearing oil.[15]
The
bark of Cedrus deodara contains large amounts of taxifolin.[16] The wood contains cedeodarin (6-methyltaxifolin), dihydromyricetin (ampelopsin), cedrin (6-methyldihydromyricetin), cedrinoside[17] and deodarin (3′,4′,5,6-tetrahydroxy-8-methyl
dihydroflavonol).[18] The main components
of the needle essential oil include α-terpineol (30.2%), linalool (24.47%), limonene (17.01%), anethole (14.57%), caryophyllene (3.14%) and eugenol (2.14%).[19] The deodar cedar
also contains lignans[20] and the phenolic
sesquiterpene himasecolone together
with isopimaric acid.[21] Other compounds
have been identified as (−)-matairesinol, (−)-nortrachelogenin and
a dibenzylbutyrolactollignan (4,4',9-trihydroxy-3,3'-dimethoxy-9,9'-epoxylignan).[22]
Cedrus deodara needles
Cedrus deodara 'Gold Cone' needles
Cedrus deodara
Cedrus deodara at Lokrum, Croatia
·
Cedrus deodara at Pedrengo, Bergamo, Italy
Cedrus deodaras at sunrise in Alton, Hampshire, England
Cultivar "Silver Spring" in Japan
1.
Jump up^ Farjon, A. (2013). "Cedrus
deodara". IUCN
Red List of Threatened Species. IUCN. 2013:
e.T42304A2970751. doi:10.2305/IUCN.UK.2013-1.RLTS.T42304A2970751.en.
2.
^ Jump up to:a b Aljos,
Farjon (1990). Pinaceae: drawings and descriptions of the genera Abies,
Cedrus, Pseudolarix, Keteleeria, Nothotsuga, Tsuga, Cathaya, Pseudotsuga, Larix
and Picea. Koenigstein: Koeltz Scientific Books. ISBN 978-3-87429-298-6.[page needed]
3.
Jump up^ Palermo, Gregory (June 29, 2007). "Cedars, gods, and Gilgamesh". Plainfield
Trees.[self-published
source?]
4.
^ Jump up to:a b c McGowan,
Chris (March 5, 2008). "The Deodar Tree: the Himalayan 'Tree of God'".[self-published
source?]
9.
^ Jump up to:a b Ødum,
S. (1985). Report on frost damage to trees in Denmark after the severe
1981/82 and 1984/85 winters. Denmark: Hørsholm Arboretum.[page needed]
11.
^ Jump up to:a b Humphrey
James, Welch (1993). Haddows, Gordon, ed. The World Checklist of Conifers.
Bromyard: Landsman's Bookshop. ISBN 978-0-900513-09-1.
12.
Jump up^ Gerd, Krüssmann (1983). Handbuch
der Nadelgehölze (in German) (2nd ed.). Berlin: Parey. ISBN 978-3-489-62622-0.[page needed]
14.
Jump up^ "Devadaru". Dr. Eddy's Clinic and
Ayurveda School. March 13, 2008. Retrieved September 24, 2013.[unreliable
source?]
15.
^ Jump up to:a b "Cedarwood
Oils". Flavours and fragances of plant origin. Food and
Agriculture Organization of the United Nations. 1995. ISBN 92-5-103648-9.
16.
Jump up^ Willför, Stefan; Ali, Mumtaz;
Karonen, Maarit; Reunanen, Markku; Arfan, Mohammad; Harlamow, Reija (2009).
"Extractives in bark of different conifer species growing in
Pakistan". Holzforschung. 63 (5): 551–8. doi:10.1515/HF.2009.095.
17.
Jump up^ Agrawal, P.K.; Agarwal, S.K.;
Rastogi, R.P. (1980). "Dihydroflavonols from Cedrus deodara". Phytochemistry. 19 (5):
893–6. doi:10.1016/0031-9422(80)85133-8.
18.
Jump up^ Adinarayana, D.; Seshadri, T.R.
(1965). "Chemical investigation of the stem-bark of Cedrus
deodara". Tetrahedron. 21 (12): 3727–30. doi:10.1016/S0040-4020(01)96989-3.
19.
Jump up^ Zeng, Wei-Cai; Zhang, Zeng; Gao,
Hong; Jia, Li-Rong; He, Qiang (2012). "Chemical Composition, Antioxidant,
and Antimicrobial Activities of Essential Oil from Pine Needle (Cedrus
deodara)". Journal of Food Science. 77 (7): C824–9. doi:10.1111/j.1750-3841.2012.02767.x. PMID 22757704.
20.
Jump up^ Agrawal, P.K.; Rastogi, R.P.
(1982). "Two lignans from Cedrus deodara". Phytochemistry. 21 (6):
1459–1461. doi:10.1016/0031-9422(82)80172-6.
21.
Jump up^ Agarwal, P.K.; Rastogi, R.P.
(1981). "Terpenoids from Cedrus deodara". Phytochemistry. 20 (6):
1319–21. doi:10.1016/0031-9422(81)80031-3.
22.
Jump up^ Tiwari, AK; Srinivas, PV; Kumar,
SP; Rao, JM (2001). "Free radical scavenging active components from Cedrus
deodara". Journal of Agricultural and Food Chemistry. 49 (10):
4642–5. doi:10.1021/jf010573a. PMID 11600001.
Wikimedia Commons has media
related to
Cedrus deodara. |
·
Cedrus