۱۳۹۴ اسفند ۱۴, جمعه

مقرطق ادبیات تغزلی، غلام قرطی، گردک پوش بزم های دوستانه ساسانی

قرطی . [ ق ِ ] (ص ) غِرتی . دشنامی است پسران و مردان جوان را. لوس . جلف.  احتمالا از گردک و کرده فارسی که نوعی نیم تنه  پیش خدمتان خوش سیمای بزم های دوستانه پیشا اسلامی بوده است.  "رسم بود که پیشخدمتان در بزمها از جوانان خوشرو برگزیده شوند و رخت کوتاه و چسبان بتن بپوشند.  کتی را که پیشخدمتان در بزمها میپوشیدند «قرطق» که شکل فارسی آن «گردک»است و از کمر به پایین‏ تر نمی ‏آمد جامه ویژه بزمها شمرده ‏اند و در شعرهای غزلی از آن بسیار نامبرده شده و از آن اسم‏ مفعول مقرطق یعنی«گردک‏ پوش»درست کرده و آنرا بعنوان کنایه از پیشخدمت‏ خوش‏ سیما در ادبیات بکار برده ‏اند."  از امام شوشتری


مقرطق . [ م ُ ق َ طَ ] (ع ص ) قرطق پوشانیده . کرته پوشانیده . پیراهن پوشانیده :
هر که بدو بنگرد چه گوید گوید
ماه متوج شده ست و سرو مقرطق .
منجیک .


مانند به باغ بلبلان از گل
خوبان متوج و مقرطق را.

قطران .

و رجوع به قرطق و قرطقة و کرته شود.

قرطق . [ ق ُ طَ ] (معرب ، اِ) معرب کرته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قباء ذوطاق واحد، معرب . (اقرب الموارد) : 
که پاشد از دهن ابر در صدف لؤلؤ
که پوشد از اثر باد در چمن قرطق .
انوری (از آنندراج ).
رجوع به قرطة شود.

[qorte] جامۀ کوتاه بی‌آستر؛ پیراهن.
کرته . [ ک ُ ت َ / ت ِ] (اِ) به معنی پیراهن و معرب آن قرطه است و به عربی قمیص گویند. (برهان ). پیراهن و این فارسی ماوراءالنهر است . قرطق و قرطه معرب آن است . (از آنندراج ) . جامه ای که زیر جامه ها پوشند. قبای یک لا. بغلطاق . قبا. کرتک . پیرهن . (یادداشت مؤلف ) : 
همه دامن کرته بدرید چاک 
بر آن خستگیهاش بربست پاک .
|| جامه و قبای یک تهی و نیم تنه را نیز گویند که عربان سربال خوانند. (برهان ) (ناظم الاطباء). نیم تنه . (آنندراج ). نیم تنه ای باشد کوتاه که درپوشند. (اوبهی ) : 
ز مستی بازکرده بند کرته 
ز شوخی کج نهاده طرف شب پوش .
سنائی .

کرته ٔ بی آستین ؛ شَوذَر. (یادداشت مؤلف ).

شوذر. [ ش َ ذَ ] (معرب ، اِ) چادر، معرب است . (منتهی الارب ). چادر. ج ، شواذر. (مهذب الاسماء). (معرب چادر) ملحفه . قال ابوحاتم هو شاذر ثم قال الشوذر الازار و کل ماالتحف به فهو شاذر. (المعرب جوالیقی ص 205). || شاماکچه و پیراهن زنان . (منتهی الارب ). چادر وشاماکچه و پیراهن زنانه . (ناظم الاطباء). || پیراهن بی آستین . (ناظم الاطباء). کرته ٔ بی آستین .