نوروز ؛ انوشه جشنهاي ايراني
|
تاریخ ثبت : 1383/03/30
|
عنوان :
|
نوروز ؛ انوشه جشنهاي ايراني
|
نويسنده :
|
مهري حقاني
|
منبع :
|
گزارش ، ماهنامه اجتماعي ـ سياسي ـ اقتصادي ـ
علمي ، سال چهاردهم ، اسفند 82 و فروردين 83 .
|
:
|
سراشيب تند پسين روزهاي سال همراه است با
زمزمهي يك آغاز . نوروز بازماندهي جشن كشاورزي نياكان ماست كه منش نيك پسند
و شادي جوي ايراني از آن به فراخوار نياز جامعهي انساني خود يك مناسك پربار و
برساخت . يك جشن ملي كه در پنهان خود سازندهترين نقشها را ايفا كرد و پهنهي
گستردهي امپراتوري و تمدن ايران را كه در بر گيرنده سي ساتراپ ( ايالت ) در
آن روزگار بود . بدين آيين ملي در زير يك چتر و رفتار يگانه گرد ميآورد . از
همين روست كه امروز نيز در افغانستان ، تاجيكستان ، تركمنستان و بسيار سرزمينها
كه ديگر در محدودهي نقشهي ايراني نميگنجد ؛ نوروز هنوز برپاست . اين
ديرينگي و ماندگاري نشان از پويايي انديشهاي دارد كه گذشتگان ما در آفرينش
چنين جشن و گردهمايي در سر داشتند . چكيدهي آن شادمانيها و آيينهاي گستردهتر
در قالب نمادهايي كه از ميانه اسفند آغاز ميشوند و تا ميانهي فروردين امروزي
پي گرفته ميشوند ، هر ساله نوشته ميشود و بارها و بارها به گوش خوانده ميشود
. اما اين دوباره گويي و دوباره نويسي رمز ماندگاري ماست . چارهي زندگاني پاك
و خردمندانه كه جز به آفرينش شادماني نمييابد . پس نوروز هميشه باداباد .
پيشينهي نوروز
جشن نوروز يكي از جشنهاي كهن ايراني است كه
قدمتش به دورهي هند و ايرانيها ميرسد ، يعني حدود هزارهي اول پيش از ميلاد
البته اين بدان معنا نيست كه نوروز خاص ايرانيهاست و ديگر اقوام چنين جشني
نداشتهاند جشن سال نو در مصر ، بينالنهرين ، بابل ، هندو . . . . برگزار ميشد
اما ايرانيها شايد جزو اقوام معدودي باشند كه اين جشن را به شيوهي خاص خود
هر ساله برگزار كردهاند و تا كنون زنده نگاه داشتهاند . همهي متون كهن
نوروز را به جمشيد نسبت دادهاند ، علتش محبوبيت چهره و شخصيت جمشيد است كه
تنها جلوه اسطورهاش براي ما باز مانده است . روزگار جمشيد بنا به باورها و
اسطورههاي كهن ، بهترين دوران خوشبختي و سرسبزي و خرمي بود . در دوران او نه
مرگ بود ، نه پيري ، نه درد ، نه بيماري . شخصيت جمشيد به اندازهاي براي
نياكان ما جذاب بوده كه حتي او را آفرينندهي آب و گياه و خورشيده دانستهاند
. معتقد بودند كه جمشيد ديوان را رام خود كرد و بر گردونهاي سوار شد كه ديوان
حملش ميكردند و جشني بزرگ برگزار كرد . بنا به باورهاي گذشته ، جمشيد دوازده
فرشته را مأمور كرد كه نگهبان اكناف جهان باشند . تخت جمشيد كه در واقع تخت
گاه هخامنشيان بوده . نامش را از اين فرمانرواي اساطيري گرفته ، در حالي كه
جمشيد به عنوان يك شخصيت تاريخي در دورهي هخامنشيان مطرح نبوده است . پس كهنترين
جلوهي نوروز ايراني با توجه به اسطورهي جمشيد در هزارهي اول پيش از ميلاد
مشاهده شده است . بوميان ايراني نوروز را جشن ميگرفتهاند و با آن كه جمشيد
در گاتاي زرتشت چهرهاي منفور است . با اين حال عامه ي مردم اين جشن بزرگ را
به جمشيد نسبت دادهاند . اين نشان ميدهد كه نوروز از اعياد غير ديني و غير
زرتشتي بوده و بعدها در روزگار ساسانيان به اين جشن جنبهي ديني هم دادهاند و
آن را با جشن فروهرها كه جشني صرفاً زرتشتي بود . تلفيق كردهاند . آيين زرتشت
اولين آيين تاريخ جهان است كه مفاهيمي چون خداي واحد ، جهنم ، بهشت و . . . .
را ترويج كرد . زرتشتيان دورههاي طبيعت مانند تغيير فصلها را طي جشنهاي با
شكوه ارج مينهادند . از سوي ديگر حدود هزارهي سوم پيش از ميلاد دو بينالنهرين
جشن بزرگ برگزار ميشد . عيد آفرينش كه جشن پاييزي بود و عيد باز زايي كه در
آغاز بهار برگزار ميشد . بوميان ايراني پيش از ورود آرياييها كه در همسايگي
بينالنهرين ميزيستند ، در ادوار بعد دو جشن بهاري و پاييزي داشتند . جشن
مهرگان ، جشن پاييزي ايرانيان بود . جشن بهاري بينالنهرين در واقع جشن كشت و
كشاورزي ، بركت و رويش بود . اين جشن در سومر و بابل جشن اكيتو نام داشت كه در
واقع ، جشن آفرينش و نوزايي جهان و انسان بود . است . در اين جشن هم سبزه سبز
ميكردند كه خود نشانه باززايي و نوزايي است . بخشي از اين جشن ، جشن زاگموگ
نام داشت كه جشن تقدير و رقم خوردن سرنوشت انسان بوده است . در بينالنهرين
خدايي را ميپرستيدند به نام دموزي ياتموز كه در زمستان ميميرد و در بهار
زنده ميشود و زنده شدن تموز به معني زنده شدن حيات و نباتات و روييدنيهاست.
به همين سبب در آغاز بهار جشني عظيم برگزار ميكردند . اين جشن بسيار شبيه جشن
فروردگان يا جشن فرهوشهاي زرتشتي است كه در واقع بازگشت ارواح و جشن ارواح
نياكان به شمار ميرود .
جشن سوري
جشن چهارشنبه سوري در اصل جشن سوري نام داشت
و اصطلاح چهارشنبه بعد از اسلام به اين جشن افزوده شده است . چون پيش از اسلام
واژههاي شنبه و يك شنبه وجود نداشت و ايرانيها براي روزهاي هفته از نام
ايزدان استفاده ميكردند . مثل هرمزد روز ، بهمن روز و غيره . چنانكه ابوريحان
بيروني ميگويد : اول شب چهارشنبه در نزد يهوديان ايران ساعت آفريده شدن
خورشيد بوده و چون در يكي از گاه شماريهاي قديم ، آغاز شب چهارشنبه را مبدا
سال قرار دادهاند . اين روز ، روز خاصي شد و جشن و شادي چهارشنبه سوري شايد
به اين دليل باشد . به هر حال جشن سوري عبارت بود از روشن كردن آتش براي گرم
كردن هوا و زود رسيدن بهار و نوروز . در نزد ايرانيان باستان ، آتشمظهر پاكي
و پاك كنندگي و از ميان برندهي آلودگيهاست . پس آتش را مقدس ميدانستند و
آتش افروزي جشن سوري در واقع جشني بسيار كهن و باوري عاميانه بوده و بيشتر
جنبهي جادويي داشته است ، يعني جادوي گرم كردن هوا تا خورشيد نزديك شود و
گرما به زمين برسد . يكي از اسطورههاي مربوط به گرما و گرمابخشي زمين ،
اسطورهي رپيتوين است . رپيتوين نام ايزد گرماي نيمروز و تابستان است كه هر
سال وقتي ديو زمستان يورش ميآورد . زير زمين پنهان ميشود و آبهاي زير زمين و
آب چشمهها را گرم نگاه ميدارد . در برخي از مناطق ايران ، از جمله در
آذربايجان و همدان در جشن سوري ، تنديس و مظهري از زمستان درست ميكردند ، آن
را ميزدند ، از آبادي بيرون ميكردند و جشن ميگرفتند . حتي امروز هم در شب
چهارشنبه سوري بچهها معمولاً صورت خودشان را ميپوشانند يا چادر بر سر ميكنند
و به در خانهها ميآيند تا هديه بگيرند . اين يك آيين معمولي است ولي ميتوان
آن را با بازگشت فرهوشها يا ارواح در گذشته مقايسه كرد .
حاجي فيروز و آيين سياوش
آيين سياوش نخست در آغاز تابستان و سال نو صيفي برگزار ميشده است
و بعدها تحت تاثير نوروز بابلي ، در عصر هخامنشي به اول بهار افتاد . مرگ
اندوهبار و ناجوانمردانهي سياوش در ايران باستان آييني به وجود آورد كه قرنها
دوام داشت . اعتقاد داشتند كه سياوش پس از شهادت در آستانهي سال نو از دنياي
مردگان به دنياي زندگان بر ميگردد و با بازگشت خود بركت ميآورد . ميگفتند
از خون سياوش گياهان و نباتات رويند يا گياهي به نام پريسياوشان را به نام او
كرده اند . آيين سياوش تا زمانهاي اخير در فارسي با نام سووشون برگزار ميشد
. اين آيين نيز مثل آيين سياوش مربوط بازگشت از جهان مردگان و فرا رسيدن فصل
رويش و سبزيهاست . در اين ايام آيينهاي شادي با صورتكهاي سياه به راه ميافتاد
. ريشه شناسي واژهي سياوش هم ميتواند تا حدودي اين نكته را روشن كند . سياوش
در اصل سياوراشن از دو بخش « سياو » به معني سياه و« ارشن» به معني « مرد يا
قهرمان » ، پس سياوش يعني « قهرمان سياه » شايد سياه كردن صورت يا پوشيدن
صورتكهاي سياه ميتواند نماد سياوش باشد ، يا نماد بازگشت از جهان مردگان و
جامهي سرخ شايد نماد خون باشد و شهادت سياوش . با اين حال عامهي مردم از
فيروز و حاجي فيروز تنها شادي ميطلبند و او را نويد بخش بهار و شادي ميدانند
. صفت حاجي ، اطلاقي جديدتر است در حالي كه عنوان فيروز ، ريشهاي باستاني
دارد .
سفرهي نوروزي
باور ديگر چيدن سفره نوروزي ، هفت سين ، هفت
شين يا هفت ميم است مانند مرغ ، ماهي ، ماست ، مويز و . . . كه بر عدد هفت و
حرف اوليه تكيه دارد . برخي سين را شكل كوتاه شده « سيني » ميدانند كه خوان
مسين است و در نوروز هفت خوان براي هفت امشا سپندان ميآراستند . بر اين باور
ميتوان اين نشانه را بر شمرد . سنت كنوني زرتشتيان اين است كه در خوان نوروزي
كه سفرهي سفيد رنگ و نو است كه در اتاق مخصوص مياندازند و بر آن آينه ، گلاب
و ظرفي از آب كه در آن چند برگ درخت انار يا سيب و چند سكهي نقره ميگذارند و
آتشدان ، كتاب مقدس ، گلداني پر از هفت رقم ميوه بر سيني نهاده ، در ميان سفره
قرار ميدهند . برخي ديگر از زرتشتيان بر يك سيني هفت نوع ميوه بر سيني ديگر
هفت نوع شيريني و بر سيني سوم ميوهي خشك ميگذارند كه اينها خود بازمانده ي
هفت سيني بر خوان نوروزي است . نهادن هفت سين بر سفره نوروزي نشانهاي براي
بهتر زيستن است . سيب ميوهاي بهشتي است بار از ورمز مهرورزي ، عشق و زايش .
سمنو مايه زندگاني است كه از جوانهي گندم درست مي شود . سنجد نشانهي عشق و
دلدادگي است ، سير نشانه دارويي كهن براي تندرستي ، سبزه نشانهي نورستگي ،
زايشي ديگر برگرفته از خون سياوشان . در زمان ساسانيان ، نديمان هداياي خود را
براي پيشكش به شاه ، به سبزه نورسته و نرگس ميآراستند . سركه و سماق چاشني
زندگي ، سپند نمايهاي از اسفند كه آزادگي و فروتني است ، براي چشم زخم و دفع
بلا ، افزودنيهاي ديگر كه بر سفره هفت سين ميگذارند : آينه نمودار روشنايي ،
سنبل ، نمودار خوش بويي ، شمع نشانه تابش آتش . تخممرغ نمايه باروري ، جامي
پر از آب نمايانگر آناهيتا ايزد آبها ، ماهي قرمز در آب نشانه شادابي و
سرزندگي ، نقل و شيريني و افزودنيهاي ديگر به آيين هر شهر و ده و دودمان . در
آداب زرتشتيان و بر سر سفرهي نوروزي آينه با گلابپاش و ظرفي پر از نقل سفيد
در وسط سفره گذاشته شده و جلو آنها يك ظرف آب است كه مقداري برگ آويشن و يك
دانه سيب يا انار يا نارنج و چند سكه نقره در آن انداخته شده و يك مجمر آتش و
يك كتاب مقدس اوستا . سپس گلداني پر از شاخههاي سرو ، مورد ، گل و چراغي روشن
و شمعهايي در اطراف سفره قرار ميدهند . ظروف آجيل ، خوراكيهاي پخته ، اسفناج
، سبزي ، ميوه ، ماست ، پنير ، كماچ ( شيرني خانگي ، مانند كيك ) نان شيرمال و
بالاخره نمونههايي از نعمتهايي است كه بر سفره عيد حاضر است . زرتشتيان در
اول بامداد عيد در دو طرف چارچوب پاييني در منازل مقداري برگ آويشن ميريزند و
اين علامت برقراري جشن در آن خانههاست .
نوروز در تخت جمشيد
در آغاز بهار مراسمي به نام فروردگان بوده كه آييني زرتشتي است و
در ده روز آخر سال برگزار ميشده است . اين آيين در واقع همان عيد اموات بوده
كه در روزهاي آخر سال ، بازماندگان به گورستان ميرفتند و از اموات خود ياد ميكردند
و نوحه سرايي ميكردند و پس از ده روز نوحه سرايي ، نوروز كه فرا ميرسيد جشن
مي گرفتند و به شادي ميپرداختند . شمع روشن كردن روي قبرها ، گذاشتن چراغ يا
برپايي آتش روي پشت بامها در روزهاي آخر سال ، بازماندهي همين آيين است .
افروختن چراع براي راهنمايي فره وشهاست تا خانههاي خود را پيدا كنند . خانه
تكاني و گردگيري تنها براي نظافت نيست بلكه به اين معنا هم بود كه فروهرها كه
ميآيند با خانههاي پاكيزه روبرو شوند و شاد شوند . از روزگار باستان ، نوروز
را در تخت جمشيد با تشريفات آييني خاصي جشن مي گرفتهاند . پيش از نوروز ،
بزرگان قوم به ديدار گورستان هخامنشيان ميرفتند و برگورها چراغ روشن ميكردند
و ستايش فروهرها را به جاي ميآورند تا آنها را هم در جشن نوروز شريك بدانند .
سران و بزرگان در اول نوروز در جايگاه خاصي قرار ميگرفتند و نمايندگان مردم
را از اقوام مختلف به حضور ميپذيرفتند نمايندهي هر قوم و طايفهاي هديهاي
با خود ميآورد . نقش برجستهي پلكان آپادانا اين هدايا را نشان ميدهد .
گروهي از مردان نيزهدار ميآمدند و بعد ، گاوها و اسبهايي را براي قرباني ميآوردند
و گردونهي مقدس اهورامزدا و دو گردونهي مهر و ناهيد را به جايگاه ميآوردند
. بعد آتشداني روشن حمل ميشد و پس از فرمانروا ، سوارگان ، نيزه داران و
بزرگان به جايگاه وارد ميشدند . آنگاه مراسم جشن و اسب دواني شروع ميشد . در
پايان سور بزرگي بر پا ميشد و همه به جشن و شادماني مشغول ميشدند . در زمان
ساسانيان پيك نوروزي نخستين كسي بود كه به آيين ويژهاي به پيشگاه شاه ، بار
مييافت و خوان نوروزي را بر شهريار ميگسترانيد و گفتگويي دلپذير با شاه ميكرد
كه كنايهها و آرمانهايي در آن نهفته بود . شاه ، بامدادان جامه ميپوشيد و
به پذيرايي آغاز ميكرد . نخستين كسي كه بار مييافت . خوش نامترين و خوش
شگونترين كسي بود چون وي به حضور شاه ميرسيد . با خوشرويي ميايستاد و ميگفت
اجازهي ورود ميخواهم . شاه مي پرسيد كيستي و از كجا ميآيي و به كجا ميروي
و چه كسي با تو هست و چه همراه آوردهاي ؟ پيك مي گفت از سوي دو نيك بخت مي
آيم و به سوي دو نفر پربركت مي روم و با من پيروزمندي همراه است و نام من
خجسته است و با خود سال ميآورم و براي پادشاه خبر خوش و درود و پيام ميآورم
. پادشاه مي گفت راهش بدهيد . آن مرد ميز و خوان نوروزي كه به شكل نمادين بر
ميزي سيمين بود مي گشود بر جاهاي گوناگون آن مينوشتند : ابزود ( افزايد ) ابزايد (
افزوده خواهد شد ) ابزون ( افزوني ) بروار ( ثروت و دارايي ) و فراخي (
خوشبختي و فراواني ) و هفت جام سپيد و هفت درهم سفيد ضرب همان سال و يك بسته
اسپند و اوتمام اينها را بر ميداشت و براي پادشاه زندگي دراز ، خوشبختي و خوش
نامي آرزو ميكرد .
نوروز بزرگ و كوچك
روز ششم فروردين را نوروز بزرگ يا نوروز خاصه
ميناميدهاند .چون بنا به اعتقاد زرتشتيان و روز تولد زرتشت است و نيز آن را
روزي ميدانند كه زرتشت به پيامبري برگزيده شد . نوروز كوچك در اصل همان جشن
اول فروردين بوده كه خورشيد وارد برج حمل ميشود اما نوروز بزرگ به قدري قداست
داشته كه بيشتر چيزهاي نيكو و رويدادهاي خوب را به اين روز نسبت دادهاند .
مثلاً مي گويند در روز ششم فروردين آفرينش جهان به پايان رسيد . در اين روز
ايران پديد آمد . كيومرث آفريده شد ، هوشنگ اهريمن را مطيع خود كرد . . . حتي
پرتاب تير از سوي آرش كمانگير را به اين روز نسبت دادهاند .
سيزده بدر پايان جشن نوروز
نوروز در زمانهاي قديم در اصل دو زاده روز بود . بنا به پاسداشت
دوازده ماه سال و روز سيزدهم را به خاطر نشانهاي براي پنجه به آن اضافه كردند
. ايرانيان چون عمر جهان را دوازده هزار سال ميدانستند نوروز را هم 12 روزه
جشن ميگرفتند . سيزده بدر ميتواند نشانهاي براي خمسهي مسترقه يا نشانهي
آشوب و هرج و مرج كيهاني باشد . شايد به همين دليل نحس شمرده شده چون اگر
نشانه و نمادي براي پنجهي آخر سال باشد كه هيچ نظمي در آن حاكم نيست . پس
سيزده بدر هم نشانهي آشوب كيهاني و منحوس است و بايد از خانه ها بيرون رفت و
به جشن و پايكوبي پرداخت . در طول تاريخ ، ايران روزهاي بسياري از جنگ ، سختي
، تجزيه و هجومهاي فرهنگي را به خود ديده است و در تمام طول اين دوران ،
نوروز عاملي براي متحد شدن تمام ايرانيان بوده است تا از فرهنگ ملي خود
پاسداري كرده ، از دستاوردهاي علمي و اجتماعي خود محافظت نمايند و درست به
همين دليل مهاجمان بيگانه و نيروهاي ضد فرهنگ ايراني همواره دشمني بزرگي را
نسبت به نوروز ابراز كردهاند . اما جشن نوروز كه ريشهي عميق در فرهنگ پربار
ايران دارد . تاكنون زنده مانده است زيرا نوروز ، ارج نهادن به خود زندگي
است.اصل آن يكي است و آن نيايش يزدان ،ارج گذاري به سپندار مز ، ايزد و نگهبان
زمين و سرانجام يادماني است كه از فروهرهاي درگذشتگانمان ،روح پربار
نوروز نه هيچ گاه دچار كهنگي مي شود و نه ميرايي،نوروز هميشه زنده است و با
گشاده دستي سفره ي خود ميگسترد .
|
|
جمشید پیشدادی و افسانه ی نوروز 1
قدمت نوروز و وجود این جشن به زمانهای پیش از هخامنشیان و مادها برمیگردد
جمشید پیشدادی و افسانه ی نوروز 2
درباره ی پیدایش نوروز و مناسبت تاریخی آن داستانها و روایات متفاوت
بسیار است. در غالب این داستان ها پیدایش نوروز به زمان پیشدادیان نسبت داده شده
و از جمشید پادشاه مشهور پیشدادی و پسر طهمورث چهارمین پادشاه پیشدادی به عنوان
بنیانگذار این جشن یاد شده است.
جمشید پیشدادی و افسانه ی نوروز 3
جمشید یكی از سلاطین باستانی ایران است و سراسر زندگی وی آمیخته با
افسانه میباشد
جمشید پیشدادی و افسانه ی نوروز
|
این نگرش همیشگی گروهی است که گویا "تختجمشید
" فقط کاخ باشکوه در پاسارگارد بود و به انگیزهی نمایش قدرت سیاسی و
خشنودی خاطر شاهانه بنا شد، این اندیشه زادهی برخی اروپایی است.
تختجمشید در حقیقت زیارتگاه ملی مقدسی بود که وقف هدف ویژهای شده بود: به
منظور ساخت پایگاه استواری برای برقراری جشن های بهاران یا نوروز که در آن از
طریق تمام منابع تظاهرات نمایشی، از قدرتهای آسمانی اعطای فراوانی و حاصلخیزی
طلب میشد.
درباره ی پیدایش نوروز و مناسبت تاریخی آن داستانها و روایات متفاوت بسیار
است. در غالب این داستان ها پیدایش نوروز به زمان پیشدادیان نسبت داده شده و
از جمشید پادشاه مشهور پیشدادی و پسر طهمورث چهارمین پادشاه پیشدادی به عنوان
بنیانگذار این جشن یاد شده است. جشن نوروز یادگار روز تاجگذاری اوست که به
دو بخش نوروز عامه و خاصه تقسیم می شود . از اقدامات دیگر جمشید ، تقاضای
جاودانگی برای نوع بشر است که مورد پذیرش اهورا مزدا واقع شد .
ابوریحان بیرونی در کتاب آثار الباقیه در مورد پیدایش نوروز نوشته است که برخی
از علمای ایران میگویند سبب این که این روز را نوروز مینامند این است که در
ایام تهمورث ثائبه آشکار شدند و چون جمشید به پادشاهی رسید دین خود را تجدید
کرد و چون این کار خیلی بزرگ به نظر آمد و آن روز، روز تازه ای بود جمشید عید
گرفت اگر چه پیش از این هم نوروز بزرگ و معظم بود. برخی دیگر از ایرانیان
گویند که جمشید زیاد در شهرها گردش نمود و چون خواست به آذربایجان داخل شود بر
سریری از زر نشست و مردم او را بر دوش خود میبردند و چون آفتاب بر آن تخت
بتابید و مردم آن را دیدند این روز را عید گرفتند و در این روز رسم است که
مردمان به یکدیگر هدیه میفرستند.
جمشید بنیانگذار نوروز
خیام در نوروزنامه پیدایش نوروز را از زمان جمشید (نخستین انسان در اساطیر
مزدیسنا) دانستهاست. پیشدادیان نخستین سلسلهٔ پادشاهان در شاهنامه و اساطیر
ایرانیان میباشد.در ابتدای این دوره، پادشاهان با فرّه سلطنت میکنند. در این
مرحله به مرور شاهد پیشرفتهای مردم در جهات مختلف زندگی، از جمله کشف آتش،
چگونگی یادگیری ساختمان سازی هستیم. مهمترین شخصیت این دوره،
"جمشید" است که در نهایت، ضحاکِ بیفرّه و فریبخوردهه ی اهریمن
پادشاهی را از او میستاند. جمشید یکی از پادشاهان اسطورهای ایرانیاست و
قدمتی بس کهن دارد. نام او در اوستا و متون پهلوی و متنهای دوران اسلامی آمدهاست.
در اسطورههای ایرانی کارهایی سخت بزرگ به او نسبت داده شدهاست. در شاهنامه،
جمشید، فرزند طهمورث و شاهی فرهمند است که سرانجام به خاطر خودبینی و غرور
فرّه ایزدی را از دست میدهد و به دست ضحاک کشته میشود.در تمام مدت هزارسالهٔ
پادشاهی ضحاک، بدی جهان را فرا میگیرد. فریدون بر او چیره میشود و دوباره
پادشاهانِ با فرّه به سلطنت میرسند، و نبردهای ایران و توران آغاز میشود. در
شاهنامه، پادشاهی این دودمان با درگذشت گرشاسپ و بر تخت نشستن کیقباد به
پایان میرسد.
تمیشه پایتخت پیشدادایان
پایتخت پیشدادیان در شاهنامه فردوسی ،از تمیشه شهری در نزدیکی ساری کنونی بوده
است نام برده و این شهر را به عنوان نخستین پایتخت پیشدادیان و کیانیان معرفی
کرده است. بقول حمداﷲ مستوفی: " مدت شاهنشاهی پیشدادیان دو هزار و چهارصد
و پنجاه سال است و با به نقل از ولی ابن بلخی : " مدت پادشاهی این سلسله
را دوهزار و پانصد و پنجاه و شش سال بود ه است . "
جمشید یكی از سلاطین باستانی ایران است و سراسر زندگی وی آمیخته با افسانه میباشد
.چنان كه در بخش 2 تا آخر بخش 5 یسنای نهم این طور آمده است؛زردشت
از"هوم"پرسید: كه ترا در میان مردمان، نخستین بار در این جهان مادی
بیفشرد و چه پاداشی نصیب آن كس گردید؟ هوم در پاسخ گفت: نخستین بشری كه مرا
در این جهان مادی بیفشرد ویونگهان است در پاداش پسری مثل جمشید كه دارنده رمه
خوب و در میان مردمان دارای بلندترین مرتبه است و مانند خورشید درخشان است
باو داده شد.
اما آن چه که از ادبیات و تاریخ ایران زمین برگرفته شده است ، حکایت از آن
دارد که ؛ قدمت نوروز و وجود این جشن به زمانهای پیش از هخامنشیان و مادها
برمیگردد . زمانی که آریائیها سرزمینشان را به دو قسمت تقسیم میکردند و دو
فصل گرما و سرما داشتند فصل سرما شامل ده ماه و فصل گرما شامل دو ماه بود،
چنانچه در اوستا آمدهاست. بعدها در این دو فصل تغییری پدید آمد و به موجب
وندیداد تابستان دارای ۷ ماه و زمستان ۵ ماه گردید. در هر یک از این دو فصل
جشنی بر پا میداشتند که هر دو آغاز سال نو به شمار میرفتهاست.
وجود پایه و اساس جشنهای نوروز و مهرگان در آغاز فصول دوگانه ی آریائیها
گویای آن است که زمینه اصلی پیدایش هر یک از آن ها، بزرگداشت سرآغاز سال،
توجه به پایان یک فصل و آغاز فصلی دیگر بودهاست. با مرور زمان و تحول تدریجی
اوضاع جشن نوروز از آن صورت بسیط نجومی و گاهشناسی بیرون آمد و بعدها جنبه
های متعدد دینی و رسمی و سیاسی پیدا کرد. سرانجام این یادگار با سنن دیرین
خود از مدتی متجاوز از نه قرن پیش در آغاز برج حمل جای ثابتی یافت و تنها جشن
جهانی است که میتوان گفت تمامی جنبههای دینی، رسمی، سیاسی و طبیعی را در
خود جای دادهاست .
دیگر آن که نظریه وامگیری ایرانیان از مردم سرزمین بین النهرین در برگزاری
نوروز نیز مطرح است ، زیرا مردم بابل از دورانهای بسیار قدیم، روز اول سال
را، عموماً در اعتدال بهاری (۲۱ مارس) جشن میگرفتند. این زمان اول بهار و
آغاز فصل نو است، زمانی که طبیعت از خواب زمستانی بیدار میشود، در حقیقت
آغاز سال نو بود. از لوحهها چنین بر میآید که این جشن تقریباً از ۲۳۴۰ سال،
پیش از میلاد، شناخته شده بود.
آرتور کریستنسن، ایرانشناس نامدار دانمارکی نوشتهاست، سال ایرانیان
باستان، به صورتی که آن را در سنگنوشتههای داریوش بزرگ در بیستون مییابیم،
در پاییز آغاز میشد و جشن بسیار معروف مهرگان (بگیاد)، در اصل جشن اول سال
ایرانیان بودهاست. از جشن نوروز در اوستا و ادبیات اوستایی هیچ نام برده
نشده، چنانکه از مهرگان نیز اشارتی نیست.
در اواخر فرمانروایی داریوش بزرگ، ایرانیان که تحت تأثیر تمدن آسیای صغیر و
سرزمینهای مدیترانه ای قرار گرفته بودند، تقویم مصری را پذیرفتند که بر طبق
آن سال به دوازده ماه سی روزه، به اضافهٔ پنج روز اضافی (پنجه دزدیده یا خمسهٔ
مسترقه) تقسیم شده بود و در اعتدال بهاری آغاز میشد. این سال، یعنی سال
اوستایی جدید، سال دینی زرتشتی گشت و تا امروز در نزد پارسیان حفظ گردیدهاست.
روز اول سال در اعتدال بهاری، اول فروردین، عید نوروز است.
مهرداد بهار با نظریه ی وامگیری عید نوروز ایرانیان، از بین النهرین موافق
نیست و عقیده دارد، از سه هزار سال پیش از میلاد، در آسیای غربی دو عید، رواج
داشتهاست، عید آفرینش در اوایل پاییز و عید رستاخیزی که در آغاز بهار، برگزار
میشدهاست. بعدها دو عید پاییزی و بهاری به یک عید تبدیل گردیده و سر بهار
جشن گرفته میشدهاست . به اعتقاد مهرداد بهار، احتمالاً نوروز در ایران قبل
از هخامنشیان وجود داشته، در اوستا مطرح نمیشود، چون یک عید ملی محسوب میشده
و اوستا یک کتاب دینی است و جشنهای خاص خودش را دارد. بعد از گذشت زمان،
سرانجام دین زرتشتی، هم جشن مهرگان را که در آغاز یک عید بومی بوده و هم نوروز
را میپذیرد.
جمشید شاه در اوستا
در گاتها یكبار از جمشید ذكری به میان آمده و" یمYuma
"خوانده شده است
بعدها در بقیه قسمت های اوستا جزء دوم یعنی "خشئت " Washita به آن افزوده شده است. در اوستا
جمشید پسر" ویونگهونت" Vivangahvat
خوانده شده و ابوریحان بیرونی نام او را" ویجهان" و حمزه اصفهانی
"ویونجهان" كه معرب" ویونگهان " است درج كردهاند.
نام جمشید فقط با بیان دو صفت "هووتو"و Hovatva
و "سریره " Sawyer،
در اوستا آمده است كه اولی در تفسیر پهلوی و به "هورمك " یعنی
دارنده گله و رمه خوب و دومی به معنی زیبا و خوشگل ترجمه شده است . جمشید
چهارمین پاد شاه سلسلۀ پیشدادی داستانی آریایی است ــ که بعد ازمرگ پدرش
تهمورث به تخت شاهی نشست .
به قول اوستا جمشید پادشاهی سزاوار ، نخستین کسی است که آهورامزدا دین خود
را بدو سپرد. نام او در اوستا ، متون پهلوی و متن های دوران اسلامی آمده است
. در داستان های آریایی ها ، کار های بزرگ و سخت به او نسبت داده شده است .
بنای « پرسپلیس » که امروز تخت جمشید نامیده می شود واختیار سال شمسی واختراع
اکثرصنایع وعلوم که مبنای تمدن بشریت می باشد به او منسوب است . چنانکه در
فرهنگ واژه های اوستا در پی نام جمشید چنین آمده است :
روزگار "جمشید " دوران تابندگی و درخشش زندگی آریائیان ، زمان جمشید
زمانی بود . در آن زمان مردمان به کاربرد سنگ و گچ ،زدن خشت و ساختن خانه و
گرمابه و شهر، جام ها و کوزه های سفالین، رشتن و بافتن ابریشم و کتان و پنبه ،
دست یازی بر بوی های خوش مانند؛ عطر و گلاب و عود و عنبر و مشک و کافور ، بر
آوردن گوهر ها و جواهر از دل سنگ ، ساختن کشتی و آشنا شدن بر آب ها وسرزمین
های نا شناخته و دیگر دست یافتند .
فردوسی با آن كه درباره این سلطان چون بسیاری از سلاطین و بزرگان بحثها به
میان آورده ولی درباره آغاز زندگی جمشید كاملاً ساكت است. در مورد اسلاف وی
و به خصوص پدرش نكاتی در اوستا و آثار ابوریحان بیرونی و حمزه اصفهانی و هم
چنین در ادبیات سانسكریت دیده میشود كه اگر به ظاهر تا حدی مغایر هستند
ولی در اصالت جمشید متفقالقولند. پدر جمشید در سانسكریت به صورت
"ویوسونت" دیده میشود. از دوران طفولیت وی اطلاعی در دست نیست و
كلیه مآخذ مزبور از این حیث گنگ و ساكت اند.
قلمرو حكومت جمشید
طبق اسناد موجود قلمرو جکومت جمشید شاه وسیع و مركب از چندین اقلیم بوده است
چنان كه در بخش های 31 تا 38 "زامیادیشت" میخوانیم ؛ فر مدت
زمانی از آن جمشید بود كسی در روی 7 كشور سلطنت داشت به دیوها و مردمان
جاویدان و پریها و كاوی ها و كرپان ها مسلط بود. اگرچه می گویند جمشید بر 7
كشور حاكم بوده ولی هیچ اطلاعی درباره جنگ ها و نحوه تسخیر این ممالك بدست
نداریم و معلوم نیست كه آیا این اقالیم از اجداد او برایش به ارث مانده یا
آن كه آن ها را با قشون كشی و جنگ بدست آورده است. تنها موردی كه مشاهده میكنیم
اشارهای است كه طبری و بلعمی كردهاند و مینویسند كه جمشید پس از شكست
یافتن از ضحاك به "زاولستان " گریخت و دختر پادشاه آن جا را به
زنی گرفت و از او صاحب پسری شد.
بنا بر مطالب شاهنامه فردوسی جمشید اولین كسی است كه اسلحه آهنین ساخت و
مبتكر استفاده از سلاح در نبرد میباشد چنان كه در جلد اول شاهنامه تحت
عنوان پادشاهی جمشید هفتصد سال بود گوید:
در نام جستن بگردان سپرد / نخست آلت دست را جنگ برد
چو خود و زره كرد و چون جوشنا / به نرمی همی نرم كرد آهنا
همه كرد پیدا بروشن روان / چو خفتان و چون درع و بر گستوان
ولی توجه وی فقط به امور جنگی نبوده بلكه به وضع اقتصادی و اجتماعی مردم توجه
خاصی داشت. به امر وی بافتن پارچههای ابریشمی پیشرفت كرده دستور داد تا
مردم جامههای ابریشمیبپوشند چنان كه فردوسی گوید:
كه پوشند هنگام بزم و نبرد / دگر پنجه اندیشه جامه كرد
قصب كرد پرمایه دیبا وخز / ز كتان و ابریشم و موی و قز
بیاد اندرون پود را بافتن / بیاموختشان رشتن و تافتن
از آن جا كه مشاهده میكرد عدهای از مردم به پاكیزگی بیعلاقهاند لذا حمام
های عمومی به تأكید وی ساخته شد. ایجاد كاخهای بلند و هم چنین خانههای
بزرگ متعدد از جمله كارهائی است كه به جمشید نسبت میدهند. برپا كردن جشن
نوروز یكی دیگر از ابتكارات جمشید است فردوسی در این باره گوید:
بر آسوده از رنج تن دل ز كین / سر سال نو هرمز فرودین
بر آن تخت بنشست فیروز روز/ به نوروز نو شاه گیتی فروز
میورود و رامشگران خواستند/ بزرگان به شادی بیاراستند
بمانده از آن خسروان یادگار/ چنین جشن فرخ از آن روزگار
در همین جشنهای بزرگ بود كه به توصیه جمشید در تالارهای بزرگ عود سوزانده میشد
و مشك و كافور به كار میرفت. فردوسی گوید:
كه دارند مردم به بویش نیاز / دگر بویهای خوش آورد باز
چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب/ چوبان چو كافور و چون مشگ ناب
توجه این پادشاه به ملت و مردم و سلامت ایشان وی را بر آن داشت تا عدهای
طبیب در دوران حیات وی تربیت شده مردم را مداوا نماید. در روایات ملی آمده
كه جمشید كاشف "می" بوده است فردوسی جمشید را نخستین كسی نام میبرد
كه بادهگساری میكرده:
بچنگ اندرون خسروی جام می/ نشسته بر آن تخت جمشید كی
سه جام می از پیش نان نوش كرد / جم اندیشه از دل فراموش كرد
به آهستگی رای خوردن گرفت/ ز دادار بس یاد كردن گرفت
در نفایس الفنون فی عرایس العیون تألیف محمد بن آملی داستانی درباره پیدایش
"می" ، آمده كه خلاصه آن چنین است: عضدالدوله از صاحب بن عباد
میپرسد اول كسی كه شراب بیرون آورد كه بود او جواب داد :" جمشید"
جمعی را بر آن داشت تا نباتات و درختان گوناگون را بكارند و ثمرات آن را
تجربه نمایند چون میوه رز چشیدند در او لذتی هرچه تمامتر یافتند و چون خزان
شد در میوه رز استحالهای پدید آمد جمشید دستور داد تا آب آن را بگیرند و در
خمره كنند پس از اندك مدتی در خمره آن تغییر حاصل شد و از اشتداد غلیان
حلاوت او بمرارت پیدا شد، جمشید در آن خمره را مهر كرد و دستور داد كه هیچ كس
از آن ننوشد زیرا میپنداشت كه زهر است. جمشید را كنیزك زیبائی بود كه مدت
ها بدرد شقیقه مبتلا گشته و هیچ یك از اطباء نتوانستند او را معالجه كنند با
خود گفت مصلحت من در آن است كه قدری از آن زهر بیاشامم و از زحمت وجود راحت
شوم قدحی پر كرد و اندك اندك از آن آشامید چون قدح تمام شد اهترازی در او
پدید آمد ، قدحی دیگر بخورد خواب بر او غلبه كرد خوابید و یك شبانه روز در
خواب بود همه پنداشتند كه كار او بآخر رسید چون از خواب برخاست از درد شقیقه
اثری نیافت. جمشید سبب خواب و زوال بیماری پرسید ، كنیزك حال را بازگفت
جمشید كلیه حكما را جمع كرد و جشنی برپا نمود و خود قدحی بیاشامید و بفرمود؛
تا به هریك از آن جمع قدحی دادند چون یكی دو دور بگردید همه در اهتراز
درآمدند و نشاط میكردند و آن را شاهدارو نام نهادند و در آن راه مبالغه مینمودند
و در خوردن افراط میكردند.
منوچهری در قصیدهای شراب را دختر جمشید نامیده و محل آن را خانه گرگان
دانسته، مطلع قصیده این است: كه زنده ست جمشید را دختری / چنین خواندم
امروز در دفتری
خیام در نوروزنامه كشف می را به یكی ار منسوبان جمشید بنام شاه شمیران نسبت
داده است. كشف" می " به كسان دیگری نیز نسبت داده شده است. چنان
كه در راحتهالصدور كشف می به كیقباد اسناد داده شده است.
جام جم و جام جهاننما
در ادبیات فارسی جام جم و جام جهاننما هر دو یكی بوده و بمعنی جام كاشف اسرار
میباشد. پیدایش جام را همه به زمان جمشید نسبت میدهند و آن را جام جم یعنی
جمشید گفتهاند در بسیاری از اشعار فارسی مقصود از جام جم همان جام باده میباشد
چنان چه حافظ گوید:
انكار ما مكن كه چنین جام جم نداشت / ساقی بیار باده و با محتسب بگو
كه جام باده بیاور كه جم نخواهد ماند / سرود مجلس جمشید گفتهاند این بود
كه به كوی میفروشان دوهزار جم بجامی/ كه برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
در ادبیات فارسی بیشتر اوقات مقصود از جام جم همان "جام جهاننما"
است و علت این كه جام جهاننما را "جام جم " خواندهاند ؛ به عقیده
دكتر معین بنا بر قانون تداعی معانی است چون ساختن جام به جمشید نسبت داده
شده پس جام جهاننما را هم بنام جام جم میخوانند.
بنابر روایات كتاب های دینی زرتشتی ، جمشید اولین كسی یوده كه نگهبان جهان و
نگهداری دین زرتشت به او سپرده شده، چنان كه در "فرد گرد دوم"
وندیداد این طور آمده است؛ زرتشت از اهورامزدا پرسید ؛ ای خود پاك و مقدسی
ای آفریدگار جهان در میان نوع بشر بعد از من گو با كه نخستین بار مكالمه
نمودی و دین اهورایی زرتشت را به كه سپردی ؟ آنگاه اهورامزدا گفت ؛ ای زرتشت
پاك من در میان نوع بشر به غیر از تو نخستین بار با "جم زیبا" و
دارنده رمه خوب مكالمه نموده و دین اهورایی زرتشت را بدو سپرده و گفتم ای جم
زیبا من آئین خویش به تو برگذار میكنم. گرچه او این وظیفه سنگین را بعهده
نمیگیرد ولی گیتی را سه بار افزایش و گشایش بخشیده و پاسبان جهان میشود.
مرگ جمشید شاه
احداث باغ" ور" Varo؛
بنا به دستور اهورامزدا به دست جمشید بوده است به این معنی كه اهورامزدا پیشبینی
طوفانی را به اسم "مهر كوشا" نموده و به جمشید دستور میدهد ؛ تا
باغی بسازد كه از هر چهار طرف به بلندی یك میدان اسب باشد و هم چنین طویلهای
كه از هر طرف به بلندی هزار گام كه در موقع بروز طوفان عدهای از مردم و
چارپایان در آن جا سكنی دارند از این بلا در امان باشند.
جمشید باغ مزبور را كه به همان طور كه خواسته اهورامزدا بود حاضر نموده
زیباترین زنان و مردان و اصیلترین چارپایان و خوشبوترین گیاهان و لذیذترین
غذاها را به آن محل منتقل مینماید. طوفان مدت سه سال ادامه پیدا میكند همه
جای ویران شده و مخلوقات نیز نابود میگردند، آن وقت ساكنین باغ بیرون آمده
و زمین را از نوع آباد میكنند. جمشید در اواخر زندگی به واسطه غرور و
خودستائیهای فراوان و هم چنین آموختن استعمال گوشت حیوانات به مردم جهت
تغذیه مورد خشم و غضب الهی قرار گرفت.
در این مورد فردوسی میگوید ؛ در اواخر سلطنت بنای بدرفتاری گذارده و حتی از
فرمان یزدان سرپیچید و خود را خالق نامید و در این راه چندان غلو كرد كه
گفت من بدعتگذار نیكیها هستم ولی مورد خشم الهی قرار گرفت و مردم نیز از وی
روگردان شدند. در یسنای 32 قطعه 8 زرتشت او را از مجرمین نامیده میگوید ؛
از همین گناهكاران است جم كه از برای خوشنود ساختن مردمان گوشت خوردن به
آنان آموخت در آینده تو ای مزدا باید میان من و او قضاوت كنی. جمشید پس از
شكست از ضحاك مدت صد سال متواری بود تا آن كه به دست برادر خود با ارّه به دو
نیم شد. چنان چه فردوسی گوید:
ز چشم همه مردمان ناپدید / چو صد سالش اندر جهان كس ندید
پدید آمد آن شاه ناپاك دین /صدم سال روزی بدریای چین
یكایك ندادش زمانی درنگ /چو ضحاك آورد ناگه بچنگ
جهان را از او پاك و بیبیم كرد/ باره مر او را بدو نیم كرد
پ.ن : هوم، فشرده گیاهی است كه در محافل مذهبی آشامیده می شده و یم و
میی نخستین مخلوق نر و ماده نوع بشرند نزد برهمنان.
برگرفته از ichodoc.ir،
پروین برزین
|
|