۱۳۹۴ اسفند ۱۹, چهارشنبه

سندروس و سندلوس و کهربا، شمال اروپا و شمال آفریقا و هند و آلمان و ترکیه و اینک چین و ختای


سندروس . [ س َ دَ ] (معرب ، اِ) سرو کوهی . (یادداشت مؤلف ). || نوعی از «تویا» و درورنی و گلاساژ نوعی از کاغذ بکار است . زرنیخ احمر. از یونانی «سندرش » صمغ زردی که از درختی مخصوص در آفریقا جاری شود و نیز بنوعی از معدنیات اطلاق گردد. (از حاشیه برهان قاطع چ معین ). سندر است که صمغی باشد شبیه به کاه ربا و روغن کمان را از آن پزند و فرق میان سندروس و کاه ربا این است که کاه ربا را چون در آتش نهند از آن بوی مصطکی آید و از سندروس بوی بغایت ناخوش آید. (غیاث ) (برهان ). صمغی است زرد که روغن کمان از آن گیرند. (انجمن آرای ناصری ). صمغ زرد شفافی است که از هند آرند و بعضی گفته اند که صمغ ساج است و آن چون کهربا کاه را کشد، لیکن از کهربا در عمل جذب سست تر است و در طب بکار برند. (یادداشت مؤلف ). صمغی است که برنگ زعفران زند و ابوعلی در قانون گوید: که صمغ درخت ساج است . (یادداشت مؤلف از مفردات قانون چ تهران ص 216). دزی آورده است که دو نوع است : هندی و سَبتی . (از دزی ج 1 ص 693)
////////////
سندروس‌.  صمغ زردی است مانند کهربا لیکن سست‌تر از وی بود و در وی اندک تلخی بود و طبیعت وی صاحب منهاج گوید گرم و خشک بود در اول خون ببندد و بواسیر را سود دهد چون بیاشامند قطع بلغم از معده و امعا بکند و کرمها و حب القرع را بکشد و استرخای عصب را نافع بود و چون حادث شود از افراط تری و سردی و اگر روغن وی در ناصور مالند خشک گرداند و دخان وی همین سبیل خاصه در جراحتها که در اسفل بود و نزله را نیز نافع بود و اگر خرد کرده بر جراحتها افشانند خشک گرداند و چون با روغن گل بر شقاق دست و پای بمالند نافع بود بغایت و خفقان و وسواس که از ربو بود و سپرز و اسهال مزمن را بغایت مفید بود و چون با ماء العسل بیاشامند حیض و بول براند و اگر در چشم چکانند جلای تمام بدهد و چون بیاشامند خون ببندد از هر موضع که باشد و دخان وی نزله و زکام را بغایت سود دهد و جهت درد دندان بغایت نافع بود و معتدل‌تر از وی نبود در این و مانند کهربا بود در قوت و ربودن کاه و در وی قوتی بود که بدن را لاغر گرداند چون هر روز قدری از وی با سکنجبین بیاشامند و ابن مؤلف گوید فرق کردن میان وی و کهربا بغایت دقیق بود و کم کسی فرق تواند کرد و فرق میان ایشان آنست که سندروس سست بود دیگر آنکه چون در آتش اندازند بوی مصطلی از کهربا آید و از سندروس بوی ناخوش و دیگر آنکه سندروس اندک تلخ بود و در باقی صفات مانند یکدیگرند
______________________________
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد: سندروس بفتح سین و سکون نون و فتح دال و ضم را و سکون واو و سین بهندی چندروس و نزد عوام معروف به کهربا است و ظاهرا صمغ درختی است و آنچه گفته ‌اند سنگی است که از سواحل دریا خیزد محمد بن احمد زکریا گفته که در وسط بحر هند چشمه‌ایست گرم آب آن مثل عسل غلیظ و در میان آن آب سندروس می‌جوشد این عقیده اصلی ندارد و بعضی گویند صمغ درخت کافور است و درخت آن را رپنیروس نامند و آنچه روز از درخت می‌چکد سندروس و آنچه شب کافور است ...
فرانسه ‌ SANDARAQUE انگلیسی ‌SANDARACH
اختیارات بدیعی، ص: 238
/////////////
سندروس.  مخلص در کتاب منقول آورده است که به لغت یونانی سندروس را برنیقو گویند و نیکوتر او سرخ بود به لون عقیق و جرم او صلب باشد و پاکیزه و دو نوع است: یکی آن است که چون پیش آتش داشته شود اجزای او به همدیگر فراهم آید و بر خود گداخته نشود و این نوع عزتی ندارد و نوع دیگر آن است که چون پیش آتش داشته شود جرم او نرم شود و اجزای او دراز گردد، چنانکه علک و منقطع نشود. (صیدنه ص 404). صمغ زردی است مانند کهربا، لیکن سست‌تر از وی بود و در وی اندک تلخی بود. (اختیارات ص 236).
یادگار، در دانش پزشکی و داروسازی، متن، ص: 324



//////////////////
89. نخستین باری که نام  کهربا در منابع چینی آمده از یافت شدنش در کی‌ـ پین (کشمیر) گوید.[1]  سپس  ازیافت شدنش در تا تسین (خاور هلنی) 2 و ایران ساسانی آگاه می شویم. 3 بندهشن که پهلوی این واژه، کهرُپای، Kahrupāī  را بدست می دهد درستی این گزارش را روشن می‌کند. 4 این واژه همبرابر است با  کهربا، Kāhrubā در پارسی امروز که واژه‌ای است مرکب برساخته از کاه و رُبا  ("کشنده، بلند کننده"). 5 عربها کهربای خود را از ایرانیان گرفته‌اند (نخست در کتاب ابن‌العباس)؛ و بین سده های نهم و دهم از عربی وارد زبان سریانی شد. 6 در زبان ارمنی آن را kahribā و kahribar می‌گویند.  همین واژه راهی باختر نیز شده است: carabe در اسپانیایی، carabe یا charabe در پرتغالی، carabe در ایتالیایی، carabé در فرانسوی؛  در بیزانسی؛ charabar در زبان کومانیایی* در دوره مینگ کهربا از شمار  فرآورده های هرات، ختن و سمــــــــــــــــرقند شمرده شده است. 7 گــــــــــــــونه ای ویژه  از آن به نام "کهربای زرین" (    kin p‛o) به عربستان (تی‌ین ـ فان / T‛ien-fan) نسبت داده شده است. 8
اینک، این پرسش که خود ایرانیان کهربا را از کجا آوردند؟  یاکوب9 از بررسی منابع عربی به این نتیجه رسیده است که تازیان کهربا را از منطقه بالتیک دریافت کردند*. اهمیت فراوان کهربای بالتیک در تاریخ بازرگانی بر کسی پوشیده نیست، اما گویا کارشناسان در این راه زیاده روی هائی کرده‌اند و این حقیقت به سادگی نادیده گرفته شده که کهربا در بسیاری از جاهای جهان یافت می‌شود.  نمی گویم بخش بزرگی از کهربایی که تازیان  به دست می‌آوردند از منابع بالتیک تأمین نمی‌شده است، اما هر چه جستم نتوانستم نتیجه بگیرم که این نظریه (چون نظریه ای بیش نیست) سرراست از داده هائی که نویسندگان عرب پیش گذارده اند برخاسته باشد.  آنان بیش از این نمی گویند که کهربا در کشورهای روسیه و بلغارستان فراوان  است، اما چه کسی می‌تواند با بی گمانی بگوید کهربای روسیه یکسره از منطقه بالتیک می آمده است؟  روشن است که کهربا در جنوب روسیه و رومانی یافت می‌شود.  ابن بیطار هم در این مورد چیزی درباره روسیه و بلغارستان نمی‌ داند و تنها  با یاد از  کتاب الغافقی (alJafiki) [کذا در متن! Al-Ghafiqi]  از دو گونه کهربا گوید، که یکی از یونان و خاور می آید و دیگری که در بخش باختری اسپانیا در سرزمین های  کرانه ای و زیر زمین یافت می‌شود.[2] پلینی گوید بگفته فیلمون کهربا  ماده ای است سنگواره‌ای و در دو نقطه از سرزمین سکوتیا یافت می‌شد: یکجا سفیدِ رنگ پریده بنام electrum ، و جای دیگر سرخ  است و sualiternicum  نام دارد. 2  احتمالاً این کهربای ایشغوزها یا کهربای جنوب روسیه را ایشغوزهای ایرانی به کشور خود برده‌اند.  برای روشن سازی همیشگی پرسش خاستگاه  کهربا در ایران باستان و عربستان پیش از هر کار نیاز  است شمار ی کهربای ایرانی و عربی را که براستی از دوره باستان باشد به دست آورده تجزیه شیمیایی کنیم.  همچنین می‌دانیم ذخایر پرشمار  تأمین کهربا در دوران باستان مدتها پیش به پایان رسیده است.  به همین دلیل است که پلینی و چینی‌های باستان بر سر این واقعیت توافق دارند که کهربا محصول هند است، هرچند اینک  هیچ معدن کهربایی در آنجا یافت نمی‌شود. 3 پیشتر ها کهربا در بخش  یون ـ نان و حتی در نیایشگاه مقدس بودائی هوا ـ شان (Hwa-šan) در شن ـ سی یافت می‌شد. 4
یاکوب5 هشدار داده است که گمان اشتقاق واژه چینی از کهرپای، kahrupāī پهلوی مشکلات حل ناشدنی ترتیب تاریخی را پیش می‌آورد.  مشکلات آواشناختیِ این گمان از این هم پیچیده‌تر است، زیرا واژه چینی hu-p‛o      در دوران باستان gu-bak* تلفظ  می‌شده و هرگونه شباهت ادعایی این دو واژه به باد می‌رود.  احتمال اینکه واژه یونانی harpaxپایه این واژه چینی باشداز این هم کمتر است، و به باورمن این واژه چینی از یکی از زبانهای باستانی یون ـ نان به نام شن (šan) یا تایی (T‛ai) گرفته شده که چینی‌ها دست کم از سده نخست میلادی گونه ای  کهربا را از آنجا می‌آوردند. از دید من، خاستگاه  واژه چینی tun-mou        برای کهربا، که ون چون (wan Č‛un) فیلسوف نخستین  و تنها کسی بود که آن را به کار برد، نیز همان جاست. [3]
برخلاف گمان کلاپرات (Klaproth)، واژه اویغوری kubik خاستگاه  واژه چینی نیست؛ برعکس، این واژه اویغوری (مثل xobax در زبان کره‌ای) آوانگاشت واژه چینی است.  واژه‌های xuba در زبان مغولی و xôba در زبان مانچویی نیز به همین ترتیب؛ جز آنکه این صورتها بعد ها که همخوان پایانی bak یا bek در چینی دیگر تلفظ نمی‌شد از این زبان وام گرفته شده‌اند. 2
//////////////
سندلوس آلمان و ترك
"سندلوس» آلماني از قديمي ترين انواع تسبيح در جهان است كه گفته مي شود نزديك به چهار دهه است كه ديگر توليد آن در كشور آلمان متوقف شده و به جاي آن كشور تركيه مشابه آلماني را به نام سندلوس تركيه وارد بازار كرده كه البته از نظر كيفيت با نوع آلماني زمين تا آسمان تفاوت دارد.
"سندلوس" صمغ زرد و شفاف نوعي درخت و بسيار شبيه كهرباست برخي از آنها بوي خوبي ندارند اما برخي ديگر بوي زعفران مي دهند. سندلوس  اصل آلمان را اگر بر آتش بگيرند تغييري در آن حاصل نمي شود و در دنياي علاقمندان تسبيح، مهم ترين مشخصه برای شناخت نوع آلماني با انواع ديگر همين نسوز بودن است.
در گذشته هاي دور از سندلوس در داروها استفاده مي شده و اثرات درماني داشته و اثر فوق العاده اي براي درمان خونريزي بيني و بند آوردن خونريزي جراحت داشته است. همچنين بر اساس طب سنتي يكي از بهترين داروها براي مبارزه با اسهال خوني يا خون بالا آوردن بوده و سرماخوردگي به وسيله داروي سندلوس برطرف مي شد و داروي خوبي براي دندان درد بوده و لثه را محكم مي كند و حتي اگر آن را داغ كرده و بر موضع ورم كرده بدن بگذارند، آن ورم را از بين مي برد.
مهدي رمضاني درباره سندلوس به گزارشگر كيهان مي گويد: «بهترين نوع سندلوس كه آلماني بوده در قديم به صورت شمش به مشهد و نجف در عراق مي آوردند و در اين دو شهر آن را تراش مي دادند و در رنگ ها و اندازه هاي مختلف به صورت تسبيح 101 يا 33 دانه اي به فروش مي رساندند و از بازار خوبي هم برخوردار بود".
وي ضمن تأييد اين موضوع كه توليد تسبيح سندلوس آلماني سالهاست كه متوقف شده، مي گويد :«گويا جديداً هم نوعي سندلوس روانه بازار شده كه گفته مي شود مجدداً توسط آلمان توليد مي شود اما كيفيت آن به گونه اي است كه با سندلوس هاي قديمي فرسنگ ها فاصله دارد و بعيد است كه كار آلمان ها باشد و احتمالاً كار چيني هاست و استقبالي هم از اين نوع جديد سندلوس صورت نگرفته و همه ، طالب سندلوس هاي قديمي هستند".
اين مغازه دار بازار امام رضا(ع) ادامه مي دهد: «برخي از سندلوس هاي قديمي هم به اين علت كه مثلا گوشه هايي از دانه هاي آنها سياه شده و يا لكه هايي روي آنها مانده توسط دستگاه هاي جديد مجددا پرداخت مي شود و با اندازه و قيافه نو به بازار ارائه مي گردد كه بهترين رنگ سندلوس، سبز و الكلي است و معيار ارزش گذاري تسبيح سندلوس آلماني، زيبايي، شفافيت و رنگ آن است كه از گرمي پانصد تومان تا گرمي چهار هزار تومان خريد و فروش مي شود".
//////////////
Sandarac (or sandarach) is a resin obtained from the small cypress-like tree Tetraclinis articulata. The tree is native to the northwest of Africa with a notable presence in the Southern Morocco part of the Atlas mountains. The resin exudes naturally on the stems of the tree. It is also obtained by making cuts on the bark. It solidifies when exposed to the air. It comes to commerce in the form of small solid chips, translucent, and having a delicate yellow tinge. Morocco has been the main place of origin of sandarac. A similar resin is obtained in southern Australia from some species of the Australian cypress-like trees Callitris, but the resin has not been systematically collected in Australia.[1]
Historically, especially in the Late Medieval and Renaissance era, sandarac was used to make varnish. When "varnish" was spoken of in Renaissance Italy (Italian vernice) it usually meant sandarac.[2] Copal and other resins displaced it as equally good, less expensive varnishing materials. Nevertheless the sandarac varnish is still valued today for use as a protective coating on paintings and antiques.[3] It gives a coat which is hard, lustrous and durable. The varnish is made by melting the resin and mixing it with (e.g.) linseed oil. Sandarac resin melts at about 150°C. to a colourless or slightly yellow liquid. Its specific gravity is about 1.04.[4]
In mid-to-late 19th century photography, a varnish was applied as a preservative to photographic negatives and positives. Sandarac resin was preferred by some photographers for this purpose.[5]
Although it is not very strongly aromatic, sandarac resin was and is also used as an incense. The aroma has been compared to balsam.
Besides the resin and the varnish, the word sandarac may refer to the tree that produces the resin. Entirely separately from that, the ancient Greeks and Romans used the word sandarac to refer to arsenic sulfide particularly red arsenic sulfide.[6] In medieval Latin the term sandaraca meant red lead as well as red arsenic sulfide.[2] The word's resin/varnish meaning came to Europe from Arabic in the early 16th century. To distinguish this meaning from the Greek and medieval Latin meaning, it was occasionally called "Arabian sandarac" or "sandaracha Arabum" in New Latin writings.[2][7] The name in Arabic was and is سندروس sandarūs.[8]
References[edit]
1.     Jump up^ Analysis of Resins, Balsams and Gum-Resins, by Karl Dieterich (1920), Chapter II, Section 34. Dieterich states he heard a report "that Mogador (i.e. African) sandarach is better and purer than Australian. This may be the reason why the latter has not been more utilised." But Dieterich's own chemical analysis leads him to conclude that "great similarity exists between the two kinds".
2.     Jump up to:a b c Original Treatises, Dating from the XIIth to the XVIIIth Centuries, on the Arts of Painting, Volume I, by M.P. Merrifield (1849), including pages ccliii and cclxvi.
3.     Jump up^ "Notes on Historical Oil Painting Varnishes", by James C. Groves: "Sandarac oil varnish [mixed with walnut oil] was the so-called “vernis liquida” [liquid varnish] of the Italian Renaissance-era tempera and oil painting technique; and many, many centuries before." Historic Varnishes and Resins @ WilliamsburgArtConservation.com mentions it as a furniture varnish.
5.     Jump up^ Lea, Mathew Carey (1868). A Manual of Photography. Philadelphia: Benerman & Wilson. pp. 286–288.
6.     Jump up^ For example Dioscorides writing in Greek in the 1st century A.D. said: "Arsenicum is found in the same mines as sandaracha.... Sandarac is most highly valued which is fully red... looking like cinnabar in colour, and also having a sulphurous smell. It has the same properties and method of roasting as arsenicum." -- Dioscorides' Materia Medica, Book 5. Downloadable in English.
7.     Jump up^ Sandarac in A New English Dictionary on Historical Principles (year 1914).
8.     Jump up^ Sandarūs was a resin is in medieval Arabic writers including Ibn Sina (died 1037) and Ibn al-Baitar (died 1248); see سندروس in medieval Arabic texts at AlWaraq.net(in Arabic).
·         Resins
·         Varnishes


1. Ts‛ien Han šu, Ch. 96 A, p. 5.
2. در Wei lio و Hou Han šu )بسنجید با .(ChavannesT‛oung Pao, 1907, p. 182
3. Nan ši, Ch. 79, p. 8Wei šu, Ch. 102, p. 5aSui šu, Ch. 83, p. 7b در Sui šu نام hu-p‛o بهšou-p‛o   تغییر یافته، چون کارگیری نام هو که در نام لی هو (Li Hu)   پدر بنیانگذارِ دودمان تانگ هست ، تحریم شده بود. خاستگاه  کهربا (و نیز مرجان و سیم) را کوه نی (Mount Ni)    در سرزمین فو ـ لو ـ نی (Fu-lu-ni)    در شمال ایران و نیز سرزمین هو ـ سه ـ می (Hu-se-mi)   دانســـــته‌اند .(Wei šu, Ch. 102, p. 6b)
4. West, Pahlavi Texts, Vol. I, p. 273.
‌5. همســــــان آن را می‌تـــــوان در همه زبانها یــــافت: ši-kiai  در زبان چینی (”ربانیده دانه‌های خردل“)؛ trinagrāhin (”ربانیده کاه“) در زبان سنسکریت؛ sbur len یا sbur lon در زبان تبتی به همین آرش: tire-paille در فرانسوی (که منسوخ شده است). واژه فارسی دیگر برای کهربا šahbarī است.
کهربا. [ ک َ رُ ] (نف مرکب ) رباینده ٔ که (مخفف کاه ). که رباینده . || (اِ مرکب ) مخفف کاه رباست . هرکه با خود دارد از علت یرقان ایمن باشد. (برهان ) (آنندراج ).ماده ٔ سقزی مستحاث زردرنگی که در سواحل دریای بالتیک یافت می گردد و چون آن را مالش دهند اجسام سبک را جذب می کند و بدین جهت است که کهربا و کاهربا نامیده می شود. (ناظم الاطباء). از اقوال قدما ظاهر می گردد که کهربا و سندروس یک جنس باشند و سندروس مخصوص بلاد هند و کهربا مختص بلاد مغرب و شمال باشد و در ربودن کاه هر دو شریکند و سندروس به اندک حرارتی که از مالیدن او به هم رسد جذب کاه می کند و کهربا محتاج به مالیدن زیاد است و در سندروس سرخی غالب است و در کهربا زردی و صلابت و در حین سوختن بوی شاخ سوخته از آن ظاهر گردد. و بهترین کهربا آن است که در ساحل بحر مغرب و از مزارع مغرب به هم رسد. (از اختیارات بدیعی ). رطوبتی است که از برگ دووم یعنی درخت مقل مکی چکد چون عسل ، پس بسته شود و چون آن را شکنند چیزهایی از قبیل مگس و سنگ و کاه در درون دارد و دلیل بر آن است که در اول روان بوده است . و اینکه پاره ای گویند صمغ درخت جوز رومی  است غلط است . (ازبحر الجواهر) (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کهربا  . خوروسفورون  . ایلقطرون. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ابن البیطار می گوید همه ٔ مترجمان دیسقوریدوس و جالینوس در ترجمه ٔ کلمه ٔ سوکسینوم  به غلط رفته اند که آن را صمغ حور رومی شمرده اند چه صفاتی که برای کهربا آمده است ، در صمغ حور رومی نیست و حق با ابن البیطار است چه کهربا یعنی سوکسینوم عنبر اشهب  است . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در برخی کتب صمغ مترشح از برخی درختان دیگراز قبیل درخت تبریزی (حور رومی ) را به نام کهربا یاد کرده اند به مناسبت خواص مشابهی که صمغ این گونه درختان با کهربا دارد  لغت نامه دهخدا.   

6. Cf. E. SeidelMechithar, p. 146; and G. JacobZDMG, Vol. XLIII, 1889, p. 359.
* زبان قبایل ترک‌تبار جنوب روسیه در قرنهای نهم و دهم.
7. Ta Min i t'un či, Ch. 89, pp. 23, 24b, 25 (edOf 1461).
8. Ibid., Ch. 91, p. 20.
9. G. JacobL. C., and Arabische Handelsartikel, p. 63.
1. LeclercTraité des simples, Vol. III, p. 209.
2. Philemon fossile esse et in Scythia erui duobus locis, candidum atque cerei coloris quod vocaretur electrum, in alio fulvum quod appellaretur sualiternicum (xxxviii, II§ 33).
3. بسنجید با: Ts‛ien Han šu, Ch. 96A, p. 5 (کهربای کشمیر)؛ Nan ši, Ch. 78, p. 7
4. CfHwa yo či,  Ch. 3, p. 1 (ed. of 1831).
5. L. c., p. 355.
6. این پیشنهاد از هیرت است: China and Roman   Orient, p. 245. این نام چیزی نیست جز یک نام محلی سریانی برگرفته از  یونانی:
In Syria quoque feminas verticilos inde facere et vocare harpaga, quia folia paleasque et vestium fimbrias rapiat (Pliny, xxxvll, II, § 37).
1. بسنجید با: A. ForkeLun-heng, pt. II, p. 350. جای سخن راندن درباره این مسئله اینجا نیست و آن را در بررسی خود با عنوان ”بقایای باستانی زبانهای نان مان (Nan Man)“ آورده‌ام.
2. برای اطلاعات بیشتر درباره کهربا، خوانندگان را به مطلب زیر از نگارنده ارجاع می‌دهیم:
Historical Jottings on Amber in Asia (Memoirs Am. Anthr. Assoc., Vol. I, pt. 3).
امیدوارم در جریان پژهشهای خود در روابط چین و یونان به تفصیل بیشتری به این موضوع بپردازم؛ در آنجا نشان خواهم داد که واگویه های  چینی در خاستگاه  و خواص کهربا تأثیر بسیار  از نظریات مردمان یونان باستان پذیرفته است.
3. یکی از واپسین دستاوردهای علمی اثبات ماهیت جانوری مرجان است. پی‌سونل (Peyssonel) نخستین  کسی بود که در سال 1727 اثبات کرد آنچه ادعا می‌شود گلهای مرجانی است جانورانی راستین  اند؛ سپس پالاس (Pallas) نام علمی Isis nobilis را به مرجان داد؛ و لامارک یک جنس ویژه  به نام Corallium rubrum ایجاد کرد. بسنجید با:
Lacaze-DuthiersHistoire naturelle du corail, Paris, 1864; GuibaurtHistoire naturell des drogues, Vol, IV, p. 378.
در آسیا مرجان را درختی دریایی می شمردند.
4. HirthChina and the Roman Orient, pp. 41, 73.       
5. Ibid., p. 44.