۱۳۹۵ دی ۱۷, جمعه

مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی (چهل و سوم) 4

سخار
بفتح سین و خا و الف و راء مهمله
ماهیت آن
کیاهی است شبیه باذخر و پرشاخ و تلخ و بدبو
طبیعت آن
در سوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
جهت صرع و سکته و فالج و تقطیع بلغم لزج و ریاح و تقویت معده و انهضام طعام و تفتیح سدۀ جکر مضر محرورین مصلح آن ربوب ترش مقدار شربت آن یک مثقال بدل آن یک وزن آن و نیم آن اذخر است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
سخار /saxār/  (اسم) (زیست‌شناسی) [قدیمی] گیاهی پرشاخ، تلخ، و بدبو که در طب قدیم برای تقویت معده و معالجۀ صرع و سکته به کار می‌رفت.
فرهنگ فارسی عمید
&&&&&&
سخاله
آنچه از فلزات بسوهان جدا کنند که بفارسی براده نامند و آنچه در حین کوفتن از ان ریزد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&
سداب
بضم سین و فتح دال و الف و باء موحده و بذال معجمه نیز آمده لغت عربی است و بیونانی فیجن و در تنکابن و دیلم پیم و بهندی سانول و ساتری و بلغتی زونجی و ببنکالی تتلی نامند
ماهیت آن
سه نوع است بستانی و بری و جبلی درخت بستانی آن تا بدو ذرع و پرشاخ و برک آن ریزه و بدبو و بسیار سبز کویا بران غباری نشسته و کل آن زرد و تخم آن در غلافی و سه عدد بهم پیوسته مثلث شکل و بهترین آن بستانی سبز تازه تندبو که قریب بدرخت انجیر روئیده باشد
طبیعت آن
در سوم کرم و خشک و تازۀ آن را کرمی و خشکی کمتر تا دوم
افعال و خواص آن
در کافی از حضرت ابو الحسن هم وارد است که سداب زیاده می کرداند عقل را و از ان حضرت هم و حضرت ابی جعفر هم نیز وارد است که سداب زیاده می کرداند عقل را و توفیر می دهد قوت دماغی را و لیکن آب پشت را متعفن می کرداند و نیز وارد است که جهت وجع کوش نافع است و اطبا کفته اند با تریاقیت و مفتح سدد و محلل ریاح و نفخ و مقوی معده و مشهی طعام و مدر حیض و بول و مخرج فضول بسیار و مجفف منی و مسقط جنین و قاطع باه اعضاء الراس و الصدر و الغذاء و النفض و غیرها جهت امراض دماغی و عصبانی مانند فالج و رعشه و تشنج امتلائی و اوجاع مفاصل و عرق النسا شربا و ضمادا و جهت سینه و یرقان و طحال و قولنج ریحی و تفتیت حصاه و بواسیر و امراض مقعده و رحم شربا و آشامیدن آب برک طبیخ آن با عسل بقدر دو اوقیه تا سه اوقیه جهت فواق مجرب و با شبت خشک جهت تسکین درد پهلو و سینه و تنکی نفس و سرفۀ مزمن و تسکین مغص و ورم حار رئه و وجع مفاصل و عرق النسا و لرز تپهای بارده و مطبوخ آن در زیت جهت اخراج کرم معده و مطبوخ آن در شراب که شراب بنصف رسیده باشد جهت رفع استسقای لحمی و بدستور ضماد آن با مطبوخ انجیر و بدستور با انجیر و نمک پروردۀ آن و یا با نمک جهت حدت بصر و خائیدن برک آن رافع بوی پیاز و سیر از دهان و قدر قلیل آن مقوی هاضمه و مشهی و جشا آورنده و با انجیر و کردکان جهت سموم مشروبه و سموم هوام و مداومت آن هر روز بقدر یک درم جهت ازالۀ فالج و رعشه و تشنج مجرب و خوردن تخم آن و بدستور حمول آن بعد از جماع مانع آبستنی و مقاوم جمیع سموم مداومت خوردن برک و تخم آن باعث سقوط جنین و همچنین حمول و بخور آن و مداومت بوئیدن آن باعث ضعف بصر و حواس و تاریکی قلب و ضماد برک آن جهت ازالۀ درد کزیدن عقرب و رتیلا و سک دیوانه مفید و مانع حمل و قطور عصارۀ آن در کوش جهت دوی و طنین و ثقل سامعه و قطور آب مطبوخ آن با سرکه در بینی اطفال جهت رفع ام الصبیان و قطع رعاف و بدستور نفوخ برک خشک آن در بینی قطع رعاف نماید و ضماد آن با روغن کل و خل خمر جهت تسکین صداع و با ورق الغار جهت ورم انثیان و با موم و روغن مورد جهت بثور و با شبت و عسل جهت قوبا و شستن عضو بآن و نطرون جهت دفع بهق سفید و اقسام ثآلیل نافع و احتقان آب مطبوخ آن جهت رفع قولنج و چون آن را در روغن زیت طبخ دهند و مثانه را بدان تکمید کنند ادرار بول کند و با خود داشتن آن باعث کریختن حیوانات موذی صاحب شامه است و عصارۀ آن در سائر افعال مانند برک آنست و قطور و اکتحال آن با آب رازیانه و عسل در چشم جهت رفع ضعف آن و باعث حدت نور باصره و چون آن را در پوست انار کرم کنند و در کوش بچکانند جهت تسکین درد آن و طلای محلول آن در سرکه و سفیداب و روغن کل سرخ جهت جمره و نمله و قروح رطبۀ سر و با عسل جهت درد مفاصل و با عسل سعوط آن جهت ام الصبیان اطفال و کویند خوردن آن جهت فالج و رعشه و تشنج نافع و هر روز یک درم آن جهت فواق و آشامیدن و طلا نمودن آن جهت کزیدکی عقرب و مار و رتیلا و سک دیوانه و رفع زهرها و منع آبستنی نافع و مداومت برک آن مضعف باصره و مصدع و مورث شقیقه و محرق اخلاط و منی و مصلح آن سکنجبین و انیسون مقدار شربت آن کبیر السن را سه درم تا سه مثقال و صغیر را یک قیراط تا چهار قیراط بدل آن صعتر است و کویند نعناع و فودنج و کویند سیسنبر و تخم آن را چون بکوبند و یک درم تا دو درم آن را با عسل و یا سکنجبین بیاشامند صرع و کابوس و حدت بصر و فواق ریحی و سردی معده و قولنج ریحی و اکثر سموم را نافع و بدستور آشامیدن آب طبیخ آن و چون در زیت طبخ دهند و مثانه را بدان تکمید نمایند ادرار بول کند و عسر البول را زائل سازد و چون تخم آن را داخل نمیذها کنند باعث خوش بوئی و شدت اسکار و دفع ضرر آن می شود و بزودی از بدن برمی آید و لیکن مورث رطوبت دماغ و صداع و درد سر و ثقل آن می کردد و صمغ بستانی و بری آن بغایت کرم و خشک و کرمی آن کمتر از خشکی آن و غیر ثافیسا است و جهت قرحۀ چشم و تحلیل خنازیر و اورام زیربغل و کش ران و برص و فرزجۀ آن بقدر یک دانک جهت اخراج جنین و مشیمه و ادرار حیض مجرب و روغن سداب که یک جزو آن را با چهار جزو آب و ده جزو روغن زیتون بجوشانند تا روغن بماند جهت استرخا و برودت کرده و مثانه و درد پهلو و کمر و رحم عارض از اختناق آن و تحلیل ریاح و لرز تپها و خوردن آن بقدر نصف اوقیه در حمام جهت رعشه و سعوط یک دانک آن جهت رفع ثقل سامعه و حقنۀ آن جهت مغص و قولنج ریحی و خلطی و حمول آن جهت اخراج جنین و مشیمه و ادرار حیض نافع است
سداب بری
برک آن باریکتر و کم شاخ تر و بدبوتر از بستانیست
طبیعت آن
در چهارم کرم و خشک و دوائیت بران غالب
افعال و خواص آن
اقرب سموم قتاله است چهار درهم آن کشنده تر از دفلی است بحرارت و سوزش اندرون و رنک رو سرخ کردد و چشمها برآید و بول و غایط بند کردد و مداوات این نیز مانند مداوات آنست و عصارۀ آن باعث رعاف قوی و قتال و چون آن را بر آهن و آبکینه بمالند مانع زنک کرفتن آن و چون در مکان کوسفندان و مرغان بریزند حیوانات موذی نزدیک آن موضع نروند و ضماد برک آن موجب جذب مواد و احراق و موت عضو و ضماد پوست نبات آن با شراب جهت داء الثعلب نافع و اکر مزمن شده باشد با عصاره و اندک بیخ آن با پیه ممزوج نمایند و محرور المزاج را استعمال آن اصلا جائز نیست و مبرود المزاج چون خواهد استعمال نماید باید که بقدر ثلث مقدار بستانی اخذ نماید زیرا که عمل این اضعاف عمل آنست و کویند مباشر جمع طبخ آن را تورم در دست و صورت بهم می رسد با خارش و لهذا مباشر آن اولا باید که اعضای خود را بادهان بارده تدهین نماید پس متوجه کردد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
سداب . [ س ُ ] (اِ) سذاب ۞ . سداب ها دسته ای از تیره  سدابیان «روتراسه » ۞ هستند و مهمترین نوع آن سداب کوهی «روتا» ۞ است دارای برگهای باریک و بسیار متعفن که برای گریزاندن حشرات بکار رود. (گل گلاب ) (از حاشیه  برهان قاطع چ معین ). گیاهی باشد دوایی مانند پودنه ، خوردن آن دفع قوت باه و مباشرت مردان و اسقاط حمل زنان کند. (برهان ) (آنندراج ). به یونانی فیجن و در تنکابن و دیلم پیم نامند، بستانی او از درخت انار کوچکتر و پرشاخ و برگش ریزه و بدبو و بسیارسبز و گویا غباری بر او نشسته و گلش زرد. در سیُم گرم و خشک و تازه  او را خشکی کمتر و برگ و عصاره  اومدر بول و حیض و مجفف منی و مسقط جنین و قاطع باه ومفتح سدد و محلل ریاح و با تریاقیه و جهت سپرز و یرقان و قولنج ریحی و امراض سینه و مقعد و رحم و حصاة و بواسیر و آشامیدن او که با شبت خشک جوشانیده باشندجهت تسکین مغص و درد پهلو و سینه و تنگی نفس و سرفه  مزمن و ورم حار ریه و عرق النساء مفاصل و لرز تبهای بارده و چون با روغن بجوشانند جهت اخراج کرم معده وشکم و طبخ او در شراب جهت استسقای لحمی و خوردن او با نمک جهت حدت بصر و خائیدن او رافع بوی پیاز و سیرو قدر قلیل او مقوی هاضمه و مشهی و با انجیر و گردکان جهت سموم مشروبه و سموم هوام و مداومت او هر روز بقدر یک درهم جهت ازاله  فالج و رعشه و تشنج مجرب و تخم او نیز همین اثر را دارد و آب طبیخ او بقدر سه اوقیه یا دو اوقیه عسل جهت فواق مجرب و چون داخل نبیذها کنند باعث خوشبوئی آن و شدت اسکار و دفع ضرر آن میگردد و مورث صداع و ثقل سر و مصلحش انار میخوش و به شیرین است و آشامیدن تخم او بقدر هیجده قیراط با شراب جهت رفع مضرت ادویه قتاله و نیم درهم او جهت عرق النساء و دو درهم او جهت ازاله  درد گزیدن سگ دیوانه مفید و مانع حمل و حقنه ، طبیخ برگ سداب با روغن زیتون جهت نفخ امعا و نفخ رحم و ضماد او محلل خنازیر و با عسل جهت درد اختناق رحم و مفاصل و ضماد مطبوخ او در روغن زیتون جهت عسر بول و با انجیر جهت استسقای لحمی و به تنهائی جهت تهبج مجرب و با سرکه جهت رعاف وبا ورق الغار جهت ورم انثیان و با موم و روغن مورْد جهت بثور و با نطرون جهت بهق سفید و جمیع اقسام ثالیل و با شبت و عسل جهت قوبا و با سرکه و سفیداب و روغن گل سرخ جهت حمره و نمله و قروح رطبه  سر نافع، با خود داشتن او باعث گریختن حیوانات موذی صاحب شامه و قطور عصاره  او که در پوست انار گرم کرده باشند جهت درد گوش و اکتحال او با آب رازیانه و عسل جهت ضعف باصره و سعوط عصاره  او جهت ام الصبیان اطفال نافع و مداومت خوردن آن مضعف باصره و مصدع و محرق اخلاط و منی و مصلحش سکنجبین و افیون و قدر شربتش تا سه مثقال و بدلش صعتر است و صمغ بستانی و بری سداب بغایت گرم و خشک و غیر ثافسیا است و جهت قرحه  چشم و تحلیل خنازیر و برص و فرزجه  او بقدر یک دانگ جهت اخراج جنین و مشیمه مجرب ، و گویند بوئیدن بری او باعث رعاف قوی قتال است و روغن سداب که یک جزو او را با چهار جزو آب و ده جزو روغن زیتون بجوشانند تا روغن بماند جهت برودت گرده و مثانه و درد کمر و رحم و استرخا و درد پهلو و تحلیل ریاح و دفع لرز و گرانی سامعه و خوردن او بقدر نصف اوقیه در حمام جهت رعشه مجرب ، و حقنه  او جهت مغص و قولنج ریحی و خلطی نافع است . (تحفه  حکیم مومن ). معروفست ، عصاره اش را نفیسا خوانند و بعضی از عرب آن را فیجن صحرائی خوانند، صمغ سداب صحرایی را انیسون خوانند. (نزهة القلوب ). رجوع به فهرست مخزن الادویه و اختیارات بدیعی و الفاظ الادویه شود. گیاهی باشد مثل پودینه و گویند برای اسقاط حمل بکار آید و برای خواندن سحر و افسون نیز بکار برند. (غیاث ). اهل یمن به آن حُتَف گویند. (المعرب جوالیقی ص 189 و 242). گیاهی است مثل پودنه که دایگان برای اسقاط حمل عورات بکار برندش و نیز آن را آتش می کنند و در نانخورش میاندازند. (شرفنامه  منیری ). سداب بر سه قسم است :
1 - سداب اعریا. اسم سریانی فراسیون است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه  حکیم مومن ). 2 - سداب بری . برگش باریکتر و شاخش کمتر و بدبوتر و تندتر از بستانی و در چهارم گرم و خشک و سموم اقرب و در چهار درهم او کشنده تر از دفلی است و از ملاقات مطبوخ او دست ورم میکند و عصاره  او را چون بر آهن و آبگینه بمالند مانع رنگ او میشود. و چون او را در مکان گوسفندان و مرغان بریزند حیوان موذی مقاربت آن موضع نکند و ضماد پوست نبات او با شراب جهت داءالثعلب نافع و چون برگ او را کوبیده ضماد نمایند موجب جذب مواد و احراق و موت آن عضو میگردد. (تحفه  حکیم مومن ). 3 - سداب کوهی :
مریخ دلالت دارد برسپندان و گندنا و پیاز و... و سداب . (التفهیم ). و آن را چون ابزاری در غذاها بکار میبرده اند و گوشت آهو، خاصه که با ابزارها خورند چون زیره و کرویا و گندنا و سداب و پلپل و سعتر و دارچینی . (ذخیره  خوارزمشاهی ). چیزهاء بریان کرده و بریان و قلیه و آب کامه و سرکه و ابزارها چون سیر و سداب و سعتر و کرویا و زیره . (ذخیره  خوارزمشاهی ).
////////////
 سداب
اشاره
به فارسی به‌طور کلی «پیم» و در گیلان به آن «سیاب» گویند. در کتب طب سنتی با نام «سداب» آمده است. به فرانسوی‌Rue وRue officinale وRue fetide و به انگلیسی‌Rue وWild rue گفته می‌شود. گیاهی است از خانواده‌Rutaceae نام علمی آن‌Ruta graveolens L . می‌باشد.
مشخصات
سداب گیاهی است چندساله. برگهای آن در قسمت، پایین ساقه دارای بریدگی و منقسم به چند قسمت و در قسمت بالا ساده و کامل است. برگها که دارای بریدگی هستند به چند برگچه تقسیم شده‌اند، برگچه‌ها و برگها به رنگ سبز غباری، کمی ضخیم و گوشت‌دار می‌باشند. گلهای آن درشت، زردرنگ و در تابستان ظاهر می‌شود. بلندی ساقه آن 70- 40 سانتی‌متر می‌شود. از اعضای گیاه بخصوص برگهای آن در اثر فشار با انگشتان بوی نامطبوع متعفنی متصاعد می‌شود. میوه آن در محفظه‌ای محتوی تعدادی دانه به هم پیوسته مثلث‌شکل به رنگ تیره می‌باشد.
این گیاه در اروپا و آسیا انتشار دارد در ایران در مناطق شمالی ایران به‌طور خودرو می‌روید. در رشت آن را می‌کارند. تکثیر سداب از طریق کاشت بذر و یا کاشت قطعاتی جوانه‌دار از پایه‌های مسن انجام می‌شود. بذر را معمولا قبل از بهار می‌کارند و گیاه جوان حاصله را در تیرماه و یا در پاییز به محل اصلی منتقل می‌نمایند.
معارف گیاهی، ج‌5، ص: 204
برداشت برگها و شاخه‌ها از سال دوم شروع می‌شود به این ترتیب که شاخه‌های جوان را با برگها قطع می‌کنند و یا برگها را می‌چینند.
ترکیبات شیمیایی
در گیاه سداب یک گلوکوزید به نام روتین 281]، یک اسانس روغنی فرّار و ماده‌ای به نام روتوزید[282] یافت می‌شود. در گیاهی که در هونگ‌کونگ برداشت شده، در حدود 002/ 0 درصد آلکالوئید گراوئولین 283] مشخص شده است. در واریته‌ای از سداب که در ژاپن برداشت شده، در گیاه خشک مواد کوکوزاژینین 284] و اسکیمیانین 285] یافت می‌شود. [اوتا میازاکی . در برگهای گیاه علاوه بر مواد فوق برگاپتن 286] نیز مشخص شده است [اوتا]. مقدار اسانس سداب در حدود 1/ 0 درصد گیاه است که 90 درصد آن را متیل نونیل‌ستون 287] تشکیل می‌دهد.
خواص- کاربرد
در چین تمام گیاه سداب را با ریشه از زمین خارج کرده و با ماش می‌پزند و به صورت سبزی پخته می‌خورند که برای پراکنده کردن و دفع سموم بسیار مفید است [مک کلور و هوانگ . در هندوچین در موارد کزاز، سنکوب، استسقا، دردهای اعصاب و روماتیسم تجویز می‌شود. با این ملاحظه که برای زنان باردار و اشخاص ضعیف توصیه نمی‌شود [فوکور]. سداب دارای خواص ضد کرم و معرّق و ضد اسپاسم و قاعده‌آور است [پتلو]. شیره گیاه را در گوش می‌چکانند برای تسکین گوش‌درد نافع است [هولمز]. برگهای گیاه را له کرده و با زردچوبه مخلوط می‌نمایند و برای خارش پوست می‌اندازند [ریدلی . برگهای گیاه را در مخلوطی از سرکه و پیاز و زنجبیل می‌خوابانند و آن را به صورت ضماد روی نبض دست و پا و یا روی گیجگاه در دو
معارف گیاهی، ج‌5، ص: 205
سداب داروئی
طرف پیشانی بچّه‌ها می‌اندازند، برای رفع تشنج نافع است [هین . سداب معرّق است و برای معالجه تشنج و یرقان خورده می‌شود [وان‌استی‌نیس- کروزمان . اگر سداب به مقدار زاید بر حد مجاز مصرف شود سم قویی است و ممکن است منجر به مرگ شود [پتلو و برکیل .[288]
معارف گیاهی ؛ ج‌5 ؛ ص205
ب از نظر طبیعت طبق نظر حکمای طب سنتی خیلی گرم و خشک است و تازه آن از نظر گرمی و خشکی معتدل می‌باشد. از نظر خواص معتقدند که بازکننده گرفتگی‌ها و انسداد مجاری است. گازها، باد و نفخ را تحلیل می‌برد و مقوی معده و اشتهاآور است. مدّر و قاعده‌آور است و ترشح اسپرم را کاهش می‌دهد و نیروی جنسی را ضعیف می‌نماید و جنین را سقط می‌کند و برای بیماری‌های دماغی عصبی مانند فلج، رعشه، تشنج امتلائی، دردهای مفاصل، سیاتیک و خرد کردن سنگ مثانه نافع است. در استعمال داخلی از دم‌کرده 5- 2 گرم سداب در 1000
معارف گیاهی، ج‌5، ص: 206
گرم آب استفاده می‌شود و از گرد آن 10- 5 سانتی‌گرم هربار و حد اکثر یک گرم در هر شبانه‌روز می‌توان خورد. خوردن 60 گرم آب دم‌کرده آن با عسل برای تسکین سکسکه مفید است. اگر با شبت خشک خورده شود برای تسکین درد پهلو، سینه، تنگی نفس، سرفه مزمن، تسکین دل‌پیچه، درد مفاصل، سیاتیک و لرزهای سرد نافع است. دم‌کرده آن با روغن زیتون برای اخراج کرم معده و دم‌کرده آن با سرکه رقیق به‌طوری‌که پس از دم شدن به نصف رسیده باشد برای رفع استسقا لحمی نافع است.
جویدن برگ آن برای رفع بوی پیاز و سیر از دهان اثر سریع دارد. اگر با انجیر و گردو خورده شود به عنوان تریاق سموم گزندگان اثر می‌کند. اگر هر روز تا مدتی از برگ و تخم آن خورده شود، موجب سقط جنین می‌شود. ضماد برگ آن برای رفع درد گزیدن عقرب و سگ هار مفید است. ریختن قطره عصاره آن در گوش برای رفع سنگینی شنوایی مفید است. ریختن دم‌کرده آن با سرکه در بینی اطفال و یا دمیدن گرد آن در بینی اطفال موجب قطع خونریزی بینی می‌شود. دم‌کرده و یا جوشانده آن در سرکه و روغن گل سرخ و مالیدن به سر برای کچلی و رفع جراحت سر نافع است. اگر با عسل مخلوط کرده و بمالند برای تسکین دردهای مفاصل مفید است. اگر هر روز 4 گرم از گرد برگ آن خورده شود از آبستن شدن جلوگیری می‌کند. اسراف در خوردن آن مضّر است و موجب کمی دید چشم می‌شود و جریان اسپرم را قطع می‌کند و نیروی جنسی را ضعیف می‌نماید و از این نظر باید با سکنجبین و انیسون خورده شود. مقدار خوراک آن در اشخاص بالغ 5- 2 گرم و برای اطفال 8/ 0- 2/ 0 گرم می‌باشد که معمولا از برگ و سرشاخه‌های گلدار آن استفاده می‌شود.
روغن سداب: برگ و گل خشک سداب 1 واحد، آب 4 واحد، روغن زیتون 10 واحد. اجزا را مخلوط کرده و می‌جوشانند تا آب آن کاملا تبخیر شود و روغن بماند. این روغن برای سستی بدن، سردی کلیه، مثانه، درد پهلو و کمر و رحم، تحلیل باد، نفخ و تب و لرز نافع است. اگر 5/ 0 گرم آن در گوش ریخته شود برای کاهش سنگینی شنوایی مفید است. شیاف آن برای اخراج جنین و مشیمه مفید است و مدّر و قاعده‌آور است.
گرد سداب: شاخه‌های گلدار سداب را به مقدار مورد نظر گرفته در گرم‌خانه 25 درجه سانتی‌گراد بخشکانند و نرم کوبیده از الک ریز بیرون کنند این گرد قاعده‌آور است و مقدار خوراک آن 2- 1 گرم است. سداب در اثر خشک شدن تا حدود زیادی
معارف گیاهی، ج‌5، ص: 207
ماده عاملش را از دست می‌دهد.
حب سداب و ابهل: گرد سداب 15/ 0 گرم، گرد ابهل 05/ 0 گرم. با مقدار کافی شربت ساده 6 حب می‌سازند و یک حب صبح و یک حب شب بخورند، برای رفع خونریزی رحم نافع است.
در امریکا مرسوم است برای تهیه دم‌کرده سداب یک قاشق غذاخوری گیاه خشک را در 500 گرم آب جوش ریخته می‌گذارند نیم ساعت خیس بخورد و پس از صاف کردن هر دو ساعت یک فنجان می‌خورند.
معارف گیاهی، ج‌5، ص: 208
/////////////
سُداب‌
فیجن خوانند و بیغابن نیز گویند و آن بستانی بود و بری و جبلی و بهترین آن بستانی بود و سبز تیز بوی که نزدیک درخت انجیر رسته باشد و طبیعت آنچه تر بود گرم و خشک بود در دویم و خشک آن گرم و خشک بود در سئوم و طبیعت بری در درجه چهارم بود و گویند در سئوم و بستانی مقطع و محلل اخلاط غلیظ لزج بود و بهق زایل کند و ثالیل و چون بخایند بوی سیر و پیاز قطع کند و محلل خنازیر بود چون بدان ضماد کنند فالج و عرق النسا و درد مفاصل را خوردن و ضماد کردن سودمند بود و جهت صداع مزمن با سویق ضماد کردن نافع بود و با سرکه ضماد کردن بر بینی رعاف ببندد و خوردن ورق وی تنها یا با انجیر خشک و گردکان رفع ضرر سموم قتاله بکند و موافق ضرر جانوران بود چون با شبت خشک بپزند و بیاشامند و مغص را ساکن کند چون استعمال کنند چنانچه ذکر رفت و در دفع سموم و درد سینه و پهلو و دشواری تنفس و سرفه و ورم گرم که عارض در شش بود و عرق النسا و مفاصل نافع بود و چون با زیت بپزند و بدان حقنه کنند و نفخ معا که آن را قولون گویند و نفخ رحم و نفخ معای مستقیم را نافع بود و چون سحق کرده با عسل بسرشند و بر فرج زنان یا مقعد بمالند نافع بود درد رحم را که از اختناق بود چون با زیت بجوشانند و بیاشامند کرم را بکشد و چون با نمک بود و غیر نمک روشنایی چشم بیفزاید چون در چشم کشند و چون سحق کنند و در بینی دمند خون رفتن بازدارد و چون با نطرون بهق سفید را بدان بشویند صحت یابد و با انجیر بر استسقای لحمی ضماد کردن نافع بود و چون ضماد کنند یا ورق غار ورم انثیین را نافع بود و چون با عسل و شبت بر قوبا نهند سود دهد و عصاره وی چون بر پوست انار گرم کنند و در گوش چکانند درد گوش را نافع بود و چون با آب رازیانه و عسل بیامیزند و در چشم کشند ضعف چشم را نیکو بود و اگر با سرکه و سفیداج و روغن گل و حمره و نمله و ریشهای تر کهن که در سر بود بمالند نیکو بود و شریف گوید فالج و رعشه و تشنج را نافع بود چون هر روز یک درم از وی بیاشامند و اگر از آب طبیخ او مقدار سکرجه با بیست درم عسل بیاشامند فواق را زایل کند و اگر بیاشامند یا ضماد کنند جهت گزندگی عقرب و مار و رتیلا و سگ دیوانه بغایت نافع بود و وی دفع زهرها بکند و روفس گوید منع آبستنی بکند و طبری گوید تخم وی چون بکوبند یک درم یا دو درم و بیاشامند بعسل یا سکنجبین فواق که از نمله بود و سردی در سر معده پیدا شود نافع بود و صرع و کابوس را نافع بود و چون بیاشامند قولنج ریحی را نافع بود و چون بپزند با زیت و بر مثانه تکمید کنند عسر البول را نافع بود و اسحق گوید چون سحق کنند پوست سداب جبلی را و طلا کنند بر موضع داء الثعلب زایل کند اگرچه کهن شده باشد و عصاره سداب جبلی و اصل وی با موم بیامیزند و بر داء الثعلب نهند موی برویاند و هیچ دارو در این علت نیکوتر از این نبود و اگر آب ورق بستانی وی اندرون بینی بچکانند و طلا کنند صرع بچگان که آن را ام الصبیان گویند زایل کند و سداب منی را خشک گرداند و مقطع شهوت و باه باشد و مضر بود بسیار خوردن وی بچشم و مصدع بود و مولد شقیقه بود و مصلح آن انیسون بود و مقدار مستعمل از بستانی سه درم بود بزرگان را و کودکان را از قیراطی تا دو قیراط و گویند بدل بستانی نعناع و فوتنج بود و گویند با سیسنبربری چون بکوبند و بر عضوی ضماد کنند ورم گرم حادث شود و از خوردن وی حرقتی و التهابی سخت پیدا شود و مداوای وی بقی کنند و آنچه در مداوای دقلی گفته شد
______________________________
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد: سداب بضم سین لغت عربی است و بیونانی فیجن و در تنکابن و دیلم پیم و بهندی سانول و سائری و بلغتی زونجی و به بنگالی تتلی نامند درخت بستانی آن تا دو ذرع و برگ آن ریزه و بدبو و بسیار سبز گویا بر آن غباری نشسته و گل آن زرد و تخم آن در غلافی و سه عدد بهم پیوسته مثلث‌شکل است
لاتین‌RUTA GRAVEOLENS فرانسه‌RUE DES JARDINS انگلیسی‌COMMON RUE
اختیارات بدیعی، ص: 219
//////////////
سُداب (نام علمی: Ruta graveolens) از تیره مرکبات (سُدابیان) (rutaceae) گیاهی علفی پایا با ساقه‌های منشعب و چوبی، برگهای متناوب دو تا سه قسمتی صاف و بی پرز است.

از گونه‌های سداب می‌توان به سُداب کوهی (اسپند، wild rue) و سداب کهنه (wall rue) اشاره کرد.

خواص داروئی: خاصیت اصلی آن کم کردن فشار شهوت است (البته باید توجه داشت که مصرف زیاد سداب سمی است و باید پرهیز شود)، پائین آورنده فشار خون. تنظیم‌کننده کار قلب. ضدسردرد. ترشح صفرا را تحریک نموده و انگلهای روده را دفع می‌کند.

نوشتارهای وابسته[ویرایش]
فهرست گیاهان
منابع[ویرایش]
نوشتاری از بهمن فصیحی، برگرفته از وب‌گاه مغان ارس (برداشت آزاد با ذکر منبع)
///////////////
السذاب [1] ويعرف كذلك باسم فَيْجَن، حَزاء ، فيجل أو الخُفْت ، الفيجل[2] هو جنس يتبع الفصيلة السذابية. يضم من 8-40 نوعاً (حسب التقاسيم المختلفة).
محتويات  [أظهر]
فوائد السذاب[عدل]
يستخدم تحت اشراف المختصين لأمراض الدم، معرق، ضد التشنج، ضد القئ، طارد للغازات، طارد الديدان، طارد للهواء، مطمث ومجهض. فالسذاب نبات عشبي معمر يتراوح طوله بين 50-100 سم له ساق متخشب وأفرع تحمل أوراقاً كثة ذات لون اخضر يميل إلى الازرقاق، والأوراق مركبة وتحمل الأفرع في نهايتها مجاميع من الأزهار ذات اللون الأصفر والثمرة كبسولة.
موطنة الأصلي[عدل]
البلقان وإيطاليا وجنوب فرنسا وإسبانيا وجنوب الألب وتزرع حالياً في أغلب بلاد العالم.
من أنواعه[عدل]
السذاب الجبلي (باللاتينية: Ruta montana)
السذاب الحلبي (باللاتينية: Ruta chalepensis)
السذاب الرقيق (باللاتينية: Ruta bracteosa)
السذاب شديد الرائحة (باللاتينية: Ruta graveolens)
السذاب كتاني الأوراق (باللاتينية: Ruta linifolia)
السذاب الكورسيكي (باللاتينية: Ruta corsica)
السذاب المصري أو السذاب رفيع الأوراق (باللاتينية: Ruta angustifolia)
المراجع[عدل]
^ موقع أغروفوك. السذاب. تاريخ الولوج 12 حزيران 2011.
^ الســـذاب
/////////////
به آذری سِدو:
Sədo (lat. Ruta)[1] - sədokimilər fəsiləsinə aid bitki cinsi.[2]
//////////
به کردی سورانی پیجن:
پێچن، پێچکە یان گیاپەچکە گوڵێکی خۆڕستی پڕ پەل و پۆی کوێستانە، باڵای ئەگاتە ٨٠ سم، گەڵاکانی ئەستوور و ئاودارن و تامیشیان تاڵە. گوڵەکانی زەرد و تۆمەکەی رەنگی قاوەیی و سێ سووچن و ھەر سێ دانە تۆم لە نێو کێلانێکدان، دانەکانی دژی کرمن و لە گەڵاکەی شلکاوێک ئەگرن کە بۆ درمان ئەشێ.
/////////////
Ruta
From Wikipedia, the free encyclopedia
For the Polish village, see Ruta, Warmian-Masurian Voivodeship.
Ruta
Ruta chalepensis11.jpg
Ruta chalepensis, fringed rue
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Subfamily:
Tribe:
Genus:
Ruta
L.
Species
8–40 species, including:
·         Ruta angustifolia – Egyptian rue
·         Ruta chalepensis – fringed rue
·         Ruta corsica – Corsican rue
·         Ruta graveolens – common rue
·         Ruta montana – mountain rue
·         Ruta patavina – rue of Padua
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/b/b7/Ruta_angustifolia_MHNT.BOT.2008.1.4.jpg/220px-Ruta_angustifolia_MHNT.BOT.2008.1.4.jpg
Ruta angustifolia – MHNT
Ruta (commonly known as rue) is a genus of strongly scented evergreensubshrubs, 20–60 cm tall, in the family Rutaceae, native to the Mediterranean region, Macaronesia and southwest Asia. There are perhaps 8 to 40 species in the genus. The most well-known species is Ruta graveolens (rue or common rue).
The leaves are bipinnate or tripinnate, with a feathery appearance, and green to strongly glaucous blue-green in colour. The flowers are yellow, with 4–5 petals, about 1 cm diameter, and borne in cymes. The fruit is a 4–5-lobed capsule, containing numerous seeds.
&&&&&&
سدر
بکسر سین و سکون دال و راء مهملتین بفارسی کنار و بهندی بیر نامند و ثمر آن را بعربی نبق کویند
ماهیت آن
بری و بستانی می باشد بری آن پرخار و آن را صال نامند و ثمر آن کوچکتر و خوش بو و چاشنی دار بشکل سنجد و بعد از رسیدن سرخ و زردرنک می کردد و بستانی آن کم خار و ثمر آن بزرک تر و لذیذتر و خوشبوتر و شیرین و در شاهجهان آباد و اکبرآباد بسیار خوب و شاداب و باشکال و انواع و بزرک و بالیده تا بقدر آلوچه و زردآلو می شود و وفور بسیار دارد و ارزان است و در بلاد کرم سیر بهم می رسد و بهترین آن بزرک پرکوشت رسیدۀ شاداب زردرنک و یا سرخ رنک آنست که دانۀ آن کوچک باشد و از سدر مراد برک سائیدۀ آنست
طبیعت ثمر آن
در اول سرد و در دوم خشک و بستانی تازۀ آن سرد و تر و خشک آن سرد و خشک و سردی و تری ترش آن زیاده از شیرین و میخوش آن معتدل و بعضی شیرین آن را در اول کرم دانسته اند
افعال و خواص نارس آن
قابض و لزج و نفاخ و رسیدۀ آن قلیل الغذا و دیرهضم و صالح الکیموس و مسهل بعصر و نیم رطل آن مسهل صفرا از معده و امعا و مطفی حرارت غریبه و خوردن ترش رسیدۀ آن مانع صعود بخارات بدماغ و دافع صفرا و تشنکی و آب شیرین آن مفتح سده و کشندۀ کرم معده و امعا و مضر مبرودین مصلح آن سکنجبین و خشک آن قوی القبض و آرد آنکه سویق النبق نامند که کنار رسیده را خشک نمایند و هستۀ آن را برآورده آش نموده عند الحاجه بقدر مطلوب به آب ممزوج کرده اندکی شیرینی و یا با یکی از شربتهای مناسبه بیاشامند و بریان آن بسیار قابض جهت اسهال مراری و قرحۀ امعا و حمیات حاد نافع مضر دماغ مصلح آن در محرور سکنجبین و در مبرود کلقند و مصطکی و آشامیدن شیرۀ مغز دانۀ آن مطفی حرارت حمیات حادۀ دمویه و صفراویه و دقیه و جدری و حصبه و مسکن عطش و مطبوخ دانۀ آن بغایت قابض و ضماد کوبیدۀ آن جهت شکستکی اعضا و تقویت آنها مجرب و طلای مطبوخ آن به حدی که غلیظ کردد جهت سستی اعضا و تقویت آنها و عضلات و سرعت حرکت اطفال مؤثر و ضماد شکوفۀ آن در حمام جهت رفع شری مجرب و کفته اند که چون دانۀ نبق را در کلاب بخیسانند و بکارند از برک و ثمر آن بوی کلاب آید و اکر بعسل آلوده بکارند ثمر آن شیرین شود و اصلی ندارد و برک آنکه سدر باشد ضماد آن و شستن بدن در حمام بدان جهت زخمها و تنقیۀ چرک بدن و تقویت موی و منع سقوط آن و تقویت اعصاب و طرد هوام و ضماد آن با شراب جهت نضج ورمهای حاره و تحلیل آنها و بتنهائی نیز جهت تحلیل اورام حاره و نضج آنها و بدستور طبیخ تازه و یا خشک آن همین اثر دارد و بتنهائی نیز جهت تحلیل اورام حاره و نضج آنها و نشارۀ چوب آن در آخر اول سرد و در آخر دوم خشک و قاطع نزف الدم و رافع قرحۀ امعا و اسهالی که از ضعف معده بهم رسیده باشد و دافع استسقا و سپرز و بدستور حقنۀ آن جهت جراحات امعا و ذرور آن جهت زخمهای حاره مانند جدری و غیره نافع و مقدار شربت آن تا هفت درم و آشامیدن آب مطبوخ ریشه و بیخ آنکه از زمین برآورده اندک پوست آن را خراشیده پاک شسته ریزه ریزه کرده مقدار نیم رطل آن را در آب بسیار جوش دهند تا قوت آن برآید و غلیظ سرخ رنک کردد پس صاف نموده بنوشند جهت تقویت و فربهی بدن و نیکوئی رنک رخسار نافع و غذائیت بسیار دارد و اکثر فقرا و جوکیان هند این را مستعمل دارند و صمغ آن طلاء جهت حزاز نافع است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
 سدر. [ س َ / س ِ ] (اِ) کُنار راگویند و آن میوه ای است معروف شبیه به آلوچه و در هندوستان بسیار است و بعضی درخت کُنار را گفته اند. گرم و خشک است و قابض ، گویند صمغ درخت آن موی را سرخ گرداند و بعضی گویند عربی است . (برهان ). بکسر اول و سکون دال ، کُنار که میوه  معروف است . (غیاث ). درخت کُنار. (ترجمان القرآن ). کُنار. درختی است . (مهذب الاسماء). درخت کُنار که برگ او را غسول و میوه  او را نبق گویند. (دهار) (بحر الجواهر). سدر به کسر، درخت کُنار. سِدْرة یکی ، سِدرات و سِدِرات و سِدَرات و سَدِرو سُدور جمع آن است . (منتهی الارب ). بفارسی کُنار گویند و مراد از این اسم برگ سائیده  او است و بری او پرخار و ضال نامند و بستانی او کم خار، و ثمرش بزرگترو لذیذتر است . و ثمرش شبیه بسنجد و خوشبو و شیرین وبا اندکی شیرینی زرد و سرخ میباشد. و نشاره  چوب اودر آخر اول سرد و در آخر دوم خشک و قاطع نزف الدم و رافع قرحه  امعاء، و اسهالی که ضعف معده باشد و دافعاستسقاء و سپرز و حقنه او به دستور جهت جراحت امعاءو زردش جهت زخمها نافع و قدر شربتش تا هفت درهمست وبرگ او جهت زخمها و تنقیه  چرک بدن و تقویت موی و منع سقوط آن و تقویت اعصاب و طرد هوام و ضماد او با شراب جهت نضج ورمهای حاد و تحلیل آن مقید و بدستور طبخ تازه و خشک او همین اثر دارد و ثمرش در اول سرد و در دوم خشک و بعضی در اول گرم دانسته اند و نارسیده  ترش او قابض و لزج و مسهل بعصر و رسیده  او قلیل الغذا و دیرهضم و صالح الکیموس و نیم رطل او مسهل صفراء معده و امعا و مطفی حرارت غریبه و خوردن ترش او مانعصعود بخارات بدماغ و رافع صفرا و تشنگی و آب شیرین او مفتح سده و کشنده  کرم معده و امعاء، مضر مبرودین و مصلحش گلقند و در مزاج محرور سکنجبین و ثمر خشک او قوی القبض در حمام جهت رفع تری مجرب و دانه  او بغایت قابض و ضماد کوبیده  او جهت شکستگی اعضا و باعث سرعت حرکت اطفال موثر، و چون دانه  نبق را بگلاب آغشته ذرع نمایند از برگ و بار او بوی گل آید و چون بعسل آلوده باشند ثمرش شیرین شود. (تحفه  حکیم مومن ).
/////////////
ِسدر

بپارسی کنار بود و آن دو نوع است یک نوع خار دارد و یک نوع خار ندارد و آنچه خار دارد آن را صنال خوانند و آنچه ندارد غبری خوانند و در نبق گفته شود بهترین آن بود که ورق آن سبز و پهن بود و طبیعت آن گرم و خشک بود دوخان وی بغایت قابض بود و صاحب منهاج گوید صمغ وی خراز زایل کند و موی را سرخ گرداند و ملین و محلل ورم بود و اسحق گوید دو درم از وی مقوی امعا بود و مضر بود بسر و مصلح وی کثیرا بود
______________________________
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد: سدر به کسر سین و سکون دال و را بفارسی کنار و بهندی بیر و ثمر آن را بعربی نبق گویند ضمنا بری آن را صنال می‌نامد
صاحب تحفه برگ او را جهت زخمها و تنقیه چرک بدن و تقویت مو و منع سقوط آن مفید می‌داند ...
اختیارات بدیعی
///////////
کُنار یا سِدر (نام علمی: Ziziphus spina-christi) نام یک گونه از سرده کنار درخت یا درختچه همیشه‌سبز یا خزان‌کننده به ارتفاع ۳ تا ۸ متر است. فرهنگستان زبان برای این درخت نام عناب کُنار را برگزیده است.[۱]
منابع[ویرایش]
«عناب کُنار، کُنار» [گیاهان دارویی] هم‌ارزِ «Ziziphus spina-christi, Christ's Thorn Jujube»؛ منبع: گروه واژه‌گزینی و زیر نظر غلامعلی حدادعادل، «فارسی»، در دفتر سیزدهم، فرهنگ واژه‌های مصوب فرهنگستان، تهران: انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی (ذیل سرواژه عناب کُنار)
مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Ziziphus spina-christi»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامه آزاد (بازیابی در ۱۳ ژوئن ۲۰۱۶).
////////////
السدر (الاسم العلمي:Ziziphus spina-christi) هو نوع من النباتات يتبع جنس الزفيزف من الفصيلة النبقية.[1]
موطن شجرة السدر هو جزيرة العرب وبلاد الشام وعموماً تنتشر زراعته في المناطق الاستوائية وشبه الاستوائية. و قد عرف الإنسان شجرة السدر منذ آلاف السنين.
////////////
به عبری
שיזף מצוי (שם מדעי: Ziziphus spina-christi) הוא מין בסוג שיזף ממשפחת האשחריים. השיזף המצוי הוא עץ קוצני, גובהו 35 מטר, אך לעתים נדירות מגיע גובהו עד ל-10 מטרים. העץ ירוק עד, אך במקומות קרים הוא עשוי להשיר את עליו בחורף.

באביב מצמיח העץ ענפים חדשים. ענפיו עקומים, בכל מפרק בענף צומח עלה ביצתי משונן קלות, בעל שלושה עורקים. בבסיס העלה ישנם שני קוצים, המהווים גלגול של עלי הלוואי, קוץ אחד ישר והשני כפוף. הפריחה באוגוסט - אפריל, הפרחים צומחים בקבוצות בחפי העלים. הפרחים צהבהבים, קוטרם כ-5 ממ, ובהם חמישה אבקנים. הפרחים צופניים, ומואבקים על ידי דבורים צרעות ומינים נוספים. דבש השיזף זהוב בהיר עשיר בנוגדי חימצון ונוטה שלא להתגבש, נדיר ומבוקש מאד. ידוע גם בשם דבש סידר. הפרי הוא בית גלעין כדורי, קוטרו כ-1.5 סמ, והוא מבשיל כחודש אחר תום הפריחה. צבעו בעת ההבשלה, צהוב כתום, וטעמו מתוק.

///////////

 Ziziphus spina-christi

From Wikipedia, the free encyclopedia
Ziziphus spina-christi
Ziziphus-areva-israel.jpg
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
Z. spina-christi
Ziziphus spina-christi
(L.) Desf.
·         Rhamnus spina-christi L.
Ziziphus spina-christi — known as the Christ's Thorn Jujube — is an evergreen tree native to northern and tropical Africa and southern and Western Asia. In the region of Palestine, it grows in valleys up to an elevation of 500 m.[2] By some traditions, it was the tree from which Jesus' crown of thorns was made.[3]
The ripe fruits are edible,[4] and the flowers are an important source of honey in Eritrea and Yemen.[5]
&&&&&&
سراج القطرب
بکسر سین و فتح را و الف و جیم و الف و لام و ضم قاف و سکون طا و ضم را هر دو مهمله و باء موحده و قطریل نیز نامند
ماهیت آن
کیاهیست که تر و تازۀ آن در شب مانند چراغ رخشد و این اسم مشتق از دو معنی است یکی از معنی سراج که بفارسی چراغ نامند و دوم از قطرب که کرم کوچکی است بعضی پرنده و بعضی غیر پرنده که در شب می درخشد بفارسی کرم شب تاب و بهندی بهکه جوکنی نامند و نیز قطرب اسم حیوانیست کوچک بقدر مکسی که بر روی آب همیشه حرکت می کند بدون قصد بجانبی و در شب تاریک بالجمله می درخشد و آن اسم دوائیست که بیونانی افینوس نامند بمعنی حدقی و نیز نباتی دیکر که آن را بیونانی خیس نامند و بعضی بر خیری جبلی که کل آن آسمان جونی است و بر کیاه دیکر که آن را بیونانی لوسیماخیوس نامند و بر کیاهی نیز که آن را بلغت مغربی بخیله نامند و در میان کیاه کتان بسیار بهم می رسد و کل آن سرخ مانند ورد احمر و بیخ آن بقدر کردکان و حفاران و فلاحان آن را یافته می خورند و بر یبروج نیز اطلاق می نمایند جهت آنکه در شب بیح آن نورانی و روشن می باشد ما دام که تر و تازه است و لهذا آن را در پارچۀ تر کرده نکاه می دارند و نیز بر یبروج الوقار اطلاق می نمایند و یوسف بغدادی آن را یبروج الصنم دانسته و کفته آن را شجر سلیمان بن داؤد علیهما السلام می نامند جهت آنکه حضرت سلیمان عم بآن استعانت می جسته بر همه اعمال خود و همچنین اسکندر رومی و آن درختی شریف بزرک قدر است از قدیم الایام و بیخ آن یبروج الصنم است که بادشاهان تعظیم آن می کنند و در خزاین خود نکاه می دارند و درخت آن شبیه بعلیق است و بتفصیل در ما لا یسع مذکور است و صاحب تحفه حکیم میر محمد مؤمن کفته افینوس است و در حرف الالف مع الفا مذکور شد
افعال و خواص آن
جهت رفع سموم و کزیدن رتیلا نافع است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
سراج القطرب .[ س ِ جُل ْ ق ُ رُ ] (ع اِ مرکب ) هر گیاهی که در شب درخشد به این اسم نامند. و قطرب اسمی است شامل کرم شب تاب و شامل حیوانی بقدر مگس که بر روی آب همیشه حرکت کند. و سراج القطرب شامل اوافلینوس و بخلیه است و اخیر به لغت مغربی نباتی است کثیرالوجود در میان کتان ،گلش سرخ و بیخش بقدر گردکان و ماکول بعض مردم است .و اوافلینوس مذکور شد و مولف مالایسع گوید از مطلق این اسم مراد یبروح الصنم است . (تحفه  حکیم مومن ). نباتی است . (مفاتیح العلوم ). مشتق از دو چیز است : یکی سراج و آن چراغ است ، دوم قطرب و آن جانوری است که آن را طینوس گویند و در شب روشن است و چون این گیاه به شب روشن است مادامی که تر است پس مشابهت به سراج وقطرب هر دو که در شب روشن اند دارد و گویند که قطرب این گیاه را دوست دارد و در شبها طلب کند. (الفاظ الادویه ). نباتی است مانند زوفا. (ذخیره  خوارزمشاهی ). گیاهی است که تر و تازه  آن به شب چون چراغ میدرخشد.(منتهی الارب ). یبروح الوقاد*. شجرةالصنم . شجرة سلیمان بن داود. مردم گیاه . مهرگیاه . (یادداشت مولف ) : او یتخذ فتیلة من سراج القطرب او نسج العنکبوت . (کتاب ثالث از قانون ابوعلی چ تهران ). رجوع به ضریر انطاکی ص 192 و اختیارات بدیعی و ترجمه  صیدنه شود.
* یبروح الوقاد. [ ی َ حُل ْ وَق ْ قا ] (ع اِ مرکب ) ۞ یبروح صنمی . سراج القطرب . (دزی ج 2 ص 848). شجرة الصنم . سیدة یباریح السبعه . شجرة سلیمان بن داود. مردم گیاه . مهرگیاه* . (یادداشت مولف ). ابن البیطار ذیل سراج القطرب آرد: تمیمی در کتاب مرشد گوید و آن یبروح الوقاد است و آن را «شجرةالصنم » نامند و این درخت سرور یبروحهای هفتگانه است و هرمس پنداشته است که آن همان درخت سلیمان بن داود است که از آن در زیر نگین انگشتری وی وجود داشته و به وسیله  آن شگفتیهایی می ساخت و ارواح سرکش را رام میکرد و هم او گمان کرده که اسکندر ذوالقرنین در مسیر خود به مغرب و مشرق به سبب این درخت آن همه تدابیر می اندیشید. هرمس گوید و این درخت فرخنده و مبارک است ، برای هر دردی که به فرزند آدم میرسد از قبیل جن زدگی و دیوانگی و وسواس سودمند است و هم برای کلیه  دردهای بزرگ که در باطن جسم انسان عارض میشود مانند فلج و لقوه و صرع و درد جذام و تباهی عقل و بلا و سختی و کثرت نسیان نافع است . و اصل این درخت در زیر زمین جای دارد و به صورت بتی ایستاده دارای دو دست و دوپا و جمیع اعضای انسان است ولی روئیدنگاه شاخ و برگ ظاهر آن بر فراز زمین است و جایگاه برآمدن آن از وسط سر آن صنم است و برگ آن مانند برگ علیق است و هم به اشیائی که در نزدیک آن باشد مانند درخت و غیره در می آویزد و روی آنها پهن میشود و بر آنها بالا میرود. میوه  آن سرخ و خوشبو است ، و بوی آن مانند بوی عسل لبنی ۞ است و جایگاه روییدن آن در کوهها و تاکستانهاست . (از مفردات ابن بیطار).
* مردم گیاه . [ م َ دُ ] (اِ مرکب ) مهرگیا. مردم گیاه . مردم گیه . استرنگ . سگ کن . سابزک . سابیزج . سابیزک . یبروح . یبروح الصنم . یبروح الوقاد. لعبت مطلقه . لعبت معلمه . منذغورة. منذا غورس . تفاح الجن . سراج القطرب . شجرةالصنم . (از یادداشتهای مرحوم دهخدا).گیاهی باشد شبیه به آدمی و در زمین چین روید و آن سرازیر و نگونسار می باشد چنانکه ریشه  آن به منزله  موی سر اوست ، نر و ماده دست در گردن هم کرده و پایها در یکدیگر محکم ساخته ، و گویند هر که آن را بکند در اندک روزی بمیرد. و طریق کندن آن چنان است که اطراف آن را خالی کنند چنانکه به اندک زوری کنده شود و ریسمانی بر آن بندند و سر ریسمان را بر کمر سگ تازی محکم سازند و شکاری در پیش آن سگ رها کنند، چون سگ از عقب شکار بدود آن گیاه از بیخ و ریشه کنده شود و سگ کن به این اعتبارش گویند و سگ بعد از چند روز بمیرد و نر و ماده  آن را از هم تفرقه توان کرد، اگر قدری ازآن با شیر گاو بخورد زنی بدهند که عقیمه باشد البته فرزندش به هم رسد، اگر از نر بخورد فرزند نر و اگر از ماده بخورد فرزند ماده . (برهان قاطع). گیاهی باشدکه بیخ آن شبیه به سر آدمی می باشد و بعضی نوشته اند که به شکل تمام جسم آدمی ، هم ماده و هم نر بود و برکننده  آن همان دم بمیرد. (غیاث اللغات )
////////////
یبروح . [ ی َ ] (اِ) لغت سریانی و به معنی ذوصورتین شامل بیخ لفاح جبلی و بری است چنانکه لفاح شامل ثمر اقسام اوست و از مطلق او مراد قسم جبلی است و چون بیخ هر نوع لفاح که بزرگ باشد بشکافند شبیه به دو صورت انسان مشاهده گردد و او را از این جهت نامیده اند. در بیخ لفاح جبلی ادنی مشابهتی به صورت انسان مشاهده گردد به خلاف بری او که بسیار مشابه است . (از مخزن الادویه ). در برخی از کتب گیاهی و دارویی یبروح به صورت مصحف یبروج به کار رفته است . بیروح و آن لفاح و تفاح الجن است به فارسی شابیزک و شابیرج گویند و نیز به عجمیه  اندلس ابلیطه و یقص و ازج نیز گفته شود و نامش به یونانی حماتامیلن است . (اسماء عقار ص 179) . لغت عربی یبروح ماخوذ از سریانی یبروحاست و در یادداشتهای لغت نامه مترادفات زیر برای این کلمه آمده است : مردم گیا. بیخ لفاح بری . سابیرک . سابیزک . سابیزج . ثمراللفاح . ساسالیوس . مهرگیاه .اصل اللفاح . ذوصورتین . ذوالصورتین . هزارگشای . استرنگ . لکهمنی . یبروح الصنم . سراج القطرب . تفاح المجانین . سگ شکن . مندغوره . مندراغوره . تفاح الجن . عبدالسلام . شابیزج . شابیزک . لفظ سریانی به معنی ذی صورتین است و به یونانی منداغورس و بطیطس نیز نامند و استرج و استرنج معرب استرنگ فارسی است و آن اسم جنس اشیاء زوجیه در خلقت و شامل بیخ لفاح و ثمر اقسام آن است و از مطلق مراد جبلی آن است و چون هر نوع لفاحی که بزرگ باشد بشکافند در آن شبیه به دو صورت انسان مشاهده می گردد لهذا آن مسمی به اسم یبروح نموده اند و بیخ لفاح جبلی اندکی مشابهت به صورت انسان دارد به خلاف بری آن که مشابهت تام دارد و بعضی آن را مختص به سراج القطرب دانسته اند. (محیط اعظم ) (ازحاشیه  برهان قاطع چ معین ، ذیل یبروج )
/////////
...و در نواحی شام گیاهی است که آن را سراج قطرب میخوانند که به شب روشنائی میدهد و هرکس آن گیاه را از بیخ برکشد فی
الحال بمیرد و آن گیاه را خاصیت بسیار است. و چون شب نزدیک آن گیاه میآیند هیچ روشنائی نمیدهد و در روز نیز فرق
نمیتوان کرد. پارهاي خاکستر بر میدارند و از دور بر سر آن گیاه که روشنائی میدهد میاندازند و سگی را گرسنه میکنند و به روز میآیند حوالی آن گیاه را خالی میکنند و سگ را در بیخ آن میبندند و نان پیش سگ میاندازند، چنانچه سگ به آن نمیرسد و قوت میکند که نان را بر گیرد. گیاه از بیخ بر میکشد و سگ در زمان میمیرد. و بعضی میگویند که آن یبروح الصنم است که چون برمیکشند میمیرند و بیخ یبروح الصنم بصورت آدمی ماند، اما سراج قطرب چیز دیگر است و شاید که یبروح الصنم نیز آن خاصیت داشته باشد...
هفت کشور یا صور الاقالیم
///////////
سراج القُطُرب‌
و سراج القطریل نیز گویند و صاحب منهاج گوید که آن جزم است و آن نباتیست نزدیک به زوفا و مستعمل از وی تخم وی بود و بهترین آن تخم بود و طبیعت آن گرم بود در اول و خشک در دوم قابض و قطع خون رفتن کند و ریش روده را سود دهد چون بدان اختقان کنند و صاحب جامع گوید سراج القطرب یبروج الوقاد است و شجرة الصنم نیز گویند و همو گوید شجره سلیمان بن داود علیه السلام است و گوید شجره ذو القرنین الاسکندر است و اقوال دیگر بسیار آورد و خود نیز گفته که آن افینوس است که آن را حدقی خوانند و قول رازی آورده است که آن نباتی است که بیونانی آن را لوسیماخیوس خوانند و دیگر گفته‌اند که بیونای لخینس گویند و قول غافقی آورده است که نباتی است در میان کتان روید و فقاح وی مانند گل سرخ بود و اصل وی مانند جوزی بود و قول شریف آورده که آن نباتی است که در شب مانند شعله آتش بود چون تر بود و چون خشک شود فعل وی باطل گردد و قولی دیگر آورده که سروی در خانه نهاده بود و آن شخص چون از خواب بیدار شد و برخاست بیخ سرو تا تر بود مانند نوری پیدا بود و چون خشک شود فعل او باطل شد فی الجمله اقوال مختلف آورده‌اند و تحقیق نکرده‌اند که چیست صاحب جامع گفته که آن مطلقا جزم است و صفت یبروج دریا گفته شود
______________________________
صاحب مخزن الادویه در ماهیت سراج القطرب می‌نویسد: گیاهی است که تروتازه آن در شب می‌درخشد و این اسم مشتق از دو معنی است یکی سراج که بفارسی چراغ مانند و دوم قطرب که کرم کوچکی است بعضی پرنده و بعضی غیر پرنده که در شب می‌درخشد و بفارسی کرم شب‌تاب و بهندی بهکه جوکتی نامند و همچنین اسم دوائی است که بیونانی افینوس نامند بمعنی حدقی و نیز نباتی دیگر که آن را بیونانی خسیس نامند و بعضی بر خیلی جبلی که گل آن آسمان جونی است و بر گیاه دیگر که آن را بیونانی لوسیماخیوس نامند و بر گیاهی نیز که آن را بلغت مغربی بخیله نامند و در میان گیاه کتان بهم می‌رسد و گل آن سرخ و بیخش بقدر گردکان است و همچنین بر بیروج نیز اطلاق کرده‌اند
اختیارات بدیعی، ص: 221
/////////////
ویکی پدیای فارسی از این پیشتر نمی رود:
علف چنگ* (نام علمی: Agrostemma githago) نام یک گونه از تیره میخکیان است.

منابع[ویرایش]
مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Agrostemma githago»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامه آزاد (بازیابی در ۲۵ آوریل ۲۰۱۶).
* سیاه تخمه - سیاهدانه - علف‌ چنگ - حبه سودا - سیاه تخمه گندم


نام علمى: Agrostemma githago L
نام انگليسى: Wild savager, Corn cockle, Corn flower
         
   گياهچه
لپه‌ها بزرگ، به طول ۳ سانتى‌متر و عرض ۱۰ ميلى‌متر، خشن، با انتهائى مدوّر که در قسمت قاعده و در ناحيه دمبرگ باريک شده است. اولين برگ‌هاى حقيقى سرنيزه‌اى شکل، نوک تيز و داراى رگبرگ ميانى بزرگ هستند.
   گياه کامل
- اندام‌هاى رويشى:
گياهى علفي، يک‌ساله يا دوساله، پائيزه، ايستا، به ارتفاع ۶۰ تا ۱۰۰ سانتى‌متر که توسط بذر تکثير مى‌يابد. ساقه آن کرک‌دار و در بخش‌هاى بالا منشعب است. برگ‌هاى اين گياه، متقابل، باريک، خطى با نوک دراز، کرک‌دار و داراى رگبرگ ميانى بزرگ به پهناى ۲ تا ۱۰ ميلى‌متر است.
- اندام‌هاى زايشى :
گل‌ها بزرگ، منفرد، مستقر بر روى دمگلى بلند، با گلبرگ‌هائى ارغوانى رنگ و داراى کاسبرگ‌هائى باريک و سبزرنگ که بزرگتر از گلبرگ‌ها هستند.
در هر گياه تقريباً ۲۰۰ بذر بزرگ توليد مى‌شود. بذرها سياه‌رنگ، سه گوش و به طول ۳ ميلى‌متر هستند و از اين نظر شبيه بذر غلات دانه‌ريز هستند و به همين علت همراه آنها برداشت شده و هنگام کاشت مجدد، مزارع ديگر را آلوده مى‌کنند. بذرها در پائيز جوانه زده و زمستان را به حالت روزت سپرى مى‌کنند.
موسم گلدهى اين گياه خرداد تا شهريورماه است.
   محل رشد و پراکنش
اين علف هرز اکثراً در محصولات زراعى پائيزه و به‌خصوص غلات دانه‌ريز مشاهده مى‌شود. در استان‌هاى کردستان و آذربايجان سياه تخمه از جمله مهمترين علف‌هاى هرز مزارع گندم و حبوبات به‌شمار مى‌آيد.
http://vista.ir/content/57844/%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%87-%D8%AA%D8%AE%D9%85%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%87%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%B9%D9%84%D9%81%E2%80%8C-%DA%86%D9%86%DA%AF-%D8%AD%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D9%88%D8%AF%D8%A7-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%87-%D8%AA%D8%AE%D9%85%D9%87-%DA%AF%D9%86%D8%AF%D9%85
//////////////
سیاه تخمه
سیاه دانه (حبه السودا)
نحوه استفاده : به صورت خام همراه با نان و غذا و عسل و روغن آن برای ضماد و چرب کردن مفید است
خواص : گیاه شناسی :
سیاه دانه، شونیز بیابانی، سیاه تخمه گندم، حبه سودا، گیل نیک، علف چنگ، سیاه دانه گندم، ارکل چمن اوتی
نام انگلیسی: Corncockle – Common corncokle – wild sawager – bastard nigella
نام علمی: Agrostemma githago
خانواده: Caryophyllaceae
سياه دانه حاوي ۳۰ تا۴۰ درصد ماده روغني و ۰٫۵ تا يک ونيم درصد اسانس با بوي نامطبوع و قندهاي مختلف ، مواد صنعتي و ساپونوئيدي است.
سیاه دانه گرم و گیاه سیاه دانه علاوه برخواص درمانی در بیماریهای گوارشی ،تنفسی و کلیوی دارای خواص ضد تشنجی است.
گیاه سیاه دانه به دل گیاه سیاه دانه به دلیل داشتن ماده ای موسوم به تیمو کیتون در دانه های خود دارای اثر خود دارای اثرات ضدتشنجی است .نتایج آزمایشهای مختلف به عمل آمده نشان داد که گیاه سیاه دانه می تواند موجب تاخیر در زمان شروع تشنج و کاهش مدت تشنج شود. همچنين از دانه هاي آن، اثر ضدتوموري و ضدباکتري نيز مشاهده شده و ممکن است اثر ضدنفخي آن مربوط به داشتن اثر ضدباکتريايي باشد.
بيماري نفخ ، بسيار شايع است بيشتر مردم جامعه به دليل بي توجهي و رعايت نکردن رژيم غذايي مناسب و زياده روي در غذا دچار آن مي شوند.
از اسانس سياه دانه، ماده اي به نام نيژلون استخراج مي شود دانه اين گياه اثر قاعده آور، ضد کرم ، مسهل و زياد کننده ترشحات شير دارد از دانه هاي آن براي مصارف مذکور و دفع گازهاي معده و بيماري هاي نزله اي دستگاه تنفسي استفاده مي شود
خواص سیاه دانه از نظر احادیث :
از حضرت رضا (علیه السلام) نقل شده است که :
سیاه دانه شفای از هر دردی است به جز مرگ. بخصوص برای قرقرهای شکم ( صدای شکم ) و درد شکم و خصوصا اگر با عسل خورده شود سودمند است و روایت شده که برای تب یک روز درمیان و تب غالبه سه قاشق عسل و سیاه دانه بخوریدزیرا این دو نه به حرارت مایلند نه به برودت و نه به تبعها( صفرا ، سوداء ، بلغم و خون ) و شفای این دو در آنهاست

//////////////
ویکی پدیای عربی بس کامل تر گوید: خرم الحنطة، ذرة الصدف، سراج قطرب یا كيتاكو
خرم الحنطة
خرم الحنطة
خرم الحنطة


المملكة:
الشعبة:
الشعيبة:
الرتبة:
الفصيلة:
الجنس:
الخرم Agrostemma
النوع:
خرم الحنطة
Agrostemma githago
لينيوس
، 1753
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/15px-Commons-logo.svg.png معرض صور خرم الحنطة  - ويكيميديا كومنز  تعديل قيمة خاصية معرض صور كومنز (P935) في ويكي بيانات
خرم الحنطة[1][2] أو ذرة الصدف أو سراج قطرب أو كيتاكو (باللاتينية: Agrostemma githago) نوع نباتي سامينتمي إلى جنس الخرم من الفصيلة القرنفلية (باللاتينية: Caryophyllaceae).
محتويات
  [أظهر] 
الوصف النباتي[عدل]
نبات عشبي حولي. له تفرعات ثنائية يتراوح طوله بين 50 و80 سم، يحمل أوراقًا بسيطة شريطية مستقيمة مستدقة الطرف طولها حوالي 5-80 سم. يعطي في قممه أزهارًا بنفسجية إلى حمراء وردية، تثمر في نهايات الربيع وأواسط الصيف لتعطي بذورا خشنة كلوية الشكل مقاسها 3-55 مم.
الانتشار[عدل]
الاستخدامات الطبية[عدل]
يحتوي النبات موادًا شبه قلوية تدعى الصابونين تشمل أساسا على مادة الجيتاجين. الأجزاء المستخدمة هي الأوراق  والبذور وكلاهما يحتوي مواداً صابونية سامة.
الخصائص الدوائية والحيوية[عدل]
النبات عالي السمية.[4] تعتبر الأوراق والبذور سامة وتحتوي على مواد شبه قلوية صابونية، وبالرغم من أن تلك المواد لا  تمتص إلا بنسب ضئيلة جدا من الأنبوب الهضمي البشري وتمر منه من دون أذى يذكر، إلا أنه يجب توخي جانب الحذر منها. وهذه المواد شديدة المرارة وهي تتواجد في كثير من المواد العشبية البقولية كالفول الترمس، ويمكن التخلص منها بسهولة عن طريق نقع البذور وغسلها بالماء الجاري، وكذلك غسل مساحيقها (طحينها) بالماء الجاري. وكذلك تتخرب تلك المواد بالحرارة في أثناء الطهي، ويفضل عندئذ رمي ماء الغلي لمرة واحدة حيث يتم بذلك التخلص من النسبة العظمى لتلك المواد الضارة.
بالرغم من ذلك لا ينصح بتناول كميات كبيرة من تلك النباتات وبذورها المحتوية على مواد الصابونين، ورغم سميتها الضئيلة والمحدودة للإنسان، إلا أنها تعتبر شديدة السمية للأسماك ويستعملها الإنسان في تسمسم الطعم المستخدم لصيدها وتتخرب عند تحضير الأسماك بالقلي والشوي وما إلى ذلك من طرق طهي حرارية.
الاستعمالات العلاجية[عدل]
من الفوائد الطبية لزهرة نبات خرم الحنطة:
مدر للبول.
مقشع.
مرقئ
طارد للديدان
تحتوي البذور موادا مساعدة على زيادة الطرح البولي وتساعد في إذابة وطرد البلغم وكذلك طرد الديان البطنية، وتستخدم لتلك الغايات كميات ضئيلة من مستحضراته. كما استعمل النبات ومكوناته في العلاج التقليدي للسرطان والثآليل.
مهما يكن لا يستعمل النبات حاليا في الطب البديل، بالرغم من كونه فعالا في علاج الاستسقاء واحتباس السوائل واليرقان. خصائصه المرقئة والمضادة للنزيف تكمن في مكونات البذور أيضاً، كما أنه فعال في علاج التهابات السبيل الهضمي وبعض أنواع الشلل.
آثار جانبية ومحاذير[عدل]
تناول مكونات النبات قد يسبب الدوار ووهط (هبوط) الجهاز التنفسي والإقياء والإسهال وإفراز لعاب غزير عند تناولها بكميات كبيرة وقد تنتهي بالشلل والإغماء ومن ثم الموت.
تكمن خطورة النبات في مرافقته لمحاصيل هامة مثل الذرة والقمح والشعير واختلاط بذوره مع بذور وأوراق تلك  المحاصيل وبالتالي خطورة سميته على الإنسان والحيوان. سمية تلك المواد محدودة للإنسان وتقل مع الحرارة، ولكنها تزيد عند تناولها طرية.[5]
مرادفات للاسم العلمي[عدل]
(باللاتينية: Agrostemma linicola Terechov)
(باللاتينية: Agrostemma nicaeense Roth)
(باللاتينية: Lychnis githago (L.) Scop.)
(باللاتينية: Agrostemma githago var. linicola (Terechov) K. Hammer)
المصادر[عدل]
^ موقع هيئة الطاقة الذرية في سوريةالنباتات السامة في سوريةخرم الحنطة. تاريخ الولوج 17 تشرين الأول 2013.
^ الموسوعة العربيةالأعشاب (إبادة) تاريخ الولوج 17 تشرين الأول 2013.
^ موقع هيئة الطاقة الذرية في سورية. النباتات السامة في سوريةخرم الحنطة. تاريخ الولوج 23 أيار 2012.
^ موسوعة النباتات الطبيعية ومستحضراتها[1]. تاريخ الولوج 12 تشرين الأول 2010.
مشاريع شقيقة

في كومنز صور وملفات عنخرم الحنطة
//////////////
Agrostemma githago
From Wikipedia, the free encyclopedia
Agrostemma githago
Agrostemma githago 120605.jpg
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
A. githago
Agrostemma githago
L.
Agrostemma githago, the common corn-cockle (also written corncockle and corn cockle and known locally simply as the corncockle).
Contents
  [show] 
Description[edit source]
It grows with a stem to 100 cm long with lanceolate leaves. The flowers are up to 5 cm in diameter, usually single at the ends of the stem. The sepals have 5 narrow teeth much longer than the petals. It has 10 stamens.[1] It has slender pink flowers. It is a stiffly erect plant up to 1 metre (3 feet 3 inches) tall and covered with fine hairs. Its few branches are each tipped with a single deep pink to purple flower. The flowers are scentless, are 25–50 millimetres (0.98–1.97 inches) across and are produced in the summer months – May to September in the northern hemisphere, November to March in the southern hemisphere.
Each petal bears two or three discontinuous black lines. The five narrow pointed sepals exceed the petals and are joined at the base to form a rigid tube with 10 ribs. Leaves are pale green, opposite, narrowly lanceolate, held nearly erect against stem and are 45–145 mm (1.8–5.7 in) long. Seeds are produced in a many-seeded capsule. It can be found in fields, roadsides, railway lines, waste places, and other disturbed areas.
Ecology[edit source]
Of European wheat fields. In the 19th century, it was reported as a very common weed of wheat fields and its seeds were inadvertently included in harvested wheat seed and then resown the following season. It is very likely that until the 20th century, most wheat contained some corncockle seed.
Distribution[edit source]
It is now present in many parts of the temperate world as an alien species, probably introduced with imported European wheat. It is known to occur throughout much of the United States and parts of Canada, parts of Australia and New Zealand.
In parts of Europe, intensive mechanised farming has put the plant at risk and it is now uncommon or locally distributed. This is partly due to increased use of herbicides, but probably much more to do with changing patterns of agriculture with most wheat now sown in the autumn as winter wheat and then harvested before any corncockle would have flowered or set seed. The plant was believed to be completely extinct in the United Kingdom until 2014, when a single specimen was found growing in Sunderland by an assistant ranger of the National Trust.[2]
Corn cockle.jpg
It can be found in fields, roadsides, railway lines, waste places, and other disturbed areas.
All parts of the plant are poisonous (githaginagrostemmic acid). It has been used in folk medicine despite the risk of fatal poisoning.[3]
References[edit source]
1.   Jump up^ Clapham, A.R., Tutin, T.G. and Warburg, E.F. 1968. Excursion Flora of the British Isles. Cambridge University Press. ISBN 0 521 04656 4
2.   Jump up^ 'Extinct' corncockle flower found near Souter Lighthouse.. BBC News. 16 July 2014. Retrieved 22 July 2014.
External links[edit source]
·         How to Grow Corncockle
·         https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/12px-Commons-logo.svg.png Media related to Agrostemma githago at Wikimedia Commons
·         https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/df/Wikispecies-logo.svg/14px-Wikispecies-logo.svg.png Data related to Agrostemma githago at Wikispecies
·         Caryophyllaceae

·         Garden plants
·         Medicinal plants of Europe
·         Poisonous plants
·         Flora of Europe
·         Invasive plant species
·         Plants described in 1753

////////////////

Agrostemma githago


Agrostemma githago, plant; Gumpoldskirchen, Niederösterreich, Austria
Agrostemma githago, flower; den Haag, Netherlands

Taxonavigation[edit]

[Expand]Taxonavigation: Caryophyllales 
Familia: Caryophyllaceae
Tribus: Sileneae
Genus: Agrostemma
Species: A. githago
Subspecies: A. g. subsp. githago – A. g. subsp. thessalum

Name[edit]

Agrostemma githago L., 1753.

Synonyms[edit]

  • Homotypic
    • Lychnis agrostemma Ledeb., Fl. Altaic. 2: 284. 1830, nom. illeg.
    • Lychnis githago (L.) Scop., Fl. Carniol ed. 2 1: 310. 1771.
    • Silene githago (L.) Clairv., Man. Herbor. Suisse 145. 1811.
    • Silene githago (L.) E.H.L.Krause, Deutschl. Fl. (Sturm), ed. 2 5: 121. 1901, comb. superfl.

References[edit]

  • Linnaeus, C. 1753. Species Plantarum 1: 435.
  • USDA, NRCS. 2006. The PLANTS Database, 6 March 2006 (http://plants.usda.gov). Data compiled from various sources by Mark W. Skinner. National Plant Data Center, Baton Rouge, LA 70874-4490 USA.

Vernacular names[edit]

العربية: خرم الحنطة
català: Niella
čeština: Koukol polní
Cymraeg: Bulwg yr ŷd
dansk: Almindelig Klinte
Deutsch: Kornrade
dolnoserbski: Wšedny kukel
eesti: Harilik äiakas
English: Corncockle
español: Neguilla
euskara: Beltxata
français: Nielle des blés
Հայերեն: Արջնդեղ
hornjoserbsce: Wšědna kukel
italiano: Gittaione
kaszëbsczi: Kąkel
қазақша: Егістік қарамықшасы
latviešu: Lauku kokalis
lietuvių: Dirvinė raugė
magyar: Vetési konkoly
Nederlands: Bolderik
norsk bokmål: Klinte
norsk bokmål: Klinte
oʻzbekcha/ўзбекча: Randak
polski: Kąkol polny
română: Neghină
русский: Куколь обыкновенный
slovenčina: Kúkoľ poľný
slovenščina: Navadni kokalj
suomi: Isoaurankukka
svenska: Klätt
Türkçe: Buğdaykaramuğu
українська: Кукіль звичайний
中文: 麦仙翁
中文(繁體)‎: 麥仙翁
中文(简体)‎: 麦仙翁
中文(台灣)‎: 麥仙翁
Wikimedia CommonsFor more multimedia, look at Agrostemma githago on Wikimedia Commons.