زیتون
بفتح زای و سکون یا و ضم تای مثناه فوقانیه و سکون واو و نون
ماهیت آن
بری و بستانی می باشد بستانی آن را درخت بزرکتر و برک آن آبدارتر
و سبزتر از بری و درخت آن بعد از چهل سال ثمر می دهد و کویند تا هزار سال می ماند و
کویند برک زیتون جبلی نیز مانند برک زیتون بستانی است
طبیعت رسیدۀ آن
کرم در اول و با قوت قبض و نارس آن سرد و بغایت خشک و سیاه آن کرم
و خشک
افعال و خواص آن
سریع الاستحاله بسودا و صفرا و تازه و یاقوتی رنک آن مرخی معده
و مغثی و بهترین آن سبز رسیدۀ آنست که در آب نمک پرورده باشند و با طعام خورده شود
نه قبل و نه بعد از ان درین وقت مقوی معده و دابغ آن و مشهی و حابس طبع و مبهی و مورث
بیخوابی و لاغری است مصلح آن مغز کردکان و بادام و روغنها و سرکه و کویند مضر شش و
مصلح آن عسل و مداومت آن محرق اخلاط مصلح آن شیرینیها است و ضماد آن جهت رفع سبوسۀ
سر و ضماد نارس آن جهت سوختکی آتش و طلای دانۀ آن با پیه و آرد کندم جهت برص ناخن و
بخور سیاه رسیدۀ آن با دانه جهت ربو و امراض شش نافع و برک آن در دوم کرم و خشک و ضماد
آن جهت غرب چشم و اورام حاره و التیام پوست سرکه منقطع شده باشد و جمره بجیم و نمله
و منع سعی و زیاده شدن آن و شری و نار فارسی و با عسل جهت داخس و با آرد جو بر ما تحت
ناف و طلای آن جهت اسهال و خائیدن آن جهت قلاع دهان و ضماد پختۀ آن با آب غوره به حدی
که بقوام عسل رسد جهت دندان کرم خورده و ریزانیدن آن و مضمضه به آب طبیخ آن جهت درد
دندان کرم خورده و آشامیدن مطبوخ آن در شراب جهت نقرس و مفاصل و حقنه به آب مطبوخ آن
جهت قروح باطنی و مقعده و رحم و عصارۀ آن بافعال مذکوره مانند برک آنست و حمول آن جهت
قطع سیلان رحم و نزف الدم آن و ضماد خام آن جهت برآمدکی حدقه و قطع ریختن مواد بچشم
و تاکل پلک آن نافع و داخل شیافات کل اجفان می نمایند و چون مغز دانۀ آن را با پیه
و آرد بیامیزند و بر برص ناخن کذارند زائل سازد و بیخ درخت آن را چون با قدری برک آن
بجوشانند و بدان مضمضه نمایند جهت تسکین درد سر و نطول آن جهت زکام و تحلیل رطوبات
و بخار آن جهت اخراج رطوبات دماغی از بینی بغایت مؤثر و تعلیق بیخ آن بالخاصیت جهت
سم عقرب مجرب و چون شاخهای باریک و برک تازۀ آن را در کوزۀ کنند و در کورۀ کوزه کری
کذارند تا بسوزد پس از کوزه برآورده شراب بران بپاشند و بار دیکر بسوزانند اما نه بآن
حد که رماد کردد بلکه احراق کمی یابد کویند در جمیع افعال قویتر از توتیا است و رماد
بری آن با سرکه جهت عرق النسا بر بالای عرقوب از جانب وحشی بقدر چهار انکشت جهت قرحه
نمودن موضع آن و رفع آن علت از مجربات کفته اند و ضماد مدقوق برک شاخ اقسام زیتون را
نیز درین امر مجرب دانسته اند و رطوبتی که از شاخ تازۀ آنکه در حین سوختن برمیآید جهت
جرب و سبوسۀ سر و قروح آن و نطول طبیخ همه اجزای آن جهت صداع و شقیقه و دوار و پاشیدن
آن در خانها جهت کریزانیدن هوام و نکاهداشتن عصای چوب آن جهت قبول عامه و قضای حوائج
و برکت مؤثر و ضماد و رماد آن با عسل و آب ثمر آن جهت داء الثعلب و داء الحیه و سعفه
و جوششها نافع و مضمضه به آب و نمکی که زیتون در ان خیسانیده باشند جهت استحکام دندان
و لثه مفید و صمغ آن در صورت شبیه بسقمونیا و مائل بسرخی است
طبیعت آن
در اول کرم و در دوم خشک
افعال و خواص آن
در تقویت ذهن قویتر از کندر و جهت سعال مزمن و اخراج بلغم و رفع
رطوبات جراحات و با مرهمها جهت رویانیدن کوشت مؤثر و صمغ بری آن قویتر و مدر بول و
حیض و حمول آن جهت جرب متقرح رحم و سنون آن جهت تسکین درد دندان کرم خورده مفید و عصارۀ
برک زیتون که برک آن را بکوبند و بران شراب و یا آب بپاشند و بفشارند و بکذارند تا
منعقد و خشک کردد جهت سیلان رطوبات و نشف آنها بهتر از سائر ادویه است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
زیتون . [ زَ ] (ع اِ) درخت زیت . (منتهی
الارب ). نام درختی که روغن وی معمول اطباست . (بهار عجم )(آنندراج ). زیتون بن . درختی
همیشه سبز و از محصولات گرمسیری و میوه ٔ آن زیتون و در منجیل و رودبار گیلان بسیار
فراوان است . (ناظم الاطباء). درختی است جلیل القدرو بسیارسود و پربقا و هزار سال دوام
کند و میوه ٔ آن هم زیتون نام دارد. واحد آن
زیتونة. (از اقرب الموارد). بری و بستانی می باشد و بستانی را درخت بزرگتر وبرگش آبدارتر
و سبزتر از بری و بعد از چهار سال بارمیدهد و تا هزار سال می باشد. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
این درخت در نواحی منجیل و رودبار و بیشه
های آن نقاط و در کرانه های شمالی دریای خزر و اطراف گرگان و بهشهر و سعدآباد و آهنگرمحله
و برفتان و علی آباد کتول و رامیان و شاه پسند و سعیدآباد و آق امام و وطن و مینودشت
بسیار است و در اطراف بم و در فارس میان فیروزآباد و میمند نیز دیده شده است و به عقیده
ٔ «گااوبا» موطن اصلی زیتون ایران
مرکزی و بلوچستان است و از اینجا به سوریه و ایتالیا گذشته است برخلاف بعض دیگر گیاه
شناسان که اصل زیتون راایتالیا گمان برده اند. این درخت را در گرگان چوب سید نامند
و از آن عصا سازند و به ترکستان روس که گویابه این چوب تفأل می کنند صادر کنند. (یادداشت
بخط مرحوم دهخدا). درختی است ۞ که سردسته ٔ تیره ٔ زیتونیان ۞ است . ارتفاعش معمولاً بین 7
تا 8 متر و حداکثر تا 15متر می رسد. محیط تنه اش از 3 تا 4 متر بالغ می شود. تنه اش
ناصاف و دارای شکافهای مشخص است ولی در گیاهان جوان ، صاف و رنگی مایل به سبز دارد.
چوبش سخت و بامقاومت و زردرنگ و دارای خطوط قهوه ای مشخص می باشد. برگهایش دائمی و
متقابل و بیضوی و دراز و نوک تیز و چرمی شکل است و در سطح تحتانی پهنک سفید ولی در
سطح فوقانی سبزرنگ است . گلهایش در اردیبهشت ظاهر میشود و آنهاسفیدرنگ و مجتمع، بصورت
خوشه در کنار برگها جای دارند. (فرهنگ فارسی معین ). انواع تیره ٔ زیتونیان دارای تخمدان آزاد دوخانه
و شماره ٔ پرچمهای آن با شماره ٔ گلبرگها متفاوت است . میوه ٔ آنها دارای یک هسته یا بشکل دانه
ٔ بالدار است ، برگهای آنها متقابل
و ساده . نوع های آن ، زیتون با گلهای سفید چهارقسمتی و میوه ٔ آن چهارقسمتی و میوه ٔ آلویی با هسته ٔ سخت که برون بر آن مواد روغنی
بسیار دارد. (گیاه شناسی گل گلاب ). درخت پیوسته سبز ناحیه ٔ مدیترانه که از دوران قبل از
تاریخ برای استفاده از میوه ٔ آن در نقاط معتدل کاشته شده ...ساقه و برگ زیتون از مدتی
پیش از دوره ٔ مسیح نشانه ٔصلح ۞ بوده است . (دایرة المعارف فارسی
) : نخرج منه حباً متراکباً... و جنات من اعناب و الزیتون و الرمان ... (قرآن
99/6).و هو الذی اَنْشَاءَ جنات ... و الزیتون و الرمان ...(قرآن 141/6). ینبت لکم
به الزرع و الزیتون و النخیل ... (قرآن 11/16). و التین و الزیتون . (قرآن 1/95).
اگر گل کارد ۞ اوصدبرگ ابا زیتون ز بخت او
بر آن زیتون و آن گلبن به حاصل خنجک و
خار است .
خسروی .
ز زیتون و انگور و هر میوه دار ۞
که در مهرگان شاخ بودی ببار.
فردوسی .
دیو و فرشته به خاک و آب درون شد
دیو مغیلان شد و فرشته زیتون .
ناصرخسرو.
دریا نه آب گر به مثل آب است
چون بر لبش نه تین و نه زیتون است .
ناصرخسرو.
درخت زیتون ، از هر شش درخت خراج یک درم
. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 93). || میوه ٔ زیتون بن که از آن روغن می گیرند
موسوم به زیت . (ناظم الاطباء). میوه ٔ درخت زیتون . (از اقرب الموارد). ج ، زواتین . (دزی ج
1 ص 617). رسیده ٔ او گرم به اعتدال و باقبض و نارس
او سرد و به غایت خشک و سیاه او گرم و خشک و سریعالاستحاله به سودا و صفرا و مرخی معده
و مغثی و بهترین او سبز رسیده است که در آب نمک پرورده باشند و با طعام خورده شود نه
قبل و نه بعد آن . در این وقت مقوی معده و مشهی و حابس طبع و مورث بیخوابی و لاغری
و مصلحش مغز گردکان و بادام و سرکه و... و صمغ او در صورت شبیه به سقمونیا و مایل به
سرخی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) :
تا به رنگ و بوی چون سوسن نباشد شنبلید
تا به طعم و فعل چون زیتون نباشد زنجبیل
.
فرخی .
عدس و باقلی و سیر و پنیر و زیتون
در پیش نان چراک است و مقیل و مومبار.
بسحاق اطعمه .
رجوع به جنگل شناسی ج 1 ص 229 و اختیارات
بدیعی و تذکره ٔ داود ضریر انطاکی و ترجمه ٔ صیدنه و جغرافیای اقتصادی کیهان
ص 108 شود.
- روغن زیتون ؛ روغنی است که از میوه ٔ درخت زیتون استخراج کنند. زیت
. (فرهنگ فارسی معین ). روغن زیتون بری قائم مقام روغن گل سرخ ... و جمعی مطلق روغن
زیتون را در افعال مذکور ۞ نافع می دانند و مخصوص نوعی دون نوعی ندانسته و هرچند کهنه
تر شود قویتر شود. و آنچه از هفت سال بگذرد بهتر از روغن بلسان دانسته اند و بعضی قائلند
که تا چهار هزار سال می ماند... و چون روغن زیتون را با مثل او آب بجوشانند تا آب بسوزد
و تجدید آب بدستور اول نمایند تا شصت بار و بعد از آن آب سوخته شود چندان بجوشانند
که به نصف رسد بمراتب شتی بهتر از روغن بلسان و در او اسرار عجیبه است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
|| دانه ٔ مورد ۞. (دزی ج 1 ص 617). || عبارتست
از نفسی مستعد برای اشتغال یافتن به نور قدس از ناحیه ٔ قوت فکر.(از تعریفات جرجانی
) (از دستورالعلماء). رجوع به زیت شود.
//////////////
زیتون
آنچه رسیده بود در حرارت معتدل گویند گرم
بود و آنچه نارسیده بود بغایت سرد و قابض بود و زیتون سبز بهترین آن بود که تر بود
طبیعت آن سرد و خشک بود و زیتون سیاه غذا زیادتر دهد از انواع زیتون و طبیعت وی گرم
و خشک بود و زودتر از سبز هضم شود و چون با استخوان بخور کنند جهت ربو و مرضهای شش
نافع بود لیکن خوردن وی بیخوابی آورد و صداع و خلطی سوداوی از وی تولد شود و اولی آن
بود که در میانه غذا خورند با سرکه که کسر بعضی شر وی میکند و مقوی معده بود و اشتهای
طعام بیاورد و مجامعت را زیادت کند و قوت کمر بدهد و زیتون کوهی گرم و خشک بود و آن
را اعتم خوانند و زیتون الماء آنچه نارسیده بود سرد بود و قابض و آنچه رسیده بود معتدل
بود در حرارت و اشتها بدهد و معده را نافع بود خاصه چون با سرکه بود و چون سحق کرده
ضماد کنند بر ریشهای چرکن پاک کند و سوختگی آتش را نافع بود و زیتون سبز طبیعت ببندد
و معده را دباغت کند و قوت غذا بدهد خاصه نمکسود آن و اما دیر هضم شود و غذا بد دهد
چون در سرکه نهند زود هضم شود و شکم بیشتر ببندد و اسحق گوید چون پنج درم از آب وی
بیاشامند نافع بود مره صفرا را و گویند مضر است به شش و اصلاح آن بعسل کنند و عصاره
وی چون زن بخود برگیرد سیلان رحم و خون بازدارد البته و مغز استخوان وی چون با پیه
بیامیزند و بر برص ناخن نهند زایل کند و نمک آبی که زیتون در وی نهاده باشند چون مضمضه
کنند بن دندان و دندانی که متحرک باشد محکم کند و آنچه تازه بود و بلون یاقوت بود معده
را نیکو بود و آنچه رسیده و سیاه بود معده را بد بود و زود تباه شود و آنچه در نمک
نهند لطیفتر از آن باشد که در آب نهند و ابن مؤلف گوید هیچ درخت از زیتون درازعمرتر
نیست و گویند درختهای زیتون که در فلسطین بود کشته یونانیان بود حال آنکه یونان پیش
از روم بوده و اکنون هزار سال باشد و زیاده عمر درختهای آن
فرانسه و انگلیسیOLIVE لاتینOLEA EUROPEA
اختیارات بدیعی، ص: 213
////////////
زیتون*
43. در Yu
yan tsa tsu1 درباره گیاهی بیگانه چنین
آمده است: ’’زیستگاه درخت ts‛i-t‛un (*dzi-tun، *zi-tun) در سرزمین پوـ سه (ایران) و نیز در سرزمین فوـ لین (سوریه) واقع است. در زبان فوـ لینی آن را ts‛i-t‛i 2 (zi-ti و *dzi) مینامند.
بلندای این درخت به هفت تا ده
متر میرسد. پوست درخت سبز و گلهــــــــــــــــــایش سفیدرنگ و
شبیــــــــــــــــــــه به بهار دارابی
( yu، Citrus grandis) و بس خوشبوست. میــــــــــــوه اش که به می ماند yan-t‛ao (Averrhoa carambola)* در ماه پنجم
سال میرسد. مردم سرزمینهای باختری افشره روغنی آن را برای سرخ كردن كلوچه و میوه به كار میبرند، همچنان که در چین دانههای
كنجد (kü-šen )3 بکار است."
هیرت4 درست دریافته است كه ts‛i-t‛un آوانگاشت همان
زیتون، zeitun فارسی است، كه البته باید افزود این صورت از
فارسیمیانه است، و ts‛i-t‛i در زبان فوـ لینی آوانگاشت زیتا، zaitā آرامی (zayiθ
عبری) است. مراد همان درخت زیتون (Olea Europoea)5
است. وام واژه فارسی از زبانی سامی است
و آوایش
سامی رایج این نام *zeitu (zeitun عربی ) است. جالب آنكه صورت فوـ لینی این واژه به zet‛i در زبان
گروزنیایی و آسی، jēt و dzēt (’’روغن
زیتون‘‘)، zeit
(’’زیتون‘‘) ارمنی، و zait
عربی6 نزدیكتر است تا به واژه آرامی. درخت زیتون كه در نوشته های پهلوی آمده (ص 193) در ایران و بلوچستان
خودروست. اما ایرانیان (و نیز ارمنیان) به
احتمال زیاد گونه بستانی آن را از سامیان گرفتند. زیتون بن از دیرباز در میانرودان شناخته بود:
اجسام گلی به شكل دانه زیتون از دوران اوروكاگینا (urukagina)، یكی از حكمرانان لاگاش (Lagash) پیش
از حكمرانان سارگنی (Sargonic) هنوز موجود است. 7
شلیمر1 میگوید مردم منجیل، بین
رشت و قزوین در ایران، Olea europaea را فراوان كشت میكنند که
بسیارخوب است هرچند با روغنی بسیار بد و ناخوردنی[!]. اشپیگل پراكندگی جغرافیایی
درخت زیتون در ایران را به خوبی نشان داده است. 2
فرهنگنویسان فغفور كی ینـ لون (K‛ien-lun) (95ـ1736)
واژه ts‛i-t‛un را جاودانه كردهاند. این واژه در فرهنگ
چهارزبانه، در بخش ’’میوه بیگانه ‘‘ آمده است. 3 در یكی از فرهنگها، صورتهای تبتّی و مغولی به ترتیب به این
شـــكل آوانگاری شدهاند: č‛i-tun
siu (آوانگاری tse ) و čitun
jimin ؛ اما شگفت اینکه
در زبان مانچویی واژه ulusun را
برای زیتون مییابیم كه گاربلنتس (H.
C. v. d. Gabelentz) و زاخارف (Sakharov)
به درستی توضیح دادهاند. در فرهنگ
مانچوییـچینی Ts‛in wen
pu hui ، كه به سال 1771 منتشر شد، ulusun به زبان چینی
چنین تعریف شده: ’’ts‛i-t‛un
میوهای بیگانه است كه از سرزمین پوـ سه (ایران) خیزد. پوست درخت سبز و گلهای آن سفید و خوشبو است. میوه اش در ماه پنجم سال میرسد و از آن روغنی
گیرند درخور سرخ كردن كلوچه." این تعریف آشــــــــــــــــــكارا بر پایه
متنی است كه در Yu yan tsa tsu
آمده. گویا واژه مانچویی ulusun (-sun پایانهای در
زبان مانچویی است) ساختی من درآوردی دارد بر مبنای oleum لاتین (بر
گرفته از elaion
یونانی) كه احتمالاً بدست مبلغان یسوعی منتقل شده است.
ژاپنیها زیتون را نمیشناختند؛ در گیاهشناسی
امروزی ژاپن آن را oreifu مینامند كه بازآفرینی همان ’’olive‘‘ زبان انگلیسی
است.1
گیاهشناسان ژاپنی بدون آگاهی از معنای ts‛i-tun نویسههای این واژه را (كه آن را ego-no-ki گویند ) برای نامیدن Styrax japonica بکار برده اند.2
آنچه زیتون چینی نامیده میشود، kan-lan ، هیچ نسبتی با زیتون راستین منطقه باخترآسیا و
مدیترانه ندارد، هر چند به ظاهر بســیار بدان ماند. 3 kan-lan نام Canarium album و C. pimela ازتیره Burseraceae ]بورسراسه[ است،
حال آن كه زیتون جزو تیره Oleaceae ]زیتونیان[
است. 1 ما چی (Ma Či) در گیاهنامه خود، K‛ai pao pen ts‛ao (كه در فاصله 968- 976 میلادی نوشته) پس از باز نمود kan-lan ، میگوید: ’’ نوع دیگری نیز هست كه آن را Po-se kan-lan (kan-lan ایرانی)
میشناسند و در یون ـ چو (Yun čou) میروید2 و در شكل و رنگ به kan-lan ماند ، جز
اینکه مغز هسته آن دو پاره است و با مادهای چون عسل که در آب خیساننند و
خورند." در Šan se čou či3 این گیاه از فرآورده های
شان ـ سه چو (Šan -se čou) در كوان ـ سی شمرده شده است. ممكن است وسوسه شویم برابر نظر محتاطانه استوارت4 این درخت را زیتون حقیقی
بدانیم، اما تا گیاهشناسان اثبات نكنند درخت زیتون براستی در كوان ـ سی میروید به پذیرشش تن
نمی دهم. ناگفته نماند كه دلایلی قوی علیه
این گمان هست . اولاً Po-se
kan-lan درختی است خودرو: کوچکترین سخنی مورد كشت آن یا اینكه آن را از
ایران وارد چین كرده باشند در میان نیست. اگر این درخت را از ایران آورده بودند،
بی چون و چرا آن را به صورت بستانی مییافتیم؛ و اگر این گیاه از ایران وارد چین
شده، چرا باید كشت آن به چند منطقه انگشتشمار
در كوان ـ سی محدود شود؟
لیشی ـ چن در این مورچیزی نمی گوید؛ جز اینکه fan lan ، گونهای دیگر از Canarium است كه در كوان ـ سی (بدون ذكر ناحیه) یافت میشود،
نوعی از انواع Po-se Kan-lan است و همین
نکته به روشنی نشان می دهد آن را گیاهی خودرو میداند. نویسندگان تانگ درباره ورود
زیتون به چین خاموشند؛ با این همه، از باز نمود آن در كتاب Yu yan tsa tsu میتوان دریافت
این میوه در دوره تانگ از ایران به چین رفته است. شاید دادن نام Po-se kan-lan بخاطر شباهتش به میوه زیتون بوده است؛ به هر روی از این مسئله
چیزی نمی دانیم. یك مورد خاص در منابع هست كه نشان میدهد مراد از پوـ سه ی ما چی (Ma či) پوـ سه مالایا است (ص )؛ ممكن است در اینجا
نیز اشاره به همان باشد، اما در مورد این ارتباط نیز چیزی نمیدانیم.
ژولین1 تصریح میكند نویسنده
چینی كه وی اطلاعات خود را از او گرفته، درخت زیتون و میوه آن را باز نموده،
اما در ادامه میگوید كه کاربرد آن بس اندک است. نام چینی درخت
نیامده است. در پایان باید این نكته را هم افزود كه ابنبطوطه كه در سده چهاردهم
م. میزیست وجود زیتون در چین را قاطعانه رد
میكند. 2 پر پیداست که این
نویسنده عرب مرجع درستی در امور مربوط به چین نبوده بسیاری از اطلاعت وی در باره
چین یكسره بی ارزش است. بسا که به گفته
فران (G. Ferrand)
حتی پایش به خاك چین نرسیده باشد؛ با این همه ممكن است در این مورد خاص حق با او
باشد. اسقف اعظم سلطانیه نیز در سال 1330
نوشته است: ’’هیچ رقم زیتون روغنی در آن سرزمین نمیروید."3
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
////////////
زیتون (به انگلیسی: Olive) و با (نام علمی: Olea europaea) شامل تقریباً ۲۰ گونه
درختان کوچک از خانواده زیتونیان بوده و در جهان کهن از حوزه دریای مدیترانه، شمال
آفریقا، جنوب شرقی آسیا، شمال تا جنوب چین، اسکاتلند و شرق استرالیا پراکندگی گستردهای
داشتهاند. آنها همیشه سبز بوده و دارای برگهایی کوچک و یکپارچه هستند که روبروی
هم قرار گرفتهاند. میوه این گیاه یک(کذا!) شفت است.
پارسی ویکی
/////////////////
به عربی زیتون:
الزيتون نوع نبات شجري يتبع الفصيلة الزيتونية
وهو من النباتات الزيتية دائمة الخضرة.
شجرة الزيتون من الأشجار المعمرة وتعتبر
ثروة لما لها من فوائد اقتصادية وبيئية. ثمرتها ذات فوائد كثيرة فهي غذاء كامل ويستخرج
منها زيت الزيتون ذو الفوائد الصحية والغذائية والتجميلية، ورد ذكره في الكثير من المراجع
وبنيت حوله الكثير من الدراسات، له قدسية خاصة في جميع الديانات السماوية.
محتويات [أظهر]
التسمية في اللغة[عدل]
هي شجرة من فصيلة الزيتونيات، لها جذع
صلب، به عقد، أوراقها خضراء شاحبة، تعطي ثمراً زيتياً، تختلف ألوانه حسب نضجه وفترات
قطفه من أخضر وأصفر إلى أحمر بنفسجي[1].
وفي تأويل كلمة زيتون إلى مصدرها في اللغة
فتصبح زاتَ[2]
أصل شجرة الزيتون[عدل]
التاريخ القديم[عدل]
لا يعلم أصل شجرة الزيتون ولا مصدرها الأول
بدقة. فلقد تم العثور في أفريقيا متحجرات أوراق الزيتون تنتسب إلى العصر الحجري القديم
(35.000 قبل الميلاد).
ويعتقد بأن تاريخ هذه الشجرة يعود إلى
ما بين 5000 و 6000 سنة[3] ومنشأها سوريا وفلسطين وجزيرة كريت[4] وقد بينت بعض الدراسات
الأثرية والجيولوجية المبنية على ترسب حبوب الطلع أيضاً التي تمت في منطقة إيبلا الوقعة
قرب مدينة حلب في سوريا أن أشجار الزيتون كانت موجودة في تلك المنطقة منذ أكثر من
6000 سنة، كما دلت الحفريات والألواح الحجرية على أقدم علاقة تجارية بين إيبلا وإيطاليا،
و كان دليل ذلك العثور في حفريات إيبلا على أكثر من جرة زيت إيطالية مصنوعة في ميناء
برنيديزي وعليها ختم يحمل كلمة (Brindisi)[5]..
أما في إسبانيا فأقدم ما عثر عليه كان
عمره 5.000 سنة، في قرية "كرسيل" في ألميريا، كما تم العثور على أوراق متحجرة
الجزيرة اليونانية البركانية سانتوريني (ثيرا) يعود تاريخها لحوالي 37،000 سنة. كما
تم العثور على بصمات يرقات ذبابة الزيتون البيضاء على الأوراق وهي نفس الحشرة التي
تكون عادة ملازمة لأوراق الزيتون، حيث تبين أن علاقات التعاون التطوري بين الزيتون
وهذه الحشرة لم تتغير منذ ذلك الوقت[6]، ويعود أقدم مرجع عرف عنه استثمار الزيتون تجارياً
في جزيرة كريت منذ حوالي 5000 سنة، حيث يعتقد بأنها قد تكون مصدر ثروة للحضارة المينوية[7].
وفي دراسة مستفيضة قام بها العالم دانييل
زوهاري، رجح بأن أصل الزيتون يعود إلى منطقة شرق البحر الأبيض المتوسط وخاصة المنطقة
الواقعة بين أضنة في تركيا وشمال غرب سوريا التي تعد الموطن الأول لشجرة الزيتون وسلسلة
الجبال الساحلية السورية وصولاً إلى منطقة جبال نابلس في فلسطين جنوبًا، بما يشمل كل
المنطقة الجبلية الواقعة بين هاتين النقطتين، انتقل الزيتون من بلاد الشام إلى المغرب
العربي ومنه إلى إسبانيا والبرتغال وجنوب فرنسا[8].
////////////
به آذری آوروپا زیتونو:
Avropa
zeytunu (lat. Olea europaea) – zeytunkimilər fəsiləsinin zeytun ağacı cinsinə
aid həmişəyaşıl subtropik ağac bitkisi növü.
///////////
به باسای اندونزی و جاوی:
Zaitun (Olea europaea) adalah pohon kecil tahunan dan hijau abadi, yang buah mudanya dapat dimakan mentah
ataupun sesudah diawetkan sebagai penyegar. Buahnya yang tua diperas dan minyaknya diekstrak menjadi minyak zaitun yang dapat dipergunakan untuk
berbagai macam keperluan. Zaitun adalah anggota suku Oleaceae.
/////////
به عبری زَیت، شِمِن زَیت، بیت زَیت:
זַיִת אֵירוֹפִּי (שם מדעי: Olea europaea)
הוא עץ ירוק-עד במשפחת הזיתיים הגדל בר בארצות הים התיכון. העץ מגודל במטעים ובעל חשיבות כלכלית רבה לאזור זה, בשל פריו, המשמש למאכל ולייצור שמן הזית.
מקורו של עץ הזית הוא במזרח התיכון, בארץ ישראל ודרום סוריה, שם הוא תורבת לפני כ-6,000 שנים.[1] כיום עץ הזית נפוץ במיוחד במטעים ביוון, איטליה וספרד, שנחשבות ליצרניות שמן הזית הגדולות בעולם. עץ הזית הוא אחד משבעת המינים שנשתבחה בהם ארץ ישראל.
פרי הזית משמש למאכל כשהוא כבוש, וכמו כן מופק ממנו שמן זית. לזית ובעיקר לשמן הזית מיוחסות מעלות תזונתיות ורפואיות. קטיף הזיתים נקרא מסיק. ברפואת הצמחים מיוחסת לעלי הזית תכונה המסייעת להורדת לחץ דם.
//////////
به سواحلی مزیتونی:
Mzeituni au mzaituni (jina la kidayansi kwa
Kilatini Olea europaea, yaani "mzeituni wa Ulaya",
au Olea sylvestris, yaani "mzeituni wa msitu") ni mti mfupi wa familia ya Oleaceae unaopatikana
hasa kandokando ya Bahari ya Kati, lakini pia sehemu nyingine za
Afrika na Asia.[1]
Inaonekana asili yake
ni Uajemi na Mesopotamia miaka
6,000-7,000 iliyopita. Kutoka huko ulienezwa sehemu nyingine.
Matunda yake
ni muhimu hasa kwa utengenezaji wa mafuta (90%),
ingawa yanaliwa pia bila kushindiliwa (10%).
Mbali ya faida hiyo, toka zamani tawi la mti huo linatazamwa kama
ishara ya wingi, utukufu na amani. Kwa sababu hiyo
lilitolewa kwa miungu na kwa washindi.
//////////
به کردی زیتون:
Zeytûn mêweya dara zeytûn (Olea europea)
e û li gelek welatên hawirdorê Deryaya Spî tê çandin. Ji demên gelek kevn û bi
vir de mirov zeytûnan diguvêşe û zeytê jê çêdike. Li gorî lêkolînên li ser DNA'ya zeytûnan, warê herî kevin ê çandina
wê Kurdistana îro ye [1][2][3][4][5].
///////////
به ازبکی زیتون:
Zaytun
(Olea) — zaytundoshlar oilasiga mansub oʻsimlik turkumi. 600 ga yaqin turi
maʼlum. Fakat bir turi — Yevropa zaytuni (O. europaea, 3. daraxti) xoʻjalik
ahamiyatiga ega. Yevropa, Osiyo, Amerika, Afrikada ekiladi. 3. yetishtiradigan
asosiy mamlakatlar Yaqin Sharq va Oʻrta dengiz mamlakatlari — Ispaniya (2 mln.
ga dan ortiq), Italiya (1,5 mln. ga), Gretsiya (500 ming ga) va Portugaliyadir.
Ozarbayjon, Gruziya, Qrim, Turkmaniston, Rossiyaning Krasnodar oʻlkasida ham
zaytunzorlar bor. Ekiladigan 3. daraxti bal. (4—12 m), shoxshabbasi
tarvaqaylagan. Barglari mayda, uchli yoki toʻmtoq, toʻq yashil, yaltiroq,
poyada qaramaqarshi joylashgan. Gullari ikki jinsli, oqish, shingil yoki
roʻvaksimon, 3—5 mm, xushboʻy hidli. Mevasi — rezavor, danakli, tuyey qora,
toʻq binafsha. Mevasi etida 80% gacha, magʻzida 30% gacha moy, oksil, vitamin S
va karotin bor. Kurgʻoqchilikka chidamli, 13—18° sovuqqa bardosh beradi.
300—400 (1000 gacha) yil yashaydi. Har tupidan 20—40 kg hosil olinadi. Unumdor,
qumoq va kumloq, ohakli tuproqlarda yaxshi oʻsadi. Danagidan yetishtirilgan
koʻchati 10— 12y., qalamchasidan 4—5y. hosilga kiradi. 3. danagi, ildiz
bachkisi, qalamchasidan koʻpaytiriladi, asosan payvand qilingan 2—3 yillik
koʻchati 10x10 m, 10x8 m (buta shaklida oʻstirilganda 6x6 m) qilib bahorda
ekiladi. Agrotexnikasi boshqa subtropik meva daraxtlarnikiga oʻxshash.
///////////
به پنجابی زیتون:
زیتون اک نکے ناپ دے رکھ تے اوہدے فروٹ دا ناں اے۔ زیتون ٹبر دا ایہ رکھ افریقہ، رومی سمندر دے دوالے دے دیساں پرتگال توں لے کے شام تک، جزیریورگا عرب توں دکھنی ایشیاء تے چین تک ایہ ملدا اے۔ ایہ کیلیفورنیا وچ وی اگایا جاندا
اے۔
ایہدا فروٹ تے ایہدا تیل صدیاں توں رومی سمندر دے دوالے دے دیساں وچ ورتن وچ نیں۔
//////////
به پشتو:
د ښون علمی نوم Olea europaea دی. کوچنۍ ونه لری د شرقی مدیرترانی په
منطقه کی ډیر پیدا کیږی. چی پدی برخه کی جنوب شرقی
اروپا ، غربی آسیا ، او شمال افریقا شامل دی. علاوه د په شامل عراق ، شمال ایران
،او د کسپین د بحر په جنوبی پایلو کی هم پیدا کیږی.
زيتون عربي کلمه ده چې په پښتو کې ورته ښون وائي ښون په معني زښوي او يا سيم څخه عبارت دي انگليسي نوم ئي Olive دي . د ښون د میوی څخه په مستقیمه توگه استفاده کمه
ده مگر د هغه د تیلو څخه په ډیره کچه سره استفاده کیږی.
////////////
به تاتاری:
Зәйтүн,
Аурупа зәйтүне (O.europaea) — зәйтүнчәләр (Oleaceae) гаиләлегенең, зәйтүн
(Olea) ыругы вәкиле. 3—4, кайвакыт 12 м га кадәр җитеп үскән агач. Ул үзенең
озак яшәве белән башкалардан аерылып тора. Яфраклары каршыдаш урнашкан, гади,
тар ланцетсыман. Чәчәкләре вак, куентыктагы себеркәчләрдә урнаша. Җимешләре —
каты төшле җимеш. Аның мезокарпиенда 25—40% (кайчак 75% ка кадәр) май туплана.
Азык итеп һәм медицинада кулланыла торган прованс мае дип йөртелә торган иң
яхшы сыйфатлы зәйтүн мае җимешләрне салкын пресслау нәтиҗәсендә алына. Җылытып
кабат кысып чыгару юлы белән техник һәм янучан «агач маен» алалар. Зәйтүн
җимешләре кеше туклануында тозланган һәм маринадланган хәлдә кулланыла.
//////////
به تاجیکی:
Зайтун
[вироиш]
Мавод аз Википедиа
— донишномаи озод
//////////////
به ترکی استانبولی زیتون:
Zeytin
(Olea europaea), zeytingiller (Oleaceae) familyasından meyvesi yenen Akdeniz
iklimine özgü bir ağaç türü.
//////////
به اردو زیتون:
زیتون، ایک چھوٹے درخت کے خاندان سے تعلق رکھنے والا نوع ہے، جو بحیرہ روم کے مضافاتی علاقوں میں آبائی طور پر پایا جاتا ہے۔ ان علاقوں میں یورپ کے جنوب مشرقی، مغربی افریقا اور
شمالی افریقہ کے ساحلی علاقے شامل ہیں۔ اس کے علاوہ یہ نوع شمالی ایران اور بحیرہ قزوین کے جنوبی علاقوں میں بھی پایا گیا ہے۔
زیتون کا پھل، بحیرہ روم کے خطے میں اہم زرعی جنس کے طور پر شمار کیا جاتا ہے اور اس سے زیتون کا تیل کشید کیا جاتا ہے۔ زیتون کا پھل اور درخت کا عمومی نام ہی اس کے عالم نباتات میں خاندان کا نام بھی ہے۔ عالم نباتات کے اس خاندان میں زیتون کے علاوہ گل یاس، یاسمین، گُل آرائش، اور
برگ راکھ شامل ہیں۔
///////////
به اویغوری زیتون:
Zeytun
Zeytun
salat
(liangsay)ge zeytun yegi koysa bek ohxaydu
زەيتۇن چىقىدىغان دۆلەتلەر:
////////////
Olive
From Wikipedia, the
free encyclopedia
This article is
about the tree and the fruit. For other uses, see Olive (disambiguation). For olive oil,
see Olive oil.
"Olive
grove" and "Olive tree" redirect here. For other uses, see Olive grove (disambiguation) and Olive tree (disambiguation).
Olive
Temporal range: Late Pleistocene toRecent, 0.06–0 Ma
↓
|
||||
Kingdom:
|
||||
(unranked):
|
||||
(unranked):
|
||||
(unranked):
|
||||
Order:
|
||||
Family:
|
||||
Genus:
|
||||
Species:
|
O. europaea
|
|||
Olea europaea
L. |
||||
Distribution map
|
||||
This
article contains special characters. Without proper rendering support, you may see question marks, boxes, or other symbols.
|
||||
The olive, known by the
botanical name Olea europaea, meaning "european
olive", is a species of small tree in the family Oleaceae,
found in the Mediterranean Basin from Portugal to
the Levant,
the Arabian Peninsula, and southern Asia as far east
as China,
as well as the Canary Islands, Mauritius and Réunion.
The species is cultivated in many places and considered naturalized in all the
countries of the Mediterranean coast, as well as in Argentina, Saudi Arabia, Java, Norfolk Island, California and Bermuda.[1][2]
Olea europeana sylvestris[3] is a subspecies that corresponds to a smaller tree bearing noticeably
smaller fruits.
The olive's fruit, also called the olive,
is of major agricultural importance in the Mediterranean region as the source
of olive oil;
it is one of the three core ingredients in Mediterranean cuisine. The tree and its fruit
give their name to the plant family, which also includes species such as lilacs, jasmine, Forsythia and
the true ash trees (Fraxinus). The word derives from Latin ŏlīva ("olive
fruit", "olive tree"; "olive oil" is ŏlĕum)[4] a borrowing
from the Greek ἐλαία (elaía,
"olive fruit", "olive tree") and ἔλαιον (élaion,
"olive oil")[5] in the
archaic form *ἐλαίϝα.[6] The oldest
attested forms of the Greek words are the Mycenaean 𐀁𐀨𐀷, e-ra-wa, and 𐀁𐀨𐀺, e-ra-wo or 𐀁𐁉𐀺, e-rai-wo, written in the Linear B syllabic
script.[7][8] The word
"oil" in multiple languages ultimately derives from the name of this
tree and its fruit.
…
It seems certain that the olive tree as we know it today had its
origin approximately 6,000 to 7,000 years ago in the region corresponding
to ancient Persia and Mesopotamia.[15] The olive plant later spread from these
areas to the Levant.[16]
The edible olive seems to have coexisted with humans for about
5,000 to 6,000 years, going back to the early Bronze Age (3150 to 1200 BC). Its origin
can be traced to the Levant based on written tablets, olive pits, and wood
fragments found in ancient tombs.[17] At least one cookbook writer
writes that the most ancient evidence of olive cultivation is found in Syria,
Israel, and Crete.[18]
The immediate ancestry of the cultivated olive is unknown. It is
assumed[by
whom?] that Olea europaea may have
arisen from O. chrysophylla in northern tropical Africa and
that it was introduced into the countries of the Mediterranean Basin via Egypt and
then Crete or the Levant, Tunisia and Asia Minor.[citation needed] Fossil Olea pollen
has been found in Macedonia,
and other places around the Mediterranean, indicating that this genus is an
original element of the Mediterranean flora. Fossilized leaves of Olea were
found in the palaeosols of the
volcanic Greek island of Santorini (Thera)
and were dated about 37,000 BP. Imprints of larvae of olive whitefly Aleurolobus
(Aleurodes) olivinus were found on the leaves. The same insect is
commonly found today on olive leaves, showing that the plant-animal
co-evolutionary relations have not changed since that time.[19] Other leaves found on the same island are
dated back to 60,000 BP, making them the oldest known olives from the
Mediterranean.[20]
As far back as 3000 BC, olives were grown commercially in Crete;
they may have been the source of the wealth of the Minoan civilization.[21]
&&&&&&&&
زیتون الماء
زیتونی است که نزدیک آبها روید در جمیع افعال ضعیف تر از سائر انواع
و بعضی کویند زیتونی که در آب و نمک پرورده باشند مسمی بزیتون الماء است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
زیتون الماء.[ زَ نُل ْ ] (ع اِ مرکب
) زیتونی است که نزدیک آبها روید و در جمیع افعال ضعیف تر از سایر است و بعضی گویند
زیتونی که در آب نمک پرورده باشند مسمی به زیتون الماء است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به زیتون شود.
&&&&&&&&
زیت
بفتح زای و سکون یای مثناه تحتانیه و تاء فوقانیه
ماهیت آن
روغن زیتون است و از مطلق آن مراد زیت عذب است که از زیتون رسیده
کیرند و مغشوش و غیر مغشوش می باشد و علامت غیر مغشوش آن آنست که اجزای آن زود بر سطح
بدن منتشر کردد و از هم منقطع نکردد بخلاف مغشوش
طبیعت آن
در دوم کرم و با یبوست و قبض و قول برطوبت آن بی اصل و مغشوش آنکه
در آب کرم ریزند و خوب برهمزنند و بکذارند تا بالای آن آب آید و سرد کردد و بردارند
کرمی آن کمتر و الطف و بیلذع
افعال و خواص آن
آشامیدن چهارده مثقال آن با یکرطل آب کرم و یا با ماء الشعیر مسهل
قوی و جهت درد اعضا و عرق النسا و با شراب و آب کرم جهت رفع قولنج و مغص و اخراج کرم
معده و تفتیت حصاه و ادرار بول و عرق و اوجاع مفاصل و عرق النسا و ورک و غیرها و قئ
کردن بآن جهت دفع سمیت ادویه و حقنه بآن جهت رفع قولنج و رمی و سدی و درد کمر و مفاصل
و عرق النسا و تدهین بدان جهت اوجاع بارده و با مرهمها جهت التیام و اصلاح زخمها مفید
مقدار شربت آن تا هفت مثقال و چون یک سال از ساختن آن بکذرد
[زیت العتیق]
و بعضی کویند چون شش سال بکذرد آن را زیت العتیق نامند
طبیعت آن
کرم تر از غیر عتیق آنست
افعال و خواص آن
محلل و ملین طبع و بشره و مصلح ادویه و مضعف قوتهای آنها و مانع
جمود اعضا و رافع ضرر سرما و اکتحال آن مقوی بصر و رافع بیاض رقیق و جرب و سلاق و در
نزول آب قائم مقام قدح و چون کرم نمایند و بر موضع عقرب کزیده بمالند تسکین الم آن
دهد و چون زیت تازه را بجوشانند تا بنصف رسد بدل عتیق می کردد و آنچه از هفت سال بکذرد
بهتر از روغن بلسان یافته اند و هرچند کهنه تر شود قویتر می کردد و کویند تا چهار هزار
سال قوت آن باقی می ماند و چون زیت را باهم وزن آن آب بجوشانند تا آب بسوزد و همچنین
تجدید کنند تا شصت مرتبه پس آن روغن را چندان بجوشانند تا بنصف رسد بمراتب شتی بهتر
از روغن بلسان دانسته اند و از اسرار عجیبه شمرده اند
[زیت الإنفاق]
و آنچه از زیتون نارسیده کیرند آن را زیت الانفاق نامند و بهترین
آن آنست که بی لذع و حدت باشد
طبیعت آن
معتدل و با قوت قابضه و کویند در آخر اول سرد و خشک
افعال و خواص آن
مسمن بدن و مقوی لثه و دندان و اعضا و موافق معده و صاف کنندۀ اخلاط
و مفتح سدد و قاطع عفونت و مانع ادرار عرق و جهت تفتیت حصاه و ادرار بول نافع و مغسول
آن موافق درد اعصاب و مواد حاره و نیکو کردن رنک رخسار و کویند چون بیست و دو درم آن
را با مثل آن عسل و ثلث آن کندر و روغن شونیز بالمناصفه در حمام سه روز بیاشامند و
در ان روز آب سرد نیاشامند از جمیع دردهای بارده و خدر و فالج و امثال آنها نجات یابند
و پیران چند ساله را باعث هیجان شهوت باه شود و مجرب دانسته اند و دهن زیتون متعفن
یعنی دهنی که از زیتون متعفن کیرند مولد خلط فاسد و بسیار مبخر و مولد حکه مصلح آن
شربت بنفشهو دهن زیتون بری را در سائر افعال و خواص قائم مقام روغن کل سرخ دانسته اند
و رادع و مبرد و مانع عرق و حافظ سیاهی موی و انتشار آن و مقوی دندان متحرک و مانع
سیلان رطوبات لهاه و قاطع خون لثه است و جمعی مطلق روغن زیتون را در افعال مذکوره نافع
می دانند و مخصوص بنوعی دون نوعی نداشته اند و تدهین بدان هر روز مانع پیری و نیکو
کنندۀ موی و مانع اسقاط آن و قاطع تعفن اخلاط و تقویت اعضا و زیت رکابی زیت عذب و زیت
الانفاق و اهل عراق آن هر دو را زیت رکابی نامند جهت آنکه رکاب بکسر رای مهمله و کاف
و الف و بای موحده که نام ابل است و چون از شام آن را بر پشت شتر بار کرده بآنجا می
برند لهذا زیت رکابی نامند و آن را زیت فلسطینی نیز نامند و غلط کرده کسی که آن را
زیت مغسول دانسته دستور کرفتن روغن زیتون آنست که زیتون را در آفتاب اندازند و یا در
ظرفی کرده در تنور کرم کذارند تا پژمرده و نرم کردد پس کوبیده روغن آن را فشرده بکیرند
و یا آنکه در آب بجوشانند تا پخته کردد و مالیده صاف کرده آن را باز بجوشانند تا آب
بسوزد و روغن بماند اما احتیاط نمایند که روغن نسوزد و آنچه را بر آن نمک مالند و بکذارند
تا نرم کردد پس مالیده فشرده دهن آن را بکیرند زبونی است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&&&
زیتار
بفتح زا و سکون یای مثناه تحتانیه و فتح تای مثناه فوقانیه و الف
و رای مهمله بعربی عکر الزیت نامند
ماهیت آن
ثفل روغن زیتون است
طبیعت آن
با اندک حرارت و چون بسیار طبخ دهند خصوص در ظرف مس تا غلیظ کردد
و بعد از ان بفشارند و نکاهدارند طبیعت آن در دوم کرم
افعال و خواص آن
قویتر از حضض است لطوخ آن با شراب و ماء العسل جهت درد دندان و
با نقیع تر مس جهت جرب مواشی و دواب نافع و کویند هرچند کهنه تر شود بهتر می کردد و
در افعال قویتر و در ابدان مرطوبین مولد قروح و ضماد تازۀ آن با آب جهت درد مفاصل و
عرق النسا و نقرس و استسقا و التیام و التحام زخمهای ابدان لاغر خشک نافع است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
زیتار. [ زَ / زِ ] (اِ) ثفل زیتونی که
روغن آنرا کشیده باشندو بعربی حکر ۞ الزیت خوانند. (برهان ) (آنندراج ). عکرالزیت و ثفل زیتونی
که روغن آنرا گرفته باشند. (ناظم الاطباء). فارسی دُرد روغن ... (از دزی ج 1 ص
617). ثفل روغن زیتون است که آن رادر ظرف مس بحد غلظت بجوشانند و بعد از آن بیفشارند.(تحفه
ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به اختیارات بدیعی
شود.
////////////
زیتار
ثفل زیت است و بیونانی امورعی خوانند و
بعربی عکر الزیت و بپارسی دردی زیت چون بپزند طبیعت آن گرم و خشک بود در دوم و در عکر
الزیت گفته شود.
|| عکر الزیت
بپارسی دردی زیت خوانند بهترین آن کهن
بود و طبیعت آن گرم و خشک بود در دویم نافع بود جهت بادی سخت که نزدیک سپرز بود در
چشم کشیدن محلل نزول آب و مجموع ریشها و جراحتهای ناصوری که در بدن بود را نافع است
دیسقوریدوس گوید چون در ظرف مسین قبرسی بپزند تا غلیظ شود مثل عسل و بر دندان خورده
بمالند بیندازد و اگر با خامالاون بیامیزند یا نقیع ترمس و بر مواشی لطوخ کنند جرب
ایشان زایل کند اما آنچه تازه بود چون گرم کنند و بر نقرس و درد مفاصل مالند نافع بود
اختیارات بدیعی
&&&&&&&&
زیت السودان
بضم سین مهمله و سکون واو و فتح دال مهمله و الف و نون
ماهیت آن
روغن ثمری است که زیت الهرجان و اهل مغرب اقصی ارجان و ارقان خوانند
درخت آن دو نوع است یکی کوچک که بادام کوهی است و بشیرازی بخرک و بعربی لوز البربر
نامند و دوم بزرک خاردار و ثمر آن نیز مانند بادام کوچک و روغن ازین کیرند و طعم روغن
آن شیرین و خوش بو است و بشیرازی درخت آن را ارجن خوانند و در عراق تنکس و بادام کوهی
و خار آن را دواب می خورند
طبیعت آن
در دوم کرم و در اول تر و کویند خشک است
افعال و خواص آن
مولد خون صالح و ملطف اخلاط و مدر فضلات و مفتح سدد و جهت امراض
سوداوی و بارده مانند جنون و وسواس و فالج و خدر و اورام بارده نافع و صاحب اختیارات
بدیعی نوشته که زیت السودان غیر زیت هرجان است و آن زیتی است که از بلاد سودان آورند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
زیت السودان . [ زَ تُس ْ س َ ] (ع اِ مرکب ) روغن ثمری است
مثل بادام کوچکی و لوزالبربر نامند و از درخت خارناک بهم می رسد و خار مذکور را دواب
می خورند و در عراق تنکس نامند و بادام کوهی نیز نامند و به طعم روغن شیرین خوشبو است
... و مؤلف اختیارات بدیعی غیر روغن لوزالبربر
دانسته است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). زیت الهرجان
. ارجان . ارقان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به دزی ج 1 ص 616 و تحفه ٔ حکیم مؤمن و اختیارات
بدیعی و تذکره ٔ داود ضریر انطاکی و زیت الهرجان* شود.
* زیت الهرجان . [ زَ تُل ْ هََ ] (ع اِ مرکب ) زیت السودان است
. (تحفه ٔحکیم مؤمن ) (از اختیارات
بدیعی ). زیت السودان . ارجان . ارقان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ابن بیطار آرد:
زیت السودان و آن زیت الهرجان است و هرجان را قوم بربر از مغرب اقصی ارجان (ارقان
) نامند و آن درخت بزرگی است خارناک و میوه ای دارد مانند بادام خرد و در آن هسته است
که بز و شتر آن میوه را خورند و هسته ٔ آنرا بیرون افکنند و
مردم هسته ها را جمع می کنند و می شکنند و سپس از مغز آن روغن می گیرند و آنرا در مراکش
و اطراف آن قاتق غذا قرار دهند. کسانی که آن را خورده اند ادعا می کنند که مانند روغن
زیتون شیرین است و گویند زیت السودان غیر از زیت الهرجان است و آن روغنی است که از
بلاد سودان بدست آرند و گرم و گرم کننده است . دردها و بیماریهای بارده را نفع دارد.
(از مفردات ابن البیطار ج 1 صص 178 - 179). رجوع به زیت السودان شود.
/////////////
ارجان . [ اَ ] (معرب ، اِ) ۞ بلغت اهل مغرب
چلغوزه باشد و بعضی گویند نوعی از بادام کوهی است و این اصح است . (برهان قاطع). بلغت
اهل مغرب چلغوزه باشد. از بعض استادان بگوش خورده که بادام کوهی است . (مؤید الفضلاء).
لوزالبربر. (اختیارات بدیعی ). لوزالسودان . لوزالارجان . لوزالهرجان . ارقان . بادام
بربر. بادام بربری . هرجان . ارجن ۞ . ارژن . بادام تَهله
. بُخرک . بخورک .
////////////
اَرقان یا آرگان (نام علمی: Argania
spinosa) گونهای درخت، بومزاد درهٔ سوس در جنوب
غربی کشور مراکش است.
آرگان ۸ تا ۱۰ متر بلند میشود و ۱۵۰ تا ۲۰۰ سال عمر میکند.
شهرت این درخت به خاطر روغن میوه آن است که مصارف دارویی و غذایی دارد.اثرات روغن آرگان
بر پوست:
روغن آرگان(Arganoil) از دانه میوه درخت
آرگان (Argan) استخراج میگردد. این روغن حاوی مقادیر بسیار
زیادی از اسیدهای چرب است که در مقابل عمل اکسیده شدن، بسیار مقاوم تر از روغن زیتون
است. همچنین حاوی ویتامین A، امگا 6 و 9 نیز است.
به دلیل دارا بودن مقادیر زیادی از ویتامین A پوست را به خوبی تغذیه میکند. آثار پیری را که بر روی پوست نمایان گردیده
است بهبود میبخشد. اگزما، جوش و جای زخم را ترمیم میکند. پوست را مرطوب میکند و
الاستیته پوست را افزایش میدهد در این محصول هیچگونه کلسترولی وجود ندارد.
به دلیل اسیدهای فراوانی که در آن موجود است PH طبیعی پوست را ذخیره میکند و در پوستهای چرب باعث کم چرب شدن پوست میگردد.
قبل از استفاده از محصولات آرایشی استفاده از 1 یا 2 قطره از این روغن به مدت 5 دقیقه
موج تغییر شگفتانگیزی در جذب عالی محصولات آرایشی میشود و از ایجاد پینه بر روی پوست
پیشگیری میکند.
اثرات بر روی مو:
بین پولکهای مو نفوذ میکند و مقاومت مو را افزایش میدهد.
در رشد مو تأثیر بسزایی دارد. به صورت طبیعی به مو آبرسانی میکند و از وز شدن مو
جلوگیری میکند.
موهای غیرقابلکنترل (وز و خشن) را نرم و لطیف میکند. ویتامین
E آسیبهایی را که به دلیل اتوکشی زیاد، حرارت و اکسیدان
کردن مو به مو وارد کرده است را ترمیم میکند. به وسیله قرار دادن پروتئین بین ساختارهای
مو، قابلیت درمان مو خورههای پایین مو را دارد.
شوره شر و خارش پوست سر را درمان میکند و نوعی ضد شکنندگی
مو محسوب میشود.
درخت آرگان.
منابع[ویرایش]
Wikipedia contributors, "Argan,"
Wikipedia, The Free Encyclopedia,
http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Argan&oldid=198296234
نام ارقان از: گونیلی، ابوالحسن: فرهنگ اصطلاحات کشاورزی،
انتشارات پیام، تهران ۱۳۵۲ خورشیدی.
نشان خرد این
یک مقالهٔ خرد زیستشناسی است. با گسترش آن به ویکیپدیا
کمک کنید.
ردهها: آجیل و دانههای خوراکی درختان درختان از آب و هوای
مدیترانهای درختان الجزایردرختان در مراکش سردههای گیاهی تکنمونه علوفهها محصولات
زراعی نشأتگرفته از آفریقا
به عربی ارکان، ارجان، ارغان، ارقان، لوز البربر:
شجرة الأركان أو الأرجان أو الأرغان أو الأرقان أو لوز البربر[1]
(الاسم العلمي: Argania spinosa) شجرة نادرة للغاية،
تتواجد فقط بجنوب المغرب و خصوصا بمنطقة سوس و بعض مناطق الجزائر في تندوف و جهات من
مستغانم[2] وكذلك بفلسطين المحتلة بصحراء النقب و وادي عربة[3][4][5] ويشتهر بزيته
الذي هو أندر الزيوت في العالم لكثرة فوائده.
محتويات [أظهر]
مكان الانتشار[عدل]
يذكر أن شجرة أركان من النباتات الطبيعية التي تنمو فقط في
الجنوب المغربي والجنوب الغربي الجزائري في تندوف و مستغانم و جنوب فلسطين المحتلة
بصحراء النقب و وادي عربة، وقد عمرت هذه الشجرة ملايين السنين، وتتوفر على قدرة هائلة
لمقاومة الجفاف ومحاربة ظاهرة التصحر، وتنتشر على مساحة آلاف الهكتارات في عدد من المحافظات
الجنوبية المغربية من ضمنها الصويرة وأكادير وتارودانت وتيزنيت وشيشاوة. ويستعمل زيت
أركان الذي يستخلص بطريقة خاصة في أغراض التغذية والتجميل وبعض العلاجات الطبية، كما
تستغل فضلاته كعلف مقو للماشية.
المخاطر والتهديدات[عدل]
وتعرضت غابات أركان على مر السنين لاستغلال مفرط وخطير سواء
من طرف رعاة الماشية، أو منتجي حطب الوقود والفحم الخشبي، حتى أنها كادت أن تنقرض في
الجزائر.
حيث اتضح أن تأهيل هذه الشجرة في المغرب وحمايتها يستوجب تضافرا
فعليا وحقيقيا لجهود العديد من الجهات من ضمنها على سبيل المثال لا الحصر مراكز البحث
العلمي في المغرب ، وإدارة المياه والغابات المغربية ، والتعاونيات النسوية لإنتاج
زيت أركان، ورجال الصناعة، و في عام 1999 أصبحت غابة الأركان محمية طبيعية من قبل اليونسكو
وتم حظر الاستغلال المفرط لزيت الأركان بشكل صارم، و يتم حمايتها حاليا من خلال ممارسات
الحصاد المستدامة وجهود إعادة التحريج الجدية.
زيت الاركان[عدل]
يوجد نوعان من زيت الأركان، زيت خاص بالطعام وزيت خاص بالتجميل
زيت الطعام[عدل]
فالأول الذي يستعمل عادة في تحظير الطعام والمكون الأساسي
لأملو، لونه بني داكن وذو طعم قوي وذلك راجع إلى تحميص لوز شجر الأركان قبل أن يتم
استخلاص الزيت منه،
زيت التجميل[عدل]
وأما بالنسبة للثاني ذو اللون الأصفر الذهبي بسبب استخلاص
الزيت من لوز شجر الأركان دون تحميص، فإنه يستعمل كمرطب للبشرة ويدخل كمركب مهم في
الصناعات التجميلية الراقية، ويعتبر اكثر غلاء من النوع الأول لكثرة الطلب عليه.
خصائص زيت التجميل[عدل]
الصنع والاستخدام[عدل]
يتم تحضير هذا الزيت بطريقة العصر على البارد (وهي الطريقة
المعتمدة لتحضير الدرجة التجميلية من زيت الأركان)، وطريقة العصر على البارد هي المثلى
التي تحافظ على العناصر المغذية والفيتامينات في الزيت المعد للاستعمال التجميلي -
يمكن تمييز هذا الزيت من لونه حيث يكون لونه أصفر ذهبي، وذو رائحة خفيفة مميزة. ويكون
أغلى سعرا.
إن هذا الزيت استخدم منذ القدم من قبل النساء الأمازيغيات
كمرطب للبشرة الجافة وكمضاد للتجاعيد، وذلك لاحتوائها على الأحماض الدهنية الأساسية
،الأوميغا-6 ،الأوميغا-9 ومضادات الأكسدة وجفاف البشرة، وفي مستحضرات التجميل يستعمل
زيت الأركان كمضاد لحب الشباب، مضاد للصدفية، مضاد لاحمرار الجلد كما أنه مضاد للتجاعيد
ومرطب للبشرة
الفوائد[عدل]
بسب احتواءه طبيعيا ً على مقدار عالي من فيتامين إي، والعديد
من الأحماض الدهنية الأساسية فإنه يتمتع بخواص تجميلية وعلاجية عديدة، حيث يمكنك استعماله
يوميا ً كعامل مرطب ومغذي للوجه أو الجسم أو كمضاد طبيعي للتجاعيد فهو يُمتص بسهولة
ولا يترك أثرا، فهو مرطب للبشره وينعم الجلد ويطريه ويعالج الجفاف... والتشققات.. والخشونة
مفيد في تنظيف البشره من آثار وندوب حب الشباب ويعطيها النعومه
واللمعان
مفيد جدا في حالة الخطوط البيضاء والتشققات
مغذ للشعر وفروة الرأس ويقضي على القشرة كما يعطي الشعر لمعانا
وبريقا وملمسا حريريا
كما يفيد في الوقاية من خطوط الحمل على جلد البطن وعلاجها.
يعيد النضارة والحيوية للبشرة بشكل عام خلال عدة أيام فقط
من الاستخدام.
يحفز الوظائف الحيوية لخلايا الجلد.
يرمم الحاجز الجلدي.
يقاوم شيخوخة الجلد.
يغذي الشعر، وينعمه ويحميه من التلف.
يقوي الأظافر ويعيد الحيوية لها.
يخفف من آثار حب الشباب وندوب الحروق والجروح.
كما أنه آمن تماما للاستخدام على بشرة الاطفال.
قائمة التراث الثقافي اللامادي[عدل]
تم إدراج شجرة أرغان والممارسات المتعلقة بها لاستخراج زيت
أرغان ضمن لائحة التراث العالمي الإنساني اللامادي لليونسكو بعد دراسة الملف وتقييمه،
تم المصادقة عليه بامتياز. وتم إدراجه تحت عنوان عادات وممارسات ودراية بشأن شجرة الأرغان
في سنة 2005.[6]
طالع أيضا[عدل]
غابة أركان
زيت أركان
أملو
مراجع[عدل]
^ لوز البربر
^ سعي لإعادة إحياء شجرة الأرغان في الجزائر
^ Growing for Change, Ruhama
Shattan, Jerusalem Post, Oct. 12, 2001
^ Growth and oil production
of argan in the Negev Desert of Israel, A. Nerd, E. Etesholaa, N. Borowyc and
Y. Mizrahi, Industrial Crops and Products, Volume 2, Issue 2, February 1994,
Pages 89-95
^ Phenology, breeding system
and Fruit development of Argan [ Argania spinosa , Sapotaceae] cultivated in
Israel, Avinoam Nerd1, Vered Irijimovich2 and Yosef Mizrahi, Economic Botany,
Volume 52, Number 2 / April, 1998, pl 161-167.
^ صفحة تراث وعادات وممارسات متعلقة بشجرة أرغان
على الموقع الرسمي لليونسكو
وصلات خارجية[عدل]
مقالة:شجرة «الأركان» في المغرب: غذاء وتجميل واقتصاد اجتماعي
وتسويق عالمي
مصطلح أركان في المعجم العالمي
مستحضرات التجميل الطبيعية بزيت الاركان
معرفات الأصنوفة
موسوعة الحياة: 1153383
GBIF: 5333832
PlantList: kew-14735 Tropicos:
28700869 ncbi: 85884 IPNO: 785772-1 GRIN:
ps://npgsweb.ars-grin.gov/gringlobal/taxonomydetail.aspx?id=3956 AFPD: 91779
أيقونة بوابةبوابة المغرب أيقونة بوابةبوابة الجزائر أيقونة
بوابةبوابة فلسطين أيقونة بوابةبوابة علم النبات أيقونة بوابةبوابة المغرب العربي أيقونة
بوابةبوابة المتوسط أيقونة بوابةبوابة زراعة
مشاريع شقيقة شاهد في كومنز صور وملفات عن: شجر الأركان
تصنيفات: أشجار الجزائرأشجار المغربأشجار متحملة للجفافأشجار
مناخ البحر المتوسطمكسراتنباتات المغرب العربينباتات صحراويةنباتات وصفت في 1911
/////////////
به آذری ارقان:
Arqan
(lat. Ricinus) — Ərəb ölkələrində yetişən 10 metrə boyunda olan ağac. Zeytuna bənzər
meyvələri olur. Bu meyvənin çəyirdəyini kəndlilər qovurub, üyüdür. Bu yolla
ortaya çıxan az miqdarda arqan yağından müalicəvi və kosmetik vasitə kimi
istifadə edilir. [1]
///////////
به عبری اِتسه خائیم:
ארגן מין יחיד של עצים בסוג ארגן ממשפחת הספוטיים.
העץ אנדמי באזור החצי מדברי של דרום מערב מרוקו, ובחבל טינדוף באלג'יריה. השמן המופק
מעץ הארגן הוא השמן היקר ביותר בעולם. שמן הארגן עשיר בוויטמין E ומכיל חומצות שומן חיוניות כמו: אומגה 3, אומגה 6 ואומגה 9.
////////////
به اردو ارقان:
ارکان یا ارگان یا ارقان(علمی نام: Argania
spinosa) ایک درخت ہےجس کی کاشت شمالی افریقا
میں نیم صحرائی علاقوں میں ہوتی ہے یہ درخت موجودہ زمانے میں چارکول نکالنے کی وجہ سے خطرہ زدہ درخت بھی ہے اور اس وجہ سے ارکان سے مالامال علاقہ مراکش ميں یونیسکو کی
جانب سے 1998 ميں بیوسفیایی ریزرویشن
کا اعلان کیا گیا
//////////////
به ترکی استانبولی ارقان:
Argan
(Argania spinosa), anavatanı Fas'ın güneybatısında bulunan kireçli topraklara
sahip, yarı çöl olan Sous vadisi ve meyvelerinin çekirdeklerinden elde edilen
kozmetik ve mutfakta kullanılan oldukça değerli yağı için yetiştirilen
fundagillerden bir ağaçtır.
/////////
Argania
From Wikipedia, the free encyclopedia
"Argan" redirects here. For other
uses, see Argan
(disambiguation). For the genus of moth, see Argania (moth).
Argania
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Tribe:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
A. spinosa
|
Goats climbing an Argan tree
Argania is a genus of flowering plants containing the sole
species Argania spinosa, known as argan, a tree endemic to the calcareous semidesert Sous valley
of southwestern Morocco.
Argan
grows to 8–10 m high and lives up to 200 years. They are thorny, with
gnarled trunks. The leaves are small,
2–4 cm long, and oval with a rounded apex. The flowers are small, with five pale
yellow-green petals; flowering is in April. The fruit is
2–4 cm long and 1.5–3 cm broad, with a thick, bitter peel surrounding
a sweet-smelling but unpleasantly flavoured layer of pulpy pericarp. This
surrounds the very hard nut, which contains one (occasionally two or three)
small, oil-rich seeds. The fruit takes over a year to mature, ripening in June
to July of the following year.
Contents
[show]
The
scientific name argania is derived from argan, the
name of the tree in Shilha,
the Berber language which
is spoken by the majority of the people living in the areas where the tree is
endemic. Shilha has a rich vocabulary for the various parts of the fruit, its
stages of ripeness, and its harvesting and processing. The oil is also
called argan. In medieval Arabic pharmacological sources, the tree
is known as harjān, a name which is also derived from Shilha argan.
In
Morocco, arganeraie forests now cover some 8,280 km² and
are designated as a UNESCO biosphere reserve. Their area has shrunk by
about half during the last 100 years, owing to charcoal-making, grazing, and
increasingly intensive cultivation. The best hope for the conservation of the
trees may lie in the recent development of a thriving export market for argan oil as a high-value product.
However, the wealth brought by argan oil export has also created threats to
argan trees in the form of increased goat population. Locals use the newfound
wealth to buy more goats and the goats stunt the growth of the argan trees by
climbing up and eating their leaves and fruit.[3]
In
some parts of Morocco, argan takes the place of the olive as
a source of forage, oil, timber, and fuel in Berber society. Especially
near Essaouira, the argan tree is frequently
climbed by goats.[7]
Argan
fruit falls in July, when black and dry. Until this happens, goats are kept out
of the argan woodlands by wardens. Rights to collect the fruit are controlled
by law and village traditions. The leftover nuts are gathered after consumption
and excretion by the goats.
Main article: Argan oil
Argan
oil is produced by several women's co-operatives in the southwestern parts of
Morocco. The most labour-intensive part of oil-extraction is removal of the
soft pulp (used to feed animals) and the cracking by hand, between two stones,
of the hard nut. The seeds are then removed and gently roasted. This roasting
accounts for part of the oil's distinctive, nutty flavour.[8]
The
traditional technique for oil extraction is to grind the roasted seeds to
paste, with a little water, in a stone rotary quern. The paste is then squeezed
by hand to extract the oil. The extracted paste is still oil-rich and is used
as animal feed. Oil produced this way can be stored and used for 3–6 months,
and will be produced as needed in a family, from a store of the kernels, which
will keep for 20 years unopened. Dry-pressing is becoming increasingly
important for oil produced for sale, as this method allows for faster
extraction, and the oil produced can be used for 12–18 months after extraction.[9]
The
oil contains 80% unsaturated fatty acids, is rich in essential fatty acids, and is more resistant to oxidation than olive oil. Argan oil is
used for dipping bread, on couscous, salads,
and similar uses. A dip for bread known as amlou is made from
argan oil, almonds, and peanuts, sometimes sweetened by honey or
sugar. The unroasted oil is traditionally used as a treatment for skin
diseases, and has become favoured by European cosmetics manufacturers.[10][11][12]
Foliage, flowers and immature fruit
Argania spinosa - MHNT
Argan
oil is sold in Morocco as a luxury item. The product is of increasing interest
to cosmetics companies in Europe. It used to be difficult to buy the oil
outside Morocco, but since 2001–2002, it has become a fashionable product in
Europe and North America. It is now widely available in specialist shops and
occasionally in supermarkets. Its price (US$40–50 for 500 ml) is notable
compared to other oils.[13]
·
44% Oleic acid
·
30% Alpha-linolenic acid(Conflicts
with table in argan oil)
·
12% Palmitic acid
·
6% Stearidonic acid
·
5% Linoleic acid(Conflicts with table in argan oil)
·
3% Myristic acid
·
T.J. Lybbert (2007).
"Patent Disclosure Requirements and Benefit Sharing: A counterfactual case
of Morocco's argan oil". Ecological Economics. 64 (1):
12–18. doi:10.1016/j.ecolecon.2007.06.017.
·
T.J. Lybbert; C.B.
Barrett (2004). "Does Resource Commercialization Induce Local
Conservation? A Cautionary Tale from Southwestern Morocco". Society
& Natural Resources. 17 (5): 413–430. doi:10.1080/08941920490430205.
·
T.J. Lybbert; C.B.
Barrett; H. Najisse (2002). "Market-Based Conservation and Local Benefits:
The Case of Argan Oil in Morocco". Ecological Economics. 41 (1):
125–144. doi:10.1016/S0921-8009(02)00020-4.
·
O. M'Hirit; M. Bensyane;
F.Benchekroun; S.M. El Yousfi; M. Bendaanoun (1998). L'arganier: une
espèce fruitière-forestière à usages multiples. Pierre Mardaga. ISBN 2-87009-684-4.
·
J.F. Morton; G.L. Voss
(1987). "The argan tree (Argania sideroxylon, Sapotataceae), a desert
source of edible oil". Economic Botany. 41 (2):
221–233. doi:10.1007/BF02858970.
·
Rachida Nouaim
(2005). L'arganier au Maroc: entre mythes et réalités. Une civilisation
née d'un arbreune espèce fruitière-forestière à usages multiples. Paris:
L'Harmattan. ISBN 2-7475-8453-4.
·
H.D.V. Prendergast; C.C.
Walker (1992). "The argan: multipurpose tree of Morocco". Kew
Magazine. 9 (2): 76–85.
·
Elaine M. Solowey
(2006). Supping at God's table. Thistle Syndicate. pp. 75–76. ISBN 0-9785565-1-8.
·
Luigi Cristiano e Gianni
De Martino (2000), "Marocco atlantico. In terra di Argania", Erboristeria
domani, 233, pp. 78–85.
1.
Jump up^ "Genus: Argania Roem. & Schult.". Germplasm
Resources Information Network. United States Department of Agriculture.
2009-03-31. Retrieved 2010-12-10.
2.
Jump up^ "Taxon: Argania
spinosa (L.) Skeels". Germplasm
Resources Information Network. United States Department of Agriculture.
2005-12-14. Retrieved 2010-12-10.
3.
Jump up^ Tim Wall (September 22,
2011). "Tree-Going Goats Threaten Oil Supply_Discovery
News". Discovery News.
5.
Jump up^ Growth and oil production of argan in
the Negev Desert of Israel, A. Nerd, E. Etesholaa, N. Borowyc and Y. Mizrahi,
Industrial Crops and Products, Volume 2, Issue 2, February 1994, Pages 89-95
6.
Jump up^ Phenology, breeding system and Fruit
development of Argan [ Argania spinosa , Sapotaceae] cultivated in Israel,
Avinoam Nerd1, Vered Irijimovich2 and Yosef Mizrahi, Economic Botany, Volume
52, Number 2 / April, 1998, pl 161-167.
8.
Jump up^ Charrouf, Zoubida; Guillaume,
Dominique (1999). "Ethnoeconomical, ethnomedical, and phytochemical study
of Argania spinosa (L.) Skeels". Journal of Ethnopharmacology. 67 (1):
7–14. doi:10.1016/S0378-8741(98)00228-1. PMID 10616955.
9.
Jump up^ Charrouf, Z; Guillaume, D (2007).
"Phenols and Polyphenols from Argania spinosa". American Journal
of Food Technology. 2 (7): 679. doi:10.3923/ajft.2007.679.683.
10.
Jump up^ Khallouki, F; Younos, C;
Soulimani, R; Oster, T; Charrouf, Z; Spiegelhalder, B; Bartsch, H; Owen, RW
(2003). "Consumption of argan oil (Morocco) with its unique
profile of fatty acids, tocopherols, squalene, sterols and phenolic compounds
should confer valuable cancer chemopreventive effects". European
Journal of Cancer Prevention. 12 (1): 67–75. doi:10.1097/01.cej.0000051106.40692.d3
(inactive 2016-02-01). PMID 12548113.
11.
Jump up^ "Arganolie
informative (NL)". Archived from
the original on November 5, 2016. Retrieved November 5, 2016.
12.
Jump up^ Charrouf, Zoubida; Guillaume,
Dominique (2008). "Argan oil: Occurrence, composition and impact on human
health". European Journal of Lipid Science and Technology. 110 (7):
632. doi:10.1002/ejlt.200700220.
13.
Jump up^ Chimi, H; Cillard, J; Cillard, P
(1994). "Autoxydation de l'huile d'argan Argania spinosa L.
du Maroc" [Autoxidation of argan oil Argania spinoza L. from Morocco]. Sciences
des aliments (in French). 14 (1): 117–24. ISSN 0240-8813.
14.
Jump up^ Charrouf, Zoubida; Guillaume,
Dominique (2010). "Should the Amazigh Diet (Regular and Moderate Argan-Oil
Consumption) have a Beneficial Impact on Human Health?". Critical
Reviews in Food Science and Nutrition. 50 (5): 473–7. doi:10.1080/10408390802544520. PMID 20373191.
Wikimedia Commons has media
related to Argania
spinosa.
|
Wikispecies has information related
to: Argania
spinosa
|
·
"Trade
and Environment Database: argan oil". Archived from the original on 6 February
2006. Retrieved January 22, 2006.
·
"Biodiversity
of South Western Morocco (Flora and Plant Communities of Morocco)".
Retrieved October 29, 2006.
·
R. Nouaim; G. Mangin; M.
C. Breuil; R. Chaussod (2002). "The argan tree in Marocco: Propagation by
seeds, cuttings and in-vitro techniques". Agroforestry Systems. 54 (1):
71–81. doi:10.1023/A:1014236025396.
·
Forages
&&&&&&&&
زیرباج
بکسر زای و سکون یا و راء مهمله و فتح بای موحده و الف و جیم
معرب زیربای فارسی است
ماهیت آن
بطریق مذکور در شفاء الاسقام آنست که کوشت را بقدر یکرطل ریزه
ریزه کنند و اکر مرغ است از بندبند جدا کرده و با دارچینی و نخود مقشر و روغن کنجد
تازه و آب بجوشانند تا پخته کردد و نیم رطل سرکه و ربع رطل جلاب و با شکر سفید و یک
اوقیه مغز بادام کوبیده در کلاب شیره کرفته و یک درم کشنیز خشک و بوزن آن عود هندی
و سداب و قلیلی زعفران داخل کرده مرتب نمایند و بقول شارح اسباب و علامات آنست که بکیرند
پیاز را و بکوبند و یا ورق کنند و کشنیز خشک کوبیده در روغن بادام بریان کنند و آب
داخل کرده دو جوش دهند تا پخته کردد پس قلیلی سرکه و شکر سفید و اندک مری و کشنیز و
زیرۀ کرمانی در ان داخل نمایند
طبیعت آن
معتدل مائل بسردی
افعال و خواص آن
لطیف و موافق امزجۀ اصحا و صفراوی مزاجان و کبد حار و مسکن
مرۀ صفرا و حدت اخلاط و مفرح و مقطع بلغم و مفتح سدد و جهت تپهای نائبه و شطر الغب
نافع مضر امزجۀ بارده است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////////
زیرباج . (معرب ، اِ) فارسی معرب . (ثعالبی ، یادداشت بخط
مرحوم دهخدا). زیره با. زیربا. مرقه ای است از سرکه و میوه های خشک به زعفران و زیره
خوشبوی کرده و شیرینی در وی . آش دوشاب با زیره . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از اغذیه
ٔ ملطفه ٔ اصحا و مسکن
مرة الصفرا و حدت اخلاط و... طریق ترتیب او چنانکه در شفاء الاسقام مذکور است آن است
که گوشت را بقدر یک رطل ریزه کنند و اگر مرغ باشد از بندها جدا کرده بادارچین و نخود
مقشر و روغن کنجد و آب جوشانیده و نیم رطل سرکه و ربع رطل جلاب با شکر سفید و یک اوقیه
بادام محلول در گلاب و یک درم گشنیز خشک و مثل آن عود وسداب و قلیلی زعفران اضافه کنند.
(تحفه ٔ حکیم مؤمن ). || دزی
در ذیل قوامیس عرب آرد: بفارسی یک بشقاب زیره ۞ ولی امروز
(قرن سیزدهم ) غذایی است مرکب از شکر و مغز بادام و سرکه ۞ . (از دزی ج
1 ص 618).
* زیتون
[ زَ ] (ع اِ) درخت زیت . (منتهی الارب ).
نام درختی که
روغن وی مــــعمول اطباست . (بهار عجم )(آنندراج ). زیتون بن . درختی همیشه سبز و از
محصولات گرمسیری و میوه ٔ آن زیتون و در منجیل و رودبار گیلان بسیار فراوان
است (ناظم الاطباء). درختی است جلیل
القدرو بسیارسود و پربقا و هزار سال دوام کند و میوه ٔ آن هم زیتون نام
دارد. واحد آن زیتونه. (از اقرب الموارد). بری و بستانی می باشد و بستانی را درخت بزرگتر
وبرگش آبدارتر و سبزتر از بری و بعد از چهار سال بارمیدهد و تا هزار سال می
باشد. (تحفه ٔ حکیم مؤمن).
این درخت در نواحی منجیل و رودبار و بیشه های آن نقاط و در کرانه های شمالی دریای خزر و اطراف گرگان و بهشهر و سعدآباد و آهنگرمحله و برفتان و علی آباد کتول و رامیان و شاه پسند و سعیدآباد و آق امام و وطن و مینودشت بسیار است و در اطراف بم و در فارس میان فیروزآباد و میمند نیز دیده شده است و به عقیده ٔ «گااوبا» موطن اصلی زیتون ایران مرکزی و بلوچستان است و از اینجا به سوریه و ایتالیا گذشته است. برخلاف بعض دیگر گیاه شناسان که اصل زیتون راایتالیا گمان برده اند. این درخت را در گرگان چوب سید نامند و از آن عصا سازند و به ترکستان روس که گویابه این چوب تفأل می کنند صادر کنند. لغت نامه دهخدا.
این درخت در نواحی منجیل و رودبار و بیشه های آن نقاط و در کرانه های شمالی دریای خزر و اطراف گرگان و بهشهر و سعدآباد و آهنگرمحله و برفتان و علی آباد کتول و رامیان و شاه پسند و سعیدآباد و آق امام و وطن و مینودشت بسیار است و در اطراف بم و در فارس میان فیروزآباد و میمند نیز دیده شده است و به عقیده ٔ «گااوبا» موطن اصلی زیتون ایران مرکزی و بلوچستان است و از اینجا به سوریه و ایتالیا گذشته است. برخلاف بعض دیگر گیاه شناسان که اصل زیتون راایتالیا گمان برده اند. این درخت را در گرگان چوب سید نامند و از آن عصا سازند و به ترکستان روس که گویابه این چوب تفأل می کنند صادر کنند. لغت نامه دهخدا.
1. Ch. 18, p. 11.
** كارامبولا
از درختان هند كه كشت آن در منطقه استوا بسیار رایج است. میوه اش که با همین نام به رنگ سبز تا زرد
دیده میشود و اندكی ترش است در ساخت خوراکهای چینی بسیار بکار رود. م.
2. سفرنگی
خوانش این نویسه توسط fan ts‛ie را شمرده است.
3. نک.
ص کتاب پیش رو .
4. Journal Am. Or. Soc, Vol.
XXX, 1910, p. 19.
5. برای
نمونه، نک: مقاله مصور ’’olivier‘‘ در:
Dujardin-Beaumetz and Egasse, Plantes médicinales
indigènes et exotiques (p. 492, Paris, 1889),
كه مرجعی
است بسیار سودمند و شایان توصیه، بویژه تصاویر ترسیمی آن بسیار ارزشمندند. نیز،
رك:
S. Krauss, Talmudische
Archäologie Vol. II, p. 214; S. Frankel, Die-aramäischen Fremdwörter im
Arabischen, p. 147
6. W. Miller, Sprache
der Osseten, p. 10; Hübschmann, Arm. Gram., p. 309.
7. Hancock,
Mesopotamian Archaeology, p. 13.
مقالهای كه
انگلر (A. Engler) در كتاب هن (Kulturpflanzen, p. 118) درباره زیتون نوشته درست به اندازه تصوراتش درباره
←
گردو شگفت آور است. در رسوبات دوره پلیوسن در نزدیكی مونگاردینو در شمالباختری بولونیا برگهای زیتون یافت شده، و از نظر انگلر
همین برای ’’اثبات‘‘ بومی بودن این درخت در ایتالیا كفایت كرده است. اگر هم چنین
چیزی یافت شده باشد، فقط اثبات میكند كه نوعی زیتون خودرو زمانی در دوره پلیوسن در ایتالیا وجود داشته
است كه قطعاً نافی این نظر و واقعیت مسلّمِ تاریخی نیست كه زیتون بستانی در دوران تاریخی از یونان وارد ایتالیا شده
است. سخنان پلینی (xv,i) در این
مورد به مراتب وزینتر از هر افاضاتی است كه ادعای دیرینشناسی دارد و دوره پلیون
هیچ ربطی به دوره تاریخی تاریخ بشر ندارد. گفته زیر به راستی مشتی است نمونه خروار از موضع
غیر نقادانه انگلر و ناتوانی او از تفكر تاریخی: ’’از آنجا كه میوه درخت زیتون را
پرندگان پراكنده میكنند و در بسیاری از نقاط در سرتاسر منطقه مدیترانه شرایط
برای رشد درخت آماده بود، كاملاً طبیعی است كه درخت در محلهایی كه مناسب رشد آن
بوده ریشه بدواند تا مدتها بعد ملل متمدن شرق آن را به یكی از مهمترین گیاهان مفید
تبدیل كنند.‘‘ اگر پرندگان تنها عامل انتشار زیتون بودند، چرا آن را به هند، جزایر
مالایا و چین نبردند كه میدانیم هرگز درخت زیتون در آنها نروییده است؟ چگونگی
پراکندگی درخت زیتون بروشنی تمام نشان میدهد كه دست مردم در كار بوده است و اینكه با یك منطقه جغرافیایی
مشخّص روبروییم كه حاصل تمدن بشر است ـ باختری
آسیا و منطقه مدیترانه. در انگلر از بینش و گستردگی اندیشه فردی چون
دوكاندول خبری نیست كه در كتابش، (p.280) Origin of Cultivated Plants
، چنین نوشته است:
’’وقتی میپرسیم فلان و بهمان درخت زیتونِ یك منطقه معین براستی خودرو
است، پرسش را درست طرح نكردهایم. در یك گونه جنگلی كه عمری چنین طولانی
دارد و وقتی در نتیجه تصادف قطع میشود جوانههایی از همان نوع بر آن میرویند،
دانستن خاستگاه تك درختانی كه دیده میكنیم غیرممكن است. ممكن است بذر آنها را
مردم یا پرندگان در زمانی بسیار دور
پراكنده باشند، زیرا درختان زیتونی یافت میشوند كه عمری بیش از هزار سال دارند.
نتیجه این نوع بذرافشانی نوعی بومی شدن است كه با توسعه منطقه رویش همراه است. بنابراین باید روشن شاخت زیستگاه این گونه در ادوار بسیار کهن پیش از
تاریخ كجا بوده و این سرزمین به واسطه
شیوههای گوناگونِ انتقال چگونه توسعه یافته است. از راه
مطالعه درختهای زیتون موجود نمیتوان به این پرسش پاسخ داد. باید روشن کنیم كشت زیتون در كدام كشورها آغاز
شد و چگونه گسترش یافت. دیرینگی كشت آن در
هر منطقه بیشتر باشد، احتمال اینكه این گونه از روزگار رخدادهای زمینشناختی، پیش از پیدایش مردم پیشاتاریخی به صورت خودرو وجود داشته باشد،
بیشتر خواهد بود.‘‘ در اینجا با اندیشوری هوشمند، نقاد و صاحب ذهنی فرهیخته و
تاریخی سروكار داریم كه برای دستیابی به حقیقت شرافتمندانه و صادقانه در تکاپوست و
در آنجا با فضلفروشی خشك دماغی كه تنها در قالبِ جنسها و گونهها می اندیشد و
علاقهای به یادگیری و درك تاریخ ندارد.
1. Schlimmer, Terminologie,
p. 406.
2. F. Spiegel, Eranische Altertumskunde, Vol. I, pp. 257-258.
3. Dictionary of Four Languages,
Appendix, Ch. 3, p. 10.
2. Ibid.,
No. 3051.
3. گمان می
رود خود درخت kan-lan هم
برخاسته ازخارج است و بسا که از هندوچین وارد جنوب چین شده باشد. دلایل من برای پیش گذاردن این دیدگاه چنین است.
1ـ به گفته لی شی ـ چن، هنوز بازنمودی درباره معنی kan-lan به دست داده نشده است و
معمولاً وقتی پای واژههای بیگانه در میان باشد چنین بازنمودی ارائه میشود. 2ـ
تلفظ باستانی این واژه *kam-lam یا *kam-ram بوده كه هنوز هم در واژه آنامی
kam-lań دیده میشود. این درخت در آنام
فراوان است و میوه اش چون زیتون خوراكی، و به همان شكل نگهداری میشود:
Perrot and Hurrier, Mat. méd. et pharmacopée
sino-annamites p. 141.
افزون بر
این، در زبان پاـیی (Pa-yi) كه از
زبانهای تایی است كه در یون ـ نان بدان سخن گویند، به واژهای، -k‛am (mak)، برمیخوریم كه در یك واژهنامه پاـیی
به چینی مان kan-lan چینی
برگردان شده است (جزء mak به معنی «میوه» است؛ نک F. W. K. Müller, T‛oung Pao, Vol. III, p. 27). ماسپرو
(Maspero) رابطه زبان آنامی را با
زبانهای T‛ai به خوبی
نشان داده است و من تصور میكنم كه *kam-lam چینی از آنامـتایی وام
گرفته شده است . دیگرنامهای
گیاهی از این دست در زبان چینی هست
كه امیدوارم بتوانم در آینده نزدیك به وانمائی آنها بپردازم. 2ـ از نام بردن این گیاه در در اسناد چینی خیلی
نمی گذرد. اولبار در Nan čou i wu či از سده سوم گیاهی از كوانـتون و فوـكیین شمرده
شده؛ در (Ch. c, p. 3b) Nan fan ts‛ao mu čwan نیز از آن سخن رفته است. در Kin lou tse از فغفور یوان از دودمان
لیانگ در سده ششم (نک ص )، درختی از جنوب از شمرده شده است. لیو سون
(Liu Sün) در كتاب خویش، (Ch. B, p. 5b) Lin piao lu i ، باز نمودی از این درخت به دست داده است. در میان دارونامه
ها اولبار در K‛ai pao pen ts‛ao
از اواخر سده دهم با آن مواجه میشویم. 3ـ این درخت همواره
فقط در سرزمین های جنوبشرقی چین که همسایه هندوچین است یافت میشده
است. بر پایه آنچه در San fu hwn t‛u آمده، این درخت
در شمار گیاهان جنوبی بوده كه پس از گشودن نان یوئه (Nan Yüe) به كاخ
فو ـ لی فغفور وو از دودمان هان آورده
شد (نک ص 262).
1. میوه Canarium شفتی است گوشتدار به درازای سه تا شش
سانتیمتر با هستهای سخت سه گوش و نوكتیز. داخل این هسته یك تا چند مغز روغنی
یافت میشود. گوشت میوه تازه كه به رنگ سبز زرد فام است مثل زیتون حقیقی، طعمی كم
و بیش گزنده و ناخوشایند دارد و لازم است ابتدا به طرزی خاص عمل آورده شود تا
بتوان آن را خورد. مهمترین ماده تشكیلدهنده
آن چربی است كه حدود یك چهارم كل موادِ نیروبخش آن را تشكیل میدهد. نک كتابِ
مصورِ:
W. C.
Blasdale, Description of Some Chinese Vegetable Food Materials, p. 43
(U. S. Department of Agriculture, Bull. No. 68, 1899).
جنسِ Canarium با حدود هشتاد گونه در سرزمین
های گرمسیر قاره کهن، بیشتر در آسیا یافت میشود:
Engler, Pflanzenfamilien (Vol. III, pt. 4, p.
240).
2. نام شهرستان نان ـ نین
(Nan-nin) امروزی در استانک وان ـ سی (Kwan-si) در روزگار زمامداری دودمان تانگ.
3. (ص کتاب پیش رو ).
4. Chinese Materia Medica, p.
89.
2. Yule, Cathay,
Vol. IV, p. 118.
3. Ibid.,
Vol. III, p. 96.