۱۳۹۵ دی ۳, جمعه

مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی (سی وهشتم) 4

رمان
بضم را و فتح میم و الف و نون بفارسی انار نامند و بهندی نیز
ماهیت آن
انواع می باشد بری و بستانی و بهترین آن بستانی شیرین بیدانه است که املسی نامند لطیفتر از سائر اقسام و بهترین آن رسیدۀ بزرک دانه شاداب آنست
طبیعت آن
مطلق آن بارد رطب و برودت آن از دوم نکذشته و رطوبت آن از اول باقوت قابضه که مفارقت از جمیع اجزای آن نمی کند تا آنکه آب افشردۀ آن نیز همین اثر دارد هرچند قبض آن محسوس نیست و پوست آن بارد یابس شدید القبض دابغ و ترش آن سرد و تر از شیرین آن و خالی از یبسی نیست و انار ترش جارد و خراشندۀ امعا است حتی آنکه اکر ناشتا بسیار بخورند سحج امعا بهم رسد و استسقای بارد را مضر و کل انار شدید القبض بارد است و جمیع اجزای درخت آن شدید القبض و پوست آن شدید القبض تر
طبیعت شیرین آن
سرد باعتدال و در اول تر و با قوت قابضه
افعال و خواص آن
قلیل الغذا و مولد خلط صالح و نفاخ و لهذا در محرورین باعث نعوظ کردد و جالی و مفتح و ملین بطن و مدر بول و مورث تشنکی و خوردن آن بعد از طعام در محرورین باعث انحدار آن و کفته اند این فعل کلی است و جهت تصفیۀ روح کبدی و تقویت کبد و استسقای زقی و سوء القینه و یرقان و سپرز و خفقان و درد سینه و سرفۀ حار و تصفیۀ صوت و فربه کردن بدن و نفوذ فرمودن غذا و رفع جرب و حکه و نیکوئی رنک رخسار نافع و اکثار آن مفسد غذا و مرخی معده و مضر صاحبان حمی بسبب نفخ و تکثیف آن مسام را و مصلح آن انار ترش و در بارد المزاج زنجبیل پرورده و رب انار شیرین در افعال قویتر از آب آن و مرخی معده و مصلح آن مصطکی است و شراب آن خصوصا منعنع منافع بسیار دارد و چون سر انار شیرین را سوراخ کرده بدفعات به قدری که کنجایش داشته باشد با روغن بادام شیرین یا روغن بنفشه در ان ریخته بر روی آتش کذارند تا روغن را جذب کند و بحدی رسد که دیکر جذب نکند مکیدن آن جهت وجع صدر و سعال مزمن یابس مجرب و بدستور آشامیدن آب آن با شکر و نشاسته و صمغ عربی و روغن بادام که نیم کرم باشد همین اثر دارد و عصیر آن را چون در شیشۀ کنند و در آفتاب کذارند تا غلیظ کردد پس در چشم کشند روشنائی آن را بیفزاید و هرچند این کهنه تر شود بهتر می کردد و دانۀ آن با عسل جهت درد کوش مفید و خوردن آن نفاخ و مولد ریاح در معده و ذرور کل سوختۀ آن جهت التیام جراحات و خشک نمودن آن مفید و غنچۀ ناشکفتۀ آن از سه عدد تا هفت عدد بحسب سن و قوت مزاج اطفال با قدری برکهای نورستۀ ام غیلان و قلیلی زیرۀ سفید سائیده سنک تاب نموده باطفال شیرخوار و یا بزرکتر از ان در حالتی که ایشان را اسهال عارض کردد و کهنه شود خواه بسبب دندان برآوردن باشد و یا غیر آن سه روز متوالی و یا تا هفت روز مفید
و رمان مز
یعنی انار میخوش ترش و شیرین در سردی و تری مائل باعتدال و در سائر افعال قریب بانار شیرین و در تسکین حدت صفرا و ثوران خون از ان زیاده و صفراوی مزاج را الیق از انار شیرین ترش صرف و آشامیدن آب انارین که با شحم فشرده باشند از نیم رطل تا یکرطل و بیست درم شکر خام جهت اسهال صفرا و تقویت معده و رفع تپهای صفراوی و یرقان و جرب و حکه نافع و درین افعال مانند هلیلۀ زرد است و چون آب انارین را در ظرف مس کرده بقوام آورند جهت سلاق و جرب و تقویت باصره و جراحات مزمنه و خبیثه نافع
رمان حامض
یعنی انار ترش در دوم سرد و خشک و قابض و مسکن لهیب و حرارت معده و کبد حار و غلیان خون و صفرا و مانع انصباب مواد بمعده و مدر بول و جهت منع صعود بخار بدماغ و رفع دخانیت آن و رفع خمار و قئ و خفقان حار و اکثار آن مورث قرحۀ امعا و سحج و چون بعد از طعام بخورند مانع صعود بخار است بدماغ و مضر مبرودین و مضعف جاذبۀ جکر و قوت باه مصلح آن انار شیرین و زنجبیل پرورده و اسفیدباج با توابل و سیر و اکتحال آن جهت ناخنه و سبل نافع و مضمضه و نکاهداشتن آن در دهان جهت منع قروح خبیثۀ آن و بدستور چون در ظرف مس با عسل طبخ جید دهند جهت اکلۀ دهان مجرب و چون عصارۀ آن را طبخ دهند تا غلیظ کردد و با عسل ممزوج کرده جهت قروح انف و وجع اذن قطورا و جهت قروح خبیثه و بردن لحم زائد ضمادا نافع و ضماد آنکه مهرا پخته باشند با پوست و تخم آن جهت جرب و حکۀ صفراوی مجرب و طلای مطبوخ آن درست در شراب جهت تحلیل اورام بیعدیل و سویق آن قابض و جهت رفع خواهش خوردن کل و امثال آنکه زنان حامله و دیکر آن را بهم رسد مؤثر و رب انار ترش در افعال قویتر از آب سویق آنست و بدستور شراب آن و چون جوف انار ترش را خالی کرده در سرکه بجوشانند تا مهرا شود و منعقد کردد پس بقدر فلفلی حبوب بندند پانزده عدد و یا زیاده از ان جهت رفع اسهال مزمن و سحج مخوف و قرحۀ امعا و مقعده مجرب و رب انارین در دوم سرد و در اول خشک و قابض و جهت رفع التهاب و تسکین تشنکی مفرط و تپهای تند و قئ و خمار و رفع خواهش ردیۀ حوامل و فساد رنک رخسار و دفع غم نافع و مضمضه به آب طبیخ آن جهت تقویت لثه و آشامیدن آن جهت سلس البول و آشامیدن سائیدۀ آن بقدر یکدرهم به آب کرم در رفع کرم معده و حب القرع بیعدیل و طبیخ از بیخ انار درین باب از مجربات است و جهت لثۀ حار و درد دندان مضمضۀ آن بیعدیل و اناردان قابض تر از رب هریک و در افعال قویتر و کوبیدۀ ترش آن با مویز بالسویه و خمس آن زیرۀ کرمانی جهت رفع قئ و تقویت معده مجرب مضر سحج و سرفه مصلح آن مو و جلوس در آب طبیخ آن جهت رفع سیلان طمث و خروج مقعدۀ اطفال و ضماد آن با عسل جهت رفع آثار آبله و طلای سوختۀ آن با عسل بر سینه و معده جهت نزف الدم و نفث الدم و حقنه به آب آنکه با برنج و جو مقشر بو داده جوشانیده باشند جهت رفع اسهال و سحج و تغسیل مقعده بآن جهت قطع خون بواسیر و امراض مقعده مفید و کل انار در افعال مانند کل انار فارسی است و ذرور آن جهت قطع خون بن دندان و التیام جراحات و قلاع و فتق و مضمضه بطبیخ آن جهت استحکام دندان متحرک و قطع آمدن خون از لثه و رفع قلاع و ضماد کل آن با برک کرم تازه بر فم معده جهت رفع قئ مفرط و قطور عصارۀ کل آن با کلاب در چشم جهت منع انصباب مواد بدان و تحلیل ورم آن و با آب عنب الثعلب و با آب برک لسان الحمل جهت قرحۀ احلیل و نشف رطوبت و اندمال آن و انصباب مواد بدان و با آب قراح جهت سحج موزه و کفش و ابتدای داخس و با سرکه جهت حمره که باد سرخ است مفید و با دردی خمر جهت جشای عارض در چشم بشرط مداومت بران و عصارۀ پوست رمان و شحم آن قائم مقام عصارۀ کل آنست و بدستور عقید عصارۀ درخت آنکه در اواخر ربیع کرفته باشند و کویند چون هفت عدد غنچۀ ناشکفته آن را بنهجی بلع نمایند که بدست نرسد جهت قطع بروز دمامیل و رمد تا یک سال مجرب است و دانهای زردی که در اقماع انار می باشد شبیه بزرورد در جمیع افعال مانند کل آنست و چون انار را طبخ نمایند تا مهرا شود و چهار درهم از آن را با آبی که در ان طبخ یافته است با دو اوقیه آرد خبز حواری و یا آرد دخن طبخ نمایند تا مانند عصیده کردد پس بران زیت خام و یا روغن کل ریخته بخورند جهت رفع اسهال ربع مایوس العلاج مجرب چون صاحب تپ بعد اندک غذائی آب انار را خواه شیرین باشد و خواه ترش بمکد نافع است او را و لیکن اکر پیش از غذا باشد بهتر است از بعد از ان مکر آنکه لینتی در طبع باشد و یا تهوع و قئ معلوم کردد و چون انار درست را در شراب طبخ نمایند تا پخته کردد پس بسایند و بر کوش بندند جهت ازالۀ درد آن مجرب است و آش رمان و افشرج و برود رمانین و جوارش و حقنه و حب و حریره و خوشاب و دواء الرمان و دهن و رمانیه و رب و سفوفات و سکنجبین رمانی و سویق و اشربه و طلا و عصاره و لعوق و ماء الرمانین و معجون آن در قرابادین کبیر مذکور شدند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
رمان . [ رُم ْ ما ] (ع اِ) انار و آن شش مزه دارد مانند سیب . (آنندراج ). نار : فیهما فاکهة و نخل و رمان . (قرآن 68/55). رجوع به انار شود.
//////////
انار. [ اَ ] (اِ) ۞ درختچه ایست ۞ از تیره  موردیها ۞ که گاهی آنرا تیره ای مستقل محسوب دارند و بنام انارها نامند، پوست آن خاکستری و برگهایش بیضوی و گلهایش بالنسبه بزرگ و قرمزرنگ است . (فرهنگ فارسی معین ). میوه  آن درشت و دارای پوست سرخ و کلفت است . دانه های آن شفاف و آبدار و بیشتر سرخ رنگ است و دور آنرا پوسته  نازکی با موادی غذایی فراگرفته است . (از یادداشت مولف ) (از گیاه شناسی حسین گل گلاب ص 232). رمان . (برهان قاطع، ذیل رومنا) (ناظم الاطباء). و بلغت زند، رومنا. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) ۞ . نار. درخت انار درجلگه های کرانه  دریای مازندران بحال وحشی فراوان است ، در نزدیکی مراوه تپه نیز دیده میشود و آنرا همه جا انار میخوانند. انار درختی است کوچک که در خاکهای شنی خوب میروید. چوب آن دارای مازوج فراوان است و دررنگرزی مصرف میشود. ریشه  آن نیز دارای آلکالوئیدی است که سمیت دارد و بمقدار کم برای از میان بردن کرم تنیا در پزشکی مصرف میشود. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 244). انار دارای اقسامی است ، شیرین و بیدانه آنرا که املیسی نامند لطیفتر از سایر اقسام و سرد باعتدال و در اول تر و با قوه  قابضه و قلیل الغذا و مولد خلط صالح و نفاخ است و از این جهت باعث نعوظ محرورین است و مدر بول و مفتح و جالی و ملین طبع و مورث تشنگی است و خوردن آن بعد از طعام سبب انحدار آن و جهت تصفیه  روح کبدی و تقویت جگر و استسقاء لحمی و زقی و سوءالقنیه و یرقان و سپرز و خفقان و الم سینه و سرفه  حار و صاف کردن آواز و فربه کردن بدن و نفوذ فرمودن غذا و رفع جرب و حکه و نیکو کردن رنگ رخسار نافع و اکثار آن مفسد غذا و مرخی معده و مصلحش انار ترش و در باردالمزاج زنجبیل پرورده است . (از تحفه  حکیم مومن ، ذیل رمان ). و رجوع بهمان متن و رمان شود.
درخت کوچک معروفی است که از عصاره  [ میوه  ] آن شراب ترتیب میدادند و درخت مذکور بنوعی بزرگ شود که انسان میتواند در سایه  آن ماوی گزیند. و لباس وافود رئیس کهنه با انارها مزین میگشت و بدین جهت انارهای بسیاری در اماکن مختلف هیکل میکاشته اند. (از قاموس کتاب مقدس ) : و اگر شکم سخت نبود آنگاه سیب و انار و آبی خام بکوبد و... (هدایة المتعلمین چ دانشگاه مشهد ص 376). و ما ببلخ بودیم بچند دفعت مجمزان رسیدند از قصدار سه و چهار و پنج و نامهای یوسف آوردند و ترنج و انار و نیشکر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 251).
//////////////

5. دوكاندول1 یافته های پژوهش دشــــــــــــــوار خود درباره پراکندگی انار (Punica granatum)، تنها جنس در تیره اناریان (Punicaceae) را که جز  دوگونه ندارد، چنین جمع‌بندی می‌كند: "پایان سخن اینكه داده‌های گیاه‌شناختی، تاریخی، و لغت‌شناختی همگی گویای آنند كه گونه امروزی بومی ایران و برخی كشورهای همجوار آن است. كشت انار پیش از تاریخ آغاز شد و گسترش آن در همان آغاز، نخست به سوی باختر و در پیش به سوی چین، موجب شد كه بومی شدن آن در كشورهای دیگر لغزشی درباره خاستگاه راستینش  پیش آرد، زیرا در این سرزمین ها انار فراوان است، دیرینگی دارد و ماندگار بوده است."  براستی انار خودرو از زمینهای سنگلاخ ایران، بویژه كوههای كردستان ایران، بلوچستان و افغانستان خیزد. دربست با دوكاندول همداستانم و همچنان كه خواهیم دید ، پژوهشی كه در پی می‌آید آن را بروشنی تأیید می‌كند، و نظر انگلر2 که گوید انار در یونان و مجمع‌الجزایر آن خود روست واز همین رو بومی آسیای پیشین و بخشی از شبه جزیره بالكان بوده و بسا که گسترش آن در ایتالیا و اسپانیا در پی‌كشت آن در دوره تاریخی انجام شده باشد هیچ تغییری در نظر من نمی ‌دهد. نخست اینکه همچنان كه بوشان گفته است،3 این درختان که ادعا شده در یونان خودرویند، خودرو نبوده بلكه از حالت بستانی خارج و خودرو گشته اند. 4 دو دیگر، گیریم كه چنین باشد، کلیه واگویه های باستانی یونان درباره انار تنها به گونه بستانیش بر می گردد و هیچ کجا سخنی از خود روی آن نیست؛ و این گمانه زنی شرادر5، به پــــــیروی از انگلر،كه واژه یونانی poá در اصل به‌ گونه خودروی بومی یونان گفته می ‌شده و سپس تر به گونه بستانی هم داده شده هیچ پایه ای ندارد. همان‌طور كه زین پس نشام خواهم داد، این واژه یـونانی از زبان بیگانه وام گرفته شده است. دوكاندول بجا گوید بومی شدن این درخت در حوزه  مدیترانه در واقع گسترش منطقه اولیه كشت آن بوده؛ و هنک بدرستی تمام كشت آن را از دســـــــت یونانیان پسا هومری دانسته گوید از آسیای کهین [هروم] گرفته ‌اند.
بوشان1 این نگر را كه انار بومی اروپا باشد از بیخ نابجا می‌داند، و مـــــــیهن Punica protopunica را كه بلفور (Balfour) جزیره سوكوترا (Socotra) می‌دانست، جنوب عربستان خوشبخت[یمن] (Arabia Felix ) پیشنهاد می‌كند، هرچند  نمی گوید چگونه این درخت از این مركز به دیگر سرزمینها دامن کشیده است.  وی  در برابر نتیجه‌ گیریهای لوره در مورد مصر که می گوید این درخت ازدوره دودمان هیجدهم بومی مصر شد می ایستد، اما نكته پیشنهادی اصلی وی را كه نام مصری انار وام‌ واژه ای سامی است نادیده می‌گیرد. 2 نظریه بوشان با تمامی دانسته‌های تاریخی ناسازاست و بی خریدار.
گمان کرده اند اوستا درخت انار را haδānaēpata نامیده،3 كه چوبش در افروختن آتش و آبش در ساغرریزی آئین  قربانی بکار می رفته  است؛ اما این تنها تفسیر پارسیان هند و زرتشتیان یزد است و نا روشن. به هر روی از میوه انار در نوشته های پهلوی یاد شده است (ص 193 كتاب پیش رو ).
نویسندگان مسلمان و جهانگردان اروپایی بارها  ازانار ایرانی یاد كرده‌اند و نیازی به آوردن همه آنها در موضوعی یکسره  شناخته شده نیست. نــــــگاهی به فارسنامه1 و ارائه چكیده زیر از آدام اولئاریوس ما را بس:2
"در آنجا ناربن، بادام و انجیر بدون ترتیب و تربیت می‌روید، بویژه در استان کیلان [كذا] كه بیشه هائی از این درختان هست. انار خود رو كه کمابیش در همه جا ، بویژه در قره باغ یافت می‌شود مزه ای گزنده یا ترش دارد. انار را دان کرده دانه‌هایش را ناردان ‌گویند و داد و ستد آن بس شکوفاست. ایرانیان پس از خیساندنش در آب و آبگیری با پارچه در کار چاشنی‌های خود کنند و به چاشنی‌های آنها رنگ و مزه ای خواستنی می‌دهد. گاه آب انار را جوشانده نــــــــگاه داشته در میهمانیها درکار خوشرنگی برنج کنند و این رب به برنج مزه ای ‌دهد روی‌هم‌رفته خوشایند. بهتــــــــــــرین انار از چِشت* و قزوین است اما درشت‌ترینش از قره باغ خیزد ."
میرزا حیدر از اناری نام می برد که تنها  ازبلورستان** (كافرستان) خیزد؛ شیرین و ناب و خوش مزه با دانه‌های سفید بسیار شفاف. 3
"انگور، خربزه، سیب، انار و بواقع تمامی  میوه‌های سمرقند نیکوست."4 انارهای خجند در نکوئی زبانزد بود. 5 جهانگیر شاه در روزنامه  خود از انار شیرین یزد و انار ملس فراه* نام می‌برد و گوید  آوازه انار یزد جهانگیر است. 1 كرافورد2 گوید   "تنها انار خواسته ای كه دیده‌ام براستی همانی است كه كاروانها از سرزمینهای  خاوری ایران به بخشهای شمالی هند می‌آورند. "
‎‎‎Yu yan tsa tsu3 گوید انــــار مـصر (Wu-se-li, *Mwir si-li, Mirsir)4 در سرزمـین عربها (تا‌ـ‌شی Ta-ši، تاجیك *Ta-dzik) به پنج و شش كَتی [هر كتی: 680 گرم] می‌رسد.
در مورد انار هم داستان ورود به چین  به دست سردار چان کی‌ین هست. اینجا هم مثل داستان گردو این اندیشه تنها در نوشته‌های نویسندگان بعد از دوره هان بچشم می‌خورد. نخستین بار لو كی (Lu Ki)، كه در فرمانروائی دودمان تسین باختری (265 تا 313 م. ) می‌زیست، در كتاب خود   Yü ti yün šu این داستان را فرونگاشته است. Ts'i min yao šu نوشته كیا سه‌ـ‌نیو (Kia Se-niu) در سده ششم هم وارث این متن شده  است. 5 چنین آورده که چان کی‌ین در هجده سالی كه فرستاده دودمان‌ هان در سرزمینهای بیــــگانه بود t'u-lin  ‌را یافت، و این نام همان    nan-ši-liu است. ایــــــن داستان در   Po wu či 6 نوشته چان هوا و در Tu i či نوشته لی یو (Li Yu)    (یا لی یوان/ Li Yüan) از دوره تانگ واگوئی  شده است.  گواه رسمی دیگر را كه نمایانگر پذیرش این باور در آن دوره است در Fun ši wen kien ki نوشته فون ین  (Fun Yen)   از دوره تانــگ می‌توان یافت،7 كه گوید چان کی‌ین در سرزمینهای باختری تخم  ši-liu و یونجه (mu-su) را بدست آورد و اینكه این دو را امروزه در همه جای چین می‌توان یافت.  كائو چن  (Kao Č'en) در دوره سونگ همین داستان را واگفته است. 1 چن هائو‌ـ‌تسه (Č'en Hao-tse) در كتاب خود، Hwa Kin،2 كه به سال 1688 منتشر شده، با بی گمانی استوار می گوید تخم  انار از سرزمین نان‌ـ‌سی (Nan-si) یا آن‌ـ‌سی (An-si) (پارت) آمده، و چان کی‌ین آن را به چین آورده است. در زندگینامه چان کی‌ین چنین چیزی نیست و در سالنامه‌های هان نیز نامی از انار نیامده.3  نمی توان به درستی گفت انار کی به چین رفته، اما پیش ازسده های سوم و چهارم ترسائی هیچ جا نام این درخت نگاشته نشده است.4
لی شی‌ـ‌چن (Li Ši-čen) نام nan-ši-liu را به  Pie lu می بندد، اما هیچ از این کتاب نمی آورد و از همین روماجرا روشن نمی‌شود. 5 کهن ترین نویسنده ای  كه لی‌شی‌ـ‌چن سخن او را درباره انار می آورد تـــــــــــــــائو هونک ین (T'ao Hun-kin) (452 تا 536 م) است كه گوید "انار، بویژه گلهایش، زیباست و از همین رو مردم آن را زیاد می‌كارند. چون از خارج آمده بلند جایگاه تر شده است. دو گونه دارد: ترش و شیرین، كه پزشكان تنها ریشه انار ترش را کار گیرند". برپایه Ts'i min yao šu، كو هون  (Ko Hun)  از سده چهارم در كتابش ،  Pao p'u tse، از روییدن liu  تلخ  بر كوههای سنگی سخن گفته است. راست اینکه انار درست در همین جاها می‌ بالد. سو سون از دوره سـونگ می گوید انار در آغاز در سرزمینهای باختری (Si yü  ) می رست، ولی اینک در همه جا یافت می‌شود؛ اما نه او و نه هیچ نویسنده دیگربروشنی روزگار و خاستگاه دقیق این درخت را روشن نكرده اند. در Yao sin lun، Pen ts'ao ši i، و Pen ts'ao yen i 1 تنها نكته‌ای در باره ویژگیهای گیاه‌شناختی آمده و در آنها هیچ چیزی نمی‌توان یافت كه ازنگاه تاریخی اهمیتی داشته باشد.
تسو سه  (Tso Se) كه در سده سوم در فرمانروائی دودمان وو (222 تا 280م) می‌زیست در "شعری در ستایش پایتخت وو"        از انار (ši-liu) نـام بـرده است. پـان یو  (P'an Yo) ’ شاعر سده چهارم ترسائی‘ ‌گوید: "درخــت انار شگفت ترین درخـت شاهنشاهی  و میوه آن نامی‌ترین میوه استانهای نه‌گانه است. 2 هزار دانه درون پوسته ای جای گرفته‌اند و آنچه تکدانه می‌نماید دَهدانه است." 
در    Tsin Lun nan k'i kü ču "حاشیه ای بر اوضاع دوره لون‌ـ‌نان [397 تا 402 م]"، نكته زیر آمده است:3 "انارهای (nan ši liu) سرزمین  لین یوان (Lin-yüan) در ووـ‌لیـــــــــــن  (Wu-lin)  4 به بزرگی فنجان‌ و ناترش‌ اند. هر شاخه این درختان شش انار ‌آرد." 
لو هویی (Lu Hui)  از دودمان تسین، در كتابش ،  Ye čun Ki،5 گوید   در باغ شی‌ ‌هو (Ši Hu)  انــــــــارهایی بود با دانه‌هائی به بزرگی یك فنجان [چ] كه ترش هـــــــم نبود. شی هو یا شی كی‌ـ‌لون (Ši Ki-lun)   از سال 335 تا 349 م. با پیشنام تایی تســــو      (T'ai Tsu) ی دودمان هو چائو، یعنی "شهیار خدایگان شاهنشاه" (Kü-še t'ien wan) فرمان راند و پایتخت را به یه  (Ye)، سرزمین  امروزی  لین چان (Lin-čan)  در بخش چان‌ـ‌ته (Čan-te)  در هو‌ـ‌نان، برد.1
كتاب       Ku kin ču 2 نوشته تسویی پائـــو (Ts'ui Pao)     در میانه سده چهارم در سخن از دارابـــــــــــــــــــــی (Citrus grandis) یادی از انار کرده و همسان دارابی اش دانسته است. در Ts'i min yao šu (همان جا) شیوه كاشت انار آمده است.
در سالنامه‌های دودمان لیو سونـــــگ (Liu Sung)، 420 تا 477 م (Sun šu)، شرح زیر آمده است: "در پایان دوره Yüan-kia (424 تا 453 م)، زمانی كه تایی وو (T'ai Wu) (424 تا 452 م)  از دودمـــان وی (Wei) شهر كو (Ku)  را گشود ،3 فرمان داد پی نیشكر و انار (nan ši liu) بگردند.  چان چ آن (Čan Č'an)    گفت كه انار (ši-liu) از یه (Ye) می‌آید". این همان جائی است كه پیشتر نام بردیم.
کتاب    Sian kwo ki 4 گوید ازسرزمین  لون‌ـ‌كان    (Lun-kan)5 انار (ši liu) های نیک خیزد . این نمونه های گوناگون نشان می‌دهد كه درخت انار در آغاز ویژه ی برخی سرزمینها دانسته می‌شد و همین نشانه گسترش گام به گام کشت آن بوده است.  گویا هیچ‌ یك از نویسندگان چین باستان از نخستین خاستگاه انار و نیز چگونگی و روزگار انتقال آن به چیزی چین نمی دانسته‌اند.
بر پایه داده های كتاب     Kwan či نوشتــــــــــــــــه كوئو یی‌ـ‌كون   (Kwo Yi-kun) در سال  پیش از 527 م، بدان شـــــكل كـــه در Ts'i min yao šu آمده، دو رقم انار (nan ši liu) ترش و شیرین از هم جدا شده‌اند؛ همانکاری كه تائو هون‌ـ‌كین (T'ao Hun-kin) كرده است. 1 پیش از این نیز تئوفراستوس چنین كرده بود. 2 همچنان كه پیشتر گفته شد، یك رقم انار ترش نیز داشتند.3
این هم شایان توجه بسیار است كه تك نمونه ناربُنی را می شناسیم كه به خود  روئی  برگشته است. این نكته در Lü šan ki 4 آمده است: "بر قله هیان‌ـ‌لو فون  (Hian-lu fun) ("قله بُخورسوز") صخره ای است بس بزرگ كه چنـــــــــــدین نفر می‌توانند روی آن بنشینند. ناربنی خـــــــــــــــود رو  (šan ši-liu   در آنـــــــــجاست كه از فراز صخره به پایین خم شده است. این درخت در ماه سوم شكوفه می‌كند. رنگشان انـــــــار [بستانی ] را ماند، هرچند كوچكترند و سرخ روشن. وقتی این گلها می شکفد، كاسه گل ارغوانی آنها با سایه‌روشن‌های درخشان و جذاب نمایان شود."  یكی از اشعار لی ته‌ـ‌یو (Li Te-yü)     (787 تا 849) با این واژه ها  آغاز می‌شود: "در برابر كلبه‌ام ناربنی ست خودرو."5
فا هی‌ین (Fa Hien)  جهانگرد بلند آوازه  بودایی در كتــــــــــاب خود  Fu kwo ki ("روزنامه سفر پادشاهی های بودایی") كه پیرامون سال 420 ترسائی نوشته، گوید هنگام سفر در سند بالا، همه گیاهان منطقه را متفاوت با گیاهان سرزمین‌ هان دیده، جز خیزران، انار و نیشكر كه هر دو جا یافت می‌شده است.6 همین قطعه نشان می‌دهد فا هی‌ین با درخت انار در چین آشنا بوده است. هوان تسان (Hüan Tsan) در سده هفتم گفت انار در همه جای هند می‌روید.1 سلیمان (یا هر كس دیگر كه نویسنده این متن بوده) در سال 851 ترسائی بر فراوانی  انار در هند تأكید كرده است. 2 ابن‌بطوطه گوید در هند ناربن دو بار در سال بار آرد و بر پر باری آن در جزایر مالدیو انگشت می گذارد. 3 انار بی‌دانه از كابل به دربار اكبرشاه رسید. 4
بر پایه Nan Ts'i šu یا تاریخ تسی جنوبی (479 تا 501 م)، كه سیـــــــائو تسه‌ـ‌هی‌ین (Siao Tse-hien) در آغاز سده شانزدهم گردآورده‌ ، انار در فو‌ـ‌نان (Fu-nan) (كامبوج) کشت می شده است. 5 این را چو تا‌ـ‌كوان (Čou Ta-kwan) از دودمان یوان نیز در كتاب خویــــــــش در "رسوم كامبوج" آورده است. 6 در هان‌ـ‌چو (Han-čo) انارهای درشــــــــت و سفــــــید  yü liu (لیوی "یشمی") نام داشت، و انار سرخ را پست‌تر یا درجه دو می‌شمردند. 7
کهن نامهای زیر را برای انار نگاشته اند:
(1)   t'u-lin، *du-lim. فزون بر كتاب Po wu či، فغفور یوان (yüan) از دودمان لیانگ (Liang) در ستایش انار این نام را بکار برده است. 8 هیرت9 این واژه را با واژه ادعایی هندی darim یكی می‌داند؛ و به گفته وی، باید چان کی‌ین این نام هندی را به چین آورده باشد اما نگفته چگونه چنین چیزی شدنی است. نام سنسكریت انار (كه گویا هیرت هم از آن یاد  كرده) dādima یا dālima و نیز dādimva است كه به شكل delima وارد مالایایی شده است. 1 روشن است كه آوانگاشت چینی ارتباطی با این واژه دارد؛ اما به ‌همین اندازه هم روشن است كه صورت چینی واژه را نمی‌توان به طور كامل بر این پایه  توجیه كرد، چرا كه تنها به *du-lim منتهی می‌شود و نه به dalim. دو احتمال می رود : آوانگاشت چینی می تواند بر پایه صورتی از یك گونه همچون *dulim، *dudim در یــــــكی از گویشهای بومی هند یا آپه برامشا*  ساخته شده بوده،2 یا بر پایه واژه‌ای به همین صورت از گویشی ایرانی.
مسئله از آنرو پیچیده‌تر می‌شود که هیچ واژه ایرانی باستان برای این میوه در دست نیست. 3 اما به هر روی روشن است كه در آوانگاشت چینی هیچ واژه سنسكریتی در نظر نبوده و گرنه در فرهنگهای سنسكریت‌ـ‌چینی یافت می شد. این حقیقت به جای خود باقی است كه واژه t'u-lin  در این فرهنگها و مهمتر از همه در Fan yi min yi tsi نیامده ؛ و تا آنجا كه من می‌دانم در نوشته های بودایی چینی هیچ اشاره‌ای به انار نشده است. از این گذشته، چینیها، برخلاف معمول خود در این گونه موارد، نمی‌گویند كه این واژه خاستگاه سنسكریت دارد؛ تنها اطلاعات قطعی كه به دست داده‌اند این است كه سردار چان کی‌ین آن را با خود به چین آورده است؛ در واقع می‌توان نتیجه گرفت که چینی‌ها می‌پنداشتند این واژه از سرزمینهای ایرانی كه چان کی‌ین به آنها سفر كرده بود آمده است. بدین ترتیب، *dulim، dulima، یا *durim، durima باید نام انار در یكی از زبانهای ایرانی بوده باشد.
(2)   tan-žo، *dan-zak، dan-yak، dan-n'iak. این نام  در Ku kin ču1 وYu yan tsa tsu  2آمده است. گویا آوانگاشت باشد هرچند نگفته‌اند از چه زبانی . بگمانم بنیادش واژه ای است ایرانی هنوز ناشناخته، اما همجنس‌های آن را می‌توان از واژهای فارسی dānak (دانك: "دانه كوچك") dāna (دانه) dāngū، ("گونه ایی دانه")، dānu در زبان شینه (Šina) ("انار")3؛ واژه های سنسكریت dhanika،  dhanyāka یا dhaniyaka ("گشنیز"؛ درست تر بگوئیم، "غلات") به دست آورد.  فکری که این دست واژه‌ها به ذهن می آورد مانند همان است كه بنیان واژه لاتین granatum بر گرفته از granum ("دانه") بــــــــوده است؛ بسنــــــجید با coraeppel آنگلوساكسون و pomegranate انگلیسی ("سیب پردانه").
(3)  nan ši liu یا  ši liu. این آوانگاشت معمولاً به معنای "گیاه liu از سرزمینهای نان (Nan) و شی (Ši) یا سرزمین نان شیء (Nan-ši)" گرفته می‌شود. این نظر در كتاب Po wu či آمده كه گفتیم از افسانه چان کی‌ین و نام  t'u-lin یاد کرده می افزاید مراد  تخم  liu از سرزمینهای نان و شی بوده؛ از همین رو، پس از بازگشت چان کی‌ین به چین نام nan-ši-liu را بر گزیدند. 4 برتشنایدر گوید نان (Nan) و شی (Ši) سرزمین های كوچكی وابسته به كان (K'an) در دوره هان بودند. در دوره تانگ، بخارا را نان (Nan) و و تاشكند را شی می گفتند؛ اما دشوار بتوان پذیرفت كه این دو نام جغرافیایی (روشن نیست از چه رو ) در نامگذاری خاستگاه انار در آمیخته و یكی شده باشند. این گمان بهتر است که شاید  nan ši  ، *an-sek، an-sak، ar-sak، نمایانگر یك نام و برابر با ارشك (Arsak)، نام دودمان پارتی و همسنگ با nan-si  ، *Ar-sik، و nan-si ، *Ar-sai باشد. در واقع بهترین آوانگاشت ممكن در این گروه است. پر پیداست که باید انتظار داشت خود چینی‌ها داستانی جالب و دقیق درباره چگونگی و روزگار انتقال این نام شگفت آور كه در میان نامهای چینی گیاهان بی‌مانند است بدست دهند؛1 اما هیچ چیز به این مضمون ثبت نشده و اگر هم بوده، گویا از دست شده است. این نكته نیز آشكار است كه نام‌ـ‌گیاه liu (*riu، r'u) آوانگاشت واژه‌ای ایرانی است و چینی‌ها این نام را به‌صورت كامل از مردمی ایرانی بیرون از سرزمین پارت گرفتند كه خود این درخت یا درختچه را از منطقه‌ای پارتی دریافت كرده بودند، و از همین رو "انار پارتی" اش نامیده بودند.  دور است كه كشت انار یکراست از سرزمیــــــن پارت به چین رفته باشد؛ در واقع به ناچار باید گمان كنیم كه این رفتن فرایندی گام به گام بوده كه در آن مانگاههای  خارج از خاك اصلی ایران مثل سغد و تركستان نقش اصلی را داشته‌اند. واژه ای سغدی برای انار می‌شناسیم كه n'r'kh نوشــــــــته می‌شود و گوتیو2  آوایش  آن را به صورت *nārāk(a) بازسازی كرده كه بر پایه  *anār-āka شكل گرفته است. این واژه را باری دیگر در واژه فارسی انار (anār) می‌یابیم كه مغولان آن را به همان شكل پذیرفتند، اما اویغورها همان را به صورت nara در زبان خود به‌كار گرفتند. به هر روی، بر پایه آوانگاشت چینی می‌توان گفت بی گمان نامی باستانی به صورت *riu، *ru در یكی از گویشهای ایرانی بوده است. از دید من، این واژه ایرانی از دست رفته در همزمان پایه واژه یونانی  یا  بوده كه تا كنون خاستگاه  آن توضیح داده نشده یا نادرست توضیح داده شده3‌‌و چنین است پایه نام انار در زبانهای سامی، rimmōn عبری، rummān عربی، rūmān امهری، rūmōnō سریانی، rummāna آرامی كه واژه مصری arhmāni یا anhmānī (erman یا herman قبطی) از آن مشتق شده است. 1
(4)  žo-liu، *zak (yak، n'iak)ـ‌(riu) liu. این تركیب پیوندی برساخته از عناصر بند های 2 و 3 را می‌توان در واژه نــــــــــامه  Kwan ya نوشته چان یی   (Čan yi) پیرامون سال 265 ترسائی یافت. 2 پان یو (Pa'n yo)، شاعر سده چهارم، كه پیشتر از او یاد شد، نیز این واژه را به كار برده است. 3 آخر سخن اینكه می‌توان ریشه این واژه را نیز در سر نمونی ایرانی یافت. واژه ژاپنی zakuro بر پایه این صورت چینی ساخته شده است. 4
هرچند گواهان تاریخی روشن در دست نیست، نامهای چینی برای این درخت به روشنی  زبانهای ایرانی را نشان می دهند. افزون بر این، چینی‌ها خود این درخت را بیگانه می‌دانند و گویا ورود آن به چین نخستین بار در نیمه دوم سده سوم ترسائی بوده است.
از دید من، شاید در نخستین سده های میلادی درخت انار باری دیگر از سرزمین های ایرانی به هند رفته باشد. در منابع ودایی، پالی یا نوشته های کهن سنسكریت نامی از این درخت نیست و خاستگاه  واژه dālima، dādima و جز آن را می‌توان در واژه ایرانی *dulim(a) یافت كه باید برپایه آوانگاشت چینی بازسازی شود. چنانکه از نام كهن انار در زبان تبتی برمی‌آید bal-poi seu-šin ("درخت seu نپال")‌ـ‌ـ‌گویا تبتی‌ها این درخت را از نپال گرفته باشند. 5 انار از هند به مجمع‌الجزایر مالایا و كامبوج برده شد. هم dalim در زبان چامی و هم tãtim در زبان خِمِری1 بر پایه  واژه سنسكریت ساخته شده‌اند. شاید آن گونه از انار كه پوستی كاغذی داشته و در قلمر نان‌ـ‌چائو   (Nan-čao)از یون‌ـ‌نان بر می خاسته و در كتاب Yu yan tsa tsu از آن یاد شده،2 نیز از هند به آنجا آمده بود. اندرسن3 انار را ازفرآورده های یون‌ـ‌نان  شمرده .
شراب انار از روزگاران کهن در سرتاسر خاور پیشین شناخـــــته بوده است. در (Vulgata: mustum) Cant. VIII, 2 از آن به نام āsīs و درنوشته های مصری به نـــــــــام šedeh-it یـــاد شــــده است. 4 دیوســكوریـــــدس5 از شراب انـــــــــــــــار ( ) سخن گفته است. یه‌ـ‌لو چو‌ـ‌تسای (Ye-lu Č'u-ts'ai) در كتاب Si yu lu (شرح سفرش به ایران، 24-1219) با یاد از انار خجند "به بزرگی دو مشت و مزه ای  ملس " گوید آب سه یا پنج انار را جا کرده نوشــــــــابه‌ای نیکو  بدست آرند 6 در ســــــــرزمین تون‌ـ‌سون (Tun-sün)  (تناسریم/Tenasserim) درختی شراب نام هست چون ناربن؛ شیره گلهایش راگرد کرده در كوزه‌هایی می‌ریزند و پس از چند روز شرابی نیک ‌شود. 7 ساكنان هایی‌ـ‌نان (Hai-nan) نارگل رابرای تخمیر و شراب اندازی بکار می ‌گرفتند. 8 هیچ کجا اشاره‌ای به شراب اناری چینی‌ها نیافته‌ام و اصلاً نمی‌دانم براستی از انار شراب می‌اندازند یا نه.
می‌دانیم كه در چین انار به دلیل دانه‌های پرشمار ش نماد پر فرزندی و ستیز با بی دنبالگی است.  کــــهن ترین اشاره به ایـــــــــن معنای نمـــادین را در كتــــــــــــــــاب        Pei ši   می‌توان یافت كه گوید  در اروسی شاه نان‌ـ‌ته (Nan-te)   از دودمان تسی  (Ts'i)   با دختر لی تسو‌ـ‌شو (Li Tsu-šou) دو انار پیشكش كردند.  پدر اروس روشن ساخت دانه‌های فراوان انار نشانه آرزوی پسران و نوه‌های نرینه پرشمار است. هم از اینروست که هنوز هم  در آئین  ازدواج انار پیشکش کنند یا به هر روی در جشن اروسی نقشی دارد. 1* در یونان امروز نیز همین رسم را دارند. عرب رسم دارد وقتی عروس برابرخیمه داماد فرود ‌آید، اناری دستش ‌دهند تا در آستانه خیمه به زمین کوفته بشكند و نار دانه‌ها را به درون ‌پاشد. 2 عرب را مرد آرمانی آن است که چون انار: تلخ و شیرین؛ نرمخوی و مهربان با دوستان در امن وامان ؛ با خشمی بجا گاه دفاع از حق خود یا همسایه باشد.3
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان 0ساینو-ایرانیکا)
///////////
اَنار (در متون طب سنتی با نام عربیش رمان) (نام علمی: Punica granatum) یکی از میوه های درختی است که دانه‌هایی اغلب قرمز، و گاهی سفید، و یا رنگ‌هایی بین آن دو دارد. رنگ پوست آن نیز اغلب قرمز و گاه سیاه و یا تقریباً زرد است.

انار بومی مناطق شرق ایران تا کوه‌های هیمالیا در شمال هند است و یکی از اولین گیاهان اهلی شده‌است. ایران با تولید سالانه ۸۰۰ هزار تن انار، بزرگ‌ترین تولیدکننده انار در دنیا بوده و هندوستان دومین کشور تولید کننده‌است.[۱]

در ایران، شهرستان‌های ساوه،[۲] نی‌ریز، فردوس و بجستان به‌ترتیب بزرگ‌ترین تولیدکنندگان انار هستند.[۳][۴]

در شهرستان گلوگاه یکی از شهرستانهای مازندران، گونه‌های وحشی انار به صورت ارگانیک به عمل می‌آید و آمار فعلی و سرانگشتی نشان از برداشت آن در ۳۵۰ هکتار است. علاوه بر این موارد که به صورت متمرکز است در حاشیه مزارع و باغ‌ها هم انارهای خودرو می‌روید. ۷۶۰ رقم انار در ایران وجود دارد و ۲۹ رقم آن در مازندران به عمل می‌آید، بر اساس تحقیقات اخیر کلکسیون استان یزد که همه ارقام انار ایران در آن کشت و بررسی شد، بیشترین و بهترین عملکرد در هکتار را انار منطقه گلوگاه داشت. عملکرد طبیعی انار منطقه هم اکنون به طور میانگین حدود ۱۰ تن در هکتار است. کیفیت انار گلوکاه و درصد شیرینی همچنین ماندگاری آن در انبار بالاست، علاوه بر آن میوه‌ای ارگانیک است که هیچ نوع سمی روی آن زده نمی‌شود و کاملاً طبیعی و بسیار هم خوش‌خوراک است. درخت انار در اراضی میان بند که دارای شیب است از فرسایش خاک جلوگیری می‌کند و با کشت بیشتر آن می‌توان از این خاصیت خاک جلوگیری کرد. انار در رنگ‌های مختلف از سفید تا سیاه وجود دارد. انار تقریباً در هر آب و هوایی و هرگونه خاکی می‌تواند رشد کند و میوه دهد، ولی آب زیاد در زمان رسیدن میوه باعث ترک خوردن آن میوه می‌شود. انار، گرمای زیاد با باد خشک و سرمای تا ۱۰- درجه سانتی گراد را می‌تواند تحمل کند.[نیازمند منبع]

Pomegranate, arils only
مواد مغذی در هر ۱۰۰ گرم (۳٫۵ اونس)
انرژی   ۳۴۶ کیلوژول (۸۳ کیلوکالری)
کربوهیدرات‌ها   ۱۸٫۷ g
قندها    ۱۳٫۷ g
فیبر     ۴٫۰ g
چربی   ۱٫۲ g
پروتئین ۱٫۷ g
تیامین (ویتامین ب۱)     ۰٫۰۷ میلی‌گرم (۵٪)
ریبوفلاوین (ویتامین ب۲)        ۰٫۰۵ میلی‌گرم (۳٪)
نیاسین (ویتامین ب۳)    ۰٫۲۹ میلی‌گرم (۲٪)
پانتوتنیک اسید (ویتامین ب۵)    ۰٫۳۸ میلی‌گرم (۸٪)
ویتامین ب۶     ۰٫۰۸ میلی‌گرم (۶٪)
اسید فولیک (ویتامین ب۹)        ۳۸ میکروگرم (۱۰٪)
ویتامین C        ۱۰ میلی‌گرم (۱۷٪)
کلسیم   ۱۰ میلی‌گرم (۱٪)
آهن     ۰٫۳۰ میلی‌گرم (۲٪)
منیزیم   ۱۲ میلی‌گرم (۳٪)
فسفر    ۳۶ میلی‌گرم (۵٪)
پتاسیم   ۲۳۶ میلی‌گرم (۵٪)
روی    ۰٫۳۵ میلی‌گرم (۴٪)
درصدها نسبی‌اند
منبع: پایگاه اطلاعاتی مواد غذایی آمریکا
محتویات  [نمایش]
محصولات[ویرایش]
از میوه انار، آب انار، رب انار، لواشک انار و مربای انار تهیه می‌شود. از پوست انار برای تهیه رنگ‌های سنتی استفاده می‌شود، از برگ آن نیز سابق بر این استفاده می‌کردند. همچنین از پوست انار برای دباغی کردن پوست و از گل انار برای برخی مصارف دیگر استفاده می‌گردد. جوشانده که از جوشاندن پوست انار در اب بدست می آید برای مشکل گوارشی و گلو درد دارو گیاهی محسوب می‌شود

در فرهنگ[ویرایش]
«جاودانان» یا گارد جاویدان، سربازان برگزیده ایران باستان، نیزه‌هایی به شکل انار داشتند.
در قرآن، سه بار از این میوه نام برده شده‌است. (در سوره الرحمن از آن به عنوان میوه بهشتی یاد شده‌است)
رنگی که به این میوه تشبیه شده است }
از سال ۱۳۸۸، در اواخر مهر ماه هر سال، جشنواره انار در روستای مردانقم برگزار می‌شود.[۵][۶][۷] جاذبه اصلی این جشنواره اجرای موسیقی عاشقی توسط عاشقهای معروف منطقه ارسباران است. همچنین در روستای تنگ طه شهرستان داراب در اواسط شهریور ماه جشنواره انار برگزار می‌گردد.
خواص درمانی[ویرایش]
انار سرشار از آنتی اکسیدان بوده (حدوداً به اندازه چای سبز) و دارای مقادیر زیادی ویتامین C و پتاسیم می‌باشد و هرچند تحقیقات علمی کامل تر و بیشتری لازم است، اما طبق بعضی از تحقیقات ممکن است فواید درمانی زیر را بدنبال داشته باشد:[۸]

کاهش خطر ابتلا به بیماریهای قلبی[۸]
کاهش خطر سرطان، بخصوص سرطان پروستات و پستان[۸]
کاهش کلسترول خون[۸]
جلوگیری از آسیب دیدن سلول‌ها[۸]
کمک به سلامت لثه‌ها[۸] در سال ۲۰۱۴ در مجله Integrative Medicine Research مربوط به مرکز جهانی طب مکمل به چاپ رسید، مشخص شد گیاه گلنار فارسی نیز دارای تأثیر بسزایی در درمان آفت دهان می‌باشد. در این تحقیق اثر عصاره الکلی و آبی گیاه گلنار فارسی را بر روی آفت‌های مینور مورد بررسی قرار داد که نتایج مطلوبی دریافت کرد.[۹]
//////////
به عربی رمان:
الرمان (الاسم العلمي: Punica granatum) هو فاكهة خريفية مفيدة صحياً، بالنسبة لزهرة الرمان فتسمى في الفارسية بـ(جُلنار)، بضم الجيم.
محتويات  [أظهر]
الفاكهة والأوراق[عدل]
شجرة الرمان ذات أزهار بيضاء وحمراء جميلة تتحول إلى ثمار لذيذة ذات جلد قرمزي اللون أو أصفر محمر تدعى جلنار، ويحتوي غلاف هذه الثمرة على المئات من الحبوب المائية اللامعة الحمراء أو البيضاء اللون وفي كل حبة بذرة صلبة أو لينة وفقاً للنوعية والصنف.
الرمان شجيرة يصل ارتفاعها إلى 6 أمتار لها أغصان متدلية، في أطرافها أشواك، وأغصانها وأوراقها تميل إلى اللون الأحمر. أزهارها حمراء فاتحة اللون جميلة المنظر. الثمرة كروية تحمل تاجاً ، قشرة الثمرة جلدية القوام ، تحتوي الثمرة على كثير من البذور الحمراء أو أحيانا تميل إلى البياض ولكن في الغالب تكون بلون أحمر قاني. الأوراق تسقط في الخريف ولذا فإن شجرة الرمان ليست دائمة الخضرة. وتسمى أزهار الرمان بالجلنار وهذا معرب لكلمة كلنار الفارسية التي معناها ورد الرمان.
يعرف باللغة الفرعونية باسم "رمن" و في القبطية "إيرمان"[2]
التاريخ اللفظي[عدل]
الأصل، الزراعة والاستخدام[عدل]

أوراق شجرة الرمان

زهرة الرمان

شجرة رمان صغيرة

Young Pomegranate trees

Pomegranate fruit, opened

Pomegranate arils

A bowl of ash-e anar, a Persian soup made with pomegranate juice.

Pomegranates from eastern أفغانستان packaged for export to إمارة دبي.
شجرة الرمان من الأشجار المعمرة النفضية موطنها الأصلي إيران انتشرت زراعتها في كثير من البلدان العربية لدفئها. وتنتشر زراعته في المناطق المحادية للبحر الأبيض المتوسط وذلك مشابه للزيتون وكذلك في اليمن و مدينة الطائف الجبلية غرب السعوديه ويعد الرمان اليمني من اجود انواع الرمان بالعالم يليه رمان الطائف لكبر حجمه وتشتهر أسبانيا بزراعة الرمان والذي نقله العرب إليها منذ القدم ومنها انتقل إلى الولايات المتحدة الأمريكية.
وهناك نوعاً آخر من الرمان يزرع أشجاراً للزينة نظراً لجمال أزهاره الحمراء المتعددة البتلات. ويطلق على هذا النوع الاسم العلمي: Punica protopunica ويعتبره البعض صنفاً نباتياً يتبع نفس نوع الرمان العادي يسمى نانا Punica granatum Var. Nana.
التكاثر[عدل]
توجد عدة طرق لإكثار أشجار الرمان منها :
العقل الساقية. وهى أكثر الطرق شيوعاً في إكثار أشجار الرمان حيث تؤخذ هذه العقل من أشجار الرمان ومن خشب ناضج عمره سنة أو أكثر بطول من 25-30 سم في الشتاء ثم تزرع بالمشتل لمدة عام حتى تظهر الجذور بها ثم تنقل لتزرع شتلة في البستان.
السرطانات. وفي هذه الطريقة يتم فصل السرطانات من جوار شجرة الرمان مع جزء من الساق الذي يسمى الكعب وعادة يكون طول السرطانات من 60-70 سم تزرع بالمشتل لمدة عام ثم تنقل للبستان.
الترقيد. يستخدم الترقيد عادة في إكثار أشجار الرمان فيؤخذ فرعا من الشجرة ويدفن بأكمله في التربة وهو متصل بالأم ويروي بالماء ثم بعد عام أو عامين عند ظهور الجذور منه ونمو عدد من النموات المناسبة يتم فصلها وزراعتها بالمشتل أو في البستان مباشرة.
التطعيم. يمكن إكثار أشجار الرمان بهذه الطريقة ويستخدم عادة التطعيم البرعمي أو التطعيم بالقلم أو بالشق.
البذور. وهذه الطريقة لا تستخدم على نطاق تجاري حيث أنها تحتاج لوقت طويل جدا ولا تعطي البذور نفس الصنف بل نباتات رمان مختلفة عن صفات الأم. ويقتصر استخدام هذه الطريقة على البحوث الزراعية الخاصة بإنتاج أصناف جديدة من الرمان.
المحصول[عدل]
تبدأ أشجار الرمان في الإثمار مبكراً، حيث يمكن أن تعطي محصولاً في السنة الثالثة من الزراعة في البستان، إلا أن المحصول يكون قليلاً علاوة على صغر حجم الثمار وقلة جودتها في هذه السنوات المبكرة من إثمار الأشجار. وتعطي الأشجار أعلى محصول لها عند وصولها إلى عمر 10-12 سنة. وقد تعمر الأشجار إلى عمر 50 سنة. ويتراوح محصول الشجرة الواحدة من 25-30 كيلوغرام من الثمار سنويا. وتنضج الثمار عادة في الصيف في شهر أغسطس وتستمر حتى نهاية سبتمبر حسب المنطقة وحسب الأصناف.
آفات الرمان[عدل]
تصاب أشجار الرمان بالعديد من الحشرات التي تحدث أضراراً بالأشجار والمحصول منها :
دودة ثمار الرمان.
حفار ساق الرمان.
البق الدقيقي.
المن.
ذبابة الرمان البيضاء.
الرمزية[عدل]

رمانة من الداخل
محتويات[عدل]
في داخل الرمان هنالك 12 جمل اي خانة وفي داخل كل جمل ما يقارب 30-31 . يمكن ان تحتوي ثمرة الرمان الواحدة من 200 الى 1400 بذرة بداخلها.[3]
قشور الرمان[عدل]
تحوي قشور الرمان الجلدية، على مادة ملونة دابغة استخدمت للصباغة منذ مئات السنين بسب احتوائها على مادة قاعدية مميزة تعرف باسم التانين (بالإنجليزية: Tannins) التي تعرف في العربية أيضاً باسم المغص وهي مادة داكنة اللون استعملت في الماضي وما زالت تستعمل حتى الآن في دباغة الجلود كذلك كمادة صبغية سوداء اللون تستعمل في صباغة الحرير.
المعلومات الغذائية عن شراب الرمان[عدل]
يحتوي كل كوب من شراب الرمان (250مل) بحسب موقع شهية، على المعلومات الغذائية التالية:
السعرات الحرارية: 103
الدهون: 0
الدهون المشبعة: 0
الكوليسترول: 0
الكاربوهيدرات: 26
البروتينات: 0
الكيماويات النباتية الموجودة في الرمان[عدل]
يحتوي الرمان كغيره من الفواكه والخضروات على الفيتوكيميكال (phytochemicals) العصير: يعتبر مصدرا هاما لنوعين من مركبات البوليفينولك: انثوثيانين وهيدروليزابل تاننيس البذور: تعتبر مصدرا هاما للألياف والسكريات والبكتين كماتحتوي على هرمون الإستروجين. لحاء الشجرة: يحتوي على حمض البونيكوتانيك -حمض الجاليك مانايت بيليتيرين ميثيل ايزوبيليتيرين. القشرة الخارجية للثمرة: تحتوي على معظم الكيماويات النباتية
استخدامات الرمان في الطب التقليدي والشعبي[عدل]
أمراض الجهاز الهضمي: الإسهال والدوسنتاريا و المغص المعوي والتهابات القولون و عسر الهضم والطفيليات المعوية وعلى الأخص قالب:الديدان الشريطية. أمراض الأجهزة التناسلية: إلتهابات الجهاز التناسلي والإفرازات البيضاء وفرط الطمث. أمراض الجلد والأنسجة الرخوة: تستخدم القشرة كدهان خارجي في حالات التهابات الجلد التحسسية - حب الشباب والتهابات الثدي. أمراض الجهاز العصبي: الشلل و الصداع و الهيستريا حالات الشرج الجراحية: البواسير وسقوط المستقيم أمراض العين والأذن: آلآم الأذن وضعف الإبصار أمراض الفم والأسنان: التهابات اللثة وآلآم الأسنان فعاليته كعنصر مضاد للأكسدة: يحتوي الرمان على عناصر ذات فعالية عالية كمضادات للأكسدة (التي تعمل على الحفاظ على صحة الخلية الإنسانية وتقاوم الأمراض). مثل مركبات البولي فينول القابلة للذوبان soluble Polyphenol compounds[4][5][6][7]
الاستخدامات الطبية الحديثة للرمان[عدل]
وقائي وعلاج كيماوي للسرطان[عدل]
-ثبت أن خلاصة الرمان في الجرعات العلاجية تسبب موتا طبيعيا للخلايا السرطانية apoptosis دون أن تؤثر على الخلايا السليمة -استخدم بنجاح في علاج سرطان الثدي حيث ثبت أنه يوقف نمو الخلايا السرطانية ويمنع انتشارها ويزيد من معدلات الموت الطبيعي apoptosis للخلايا السرطانية [8] -كما ثبتت فعاليته العالية في علاج والوقاية من سرطان المثانة البولية حيث أنه يوقف نمو السرطان كما يتدخل في العوامل الوراثية للخلايا السرطانية بما يؤدي إلى موتها في النهاية.[9] يحفز التئام الجروح ويقوي الأنسجة الرخوة وهذا أيضا يمكن أن يساهم في منع الخلايا السرطانية من الانتشار [10]
علاج أمراض القلب والأوعية الدموية[عدل]
-ثبتت فعاليته العالية كمضاد لتصلب الشرايين حيث أنه يقلل من نمو البؤر التصلبية وذلك لآثاره المضادة للأكسدة على الليبوبروتين وآثاره على الخلايا اللاقمة macrophages والصفائح الدموية.[9] -واستعادة الوظائف الطبيعية المضطربة للعضلة القلبية [11]
مضاد للميكروبات ومضاد للالتهابات[عدل]
ثبتت فعاليته العالية كمضاد للفيروسات ومضاد للبكتيريا وكمضاد للالتهابات [12] مضاد للعوامل المسببة للتشوهات الوراثية [13] مقوي لجهاز المناعة [14]
فوائد الرمان للحوامل[عدل]
تشير الدراسات إلى أن تناول النساء الحوامل الرمان قد يعمل على حماية أطفالهم من التخلف من خلال زيادة الأكسجين المار للجنين ويعتقد أن هذا يرجع إلى قدرته الكبيرة كمضاد للأكسدة , إلا أنه يفضل أن تستشيري طبيبك قبل أن تتناولي الرمان , حيث أنه كان يستخدم قديما من أجل زيادة انقباض الرحم.
هشاشة العظام[عدل]
أشارت العديد من الأبحاث إلى أن تناول عصير الرمان يمنع من تدهور صحة العظام والغضاريف.
الزهايمر[عدل]
تبين أن تناول الفئران لعصير الرمان قد أفاد في منع تطور مرض الزهايمر لديهم , وأنهم بدءوا تأدية المهام العقلية على نحو أفضل.
الكولسترول[عدل]
وجد أن تناول عصير الرمان يعمل على تقليل نسبة الكولسترول بالدم .
السكري[عدل]
يمكن أن يؤدي شرب عصير الرمان إلى تقليل مخاطر مرض السكر وتقليل مخاطر الإصابة بالأمراض المصاحبة للسكر مثل تصلب الشرايين. حيث أثبتت دراسة حديث أن الأشخاص الذين تناولوا عصير الرمان أدى ذلك لديهم إلى انخفاض مستوى تصلب الشرايين لديهم , كما يعمل على إبطاء امتصاص الكولسترول الضار.
يمنع تليف الكبد[13][عدل]
قشر الرمان[عدل]
في دراسة أجريت في الصين من قبل معهد علوم الصحة والبيئة في تيانجين, أكد فيه الباحثون أنا قشور الرمان تحتوي على نسب عالية من مضادات الأكسدة من الفلافونويدات والفينولنيكات والبرو أنثوسيانيدات أكثر من التي تحتويها الحبوب. واستخدم الهنود في الطب الشعبي القديم قشور الرمان لعلاج الكثير من المشاكل الصحية حيث يتم تجفيفه في الشمس.
مراجع[عدل]
^ مذكور في : القائمة الحمراء للأنواع المهددة بالانقراض 2016.3 معرف القائمة الحمراء للأنواع المهددة بالانقراض: http://www.iucnredlist.org/details/63531/0 تاريخ الاطلاع: 10 ديسمبر 2016 عنوان : The IUCN Red List of Threatened Species 2016.3 تاريخ النشر: 8 ديسمبر 2016
^ قاموس معوض داود ص 58
^ "Does a larger pomegranate yield more seeds?". AquaPhoenix.
^ Shubert, et al J Ethnopharmacol 1999;66:11–7.
^ Festa, et al Anticancer Res. 2001 Nov-Dec;21(6A):3903-8.
^ Gil, et al J Agric Food Chem. 2000 Oct;48(10):4581-9.
^ Aviram, et al Am J Clin Nutr. 2000 May;71(5):1062-76.
^ Kim, et al Breast Cancer Res Treat. 2002 Feb;71(3):203-17
^ تعدى إلى الأعلى ل: أ ب Mikael, et al J Cardiol 2005;96:810–814
^ Murthy, et al J Med Food. 2004 Summer;7(2):256-9.
^ Iakovleva, et al Eksp Klin Farmakol. 1998 May-Jun;61(3):32-4. Russian.
^ Akiyama, et al J Antimicrob Chemother. 2001 Oct;48(4):487-91.
^ تعدى إلى الأعلى ل: أ ب Thresiamma & Kuttan Indian J Physiol Pharmacol. 1996 Oct;40(4):363-6.
^ Lee, et al Biochem Biophys Res Commun. 2008 Jul 11;371(4):799-803. Epub 2008 May 6.
Graham SA, Hall J, Sytsma K, Shi S (2005). "Phylogenetic analysis of the Lythraceae based on four gene regions and morphology". Int J Pl Sci. 166 (6): 995–1017. doi:10.1086/432631.
فوائد الرمان العلاجية
وصلات خارجية[عدل]
Pomegranate Fruit Facts
Potential Pomegranate Drug Interactions
Pomegranate Council (California, US)- Recipes, News, and Info
فوائد عديدة للرمان
وصفة شراب الرمان مع معلوماتها الغذائية
فوائد الرمان
فوائد الرمان وقشره وعصيره
فوائد قشر الرمان
طريقة عمل عصير الرمان
كيف تختار وتحفظ ثمار الرمان
كيف تقشر الرمان بسهولة
مشاريع شقيقة شاهد في كومنز صور وملفات عن: رمان
ع ن ت
نباتات ذكرت في القرآن الكريم
معرفات الأصنوفة        
موسوعة الحياة: 582971  GBIF: 5420901  PlantList: kew-2536844  Tropicos: 26700001  ITIS: 27278  iucn: 63531  ncbi: 22663  IPNO: 554129-1  GRIN: ps://npgsweb.ars-grin.gov/gringlobal/taxonomydetail.aspx?id=30372 FOC: 200014674  PLANTS: PUGR2  AFPD: 148716
أيقونة بوابةبوابة فواكه أيقونة بوابةبوابة علم النبات
تصنيفات: أنواع القائمة الحمراء غير المهددةبهاراتثمار صالحة للأكلحمولة شعارات النبالةخثريةفاكهةفواكه تنشأ في آسيامحاصيل تنشأ في آسيانباتات آسيا الوسطىنباتات الشامنباتات غرب آسيانباتات مستخدمة في البونساينباتات نيبالنباتات وصفت في 1753
////////////
به آذری نار:
Nar kolu (ağacı) (lat. Punica granatum)[1] — lythraceae fəsiləsinə aid bitki cinsi.[2]
Nar istisevən meyvədir, cənub rayonlarında becərilir. Vətəni Azərbaycan, Orta Asiyanın isti rayonları və Gürcüstan hesab olunur. Narın tərkibində 1,13%-ə qədər aşı maddələri olduğundan dəri aşılamaq üçün və boya maddəsi alınmasında istifadə edilir.
/////////////
به بهاسای اندونزی دلیما:
Delima (punica granatum) adalah tanaman buah-buahan yang dapat tumbuh hingga 5–8 m. Tanaman ini diperkirakan berasal dari Iran, namun telah lama dikembangbiakkan di daerah Mediterania. Bangsa Moor memberi nama salah satu kota kuno di SpanyolGranada berdasarkan nama buah ini. Tanaman ini juga banyak ditanam di daerah Cina Selatan dan Asia Tenggara.
////////////
به عبری ریمون، بیت ریمون، گات ریمون:
רימון מצוי (שם מדעי: Punica granatum) הוא עץ תרבותי נשיר ממשפחת הרימוניים, שמוצאו באזור הים הכספי באיראן של ימינו, משם הופץ לכל ארצות אגן הים התיכון.

פרי הרימון, המכיל מאות גרעינים עסיסיים, נאכל ונסחר באופן נרחב מאז העת העתיקה, הודות לחיי המדף הארוכים שלו, לטעמו ולסגולות הרפואיות שיוחסו לו. בעת החדשה פחתה צריכת הרימון בשל הקושי בקילופו ובפריטת גרעיניו, אולם מחקרים מאוחרים שביססו את ערכו הרפואי הביאו, החל מסוף המאה ה-20, לעלייה מחודשת בצריכתו ברחבי העולם, ולפיתוח מתקנים שונים המקלים על פריטתו.

הרימון נמנה עם שבעת המינים, ומסמל בתרבויות שונות שפע ופריון, יופי וחוכמה. בשל יפי הפרי וערכיו הסמליים, נפוץ השימוש בצורתו לעיטור מבנים, מטבעות, לבוש ועוד, ומקומות רבים קרויים על שמו.
/////////////
به کردی هِنار:
Hinar
Binêre jî: [[:Hinar (kovar)]]
Hinar
Hinar
Hinar
Dabeşandina zanistî
Cîhan:          Plantae
Beş:   Magnoliophyta
Çîn:    Magnoliopsida
Bineçîn:       Rosidae
Kom:  Myrtales
Famîle:        Lythraceae
Cins:  Punica
Cure: P. granatum
Navê zanistî yê latînî
Punica granatum
L.
Hinar an jî henar (bi latînî:Punica granatum) darek û bi fêkiyê xwe ne. Riwekek jii famîleya hine û hinaran e. Dara henarê pir gir nabe. Hin cureyên xwe gir û şîrîn dibin hin cureyên xwe pir tirş dibin. Henarên tirş di seleteyan de bi kar tînin.

Tê bawerkirin ku welatê wê herêma Îranê ye. Ji wir belavî Kafkasya, bakurê Hindistanê û herêma Hîmalaya bûye.[1] Îroj hinar bi awayekî berfireh li welatên Îran, Sûrî, Azerbeycan, Ermenistan, Afganistan, Hindistan, Pakistan, Bangladeş, Iraq, Libnan, Misir, Çîn, Burma, Erebistana Siyûdî, Îsraîl, Urdun, herêm ziwatir ên başûr-rojhilatê Asya, herêma Deryaya Navîn a Ewropa, û Afrîkaya tropîkal tê çandin.[2]
///////////////////
به کردی سورانی هه نار:
ھەنار (ناوی زانستی: Punica granatum) میوەیەکە، ئاسایی ڕەنگی سوورە.
////////////
به ترکی استانبولی نار:
Nar (Punica granatum), kınagiller (Lythraceae) familyasından içinde küçük çekirdekleri ve meyve gövdesini oluşturan yüzlerce tanecikten oluşmuş, hafif ekşi ve bazen tatlı tadı olan, ılıman iklimlerde yetişen, bir meyve türü.
///////////
Pomegranate
From Wikipedia, the free encyclopedia
For other uses, see Pomegranate (disambiguation).
Pomegranate
Fruit of Punica granatum split open to reveal the clusters of juicy, gem-like seeds on the inside.
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
P. granatum
Punica granatum
L.
·         Punica florida Salisb.
·         Punica grandiflora hort. ex Steud.
·         Punica nana L.
·         Punica spinosa Lam.[1]
Young pomegranate trees
The pomegranate (/ˈpɒmᵻɡrænᵻt/), botanical name Punica granatum, is a fruit-bearing deciduous shrub or small tree in the family Lythraceae that grows between 5 and 8 m (16 and 26 ft) tall.
The fruit is typically in season in the Northern Hemisphere from September to February,[2] and in the Southern Hemisphere from March to May. As intact arils or juice, pomegranates are used in baking, cooking, juice blends, meal garnishessmoothies, and alcoholic beverages, such as cocktails and wine.
The pomegranate originated in the region of modern-day Iran, and has been cultivated since ancient times throughout the Mediterranean region and northern India.[3] It was introduced into Spanish America in the late 16th century and California, by Spanish settlers, in 1769.[3]
Today, it is widely cultivated throughout the Middle East and Caucasus region, north and tropical Africa, the Indian subcontinentCentral Asia, the drier parts of southeast Asia, and parts of the Mediterranean Basin.[3] It is also cultivated in parts of Arizona and California.[4] In recent years, it has become more common in the commercial markets of Europe and the Western Hemisphere.[3][4]



1. A. de Candolle, Origin of Cultivated Plants, p. 240.
2. در: Hehn, Kulturpflanzen, p. 246 (8th ed.).
3. G. Buschan, Vorgeschichtliche Botanik, p. 159.
4. در هر حال نمی‌توانم این نظر بوشان را بپذیرم كه نمونه‌های خودرو  انار در ایران و شمال باختری هند نیز به این رده تعلق دارند؛ وسعت منطقه بیش از آن است كه تفسیری چنین محدود را برتابد. در این مورد، بوشان بی‌طرفانه نظر نمی‌دهد، زیرا می‌خواهد گمانه خود را بر این پایه که عربستان زیست‌بوم اولیه این درخت بوده اثبات كند (نک. صفحات آتی ).
5. در: Kulturpflanzen, p. 247.
1. Vorgeschichtliche Botanik, p. 159.
Ch. E. Moldenke, "Über die in altägyptischen Texten erwähnten Baume", p. 115, doctor dissertation of Strassburg, Leipzig, 1887;
چنان كه لوره (Loret, Flore pharaonique, p. 76) می‌گوید:
«مولدنكه کمابیش همزمان با من هرچند به شیوه ای متفاوت [به نتیجه‌ای] رسید كه یافته مشترك ما را در تعیین نام مصری انار دربست  تأیید می‌کند.» نیز نک. : C. Joret, Plantes dans L'antiquite, Vol. I, p. 117. كتاب بوشان در سال 1895 منتشر شد؛ پر پیداست که  او از چاپ نخست كتاب لوره كه در سال 1887 منتشر شد بهره گرفته نه چاپ دوم سال 1892 ، كه ویرایشی است با تجدید نظر بنیادی و مفصل تر.
A. V. W. Jackson, Persia Past and Present, p. 369.
1. G. Le Strange, Description of the Province of Fars in Persia, p. 38 (London, 1912).
نیز نک. :
D'Herbelot, Bibliothéque oriental, Vol. III, p. 188; F. Spiegel, Eranische Altertumskunde, Vol. I, p. 252.
2. Voyages of the Ambassadors to the Great Duke of Muscovy, and the King of Persia (1633-39), p. 232 (London, 1669).
* چشت، جشت، Jescht؛ «از توابع هرات، با محصول فراوان و میوه خوب بخصوص سیب سفید بزرگ كه در همه خراسان همتا ندارد. » (تاریخ گزیده، نزهه القلوب).  دهخدا.
** بلور: «ناحیتی عظیم در ماوراءالنهر» (‌حدودالعالم).  دهخدا.
3. تاریخ رشیدی: Elias and Ross, Tarikh-i-Rashidi, p. 389.
4. A. S. Beveridge, Memoirs of Bābur, p. 77.
5. همان، ص 8 . یه‌ـ‌ لو چو‌ـ‌ تسای نیز آنها را ستوده است:
Ye-lu Č'u-ts'ai (Bretschneider, Mediaeval Researches, Vol. I, p. 19).
* شهری است نزدیک به سبزوار هرات و از آنجاست ابونصر فراهی . طایفه ای از ملوک در آنجا حکمرانی کرده اند که با پادشاهان سیستان قرابت داشته اند.   معین الدین [ اسفزاری ] نوشته است که در یک فرسنگی فراه کوهی است که آن را بارندک خوانند و در آن کوه طاقی سنگی است که همیشه از آنجا آب می چکد و مردم بدانجا به زیارت و طلب حاجت میروند و هر کس در پای این طاق سنگی دست به دعابردارد، اگر چکیدن آب افزود او کامروا خواهد شد و اگر قطع شد و از چکیدن ایستاد حاجت روا نمیگردد. وی اصراری در حقیقت داشتن این معنی کرده است . (از آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ). در مآخذ جغرافیایی مانند معجم البلدان و حدود العالم نام این محل دیده نشد. لغت نامه دهخدا.

1. H. M. Elliot, History of India as told by Its Own Historians, Vol. VI, p. 348.
2. J. Crawfurd, History of the Indian Archipelago, Vol. I, p. 433.
3.      Ch. 10, p. 4b (ed. of Ts'in tai pi šu).
4. در فارسی باستان، مودرایه (Mudrāya)؛ در عبری، Mizraim، در سریانی، Mezroye.
7. Ch. 7, p. 1b (ed. of Ki fu ts'un šu).
1. Ši wu ki yüan  (ed. of Si yin hüan ts'un šu), Ch. 10, p. 34b.
2. Ch. 3, p. 37, ed. of 1783؛ و ص 259 همین کتاب.
3. برتشنایدر افسانه چا ن کی‌ین را بی‌چون و چراواگوئی كرده است (Bot. Sin., pt. I, p. 25; pt. 3, No. 280)، و همین دوكاندول (Origin of Cultivated Plants, p. 238) را به این گفته نادرست كشانده كه چان کی‌ین انار را یك سده  و نیم پیش از میلاد از سمرقند وارد چین کرد. اسمیت (F. P. Smith, Contributions towards the Materia Medica of China, p. 176)، استوارت (G. A. Stuart, Chinese Materia Media , p. 361) و یرت (T'oung Pao, Vol. VI, 1895, p. 439). هم چنین ادعاهائی کرده اند.
4. در Kin kwei yao lio (Ch. c,p. 27)، از سده دوم ترسائی، از آن نام برده شده است: «نباید در خوردن انار زیاده‌روی كرد زیرا به شَشها آسیب می‌زند.» همچنان كه پیشتر گفته شد (ص 205)، ممكن است از درافزوده های سپسین در متن اصلی باشد.
5. Čen lei pen ts'ao (Ch. 22, p. 34) چنین مطلبی از Pie lu نیاورده، اما Či wu min ši t'u k'ao (Ch, 15, p.102; and 32, p. 36b) دو چكیده متفاوت از این کتاب آورده كه به این میوه مربوط می‌شود. در یكی خواص دارویی راستین  یا ادعایی اش باز نموده شده‌ و دیگری انواع انار را برشمرده شده است بی‌اینكه كلامی درباره خاستگاه  بیگانه اش گوید. بی گمان این دو مطلب به این شكل در Pie lu وجود نداشته است.  آز آنجا که خود كتاب از میان رفته و تاریخ گذاری درست آن شدنی نیست، این گفتگو راه به جایی نمی‌برد. آنچه می‌توان بروشنی گفت این است كه كتاب پیش از روزگار تائو هون‌ـ‌كین (T'ao Hun-Kin) هم بوده است.
1. Ch. 18, p. 7 (ed. of Lu Sin-yüan);؛ نوشته های  دیگر را می‌توان در Čen lei pen ts'ao, l.c. یافت.
2.    نام تقسیمات كشوری چین در دوران  باستان در دوره فرمانروائی  فغفور یو (Yü).
3. T'ai p'in yü lan, Ch. 970, p. 4b.
در باره اسناد موسوم به k'i kü ču ، نک. : The Diamond, p. 35، [این بخش در برگردان  فارسی نیامده است. م.] در كتاب Yüan kien lei han (Ch. 402, p.2) این نكته از كتاب Sun šu دانسته شده است.
4. در استان هو‌ـ ‌نان (Hu-nan).
5. Ed. of Wu yin tien, p. 12.
Wieger, Textes historiques, pp. 1095-1100.
نكته‌ای كه برتشنایدر  پیش کشیده (Bot. Sin., pt. i, p.211) گوید فزون بر Ye čun ki نوشته لو هوئی (Lu Hui) ، كتاب دیگری به همین نام نوشته شی هو (Ši Hu) هست درست نیست؛ شی هو تنها ’’قهرمان‘‘ كتاب Ye čun ki است.
2. Ch. c, p. 1 (ed. of Han Wei ts'un šu or Ki fu ts'an šu).
نیز، بسنجید با ص 283 كتاب پیش رو .
3. چن‌ـ‌تین فو (Čen-tin fu) امروزی در استان چی‌ـ‌لی (Či-li).
4. در T'ai p'in yü lan, Ch. 970, p. 5b چنــــــــــــــــین آمده است؛ کتاب Ts'i min yao šu (Ch. 4, p. 14) همین متن را به Kin k'ou ki  نسبت داده است.
5. ناحیه‌ای كه امروزه شهر بخش شون‌ـ‌ته (Šun-te) در استان چی‌ـ‌لی را تشكیل می‌دهد.
2. Theophrastus, Historia plantarum, II, ii, 7.
3. پلینی (XIII, 113) پنج رقم انار را برمی‌شمارد: شیرین، ترش، ملس، گزنده و شرابی.
4. T'ai p'in yü lan, Ch. 970, p.5.
كوه لو (Lü) در استان ک. یان‌ـ‌سی در فاصله بیست و پنج لی از جنوب كیو‌ـ‌كیان (Kiu-kian) آرمیده است. در سده یازدهم، چن لــــــــــــین‌ـ‌كو  (Čen Lin-kü) كتابی نوشت به نام (Wylie, Notes on Chinese Literature, p. 55) Lü šan ki؛ اما كتاب T'ai p'in yü lan در سال 983 م منتشر شده، شاید در اینجا با كتابی کهن ‌تر با همین عنوان سر و کار داریم. در واقع، كتـــابی به نام Lü šan ki به قلم كیــــــن شی   (Kin Ši) از دودمان هو چو هست ، ودرYüan kien lei han (Ch. 402, p.2) همین متن از Čou kin Ši Lü šan ki دانسته شده است. كتابخانه جان کررار (John Crerar) شیكاگو (شماره 156) كتابی موسوم به Lü šan siao či در 24 فصل دارد، نوشته تسایی یین (Ts'ai Yin) كه به سال 1824 منتشر شده است.
5. Li wei kun pie tsi, Ch. 2, p.8 (Ki fu ts'un šu, t'ao 10).
J. Legge, A Record of Buddhistic Kingdoms, p. 24.
1. Ta T'an si yü ki, Ch. 2, p. 8b (S. Beal, Buddhist Records of the Western World, Vol. I, p. 88).
2. M. Reinaud, Relation des voyages, Vol. I, p. 57.
3. Defrémery and Sanguinetti, Voyages d'Ibn Batoutah, Vol. III, p. 129.
5. Pelliot, "Le Fou-nan", Bull. de l'Ecole française, Vol. III, p. 262.
6. Pelliot, ibid., Vol. II, p. 168.
7. Mon lian lu  by Wu Tse mu  of the Sung (Ch. 18, p. 5b; ed. of Či pu tsu čai ts'un šu).
8. Yüan kien lei han, Ch. 402, p. 3b.
فزون بر این ، برپایه نقل قولی كه در یكی از یادداشتهای Pei hu lu (Ch. 3, p. 12) آمده، این نام در نسخه گمشده Hu pen ts'ao نیز آمده بوده است.
9. T'oung Pao, Vol. VI, 1895, p. 439.
1. J. Crawfurd (History of the Indian Archipelago, Vol. I, p. 433).
در این منبع این واژه بر گرفته از عدد پنج در زبان مالایایی دانسته شده چرا كه انار به پنج خانه تقسیم شده است. پرپیداست که این گفته چیزی نیست جز ریشه‌یابی عامیانه. روشن است كه این میوه از هند وارد مجمع‌الجزایر مالایا شده است؛ در این مجمع‌الجزایر انار تنها به شكل بستانی هست با كیفیتی پست. آمدنش به فیلیپین تنها به دست اسپانیولی‌ها بوده:
A. de Morga, Philippine Islands, p. 275, ed. of Hakluyt Society.
* Apabhramça: زبان هندی كه کمابیش در فاصله سده های سوم تا پنجم ترسائی بدان سخن می گفتند و با زبان پراكریت ادبی متفاوت است.
2. صورتهای بومی این واژه كه من می‌شناسم مصوت a دارند؛ برای مثال، darim هندوستانی، dālim، dālim یا dārim بنگالی؛ dhāde نوآریایی. زبانهای هند و آریایی امروزی نیز واژه فارسی انار را گرفته‌اند.
3. از دید من واژه سنسكریت وام واژه‌ای فارسی است ، همچون واژه سنسكریت karaka كه در Amarakosa همبرابر انار شمرده شده است. نخستین بار در نسخه باور از dādima یادی شده است؛ این واژه در نوشته های  ودایی نیست.
1. دست كم در دایرهالمعارف‌ها چنین آمده است؛ اما در نسخه‌های این کتاب كه در Han Wei ts'un šu و Ki fu ts'un šu تجدید چاپ شده، این واژه نیامده است.
3. W. Leitner, Races and Languages of Dardistan, p. 17.
4. درست نیست كه همچون برتشنایدر  (Chinese Recorder, 1871, p. 222) بگوئیم این تعریف از لی شی چن (Li Ši-čen) گرفته شده است، چرا كه وی در واقع تنها از Po wu či نقل كرده و خودش هیچ تعریفی نیاورده جز آنكه گفته است واژه liu به معنای liu  (’’گواتر‘‘) است؛ كه پرپیداست نباید آن را جدی گرفت. در زبان جهول، گونه‌ای از انار را hai  liu می‌نامند (O. Franke, Beschreibung des Jehol-Gebietes, p, 75)؛ معنای واژه به واژه اش چنین است: ’’liuی دریایی‘‘ و می‌شود آن را به همین ترتیب به معنای ’’liuی بیگانه‘‘ دانست.
1. بسنجید با   nan-si hian (’’بخور پارتی‘‘) كه نامی است برای جاوی، بنژوئن،حسن لبه، عسلبند (ص 464).
2. .R. Gauthiot, Essai sur le-vocalisme du sogdien, p. 49
3. ریشه‌ای كه شرادر برای این واژه یونانی پیش نهاده چنان خیالی و دور از ذهن است كه به هیچ روی ارزش گفتگو ندارد (در: Hehn, Kulturpflanzen, p. 247‌).
پر پیداست که نیازی نیست پذیرفته باشیم واژه فارسی بیواسطه منتقل شده، و در واقع باید به جستجوی گسترشی گام بگام برآمده حلقه‌های گمشده را درآسیای کهین بیابیم.  به گفته ماس‌ـ‌آرنولت، صورت قبرسی مانع از بر قراری هرگونه ارتباط بابا زبان عبری می شود. اما اثبات نشده كه این واژه از گویش قبرسی ربطی به    داشته باشد؛ شاید واژه‌ای باشد كه به صورت مستقل در محل ساخته اند.
(W. Muss-Arnolt, Transactions Am. Phil. Assoc., Vol. XXXIII, 1892, p. 110)
1. V. Loret, Flore pharaonique, p. 76. roma، romeira پرتغالی، از عربی؛ δēad-aeppel آنگلوساكسون.
Watters, Essays on the Chinese Language, p. 38 .
برتشنایدر (Bot. Sin., pt. 1, p. 164) این تاریخ را حدود 227 تا 240 م تعیین کرده است.
3. T'an lei han, Ch. 183, p. 9.
4. كه به صورت نیز نوشته می‌شود. كمفر (E. Kaempfer, Amoenitates exoticae, p. 800) پیشتر این نام را به صورت dsjakurjo آورده است، vulgo sakuro، همراه با این گفته: «Rara est hoc coelo et fructu ingrato.».
5. در T'oung Pao, 1916, pp. 408-410. از این موضوع گفته ام. در زبان لو‌ـ‌لو (Lo-lo)، در گویش آ‌ـ‌هی A-hi، واژه sa-bu-se و در گویش نیی se-bu-se (Nyi) را داریم. se  یا  sa یعنی ’’دانه‘‘ (همبرابر  با sa تبتی در sa-ban، ’’تخم / بذر‘‘). جزء آخر یعنی se’’درخت‘‘  را می نماید. میوه انار se-bu-ma (ma، ’’میوه‘‘) نام دارد.
1. Aymonier and Cabaton, Dictionnaire čam-français, p. 220.
3. J. Anderson, Report on the Expedition to Western Yunan, p. 93 (Calcutta, 1871).
4. V. Loret, Flore pharaonique, pp. 77, 78.
6. Bretschneider, Mediæval Researches, Vol. I, p.19.
7. Lian šu, Ch. 54, p. 3.
8. Hirth, Chau Ju-kua, p. 177.
H. Doré, Recherches sur les superstitions en Chine, pt. I, Vol. II. p. 479.
* یکی از ترانه‌های مردمی خراسان چنین است:
 سر راه کنار برید دوماد می خواد نار بزنه
سیب سرخ انار سرخ به دومن یار بزنه
به سر عروس خانم شاباش کنید نقل و نبات
این لباس پر یراق به قامتش چه خوب می آد
همگی کف بزنید با هم بگید شاباش شاباش - م.
2. A. Musil, Arabia Petraea, Vol. III, p. 191.
3. C. M. Doughty, Travels in Arabia Deserta, Vol. I, p. 564.