سقمونیا
بفتح سین و سکون قاف و ضم میم و سکون واو و کسر نون و فتح
یاء مثناه تحتانیه و الف بعربی محموده نامند
ماهیت آن
شیر نباتی است که در کوهستانها و زمینهای سنک لاخ می روید
و پر شیر شبیه بلبلاب شاخهای بسیار از یک ساق روئیده بقدر سه چهار ذرع بر روی زمین
مفروش و در بعضی امکنه کاهست که راست نیز ایستاده می باشد و بر ظاهر آن رطوبتی چسپنده
که بدست می چسپد و برک آن مانند برک لبلاب و نرم تر و سبزتر و باریکتر از ان و کل آن
سفید مستدیر و میان تهی و ثقیل الرائحه و بیخ آن سفید بقدر زردک عظیم حجم و کوتاه بسطبری
ساعدی و مجوف و بدبو و پر از شیر و طریق اخذ شیر آن آنست که هنکام رسیدکی اطراف بیخ
آن را از خاک خالی نموده برکهای جوز بر دور آن فرش می کنند و بیخ آن را شق می نمایند
تا شیر آن در ان برکها جمع شود پس صبر می کنند تا منجمد کردد برمیدارند و یا آنکه بیخ
آن را می سوزانند تا رطوبت آن برآید و در ان اوراق جمع شود و اکر شاخهای مفروش بر زمین
قریب بیخ آن را شق کنند از ان چیزی بدست نمی آید و بهترین آن انطاکی و یا جرمغانی آنست
که از انطاکیه و یا از جرمغان آورند و صاف و سبک وزن پر سوراخ شبیه باسفنج و زود مفتت
کردد و جرامغه در اصل طایفۀ بوده اند از عجم که از انجا نقل بنواح دیار موصل کرده و
در انجا وطن ساخته و رنک آن شبیه برنک سریشمی باشد که از پوست کاو می سازند و مائل
بکبودی و زردی و سفیدی و محلول آن در آب مانند شیر سفید و چون بر زبان کذارند زبان
را بسیار بکزد و کفته اند جرمغانی آن مائل بسیاهی و مستدیر الشکل می باشد و سیاه آن
قتال و غیر مستعمل و هرچه بصفات مذکوره نباشد زبون و مصنوع آن را از شیر یتوعات دیکر
مانند شیر عشر مخلوط بآرد کرسنه می سازند و قوت مشوی آن تا دو سال و غیر مشوی آن تا
سه سال باقی می ماند و بعد از ان قوت مسهلۀ آن مبدل بمدره می کردد و مدر می باشد نه
مسهل و بهتر آنست که قرب باستعمال آن را مشوی نمایند و بکار برند نه پیشتر دستور تشویۀ
آن آنست که با مصطکی سوده در کیسۀ کرده در جوف سیب و یا به خالی کرده کذارند و سر آن
را باز بقطعه از ان سیب و یا به بند کنند و بخمیر کرفته در تنور بر روی آجری و یا ظرف
سفالی کذارند تا مشوی کردد پس برآورده در سایه خشک کرده با مصلحات و مقویات آن مانند
مصطکی و عود و صمغ عربی و زنجبیل و صبر و بزر جزر و نمک و فلفل و هلیله و عسل و روغن
بادام در مبرودین و با کثیرا و صمغ عربی و مغریات دیکر در محرورین استعمال نمایند و
ابن تلمیذ سنامکی و انیسون را بهترین مصلحات دانسته و در محرورین عصارۀ کل سرخ و کثیرا
و رب به و در مبرودین انیسون و بعضی کفته که سائیدن آن با کل بنفشه نیز اصلاح آنست
و یا آنکه در جوف بیضۀ مرغ کذارند و بر ان آب به و سیب بریزند تا پر کردد و سر آن را
بسته در خمیر بکیرند و در تنور بر روی آجری بکذارند تا جوش بخورد و مشوی کردد پس برآورده
استعمال نمایند و اکر آب به و سیب نباشد جلاب بران ریزند و کفته اند سائیدن آن با بادام
مقشر کاسر حدت آنست و بالجمله باید که بدون مقویات معده و مغریات و معینات و مخمرات
استعمال ننمایند یعنی باید که با ادویۀ مذکوره و با کل سرخ و انیسون و نشاسته و امثال
اینها سرشته استعمال نمایند و باید که مبالغه در سائیدن آن ننمایند زیرا که نرم آن
مانند نرم کوبیدۀ تربد بخبل معده می چسپد و عمل آن ضعیف می کردد و نفوذ بسوی محدب کبد
می نماید و از جذب بجهت عضو و فضول باز می ماند بلکه باید که اندک جریش باشد و نیز
باید که در هوای بسیار کرم و یا بسیار سرد و بلدان حاره و محرور المزاج و ضعیف القلب
و ضعیف الاحشا و اطفال استعمال ننمایند
طبیعت آن
در سوم کرم و در آخر دوم خشک و بعضی در سوم نیز خشک دانسته
اند
افعال و خواص آن
جالی و محلل و مفتح و مسهل صفرا و لزوجات مخلوط بآن و جاذب
از اقاصی بدن و مقوی فعل هر مسهلی و بغایت سریع العمل و مدر فضلات و قاتل جنین و مخرج
آن و جهت کزیدن عقرب شربا و ضمادا نافع و با هموزن آن تا دو وزن تربد چون با شیر تازه
دوشیده ناشتا بنوشند جهت اخراج اقسام کرم معده و امعا مجرب و با لاجورد جهت امراض سوداوی
و با زنجبیل و تربد جهت اخراج مواد بلغمی و با کل سرخ جهت تقویت معده و با آب کرفس
جهت سرعت خروج آن از معده مقدار شربت آن نیم دانک تا دو دانک و زیاده بر ان مضر دل
و معده و کبد و امعا و مورث تشنکی و کرب و غم و رافع اشتها و اکر زن حامله بخورد بار
اندازد و بچۀ او را بکشد و زیاده از نیم درم تا یک درم آن کشنده بحدوث امساک اولا و
کرب و غثیان و عرق سرد و اسهال مفرط پس اهلاک و مداوای آن قئ فرمودن و خوردن دوغ و
سویق سیب و رب ریباس و رب سفرجل و رب سماق و ریختن آب سرد بر سر و نشستن در ان و طلای
آن با روغن بادام جهت درد سر و با سرکه جهت صداع ضربانی و صداع مزمن و جهت قوبا نیز
و ضماد غیر مشوی آن و بدستور طلای آن جهت بهق و برص و نمش و کلف و با روغن زیتون جهت
خراجات و بدستور مطبوخ آن با عسل و زیت جهت تحلیل خراجات و عرق النسا و چون در سرکه
بپزند و با آرد جو کوبیده سرشته ضماد نمایند جهت وجع مفاصل و ورک و عرق النسا و جرب
متقرح و نیز ضماد پختۀ آن در سرکه بتنهائی جهت جرب متقرح و با زهرۀ کاو و ترمس چون
بپزند و بر حوالی ناف بمالند جهت اطلاق نمودن اطفال و ضعیف الاحشا نافع و حمول آن با
پشم پاره جهت اخراج جنین و برک آن ضمادا در افعال ضعیف تر از بیخ آن و فرزجۀ آن جهت
اخراج جنین و بیخ آن بسیار کرم و محرق و محلل و نطول آب آن با سرکه و روغن کل سرخ جهت
درد سر و ضماد آن بتنهائی جهت برص و درد مفاصل و تحلیل اورام و فرزجۀ جمیع اجزای آن
قاتل جنین و مخرج آن و بدل سقمونیا یک وزن و نیم آن صبر زرد و نیم وزن آن هلیلۀ زرد
و کویند لاغیه است و چون سقمونیا را با کلاب و آب سماق و سفرجل بسایند و قرص سازند
و عند الحاجت استعمال نمایند من جمیع الجهات بیغایله است و خوردن بهی که در ان محموده
را مشوی کرده باشند با قدری بنفشه جهت جمیع امراض صفراوی و رفع تپها مفید و بی مضرت
و دستور مشوی نمودن و جوارشات و معجونات آن در قرابادین مذکور شد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
سقمونیا. [ س َ ] (معرب ، اِ) یونانی «اسکامونیا» ۞ و «اسکامونیا»
۞ لاتینی «اسکامونیا»
۞ انگلیسی «اسکامونی
» ۞ «فرهنگ لاتینی کاسل »، فرانسوی «اسکامونه » ۞ . (از حاشیه برهان قاطع چ معین ). به لغت یونانی دوایی است که
محموده میگویند و آن عصاره ای باشد بغایت تلخ و مسهل صفرا بود. (برهان ) (آنندراج
). محموده . (فرهنگ فارسی معین ). عصاره درختی
است مایل به سبزی و زردی تلخ مزه . (غیاث ). محموده و آن عصاره نباتی است که بیخ آن را قطع نموده از خاک خالی کرده
برگها فرش کند تا از اندرون رطوبت لبنی بر برگ ها جمع شده و خشک شود و آن را به اسم
نباتش خوانند. ضرر آن معده و احشاء سائر مسهلات است . مصلح آن مصطکی و کتیرا و انیسون
و روغن بادام و زنجبیل و فلفل و دیگر عطریات است . (منتهی الارب ). سقمونیا یا محموده
گیاهی است از تیره پیچکها که دمبرگهای دراز
دارد و دانه های آن مسهلی قوی است . (گیاه شناسی گل گلاب ص 241)
- سقمونیا. [ س ُ ] (معرب ، اِ) صابون است به لغت یونانی
. (منتهی الارب ).
////////////////
//////////////
34 (324) سقمونیا
، saqmūniyā،
Convolvulus scammonia. "بر سه نوع است: هندی، آن که از چرمگان
[بجنورد امروزی] (čarmgān) خیزد، و آنکه از انطاکیه خیزد؛ دومی از همه
بهتر است و هندی در مرتبۀ بعدی قرار میگیرد. نوع هندی صمغ Convolvulus
scammonia (یا Ipomoea) [نیلوفر پیچ هندی]
است. " این نام را در سنسکریت triputa یا trivrt میگویند؛ از همین جاست tarbud هندوستانی، turbid فارسی [توربید]، turbund عربی. C. scammonia بومیِ سوریه، هروم و یونان است
و در برخی بخشهای هند کشت میکنند.
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
////////////
سقمونیا،(سمقونیا) با نام علمی Convolvulus
scammonia گیاهی است از خانواده پیچک. نامهای دیگر این گیاه عبارتند
از محموده، ساک مونیا، اسکامونه، و اسکامونیوم. نام این گیاه در کشور فرانسه scammonee،
در کشور انگلستان plant scamminy و در هند ساک مونیا است.
این گیاه به دور گیاهانی که در نزدیکیاش وجود دارد میپیچد
و تا ارتفاع ۵/۲ متر بالا میرود. این گیاه دارای ریشه ضخیم و گوشتی است و گلهایی
به رنگ سفید و یا زرد کم رنگ دارد رنگ صمغی که در ریشه آن قرار دارد کبود رنگ و مانند
صدف است. قسمت مورد استفاده آن صمغی است که از ریشه آن گرفته میشود.
پراکندگی جغرافیایی[ویرایش]
این گیاه خاص آسیای کوچک میباشد و در مناطق سوریه تا قفقاز
و عراق و یونان وجود دارد اما تا کنون در ایران یافت نشده است.
صمغ[ویرایش]
روش گرفتن صمغ از ریشه گیاه سمقونیا:
اطراف ریشه را از خاک خالی کرده و چند برگ گردو در اطراف آن
روی زمین پهن میکنیم و شکافهایی در اطراف آن ایجاد میکنیم شیره موجود در ریشه این
گیاه از این شکافها خارج میشود و روی برگهای گردو جمعآوری میشود سپس آنها را در
داخل صدفی جمع کرده و در آفتاب میخشکانیم.
ترکیب شیمیایی:
رزین سمقونیا که از ریشه آن گرفته میشود دارای مادهای به
نام اسکاممونین است که در الکل ۹۵ درجه حل میشود. رزین خام از تقطیر محلول الکلی ریشه
گیاه تهیه میشود.
منابع[ویرایش]
درمان بوسیله گیاهان دارویی تالیف دکتر محمد صادق رجحان چاپ
دوم سال۱۳۷۷ ناشر مرکز فرهنگی آبا
///////////////
به عربی محموده، سمقونیا
المَحْمُودَة[1] أو السَّقَمُونِيَا[1]، اسمه العلمي.Convolvulus
scammonia L، وهو نوع من اللَبْلاَب يتبع الفصيلة المحمودية وهى من أهم انواع اللبلاب
المتعثر تدريجا .
أنظر أيضًا[عدل]
اللَبْلاَب.
المراجع[عدل]
^ تعدى إلى الأعلى ل: أ ب المعجم الطبي الموحد.
////////////
به آذری:
/////////////
Convolvulus scammonia
From Wikipedia, the
free encyclopedia
|
This article needs
more medical references for verification or
relies too heavily on primary sources. Please review the contents of
the article and add the appropriate references if you
can. Unsourced or poorly sourced material may be challenged and removed. (November
2014)
|
Scammony
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
C. scammonia
|
Convolvulus scammonia
L. |
Convolvulus scammonia, scammony, is a bindweed native to the countries of the eastern
part of the Mediterranean basin;
it grows in bushy waste places, from Syria in
the south to the Crimea in the north,
its range extending westward to the Greek islands, but not to northern Africa or Italy.
It is a twining perennial, bearing flowers like those of Convolvulus arvensis,
and having irregularly arrow-shaped leaves and
a thick fleshy root. The dried juice, virgin scammony, obtained by
incision of the living root, has been used in medicine as scammonium,[medical citation needed] but
the variable quality of the drug has led to the employment of scammoniae
resina, which is obtained from the dried root by digestion with alcohol.
The active principle is the glucoside scammonin or jalapin, C34H114O6.[citation needed] The
dose of scammonium is 5 to 10 grains, of scammony resin 3 to 8 grains[medical citation needed]. Like
certain other resins, scammony is inert until it has passed from the stomach into the duodenum, where it meets the bile,
a chemical reaction occurring between it and the taurocholate and glycocholate
of sodium, whereby it is converted into a powerful purgative.[medical citation needed] Its
action is essentially that of a hydragogue,
and is exercised upon practically the entire length of the alimentary canal. The drug is not a
cholagogue, nor does it markedly affect the muscular coat of the bowel, but it
causes a great increase of secretion from the intestinal glands.[citation needed] It
acts in about four hours. In large doses it is a violent gastrointestinal
irritant. In consonance with the statement that scammony acts only after
admixture with the bile, is the fact that hypodermic or intravenous injection
of the drug produces no purgation, or indeed any other result.[citation needed] The
drug frequently kills both roundworm and tapeworm, especially the former, and is
therefore an anthelmintic.[medical citation needed] It is
not largely used, but is very effective in the treatment of severe
constipation, especially in children.[medical citation needed]
·
This article incorporates text from a publication now in
the public domain: Chisholm,
Hugh, ed. (1911). "Scammony". Encyclopædia
Britannica (11th ed.). Cambridge University Press.
·
Resins
&&&&&&
سقولوقندریا
بفتح سین و ضم قاف و سکون واو و ضم لام و سکون واو و فتح قاف
و سکون نون و فتح دال و سکون را و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف لغت یونانی است
ماهیت آن
حیوانی است مانند عنکبوت با پاهای بسیار بری و بحری می باشد
و متاخرین آن را ابو سبع* و سبعین و متقدمین اربع و اربعین نامیده اند و اربع اربعین
طولانی است با پایهای بسیار از قریب بسر آن تا دم درد وصف و اکثر سفید رنک اغبر و اربع
اربعین در حرف الالف مع الراء ذکر یافت
طبیعت آن
حار حاد و از سموم قتاله است
افعال و خواص آن
در طب خواصی برای آن ننوشته اند و چون بر عضوی از بدن مردم
برسد حکه آورد مکر آنکه طلای مطبوخ بحری آن در روغن زیتون سترندۀ مو است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
* ابوسبع و سبعین . [ اَ س َ عِن ْ وَ س َ ] (ع اِ مرکب )
هزارپا. گوش خَزَک . گوش خارک . پُرپایه . سَدپایه . ابواربع واربعین . سقولوفندریون
Scolopendre .
//////////
سقولوقندریا. [ س َ ق َ ] (معرب ، اِ) هزارماه . اسم یونانی
حیوانی است مثل عنکبوت و پایهای بسیار دارد و متاخرین او را ابوسبع و سبعین و متقدمین
اربعه و اربعین نامیده اند و از سموم است و طلای مطبوخ بحری آن در روغن زیتون سترنده موی و جهت رفع حکه نافع است . (تحفه حکیم مومن ). جنتوبلادس . حیوانی است بحری مالیدن
طبیخ آن موی بسترد و اگر بپوست تلاقی کند در آنجا خارش و حکه پدید آرد. (یادداشت مولف
). ذواربعة و اربعین . هزارپا: [ اسقولوفندریون ] ورق شبیه بالدود الذی یقال له سقولوفندریا
Scolopendre . (یادداشت مولف ).
//////////////
-434 سقولوقندریا بالاسیا:
حیوان بحري.
قال بولس: متی طبخ مع زیت و طلی به أذهب الشعر، و إذا لمس
اعتري فی عضو اللامس له حکۀ. و أنا أحسب أن هذا غلط، و إنما
هو سالامندریا، و أظنه تصحیفا.
الحاوي فی الطب
////////////////
سقولوقندریا بالاسیا:
دیسقوریدوس فی الثانیۀ: هو حیوان بحري و یسمی باسم الحیوان
الذي یقال له أم أربعۀ و أربعین إذا طبخ بزیت و تمسح به حلق
الشعر و إذا مسه موضع من الجلد عرضت له حکۀ.
الجامع لمفردات الأدویۀ و الأغذیۀ، ج 3، ص:
///////////////
Scolopendra
For other articles, see Scolopendre .
Scolopendra
Ventral view of
the anterior part of a centipede showing the venomous hooks.
Scolopendra is a genus of chilopods of the
family Scolopendridae . The
scolopendre is a carnivorous and sometimes venomous animal.
Tête de
scolopendre - Fonds Eugène Trutat , Museum of Toulouse
The bite of the centipedes can be very
painful, especially that of the tropical species, with edema and sometimes
cutaneous necrosis around the
bite. Treatment is symptomatic: local disinfection and analgesics 1 .
Scolopendra cingulata is widespread throughout the Mediterranean Sea . Scolopendra gigantea ,
encountered in South America, is the largest species and can reach up
to 40 cm long. The centipede can enter the houses.
On other Wikimedia projects:
·
Scolopendra , on Wikimedia
Commons
·
Scolopendra , on Wikispecies
Category :
&&&&&&
سک
بضم سین و تشدید کاف
ماهیت آن
بدانکه آن اصلی و غیر اصلی می باشد اصلی آن متخذ از عصارۀ
آملۀ رطب است و آن را سک چینی نیز نامند و چون در اکثر بلاد غیر هند آمله بهم نمی رسد
و تازۀ آن بدست نمی آید و لهذا از عصارۀ بلح که خرمای نارس است می سازند و هرکاه مشک
اضافۀ آن نمایند آن را سک المسک نامند و کاه ادویۀ دیکر نیز بحسب حاجت داخل می نمایند
و غیر اصلی آن مرکب از مازو و عصارۀ بلح است و این نوع از رامک است
طبیعت آن
در دوم سرد و در اول کرم و در دوم خشک نیز کفته اند
افعال و خواص آن
مفتح و محلل و قاطع نفث الدم و نزف الدم و حابس قئ و بطن حادث
از رطوبات و ضعف معده و امعا و حابس طبع اطفال و مقوی اعصاب و قوت ماسکه و اعضای باطنیه
و قاطع عرق و رائحۀ نوره و بدبوئی بدن شربا و ضمادا و طلاء مقدار شربت آن تا دو مثقال
بدل آن رامک است و نسخ آن در قرابادین ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
سک
اصل وی چینی بود و آن عصاره آمله بود و نوع دیگر مرکب بود
از عفص و بلح مانند رامک ترکیب کنند و بهترین وی آن بود که بوی وی نیکو و خوش بود و
طبیعت وی گرم و خشک بود در دوم و قابض بود و مقوی احشا بود منع قی بکند که از رطوبات
بود و شکم ببندد و چون بر شکم ضماد کنند و قوت اعضای اندرونی بدهد و باه را زیاده کند
و سده بگشاید و درد اعصاب را نیکو بود و منع نذف بکند و درد دل را سود دهد و از وی
نیم درم مستعمل بود و بوئیدن وی سرگرم را صداع آورد و مصلح وی کافور بود
احتیارات بدیعی
&&&&&&
سک المسک
ماهیت آن
چون سک اصلی یا غیر اصلی را با قدری مشک بیامیزند باین نام
خوانند و اکر در نافۀ مشک کذارند سک الجلود نامند و چون نافه را در آب خیسانیده سک
را بآن آب بسرشند سک الماء کویند و چون نافۀ را کوبیده با آن بیامیزند سک اکراس خوانند
طبیعت اقسام آن
مائل بکرمی
افعال و خواص آن
قریب برامک و قسمی از سک المسک که از جملۀ طیوب است مولف شفاء
الاسقام آن را مقوی احشا دانسته و محلل و مفتح و مبهی و مفرح و جهت درد دل و مفاصل
و اسهال و نزف حیض نافع صنعت آن آنست که بکیرند ده رطل آب بلح تازه که غورۀ خرما است
و با سه رطل مازو سائیده بجوشانند تا قریب بانعقاد رسد از آتش برکرفته از هریک از سنبل
الطیب و لسان العصافیر بساسه و برک جوزبوا و قرنفل و قاقلۀ صغار و کبار و عود هندی
سی اوقیه و صندل زرد نیم رطل زعفران پنج درم صمغ عربی یک رطل مجموع را نرم سائیده و
بآن آب مذکور بسرشند و اقراص سازند و استعمال نمایند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
سک المسک . [ س ُک ْ کُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) مرکبی است از
مازو و فاغره و فلیخه و بسباسه و صندل مقاصری و سنبل الطیب و عسل . (الفاظ الادویه
). رجوع به تحفه حکیم مومن و اختیارات بدیعی
شود.
&&&&&&
سکباج
بکسر سین و سکون کاف و فتح باء موحده و الف و جیم معرب سرکه
فارسی است
ماهیت آن
نوع غذائی است که از سرکه ترتیب می دهند
طبیعت آن
مبرد و مرطب
افعال و خواص آن
ملطف و مفتح و قاطع بلغم و صفرا و مسکن غلیان خون مضر نحیف
البدن و صاحبان علل عصبانی و سوداوی و سرفه و سحج و قولنج و ضعف معده و مثانه و رحم
و درد مفاصل و مضر شارب ادویۀ مسهله مصلح آن حلویات و پالوده صنعت آن آنست که بکیرند
کوشت را و بحد وسط ریزه ریزه کرده و اکر مرغ باشد از بندها جدا کرده نیم پخته و پیاز
و زردک و کندنا را چند جوشی داده نزوجت آن را کرفته با آب سرد بشویند و با کوشت و سرکه
و ادویۀ خوش بو بقدر حاجت مهرا پخته با عسل و با شکر چاشنی داده و قدری زعفران در آخر
اضافه کرده از دیک برآورند و تناول نمایند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
سکباج . [ س ِ ] (معرب ، اِ) معرب سکبا که نوعی از آش است
که از سرکه وبرنج یا بلغور سازند. (غیاث ) (آنندراج ). معرب است وآن نان خورش است که
از سرکه و گوشت و ادویه خوشبو و نبات ترتیب دهند و گاهی میوه خشک را هم اندازند. (منتهی
الارب ). ابوعاصم . ام القری . (المرصع) :
از بخارا آن بداند تیزهش
دیگ شیرین را ز سکباج ترش .
(مثنوی ).
///////////////
سرکه . [ س ِ ک َ /ک ِ ] (اِ) سرکا. گیلکی «سرکه » ۞ . می ترش شده
بوسیله تخمیر. خَل ّ. (حاشیه برهان قاطع چ معین ). ابونافع. (دهار). اسم فارسی
خَل ّ است . (تحفه حکیم مومن ).
///////////
Vinegar
From Wikipedia, the
free encyclopedia
A variety of
flavored vinegars on sale in France (bottom rows)
Vinegar is a liquid consisting of about 5–20% acetic acid (CH3COOH), water, and other trace
chemicals, which may include flavorings. The acetic acid is produced by
the fermentation of ethanol by acetic acid bacteria.[1] Vinegar
is now mainly used as a cooking ingredient, or in pickling.
As the most easily manufactured mild acid, it has historically
had a great variety of industrial, medical,
and domestic uses, some of which (such as its use as a general household
cleaner) are still commonly practiced today.
Commercial vinegar is produced either by
fast or slow fermentation processes. In general, slow methods are used with
traditional vinegars, and fermentation proceeds slowly over the course of
months or a year. The longer fermentation period allows for the accumulation of
a nontoxic slime composed of acetic acid bacteria. Fast methods add mother of
vinegar (bacterial
culture) to the source liquid before adding air to oxygenate and
promote the fastest fermentation. In fast production processes, vinegar may be
produced in 20 hours to three days.
&&&&&&
سکبینج
بفتح سین و سکون کاف و کسر بای موحده و سکون یاء مثناه تحتانیه
و فتح نون و جیم معرب اسکبینه فارسی است و بیونانی ساغافیون و بهندی کندل نامند
ماهیت آن
صمغ نباتی است در شکل شبیه بخیار و بهترین آن صافی بیرون سرخ
و یا زرد و اندرون سفید با رطوبت ظاهر است که بوی آن ما بین بوی حلتیت و قنه و حریف
باشد و از ماه که اسم موضعی است قریب باصفهان آورده باشند و کویند قنه چون کهنه شود
مستحیل بسکبینج می کردد و فرق میان ایشان رنک اندرون سکبینج سفید است بخلاف قنه و این
صمغ را از نزدیک برک آن می کیرند بزدن تیغ بر ساق آن و قوت آن تا بیست سال باقی می
ماند و کفته اند دو نوع می باشد و هر دو جیداند
طبیعت آن
در سوم کرم و خشک و بعضی خشکی آن را در دوم دانسته اند و این
اصح است
افعال و خواص آن
مسخن و ملطف و جالی و محلل ریاح و قولنج و اورام صلبه و طحال
و غیر اینها و مسهل ماء اصفر و بلغم غلیظ و لزج و جاذب آن از عمق بدن و مفاصل که بآنها
چسپیده باشند و با قوت تریاقیه و مصلح ادویۀ مسهله و مانع نکایت آنها و قاطع فضول غلیظۀ
سینه و رئه و مسکن درد آن و درد مفاصل و ظهر و ورکین و طحال و نقرس و مغص و قاتل اقسام
کرم معده و جنین و مخرج آن و مدر بول و حیض اعضاء الراس آشامیدن آن جهت امراض باردۀ
بلغمیۀ و اعصاب و برودت آنها و صداع بارد و صرع و فالج که حس و حرکت در ان زائل شده
باشد و جهت اوجاع مفاصل و سعوط آن جهت صداع و صرع بارد بلغمی اعضاء الصدر و النفض و
الحمیات و غیرها آشامیدن آن جهت تنقیۀ صدر و استسقا و اسهال ماء اصفر و اخراج سنک کرده
و مثانه و حمیات بلغمیه و سوداویۀ دائره و قولنج بلغمی و ریحی و بواسیر و ریاح آن و
برودت کبد و امعا و مقعده و رحم و تحلیل خنازیر و تقویت باه و بدستور ضماد و حمول و
حقنه و بخور آن بحسب هر مرض از امراض مذکوره و آشامیدن یک دانک آن تا نیم درم و تا
یک درم جهت اصلاح ادویۀ مسهله و منع اذیت آنها ز اعضا و با شراب جهت نهش عقرب و هوام
قتاله و با عسل جهت تقویت باه و قولنج و ادرار طمث و اخراج جنین العین اکتحال آن بهترین
ادویه است از برای نزول آب در چشم و ظلمت حادث از اخلاط غلیظه و با سرکه جهت شعیره
و استنشاق رائحۀ آن با سرکه جهت صرع و غشی عارض از اختناق رحم و بدستور بخور آن و فرزجۀ
آلودۀ آن بپشم پاره جهت رفع احتباس حیض و احتقان آن جهت بواسیر و دفع ریاح آن و تقویت
باه و وجع ورک و ظهر و ضماد آن با سرکه جهت جذب خار و پیکان از اعضا و تعقد عصب و بواسیر
و عرق النسا و التیام عضل مقطوع و تحلیل خنازیر و سلعه و ازالۀ آثار جلد و کزیدکی عقرب
و هوام دیکر نافع و دستور حل آن مانند حل حلتیت است در روغن بادام تلخ و یا آب کندنا
و با سداب و با نان کرم که در جوف آن کذارند تا آنکه نرم کردد و استعمال آن مبرودین
را نافع و مضر محرورین و مورث اورام باطنی و مشتعل حرارت غریزی و مضر مثانه و کرده
و مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن تا یکدرهم بدل آن قنه و کویند در رفع سموم راتیانج است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
سکبینج . [ س َ ن َ ] (معرب ، اِ) صمغ نباتی است مسخن و ملطف
و جالی و محلل ریاح و اورام سلبه و مدر حیض و مسهل بلغم غلیظ و این معرب سکبینه است
. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). به پارسی سغبین ۞ است . (ذخیره خوارزمشاهی ) (از بحر الجواهر) : از آن جمله که
موجود نباشد الا به اصفهان سکبینج و جاوشیر و ترنجبین . (ترجمه محاسن اصفهان ص 40).
- سغبین . [ س َ] (معرب ، اِ) به لغت یونانی نوعی از صمغ باشد
که بیرون آن سفید و درونش بسرخی مایل است و برعکس نیز گفته اند. (آنندراج ) (برهان
). سکبینج بپارسی سغبین است . (ذخیره خوارزمشاهی
). سکبینج . (تحفه حکیم مومن ).
///////////
سکبینج
صمغ نباتیست که بشکل مانند قثا بود و صاحب منهاج گوید نیکوترین
آن بود که بیرون وی بسفیدی زند و اندرون بسرخی و تیزبوی بود و زود در آب حل شود و اصفهانی
بهتر بود و صاحب جامع گوید نیکوترین وی آن بود که صافی بود و بیرون وی سرخ بود و اندرون
وی سفید و رایحه وی متوسط بود میان رایحه حلتیث و قنه و حریف باشد و طبیعت وی گرم و
خشک بود در سوم و محلل و ملطف بود فالج را نافع بود و مسهل ماده بود که در ورکین بود
و قولنج را نافع بود چون بیاشامند یا در حقنه کنند و اوجاع بواسیر را سود دهد چون تنها
بیاشامند سنگ گرده بگدازاند و سردی که در معده بود و رحم و امعا را سود دهد و بول براند
و حیه بکشد و مسهل آب زرد بود و نشف رطوبت معده بکند بر گزندگی عقرب و مار طلا کردن
سود دهد و چون سعوط کنند صرع را سود دهد و آنچه اصفهانی بود باه را زیاده کند و جگر
را نیکو گرداند و شیخ الرئیس گوید محلل صداع بارد باشد و ریحی استسقا و مغصی را سود
دهد خوردن و آشامیدن و طلا کردن با سرکه چون بگدازاند بر خنازیر و صلابت مفاصل و سلعه
بگدازاند و ضماد کردن جذب سل و شوک بکند و کرم کدو دانه و کرمهای دیگر بکشد چون بیاشامند
و گویند نقرسی که سبب آن سردی بود سود دهد و درد مفاصل را سود دهد و سینه را پاک گرداند
بقوت و مسهل بلغم لزج و رطوبات غلیظ بود و عرق النسا که سبب آن از بلغم بود و درد پشت
و بادهای غلیظ که در اندرون بود را سود دهد و تاریکی چشم و غلظت اجفان را نافع بود
و وی فاضلترین داروها بود جهت دفع نزول آب و چون در سرکه بگذارند و بر شعیره که بر
مژه چشم بمالند زایل کند و شربتی از وی یک درم تا یک مثقال بود و نشاید که بغیر از
سردمزاج یا مرضهای سرد استعمال کنند مزاجهای سرد و علتهای سرد را عظیم سود دهد و محروریمزاج
را بغایت مضر بود و اگر با شراب بیاشامند گزندگی جانوران و زهرهای کشنده را نافع بود
و گویند مضر بود بمثانه و مصلح وی اشق بود و صاحب تقویم گوید معده و امعا را بد بود
و مصلح وی انیسون بود و بدل وی قند سفید بود و گویند نیم وزن آن جاوشیر و گویند بدل
آن مقل و صبر بود و اشق و جاوشیر از هریک ربع وزن آن و صاحب منهاج گوید که نوعی از
قند مستحیل میشود به سکبینج
______________________________
صاحب مخزن الادویه مینویسد: سکبینج بفتح سین معرب اسکبینه
فارسی است و بیونانی ساغافون و بهندی کندل نامند
انگلیسی و فرانسهSAGAPENUM
اختیارات بدیعی، ص: 228
///////////////
ابومنصور[1] از نوعی Ferula به
نام sakbīnaj (صورت عربی، sakbīna
فارسی) نام برده و مترجم کتاب وی، آخوندوف، طبیب ایرانی، آن را همان صمغ ساگاپنوم Ferula persica (*Sagapenum) دانسته که میگویند به
باریجه ماند و از کوههای لرستان به دست آید. به گفته فلوکیگر و هانبری،[2] خاستگاه گیاهی ساگاپنوم دانسته نیست، اما روشن است که این
واژه ( در متن دیوسکوریدس، iii, 95، و
جالینوس؛ sacopenium در پلینی، xii, 56 که در
دارونامه های سده های میانه بیشتر serapinum فرونگاشته شده، وام واژه ای است پارسی.
آن باریجه که در هند می خورند از ایران به بمبئی برند. وات[3]
سه نوع باریجه را که دادوستد میشود برشمرده : باریجه شرق طالع، باریجه جامد
ایرانی، و باریجه مایع ایرانی. اولی محصول
شیراز است، دومی بوی تربانتین میدهد، و سومی گواشیر، گاوشیر* gaoshir یا
جاوشیر jawāshir؛ این یکی صمغی است نیمهمایع به رنگ زرد یا
سبزفام که معمولاً با ساقه، گل و میوه گیاه آمیخته است. آن را از ساقه گیاه میگیرند که وقتی تیغ میزنند
مایعی صمغ مانند به رنگ زرد نارنجی از آن
می تراود. اما معمولاً باریجه بازاری به
صورت قطرههای گردی چسبیده به هم در اندازه ای نزدیک به نخود است، که بیرونشان به
رنگ نارنجی قهوه فام و درونشان سفید زرد فام یا آبی سبزفام، بوی آن، برخلاف آنغوزه
، ناپسند نیست و مزه ای تلخ دارد.
باریجه از نزدیک به 65 درسد
رزین، 20 درسد صمغ و بین 3 تا 7 درسد روغن فرّار تشکیل شده است.
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
*
Sagapenum
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Sagapenum (Greek σᾰγάπηνον,[1] σικβινίτζα (Du Cange),[2] σεραπίων;[3] Arabic sakbīnadj;[4] Latin sagapenum,[5]sagapium,[3] seraphinum (Pharm. Witenbergica)[2]) is a historical plant from Media, identified with Ferula
persica L.,[1][3]Ferula
scuntziana (Umbelliferae),[6] or Ferula
scowitziana,[4] also denoting its yellow
translucent balsam, which causes irritation of the skin and
whose smell resembles that of asafoetida.
Pliny (Historia Naturalis 12.126,
19.167, 20.197) holds that sagapenum is similar to ammoniacum, and mentions its use in
adultering laser.[5]
According to Dioscorides (De materia medica 3.85, 95), sagapenum
smells like silphium and galbanum, and has expectorant, topical,
anti-convulsant, and abortifacient properties.[6]
1.
^ Jump up to:a b Henry Liddell; Robert Scott,
eds. (1897), "σᾰγάπηνον", Greek-English Lexicon (8th
ed.), Harper & Brothers, p. 1371
2.
^ Jump up to:a b Immanuel Löw (1881), Aramäische Pflanzennamen, Engelmann,
p. 191
3.
^ Jump up to:a b c Bernhard Langkavel
(1866), Botanik der späteren Griechen, Berggold,
p. 40
4.
^ Jump up to:a b A. Dietrich (1995),
"ṢAMGH", The
Encyclopaedia of Islam, 8 (2nd ed.), Brill,
pp. 1042–1043
5.
^ Jump up to:a b "sagapēnum", Oxford Latin
Dictionary, Oxford University Press, 1968, p. 1679
6.
^ Jump up to:a b Dioscorides (1902),
"Sagapenum", in Julius Berendes, De materia medica (PDF), PharmaWiki.ch,
p. 192
·
Resins
//////////
آنقوزه یا کمای بیابانی یا باریجه که با نامهای سنبنیج و
قرنه کمای (نام علمی: Ferula) یا مترادف(نام علمی:
Schumannia) نیز شناخته میشود، گیاهی است که بین ماههای
مه تا ژوئیه دوره زندگی خود را سپری میکند. این گیاه دارای دو گل نر و مادهاست که
توسط حشرات گرده افشانی میکند. این گیاه از نوع خودبارور است.[۲]
واريته ها و رده هاي متفاوت و متنوعي از اين گياه با ظاهر،
عطر و بو و اسانس و رنگ هاي گوناگون در نقاط مختلف ايران يافت مي شود.
این گیاه عمدتاً در ارتفاع ۱۲۰۰ تا ۱۷۰۰ متری میروید[۳] و
در کشور ایران در استانهای خراسان جنوبی و رضوی و همچنین در بلندیهای بالای ۲۵۰۰
متر در استان کهگیلویه و بویراحمد و کوه هوا(علامرودشت فارس)، دامغان، بلوچستان، شاهرود،
ميامي، سبزوار، ديباج (دامغان)، كرمان، سقز (كردستان)، لرستان، ساوجبلاغ، همدان، آذربايجان
غربي، نائين و آباده میروید؛ این گیاه همچنین جز گیاهان بومی شهرستان نیشابور می باشد.[۴]
خواص درمانی[ویرایش]
این گیاه دارای خواص درمانی فراوانی است که از آن میان میتوان
به موارد زیر اشاره نمود[۳]:
ضدتشنج
خلط آور
خاصیت هضم کنندهای
قاعده آور
دفع انگلهای رودهای
درمان اختلالات هاضمهای
براي مشاهده خواص بيشتر به آنقوزه (گياه) نگاه شود
جستارهای وابسته[ویرایش]
فهرست گیاهان
منابع[ویرایش]
پرش به بالا ↑ "Tropicos.org".
Retrieved 13 September 2014.
پرش به بالا ↑ Ferula
persica - Willd.
↑ پرش به بالا به: ۳٫۰ ۳٫۱ «کما گیاه
خودرو منطقه» (فارسی).
وبگاه اطلاع رسانی شهر سه قلعه. بازبینیشده در ۳۱ فروردین ۱۳۹۱.
پرش به بالا ↑ مرکز گردشگری علمی فرهنگی
دانشجویان ایران پیوند در دسترس
نشان خرد این
یک مقاله خرد زیستشناسی است. با گسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید.
ردهها: چتریانسردههای چتریانگیاگان ایرانگیاهان دارویی
/////////////
به عربی کُلَخ* که نوعی باریجه است:
الكَلَخ[1] (باللاتينية: Ferula) جنس نباتي ينتمي إلى الفصيلة الخيمية. يضم هذا الجنس 204 أنواع مقبولة و53 لم يحسم أمرها بعد.[2] موطن كثير منها بلاد الشام.
11. الكلخ الشائع (باللاتينية: Ferula
communis) في بلاد الشام والمغرب العربي
وبعض مناطق حوض البحر الأبيض المتوسط
مصادر[عدل]
* کلخ . [ ک ُ ] (اِ) نوعی از گیاه و رستنی باشد.
(برهان ) (از آنندراج ). یک نوع گیاهی . (ناظم الاطباء). نوعی از نباتات چتری . (حاشیه برهان چ معین ).یکی از گونه های انگدان است که بنام
قنا، کف عروس وکلح نیز خوانده می شود ۞ . (فرهنگ فارسی معین
). و رجوع به کلح شود. || بارزد. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به بارزد شود.
- بارزد. [ زَ ] (اِ) ۞ بمعنی بیرزد
است و آن صمغی باشد مانند مصطکی و بعربی قِنّه خوانند. دو درم آنرا بآب بنوشند
بواسیر را سود دارد.(برهان ) (آنندراج ). تره ای است چون اسپرغم که اطبا بادرونه
نویسند و آنرا از ادویه طبی نامند و بادرنجویه
نیز گویندش . (اوبهی ). صمغ درختی است در شام . صمغ درخت ماطونیون است . صمغی که
پیرزد نیز گویند و حسن لبه . (ناظم الاطباء). لغت فارسی است بعربی قنه و بترکی
قاسنی ۞ گویند. (از
تحفه حکیم مومن ). بریزه . صمغ محلل که در
طب بکار است . (دِمزن ). صاحب ذخیره گوید: کمافیطوس ، گفته اند برگ و شاخ درخت
بارزد است . (ذخیره خوارزمشاهی ). صمغ گیاه
راب یعنی کماه است . (از ذخیره خوارزمشاهی
). بعربی قنه و بیونانی خلبانی و بترکی قاسنی و بهندی بربجا و بلغتی کنده بهروزه نامند
و باین نام معروف است . ماهیت آن : صمغ نباتی است ، برگ آن شبیه ببرگ چنار مشابه
نبات سکبینج و ساق آن باریکتر از آن و سفید مایل بزردی و شبیه بکندر بهتر از سرخ و
زرد آن است و ثقیل الوزن و آنچه به تحقیق پیوسته و دیده شده لبن درختی است عظیم
بقدر سرو، که تنه آنرا بتیشه و غیر آن
جابجا خراشیده از آن تراوش مینماید و برمی آید و مانند لبن بلسان که دهن بلسان
نامند می باشد. در اول سفیدرنگ اندک رقیق ولیکن نه به رقت دهن بلسان و بتدریج
منجمد و زردرنگ پس زرد تیره پس سرخ و اندک خشک و صلب مانند کندر میگردد و چون بر
آتش گذارند گداخته میگردد و تازه آن زردتر و رقیق تر و کهنه آن دیرتر و غلیظتر میباشد و در بنگاله از کوهستان
مورنگ بسیار می آورند و بقیمت ارزان میفروشند... و گفته اند سه نوع میباشد یکی سبک
بسیار سفید و خشک و یکی کثیف صلب زرد سنگین و سوم زردرنگ نرم صافی بسیار تندبو و
این بهترین همه انواع است . (از مخزن الادویه
ص 129). مولف اختیارات بدیعی
آرد: قنه است بپارسی بیزد (بیرزد) و بشیرازی پرز خوانند و آن سه نوعست برّی و بحری
و جبلی و گویند دو نوع است یکی سفید سبک و آن خشک بود و یکی نرم بود و زردرنگ مانند
عسل صافی تیزبوی و این نوع بهتر بود و طبیعت آن گرم است در سیم و خشک است در دویم
و گویند تر است جهت عرق النسا و نقرس بغایت مفید بود. مقدار دو درم چون زن بخود
برگیرد و در شیب خود نیز بخور کند ۞ حیض براند و بچه
بیندازدو چون با شراب و مر صافی بیاشامند بچه مرده بیندازدو دفع زهرها بکند خواه
مار و خواه عقرب ، و اگر دو درم بآب بیاشامند بواسیر ببرد و چون سه نوبت
بیاشامنددیگر هرگز عود نکند البته . رازی گوید محرورمزاج نشاید که استعمال کند و
شیخ الرئیس گوید سودمند بود جهت صداع سرد و درد گوش که از سردی بود و ورم آن تحلیل
یابد بی اذیتی و جهت جرب چشم نافع بود. رازی گوید محلل ریاح و منبت لحم بود. و شیخ
الرئیس گوید مفسد لحم بود و اگر حل کنند بعسل و لعق کنند سده گرده بگشایدو سنگ بریزاند و زائیدن را آسان کند
اما مضر بود بسر و مصلح آن آشق است . و جالینوس گوید بدل آن دو وزن آن سکبینج است
و اسحاق بن عمران گوید بدل آن بوزن آن سکبینج است و نیم وزن ۞ آن جاوشیر
است . واﷲ اعلم . رجوع به اختیارات بدیعی ، تحفه
حکیم مومن ، تذکره داود ضریرانطاکی
، بحر الجواهر و ترجمه فرانسه ابن بیطار ج 1ص 201 و بیرزد شود.
////////////
به آذری:
Pisiyli
ilankölgəsi (lat. Ferula foetida)[1] - ilankölgəsi cinsinə aid bitki növü.[2]
/////////////
به ازبکی کُورَک:
Kovrak (Ferula) — ziradoshlar (soyabonguldoshlar) oilasiga mansub koʻp yillik oʻtlar turkumi. Oʻzbekistonda 45 turi oʻsadi. Sassiq
K.ning boʻyi 1 m cha, ildizi sholgʻomsimon, diametri 15 sm cha. Poyasi tik, yoʻgʻon, ichi kovak, yuqori qismi shoxlangan. Ildizoldi barglari bandli, 3 boʻlakli, poyadagilari maydaroq, ketmaket
joylashgan. Toʻpguli yirik, sharsimon,
diametri 20 sm, yon toʻpgullari maydaroq. Erta bahorda gullaydi. Mevasi — ikki
boʻlakli. Choʻllarda oʻsadi. Ildizidan olinadigan yelim (smola)dan astma va
baʼzi nerv kasalliklarida ishlatiladigan dori tayyorlanadi.[1]
////////
به ترکی استانبولی:
Çakşır (Latince ferula, "çubuk"), maydanozgiller familyasından 170 türü olan bir çiçekli bitki cinsi. Anavatanı Akdeniz bölgesinin doğusu ve Orta Asya'dır ve genelde kurak iklimlerde yetişir.
//////////
Ferula
From Wikipedia, the
free encyclopedia
For the staff
carried by a Pope called a ferula,
see Papal ferula.
This article needs
additional citations for verification. Please
help improve this article by adding citations to reliable sources.
Unsourced material may be challenged and removed. (December 2007) (Learn
how and when to remove this template message)
|
Ferula
|
|
Ferula communis
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
Ferula
L. |
·
Ladyginia Lipsky
·
Schumannia Kuntze
·
Scorodosma Bunge
·
Soranthus Ledeb
|
Ferula (from Latin ferula, "rod") is
a genus of about 170 species of flowering plants in the carrot family, native to the Mediterranean region east
to central Asia, mostly growing in arid climates. They
are herbaceous perennial plants growing to 1–4 m
tall, with stout, hollow, somewhat succulent stems. The leaves are tripinnate or even more finely divided,
with a stout basal sheath clasping
the stem. The flowers are usually yellow, rarely white,
produced in large umbels. Many plants of this
genus, especially F. communis are referred to as
"giant fennel," although they are not fennel in the strict sense.[2][3]
Ferula foetida
The Roman spice laser or laserpicium probably came from a
species of Ferula, either an extinct one or Ferula tingitana, though other identities
have been suggested.
Ferula assafoetida is used to make the spice asafoetida, or hing[4]
Ferula
gummosa makes galbanum
Ferula hermonis makes zallouh, an
aphrodisiac [5]
Ferula
persica makes sagapenum
Ferula
moschata makes sumbul
Ferula tingitana makes "African ammoniacum"
Silphium was used to make laserpicium
The Romans called the hollow light rod made
from this plant a ferula (compare also fasces, judicial birches). Such rods were used
for walking sticks, splints, for stirring boiling liquids, and
for corporal punishment.
The ferula also shows up in mythological contexts. The main shaft of
a thyrsus was traditionally made from this
plant, and Prometheus smuggled
fire to humanity by hiding it in a ferula as well.
The leaf aqueous-ethanol extract of Feruia
foetida has shown antioxidant and antihemolytic activities.[6]
Wikimedia
Commons has media related to Ferula.
|
5.
Jump up^ Graham
White, National Institute of Medical Herbalists, Ferula hermonis "The
Lebanese Viagra" by Stuart FitzSimmons
6.
Jump up^ Nabavi
SM. Ebrahimzadeh MA. Nabavi SE. Eslami B. Dehpour AA (2011). "Antioxidant and antihaemolytic activities of Ferula foetida regel
(Umbelliferae)". European Review for Medical &
Pharmacological Sciences. 15 (2): 157–64.