سرو
بفتح سین و سکون را و واو اسم فارسی است و بهندی نیز همین و نمال
نامند
ماهیت آن
دو نوع است بری و بستانی بری آنکه جبلی نیز نامند درخت عرعر است
و در حرف العین ان شاء اللّه تعالی خواهد آمد و بستانی آن درختی است بسیار بلند و عظیم
و موزون و برکهای آن بسیار ریزه و خزان نمی کند و ثمر آن کوچک صنوبری شکل شبیه بجوز
رومی و آن را جوز السرو نامند و مغزی ندارد و در خامی سبز و صلب و بعد از رسیدن اندک
زردرنک و خشبی در جمیع اجزای آن اندک حدت و حرافت و مرارت و عفوصت بسیار و تخم آن سفید
زردرنک شبیه بدانۀ عدس و از ان نازکتر
طبیعت آن
در اول کرم و کویند در حرارت معتدل و در سوم خشک و ثمر آن از سائر
اجزا کرم تر و صمغ آن کرم حاد حریف و قریب بصمغ صنوبر و ضعیف تر از ان و رطوبت سائلۀ
از ان ضعیف تر از قطران درخت شربین
افعال و خواص آن
برک آن قابض و محلل و قاطع نزف الدم و زائل کنندۀ عفونات و بهق
و آشامیدن طبیخ آن جهت عسر البول و قروح امعا و سیلان فضول از مثانه و بدستور آشامیدن
دو مثقال از برک سائیدۀ آن با نیم مثقال مرمکی جهت تقویت مثانه و رفع بول در فراش و
عسر البول مفید و غرغرۀ طبیخ آن جهت درد دندان و قروح لثه و استرخای آن و لعوق آن با
عسل جهت سرفۀ کهنه مجرب و مقوی معده و کویند که برک آن مخدر است و آشامیدن ثمر آن با
شراب طیب جهت قطع نزف الدم و رفع نفس الانتصاب و منع انصباب فضلات بمعده و قرحۀ امعا
نافع و چون ثمر آن را بسایند و بر فتق ضماد کنند جهت منع زیادتی و تحلیل آن نافع مضر
رئه مصلح آن کثیرا و نشارۀ چوب آن جهت منع سیلان فضول و با مرصاف جهت تقویت مثانه و
رفع بول در فراش نافع و محرق مغسول برک آن جهت سوختکی آتش و غیر مغسول آن جهت قروح
و جروح رطبه ضماد او ذرورا نافع و ضماد برک پختۀ آن در سرکه که با ترمس مخلوط کنند
جهت قلع آثار بهق و سفیدی ناخن و با ادویۀ مناسبه و بتنهائی جهت فتق و التیام جراحت
و تقویت اعضای مسترخیۀ سست شده و قطع نزف الدم و تجفیف زخمها و تحلیل اورام و رفع اعیا
و با آرد جو و آب جهت اورام حارۀ چشم و حمره و نمله و سوختکی آتش و سعوط صمغ آن جهت
تنقیۀ رطوبات دماغی و ذرور آن جهت بواسیر الانف و عصارۀ ثمر تازۀ آن نیز جهت بواسیر
الانف و بواسیر مقعده و با کلنار جهت قروح رطبۀ سر و سائر قروح بدن و تنقیۀ قروح و
سخه و خائیدن آن جهت رفع سیلان آب دهان نافع و چون ثمر و برک آن را با آمله در آب و
سرکه طبخ نمایند تا مهرا شود پس با روغن کنجد بجوشانند و ثفل آن را بر موی ضماد نمایند
و روغن را طلا کنند جهت سیاه و دراز کردن و حفظ سقوط موی مجرب و بدستور چون بکوبند
و با سرکه و حنا کوبیده بسرشند و بر مو ضماد نمایند سیاه و قوی کرداند و تضمید آن با
موم و روغن زیتون و عذب جهت تقویت معده نافع و بدل آن بوزن آن انزروت سرخ و نصف آن
پوست انار و از خواص آنست که چون ثمر و برک و شاخ آن را در خانه نکاهدارند پشه داخل
نشود و اکر بشود آن را بکشد و بدستور دود نمودن آن همین اثر دارد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
سرو. [ س َرْوْ ] (اِ) پهلوی «سرو» ۞ (فرهنگ وندیداد ص 206) و «سرب
» ۞ (بندهشن ص 116)،طبری «سور» ۞ (سرو) (واژه نامه ص 448)، عربی
«سرو»، سریانی «شربینا» (بضم اول )،اکدی «شورمنو» ۞ . اصل کلمه اکدی است . (معجمیات
عربیه - سامیه ص 221). فرانسوی «سیپره » ۞ . «کوپرسوس » ۞ (ثابتی ص 187). (از حاشیه برهان قاطع چ معین ). نام درختی است معروف و مشهور
و آن سه قسم میباشد: یکی سرو آزاد و دیگری سرو سهی و سیم سرو ناز و عربان سرو را شجرةالحیة
خوانند، چه گویند هرجا که سرو هست البته مار هم هست . اگر برگ آن را بکوبند و با سرکه
بیامیزند موی را سیاه کند. (برهان ). درخت معروف و آن سه قسم است : سرو ناز که شاخهایش
متمایل است ، سرو آزاد که شاخهایش راست رسته باشد و سرو سهی که دو شاخش راست رسته باشد.
(رشیدی )
//////////////
این است همه دارائی ویکی پدیای فارسی
در مورد "سرو":
درخت همیشه سبزی است که در بیشتر مناطق
ایران می روید. شماری از کهنسالترین آنها را هنوز میتوان یافت. سرو ابرکوه (ابرقو)
و سرو هرزویل از این جمله اند. درخت سرو در دسته مخروطیان جای دارد.[نیازمند منبع]
سرو ایرانی[ویرایش]
سرو ایرانی به عنوان نماد استقامت و سرفرازی
ایرانیان توصیف می شود. درخت سرو از درختانی است که ریشه در فرهنگ ایرانی داشته و جایگاه
ویژهای در میان مردم دارد. این درخت به عنوان یک درخت همیشه سرسبز و استوار حتی در
سرما پایداری میکند. درخت سرو از هزاران سال پیش در ایران کاشت شده است و یکی از نمونههای
کهنسال این درخت، سرو کشمر{کاشمر} بودهاست که کاشت آن را به دست زرتشت دانستهاند.
اکنون نیز نمونههای کهنسال دیگری از درخت
سرو در جاهای دیگر ایران همچنان استوار است که مهمتر از همه، سرو کهنسال چند هزارساله،
در شهر ابرکوه یزد است که کهنسالترین سرو جهان به شمار میرود.
یکی از ذخیرهگاههای کممانند سروهای
کهنسال ایران بیش از ۲۲ اصله سرو ۲۶۰۰ ساله، در استان ایلام است که آنها را به نام
سروهای زربین میشناسند. این سروها به علت عدم ثبت و ناشناخته ماندن، و در پی سوزانده
شدن و بریده شدن، در معرض نابودی هستند. این درختان سرو کهنسال، در روستای «بانسول»
در بخش «چوار» از توابع شهرستان ایلام جای دارند.
سرو در تصویرگریهای پس از ورود اسلام
به ایران به شکل سرشکسته دیده می شود. گفته می شود که این گونه تصویرگری از سرو در
نقاشیهای این دوره نشان از این دارد که اعراب به این وسیله در پی نشان دادن از بین
رفتن صلابت ایرانیان پس از حمله به ایران بوده اند.
نقش سرو بر سنگنگارههای تخت جمشید
به غیر از سوزانده شدن به دست مردم، گرد
و غبار و خشکیدگی و همچنین بریدن شاخ و برگهای درختان سرو ایلام، باعث نابودی شماری
از این درختان شدهاست.[۱]
پانویس[ویرایش]
پرش به بالا ↑ «نابودی درختان سرو ٢۶٠٠ساله
ایلام». انجمن زرتشتیان استکهلم. بازبینیشده در ۲۵ دسامبر ۲۰۱۱.
////////////
ویکی پدیای عربی چنین می گوید:
السرو هو جنس نباتي شجري يتبع الفصيلة
السروية من أهم أنواعه سرو المتوسط. يحوي السرو على زيت طيار يضم الباينين الكامفين
السيدرول.
هو شجر تزيين له زهاء خمسة عشر نوعاً تتصف
جميعاً بأن بناءها مورقة وبراعمها مغطاة بالأوراق. أما أوراقها فهي عروية مستديمة الخضرة،
حرشفية متقابلة مفلوقة وتكون مرصوصة على أربعة صفوف. أما أزهارها فهي وحيدة الجنس وأحادية
المسكن والأزهار الذكرية تكون متماسكة يتراوح عددها بين 6-14، وبذورها تكون صغيرة ومجنحة.
يصل ارتفاع شجرة السرو إلى 30متراً وهي بطيئة النمو وخشبها عطري.
محتويات [أظهر]
الموطن الاصلي للسرو[عدل]
موطنه الاصلي تركيا ويكثر في الاجواء المعتدله
وخاصة في بلاد الشام وشبه جزيرة سيناء، كما انه يزرع حالياً في جميع دول حوض البحر
الأبيض المتوسط.
استعمال السرو[عدل]
ما هو وارد في هذه الفقرة، ليس وصفة طبية
بل مجرد معلومات
استعمال السرو في الطب الحديث[عدل]
لوحظ في الطب الحديث أنه عندما يوضع السرو
خارجيا كدهون، يحدث تقبضاً للأوردة الدوالية والبواسير ويضيق الأوعية الدموية. وعندما
يؤخذ السرو داخليا يعمل مضاداً للتشنج ومقوياً عاماً ويوصف للشاهوق وبصق الدم والسعال
التشنجي ويفيد هذا العلاج أيضا الزكام والإنفلونزا والتهاب الحلق.
استعمال السرو في الطب القديم[عدل]
ولقد استعمل الإغريق المخاريط المهروسة
والمنقوعة في الخمر لعلاج الزحار وبصق الدم بالسعال والربو والسعال.
ولقد عثر العلماء على بعض أخشاب هذا النبات
من عهد الأسرة السادسة ومن عهد الأسرة الثانية عشرة في مصر القديمة. كما نقشت أشجار
السرو على الجدران الخارجية لمعبد رمسيس الثالث بالكرنك، حيث كان هذا النبات مقدساً
وما زالت أشجار السرو تنمو في جمهورية مصر العربية، ويطلق المسيحيون على هذا النوع
من النبات "الشجرة الحزينة" رمزا للحزن وزينة للقبور.
لقد عرف الفراعنة بعض أنواع السرو ويعتقد
بأن سفينة نوح كانت مصنوعة من خشب السرو.
وكان الفراعنة يستخدمون أوراق نبات السرو
في عدة أغراض من أهمها وصفة فرعونية قديمة لصبغ الشعر وكانت تستخدم جذور النبات بعد
سحقها وعجنها بالخل ثم توضع على شعر الرأس على شكل لبخه بغرض تقويته وصباغته.
وقال ابن سينا في السرو يذهب البهاق، مسود
للشعر. ورقه الطازج مع الجوز والجميز للفتق إذا ضمد به، أذا دق جوز السرو ناعماً مع
التين وجعل منه فتيلة في الأنف أبرأ اللحم الزائد. طبخه بالخل يسكن وجع الأسنان، نافع
من أورام العين ضماداً، جوزه بالشرب لعسر التنفس ونقص الانتصاب وللسعال المزمن ينفع
من عسر البول وقروح الأمعاء والمعدة.
أما داود الأنطاكي في تذكرته فقال
"صمغه يلحم الجراح ويحبس الدم مطلقاً ويجفف القروح أين كانت، يحلل الأورام ويجلو
الآثار خصوصاً البرحي طلاءً وشرباً. الغرغره بطبيخه حاراً تسكن أوجاع الأسنان وقروح
اللثة ويشد رخاوتها. ثمره طرياً يشد الأجفان ويلحم الفتق أكلاً وضماداً. يطرد الهوام
بخوراً، إذا عجن بالعسل ولعق ابرأ السعال المزمن وقوى المعدة. صمغه يقطع البواسير.
اذا طبخ ورقه مع ثمره مع الاملج والماء والخل حتى يتهرى ثم طبخ ذلك في دهن وطلي به
الشعر سوده وطوله ومنع تساقطه. ومع المر يصلح المثانه وتمنع البول في الفراش".
أما ابن البيطار في جامعه فيقول
"ورق هذا النبات وقضبانه وجوزه ما دامت طريه لينه تذبل الجراحات الكبار الحادثة
في الأجسام الصلبة، يستعمل أيضاً في مداواة الجمره فيخلطونه غما مع الشعير والماء أو
مع خل ممزوج مزجاً مكسوراً بالماء. اذا شرب ورقه مسحوقاً بطلاء وشيء يسير من المر نفع
المثانه التي تصب اليها الفضول ومن عسر البول".
من أنواعه الأصيلة في الوطن العربي[عدل]
السرو الأطلسي (باللاتينية: Cupressus atlantica) في المغرب العربي
السرو الصحراوي (باللاتينية: Cupressus
dupreziana)
في المغرب العربي
سرو المتوسط (باللاتينية: Cupressus
sempervirens)
في بلاد الشام ومصر والمغرب العربي وحوض المتوسط عموما
من أنواعه الأخرى[عدل]
السرو الأريزوني (باللاتينية: Cupressus arizonica)
السرو البيكري (باللاتينية: Cupressus bakeri)
السرو السارجنتي (باللاتينية: Cupressus sargentii)
السرو الستيفنسوني (باللاتينية: Cupressus
stephensonii)
سرو شنغي (باللاتينية: Cupressus chengiana)
السرو العملاق (باللاتينية: Cupressus gigantea)
السرو الغوادالوبي (باللاتينية: Cupressus
guadalupensis)
السرو الغويني (باللاتينية: Cupressus goveniana)
السرو الفوربسي (باللاتينية: Cupressus forbesii)
السرو الكبير الثمار (باللاتينية: Cupressus
macrocarpa)
السرو الكشميري (باللاتينية: Cupressus
cashmeriana)
السرو اللوسيتاني (باللاتينية: Cupressus
lusitanica)
السرو الماكنابي (باللاتينية: Cupressus
macnabiana)
السرو السارجنتي (باللاتينية: Cupressus sargentii)
سرو اليابان (باللاتينية: Cupressus japonica)
مصادر[عدل]
موسوعة نباتات العالم.
أيقونة بوابةبوابة علم النبات
مشاريع شقيقة في كومنز صور وملفات عن:
سرو
ضبط استنادي
NDL: 00564322
تصنيفات: سروأشجار حراجيةسروية
///////////
به عبری بُغُش:
ברוש (שם מדעי: Cupressus)
הוא סוג של עצים מחטניים, המצויים באזורי האקלים החם של חצי הכדור הצפוני, בהם צפון אמריקה, צפון אפריקה, המזרח התיכון, ההימלאיה, דרום סין וצפון וייטנאם. אלו הם עצים ירוקי עד או שיחים גדולים שגובהם 5-40 מטר, העלים דמויי קשקשים שאורכם 2-6 מ"מ המסודרים באופן נגדי זה לזה. האצטרובלים כדוריים או אליפטיים וגודלם 8-40 מ"מ, וכוללים 4-14 קשקשים המגינים על הזרעים.
השם ברוש מיוחס לעתים לצמחים מחטניים אחרים הדומים לסוג זה, כגון טקסודיון (Taxodium)
המכונה "ברוש הביצות", וכן Chamaecyparis, Callitris, Cupressocyparis ואחרים.
////////////
Cypress
From Wikipedia, the
free encyclopedia
This article needs
additional citations for verification. Please help improve this
article by adding citations
to reliable sources.
Unsourced material may be challenged and removed. (October 2008) (Learn how and when to remove this
template message)
|
Cypress is the name applied to many plants in the cypress family Cupressaceae, which is a conifer of northern temperate regions. Most cypress species
are trees, while a few are shrubs.
Cupressus
sempervirens is famous for its longevity,
and has been a popular garden plant for thousands of years.
The word cypress is
derived from Old French cipres, which was imported from Latin cypressus the latinisation of the Greek κυπάρισσος (kyparissos).[1][2]
The Cupressaceae family also contains 13–16
other genera (not listed above) that do not bear cypress in
their common names.
The word cypress is also
used as a descriptor for the angiosperm vine in the bindweed
family Convolvulaceae, known as the cypress vine (Ipomoea quamoclit).
Highly allergenic species of cypress with
an OPALS allergy scale rating of 8 or higher include: Taxodium, Cupressus,
Callitris, Chamaecyparis, Asutrocedrus males, and Widdringtonia males and monoecious. Species of cypress with very low potential for causing allergies (an
OPALS allergy scale rating of 2 or lower) include: Austrocedrus females and Widdringtonia females.[3]
1.
Jump up^ κυπάρισσος, Henry George Liddell, Robert
Scott, A Greek-English Lexicon, on Perseus Digital Library
3.
Jump up^ Ogren, Thomas (2015). The
Allergy-Fighting Garden. Berkeley, CA: Ten Speed Press. ISBN 9781607744917.
This
page is an index of articles on plant species (or higher taxonomic groups)
with the same common name (vernacular name). If an internal link led you here, you may
wish to edit the linking article so that it links directly to the intended
article.
|
&&&&&&
سرهنجی
بفتح سین و ضم راء مهملتین و خفای ها و سکون نون و کسر جیم فارسی
و یا لغت هندیست
ماهیت آن
نباتی است هندی برک آن شبیه ببرک رطبه و کل آن ریزه و سفید و از
ان خردتر و از زمین بسیار بلند نمی شود
طبیعت آن
معتدل در حرارت و در اول خشک
افعال و خواص آن
سعوط یک عدد کل آن با دو عدد فلفل جهت تفتیح سدۀ خیشوم و دفع فضول
دماغی و رفع ثقل سر و صداع و رفع جذام مجرب کفته اند و خوردن نبات پختۀ آن بطریق بورانی
بی ترشی جهت جبر کسر که تا چهار روز بخورند و برک پخته آن را بر موضع مکسور بندند قائم
مقام مومیائی کفته اند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&
سرپهونکه
بفتح سین و سکون را و ضم باء عجمی و خفاء ها و سکون واو و نون و
فتح کاف و ها لغت هندیست
ماهیت آن
نباتیست شاخهای آن باریک و بلند بقدر سه ذرع و برکهای آن باریک
و بلند فی الجمله صنوبری الشکل و مزدوج در دو صنف محاذی یکدیکر بر شاخهای باریک و بر
هر شاخی پنج شش تا هفت زوج و یک فرد و پائین برکها از بالای آنها باریک تر و پشت برکها
اندک خشن و رکهای آن اندک نمایان و اندک صلب در وقت انفصال از وسط رکها کسیخته نمی
شود و طعم آن اندک تلخ و کل بعضی سرخ و بعضی سفید و سفید آن کمیاب و تخم آن در غلافی
شبیه بغلاف باقلا الا آنکه از ان بسیار باریکتر و کوچکتر در هر غلافی چهار پنج تا شش
و تخمهای آن ریزه شبیه بکرده و پوست آن خالدار و مغز آن زرد و تلخ
طبیعت آن
کرم و تر و بعضی سرد دانسته اند
افعال و خواص آن
مفتح و مدر و آشامیدن آن جهت سرفه و تنکی نفس و حمیات سوداویه و
امراض جکر و سپرز و کرده و مثانه و دمامیل و بثور و اورام و مسکن عطش و مانع افساد
خون و سموم و چون مقدار دو آثار از برک آن و یک آثار از برک بنک خشک نموده بسایند و
تا چهل روز هر روز یک کف آن را بخورند بواسیر خونی را بسیار مفید و چون نه ماشۀ آن
را با یکماشۀ فلفل سیاه با آب سائیده صاف نموده بنوشند جهت سرطانات نافع و چون چهار
ماشه تا نه ماشه آب برک آن را با فلفل سیاه سائیده حب بندند و تا چهارده روز بخورند
جهت آتشک که باد فرنک نامند مجرب و چون برک و ساق و بیخ آن را خشک نموده با یکماشۀ
فلفل سیاه بسایند و روزی مقدار سه مثقال آن را بیاشامند ادرار بول نماید و انهضام طعام
کند و تفریح نفس آورد و اکثر امراض سوداوی را نافع است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&
سراج القطرب
حباحب است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////////
سراج القطرب .[ س ِ جُل ْ ق ُ رُ ] (ع
اِ مرکب ) هر گیاهی که در شب درخشد به این اسم نامند. و قطرب اسمی است شامل کرم شب
تاب و شامل حیوانی بقدر مگس که بر روی آب همیشه حرکت کند. و سراج القطرب شامل اوافلینوس
و بخلیه است و اخیر به لغت مغربی نباتی است کثیرالوجود در میان کتان ،گلش سرخ و بیخش
بقدر گردکان و ماکول بعض مردم است .و اوافلینوس مذکور شد و مولف مالایسع گوید از مطلق
این اسم مراد یبروح الصنم است . (تحفه حکیم
مومن ). نباتی است . (مفاتیح العلوم ). مشتق از دو چیز است : یکی سراج و آن چراغ است
، دوم قطرب و آن جانوری است که آن را طینوس گویند و در شب روشن است و چون این گیاه
به شب روشن است مادامی که تر است پس مشابهت به سراج وقطرب هر دو که در شب روشن اند
دارد و گویند که قطرب این گیاه را دوست دارد و در شبها طلب کند. (الفاظ الادویه ).
نباتی است مانند زوفا. (ذخیره خوارزمشاهی
). گیاهی است که تر و تازه آن به شب چون چراغ
میدرخشد.(منتهی الارب ). یبروح الوقاد. شجرةالصنم . شجرة سلیمان بن داود. مردم گیاه
. مهرگیاه . (یادداشت مولف ) : او یتخذ فتیلة من سراج القطرب او نسج العنکبوت . (کتاب
ثالث از قانون ابوعلی چ تهران ). رجوع به ضریر انطاکی ص 192 و اختیارات بدیعی و ترجمه صیدنه شود.
//////////
حباحب . [ ح ُ ح ِ ] (ع اِ) کرم شب تاب
. چراغله . آتشپزه . کرم شب افروز. کرم شب فروز. شب تاب . شب افروز.شب فروز. شب چراغک
. آتشک . چراغک . کمیچه . کاونه . سراج اللیل . سوزنه . شب سوزنه . زنازاده . ولدالزنا.
گی ستاره . عروسک . یراع . طیبوث . سراج القطلب ۞ . (تذکره ضریر انطاکی در شرح حباحب ). ضریر انطاکی در تذکره
گوید: حباحب ، و هو الطیبوث و یسمی بالشام ، سراج القطلب ۞ و هو حیوان کالذباب الکبیر، له
جناحان و اذا طار فی اللیل اضاءَ مثل السراج . و هو حار یابس اذا جفف و لو فی غیر النحاس
و رمی براسه و شرب بالحلتیت فتتت الحصی ، مجرّب . و اذا خلط بالاسفیداج و الصبر اسقط
البواسیر طلاء. و سمیته تقارب الذراریح ، فلایستعمل منه فوق دانق و ینبغی اصلاحه بالزیت
- انتهی . و صاحب تحفه گوید: بفارسی کرم شب تاب نامند. حیوانی است از مگس کوچکتر و
رنگش اغبر و زرد و مقعدش در غایت سبزی و در زیر بال او مستور، چون پرواز کند مکشوف
میگردد و در شب مانند اخگرمیدرخشد. گرم و خشک باشد با دوازده مثقال نقیع حلتیت چون
در سه روز بنوشند جهت اخراج سنگ گرده و مثانه مجرّب دانسته اند. و قطور یک عدد از خشک
او با روغن گل جهت چرک گوش و کری و با صبر و سفیداب مسقط بواسیر،و تدهین او با روغن
کنجد بر رخسار مورث دوستی مردم و در قضای حاجات موثر است . || مگس شب تاب .(آنندراج
). || نام حشره ایست ۞ که به رز [ مو ] زیان رساند. || آتشی که از بهم خوردن دو سنگ و
آتشزنه برجهد. (آنندراج ). آتشی که از ساییدن سم اسب با سنگ برجهد.
/////////
جگنو
بضم جیم و سکون کاف فارسی و ضم نون و سکون
واو اسم کرمک شبچراغ است بعربی حباحب گویند و در موسم برشکال در
شبهاي تاریک میدرخشد
تألیف شریفی
///////////
ویکی پدیای فارسی همینقدر گوید:
مهر گیاه، مردم گیاه (نام علمی: Mandragora
officinarum)
نام گونه ای از سرده مهرگیاه است.
/////////////
به عربی یبروح طبی:
المحتوى هنا ينقصه الاستشهاد بمصادر، أي
معلومات غير موثقة يمكن التشكيك بها وإزالتها. يبروح طبي
[عدل]
Question book-new.svg المحتوى هنا ينقصه الاستشهاد بمصادر. يرجى إيراد مصادر
موثوق بها. أي معلومات غير موثقة يمكن التشكيك بها وإزالتها. (مارس 2016)
اضغط هنا للاطلاع على كيفية قراءة التصنيف
اليبروح الطبي
ثمار اليبروح الطبي
ثمار اليبروح الطبي
التصنيف العلمي
المملكة: النباتات
الفرقة العليا: النباتات الأرضية
القسم: النباتات الوعائية
الشعبة: شعبة البذريات
الشعيبة: مستورات البذور
الرتبة العليا: Asterids
الرتبة: الباذنجانيات Solanales
الفصيلة: الباذنجانية Solanaceae
الجنس: يبروح Mandragora
القطاع: النباتات الوعائية
النوع: الطبي officinarum
الاسم العلمي
Mandragora officinarum
لينيوس، 1753 تعديل قيمة خاصية الاسم العلمي للأصنوفة (P225) في ويكي بيانات
معرض صور يبروح طبي - ويكيميديا كومنز تعديل قيمة خاصية معرض صور كومنز (P935) في ويكي بيانات
تعديل طالع توثيق القالب
اليبروح الطبي أو تفاح المجانين نوع من
النباتات ينتمي إلى جنس اليبروح من الفصيلة الباذنجانية. ينمو هذا النوع بصورة برية
في المشرق العربي وغرب آسيا وجنوب أوروبا.
الوصف النباتي[عدل]
النبتة معمرة. سوق اليبروح لا ترى بل تبدو
الأوراق كما لو كانت تنمو من الجذور؛ ولأغلب هذه النباتات جذر وتدي رئيسي كبير الحجم.
يزهر في الفترة ما بين آذار ونيسان وتنضج الثمار بين تموز وآب. وأزهار اليبروح خنثى
بيضاء أو مشربة بالزرقة أو أرجوانية اللون، وهي تنمو على عيدان رفيعة موجودة بين الأوراق.
تاريخ[عدل]
كان البشر منذ أقدم العصور يؤمنون بخرافات
تتعلق بنباتات اليبروح؛ إذ كان البعض يعتقد أن لها قوة سحرية ، فصنعوا منها ما كان
يعرف باسم "أكسيد الغرام". واليبروح يحتوي على مركبين كيماويين هما
"السكوبولامين" و"الهيوسيامين". وقد استعملت بعض شعوب الشرق الأدنى
وأوروبا جذور اليبروح كمخدر للتعاطي وفي الجراحة. واليبروح مذكور في الكتاب المقدس
وفي بردية إيبرس، وهي سجل مصري قديم للمعلومات الطبية يرجع إلى عام 1550 ق.م أو ما
قبله.
مراجع[عدل]
مشاريع شقيقة في كومنز صور وملفات عن:
يبروح طبي
◄ ع ن ت
المنومات/ المهدئات (N05C)
أيقونة بوابةبوابة علم النبات أيقونة بوابةبوابة
صيدلة
Brugmansia lg.jpg هذه بذرة مقالة عن
نبات متعلقة بالفصيلة الباذنجانية بحاجة للتوسيع. شارك في تحريرها.
معرفات الأصنوفة
موسوعة الحياة: 486422 GBIF: 5341748
PlantList: kew-2506563 Tropicos:
100408769 ITIS: 505823 ncbi: 33117
IPNO: 816733-1 GRIN:
ps://npgsweb.ars-grin.gov/gringlobal/taxonomydetail.aspx?id=23342 PLANTS:
MAOF AFPD: 153882
تصنيفات: باذنجانيةحياة نباتية في الوطن
العربيسحر (خارق للطبيعة)محدثات الهلوسةمسببات الهذياننباتات أسطوريةنباتات الشامنباتات
سامةنباتات طبيةنباتات وصفت في 1753
////////////
به آذری:
//////////
به عبری اُسوئی:
דודא רפואי
////////////
Mandragora officinarum
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Mandragora officinarum
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
M. officinarum
|
(Based on a broad circumscription of M. officinarum)
·
Atropa acaulis Stokes
·
Atropa humilis Salisb.
·
Atropa mandragora L., nom.
illeg.
·
Mandragora acaulis Gaertn.
·
Mandragora
autumnalis Bertol.
·
Mandragora foemina Garsault
·
Mandragora
haussknechtiiHeldr.
·
Mandragora
hispanica Vierh.
·
Mandragora × hybrida Hausskn.
& Heldr.
·
Mandragora mas Garsault
·
Mandragora
microcarpa Bertol.
·
Mandragora neglecta G.Don ex
Loudon
·
Mandragora praecox Sweet
·
Mandragora vernalis Bertol.
|
Mandragora officinarum is the type species of the plant genus Mandragora. It is often
known as mandrake, although this name is also used for other plants.
As of 2015, sources differ significantly in the species they use for Mandragora plants
native to the Mediterranean region. In the
narrowest circumscription, M. officinarum is limited to small areas of
northern Italy and the coast of former Yugoslavia, and the main species found around the Mediterranean is called Mandragora autumnalis, the autumn mandrake. In a broader circumscription, all the plants native
to the countries around the Mediterranean Sea are placed in M. officinarum,
which thus includes M. autumnalis. The names autumn
mandrake and Mediterranean mandrake are then used.[2] Whatever the circumscription, Mandragora officinarum is
a perennial herbaceous plant with ovate leaves arranged in a rosette, a thick
upright root, often branched, and bell-shaped flowers followed by yellow or
orange berries.
Because mandrakes contain deliriant hallucinogenic tropane alkaloids and the
shape of their roots often resembles human figures, they have been associated
with a variety of superstitious practices throughout history. They have long
been used in magic rituals, today also in contemporary pagan traditions
such as Wicca and Odinism.[3] However, the so-called "mandrakes" used in this way are not
always species of Mandragora let alone Mandragora
officinarum; for example, Bryonia alba, the English mandrake, is explicitly mentioned in some sources.
&&&&&&
سراج القطریل
نباتیست که تا خشک نشده است در شب می درخشد و کویند یبروج الصنم
است و کویند اسمی مشترک است مثل سراج القطرب
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
سراج القطریل . [ س ِ جُل ْ ق َ ] (ع اِ
مرکب ) نباتی است که تا خشک نشده باشد در شب درخشد، و گویندیبروح الصنم است ، و گویند
اسم مشتر» است مثل سراج القطرب . (تحفه حکیم
مومن ). رجوع به سراج القطرب شود.
///////////
سراج القُطُرب
و سراج القطریل
نیز گویند و صاحب منهاج گوید که آن جزم است و آن نباتیست نزدیک به زوفا و مستعمل
از وی تخم وی بود و بهترین آن تخم بود و طبیعت آن گرم بود در اول و خشک در دوم
قابض و قطع خون رفتن کند و ریش روده را سود دهد چون بدان اختقان کنند و صاحب جامع
گوید سراج القطرب یبروج الوقاد است و شجرة الصنم نیز گویند و همو گوید شجره سلیمان
بن داود علیه السلام است و گوید شجره ذو القرنین الاسکندر است و اقوال دیگر بسیار
آورد و خود نیز گفته که آن افینوس است که آن را حدقی خوانند و قول رازی آورده است
که آن نباتی است که بیونانی آن را لوسیماخیوس خوانند و دیگر گفتهاند که بیونای
لخینس گویند و قول غافقی آورده است که نباتی است در میان کتان روید و فقاح وی
مانند گل سرخ بود و اصل وی مانند جوزی بود و قول شریف آورده که آن نباتی است که در
شب مانند شعله آتش بود چون تر بود و چون خشک شود فعل وی باطل گردد و قولی دیگر
آورده که سروی در خانه نهاده بود و آن شخص چون از خواب بیدار شد و برخاست بیخ سرو
تا تر بود مانند نوری پیدا بود و چون خشک شود فعل او باطل شد فی الجمله اقوال
مختلف آوردهاند و تحقیق نکردهاند که
چیست صاحب جامع
گفته که آن مطلقا جزم است و صفت یبروج دریا گفته شود
______________________________
صاحب مخزن
الادویه در ماهیت سراج القطرب مینویسد: گیاهی است که تروتازه آن در شب میدرخشد و
این اسم مشتق از دو معنی است یکی سراج که بفارسی چراغ مانند و دوم قطرب که کرم
کوچکی است بعضی پرنده و بعضی غیر پرنده که در شب میدرخشد و بفارسی کرم شبتاب و
بهندی بهکه جوکتی نامند و همچنین اسم دوائی است که بیونانی افینوس نامند بمعنی
حدقی و نیز نباتی دیگر که آن را بیونانی خسیس نامند و بعضی بر خیلی جبلی که گل آن
آسمان جونی است و بر گیاه دیگر که آن را بیونانی لوسیماخیوس نامند و بر گیاهی نیز
که آن را بلغت مغربی بخیله نامند و در میان گیاه کتان بهم میرسد و گل آن سرخ و
بیخش بقدر گردکان است و همچنین بر بیروج نیز اطلاق کردهاند
اختیارات بدیعی، ص:
221
&&&&&&
سطاخینس
بفتح سین و طا و الف و کسر خا و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم نون
و سین مهمله در آخر لغت یونانی است
ماهیت آن
نباتی است ما بین کیاه و شجر و شبیه بفراسیون و پربرک و برک آن
ریزه و سفید و اندک مزغب و خوش بوئی مائل بکراهیت و شاخهای بسیار سفید رنک از یک بیخ
رسته و اما نبات آن از نبات فراسیون بلندتر و برک آن ریزه تر و سفید و شاخهای آن نیز
سفید بخلاف فراسیون که زردرنک است و کل آن ریزه مائل بزردی و انبوه و طعم آن تند و
تلخ و تیز و منبت آن کوهستانها و زمینهای صلب خشک
طبیعت آن
در سوم کرم و در آخر اول خشک
افعال و خواص آن
جهت ازالۀ توحش و خوف و وسواس و مالیخولیا و خفقان بارد و بیخوابی
و اوجاع اندرونی حادث از ریاح غلیظۀ بارده و تقویت قلب و نفس و تنقیۀ مره صفرا و ادرار
بول و حیض و اخراج مشیمه جهت آنکه مفسد آنست شربا و حمولا و جهت کزیدن سک دیوانه پیش
از آنکه از آب بترسد قئ نمودن به آب مطبوخ آن و چون در روغن زیت جوش دهند و در کوش
بچکانند جهت تسکین درد دندان و بدستور چون بدان بمالند و بر پشت بخوابند نافع مقدار
شربت آن تا یک درم است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
سطاخینس . [ س َ ن ُ ] (معرب ،اِ) به لغت
یونانی رستنی باشد مانند گندنای کوهی بول و حیض را براند و بچه از شکم بیندازد. (برهان
) (آنندراج ). رجوع به گندنای کوهی ذیل کلمه گندنا شود.
- گندنا. [ گ َ دَ ] (اِ) معروف است وآن
سبزیی باشد خوردنی . گویند چون خواهند روغن بلسان را بیازمایند گندنا را به آب چرب
سازند و بر چراغ دارند، اگر افروخته شود خالص است و الا نه . اگر تخم گندنا را در سرکه
ریزند ترشی آن را برطرف کند. (برهان ). سبزی معروف و مشهور است ، تیغ و شمشیر را به
آن نسبت کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). گیاهی ماکول و از طایفه سیر، و به لغت مردم تهران تره و به تازی کراث نامند.
۞ (ناظم الاطباء). زَبوده . (برهان
). رَکل . کَوار. (برهان ). کالوخ . (برهان ). کُرّاث . نوعی از تره و گندنا. مَردوس
. گندنای شامی . (برهان ). قِرط. نوعی از گندنا که کراث المائده نامندش . (منتهی الارب
). گندنا، شامی است و نبطی و دشتی . (ذخیره
خوارزمشاهی ). نام علمی آن آلیوم پوروم ۞ است . (شلیمر ص 27)...
- گندنای کوهی (صحرایی ) ؛ فراسیون* .
فراشیون . فارسیون .حشیشةالکلب . صوف الارض . سندیان الارض . طیطان . کرویا. کراث الکرم
۞ . گیاهی است خودروو بیابانی با
برگهای بیضی شکل دندانه دار که دو تا دوتا برابر یکدیگر قرار گرفته و گلهای دسته سفید که در طب قدیم به کار میرفته است . (از فرهنگ
روستایی ص 1044).
- امثال :
دنیا کرد گندنا است . (امثال و حکم دهخدا
ج 2 ص 829).
- تره. کراث، گندنا.
کراث . َرْ / ک ُرْ را (ع اِ) به اقسام
تره اطلاق شود. (فرهنگ فارسی معین ). نوعی از تره و گندنا. (منتهی الارب ). نوعی تره
که گندنا گویند. (ناظم الاطباء). تره ای بدبوی که شامی آن چون پیاز و نبطی آن چون سیراست
و نوعی از آن سر ندارد و در مصر کراث المائده گویند. واحد آن کُرّاثة است . (از اقرب
الموارد). گونه ای تره وحشی ۞ که دارای بویی تند شبیه سیر میباشد.
کرات . کوچوک پراسه . (فرهنگ فارسی معین ). به فارسی گندنا و به اصفهانی تره ودیلمی
کوار نامند. بری و بستانی می باشد و بستانی آن را نبطی نامند و آن را اقسام است آنچه
برگشت باریکتر و در تمام سال موجود است کراث البقل و کراث المائده و آنچه در آخر زمستان
و اول بهار روید و شبیه به پیاز و قبه آن مانند
قبه پیاز است کراث نامند و از مطلق آن مراد
کراث البقل است . (از تحفه حکیم مؤمن ).
- کراث ابوشوشه ؛ موسیر. (فرهنگ فارسی
معین ). رجوع به موسیر شود.
- کراث اسپانیا ؛ گونه ای پیاز ۞ که بدان پیاز کوهی گویند. (فرهنگ
فارسی معین ).
- کراث رومی ؛ گونه ای تره ۞ که بدان تره فرنگی گویند. (فرهنگ فارسی معین ).
- کراث نبطی ؛ گونه ای تره ۞ که خودروست و به آن تره خاوری گویند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تحفه حکیم مؤمن ، الابنیه عن حقایق الادویه چ بهمنیار شود.
گندنا. َ دَ (اِ) معروف است وآن سبزیی
باشد خوردنی . گویند چون خواهند روغن بلسان را بیازمایند گندنا را به آب چرب سازند
و بر چراغ دارند، اگر افروخته شود خالص است و الا نه . اگر تخم گندنا را در سرکه ریزند
ترشی آن را برطرف کند. (برهان ). سبزی معروف و مشهور است ، تیغ و شمشیر را به آن نسبت
کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). گیاهی مأکول و از طایفه سیر، و به لغت مردم تهران تره و به تازی کراث نامند.
۞ (ناظم الاطباء). زَبوده . (برهان
). رَکل . کَوار. (برهان ). کالوخ . (برهان ). کُرّاث . نوعی از تره و گندنا. مَردوس
. گندنای شامی . (برهان ). قِرط. نوعی از گندنا که کراث المائده نامندش . (منتهی الارب
). گندنا، شامی است و نبطی و دشتی . (ذخیره
خوارزمشاهی ). نام علمی آن آلیوم پوروم ۞ است . (شلیمر ص 27)
- قاره .[ رِ ] (اِ) رستنیی باشد مانند
گندنای کوهی ، بول و حیض براند و بچه از شکم بیندازد. (برهان ). سطاخینس است . (تعلیقات
برهان از معین از تحفه حکیم مومن ).
* فراسیون . [ ف َ ] (معرب ، اِ) گیاهی
است که به عربی صدف الارض گویند و در موید گوید: گندنای کوهی است و درکتب طبی نیز چنین
است . (آنندراج ). نام گندنای کوهی باشد و آن را به تازی حشیشةالکلب و صوف الارض و
سندیان الارض خوانند. چون با نمک بر گزیدگی سگ دیوانه (هار) ضماد کنند نافع باشد. و
فراسین هم گفته اند و در فرهنگ سروری با شین و بر وزن تراویدن نوشته اند. (برهان
).ارجانی گوید: فراسیون گرم است در دو درجه و خشک است در سه درجه . سده های جگر و سپرز
را بگشاید و بیماری یرقان را منفعت کند و درد گوش کهنه را تسکین دهد. بدل او در ادویه
هم سنگ او سنبل است و ثلثان او اسارون .و تخم معصفر نیم جزو او. (ترجمه صیدنه ). فدیه البحراست . (فهرست مخزن الادویه
). نباتی است مابین شجر و گیاه و شاخهای بسیار از یک اصل میروید و مربع و با اندک زغب
و مایل به سفیدی و برگش به قدر انگشت مهین و مایل به استداره و چین دار و باخشونت و
تلخ و تخمش محیط ساق او و بعضی گلش مایل به زردی و بعضی مایل به ازرقی . منبتش خرابها
و کوهها و در آخر ثور و اوایل جوزا گل کند و قوتش تا شش سال باقی است . به غایت منقی
سینه و شش باشد. از لزوجات و مدر حیض و بول و شیر و عروق و محلل ریاح غلیظ و بلغم غلیظ
و با قوت تریاقیه و جالی اعضای باطنی و ظاهری و مقوی آن و مخرج جنین ومشیمه و امثال
آن . طبیخ او با شکر و انجیر و عسل و ایرسا، جهت ربو و سرفه کهنه و ضیق النفس ، و با شربت بنفشه جهت قرحه ریه و التیام جراحت آن بی عدیل است . با روغن زیتون
و روغن گل جهت درد امعاء و با ادویه مناسب جهت سپرز و پهلو و تهی گاه و سنگ مثانه و
خائیدن و بلع کردن آب او جهت قلاع و درد معده مفید باشد. ضماد او جهت جراحات کهنه و
داخس و بردن گوشت فاسد زخمها و تحلیل خنازیر و نضج دمل و گشودن آن نافع... و مضر مثانه
و گرده به حدی که اکثار او موجب ادرار خون شود و مصلحش کتیرا و عسل و سنبل و نزد بعضی
رازیانه پادزهر ضرر اوست و مقوی فعل آن است . قدر شربتش تا سه درهم و بدلش در امراض
سینه پرسیاوشان است دو وزن او،و در تحلیل ریاح اسارون و در اسهال لزوجات افتیمون و
انیسون است و چون زمین را مغاک کرده به آتش گرم کنند و آتش را برداشته ، فراسیون را
در او فرش نموده علیلی را که از برودت و ریاح زمین گیر شده باشد بر روی آن بخوابانند
و از فراسیون بر آن لحاف کرده پس بپوشانند تا گرمی مغاک بر طرف شود در رفع امراض آن
شخص مجرب دانسته اند. و چون در آب انگور فراسیون ریخته سه ماه بگذارند و بعد از آن
صاف کنند، شراب مذکور در رفع اورام باطنی و امراض سینه و دفع فضلات و مواد بادره به
غایت نافع است . (تحفه حکیم مومن صص
172-173).
///////////////
سطاخینس
نباتی است که در کوهستانها و زمینهای خشن
و سنگستانها روید مانند فراسیون بود درازتر از وی و ورق وی کوچکتر از ورق فراسیون بود
و بسیار بود و خوشبوی و قضبان وی بسیار بود و اصل یکی و قضبان وی سفید بود و قضبان
و ورق فراسیون زرد بود و طبیعت وی گرم بود در سیوم بول و حیض براند و بچه فاسد کند
و مشیمه بیرون آورد و مره سودا پاک کند و مالیخولیا و جمیع مرضهای سوداوی را سود دهد
و مقوی قلب و نفس بود و بیخوابی زایل کند و گزندگی سگ دیوانه را سود دهد و چون در زیت
بجوشانند درد دندان را نافع بود و در اندلس بغاره خوانند
در مخزن الادویه چنین مینویسد: سطاخینس
به فتح سین و کسر خا لغت یونانیست و آن نباتی است ما بین گیاه و شجر و شبیه بفراسیون
احتیارات بدیعی
//////////
فراسیون سفید
اشاره
در فارسی و در کتب مختلف با نامهای «شنار»،
«فراسیون ابیض»، «فراسیون سفید»، «گندنای کوهی» و «افنان سر» و به عربی آن «صوف الارض»
و «علقما» (زیرا تلخ است) و در بازار دارویی هند «فراسیم» نامبرده میشود. به فرانسویMarrube blanc وMarrube vulgaire و به انگلیسیHorehound
,Marrubium ،White horehound وCommon horehound گفته میشود. گیاهی
است از خانواده نعناLabiatae
نام علمی آنMarrubium vulgare L . و مترادفهای آنM .apulum Ten . وM .anisodon C .Koch
.L
. میباشد.
مشخصات گیاه
گیاهی است علفی چندساله به بلندی 70-
40 سانتیمتر. گیاه پوشیده از کرک پنبهای است و سفید به نظر میرسد. برگهای آن متقابل،
بیضی، ناصاف، دندانهدار و نوکتیز است. گلهای آن کوچک سفید بهطور گروهی از محل اتصال
برگها به ساقه در قسمت بالای ساقه ظاهر میشود. برگها و سرشاخههای گلدار که مستعمل
در طب سنتی است، تلخ میباشد.
تکثیر فراسیون سفید از طریق کاشت بذر آن
در اوایل بهار در شرایط اقلیمی مناطق معتدل ایران صورت میگیرد. این گیاه بهطور خودرو
در اراضی متروکه، گودالها، خرابهها، کنار جادهها و در مناطق مختلف اروپا و شمال افریقا
و آسیا میروید. در
معارف گیاهی، متنج7، ص: 57
ایران تقریبا در تمام مناطق کشور از جمله
در اطراف تهران، کرج، دامنههای البرز و در گرگان، گنبد قابوس، بندر گز، در مازندران
در جنوب آمل، بابلسر، ساری، بین کجور و زانوس، درّه چالوس، هزارچم، سرابرود و در گیلان
در ایسپیلی ییلاق و در لاهیجان و در جنوب و جنوب غربی ایران در اراک، تفرش و در کرمان
در کوه سیرج و در سمنان بین بشم و سرخه و در خراسان بین مشهد و قوچان در ارتفاعات
1300- 1000 متری بین بجنورد، مراوهتپه، شریفآباد و ... دیده میشود.
ترکیبات شیمیایی
طبق بررسی که به عمل آمده از 7/ 17 کیلوگرم
گیاه فراسیون سفید در حدود 8/ 2 کیلوگرم ماده ماروبین 78] جدا شده است و در تجزیه گیاه
علاوه بر ماروبین یک استرول و یک سسکیترپن 79] در گیاه مشخص شده است G .I .M .P[ . در بررسی دیگری
در گیاه وجود یک ماده تلخ و اسانس روغنی فرّار تأیید شده است. این بررسی نشان میدهد
که در سرشاخههای گلدار خشک گیاه در حدود 4/ 0 درصد ماده عامل تلخ ماروبین در برگهای
گیاه دو ماده متبلور که یکی از آنها ماروبین است وجود دارد]G .I .M .P[ .
ماروبین که به صورت بلورهای سوزنی شکل
متبلور میشود به فرمولC 02 H 82 O 4
بسیار تلخ است، در آب حل نمیشود ولی در الکل حل میشود.
خواص- کاربرد
در هند از گیاه فراسیون سفید به عنوان
تونیک تلخ و نرمکننده سینه، مدّر، بادشکن و داروی مفید سرماخوردگی، سرفه و ناراحتیهای
ریوی استفاده میشود.
در فرانسه معمول است برای دفع سنگ کیسه
صفرا دمکردهای با مخلوط چند گیاه و فراسیون سفید به شرح زیر مصرف میکنند. سرشاخه
گلدار خشک فراسیون سفید 25 گرم، ریشه و سرشاخه گلدار غافثagrimonia eupatoria 50 گرم، ریوند چینی
25 گرم، ریشه اونونیس خاردار[80] 25 گرم را گرفته خرد کرده و خوب مخلوط
معارف گیاهی، متنج7، ص: 58
مینمایند و در هربار یک قاشق قهوهخوری
از مخلوط در یک پیمانه (220 گرم) آب جوش مدت 15 دقیقه دم میکنند و یک پیمانه صبح ناشتا
و یک پیمانه عصر میخورند.
فراسیون از نظر طبیعت طبق رأی حکمای طب
سنتی خیلی خشک و گرم است و از نظر خواص معتقدند که بازکننده گرفتگیهای کبد و طحال
است و اثر ضد سم دارد.
اگر چند قطره عصاره فراسیون در گوش ریخته
شود، برای پاک کردن چرک و مواد زاید داخل گوش و باز کردن منافذ و برطرف کردن درد آن
نافع است. جویدن برگ آن برای بیماریهای دهان و استحکام دندانها مفید است. اگر 2 گرم
از گل و سرشاخه گلدار خشک آن با شربت بنفشه مخلوط و دم شود، برای سرفه مرطوب و جراحات
سینه و ریه و تنقیه و پاک کردن آنها از اخلاط خیلی مؤثر است و اگر 4- 2 گرم آن را به
صورت دمکرده با دمکرده زوفا و روغن بادام شیرین مخلوط و بخورند برای پاک کردن سینه
و ریه از اخلاط لزجه تأثیر فوق العاده دارد و اگر با شکر یا عسل و یا با انجیر دمکرده
آن تهیه و خورده شود، برای تنگی نفس و سرفه بلغمی و قطع و قلع اخلاط و فضولات غلیظه
مفید است. اگر سبوس و نخاله گندم را در آب جوش دهند و صاف نموده و در حدود 20 گرم از
سرشاخه گلدار یا گل فراسیون و یا از تمام گیاه خشک را در آن جوش دهند تا غلیظ شود و
سپس صاف نموده نیمگرم بنوشند، برای تسکین سرفه شدید، عجیب مؤثر است و اگر این کار
تا یک هفته ادامه داده شود، بکلی رفع سرفه خواهد شد. دمکرده گل آن با آب و یا عصاره
تخم آن با عسل برای جراحتهای ریه بسیار نافع است و اگر آن را با ایرسای خشک مخلوط نمایند
برای پاک کردن رحم و افزایش ادرار و ازدیاد ترشح عادت ماهیانه و تسهیل زایمان و پاک
کردن سینه از اخلاط بسیار نافع است. ضماد برگ آن با عسل برای تسکین درد پهلو و تنگی
نفس مفید است و جویدن برگهای آن و بلعیدن آن برای درد معده نافع است. ضماد برگ تازه
آن زیر ناف، برای رفع پیچیدگی مقعد و تعقد رودهها و درد آن بسیار نافع است.
خوردن عصاره گیاه ضد سم است و ضماد لهشده
گیاه در محل گاز گرفتن سگ هار و التیام جراحت و زخم آن مفید است. اگر برگ تازه آن را
کوبیده و با پیه بز سرخ شده مخلوط و ضماد تهیه کنند برای تحلیل ورم از هر نوع نافع
است. فراسیون برای کلیه و مثانه مضر است و اسراف در خوردن آن حتی ممکن است منجر به
وجود خون در ادرار شود، در این موارد باید کتیرا، عسل، سنبل الطیب و رازیانه مصرف شود.
مقدار خوراک آن تا 12 گرم است. اگر فراسیون سفید را در آب و یا روغن زیتون جوشانده
معارف گیاهی، متنج7، ص: 59
و جوشانده آن را به صورت کمپرس در محل
زهار مرد یا زن بکار برند برای رفع دردهای مثانه و همچنین برای قطرهقطره ادرار کردن
و بینظمی و کمی ادرار نافع است. و در موارد وجود سنگ در دستگاه دفع ادرار و انسداد
مجاری کبد و طحال مفید است. معمولا برای تهیه دمکرده 50- 40 گرم برگ خشک یا سرشاخه
گلدار آن را در یک لیتر آب جوش مدت 15 دقیقه دم میکنند و 3- 2 فنجان در روز میخورند.
فراسیون کمک زیادی به التیام قروح و جراحتهای
سینه و ریه و اخراج اخلاط میکند و در ضمن مقوی و اشتهاآور است و در بیماران سل ریوی
از دمکرده آن استفاده میشود و یا تا 30 گرم عصاره تازه گیاه را با عسل یا شیر مخلوط
میکنند و بتدریج در عرض روز میخورند.
سایر بررسیها و تحقیقات که در مورد خواص
درمانی فراسیون سفید در مراکز تحقیقاتی جهان به عمل آمده است.
فراسیون سفید یکی از رایجترین گیاهان دارویی
برای سرفه و سینه طی 2000 سال بوده است. حتی اشخاصی که به کاربرد گیاهان دارویی عقیده
راسخی ندارند آثار مفید شفابخش این گیاه را انکار ننمودهاند. فراسیون سفید ابتدا در
رم قدیم به عنوان دارو مصرف میشده و از این گیاه به عنوان جزء اصلی یک نوع تریاق مؤثر
ضد سم معروف بهTheriaca
استفاده میشده است. جالینوس پزشک معروف اولین کسی بوده که فراسیون سفید
را برای تسکین سرفه و ناراحتی تنفسی توصیه میکرده و از آن تاریخ فراسیون سفید رسما
به عنوان یک گیاه دارویی مفید سینهای شناخته شده است. پزشک گیاهدرمان معروف آلمانی
به نام کشیشHildegard of Bingen
این گیاه را به عنوان بهترین دارو برای سرماخوردگی معرفی نمود. و کارشناس
گیاهدرمانی انگلیسی به نامJohn Girard در یادداشتهایش مینویسد:
«شربتی که از برگهای سبز و تازه گیاه فراسیون
سفید و شکر تهیه شود بهترین دارو از نوع مفردات برای سرفه و خسخس کردن ریههاست.»
و پزشک گیاهدرمان انگلیس در قرن هفدهم به نامNicholas culpeper مینویسد علاوه بر
موارد مسمومیتها که گیاه فراسیون تریاق خوبی است، جوشانده برگهای خشک گیاه با عسل برای
اشخاص که مبتلا به ناراحتی نفسهای کوتاه هستند و سرفه میکنند و اشخاص مبتلا به سل
خیلی مفید است. این گیاه کمک میکند که بلغمهای سفت
معارف گیاهی، متنج7، ص: 60
نرم شده و با سرفه براحتی خارج شود. مهاجران
اولیه این گیاه را با خود به امریکای شمالی بردهاند و در آنجا به عنوان داروی مؤثر
برای سرماخوردگی و سرفه و سل بسیار مورد استفاده قرار گرفت. در آن زمان کارشناسان گیاهدرمانی
امریکا از این گیاه به عنوان داروی ملین و برای افزایش مقدار عادت ماهیانه و درمان
التهاب کبد و مالاریا و برای دفع انگلهای رودهای نیز مصرف میکردند.
در فراسیون سفید یک ماده شیمیایی به نام
ماروبین وجود دارد که تحقیقات دانشمندان روسی و آلمانی نشان میدهد که برای نرم کردن
و شل نمودن بلغم بسیار مفید است. در اروپا طی دهها سال از این گیاه به عنوان جزء اصلی
در ترکیب شربتها و داروهای خشک زیرزبانی سرفه استفاده میکردند و این داروها در مقیاس
وسیعی در امریکا نیز مصرف میشده است و حتی پزشکان محافظهکار و مخالف با گیاهدرمانی
نظیرDr
Varro Tyler
هم معتقد بودند این گیاه برای سرفه و سرماخوردگی بسیار نافع است. سازمان
نظارت بر خوراک و دارو امریکا مفید بودن این گیاه را برای ناراحتیهای سینه و سرفه
تأیید نکرده است و این نظر در اثر توصیه یک کمیته مشورتی بوده که فقط یک نوع اکسپکتوران
به نامGuaifenesin
را در امریکا تصویب نموده و کمیته معتقد است این اکسپکتوران مؤثر است
درحالیکه عده زیادی از متخصصان ریه و جهاز تنفسی بر این عقیدهاند که دارویGuaifenenin داروی بیاثری است.
البته نظر سازمان نظارت بر خوراک و دارو امریکا فقط شامل آن دسته از فرآوردههای دارویی
فراسیون سفید است که روی قوطی آن برچسب «برای درمان سرفه» دارد میباشد، ولی مصرف خود
گیاه و سایر فرآوردههای آن برای ناراحتیها و التهاب گلو در بازار عرضه میشود. طبق
آخرین اخبار منتشره در ماخذ گیاهدرمانی امریکا، ظاهرا کارشناسان گیاهدرمانی درصدد
برآمدهاند موضوع مصرف فراسیون سفید برای سرفه را نیز با سازمان نظارت بر خوراک و دارو
امریکا به بحث و مناقشه بگذارند.
آزمایشهایی که در اروپا روی جانوران آزمایشگاهی
به عمل آمده نشان میدهد که گیاه فراسیون سفید برای باز کردن عروق مؤثر است بنابراین
احتمالا ممکن است برای کاهش فشار خون در انسان نیز مؤثر باشد که البته باید مورد بررسی
و آزمایش علمی قرار گیرد.
معارف گیاهی، متنج7، ص: 61
مقدار و نحوه مصرف
دمکرده گیاه برای درمان سرفه مصرف میشود.
برای تهیه دمکرده باید یک قاشق مربّاخوری گیاه خشک را در یک پیمانه (220 گرم) آب جوش
15 دقیقه خیس کرده و 3 پیمانه در روز خورد و برای جبران تلخی آن ممکن است با کمی عسل
خورده شود. در مورد مصرف تنطور آن 2/ 1 قاشق مربّاخوری تنطور 3 بار در روز خورده میشود.
فراسیون سفید نباید به کودکان زیر 2 سال داده شود و برای کودکان بزرگتر از 2 سال و
اشخاص بزرگتر از 65 سال بهتر است از دمکرده رقیق آن شروع و در صورت ضرورت تا حد مجاز
غلظت دمکرده افزایش داده شود.
تا به حال گزارشی درباره وجود عوارض جانبی
نامساعد برای گیاه در دست نیست ولی چون مصرف مقدار زیاد فرآوردههای غلیظ فراسیون سفید
ایجاد بینظمی در ضربان قلب 81] مینماید، اشخاصی که دارای ناراحتی قلبی هستند باید
از خوردن آن بههرحال اجتناب نمایند. با اینکه آثار این گیاه در افزایش عادت ماهیانه
در آزمایشهای علمی هنوز نشان داده نشده است ولی بهتر است که زنهای باردار از خوردن
آن پرهیز کنند و بهطور کلی به استثنای زنان باردار و مادران شیرده و اشخاصی که مبتلا
به بیماریهای قلبی هستند برای بقیه اشخاص مصرف فراسیون سفید بلامانع است که با توصیه
کارشناس گیاهدرمانی و زیر نظر کارشناس و پزشک در حد مجاز مصرف شود.
اگر با مصرف آن ظرف دو هفته سرفه ساکت
نشد، مصرف آن باید قطع شود.
معارف گیاهی، متنج7، ص: 62
////////////
ویکی پدیای فارسی همینقدر گوید که:
فراسیون (نام علمی: Marrubium) نام یک سرده از تیره
نعناعیان است.
/////////////
به عربی:
الفراسيون[1] أو حشيشة الكلاب أو الروبيا
(باللاتينية: Marrubium)
جنس نباتي يتبع الفصيلة الشفوية. يضم أكثر من خمسين نوعًا مقبولا، كثير منها واطن في
الوطن العربي وبعضها متوطن في أنحائه (لا توجد في أماكن أخرى).
من أنواع الفراسيون الواطنة في الوطن العربي[عدل]
فراسيون أشرسون (باللاتينية: Marrubium
aschersonii)
في المغرب العربي
الفراسيون الإسفيني (باللاتينية: Marrubium cuneatum) في بلاد الشام وتركيا
الفراسيون الأطلسي (باللاتينية: Marrubium
atlanticum)
في المغرب العربي
فراسيون أليسون (باللاتينية: Marrubium alysson) في بلاد الشام ومصر
والمغرب العربي وإسبانيا وإيطاليا
الفراسيون الأليسي (باللاتينية: Marrubium
alyssoides)
في المغرب العربي
الفراسيون الأياردي (باللاتينية: Marrubium ayardii) في المغرب العربي
الفراسيون الشائع أو الفراسيون الأبيض
(باللاتينية: Marrubium vulgare) في بلاد الشام والمغرب العربي وقبرص وتركيا وأوروبا والقوقاز
فراسيون فيرنر (باللاتينية: Marrubium werneri) في المغرب العربي
الفراسيون القنفذي (باللاتينية: Marrubium echinatum) في المغرب العربي
الفراسيون الكروي نويع اللبناني (باللاتينية:
Marrubium
globosum subsp. libanoticum) في بلاد الشام
فراسيون ليتاردييه (باللاتينية: Marrubium
litardierei)
في المغرب العربي
الفراسيون مختلف الساق (باللاتينية: Marrubium
heterocladum)
في المغرب العربي
الفراسيون متعدد الحراشف (باللاتينية:
Marrubium
multibracteatum)
في المغرب العربي
الفراسيون المنبجي (باللاتينية: Marrubium
hierapolitanum)
في بلاد الشام
الفراسيون المنبطح (باللاتينية: Marrubium supinum) في المغرب العربي
الفراسيون النبعي (باللاتينية: Marrubium fontianum) في المغرب العربي
من أنواعه الأخرى[عدل]
المصادر[عدل]
^ منتدى الحديقة. الفراسيون. تاريخ الولوج
22 كانون الأول 2012.
مشاريع شقيقة في كومنز صور وملفات عن:
فراسيون
معرفات الأصنوفة
موسوعة الحياة: 71173 GBIF: 2927068
Tropicos: 40014164 ITIS:
32560 ncbi: 41229 IPNO: 21001-1
GRIN: ps://npgsweb.ars-grin.gov/gringlobal/taxonomygenus.aspx?id=7293
FOC: 119743 PLANTS: MARRU AFPD: 192444
أيقونة بوابةبوابة علم النبات
تصنيفان: شفويةأجناس نباتية
///////////
به آذری:
İtotu
(lat. Marrubium)[1] — dalamazkimilər fəsiləsinə aid bitki cinsi.[2]
//////////
Marrubium
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Horehound
|
|
Foliage of Marrubium
rotundifolia
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
Marrubium
L. |
·
Padota Adans.
·
Atirbesia Raf.
·
Maropsis Pomel
|
Marrubium (horehound or hoarhound) is a genus of flowering plants in the
family Lamiaceae, native to temperate regions of Europe, North Africa, and Asia as far east as the Xinjiang region of western China. A few species are also naturalized
in North and South America.[1][2][3][4]
·
Marrubium incanum Desr. –
Italy (including Sicily + Sardinia), Greece, Albania, Yugoslavia, Bulgaria
·
Marrubium vulgare L. –
White Horehound or Common Horehound – widespread from Denmark + Azores + Canary
Islands east to Xingiang; naturalized in New Zealand, New Caledonia, Hawaii,
Easter Island, North + South America
The genus name Marrubium derives
from the Hebrew marrob or bitter juice. The common name horehound is of
unknown origin, but with the first part 'hore' derived from "hoary",
"hairy".
The species formerly classified as Marrubium
nigrum (Black Horehound) is now placed in the genus Ballota.
Marrubium species are used as food plants by the larvae of some Lepidoptera species including Coleophora lineolea.
2. Jump up^ Flora of ChinaVol. 17 Page 104 欧夏至草属 ou xia zhi cao shu Marrubium Linnaeus,
Sp. Pl. 2: 582. 1753.
3. Jump up^ Altervista Flora Italiana, genere Marrubium includes distribution maps for Europe and North America
&&&&&&
سطاریون
بفتح سین و طا و الف و کسر راء مهمله و ضم یاء مثناه تحتانیه و
سکون واو و نون لغت یونانی است
ماهیت آن
نباتی است ما بین شجر و کیاه شبیه بعشقه و بر اشجار مجاور خود می
پیچد و بتنهائی و جدا نیز می روید و کل آن شبیه ببنفشه و چند عدد متصل بهم مانند خوشه
و اندرون کلها زرد و ساق آن سبز مائل بسیاهی و برک آن مانند برک بنفشه و ضخیم و در
اصفهان کل عقرب و بفارسی برابران نامند و در باغها بسیار است و آن غیر فاشر ستین است
طبیعت آن
مرکب القوی
افعال و خواص آن
رادع اورام حاره و بارده و کل و برک آن را چون بکوبند و بر کزیدکی
عقرب و زنبور و رتیلا و سائر هوام ضماد نمایند مجرب است و بدستور آشامیدن آن
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////////
سطاریون . [ س َ ] (معرب ، اِ) ماخوذ از
یونانی . یک نوع گیاهی که به فارسی برابران گویند. (ناظم الاطباء). گونه ای قارچ است
که بر روی تنه درختان جنگلی روید. (فرهنگ فارسی
معین ). رجوع به تحفه حکیم مومن و اختیارات
بدیعی و الفاظ الادویه شود.
- برابران . [ ] (اِ) بفارسی سطاریون است
. (فهرست مخزن الادویه ). گیاهی است دوایی که آنرا بیونانی سطاریون خوانند بر گزیدگی
عقرب ضماد کنند نافع باشد. (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به تحفه حکیم مومن و تذکره ضریر انطاکی شود.
- گل عقرب . [ گ ُ ل ِ ع َ رَ ] (ترکیب
اضافی ، اِ مرکب ) به اصفهانی اسم سطاریون است . (تحفه حکیم مومن ). رجوع به سطاریون شود.
///////////////
سطاریون
قوسطاریون گویند و بپارسی برابران خوانند
و آن گیاهی است طبیعت آن گرم و تر بود ورم سرد بگدازاند چون بکوبند و بر آن بنهند و
بر گزندگی عقرب نیز ضماد کنند نافع بود
______________________________
صاحب تحفه مینویسد: بیونانی اسم نباتی
است شبیه به عشقه و بر اشجار مجاور میپیچد گلش شبیه به بنفشه و چندین عدد نزدیک بهم
مثل خوشه و اندرون گلها زرد و ساقش سبز مایل بسیاهی و برگش مثل برگ بنفشه و ضخیم و
در اصفهان گل عقرب و بپارسی برابران نامند
اختیارات بدیعی
///////////////
ویکی پدیای پارسی در امورد همینقدر
گوید که:
ارکیده آدم (نام علمی: Aceras
anthropophorum)
نام یک گونه از تیره ثعلبیان است.
////////////
به عربی سحلب بشری:
السحلب البَشَري (باللاتينية: Orchis
anthropophora)
نوع نباتي ينتمي إلى جنس السحلب من الفصيلة السحلبية.[1]
الموئل والانتشار[عدل]
موطن هذا النوع بلاد الشام والمغرب العربي
وقبرص وتركيا وجنوب أوروبا وغربها.[2]
مرادفات للاسم العلمي[عدل]
(باللاتينية: Aceras anthropomorphum
(Pers.) Sm.)
(باللاتينية: Aceras anthropophorum (L.)
R.Br.)
(باللاتينية: Aceras anthropophorum (L.)
W.T. Aiton)
(باللاتينية: Aceras anthropophorum (L.)
Sm.)
(باللاتينية: Aceras anthropophorum var.
angustatum Rouy)
(باللاتينية: Aceras anthropophorum f.
angustatum (Rouy) Maire )
(باللاتينية: Aceras anthropophorum f.
apiculatum Höppner)
(باللاتينية: Aceras anthropophorum var.
latior Rouy)
(باللاتينية: Aceras anthropophorum f.
latior (Rouy) Maire)
(باللاتينية: Aceras anthropophorum f.
purpurata Balayer)
(باللاتينية: Arachnites anthropophorus
(L.) F.W.Schmidt)
(باللاتينية: Himantoglossum
anthropophorum (L.) Spreng.)
(باللاتينية: Loroglossum anthropophorum
(L.) Rich.)
(باللاتينية: Loroglossum brachyglotte
Rich.)
(باللاتينية: Ophrys anthropomorpha Willd.)
(باللاتينية: Ophrys anthropophora L.)
(باللاتينية: Satyrium anthropomorphum
Pers. [Spelling variant])
(باللاتينية: Satyrium anthropophorum
(L.) Pers.)
(باللاتينية: Serapias anthropophora (L.)
Jundz.)
مصادر[عدل]
^ موقع لائحة النباتات. السحلب البشري
(بالإنكليزية). تاريخ الولوج 15 شباط 2014.
^ قاعدة البيانات الأوروبية-المتوسطية
للنباتات. خريطة انتشار السحلب البشري (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 15 شباط 2014.
مشاريع شقيقة توجد في ويكي أنواع معلومات
أكثر حول: Orchis anthropophora
أيقونة بوابةبوابة علم النبات
Ferns02.jpg هذه بذرة مقالة عن
نبات بحاجة للتوسيع. شارك في تحريرها.
مشاريع شقيقة شاهد في كومنز صور وملفات
عن: سحلب بشري
معرفات الأصنوفة
موسوعة الحياة: 2867577 GBIF: 2849624
PlantList: kew-142231 Tropicos:
50027933 ncbi: 59314 IPNO: 648363-1
تصنيفات: سحلبسحلبيةنباتات الشامنباتات
المغرب العربيحياة نباتية في الوطن العربينباتات قبرصنباتات تركيانباتات اليوناننباتات
ألبانيانباتات الجبل الأسودنباتات مقدونيانباتات صربيانباتات البوسنة والهرسكنباتات
كرواتيانباتات سلوفينيانباتات إيطاليانباتات النمسانباتات ألمانيانباتات هولندانباتات
بلجيكانباتات بريطانيانباتات فرنسانباتات إسبانيانباتات البرتغال
///////////
Orchis anthropophora
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Orchis anthropophora
|
|
Flowers of Orchis
anthropophora
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Tribe:
|
|
Subtribe:
|
|
Alliance:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
O. anthropophora
|
·
Ophrys
anthropophora L.
|
Orchis anthropophora, the Man Orchid[2] (formerly Aceras
anthropophorum), is a European species of orchid whose flowers resemble a human figure. The head is
formed by the petals and sepals, and the suspended torso and limbs by the lobes of the labellum. It usually grows in calcareous grassland.
Contents
[show]
The man orchid is a herbaceous perennial, growing to a height of between 20 to 40 cm (7.9 to 16 in). A
basal rosette of 5 cm (2.0 in) lanceolate leaves develops from a tuber of up 6 cm (2.4 in)
diameter, and between April and June a central flower spike is produced bearing
up to fifty small, stemless flowers – the flowers vary from greenish, with a
yellow-green labellum, to green, streaked and marked with purple.
Orchis
anthropophora leaf rosette before flowering
Orchis anthropophora favours moderately sunny meadows on well-drained, often calcareous soil. It is to be found around
the Mediterranean area, and in central and western Europe as far north as southern England. It also grows in alpine areas, but not at high altitude.
It is native to Great Britain, central
Europe (Austria, Belgium, Germany, the Netherlands, and Switzerland),
southwestern Europe (the Balearic Islands, Corsica, France, Portugal, Sardinia,
and Spain), southeastern Europe (Albania, Greece, Italy, Crete, Sicily, and
countries of the former Yugoslavia), northern Africa (Algeria, Morocco, and
Tunisia), and western Asia (Cyprus, East Aegean Islands, Lebanon, Syria, and
Turkey).[1]
1.
^ Jump up to:a b "Orchis anthropophora". World Checklist of Selected Plant Families. Royal Botanic
Gardens, Kew. Retrieved 2014-06-30.
2.
Jump up^ "BSBI List
2007". Botanical Society of Britain and
Ireland. Archived from the original (xls) on
2015-02-25. Retrieved 2014-10-17.