۱۳۹۵ فروردین ۱۴, شنبه

غری[غ َ ] (ع اِ) سریشم و به ترکی یاپوشقان . (تحفه ٔ حکیم ). صاحب «الابنیة» در بیان معنی سریش ، غری به کار برده است . در ترجمه ٔ صیدنه نیزآمده : سریشم را به لغت عرب غری گویند. ولی صحیح آن غرا (به الف ) و غراء است . رجوع به همین کلمات شود.
////////////
سریشم[س ِ ش ُ ] (اِ) دو قسم بود یکی آنچه از پوست گاو و گاومیش گیرند و دیگر آنچه از شکم ماهی برآرند و آنر بتازی غراءالسمک و اول را غراءالجلود خوانند. (آنندراج ). دو نوع است یکی را از پوست گاو سازند و یکی را ازشکم ماهی برآرند و هر دو در چسبندگی معروف . (انجمن آرا). سریش که به کار کمانگران آید. (غیاث اللغات ). سریش . (انجمن آرا) (شرفنامه منیری ). غِمجار که بر کمان چسبانند جهت کفتگی آن . (منتهی الارب ) :
از آنکه مدح تو گویم درست گویم و راست
مرا بکار نیاید سریشم و کبدا.

دقیقی .

پس چون آرش و هاوان بیامد... کمان را به پنج پاره کرد هم از چوب وهم از نی و بسریشم بهم استوار کرد. (نوروزنامه ).
صقلش (سقفش ) از مالش سریشم و شیر
گشته آئینه وار عکس (نقش ) پذیر.

نظامی .

سبویی که سوراخ باشد نخست
بموم و سریشم نگردد درست .

نظامی .

||
و نیز چیزی باشد که از میده یا نشاسته پزند و بکار چسباندن مقوی آید و در عرف هند آن را لیئی گویند و این مجاز است . (آنندراج ).
سریشم ماهی ؛ اسم فارسی غری السمک است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). غری سمک سریش ماهی گویندش . (الابنیه عن حقایق الادویه ) :
به کردار سریشمهای ماهی
همی برخاست از شخسارها گل .

منوچهری .
////////////
غر الجلود.  بپارسی اسریشم بود و طبیعت وی گرم و خشک بود در اول و چون بسوزانند و بشویند قایم‌مقام توتیا بود و اگر با جوز سرو بر فتق ضماد کنند نافع بود و بر سعفه طلا کردن سودمند بود و بر سوختگی آتش و سریشم پوست گاو و گاومیش چون با سرکه طلا کنند بر قوبا و جرب ریش شده بغایت نافع بود

غری السمک‌.  بپارسی اسریشم ماهی خوانند و آن مانند پیهی بود که در شکم ماهی دریائیست و طبیعت آن خشک بود و در وی حرارتی بود نیکوترین آن بود که سفید باشد و در وی اندک خشونتی باشد یونس گوید که موافق بود در ادویه برص و شقاق روی در همه مرهمها جهت سر و در ادویه جرب متقرح و در لون بشره استعمال کردن نافع بود و اگر در حسائی کنند نفث الدم را نافع بود و اگر در سرکه حل کنند بقوام آب دهان و ادویه فتق بدان بسرشند و ضماد کنند نافع بود و چون بر ناخن سفید گشته طلا کنند نافع بود
صاحب مخزن الادویه درباره سریشم ماهی می‌نویسد: آن رطوبتی است منجمد شبیه به پیه که در شکم نوعی ماهی بینی دراز که خنزیر البحر نامند و امثال آن پیدا شود و سفید و بیضی سیاه و ابلق نیز می‌باشد
سریشم را بفرانسه و انگلیسی ‌GELATINE گویند
/////////////
چسب یا چسپ که در برخی گویش‌ها «چبس» و «چفس» هم گفته می‌شود مایه‌ای برای پیوند دادن. در شعرهای مولانای بلخی «چفس» به کار رفته است:
هله! ای عشق! بیا یار منی در دو جهان ------------ از همه خلق بریدم، به تو برچفسیدم

تو چه برچفسی بر این نام درخت؟ ----------- تا بمانی تلخکام و شوربخت
به نوشته‌ی استاد محمدتقی بهار در کتاب «سبک شناسی» واژه‌ی «چبس» وارد زبان عربی شده و به صورت «شبث» درآمده است و از آن مصدر «تشبّث» (درآویختن و چنگ زدن) را ساخته‌اند و در مثل عربی به کار رفته است: «الغَریقُ یَتَشبّثُ فی کل حشیش» یعنی «غرقه به هر گیاهی چنگ می‌زند». یا به قول مولانای بلخی: مرد غرقه دست و پایی می‌زند --------- دست هر دم در گیایی می‌زند.

در کنار چسب دو واژه‌ی دیگر هم هست به نام سریش و سریشُم که نباید آنها را با هم اشتباه کرد.
سریش: رستنی باشد که در سبزی و تازگی بپزند و با ماست بخورند و بعد از رسیدگی خشک کنند و آرد سازند. کفشگران و صحافان چیزها بدان چسبانند (برهان). چیزی که نجار و کمانگر و صحّاف و چرمگر بدان چیزها چسبانند. بیخی است که ساقه دارد و گل آن سفید مایل به سرخی و تند طعم.

به خدای ار کس این قوافی را / به سخن برنشاندی به سریش (انوری ابیوردی)

اما تعریف سریشُم چنین است:
سریشم: دو قسم بود یکی آنچه از پوست گاو و گاومیش گیرند و دیگر آنچه از شکم ماهی برآرند

از آن که مدح تو گویم درست گویم و راست / مرا به کار نیاید سریشم و کبدا (دقیقی)

سبویی که سوراخ باشد نخست / به موم و سریشم نگردد درست (نظامی)

یعنی سریش خاستگاه گیاهی دارد و سریشم خاستگاه حیوانی. البته گویا برخی فرهنگ‌نویسان این دو را اشتباه کرده‌اند و به جای هم به کار برده‌اند. مثلا در غیاث اللغات سریشم را نوشته: «سریش که به کار کمانگران آید». یا سریش را «گیاه سریشم» هم گفته‌اند. و در فرهنگ رشیدی هم نوشته که «سریش را از ماهی و پوست خام سازند» که این تعریف سریشم است.