۱۳۹۴ اسفند ۱۶, یکشنبه

سکبینه، سکوینه، سقبین، سگاپنون/سگاپنوم، سکینی، سکبج

[1] - سکبینج[ س َ ن َ ] (معرب ، اِ) صمغ نباتی است مسخن و ملطف و جالی و محلل ریاح و اورام سلبه و مدر حیض و مسهل بلغم غلیظ و این معرب سکبینه است . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). به پارسی سغبین است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (از بحر الجواهر) : از آن جمله که موجود نباشد الا به اصفهان سکبینج و جاوشیر و ترنجبین . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 40).
/////////////
سکبینه . [ س َ ن َ / ن ِ ] (اِ) سکوینه . صغبین (معرب ). سقبین . «سگاپنون » . (اشتنگاس ). صغبین . لاتینی «سگاپنوم » . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین).
صمغی که از گیاه سکبینه استخراج میشود و در طب از آن بعنوان مقوی و قاعده آور و ضدتشنج استفاده میگردد. این صمغ دارای بوی نسبةً مطبوع است ولی مزه ٔ تلخی دارد و دارای خواص صمغ باریجه است .
علف سکبینه گیاهی است پایا از تیره ٔ چتریان و دارای ساقه های ضخیم است . ارتفاعش بین یک تا دو متر میرسد. برگهایش سبز و پوشیده از کرکهای ریز است گلهایش زرد و میوه اش بدرازی 10تا 12 میلی متر و بقطر 2 میلی متر است . دانه ٔ این گیاه را نیز در تداوی بکار میبرند و بنام حب السکبینج مینامند. گیاه مذکور در نواحی البرز و شمال ایران بفراوانی میروید. سکوینه . صغبین . سکینی . سکبج . سکبینج . (فرهنگ فارسی معین ). صمغ گیاهی است و از جمله دواها است سکبیج معرب آن است . (رشیدی ).
/////////////

سکبینج‌.  صمغ نباتیست که بشکل مانند قثا بود و صاحب منهاج گوید نیکوترین آن بود که بیرون وی بسفیدی زند و اندرون بسرخی و تیزبوی بود و زود در آب حل شود و اصفهانی بهتر بود و صاحب جامع گوید نیکوترین وی آن بود که صافی بود و بیرون وی سرخ بود و اندرون وی سفید و رایحه وی متوسط بود میان رایحه حلتیث و قنه و حریف باشد و طبیعت وی گرم و خشک بود در سوم و محلل و ملطف بود فالج را نافع بود و مسهل ماده بود که در ورکین بود و قولنج را نافع بود چون بیاشامند یا در حقنه کنند و اوجاع بواسیر را سود دهد چون تنها بیاشامند سنگ گرده بگدازاند و سردی که در معده بود و رحم و امعا را سود دهد و بول براند و حیه بکشد و مسهل آب زرد بود و نشف رطوبت معده بکند بر گزندگی عقرب و مار طلا کردن سود دهد و چون سعوط کنند صرع را سود دهد و آنچه اصفهانی بود باه را زیاده کند و جگر را نیکو گرداند و شیخ الرئیس گوید محلل صداع بارد باشد و ریحی استسقا و مغصی را سود دهد خوردن و آشامیدن و طلا کردن با سرکه چون بگدازاند بر خنازیر و صلابت مفاصل و سلعه بگدازاند و ضماد کردن جذب سل و شوک بکند و کرم کدو دانه و کرمهای دیگر بکشد چون بیاشامند و گویند نقرسی که سبب آن سردی بود سود دهد و درد مفاصل را سود دهد و سینه را پاک گرداند بقوت و مسهل بلغم لزج و رطوبات غلیظ بود و عرق النسا که سبب آن از بلغم بود و درد پشت و بادهای غلیظ که در اندرون بود را سود دهد و تاریکی چشم و غلظت اجفان را نافع بود و وی فاضل‌ترین داروها بود جهت دفع نزول آب و چون در سرکه بگذارند و بر شعیره که بر مژه چشم بمالند زایل کند و شربتی از وی یک درم تا یک مثقال بود و نشاید که بغیر از سردمزاج یا مرضهای سرد استعمال کنند مزاجهای سرد و علتهای سرد را عظیم سود دهد و محروری‌مزاج را بغایت مضر بود و اگر با شراب بیاشامند گزندگی جانوران و زهرهای کشنده را نافع بود و گویند مضر بود بمثانه و مصلح وی اشق بود و صاحب تقویم گوید معده و امعا را بد بود و مصلح وی انیسون بود و بدل وی قند سفید بود و گویند نیم وزن آن جاوشیر و گویند بدل آن مقل و صبر بود و اشق و جاوشیر از هریک ربع وزن آن و صاحب منهاج گوید که نوعی از قند مستحیل می‌شود به سکبینج
______________________________
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد: سکبینج بفتح سین معرب اسکبینه فارسی است و بیونانی ساغافون و بهندی کندل نامند
انگلیسی و فرانسه‌SAGAPENUM
اختیارات بدیعی، ص: 228
//////////////
Sagapenum (Greek σᾰγάπηνον,[1] σικβινίτζα (Du Cange),[2] σεραπίων;[3] Arabic sakbīnadj;[4] Latin sagapenum,[5] sagapium,[3] seraphinum (Pharm. Witenbergica)[2]) is a historical plant from Media, identified with Ferula persica L.,[1][3] Ferula scuntziana (Umbelliferae),[6] or Ferula scowitziana,[4] also denoting its yellow translucent balsam, which causes irritation of the skin and whose smell resembles that of asafoetida.
History[edit]
Pliny (Historia Naturalis 12.126, 19.167, 20.197) holds that sagapenum is similar to ammoniacum, and mentions its use in adultering laser.[5]
According to Dioscorides (De materia medica 3.85, 95), sagapenum smells like silphium and galbanum, and has expectorant, topical, anti-convulsant, and abortifacient properties.[6]
References[edit]
1.       Jump up to:a b Henry LiddellRobert Scott, eds. (1897), "σᾰγάπηνον"Greek-English Lexicon (8th ed.), Harper & Brothers, p. 1371
2.       Jump up to:a b Immanuel Löw (1881), Aramäische Pflanzennamen, Engelmann, p. 191
3.       Jump up to:a b c Bernhard Langkavel (1866), Botanik der späteren Griechen, Berggold, p. 40
4.       Jump up to:a b A. Dietrich (1995), "ṢAMGH", The Encyclopaedia of Islam 8 (2nd ed.), Brill, pp. 1042–1043
5.       Jump up to:a b "sagapēnum", Oxford Latin Dictionary, Oxford University Press, 1968, p. 1679

6.       Jump up to:a b Dioscorides (1902), "Sagapenum", in Julius Berendes, De materia medica (PDF), PharmaWiki.ch, p. 192