شبرم
بضم اول و سکون باء موحده و ضم راء مهمله و میم و بکسر اول و سوم
نیز آمده و بیونانی سطوسا و بشیرازی کاو کشک و کانیطنوسک و طانیطومک نیز نامند جهت
آنکه چون کاو بخورد می میرد و کوسفند را زیان ندارد
ماهیت آن
نباتی است که در بوستانها و کشتزارها روید و ساق آن راست و با زغب
و کره دار بقدر ذرعی شبیه به نی و شیردار و برک آن شبیه بطرخون و برک کاج و کل آن بنفش
و دانۀ آن شبیه بعدس و مائل بسفیدی و زردی و بیخ آن سطبر و پرشیر و قویتر از ثمر آن
و ثمر آن قویتر از برک آن بهترین آن سرخرنک سبک وزن رقیق شبیه بپوست پیچیده است که
از نصیبین و دیار دیکر آورند و بدترین آن تیره رنک غلیظ سخت و آنچه از فارس آورند زبون
و اقوال دیکر نیز در بیان ماهیت آن وارد است و آنچه بعد از شکستن در جوف آن مانند خیاطها
باشد بسیار زبون قتال و غیر مستعمل بلکه استعمال مطلق آن بی احتیاج قوی مجوز نیست
طبیعت آن
در سوم کرم و در آخر دوم خشک و در دوم کرم و در سوم خشک نیز کفته
اند و شیر آن تا چهارم کرم و خشک
افعال و خواص آن
از سموم قتاله و مسهل قوی بلغم و سودا و زردآب و با قوت قابضه و
مفتح دهن رکها و سدد و مدر اخلاط از عمق بدن و موافق معدۀ بارد رطب و جهت استسقای زقی
و قولنج و درد مفاصل نافع و ضماد آن جهت قوبا بیعدیل مضر محرورین و ضعیف البنیه و معده
و جکر و باه و مورث حمیات حاده و ضعف اشتها و محرق منی مقدار شربت آن تا یک دانک و
بدل آن مازریون و یک مثقال آن قاتل بقئ و کرب و غشی و خناق مداوای آن خوردن مسکه و
روغن کاو و مرقۀ چرب است و نیم مثقال شیر آن کشنده و غیر مستعمل مصلح آن ناکوفتۀ آن
را در شیر خیسانیدن و سه مرتبه تبدیل نمودن که در هر مرتبه یک شبانه روز در شیر باشد
پس در سایه خشک نموده با انیسون و مقل و کمون کرمانی و هلیلۀ زرد و صبر و تربد و امثال
اینها از ادویۀ مسهلۀ معتدله استعمال نمودن است برای کسر حدت شبرم زیرا که آن بسیار
حاد است پیش از اصلاح و بتنهائی جائز نیست استعمال آن و در معالجۀ قولنج که سبب آن
ریاح غلیظه و بلغم باشد با مقل و سکبینج و اشق و سرکین کرک حب ساخته بکار برند و در
معالجۀ اورام و سدد و آب زرد که عبارت از استسقا است و غلبۀ بلغم و سودا در آب کاسنی
و رازیانه و عنب الثعلب صاف کرده سه شبانروز خیسانیده پس در سایه خشک نموده با قدری
نمک هندی و صبر و تربد و هلیله حب ساخته استعمال نمایند
مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
شبرم . [ ش ِ رَ ] (اِ) و در عربی شُبرُم
ضبط شده است . گیاهی است شیردار و آن بیشتر در صحرا و کنارهای جویها روید و رنگ ساق
آن به سرخی مایل است . گویند اگر گاو آن را بخورد بمیرد و گوسفند رامضرت نرساند و آن
را به شیرازی گاو نبطونک خوانند. (برهان ). درختی است خاردار که وبا را دفع سازد.
(منتهی الارب ). درخت خاردار. (از اقرب الموارد). گیاهی خاردار و گیاهی دیگر که دانه
ای دارد، مانند نخود و بیخ آن درشت پرشیر و مسهل است . (ناظم الاطباء). گیاهی است که
دانه ای مانند نخود دارد بیخ آن درشت پرشیر و تمامه آن مسهل است و استعمال شیر آن خطرناک است . (منتهی
الارب ). گیاهی است که دانه ای چون عدس دارد و برگش شبیه به برگ ترخون است و این کلمه
فارسی است . (از اقرب الموارد) ۞ :
و آن گل نار بکردار کفی شبرم سرخ
بسته اندر بُن او لختی مشک ختنا.
منوچهری .
/////////////
شبرم
نباتیست که در بوستان و کنار جویها و صحراها روید و مؤلف گوید به
شیرازی گاو نیطوسک و گاو طانیطومک نیز گویند بدان سبب که اگر گاو بخورد بمیرد و گوسفند
هرچه بخورد هیچ مضرت بوی نرسد بهترین وی سبکوزن بود که لون ساق وی بسرخی زند و بدترین
انواع وی پارسی بود صاحب منهاج گوید گرم است در اول درجه دویم و خشک است در آخر سئوم
و جیش ابن الحسن گوید گرم بود در سئوم و خشک در آخر دویم و وی از جمله یتوعات بود و
لبن وی گرم و خشک بود در چهارم و صاحب منهاج گوید لبن وی قطع دندان میکند بیدرد و
باید که شبرم اصلاح ناکرده استعمال نکنند و اصلاح وی چنان بود که بستانند شیر تازه
و شبرم تازه ناکوفته در آن خویسانند یک شبانهروز و زیاده رها نکنند و در آن یک شبانهروز
دوسه نوبت شیر را تازه کنند که مصلح وی بود بعد از در سایه خشک کنند و قدری ناکوفته
از وی بیامیزند با ادویههای مسهل ملایم مثل انیسون و رازیانه و کمون کرمانی و تربد
و هلیله بعضی از این ادویهها بدرستی که برخلاف شبرم بود از بهر آنکه در این داروها
مزاجهای صالح بود در نفع طبائع و ابدان خلاف آنکه در شبرم است از بهر آنکه ایشان ملطفاند
و حدت وی را زایل کنند و اگر در معالجه قولنج که سبب آن بادی غلیظ بود و بلغم استعمال
کنند باید با مقل و سکنج و اشق و سرگین گرگ خلط کنند و حب سازند و اگر در معالجه سده
و ورم و آب زرد بلغم و سودا استعمال کنند چون از شیر بیرون آورند خشک کنند و در آب
کاشنی و آب رازیانه و آب عنب الثعلب صافی کرده خویسانند سه شبانهروز و بعد از آن خشک
کرده حب سازند با اندکی نمک هندی و صبر و تربد و هلیله بعد از آن دوائی نیکو بود و
لبن وی نشاید که قطعا بیاشامند که هیچ نیکی در وی نبود و کشنده بود و مقدار شربتی از
اصلاح کرده وی با ادویهها که گفته شد از دانکی تا دو دانک بود بحسب قوت و صاحب جامع
گوید ما بین دو دانک بود تا چهار دانک و صاحب منهاج گوید شربتی از وی دانکی بود فی
الجمله وی مغیر مزاجها بود خاصه مزاج گرم و مضر بود بمعده و جگر و باه و منی و عروق
سفل منفجر گرداند و لبن وی دو درم کشنده بود و معالجه وی به مسکه و روغن گاو کنند و
مؤلف گوید اگر لبن وی بر قوبای تر و خشک طلا کنند البته زایل گرداند و مجموع یتوعات
این خاصیت دارد و بدل وی مازریون بود
در مخزن الادویه مینویسد: شبرم بضم اول و سکون با و ضم را بیونانی
سطوسا و بشیرازی گاو کشک و کانیطنوسک و طانیطومک نیز نامند جهت آنکه چون گاو بخورد
میمیرد و گوسفند زیان نمیرسد و در ماهیت نباتیست که در بوستانها و کشتزارها روید
و ساق آن راست و با زغب و گرهدار بقدر زرعی شبیه به نی و شیردار و برگ آن شبیه بطرخون
و کاج ...
اختیارات بدیعی، ص: 246
/////////
شبرم(گاوکشک)
شبرم، گاو کشک
Euphorbia pithyusa
گاوکشک: چون گاو بخورد می میرد و گوسفند را مضرت ندارد. نباتی
است که در بوستانها و کشت زارها روید و ساق آن راست و با زغب و گره دار بقدر ذرعی
شبیه به نی و شیردار و برگ آن شبیه به طرخون و برگ کاج و گل آن بنفش و دانه آن
شبیه به عدس و مایل به سفیدی و زردی و بیخ آن سطبر و پر شیر و قوی تر از ثمر آن و
ثمر آن قوی تر از برگ آن.
طبیعت آن در سوم گرم و در آخر دوم خشک و در دوم گرم و در سوم خشک نیز گفته اند و شیر آن تا چهارم گرم و خشک است.
خواص آن: از سموم کشنده و مسهل بسیار قوی بلغم و سودا و زردآب است که با ضروری قبض همراه می باشد و باز کننده دهنده رگ ها و گرفتگی های مجاری و مدر اخلاط از نسوج بدن و با اعمال بعدی موافق است. برای معالجه استسقای بلغمی و قولنج و درد مفاصل نافع است ضماد آن جهت اورام و قولنج سخت مفید است. برای گرم مزاج ها و اشخاص ضعیف ایجاد تب گرم و ضعف اشتها می نماید مصلح آن خوردن روغن گاو و آَبگوشت چرب است. مقدار خوراک مجوز شربت آن تا یک دانگ(78/0گرم) و مشهور است که یک مثقال(69/4 گرم) آن گاوی را می کشد نیم مثقال(34/2گرم) شیر آن نیز کشنده است
طبیعت آن در سوم گرم و در آخر دوم خشک و در دوم گرم و در سوم خشک نیز گفته اند و شیر آن تا چهارم گرم و خشک است.
خواص آن: از سموم کشنده و مسهل بسیار قوی بلغم و سودا و زردآب است که با ضروری قبض همراه می باشد و باز کننده دهنده رگ ها و گرفتگی های مجاری و مدر اخلاط از نسوج بدن و با اعمال بعدی موافق است. برای معالجه استسقای بلغمی و قولنج و درد مفاصل نافع است ضماد آن جهت اورام و قولنج سخت مفید است. برای گرم مزاج ها و اشخاص ضعیف ایجاد تب گرم و ضعف اشتها می نماید مصلح آن خوردن روغن گاو و آَبگوشت چرب است. مقدار خوراک مجوز شربت آن تا یک دانگ(78/0گرم) و مشهور است که یک مثقال(69/4 گرم) آن گاوی را می کشد نیم مثقال(34/2گرم) شیر آن نیز کشنده است
منبع
مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین عقیلی علوی خراسانی
شیرازی
کلید واژگان
////////////
Euphorbia pithyusa
From Wikipedia, the free encyclopedia.
Spurge in the Balearics
|
|||
|
|||
E.
pithyusa
|
|||
·
Euphorbia pithyusa pithyusa
·
Euphorbia pithyusa cupanii
|
The 'Balearic
spurge (Euphorbia pithyusa L. , 1753) is a plant of
the family of Euphorbiaceae , widespread
in the Mediterranean basin central west. [1]
Index
Inflorescence and fruit
L
' distribution
area of E.
pithyusa extends into the central-western part of the Mediterranean basin : as well as
in the Balearic Islands , the species is
present in France (including Corsica ), Italy , Morocco , Algeria and Libya . [1]
In Italy its presence is limited to Sardinia , Sicily , Tuscany and Liguria .
In Italy its presence is limited to Sardinia , Sicily , Tuscany and Liguria .
Its habitats are the typical
sand dunes and rocky coastal areas, but also grows in mountain meadows.
·
Euphorbia pithyusa subsp. pithyusa
·
Euphorbia pithyusa subsp. cupanii (Guss. ex Bertol.)
Radcl.-Sm., 1968 subspecies
present in Corsica, Sardinia and Sicily.
1.
^ A b c Euphorbia pithyusa in World
Checklist of Selected Plant Families, Board of Trustees of the Royal
Botanic Gardens, Kew. Retrieved December 12, 2012.
category :
&&&&&&&
شبه
بفتح شین و باء موحده و ها بفارسی روی توتیا و بهندی جست و بلغتی
کبهر بفتح کاف و سکون باء عجمی و خفای ها
و راء مهمله نامند
ماهیت آن
یکی از اجساد معدنیۀ معروفه است و از ترکیب آن با مس که ثلث وزن
شبه و دو ثلث مس و یا ربع وزن شبه و سه ربع مس باشد جسدی زرد رنک شبیه بطلا می سازند
که بفارسی آن را برنج و بهندی پیتل نامند و بعضی شبه را اسم اصطلاحی آن برنج مصنوع
دانسته اند و شبه ما بین اسرب و قلعی است و صلب تر و دیر کدازتر از هر دو رنک آن مائل
بکبودی و رنک آن کمتر از فلزات دیکر و اوانی مصنوع از ان جوهردار و نکاهداشتن آب در
ان سرد و کلاب و و اکثر عرقها در ان خوب می ماند و دیر فاسد می کردد بخلاف اوانی اجساد
دیکر و اوانی خالص آن شکننده می باشد
طبیعت آن
کرم و خشک در دوم
افعال و خواص آن
اکل و شرب در اوانی آن مقوی دل و معده و رافع خفقان و طلای محکوک
آن با آب رازیانه و یا کاسنی و یا عنب الثعلب محلل اورام و اکتحال سوختۀ آن جهت رفع
بیاض عین و سلاق و جرب و تقویت آن و در اطلیه جهت کلف و تحلیل اورام و رفع آثار مفید
مضر طحال مصلح آن عسل مقدار شربت آن تا یک دانک و کفته اند که چون موی را بمنقاش آن
بکنند دیر برآید و کفته اند مداومت آشامیدن آب در ظرف مصنوع از ان حابس طبع و مورث
قولنج و زردی رنک است و نیز شبه اسم درختی است معرب از شاباهی سریانی و بیونانی فالیورس
نامند بزرک و بقدر سه ذرع بلند می شود و در ریکستانها و اراضی خالیه بهم می رسد و شاخهای
آن باریک صلب با خارهای کوچک و برک های آن شبیه ببرک آس سبز مائل با اندک زردی و کل
آن اندک سرخ رنک و ثمر آن مانند شاهدانه که چون بفشارند از ان رطوبتی لزج بسیار برآید
طبیعت آن
در آخر اول کرم و در دوم خشک و برعکس نیز کفته اند
افعال و خواص ان
تخم آن از اکبر و اعظم ادویه نافع از برای نهش افاعی و حیوانات
سمی و مغری سینه و همچنین برک و بیخ آن و طبیخ آن حابس بطن و محلل اورام بلغمیه است
در ابتدا
مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
شبه . [ ش َ ب َه ْ ] (ع اِ) مس زرد.
(از اقرب الموارد).
- کوز شبه ؛ کوزه برنجین .(منتهی الارب ): عنده اوانی الشَبَه و الشِبه
؛ نزد اوهست ظرفهای برنجین . (از اقرب الموارد).
- برنج . [ ب ِ رِ ] (معرب ، اِ)
معرب پرنگ* که به هندی پتیل گویند و آن مس و جست (؟) ممزوج باشد. (غیاث ). به تازی
آنرا اَرزیز (کذا در متن) نامند، و ترجمه «شبله
» که به هندی کافسه و بتیل گویند. (شرفنامه
منیری ). شَبَه .(بحر الجواهر). ترکیبی از بعض فلزات برنگ زرد که ازآن سماور
و آفتابه لگن و جز آن کنند. (یادداشت دهخدا). آلیاژی از مس و قلع و روی (به نسبت
67 قسمت مس و23 قسمت روی ) و گاهی سرب ، و از آن ابزارهای مختلف مانند سماور و سینی
و غیره سازند. (فرهنگ فارسی معین ). در اغلب جاهای کتاب مقدس برنج مذکور است و بلاشک
قصد از مس می باشد چونکه برنج ترکیبی است از مس و روی ودر قدیم الایام اطلاعی از این
ترکیب نداشتند، هرچند که معرفت تام و تمامی در قدیم درباره برونز که ترکیبی از مس و حلبی است بهم رسانیده از
آن اسلحه و زینت آلات می ساختند. برنج برای صافیها، اسلحه ، پول ، و آلات موسیقی بکار
میرود. (از قاموس کتاب مقدس )
* پرنگ . [ پ ِ رِ / رَ ] (اِ) برنج
و آن فلزی است مرکب از مس و روی .
- مفرغ . [ م ِ رَ / م َ رَ ] ۞ (از ع ، اِ) فلزی مرکب از مس
و قلعی یا روی که مجسمه ها و بخاریها و پایه
چراغها و امثال آن ریزند. هفت جوش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آلیاژی است
۞ از مس و قلع ۞ که با آن ابزارهای مختلف و مجسمه
تهیه می کنند. مفرغ قدیمی ترین آلیاژی است که بشر آن را شناخته و تهیه کرده است ، زیرا
در معادن مس معمولاً فلز مس بطور طبیعی با قلع بصورت یک آلیاژ طبیعی وجود دارد از این
رو معمولاً نخستین ابزارهای مصنوعی فلزی که در قدیم توسط بشر ساخته شده غالباً از مفرغ
است .
- عصرمفرغ ۞ ؛ دومین قسمت از عصر فلزات است
که پس از دوره مس در تقسیم بندی زمین شناسی
قرار می گیرد. این تقسیم بندی بدان جهت است که مصنوعات فلزی این دوره از زندگی بشر
بیشتر ترکیبی از مس و قلع است بطوری که کاوشهای دیرین شناسی نشان داده ساکنان نجد ایران
از پنج هزار سال پیش از میلاد نیز آلیاژ مفرغ را می شناخته اند و از آن برای ساختن
مصنوعات فلزی خود استفاده می کرده اند و مصنوعات مفرغی نیز که در سایر نقاط دنیا ضمن
حفاریها به دست آمده قدیمتر از این تاریخ نیست . بنابراین می توانیم شروع دوره مفرغ را از پنج هزار سال قبل از میلاد مسیح - که
شروع دوره آهن است - بدانیم ۞ .و رجوع به ترجمه تاریخ آلبرماله ، تاریخ ملل شرق و یونان ص 9 و
10 و تاریخ ایران باستان ج 1 ص 5 و 6 شود.
/////////////
قس عربی:
النحاس الأصفر أو الصُّفر أي سبيكة من
النحاس والزنك. ويمكن أن تتفاوت نسبتهما لتعطي مجموعة من السبائك مختلفة الخواص
[1]. والبرونز، بمقارنة النحاس الأصفر، هو سبيكة النحاس مع القصدير[2]. إلا أن البعض،
مع وجود هذا الفرق، يطلق على النحاس الأصفر اسم البرونز، والعكس صحيح[3]. يستخدم الصفر
في الزخارف بسبب مظهره الذهبي اللامع، وفي التطبيقات التي تتضمن بعض الاحتكاك الطفيف
مثل الأقفال، والمسننات، والمدحرجات، ومقابض الأبواب، الذخائر الحربية، والصمامات.
كما يستخدم في السمكرة والاستخدامات الكهربائية، ويستخدم بكثرة في الأدوات الموسيقية
مثل البوق، والأجراس بسبب خواصها الصوتية. كما يستخدم في السحابات. ولأن النحاس الأصفر
أطرى من المعادن الأخرى عموما، فإنه يستخدم غالبا في الأماكن التي يتجنب فيها حدوث
شرار نتيجة الاحتكاك، كما في الأجهزة والمعدات المحيطة بالغازات المتفجرة[4].
المراجع[عدل]
^ Engineering Designer, v 30,
n 3, May-June 2004, 6-9
^ Machinery Handbook, Industrial Press Inc,
New York, Edition 24, page 501
^ Bearings and bearing metals, The Industrial
Press, 1921,
صفحة 29.
^ OSH Answers: Non-sparking
tools
////////////
قس آذری:
Bürünc
— mis və sinkin ərintisindən alınan metal.[1]
///////////
قس باسای اندونزی:
Kuningan
adalah paduan logam tembaga dan logam seng dengan kadar tembaga antara 60-96%
massa. Dalam perdagangan dikenal 2 jenis kuningan, yaitu:
Kawat
kuningan (brass wire) kadar tembaga antara 62-95%
Pipa
kuningan (seamless brass tube) kadar tembaga antara 60-90% (Sumber: Dep.PU,
1985)
Plat
kuningan (brass sheet) kadar tembaga antara 60-90%
Tembaga
dalam kuningan membuat kuningan bersifat antiseptik, melewati efek
oligodinamis. Contohnya, gagang pintu yang terbuat dari kuningan dapat
mendisinfeksi diri dari banyak bakteri dalam waktu 8 jam.[1] Efek ini penting
dalam rumah sakit, dan berguna dalam banyak konteks.
/////////////
قس عبری:
פְּלִיז היא סגסוגת המורכבת
מהיסודות נחושת ואבץ. צבעה משתנה מאדום - בריכוזי אבץ נמוכים, ועד לצהוב - בריכוזי
אבץ גבוהים. מעבר ל-35% של אבץ יש שתי פאזות שונות בסגסוגת, הנקראות פאזה אלפא (בדומה
לנחושת טהורה) ופאזה בטא.
הפליז מוזכרת פעמיים בתנ"ך
בשמה המקראי - נחושת קלל. בגמרא כתוב ששערי ניקנור היו עשויים מ"נחושת צהובה",
כלומר פליז. חנוכייה העשויה מפליז נחשבת מהודרת יותר מחנוכייה העשויה מנחושת טהורה,
בגלל הדמיון לזהב (על פי האנציקלופדיה התלמודית).
הפליז היא סגסוגת קשה וחזקה
הרבה יותר מאשר הנחושת הטהורה, אך המוליכות החשמלית שלה נמוכה יותר.
פליז משמש לייצור חלקים בייצור
המוני שאינם נדרשים לעמידה בעומס. בעבר השתמשו בה ליציקה של תותחים, ידיות לדלתות וחפצי
נוי כגון אהילים או פמוטות. היום משתמשים בה בעיקר לחפצי נוי, תרמילי כדורים, מצפנים
וכן לכלי נשיפה ממתכת. ניתן לצפות חלקי פליז בציפוי ניקל לצורכי נוי (למשל באביזרי
אמבט, ידיות וכו').
/////////////
قس باسای مالایا:
Loyang
ialah istilah bagi aloi yang diperbuat daripada tembaga dan zink dalam larutan
pepejal. Lazimnya ia mengandungi lebih daripada 50% tembaga dan antara 5 dan
20% zink, dan adalah berbeza dengan gangsa iaitu aloi daripada tembaga dan
timah. Walaupun terdapatnya perbezaan antara kedua-dua istilah ini, terdapat
juga sesetengah jenis loyang yang dipanggil gangsa.
//////////
قس ترکی استانبولی:
Pirinç,
bakıra çinko katılarak elde edilen sarı renkteki alaşımların genel ismi.
Pirinçte bulunabilen diğer bazı elementler, kalay, kurşun, nikel, mangan,
demir, alüminyum, arsenik, antimon ve fosfordur. Mangan ihtiva eden bazı
pirinçlere tunç da denilmektedir. Aslında tunç (veya bronz) bakır-kalay
alaşımıdır.
Pirinç
milattan önceki devirlerde dahi bilinmektedir. Günümüze kadar ulaşan en eski
pirinç malzeme, kalamin pirincidir.
/////////
قس اردو:
تانبہ اور جست کی بھرت سے پیتل بنایا جاتا ہے؛ تانبہ اور جست کا تناسب تغیر کر کے پیتل کے درائج بنائے جا سکتے ہیں جن کے خوائص تغیری ہوتے ہیں۔[1]
///////////
Bronze
From Wikipedia, the free encyclopedia
Bronze deer figurine dating from between
the 9th and 6th centuries BC, National Archaeological
Museum of Sofia, Bulgaria
Bronze is an alloy consisting
primarily of copper, commonly with about
12% tin and often with the
addition of other metals (such as aluminium, manganese, nickel or zinc) and sometimes
non-metals or metalloids such as arsenic, phosphorus or silicon. These additions produce
a range of alloys that may be harder than copper alone, or have other useful
properties, such as stiffness, ductility, or machinability.
The
archeological period where bronze was the hardest metal in widespread use is
known as the Bronze
Age.
In the ancient Near East this began with the
rise of Sumer in the 4th
millennium BC, with India and China starting to use bronze around the same
time; everywhere it gradually spread across regions. The Bronze Age was
followed by the Iron
Age starting
from about 1300 BC and reaching most of Eurasia by about 500 BC,
though bronze continued to be much more widely used than it is in modern times.
Because
historical pieces were often made of brasses (copper and zinc) and bronzes with
different compositions, modern museum and scholarly descriptions of older
objects increasingly use the more inclusive term "copper alloy" instead.[1]
Contents
[show]
The Artemision Bronze representing
either Poseidon or Zeus,
c. 460 BC, National Archaeological Museum, Athens. This masterpiece of
classical sculpture was found by fishermen in their nets off the coast of Cape Artemisium in 1928. The figure
is more than 2 m in height.
The
word bronze (1730–40) is borrowed from French bronze (1511),
itself borrowed from Italian bronzo "bell
metal, brass" (13th century) (transcribed in Medieval Latin as bronzium)
from either,
·
bróntion, back-formation
from Byzantine
Greek brontēsíon (11th
century), perhaps from Brentḗsion ‘Brindisi’, reputed for its
bronze;[2][3] or originally,
·
in its earliest form
from Old Persian birinj, biranj (برنج)
"brass" (modern berenj), piring (پرنگ)
"copper",[4] from which also
came Serbo-Croatian pìrinač "brass",[5]Georgian brinǰao "bronze", Armenian płinj "copper".
A hoard of bronze socketed axes from
the Bronze
Age found
in modern Germany. This was the top tool of the period, and also seems to have
been used as a store of value.
The
discovery of bronze enabled people to create metal objects which were harder
and more durable than previously possible. Bronze tools, weapons, armor,
and building materials such as decorative
tiles were harder and more durable than their stone and copper ("Chalcolithic") predecessors.
Initially, bronze was made out of copper and arsenic, forming arsenic bronze, or from naturally or
artificially mixed ores of copper and arsenic,[6] with the
earliest artefacts so far known coming
from the Iranian
plateau in
the 5th millennium BCE.[7] It was only later
that tin was used, becoming
the major non-copper ingredient of bronze in the late 3rd millennium BC.[8]
Tin
bronze was superior to arsenic bronze in that the alloying process could be
more easily controlled, and the resulting alloy was stronger and easier to
cast. Also, unlike arsenic, metallic tin and fumes
from tin refining are not toxic. The earliest tin-alloy bronze
dates to 4500 BCE in a Vinča culture site in Pločnik (Serbia).[9] Other early
examples date to the late 4th millennium BC in Africa,[10] Susa (Iran) and some ancient sites
in China, Luristan (Iran) and Mesopotamia (Iraq).[citation needed]
Ores of copper and the
far rarer tin are not often found together (exceptions include one ancient site
in Thailand and one in Iran),
so serious bronze work has always involved trade. Tin sources and trade in ancient times had a major
influence on the development of cultures. In Europe, a major source of tin was
the British deposits of ore
in Cornwall, which were traded as
far as Phoenicia in the
Eastern Mediterranean.
In
many parts of the world, large hoards of bronze artefacts are found, suggesting
that bronze also represented a store of value and an indicator of social
status. In Europe, large hoards of bronze tools, typically socketed axes (illustrated
above), are found, which mostly show no signs of wear. With Chinese ritual bronzes, which are documented in
the inscriptions they carry and from other sources, the case is very clear.
These were made in enormous quantities for elite burials, and also used by the
living for ritual offerings.
Though
bronze is generally harder than wrought iron, with Vickers hardness of 60–258 vs.
30–80,[11] the Bronze Age gave way to
the Iron
Age because iron was easier to find
than copper and tin,[12] and iron was easier
to process into a usable grade of metal than bronze. (Iron can be made into
higher grades, but doing so takes significantly more effort and knowledge of
techniques.) Pure iron is soft, and the process of beating and folding sponge iron to make wrought
iron removes from the metal carbon and other impurities which need to be
re-introduced to improve hardness. Careful control of the alloying and tempering eventually allowed
for wrought iron with properties comparable to modern steel.
Bronze
was still used during the Iron Age, and has continued in use for many purposes
to the modern day. Among other advantages, it does not rust. The weaker wrought
iron was found to be sufficiently strong for many uses. Archaeologists suspect that
a serious disruption of the tin trade precipitated the transition. The
population migrations around 1200–1100 BC reduced the shipping of tin around
the Mediterranean (and from Great Britain), limiting supplies and raising
prices.[13]
As
the art of working in iron improved, iron became cheaper, and as cultures
advanced from wrought iron (typically forged by hand – wrought –
by blacksmiths) to machine forged iron (typically made with trip hammers powered by water),
the blacksmiths learned how to make steel, which is stronger than bronze and
holds a sharper edge longer.[14]
https://en.wikipedia.org/wiki/Bronze
شبه . [ ش َ ب َ / ب ِ ] (اِ) شوه . شبق
. معربش سبج . سنگی باشد سیاه و براق و در نرمی و سبکی همچو کاه ربا است و آن دو بابت
میشود یکی آن است که از دشت قبچاق آورند و آن آبی است که به مرور ایام بسته میشود و
دیگری کانی باشد که از گیلان آورند. طبیعت آن سرد و خشک است . گویند هر که با خود دارد
از چشم زخم و سوختن آتش ایمن گردد و اگر بر سر بیاویزند درد سر را ساکن سازد و اگر
نور چشم کسی سفید باشد و در چشم او خیالها و چیزی مانند ابر پدید آید و چشم خیرگی کند،
آیینه ای از آن سازند و پیش چشم بدارند، چشم راقوت تمام بخشد و آن مرض را زایل کند
و منع نزول آب نیز از چشم کند و با میلی که از آن بسازند سرمه کشیدن یا همان میل را
بی سرمه در چشم کشیدن روشنایی چشم را زیاد کند و قوت باصره دهد و چون او را در آتش
نهند مانند هیزم بسوزد و بوی نفت کند. (از برهان ). نوعی سنگ و آن گونه ای لینیت است
که در نتیجه تراکم ذرات کربن و تغییرات شیمیایی
نسبةً سخت شده و رنگ سیاه براقی دارد و در جواهرسازی مصرف میشود. در برابر حرارت میسوزد
و انیدریدکربنیک و بخار آب متصاعد میکند و همچنین گاز برخی ئیدروکربورهای مختلف را
در موقع سوختن متصاعد مینماید. (فرهنگ فارسی معین ) :
شبی چون شبه روی شسته به قیر
نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر.
فردوسی .
/////////////
قس سبج عربی مستعرب از شبه/شبق فارسی
السَّبَج (الأوبسيديان في الترجمات الحرفية)
(بالإنجليزية : Obsidian)
حجر من الأحجار الكريمة. وهو حجر بركاني يأتي من حجارة الحمم السوداء غني بحمض السيليسيك
(Silicic
acid)،
عديم الشكل أي غير متبلر, ويفتقد لأي بنية ذرية داخلية منتظمة أو شكل خارجي منتظم.
يوجد بالطبيعة على حجر خام سطحه غير متساو أو على هيئة شقوق ذات شكل محاري ويحتوي على
السيليكون. يحتوي أحيانا على شوائب تمنحه لمعانا معدنيا وألوان قوس قزح. كما تظهر في
داخله أحيانا أخرى بقع صغيرة تشبه ندف الثلج لذا سمي هذا الشكل من الحجر بـ ((الأوبسيديان
الثلجي المظهر)).
من أسمائه : السبج - الشبه (تسمية فارسية)
- الزجاج البركاني - الحجر البركاني الأسود - الحجر الزجاجي الأسود - حجر الأباش.
محتويات [أظهر]
أماكن تواجده[عدل]
موطنه الأصلي[عدل]
الهند - بلاد الشام - فلسطين (حول البحر
الميت) - سوريا -السعودية نادراً
أماكن تواجده حاليا[عدل]
روسيا - المجر - هاواي - اليابان - الولايات
المتحدة الأمريكية (نيو مكسيكو وأريزونا) - المكسيك - غواتيمالا - الإكوادور - جزر
ليباري - إيطاليا - آيسلندا - اليونان- تل موزان في محافظة الحسكة في سوريا[1] - الجزائر
-أرمينيا.
استخداماته[عدل]
استخدم العرب القدماء مسحوق حجر السبج
بعد حرقه وغسله وذلك للاكتحال بهذا المسحوق لإزالة الغشاوة عن العين ولزيادة درجة حدة
البصر. ويستعمل الآن هذا الحجر في صناعة المرايا والأواني والخرز والخواتم والحلي والمجوهرات
والأقنعة والأسلحة كما تصنع منه السكاكين والخناجر ورؤوس الرماح والشفرات الحادة من
الأجزاء القاطعة لهذا الحجر. وتعد الولايات المتحدة الأمريكية والمكسيك وغواتيمالا
والإكوادور وروسيا أهم مصادر المجوهرات المصنوعة من حجر السبج.
والسبج، وهو زجاجٌ بركاني ينشأ بشكل طبيعي،
مادةٌ ملساء وقاسية تصبح عندما تنكسر أشد حدةً من مبضع الجراحة ما يجعلها مادةً خاماً
مطلوبةً جداً لصناعة الأدوات الحجرية طيلة معظم التاريخ الإنساني. في الواقع، ظلت الأدوات
المصنوعة من السبج مُستخدمة عبر الشرق الأوسط القديم لألف سنةٍ بعد إدخال المعادن وما
تزال شفرات السبج مُستخدمةً حتى اليوم كمباضعٍ جراحية في إجراءات طبية متخصصة.[1]
المراجع[عدل]
^ تعدى إلى الأعلى ل: أ ب اكتشاف السبج
السوري يفتح فصلاً جديداً في الدراسات الشرق أوسطية | ChaamSon
انظر أيضاً[عدل]
اكتشاف السبج السوري يفتح فصلاً جديداً
في الدراسات الشرق أوسطية
Topaz-2.jpg أحجار كريمة
ألماس | زبرجد | زمرد | عقيق | لؤلؤ |
ياقوت | فيروز | مرجان | سبج | جزع | يشب |لازورد |
◄ ع ن ت
مجوهرات
◄ ع ن ت
براكين
مشاريع شقيقة في كومنز صور وملفات عن:
سبج
أيقونة بوابةبوابة علم الأحجار الكريمة
والمجوهرات أيقونة بوابةبوابة الكيمياء أيقونة بوابةبوابة براكين
ضبط استنادي
LCCN: sh85093752 GND:
4172330-2 NDL: 00575735
تصنيفات: أحجار كريمةأدوات حجريةصخور بركانيةعلم
البراكينمواد لابلورية
//////////////
قس عبری:
אובסידיאן הוא סוג של זכוכית
געשית – סלע געשי הנוצר בהתקררות מהירה של לבה פלסית. לרוב צבעו שחור, אך הוא מופיע
בצבעים נוספים ובדוגמאות פסים ו"פתיתי שלג" ההופכים אותו לאבן חן. שימוש
נוסף שנעשה באובסידיאן הוא הכנת כלים חדים למטרות שונות ומרובות – מציד ועד ניתוח.
אובסידיאן נמצא בזרמי לבה
ובפקקים געשיים, בכיפות געשיות ובצינורות הזנה.
////////////
Obsidian
From Wikipedia, the free encyclopedia
Obsidian
|
|
General
|
|
Category
|
Volcanic Glass
|
70–75% SiO2,
plus MgO, Fe3O4 |
|
Identification
|
|
Color
|
Deep black or blackish
green
|
Mohs scale hardness
|
|
Optical properties
|
|
References
|
It
is produced when felsic lava extruded from a volcano cools rapidly with minimal crystal growth. Obsidian is commonly
found within the margins of rhyolitic lava flows known as obsidian
flows, where the chemical composition (high silica content) induces a high viscosity and polymerization degree of the lava. The inhibition
of atomic diffusion through this highly
viscous and polymerized lava explains the lack of crystal growth. Obsidian is
hard and brittle; it therefore fractures with very sharp
edges, which were used in the past in cutting and piercing tools, and it has
been used experimentally as surgical scalpel blades.[4]
&&&&&&&
شبیبی
بفتح شین و کسر دو باء موحده و سکون دو یاء مثناه تحتانیه در میان
و آخر بیخ شوکران است و آن را عامه بیخ تفت نامند جهت آنکه در کوه تفت بسیار بهم می
رسد و شبیه بلفاح است در تخدیر و اکثر افعال
مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////////
شبیبی . [ ش َ ] (اِ مرکب ) نام گیاهی
است که آن را بیخ شوکران یا سیکران و شیکران گویند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع شود
به شوکران
/////////////
...در فارسی واژۀ شبیبی šabībī
را نیز داریم به معنای "ریشهای مخدر"؛ همینطور تخم شاهدانه
که مستی آرد."
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
///////////
بیخ تفت یزدی . [ خ ِ ت َ ت ِ ی َ ] (ترکیب
اضافی ، اِمرکب ) شوکران . (یادداشت بخط مولف ). بفارسی اصل الشوکران . (تحفه حکیم مومن ). رجوع به ماده بعد شود.
- بیخ تفتی . [ خ ِ ت َ ] (ترکیب
وصفی ، اِ مرکب ) بفارسی اسم شوکران است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه حکیم مومن ). رجوع به ماده قبل شود.
//////////
شوکران . [ ش َ / شُو ک َ ] ۞ (اِ) گیاهی است دوایی که خوردن
بیخ آن جنون آورد و بعضی گویند بیخی است کوهی و آن را دورس گویند و در تفت که از ولایت
یزد است میشود و آن را دورس تفتی میگویند و شوکران تخم آن است و آن را به عربی طَحْماء
خوانند. (برهان ). بیخ تفت . (انجمن آرا) (آنندراج ). تخمی است که به تخم گوز ماند.
مسیح گوید: او تخم خشخاش سیاه بود که از عصاره
او افیون حاصل شود. برگ شوکران به برگ یبروح شبیه بود الا آنکه اندکی از آن
بزرگتر بود و بوی او ضعیف بود و مزه او اندک
باشد و از او لعابی پدید آید و از جمله سموم
نباتی است . (از ترجمه صیدنه بیرونی ). به یونانی قوشیون و منقونیون و بازریقون
و اطفیسقون گویند و گویند تخم بیخ رومی است ، ساق آن مانند ساق روزیانه است و گل وی
سفید بود و تخم وی مانند انیسون رومی بود اما سفید بود و ورق آن مانند ورق یبروح زردی
بغایت بود و بیخ آن باریک بود و تخم آن مانند نانخواه بود به شکل نه به طعم . به پارس
دوراس و دوراس تفتی گویند. (از اختیارات بدیعی ). ساقش مانند بادیان است و برگش مانند
خیار و تخمش مانند انیسون و گل سفید دارد و کشنده است . (نزهةالقلوب ). شیکران . سیکران
. دورس تفتی . تودریون . بیخ کوهی . بیخ تفتی . صَرْو. تفت بیخ . تفت . باریقون . جقوطه
. قونیون . (یادداشت مولف ). گیاهی است علفی و دوساله از تیره چتریان به ارتفاع 0/8 تا 1/5متر که بحد وفور در
اماکن سایه دار و در کنار رودخانه های نقاط مختلف میروید. ساقه اش راست و بدون کرک
است و بر روی ساقه و دمبرگ لکه هایی برنگ قهوه یی قرمز دیده میشود. برگهایش متناوب
و بزرگ و شفاف و دارای بریدگیهای بسیار است ولی وضع متناوب برگها بتدریج که به انتهای
ساقه میرسد بهم خورده به صورت متقابل درمی آید. رنگ برگها در سطح فوقانی پهنک ، سبز
شفاف و در سطح تحتانی سبز کم رنگ است . گلهایش کوچک و سفیدرنگند. درشوکران پنج آلکالوئید
یافت میشود. میوه شوکران در استعمال داخلی
دارای اثر آرام کننده و ضدتشنج است . این گیاه در اکثر نقاط آسیا و اروپا و افریقا
بفراوانی میروید و در تمام نقاط ایران نیز (مخصوصاً خراسان وفارس ) بوفور دیده میشود.
شوکران سقراط. شوکران یونانی . دورس . طَحْماء. شیکران . صَرْو. بالدران . قونیون
.بیوک بالدیران . شوکران آتنی . درست . بسبس بری . شوکیران . در بعضی کتب بیخ تفت را
مرادف با شوکران یا ریشه شوکران ذکر کرده اند،
در حالی که تفت گیاه دیگری است و ارتباطی با شوکران ندارد. (فرهنگ فارسی معین ).
- شوکران آبی ؛ گونه ای شوکران که علفی
و پایاست و ارتفاعش تا 1/3 متر میرسد و در مردابها و نواحی آبگیر مناطق شمالی نیمکره
میروید. ریزوم آن متورم و بیضوی و حجیم است و چون عرضاً قطع شود شیره نامطبوعی برنگ مایل به زرد از آن خارج میشود. از
اختصاصات این گیاه آن است که اولاً برخلاف شوکران کبیر ساقه اش فاقد لک است و ثانیاً
پایه اشعه چتر اصلی آن بدون گریبانه است . بوی آن شبیه کرفس
و طعمش شبیه جعفری است . گلهایش کوچک و سفیدرنگند. ساقه زیرزمینی این گیاه سمی و خطرناک است . مسمومیت حاصل
از عصاره گیاه مزبور عوارض شدیدی را در انسان
تولید میکند که منجربه مرگ میشود. جقوطه . فیروزا. صوبالدیرانی . قاتل البقر. شیکران
آبی . شیکران مائی . شوکران مائی . (فرهنگ فارسی معین ).
- شوکران صغیر؛ گونه ای از شوکران که ارتفاعش
از شوکران آبی کمتر است و ریشه اش دوکی شکل و ساقه اش شفاف وبی کرک و دارای خطوط قابل
تشخیص است . بعلاوه گاهی بر روی آن خطوط یا لکه هایی برنگ مایل به قرمز دیده میشود.
برگهایش نرم برنگ سبز تیره و گلهایش سفیدرنگ است . برای این گیاه اثر دارویی شناخته
نشده و نیز برخلاف شوکران کبیر فاقد مواد سمی است ، اگرچه دارای مقادیر بسیار کمی کونی
سین می باشد. کزبرةالثعلب . کرفس الکلاب . جعفری زهری . شوکران بستانی . شوکران باغی
. بقدونس کاذب . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به مخزن الادویه ، درمانشناسی ج 2، کارآموزی
داروسازی ص 202 و گیاه شناسی گل گلاب ص 226 شود.
///////////
شوكران كبیر
به فارسى«شوكران»گویند و در كتب طب
سنتى«شوكران»و«حفوظه»نامبردهمىشود.در كتب قدیم فارسى با
نامهاى«شیكران»و«سیكران»و«دورس تفتى»و«بیخكوهى»و«بیخ
تفتى»و«باریقون»و«قونیون»و«جقوطه»و«شوكران آتنى»آمده است(دهخدا).به فرانسوى ?eugic
ednarG و
e?etehcat ?eugiC و etarcos
ed ?eugiG وبه
انگلیسى kcolmeH و muinoC گویند.گیاهى است از خانوادهء earefillebmU نامعلمى آن .L mutalucam muinoC و مترادف آن .ztnarC silaniciffo atuciC است.
مشخصات
شوكران كبیر گیاهى است علفى ٢ ساله.این گیاه كه همان شوكران معروف قدیماست كه طبق گفتهء تاریخ به سقراط خورانده شده است،گیاهى است بلند كه تا یك مترو یا بیشتر ارتفاع دارد.ساقهء آن استوانهاى توخالى و قوى با شاخههاى منشعب درقسمت فوقانى ساقه و اغلب در قسمتهایى از ساقه بخصوص زیر چتر گلها لكههاىارغوانى بنفش دیده مىشود.برگهاى آن متناوب و در بعضى قسمتهاى ساقه متقابل،بهرنگ سبز تیره با بریدگى زیاد،كمى شبیه برگ جعفرى منتهى با رنگ سبز تیرهتر بایك بوى قوى سمّ بخصوص اگر آن را لاى انگشتان بمالند بوى آن خیلى بیشترمىشود.گلهاى سفید به صورت گروهى مانند چتر در رأس ساقهء گلدهنده ظاهر
مىشوند.میوهء آن گرد خیلى كوچك و داراى تعدادى برجستگى با سطح خارجىناصاف است.تمام اعضاى گیاه سمّى است و سمیت آن در شرایط اقلیمهاى متفاوتمختلف است مثلا شوكران كبیر كه در مناطق شمال اروپا كه سرد است مىروید تقریباسمیت ندارد و خیلى سمیت آن كم است بهطورى كه حیوانات ضمن علوفه مىخورندو خطر ندارد،ولى ارقامى كه در جنوب اروپا،آسیا و در ایران در آبوهواى گرممىروید خیلى سمّى و خطرناك هستند.شوكران كبیر در ایران در مناطق شمال وجنوب ایران و در سایر مناطق مانند فارس و خراسان مىروید.در شمال ایران دردامنههاى سنگى پوشیده از درختان سرو كوهى در ارتفاعات ٢٠٠٠ متر و بالاتر دیدهشده است.بهطور كلى این گیاه در اراضى سنگلاخ و متروكه و مرطوب مىروید وگلهاى آن معمولا در تیر و مردادماه سال دوم ظاهر مىشوند.معمولا برگ و میوهءشوكران كبیر مصرف دارویى دارد.
تركیبات شیمیایى
از نظر تركیبات شیمیایى در گیاه شوكران كبیر آلكالوئیدهاى دى-كونىئین ١ [كهسابقا آن را سیكوتین ٢ و یا كونىسین ٣ نیز مىنامیدهاند].گاما-كونىسئین ۴ ،كونیدرین ۵ ،ان-متیل كونىئین ۶ ،هسپریدین ٧ و اسانس وجود دارد.نسبت درصدمقدار آلكالوئیدها در اعضاى مختلف گیاه به شرح زیر است:
در ساقهها و شاخهها( ٠ / ٠۶ - ٠ / ٠١ )درصد،در برگها( ٠ / ٨ - ٠ / ٠٣ )درصد،در گلها( ٠ / ٢۴ - ٠ / ٠٩ )درصد و در میوهء نارس و سبز آن( ٠ / ٩٨ - ٠ / ٧٣ )درصد [P.M.I.G] .
در گزارش دیگرى در مورد تركیبات شیمیایى گیاه شوكران كبیر چنین آمدهاست.
در گیاه وجود كونىئین ١ ،متیل كونىئین ٢ ،كونیدرین،پزودو كونیدرین ٣ ،كونىسئین و روغن ثابت تأیید شده است[یونگ كن].
خواص-كاربرد
در چین و هند و چین از گیاه شوكران كبیر در استعمال خارجى براى معالجهءناراحتىهاى جلدى و گرفتگىهاى غدد و سرطان استفاده مىكنند.این گیاه را به عنوانداروى ضد اسپاسم،آرامبخش،ضد هارى ۴ و ضد كزاز ۵ مىشناسند.از این دارو بهعنوان تریاق یا ضد سم در مورد مسمومیتهاى ناشى از استریكنین ۶ به كار مىبرند.ولىبههرحال میوهها،برگها و ریشه خلاصه تمام قسمتهاى گیاه سمّى است[پروت و هریرو كروست و پتلو].
در كتب طب سنتى حكماى ایران چنین آمده است كه شوكران از نظر طبیعتخیلى سرد و خیلى خشك است.از نظر خواص،خیلى مخدّر و مسكر است و از نظردارویى بیشتر استعمال خارجى دارد.براى استعمال داخلى،با مقدار خیلى كم و خیلىبا احتیاط تجویز مىشود.مقدار خوراك این گیاه و عصارهء آبى آن ٠ / ٢ گرم است كهعصارهء آبى را مىتوان به صورت حب مصرف كرد.از عصارهء الكلى و تنطور آن ٣٠ - ١٠ قطره ممكن است در داخل یك پوسیون خورده شود.چون سمّى است درمواردى كه مصرف داخلى آن لازم مىشود،حتما باید زیر نظر پزشك و با نظرپزشك باشد.شوكران اگر به مقدار بیش از حد مجاز مصرف شود موجب بروز تهوعو سردرد و سرگیجه مىشود.ابتدا عضلات اراده را فلج مىكند بعد عضلات تنفسىسینه و در آخر عضلات دیافراگم فلج مىشود و حالت اختناق عارض شده و موجبمرگ مىگردد،ولى مقدار كم آن از عوامل مؤثره براى تسكین دردها مىباشد.
معمولا شوكران كبیر را براى درمان اقسام سرطان تجویز مىنمایند و در اقسامتومورهاى خنازیرى نتایج خوب داده است.ضمنا براى كنترل آسم و سیاهسرفه و سرفههاى شدید و بیشتر اختلالات عصبانى سودمند است.در رفع سل ریه نیز تجویزمىشود.از نظر سایر خواص معتقدند كه اگر خوشهء دانه بستهء آن را قبل از آنكه تخمآن كامل و خشك شود گرفته و بكوبند و عصارهء آن را گرفته در آفتاب خشك كنند،داروى بسیار نافعى است،براى تسكین دردهاى چشم خیلى مفید است و اگر بر پستاندختران گذارده شود مانع بزرگ شدن بیش از حد متعارف پستان مىگردد و اگر ضمادآن بر بیضهء پسران و یا بر كشالهء ران پسران گذارده شود مانع احتلام و مانع نغوظهاىدردناك شدید مىشود،اگر بر قضیب گذارده شود نیروى جنسى را ضعیف مىكند ومانع بزرگ شدن خارج از حد متعارف قضیب مىگردد و اگر بر زهار یا هر عضوى كهبخواهند مو بر آن نروید بگذارند مانع رویش مو مىشود.اگر ضماد آن را بر شكمبگذارند اسهال را قطع مىكند و بر روى هر عضوى بگذارند مانع خونریزى آنمىشود.اگر ضماد یا عصارهء آن را بر پیشانى بمالند خونروى از بینى را قطع مىكند وحكیم میر محمد مؤمن نوشته است كه اگر ٢٠ گرم از ریشهء آن را گرفته و با ٢٠ گرم
بنگ دانه باهم كوبیده با ٧۵٠ گرم آب مخلوط و ١۵٠ گرم مویز درشت نیز در آنبریزند و روى آتش بگذارند تا آب آن بكلى تبخیر شود،بعد مویزها را از داروها جداكرده و نگهدارند.خوردن ٣ - ١ عدد از این مویزها مسكر قوى است و ترشح اسپرم راقطع مىكند و اگر بیشتر از ٣ دانه بخورند خوابآور است.
دو گونهء دیگر از جنس شوكران نیز وجود دارد كه در ایران تابهحال شناسایىنشده ولى در اروپا و سایر مناطق نیمكرهء شمالى بخصوص در هندوستان و چین وژاپن مىرویند كه چون به عنوان دارو مصرف دارند مختصرا به ذكر آنها مىپردازیم.
١ .شوكران آبى
در كتب مختلف طب سنتى با نامهاى«شوكران آبى»،«شیكران مائى»،«چقوطه»،«فیروزا»،«قاتل البقر»و«شیكران آبى»آمده است.به فرانسوى eriatuciC و esueriv ?eugiG و به انگلیسى enab woC و kcolmeh retaw naeporuE گفتهمىشود.گیاهى است از خانوادهء earefillebmU نام علمى آن .L asoriv atuciC ومترادف آن .tiK ailofitsugna.C مىباشد.
مشخصات
بهطورى كه در شكل ملاحظه مىشود این گیاه نیز بهطور كلى شبیه شوكران كبیراست،با این تفاوت كه داراى ریشههاى گوشتى و ضخیم و خیلى سمّى است و كوتاهتراز شوكران كبیر مىباشد.این گیاه داراى بوى خیلى متعفنى است.در مورد این گیاهریشهء ضخیم آن مصرف دارویى دارد و خواص ریشهء آن تا حدود زیادى مشابهخواص و برگ و میوهء شوكران كبیر است.این گیاه معمولا در مردابها مىروید.دراروپا و هندوستان در مردابها و نهرهاى آب سرىناگار اطراف كشمیر فراوان است.درایران تابهحال شناسایى نشده است.
تركیبات شیمیایى
گاهى مرگ مىشود[كاریونه و كیمورا].در اسانس روغنى فرّار میوههاى گیاه سیمول ١ و كومین آلدئید ٢ یافت مىشود.[كاریونه و كیمورا].
خواص-كاربرد
خواص ریشهء آن شبیه خواص برگ و میوهء شوكران كبیر است.
٢ .شوكران صغیر
در كتب طب سنتى با نامهاى«شوكران صغیر»،«كزبرة الثعلب»،«شوكران بستانى»،«شوكران باغى»و«بقدونس كاذب»آمده است.به فرانسوى ?eugic etiteP و esuhtE و snidraJ sed ?eugiG و چون برگهاى آن كمى شبیهبرگ جعفرى است lisrep xuaF گفته مىشود.گیاهى است از خانوادهء earefillebmU نام علمى آن .L muipanyc asuhteA مىباشد.
مشخصات و كاربرد
گیاهى است علفى در مزارع و باغها مىروید.خیلى
كوتاه و از یك وجب نیزكوتاهتر است و در برخى مكانها كه مساعد باشد تا یكمتر نیز
مىرسد.از نظر میزانسمیت این گیاه اختلاف نظر هست در مدارك علمى قدیم یعنى مدارك
و اسناد كهقبل از ۵٠ - ۴٠ سال قبل تهیه شده آن را خیلى سمّى نوشتهاند ولى در سالهاى اخیربررسىهاى
جدید دانشمندان شیمى این سمیت را نشان نمىدهد.این گیاه در اروپامىروید و در
ایران تابهحال شناسایى نشده است بههرحال آنچه كه به نام شوكرانمطلق مورد نظر
است و از نظر خواص قابل توجه مىباشد همان شوكران كبیر است كهاز اعصار قدیم از
زمان سقراط تاكنون تمام بررسىها و تجربیات در مورد آنمتفق القول مىباشند كه
مشروحا ذكر گردید.
شوكران الماء
به فارسى«شوكران آبى»و در كتب طب سنتى
با نامهاى«شوكران الماء»،«فلاندرى»،«رازیانهء آبى»و«بادیان آبى»آمده است.به
فرانسوى eirdnallehP و telliuoneF و uae?d liuoneF و uae?d ?eugiC و به انگلیسى trow porD و kcolmeh retaW و enab esroH «قاتل الفرس»گفته مىشود.گیاهى است سمّى ازخانوادهء
earefillebmU نام
علمى آن .rioP(.L)mucitauqa ehtnaneO ومترادف آن .L mucitauqa muirdnallehP مىباشد.در برخى مدارك نام
اصلىگیاه mucitauqa muirdnallehP آورده شده است. [elicirga essuoraL] .
مشخصات
گیاهى است چندساله و علفى.ساقه آن استوانهاى و توخالى و مخطط به بلندى تا ٢ متر است.برگهاى آن سبز تیره با بریدگى زیاد و خیلى ظریف مىباشد.گلهاى آن سفیددر گروههاى كوچك مجتمع به صورت چتر در انتهاى ساقهء گلدهنده ظاهر مىشوند.
بیخ یا سوش زیرزمینى گیاه متورم و سفیدرنگ پوشیده از ریشههاى دراز،میوهء آنتخممرغى است این گیاه سمّى است ولى بیشتر براى حیوانات بخصوص اسبمسمومیت ایجاد مىكند.
مشخصات
گیاهى است چندساله و علفى.ساقه آن استوانهاى و توخالى و مخطط به بلندى تا ٢ متر است.برگهاى آن سبز تیره با بریدگى زیاد و خیلى ظریف مىباشد.گلهاى آن سفیددر گروههاى كوچك مجتمع به صورت چتر در انتهاى ساقهء گلدهنده ظاهر مىشوند.
بیخ یا سوش زیرزمینى گیاه متورم و سفیدرنگ پوشیده از ریشههاى دراز،میوهء آنتخممرغى است این گیاه سمّى است ولى بیشتر براى حیوانات بخصوص اسبمسمومیت ایجاد مىكند.
این گیاه در اراضى مردابى و آبهاى راكد
و كنار نهرها خوب رشد مىكند.دراروپا،آسیا و ایران مىروید.در ایران در شمال ایران
بین رشت و لاهیجان در مردابها و كنار آببندها بهطور خودرو مىروید.
تركیبات شیمیایى
از نظر تركیبات شیمیایى برخى از دانشمندان وجود مادهء فلاندرین ١ را در میوهءگیاه تأیید نمودهاند ولى همه در این امر متفق القول نیستند و عدهاى از جمله تلونگ ٢ منكر وجود این ماده در میوهء گیاه هستند.به علاوه در میوهء گیاه وجود رزین،صمغ،مواد چرب و مانان ٣ و اسانسى داراى فلاندرن ۴ راست تأیید شده است.
توضیح:فلاندرن راست معمولا در اسانس رازیانه وجود دارد به همین دلیل بوىاین گیاه شبیه رازیانه است.
خواص-كاربرد
میوهء شوكران آبى یا فلاندرى اشتهاآور است و مدّر،قاعدهآور و معرّق مىباشدو در موارد سل و برونشیت از آن استفاده مىكنند.معمولا ١٠ - ۵ گرم میوهء آن را در ١٠٠٠ گرم آب جوش دم مىكنند و صافكرده را ۶ دفعه در عرض ٢۴ ساعتمىخورند.براى برونشیتهاى مزمن،سیاهسرفه،تسكین سرفه مسلولین و آسم اثرمحسوس دارد.
گرد میوه فلاندرى:مقدار خوراك از گرد میوهء خشك فلاندرى ٢ - ١ گرم است.
ممكن است این گرد را در مغز نان بگذارند و بخورند و یا با عسل و یا با شربت سادهمخلوط نموده ۵ - ۴ دفعه در روز بخورند.
معجون فلاندرى: ٢ - ١ گرد میوهء فلاندرى را در مقدار كافى شربت ساده ریخته وصبح و عصر بیاشامند.ساندراس از دانشمندان قدیم طب سنتى معتقد بوده است كه اگرمسلول هشت روز از این معجون بخورد احساس بهبودى مىكند و مشاهده مىشودكه اخلاط سینه كم شده،خروج آن آسان گشته،تب كاهش یافته و یا به كلى قطع شده،اشتها برگشته و خواب برقرار مىشود و عموما در نزلهها و زكامهاى مزمن و برونشیتآن را منظما استعمال مىكنند،تخفیف كلى مىدهد.
گرد مخلوط فلاندرى:لاكتوز یا قند شیر كوبیده و نرم شده ۶٠ گرم،صمغ عربىكوبیده و نرم شده ٣٠ گرم خصیة الثعلب كوبیده و نرم ٣٠ گرم و میوهء فلاندرى كوبیده ۵ گرم.اینها را مخلوط كرده ۴ - ٣ دفعه در روز یك قاشق چاىخورى آن را درقدرى شربت قند مخلوط كرده و بخورند در رفع زكام،ناراحتى ریه و سل مفید است.
توضیح:منظور از خصیة الثعلب sihcrO است كه شرح آن در بخش خاصى درجلدهاى این كتاب آمده است.
تركیبات شیمیایى
از نظر تركیبات شیمیایى برخى از دانشمندان وجود مادهء فلاندرین ١ را در میوهءگیاه تأیید نمودهاند ولى همه در این امر متفق القول نیستند و عدهاى از جمله تلونگ ٢ منكر وجود این ماده در میوهء گیاه هستند.به علاوه در میوهء گیاه وجود رزین،صمغ،مواد چرب و مانان ٣ و اسانسى داراى فلاندرن ۴ راست تأیید شده است.
توضیح:فلاندرن راست معمولا در اسانس رازیانه وجود دارد به همین دلیل بوىاین گیاه شبیه رازیانه است.
خواص-كاربرد
میوهء شوكران آبى یا فلاندرى اشتهاآور است و مدّر،قاعدهآور و معرّق مىباشدو در موارد سل و برونشیت از آن استفاده مىكنند.معمولا ١٠ - ۵ گرم میوهء آن را در ١٠٠٠ گرم آب جوش دم مىكنند و صافكرده را ۶ دفعه در عرض ٢۴ ساعتمىخورند.براى برونشیتهاى مزمن،سیاهسرفه،تسكین سرفه مسلولین و آسم اثرمحسوس دارد.
گرد میوه فلاندرى:مقدار خوراك از گرد میوهء خشك فلاندرى ٢ - ١ گرم است.
ممكن است این گرد را در مغز نان بگذارند و بخورند و یا با عسل و یا با شربت سادهمخلوط نموده ۵ - ۴ دفعه در روز بخورند.
معجون فلاندرى: ٢ - ١ گرد میوهء فلاندرى را در مقدار كافى شربت ساده ریخته وصبح و عصر بیاشامند.ساندراس از دانشمندان قدیم طب سنتى معتقد بوده است كه اگرمسلول هشت روز از این معجون بخورد احساس بهبودى مىكند و مشاهده مىشودكه اخلاط سینه كم شده،خروج آن آسان گشته،تب كاهش یافته و یا به كلى قطع شده،اشتها برگشته و خواب برقرار مىشود و عموما در نزلهها و زكامهاى مزمن و برونشیتآن را منظما استعمال مىكنند،تخفیف كلى مىدهد.
گرد مخلوط فلاندرى:لاكتوز یا قند شیر كوبیده و نرم شده ۶٠ گرم،صمغ عربىكوبیده و نرم شده ٣٠ گرم خصیة الثعلب كوبیده و نرم ٣٠ گرم و میوهء فلاندرى كوبیده ۵ گرم.اینها را مخلوط كرده ۴ - ٣ دفعه در روز یك قاشق چاىخورى آن را درقدرى شربت قند مخلوط كرده و بخورند در رفع زكام،ناراحتى ریه و سل مفید است.
توضیح:منظور از خصیة الثعلب sihcrO است كه شرح آن در بخش خاصى درجلدهاى این كتاب آمده است.
منبع: معارف گیاهی 5
برچسب ها: خواص شوکران ، گرفتگىهاى غدد و
سرطان ، سرطان ، اختلالات عصبانى ، سل ،تسكین دردهاى چشم ، برونشیتهاى مزمن ،
//////////////
شوکران گیاهی از زیرتیره چتریها (نام
علمی Apioideae) از جنس شوکرانها
(نام علمی Conium)
میباشد. در قدیم به شوکران، دوراس تفتی، بیخ کوهی و تفت بیخ هم گفته میشد. بهویژه
در جنوب ایران به آن دوراس تفتی گفته میشد که منسوب به شهر تفت یزد است.
شوکران گیاهی علفی و دوساله با ساقی صاف
و بدون کرک است. گلهای آن سفیدرنگ و برگهایش دارای بریدگیهای زیاد است. بیخ شوکران
و عصاره برگ و ساقه آن سمی بوده و جنونآور است. (ر.ک. به خاصیت سمی در پایین). بوی
آن ضعیف و مزهاش اندک است. از نظر ظاهری با رازیانه همانندی دارد.
از گونههای آن شوکران آبی و شوکران صغیر
است.
خاصیت سمی[ویرایش]
تمامی اجزاء این گیاه سمی هستند. ماده
سمی آن Coniin و از خانواده آلکالوئیدها
است. پزشکان ایرانی و یونانی از این ماده در قدیم استفادههای داروئی بسیار میبردند.
حتی کمتر از ۱۰۰ میلیگرم از این سم نیز برای یک انسان بالغ کشنده است. گیاه «نرسیده»
و جوان سمیتر از گیاه «رسیده» و بالغ است. تأثیر سم مستقیماً بروی سیستم اعصاب بوده
و پس از عوارضی چون حالت تهوع و لکنت زبان از طریق از کار افتادن سیستم تنفسی عامل
مرگ میشود.[۱]
شوکران در قدیم برای کشتن محکومین به اعدام
مصرف میشده است. نوشیدن جام شوکران توسط سقراط قدیمیترین مورد ثبت شده در این رابطه
است. در یونان باستان، مجازات اعدام بوسیله خوراندن شوکران به طور معمول در مورد اشخاص
ذی الحقوق، یعنی کسانی که واجد حقوق مدنی و اجتماعی بودند، به کار گرفته میشد، چراکه
مقرر گردیده بود که اعدام این افراد در کمترین زمان ممکن و با کمترین میزان رنج و درد
و عذاب صورت بپذیرد. به همین منظور، وقتی شوکران به فرد محکوم به مرگ خورانده میشد،
بدن وی به تدریج کرخت و بیحس میگردید و این بیحسی از پا آغاز میشد و چون به قلب
میرسید موجب هلاکت فرد میگشت.
منابع[ویرایش]
پرش به بالا ↑ https://en.wikipedia.org/wiki/Coniine
(ر.ک. به سایت همین گیاه در زبانهای دیگر.
بخصوص انگلیسی en:Conium
و آلمانی de:Gefleckter Schierling)
بر پایه دادههای از: لغتنامه دهخدا،
سرواژه شوکران.
برابرهای علمی بر پایه: عطری، مرتضی، واژهنامه
علوم زیستی، دوجلدی، همدان: اداره انتشارات دانشگاه بوعلیسینا، ۱۳۸۴.
اصول حکومت آتن، ارسطو، ترجمه و تحشیه:
دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی، با مقدمه: دکتر غلامحسین صدیقی، شرکت سهامی کتابهای
جیبی، چاپ سوم، ۱۳۷۰، حواشی صفحه: ۱۹۱ [با تغییراتی در نثر و جملهبندی]
//////////////
قس عربی:
الشوكران (بالإنجليزية: Conium) هو جنس نباتي عشبي من النباتات مغطاة البذور ذات الحولين عالية السمية من الفصيلة الخيمية(Apiaceaee).
يستخلص منه سم
الشوكران وهو مركب شبه قلوي.
- الشوكران الأبقع (باللاتينية: C. maculatum) وهو نبات موطنه أوروبا و منطقة حوض البحر الأبيض المتوسط.
- الشوكران الإفريقي (باللاتينية: C.
chaerophylloides) وموطنه جنوب أفريقيا.
//////////////
قس آذری:
Badyan
(lat. Conium)[1] - kərəvüzkimilər fəsiləsinə aid bitki cinsi.[2]
////////////
قس عبری:
רוֹשׁ (שם מדעי: Conium) הוא סוג צמח רב-שנתי
בעל פרחים רעיל ממשפחת הסוככיים, שבו שני מינים: רוש עקוד (Conium maculatum), המצוי באירופה
ובאגן הים התיכון, ו-Conium chaerophylloides, המצוי בדרום אפריקה. עונת הפריחה שלו היא בחודשים אפריל עד יוני.
מקובל כי ברוש עקוד, המוכר
באנגלית בשם "Mother Die", נעשה שימוש ביוון העתיקה בהוצאה להורג (למשל במקרה של סוקרטס)
באמצעות שיקוי שהופק ממנו. הרעלה חזקה מדכאת את מערכת הנשימה וגורמת למוות.
הרוש נזכר בתנ"ך פעמים
מספר, למשל בספר דברים: "שֹׁרֶשׁ פֹּרֶה רֹאשׁ וְלַעֲנָה" (דברים כ"ט,
יז). משמעות המילה ראש בעברית היא ארס או רעל.
////////////
Conium
From Wikipedia, the free encyclopedia
Conium
|
|
Conium maculatum
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Genus:
|
|
Species
|
|
Conium (/koʊˈnaɪ.əm/ or /ˈkoʊniəm/) is a genus of flowering plants in the carrot
family Apiaceae which consists of
four species accepted by The Plant List.[1][2]One species, C. maculatum, also called hemlock,
which is highly poisonous, is native to temperate regions of Europe, North
Africa and Western Asia, while the other three are from southern Africa.[1]
2.
Jump up^ "No good
reasons appear to have been advanced for maintaining the southern African
representatives of this genus as a separate species (C. chaerophylloides), and
accordingly it is here reduced to synonymy.""Flora Zambesiaca
volume:4 part:0 (1978) Umbelliferae by M. L. Gonçalves". eFloras. Kew.
&&&&&&&
شث
بفتح شین و ثاء مثلثه در ماهیت آن اختلاف است یوسف بغدادی برک سرو
دانسته که از ان دباغت جلود می نمایند و کفته اند که کیاهی است تلخ خوش بو که بان پوست
را دباغت می کنند و انطاکی و حکیم میر محمد مؤمن در تحفه نوشته اند که نباتی است بی
ساق و کل و منحصر در اوراق متراکم تو بر تو با رطوبت بسیار کریه الرائحه زرد رنک و
در کوهستانها و سنک لاخها بهم می رسد و دباغان دباغت پوست بان می کنند
طبیعت آن
در دوم سرد و خشک
افعال و خواص آن
آشامیدن آب آن حابس قئ و مقوی معده و قاطع نزف الدم همه اعضا و
جهت اسهال سریع الاثر و در امراض چشم قائم مقام مامیثا مضر مثانه مصلح آن عناب مقدار
شربت آن یک درم بدل آن سماق است و چون پوست حیوانات را بدان دباغت نمایند خوش بو کردد
مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
شث . [ ش َث ث ] (ع اِ) گیاهی است خوشبوی
و تلخ مزه که دباغت کنند به وی . (منتهی الارب ). درختی چون درخت کوچک سیب خوشبوی و
تلخ مزه که در بلاد مغول روید و با برگ آن دباغت کنند و برگش به برگ درخت خلاف (نوعی
بید) ماند. (از اقرب الموارد). ابوحنیفه گفته است که : درختی است در کوتاهی چون درخت
سیب و برگ آن به برگ صفصاف ماند و خار ندارد و این درخت را شکوفه و بری است که در آن
سه یا چهار دانه سیاه چون سیاه دانه نهفته
است و کبوتران آن را بخورند. (از متن اللغة). گیاهی است خوشبوی و تلخ که بدان پوست
پیرایند. (بحرالجواهر). سپرم بیابانی و گیاهی است که بدان پوست پیرایند. (مهذب الاسماء).
در ماهیت آن اختلاف است . یوسف بغدادی ، برگ سرو دانسته که از آن دباغت جلود مینمایند.
و گفته اند که گیاهی است تلخ خوشبو که به آن پوست را دباغت میکنند و انطاکی و حکیم
مومن در تحفه نوشته اند که : نباتی است بی ساق و گل و منحصر در اوراق متراکم توبرتو
با رطوبت بسیار کریه الرایحه زردرنگ و در کوهستانها
و سنگلاخها بهم میرسد و دباغان دباغت پوست به آن میکنند. (از مخزن الادویه ). || زنبور
عسل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آنچه از سر کوه شکسته بر هیئت کنگره باقی
مانده باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، شِثاث . (از اقرب الموارد). ||
جوز دشتی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بسیار از هر چیزی . (از ذیل اقرب
الموارد). ۞
//////////////
قس عربی:
الشث[1] أو الدودونيا (الاسم العلمي:Dodonaea) هو جنس من النباتات يتبع الفصيلة الصابونية من رتبة الصابونيات.[2]
محتويات
[أظهر]
الدادونيا
وزيتون الرمل شحس وشيراز وشت وشرص.
- شث أجمي
- شث أليف الصخور
- شث بهلواني
- شث بويري
- شث ثلاثي الأقسام
- شث ثنائي الفصوص
- شث جلدي
- شث خلنجاني
- شث خيطي الأوراق
- شث خيطي الشكل
- شث دابق
- شث رفيع الأوراق
- شث رقيق الأوراق
- شث ريشي
- شث زغبي
- شث سداسي
الأسدية
- شث سناني
- شث سويقي
- شث صنوبري
الأوراق
- شث غداني
- شث غدي
- شث قاسي
- شث قصير
- شث كسائي
- شث لاجناحي
- شث
لامتساوي الأوراق
- شث مترامي
- شث متشابك
- شث متشعب
- شث متعدد
الملتحم
- شث متناسق
- شث مثلث
- شث مثلثي الشكل
- شث مدغشقري
- شث معقوف
- شث معنق
- شث معيني
الأوراق
- شث مفترش
- شث منجلي
- شث منشاري
الأوراق
|
//////////
Dodonaea
From Wikipedia, the free encyclopedia
Dodonaea
|
|
Dodonaea viscosa foliage and flowers
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Genus:
|
|
Species
|
|
See text
|
Dodonaea is a genus of about
70 species of flowering plants, often known as hop-bushes,
in the soapberry family, Sapindaceae. It has a cosmopolitan distribution in tropical,
subtropical and warm temperate regions of Africa, the Americas, southern Asia and Australasia. By far the highest
species diversity is in Australia. The genus is named
after Rembert
Dodoens,
also known as Rembertus Dodonaeus.
They
are shrubs and small trees growing to 1–5
metres (3.3–16.4 ft) tall. The leaves are alternate,
simple or pinnate. The flowers are produced in
short racemes. The fruit is a capsule, often with two or three
wings. Dodonaea species are used as food plants by the larvae of some Lepidoptera species
including Aenetus
eximia and Aenetus ligniveren.
Dodonaea is recognized as
the largest genus of Sapindaceae. This taxa includes 70 species
widely distributed in continental Australia.[2] The only other
species of the Dodonaea widely spread beyond mainland
Australia, Dodonaea viscosa, is believed to be one of the world’s
greatly disseminated transoceanic plants.[2]
The
first attempts to distinguish infrageneric categories within Dodonaea genus
were based on leaf morphology, specifically, two sections - Eu-Dodonaea (simple
leaves) and Remberta (pinnate leaves) were differentiated.[2] Later this
sectional classification was expanded by Bentham, who included 39 species in
five series - four simple-leaved series further divided on capsule-appendage
morphology (series Cyclopterae, Platypterae, Cornutae and Apterae)
and one pinnate-leaved species (series Pinnatae).
Later
the genus have been reviewed extensively two times. Radlkofer identified Dodonaea as
a part of the tribe Dodonaeeae, within Dyssapindaceae,
together with Loxodiscus, Diplopeltis and Distichostemon. Dodonaea and Distichostemon share
similar morphological characteristics which include plants having regular flowers
without petals and an intrastaminal disc. Therefore, these two genera are
considered to be closely related.[3]
54 Dodonaea species
identified by Radlkofer were divided into three series (Cyclopterae,
Platypterae and Aphanopterae) and six subseries.[2] As classifiers were
taken the presence or absence of an aril and leaves’ glandular structures.
Another
revision of the genus was proposed by West, where Dodonaea were
divided into six species groups by using a combination of characters.[4] Species with the
most primitive characters were classified in Group 1 and Group 6 included
plants with the most derived states. For instance, the character of an aril
possession was recognized as a derived trait.
The
most recent molecular study of phylogenetic relationships
within the genus revealed some discrepancy with the previously stated
hypotheses of morphological evolution within Dodonaea which
classified taxa by the combination
of leaf, capsule and seed characters. As in
preceding morphological research,[4] species with
compound leaves were identified in several clades, interspersed among
species with simple leaves (e.g. D. humilis is the only
species in Clade I with imparipinnate leaves). The breeding system has great
variation across the phylogeny, and although most species are dioecious, sometimes some species
may differ from this state being monoecious. Most genera in Sapindaceae are
dioecious, however, most closely related to Dodonaea in the phylogeny
(Diplopeltis, Diplopeltis stuartii and Cossinia) are
monoecious. It has also been reported that whereas normally breeding system
in Harpullia is dioecism, a few species have also been
recognized as monoecious.[5] It was stated that
during evolution a general breeding-system across the phylogeny was dioecism,
however, the polygamous state was intermediate or, might be partially
reversible.
Molecular
data supports an evidence that monophyly of Dodonaea includes
all species of Distichostemon.[2] It is also supported
by the morphological characters as synapomorphies of flowers with reduced petal
number and with a highly reduced intrastaminal disk, the trait which is absent
in staminate flowers. Both West
and Radlkofer used an aril presence or absence
as a character to define species groups. All the main clades of Dodonaea and
also two species of Diplopeltis have small funicular arils.[2] Seeds of D. viscosa
have very small funicular aril, and are harvested by Pheidole sp. of ants and
deposited in middens outside the nest after the elaiosome has been consumed.[6]
Bayesian MCMC estimation
of Dodonaea phylogeny supported the
hypothesis that two species of Cossinia are sisters to Diplopeltis and Dodonaea.[2] Nevertheless,
Diplopeltis is identified as a paraphyletic group. The monophyly of Dodonaea is
well supported by Bayesian MCMC estimation (1.00 posterior probability, PP).[2] Within the Clade I
(1.00 PP) eight species are recognized as sister to the remaining Dodonaea. Distichostemon is
placed in the Clade II (1.00 PP). The phylogeny of remaining 53 species
of Dodonaea (1.00 PP) is poorly supported (<0 .95="" o:p="" pp="">0>
Dodonaea
viscosa is
placed within the Clade IV being closely related to D.biloba,
D.procumbens and D.camfieldii. It is known that D.
viscosa and D. camfieldii evolved in Australia from
their most recent common ancestor.[2] D.viscosa is
widely distributed in Australia today while D. camfieldii is
restricted to New South Wales. The divergence of these taxa occurred
approximately in the Late Pliocene to Early Pleistocene (2.7–1.4 Ma, 95%
Highest Posterior Density, HPD). The molecular data shows evidence that a
monophyletic D. viscosa includes two species, D.
procumbens and D. biloba.
Clade
I: D. triquetra SE, D. triangularis MT, D. lanceolata MTEr, D.
serratifolia SE, D. trifida SW, D. bursariifolia SWSE, D. amblyophylla SW.
Clade
II: Distichostemon arnhemicus MT, Distichostemon malvaceus MT,
Distichostemon hispidulus var aridus MT, Distichostemon hispidulus var
hspidulus MT, Distichostemon dodocandrus MT, Distichostemon barklyanus MT,
Distichostemon filamentosus MT.
Clade
III a: D. humifusa SW, D. ceratocarpa SW, D. pinifolia SW, D. ericoides
SWEr, D. D.ivaricata SW, D. caespitosa SW, D. tepperi SE, D. hexandra SE, D.
stenophylla MT,D. pachyneura Er, D. rigidia Er, D. baueri SEEr.
Clade
III b: D. platyptera MT, D. adenophora ErSW, D. microzyga Er, D.
polyzyga MT, D. physocarpa MT, D. madagascariensis Os, D. stenozyga ErSWSE, D.
polyandra MTOs, D. concinna SW, D. larreoides E.
Clade
IV: D. vestita MT, D. procumbens SE, D. biloba SE, D. viscosa
ErSWSEMTOs, D. camfieldii SE.
Clade
V: D. rupicola SE, D. boroniifolia SEMT, D. pinnata SE, D. multijuga
SE, D. filiformis SE, D. macrossanii SE, D. oxyptera M.
Clade
VI: D. falcata SE, D. peduncularis SEMT, D. filifolia MT, D. uncinata
MT, D. hackettiana SW, D. coriacea Er, D. hirsuta SE.
Clade
VII: D. truncatiales SE, D. rhombifolia SE, D. megazyga SE, D.
tenuifolia SEMT, D. heteromorpha SE, D. inaequifolia SWEr, D. ptarmicaefolia
SW, D. lobulata ErSWSE, D. aptera SW, D. intricata SE, D. sinuolata ssp
sinuolata SE.
·
Dodonaea viscosa subsp. angustissima (DC.) J.G.West
·
Dodonaea viscosa subsp. cuneata (Sm.) J.G.West
Formerly
placed here:
1. Jump up^ "Genus: Dodonaea Mill.". Germplasm
Resources Information Network. United States Department of Agriculture.
2006-03-26. Retrieved 2009-03-06.
2. ^ Jump up to:a b c d e f g h i Harrington M.,
Gadek P. A species well travelled – the Dodonaea viscosa (Sapindaceae) complex
based on phylogenetic analyses of nuclear ribosomal ITS and ETSf sequences.
Journal of Biogeography. Volume 36, Issue 12, pages 2313–2323, December 2009
3. Jump up^ Müller J, Leenhouts
P.W. A general survey of pollen types in Sapindaceae in relation to taxonomy.
In ‘The evolutionary significance of the exine’. Pages. 407–445. 1976
4. ^ Jump up to:a b West J.G. A
revision of Dodonaea Miller (Sapindaceae) in Australia. Brunonia 7, 1–194. 1984
5. Jump up^ Leenhouts P.W.,
Vente M. A. Taxonomic revision of Harpullia (Sapindaceae). Blumea 28, 1–51.
1982
6. Jump up^ Harrington G.N.,
Driver M.A. The effect of fire and ants on the seed-bank of a shrub in a
semi-arid grassland. Australian Journal of Ecology 20, 538–547.1995
7. ^ Jump up to:a b "GRIN Species
Records of Dodonaea". Germplasm
Resources Information Network. United States Department of Agriculture.
Retrieved 2011-03-01.
·
"Dodonaea
Mill.". Australian Plant Name Index (APNI), IBIS
database. Centre for Plant Biodiversity Research, Australian Government.