۱۳۹۵ بهمن ۵, سه‌شنبه

مسئله شربین: خدنگ، سندروس، نوش، کرجن

شربین
بضم شین و سکون راء مهمله و کسر باء موحده و سکون یاء مثناه تحتانیه و نون لغت فارسی است بیونانی قادرس و بفرنکی سندر و بلغت اسلام آباد چاتکام که مضاف بنکاله است کرجن نامند
ماهیت آن
از اصناف سرو است برک آن از ان عریضتر و ثمر آن شبیه ببار سرو و از ان کوچکتر و قطران حاصل از ان بهترین قطرانها است و بعضی آن را از اقسام صنوبر دانسته اند و بلند بسرو اشبه و از ان کوچکتر و در اصفهان معروف بدرخت نوش* است و قسمی دیکر از ان کوچکتر و خاردار و ثمر آن بقدر کردکان و آن را عرعر بری نامند و کفته اند درخت شربین تا پنجاه سال می ماند و در کتاب فرنکی مصور دیده شد نوعی را که ثمر آن شبیه بثمر کاج و بزرکتر از ان بود و شاخهای آن متراکم پر برک با برکهای باریک اندک بلند
طبیعت اقسام آن
در اول سوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
آب مطبوخ شاخ آن جهت قروح ظاهری و باطنی و سستی اعضا و ضعف معده و جکر و ریاح غلیظ و با طلا جهت کزیدن ارنب بری و لعوق آن جهت داء الفیل و بدستور لطوخ آن جهت منع ریختن موی و رفع قمل و تحلیل اورام و امراض مقعده و رحم و مضمضه بطبیخ برک و ثمر آن با سرکه جهت درد دندان و ضماد آن جهت خناق و ورم لوزتین و با نمک جهت نهش مار شاخدار و ذرور آن جهت رفع نزف الدم و اعیا و التیام قروح و خوشبوئی رائحۀ بدن و احتقان بطبیخ آن جهت کشتن سائر دیدان موثر و ثمر آن قابض و مدر بول و مخرج مشیمه و جهت سعال رطوبی و علل کبد و کزیدن ارنب بری نافع و لطوخ ثمر آن با شحم ایل و با مغز سر آن بر تمام بدن جهت عدم مضرت هوام موذی نافع و مورث صداع و هزال مصلح آن فواکه ترش و کشنیز است و احوال قطران آن در حرف القاف مع الطا در قطران مذکور خواهد شد ان شاء اللّه تعالی و اهل بنکاله و فرنک قطران آن را که روغن کرجن نامند بر چوبهای عمارات و کشتیها برای محافظت از کرم خوردن می مالند و داخل رنکها نیز نموده بر کشتیها می مالند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
* نوش یا سرو بادبزنی (نام علمی: Thuja) درختی است از خانواده سروها، که این خانواده شامل ۵ گونه متفاوت است که ۲ گونه از آن بومی آمریکا و ۳ گونه از آن بومی شرق آسیا هستند.

این درخت در مناطق معتدل آسیا و به ویژه در شیب دامنه‌های خشک کوه به وفور یافت می‌شود. این درخت در ایران نیز بسیار دیده می‌شود.

این گیاه به فارسی سرو تبری و نوع کوتاه آن سرو خمره‌ای نام دارد. نامهای محلی آن در خوزستان و فارس واصفهان وشهرهای مرکزی «نوش»و در علی‌آباد کتول«سر»می‌باشد.

دانه‌ها بین شهریور تا مهر رسیده می‌شوند. گل‌ها هم می‌توانند فقط نر باشند هم ماده و یا هر ۲ نوع به صورت همزمان. گرده افشانی توسط باد انجام می‌شود. . میوه آن گرد یا تخم‌مرغی شکل و کبود رنگ‌است و وقتی رسیده شوند به رنگ قهوهای در می‌آیند. و ترشحات کبود یا نقره‌ای سطح میوه را فرا گرفته است. میوه آن از ۱۰-۸ فلس تشکیل می‌شود. چوب سرو، سبک و نرم و معطر است و به راحتی تقسیم می‌شود و در برابر پوسیدگی مقاوم است.

نگهداری این درخت بسیار ساده بوده چون درختی بسیار مقاوم است تا دمای -۸ درجه را به راحتی تحمل می‌کند بهتر است در آفتاب باشد ولی در سایه نیز رشد می‌کند.[۱]

Riesenlebensbaumstmrp.jpg
The Kalaloch Cedar - Flickr - rachel thecat.jpg
Podlaskie - Suprasl - Kopna Gora - Arboretum - Thuja occidentalis 'Smaragd' - plant.JPG
محتویات  [نهفتن]
۱        کاربرد
۲        تکثیر
۳        منابع
۴        پیوند به بیرون
کاربرد[ویرایش]
این درخت در طب سنتی نیز کاربرد زیادی دارددر چین برگهای این درخت از داروهای مرسوم و متداول چینی است و خونریزی‌را بند می‌آورد
سایر خواص آن: ضد تب می‌باشد، جوشانده برگها و یا عصاره تازه برگها برای قطع‌هرنوع خونریزی مفید است. و برای زخم اثنی‌عشر وزخم معده مفید است. برای التیام سوزاک‌و سرماخوردگی‌مفید است. تخم آن دارای مواد مغذی است، مسکن‌است، اشتهاآور می‌باشد،. در مواردطپش قلب به عنوان داروی مؤثری تجویز می‌شود و به علاوه برای بی‌خوابی وعصبانیت مفید است. سرفه را تسکین می‌دهد، و برای ناراحتی واختلالات تشنجی اطفال اثر مفید دارد. از برگها و تخم آن برای معالجه خونریزی وتسکین دردهای روماتیسمی و بیماری‌های زنان استفاده می‌شود. استعمال خارجی برای رفع ناراحتی‌های‌پوستی مفید می‌باشد. برای رویش مو در محل‌زخمها که موی آن ریخته باشد نافع است. در موارد اسهال خونی و تهوع نیز بسیار مفید است

تکثیر[ویرایش]
تکثیر این درخت از طریق کاشت بذر صورت می گیردبهترین زمان کاشت بذر در پاییز و در یک قاب سرد می‌باشد، گیاه در سال اول رشد بسیار کمی دارد و برای زمستان اول بهتر است در گلخانه بماند و سپس در فصل بهار به فضای باز برده شود.

منابع[ویرایش]
پرش به بالا «درباره نوش». پایگاه اطلاع رسانی گل و گیاه، ۹اردیبهشت ۱۳۹۱.
پیوند به بیرون[ویرایش]
/////////////
قس عربی:
العفص[1] جنس نباتي يتبع الفصيلة السروية. يشمل هذا الجنس خمسة أنواع، موطن ثلاثة منها شرق آسيا بينما ينتمي الإثنان الآخران إلى أمريكا الشمالية. يتراوح ارتفاعها ما بين 3-18 متر.

أنواعه[عدل]
العفص الستانديشي (باللاتينية: Thuja standishii)
العفص السيشواني (باللاتينية: Thuja sutchuenensis)
العفص الغربي (باللاتينية: Thuja occidentalis)
العفص الكوري (باللاتينية: Thuja koraiensis)
العفص المطوي (باللاتينية: Thuja plicata)

أوراق العفص

غابة قديمة، شبة جزيرة أولمبيكا، الولايات المتحدة الأمريكية

أصناف من العفص الغربي في المشجر
المصادر[عدل]
^ موقع أغروفوك. العفص. تاريخ الولوج 26 تموز 2013.


مشاريع شقيقة في كومنز صور وملفات عن: عفص
أيقونة بوابةبوابة علم النبات
تصنيفات: أجناس المخروطياتأجناس نباتيةأشجارسروية
////////////
قس ازبکی:
Tuya (Thuja), tuyya,biota — sarvdoshlar oilasiga mansub doim yashil bir uyli oʻsimliklar turkumi. 5 turi Sharqiy Osiyo togʻlarida (Gʻarbiy Xitoy, Koreya, Yaponiya) va Sharqiy Amerikada tarqalgan. Dare qirgʻokdari pastliklarida va botqokliklarda usadi. Daraxti bal. 12–18 m, baʼzida 45– 60 m ga boradi. Shoxshabbalari piramidasimon yoki konussimon. Shoxlari yotik, yoki tik koʻtarilgan. Novdalari nozik, qattiq barglari bilan birga toʻkiladi. Barglari tangasimon. Urugʻlari yapaloq, qanotli, smolali. Ikki turi — gʻarb T.si (T. occidentalis; boʻyi 12 m gacha, iyunda gullaydi, 100 yildan ortiq yashaydi) va ulkan T. (T. plicata; bal. 45–60 m, shoxshabbasi tigʻiz piramidasimon, yogʻochi qimmatbaho) shaharlarni koʻkalamzorlashtirishda ekiladi.
///////////////
قس اردو:
تھوجا ایک ہومیوپیتھی دوا ہے۔ یہ دوا ہومیوپیتھی کے علاج بالمثل کے اصول پر کام کرتی ہے
اس کی خاص علامات مندرجہ ذیل ہیں۔
چیچک یا چیچک کے بعد کے بد اثرات۔ منہ کے سوزاکی زہر کے پرانے اور بد اثرات سے پیدا ہوں۔
شدید قبض یا پاخانہ کی ناکام حاجت باہر نکلنے سے پہلے ہی واپس چلا جائے۔ جسمانی حصہ جو کپڑے سے ڈھانپا ہوا نہ ہو پر پسینہ آئے، اس کی خاص علامات ہیں۔
تھوجا کی ایجاد[ترمیم]
سدا بہار جھاڑی 1821ء اور 1834ء کے دوران ڈاکٹر سیموئیل ہینمین نےادویات معالجہ المثلیہ میں تھوجا (thuja ) کی افادیت کو ثابت کر دیا میڑیا میڈیکا پیورا تھوجا پلانٹ ایسٹرن وہائیٹ سڈر کے نام سے مشہور ہے.امریکا، بھارت میں تھوجا کو گُومڑی ، کیل مُہاسَہ ،کھانسی، بخار، سر درد، حیض کی خرابی، پٹھوں اور جوڑوں میں درد کا علاج کے لئےاستعمال کیا جاتاہے۔
////////////
قس ترکی استانبولی:
Mazıservigiller (Cupressaceae) familyasının Thuja cinsinden ağaç türlerine verilen ad. Doğu Asya ve Kuzey Amerika'nın batı bölgerinde yetişen ve odunu için ya da süs ağacı olarak başka ülkelerde de yetiştirilen kozalaklı ağaçlardır. Türkiye'de doğal olarak bulunmazlar ancak süs bitkisi olarak yetiştirilmektedir.
/////////////
Thuja
From Wikipedia, the free encyclopedia
arborvitaes
Thuja standishii.jpg
Thuja standishii foliage and cones
Kingdom:
Division:
Class:
Order:
Family:
Subfamily:
Genus:
Thuja
L.
Thuja (/ˈθjuːdʒə/ thew-jə)[2] is a genus of coniferous trees in the Cupressaceae (cypress family). There are five species in the genus, two native to North America and three native to eastern Asia.[3][4][5][6] The genus is monophyletic and sister to Thujopsis.
They are commonly known as arborvitaes,[7] (from Latin for tree of lifethujas or cedars.
Species[3][8][9]
1.   Thuja koraiensis Nakai - Korean thuja - JilinKorea
2.   Thuja occidentalis L. - Eastern arborvitae, northern whitecedar - E Canada (Manitoba to Nova Scotia), E United States (primarily NortheastGreat LakesAppalachians)
3.   Thuja plicata Donn ex D.Don - Western redcedar - from Alaska to Mendocino County in California
4.   Thuja standishii (Gordon) Carrière - Japanese thuja - HonshuShikoku
5.   Thuja sutchuenensis (Gordon) Carrière - Sichuan thuja - SichuanChongqing China almost extinct in the wild
Formerly placed here[3]
·         Austrocedrus chilensis (D.Don) Pic.Serm. & Bizzarri (as T. chilensis D.Don)
·         Callitris rhomboidea R.Br. ex Rich. (as T. australis Poir.)
·         Cupressus nootkatensis D.Don (as T. excelsa Bong.)
·         Glyptostrobus pensilis (Staunton ex D.Don) K.Koch (as T. pensilis Staunton ex D.Don)
·         Libocedrus plumosa (D.Don) Sarg. (as T. doniana Hook.)
·         Platycladus orientalis (L.) Franco (as T. orientalis L.)
·         Podocarpus javanicus (Burm.f.) Merr. (as T. javanica Burm.f.)
·         Tamarix aphylla (L.) H.Karst. (as T. aphylla L.)
·         Tetraclinis articulata (Vahl) Mast. (as T. articulata Vahl)
·         Thujopsis dolabrata (Thunb. ex L.f.) Siebold & Zucc. (as T. dolabrata Thunb. ex L.f.)
·         Widdringtonia nodiflora (L.) Powrie (as T. cupressoides L.)
and many more
Contents
  [show] 
Description[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/c/c0/Thuja_%27Rheingold%27_in_Autumn.JPG/220px-Thuja_%27Rheingold%27_in_Autumn.JPG
Foliage of the cultivar 'Rheingold'
Thujas are evergreen trees growing from 10 to 200 feet (3.0 to 61.0 metres) tall, with stringy-textured reddish-brown bark. The shoots are flat, with side shoots only in a single plane. The leaves are scale-like 1–10 mm long, except young seedlings in their first year, which have needle-like leaves. The scale leaves are arranged in alternating decussate pairs in four rows along the twigs. The male cones are small, inconspicuous, and are located at the tips of the twigs. The female cones start out similarly inconspicuous, but grow to about 1–2 cm long at maturity when 6–8 months old; they have 6-12 overlapping, thin, leathery scales, each scale bearing 1–2 small seeds with a pair of narrow lateral wings.[4]
The five species in the genus Thuja are small to large evergreen trees with flattened branchlets. The leaves are arranged in flattened fan shaped groupings with resin-glands, and oppositely grouped in 4 ranks. The mature leaves are different from younger leaves, with those on larger branchlets having sharp, erect, free apices. The leaves on flattened lateral branchlets are crowded into appressed groups and scale-like and the lateral pairs are keeled. With the exception of T. plicata, the lateral leaves are shorter than the facial leaves (Li et al. 2005). The solitary flowers are produced terminally. Pollen cones with 2-6 pairs of 2-4 pollen sacked sporophylls. Seed cones ellipsoid, typically 9-14mm long, they mature and open the first year. The thin woody cone scales number from 4-6 pairs and are persistent and overlapping, with an oblong shape, they are also basifixed. The central 2-3 pairs of cone scales are fertile. The seed cones produce 1 to 3 seeds per scale, the seeds are lenticular in shape and equally 2 winged. Seedlings produce 2 cotyledons.[10][11]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/e/e0/Riesenlebensbaumstmrp.jpg/220px-Riesenlebensbaumstmrp.jpg
T. plicata bark, foliage
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/6/66/The_Kalaloch_Cedar_-_Flickr_-_rachel_thecat.jpg/220px-The_Kalaloch_Cedar_-_Flickr_-_rachel_thecat.jpg
Old growth T. plicataOlympic Peninsula, USA
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/1/1f/Podlaskie_-_Suprasl_-_Kopna_Gora_-_Arboretum_-_Thuja_occidentalis_%27Smaragd%27_-_plant.JPG/220px-Podlaskie_-_Suprasl_-_Kopna_Gora_-_Arboretum_-_Thuja_occidentalis_%27Smaragd%27_-_plant.JPG
Cultivars of T. occidentalis in an arboretum
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/1/1e/Thuja_occidentalis_%27EuropeGold%27-201601-JAPAN.jpg/220px-Thuja_occidentalis_%27EuropeGold%27-201601-JAPAN.jpg
Thuja occidentalis cultivar 'EuropeGold'
hybrid between T. standishi and T. plicata has been named as the cultivar Thuja 'Green Giant'.
Another very distinct and only distantly related species, formerly treated as Thuja orientalis, is now treated in a genus of its own, as Platycladus orientalis. The closest relatives of Thuja are Thujopsis dolabrata, distinct in its thicker foliage and stouter cones, and Tetraclinis articulata (Greek θύια, θύα, formerly classed in the genus and after which Thuja is named), distinct in its quadrangular foliage (not flattened) and cones with four thick, woody scales.
The genus Thuja, like many other forms of conifers, is represented by ancestral forms in Cretaceous rocks of northern Europe, and with the advance of time is found to migrate from northerly to more southerly regions, until during Pliocene time it disappeared from Europe. Thuja is also known in the Miocene beds of the Dakotas.[12]
Ecology[edit]
Thuja species are used as food plants by the larvae of some Lepidoptera species including Autumnal MothThe Engrailed and Juniper Pug. The foliage is also readily eaten by deer, and where deer population density is high, can adversely affect the growth of young trees and the establishment of seedlings.[13]
Uses[edit]
They are widely grown as ornamental trees, and extensively used for hedges. A number of cultivars are grown and used in landscapes.[14][15] Homeowners will sometimes plant them as privacy trees. The cultivar 'Green Giant' is popular as a very vigorous hedging plant, growing up to 80 cm/year when young.[16]
The wood is light, soft and aromatic. It can be easily split and resists decay. The wood has been used for many applications from making chests that repel moths to shingles. Thuja poles are also often used to make fence posts and rails. The wood of Thuja plicata is commonly used for guitar sound boards.[17] Its combination of light weight and resistance to decay has also led to T. plicata (Western Redcedar) being widely used for the construction of bee hives.[citation needed]
Oil of thuja contains the terpene thujone which has been studied for its GABA receptor antagonistic, with potentially lethal properties.[18] Cedarwood oil and cedar leaf oil, which are derived from Thuja occidentalis, have different properties and uses.[19]
The natives of Canada used the needles of Thuja occidentalis (Eastern White Cedar) to make a tea that has been shown to contain 50 mg of vitamin C per 100 grams; this helped prevent and treat scurvy.[20]
In the 19th century Thuja was commonly used as an externally applied tincture or ointment for the treatment of wartsringworm and thrush,[21] and a local injection of the tincture was used for treating venereal warts.[22]
References[edit]
1.     Jump up^ Gadek, P. A., Alpers, D. L., Heslewood, M. M., & Quinn, C. J. (2000). Relationships within Cupressaceae sensu lato: a combined morphological and molecular approach. American Journal of Botany 87: 1044–1057. Available online.
2.     Jump up^ Sunset Western Garden Book, 1995:606–607
"Thuja"Oxford English Dictionary (3rd ed.). Oxford University Press. September 2005. 
(Subscription or UK public library membership required.)
4.     Jump up to:a b Farjon, A. (2005). Monograph of Cupressaceae and Sciadopitys. Royal Botanic Gardens, Kew. ISBN 1-84246-068-4
5.     Jump up^ Gymnosperm Database: Thuja
6.     Jump up^ "Thuja". Flora of China. Missouri Botanical Garden – via eFloras.org.
7.     Jump up^ "Thuja"Natural Resources Conservation Service PLANTS Database. USDA. Retrieved 9 December 2015.
8.     Jump up^ "GRIN Species Records of Thuja". Germplasm Resources Information Network. United States Department of Agriculture. Retrieved 2013-01-22.
10.  Jump up^ Flora of North America Editorial Committee. 1993. Pteridophytes and gymnosperms. Flora of North America north of Mexico, v. 2. New York: Oxford University Press. ISBN 0-19-508242-7 Page 410.
11.  Jump up^ Henry A Gleason. New Britton and Brown Illustrated flora of Eastern North America and adjacent Canada Vol 1, The Pteridophya, Gymnospermae and Monocotyledoneae. Hafner Press, pp 58-67.
12.  Jump up^ Wikisource-logo.svg Gilman, D. C.; Thurston, H. T.; Colby, F. M., eds. (1905). "Arbor Vitæ". New International Encyclopedia (1st ed.). New York: Dodd, Mead.
13.  Jump up^ Stein, W. I. (1997). "Ten-year survival and growth of planted Douglas-fir and western redcedar after seven site-preparation treatments". Western Journal of Applied Forestry. 12 (3): 74–80.
17.  Jump up^ Bucur, Voichita. 1995. Acoustics of wood. Boca Raton: CRC Press.
19.  Jump up^ "Cedarwood Oil Vs Cedar Leaf Oil". Cedar Leaf Canada. Retrieved 16 June 2015.
20.  Jump up^ Johnston, William F. (1990). "Thuja occidentalis". In Burns, Russell M.; Honkala, Barbara H. Conifers. Silvics of North America. Washington, D.C.United States Forest Service (USFS), United States Department of Agriculture (USDA). 1 – via Northeastern Area State and Private Forestry (www.na.fs.fed.us).
21.  Jump up^ Hoffmann, David (2003). Medical Herbalism: Principles and Practices. Healing Arts Press. p. 588. ISBN 0-89281-749-6.
22.  Jump up^ Grieve, M. (1931). A Modern Herbal. London: Jonathan Cape. p. 177.
External links[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/30px-Commons-logo.svg.png
Wikimedia Commons has media related to Thuja.
·         Wikisource-logo.svg "Arbor Vitæ". Encyclopedia Americana. 1920.
[show]
·         v
·         t
·         e
Extant Cupressaceae species
·         EoL14007
·         GBIF2684168
·         Tropicos40013872
·         ITIS18043
·         NCBI3315
·         IPNI11717-1
·         GRIN12106
·         FNA132902
·         FOC132902
·         PLANTSTHUJA
·         AFPD: 195461
·         Thuja
·         Conifer genera
////////////
شربین . [ ش َ ] (اِ) نام درخت قطران است و آن نوعی از صنوبر باشد. (برهان ) (از آنندراج ). قادریس .درختی عظیم که قطران از آن گیرند. (یادداشت مولف ).درختی است چون سرو اما از آن سرخ تر و خوشبوی تر و برگ آن پهن تر و میوه  آن خردتر باشد و از آن نیکوترین قطران آید و قسم کوچک آن را عرعر بری خوانند. (از اقرب الموارد). درختی که از آن قطران میگیرند. (ناظم الاطباء). از اصناف سرو است ، برگش از آن عریض تر و ثمرش شبیه به بار سرو و از آن کوچکتر و بهترین قطران از او حاصل شود و بعضی او را از اقسام صنوبر دانسته اند و به سرو شبیه و از آن کوچکتر است و در اصفهان معروف به درخت نوش است و قسمی از او کوچکتر و خارناک و ثمرش به قدر گردکان و عرعر بری گویند. (از مخزن الادویة). || درخت کاج . (از ناظم الاطباء). || درخت زرشک . (ناظم الاطباء). رجوع به ارز* شود.
* ارز. [ اَ / اُ ] (ع اِ) ۞ صنوبر. (قاموس ) (برهان ) (موید الفضلاء). ارز، درخت صنوبر بی بار است و زفت رطب از آن حاصل میشود. (تحفه  حکیم مومن ). || یا صنوبر نر. (منتهی الارب ). صنوبر نر که ثمر ندهد. شربین . فوقا ۞ . || صنوبر صغار. رجوع به صنوبر صغیر شود. || یا درخت عرعر ۞ . (منتهی الارب ) (برهان ). || درخت سرو. (برهان ) (موید الفضلاء). || درخت انار. (برهان ) (موید الفضلاء).
- سندر. [ س َ دَ / دِ / دُ ] (اِ) صمغی باشد زرد و شبیه به کاه ربا. (برهان ) (آنندراج ) :
مشو ایمن اندر سرای فسوس
که گه سندر است و گهی سندروس .
فردوسی .
رجوع به سندروس شود.
|| درخت خدنگ . (یادداشت مولف ). قاین آغاجی (ترکی ). توس . رجوع به خدنگ* ، سندروس** و سندره شود.
*16. انطاکی گوید درخت خلنج*، xalen، [چنین در متن]، ("غان") در هند و چین می‌روید؛ و ابن‌الکبیر هم دارد که این درخت بویژه در چین، سرزمین مردم روس (روسیه) و بلغار بس تنومند ‌شود و چوبش را ظرف و بشقاب ‌ساخته جایهای دورفرستند و تیرها سازند بیتا.  به گفته قزوینی و ابن‌فضلان در طبرستان می‌روییده و چوبش را بهر شانه سازان به ری می‌بردند. [1] واژه عربیِ خلن،xalen ؛ پارسی خدن، xadan یا خدنگ، xadanj ریشه در زبانهای آلتاییک دارند: qadan ایغوری، kaden در زبانهای کویبالی (Koibal)، سویوتی (Soyot) و قره‌قزی (Karagas) ، xoran در زبان چوواشی (Čuwaš) ، xatyn در زبان یاقوتی، kilen در زبان مُردوینی (Mordwinian) که همگی به درخت غان  *(Betula alba)گفته می‌شوند. این درخت در کوههای شمال چین 2420  hwa) فراوان است و نخست چن تسان ـ کی از سده هشتم آن را بازنمود. 2 چینیها پوستش را در ساخت شمع و مشعل که موم آجین میکردند و نیز در لایی یا آستر زیرجامه و پوتین، دسته چاقو و آراستن کمان کار گرفته آخری را "کمان پوست غان" می‌نامیدند. 3 کارگیری فراگیر پوست درخت غان میان تمامی قبایل سیبری برای ساخت سطل، سبد، ظرف و پوشش بام روشن است.
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان
** سندروس . [ س َ دَ ] (معرب ، اِ) سرو کوهی . (یادداشت مولف ). || نوعی از «تویا» ۞ و درورنی و گلاساژ نوعی از کاغذ بکار است . زرنیخ احمر. از یونانی «سندرش » ۞ صمغ زردی که از درختی مخصوص در آفریقا جاری شود و نیز بنوعی از معدنیات اطلاق گردد. (از حاشیه برهان قاطع چ معین ). سندر است که صمغی باشد شبیه به کاه ربا و روغن کمان را از آن پزند و فرق میان سندروس و کاه ربا این است که کاه ربا را چون در آتش نهند از آن بوی مصطکی آید و از سندروس بوی بغایت ناخوش آید. (غیاث ) (برهان ). صمغی است زرد که روغن کمان از آن گیرند. (انجمن آرای ناصری ). صمغ زرد شفافی است که از هند آرند و بعضی گفته اند که صمغ ساج است و آن چون کهربا کاه را کشد، لیکن از کهربا در عمل جذب سست تر است و در طب بکار برند. (یادداشت مولف ). صمغی است که برنگ زعفران زند و ابوعلی در قانون گوید: که صمغ درخت ساج است . (یادداشت مولف از مفردات قانون چ تهران ص 216). دزی آورده است که دو نوع است : هندی و سَبتی . (از دزی ج 1 ص 693) :
مگر ایمنی از سرای فسوس
که گه سندروس است و گه آبنوس .
فردوسی .
/////////////
شربین:
دیسقوریدوس فی 1: فادرس هی شجرة عظیمۀ منها یکون القطران لها ثمر شبیه بثمر السرو غیر أنه أصغر منه بکثیر و قد تکون شجرة
شربین صغیرة مشوّکۀ لها ثمر شبیه بثمر العرعر و عظمه مثل عظم حب الآس مستدیرة و أما قدرنا و هو القطران فأجوده ما کان به ثخینا
صافیا قویا کریه الرائحۀ إذا قطر منه ثبتت قطراته علی حالها غیر متبدّدة. جالینوس فی 7: مزاج هاتین الشجرتین حار یابس قریب من
الدرجۀ الثالثۀ و أما الدهن الذي یخرج من هذه الشجرة و هو القطران فأجوده ما کان منه ثخینا و یظن أنه قریب من الرابعۀ لأنه یسخن
إسخانا کثیرا جدّا و من شأنه أن یعفن اللحم الرخص اللین سریعا تعفینا لا وجع فیه کما یفعل سائر الأشیاء الأخر کلها التی فی حرارتها
فی مثل هذه الدرجۀ الرابعۀ بعینها و جوهرها جوهر لطیف، و أما اللحم الصلب فکذا یفعل فیه بعد مدّة طویلۀ و جمیع ما هذا سبیله من
الأدویۀ یقال له أدویۀ معفنۀ و أدویۀ تعفن و إنما یخالف بعضها بعضا فی کثرة فعلها لذلک و قلته و القطران من أمثال هذه الأدویۀ فی
المرتبۀ الأولی ضعیف و ذلک أن جلها قوي بلیغ القوّة و لذلک صارت هذه کلها تشد الجثث المیتۀ و صار القطران أیضا یشد الجثث
المیتۀ و یحفظها من العفونۀ و یفنی ما فیها من الرطوبۀ و الفضل من غیر أن یؤثر و ینکی فی الأعضاء الصلبۀ، و إذا أدنی القطران من
الأجسام التی تحیا فی الحرارة التی فی تلک الأجسام ینمیها و یزید فی قوّتها و تکون هی السبب فی إحراقه اللحم الرخص اللین و إذا
کان القطران علی ما وصفت فلیس بعجب أن یقتل القمل و الدیدان و الحیات المتولدة فی البطن و الدود و الکائنۀ فی الأذن، و إذا
استعمل أیضا من أسفل قتل الأجنۀ الأحیاء و أخرج الموتی کما من شأنه أن یفسد النطفۀ إذا مسح به رأس الذکر فی وقت الجماع و
لذلک صار أنفع الأدویۀ کلها فی منع الحبل و یصیر من استعمله علی ما وصفت عقیما و أفعاله الأخر التی یفعلها فأولاهن دلیله علی
ذلک أنه یسخن غایۀ الإسخان بمنزلۀ ما یفعل إذا قطر منه شیء فی السن و الضرس المأکولۀ من تسکین الوجع و تکسر السن و
الضرس و هو أیضا یرقق الآثار الحادثۀ فی العین و یشفی الحمرة الحادثۀ عن الأخلاط الغلیظۀ، و أدسم ما فی القطران و هو الجزء
صفحۀ 526 من 900 www.Ghaemiyeh.com الجامع لمفردات الادویه و الاغذیه مرکز القائمیۀ باصفهان للتحریات الکمبیوتریۀ
الدهنی منه الخالص الدهنیۀ التی تجتمع فی الصوف الذي یعلق علیه إذا طبخ هو ألطف من القطران کله و أقل حدة منه إلا أن إسخانه
دون إسخانه و منزلۀ ما یبقی من القطران بعد ما یطبخ و هو
الجامع لمفردات الأدویۀ و الأغذیۀ، ج 3، ص: 81
غلیظ عند هذا اللطیف کمنزلۀ تفل الزیت، و لذلک صار القطران من طریق أنه غلیظ یلذع و یفتح فهو بهذا السبب یهیج القروح و
یورمها، و أما ذلک القطران الآخر المضاعف الذي قلنا أنه دهنی دسم فقوته ساکنۀ لینۀ تبلغ من لینها و سکونها أن ذوي الغباوة من
الناس قد تعلموا بالتجارب أن یدهنوا به الجراحات العارضۀ للغنم فی وقت الجز بالمقاریض لیشفوها بذلک مثل ما یداوونها بالزفت
الرطب، و قد یستعمل العوام القطران أیضا فی مداواة الحکۀ و القردان العارضۀ للصبیان و الغنم. و أما حب الشربین فقوته معتدلۀ حتی
أنه یمکن أن یؤکل علی أنه من أکثر من أکله تصدع رأسه و أسخن بدنه و وجد له لذعا فی معدته.
دیسقوریدوس فی 2: و للقطران قوة أکالۀ مقطعۀ للأبدان الحیۀ حافظۀ للمیتۀ، و لذلک سماه قوم حیاة المیت و یحرق النبات و الجلود
بإفراط فی إسخانه و تجفیفه، و قد یصلح فی الإکحال لحدة البصر و یجلو البیاض و الأثر العارض من اندمال قرحۀ فی العین، و إذا
قطر مع خل فی الآذان قتل دودها، و إذا طبخ بماء قد طبخ فیه الزوفا و قطر فیها سکن دویها و طنینها، و إذا قطر فی الموضع المأکول
من السن فتت السن و سکن الوجع، و إذا تضمد به مع الخل فعل ذلک أیضا، و إذا لطخ علی الذکر قبل الجماع منع الحبل، و إذا لطخ
علی الحلق نفع من الخناق و ورم اللوزتین، و إن لطخ به الحیوان قتل القمل و الصیبان، و إذا تضمد به مع الملح نفع من نهشۀ الحیۀ
التی یقال لها فارسطس و هی حیۀ لها قرنان، و إذا شرب بطلاء نفع من شرب الأرنب البحري، و إذا لعق منه أو تلطخ به منع داء الفیل،
و إذا تحسی منه مقدار أوقیۀ و نصف نقی القروح التی فی الرئۀ و أبرأها، و إذا احتقن به قتل الدود الدقیق منه و الغلیظ و یجذب
الجنین، و قد یکون منه دهن یجمع بصوفۀ تعلق علیه عند طبخه کما یفعل بالزفت و یفعل کما یفعله القطران غیر أن الدهن خاصته
یبرئ جرب المواشی و الکلاب إذا دهنت به و یقتل قردانها و یرطب قروحها العارضۀ لها من بعد جز صوفها، و ینبغی أن یجمع دخان
القطران کما یجمع دخان الزفت و قوّة دخان القطران مثل قوّة دخان الزفت و ثمر الشربین یقال له قدد دیرس و قوّته مسخنۀ و هو
رديء للمعدة و ینفع من السعال و شدخ العضل و تقطیر البول، و إذا شرب مسحوقا مع الفلفل أدرّ الطمث، و قد ینفع إذا شرب بالخمر
من شرب الأرنب البحري، و إذا خلط بشحم الإیل أو بمخه ثم مسح الجلد به لم یقربه شیء من الهوام، و قد یستعمل فی أخلاط
المعجونات. الرازي: إذا مسح به الأطراف أمنت من أن تعفن من البرد، و إن کان قد بدأ بها ذلک. الغافقی: القطران الذي یخرج من
کلا صنفی الشربین أجود القطران و أصفاه و هو أحدّ ریحا من القطران الذي یخرج من ذکر الصنوبر و البق و أشد کراهۀ، و الآخر
أقل ریحا و أسرع جمودا و أغلظ و أقل سیلانا، و إذا طبخ القطران
الجامع لمفردات الأدویۀ و الأغذیۀ، ج 3، ص: 82
بنار لینۀ جمد فصار یابسا أسود، و أهل بابل یسمون القطران المعقود هکذا زفتا، و کذا أهل الشأم أیضا و المغرب، و قد یشرب
القطران مخلوطا ببعض الأدویۀ فینفع من شرب السم و لسع الهوام و یطرد الریاح الغلیظۀ المؤلمۀ التی قد انعقدت فی بعض الأحشاء، و
إذا خلط بزیت و دقیق شعیر و شیء من ماء عذب و ضمد به الحلق و الصدر حلل الرطوبۀ المجتمعۀ فی قصبۀ الرئۀ و فی الحلقوم.
الجامع لمفردات الادویه و الاغذیه



* خدنگ . [ خ َ دَ ] (اِ) درختی است بسیار سخت که از چوب آن نیزه و تیر و زین اسب سازند و تیر خدنگ و زین خدنگ به این اعتبار گویند. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). درختی است که چوب آن نهایت محکم و صاف و راست باشد چون اکثر از چوب آن تیر می سازند. لهذا مجازاً اسم تیر شده . (غیاث اللغات ). نام درختی است که از چوب آن حنای زین و تیر سازند و بعضی گویند گز است و چون بیشتر از آن چوب تیر می سازند بمجاز بمعنی تیر شهرت گرفته خدنگان جمع و گاهی تیر خدنگ به افزوده  استعمال کنند. بهر تقدیر «جگردوز» و «جگر اوباز» از صفات اوست و بانام «زدن » و «کشیدن » و «نشستن » مستعمل است ( آنندراج). جنسی از تیر چوبین که همواره سخت باشد و جناق زین نیز از او سازند. (شرفنامه ٔ منیری ). نام درختی است محکم که از چوب آن تیر و جناق زین سازند و نوعی از درخت گز است و چوب آن براستی موصوف . (از انجمن آرای ناصری ). درختی است نیک سخت که از چوب آن تیر و نیزه سازند و معرب آن خَلَنج . (از منتهی الارب ). سَندَر قاین آغاجی . پوست درخت خدنگ را توز گویندو در آن می نوشته اند، چنانکه کتبی که درجی اصفهان پیدا شده بر توز نوشته بودند، مرحوم دهخدا رنگ آن را «تار و تیره » تشخیص داده اند و مؤید آن این قول است : و در این ناحیت مشک بسیار افتد [ یعنی در ناحیت خرخیز ] و مویهای بسیار و چوب خدنگ و چوب خنج و دسته ٔ کارد ختو. (حدود العالم چ سیدجلال تهرانی). لغت نامه دهخدا.
1. G. Jacob, Handelsartikel der Araber, p. 60
2. Pen ts‛ao kan mu, Ch. 35B, p. 13.
3. .Ko ku yao lun, Ch. 8, p. 8b نیز، بسنجید با: .O. Franke, Beschreibung des Jehol-Gebietes, p. 77
* ساخ. ) اِ) چای . این کلمه در اخبار الصین و الهند به صورت ذیل آمده است و باقوی احتمالات چای مراد است : ویختص الملک [ الاکبر فی الصین ] من المعادن بالملح و حشیش یشربونه بالماء الحار و یباع منه فی کل مدینه بمال عظیم و یقال له الساخ و هواکثر [ شاید اکبر ] ورقاً من الرطبه واطیب قلیلاً و فیه مراره. فیغلی الماء و یذر علیه ، فهو ینفعهم من کل شی ٔ و جمیع ما یدخل بیت المال الجزیه والملح و هذا الحشیش . (کتاب اخبار الصین والهند مؤلف بسال 237 هَ . ق .). شاید این کلمه سای بوده و کاتب بغلط یاء را خاء کرده است .  لغت نامه دهخدا.  چای ( چینی ، اِ(  معروف است و آن برگی باشد که از ختای آورند و جوشانیده مانند قهوه بخورند، منفعت بسیار دارد و مضرت شراب را دفع کند. (برهان ) (آنندراج ). معروف و مشهور است به چای و آن برگی است که از چین و ختا آورند و در آب جوشانیده مانند قهوه خورند و خاصیت آن بسیار است و مضرت شراب را دفع کند، گویند مردم تبت بسبب آنکه شراب بسیار میخورند، به قیمت مشک میخرند. (برهان و انجمن آرا ذیل لغت «چاه »). درخت کوچکی از محصولات آسیای شرقی یعنی چین و ژاپون که برگهای آن را پس از عمل آوردن در جعبه های قلع اندود کرده به همه ٔ ممالک کره ٔ ارض میبرند و نوعاً بر دو قسم است : سیاه و سبز، و چای سبز اثر تحریکش زیادتر از چای سیاه میباشد. (ناظم الاطباء(.. لغت نامه دهخدا.
4. Reinaue, Relation des Voyages, Vol. I, p. 40 (cf. Yule, Cathy, new ed., Vol. I, p. 131). واژه تازه چینی č‛a در دوره تانگ (dža) *ja تلفظ می‌شد؛ اما با توجه به صورت کره‌ای و ژاپنی sa، دور نیست که در برخی گویشهای چینی گونه sa نیز وجود داشته است. در هر حال، از آنجا که این واژه هیچ‌گاه در زبان چینی همخوان پایانی نداشته است، صوتِ سایشیِ پایانی در šāx که سلیمان فرونگاشته، تأثیر ویژه  زبان عربی است (مشروط بر آنکه دستنوشته درست خوانده شده باشد).