ساج
بفتح سین و الف و جیم بهندی سال و ساکون نیز نامند
ماهیت آن
درختیست هندی بقدر درخت چنار و سرخرنک و صلب مائل بسیاهی و کثیر
الورق و خشبو و برک آن بزرک و عریض و اندک طولانی و ثمر آن بقدر فوفلی و پستۀ و اندک
طولانی و در کوهستان می شود و ثمر آن را جوش داده می خورند
طبیعت چوب آن
در دوم سرد و خشک و با اندک حرارت
افعال و خواص آن
ضماد سائیدۀ آن با آب سرد جهت درد سر حار و تحلیل اورام حاره و
دمویه و صفراویه خصوصا با آب اشیای بارده و خوردن نشارۀ آن جهت تسکین تشنکی و التهاب
معده و با ماء العسل جهت اخراج صفرا و بلغم و کرم معده قوی الاثر و طلای محرق آنکه
بعد از احراق در آب مامیثا و امثال آن اندازند پس سائیده طلا نمایند جهت ورم اجفان
و تقویت باصره و حدقه نافع مقدار شربت آن از یک مثقال تا سه مثقال مضر جکر مصلح آن
عناب است و پوست آن قابض و زمخت ضماد آن باعث خشونت جلد بدن و روغن ثمر آن غلیظ و خشبو
جهت دراز کردن موی و رفع خارش بدن مفید و کویند چون نافۀ مشک را در ان کذارند حافظ
بوی آنست و وزن آن را زیاده می سازد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////////
ساج . (اِ) ۞ درختی باشد بسیار بزرگ و بیشتر
در هندوستان روید، طبیعت آن سرد و خشک است . (برهان ) (رشیدی ) (غیاث اللغات ).معرب
درخت ساگ است ، و بهندی آنرا ساکهو نامند، و ازچوب ساج تخته کشتی سازند. (آنندراج ). درختی است بلند در هندوستان
بسیار، و گویند چوبش سیاه است و ساج معرب آن است . (آنندراج در ماده ساک ). چوبی است معروف برای ساختن اثاثه بکار میرود.
(سمعانی ). چوبی است سیاه که از هند آرند. (شرفنامه منیری ). آبنوس . (زمخشری ). آبنوس را. گویند، و
این درخت قوی هیکل باشد و بر عکس چوبها بآب فرو رود. (فرهنگ خطی کتابخانه مولف ). چوبش
بعمارات بکار برند و آن را بقای عظیم بود وتا هزار سال بماند زیرا که در عمارات کسری
بکار برده اند و هنوز برقرار است ، و هیچ خلل نیافته و بتخصیص کشتی از آن سازند بجهت
آنکه به وزن سبک و بقوت تمام است . (نزهة القلوب ). گویند ساج درختی است شبیه آبنوس
ولی سیاهی آن کمتر از آبنوس است و کشتی نوح بدان ساخته شد. (زمخشری به نقل از تاج العروس
). و گفته اند کشتی نوح از صنوبر ساخته شد و صنوبر نوعی از ساج است .(تاج العروس
). درختی بسیار بزرگ که جز به هند در جائی نمیروید. چوب آن سیاه و صلب است . ج ، سیجان
. و واحد آن ساجة. ج ، ساجات . (اقرب الموارد). فرزدق گوید:
بخارک لم یقد فرساً و لکن
یقود الساج بالمرس المغار.
(المعرب جوالیقی ص 137).
ساج ، نوعی جید از چوب است واینجا مراد
از آن سفینه است و این مطابق ضبط دیوان فرزدق است . یاقوت «یقودالسفن » ضبط کرده است
. (حاشیه المعرب ص 137).
قرقور ساج ساجه مطلی
بالقیر والضبات زنبری .
(المعرب جوالیقی ص 271).
ساج چوبی است که از هند آرند. ابن درید
(ج 3 ص 224) گوید: ساج چوب معروفی است و من آنرا فارسی می شمارم . مولف المعرب آنرا
در جای خود در این کتاب نیاورده است . (حاشیه
المعرب چ مصر ص 271). در اختیارات بدیعی آمده : درختی است در هندوستان و هیچ
درخت از وی بزرگتر نبود و چوب وی صلب بود و سیاه ، چون بسوزانند و در آب مامیثااندازند
و بعد از آن سحق کنند و بیزند و در چشم کشند قوه
حدقه بدهد ورم اجفان را نافع بود. و چون چوب وی حل کنند به آب سرد در سنگ و
بمالند بر صداع گرم ۞ زایل گرداند. همچنین بر ورمهای صفرائی ودموی مالیدن بگذارند خاصه
چون بآب بود که طبیعت آن سرد بود. و از ثمر وی روغن سازند که معروف بود به دهن الساج
و غش نافه خشک ۞ بدان کنند و در آن غوص کند و
پیدا باشد الا وزن آن زیادت کند. و نشاره چوب
وی چون بیاشامند کرم از شکم بیرون آورد، بقوتی که در وی است . (اختیارات بدیعی ). درخت
ساج سطبر باشد و ساق او دراز بود و هر برگ از او به اندازه سیردیالم ۞ باشد، و بوی او خوش بود و ببوی
برگ جوز شبیه بود و لطافت ورقه او بیشتر باشد
از برگ جوز، فیل را ببرگ [ او ] و برگ درخت موز رغبتی عظیم بود، و منبت او در هند و
زنگبار بود. (ترجمه صیدنه ابوریحان بیرونی ). درختی است هندی ، و اهل هند
ساکوته ۞ نامند، بقدر درخت چنار و سرخ
رنگ وصلب و مایل بسیاهی و کثیرالورق و خوشبو و ثمرش بقدرفوفل و مستطیل ، و مولف تذکره
او را فندق هندی دانسته است . چوب او در سیم سرد و خشک و با اندک حرارت ، وضماد سائیده او با آب سرد جهت دردسر حار و اورام حاره ، و خوردن
نشاره او مسکن تشنگی و التهاب معده ، وبا ماء
العسل جهت اخراج کرم شکم قوی الاثر است ، و طلای محرق او که بعد از احراق در آب مامیثا
و امثال آن انداخته و سائیده باشند جهت ورم اجفان و تقویت بصر و حدقه نافع، و قدر شربتش
از یک مثقال تا سه مثقال ، و مضر جگر و مصلحش عناب است . و روغن ثمر او غلیظ و خوشبو
و جهت دراز کردن موی و رفع خارش بدن مفید است . و چون نافه مشک را در او گدازند حافظ بوی آن بود و وزن آن را
زیاده سازد. (تحفه حکیم مومن ) : خدای تعالی
... مر او [ نوح ] را بفرمود که ساج بنشان تا من این خلق را هلاک گردانم . و درخت ساج
بچهل سال فراز رسد. نوح درخت ساج بنشاند... و چون درخت فراز رسید و چهل سال سپری شد
ایزد تعالی وحی فرستاد... که من این خلق را هلاک خواهم کردن . (تاریخ بلعمی ).
از سمندور تا بخیزد عود
تا همی ساج خیزد از سندور.
خسروی
//////////////
ساج
شریف گوید درختی است در هندوستان و هیچ درخت از وی بزرگتر نبود
و چوب وی صلب بود و سیاه و طبیعت آن سرد و خشک بود چون بسوزانند و در آب مامیثا اندازند
و پیش از آن سحق کنند و بپزند و در چشم کشند قوت حدقه دهد و ورم اجفان را نافع بود
و چون چوب وی حل کنند با آب سرد و در سر مالند صداع گرم زایل همچنین بر ورمهای صفراوی
دموی مالیدن بگدازاند خاصه چون با آبی که طبیعت وی سرد باشد بود و از ثمر وی روغنی
سازند که معروف بود بدهن الساج و غش نافه مشک بدان کنند و بدان غرص کنند و پیدا نباشد
الا آنکه وزن آن زیاده کند و فشاره چوب وی چون بیاشامند کرم از شکم بیرون آورد و بقوتی
که در وی است
صاحب مخزن الادویه مینویسد: ساج بهندی سال و ساکون نامند و آن
درختی بقدر درخت چنار و سرخرنگ و صلب مائل بسیاهی و کثیر الورق و خوشبو برگ آن بزرگ
و عریض و اندک طولانی و ثمر آن بقدر قوقلی و پسته و اندک طولانی و در کوهستان میشود
و ثمر آن را جوش داده و میخورند.
اختیارات بدیعی
///////////
درخت ساج درختی از تیره نعناعیان و بومی
کشورهای هندوستان، اندونزی و برمه است. چوب آن به «چوب سخت هند شرقی» معروف است و از
آن برای قاببندی و روکش بدنه کشتیهای چوبی استفاده میشود. علت استفاده از این چوب
روغنی بودن آن است که در مقابل پوسیدگی و کرم خوردگی بسیار مقاوم است.
ساج که در بوشهر «سای» یا چوب سای تلفظ
میشود، معرب واژه «ساگ» است که به هندی آن را «ساگون» و «ساکهو» گویند درختی است بسیار
بزرگ و بیشتر در هندوستان میروید. این درخت بسیار بزرگ و مقاوم است و در ساختن کشتیها
به کار میرود.
در شعر فارسی کلمه ساج بسیار دیده میشود.
ناصر خسرو در سفرنامه خود گفته است: در گعبه دری است از چوب ساج به دو مصراع «دو لنگه»
ستونها که در خانه است و در زیر سقف زدهاند همه چوبین است چهارسو تراشیده از چوب
ساج.[۱][۲]
منابع[ویرایش]
در
ویکیانبار پروندههایی درباره ساج (درخت) موجود است.
پرش به بالا ↑ رضایی باغبیدی، حسن، بررسی چند
واژه دخیل هندی در شعر فارسی، در نامه فرهنگستان، شماره چهارم سال دوم ۱۳۷۵
پرش به بالا ↑ فصلنامه نمای ساحل پاییز و زمستان
1391 صفحه75
دانشنامه بریتانیکا
خصوصیت چوب ساج
رضایی باغبیدی، حسن، بررسی چند واژه دخیل هندی در شعر فارسی، در
نامه فرهنگستان، شماره چهارم سال دوم ۱۳۷۵
//////////////
به عربی ساج کبیر:
ساج كبير أو شجر التِّيك (الاسم العلمي:Tectona grandis) هو نوع من النباتات
يتبع جنس الساج من الفصيلة الشفوية[1].
Flowers at Ananthagiri
Hills, in Rangareddy district of Andhra Pradesh, الهند.
Flower, fruit & leaves
of Tectona grandis in
كلكتا, West Bengal, الهند.
U Bein Bridge Amarapura, بورما. The longest teak
bridge in the world at 1.2
كـم (0.75 ميل) in length.
Leaves of Tectona grandis
in Palakkad, Kerala.
انظر أيضاً[عدل]
الساج
ساج هاملتوني (الاسم العلمي:Tectona
hamiltoniana)
ساج فليبيني (الاسم العلمي:Tectona
philippinensis)
مراجع[عدل]
^ موقع لائحة النباتات (بالإنكليزية) The Plant List ساج كبير تاريخ الولوج
01 أغسطس 2013
///////////
به باسای اندونزی و
جاوی جاتی:
Jati adalah sejenis pohon penghasil kayu
bermutu tinggi. Pohon besar, berbatang lurus, dapat tumbuh mencapai tinggi
30-40 m. Berdaun besar, yang luruh di musim kemarau. Jati dikenal dunia dengan
nama teak (bahasa Inggris). Nama ini berasal dari kata thekku (തേക്ക്) dalam bahasa Malayalam, bahasa di negara bagian Kerala di India selatan.
Nama ilmiah jati adalah Tectona grandis L.f.
///////////
به عبری ایتسه خائیم:
טיק (שם מדעי: Tectona grandis;
מכונה גם טיק בורמזי) הוא מין של עץ טרופי. הוא עץ נשיר, פרחיו קטנים ולבנים ועליו דקים ולעתים קרובות שעירים בחלקם התחתון.
העץ קשה, חסין למים ועמיד ולכן משמש בתעשיית העץ לבניית סירות, מבנים, פורניר, גילוף ועוד.
העץ גדל באופן טבעי בדרום ודרום-מזרח אסיה, בעיקר בהודו, אינדונזיה, מלזיה, צפון תאילנד, צפון לאוס ובורמה. הוא תורבת והתאקלם גם באפריקה ובקריביים.
שם העץ הגיע מטמילית בה הוא נקרא טֶקו ּ (தேக்கு) וכן במלזית ובטלוגו. מהן הגיע שמו לפורטוגזית בה הוא נקרא טקה (teca)[1].
/////////////
به باسای مالایا پوکوک جاتی:
Pokok
Jati merupakan sejenis pokok yang menghasilkan kayu bermutu tinggi. Nama ilmiah
jati adalah Tectona grandis. Pohon Jati merupakan pokok yang besar, berbatang
lurus, dapat tumbuh mencapai tinggi 30-40 m. Ia berdaun besar, yang luruh di
musim kemarau.
Jati dikenal dunia dengan nama teak (bahasa
Inggris). Nama ini berasal dari kata thekku dalam bahasa Malayalam, bahasa di
negara bagian Kerala di India selatan.
/////////////
به پنجابی: تیک
///////////
به سوندائی (جاوی غربی): جاتی
///////////
به اردو ساگوان: ساگوان (سائنسی نام: ٹیکٹونا گرانڈیس) ریمانیے ميں سے ايک درخت ہے جو جنوبی ايشيا اور جنوب
مشرقی ايشيا ميں پایا جاتا ہے۔ یہ درخت خاص طور
پر لکڑی کے لیے کام آتا ہے۔
/////////////
به ترکی استانبولی تیک آغاچی:
Tik ağacı (Tectona grandis), çift çeneklilerden,
kaplamada kerestesinden yararlanılan, doğal rengi sarı,
zamanla havada kendiliğinden koyulaşan bir sıcak iklim ağacı.[1]
Anavatanı başta Hindistan, Malezya ve Endonezya olan
tik ağacı güney ve güneydoğu Asya'ya özgü bir ağaçtır. Afrika ve Karayipler gibi
birçok ülkede yetiştiriciliği yapılır. Bu alanlarda doğallaşmıştır. Tik kelimesi Malayalam dilindeki Thekku kelimesinden gelir.
//////////
Teak
From Wikipedia, the
free encyclopedia
For the nuclear
test, see Hardtack Teak.
Teak
|
|
Teak foliage and fruits
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
T. grandis
|
Tectona grandis
L.f. |
|
·
Jatus grandis (L.f.) Kuntze
·
Tectona grandis f.
abludensKoord. & Valeton
·
Tectona grandis f.
canescensMoldenke
·
Tectona grandis f.
pilosulaMoldenke
·
Tectona grandis f.
punctataMoldenke
·
Tectona grandis f.
tomentellaMoldenke
·
Tectona theca Lour.
·
Theka grandis (L.f.) Lam.
|
Teak (Tectona grandis) is a tropical hardwood species
placed in the family Lamiaceae. Tectona grandis is a large, deciduous tree
that occurs in mixed hardwood forests. It has small, fragrant white flowers and
papery leaves that are often hairy on the lower surface. It is sometimes known
as the Burmese teak. Teak wood has a leather-like smell when it is freshly
milled. It is particularly valued for its durability and water resistance, and
is used for boat building, exterior construction, veneer, furniture, carving,
turnings, and other small wood projects.[2] Tectona
grandis is native to south and southeast Asia, mainly India, Sri Lanka, Indonesia, Malaysia, Thailand, Myanmar and Bangladesh but
is naturalised and cultivated in many countries in Africa and
the Caribbean. Myanmar's
teak forests account for nearly half of the world's naturally occurring teak.[3] Molecular
studies show that there are two centres of genetic origin of teak; one in India
and the other in Myanmar and Laos.[4][5] CP teak
(Central Province teak) is a description of teak from the central states of
India.[6] Nagpur
teak is another regional Indian teak.It produces small, white flowers arranged
in dense clusters (panicles) at the end of the branches. Flowers contain both
types of reproductive organs (perfect flowers)
The word teak comes from, Tamil tekku
(தேக்கு), Malayalam word thekku,
(തേക്കു്) via the Portuguese teca.[7] The plant
is known as Thekka (තේක්ක) in Sinhala by Sri Lankan people.[citation needed]
&&&&&&
ساداوران
بفتح سین و الف و فتح دال و الف و واو و راء مهمله و الف و نون
معرب از سیاه داران است یعنی سیاهی درختان چه دار بلغت فارسی درخت است و الف و نون
برای جمع است و بعربی سواد الحکام نامند بجهت آنکه قسمی مداد از ان ترتیب می دهند و
آن را سواد القضاه نیز کویند
ماهیت آن
چیزی سیاه مائل بسرخی و براق شبیه بشیح و با اندک تلخی و در جوف
درختان هند و بلاد حوالی آن بهم می رسد و کویند آنچه از درخت نارجیل بهم می رسد بهتر
است و آنچه تحقیق شده از سمت خطا می آورند و بهندی کوی خطائی نامند و صاحب منهاج کوید
صمغی است و صاحب جامع کوید چیزیست مانند صمغ که در اندرون بیخ درخت کردکان که مجوف
شده باشد یابند و صاحب اختیارات بدیعی کفته چیزیست که در میان درخت بطم کهنه یافت می
شود و آن را آب بن نامند و کفته که صاحب جامع از درخت جوز یعنی کردکان تا درخت بطم
سهو کرده و بالجمله از ادویۀ مجهوله الماهیه است و بهترین آن آنست که چون آن را بشکنند
اندرون آن براق و چون در آب کرم زمانی بخیسانند محلول آن برنک اشقر باشد و طعم آن با
اندک تلخی بود
طبیعت آن
در دوم سرد و خشک و با اندک حرارت محلله
افعال و خواص آن
رادع اورام حاره و با آب بار تنک قاطع نزف الدم همه اعضا است شربا
و ضمادا حابس اسهال دموی و التیام دهندۀ زخمها و با سرکۀ شراب جهت ورم قضیب و انثیان
و با شراب جهت تحلیل اورام بارده و محلول دو مثقال آن در آب برک مورد تازه که روغن
مورد دو سه مثقال داخل کرده بر مو بمالند جهت تقویت بیخ و منع اسقاط آن و با روغن موردجهت
منع ریختن موی مؤثر و بغایت مسود آنست و فرزجۀ آن با سرکه و حقنۀ آن بی سرکه جهت قطع
خون حیض و تقویت رحم و رفع اسهال نافع و مداومت خوردن آن مولد سودا مصلح آن شکر مقدار
شربت آن یک مثقال بدل آن دو وزن آن مورد است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
سادآوران . [وَ ] (سریانی ، اِ) ۞ به لغت سریانی چیزی است مانند
صمغ، و آن را در درون بیخ درخت گردکان که مجوف شده باشد یابند. سرد و خشک در دوم و
سوم ، خوردن و ضماد کردن آن بر شکم اسهال خونی رانافع باشد، و آن را به رومی قنطار
و به عربی خاتم الملک خوانند. (برهان ) (آنندراج ). در اختیارات بدیعی آمده : ساداوران
، قنطار خوانند و معنی ساداوران بپارسی سواد القضاة است و بشیرازی بهک داوران خوانند.
صاحب منهاج گوید: صمغی است و این سهو است . صاحب جامع گوید: چیزی است مانند صمغ که
در اندرون بیخ درخت گردکان که مجوف شده باشد یابند. مولف [ اختیارات بدیعی ]گوید: چیزی
است که در میان درخت بطم کهن میباشد و آن را آب بن خوانند. صاحب جامع از درخت جوز یا
بطم سهو کرده است . بهترین آن بود که به سرخی مایل بود و طبیعت آن سرد است در دویم
و خشک است در سیم و گویند گرم است ، و منفعت آن آن است که خون را ببندد بخوردن و از
بیرون ضماد کردن یا بخود برگرفتن ، و چون سحق کنندو نیم درم از وی بآب لسان الحمل بیاشامند
هم خون ببندد و هم قطع سیلان اسهال کند و اگر زنان بسرکه سرشته و فرزجه سازند و به
خود بر گیرند قطع خون رفتن کند وقوة عروق و رحم و اورده آن بدهد. و اگر همچنان به آب لسان الحمل بیاشامند
و بدان حقنه کنند همین عمل کند و اگر حل کنند و در آب ورق مورد اضافت کنند و زن موی
خود را بدان غلاف سازد و بن موی به آب مورد که آن را در وی حل کرده باشند تر کند چندانکه
بخورد قوت موی بدهد و از تساقط منع کند به خاصیتی که در وی است .و اگر نیم مثقال بیاشامند
معده و امعاء را پاک گرداند. و اگر بر ورم خصیه و ذکر بسرکه خمری طلا کنند نافع بود. و بدیغودس (؟) گوید به
خاصیت موی را قوت دهدو خوردن وی گویند مضر بود. سیر و مصلح وی زعفران بود و بدل آن
به وزن آن فیلزسرج و دو دانگ آن بیخ نی . (اختیارات بدیعی ). در تحفه حکیم مومن آمده : معرب از سیاه داران است بمعنی
سیاهی درختان چه دار به لغت فرس درخت است و به عربی سوادالحکام نامند به جهت آنکه قسمی
از مداد از آن ترتیب میدهند. و سوادالقضاة که صاحب اختیارات ذکر کرده اسم عفص است و
آنچه گفته که از درخت بطم حاصل میشود اصلی ندارد بلکه چیزی است سیاه مایل به سرخی و
براق و شبیه به شبه و با اندک تلخی و در جوف درختان هند و بلاد حوالی آن بهم میرسد
و مخصوص آن بلاد است . مولف تذکره آنچه از درخت نارجیل بهم میرسد بهتر دانسته است ،
و در دوم سرد و خشک و با اندک حرارت محلله و رادع اورام حاره و با آب بارتنگ قاطع نزف
الدم همه اعضا است شرباً و ضماداً. و حابس
اسهال دموی و التیام دهنده زخمها است . و با
شراب جهت ورم قضیب و انثیان ، و با شراب جهت اورام بارده ، و با روغن مورد جهت منع
ریختن موی موثر و بغایت مسود او است . و فرزجه
او با سرکه و حقنه او بی سرکه جهت قطع
خون حیض و تقویت رحم و رفع اسهال نافع. و مداومت خوردن او مولد سودا، و مصلحش شکر،
و قدر شربتش یک مثقال ، و بدلش دو وزن آن مورد است . (تحفه حکیم مومن ). ابن البیطار از ابن وافد آرد که اصل
کلمه سیاه داوران است یعنی سیاه [ جامه سیاه
] قضاة ۞ . سادوران . (دزی ج 1 ص
620). رجوع به آب بن ، طین شاموس و طین مختوم در این لغت نامه شود.
/////////////
ساداوران
قنطار خوانند و معنی ساداوران بپارسی سواد
القضات بود و ختم الملک نیز گویند و بشیرازی سیهک داوران گویند و صاحب منهاج گوید چیزی
است مانند صمغ که در اندرون بیخ درخت گردگان که مجوف شده باشد یابند و مولف گوید که
آن چیزی است که در درخت بطم کهن شده یابند و آن را آب بن خوانند و صاحب جامع از درخت
جوز تا درخت بطم غلط کرده است و بهترین آن بود که بسرخی مایل بود و طبیعت آن سرد است
در دوم و خشک است در سئوم گویند گرم است خون را ببندد خوردن و از بیرون ضماد کردن یا
بخود برگرفتن و چون سحق کنند و نیم درم از آن باب لسان الحمل بیاشامند هم خون ببندد
و هم قطع اسهال کند و اگر زن بسرکه بسرشد و فرزجه سازد و بخود برگیرد قطع خون رفتن
بکند و قوت عروق رحم و اورده آن بکند و همچنین اگر به آب لسان الحمل بیاشامند و چون
حقنه کنند بدان رحم را همان عمل کند و اگر حل کنند در آب ورق مورد سبز و سه تا پنج
درم مورد اضافه کنند وزن موی خود را بدان غلاف سازد و بن موی به آب مورد که آن را حل
کرده باشد تر کند قوت موی بدهد و از تساقط منع کند بخاصیتی که در وی باشد و اگر بیاشامند
نیم مثقال معده و امعا را پاک گرداند و اگر بر ورم خصیه و ذکر بر سرکه خمری طلا کنند
نافع بود و دیسقوریدوس گوید بخاصیت موی را قوت دهد و خوردن وی گویند مضر بود به سر
و مصلح وی زعفران بود و بدل آن بوزن آن فیلزهرج و دو دانک آن بیخ نی
______________________________
صاحب مخزن الادویه ساداوران را معرب از
سیاهداران نامد یعنی سیاهی درختان و بعربی گوید سواد الحکام گویند و سواد القضات چون
از آن قسم مداد ترتیب دهند و آن چیزی سیاه مایل بسرخی و براق شبیه به شیح باشد با اندک
تلخی و در جوف درختان هند بهم میرسد و آنچه از درخت نارگیل هم رسد را بهتر میداند
اختیارات بدیعی، ص: 216
/////////////
Roccella tinctoria
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Roccella tinctoria
|
|
Kingdom:
|
|
Division:
|
|
Class:
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
R. tinctoria
|
Roccella tinctoria
DC. |
Roccella tinctoria is a species of fungus in the genus Roccella, homotypic synonym of Lecanora
tinctoria (DC.) Czerwiak., 1849. It was first described by Augustin
Pyramus de Candolle in 1805. It has the following varieties:
·
R. t. var. portentosa
·
R. t. var. subpodicellata
·
R. t. var. tinctoria
and formae:
·
R. t. f. complanata
·
R. t. f. tinctoria
It is used to make litmus, a mixture of several organic
compounds.
Orcinol, a natural phenolic organic compound, occurs
in many species of lichens[1]including R. tinctoria.
1. Jump up^ Robiquet:
„Essai analytique des lichens de l’orseille, Annales de
chimie et de physique, 1829, 42,
p. 236–257.
Wikispecies has information related
to: Roccella
tinctoria
|
This Ascomycota-related article is a stub. You can help Wikipedia by expanding it.
|
&&&&&&
ساذج
بفتح سین و الف و ذال معجمه و جیم بهندی پترو تیزپات نیز نامند
ماهیت آن
برک درخت هندیست باریک طولانی از برک بید عریضتر و ضخیم تر و خوش
بو و اندک تند طعم و زردرنک و اندک خشن و پنج خط طولانی از طول از بیخ برک آن رسته
تا بسر برک رسیده یکی از وسط و دو در کنار برک و دو در ما بین کنار و وسط و خطوط باریک
در عرض برک چنانچه در برکهای دیکر اشجار می باشد و درخت آن بلند و بزرک و چوب آن نیز
خوش بو و پوست آن شبیه بسلیخه می باشد و بجای سلیخه می فروشند و منبت آن اکثر در کوهستان
ها است و در کوهستان سلهت که شمالی و شرقی بنکاله واقع است و درخت آن را از انجا احیانا
بمرشد آباد و غیر آن نیز می آورند و کویند در غیر بلاد هند نیز بهم می رسد و لیکن اصل
ندارد و قوت آن تا سی سال باقی می ماند و بهترین آن تازۀ تندبو تند طعم آنست که فاسد
نشده و شور مزه نباشد و بوی آن شبیه ببوی اسارون و وج و ایرسا بود
طبیعت آن
در سوم کرم و در دوم خشک
افعال و خواص آن
حافظ ارواح و اخلاط و مفرح و مسمن و محلل ریاح امعا و مصلح حال
معده و مقوی احشا و اعضا و مدر بول و حیض و شیر و عرق و جهت وسواس و جنون و وحشت و
تقویت حواس و سیلان آب دهان و بدبوئی آنکه از شرکت معده باشد و خفقان و وجع فواد و
درد جکر مزمن و امعا و ریاح و استسقا و یرقان و سپرز و تفتیت حصاه و عسر ولادت و اخراج
مشیمه و دفع مرۀ سودا و منع داخس و جمیع امراض مقعده و رحم و اکتحال آن بتنهائی و یا
با ادویۀ مناسبه جهت بیاض و سلاق و ظلمت بصر و ناخنه نافع و نکاهداشتن آن همیشه در
زیر زبان جهت لکنت زبان و بدبوی دهان که بمشارکت معده باشند مفید و ضماد کوبیدۀ مطبوخ
آن در شراب جهت تحلیل اورام اجفان و طلای آن با سرکه جهت رفع بدبوئی زیر بغل و کنج
ران و بخور آن جهت رفع عسر ولادت و مشیمه و کذاشتن آن در میان جامه و اقمشه جهت منع
کرم زدن آن موثر و در سائر قوی و افعال قریب بسنبل الطیب و از ان ضعیف تر مضر رئه مصلح
آن مصطکی و مضر مثانه و مصلح آن شربت به مقدار شربت آن در مطبوخات تا یک مثقال و در
معاجین تا نیم مثقال بدل آن دو وزن آن سنبل هندی و کویند سلیخه و یا طالیسفر است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
ساذج
[1] - ساذج . [ ذَ ] (اِ) برگی است دوائی مانند برگ
گردکان و آن بر روی آب پیدا می شود. وآن هندی و رومی هر دو می باشد. و بهترین آن
هندی است . یک روی آن به سبزی و روی دیگرش بزردی مایل می باشد.چون بر جامه پراکنده
کنند از سوس محفوظ ماند، و سوس کرمی است که بیشتر لباس ابریشمی را ضایع و نابود
کند. و آن برگ را به عربی خوخ اقرع گویند. (برهان ). درختی است که بر روی آب پیدا
شود، و آن را برگ و شاخ بی بیخ بود. آماس چشم را نفع دهد و مصلح حال معده و مقوی
احشا و اعضا و حافظ ارواح [ بود ] . (منتهی الارب )(آنندراج ). نام دوائی است که
به هندی تیز پات گویند. (غیاث اللغات ). ساذج هندی گرم و خشک است بدرجه دویم . معده و جگر را سود دارد. (ذخیره خوارزمشاهی ).
در ترجمه صیدنه ابوریحان بیرونی آمده : حسکی گوید او را به هندی کندبه گویند. و رازی گوید گمان من آن است که او برگ ناردین هندی است و استدلال خطاست بدان سبب که بوی روهن و اسارون روح به بوی ناردین مشابهت دارد واین جمله بناردین تعلق ندارد. و منبت ساذج در هند است و نبات او در موضعی که سماروغ باشد و آب در او ساکن بماند و نبات او در روی آب پدید آید چنانکه نبات عدس الماء، و او را بیخ نباشد. و او را در رشته کشند و خشک کنند. و آنچه تازه بود و رنگ او بسفیدی مایل بود بهتر باشد، و آنچه رنگ او به سیاهی مایل بود بایدکه جرم او شکسته نبود و بوی او زود به مشام برسد. وبوی او را مشابهتی به بوی ناردین بود و طعم او شور ببود و آنچه جرم اوریزه شده باشد و در بوی او عفونتی باشد و گره بسته بود نیک نباشد. چنین گویند که صفت ساذج آن است که نبات او مشابه نبات شاهسپرم باشد و برگهای او تنک بود و شکوفه او در نظر چنان نماید که گویا در کف مالیده اند و در هم شکسته و بوی او خوش بود بس . و ابوالخیر گوید ساذج را قولنن گویند و معنی او را چنین گفته اند که در حقیقت به اشنه ماند و او دونوع است : تخم یک نوع به تخم خشخاش ماند و نوع دیگر را تخم به زیتون شبیه بود در وقتی که زیتون اول پدیدآید. گرم و خشک است در دوم و به سنبل مشابه بود. بول و حیض براند و تقویت باصره بکند. و خفقان را سود دارد. و بوی بغل را ببرد. و بدل او بوزن او طالیسفر باشد. (ترجمه صیدنه ابوریحان بیرونی ). در اختیارات بدیعی آمده : صاحب منهاج گوید هندی بود، و رومی بود. و هندی را مامهستان خوانند و مالابترون نیز گویند. و آن ورقی است مانند ورق گردکان ، و بر روی آب پیدا شود، و آن را بیخ نبود مانندبیخ عدس الماء. بهترین آن بود که تازه بود و یک روی وی بزردی مایل بود و یک روی به سبزی ، و خوشبوی بود. آنچه لون وی سیاه بود برگ قرنفل بود. طبیعت آن گرم است در دوم و گویند تر است . و رازی گوید گرم است در سیم ، و خشک است در دوم . و از خواص وی آن است که چون بر جامه پراکنند از شپش ایمن باشد. و اگر در شیب دهان بنهند بوی دهان خوش گرداند، و معده و جگر و سپرز و روده را نافع بود، و مقوی بدن بود و درد معده و بادی که در روده متولد شود، و دشوار زادن را نافع بود و مشیمه محبس را بیرون آورد. و چون زن بخود کند با سرکه و بر شکم طلا کند حیض و شیر براند و مرض سودا را نافع بود، و درد دل و خفقان را نافع بود، و بوی براند و بوی بغل زایل گرداند، و در قوت نزدیک به سنبل الطیب بود الاّ از وی نرم تر بود. و مقدار مستعمل یک مثقال بود. و اسحاق گوید: مضر است بشش ، و مصلح آن مصطکی بود. و مضر است به مثانه ، و مصلح آن شراب به بود. و بدل وی به وزن وی سنبل الطیب بود و گویند سلیخه و یا طالیسفر. - انتهی . در تحفه حکیم مومن آمده : ساذج را به هندی برهین نامند. برگی است با ساق و گل ، و در آبهای ایستاده بلاد هند می روید، شبیه ببرگ گردکان و مایل به سیاهی و گویا غبار بر آن نشسته ، و خوشبو و بی چین و بی خطوط [ است ] و گویند در غیر بلاد هند نیز بهم می رسد. و قوتش تا سی سال باقی است . در دوم خشک و در سیم گرم ، و مدرّ حیض و بول و شیر و عرق ، و مصلح حال معده و مقوی احشا و اعضا و حافظ ارواح و اخلاط، و مفرح و مفتح و مسمن و محلل نفخ امعاء. و جهت سیلان آب دهن و بدبوئی آن که از شرکت معده باشد و خفقان و وسواس و جنون و وحشت و درد جگر مزمن و عسر ولادت و مشیمه و وجع فواد و تقویت حواس و یرقان و استسقا و سپرزو حصاة و منع داخس و جمیع امراض مقعد و رحم . و در اکتحال جهت بیاض و سلاق و ظلمت بصر و ناخته نافع و نگاه داشتن او در زیر زبان جهت احتباس حیض و شیر و رفع بدبوئی زیر بغل و کنج ران ، و تضمید کوبیده مطبوخ اودر شراب جهت تحلیل ورم اجفان ، و گذاشتن او در میان جامه و اقمشه جهت منع کرم زدن او موثر. و مضر ریه ومصلحش مصطکی ، و مضر و مثانه و مصلح آن شربت به ، و قدر شربتش تا یک مثقال ، و بدلش دو وزن او سنبل هندی است . (تحفه حکیم مومن ). شفتالوی کاردی . (بحر الجواهر). مامهستان . خوخ اقرع . بلمون . عرفج بری . ساده . سادج . برگ تنبل .
در ترجمه صیدنه ابوریحان بیرونی آمده : حسکی گوید او را به هندی کندبه گویند. و رازی گوید گمان من آن است که او برگ ناردین هندی است و استدلال خطاست بدان سبب که بوی روهن و اسارون روح به بوی ناردین مشابهت دارد واین جمله بناردین تعلق ندارد. و منبت ساذج در هند است و نبات او در موضعی که سماروغ باشد و آب در او ساکن بماند و نبات او در روی آب پدید آید چنانکه نبات عدس الماء، و او را بیخ نباشد. و او را در رشته کشند و خشک کنند. و آنچه تازه بود و رنگ او بسفیدی مایل بود بهتر باشد، و آنچه رنگ او به سیاهی مایل بود بایدکه جرم او شکسته نبود و بوی او زود به مشام برسد. وبوی او را مشابهتی به بوی ناردین بود و طعم او شور ببود و آنچه جرم اوریزه شده باشد و در بوی او عفونتی باشد و گره بسته بود نیک نباشد. چنین گویند که صفت ساذج آن است که نبات او مشابه نبات شاهسپرم باشد و برگهای او تنک بود و شکوفه او در نظر چنان نماید که گویا در کف مالیده اند و در هم شکسته و بوی او خوش بود بس . و ابوالخیر گوید ساذج را قولنن گویند و معنی او را چنین گفته اند که در حقیقت به اشنه ماند و او دونوع است : تخم یک نوع به تخم خشخاش ماند و نوع دیگر را تخم به زیتون شبیه بود در وقتی که زیتون اول پدیدآید. گرم و خشک است در دوم و به سنبل مشابه بود. بول و حیض براند و تقویت باصره بکند. و خفقان را سود دارد. و بوی بغل را ببرد. و بدل او بوزن او طالیسفر باشد. (ترجمه صیدنه ابوریحان بیرونی ). در اختیارات بدیعی آمده : صاحب منهاج گوید هندی بود، و رومی بود. و هندی را مامهستان خوانند و مالابترون نیز گویند. و آن ورقی است مانند ورق گردکان ، و بر روی آب پیدا شود، و آن را بیخ نبود مانندبیخ عدس الماء. بهترین آن بود که تازه بود و یک روی وی بزردی مایل بود و یک روی به سبزی ، و خوشبوی بود. آنچه لون وی سیاه بود برگ قرنفل بود. طبیعت آن گرم است در دوم و گویند تر است . و رازی گوید گرم است در سیم ، و خشک است در دوم . و از خواص وی آن است که چون بر جامه پراکنند از شپش ایمن باشد. و اگر در شیب دهان بنهند بوی دهان خوش گرداند، و معده و جگر و سپرز و روده را نافع بود، و مقوی بدن بود و درد معده و بادی که در روده متولد شود، و دشوار زادن را نافع بود و مشیمه محبس را بیرون آورد. و چون زن بخود کند با سرکه و بر شکم طلا کند حیض و شیر براند و مرض سودا را نافع بود، و درد دل و خفقان را نافع بود، و بوی براند و بوی بغل زایل گرداند، و در قوت نزدیک به سنبل الطیب بود الاّ از وی نرم تر بود. و مقدار مستعمل یک مثقال بود. و اسحاق گوید: مضر است بشش ، و مصلح آن مصطکی بود. و مضر است به مثانه ، و مصلح آن شراب به بود. و بدل وی به وزن وی سنبل الطیب بود و گویند سلیخه و یا طالیسفر. - انتهی . در تحفه حکیم مومن آمده : ساذج را به هندی برهین نامند. برگی است با ساق و گل ، و در آبهای ایستاده بلاد هند می روید، شبیه ببرگ گردکان و مایل به سیاهی و گویا غبار بر آن نشسته ، و خوشبو و بی چین و بی خطوط [ است ] و گویند در غیر بلاد هند نیز بهم می رسد. و قوتش تا سی سال باقی است . در دوم خشک و در سیم گرم ، و مدرّ حیض و بول و شیر و عرق ، و مصلح حال معده و مقوی احشا و اعضا و حافظ ارواح و اخلاط، و مفرح و مفتح و مسمن و محلل نفخ امعاء. و جهت سیلان آب دهن و بدبوئی آن که از شرکت معده باشد و خفقان و وسواس و جنون و وحشت و درد جگر مزمن و عسر ولادت و مشیمه و وجع فواد و تقویت حواس و یرقان و استسقا و سپرزو حصاة و منع داخس و جمیع امراض مقعد و رحم . و در اکتحال جهت بیاض و سلاق و ظلمت بصر و ناخته نافع و نگاه داشتن او در زیر زبان جهت احتباس حیض و شیر و رفع بدبوئی زیر بغل و کنج ران ، و تضمید کوبیده مطبوخ اودر شراب جهت تحلیل ورم اجفان ، و گذاشتن او در میان جامه و اقمشه جهت منع کرم زدن او موثر. و مضر ریه ومصلحش مصطکی ، و مضر و مثانه و مصلح آن شربت به ، و قدر شربتش تا یک مثقال ، و بدلش دو وزن او سنبل هندی است . (تحفه حکیم مومن ). شفتالوی کاردی . (بحر الجواهر). مامهستان . خوخ اقرع . بلمون . عرفج بری . ساده . سادج . برگ تنبل .
/////////////
ساذج. صاحب منهاج گوید هندی بود و رومی بود و هندی را ماهستان خوانند و مالانیرون
و مالانرون نیز گویند و آن درختی است مانند ورق گردکان و بر روی آب پیدا شود وی را
بیخی بود مانند عدس الماء و بهترین آن بود که تازه بود و یک روی وی بزردی مایل بود
و یک روی به سبزی و رایحه وی قوی بود و آنچه لون وی سیاه بود برنگ قرنفل بود و
طبیعت ساذج گرم است در دوم و از خواص وی آنست که چون بر جامه پراکنده کنند از سوس
ایمن باشد و اگر در شیب زبان نهند بوی دهن خوش کند و معده و جگر سرد را سود دهد و
درد جگر مزمن و درد سپرز و روده را نافع بود و مقوی بدن بود و مسمن و درد معده و
بادی که در روده بود و دشواری زادن را نافع بود و مشیمه محتبس را بیرون آورد و چون
زن بخور کند و با سرکه بر شکم طلا کنند حیض و بول و شیر براند و مره سودا را
سودمند بود و ابن مولف گوید بهترین ساذج آن بود که شور نبود و ببوی ناردین را
مشابه و وی درد دل و خفقان را نافع بود و بوی بغل زایل کند و در قوت نزدیک به سنبل
الطیب بود اما از وی نرمتر بود و مقدار مستعمل وی یک مثقال بود و اسحق گوید مضر
است به شش و مصلح وی شراب به بود و بدل آن بوزن آن سنبل الطیب و گویند سلیخه یا
طالیسفر
______________________________
صاحب مخزن الادویه تحت عنوان ساذج مینویسد:
ساذج را بهندی پترو و تیزپات نیز نامند و آن برگ درخت هندی است باریک و طولانی از
برگ بید عریضتر ضخیمتر و خوشبو و اندک تندطعم و زردرنگ و اندک خشن ...
لاتینAURI CASSIAE
FOLIA فرانسه FEUILLES DE CANELLE DE CHINE ET DE JAVA انگلیسی CHINA CINNAMOM LEAVES
اختیارات بدیعی
////////////////
السَإذَج الهِنْدِي[2] أو أَرْجُل
الجَرَاد[3] أو القرفة التامالية (الاسم العلمي: Cinnamomum tamala)وهو
نبات من جنس الدارصيني، موطنه الأصلي جنوب الهند.
/////////////
به ترکی آذری سینامون تامالا:
Cinnamomum tamala
(lat. Cinnamomum tamala) - dəfnəkimilər fəsiləsinin darçın ağacı cinsinə aid bitki növü.
/////////////
Cinnamomum tamala, Indian
bay leaf, also known as tejpat,[2] tejapatta, Malabar
leaf, Indian bark,[2] Indian
cassia,[2] or malabathrum,
is a tree within the Lauraceae family which is native to India, Bangladesh,
Nepal, Bhutan, and China.[2] It
can grow up to 20 m (66 ft) tall.[3] It
has aromatic leaves which are used for culinary and medicinal purposes. It is
thought to have been one of the major sources of the medicinal plant leaves
known in classic and medieval times as malabathrum (or
malobathrum).
Characteristics[edit]
Leaves in Goa
The leaves, known
as tējapattā or tejpatta (तेजपत्ता)
in Hindi and
in Nepali, tejpata (তেজপাতা)
in Bengali, tejpat inAssamese,
and tamalpatra (तमालपत्र) in Marathi and
in original Sanskrit, are used extensively in the cuisines of India,Nepal, and Bhutan,
particularly in the Moghul cuisine of North India and
Nepal and in tsheringma herbal tea in Bhutan. It is called biryani
aaku or bagharakku in Telugu.
They are often labeled as Indian bay leaves,
or just bay leaf, causing confusion with the leaf from the bay laurel,
a tree of Mediterranean origin in a different genus, and the appearance and
aroma of the two are quite different. Bay laurel leaves are shorter and light
to medium green in color, with one large vein down the length of the leaf,
while tejpatleaves are about twice as long and wider, usually olive
green in color, and with three veins down the length of the leaf. True tejpat leaves
impart a strong cassia- or cinnamon-like aroma to dishes, while the bay laurel
leaf's aroma is more reminiscent of pine and lemon. Indian grocery stores
usually carry true tejpat leaves.
Tree in Goa
Aroma attributes[edit]
Uses[edit]
The bark is also
sometimes used for cooking, although it is regarded as inferior to true cinnamon orcassia[citation needed]. Methanolic
extract of C. tamala leaves fed at 10 mg/kg to alloxan-induced
diabetic rats for 15 days resulted in significant reduction in blood glucose
level, blood glycosylated haemoglobin, LPO, serum AST,
and ALT, and significant increase in the antioxidant enzymes such as CAT, GSH,
and SOD. C. tamala could be used as an adjunct therapy in
diabetes. [7]
Etymology[edit]
Malabar
had been traditionally used to denote the west coast of Southern India that
forms the covering the present-day state of Kerala as
well as adjoining areas. The word mala or malaya means
mountain in the Tamil and Malayalamlanguages,
as also in Sanskrit. The word malabathrum is also thought to have been
derived from the Sanskrit tamālapattram (तमालपत्त्रम्), literally meaning dark-tree leaves.
Related species[edit]
References[edit]
2. ^ Jump up to:a b c d USDA GRIN
Taxonomy.
3. Jump up^ Xi-wen
Li, Jie Li & Henk van der Werff. Cinnamomum
tamala. Flora of China. Missouri Botanical Garden, St. Louis,
MO & Harvard University Herbaria, Cambridge, MA. Retrieved 29
March 2013.
4. ^ Jump up to:a b Ahmed,
Aftab; Choudhary, M. Iqbal; Farooq, Afgan; Demirci, Betül; Demirci, Fatih; Can
Başer, K. Hüsnü; et al. (2000). Essential oil
constituents of the spice Cinnamomum tamala (Ham.) Nees & Eberm.. Flavour
and Fragrance Journal 15 (6): 388–390. doi:10.1002/1099-1026(200011/12)15:6388::aid-ffj9283.0.CO;2-F.
Retrieved 29 June2009.
5. Jump up^ Dighe,
V. V.; Gursale, A. A.; Sane, R. T.; Menon, S.; Patel, P. H.; et al.
(2005). Quantitative
Determination of Eugenol from Cinnamomum tamala Nees and Eberm. Leaf
Powder and Polyherbal Formulation Using Reverse Phase Liquid Chromatography. Chromatographia 61 (9
- 10): 443–446. doi:10.1365/s10337-005-0527-6.
Retrieved 28 June 2009.
6. Jump up^ Rao,
Chandana Venkateswara; Vijayakumar, M; Sairam, K; Kumar, V; et al.
(2008). Antidiarrhoeal
activity of the standardised extract of Cinnamomum tamala in
experimental rats. Journal of Natural Medicines 62 (4):
396–402. doi:10.1007/s11418-008-0258-8. PMID 18493839. Retrieved 3
July 2009.
7. Jump up^ (Indian
Vet. J. June 2012, 89(6): 72-74).
dried Indian bay leaves
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
C. tamala
|
Cinnamomum tamala
(Buch.-Ham.) T.Nees & C.H.Eberm. |
|
· Cinnamomum
albiflorum Nees
· Cinnamomum cassia D.Don nom.
illeg.
· Cinnamomum
lindleyi Lukman.
· Cinnamomum
pauciflorum var.tazia (Buch.-Ham.) Meisn.
· Cinnamomum
reinwardtii Nees
· Cinnamomum
veitchii Lukman.
· Cinnamomum
zwartziiLukman.
· Laurus tamala Buch.-Ham.
|
&&&&&&
ساکودانه
بفتح سین مهمله و الف و ضم کاف عجمی و واو و فتح دال و الف و فتح
نون و ها
ماهیت آن
دوائیست که در جزیرۀ دهناسری و شهرناو و جنک سیلان و مرکی و کده
و ملاخا که از جزائر زیرباداند پیدا می شود درخت آن مانند درخت سینبهل که درخت هندیست
که از ثمر آن نوع پنبه بهم می رسد و پوست آن بسیار ضخیم و استخوان آن نازک رخو مردمان
انجا اولا پوست سخت بالای آن را دور می کنند و آرۀ دندانه داری از چوب ترتیب داده بران
درخت می کشند از ان دانها و مانند فتیله نیز چیزی جدا می شود آنها را خشک کرده دانها
را می فروشند و فتیله مانند را که کم بهاست بمصرف خود می آورند و بقول دیکر کردیست
که در جوف درختی در ان امکنه می شود برمیآید آن را با آب خمیر کرده حبوب بسیار صغار
مانند نقل خشخاش می سازند و می فروشند
طبیعت آن
کرم در دوم و تر در اول
افعال و خواص آن
مقوی و مبهی و منعظ و مسمن بدن و ملین طبع است و دستور آشامیدن
آنست که قدری از ان را با شیر تازه دوشیده مانند شیربرنج طبخ نموده بقند یا نبات شیرین
کرده می آشامند و کسی را که شیر موافقت نمی کند یا در بیماریها در آب پخته و با نبات
شیرین کرده می خورند مقدار شربت آن از ده مثقال تا بیست مثقال است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
ساکودانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) دوائی است
معروف که در جزایر زیرباد پیدا میشود. طبیعت آن گرم به درجه دوم ، و تر به درجه اول . مقوی و مبهی و منعظ و مسمن بدن است . (مخزن
الادویه ) (آنندراج ).
به پشتو سابو دانه:
سابودانه
ښځ، م
1-ساکودانه، ساکودانه، يو ډول محلي درمل دی چې زياتره په ماشومانو خوړل کېږي
/////////////
سابو دانه
[ ف س ض مع ف س ف س ]
مونث
دوایی است که به اطفال می دهند
///////////
Sabudana Khichadi
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Sabudana khichadi
|
|
Alternative names
|
साबदाना खिचडी
|
Course
|
|
Place of origin
|
|
Region or state
|
Western parts of India
|
Main ingredients
|
Tapioca pearls,
potatoes, peanuts, grated coconut, green chilies, ghee
|
Sabudana khichadi is an Indian dish made
from soaked Sabudana* (pearl tapioca)**. It is typically prepared in
parts of Western India such as Maharashtra, Madhya Pradesh, Rajasthan, & Gujarat. In major towns like Mumbai, Pune,
Indore, Bhopal and Nagpur, it is available as street food and is widely eaten
throughout the year. It is the dish of choice when an individual observes a
fast during Shivratri, Navratri, or a similar Hindu religious
occasion. It is known as Sabudana Usal in the Vidarbha region
of Maharashtra.
Contents
[show]
Pearl tapioca (Sabudana) is soaked for a
while, and is then fried with cumin seeds, salt, red chili powder, green
chillies, diced potatoes and other optional ingredients such as fried peanuts.
Sago is nearly pure carbohydrate and has
very little protein, vitamins, or minerals. The addition of peanuts to sabudana
khichadi adds to the protein content, making it a more balanced meal. It has a
high calorific content, due to the quantity of starch and fat present.
This article does
not cite any sources. Please
help improve this article by adding citations to reliable sources.
Unsourced material may be challenged and removed.(August
2015) (Learn
how and when to remove this template message)
|
Sabudana
Khichadi at Wikibook Cookbooks
This Indian cuisine–related article is a stub. You can help Wikipedia by expanding it.
|
* Sabudana
From Wikipedia, the
free encyclopedia
|
It has been suggested that this
article be merged into Tapioca#Tapioca
pearls. (Discuss) Proposed since January 2016.
|
Indian Sabudana
(Tapioca Sago)
Tapioca Sago (Sabudana)is a processed, ready to cook agricultural food
product. The only raw material for manufacturing Sabudana is tapioca root
internationally known as cassava. For infants and
sick persons or during fasts (vrata-upawas), Sabudana is considered an
acceptable form of nutrition . It is used in a variety of dishes such as
desserts like kheer (boiled with sweetened milk) or Khichadi, vada, bonda etc.
(mixed with Potatoes, Ground nuts, rock-salt, black-pepper or green chillies).
Tapioca Sago is commonly Known as SABUDANA साबुदाना in Hindi, Sabakki in Kannada or Javvarisi in Tamil,
Saggubiyyam in Telugu in India. Sabudana (Sago) is a produce,
prepared purely from Tapioca Root (cassava)
Botanical name is Manihot Esculenta Crantz Syn. Utilissima.
It closely resembles Sago Palm,
as both are typically small (about 2 mm diameter) dry, opaque balls. Both
are white in colour (if very pure). When soaked and cooked, both become much
larger, translucent, soft and spongy. Both are widely used in and around the
world, usually in puddings. Sabudana is made as vadiyalu in Andhra Pradesh and
Telangana states. It's boiled with a lot of water and salt, chilli powder are
mixed and then dried on a plastic sheet as small papad shaped and dried in sun
for two three days and deep fried and eaten as vadiyaalu.
** Tapioca
From Wikipedia, the
free encyclopedia
(Redirected from Pearl tapioca)
This article is
about a purified starch product. For use as a root vegetable, see cassava.
For other uses, see Tapioca (disambiguation).
Cassava
Cassava root
Cooked cassava
dish from Kerala, India
Tapioca (Portuguese pronunciation: [tapiˈɔkɐ])
is a starch extracted
from cassava root
(Manihot esculenta). This species is native to the North Region of Brazil, but spread
throughout the South American continent. The plant was carried by Portuguese and Spanish explorers
to most of the West Indies, and continents of Africa and Asia, including
the Philippines and Taiwan.
It is now cultivated worldwide.
A staple food in
many world regions, tapioca is used as a thickening agent in
various foods.
////////////////
Sabudana Khichadi
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Sabudana khichadi
|
|
Alternative names
|
साबदाना खिचडी
|
Course
|
|
Place of origin
|
|
Region or state
|
Western parts of India
|
Main ingredients
|
Tapioca pearls,
potatoes, peanuts, grated coconut, green chilies, ghee
|
Sabudana khichadi is an Indian dish made
from soaked Sabudana (pearl tapioca). It is typically prepared in
parts of Western India such as Maharashtra, Madhya Pradesh, Rajasthan, & Gujarat. In major towns like Mumbai, Pune,
Indore, Bhopal and Nagpur, it is available as street food and is widely eaten
throughout the year. It is the dish of choice when an individual observes a
fast during Shivratri, Navratri, or a similar Hindu religious
occasion. It is known as Sabudana Usal in the Vidarbha region
of Maharashtra.
&&&&&&
سالامندرا
بفتح سین و الف و لام و الف و فتح میم و سکون نون و فتح دال و راء
مهملتین و الف اسم یونانی نوعی از عطایه است و بترکی بیلانه اغودیرن نامند
ماهیت آن
حیوانیست شبیه بمار و دست و پا دارد و دستهای آن کوتاه تر از پاها
و کردن آن باریک و دم آن کوتاه و بزرکتر و پهن تر از سام ابرص و لون آن ابلق از زردی
و سیاهی و بطی الحرکه و اکثر سر و دم آن سیاه می باشد و کویند آتش در ان تاثیر نمی
کند و اکر در تنور اندازند آتش تنور افسرده کردد و این اصلی ندارد و نیز کویند چون
سنک بر وی زنند کارکر نشود
طبیعت آن
بغایت کرم و خشک
افعال و خواص آن
یک مثقال آن از سموم قتاله است مانند ذراریح و مسخن و معفن و مقرح
جلد و روغنی که در ان مهرا پخته باشند سترندۀ موی و مقرح عضو و چون دست و پای آن را
قطع کنند و احشای آن را اخراج نمایند و در عسل چند روز بیندازند مالیدن آن عسل جهت
درد مفاصل و اورام بارده نافع و علامات کسی که آن را خورده باشد کزاز و خدر و درد معدۀ
شدید و ورم شکم شبیه باستسقا و احتباس بول و ورم زبان و زوال عقل و تبدیل رنک بدن بسیاهی
و بنفشی مانند بادنجان و از کزیدن آن نیز همان اعراض طاری کردد و معالجه و تریاق آن
علاج و تریاق ذراریح است و لعوق راتینج و علک البطم با میعه و جنطیانا و عسل یا قنه
و عسل و آشامیدن طبیخ کمافیطوس و خوردن قریصی که در ان کمافیطوس پخته باشند و خوردن
برک سوسن در روغن زیت پخته و مرق ضفادع و مطبوخ با اصل قرصعنه و تریاق آن تخم سلحفاه
بری یا بحری در آب شیرین پخته است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
سالامندرا. [ م َ دِ ] (اِ) بیونانی سالامندرا
۞ . (استینگاس ). سالامندر ۞ (فرانسوی ). (حاشیه برهان قاطع چ دکترمعین ). بیونانی نوعی از چلپاسه
است و آن چهارپای دارد و دم او کوتاه است و گردنش باریک و لون او ابلق بود از سیاه
و زرد، گویند هر چند سنگ بر او زنند کارگر نشود و بر آتش اندازند نسوزد و آن را حرون
هم میگویند. از جمله زهرهای کشنده و سموم قتاله است و بیشتر در کان نوشادر میباشد،
اگر دل او را در لته سیاهی بسته بر بازوی شخصی
که تب ربع داشته باشد ببندند شفا یابد. (برهان ) (آنندراج ). نوعی از غضانات است که
چارپای دارد و در کان نوشادر بسیار بود و ذَنَب وی کوتاه بود و سر و نیش آن سیاه بود
و آن بزرگتراز سام ابرص بود و گردن او باریک و لون او ابلق بوداز زرد و سیاه ، و گویند
چون در آتش اندازند نسوزد وچون او را بر سنگ زنند کارگر نشود و از جمله سموم قتاله است مانند وزاریخ . رجوع به الفاظ الادویه
ص 340و اختیارات بدیعی شود. سمندر. رجوع به سمندر شود.
- حردون . [ ح ِ دَ ] (ع اِ) سوسمار نر
یا جانوری است مشابه حرباءو آن از نواحی مصر خیزد. و حرذون با ذال معجمه نیز آمده است
. گوشت او سم است و گفته اند جانوری است شبیه به حرباء با خط و خال رنگین . ج ، حَرادین
. حسین خلف گوید: بلغت سریانی نوعی از سوسمار است که آنرا به یونانی سالامندرا ۞ گویند و ازسموم قتاله است . گویند
اگر دل او را بر خرقه سیاه پیچند و به صاحب
تب ربع بندند شفا یابد - انتهی . و صاحب اختیارات گوید: مانند سوسمار است و طبع وی
نزدیک است به طبع ورل و به یونانی آنرا سالاماندر نامند که در سین بیاید. و از جمله سموم قتاله بود خوردن آن .مهراریس در خواص گوید:
دل حردون چون در خرقه سیاه بندند و بر صاحب
تب ربع بندند البته شفا یابد و از وی تب زایل شود. جالینوس گوید: خون وی چون در چشم
کشند روشنائی بیفزاید و دیسقوریدوس گوید: سرگین حردون وعضایه چون زنان بر روی مالند
کلف و بثره را بغایت نیکو بود و صافی گرداند مانند صیقلی بود و بهترین وی سفید بغایت
بود و سبک مانند نشاسته و بشیرازی سرگین ماترنگ خوانند - انتهی . و مولف تحفه گوید:
حردون حیوانی است شبیه به وزغه و ورل بری و از آن بسیار کوچکتر مثل مار کوچکی دست و
پا دارد، و سرش باریک و طولانی ، و در عرض روزی متلون به الوان مختلفه میگردد. و در
طبرستان ماچه کور و در اصفهان مال مالی نامند و از جمله سموم است و در خانه ها و کوهها یافت میشود. در سیم
گرم ، و تعلیق دل او که در لته سیاه بسته باشند
جهت تب ربع، و طلاء جلد محرق او با عسل بیحس کننده اعضاء است ، بحدی که از قطع و ضرب متالم نگردد.
و اکتحال خون او جهت تقویت باصره ، و سرگین او جهت بیاض و حکه چشم ، و ضماد او جهت تنقیه بثره و رفع جمیع آثار مفید است و سرگین او سفید
و سبک ، و در بوی شبیه به شراب میباشد و امین الدوله فرموده که ضماد پیه و گوشت او
موی را میبرد و تعلیق حردون بر بازوی راست مهیج باه و شهوت جماع است . و بدستور تعلیق
مهره پشت او که قریب به گرده او باشد بر کمر شخص باعث شدت قوه جماع است . و از محمدبن احمد نقل نموده که خوردن
یک قیراط از چشم راست او که خشک کرده باشند با آب سداب البته قاطع منی است . و یک قیراط
از چشم چپ او با آب نخود سیاه مطبوخ و دو استار روغن گاو بغایت محرک باه و مسخن گرده
است و چون حردونی را به اسم صاحب عرق النساصید کرده رگ باطن ران او را جسته ، موضع
را شکافته آن رگ را به اسم صاحب عرق النسا قطع کنند و بعد از آن با دست ریز نماید بدون
آلتی ، بالخاصة رفع آن علت شود. و گوید: مجرب است و مکرر بصحت رسیده و خوردن گوشت و
مرق او مورث جذام است - انتهی . و داود ضریر انطاکی گوید: حردون ، حیوان کالورل الصغیر
و الضب ، الی سوادو صفرة، یوجد بالبیوت و الجبال و هو حار یابس فی الثانیة. قد جرب
دمه و زبله لازالة البیاض کحلاً و الاَّثار کلها طلاءً و جلده اذا حرق و طلی بالعسل
منع الم الضرب و القطع. و زبله یغض بالنشا و قیمولیا اذا عجنا بماء خس الحمار و نزلا
من منخل او بخرءالزرازیر اذا اعتلفت الارز و یعرف بسرعة انفراکه و انحلاله - انتهی
.
- سمندر. [ س َ م َ دَ ] (اِ) ۞ از یونانی «سالامندرا» ۞ در فرانسوی نیز «سالامندر» ۞ به معنی فرشته موکل آتش و پنبه کوهی و حیوان معروف است . (از افادات
علامه دهخدا) (از حاشیه برهان قاطع چ معین ). نام جانوری است که در آتش
متکون میشود. گویند مانند موش بزرگی است و چون از آتش برمی آید، می میرد و بعضی گویند
همیشه در آتش نیست گاهی برمی آید و در آن وقت او را میگیرند و از پوست او کلاه و رومال
میسازند و چون چرکین میشود در آتش می اندازند، چرکهای او میسوزد و پاک میشود. و بعضی
گویند بصورت سوسمار و چلپاسه است از پوست او چتر سازند تا گرمی را نگاهدارد و از موی
او جامه بافند و در هوای گرم پوشند محافظت گرما کند؛ و بعضی دیگر گویند بصورت مرغی
است . واﷲ اعلم . (برهان ). جانوری از رده
ذوحیاتین های دمدار که خود تیره خاصی
را بوجود آورده است . این جانور دارای قدی متوسط و حداکثر 25 سانتیمتر و پوستی تیره
رنگ با لکه زرد و تند میباشد. محل سمندر در
اماکن نمناک تاریک و غارها و تغذیه وی از حشرات
و کرمها است . بدنش نسبتاً فربه است و بدمی استوانه ای شکل ختم میشود. حیوانی است بی
آزار ولی ماده ای لزج از پوست وی ترشح میشود که سوزاننده است . سالامند را سالاماندر.
(از فرهنگ فارسی معین ).
جانوری باشد بشکل موش بزرگ که در آتشکده
ها پیدا میشود، چون از آتش بیرون می آید می میرد. مخفف سام اندر چه سام به معنی آتش
و اندر کلمه ظرفیت است و بعضی نوشته اند که
جانوری است پردار که در آتش نیمسوزد. (غیاث ) :
به آتش درون بر مثال سمندر
به آب اندرون بر مثال نهنگان .
رودکی .
///////////////
حردون
مانند سوسمار بود و طبع آن نزدیک است به
طبع ورل و بیونانی آن را سالامندرا خوانند و از جمله سموم قتاله است و مهرارش آورده
که دل حردون چون در خرقه سیاه بندند و بر صاحب تب رابعه آویزند شفا دهد و جالینوس گوید
خون وی چون در چشم کشند روشنایی بیفزاید و دیسقوریدوس گوید که سرگین حردون و عصابه
چون زنان بر روی مالند بشره را بغایت نیکو کند و صافی گرداند و مانند صیقلی بود و بهترین
پشک وی سفید بود و سبک مانند نشاسته سفید و بشیرازی آن را سرکین بارترنک خوانند
صاحب مخزن الادویه مینویسد: حردون بکسر
حا و ضم دال را در طبرستان ماچهکول و در اصفهانی مالمالی و بهندی باهمنی نامند و
آن حیوانیست شبیه به وزغه و ورل بری و از آن کوچکتر و با دست و پا باریک و طولانی و
در عرض روز چند مرتبه متلون بالوان مختلفه میگردد
اختیارات بدیعی
/////////////
سَمَندَر یا آتَشخوار∗
یکی از انواع دوزیستان است.
در میان دوزیستان بزرگترین آنها سمندر
غول آسای چینی(Andrias davidianus) است این دوزیست در رودهای سرد کوهستانهای شمال شرقی، مرکزی و جنوبی
چین و مردابهای اطراف آنها زندگی میکند. طول متوسط یک دوزیست بالغ ۱٫۱۴ متر و وزن آن بین ۲۵ تا ۳۰
کیلوگرم است نمونه بزرگ شکار شده طولی برابر ۱٫۸۰ و وزنی برابر ۸٫۶۴ کیلوگرم داشتهاست.
این حیوانات بدن دراز و باریک، دم بلند
و پاهای کوتاه و پرده دار برای شنا کردن دارند. این جانوران از دم قوی خود برای جلو
رفتن در آب استفاده میکنند. سمندرها مانند قورباغهها پوست نمناکی دارند و در مناطق
مرطوب زندگی میکنند. غذای آنها حشره و کرم است. بعضی از سمندرها برای گرفتن طعمه
از زبانشان استفاده میکنند. بیشتر سمندرها دوران بلوغ خود را در خشکی میگذرانند،
ولی بعضی از آنها بیش تر عمرشان در آب زندگی میکنند.
بعضی از سمندرها در آب تخم گذاری میکنند.
بچه سمندرهایی که از تخم بیرون میآیند، از جانوران کوچک آبزی تغذیه میکنند. بقیه
سمندرها در خشکی و در گودیهای مرطوب زیر درختهای قدیمی و سنگها تخم گذاری میکنند.
مرحله نوزادی در داخل تخمها سپری میشود و سمندرهای کوچک از تخم بیرون میآیند. تعداد
کمی از سمندرها بچه زنده به دنیا میآورند.
تعداد کمی از نوزادان سمندر هیچ وقت به
بلوغ واقعی نمیرسند. در این گونهها، جانور بالغ مانند یک نوزاد بزرگ است و مثل نوزادها
آبشش پَرمانندی در بیرون سرش دارد. بیشتر سمندرها در غدههای زیر پوست بدنشان سمهای
لجن مانندی درست میکنند. این ماده، مهاجمان را دور میکند. بعضی از این سمندرها رنگ
روشنی دارند تا دشمنانشان بفهمند که سمیاند.
کوچکترین سمندر: سمندر کوتوله که در ایالتهای
تنسی، کارولینای شمالی و ویرجینیا یافت میشود کوچکترین نوع خود میباشد. اندازه نمونههای
بالغ این سمندر بین ۳٫۶۸ تا ۵٫۸۰ سانتی متر است.
محتویات [نمایش]
واژهشناسی[ویرایش]
سمندر کلمهای زبان فارسی است و از دو
واژه سام به معنای آتش و اندر تشکیل شدهاست. در بسیاری از افسانههای کهن ایران، سمندر
حیوانی متولد شده از آتش معرفی شدهاست و به همین سبب، این نام را به آن دادهاند.[۱]
/////////////
به عربی سلمندر، سلمندل:
السلمندر أو السمندل والجمع منها السمادل
(الاسم العلمي: Urodela).
هو الاسم الشائع لأكثر من 550 فصيلة حية من البرمائيات المذنبة [1]. عادة ما يكسبه
جسمه الرفيع وأنفه القصير وذيله الطويل مظهراً أشبه بالسحالي. له أربعة أرجل، أطراف
أمامية وخلفية متساوية في الطول، وذيل طويل. وعادة ما يكون لحيوان السمندر أربعة أصابع
في الأرجل الأمامية وخمسة في الأرجل الخلفية ويجبره جلده الرطب على العيش في المياه
أو على مقربة منها أو في الأراضي الرطبة. تعيش بعض فصائل السمندر في المياه طوال حياتها
وبعضها ينتقل للمياه بشكل متقطع والبعض الاخر يكون بري تماما عند البلوغ. يتميز السمندر
عن الفقاريات بإمكانية اعادة إنتاج الاوصال أو بعض أجزاء الجسد الأخرى عند فقدانها.
ويعرف العديد من أعضاء عائلة السمندر بسمندل أو سمندر الماء الحفريات الأقدم المعروفة
من السمندر وجدت في الطبقات الرسوبية في الصين وكازخستان ويرجع تاريخها إلى العصر الجوراسي
الأوسط والذي ساد منذ أكثر من 164 مليون عام مضت.
//////////////
به آذری:
/////////
به باسای اندونزی سالاماندر:
Salamander
adalah nama umum bagi sekitar 550 spesies amfibi.[1] Mereka secara umum
dicirikan oleh penampilan mirip kadal, dengan tubuh ramping, hidung pendek, dan
ekor yang panjang. Semua fosil dan spesisnya yang telah punah dimasukkan ke
dalam ordo Caudata, sedangkan spesiesnya yang masih ada digolongkan bersama ke
dalam Urodela.[2] Sebagian besar salamander memiliki empat jari pada kaki depan
mereka dan lima jari pada kaki belakang mereka. Kulit mereka yang lembap
menjadikan mereka lebih suka tinggal di habitat di atau dekat air, atau dalam
tempat yang terlindung (misalnya tanah lembap), seringkali di lahan basah.
Beberapa spesies Salamander sepenuhnya tinggal di air sepanjang hidup mereka,
sebagian tinggal di air untuk sementara, dan sebagian lagi tinggal di darat
ketika dewasa. Mereka makhluk vertebrata yang unik karena mereka dapat
menumbuhkan kembali bagian tubuh yang hilang.
/////////
به عبری وعلی هاکاوالا، وعلی خَئیم:
בעלי זנב (שם מדעי: Urodela או Caudata) הם סדרה פרימיטיבית במחלקת דו-חיים. בסדרה קיימים כ-500 מינים לערך. גופם מוארך ורזה, רגליהם קצרות ושוות, וזנבותיהם ארוכים. בשל עורם הלח, התאמתם המרבית היא לבתי גידול הקרובים למאגרי מים, או בבתי-גידול בהם הלחות יחסית גבוהה. חלק מהמינים חיים בעיקר בסביבה מימית, חלקם נכנסים למים ויוצאים מהם לסירוגין, וחלקם האחר חיים על האדמה בכל משך חייהם כפרטים בוגרים. בעלי הזנב דומים ללטאות באופן שטחי בלבד, וקל להבחין ביניהם באמצעות היעדר הקשקשים. בעלי הזנב יכולים לגדל מחדש גפיים שנקטעו. לצעירים מבנה גוף ואורח חיים כשל הבוגרים, למעט זימים חיצוניים הקיימים רק אצל הצעירים. רבים מהם מבלים כל חייהם במים. בישראל יש לסדרת בעלי הזנב נציגים רק ממשפחת הסלמנדריים.
//////////
به باسای مالایائی اورودلا:
//////////
به ترکی استانبولی سِمِندِر:
Semender
Vikipedi, özgür
ansiklopedi
Kuyruklu kurbağalar
|
||
Metne bakınız
|
||
Dış bağlantılar
|
||
|
Kuyruklu kurbağalar ya da Semenderler (Caudata ya da Urodela), iki yaşamlıların yaklaşık 500 türünün
ortak adıdır.Vücutları uzunlamasına ve uzun kuyrukludurlar.
Nesli tükenmemiş olanlar Urodela olarak
gruplandırılırken bilinen tüm fosil kalıntıları ve nesli tükenmiş türleri ile
beraber Caudata adı altında gruplandırılırlar
/////////
Salamander
From Wikipedia, the
free encyclopedia
For other uses,
see Salamander (disambiguation).
Spotted salamander, Ambystoma
maculatum
|
|
Kingdom:
|
|
Phylum:
|
|
Class:
|
|
Clade:
|
|
Order:
|
Urodela
Duméril, 1806 |
Native distribution
of salamanders (in green)
|
Salamanders are a group of amphibians typically characterized by a lizard-like
appearance, with slender bodies, blunt snouts, short limbs projecting at right
angles to the body, and the presence of a tail in both larvae and adults. All
present-day salamander families are grouped together under the scientific
name Urodela. Salamander diversity is most abundant in the Northern
Hemisphere and most species are found in the Holarctic ecozone,
with some species present in the Neotropical zone.
Salamanders never have more than four toes
on their front legs and five on their rear legs, but some species have fewer
digits and others lack hind limbs. Their permeable skin usually makes them
reliant on habitats in or near water or other cool, damp places. Some
salamander species are fully aquatic throughout their lives, some take to the
water intermittently, and others are entirely terrestrial as adults. Unique among vertebrates,
they are capable of regenerating lost limbs, as well as other
damaged parts of their bodies. Members of the family Salamandridae are
mostly known as newts and
lack the costal grooves along the sides of their
bodies typical of other groups. The skin of some species contains the powerful
poison tetrodotoxin and these salamanders tend to be slow-moving
and have bright warning coloration to advertise their toxicity.
Salamanders typically lay eggs in water and have aquatic larvae, but great
variation occurs in their lifecycles. In some species and some harsh
environments, salamanders reproduce while still in the larval state.
In literature and legend, the salamander is
associated with fire, being supposedly unharmed by the flames, while clothes
made from its skins or 'wool' were believed to be incombustible. More
plausibly, salamanders were said to be intensely poisonous. Despite this,
salamander brandy, a drink prepared by dunking live salamanders in fermenting
fruit juices, is reputed to have hallucinogenic and aphrodisiac properties.
The salamander's ability to regenerate lost body parts is being investigated
and research is ongoing into any applications this may have for human medicine.