سمک
بفتح سین و میم و کاف بفارسی ماهی و بترکی بالغ و بهندی مچهلی بفتح
میم و سکون جیم فارسی و خفای ها و کسر لام و یا و شبوط را بهندی روهو و رضراضی راموی
مچهلی نامند
ماهیت آن
حیوان آبی است که تعیش آن بدون آب نباشد و کاه بر آنچه بدون آب
تعیش می نمایند مانند سقنقور نیز اطلاق می نمایند مجازا و آن را انواع بسیار است بعضی
را نامی مخصوص و اکثریرا نیست و تعداد آن غیر خالق انام جل اسمه نمی داند و در حدیث
نبوی صلی اللّه علیه و آله وارد است که حق سبحانه و تعالی خلق کرد هزار قسم از دابه
را نه صد قسم آبی و یک صد قسم بری و بهترین همه ماهی رضراضی است و هازنی و هر ماهی
سنجری لطیف دیکر که در آبهای شیرین سبک خوشکوار که سرچشمۀ آن بعید و بر روی سنک و سنک
ریزه که صخره نامند و یا رمل کذرد و همیشه جاری و مکشوف باشد و باد بران بوزد تکون
یابد و مقدار آن در بزرکی و کوچکی متوسط و سریع الحرکه و فلس آن بسیار و استخوان آن
بزرک و خار آن کم باشد و سهوکت بسیار نداشته باشد و پشت آن منقط بسیاهی با خطوط سیاه
مائل بسبزی و شکم آن سفید و در همان روز صید شده باشد و شب ماندۀ آن زبون زیرا که کوشت
آن بسیار لطیف و نازک است زود فاسد می کردد مکر آنکه آن را نمک سود نمایند و بعد از
رضراضی ماهی شبوط و هازنی و امثال اینها است و ماهی دریای شور که در لجه و با سواحلی
که زمین آن سنکستان باشد بهتر و نازکتر و لذیذتر از آب شیرین است و از اقسام آن ماهی
حلوا و ماهی آبنوس که در نواح سیلان بهم می رسد و شاه ماهی که در بحیرۀ طبرستان صید
می کنند و در ولایت ایران قزل آلا که منقط بسرخی است و اسلف که پشت آن سبز و شکم آن
سفید و در هند ماهی روهو و در بنکاله هلسه و لیکن هلسه بسیار چرب و کوشت آن نازک و
کرم و با سهوکت بسیار است اما لذیذ و امثال اینها و بالجمله در هر دیار و مکان و بلد
که در ان چشمه و یا نهر و یا بر ساحل دریائی واقع است نوع ماهی خوب می شود و بهترین
از انواع دیکر در همان جا و همچنین بحسب اهویه و فصول و اراضی نیز مختلف می باشد در
لطافت و کثافت و لذت و عدم آن و بدانکه بکبر و عظم جثۀ ماهی که حیوان آبی است هیچ حیوان
بری نمی رسد و بدترین ماهیها ماهی قنوات و کودالها و چشمهای کوچک و زمینهای پست و آبهای
کثیف متعفن است که جاری نباشد و همیشه استاده باشد و همچنین ماهیهای بسیار بزرک و یا
بسیار کوچک و پرخار
طبیعت مطلق آن
سرد در اول و تر در دوم و بعضی کرم و تر مانند کواسج و تمساح و
مارماهی و جری و اربیان که بهندی جهینکا نامند و هلسه که در هند و بنکاله بهم می رسد
و ماهی نهری آب شیرین سردتر از ماهی بحری آب شور و نمک سود هر نوع کرم و مائل بیبوست
است خصوص قدید کهنۀ نمک سود که کرم و خشک است
افعال و خواص آن
کباب بآتش بریان کردۀ تازۀ آن بهتر از در روغن بریان کردۀ آن و
سریع الهضم و صالح الکیموس و مرطب و مسمن و مولد منی و شیر و پیه کرده و در محرور مبهی
و منعظ و مصلح اخلاط حاره و جهت تصفیه و نرمی قصبۀ رئه و قرحۀ آن و سل و دق و سعال
یابس و ضعف کبد و کردۀ حاربن و یرقان و زحیر و مغص حار و کباب آن با آب غوره و سماق
جهت اسهال مراری و دموی مجرب و مطبوخ ماهی هازنی با سرکه جهت صاحبان امراض حاره و محرور
المزاجان و با بزر بقطین جهت وهج یعنی شدت حرارت و تسکین حدت آن و فساد دم احتراقی
و خوردن ماهی تازۀ بریان با پیاز تازۀ سبز و آشامیدن شراب معتدل بعد از ان مولد منی
و نعوظ و آشامیدن مرقۀ آن جهت زهرهای مشروبه و ملذوعه و مداومت بران جهت دفع زهر مار
شاخدار و سک دیوانۀ کزیده و بهترین انحای استعمال آن جهت ترطیب بدن بطریق اسفیدباج
و بعد از ان مشوی برطبق و بآتش بریان کردۀ آن سبکتر بر معده از آنچه در روغن بریان
کردۀ آن و آنچه در آرد ملتوت کرده بروغن بریان نموده باشند تشنکی بسیار آورد و دیر
از معده بکذرد و خوردن ماهی بسیاری بی نان و بعد از ان قئ کردن به آب کرم و عسل و سکنجبین
و آب مطبوخ ترب منقی فضول غلیظه و اخلاط فاسده است و جهت اوجاع مفاصل و عرق النسا و
بهق اسود و ابیض و رفع اثار مجرب و سمک مضر مبرودین و مرطوبین و دماغ رطب و عصب و معدۀ
بلغمی و مصلح آن پختن آن با روغن کاو و یا روغن بادام و یا کنجد و خوردن زنجبیل پرورده
و صعتر و عسل و کلقند سکری کهنه و یا عسلی و آبکامه و ادویۀ حاره و زیرباجات و محرورین
را خوردن با سرکه و سکنجبین بعد از ان و بالخاصیت مورث تشنکی و رافع آن سرکه و آبکامه
و در بعضی امزجه مملح آن موافق تر و عطش آن کمتر و در بعض امزجه غیر مملح آن و آشامیدن
آب بسیار بعد از ان بغایت مضر به حدی که کویا آن را زنده و خود را مرده کردانیدن است
و باعث امراض مزمنه است و اما شراب بعد از انحدار نافع و قبل از ان باعث سده بسبب نفوذ
اجزای غیر منهضمۀ آن بعروق و جلد و امراض ردیه از جرب و حکه و قوبا و امثال اینها و
جمع آن با شیر و یا بیضۀ مرغ و یا کوشت خصوص حیوانات بری بسیار مضر و محدث امراض مزمنه
و نمک سود که پانزده روز و زیاده بران کذشته باشد مائل بکرمی و خشکی و قاطع بلغم و
مورث اشتها و موافق مبرودین و مولد بلغم زجاجی و ملح و مورث خارش و جرب و قوبا و تقشر
جلد و بیداری و امثال اینها و آنچه مدتی بران کذشته باشد مسدد و مولد اخلاط فاسدۀ سوداویۀ
سوخته و مصلح آن سرکه و سکنجبین و آبکامه و قئ فرمودن و خوردن مسهل و تنظیف بدن و قدید
نمک سود آنکه سماریس نامند بدترین اقسام و کثیف ترین همه و محلل بلغم غلیظ و مقوی خمل
معده و مورث امراض مذکوره و سهر و مداومت آن باعث شبکوری مصلح آن آنچه ذکر یافت و خیسانیدن
آن در سرکه کفته اند جهت کزیدن عقرب و سک دیوانه نافع و ماهی شور که در سرکه پرورده
باشند سرد و خشک و مجفف و دیرهضم و مقوی ماسکه و مانع انصباب صفرا بمعده و مورث حکه
و جرب و بثور سوداوی و اغتسال عضو به آب ماهی شور نمک سود جهت قروح عفنه و جرب تازه
مفید و ماهی تازه را که بریان نمایند و بکذارند تا سرد کردد خصوص که یک شب بران بکذرد
و یا زیاده و در جای نمناک مانده باشد ردی و سمی و مداومت هر روز بدان باعث برص و استسقا
و محدث اعراض فطر و تدبیر آن قئ فرمودن و مسهل خوردن و سائر تدابیر فطر است و در مبرودین
خوردن جوارشات حاره و اشیای حارۀ مذکوره و در محرورین سکنجبین حامض و سرکه و آبکامه
و کسی را که از خوردن ماهی غثیان عارض کردد باید که رب به بلیسد و آشامیدن آب نقوع
زیرۀ کرمانی بهتر است و جلوس در طبیخ آن جهت ابتدای قرحۀ امعا و جذب مواد بظاهر جلد
و تحقین بدان جهت عرق النسا مفید و تخم آن در تقویت باه قوی الاثر و مولد منی و منعظ
و جهت سرفه و زحیر حار نافع و زهرۀ آن خصوص از شبوط کرم و خشک و اکتحال آن جهت رفع
بیاض مؤثر و چون ماهی زنده را شق کنند و همان قسم کرماکرم که حرکت داشته باشد بر عضو
ببندند جذب مواد و زجاج و خار و غیرها بظاهر جلد نماید و در دفع اختلاط ذهن صاحب سرسام
و اورام بیعدیل و ضماد سر سوختۀ نمک سود آن جهت ورم مقعده و شقاق آن و کزیدن عقرب و
سک دیوانه کزیده و با روغنها و لعابها جهت ورم صلب لهاه و طلای استخوان سوختۀ آن جهت
برص نافع و شستن ماهی به آب کرم و نمک نیکو و یا مالیدن کاه کل بدان و زمانی کذاشتن
پس نیکو شستن باعث رفع سهوکت آن است و خوردن ماهی بدون آرد و نان باعث هضم آن است و
با آرد و نان بطئ الهضم
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
سمک . [ س َ م َ ] (ع اِ) ماهی . ج ، اسماک
، سموک . (غیاث ) (آنندراج ) :
نگویم دد و دام و مور و سمک
که فوج ملایک بر اوج فلک .
سعدی .
|| (اِخ ) در فارسی اکثر به معنی آن ماهی
مستعمل میشود که زیرزمین است و برپشت آن ماهی گاو و بر شاخ آن گاو زمین قرار دارد.
(آنندراج ) (غیاث ) (از ناظم الاطباء). ماهی که زمین بر روی اوست . (اساطیر) (فرهنگ
فارسی معین ) :
چنین است کردار گردان فلک
یکی بر مه آرد یکی بر سمک .
فردوسی .
///////////
سمک
بپارسی ماهی خوانند و بعضی بقیاس با بعضی
کرم بود مانند کوسج ماهی و مارماهی منی بیفزاید و پیه گرده نیز زیاده کند بهترین ماهی
صخوری بود که پوست وی تنک بود و فلوس وی کوچک و میانه بود در کوچک و بزرگی و فربهی
و لاغری و سهوکت نداشته باشد و لذیذترین انواع ماهی شبوط بود و هازنی و بستی و شبوط
در فرات بسیار بود و در دجله بغداد فاضلترین جایگاه ایشان بود جایگاهی بود که سنگریزه
بسیار بود یا رملی و آبهای شیرین و اگر بحری بود افضل وی آن بود که در لجه بود و افضل
آنچه خورند از جهت ترطیب با اسفیداج خورند بعد از مشوی و آنچه بآتش بریان کرده باشند
سبکتر بود از آنچه بروغن بریان کرده باشند و آنچه به آرد ملوث کرده باشند و بروغن بریان
کرده باشند بد بود و تشنگی آورد و دیر از معده بگذرد و طبیعت ماهی سرد و تر بود در
دویم باه بیفزاید خاصه هازنی و بدن لاغر را فربه کند و مرق وی نافع بود جهت زهرهایی
که خورده باشند و گزیدن جانوران زهردار را نیز سود دهد و چربی که آن را سلون خوانند
و آن در نیل مصر بود و طویل و املس بود و سر وی بدرازی مایل بود و دهن وی کشیده بود
مانند خرطومی و دیسقوریدوس گوید وی را سلورس خوانند و وی فربه بود و تر و در گوشت وی
رخاوتی و لزوجتی بود و جهودان وی را نخورند و برومی وی را سوارش خوانند و چون تازه
بود غذا دهد و شکم براند و چون نمکسود بود غذا اندک بدهد و قصبه شش پاک کند و آواز
صافی گرداند و اگر گوشت وی نمکسود کرده ضماد کنند از بیرون برسلی آن را بیرون آورد
از عمق گوشت و طبیخ نمکسود وی چون در آن نشینند در ابتدای علت قرحه امعا موافق بود
بجهت جذب مواد که بطاهر بدن آورد و چون بدان حقنه کنند عرق النسا زایل کند و اگر همچنانکه
گفته شد ضماد کنند بر فضول و پیکان و زجاج از بدن بیرون آورد بقوت جاذبه و خوردن وی
مولد بلغم لزج بود و چون تازه بود بخورند غذای فاسد بود و اگر ادمان بخورد وی کنند
مولد برص بود بسبب بسیاری تری که در وی بود مگر که نمکسود بود و با سرکه خورند که بقوت
نمک قطع آن فضول بکند و انواع ماهی مولد بلغم باشند و مرخی اعصاب و موافق نبود الا
بمعده گرم و شبکوری آورد و مصلح آن مثلث باشد با عسل بسیار که عسل ویرا گرم کند و لطیف
و زود بیرون آورد و جالینوس گوید دشوار هضم شود و خونی که از وی متولد شود در غایت
لزوجت باشد و مرضهای بد از او پیدا شود و ماهی که سرد شده باشد و در موضع نمناک نهاده
باشند از خوردن همان عارض شود که از خوردن قطر حادث شود و ماهی آنچه نمکسود بود بهترین
آن تازه بود اولی آن بود که به آب بجوشانند و بعد از آن ماهی در آن اندازند و بپزند
و طبیعت آن ماهی که شور بود گرم و خشک بود و سر وی نافع بود جهت ملازه و شقاق مقعد
و سر ماهی شور که آن را سماریس خوانند چون بسوزانند و بر گزندگی سگ دیوانه و عقرب نهند
سودمند بود و گوشت وی چون بخورند همین عمل کند و ماهی شور بلغم بگدازاند و بهق سیاه
و تشنگی بیشتر آورد از ماهی تازه و مصلح آن بود که بسرکه و سعتر و کرویا معمول کرده
باشند و بعد از آن حلوا و روغن گاو خورند و سردمزاج را نشاید که ماهی تازه بخورد و
معده بلغمی را مضر بود بغایت و ادمان خوردن وی بیماریهای بد در دماغ و اعصاب پیدا کند
و اولی آن بود اگر ادمان خوردن کنند بروغن گردکان و زیت بریان کنند و فلفل کوفته بران
افشانند و بعد از آن زنجبیل مربی و شراب صرف خورند و نخود آب چندانکه توانند و اگر
آب اتفاق افتد تمدد در معده پیدا کند و قی آورد و اولی آن بود که آب نخود خورد مگر
روزی که عزم قی کردن داشته باشد و اگر بخورد اتفاق نیفتد بقی کردن بعد از آن داروی
مسهل بیاشامد تا از معده و بدن بیرون آید و الا بلغم لزج زجاجی از وی متولد شود بسیار
و آن بلغم سبب قولنج سخت و فالج و سکته گردد و مصلح وی عسل بود که از عقب وی بخورند
و بلغم براند و تغییر در مزاج پیدا کند و سرکه نیز موافق بود در اصلاح آن و سمک مملوح
ممقور نیکوترین آن بود که تر و فربه بود ویرا نمکسود کنند و در سرکه نهند و گشنیز خشک
اضافه کنند و طبیعت آن سرد و خشک است اشتهای طعام بیاورد و خشکی کمتر از آن نمکسود
کند و اگر تازه بریان کنند مضر بود بعرق النسا و سوداویمزاج و مصلح وی اترج مربا و
سمک مسکنج نیکوتر بود که بهار با بود و آن آش سرکه است و اولی آن بود که بسرکه بجوشانند
با سداب و کرفس و زعفران بعد از آن ماهی را شرحه کنند و در آن اندازند و بپزند نهچندان
که مهرا شود و لذت وی باقی بود و باید که بعد از آنکه صید کرده باشند زمانی رها کنند
نهچندان که متغیر شود و تباه گردد و طبیعت آن سرد بود و گویند معتدل بود و رطوبات
جگر گرم را نافع بود و یرقان و تبهای صفراوی و باصره را مضر بود و مصلح وی فالودج باشد
______________________________
صاحب مخزن الادویه مینویسد: سمک بفتح
سین و میم بفارسی ماهی و بترکی بالغ و بهندی مچهلی و شبوط را بهندی روهو و رضراضی راموی
مچهلی نامند
فرانسه POISSON انگلیسی FISH
اختیارات بدیعی، ص: 235
///////////
Fish
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Fish
Fossil range: Mid Cambrian–Recent |
Included groups
|
Excluded groups
|
A fish is any member of a
group of organisms that consist of all gill-bearing aquatic craniate animals that lack limbs with digits. They form a sister group to the tunicates, together forming the olfactores. Included in this definition are the living hagfish, lampreys, and cartilaginous and bony
fish as well as various extinct related
groups. Tetrapods emerged within lobe-finned fishes, so cladistically they are fish as well. However, traditionally fish are rendered
obsolete or paraphyletic by excluding the tetrapods (i.e., the amphibians, reptiles, birds and mammals which all descended from within the same ancestry). Because in this
manner the term "fish" is defined negatively as a paraphyletic group,
it is not considered a formal taxonomic grouping in systematic biology. The traditional term pisces (also ichthyes)
is considered a typological, but not a phylogenetic classification.
The earliest organisms that can be
classified as fish were soft-bodied chordates that first appeared during the Cambrian period. Although they lacked a true spine, they possessed notochords which allowed them to be more agile than their invertebrate
counterparts. Fish would continue to evolve through the Paleozoic era, diversifying into a wide variety of forms. Many fish of the
Paleozoic developed external armor that protected them from predators. The first fish with jaws appeared in the Silurian period, after which many (such as sharks) became formidable marine predators rather than just the prey of arthropods.
Most fish are ectothermic ("cold-blooded"), allowing their body temperatures to vary
as ambient temperatures change, though some of the large active swimmers
like white
shark and tuna can hold a higher core temperature.[1][2]Fish are abundant in most bodies of water. They can be found in nearly all
aquatic environments, from high mountain streams (e.g., char and gudgeon) to the abyssal and even hadal depths of the deepest oceans (e.g., gulpers and anglerfish). With 33,100 described species, fish exhibit greater species diversity
than any other group of vertebrates.[3]
Fish are an important resource for humans
worldwide, especially as food. Commercial and subsistence fishers hunt fish in wild fisheries (see fishing) or farm them in ponds or in cages in the ocean (see aquaculture). They are also caught by recreational fishers, kept as pets,
raised by fishkeepers, and exhibited in public aquaria. Fish have had a role in culture through the ages, serving as deities, religious symbols, and as the subjects of art, books and movies.
&&&&&&
سکمۀ رعاده (سمکه رعاده!*) [وال]
بفتح را و عین مشدده و الف و فتح دال هر سه مهمله و ها ماهیت و
خواص آن در رعاده در حرف الراء مهمله مع العین مذکور شد و شنیده شده که در دریای مسمی
ببحر ابیض که در هفتاد درجه عرض شمالی خط استوا و بطول یک صد و چهل درجه واقع است نوع
ماهی بسیار بزرکی بقدر یک صد و کسری تا دو صد ذراع در طول و بیست ذراع در عرض بهم می
رسد و دهن و بینی آن بر پشت و میان هر دو شانۀ آن است و در هنکام نفس کشیدن مانند فواره
بسیار بزرکی بقدر منار کوچکی آب از بینی آن می جهد و مردم آن بلد آن را صید می نمایند
چون روغن بسیار دارد و تمام بدن آن کویا روغن منجمد است آن را پارچه پارچه نموده در
دیکهای بزرک بر آتش روغن آن را کداخته در ظرفهای چوبی که پیپ می نامند کرده باطراف
می برند و خرچ سوخت چراغ و مشعل تمام سال آن بلد از همان است و مغز سر آن سفید پرده
پرده نرم لطیف است آن را کداخته برای سلاطین آن بلد شمع می سازند روشنی آن سفید مائل
بسبزی است و بدانکه بسبب سردی هوا سالی سه چهار ماه زیاده در ان دریا و سواحل آن نمی
تواند ماند و نیز شنیده شده که قریب بمیزان دو سه روزی هوای بسیار سردی می وزد و اکر
مردم بزودی خود را از ان دریا بدر بردند بهتر و الا در روز چهارم و پنجم آن از طرف
شمال امواج تختهای یخ می آید و دست بدست تمام دریا یخ می بندد به نحوی که مخلصی از
انجا مشکل و ممتنع و هرکه در ان جا ماند هلاک می کردد
افعال و خواص آن
کویند خوردن مغز سر آن جهت سل و قروح سینه و حجب آن نافع است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
* فترة. [ ف َ رَ ] (ع اِمص ) سستی .
(منتهی الارب ). ضعف و شکستگی . (اقرب الموارد). || (اِ) زمان میان دو پیامبر. (منتهی
الارب ) (اقرب الموارد). || سمکه رعاده . (فهرست مخزن الادویه ). ماهیی است در رود
نیل که اگر آن را با پای بسایی در پای سستی عارض شود و تا عرق نکنی رفع نگردد. (از
منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فِتَّر شود.
- فتر. [ ف ِت ْ ت َ ] ۞ (ع اِ) ماهیی که چون آن را به
پای بسپری سستی در پای پدید آید چندان که عرق کنی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
[که البته همانطور که مولف محترم می
گوید به "قرار مسموع" چنین و چنان بوده است!]
///////////
وال . (اِ) ۞ ماهی بزرگی باشد که کشتی را فروبرد.
(لغت فرس اسدی ص 334). نوعی از ماهی فلوس دار بود.(غیاث اللغات ) (از جهانگیری ) (برهان
قاطع). ماهی که پولک آن درشت باشد. (فرهنگ خطی ) (از فرهنگ نظام ). نوعی ماهی درم دار.
(انجمن آرا) ۞ (آنندراج ) ۞ . نوعی از ماهی بزرگ فلس دار.
(ناظم الاطباء). ماهی چناغ باشد. (اوبهی ). بال . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری
) (برهان قاطع). بال نام نوعی از ماهی است در عربی شایدوال مبدل آن است . (فرهنگ نظام
). جمل البحر. (یادداشت مولف ). و نیز رجوع به بال و بالن شود :
به رحل همت بر من عطا فرستد شاه
که کرگدنش نتابد نه نیز ماهی وال .
غضایری .
|| بال . (اِ) نوعی از ماهی فلوس دار بسیار
بزرگ باشد و آن در دریای زنگ بهم میرسد و فساد بسیار میکند و گوشت آن خوشمزه بود.
(برهان قاطع). بال و وال از لاتینی بالنا ۞ بمعنی «در آب رونده » و در یونانی فالائینا
۞ ، در فنیقی بعلیم بمعنی آقای
دریا، در تازی بال و باله و در فرانسه بالن ۞ و در آلمانی وال ۞ و در انگلیسی وال ۞ آمده است ، عنبر از مثانه این جانور دریائی گرفته میشود و آن با نهنگ اختلاف
بسیار دارد. (از حاشیه برهان قاطعچ معین
). یک قسم جانور ماهی شکل بسیار بزرگ و عظیم الجثه که از طایفه پستانداران است و از همه حیوانات بری و بحری بزرگتر و قد آن از 20 تا 30
گز است . (ناظم الاطباء). قسمی ماهی بزرگ که گوشتش لذیذ است . (فرهنگ شعوری ). نوعی
از ماهی بزرگ که آنرا وال گویند. (آنندراج ). وال که بس عظیم الجثه است . (از انجمن
آرای ناصری ). وال . فال . آوال . آفال . شال . آل . والی . اوک . اکیال . بالام .
(همه این صور مصحف کلمه یونانی بالائنا است ). (یادداشت مولف ). جمل البحر.
(یادداشت مولف ).معرب بالنای یونانی بصورت های بال ، وال ، فال ، اوال ، افال ، شال
، آل ، والی ، اول ، اوک ، واک ، اکیال ، بالام آمده است و هم عرب او را جمل البحر*
خوانده است . (از نشوء اللغه ص 82). باله و آن ماهیی است در دریای بزرگ که طول آن به
پنجاه ذراع میرسد و به آن ماهی عنبر نیزگویند و این کلمه عربی نیست ، کشتی نشینان آنرا
وال گویند و ظاهراً معرب آن بال است . (از المعرب جوالیقی ص 52). بالن ها که نوعی از
بال ها هستند معمولاً دارای سری پهن هستند و گاهی طول آنها به 25 گز و وزنشان به
150000 کیلوگرم میرسد. معمولاً بالن های کوچک و نوزاد شش گز طول و شش هزار کیلوگرم
وزن دارند و در کنار مادر خود زندگی میکنند تا موقعی که بتوانند خود تغذیه کنند. تغذیه بالن معمولاً از حیوانات کوچک دیگر دریائی است چه
باوجود دهان گشاد، حنجره بسیار کوچکی دارد.
نوع خاص قابل صید آن در دریاهای قطبی زندگی میکند. با وجود وزن و طول زیاد حیوانی چابک
و چالاک است و گاهی سرعت حرکت آن به 8 هزارگز در ساعت میرسد. بسیارنیرومند و قوی است
و سابقاً کشتیها و قایق ها از آسیب او در امان نبودند. معمولاً هر دویا سه دقیقه یکبارتنقس
میکند معذلک گاهی میتواند ربع ساعت را متوالیاً در زیر آب بماند. عنبر در دستگاه دفعی
نوعی بال به نام کاشالوت ۞ تولید میشود، غالباً عنبر را که این جانور از خود دفع میکند
در کنار دریاها پیدا میکنند، و وزن یک توده عنبر تا نودکیلو گرم هم دیده شده است .
(از خرده اوستا ص 141).
|| بالن . [ ل ِ ] ۞ (فرانسوی ، اِ) عظیم ترین پستاندار
دریایی که آن را وال یا بال نامند. رجوع به بال (ماهی ) شود.
* جَمَلُ البَحْرِ [3] أو الكُبَع*
[4] أو الحُوتُ الأحْدَب [5] أو الحوت السنامي (بالإنجليزية: Megaptera
novaeangliae)
هو حوت باليني ينتمي إلى فصيلة الحيتانيات القافزة، قصير الجسم، كبير الرأس، زعنفته
الظهرية صغيرة نسبيا، فلقتا ذنبه مروحيتان. لونه شديد السواد، يتراوح من 12 إلى 16
مترًا، كثيرا ما تلد الأنثى اثنين في بطن واحدة. يصل طوله عند النضج إلى 51 قدماً،
ويصل طول زعنفته إلى ما يعادل ثلث أو ربع الطول الإجمالي للجسم كله، ويزن نحو 36،000
كجم. وعلى جلد الرأس شعر، وعدد من الطفيليات، ويوجد داخل الفم صحون من عظام حوتية يصل
عددها إلى 270 ـ 400 صحناً على كل من جانبي الفم، كما يشتهر الحوت الأحدب بقدرة الذكر
على إصدار أصوات مميزة ومتنوعة.
قائمة0:00
أصوت الحوت سنامي من أجل التواصل فيما
بينها
يبلغ معدل طوله بين 13 متر و 10 أمتار،
ويزن نحو 26,500 كلغ، وهو رمادي أسود من جهة الظهر، داكن من الجهة السفلية للجسم، وزعانفه
بيضاء جزئياً، وعلى جسمه يوجد حوالي 24 أخدوداً بطنياً، وزعانف صدرية ضخمة يبلغ طولها
4 أمتار تقريباً.
* کبع. [ ک ُ ب َ ] (ع اِ) شتر دریایی
(کذا! منظور جمل البحر است که عرب والِ گوژ را گوید) و از آن است که زن زشت روی را
گویند: یا وجه الکبع. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
/////////////
نَهَنگ یا وال پستانداری آبزی است از رده
آببازسانان که دمی بلند دارد. پشتش پهن و گوشتالو است و زندگیش را در اقیانوسها میگذراند،
اگر او را به ساحل بیاورند آنقدر به او فشار میآید که میمیرد. نوزاد او وقتی به
دنیا بیاید بزرگ است. نهنگ هم مثل بقیه پستانداران شیر میمکد. بدنش مو ندارد. هنگامی
که میخواهد نفس بکشد، از بالای سرش آب فواره میزند.
//////////
به عربی حوت:
الحوت (بالإنجليزية: Whale) وهو اسم شائع يطلق
على ثدييات بحرية مختلفة من رتبة الحيتانيات.[1] يطلق مصطلح حوت أحيانا على جميع الحيتانيات
ولكن في الغالب تستبعد كل من الدلافين وخنازير البحر، التي تنتمي إلى رتيبة الحيتان
المسننة (باللاتينية: Odontoceti) تشمل هذه الرتيبة أيضا حوت العنبر، الحوت القاتل، الحوت المرشد [بالإنجليزية]
والحوت الأبيض. رتيبة الحوتيات الأخرى، الحيتان البالينية (باللاتينية: Mysticeti) وتضم ترشيحية التغذية
التي تأكل الكائنات الصغيرة بعد اصطيادها بواسطة ترشيح مياه البحر من خلال الهيكل المشطي
الموجودة في الفم ويسمى البلين. وتشمل هذه الرتيبة الحوت الأزرق، الحوت الأحدب، الحوت
المقوس الرأس والحوت المنك. جميع الحوتيات لديها أطراف الأمامية على شكل زعانف، ذيل
أفقي، وفتحات أنف في الجزء العلوي من الرأس. لقرون خلت، كانت الحيتان تصطاد للحمها
وكمصدر للمواد الأولية الثمينة.
حوت أحدب
محتويات [أظهر]
التشريح[عدل المصدر]
الحيــتان البالينية أكبر حجماً في العادة
من الحيتان ذوات الأسنان ومنها الحوت الأزرق، الذي يعد أضخم الكائنات على الكرة الأرضية،
والأنثى أكبر حجماً من الذكر. للحيتان البالينية صفائح رقيقة تتدلى من الفك العلوي،
وتتكون من مادة البالين (أنظر بالين). كذلك، تتميز الحيتان البالينية بوجود فتحتين
أعلى رأسها للتنفس، مما يطلق زفيراً شبيهاً بشكل 7.
صيد الحيتان[عدل المصدر]
تصاد الحيتان لاستخراج الزيت الموجود في
كبده لصناعة مواد التجميل.
مستحاثة عظمة حوت عثر عليها في شاطئ كاليفورنيا
اللجنة الدولية لصيد الحيتان
{{{2}}} أعضاء
{{{2}}} ليست أعضاء).
عدد الحيتان الزرقاء حول العالم
رسم من القرن الثامن عشر لصيادين هولنديين
يصطادون حوت مقوس الرأس
قراءات اضافية[عدل المصدر]
Carwardine, M., Whales,
Dolphins and Porpoises, Dorling Kindersley, 2000. ISBN 0-7513-2781-6
Williams, Heathcote, Whale
Nation, New York, Harmony Books, 1988. ISBN 978-0-517-56932-0
مراجع[عدل المصدر]
^ Brown, Lesley, المحرر (2007). Shorter Oxford
English Dictionary. II (الطبعة Sixth). Oxford: Oxford University press. صفحة 3611.
وصلات خارجية[عدل المصدر]
“حيتان البحر المتوسط” هو سلسلة وثائقية
حول علماء يكتشفون المتوسط والحيتانيات التي تسكن هذا البحر القديم.
///////////
به باسای اندونزی پاوس، لودان:
Paus
atau lodan (khusus yang bergigi dan bukan berukuran kecil) adalah sekelompok
mamalia yang hidup di lautan. Sebutan "paus" diberikan pada anggota
bangsa Cetacea yang berukuran besar. Paus bukan tergolong dalam keluarga ikan.
Paus mempunyai ciri-ciri sebagai berikut:
bernapas
menggunakan paru-paru
mempunyai
rambut (sedikit, kebanyakan ada di paus dewasa)
berdarah
panas
mempunyai
kelenjar susu
mempunyai
jantung dengan empat ruang
Paus
purba berevolusi pada pertengahan tempo Eocene, kira-kira 50 juta tahun yang
lalu. Salah satu paus terawal yang telah punah adalah Basilosaurus yang
mempunyai kepala kecil bermoncong menonjol dan bergigi. Basilosaurus mempunyai
panjang 25 meter.
/////////
به کردی سورانی نەهەنگ، وال:
نەهەنگ یان واڵ ناوێکی باوە کە بە دەستەیێکی بەربڵاو لە گواندارانی خاوەن ئاواڵ مناڵ کە لە زەریا دەژین، دەوترێت.
///////////
به اردو حوت:
حوت، انگریزی زبان میں= Whale، قدیم انگریزی زبان میں: hwæl) ایک ایسا عام نام ہے جو پستانیہ دریائی سے تعلق رکھنے والے ایک طبقے حوتیہ سے تعلق رکھتے ہیں۔
//////////
به ترکی استانبولی بالینا:
Balina
yaşamını tamamen suda sürdüren ve yaygın olarak dünya okyanuslarında bulunan
farklı çok sayıda türden oluşan plasentalı deniz memelileridir. Cetacea infra
takımı içinde genellikle yunusları ve musurları hariç tutarak oluşturulmuş
formel olmayan bir gruplamada yer alırlar. Balinalar, yunuslar ve musurlar çift
toynaklılarla birlikte Cetartiodactyla takımında yer alırlar. En yakın
akrabaları olan su aygırlarından 40 milyon yıl kadar önce ayrılmışlardır.
Balinaların iki parvo takımı dişsiz balinalar (Mysticeti) ve dişli balinalar
(Odontoceti) birbirlerinden yaklaşık 34 milyon yıl kadar önce ayrılmışlardır.
Yaşayan ve balina olarak kabul edilen familyalar şunlardır: Balaenopteridae
(oluklu balinagiller), Balaenidae (gerçek balinagiller), Cetotheriidae (cüce
gerçek balina), Eschrichtiidae (gri balina), Monodontidae (beyaz balinagiller),
Physeteridae (ispermeçet balinasıgiller), Kogiidae (cüce ispermeçet
balinasıgiller), ve Ziphiidae (gagalı balinagiller).
///////////
Whale
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Whales
|
|
Southern right whale
|
|
Information
|
|
Classification of
Cetacea |
|
Families considered
whales
|
|
·
v
|
Whale is the common
name for a widely distributed and diverse
group of fully aquatic placental marine
mammals. They are an informal grouping within the
infraorder Cetacea, usually excluding dolphins and porpoises. Whales, dolphins and porpoises belong to the order Cetartiodactyla with even-toed ungulates and their
closest living relatives are the hippopotamuses, having diverged about 40 million years ago. The two parvorders of
whales, baleen
whales (Mysticeti) and toothed whales (Odontoceti), are thought to have split apart around 34 million years
ago. The whales comprise eight extantfamilies: Balaenopteridae (the rorquals), Balaenidae (right whales), Cetotheriidae (the pygmy right whale), Eschrichtiidae (the gray whale), Monodontidae (belugas and narwhals), Physeteridae (the sperm whale), Kogiidae (the dwarf and pygmy sperm whale), and Ziphiidae (the beaked whales).
Whales are creatures of the open ocean;
they feed, mate, give birth, suckle and raise their young at sea. So extreme is
their adaptation to life underwater that they are unable to survive on land.
Whales range in size from the 2.6 metres (8.5 ft) and 135 kilograms
(298 lb) dwarf sperm whale to the 29.9 metres (98 ft) and 190 metric tons (210 short
tons) blue
whale, which is the largest creature that has
ever lived. The sperm
whale is the largest toothed predator on
earth. Several species exhibit sexual dimorphism, in that the females are larger than males. Baleen whales have no teeth;
instead they have plates of baleen, a fringe-like structure used to expel water
while retaining the krill and plankton which they feed on. They use their throat pleats to expand the mouth
to take in huge gulps of water. Balaenids have heads that can make up 40% of
their body mass to take in water. Toothed whales, on the other hand, have
conical teeth designed for catching fish or squid. Baleen whales have a well developed sense of "smell", whereas
toothed whales have well-developed hearing − their hearing, that is adapted for
both air and water, is so well developed that some can survive even if they are
blind. Some species, such as sperm whales, are well adapted for diving to great
depths to catch squid and other favoured prey.
Whales have evolved from land-living
mammals. As such they must breathe air regularly, though they can remain
submerged for long periods. They have blowholes (modified nostrils) located on
top of their heads, through which air is taken in and expelled in the form of
vapour. They are warm-blooded, and have a layer of fat, or blubber, under the skin. With streamlined fusiform bodies and two limbs that are modified into flippers, whales can
travel at up to 20 knots, though they are not as flexible or agile as seals. Whales produce a great variety of vocalizations, notably the extended
songs of the humpback
whale. Although whales are widespread, most species
prefer the colder waters of the Northern and Southern Hemispheres, and migrate
to the equator to give birth. Species such as humpbacks and blue whales are
capable of travelling thousands of miles without feeding. Males typically mate
with multiple females every year, but females only mate every two to three
years. Calves are typically born in the spring and summer months and females
bear all the responsibility for raising them. Mothers of some species fast and
nurse their young for a relatively long time.
Once relentlessly hunted for their
products, whales are now protected by international law. The North Atlantic right whales nearly became extinct in the twentieth century, with a population low
of 450, and the North Pacific gray whale
population is ranked Critically Endangered by
the IUCN. Besides whaling, they also face threats from bycatch and marine
pollution. The meat, blubber and baleen of whales have traditionally been used by indigenous peoples of the
Arctic. Whales have been depicted in various cultures worldwide, notably by the
Inuit and the coastal peoples of Vietnam and Ghana, who sometimes hold whale
funerals. Whales occasionally feature in literature and film, as in the great
white whale of Herman Melville's Moby
Dick. Small whales, such as belugas, are sometimes kept in captivity and trained to perform tricks, but
breeding success has been poor and the animals often die within a few months of
capture. Whale
watching has become a form of tourism around
the world.
///////////
همچنین:
کاشالوت . [ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ کاشالو. شیرماهی . ماهی عنبر.
عنبرماهی . حوت . جانور دریایی که گاهی بقدری بزرگ شود که طول بدنش 30 گز گردد. در
زیر پوست او پرده ای ضخیم از چربی وجود دارد. چون از مدفوع خشک شده او عنبر به دست می آید که بوی خوش دارد از آنجهت
او راماهی عنبر گویند. رجوع به عنبر و «گاو عنبر» شود.
- گاو عنبر. [ وِ عَم ْ ب َ ] (ترکیب اضافی
، اِ مرکب ) پستاندار عظیم الجثه دریائی شبیه
به وال که در دریا میماند. گویند عنبر فضله
او است . (از آنندراج ) (از غیاث ). کاشالوت ۞ ، ماهی عنبر، باله لطمیه ، گاو بحری .قال الزمخشری سمعت ُ ناساً من
اهل مکة یقول هو (ای العنبر) صفع ثور فی بحر الهند. (تاج العروس ) و رجوع به عنبر و
گاو بحری ، گاو عنبری و گاو عنبرین و رجوع به قطاس و قیطوس و بحری قطاس و پرچم شود
:
ز مار مهره برآری ز ابر مروارید
ز گاو عنبر سارا ز یاسمن زنبق .
انوری .
///////////
َهَنگ عَنبَر (به انگلیسی: Sperm whale و به فرانسه: Le grand cachalot
(Physeter macrocephalus ou P. catodon ) بزرگترین نهنگ دندانداراست. نهنگهای عنبر در تمام اقیانوسها
زندگی میکنند. حداکثر طول نرها ۱۸ متر (۶۰ پا) و مادهها ۱۲ متر (۴۰ پا) است. غالباً
رنگ آنها سیاه مایل به قهوهای یا خاکستری تیره میباشد. سر بزرگ نهنگ عنبر، تقریباً
۱/۳ طول بدن را تشکیل میدهد. در سر نهنگ عنبر، ماده روغنی اسپرماستی (Spermaceti) و روغن اسپرم وجود
دارد که برای ساختن شمع مورد استفاده قرار میگیرد و روغن اسپرم به عنوان گریس یا روغن
هم بکار میرود. نهنگ اسپرم در آبهای گرم و معتدل بسر میبرد. نرهای بالغ در بهار به
سوی آبهای سردتر شمال یا جنوب شنا میکنند، ولی مادهها و نهنگهای جوان بصورت گروهی،
در عرضهای جغرافیایی پائینتر باقی میمانند. نهنگها بطور عمده از سرپاور بزرگ تغذیه
میکنند.
نهنگ عنبر از زیرراسته آببازسانان دنداندار
(Odontoceti)، خانواده عنبرنهنگیان
(Physeteridae)، سرده عنبریها (Physeter) است.
این جانوران معمولاً تا عمق ۱۰۰۰ متری
پایین میروند و میتوانند بیش از یک ساعت زیر آب بمانند. نهنگهای عنبر در سدههای
۱۹ و ۲۰ تا حد انقراض شکار شدند. ماده روغنی به نام عنبر از روده این نهنگ بدست میآید
که در تهیه عطر مورد استفاده قرار میگیرد.
هرمان ملویل در کتابش با نام موبی دیک
داستانی درباره صید نهنگ اسپرم نوشتهاست.
منابع
در ویکیانبار پروندههایی درباره نهنگ
عنبر موجود است.
↑ خبرگزاری مهر
ن • ب • و
گونههای زنده آببازسانان
ردهها: آببازان استرالیاآببازسانانجانوران
اقیانوس آرامجانوران اقیانوس اطلسجانوران اقیانوس هندحیواناتی که در سال ۱۷۵۸ (میلادی)
توصیف شدند سیاهه قرمز IUCN
از گونههای آسیب پذیر نهنگها
قس عربی
حوت العنبر (بالإنجلیزیة Sperm whale) هو حیوان بحری ضخم
یبلغ طولة 18 متر تقریبا، یستخرج منه مادة العنبر لصنع العطور.
یعیش حوت العنبر فی المحیطات بأکل ما شاء
من المخلوقات البحریة. یتمیز حوت العنبر برأسه الضخم، وقد یبلغ طول الذکر 20 مترًا.
أنثى الحوت أصغر حجما حیث یبلغ حجمها تقریبا نصف حجم الذکر. والعنبر هو قیء الحوت الذی
یخرج من جوفه. یفضل الهبوط للمیاه العمیقة جدا ما بین 2500 متر و 5000 متر لصید طعامه
المفضل وهو الحبار العملاق ویبلغ طوله 19 متر وقد وجدت آثار مجسات الحبار التی اصطادها
حوت العنبر على أجزاء جسمه بعد صیده .
یعبر حوت العنبر على جمیع المحیطات فی
العالم ویدخل کثیرا لبحار العالم کالبحر الأبیض المتوسط والبحر الأحمر وللأسف فهو یتلاقى
مع الطرق التجاریة مما یؤدی إلى إصطدامه وموته مباشرة .
شاهد أیضاً
حیتانیات
حوت أزرق
حوت قاتل
حوت أبیض
حبار عملاق
وصلات خارجیة
70South - information on the
Sperm Whale
MarineBio: Sperm Whale,
Physeter catodon
"Physty"-stranded Sperm
Whale nursed back to health and released in 1981
The physiology of the deep
diving adaptations of whales
ARKive Photographs, video.
تصنیفات: حیوانات ضخمةأنواع القائمة الحمراء غیر المحصنةأجناس ثدییات
أحادیة النوعحیوانات وصفت فی 1758حیوانات حیتان
//////////
قس آذری:
Kaşalot (lat. Physeter
catodon; Physeter macrocephalus) — balinalar dəstəsinin dişli balinalar yarımdəstəsinə aid
iri dəniz məməlisi növü.
/////////////
قس باسای اندونزیی:
Paus Sperma atau Paus Kepala Kotak (Physeter macrocephalus)
adalah hewan terbesar dalam kelompok paus bergigi sekaligus hewan bergigi
terbesar di dunia. Paus ini dinamakan karena bahan putih
susu spermaceti yang terdapat pada kepalanya, dan pada awalnya
dikira sebagai sperma. Kepala Paus
Sperma yang besar dan bentuk keseluruhannya yang berbeda, ditambah lagi
kemunculannya dalam novel Moby-Dick yang ditulis oleh Herman Mellville, membuatnya dikenal sebagai paus arketipe (archetype).
Sebagian karena Melville, Paus Sperma sering dihubungkan
dengan Leviathan semi mistis
dari cerita-cerita Alkitab.
Paus Sperma juga dulu dikenal sebagai Common Cachalot
////////////
قس عبری:
ראשתן גדול ראש או לווייתן זרע (שם מדעי: Physeter
macrocephalus) הוא מין של לווייתן שיניים יחיד בסוגו (Physeter),
הנמנה עם משפחת הראשתניים. לראשתן מספר מאפיינים ייחודיים: הוא הגדול שבלווייתני השיניים – אורך גופו עשוי להגיע ל-18 מטרים ומעלה;מוחו הוא הגדול ביותר בעולם החי וראשו מהווה כשליש מגופו; הוא בעל החיים שמפיק את הרעש החזק ביותר; והיונק המסוגל לצלול לעומקים הגדולים ביותר. מקורו של השם "לווייתן זרע" בחומר הלבנבן בעל המרקם החלבי הנמצא בכמות גדולה בראשו, חומר שנחשב בתחילה בטעות לנוזל זרע, ואילו השם "ראשתן" נגזר מגודל ראשו. ממדי ראשו וצורתו המיוחדת, והיותו דמות ראשית ברומן המפורסםמובי דיק מאת הרמן מלוויל, הפכו את הראשתן לדמות הקלאסית של לווייתן כפי שמופיעה ביצירות ספרותיות רבות, בציורים ואנימציות, וביצירות תרבותיות אחרות.
צבעו של הראשתן אפור כהה וגחונו אפור בהיר. ראשו גדול ותפוח, בעיקר אצל הזכר, וזהו גם מקור שמו. עד שנות ה-80
של המאה ה-20 ניצוד הראשתן באופן נרחב, וחל צמצום דרסטי באוכלוסייתו העולמית. הראשתן עדיין ניצוד בניגוד לחוק, אף שרשמית הוא מוגן ברחבי העולם. הראשתנים ניצודו בעיקר בשל החומר דמוי החֵלֶב שבראשם, אך גם בשל שומנם, ובשל ה"ענבר האפור" והריחני המצוי במעיים שלהם ומשמש בתעשיית הבשמים.
////////////
قس ازبکی:
Kashalot (Physeter catodon) — tishli
kitlar kenja turkumiga mansub sut
emizuvchi suv hayvoni. Uz. urgʻochisi 13 m gacha, erkagi 21 m gacha,
ogʻirligi 30— 70 t. Boshi juda katta, tanasining uchdan
bir qismini tashkil etadi. Tanasining old tomoni toʻmtoq. Ingichka va uzun
pastki jagʻida 18—30 juft tishi bor;
yuqori jagʻida tishi yoʻq. K. qoʻngʻirdan to toʻq jigarrang tusda. Okean va ochiq
dengizlarda tarqalgan. Baʼzan Barens
dengizi va Kamchatka sohillari yaqinida
uchraydi. K. — poligam hayvon. 5 yoshida voyaga yetadi.
50 yilcha yashaydi. Kalmarlar va baliqlar bilan
oziqlanadi. Oziq topish uchun 2 km gacha chuqurlikka shoʻngishi, suv ostida 1,5
soatgacha turishi mumkin. Iqtisodiy ahamiyati katta. Bitta K.dan 9—10 t yogʻ olinadi.
Ovlash man etilgan.[1]
//////////
قس پنجابی:
سپرم وہیل اک سمندری دد پلان
والا پسو اے۔
///////////
قس کردی سورانی:
نەهەنگی عەنبەر یان نەهەنفی سپێرم گەورەترین نەهەنگی دداندارە کە لە زەریاکان دەژی. درێژایی جەستەی ئەم نەهنگە دەگاتە زۆرینەی ٢٠/٥ مەتر و کێشی جەستەیشی هەتا ٦٠ تۆن دەگات.
//////////
قس اردو:
Sperm whale
آزاد دائرۃ المعارف، ویکیپیڈیا سے
colspan=2 style="text-align: center;
background-color: transparent; text-align:center; border: 1px solid red;" |
Sperm whale[1]
Mother and baby sperm whale.jpg
Sperm whale size.svg
Size of an average male adult compared to an
average human
حیثیت تحفظ
Vulnerable (IUCN 3.1)[2]
colspan=2 style="text-align: center;
background-color: transparent; text-align:center; border: 1px solid red;"
| صنف بندی
مملکت: جانورia
ہم نسل: Chordata
جماعت: پستانیہia
درجہ: حوتیہ
ذیلی درجہ بندی: Odontoceti
خاندان: Physeteridae
جنس: Physeter
نوع: P.
macrocephalus
colspan=2 style="text-align: center;
background-color: transparent; text-align:center; border: 1px solid red;"
| سائنسی نام
Physeter macrocephalus
Linnaeus, 1758
Sperm whale range and concentration.svg
Sperm whale range (in blue) and major
concentrations (black)
colspan=2 style="text-align: center;
background-color: transparent; text-align:center; border: 1px solid red;"
| متبادل نام
Physeter catodon Linnaeus, 1758
Physeter australasianus Desmoulins, 1822
اصطلاح [چھپائیں]term
نطفہ
حوت
sperm
whale
حوت کی ایک قسم جس کے سر پر سفید
نشان قدیم ملاحوں کو نطفہ کی ماند معلوم
ہوتا تھا، جس کی وجہ سے اس کا نام نطفہ حوت پڑ گیا۔
//////////
قس ترکی استانبولی:
İspermeçet
balinası (Physeter macrocephalus), Physeteridae familyasından tüm okyanuslarda
yaygın olan balina türü. Yetişkin erkekler yazın kutup sularına göç eder.
Akdeniz'de görülen en yaygın balina türüdür. Türkiye'de görülmüş 4 balina
türünden biridir.
///////////
Sperm whale
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Kingdom:
|
|
Phylum:
|
|
Clade:
|
|
Class:
|
|
Order:
|
|
Infraorder:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
P. macrocephalus
|
Major sperm whale grounds
|
|
The sperm whale (Physeter
macrocephalus), or cachalot, is the largest of the toothed whales and the largest toothed predator. It is the only living member of genus Physeter, and
one of three extant species in the sperm whale family, along with
the pygmy sperm whale and dwarf sperm whale of the genus Kogia.
Mature males average 16 metres (52 ft)
in length but some may reach 20.5 metres (67 ft), with the head
representing up to one-third of the animal's length. Plunging to 2,250 metres
(7,382 ft), it is the second deepest diving mammal, following only
the Cuvier's beaked whale.[3] The sperm whale's clicking vocalization, a form of echolocation and communication, may be as
loud as 230 decibels (re 1 µPa at 1 m) underwater.[4] It has the largest brain of any animal on Earth, more than five times
heavier than a human's. Sperm whales can live for more than 60 years.[5]
The sperm whale can be found anywhere in
the open ocean. Females and young males live together in groups while mature
males live solitary lives outside of the mating season. The females cooperate
to protect and nurse their young. Females give birth every four to twenty years, and care
for the calves for more than a decade. A mature sperm whale has few natural
predators, although calves and weakened adults are sometimes killed by pods
of orcas.
From the early eighteenth century through
the late 20th, the species was a prime target of whalers. The head of the whale contains a liquid wax called spermaceti, from which the whale derives its name. Spermaceti was used in lubricants,
oil lamps, and candles. Ambergris, a waste product from its digestive system, is still used as a fixative in perfumes. Occasionally the
sperm whale's great size allowed it to defend itself effectively against
whalers. The species is now protected by a whaling moratorium, and is currently
listed as vulnerable by the International Union for the
Conservation of Nature and Natural Resources (IUCN).
&&&&&&
سمکه الصیداء
بفتح صاد مهمله و سکون یا و فتح دال مهمله و سمیکۀ صیدا به تصغیر
نیز آمده و آن را سمکۀ برکه و سمکۀ ثول و بیونانی سفیفس نامند
ماهیت آن
ماهی است که در قریۀ تبوک در چشمۀ ثول بهم می رسد شبیه بوزغۀ کوچکی
و سام ابرص و با دست و پا و دم و مخلب و خمیدکی پای آن بطرف وحشی ران آن است و نر آن
باریک و دراز و سر آن کوچک و دنبالۀ آن دراز و زیر حنک اسفل آن با خط و خال و تا زنده
است فرق میان نر و ماده آن ظاهر می باشد و بعد مردن مخفی می کردد شیخ الرئیس رحمه اللّه
تعالی در مجربات خود سمکۀ تبوک نوشته و تبوک قریه است از شام قریب بصید او آن ماهی
در ان قریه در چشمۀ ثول بهم می رسد بعد از ده یوم از ماه شباط که هنکام هیجان آن است
ظاهر می شود و نر و مادۀ آن باهم جمع شده و بهمان هیات تا نیمۀ آذرماه می مانند و سفاد
آن مانند انسان است و در ان هنکام که فصل ربیع است کفی از بناکوش آنها برمیآید و داخل
آب می کردد مردم آنجا آن را جمع می کنند و در همان ایام آن را صید می کنند زیرا که
در ایام دیکر بدان دست نمی یابند بسبب سرعت حرکت آن و چون صید نمودند بزودی آن را اندک
نمکسود می نمایند و نکاه می دارند تا فاسد نکردد
طبیعت آن
کرم و خشک در دوم و کف آن در سوم و هر دو با رطوبت فضلیه
افعال و خواص آن
مقدار یک حبه از کف آن با زردۀ تخم مرغ نیمبرشت و یا با مرق مرغ
جوان بغایت مهیج باه و منعظ کفته اند به حدی که بهلاکت می رساند از شدت انعاظ و بمراتب
قویتر از لحم آن است و نمک سود آن قویتر از غیر نمک سود آن و کویند قوت این بحدی است
که هیچ چیز بدان نمی رسد و شرط خوردن آن آنست که نیم درم آن را سوده بر خمر ابیض پاشیده
بعد از طعام بنوشند و بخوابند قوت باه را بهیجان آورد و بسرعت انعاظ نماید و کویند
که نر آن در ذکور و مادۀ آن در اناث موثر است و بعضی کفته اند که مادۀ آن را خاصیتی
نیست نه در اناث و نه در ذکور و آنچه از ریکزارهای حوالی چشمهای صیدا صید کنند غیر
آن چشمۀ مخصوصۀ سفید و بهیأت مذکوره نیست و آن خاصیت و اثر ندارد و بعضی کویند که آن
در رمل مانند آنکه ماهی در آب شنا و غوص می نماید می کند و از این جهت آن را سمکه الرمل
می نامند و نیز کفته اند که هر عضوی آن برای فساد عضوی از انسان موافق است مثلا دست
آن برای وجع دست و پای آن برای وجع پای و همچنین و اصلی ندارد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
سمکه
صیدا. [ س َ م َ ک َ ی ِ ص َ] (اِ مرکب ) نوعی از ماهی است . (از تحفه حکیم مومن ). رجوع به تحفه حکیم مومن و الفاظ الادویه شود.
///////////
سمکة الصیدا
در شام سمکة البرکه خوانند شریف گوید در
حبشه بود دودی مانند ورلی کوچک بود وی را در بهار صید کنند که در هیچ فصل دیگر نتوانند
صید کرد و نیکوتر آن نر بود ما دام که زنده باشد فرق نر و ماده توان و چون هر دو خشک
شوند علامات ایشان پنهان شود و چون گیرنده زنده نمکسود کنند و چون استعمال کنند نیم
درم از وی سحق کنند و بر شراب سفید کنند و بیاشامند و بخسبند شهوت مجامعت برانگیزد
و نعوظ آورد و بعضی گویند فرق میان نر و ماده آن بود که نر را سر کوچک بود و بدن دراز
و ابن جمع گوید که نیکوترین آن بود که از منتصف شهر شباط صید کنند نر آن مهیج باه بود
مردان را و ماده وی مهیج باه بود زنان را و باید که بر سر بیضه نیمبرشت کنند و بخورند
صاحب مخزن الادویه مینویسد: آن را سمیکه
صیدا و سمکه برکه و سمکه ثول و بیونانی سقیفس نامند و آن ماهئی است که در قریه تبوک
در چشمه ثول بهم میرسد شبیه به وزغه کوچکی با دست و پا و دم و مخلب ...
&&&&&&
سمن
بفتح سین و سکون میم و نون بفارسی روغن و بهندی کهی بکسر کاف عجمی
و بخفای ها و یا نامند و تازۀ آن را بعربی زبد بضم زای معجمه و سکون باء موحده و دال
مهمله و در حرف الزای مذکور شد
ماهیت آن
معروف است دهنیتی است که از شیر حیوانات و یا ماست بعمل می آورند
و بهترین آن روغن کاو و کوسفند و بز جوان فربه است و روغن کاو از همه الطف و روغن میش
و کاومیش و خصوص جنکلی آن اغلظ از همه
طبیعت همه ان
در آخر اول کرم و تر و هرچند کهنه کردد از رطوبت آن می کاهد و یبوست
بهم می رساند و دو سالۀ آن در اول خشک
افعال و خواص آن
در افعال قویتر از زبد و محلل و مفتح و با قوت تریاقیه و مقاوم
سموم و مانع رسیدن اثر سم افعی بقلب حتی آنکه بغدادی نوشته که شخصی را افعی قاتل کزیده
بود و غیر روغن کاو کهنه حاضر نبود همان را آشامید آفتی باو نرسید و یک اوقیۀ آن با
دو سکرجه که شصت درهم است با آب انار جهت ذوسنطاریا نافع و ملین جلد و منقی بشره و
فضول دماغی و سینه و مسمن بدن و رافع یبوست خیشوم و حلق و جهت سرفۀ یابس و یرقان و
طحال و حصاه نافع و آنکاه قبض می نماید و کاه لینت و لعوق آن ناشتا جهت سرفۀ یابس مزمن
و تلیین سینه خصوص با شکر و بادام تلخ و یک اوقیۀ آن با نیم اوقیۀ آن شکر جهت رفع عسر
البول در حال مجرب و با آب کرم خوردن و قئ کردن بعد از ان جهت سموم مشروبه و افیون
و بدستور با شیر کاو تازه دوشیده و اکتحال آن با آب عنب الثعلب جهت ضربان عین و رفع
اورام آن و طلای آن بتنهائی جهت تلیین صلابت آن و با زیت جهت جرب اجفان و بر اذن جهت
اوجاع و سعوط آن جهت خناق و شقاق دواب و حقنۀ آن با آب خاکستر جهت زحیر و قرحۀ امعا
و حمول آن با پیه مرغ جهت قرحۀ رحم و تنقیۀ آن و بر مقعده رافع شقاق و قاطع بواسیر
و نزف الدم آن و تدهین کرم کرده و یا ریختن و چکانیدن آن بر موضع کزیدۀ هزارپا و عقرب
جراره و قمله النسر و اکثر جانوران سمی مفید و بتجربه رسیده و قطور نیم کرم آن در کوش
نیز جهت قتل و اخراج آنچه در کوش رفته باشد و طلای روغن حامض و روغن کاو کهنه و یا
کوسفند کهنه با سورنجان جهت بواسیر مجرب و بتنهائی جهت جذام و مالیدن آن شب بر صورت
و خوابیدن و هفت شب پی درپی چنین کردن جهت تنقیۀ صورت و نیکوئی و جلا و تصقیل آن و
همچنین زبد این فعل نماید و طلای آن مکررا محلل اورام خصوصا اورام زنان و اطفال و بر
جراحات باعث رفع خشک ریشۀ آنها و بر دهن جراحات باعث منع التحام آن و کذاشتن فتیله
و یا پنبه را آلوده بدان در دهن جراحت باعث وسعت دهن و تنقیۀ غور آن اکر در اندرون
آن چرک باشد و چون برک حنای خشک را نرم کوبیدۀ پیخته با روغن کهنه سرشته بر جرب کهنه
و جذام بمالند زائل کرداند و چون روغن را با آب سرد یک صد و یک مرتبه بشویند و بر جرب
کهنه و بواسیر و اکثر جروح و قروح بمالند زائل کرداند و شستۀ آن تلخ می کردد و خالی
از سمیت نیست و خوردن آن غیر مجوز و تمریخ و تدهین روغن جوشانیده در شیر تازۀ دوشیده
جهت اوجاع آن بغایت نافع مضر علتهای باطنی و رطوبی و مولد صفرا در محرورین و مطحولین
جهت آنکه سریع الاستحاله است بخلط غالب و مرخی معدۀ ضعیف و بلغمی مزاج و مضعف هاضمه
است مصلح آن در محرور ترشیها و در مبرود جوارشات مقدار شربت آن در تداوی تا دو اوقیه
و قوت جالیه و تحلیل کهنه زیاده از تازۀ آن است و فعل آن در ابدان متوسط زیاده از ابدان
قویۀ مستحکمه باشد مانند اطفال و زنان و لهذا جهت اورام بناکوش اطفال نافع است و چون
روغن فاسد کردد و خواهند که اصلاح آن نمایند باید که با دوغ ماست جوش دهند تا ماست
سوخته کردد اما روغن نسوزد و یا آنکه بر آتش کذارند چون بحوش آید اندک اندک آرد کندم
بران بپاشند تا آرد سوخته کردد و روغن نسوزد پس صاف نموده بخرج آورند نمک در روغن داخل
کردن باعث حفظ و عدم سرعت فساد آن است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
سمن . [ س َ ] (ع اِ) در عربی مطلق روغن
را گویندعموماً و روغن گاو را خصوصاً. (برهان ) ۞ . روغن و روغن گاو و گوسفند.
ج ، سمون . (مهذب الاسماء). روغن . (السامی ). روغن گاو و غیره . (غیاث ). || شیره
. (السامی ) (مهذب الاسماء).
- کره . [ ک َ رَ / رِ ] (اِ) مسکه
را نیز گویند و آن روغنی باشد که از دوغ گیرند. (برهان ). چربی که از شیر یا دوغ به
دست کنند. روغن ناگداخته . زَبد. (یادداشت مولف ). چربی که از چرخ کردن شیر در چرخهای
کره گیری حاصل شود ویا پس از تُلُم زدن دوغ ، آن را جمع کنند و به مصرف رسانند. گاهی
نیز کره را از خامه تهیه کنند بدین طریق که ابتدا خامه شیر را گیرند و پس از آن خامه ها راتحت فشار قرار
دهند تا شیر و مایعات آن خارج شود و تبدیل به کره گردد. (فرهنگ فارسی معین ) :
لحظه ها باید که تا شیری که می دوشی ز
میش
چربه در دوشاب گردد یا کره اندر عسل .
- مسکه . [ م َ ک َ / ک ِ ] (اِ)
به فارسی زبد است . (فهرست مخزن الادویه ). چربی که از ماست گیرند. زبد. (مهذب الاسماء).
زبدة. (نصاب ). مِسگَه (در تداول خراسان ). کره
روغن . (لغت فرس اسدی ). کره روغنی
باشد که از سر دوغی گیرند خواه از گاو و خواه از گوسفند. (اوبهی ). روغن تازه و کره
و چربی که از دوغ گیرند. (ناظم الاطباء). روغن از ماست گرفته ناگداخته . بثنة. خلاص . زغبد. زقوم . سمن . سنوت
. صحک . ضاحک . ضبیبة. طرم . نیمشک . (یادداشت مرحوم دهخدا) : پیغمبر صلی اﷲ علیه و
سلم ابوبکر را گفت من دوش به خواب دیدم که کسی قدحی مسکه بیاوردی و پیش من بنهادی و
مرغی بیامدی چند خروس و منقار در آن قدح زدی . (ترجمه طبری بلعمی ).
/////////////////
سمن
بپارسی روغن گاو و گوسفند گویند و فعل
وی مانند زبد بود و در انضاج و ارخا و تلیین اقوی بود از وی و طبیعت آن گرم و تر بود
در اول و گرمی وی بیشتر بود از زبد و خوزی گوید روغن گاو منع سم افعی بکند و زهرهای
دیگر که ببدن رسد و رازی گوید شخصی در بادیه وی را افعی بگزید روغن گاو کهن بیاشامید
هیچ ضرر بوی نرسید و روغن گاو چندانکه کهنتر بود گرمی وی زیاده شود و در قوت جلا اتم
بود و شیخ الرئیس گوید منضج و محلل بود و بیشتر فعل وی در بدنهای نیکو بود و منضج ورمها
بود خاصه ورم بن گوش و خاصه از آن کودکان و سینه و زبان را نرم گرداند و منضج فضولی
بود که در وی باشد خاصه با شکر و بادام تلخ و شکم نیز ببندد و براند و وی تریاق زهرها
بود چون خورده باشند شریف گوید چون با آب و خاکستر حقنه کنند تزجر و قرحه امعا را نافع
بود و چون بر پنبه نهند و جراحتی که در دهان باشد نخواهند که ملتحم گردد بر آن نهند
منع گوشت رستن بکند و سر آن جراحت فراخ گرداند چون حنا بروغن کهن بسرشند و بر جرب کهن
طلا کنند زایل گرداند چون ده درم از وی بیاشامند با پنج درم شکر بول براند در حال و
چون فرزجه سازند و زن بخود برگیرد ریش رحم را نافع بود و چون بر مقعد مالند بواسیر
را نافع بود و چون ده درم از وی خلط کنند با شصت درم آب انار ذوسنطاریا را نافع بود
و چون بر چشم طلا کنند صلابت آن زایل کند و چون با زیت بیامیزند و طلا کنند بر اجفانی
که جرب داشته باشد زایل گرداند چون در چشم کشند با آب عنب الثعلب ضربان وی را نافع
بود و ورم آن و درد گوشها را نافع بود و چون بناشتا لعق کنند سرفه خشک را نافع بود
و اولی آن بود که کسی که علت باطنی داشته باشد اجتناب نماید از وی و چون طلا کنند هفت
شب و بر آن بخسبند روی پاک کند و حسن زیاده گردد و جلای تمام بدهد و زبد نیز همین عمل
کند در طلای روی
بگفته صاحب مخزن الادویه سمن بفارسی روغن
و بهندی کهی بکسر کاف نامند و تازه آن را بعربی زبد گویند
______________________________
لاتین BUTYRUM فرانسه BEURRE انگلیسی BUTTER
اختیارات بدیعی، ص: 234
////////////
Butter is a dairy
product containing up to
80% butterfat (in commercial products) which is solid when chilled and
at room temperature in some regions and liquid when warmed. It is made
by churning fresh or fermented cream or milk, to separate the butterfat from the buttermilk. It is generally used as a spread on plain or toasted bread products and
a condiment on cooked vegetables, as well as in cooking, such as baking, sauce making, and pan frying. Butter consists of butterfat, milk proteins and water, and in some types, added
salt. Butter may also be sold with added flavourings, such as garlic
butter.
Most frequently made
from cows' milk, butter can also be manufactured from
the milk of other mammals, including sheep, goats, buffalo, and yaks. Salt such as dairy
salt, flavorings and preservatives are sometimes added to butter. Rendering butter produces clarified
butter or ghee, which is almost entirely butterfat.
Butter is a
water-in-oil emulsion resulting from an inversion of the cream; in a
water-in-oil emulsion, the milk proteins are the emulsifiers. Butter remains a
solid when refrigerated, but softens to a spreadable consistency at room
temperature, and melts to a thin
liquid consistency at 32–35 °C (90–95 °F). The density of butter is
911 g/L (0.950 lb per US pint).[1] It generally has a pale yellow color, but varies from deep yellow to
nearly white. Its unmodified color is dependent on the animals' feed and is
commonly manipulated with food
colorings in the
commercial manufacturing process, most commonly annatto or carotene.
&&&&&&
سمندر
بفتح سین و میم و سکون نون و فتح دال و راء مهملتین
ماهیت آن
مهریارس کوید حیوانی است که از آتش متضرر نمی کردد مانند ماهی که
از آب و بقدر عصفوری است و آتشی رنک مولف کوید شاید اصلی نداشته باشد
افعال و خواص آن
خوردن زهرۀ آن مقدار یک دانک با آب نخود و مطبوخ با شیر تازه دوشیده
جهت دفع سموم مشروبه و اکتحال دماغ آن با سرمه جهت نزول آب و حفظ بصر و طلای خون آن
مانع ازدیاد وضح و مغیر رنک آن است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
سمندر. [ س َ م َ دَ ] (اِ) ۞ از یونانی «سالامندرا» ۞ در فرانسوی نیز «سالامندر» ۞ به معنی فرشته موکل آتش و پنبه کوهی و حیوان معروف است . (از افادات
علامه دهخدا) (از حاشیه برهان قاطع چ معین ). نام جانوری است که در آتش
متکون میشود. گویند مانند موش بزرگی است و چون از آتش برمی آید، می میرد و بعضی گویند
همیشه در آتش نیست گاهی برمی آید و در آن وقت او را میگیرند و از پوست او کلاه و رومال
میسازند و چون چرکین میشود در آتش می اندازند، چرکهای او میسوزد و پاک میشود. و بعضی
گویند بصورت سوسمار و چلپاسه است از پوست او چتر سازند تا گرمی را نگاهدارد و از موی
او جامه بافند و در هوای گرم پوشند محافظت گرما کند؛ و بعضی دیگر گویند بصورت مرغی
است . واﷲ اعلم . (برهان ). جانوری از رده
ذوحیاتین های دمدار که خود تیره خاصی
را بوجود آورده است . این جانور دارای قدی متوسط و حداکثر 25 سانتیمتر و پوستی تیره
رنگ با لکه زرد و تند میباشد. محل سمندر در
اماکن نمناک تاریک و غارها و تغذیه وی از حشرات
و کرمها است . بدنش نسبتاً فربه است و بدمی استوانه ای شکل ختم میشود. حیوانی است بی
آزار ولی ماده ای لزج از پوست وی ترشح میشود که سوزاننده است . سالامند را سالاماندر.
(از فرهنگ فارسی معین ). جانوری
باشد بشکل موش بزرگ که در آتشکده ها پیدا میشود، چون از آتش بیرون می آید می میرد.
مخفف سام اندر چه سام به معنی آتش و اندر کلمه
ظرفیت است و بعضی نوشته اند که جانوری است پردار که در آتش نیمسوزد. (غیاث
) :
به آتش درون بر مثال سمندر
به آب اندرون بر مثال نهنگان .
//////////
سَمَندَر یا آتَشخوار∗ یکی از انواع
دوزیستان است.
در میان دوزیستان
بزرگترین آنها سمندر غول آسای چینی(Andrias davidianus) است این دوزیست در رودهای
سرد کوهستانهای شمال شرقی، مرکزی و جنوبی چین و مردابهای اطراف آنها زندگی میکند.
طول متوسط یک دوزیست بالغ ۱٫۱۴ متر و وزن آن
بین ۲۵ تا ۳۰ کیلوگرم است نمونه بزرگ شکار شده طولی برابر ۱٫۸۰ و وزنی برابر ۸٫۶۴ کیلوگرم داشتهاست.
این حیوانات بدن
دراز و باریک، دم بلند و پاهای کوتاه و پرده دار برای شنا کردن دارند. این جانوران
از دم قوی خود برای جلو رفتن در آب استفاده میکنند. سمندرها مانند قورباغهها
پوست نمناکی دارند و در مناطق مرطوب زندگی میکنند. غذای آنها حشره و کرم است.
بعضی از سمندرها برای گرفتن طعمه از زبانشان استفاده میکنند. بیشتر سمندرها دوران
بلوغ خود را در خشکی میگذرانند، ولی بعضی از آنها بیش تر عمرشان در آب زندگی میکنند.
بعضی از سمندرها
در آب تخم گذاری میکنند. بچه سمندرهایی که از تخم بیرون میآیند، از جانوران کوچک
آبزی تغذیه میکنند. بقیه سمندرها در خشکی و در گودیهای مرطوب زیر درختهای قدیمی
و سنگها تخم گذاری میکنند. مرحله نوزادی در داخل تخمها سپری میشود و سمندرهای
کوچک از تخم بیرون میآیند. تعداد کمی از سمندرها بچه زنده به دنیا میآورند.
تعداد کمی از
نوزادان سمندر هیچ وقت به بلوغ واقعی نمیرسند. در این گونهها، جانور بالغ مانند
یک نوزاد بزرگ است و مثل نوزادها آبشش پَرمانندی در بیرون سرش دارد. بیشتر سمندرها
در غدههای زیر پوست بدنشان سمهای لجن مانندی درست میکنند. این ماده، مهاجمان را
دور میکند. بعضی از این سمندرها رنگ روشنی دارند تا دشمنانشان بفهمند که سمیاند.
کوچکترین سمندر:
سمندر کوتوله که در ایالتهای تنسی، کارولینای شمالی و ویرجینیا یافت میشود کوچکترین
نوع خود میباشد. اندازه نمونههای بالغ این سمندر بین ۳٫۶۸ تا ۵٫۸۰ سانتی متر است.
محتویات [نمایش]
واژهشناسی[ویرایش]
سمندر کلمهای
زبان فارسی است و از دو واژه سام به معنای آتش و اندر تشکیل شدهاست. در بسیاری از
افسانههای کهن ایران، سمندر حیوانی متولد شده از آتش معرفی شدهاست و به همین
سبب، این نام را به آن دادهاند.[۱]
/////////////
به عربی سلمندر،
سلمندل:
السلمندر أو
السمندل والجمع منها السمادل (الاسم العلمي: Urodela). هو
الاسم الشائع لأكثر من 550 فصيلة حية من البرمائيات المذنبة [1]. عادة ما يكسبه
جسمه الرفيع وأنفه القصير وذيله الطويل مظهراً أشبه بالسحالي. له أربعة أرجل،
أطراف أمامية وخلفية متساوية في الطول، وذيل طويل. وعادة ما يكون لحيوان السمندر
أربعة أصابع في الأرجل الأمامية وخمسة في الأرجل الخلفية ويجبره جلده الرطب على
العيش في المياه أو على مقربة منها أو في الأراضي الرطبة. تعيش بعض فصائل السمندر
في المياه طوال حياتها وبعضها ينتقل للمياه بشكل متقطع والبعض الاخر يكون بري
تماما عند البلوغ. يتميز السمندر عن الفقاريات بإمكانية اعادة إنتاج الاوصال أو
بعض أجزاء الجسد الأخرى عند فقدانها. ويعرف العديد من أعضاء عائلة السمندر بسمندل
أو سمندر الماء الحفريات الأقدم المعروفة من السمندر وجدت في الطبقات الرسوبية في
الصين وكازخستان ويرجع تاريخها إلى العصر الجوراسي الأوسط والذي ساد منذ أكثر من
164 مليون عام مضت.
//////////////
به آذری:
/////////
به باسای اندونزی
سالاماندر:
Salamander adalah nama umum bagi sekitar 550 spesies amfibi.[1] Mereka
secara umum dicirikan oleh penampilan mirip kadal, dengan tubuh ramping, hidung
pendek, dan ekor yang panjang. Semua fosil dan spesisnya yang telah punah
dimasukkan ke dalam ordo Caudata, sedangkan spesiesnya yang masih ada
digolongkan bersama ke dalam Urodela.[2] Sebagian besar salamander memiliki
empat jari pada kaki depan mereka dan lima jari pada kaki belakang mereka.
Kulit mereka yang lembap menjadikan mereka lebih suka tinggal di habitat di
atau dekat air, atau dalam tempat yang terlindung (misalnya tanah lembap),
seringkali di lahan basah. Beberapa spesies Salamander sepenuhnya tinggal di
air sepanjang hidup mereka, sebagian tinggal di air untuk sementara, dan
sebagian lagi tinggal di darat ketika dewasa. Mereka makhluk vertebrata yang
unik karena mereka dapat menumbuhkan kembali bagian tubuh yang hilang.
/////////
به عبری وعلی
هاکاوالا، وعلی خَئیم:
בעלי זנב (שם מדעי: Urodela או Caudata) הם סדרה פרימיטיבית במחלקת דו-חיים. בסדרה קיימים כ-500 מינים לערך. גופם מוארך ורזה, רגליהם קצרות ושוות, וזנבותיהם ארוכים. בשל עורם הלח, התאמתם המרבית היא לבתי גידול הקרובים למאגרי מים, או בבתי-גידול בהם הלחות יחסית גבוהה. חלק מהמינים חיים בעיקר בסביבה מימית, חלקם נכנסים למים ויוצאים מהם לסירוגין, וחלקם האחר חיים על האדמה בכל משך חייהם כפרטים בוגרים. בעלי הזנב דומים ללטאות באופן שטחי בלבד, וקל להבחין ביניהם באמצעות היעדר הקשקשים. בעלי הזנב יכולים לגדל מחדש גפיים שנקטעו. לצעירים מבנה גוף ואורח חיים כשל הבוגרים, למעט זימים חיצוניים הקיימים רק אצל הצעירים. רבים מהם מבלים כל חייהם במים. בישראל יש לסדרת בעלי הזנב נציגים רק ממשפחת הסלמנדריים.
//////////
به باسای
مالایائی اورودلا:
//////////
به ترکی
استانبولی سِمِندِر:
Semender
Vikipedi, özgür
ansiklopedi
Kuyruklu kurbağalar
|
||
Metne bakınız
|
||
Dış bağlantılar
|
||
|
Kuyruklu kurbağalar ya da Semenderler (Caudata ya da Urodela), iki
yaşamlıların yaklaşık 500 türünün ortak adıdır.Vücutları
uzunlamasına ve uzun kuyrukludurlar.
Nesli tükenmemiş olanlar Urodela olarak
gruplandırılırken bilinen tüm fosil kalıntıları ve nesli tükenmiş türleri ile
beraber Caudata adı altında gruplandırılırlar
/////////
Salamander
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Spotted salamander, Ambystoma
maculatum
|
|
Kingdom:
|
|
Phylum:
|
|
Class:
|
|
Clade:
|
|
Order:
|
|
Native distribution
of salamanders (in green)
|
Salamanders are a group of amphibians typically characterized by a lizard-like appearance, with slender bodies, blunt snouts, short limbs projecting
at right angles to the body, and the presence of a tail in both larvae and
adults. All present-day salamander families are grouped together under the
scientific name Urodela. Salamander diversity is most abundant in
the Northern Hemisphere and most species are found in the Holarctic ecozone, with some species present in the Neotropical zone.
Salamanders never have more than four toes
on their front legs and five on their rear legs, but some species have fewer
digits and others lack hind limbs. Their permeable skin usually makes them
reliant on habitats in or near water or other cool, damp places. Some
salamander species are fully aquatic throughout their lives, some take to the
water intermittently, and others are entirely terrestrial as adults. Unique among vertebrates, they are capable of regenerating lost limbs, as well as other damaged parts of their bodies. Members
of the family Salamandridae are mostly known as newts and lack the costal grooves along the sides of their bodies typical of other groups. The skin of
some species contains the powerful poison tetrodotoxin and these salamanders tend to be slow-moving and have bright warning coloration to advertise their toxicity. Salamanders typically lay eggs in water
and have aquatic larvae, but great variation occurs in their lifecycles. In some species and some harsh
environments, salamanders reproduce while still in the larval state.
In literature and legend, the salamander is
associated with fire, being supposedly unharmed by the flames, while clothes
made from its skins or 'wool' were believed to be incombustible. More
plausibly, salamanders were said to be intensely poisonous. Despite this,
salamander brandy, a drink prepared by dunking live salamanders in fermenting
fruit juices, is reputed to have hallucinogenic and aphrodisiac properties. The salamander's ability to regenerate lost body parts is
being investigated and research is ongoing into any applications this may have
for human medicine.