۱۳۹۵ فروردین ۶, جمعه

ظِلف، سم، زنگله، ژنگله، کفشک، اکیدون، بِشک، حافر، کهر هندی

ظلف[ ظِ ] (ع اِ) سُم شکافته مانند سُم گاو و گوسفند و بز و جز آن . ژنگله . زنگله* ٔ گاو و گوسفند و آهو و امثال آن . کفشک . (التفهیم ). ج ، ظُلوف ، اَظلاف .
ارجانی گوید: چون سم ستور شکافته بسوزند و با سرکه به هم بیامیزندو بر داءالثعلب طلی کنند منفعت کند و بعض اطباء گفته اند سُنب بز را در خانه بخور کنند به واسطه ٔ او گزندگان از خانه بگریزند. (از ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان ). و نیز سوخته ٔ مجموع سم حیوانات ذوات الظلف مسهل ماء اصفر و ضماد او با شراب جهت گزیدن هوام و با عسل جهت نقرس و مفاصل نافع [ باشد ] . (مخزن الادویة).
ذوات الظلف؛ زنگله داران از گاو و گوسفند و آهو و آنچه بدان ماند.
||
حاجت و نیاز. || پیروی در رفتار و جز آن . || مراد و مقصد و مقصود: وجد ظلفه ؛ أی مراده . || چراگاه موافق : وجدت الشاة ظلفها؛ أی مرعی موافقاً فلاتبرح منه . || ظِلف النفس ؛ نزهها؛ أی نزه النفس . ظلیف النفس . || ظلف الخبز؛ کران نان . (مهذب الاسماء).

* ظِلْف . (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). و آن در گاو و گوسپند و بز و آهو و امثال آنان باشد. کفشک . سمی که دو شق باشد چون سم آهو و جز آن . شعره . چلوزه . (از یادداشت های بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ژنگله شود.
زنگله دار، زنگله داران ؛ ذوات الظلف.  ذوات الاظلاف . کفشک داران . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
///////////////
ظلف المعز.  سم بز سرد و خشک بود در سئوم داء الثعلب را نافع بود چون خاکستر آن را با سرکه طلا کنند و اگر سحق کنند با شراب بر گزندگی مجموع جانوران و سباع نهند نافع بود و اگر سحق کنند و با عسل طلا کنند بر مفاصل درد آن را ساکن گرداند و نقرس را هم همین سبیل و اگر ببول کودکان بپزند و بر شکم ضماد کنند قولنجی که از بلغم لزج بوده و در ریاح نافع بود و مسهل آب زرد بود
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد: ظلف بکسر ظا لغت عربیست بفارسی زنکله و کفشک و سم و سنب گویند برومی اکیدون و بهندی کهر و تداول نزد فارسی آنست که سم بمعنی حافر است نه ظلف و بعضی سم شکافته را نامند و صاحب اختیارات بدیعی گفته ظلف را بفارسی بشک گویند

ظلف التیس‌.  سم دکه* چون ‌که بسوزانند و سحق کنند و با عسل بسرشند و به آب بیاشامند نافع بود جهت کمیز کردن کودکان در جامه خواب و اگر در خانه دود کنند مار بگریزد و اگر با ظلف معز بسوزانند و سحق کنند و بر ریشها که در اعضای یابسة المزاج بود برافشانند نافع بود.
اختیارات بدیعی، ص: 291
* دکه . [ دَک ْ ک َ / ک ِ ] (اِ) بز کوهی ، و عوام آنرا تکه خوانند. (از برهان ). و رجوع به تکه* شود. || به هندی پهلو بر پهلو و دوش بر دوش زدن . (برهان (.
* تکه . [ ت َ ک ِ / ک َ ] (اِ) بز نررا گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). بزی را گویند که سرکرده و پیشرو گله ٔگوسفندان باشد و بز نر را نیز گفته اند اعم از بز کوهی و غیرکوهی . (برهان ) (از ناظم الاطباء). رجوع به تیس شود. || یک جلد دفتر را نامند. (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) (از فرهنگ رشیدی ). || سرگین گاو و گاومیش را نیز گفته اند که آنرا بدست پهن ساخته بجهت سوختن خشک نموده باشند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از ناظم الاطباء).
//////////////
سُم به پوششی در کف پای برخی از جانداران (چهارپایان) گفته می‌شود که جسمی استخوانی و محکم می‌باشد و از قسمت نرم انتهای پاهای جاندار در برابر آسیب‌های احتمالی جلو گیری می‌کند، معمولاً در حیوانات اهلی که مورد استفادهٔ انسان قرار می‌گیرند و خصوصا اسب و الاغ و قاطر به جهت جلوگیری از فرسایش سم حیوان و از کارافتادگی زودبهنگام آن، از نعل برای حل این مشکل استفاده می‌کنند.
//////////////////
الحافر أو الظلف هو غطاء قرني سميك ومعقوف من بروتين الكيراتين يكسو أطراف الأصابع عند الحافريات فتستخدمها للسير عليها والحوافر تنمو بشكل مستمر لكنها تضعف تدريجيا.
/////////////
הפרסה היא קצה האצבע של יונקים מקבוצת הפרסתנים, המחוזקת על ידי מעטה קרטין עבה וקרני. הפרסה בנויה מסוליה קשיחה או גמישה, ומדופן קשיחה שיוצרת הציפורן המגולגלת סביב קצה האצבע. משקל גופו של בעל החיים נשען בדרך כלל על כף הפרסה ועל שולי דופן הפרסה. הפרסות גדלות ללא הפסקה ועוברות שחיקה מתמדת בזמן ההליכה של בעל החיים.
למרבית מכפילי הפרסה (כגון כבשיםעיזיםצבאיםבקרביזונים וחזירים) יש שתי פרסות עיקריות בכל רגל, מבנה המכונה "פרסה שסועה". כמו כן, למרבית מכפילי הפרסה הללו יש בנוסף שני טלפיים קצרים (dewclaws) הממוקמים מעט גבוה יותר במעלה הרגל. הטלפיים הקצרים אינם משמשים להליכה, אך במינים מסוימים שבהם הם גדולים יותר (כמו צבאים וחזירים) הם עשויים לגעת בקרקע בעת ריצה או קפיצה. מכפילי פרסה אחרים, כגוןג'ירפות ואנטילוקפרות, הם חסרי טלפיים קצרים. בבעלי חיים מסוימים הנחשבים כבעלי פרסה שסועה, כגון גמלים, הפרסות קטנטנות ונראות כציפורניים בקצות האצבעות.
למפריטי פרסה מסוימים יש פרסה אחת בכל רגל, בעוד שלאחרים יש (או היו) שלוש אצבעות נפרדות בעלות פרסות או ציפורניים גדולות, או פרסה אחת ושני טלפיים קצרים. הטפיר הוא מקרה מיוחד, משום שהוא בעל שלוש אצבעות בכל כף רגל אחורית וארבע אצבעות בכל כף רגל קדמית.
////////////
به کردی سیم:
Sim, navê piyên ajalên weke kerhêstir û hespan e.
/////////////
به ترکی تونیاک:
Toynaktoynaklılar denen memeli grubunda, ateşekzebra gibi tek toynaklı (Perissodactyla) hayvanlar ile koyunkeçigeyiksığır,domuz gibi çift toynaklı (Artiodactyla) hayvanlarda tırnak. Tırnak gibi bunların da temel bileşeni keratindir ve sürekli büyür, fakat üstüne basılarak kullanıldığı için zamanla aşınır.
////////////////
hoof (/ˈhuːf/ or /ˈhʊf/), plural hooves (/ˈhuːvz/ or /ˈhʊvz/) or hoofs /ˈhʊfs/, is the tip of a toe of an ungulatemammal, strengthened by a thick, horny, keratin covering. The hoof consists of a hard or rubbery sole and a hard wall formed by a thick nail rolled around the tip of the toe. The weight of the animal is normally borne by both the sole and the edge of the hoof wall. Hooves grow continuously, and are constantly worn down by use.
Most even-toed ungulates (such as sheepgoatsdeercattlebison and pigs) have two main hooves on each foot, together called a cloven hoof.[Note 1] Most of these cloven-hoofed animals also have two smaller hoofs calleddewclaws a little further up the leg – these are not normally used for walking, but in some species with larger dewclaws (such as deer and pigs) they may touch the ground when running or jumping, or if the ground is soft. In the mountain goat, the dewclaw serves to provide extra traction when descending rocky slopes as well as additional drag on loose or slippery surfaces made of ice, dirt, or snow.[1] Other cloven-hoofed animals (such as giraffes andpronghorns) have no dewclaws. In some so-called "cloven-hoofed" animals such as camels, there are no hooves proper – the toe is softer, and the hoof itself is reduced to little more than a nail.
Some odd-toed ungulates (equids) have one hoof on each foot; others have (or had) three distinct hoofed or heavily nailed toes, or one hoof and two dewclaws. The tapir is a special case, having three toes on each hind foot and four toes on each front foot.
·        
Sagittal section of a wildhorsehoof.
Pink: soft tissues;
light gray: bone;
blue: tendons;
red: corium;
yellow: digital cushion;
dark gray: frog;
orange: sole;
brown: walls

·        
Rear foot of a giraffe (no dewclaws)

·        
Rear hooves of a horse

·        
Camel hoof

·        
Malayan tapir hooves: front with four toes, back with three toes
Contents
  [hide
·         1Uses
·         2See also
·         3Notes
·         4References
Uses[edit]
Hooves have historical significance in ceremonies and games. They have been used in burial ceremonies.[2]
Hooves have also been used in the manufacture of high-end glues.
See also[edit]
·         Claw
·         Hoof glue
·         Horse hoof
·         Nail
Notes[edit]
1.       Jump up^ The term "cloven hoof" therefore being a technical misnomer as nothing is actually "cloven".
References[edit]
Wikimedia Commons has media related to Hooves.
1.       Jump up^ A Beast the Color of Winter: The Mountain Goat Observed. U of Nebraska Press. 1 February 2002. p. 52. ISBN 0-8032-6421-6.