سکر
بضم سین و فتح کاف مشدده و راء مهمله بفارسی شکر بشین معجمه
و بهندی بلغت اشلوک سرکرا و شکر سرخ مائل بسیاهی را بوره و بلغت معروف بنکاله شکر سفید
را چینی و بهندی کهاند و شکرتری و بوره و شکر سرخ مائل زعفرانی را کندوره و سرخ مائل
بسیاهی راکر نامند
ماهیت آن
عصارۀ نیشکر است و آن شبیه به نی است و لیکن غیر مجوف و شاداب
و سفید و سرخ می باشد منبت آن اکثر بلاد هند و مصر و چین و بتاویه و در خوزستان در
عمان نیز و شکر سفید از سفید آن و سرخ از سرخ آن بعمل می آورند بدین نحو که قصب آن
را کرفته مقشر نموده آب آن را کرفته بچرخ و یا بکوبیدن و آن آب را طبخ می نمایند تا
منعقد کردد و در بعضی اماکن قصب آن خوب و نرم و نازک و بلند و در بعضی اماکن سخت و
کم آب می شود و شکر سفید را چون به آب حل کنند و خوب تصفیه نمایند بطبخ و داخل نمودن
شیر و یا سفیدۀ بیضۀ مرغ و منعقد سازند در قالب شیشه و یا غبر آن و در ان چوبهای باریک
تراشیده کذارند و یا بریسمان ریزند و بکذارند تا منعقد کردد و مره بعد اخری یعنی هر
مرتبه آنچه از شیرۀ آن انعقاد نیافته باشد باز بقوام آورده در ان قالب ریزند تا هر
مقدار که خواهند تا آنکه قالب پر کردد آن را سکر سلیمانی و بفارسی نبات نامند و اکر
در تصفیۀ آن زیاده مبالغه نمایند و کمال تصفیه آنست که عند الطبخ و جوش دیکر چرک و
کف بر سر نیاورد و در قالب شیشه ریزند آن را نبات قراری و سنجری خوانند و اکر بعد از
تصفیه با شیر در حین انعقاد بر ان کف شیر یا سفیدۀ بیضۀ مرغ زنند و بکفچه بسیار برهم
زنند تا منعقد کردد و بریسمان کشند آن را فانیز خزائی و سنجری کویند و اکر آن را بکفچه
و یا بچوبی خوب برهمزنند که کف برآورد و آن را بر روی پارچۀ کرپاس پاکی اندکی نم کرده
و یا بر روی بوریای تر کرده از کفچه اندک اندک جدا جدا بریزند که حبابی شکل و جوف آنها
متخلخل باشد آن را فانیذ و بهندی بتاسه نامند و اکر بران کف سفیدۀ بیضۀ مرغ و یا کف
شیر زنند و نیز از معجون سازی برهمزنند که خوب سفید کردد و از آتش برکرفته آن را اقراص
و یا قلمهای باریک سازند و مقدار بند انکشتی ببرند و بکذارند تا سرد و بسته کردد آن
را فانیذ و نیز بفارسی شکرپنیر نامند و اکر آن را بعد از تصفیه بنحو مذکور و قرب انعقاد
برداشته بدست خوب بکشند تا تار بندد و مکرر چنین کنند در بین کشیدن هر دفعه بتختۀ پاکیزه
و یا بوتد چوبی بزنند تا خوب سفید کردد پس اقراص سازند آن را ناطف نامند و اکر بران
کنجد مقشر بریان کرده بپاشند آن را ناطف سمسمی و بفارسی حلوای کنجد و بهندی ریوری خوانند
و اکر در ان مغز بادام و پسته و یا کردکان بریان داخل نمایند آن را حلوای مغزی کویند
و اکر آن را مانند کیسو ببافند بفارسی کیسک نامند و بعضی در حلوای مغزی ربع وزن شکر
عسل نیز داخل می نمایند برای زیادتی شکنندکی آن و اکر در تصفیۀ شکر مبالغه زیاده نمایند
و چون بحد انعقاد رسد در قالبهای صنوبری شکل که بطرف باریک آن سوراخی باشد ریزند و
مدتی بکذارند که خوب منعقد و خشک کردد و رطوبت و چرک آن از ان سوراخ تراوش نماید آن
را فانیذ سنجری و بفارسی قند سفید نامند و اکر در قالب مستطیل که در هر دو طرف آن متساوی
باشد ریزند آن را قلم نامند و اکر آن قند را باز صاف نمایند و بدستور باز منعقد سازند
در ان قالبهای صنوبری و یا طولانی و یا مدور آن را ابلوج و بفارسی قند مکرر و بهندی
اوله یعنی مانند دانۀ تکرک نامند و بعضی آن را طبرزد کویند بعضی کفته اند که اکر در
طبخ آن بقدر عشر وزن شکر سفید شیر تازه دوشیده در ان ریزند و صاف کرده بقوام آورند
و در قالب ریزند آن را طبرزد نامند و از شکر سرخ بعد از تصفیه بطریق مزبور نبات و قند
و ناطف و غیرها نیز می سازند و لیکن بلذت و لطافت شکر سفید نیست
طبیعت سفید آن
در دوم کرم و در اول خشک و آب نیشکر تازه در دوم کرم و در
اول تر و شکر سرخ در آخر دوم کرم و در آخر اول خشک و سلیمانی در آخر اول کرم و در اول
تر و طبرزد و نبات قریب باعتدال و هرچند زیاده آن را تصفیه نمایند حلاوت و حرارت آن
کمتر و معتدل تر می کردد و لطیف ترین همه اقسام قند مکرر پس نبات قراری پس قند پس نبات
است و همچنین و هرچند شکر کهنه تر کردد بهتر می شود و بر یبوست آن می افزاید
افعال و خواص آن
ملین طبع و حلق و سینه و شش و جالی رطوبات آن و سریع النفوذ
بعمق بدن و جهت تقویت اراواح و قوی و کبد و تحلیل ریاح امعا و تقویت باه و تولید خون
صالح و استحکام اعصاب و عظام و منع پیری و رفع خلط سوداوی و امراض آن و در تغذیۀ مرضی
سریع الاثر و آشامیدن یک اوقیۀ آن با آب کرم و روغن بادام شیرین جهت بحه الصوت و تسکین
قولنج و باد و مثل آن روغن کاو یعنی ده اوقیه که نیم کرم باشد جهت رفع وجع ناف و سدۀ
جوف و تنقیۀ زنان نفساء و بجهت عسر البول مجرب و خوردن نبات در روزی بمقدار یک اوقیه
که یک حب یک حب بدفعات در دهان کیرند تا آب شود جهت رفع سرفه و خشونت صوت و سینه و
درد آن و ارتعاش و خفقان که حادث از جماع باشد نافع و با آب کرم جهت بحه الصوت عارض
از نزلات و مداومت آن جهت ازالۀ سرفه و آشامید جلاب آن با کلاب و آب سرد جهت ابتدای
حمیات محترقه و بدستور جلاب آن مطیب بکلاب و یا غیر مطیب با آب سرد و یا نیم کرم جهت
اغذیۀ مرضی در ابتدا بقدر حاجت هرکاه حاد باشد نافع جهت آنکه جالی است و با کرۀ تازه
جلای آن زیاده و منقی قروح و سخه و حک و خاریدن اجفان بنبات و قلم دمشقی و ابلوج صلب
جهت رفع جرب آن و جلای بیاض و لحم زائد و با مروارید و سرکین سوسمار جهت سلاق و جرب
مجرب و ضماد آن با کبریت و قطران و سندروس و نوشادر جهت رفع قوبا و برص و سائر آثار
قریب العهد و ذرور آن جهت حبس خون عضو مقطوع و مجروح و بردن کوشت زائد فاسد جراحات
و رویانیدن کوشت تازۀ صالح و بخور اقسام آن خصوص نبات جهت رفع زکام و تفتیح سدۀ مصفاه
بغایت مؤثر المضار مضر صاحبان سل و اسهال و مغص و صفراوی مزاجان و مولد خون صفراوی
خصوص که در هنکام کرسنکی مفرط تناول نمایند و محدث صداع در مرطوبین هنکام غلبۀ بلغم
و رطوبات بر مزاج و مولد بلغم بتخصیص که با روغن و یا ترشی استعمال کنند و اقسام کهنۀ
آن مفسد اخلاط و محرق خون مصلح آن بادام و شیر تازه دوشیده و ترشیها و آب انارین و
سفرجل و طباشیر و کاهو و امثال اینها بدل آن در تقویت باه و تلیین و ترطیب بوزن آن
ترنجبین و یا کز انکبین و یا شیر تازه دوشیده و در تسکین قولنج عسل مقدار شربت آن تا
سی درم و نبات و طبرزد از برای محرور المزاج و قلم سلیمانی و متعصر مطبوخ بدون سفید
کردن که اندک سرخ رنک باشد برای مبرود المزاج و کسانی که در ابدان ایشان اخلاط غلیظه
باشد بهتر و آب تازۀ نی شکر در اول کرم و در آخر آن تر جهت تلیین طبع و حلق و سینه
و شش و جلای رطوبت آن و جهت سرفه و احتباس بول و قرحه نافع و مولد خون معتدل و مورث
نفخ و نزول آب در خصیه اکثار آن و مکیدن آن ناشتا جالی معده و بعد انهضام طعام ملین
طبع و اخراج کنندۀ ثقل بآسانی و بالای طعام مولد بلغم و نفخ و قراقر و نقوع آن در کلاب
جلای آن زیاده و چون آب معصور آن را چند جوش خفیفی داده نیمکرم بیاشامند جهت سرفۀ بارد
و تصفیۀ صوت و صمغی که مانند نمک بر نیشکر ظاهر می کردد جهت جلای باصره نافع
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
سکر. [ س ُک ْ ک َ ] (معرب ، اِ) معرب شکر که طعام را بدان
شیرین کنند. (غیاث ). شکر معرب آن است . (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (دهار). رجوع به
شکر شود. || خرمای تر و نیکو. || انگوری است که چون او را آفتی رسد از هم پاشد و آن
بهترین انگورهاست . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || سکرالعشر، شبنمی است که بر درخت
عشر منعقد گردد بپاره های نمک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از تحفه حکیم مومن ). صمغی است که از درخت عشر یعنی اگر
بیرون می آید در موضع گل وی خشک گردد جمع میشود و آنرا بدین نام خوانند. تیغال ، شکرک
کوهی . (الفاظ الادویه ). رجوع به تحفه حکیم
مومن و اختیارات بدیعی و فهرست مخزن الادویه شود.
////////////
28. نیشکر (Saccharum
officinarum) نوعاً گیاهی هندی یا بهتر بگوییم از جنوب خاوری آسیا است، اما
تاریخچه آن در ایران چنان اهمیت دارد که در اینجا چند سطری به آن اختصاص دهیم. در سالنامههای سویی[1] شکر سخت
(ši-mi ، با معنای واژه به واژه ی "عسل سنگی") و pan-mi ("نیمعسل") را به ایران ساسانی و
تسائو (جغتا) بسته اند. روشن نیست دومی را
باید چه نوع شکری دانست. [2] پیش از
پیدایش شکر همه جا عسل را در شیرین کردن خوراکهایشان کار می گرفتند و از
همینرومردمان باستان شکر را گونه ای عسل میدانستند که بی زنبور از نی فراهم آرند.
[3] نام ši-mi نخستین بار در Nan fan ts'ao mu čwan[4] آمده؛ نیشکر هم نخستین بار
در همین کتاب بازنمائی و محصول کیائوـ چی (Kiao-či) (تونکن) دانسته شده است؛ بر پایه این متن، بومیان این سرزمین شکر
را ši-mi مینامند که چه
بسا برگردان واژه به واژه ی نام تونکنی آن
باشد. در سال 285 ترسائی ، فوـ نان (Fu-nan)
(کامبوج) ču-čö ،("نیشکر") را چون خراج به چین فرستاد. [5]
گویا در دوره تانگ شکر را از ایران نیز به چـــــین می بردند،
زیرا مــون شن (Mon
Šen) که در نیمه دوم سده هفتم Ši liao pen ts'ao را نوشته است،
میگوید شکری که از پوـسه (ایران) به سهـچوان میآید نیکوست. سوـ کون (Su Kun)، که پیرامون سال 650ترسائی به بازنگری در T'an pen ts'ao پرداخته، شکر
وارداتی از سی ژون (Si
Žun) را ستوده که باز هم می تواند اشاره به سرزمین های ایرانی باشد. در مورد ورود و پراکندگی نیشکر در ایران اطلاعات
دقیق موجود نیست. لیپمان[6] نظریهای
پرآب و تاب ساخته و پرداختـــــــه بر این پایه که بی گمان مسیحیان جندیشاپور،
شهری که با هند در ارتباط بود و طب هندی در آنجا تدریس میشد، کشت نیشکر و صنعت تهیه شکر
را در آنجا رواج داده اند. اینها همه گمانه زنی هائی
است بس هوشمندانه که هیچ سندی آن را
تأیید نمیکند. دانستهها در این مورد در همین حد است که مورخ ارمنی، موسی خورنی،
در نیمه دوم سده پنجم نوشته است که نیشکر در المائیس* در
نزدیکی جندی شاپور کشت میشده، و اینکه نویسندگان عربی نویس بعد از او چون ابن
حوقل، مقدسی و یاقوت به کشت نیشکر و تولید شکر در برخی بخشهای ایران اشاره کردهاند.
متن چینی پیشگفته از آن رو اهمیتی دارد که
نشان میدهد شکر در سده ششم م. در دوران ساسانی شناخته بود. همچنان که مشهور است،
عربها پس ازگشودن ایران (سال 640 ترسائی ) به صنعت تصفیه شکر علاقه فراوان نشان
داده آغاز به پراکندن کشت نیشکر در فلسطین، سوریه،
مصر و سرزمین های دیگر کردند. چینیها در
فن تولید شکرهیچ وامی به ایرانیان ندارند. در سال 647 ترسائی ، فغفور تایی تسون (T'ai Tsun) مشتاق شد رموز تولید شکر را فراگیرد، و هیئتی
را به ماگادها در هندوستان فرستاد تا فرایند جوشاندن شکر را بررسی کنند، و
نیشکرکاران یانـچو (Yan-čou) این
شیوه را بر گزیدند. رنگ و مزه این فرآورده
در آن روزگار برتر از گونه هندی بود.[7] مردانی
از قاهره نزدیک پایان دوره مغول فن پالایش شکر را به چینیها آموختند.[8]
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
///////////
شِکَر مادهای است خوراکی و به صورت عام به تمامی مواد شیرین
گفته میشود. شکر شامل گلوکز، فروکتوز، گالاکتوز است که در بسیاری از گیاهان، میوهها
و لبنیات وجود دارد.
از دانههای ریز بلوری به رنگ سفید و یا قهوهای که بعنوان شکر
یا کلهقند یا فشرده مکعبی آن که به عنوان قند تشکیل شدهاست میشناسیم یک ماده فرآوری
شده است که از عصاره نیشکر و یا چغندر قند به دست میآید. به این صورت که قند موجود
در نیشکر و چغندر قند بعد از جداسازی تمام املاح، ویتامینها، پروتئین، آنزیم و سایر
مواد مغذی مفید، در کارخانه تصفیه شده و به ساکاروز خالص تبدیل میشود. چیزی که بعد
از فرایند باقی میماند، ماده مصنوعی غلیظ شدهای است که استفاده از آن نه تنها چندان
فایدهای برای بدن انسان ندارد، بلکه مضراتی هم دارد.
محتویات [نهفتن]
۱ تاریخچه
۲ ریشه واژه
۳ پیوند به بیرون
۴ منابع
تاریخچه[ویرایش]
نیشکر گیاه بومی جنوب شرق آسیا و جنوب آمریکاست. شکر در زمان
باستان در شبهقاره هند اما در آن زمان عرضه آن به صورت گسترده و با قیمتی ارزان نبوده
از همین رو عسل به عنوان شیرین کننده در اکثر نقاط جهان مورد استفاده قرار میگرفته
است.
شربت حاصل از عصارهگیری از نیشکر یک نوشیدنی محلی و نامهم بود
تا زمانی که در قرن پنجم میلادی هندیان توانستند با تهیه [کریستال] شکر از این شربت،
حمل و نقل و نگهداری و تجارت آن را ممکن نمایند.
پس از کریستالسازی، به تدریج شکر در تهیه دسرها و شیرینیجات
در چین و خاورمیانه به کار رفت. با این حال شکر تا قرن هجدهم میلادی همچنان در اروپا
جز کالای لوکس و تجملی به حساب میآمد.[۱]
ریشه واژه[ویرایش]
واژه شکر در فارسی از واژه sharkara در زبان سانسکریت گرفته شدهاست.
سپس به صورت سکر از فارسی به عربی راه یافته و از عربی به زبانهای اروپایی وارد شدهاست.[۲]
در زبان هندی به کریستال «خاندا» گفته میشود که ریشه «قند» در
فارسی و «Candy» در
انگلیسی است.
پیوند به بیرون[ویرایش]
درباره شکر
منابع[ویرایش]
پرش به بالا ↑ ویکی انگلیسی، Suger
پرش به بالا ↑ Online Etymology Dictionary
ویکیپدیای انگلیسی
/////////////
به عربی سکر:
السكر مادة تنتمي إلى فئة من الأطعمة تعرف باسم المواد الكربوهيدراتية
وأشهرها سكر الطعام وهي نتاج للتركيب الضوئي الذي هو عملية صنع الغذاء في النباتات،
وكثير منها يتم استخدامها في الغذاء. وهي الكربوهيدرات، ويتألف من الكربون والهيدروجين
والأكسجين ويستخرج السكروز من بنجر السكر، وقصب السكر، ويستخدم على نطاق واسع كمادة
محلِّية.
توجد السكريات في أنسجة معظم النباتات، ولكن موجودة في تركيز
كافي لاستخراجها بكفاءة عالية فقط في قصب السكر وبنجر السكر وقصب السكر الذي يتم زراعته
في المناطق الحارة في جنوب آسيا وجنوب شرق آسيا منذ العصور القديمة. حدث توسع كبير
في إنتاجه في القرن الثامن عشر مع إنشاء مزارع قصب السكر في جزر الهند الغربية والأمريكتين.
وكانت هذه هي المرة الأولى التي أصبح السكر متاحا للعامة والذي كان قد سبق إلى الاعتمادأن
اعتمد على العسل لتحلية الأطعمة.
إنتاج السكر غير مجرى التاريخ البشري في نواح كثيرة، وأثر على
تشكيل المستعمرات واستمرار العبودية والانتقال إلى العمل بالسخرة وهجرة الشعوب والحروب
بين الدول للسيطرة على نسبة السكر في التجارة في القرن التاسع عشر وأثر على التركيبة
العرقية والهيكل السياسي للعالم الجديد.
أنتج العالم حوالي 168 مليون طن من السكر في عام 2011. والشخص
العادي يستهلك حوالي 24 كجم من السكر سنويًا (33.1 كيلوغرام في البلدان الصناعية)،
أي ما يعادل أكثر من 260 سعرة حرارية غذائية للشخص الواحد في اليوم.
/////////////
به آذری شکر:
شکر — مۆعاصیر دؤورده ان چوخ یاییلمیش
ییئجئک محصولودور. صنایع اۆرتیم (تولید)ی اۆچون اساس خام شکر قامیشی و شکر
چوغوندورو ساییلیر. دونیا اوزره ۹۴-۹۷ ملن. ت. شکر اۆرتیم (تولید)ینین (خام شکره حئسابلاندیقدا)
۵۶-۶۰ میلیون تن. شکر قامیشینین، ۳۶-۳۸ میلیون تن. شکر چوغوندورونون پایینا دوشور.
دونیادا ۱۵۰۰ شکر قامیشی ائمال ائدن و تخمیناً ۱۰۰۰ شکر چوغوندورو
ائمال ائدن (اونلاردان ۸۰۰-دن چوخو آوروپادا یئرلشیر) زاوود مؤوجوددور. اونلارین سایی
دایما دییشیر: یئنی نهنگ موسسیسهلر تیکیلیر، کؤهنلمیشلری، آز محصولدارلیغی اولانلاری
باغلانیلیر.
///////////
به باسای اندونزی و جاوی گولا:
Gula
adalah suatu karbohidrat sederhana yang menjadi sumber energi dan komoditi
perdagangan utama. Gula paling banyak diperdagangkan dalam bentuk kristal
sukrosa padat. Gula digunakan untuk mengubah rasa menjadi manis dan keadaan makanan
atau minuman. Gula sederhana, seperti glukosa (yang diproduksi dari sukrosa
dengan enzim atau hidrolisis asam), menyimpan energi yang akan digunakan oleh
sel.
///////////
به عبری سِکَر:
סוכר הוא שם כולל לקבוצה של פחמימות אכילות בעלי טעם מתוק אופייני, ומבנה גבישי (סוכר פשוט, דו-סוכר), וכן שמו הרווח של הדו-סוכר סוכרוז. נהוג לקרוא בשם "סוכר" גם לחד-סוכרים ולדו-סוכרים מתוקים נוספים.
בסוכר נעשה שימוש רב הן בתעשיית המזון והן בתעשיית המשקאות, והוא מהווה מרכיב עיקרי בממתקים ובמשקאות קלים. תזונה עתירת סוכרים המוספים ל
המילה "סוכר" היא מילה תועה ש"נדדה" לאורך ההיסטוריה הבלשנית ומקורה במילה शर्करा (Sarkara) בסנסקריט שפירושה "מתוק", והיא נכנסה לשפה הערבית כ"סוכר" (سكر, הפועל: סכארה) וחדרה משם לשפות אירופיות.
////////////
به سواحلی سوکّر:
Sukari
(kutoka Kar. سكر sukkar
iliyotoka kwenye Sanskrit sharkara) ni dutu tamu inayoungwa katika chakula na
vinywaji kwa kusudi la kuzinogesha.
////////////
به کردی شکر:
Şekir (bi erebî: سكر) madene karbohîdratiye erkne xwe goliye (alchole) û di avê de têne hillandin, tamê
xwe şîrîne ku di xwarin û vexwarin de pêkanîn dibe.Wate yê şekir di jîna roj bi
roj nîşana sekrûzê(sucrose yan şekirê masê û şekirê xwarinê ) ye ku em di
xwarinê pêkar dikin. Şekir ji qamişê şekirî dertînin.
///////////
به ازبکی قند:
Qand, qand
moddasi, shakar moddasi — uglevodlar (monosaxaridlar va oligosaxaridlar)
sinfining quyi molekulali vakillari. Suvda yaxshi erishi va kristallanishi Q.
moddasining oʻziga xos xususiyati hisoblanadi. U qaysi manbadan ilk bor olingan
boʻlsa, oʻshaning nomi bilan ataladi. Mas, glyukoza — uzum qandi, laktoza — sut
qandi, maltoza — solod qandi, saxaroza — shakarqamish yoki lavlagi qandi. Q.
moddasi deganda Q boʻlmagan tabiiy va sintetik monosaxaridlar ham tushuniladi.
Bunday moddalar odatdagi Q. moddasidan oʻziga xos tomonlari bilan ajratadi.
Ularning molekulasida gidroksil guruh (—ON) oʻrniga boshqa guruh, mas, vodorod
atomi (dezoksisaxar), aminoguruh N11, (aminosaxar), merkaptoguruh §N (tiosaxar)
va h.k. boʻladi; tarmoqdangan uglerod skeleti (tarmoqlangan Q. moddasi) yoki 7
va undan koʻp atomdan iborat utlerod zanjiriga (yuqori Q. moddasi) ega;
qoʻshimcha kislorod gutuvchi sikli (angidrosaxar) yoki qoʻshaloq uglerod bogʻi
(toʻyinmagan Q. moddasi) boʻladi. Mikroorganizmlar turlituman "qand
boʻlmagan" Q. moddasiga boy manbadir. Koʻpchilik tabiiy Q. moddalarining
strukturasi kimyoviy sintez yoʻli bilan aniqlangan (yana q. Uglevodlar).
///////////
به پنجابی شکر:
شکر یا چینی گنے یا چقندر توں بنائی جان والی
اک مٹھی کرسٹل یا آٹے وانگوں بریک چیز اے اینوں کھان لیئی یا دوسری
چیزاں نوں مٹھا کرن لئی ورتیا
جاندا اے۔ گنے تے چقندر توں مگروں اے شہد پھلاں تے میپل چ وی ہندی اے۔ اینوں بعوتا کھان نال مٹاپا تے شوگر دا روگ
وی لگ جاندا اے۔
///////////
به پنجابی بوره:
بوره د خواږو يو ډول دی چې په عامه توګه خوړل کېږي، دا په عامه
توگه د گني څخه جوړيږي خو ځني وخت دا د
چقندر څخه هم جوړېږي. بوره کې گلوکوز، فروکتوز،
گالکټوز شامل وي چې په اکثریتو
بوټو، میوو او لبنیاتو کې موندل کېږي.
////////////
به سندی کند:
کنڊ خوردونوش شين کي شيريني
ڏيڻ لاء استعمال
ڪرڻ واري شيء آھي ۔ عام طور تي
ڪمند مان کنڊ پيدا ڪرندا آھن ۔ پر ڪاجر ۽ ٻين قندن سان
بہ کنڊ ٺاھيندا آھن ۔
/////////////
به کردی سورانی شه کر:
شەکەر جۆرە مادەیەێکی خۆراکییەکە دانەگەلێکی وردی ھەیە و لە دوو ڕەنگی سپی و قاوەییدایە.[١]
////////////
به تاجیکی:
Қанд (порсӣ: قند) — ғизои маъмули ширин, ки аз қиёми шираи найшакар ва лаблабуи қанд ҳосил мешавад[1].
//////////
به ترکی استانبولی شکر:
Şeker veya sakkaroz çoğu bitkinin bünyesinde bulunur. Fakat bünyesinde
ekonomik olarak şeker elde edilebilecek kadar şeker bulunduran iki bitki
vardır: Şeker kamışı, Şeker pancarı.
Anavatanı Hindistan ve Arap ülkeleri olan şeker kamışı dünyada tropikal ve
yarı tropikal bölgelerde yetiştirilmektedir. Türkiye'de şeker kamışı tarımı
yapılmamaktadır. Bunun yerine iklim şartlarının uzgunluğundan ve ekonomik
olmasından dolayı sadece Şeker pancarından şeker üretimi yapılmaktadır.
Şeker kamışının bünyesinde yaklaşık
olarak %12-16 şeker bulunur.
////////////
به اردو شکّر:
شکّر اشیائے خوردونوش کو شیرینی
دینے کے لئے استعمال کرنے والی چیز ہے ۔ عام طور پر
گنّے سے شکّر پیدا کرتا
ہے ۔ مگر چقندر شکر
اور دوسرے قندوں سے بھی شکّر بناتا
ہے ۔
////////////
به اویغوری: شېكەر
///////////
Sugar
From Wikipedia, the
free encyclopedia
This article is
about the class of sweet-flavored substances used as food. For common table sugar,
see Sucrose. For other uses, see Sugar
(disambiguation).
"Lump
sugar" and "White sugar" redirect here. For the South Korean
film, see Lump Sugar. For the
Joanne Shaw Taylor album, see White Sugar (album).
Closeup of raw
(unrefined, unbleached) sugar
Sugar is the generalized name for sweet, short-chain, soluble carbohydrates, many of which are used in food.
They are composed of carbon, hydrogen, and oxygen. There are various types of
sugar derived from different sources. Simple sugars are called monosaccharides and include glucose (also known as dextrose), fructose, and galactose. The table or granulated sugar most
customarily used as food is sucrose, a disaccharide. (In the body, sucrose hydrolyses
into fructose and glucose.) Other disaccharides include maltose and lactose. Longer chains of sugars are
called oligosaccharides.
Chemically-different substances may also have a sweet taste, but are not
classified as sugars. Some are used as lower-calorie food substitutes for sugar
described as artificial sweeteners.
Sugars are found in the tissues of most plants,
but are present in sufficient concentrations for efficient extraction only
in sugarcane and sugar beet.[citation needed] Sugarcane
refers to any of several species of giant grass in the genus Saccharum that have been cultivated
in tropical climates in South Asia and Southeast Asia since ancient times. A
great expansion in its production took place in the 18th century with the
establishment of sugar plantations in the West Indies and Americas. This was
the first time that sugar became available to the common people, who previously
had to rely on honey to sweeten foods. Sugar beet, a cultivated variety of Beta vulgaris, is grown as a root crop in
cooler climates and became a major source of sugar in the 19th century when
methods for extracting the sugar became available. Sugar production and trade
have changed the course of human history in many ways, influencing the
formation of colonies, the perpetuation of slavery, the transition to indentured labour,
the migration of peoples, wars between sugar-trade–controlling nations in the
19th century, and the ethnic composition and political structure of the New World.
The world produced about 168 million tonnes
of sugar in 2011. The average person consumes about 24 kilograms (53 lb)
of sugar each year (33.1 kg in industrialised
countries), equivalent to over 260 food calories per person, per
day.
Since the latter part of the twentieth
century, it has been questioned whether a diet high in sugars, especially
refined sugars, is good for human health. Sugar has been linked to obesity, and
suspected of, or fully implicated as a cause in the occurrence of diabetes,
cardiovascular disease, dementia, macular degeneration, and tooth decay.
Numerous studies have been undertaken to try to clarify the position, but with
varying results, mainly because of the difficulty of finding populations for
use as controls that do not consume or are largely free of any sugar
consumption.
Contents
[hide]
·
2History
·
5Sources
Etymology
Ant feeding
on sugar crystals.
The etymology reflects the spread of the
commodity. The English word
"sugar"[1]originates from the Sanskrit शर्करा śarkarā,[2] via Persian شکر shakkar.
It most probably came to England by way of Italian merchants. The contemporary
Italian word is zucchero, whereas the Spanish and Portuguese words, azúcar and açúcar respectively,
have kept a trace of the Arabic definite
article. The Old French word is zuchre –
contemporary French sucre. The earliest Greek word attested is σάκχαρις (sákkʰaris).[3][4] A
satisfactory pedigree explaining the spread of the word has
yet to be done. The English word jaggery, a coarse brown sugar made from
date palm sap or sugarcane juice, has a similar etymological origin;
Portuguese xagara or jagara, from the
Sanskrit śarkarā.[5]
History
Main
article: History of sugar
Ancient times and Middle Ages
Sugar cane plantation
Sugar has been produced in the Indian subcontinent[6] since
ancient times. It was not plentiful or cheap in early times and honey was
more often used for sweetening in most parts of the world. Originally, people chewed
raw sugarcane to extract its sweetness. Sugarcane was a native of
tropical South Asia and Southeast Asia.[7]Different species seem to have
originated from different locations with Saccharum barberi originating
in India and S. edule and S. officinarum coming
from New Guinea.[7][8] One of the earliest historical
references to sugarcane is in Chinese manuscripts dating back to 8th century BC
that state that the use of sugarcane originated in India.[9]
Sugar was found in Europe by the 1st
century AD, but only as an imported medicine, and not as a food.[10][11] The Greek physician Dioscorides in the 1st century (AD)
described sugar in his medical treatise De Materia Medica,[12] and Pliny the Elder, a 1st-century (AD) Roman,
described sugar in his Natural History:
"Sugar is made in Arabia as well, but Indian sugar is better. It is a kind
of honey found in cane, white as gum, and it crunches between the teeth. It
comes in lumps the size of a hazelnut. Sugar is used only for medical
purposes."[11]
Sugar remained relatively unimportant until
the Indians discovered methods of turning sugarcane juice into granulated crystals
that were easier to store and to transport.[13] Crystallized sugar was
discovered by the time of the Imperial Guptas, around the 5th century AD.[13] In the local Indian language,
these crystals were called khanda (Devanagari:खण्ड,Khaṇḍa), which is the source of the word candy.[14]
Indian sailors, who carried clarified butter and sugar as supplies,
introduced knowledge of sugar on the various trade routes they travelled.[13] Buddhist monks, as they
travelled around, brought sugar crystallization methods to China.[15] During the reign of Harsha (r. 606–647) in North India, Indian envoys in Tang China taught methods of cultivating
sugarcane after Emperor Taizong of
Tang (r. 626–649) made known his interest in sugar. China then
established its first sugarcane plantations in the seventh century.[16] Chinese documents confirm at
least two missions to India, initiated in 647 AD, to obtain technology for
sugar refining.[17] In South Asia, the Middle East and China,
sugar became a staple of cooking and desserts.
Crusaders brought sugar home with them to
Europe after their campaigns in the Holy Land, where they encountered caravans
carrying "sweet salt". Early in the 12th century, Venice acquired
some villages near Tyre and set
up estates to produce sugar for export to Europe, where it supplemented honey,
which had previously been the only available sweetener.[18] Crusade chronicler William of Tyre, writing in the late 12th
century, described sugar as "very necessary for the use and health of
mankind".[19] In the 15th century, Venice was the chief sugar refining and
distribution centre in Europe.[9]
Modern history
Still-Life with Bread and Confectionery, by George Flegel,
first half of 17th century
See also: Triangular trade
In August 1492, Christopher Columbus stopped
at La Gomera in the Canary Islands, for wine and water, intending
to stay only four days. He became romantically involved with the governor of
the island, Beatriz de
Bobadilla y Ossorio, and stayed a month. When he finally sailed, she
gave him cuttings of sugarcane, which became the first to reach the New World.[20]
The first sugar cane harvest was conducted
in Hispaniola in 1501, and many sugar mills had been constructed in Cuba and
Jamaica by the 1520s.[21] The Portuguese took sugar cane
to Brazil. By 1540, there were 800 cane sugar mills in Santa Catarina Island
and another 2,000 on the north coast of Brazil, Demarara, and Surinam.
Hacienda La
Fortuna. A sugar mill complex in Puerto Rico,
painted by Francisco Oller in
1885. Brooklyn Museum
Sugar was a luxury in Europe until the 18th
century, when it became more widely available. It then became popular and by
the 19th century, sugar came to be considered a necessity. This evolution of
taste and demand for sugar as an essential food ingredient unleashed major
economic and social changes.[22] It drove, in part,
colonization of tropical islands and nations where labor-intensive sugarcane
plantations and sugar manufacturing could thrive. The demand for cheap labor to
perform the hard work involved in its cultivation and processing increased the
demand for the slave trade from Africa (in particular West Africa). After
slavery was abolished, there was high demand for indentured laborers from South Asia (in
particular India).[23][24][25] Millions of slave and indentured laborers
were brought into the Caribbean and the Americas, Indian Ocean colonies,
southeast Asia, Pacific Islands, and East Africa and Natal. The modern ethnic
mix of many nations that have been settled in the last two centuries has been
influenced by the demand for sugar.[26][27][28]
Sugar also led to some industrialization of areas where sugar
cane was grown. For example, Lieutenant J. Paterson, of the Bengal
establishment, persuaded the British Government that sugar cane could be
cultivated in British India with many advantages and at less expense than in
the West Indies; as a result, sugar factories were established in Bihar in
eastern India.[29]
During the Napoleonic Wars, sugar beet production
increased in continental Europe because of the difficulty of importing sugar
when shipping was subject to blockade. By 1880, the sugar beet was the main
source of sugar in Europe. It was cultivated in Lincolnshire and other parts of
England, although the United Kingdom continued to import the main part of its
sugar from its colonies.[30]
Until the late nineteenth century, sugar
was purchased in loaves, which had to be
cut using implements called sugar nips.[31] In later years, granulated sugar was more
usually sold in bags.
Sugar cubes were produced in the nineteenth
century. The first inventor of a process to make sugar in cube form was
the Moravian Jakub Kryštof Rad,
director of a sugar company in Dačice. He began sugar cube production after
being granted a five-year patent for the process on January 23, 1843. Henry Tate of Tate & Lyle was another early
manufacturer of sugar cubes at his refineries in Liverpool and London. Tate
purchased a patent for sugar cube manufacture from German Eugen Langen, who in 1872 had invented a
different method of processing of sugar cubes.[32]
&&&&&&
سکر العشر
عشر بضم عین مهمله و فتح شین معجمه و راء مهمله بفارسی خرک
و بهندی آک نامند
ماهیت آن
شبنمی است که بر درخت عشر* در بلاد خراسان منعقد می کردد شبیه
بقطعهای نمک سفید و آن را یمانی نامند و آنچه سیاه رنک باشد حجازی کویند و ثمر آنکه
مسمی بخرقع است بهترین آن یمانی است که اولا ذایقۀ آن شیرین با قبص باشد پس احساس بتلخی
شود و شبه نموده کسی که آن را شکر تیغال دانسته و قوت آن تا بیست سال باقی می ماند
طبیعت آن
کرم و خشک در اول و ابن تلمیذ معتدل و الطف از شکر دانسته
و بعضی معتدل مائل بحرارت و حجازی آن کرم تر از یمانی
افعال و خواص اقسام ان
مفتح و مقوی جکر و رئه و جالی و ملین طبع و آلات تنفس و جهت
سرفۀ بارد و قرحۀ شش و درد سینه و جکر و معده و کرده و مثانه نافع و معطش نیست مانند
شیرینیهای دیکر جهت آنکه حلاوت آن کم است و با شیر شتر جهت استسقا و با شیر کوسفند
جهت سعال بهتر از دهن فاوندی و مداومت آن هر روز بقدر یک اوقیه تا یک ماه با آب نیمکرم
جهت ربو و ضیق النفس از مجربات شمرده اند و اکتحال آن جهت قوت باصره و حلای بیاض نافع
مصدع محرورین مصلح آن روغن بادام بدل آن بعضی شکر تیغال کفته اند مقدار شربت آن یک
اوقیه و حکیم میر محمد مؤمن در تحفه نوشته که کیسوس بن مابس کوید که سکر العشری که
از درخت نوع عشری که برک آن شبیه ببرک کز و کل آن سفید و ثمر آن مثل نخود و مائل بسرخی
است می کرفته اند با وجود شیرینی قدر دو مثقال از ان در سه روز قاتل بوده و در خزائن
ملوک ضبط اقسام سکر العشر ازین جهت می شده مؤلف کوید بالفعل سکر العشر وجود ندارد و
از ان بجز نامی اثری نیست و ماهیت و مزاج و افعال و خواص درخت آن در حرف العین ان شاء
اللّه تعالی مذکور خواهد شد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
* عشر. [ ع ُ ش َ ] (ع اِ) سه شب از هر ماه که بعداز شب نهم
آید. (منتهی الارب ). سه شب از شبهای ماه ، که پس از تُسَع واقع است . (از اقرب الموارد).
|| هر نباتی را گویند که در وقت شکستن شاخ آن یابرکندن برگ آن شیری از وی برآید. (برهان
قاطع). || نام رستنیی است که ثمر و میوه آن
را بعربی خرفع گویند که کاویشه باشد و عصفر نیز خوانند. و بعضی گویند نوعی از حرشف
است که کنگر باشد، و کنگرماست چیزی است مشهور. و بعضی دیگر گویند درختی است که آن را
در هندوستان آگ خوانند و به لغت اهل عمان سنای مکی باشد. (برهان قاطع). هر نباتی که
شیر دهد، خصوصاً درخت آک ۞ . (غیاث اللغات )(آنندراج
). به هندوی جس گویند، و آن را صمغ باشد شیرین و طعم او شیرین بود و میوه او مجوف باشد و در میان میوه او به شبه پنبه چیزی باشد، چون جرم او شکافته شود
آن چیز که در میان او بود به شبه پنبه نمایدو در زیر پنبه سر دانه باشد و از آن دانه
شکر و عشرسازند، و در خزاین ملوک باشد و با او بعضی علتها رادارو کنند، و آن پنبه را
خرفع گویند. (از تذکره ضریر انطاکی ). درختی
است که آتش زود درگیرد و مردم از آن بهترین به چقماق آتش نگیرند، و از آن نازبالش سازند،
و شکری مشهور که از شکوفه و شاخ آن برآید و در آن یک گونه تلخی باشد. (منتهی الارب
). درختی است با خاصیت سوزندگی و مردم آتش زنه ای نیکوتر از آن نگیرند، وداخل مخده
ها و بالش ها را از آن پر کنند و از شکوفه و شاخه های آن شکری تلخ مزه بیرون آید، و
گویند آن از عضاه ، و از درختان بزرگ است و آن را صمغی شیرین مزه باشد و برگهائی عریض
و رو به آسمان دارد و از شاخه ها و محل شکوفه های آن شیره ای خارج میشود. یک دانه آن عُشَرة و جمع آن عُشَر و عُشَرات است . (از اقرب
الموارد). درختی است عرابی ازجمله یتوعات
. (ذخیره خوارزمشاهی ). درخت خرک ، و به هندی
آک نامند. (از مخزن الادویة). درختی است بزرگ که نوعی من ّ و صمغی شیرین در گل و شاخه
های آن است که کمی به تلخی زند، برگ پهن دارد و قسمی قَو در آن است که بهترین اقسام
قو باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). بعضی گفته اند که ثمره آن را حرمع خوانند و از یتوعات سبعه است . (نزهةالقلوب
). استبرق . آک . آگ . کاجیره . کاچیره . کافشه . کرک . اشخر. رجوع به اشخر و استبرق
و کاجیره و آگ و سکرالعشر شود.
//////////////
سکر العشر: هو منّ یقع علی العشر فیه شیء من مرارة، و العشر
نبات. « منهاج»( ص 134)،« جامع»( 2/ 30، 168) * العشر: دیودار یسمیه الناس یتوعا و
هو العشر یکون بأنطالیا. قیل: أکثر ما ینبت العشر فی بطون الأودیة، و هو شجر ضعیف،
مر لا ترعاه الماشیة، و یخرج منه السکر، و یسمی سکر العشر. الاسم العلمی:Ascalepias
gigalea ,Calotropis procera .« صیدنة»( ص 426)
طب ملوکی
/////////////
العشار الباسق أو العشر نوع نباتي ينتمي إلى جنس العشار من
الفصيلة الدفلية.
محتويات [أخف]
1 الأسماء المتداولة
2 الموئل والانتشار
3 الوصف النباتي
4 الأهمية الطبية
5 مراجع
الأسماء المتداولة[عدل]
عشكار – عشور – عشير – بيض العشر – بيض الجمال
– حريرية ( لوجود
ما يشبه الحرير داخل الثمرة ).
الموئل والانتشار[عدل]
نبات صحراوي ينتشر في الجزيرة العربية، وغور الأردن ومصر
(بما فيها سيناء) والسودان، وبعض أقطار المغرب العربي (ليبيا والجزائر والمغرب) والقرن
الإفريقي وإيران والهند.
الوصف النباتي[عدل]
شجرة أو شجيرة متخشبة، يصل ارتفاعها إلى مترين أو ثلاثة وأحيانا
إلى 5 أمتار، تفريعها قاعدي ، النبات لونه أخضر رمادي. الساق مغطاة بقلف فليني أبيض
غائر التشقق ، عند خدش الساق ينساب سائل حليبي لزج. الأوراق متشحمة قليلا " أبعادها
( 8-15 * 4- 10 سم ) وقد يصل طولها إلى 20 سم بيضية الشكل عريضة جالسة . قمة الورقة
حادة وقاعدتها قلبية الشكل، السطح ذو لون أبيض فضي. الأزهار تحمل في مجموعات طرفية
وخارجية وهي ذات لون أخضر مبيض من الخارج قرمزي أو أورجواني من الداخل. الكأس متشحم
ذو لون أبيض ويتكون من 5 سبلات وكذلك التويج أيضا يتكون من 5 يتلات . الثمار إسفنجية
جرابية ناعمة تشاكل التفاحة أو بيضة كبيرة. وهي ذات جراب مزدوج من 5 إلي 10 سم وتحتوي
من الداخل علي ما يشبه الألياف ( خيوط ذا لون أبيض تشبه الحرير ). البذور سوداء ذات
خصلة من الشعيرات في نهاية واحدة.
نبات سام وله عصارة لبنية، أما الأوراق فهي خضراء رمادية كبيرة
سميكة، والأزهار بيضاء ونهايتها بنفسجية، والثمار خضراء مكورة ناعمة تحتوي على بذور
مسطحة كثيرة مع شعيرات بيضاء تساعدها على الطيران لمسافات بعيدة، وهو من الفصيلة العشارية
ويحتوي نبات العشار على مادة لبنية سامة تستخدم كعلاج خارجي للبواسير. وثمرة العشار،
وهي تشبه ثمرة المانغو، يحذر منها حيث يتسبب الصوديوم الذي تحتوي عليه في إصابة العين
والصدر بالحساسية.
الأهمية الطبية[عدل]
تشكل نباتات جنوب سيناء التي توجد بمحميات رأس محمد ونبق وأبو
جالوم و سانت كاترين و طابا أهمية خاصة لما لها من قدرة على الشفاء من الأمراض أو الوقاية
منها. فمثلاً يحتوي نبات "السموا" على سبيل المثال على مواد عطرية تستخدم
بعد غليها كعلاج لمرض السكر. ونبات الجعدة له العديد من الاستخدامات في الرأس، كما
تستخدم في علاج بعض الأمراض الجلدية. أما السربك فيضاف إلى الشاى ليريح المعدة من أي
آلام. أما الحنظل فله استخدامه في استرجاع ما بالمعدة من طعام إذا ما شك الإنسان في
وجود سموم في الطعام.
مراجع[عدل]
أيقونة بوابةبوابة إيران أيقونة بوابةبوابة علم النبات
مشاريع شقيقة في كومنز صور وملفات عن: عشار باسق
معرفات الأصنوفة
موسوعة الحياة: 585607
GBIF: 5414566
PlantList: kew-2693668 Tropicos:
2603214 ITIS: 30332 ncbi: 141467
IPNO: 95179-1 GRIN:
ps://npgsweb.ars-grin.gov/gringlobal/taxonomydetail.aspx?id=8653 FOC:
210000158 PLANTS: CAPR AFPD: 73048
تصنيفات: أنواع القائمة الحمراء غير المهددةحياة نباتية في
الجزائرحياة نباتية في الوطن العربيحياة نباتية في حوض البحر الأبيض المتوسطدفليةنباتات
الجزيرة العربيةنباتات الشامنباتات المغربنباتات المغرب العربينباتات الهند الصينيةنباتات
اليمننباتات أفريقيانباتات أفغانستاننباتات إريتريانباتات إسرائيلنباتات إيراننباتات
باكستاننباتات جنوب شرق آسيانباتات سامةنباتات شمال أفريقيانباتات غرب آسيانباتات فلسطيننباتات
مجتاحة في أستراليانباتات مصرنباتات وصفت في 1811
///////////////
به عبری:
פְּתִילַת הַמִּדְבָּר הַגְּדוֹלָה (שם מדעי: Calotropis procera, המכונה גם 'תַּפּוּחַ סְדוֹם') היא עץ בגובה של 2-5 מטרים, שגדל בצפון אפריקה, באפריקה הטרופית, בדרום-מערב אסיה ובאינדונזיה. העץ גדל גם בישראל, בעיקר באזור עין גדי.
///////////
Calotropis procera
From Wikipedia, the
free encyclopedia
"Apple of
Sodom" redirects here. For other plants with the nickname "Apple of
Sodom", see Apple of
Sodom (disambiguation). For the song by Marylin Manson, see Apple of Sodom (song).
Calotropis procera
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
C. procera
|
Asclepias procera Aiton
|
Plant
Seeds
Calotropis procera is a species of flowering plant in the family Apocynaceae that is native to North Africa, Tropical Africa, Western Asia, South Asia, and Indochina. The green globes are hollow but the
flesh contains a toxic milky sap that is extremely bitter and turns into a
gluey coating resistant to soap.
Common names for the plant include apple
of Sodom,[1] Sodom apple, stabragh[citation needed], kapok
tree,[1] king's crown,[2] rubber bush,[1] or rubber tree.[1] The name apple of Sodom derives
from the Hebrew Tapuah Sdom.[3]
Contents
[hide]
·
1History
The fruit is described by the Roman Jewish
historian Josephus, who saw it growing near Sodom:
"...as well as the ashes growing in their fruits; which fruits have a
color as if they were fit to be eaten, but if you pluck them with your hands,
they dissolve into smoke and ashes." (Whiston 1737: Book IV chapter 8
section 4)[4]
In his Biblical Researches in
Palestine, Edward Robinson describes
it as the fruit of the Asclepias gigantea vel procera,
a tree 10–15 feet high, with a grayish cork-like bark called osher by
the Arabs. He says the fruit resembled a large, smooth apple or orange, hanging
in clusters of three or four. When pressed or struck, it exploded with a puff,
like a bladder or puff-ball, leaving in the hand only the shreds of the thin
rind and a few fibers. It is filled chiefly with air, which gives it the round
form. In the center a small slender pod runs through it which contains a small
quantity of fine silk, which the Arabs collect and twist into matches for their
guns.[3] The plant, however, is not
native solely to Palestine. It is known to occur throughout the tropical belt
and is also common in the West Indies (e.g. Jamaica), where the locals know it
as "pillow cotton". When the ripe "apples" burst, the fibrous
contents are ejected along with the seeds. The former are collected by the
Jamaicans and used for filling pillows.
Sodom apple is listed in the Mishnah and Talmud. The fibers attached to the seeds may
have been used as wicks. However the
Mishnah forbids this for the Sabbath.:[5] "It may not be lighted
with cedar-bast, nor with uncombed flax, nor with floss-silk, nor with willow
fiber, nor with nettle fiber.- Sabbath Chapter 2"[6]
Some biblical commentators believe that the
Sodom Apple may have been the poisonous gourd (or poison-tasting gourd) that
led to "death in the pot" in 2 Kings 4:38–41. In this story, a
well-meaning servant of the prophet Elisha gathers herbs and a large quantity
of the unknown gourds, and casts them into the pot. After the outcry from the
band of prophets, Elisha, instructs them to cast flour into the stew pot, and
they are saved.[7] The fibre of the Sodom Apple
may have been used for the linen of the high priests.
In 1938, botanists Hannah and Ephraim
HaReuveni, authors of the "The Squill and the Asphodal," speculated
that Jeremiah’s arar was the Sodom apple.[5]
The milky sap contains a complex mix of
chemicals, some of which are steroidal heart poisons known as
"cardiac aglycones". These
belong to the same chemical family as similar chemicals found in foxgloves (Digitalis
purpurea). The steroidal component includes an hydroxyl group in the C3β
position, a second attached to the C14 carbon, a C/D-cis ring
junction and an α,β-unsaturated-γ-lactone in the C17 position. In the plants,
the steroidal component is commonly attached via a glycosidic link to a
2-desoxy or a 2,6-didesoxy sugar molecule. The features described are those
required for toxicity but in addition there can be other substitutions into the
steroid nucleus. These can be a C19-aldehyde in place of the more usual methyl
group in this position as well as additional hydroxyl functions and sometimes
epoxide structures.
In the case of the Calotropis glycosides,
their names are calotropin, calotoxin, calactin, uscharidin and voruscharin (the
latter two involve rare sugars with nitrogen and sulphur in the structures).
The steroidal moiety (known as "calotropagenin",
formula C23H32O6) has one of the more unusual
structures. The C-19 formyl (CHO) group is present and there is an additional
secondary alcohol as well as the common C3 and D15 hydroxyl functions. The
position of this third hydroxyl function remains in some doubt. It was
apparently established by the Swiss group under Thadeus Reichstein[8] as being in the C2 position
with an equatorial configuration. However, this assignment does not explain
some of the known features and behaviours of this molecule, in particular the
absence of spin-spin coupling of the two axial protons associated with their
geminal hydroxyl groups and the failure to react with iodate in a cleavage
reaction which the presence of such a viscinal 1,2-diol would require.
John Milton alludes to this plant in his
epic poem, Paradise Lost,
while describing the fruit that Satan and
his cohorts eat after having tempted Adam and Eve to
eat an apple from the Tree of the knowledge of Good and Evil:
...greedy they
pluck'd
The Frutage fair to sight, like that which
grew
Neer that bituminous Lake where Sodom flam'd;
This more delusive, not the touch, but taste
Deceav'd; they fondly thinking to allay
Thir appetite with gust, instead of Fruit
Chewd bitter Ashes, which th' offended taste
With spattering noise rejected: oft they assayd
Hunger and thirst constraining...
Neer that bituminous Lake where Sodom flam'd;
This more delusive, not the touch, but taste
Deceav'd; they fondly thinking to allay
Thir appetite with gust, instead of Fruit
Chewd bitter Ashes, which th' offended taste
With spattering noise rejected: oft they assayd
Hunger and thirst constraining...
(bk. 10, ll.
520–528)
Marilyn Manson recorded a song named
"Apple of Sodom" for the soundtrack
album of the 1997 David Lynch film Lost Highway.
The Calotropis procera is also mentioned as
"Sodomsäpfel" (German: "Apple of Sodom") in the 2nd
recitativo in Johann Sebastian Bach's
cantata "Widerstehe doch der Sünde" (BWV 54), text by Georg Christian Lehms (1711),
where it is used as a metaphor for sins that seem attractive and beautiful on
the outside, but are rotten and sticky on the inside.
[...]
Die Art verruchter Sünden
Ist zwar von außen wunderschön,
Allein man muß
Hernach mit Kummer und Verdruß
Viel Ungemach empfinden.
Von außen ist sie Gold,
doch will man weiter gehn,
So zeigt sich nur ein leerer Schatten
Und übertünchtes Grab.
Sie ist den Sodomsäpfeln gleich,
Und die sich mit derselben gatten,
Gelangen nicht in Gottes Reich.
Sie ist als wie ein scharfes Schwert,
Das uns durch Leib und Seele fährt.[...]
Allein man muß
Hernach mit Kummer und Verdruß
Viel Ungemach empfinden.
Von außen ist sie Gold,
doch will man weiter gehn,
So zeigt sich nur ein leerer Schatten
Und übertünchtes Grab.
Sie ist den Sodomsäpfeln gleich,
Und die sich mit derselben gatten,
Gelangen nicht in Gottes Reich.
Sie ist als wie ein scharfes Schwert,
Das uns durch Leib und Seele fährt.[...]
Wikimedia
Commons has media related to Calotropis
procera.
|
Wikispecies has information related
to: Calotropis procera
|
1. ^ Jump up to:a b c d e "Calotropis procera (Aiton)
W. T. Aiton". Germplasm Resources Information Network.
United States Department of Agriculture. 2001-10-19. Retrieved 2010-06-26.
·
Calotropis procera Israel Wildflowers and
native Plants
·
"Apples of Sodom". The American
Cyclopædia. 1879.
//////////
همچنین:
العشار العملاق أو العشر نوع نباتي ينتمي إلى جنس العشار من
الفصيلة الدفلية.
الموئل والانتشار[عدل]
نبات ينتشر في ماليزيا وإندونيسيا وتايلاند والفلبين والصين
والهند وسريلانكا.
مراجع[عدل]
مشاريع شقيقة في كومنز صور وملفات عن: عشار عملاق
معرفات الأصنوفة
موسوعة الحياة: 483870
GBIF: 3579089
PlantList: kew-2693661 ITIS:
506010 ncbi: 4066 GRIN:
ps://npgsweb.ars-grin.gov/gringlobal/taxonomydetail.aspx?id=8652 FOC:
200018512 PLANTS: CAGI11 AFPD: 73051
أيقونة بوابةبوابة علم النبات
Ferns02.jpg هذه بذرة مقالة عن نبات بحاجة
للتوسيع. شارك في تحريرها.
تصنيفات: أنواع القائمة الحمراء غير المهددةدفليةنباتات إندونيسيانباتات
الهندنباتات سامةنباتات ماليزيانباتات نيبالنباتات وصفت في 1811نباتات آسيا
///////////
به باسای
اندونزیبیدوری، ویدوری:
Biduri
atau Widuri (nama bahasa Latin: Calotropis gigantea) adalah sejenis tumbuhan
yang umum dijumpai di Indonesia, Malaysia, Filipina, Thailand, Sri Lanka, India
dan China.
Tumbuhan
ini berupa perdu besar yang dapat mencapai 4 m. Bunganya berlapis lilin dengan
warna putih atau ungu. Daunnya berbentuk bulat telur, dengan warna khas hijau
pucat dan batang yang mengeluarkan lateks berwarna putih seperti susu.
/////////////
به باسای مالایا:
Pokok
Lembiaga[2] atau juga dikenali sebagai Rembega, Lembega, Kemengu, Kayu
Berduri[3] (nama bahasa Latin: Calotropis gigantea) adalah sejenis tumbuhan
yang kerap dijumpai di Indonesia, Malaysia, Filipina, Thailand, Sri Lanka,
India dan China.
Tumbuhan
ini berupa pokok renek besar yang mampu mencapai 4 m. Bunganya berlapis lilin
dengan warna putih atau ungu. Daunnya berbentuk telur, berwarna hijau pucat dan
batang yang mengeluarkan lateks berwarna putih seperti susu.
////////////
Calotropis gigantea
From Wikipedia, the
free encyclopedia
This article needs
additional citations for verification. Please
help improve this article by adding citations to reliable sources.
Unsourced material may be challenged and removed. (January 2015) (Learn
how and when to remove this template message)
|
Calotropis gigantea
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
C. gigantea
|
·
Asclepias gigantea L.
·
Calotropis gigantea (L.) R. Br.
ex Schult.
·
Madorius giganteus (L.) Kuntze
·
Periploca cochinchinensis Lour.
·
Streptocaulon
cochinchinense(Lour.) G. Don
|
Seed pod
Calotropis
gigantea plant in southern part of India near Bangalore
Calotropis gigantea (Crown flower) is a species of Calotropis native to Cambodia, Indonesia, Malaysia, Philippines,[citation needed] Thailand, Sri Lanka, India, China, Pakistan, Nepal,
and tropical Africa.[2]
It is a large shrub growing
to 4 m (13 ft) tall. It has clusters of waxy flowers that are either
white or lavender in color. Each flower consists of five pointed petals and
a small "crown" rising from the center which holds the stamens. The aestivation found in calotropis is
valvate i.e. sepals or petals in a whorl just touch one another at the margin,
without overlapping. The plant has oval, light green leaves and milky stem. The latex of Calotropis gigantea contains cardiac glycosides, fatty acids, and calcium oxalate.
Contents
[hide]
·
2Uses
This plant plays host to a variety of insects and butterflies. It is the host plant for Hawaii's
non-migratory monarch butterflies.[3] Calotropis is an
example of entomophily pollination
(pollination by insects) and pollination
is achieved with the help of bees. In Calotropis, gynostegium is
present (formed by the fusion of stigma and androecium). The pollen are arranged in a structure
named pollinia which are attached to a
glandular, adhesive disc at the stigmatic angle (Translator Mechanism). These
sticky discs get attached to the legs of visiting bees so that pollinia are
pulled out when the bee moves away. When such a bee visits another flower, this
flower gets pollinated by the sticky pollinium.
The flowers last long, and in Thailand they are used in various floral
arrangements. They were favored by the Hawaiian Queen Liliuokalani,
who considered them a symbol of royalty and wore them strung into leis. While in Cambodia, they are used in funerals to
decorate the urn or sarcophagus and the interior of the house holding the
funeral. The fruit is a follicle and when dry, seed dispersal is by wind.
In Indonesia its flowers are called widuri.
According to Shivpuran (Hindu religion) Madar flower /Crown flower is very much
liked by Lord Shiva therefore Crown flower and its graland is offered to Lord
Shiva for peace,prosperity and stability in society.[4] Crown flower is also one of the
major part of Nine Astrological Trees (Navagrah Tree) Crownflower cotton also
used to make pillow which is very much healthy for headrest.
Calotropis yields a durable fiber (commercially known as Bowstring of India)
useful for ropes, carpets, fishing nets, and sewing thread. Floss, obtained
from seeds, is used for stuffing purposes. Fermented mixture of Calotropis and
salt is used to remove the hair from goat skins for production of "nari
leather" and of sheep skins to make leather which is much used for
inexpensive book-binding.[5][full citation
needed] Fungicidal and insecticidal properties
of Calotropis have been reported.[6][full citation
needed]
In India,
the plant is common in the compounds of temples and is known as Madar in Hindi: मदार. Its leaf (Marathi: rui) is one of the
five leaves used in the Panch Pallava, a ritual assortment of five
different leaves used as a totem by the Maratha culture in India.[7]
It is known as වරා (waraa) in Sinhala, Aakonda in Bengali, Erukku (എരുക്ക്) in Malayalam and ark (अर्क) in Sanskrit.
Allelopathic effects of Calotropis on
different agricultural crops have been well studied.[8] Extracts of different plant
parts such as root, stem, and leaf affect germination and seedling vigor of
many agricultural crops.[9][full citation
needed][10][full citation
needed] However, extracts of Calotropis failed
to produce any detrimental effects on weeds such as Chenopodium album, Melilotus alba, Melilotus indica, Sphaeranthus indicus,
and Phalaris minor.[11][full citation
needed]
Calotropis is a poisonous plant. The active principles
are uscharin, calotoxin, calactin,
and calotropin.[citation needed] The
leaves and stem when incised yield thick milky juice. It is used as an arrow
poison, cattle poison (see also Sutari), rarely for suicide and homicide
and mostly an accidental poison.
The milky latex sap of Calotropis
gigantea is a known cause of toxic keratoconjunctivitis and
reversible vision loss. Crownflower keratitis is a rare condition and is
usually the result of accidental ocular exposure to the sap. During the process
of making a Hawaiian lei flower necklace, touching the sap and then touching
the ocular surface may result in Crownflower keratitis. Damage (poisoning) of
the cornea endothelium results in corneal stromal edema and decreased visual
acuity. Although there is some permanent damage to the corneal endothelium with
decreased endothelial cell count and irregular shape, the remaining corneal
endothelial cells usually recover with complete resolution of the corneal edema
and a return to normal visual acuity. The condition is usually self-limited and
resolves faster with topical steroids. The clinical course of this condition
suggests that Calotropis is paradoxically relatively nontoxic to corneal
epithelium and highly toxic to corneal endothelium. The painless clinical
course may be related to anesthetic properties of Calotropis latex and
relatively minor epithelial injury.[12][13][14]
Applied to the skin, it causes redness and
vesication. When taken orally, the juice produces an acrid, bitter taste and
burning pain in throat and stomach, salivation, stomatitis, vomiting, diarrhea,
dilated pupils, tetanic convulsions, collapse and death. The fatal period is 6
to 12 hours.[citation needed] Treatment
includes stomach wash, demulcents, and symptomatic treatment.[medical citation needed]
C. gigantea is reported to exhibit mosquito controlling properties against Culex
gelidus and Culex tritaeniorhynchus mosquitoes which
serves as vectors for Japanese encephalitis. The aqueous extract of the C.
gigantea leaves demonstrated significant larvicidal, repellent and
ovicidal activity.[15]
In the Paushya chapter of the Adi Parva
portion of the Indian epic Mahabharata, a disciple of the rishi Ayoda-Daumya
named Upamanya goes blind by eating the leaves of the plant which in Sanskrit is called "Arka".
However, in India, among the general
public, it is the belief that Akada (Arka) is a poisonous plant and can make
people intoxicated. Lord Shiva is offered Akada along with Dhatura (extremely
toxic) flowers on auspicious days.
Wikimedia
Commons has media related to Calotropis
gigantea.
|
2.
Jump up^ Bingtao
Li; Michael G. Gilbert; W. Douglas Stevens, "Calotropis gigantea (Linnaeus)
W. T. Aiton, Hortus Kew. ed. 2. 2: 78. 1811", Flora of
China online, retrieved 19 July 2015
4.
Jump up^ http://www.freepressjournal.in/weekend/mahashivaratri-favorite-plants-of-lord-shiva/798182
8.
Jump up^ Oudhia, P.
(2002).Allelopathic potential of useful weed Calotropis gigantea R.Br: A
review. In: Abstracts. Third World Congress on Allelopathy: Challenges for the
New Millennium, National Institute for Agro-Environmental Sciences (NIAES),
Tsukuba, Japan, Aug.26-30,2002:179.
14.
Jump up^ Hani S.
Al-Mezaine, Ali A. Al-Rajhi, Abdullah Al-Assiri, Michael D. Wagoner, Calotropis
procera (ushaar) keratitis, American Journal of Ophthalmology, Volume 139,
Issue 1, January 2005, Pages 199-202
15.
Jump up^ Kumar G,
Karthik L, Rao KVB, Karti AV, Rahuman AA, Larvicidal, Repellent and Ovicidal
activity of Calotropis gigentia against Culex tritaeniorhynchus and Culex
gelidus. Journal of Agricultural Technology, 2012, 8(3): 869-880
·
Dressler, S.; Schmidt, M. & Zizka, G. (2014). "Calotropis gigantea". African
plants – a Photo Guide. Frankfurt/Main: Forschungsinstitut
Senckenberg.
Poisonous
plants
5. این واژه ظاهراً از زبانی رایج در هندوچین است؛ پیشتر آن را به
فرهنگ لغت šwo wen نسبت
داده بودند. زان پس kan ("شیرین") čö
یا kan جای آن را گرفت که بازهم ظاهراً آوانگاشت واژهای
بیگانه است. در Nan Ts'I šu، ču-čö
محصول فوـ نان (Fu-nan) شمرده شده است؛ نکPelliot, Bull. De l'Ecole française, Vol.
III, p. 262. در چی ـ تو (Č'i-t'u) (سیام) از شکر شرابی خوشبو و زردرنگ تهیه میکردند
و آن را با ریشه یکی از گیاهان تیره کدو مــــــیآمیختند (Sui šu, Ch. 82, p. 2b).
6. E. O. v. Lippmann, Geschichte des Zuckers, p. 93 (Leipzig, 1890);
and Abhandlungen, Vol. I, p.
263.
به گفته همین نویسنده،
پالایش شکر نو آوری ایرانیان بوده؛ اما این راهم پایه ای جز گمان نیست.
2. Yule, Marco Polo, Vol. II, pp. 226, 230. آخرین نویسندهای که درباره
موضوع شکر در ایران نوشته شوارتز (P. Schwarz, Der Islam, Vol.
VI, 1915, pp. 269-279) است که پژوهشهای او به استان اهواز
محدود میشد. برخلاف ریتر (C. Ritter) که بندر سیراف در کناره خلیجفارس
را محلی میداند که نیشکر نخست از هند به آنجا برده و کاشته شد، این نقش را به
هرمز میدهد؛ او نخستین اشاره به شکر تصفیه شده را در شعر شاعری عرب از سده هفتم یافته
است. شوارتز از پژوهشهای منتشر شده لیپمان در این زمینه آگاه نبوده است.