غری[ . غ َ ] (ع اِ) سریشم و به ترکی یاپوشقان . (تحفه ٔ حکیم
). صاحب «الابنیة» در بیان معنی سریش ، غری به کار برده است . در ترجمه ٔ صیدنه
نیزآمده : سریشم را به لغت عرب غری گویند. ولی صحیح آن غرا (به الف ) و غراء است .
رجوع به همین کلمات شود.
////////////
سریشم . [س ِ ش ُ
] (اِ) دو قسم بود یکی آنچه از پوست گاو و گاومیش گیرند و دیگر آنچه از شکم ماهی
برآرند و آنر بتازی غراءالسمک و اول را غراءالجلود خوانند. (آنندراج ). دو نوع است
یکی را از پوست گاو سازند و یکی را ازشکم ماهی برآرند و هر دو در چسبندگی معروف .
(انجمن آرا). سریش که به کار کمانگران آید. (غیاث اللغات ). سریش . (انجمن آرا)
(شرفنامه منیری ). غِمجار که بر کمان چسبانند جهت کفتگی آن . (منتهی الارب ) :
از آنکه مدح تو گویم درست گویم و راست
مرا بکار نیاید سریشم و کبدا.
از آنکه مدح تو گویم درست گویم و راست
مرا بکار نیاید سریشم و کبدا.
دقیقی .
پس چون آرش و هاوان بیامد... کمان را به پنج پاره کرد هم از چوب وهم از نی و بسریشم بهم استوار کرد. (نوروزنامه ).
صقلش (سقفش ) از مالش سریشم و شیر
گشته آئینه وار عکس (نقش ) پذیر.
نظامی .
سبویی که سوراخ باشد نخست
بموم و سریشم نگردد درست .
نظامی .
|| و نیز چیزی باشد که از میده یا نشاسته پزند و بکار چسباندن مقوی آید و در عرف هند آن را لیئی گویند و این مجاز است . (آنندراج ).
- سریشم ماهی ؛ اسم فارسی غری السمک است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). غری سمک سریش ماهی گویندش . (الابنیه عن حقایق الادویه ) :
به کردار سریشمهای ماهی
همی برخاست از شخسارها گل .
منوچهری .
////////////
غر الجلود.
بپارسی اسریشم بود و طبیعت وی گرم و خشک بود در اول و چون بسوزانند و بشویند
قایممقام توتیا بود و اگر با جوز سرو بر فتق ضماد کنند نافع بود و بر سعفه طلا کردن
سودمند بود و بر سوختگی آتش و سریشم پوست گاو و گاومیش چون با سرکه طلا کنند بر قوبا
و جرب ریش شده بغایت نافع بود
غری السمک. بپارسی اسریشم ماهی خوانند و آن مانند پیهی بود
که در شکم ماهی دریائیست و طبیعت آن خشک بود و در وی حرارتی بود نیکوترین آن بود که
سفید باشد و در وی اندک خشونتی باشد یونس گوید که موافق بود در ادویه برص و شقاق روی
در همه مرهمها جهت سر و در ادویه جرب متقرح و در لون بشره استعمال کردن نافع بود و
اگر در حسائی کنند نفث الدم را نافع بود و اگر در سرکه حل کنند بقوام آب دهان و ادویه
فتق بدان بسرشند و ضماد کنند نافع بود و چون بر ناخن سفید گشته طلا کنند نافع بود
صاحب مخزن الادویه درباره سریشم ماهی مینویسد:
آن رطوبتی است منجمد شبیه به پیه که در شکم نوعی ماهی بینی دراز که خنزیر البحر نامند
و امثال آن پیدا شود و سفید و بیضی سیاه و ابلق نیز میباشد
سریشم را بفرانسه و انگلیسی GELATINE گویند
/////////////
چسب یا چسپ که در برخی گویشها «چبس» و «چفس»
هم گفته میشود مایهای برای پیوند دادن. در شعرهای مولانای بلخی «چفس» به کار رفته
است:
هله! ای عشق! بیا یار منی در دو جهان
------------ از همه خلق بریدم، به تو برچفسیدم
تو چه برچفسی بر این نام درخت؟ ----------- تا
بمانی تلخکام و شوربخت
به نوشتهی استاد محمدتقی بهار در کتاب «سبک
شناسی» واژهی «چبس» وارد زبان عربی شده و به صورت «شبث» درآمده است و از آن مصدر
«تشبّث» (درآویختن و چنگ زدن) را ساختهاند و در مثل عربی به کار رفته است: «الغَریقُ
یَتَشبّثُ فی کل حشیش» یعنی «غرقه به هر گیاهی چنگ میزند». یا به قول مولانای بلخی:
مرد غرقه دست و پایی میزند --------- دست هر دم در گیایی میزند.
در کنار چسب دو واژهی دیگر هم هست به نام سریش
و سریشُم که نباید آنها را با هم اشتباه کرد.
سریش: رستنی باشد که در سبزی و تازگی بپزند و
با ماست بخورند و بعد از رسیدگی خشک کنند و آرد سازند. کفشگران و صحافان چیزها بدان
چسبانند (برهان). چیزی که نجار و کمانگر و صحّاف و چرمگر بدان چیزها چسبانند. بیخی
است که ساقه دارد و گل آن سفید مایل به سرخی و تند طعم.
به خدای ار کس این قوافی را / به سخن برنشاندی
به سریش (انوری ابیوردی)
اما تعریف سریشُم چنین است:
سریشم: دو قسم بود یکی آنچه از پوست گاو و گاومیش
گیرند و دیگر آنچه از شکم ماهی برآرند
از آن که مدح تو گویم درست گویم و راست / مرا
به کار نیاید سریشم و کبدا (دقیقی)
سبویی که سوراخ باشد نخست / به موم و سریشم نگردد
درست (نظامی)
یعنی سریش خاستگاه گیاهی دارد و سریشم خاستگاه
حیوانی. البته گویا برخی فرهنگنویسان این دو را اشتباه کردهاند و به جای هم به کار
بردهاند. مثلا در غیاث اللغات سریشم را نوشته: «سریش که به کار کمانگران آید». یا
سریش را «گیاه سریشم» هم گفتهاند. و در فرهنگ رشیدی هم نوشته که «سریش را از ماهی
و پوست خام سازند» که این تعریف سریشم است.