۱۳۹۵ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

قُلب، سنگ سبویه، کاسر الحجر، سجس افراغیه، تخم پنوار، لبلیس فرسین، حب القلب، حب الفهم، انقردیا؟، بلادر؟، قرص کمر؟

قُلب‌بزبان اندلس سجس افراغیه خوانند و معنی آن کاسر الحجر بود بیونانی لبلیس فرسن خوانند و معنی آن بزر حجری بود و سلیمان بن حسام گوید از بهر آن این اسم بوی نهاده‌اند که این اسمی بود از اسمهای فضه و آن تخمی است سفید صلب مانند نقره در سفیدی و صلابت و نبات وی در آندلس بسیار بود و بمقدار کرسنه بود کوچک و در موضعهای خشن روید و قوت این تخم آنست که چون با شراب سفید بیاشامند سنگ بریزاند و بول و حیض براند و ربو و فواق زایل کند و شکم ببندد و بواسیر را سودمند بود و مجفف منی بود و شربتی از وی دو درم بود
صاحب تحفه می‌نویسد: به ضم قاف نباتیست برگش شبیه ببرگ زیتون و از آن عریضتر و بلندتر بقدر ذرعی ... و دانه آن صلب و مستدیر و سیاه و با خشونت شبیه سنگ ریزه
صاحب مخزن الادویه از قول نواب علوی خان می‌نویسد: گمان می‌برم که این تخمی باشد که بهندی آن را تخم پنوار* نامند.
اختیارات بدیعی
* پنوار.  ( پَنْوار ) { پَن (نون مغنونہ) + وار }( سنسکرت ).  ١ - تیزپات، دارچینی کا درخت: Bay leaf
/////////////
قُلْبْ
 
o        نام فارسی:
o        نام عربی:
o        نام انگلیسی: Gromwell و Common gromwell
o        نام محلی:
o        نام فرانسوی: Germil و Germil officinal و Herbe aux perles
o        نام علمی: Lithospermum officinale L.
o        نام در کتب طب سنّتی: «حشیشه الدُرَرْ» و «قلب» و «کاسِرالحَجَر» و دانه آن «حب القلب»
o        مترادف:
o        خانوادهگاوزبان Boraginaceae
o        جنس:
مشخصات و ویژگی ها
نام این گیاه را در الانبیه عن الحقائق الادویه و در مخزن‌الادویه و در تحفه «قلب» ذکر می‌کنند، ولی در اغراض‌الطبیه «قلت» می‌نویسد. قلب گیاهی است علفی چندساله و کوچک. بلندی آن در حدود 50 سانتی‌متر، برگ‌های آن بیضی نوک‌تیز پوشیده از تار و گل‌های آن کوچک سفید مایل به زرد می‌باشد. میوه آن براق به‌رنگ زیبای خاکستری صدفی شبیه مروارید در ابعاد عدس که دارای پوشش سختی است.
////////////
حب القلب
نامهاى ديگر: حشيشة الدرر- قلب - كاسر الحجر
Germil officnal- Germil- Common gromwell- Gromwell- Herbe aux
perles
علفى و چندساله و كوچك كه ، Boraginaceae مشخصات: ميوه گياهى است از خانواده گاوزبان
بلندى آن در حدود پنجاه سانتيمتر م ىباشد و برگهاى آن بيضى نوك تيز و پوشيده از تار و گلهاى
كوچك و سفيد مايل به زرد دارد. ميوه آن براق به رنگ زيباى خاكسترى صدفى شبيه مرواريد در
ابعاد عدس است كه پوششى سخت دارد. اين گياه اصولا بومى اروپاست ولى در مناطق مختلف
آسيا و در هندوستان نيز انتشار دارد، در ايران در دامنه هاى البرز، اطراف تهران، جوستان طالقان
در ارتفاع 1800 متر و در بيشه در لرستان به طور خودرو شناسايى شده است.
طبيعت آن گرم و خشك است.
اسرار گياهان دارويى، ص: 426
تركيبات شيميايى: تركيباتى از كربنا تكلسيم و سيليكا تكلسيم در آن وجود دارد.
خواص درمانى: 1 - آن را بخوريد. سرفه هاى سرد مزمن و نف ستنگى و آسم و سكسكه مرطوب را
درمان مى كند، مدر است، عادت ماهانه را باز مى كند.
-2 آن را نرم بكوبيد و با عسل مخلوط نموده بخوريد. براى درمان نقرس و رفع بيمارى هاى مثانه
مؤثر است.
-3 آن را بكوبيد و با سركه رقي قنموده بخوريد. سنگ كليه و مثانه را نابود مى سازد، براى رفع حس
البول يا بندآمدگى ادرار نافع است.
-4 ضماد آن براى درمان بواسير مفيد م ىباشد.
تذكر: نيروى جنسى را شديدا كاهش مى دهد و اسپرم را خشك مى كند. و مصلح آن مغز جلقوزه -
دانه كاج بادامى
برگ حب القلب
خواص درمانى: آب دم كرده آن را بنوشيد، مسكن و آرامبخش است.
ريشه حب القل ب
خواص درمانى: آب جوشانده آن را بنوشيد. خون را تصفيه م ىكند، در مواقع شيوع سرخك
به عنوان داروى پيشگيرى مصرف مى شود. براى درمان بيماريهاى تاولى و دانه اى نظير آبله و
سرخك و خارش بسيار نافع است.
تذكر: روى ترشح هورمونهاى جنسى غده هيپوفيز اثر منفى م ىگذارد و ترشح را كاهش مى دهد.
//////////
گیاه « حب القُلب»


نام بین المللی : Gromwell
نامهای دیگر در فارسی : قُلب، کاسر الحجر.
مشخصات: گیاهی است چند ساله به ارتفاع تا 70 سانتیمتر، برگهای آن زرد رنگ و پوشیده از کرک های تار مانند هستند. گلهای حب القلب سفید مایل به زرد و میوه اش خاکستری روشن است که در پوستی بسیار سخت محافظت می شود.
محل رویش : لرستان، اطراف تهران، البرز، جوستان .
ترکیبات غذایی : کربنات کلسیم، سیلیکات کلسیم.
نسخه های درمانی :
1ـ خوردن میوه ی حب القلب عادت ماهانه را باز می کند و آسم را نیز درمان می کند.
2ـ برای درمان سنگ کلیه و مثانه، آنرا کوبیده و همراه با سرکه میل نمایید.
3ـ خوردن کوبیده ی میوه حب القلب به همراه عسل نقرس و بیماریهای مثانه را درمان می کند.
4ـ برای درمان هموروئید از ضماد میوه ی حب القلب استفاده می کنند.
5ـ خوردن زیاد آن باعث کاهش شدید نیروی جنسی می شود.
6ـ خوردن آب دم کرده ی برگ حب القلب مسکن و آرامش بخش است.
7ـ آب جوشیده ی ریشه ی حب القلب واکسن سرخک است.
8ـ خوردن ریشه ی آن ترشحات غده ی هیپوفیز را کاهش می دهد.
 گیاهان دارویی زاگرس بختیاری ، چاپ اول ، 1387 ، مولف: مهدی رحیمی گل سفیدی
///////////////
Lithospermum officinale
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article does not cite any sources. Please help improve this article by adding citations to reliable sources. Unsourced material may be challenged and removed(December 2009)

Lithospermum officinale
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
(unplaced)
Family:
Genus:
Species:
L. officinale
Lithospermum officinale
L.
Lithospermum officinale
Lithospermum officinale or Common Gromwell or European Stoneseed is a plant species of the genusLithospermum.
Its leaves are eaten by the caterpillars of the moth Ethmia pusiella.
Wikimedia Commons has media related toLithospermum officinale.

This Asterid article is a stub. You can help Wikipedia by expanding it.
·         Lithospermum
·         Plants described in 1753
·         Asterid stubs

/////////////
بلادر.  انقردیا خوانند و ثمر البلادر نیز گویند بهترین وی سیاه و فربه وی بود و چون بشکنند بسیار عسل بود و طبیعت آن گرم و خشک است در چهارم سودمند بود جهت کسی که بلغم بر وی غلبه کرده باشد و استرخای عصب و نسیان و فالج و لقوه را بغایت نافع بود و قوت حافظه بدهد و ذهن را تیز گرداند و هر مرضی که در دماغ پدید آید که از سردی و تری بود نافع بود و مقدار نیم درم آن مستعمل بود و خوردن وی خطر بود و چون شیب بواسیر دود کنند بواسیر را خشک گرداند و عسل وی بر داء الثعلب بلغمی مالیدن نافع بود و از جمله سموم بود و خورنده خون بود و خلطهای بد و جنون و سرسام بازدید کند و تقطیع در حلق و اندرون و سوزش دهن و لذع در معده و روده و تبهای حاد بازدید کند و دو مثقال این فعل کند و سم قاتل بود و گاه باشد که کشنده بود و اگر با مغز گردکان بخورند مضرت نرساند و این از خاصیت وی بود اگر شکر نیز اضافه کنند بهتر بود مداوات کسی که بلادر خورده باشد بدوغ گاو و جوآب و روغن بادام و لعابات کنند و بر آب برف نشانند نافع بود عسل وی مستعمل است در معاجین و عسل وی چنین گیرند که انبری اذرگون کنند و در بن بلادر بیندازند و بلادر در انبری اذرگون نهند و بفشارند تا عسل از وی بیرون آید بعد از آن با روغن گاو جوشانیده بیامیزند و روغن گردکان در معجون کنند دیسقوریدوس گوید بدل وی پنج وزن وی مغز فندوق و دانگ و نیم وزن آن روغن بلسان و شش‌یک آن نفط سفید بود
______________________________
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد: بلادر بفتح با و لام و ضم دال و سکون را لغت فارسی است مأخوذ از بهلاوه هندی و بعربی حب الفهم و حب القلب و برومی انقردیا نامند و آن ثمری از درختی هندی است
لاتین ‌ANACARDIUM ORIENTAL -SEMECARPUS ANACARDIUM فرانسه ‌NOIX DE MARAIS انگلیسی‌MARKING -NUT بنوشته اشلیمر‌SCHLIMMER   در ایران قدما بعلت اثر سوزنده آن در درمان سالک بکار برده‌اند.
اختیارات بدیعی، ص: 72
///////////////

انقردیا. [ اَ ق ِ ] (یونانی ، اِ) معنی آن «مانند دل »باشد و آن چیزی است که بلادر گویند. و بهترین وی آن است که سیاه و فربه باشد و چون بشکنند پرشیر بود... و بعربی ثمرة البلادر خوانند و بهندی بلاوه گویند. (برهان قاطع). تمرالفهم . بلاذر ۞. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به لکلرک ج 1 ص 162 شود.
عسل انقردیا[ ع َ س َ ل ِ اَ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عسل بلادر. عسل البلادر. رجوع به عسل بلادر و عسل البلادر شود.
عسل بلادر[ ع َس َ ل ِ ب َ دُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رطوبت سیاه چسبنده است که از بلادر برمی آید در حین فشار، و آن را دهن بلادر نیز نامند. (از مخزن الادویة). شیره ٔ بلادر. عسل البلادر. عسل انقردیا. رجوع به عسل البلادر و بلادر شودو عسل بلادر برباید نهاد تا ریش گردد و پس ریش را به مرهم علاج کردن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی (.
//////////////
بلادر
اشاره
به فارسی «بلادر»، «قرص کمر» و در کتب طب سنتی با نام «بلادر» و لغتهای عربی آن «حب الفهم» و «حب القلب» آورده شده و دو نوع دارد نوع کبیر و نوع صغیر.
1. بلادر کبیر به زبان فرانسوی‌Anacarde وcaju وAcajou pomme و به انگلیسی‌Cashew nut گفته می‌شود. میوه درختی است که درخت آن را به زبان فرانسوی‌Anacardier و به انگلیسی‌cashew nut tree می‌نامند. گیاهی است از خانواده‌Anacardiaceae نام علمی آن‌Anacardium Occidentale L . می‌باشد.
کاشونات 608] را در بازار آجیل‌فروشها «بادام هندی» نیز می‌گویند.
مشخصات
درختی است نسبتا بزرگ که در اغلب مناطق حاره استوایی کاشته می‌شود.
موطن آن امریکاست ولی در مناطق ساحلی هندوستان بخصوص در سواحل غربی پرورش داده می‌شود. قسمت مورد نظر در مصارف خوراکی و طبی میوه آن است. میوه این درخت که داخل آن بادام معروف کاشونات که در هندوستان به بادام فرنگی معروف است قرار دارد، بزرگ به طول 5- 4 سانتی‌متر و عرض
معارف گیاهی، ج‌1، ص: 436
5/ 3- 3 سانتی‌متر و به شکل دانه باقلای درشت و یا قلب حیوان است. از مشخصات میوه این درخت آن است که قاعده میوه را قسمت متورم و پرحجمی شبیه گلابی تشکیل می‌دهد که در حقیقت از تغییر شکل دم گل به وجود آمده، ابتدا رنگ پوست این قسمت سبز است ولی پس از رسیدن زرد می‌شود. داخل این قسمت متورم، گلابی‌شکل، گوشتی کمی شیرین و خوشمزه است که مردم محل آن را می‌خورند و قسمت اصلی میوه بلادر که به شکل دانه باقلا در بالای این قسمت متورم قرار دارد، مغزی مانند مغز بادام دارد و بین مغز وسط میوه و پوسته خارجی میوه رطوبت غلیظی وجود دارد که آن را عسل بلادر یا روغن بلادر می‌گویند. روش گرفتن عسل بلادر این است که سر میوه را بریده و فلزی شبیه قندگیر را داغ کرده و با آن بلادر را فشار می‌دهند تا ضمن فشار دادن، گرم نیز شده و روغن آن رقیق و خارج شود و آن را در شیشه‌ای ذخیره می‌کنند و به همین ترتیب از دانه دیگری می‌گیرند تا شیشه پر شود. روش دیگر آن است که محلی‌ها دانه‌ها را روی تابه آهنی گذارده و دسته هاون فلزی را گرم کرده بر آن می‌فشارند تا روغن آن خارج شود. در موقع گرفتن روغن بلادر باید دست و دهان و بینی خوب بسته شود که ورم نکند، زیرا در اغلب مزاجها بخار روغن بلادر موجب آلرژی و تورم این اعضا می‌شود و سرانجام روش دیگر این است که عصاره آبی میوه ساییده شده را که با غشای خارجی و دانه، توأم کوبیده و ساییده شده باشند با آب می‌جوشانند. برای خوردن میوه بلادر یعنی خوردن دانه‌ای که روغن و پوست آن گرفته نشده است ابتدا باید میوه را در آتش بیندازند تا عسل آن خارج شود و پوست آن بسوزد و فقط بادام آن بماند و آن بادام را می‌خورند.
برای خوردن عسل بلادر باید توجه شود که هیچ‌وقت خالص خورده نشود زیرا سوزاننده است و عوارضی ایجاد می‌کند و در مواردی که خوردن آن تجویز شده باشد، آن را باید با مغز گردو و یا کنجد پوست گرفته و با نارگیل مخلوط کرده و ساییده و بخورند. از مغز بادام میوه بلادر مغزی به نام کاشونات یا بادام هندی با نمک بوداده و در آجیل‌فروشی‌ها فروخته می‌شود.
2. درخت بلادر صغیر.
بلادر صغیر را به فرانسوی‌Anacarde orientale وNoix de marais به انگلیسی‌Marsh nut گویند و درختچه آن را به فرانسوی‌Anacardier و به انگلیسی‌Marsh nut tree نامند. درختچه‌ای است از خانواده‌Anardiaceae نام علمی آن‌Semecarpus anacardium L . و مترادف آن‌Anacardium officinarum Gaertn . می‌باشد.
معارف گیاهی، ج‌1، ص: 437
مشخصات

میوه بلادر
الف) قسمت متورم ب) قسمت بادام
درختچه‌ای است کوچک که بومی مناطق شمال‌غربی هندوستان است. میوه آن شبیه نوع کبیر است به رنگ سیاه و بیضی یا قلبی شکل و مسطح و قسمت متورم میوه یا سیب میوه که در قاعده میوه قرار دارد شبیه نوع کبیر است. فرق این دو نوع این است که در نوع صغیر مقدار عسل و یا روغن میوه بلادر کمتر و بادام آن شیرین‌تر و مأکولتر است و عسل این نوع صغیر اصولا غیر مستعمل است. روش خوردن میوه آنهم طبق دستوری است که در نوع کبیر داده شد.
ترکیبات شیمیایی
از نظر ترکیبات شیمیایی در اعضای گیاه بلادر کبیر وجود مواد کاردول 609]، آناکاردیک اسید[610] و آناکاردئین 611] تأیید شده است. در شیرابه یا روغن سوزاننده و محرق میوه که خاصیت تاول‌آور و سوزان دارد، آناکاردیک اسید و یک فنول کاردول 612] یافت می‌شود. اگر تنطور یا عصاره پوست درخت خورده شود فشار خون را پایین می‌آورد. در عسل میوه بلادر ماده کاجیدین 613] یافت می‌شود که 614]
معارف گیاهی، ج‌1، ص: 438
همان الاجیک اسید[615] است و دارای ترکیبات فنلی است و در گیاه بلادر صغیر موارد آناکاردیک اسید، کاردول، کاتچول، آناکاردول 616]، روغن ثابت، سمه کارپول 617] و بهیلاوانول 618] مشخص شده است.
بررسی‌های شیمیایی دیگری نشان می‌دهد که روغن میوه بلادر محرق و تاول‌آور قوی است و دارای کاردول و آناکاردیک اسید است و به علاوه در آن چربی‌های گلیسرید[619]، لینولئیک اسید، پالمیتیک اسید، استه‌آریک اسید، لیگنوسریک اسید[620] و همچنین سیتوسترول نیز وجود دارد [وهمر*].
تجزیه شیمیایی کاشونات نشان می‌دهد که در هریک صد گرم خشک آن مواد زیر به‌طور متوسط وجود دارد.
آب 2/ 5 گرم، پروتئین 2/ 17 گرم، چربی 45 گرم، هیدرات کربن 29 گرم، خاکستر 6/ 2 گرم، کلسیم 38 میلی‌گرم، فسفر 373 میلی‌گرام، آهن 8/ 3 میلی‌گرام، سدیم 15 میلی‌گرام، پتاسیم 464 میلی‌گرام، ویتامین‌A 100 واحد بین المللی، تیامین 43/ 0 میلی‌گرام، رایبوفلاوین 25/ 0 میلی‌گرام و نیاسین 8/ 1 میلی‌گرام.
خواص- کاربرد
درخت بلادر کبیر، پوست، برگها، سیب میوه (قسمت متورم زیر میوه که از تورم دم‌برگ حاصل شده) و سرانجام روغن مغز دانه آن مصارف طبی دارد. در برمه، پوست آن نیرودهنده و مغز دانه یا بادام آن نرم‌کننده است [راجر]. در شبه جزیره مالایا از جوشانده پوست درخت برای بند آوردن اسهال استفاده می‌شود و یکی از 4 نوع پوستی است که از مخلوط آن جوشانده‌ای برای رفع یبوست درست می‌کنند [برکیل*]. در اندونزی از شیره قسمت متورم دم گل که در زیر میوه واقع است و خیلی قابض می‌باشد، به صورت غرغره و مایع شست‌وشوی دهان برای معالجه کوئی‌نسی 621] یا (آماس حاد چرکی لوزه و نسوج اطراف آن) استفاده
معارف گیاهی، ج‌1، ص: 439
می‌شود [واندربرگ و هین*]. از برگهای درشت گیاه مخلوط با سایر داروها در اندونزی به صورت ضماد در موارد بیماری‌های پوست و سوختگی‌ها مصرف می‌شود. صمغی که از دیواره میوه آن گرفته می‌شود مانند شیره چند گونه از جنس‌Rhus (سماق) موجب التهاب پوست بدن می‌شود و به کار بردن عسل آن یعنی رطوبت غلیظ قسمت بالای مغز در فاصله بین مغز و پوست میوه سابقا برای رفع زگیل و میخچه و ترک پوست مصرف می‌شد که چون در موارد زیادی آثار مسمومیت ظاهر ساخته به همین دلیل در حال حاضر استفاده از عسل آن متروک شده است. روغن مغز دانه یا بادام آن نرم‌کننده است. [واندربرگ* و هین، و ان‌استی نیس‌کروزمان*]. در فیلیپین از قسمت کاسبرگ میوه جوشانده‌ای درست می‌کنند که برای معالجه اسهال خونی مصرف می‌نمایند [کوئی‌زمبینگ،* گروس*، ناکس*].
طبق نظر حکمای سنتی عسل آن از نظر طبیعت خیلی‌خیلی گرم و خشک است و پوست درخت از عسل آن کمتر گرم بوده و خشک است.
در کتب طب سنتی منتشره در مشرق‌زمین در مورد خواص خوردن عسل آن هم شرحی دارند و معتقدند که عسل آن را مشروط بر اینکه با روغن کنجد یا روغن گاو مخلوط و خورده شود و یا با مغز گردو یا کنجد پوست گرفته و یا نارگیل مخلوط و کوبیده و ساییده شود، می‌توان خورد ولی در مدارک منتشره در مغرب زمین اصولا خوردن عسل آن را مجاز نمی‌دانند.
در مورد خواص مغز بادام آن معتقدند که برای تقویت نیروی جنسی نافع و پوست آن بخصوص مهیج است و برای سیاهی موی سر مفید است.
معارف گیاهی، ج‌1، ص: 440
//////////////
66‌. گیاهی هـــــم هست  بـــــنام   p‛o-lo-te، *bwa-ra-tïk، یــــــــا         p‛o-lo-lo، *bwa-ra-lak (lok, lek) كه هنوز شناسایی نشده.  باز هم کهن ‌ترین منبع اطلاعات ما لی‌ سون است كه می‌گوید ’’p‛o-lo-te در سرزمینهای دریای باختری (سی‌ـ‌ هایی) و در پو‌ـ ‌سه می‌روید.  این درخت شبیه است به بید چینی و دانه‌هایش به كرچك  pei-ma tse)،  Ricinus communis، ص كتاب پیش رو ) ماند؛ و داروسازان آن را فراوان کار گیرند. 2‘‘ لی ‌شی ‌چن این واژه را سنسكریت می‌داند و عناصر آوانگاشت هم براستی از واژه‌ای سنسكریت حكایت دارند.  مراد  بروشنی bhallātaka سنسكریت است كه pālāla در زبان نِواری (Newārī) ، belatak یا bhelā در زبان هندوستانی، بلادر*، balādur فارسی و بلاذور، belādur عربی (گارسیا: balador) از آن مشتق شده‌اند.  نامهای سنسكریت دیگر برای این گیاه اینهاست:  aruska،  bījapādapa، vīravr ksa ، و Visāsyā و dahana . نامش در چندین جای نسخه خطی باور آمده است.
این همان درخت بادام رنگ (Semecarpus anacardium ، تیره سماقیان)، گونه‌ای از درختان هندی، است كه در جاهای گرمتر آن سرزمین در جهت خاور تا آسام می‌روید و در مجمع‌الجزایر نیز تا فیلیپین3 و شمال استرالیا پراكنده است. این گیاه نه در برمه یا سیلان، ونه در ایران یا باختر آسیا نمی‌روید. محفظه گوشتی كه میوه در آن قرار دارد ماده‌ای تلخ و قابض دارد كه در سر‌تا‌سر هند به جای جوهر مُهر به كار می‌رود.  چینی‌ها تصریح كرده‌اند این ماده مو و سبیل را مشكی می‌كند. 4 پارچه‌های نخی را هم با آن مشكی می‌كنند و می‌گویند در آب نامحلول اما در الكل محلول است.  شیره پوشینه میوه را پیش ازآنكه برای نقش زدن بر پارچه به كار برند با آب‌آهك درآمیزند تا رنگ تثبیت شود.  در بعضی سرزمین های  بنگال کارگیری این میوه در رنگ آمیزی پارچه‌های نخی رایج  است. 5 كاسه‌های گوشتی را كه میوه روی آن قرار دارد در خاكستر بو داده می خورند؛ مغز دانه را هم خورد خود کنند.  بر این باورند كه خوردنش قوای ذهنی بخصوص حافظه را نیرو بخشد.  شیره تلخ پوشینه میوه ماده تاول‌زای قوی است و خود میوه هم کاربرد پزشكی دارد.
ابن‌بیطار درباره بلادر، balādur فارسی‌ ـ عربی بروشنی گفته است كه واژه‌ای است هندی،1 و بی‌ چون و چرا  از bhallātaka سنسكریت مشتق شده است. ابو‌منصور نیز همین نام را بکار برده و كاربرد دارویی این ماده را تشریح كرده است. 2 نكته اصلی این است كه p‛o-lo-te نوعاً گیاهی است هندی، و مراد از پو‌ـ ‌سه در متن چینی بالا نمی تواند ایران باشد.  به هر روی از آنجا كه در منطقه مالایا می‌روید، منطقی است كه یك بار دیگر نتیجه بگیریم كه در اینجا نیز پو‌ـ‌سه مالایا در نگر بوده است.   این مورد شبیه به مورد پیش است كه در آن مردمان پو‌ـ ‌سه مالایا نقش رابط را داشتند.  به هر روی ، انتقال فرآورده ای هندی همراه با نام سنسكریت آن از راه  پو‌ـ‌ سه مالایا به چین به مراتب محتمل‌تر از آن است كه این انتقال از راه  ایران انجام شده باشد.   همچنین به این نتیجه كلی رسید‌ه‌ام كه کمابیش  تمامی فرآورده های پو‌ـ ‌سه كه در Hai yao pen ts‛ao نوشته لی‌ سون ذكر شده‌اند تنها  از پو‌ـ ‌سه مالایا برخاسته اند.  از ساینو-ایرانیکا
/////////////


انظر أيضاً[عدل]

مراجع[عدل]
  1. ^  "معرف Anacardium في موسوعة الحياة"eol.org. اطلع عليه بتاريخ 20 أبريل 2016.
  2. ^ مصدر باللغة الإنكليزية - موقع زيبكودزو - Zipcodezoo جنس البلاذر تاريخ الولوج 21 أبريل 2013
  3. ^ مصدر باللغة الإنكليزية - نظام المعلومات التصنيفية المتكامل - ITIS جنس البلاذر تاريخ الولوج 21 أبريل 2013
  4. ^ مصدر باللغة الإنكليزية - المركز الوطني للمعلومات التقنية الحيوية - NCBI جنس البلاذر تاريخ الولوج 21 أبريل 2013
  5. ^ مصدر باللغة الإنكليزية - موقع تاكسونوميكون - Taxonomicon جنس البلاذر تاريخ الولوج 21 أبريل 2013
  6. ^ مصدر باللغة الإنكليزية - موقع لائحة النباتات The Plant List جنس البلاذر تاريخ الولوج 21 أبريل 2013
به آذری آناکاردیوم:
Anakardium (lat. Anacardium) – püstəkimilər fəsiləsinə aid bitki cinsi.
Növləri[redaktə | əsas redaktə]
//////////////Anacardium is a genus of flowering plants in the family Anacardiaceae, native to tropical regions of the Americas.
Etymology[edit]
The name Anacardium, originally from the Greek, actually refers to the nut, core or heart of the fruit, which is outwardly located (ana means "upwards" and -cardium means "heart").
Selected species[edit]
References[edit]
  1. Jump up^ "Anacardium L.". Germplasm Resources Information Network. United States Department of Agriculture. 2009-11-23. Retrieved 2010-02-10.
  2. Jump up^ "Species Records of Anacardium". Germplasm Resources Information Network. United States Department of Agriculture. Retrieved 2010-02-10.
External links[edit]
 Data related to Anacardium at Wikispecies   Media related to Anacardium at Wikimedia Commons
This Anacardiaceae article is a stub. You can help Wikipedia by expanding it.
/////////////

سنگ سبویه.  (اسم) ‹سنگسبویه، سنجسبویه› (طب قدیم) [sangsabuye] دانه‌ای درشت، سفت و سخت شبیه سنگ که در غلافی شبیه غلاف باقلا قرار دارد و از گیاهی به همین نام به‌دست می‌آید و در طب قدیم برای معالجۀ بیماری‌های پوستی به کار می‌رفته.