۱۳۹۵ دی ۲۵, شنبه

مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی (چهل و ششم) 1

سماق
بضم و بفتح سین نیز آمده و فتح میم و الف و قاف آن را سماقیل و طمطم و تمتم نیز و بهندی تترک و تمانیر و تنزیک نیز و یونانیان و عرب آن را درد باغت جلود مستعمل دارند و لهذا آن را سماق الدباغین نامند
ماهیت آن
ثمر درختی است بقدر عدس و بعضی بزرکتر و بعضی کوچکتر و پهن تر از ان و در خوشه مانند خوشۀ حبه الخضراء و بر بالای آن پوستی طعم آن ترش و با قبوضت و مستعمل پوست آن است که کرد بالای سماق باشد و درخت آن بقدر درخت انار و بزرک تر از ان و برک آن بلند و اندک سرخ رنک و مزغب و اطراف آن مشرف مانند آره و دو نوع می باشد بستانی و جبلی و در بلاد سردسیر بهم می رسد و بهترین آن سرخ رنک پر کرد و ترش خوش طعم آن است که قبض آن کمتر باشد و ترشی آن زیاده و تخم آن کوچک و قوت آن تا سه سال باقی می ماند
طبیعت آن
سرد و خشک در دوم و جبلی آن در سوم خشک و برودت برک آن کمتر از دانۀ آن
افعال و خواص آن
قابض و رادع و مقوی و مدبغ معده و احشا و مانع انصباب صفرا بمعده و امعا و قئ و غثیان و ذرب و اسهال مراری و مزمن و ذوسنطاریا و نفث الدم و نزف الدم و کثرت بول و آشامیدن سائیدۀ آن یعنی سویق آن با آب سرد قاطع سیلان خون از فوق و تحت و نیم کوفتۀ آن با زیره با آب سرد جهت قئ عنیف و کسی که همیشه قئ کند و طعام در معدۀ او نماند مجرب و مهیج اشتهای طعام محرور المزاج و با زردۀ تخم مرغ و کشنیز خشک قاطع اسهال و لحومی و با زردۀ تخم مرغی که در ان پخته شود نیز قابض و مانع اسهال است و مرغ و دراج بهتر و قوی تر است و با شراب قابض جهت اسهال و نزف الدم رحم و تقلیل کثرت بول و قوت قبض بریان آن زیاده و لیکن قوت کسر عادیه و حدت صفرای آن ضعیف تر است مضر معده و جکر بارد مصلح آن مصطکی و انیسون و طبخ آن با بادنجان مقدار شربت آن پنج درم بدل آن سرکه و اقاقیا است و سفوف کردیکه بروی آن است که آن را تراب سماق نامند بسیار قابض و با اندک تلخی است جهت قطع اسهال مزمن و سیلان رطوبات سفید از رحم و سنون آن جهت تقویت و استحکام لثه و قلاع خبیثه و درد دندان کرم خورده و بدستور مضمضۀ نقوع سماق در آب و چون کرد آن را پاک کرده در آب بخیسانند و در چشم بچکانند جهت ابتدای رمد و خصوصا با قدری کثیرا و چون یک اوقیۀ آن را در نیم رطل آب بجوشانند تا آنکه قوت آن در آب برآید پس خرقه را بدان تر کرده بر چشم اندازند و تکمید بدان کنند جهت جرب اکال و سلاق و تسکین حدت آن و بدستور تکمید پیشانی بدان جهت قطع رعاف مجرب و جهت جرب و دمعه و سلاق و حکه و منع بروز آبله در ان و قطور آن در کوش جهت منع سیلان چرک از ان و بروز آبله در ان و نطول آب طبیخ آن مانع ورم ضربه و صدمه و وثی و ضماد آن با آب جهت منع ورم قحف و سائر اعضا و مواضع ضربه و زوال آثار خدشه و قروح ساعیه و با عسل جهت جلای خشونت اجفان و بازقال چوب بلوط جهت بواسیر مفید و چون آن را با برک و چوب و شاخها در آب بجوشانند تا بقوام عسل رسد در جمیع افعال مانند حضض و بجهت امراض جفن و تحلیل ورم چشم و سائر اورام و نمله و قروح رطبه و شهدیه و فساد لثه و کلف و داخس و نزف رحم نافع و طبیخ برک آن مسود موی و حقنه بطبیخ آن جهت قرحۀ امعا و ذوسنطاریا و سحج مفید و چون برک آن را مهرا پخته آب آن را کرفته منعقد سازند در ردع و تبرید خصوص ردع مواد از چشم مانند اقاقیا است و طلای محلول آن  به آب بارتنک جهت قروح خبیثه و ضماد آن بر سر و فقرات ظهر و بیخ قضیب جهت سلس البول و استرخای اعضا و ضماد برک آن بر معدۀ اطفال رافع اسهال و مقوی احشا و کویند که از خواص آن است که چون در صوفی سرخ رنک بندند و در موضع نزف الدم ببندند قطع آن نماید و صمغ درخت آن شدید الیبس و با اجزای حاره و بارده و رادعه و محلله است و جهت حدت بصر و امراض جفن و التصاق جراحات و تسکین درد دندان کرم خورده کذاشتن بران مفید و جوارش سماق و حب و سفوف و شیاف آن در قرابادین مذکور شد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
سماق . [ س ُ / س ُم ْ ما ] (اِ) نام دوایی است و آن میوه باشد. (غیاث ) (از آنندراج ). تتری و آن میوه  درختی است که چون خوشه برآید. دانه های بسیار بر آن چون عدس و بر روی آن دانه پرز و رطوبتی میان سرخ و زرد و بطعم ترش و همان ترشی را درطعام بکار برند و باقی هسته و استخوان باشد. (صحاح الفرس ). تتری . (زمخشری ). دانه ای است ترش مزه و قهوه ای رنگ . (الفاظ الادویه ). گیاهی است از رده  دولپه ای ها جدا گلبرگ که سردسته  تیره  سماقیان میباشد. این گیاه کوچک بشکل درخت یا درختچه میباشد. برگهایش متناوب ومرکب و شانه ای است . گلهایش کامل و دو جنسی و در برخی گونه ها گلهای نر و ماده از هم جدا هستند. میوه  این گیاه سفت و ترش مزه و قابض است . برگش در تداوی بعنوان تب بر مصرف میشود. گرد میوه اش ترش و خوش طعم و جهت چاشنی اغذیه بکار میرود. سماک . تتری . تتم . (فرهنگ فارسی معین ) : دفع مضرت (شرابی که آفتاب پرورده باشد) با سکبا و سماق و نار باشد. (نوروزنامه ).
دست در آش ترش زن که بغایت خوبست
تمر هندی و سماق است و دگر آش انار.
بسحاق اطعمه .
رجوع به تحفه  حکیم مومن ، اختیارات بدیعی ، فهرست مخزن الادویه و جنگل شناسی شود.
- سماق سمی ؛ گونه ای سماق که در آمریکای شمالی فراوان میروید و برگهایش در تداوی در معالجه نقرس و روماتیسم و فلج بکار میرود. مقداری که از این گیاه در تداوی بکار میرود، در حدود 12 تا 30 سانتی گرم است و از بکار بردن بیش از آن باید احتراز کرد چون بسیار سمی است . (فرهنگ فارسی معین ).
- سماق شکی . رجوع به سماق شود. (فرهنگ فارسی معین ).
- سماق کاذب ؛ سماق هرز. (فرهنگ فارسی معین ).
- سماق هرز ؛ گونه ای سماق که در صنعت از صمغ مستخرج از تنه  آن استفاده میکنند و از آن نوعی لاک بنام «لاک ژاپن » میسازند. سماق کاذب . (فرهنگ فارسی معین ).
- سنگ سماق . رجوع به سنگ سماق شود. (فرهنگ فارسی معین ).
- طمطم . [طَ طَ ] (اِ) ۞ تمتم که سماق باشد. (فهرست مخزن الادویه ). سماق ۞ . (اختیارات بدیعی ) (تحفه  حکیم مومن ).
////////////
سماق‌
طمطم نیز گویند و عرب آن را سماق الدباغین خواند بهترین آن تازه و سرخ بود طبیعت آن سرد بود در دویم و گویند در اول و خشک بود در سئوم بغایت قابض بود منع نزف بکند تا بحدی که بعضی گویند که اگر بر خود بیاویزند همین عمل کند و قوت ورق وی هم قبض بود مانند اقاقیا و طبیخ ورق وی موی را سیاه گرداند و بدان حقنه کردن قرحه امعا را سود دهد و خوردن و در آن نشستن بهمین سبیل و اگر در گوش چکانند چرکی که از گوش روانه بود ببندد و ورق وی خشک چون با آب بپزند تا بقوام آید مانند حضض بود در عمل و فعل و با ثمر وی اگر چنین کنند همین اثر ظاهر کند و چون در طعام اندازند موافق بود کسانی را که اسهال مزمن داشته باشند و قرحه امعا و چون با آب ضماد کنند منع حمره و ورم قحف بکند و چون با عسل بیامیزند خشونت اجفان را نافع بود و منع سیلان رطوبات از رحم بکند و بواسیر زایل گرداند و چون با فحم چوب بلوط سحق کنند منع بواسیر بکند چون بدان نهند و نقیع ثمر وی چون بپزند تا غلیظ شود فعل وی نیکوتر بود از فعل ثمر و صمغ وی چون بر سوراخ دندان نهند منع وجع بکند و چون بپزند و آب وی بر وی بریزند متورم نشود و رازی گوید چون سماق با شراب قابض بیاشامند قطع اسهال بکند و نفث دم و رطوبت از رحم بکند و کثرت بول را نافع بود و بعضی گویند اگر وی را در پاره صوف سرخ بندند و بر کسی که خون از وی روانه بود از هر موضع که بود بیاویزند قطع آن بکند و ابن ماسویه گوید که اشتهای طعام بازدید کند بسبب ترشی که در وی بود طبیعت ببندد بسبب عفوضتی که در وی بود و اسهال صفراوی که مزمن شده باشد را سودمند بود چون بخورند یا بدان صبغ کنند و اگر با گوشت دراج یا مرغی بپزند شکم ببندد و اگر بر معده ضماد کنند هم قبض کند و چون در گلاب خیسانند و از آن گلاب در چشم کشند در ابتدای درد چشم که از گرمی بود یا ماده گرم بود سودمند بود و حدقه را قوت دهد و سویق وی شکم ببندد و معده را سودمند بود و هیجان صفرا و اسهال آن را نافع بود و اسحق بن عمران گوید که اگر از نقیع آن در چشم کشند سلاق را و سوزش چشم و خارش آن زایل کند و اگر کسی که قی دایم کند و هیچ در معده قرار نگیرد سماق و کمون نیم‌کوفته کنند در آب سرد بیاشامند قی بازدارد و سماق مقوی معده و دماغ بود و تشنگی بنشاند و غثیان صفراوی ساکن کند و سجح را نافع بود و ذوسنطاریا را نیز چون بدان حقنه کنند و سیلان رحم و بواسیر را بغایت نافع بود و شریف می‌گوید چون ده درم از وی با هفتاد درم آب بپزند تا قوت به آب بدهد پس خرقه پاک در آن فروبرند و بر چشمی که جرب داشته باشد و آکله و سلاق تکمید کنند تنها نافع بود و چون بگیرند تنها به آب سرد قطع سیلان خون از هر موضع که باشد بکند و اگر در چشم مجدور چکانند چون سرخ شده باشد باشد که ایمن باشد از آنکه آبله در چشم بیاید و چون گرد سماق با گلاب مضمضه کنند قلاع زایل کند و ورق وی نیز همین عمل بکند و چون ضماد کنند بر شکم بچگان طبیعت ایشان ببندد و چون ورق وی بپزند و عصاره آن بگیرند چون غلیظ بود قوت اعضا بدهد و در منع ماده به چشمها در غایت کمال بود و چون حل کنند در آب لسان الحمل و طلا کنند بر ریشهای پلید در هر محل که باشد و هرچه بود خشک گرداند و چون ضماد کنند بر ناف و بن قضیب سلس البول که سبب وی استرخای مثانه بود سودمند بود و سماق مضر بود بجگر و مصلح آن گویند مصطلی بود
______________________________
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد: سماق بضم سین و بفتح آن نیز آمده است آن را سماقیل و طمطم و تمتم نیز و بهندی تترک و تماتیر و تتریک و چون در دباغت مستعمل است اعراب آن را سماق الدباغین نامند و آن ثمر درختی است بقدر عدس و پهن‌تر از آن و در خوشه و بر بالای آن پوستی طعم آن ترش و با قبوضت و مستعمل پوست آنست
لاتین ‌RHUS CORIARIA فرانسه‌SUMAC  انگلیسی ‌SUMAC
اختیارات بدیعی، ص: 232
//////////////
سماق معمولی
اشاره
در کتب طب سنتی با نامهای «سماق»، «سماق»، «سماقیل»، «تمتم» و «سماق الدباغین» آمده است. به فرانسوی‌Corroyere وSumac des Corroyeurs وSumac des Tanneurs و به انگلیسی‌Currier's sumach وTanner's sumac گفته می‌شود. درختچه‌ای است از خانواده‌Anacardiaceae و نام علمی آن‌Rhus coriaria L . می‌باشد.
مشخصات
درختی است کوچک به ارتفاع 4- 3 متر. شاخه‌های جوان و دمبرگهای آن را موهای زبر پوشانیده است. برگ سماق شانه‌ای است و طول آن تا 15 سانتی‌متر و معمولا دارای 15 برگچه می‌باشد. برگچه‌ها دندانه‌دار به طول 6- 4 سانتی‌متر بیضی و مخملی است، روی برگ سبز مات زیر برگ روشن و در پاییز سرخ‌رنگ و حنایی می‌شود.
گلهای آن خوشه‌ای متراکم و حنایی‌رنگ است و در حدود 10 سانتی‌متر طول دارد. میوه آن شفت کرکدار قهوه‌ای مایل به ارغوانی است و گوشت میوه ترش و قابض است.
سماق بومی مناطق مدیترانه‌ای بخصوص سواحل سیسیل است. در ایران در مناطق استپی کوههای البرز و زاگروس، در آذربایجان و خراسان و فارس و دامنه‌های
معارف گیاهی، ج‌2، ص: 371
جنوبی البرز، در دره کرج و هراز در 1700- 1000 متر ارتفاع و اطراف تهران شمیرانات، قم، تبریز، تفرش و تقریبا در اغلب مناطق ایران می‌روید.
تکثیر از طریق کشت بذر آن در نهالستان و یا از طریق پاجوشهای آن انجام می‌شود و پس از 2- 1 ساله شدن به زمین اصلی منتقل می‌شود، و مراقبت خاصی احتیاج ندارد.
خواص- کاربرد
از نظر ترکیبات شیمیایی در میوه و در برگهای سماق تانن فراوانی موجود است. در برگهای خشک آن بین 30- 15 درصد تانن وجود دارد و به علاوه یک ماده رنگین زرد به نام میریستین 600] یافت می‌شود. در میوه آن علاوه بر تانن مقدار قابل ملاحظه‌ای سیتریک اسید، وینیک اسید، مالیک اسید و ... است که مزه ترش و قابض را به آن می‌دهد.
سماق قابض است و بندآورنده خونروی می‌باشد و به عنوان مقوی و تونیک و مدر و برای رفع اسهال خونی و جلوگیری از خونروی و اخلاط خونی از ریه 601] همراه با سرفه مفید است.
از نظر طبیعت طبق نظر حکمای طب سنتی سرد و خشک است و سردی برگ آن کمتر از میوه آن است.
به عقیده اطبای سنتی پوست روی سماق ترش و قابض است و اصولا این پوست روی میوه است که نقش اصلی را در خواص آن دارا می‌باشد.
از نظر خواص معتقدند که قابض است و مقوی معده و آلات داخل شکم می‌باشد. از قی و آشفتگی و اسهال صفراوی و مزمن و اسهال خونی و آمدن خلط خونی از سینه جلوگیری می‌نماید و خونریزی را بند می‌آورد و از ترشح زیاد ادرار جلوگیری می‌کند. خوردن ساییده آن با آب سرد جریان و سیلان خون را قطع می‌کند و نیم‌کوفته آن با زیره و آب سرد برای کسی که همیشه قی می‌کند و طعام در معده‌اش نمی‌ماند مفید است. اشتها را تحریک می‌کند، بخصوص در اشخاص گرم‌مزاج و با زرده تخم‌مرغ و گشنیز خشک اسهال را بند می‌آورد و حتی زرده تخم‌مرغی که در آن پخته شود، نیز قابض و مانع اسهال می‌شود و با سرکه رقیق، قابض و برای اسهال و
معارف گیاهی، ج‌2، ص: 372
خونروی از رحم و کاهش ترشح زیاد غیر معمول ادرار نافع است. اگر سماق، بریان و سرخ شود، بیشتر قابض است. سماق مضر معده و کبد سرد است و از این نظر اشخاص سردمزاج باید با مصطکی و انیسون بخورند. مقدار خوراک آن تا 20 گرم، جانشین آن سرکه است.
خوردن گردی که روی میوه است و آن را خاک سماق نامند، بسیار قابض و کمی تلخ است و برای قطع اسهال مزمن و جریان رطوبتهای سفید از رحم مفید است. مالیدن سماق به دندان برای تقویت و استحکام لثه و زخمهای بد و درد دندان کرم‌خورده نافع است و مضمضه خیس کرده سماق در آب نیز برای زخم دهان و تقویت لثه‌ها مفید است. اگر گرد سماق را در آب بخیسانند و با کمی کتیرا در زمان شروع چشم‌درد در چشم بچکانند نافع است و اگر 30 گرم سماق را در 200 گرم آب بجوشانند و سپس خرفه را با آن تر کرده بر چشم اندازند، برای جرب و تسکین حدت ناراحتی‌های پلک مفید است و اگر از آن به پیشانی بیندازند خونریزی از بینی قطع می‌شود و خارش پلک رفع می‌شود. ریختن چند قطره آن در گوش از جریان چرک گوش جلوگیری می‌کند و کمپرس با آب دم‌کرده آن از ورم کردن عضو ضربه‌خورده جلوگیری می‌نماید. دم‌کرده برگ آن برای سیاه کردن موی سر و حقنه، اماله یا تنقیه دم‌کرده برگ آن برای زخم روده‌ها و اسهال خونی و دل‌درد مفید است. مالیدن محلول برگ پخته آن با آب بارهنگ برای زخمهای بد و ضماد آن روی ستون فقرات و در بیخ آلت تناسلی مرد برای جلوگیری از سلس البول و سستی اعضا مفید است. ضماد برگ آن بر معده اطفال اسهال را قطع می‌کند و آلات داخل شکم را تقویت می‌نماید.
صمغ درخت سماق خیلی یابس، و خشک‌کننده و محلل است و برای به هم آوردن جراحات و تسکین درد دندان کرم‌خورده از طریق گذاردن روی دندان مفید است.
میوه سماق نباید تازه مصرف شود زیرا ایجاد مسمومیت می‌کند و همیشه باید خشک آن ساییده و مصرف شود.
گونه‌های دیگری از جنس سماق در ایران می‌روید که عبارت‌اند از:
1.Rhus Cotinus یا درخت پر که جداگانه در بخش خاصی در جلدهای دیگر این کتاب با نام علمی‌Cotinus coggyria شرح داده شده است.
2. سماق صمغی که به فرانسوی‌Sumac faux -vernis و به انگلیسی‌Wax tree گفته می‌شود. نام علمی آن‌Rhus succedanea L . می‌باشد.
معارف گیاهی، ج‌2، ص: 373
مشخصات
درخت کوچک یا درختچه‌ای است که بومی چین و ژاپن است و در بعضی باغهای تهران کاشته می‌شود. از این درخت در ژاپن صمغی برای تهیه شمع استخراج می‌کنند.
از نظر ترکیبات شیمیایی از میوه آن صمغ گرفته می‌شود که آن را موم ژاپن گویند.
در برگهای آن تانن وجود دارد. در عصاره شیر مانند آن لاکول 602] موجود است که مشابه با اوروشیول 603] است.
خواص- کاربرد
زایده‌های تیغ‌مانندی که در ساقه‌های آن می‌روید به اطفال که از اسهال رنج می‌برند داده می‌شود. از شیره برگهای آن برای ناراحتی‌ها و تاول پوست و از میوه آن برای معالجه سل ریوی استفاده می‌شود.
3. «سماق آمریکایی» یا «سماق سرکه» یا «درخت سرکه»، نام علمی آن‌Rhus Typhina L . که مترادف آن‌R .hirta Sudw . وSchmaltzia hirta Small . می‌باشد. به فرانسوی‌Sumac de Virginie وVernie d'Amerique و به انگلیسی‌Staghorn sumac گفته می‌شود.
درختچه‌ای است بومی امریکای شمالی، ساقه و برگهای آن دارای کرکهای مخملی و برگهایش کشیده و بزرگ است. در پاییز قرمز و حنایی می‌شود. میوه‌های آن سرخ می‌باشد.
این درختچه به راحتی پاجوش تولید می‌کند و تکثیر آن از طریق جدا کردن و کاشت پاجوش آن است.
در ایران در باغچه‌های تهران و بعضی از سایر مناطق ایران کاشته می‌شود.
در میوه و برگهای این سماق نیز مقدار زیادی تانن است و از نظر خواص تا حدود زیادی مشابه سماق معمولی است، ولی ضعیف‌تر از آن است.
واریته‌ای از سماق امریکایی که زیباست و در باغهای ایران نیز برای زینت کاشته می‌شود با نام‌R .typhina var laciniata Wood . می‌باشد. برگهای آن دارای
معارف گیاهی، ج‌2، ص: 374
سماق
1. میوه 2. مقطع میوه 3. دانه 4. مقطع دانه
بریدگی‌های زیاد و خیلی زیباست و تکثیر آن نیز از طریق پاجوش است. خواص آن شبیه سماق است.
معارف گیاهی، ج‌2، ص: 375
/////////////
سُماق معرب سماک پارسی (گونه معروف Rhus coriria)درختچه ایست کوهستانی که میوه‌های خوشه‌ای دارد و میوه آن پس از کوبیده شدن به عنوان چاشنی، همراه با غذاهایی همچون کباب استفاده می‌شود.طعم آن گرایش به ترشی دارد.

گیاه سماق از راسته افراسانان (Sapindales)، تیره پسته‌ایان (Anacardiaceae) است.

سماق در قدیم سماک نیز تلفظ می‌شده[۱] و ریشه واژه، ܣܘܡܩ سُمّاق سریانی است. درختچه سماق در شمیران، تفرش، خراسان، قم، محلات، شیراز، رودبار، تبریز، و باغات اقلید و بعضی از کشورهای خاورمیانه می‌روید. سماق برای دندان درد مفید است و اشتها را تحریک می‌کند. لثه را تقویت و از خونریزی معده جلوگیری می‌کند. به دلیل داشتن تانن فراوان قابض و پاک کننده معده می‌باشد. خوردن سماق تازه ایجاد مسمومیت می‌کند. همچنین سماق برای بیماران دیابتی بسیار مفید است. یکی از اجزای سفره هفت سین ایرانیان است. در یونان باستان از چوب سماق به جهت رنگ‌آمیزی پارچه‌های پشمی استفاده می‌شده است و در کشور ایتالیا از این گیاه برای رنگ دادن به چرم نیز استفاده شده است.[۲]

منابع[ویرایش]
پرش به بالا لغت‌نامه دهخدا، ذیل «سماک».
پرش به بالا Oils, essential, organic, massage, absolutes, blends, extracts, dilution, fragrants, bases
///////////////
به عربی سماق:
السماق (باللاتينية: Rhus) جنس نباتي من الفصيلة البطمية يضم حوالي 250 نوعًا.

سماق منفوش
محتويات  [أظهر]
من أنواعه[عدل]
السماق الجاوي (باللاتينية: Rhus javanica)
سماق الدباغين (باللاتينية: Rhus coriaria)
السماق طويل الأوراق (باللاتينية: Rhus angustifolia)
السماق المنفوش (باللاتينية: Rhus typhina)
الوصف النباتي[عدل]
النبات شجيرة صغيرة يصل ارتفاعها إلى ثلاثة أمتار، قليلة التفرع، وأوراقها متناوبة مركبة ريشية الشكل، والوريقات بيضوية مسننة الحافة حادة النهاية، والنورة سنبلة كثيفة، والأزهار صغيرة خضراء مبيضة اللون وغير جميلة، والثمار صغيرة تغطيها شعيرات كثيفة غدية وتحوي بذرة واحدة. يزهر في بداية الصيف وتنضج ثماره في شهري آب وأيلول. وينتشر على الجبال الساحلية.

تعتبر أوراق السماق مصدراً هاماً للعفصين (بالإنجليزية: Tannin)، إذ تحتوي على التانيدات بنسبة 25 - 33 % من الوزن الجاف، وتتكون التانيدات من التانين بنسبة 15 % وحمض الغال رباعي السكر وإيترمتيلي لحمض الغال وحمض الغال وحمض الغال الحر، كما تحتوي على مواد فلافونوئيدية (ميريسيترين myricuitrine وفوستين). يستعمل التانين كمادة قابضة ومطهرة ومضادة للالتهابات كما يستعمل بشكل محاليل أو مراهم في الحروق والقرحات. ويستعمل داخلا في حالات التهاب الجهاز الهضمي، وتعطى محاليله في حالات التسمم بالقلويدات وأملاح المعادن الثقيلة.

السماق في الطبخ[عدل]
يضاف السماق إلى بعض الأطباق العربية المعروفة مثل الكباب والفلافل والمسخن وكذلك السلطة والحمص.

يعتبر السماق من النباتات الاقتصادية المفيدة، فله استعمالات طبية وصناعية وعطرية وتزيينية. وبالمقابل له بعض المضار.

البيئة ومناطق الانتشار والموسم[عدل]
عرف السماق على سطح المعمورة، منذ غابر العصور، بحيث وجدت ثماره محفوظة بشكل مستحاثات، منذ الدور الحواري المتوسط، أما في عهدنا الحالي، فقد وجد من السماق ما يقارب من 120 نوعاً، منتشرة تلقائياً في الأراضي الكلسية الجافة، أو الطينية الكلسية، والرملية الكلسية، من المناطق الحارة، وماتحت الاستوائية والمعتدلة المحيطة بحوض البحر الأبيض المتوسط جنوب فرنسا: (القسم السفلي والوسطي من جبال الإلب الساحلية)، جنوب إيطاليا (صقلية)، شمال أفريقيا (مصر والجزائر)، غرب آسيا: سيناء، فلسطين وخاصة في منطقة سلفيت، جنوب لبنان وسوريا في الشمال: قرب الحدود السورية التركية (عفرين)، وفي الشمال الغربي (صلنفة، كسب، البسيط، اللاذقية، والأمانوس، الخ) وفي الشرق والشمال الشرقي: (حمص، حماه، إدلب، الفرات) وفي الوسط (ضواحي دمشق، دوما، التل، جبال القلمون، جبعدين التواني ومعلولا ويبرود) وأخيراً في الجنوب، حيث نجده بكثرة في محافظة السويداء (جبل العرب، تل كليب، تل الأحمر، والشهبا..الخ).

مما سبق نستنتج أن السماق متكيف للعيش في بيئات مختلفة: فنجده في الأماكن المحجرة، وحول البساتين كسياج ومصد الريح، وعلى حواف الأخاديد والسواقي، وعلى التلال والصخور البحرية، وفي الحراج الصنوبرية، اعتباراً من كعب الجبال وحتى ارتفاع 120-800 م وأحياناً 1800 م، وقد نعثر عليه في البادية والصحراء..الخ.

السماق نبات ربيعي، صيفي، خريفي، يمتد نموه من شباط تشرين الثاني هذا ويمكن أن يزرع كنبات اقتصادي في البيئة والظروف الملائمة، كسوريا التي تزرع سماق الدباغين في جهات القلمون بعليا.

أما فرنسا فقد قامت بزراعة أنواع من السماق الاستوائية الاقتصادية: الصناعية منها والتزيينية، حيث تأقلمت فيها بسهولة.

== كيفية زراعة السماق في سوريا == بعد أن تجهز أرضه، تحفر له حفراً بأبعاد 2 × 2.5 م حيث تغرس فيها الفسائل بأن يبقى منها 15 سم خارج التراب، ثم تحاط الفسيلة بكومة من الحجارة لمنع الشمس وأذى الحيوانات عنها. أما أهم أنواع السماق في حوض البحر الأبيض المتوسط، وخاصة السورية منها: 1. سماق الدباغين، سماق الخل...الخ Rhus coriaria L. 2. سماق الصباغين، السماق السوري، السماق القطني، البقص،، الخ Rhus cotinus L. 3. السماق الشوكي، سماق اللك، عرن..الخ Rhus tripartite Urc. تفسير الاسم الأجنبي:

الوصف النباتي[عدل]
تكون بشكل أشجار أو شجيرات صمغية راتنجية تعيش في نفس الشروط البيئية، حيث تنمو تلقائياً، في الأراضي الكلسية الجافة من المناطق الحارة، وما تحت الاستوائية والمعتدلة، المحيطة بحوض البحر الأبيض المتوسط. تعني كلمة Rhus باليونانية "أحمر"، وهذا إشارة إلى اللون الأحمر لأوراق أزهار وثمار السماق عند النضج.

تختلف المواصفات النباتية، بالنسبة لأنواع السماق، وسندرس منها المحلية السورية، ونستعرض الأخرى التي تنمو خارج البحر الأبيض المتوسط.

الجذر[عدل]
يتكاثر السماق جنسياً بالبذور، التي تنمو في الربيع في الظروف المناسبة، وتعطي نحو الأسفل جذوراً قوية، ونحو الأعلى ساقاً أصلية هوائية. وبالتالي يتكاثر السماق خضرياً بالتفريخ، بحيث يظهر على طول جذوره الممتدة بعيداً، ومن مسافة لأخرى براعم جانبية عرضية، تعطي كل منها نحو الأعلى ساقاً طارئة هوائية والمسماة بالشطء أو الفرخ Regeton فبهذه الطريقة واعتباراً من بذرة واحدة ينشأ جملة من الإشطاء، التي كثيراً ما نجد بعضها بعيداً عن الساق الأصلية، وبذلك يغطي السماق مساحات واسعة، خلال فترة وجيزة من الزمن.

الساق[عدل]
تمتد الساق الأصلية والأشطاء نحو الأعلى، التي تبلغ طولها من 1-5 م في سماق الدباغين، ومن 1-4 م في سماق الصباغين، وفي السماق الشوكي تتراوح ما بين 1-2 م، وقد تصل حتى 10 م في أنواع أخرى من السماق غير المحلية كالسماق الطلائي Rhus Vernicifera D.C. وسماق تيفينا Rhus Typhina L. تكون الساق قوية متخشبة بلون بني فاتح محمر أو قاتم مسود، مستقيمة أو ملتوية قليلاً، وتتوج بحزمة من الفروع، التي تكون في بدء تكوينها لينة وبلون أخضر محمر، ثم تتصلب وتتخشب، وتتفرع بدورها إلى فروع رفيعة، كما في سماق الدباغين والصباغين، هذا وتجهز كامل الفروع الملتوية بأشواك كما في السماق الشوكي أو القسم العلوي منها كما في سماق الدباغين.

وأخيراً قد تكون الساق زاحفة أو مستلقية، كما هو الحال في السماق السام ذي الأصل الأمريكي Rhus Toxicodendron L. والذي زرع وتأقلم في الحدائق العامة في فرنسا، فبعض فروعه المعروفة بالأوتاد Stolons تساهم أيضاً في التكاثر الخضري، وذلك بأن تلامس التربة، وحذاء عقد موزعة على طولها، تنشأ حزمة من الجذور الضامة نحو الأسفل، التي تثبت وتتأصل في التربة. وبالتالي تعطي نحو الأعلى ساقاً، وهذا مما يكسب هذا النوع من السماق شكلاً تزيينياً جميلاً.

الأوراق[عدل]
في بداية الربيع، تكون أوراق سماق الصباغين بلون أخضر مزرق أو مسود، قاتم من الوجهين، أما في الخريف فتأخذ ألواناً مختلفة بين البني الآجري والأحمر، وهذا مما يكسبها شكلاً تزيينياً جميلاً.

وقد تكون الأوراق في السماق مركبة من 3-25 وريقة، متباينة الأشكال فورقة السماق الشوكي تشبه لحد كبير أوراق الزعرور الثلاثية الفصوص، فهي مذيلة ومركبة من 3 وريقات لاطئة، بيضوية أو مثلثية الشكل، متوجة بأسنان في ثلثها العلوي، أما في السماق السام، فالوريقة مذيلة ومركبة من 3 وريقات كبيرة، قلبية الشكل، تتوسطها عصيبة أساسية ظاهرة، تتفرع عنها بشكل ريشي جملة من العصيبات الثانوية، وأخيراً قد تصبح الورقة المركبة طويلة ريشية وتربة، تبلغ 50-60 سم في السماق الطلائي و16-18 سم في سماق الدباغين.

أما عدد وشكل وريقاتها فهو متفاوت، فورقة السماق الطلائي تضم من 7-13 وريقة، بيضوية حادة بطول 15 سم وعرض 7 سم، أما ورقة سماق الدباغين وتيفينا فهي تضم 7-15 وريقة، متقابلة ولاطئة، تتوسطها عصيبة أساسية بارزة، تتفرع عنها بوضع ريشي جملة من العصيبات التالية، أما الوريقة في سماق الدباغين فهي بيضوية متطاولة، مسننة كالمنشار، وهي دائمة الخضرة في حين أن وريقة سماق تيفينا فهي كاملة متطاولة أو رمحية الشكل.

التكاثر[عدل]
النورات: يزهر سماق الصباغين في حزيران آب، وسماق الدباغين ما بين أيار حزيران، أما السماق الشوكي، فهو يبدي نوراته أثناء آذار حزيران. قد يكون السماق وحيد المسكن Monoique عندها تكون جميع أزهاره خنثى Hermaphrodites كما في سماق الصباغين، أو تجتمع الأزهار الذكرية والأنثوية في عنقود واحد كما في سماق الدباغين.

وقد يكون السماق ثنائي المسكن Dioique بحيث أن أزهاره الذكرية منها على قدم والأنثوية على أخرى.

تجتمع الأزهار وتؤلف بصورة عامة نورات عنقودية نهائية فرنسية: Grappe Terminale وهي قصيرة في السماق الشوكي، أو بشكل شمراخ زهري مخروطي، منتصب وكثيف كما في سماق الدباغين، أو بهيئة عثكول Panicule هرمي كما في سماق تيفينا، وقد يتعشب العثكول إلى عدد من الفروع المسترخية، والمدلاة نحو الأسفل كما هو الحال في سماق الصباغين.

الزهرة:

وتكون مجهزة بقنيبة واحدة Bracteole في سماق الصباغين، وثلاث قنيبات في سماق الدباغين. أما الحوامل الزهرية فقد تكون جرداء ومثمرة ولا تنمو بعد الأزهار، كما في سماق الصباغين. وأخرى قد تصبح موبرة، وينتهي بعضها بثمرة، ولاتنمو بعد الأزهار، كما في سماق الصباغين أما أغلبها فتكون عقيمة، والتي تغدو ريشية، ويختلف لونها حسب مرحلة النضج بين البني والزهر والبنفسجي، وهذا يكسبها شكلاً تزيينياً جميلاً.

تكون الأزهار في سماق الصباغين جرداء، وفي سماق الدباغين نوعاً ما موبرة، أما في سماق تيفينا فهي مستورة بأشعار خمرية اللون، تكون زهرة السماق عادة صغيرة جداً، كروية الشكل، منتظمة وخنثى، نادراً ما تكون رباعية، وغالباً خماسية، ولاسيما في أنواع السماق السورية، وهي تخضع للقانون الزهري الآتي:

5 ك + 5 ت + 5 ط + (3م)

أ - الغلاف الزهري: وهو مخضر في سماق الدباغين، ومصفر في سماق الصباغين ويتألف من :

1- الكأس: وهو يضم 5 أوراق كأسية دائمة.

2- التويج: وهو يضم 5 أوراق تويجية متبادلة مع الأوراق الكأسية.

ب- الطلع: ويشتمل على 5 أسدية، متبادلة مع الأوراق التويجية وترتكز والغلاف الزهري، على قرص حجابي الشكل، الذي يستند بدوره على تخت الزهرة وينتهي خيط السداة بمئبر بيضوية، الذي يحتوي على غبار الطلع.

ج- المتاع: ويتألف من مبيض سفلي سائب، ويشتمل على 3 أخبية، تلتحم فيما بينها، بحيث تحدد مسكناً واحداً، الذي يضم بويضة واحدة، معلقة بحبلها السري من أعلى، مدلاة نحو الأسفل Ovule Eqitrope يعلو المبيض 3 أقلام قصيرة ومدببة، التي تصبح لاطئة في بعض أنواع السماق، ويتوج كل منها بميسم كروي.

د- الثمرة: حسلة وتقمع بالكأس الدائم، وهي شبه كاملة في سماق الدباغين أي أنها مركبة من:

1- غلاف الثمرة: وهو رقيق ومستور بأوبار غدية حامضة.

2- لب الثمرة: وهو القسم اللحمي منها.

3- النواة: وهي عظيمة، وتضم بذرة واحدة، عديمة الألبومين.

أما في سماق الصباغين فالثمرة النووية الناقصة، جافة وغير لحمية، أي أنها مقتصرة على النواة، التي تشتمل على بذرو واحدة مثلثية.

ومن حيث شكل الثمرة فهي: كلوية مسطحة وموبرة في سماق الدباغين وقلبية مضغوطة معرقة وجرداء، في سماق الصباغين. يكون لون الثمار عند النضج، بني محمر، لدى سماق الدباغين وأسمر لامع عند سماق الصباغين وبين الأخضر الأصفر لدى السماق السام والطلائي.

المحصول[عدل]
للسماق محصولان:

1- الأوراق : وهي تجنى مع الأغصان، التي تقطع وتترك إلى أن تجف تماماً، ثم تفصل عن الأغصان وتطحن وتباع.

2- البذور: وهي تستخرج من الثمار، التي تجف تماماً وتدق.

التركيب الكيميائي للسماق[عدل]
وهو يختلف حسب أنواع السماق ومصدره، وإليه ترجع سميته ورائحته الصمغية الراتنجية الخاصة به، هذا مع العلم أن نسبة التركيب تتغير تبعاً لأجزاء نبات السماق نفسه.

فالأوراق الجافة لسماق الدباغين، تحتوي عادة على 13% من العفص Tanin هذا وترتفع هذه النسبة في الأصناف الإيطالية والصقلية، بحيث تبلغ حتى 27-33 %.

أما في الساق فتنخفض نسبة العفص إلى 3-4%، كما تحتوي الساق على 11% من حمض الغاليك Acide Gallique.

أما الثمار فتحتوي على نسبة مرتفعة من حمض الليمون والخل والماليك Acides: Citrique, Vinique, E.T Malique وهذا مايكسبها طعماً حامضاً لاذعاً، كما تضم المالات القلوية L A Malate Alcalin هذا ويشتمل سماق الدباغين على سكر العنب Dextrose وعلى مادة شمعية والمريسيتين Mericetine وتدعى أيضاً بالاوكسيكيريسيتين Oxyqurereciline وأخيراً على صباغ أصفر.

أما سماق الصباغين فيضم العفص بجميع أقسامه، هذا وتتراوح نسبته في الأوراق من 27-29% وذلك حسب مصدره، كما نجد في أوراقه وأزهاره زيت التربنتين الطيار المعروف باسم Essence de fustel، أما خشب سماق الصباغين الهنغاري فيحتوي على صباغ أصفر، وعلى غلوكوزيد Glucoside الذي يتحلل ويعطي فوزتين Fusetine وعفص.

في حين أن عصارة السماق الطلائي، تحتوي على كحول سام جداً، غير طيار لطبيعته الزيتية الراتنجية، كما تضم على خميرة اللاكاز Laccase المؤكسدة والسريعة الانحلال بالماء، وعلى صمغ اللاك Gomme – Laque وهذا بالإضافة إلى مادة الأرابان Arabane، والغالاكتان Galactane وأخيراً فإن عصارة السماق السام تحتوي على كحول فائق السمية يعرف باسم الكارول Carole أو توكسيكوداندرول Toxicodendrol.

فوائد واستعمالات السماق[عدل]
يعتبر السماق من النباتات الاقتصادية المفيدة: يستعمل سماق الدباغين والصباغين وخاصة القلف في الدباغة والصباغة، لأنه يعطي صباغاً معتبراً يستخدم في تحضير الجلود، كما يحتوي السماق على عصارة Latex لاذعة سامة، تختلف كميتها ونوعيتها حسب مرحلة النمو، ونوعية السماق، فهي قليلة نسبياً في سماق الصباغين والدباغين والشوكي، وغزيرة في السماق الطلائي والسام، وهي عصارة صمغية راتنجية تعرف في اليابان وأمريكا باسم اللاك Laque وهي تظهر بمجرد إحداث أي خدش في القلف حيث تنبعث من جهاز إفراز خاص، يتألف من أقنية موجودة في أجزاء الشجرة السطحية وتدخل في تحضير طلاء لماع بلون أحمر مسمر، ويستخرج منه الشمع الياباني.

كما وتستخدم أوراق سماق الدباغين، وأوراق سماق الصباغين في صناعة الأدوية القابضة والقاطعة للنزف نظراً لاحتوائها على كمية كبيرة من العفص، والتي تستعمل من الداخل أو خارج في معالجة الحالات الآتية:

الإسهال، والنزف، والحميات الصفراوية، والسيلان الأبيض، والنزلات الصدرية، والتهابات مخاطية الفم والحنجرة..الخ.

هذا ويستعمل قلف سماق الصباغين بدلاً من الكينا في طرد الحميات، وتستخدم أوراق السماق السام بشكل لبخات لتهييج الجلد واحمراره، كما تدخل أوراق سماق الدباغين في تركيب التبغ لتعطيره.

والثمار الناضجة لسماق الدباغين الغنية بحمض الليمون والخل تدخل في تحضير شراب حامض، أو تؤكل بعد تخليلها وسحقها كتابل يدخل في تحضير بعض الأطعمة الشعبية كالزعتر، والفلافل، والكبة السماقية، وسماقية الباذنجان...الخ. أما في هنغاريا فتضاف إلى الخل لزيادة حموضته وإعطائه لوناً جميلاً.

هذا وتعتبر بعض أنواع السماق من النباتات التزيينية، التي تزرع في الحدائق العامة لظلها الوارف وجمال منظرها، وبهاء لون وشكل أوراقها ونوراتها وثمارها، كما هو الحال في سماق الدباغين والصباغين والسام.

وأخيراً لابد من التنويه عن دور سماق الدباغين كنبات معسل، حيث يجد النحل في أزهاره رحيقاً شهياً مفضلاً لديه.

كما يمكن الاستفادة من السماق في أعمال التحريج كنبات مقاوم للجفاف، لأن أوراقه الكبيرة تعمل على إيجاد وسط معتدل، كما تحمي وتنشط نمو الأشجار الحساسة أو البطيئة النمو كالسنديان مثلاً، وأخيراً يستعمل السماق كمصدات رياح المناطق السورية الهامشية.

مضار السماق[عدل]
يعتبر السماق من الأعشاب الضارة فيما إذا انتشر تلقائياً وبصورة خاصة عشوائية بين محصول اقتصادي آخر. نعول بأن يكون أساسياً، كما يلاحظ في محافظة السويداء، حيث ينتشر بسرعة سماق الدباغين بين كروم العنب، باعتباره يتكاثر بعدة طرق كما ذكرنا سابقا وبهذه الطريقة يغطي مساحات واسعة بين الكروم فيشاركها الغذاء والماء ويحرمها النور والهواء وهذا ما يؤدي إلى إيقاف نموها واصفرارها وبالتالي تقليل مردودها كماً ونوعاً وقد تصل إلى الجفاف والموت.

كما يعتبر السماق من النباتات السامة الضارة بالحيوان والإنسان فالماشية تتجنب رعي المساق غريزياً، ولكن في حالة جدب المراعي والمجاعة أو اختلاط السماق بالعلف فإنها تتناوله قسراً مما يسبب لها سوء هضم، قد يكون مميتاً عندما تصبح الكميات المتناولة كبيرة جداً. وهذا ما يحدث للماعز في مطلع الربيع، عندما ترتاد المسالك الجبلية والحراج، حيث قد يرعى السماق الذي كثيراً ما ينمو فيها بصورة تلقائية.

أما عند الإنسان، فتناول كمية كبيرة من ثمار سماق الدباغين الطازجة وغير المتخمرة فإنها كثيراً ما تؤدي إلى التسمم المميت، هذا وقد أكد العالم كازان Cazin إننا إذا قبضنا باليد على نورة سماق الدباغين مدة طويلة فإن ذلك كاف لتخديرها واسترخاءها، وبالتالي إحداث حويصلات وفقاعات فيها، نتيجة تأثيرها المحرق للبشرة، وإن أقل كمية من الأبخرة الكاوية لعصارة السماق الطلائي والسام، والتي يمكن أن تظهر من خدش بسيط في القلف، كافية لإحداث بثور مؤلمة جداً في الأيدي والوجه، وعليه يكون الخطر أعظم على العاملين، الذين يستخلصون عصارته الغزيرة والمعروفة باسم اللاك، لذلك يجب على العاملين في هذا المجال، اتخاذ جميع الاحتياطات اللازمة لصيانة الأجزاء المكشوفة من الجسم من الملامسة المباشرة لهذه العصارة، أو التعرض لأبخرتها التي يمكن أن تنفذ إلى الجسم عن طريق الجهاز الهضمي أو التنفس، أو الأنسجة الرقيقة : كقرينة العين، الخ،، لذا يجب ستر اليدين، ووقاية الوجه بدقة، فتحتي الأنف، وخاصة العينين لسرعة تأثرهما، وأخيراً الاعتناء بغسل جميع أجزاء الجسم مباشرة، التي كانت على تماس مع هذه العصارة أو أبخرتها.

لذا يجدر بالجهات المسؤولة مقاومة السماق كعشب ضار بالطرق الطبيعية والميكانيكية والكيميائية، وذلك على ضوء المواصفات النباتية والدراسات الفنية الأخرى.

وبالمقابل العمل على صيانة وحفظ وتحسين وإكثار أنواع السماق الاقتصادية المحلية وتشجيع زراعة الأنواع غير المحلية، وذلك في البيئة المناسبة كمحصول اقتصادي قائم بذاته بغية زيادة المردود، والدخل القومي

مراجع[عدل]


مشاريع شقيقة في كومنز صور وملفات عن: سماق
ع ن ت
الأعشاب والبهارات
ع ن ت
مصادر الدباغ
أيقونة بوابةبوابة علم النبات
معرفات الأصنوفة        
موسوعة الحياة: 37840  GBIF: 3190534  Tropicos: 40025260  ITIS: 28772  ncbi: 4012  Fossilworks: 54685  GRIN: ps://npgsweb.ars-grin.gov/gringlobal/taxonomygenus.aspx?id=10433 FOC: 128455  PLANTS: RHUS  AFPD: 194411
تصنيفات: بطمية بهارات سماق مطبخ الشرق الأوسط مطبخ عربيم طبخ متوسطي نباتات
/////////////
به آذری سوماق:
سوماق یوخسا سوموراق (آدیلیم بیتگی  Rhus coriria بؤلومونده)داغ بیتگیسی قیسسا یورقون آغاج اونون میوه سی زینگیله کیمی چیخار.سوماق تورش چئشیدده دوگو و کاباب ائیله چوخلو ایشلئنر.گیر تورش چشیدی اولار.

(Sapindales) بؤلومونده، پوسته کیمی (Anacardiaceae) کؤکده اولاراق.

سوماق سومورماق کؤکوندن گلیر(تورش دادینا گوره).تبریز و هوراند و کلیبر و ساوه یئرلرینده بیتیر.دیش آغریسینا یاخچیدی.لثه لر اوچون یاخچی دی و آغیز قانینا درماندی.معده اوچون یاخچی دی و اشتها گتیرندی.چوخلو تانن ماده سی اوندا اولور ,تانن معده نی سیلیر.هابئله تازا سوماق مسموم ائدندی.
/////////////
به باسای اندونزی سوماقک
Sumac (Asiria: ܣܘܼܡܵܩܵܐ "Sumaq", /ˈsjuːmæk/, /ˈʃuːmæk/ atau /ˈsuːmæk/; juga disebut sumach) adalah salah satu dari sekitar 35 spesies dari tumbuhan berbunga dalam genus Rhus dan genera terkait, dalam keluarga Anacardiaceae. Sumacs tumbuh di kawasan subtropis dan beriklim sedang di seluruh dunia, khususnya Asia Timur, Afrika dan Amerika Utara.[3][4]
///////////
به عبری
אוג (שם מדעי: Rhus) הוא סוג של צמח במשפחת האלתיים, ובו כ-250 מינים.

בצמחיית ארץ ישראל מצויים שלושה מינים:

אוג הבורסקאים (Rhus coriaria) - נפוץ בחורש ים תיכוני
אוג קוצני (Rhus tripartita) - מצוי במדבר יהודה וברצועת ספר המדבר
אוג מחומש (Rhus pentaphylla) - צמח נדיר, באזור רסס מי הים במישור החוף הצפוני
מינים נוספים אוקלמו בארץ כצמחי נוי:

אוג איזמלני (Rhus lancea)
אוג בורצל (Rhus burchellii)
אוג גלוני (Rhus undulata)
אוג הקופל (Rhus copallina)
אוג חרוק (Rhus crenata)
אוג מחופה רשת (Rhus leptodictya)
אוג מכחיל (Rhus glauca)
אוג מעוין (Rhus rhombocarpa)
אוג משולש (Rhus trilobata)
אוג משונן (Rhus dentata)
אוג סיני (Rhus Chinensis)
אוג פנג'אבי (Rhus Panjabensis)
אוג פשוט (Rhus ovata)
אוג ריחני (Rhus aromatica)
/////////////
به کردی سیماق:
Simaq (rhus) navê dar û fêkiyê wê ye. Dara simaqê pirr gir nabe. Toximê wê zû belav dibe. Erda ku simaq lê heşîn bûyî zor e ku were ajotandinê. Ev riwek avê naxwaze, li derê hişk jî diçê. Fêkiya wê pir tirş e, jê tirşê simaqê çêdibe. Tirşê simaqê ji zikêşê re pirr rind e. Zêdetirî, ew tirş dikeve seleteyan.
///////////
به ازبکی توتیم:
Totim (Rhus) — pistadoshlar oilasiga mansub doim yashil oʻsimliklar turkumi. Bir yoki ikki uyli; daraxtbutalardan, baʼzan, daraxtsimon lianalardan iborat. Boʻyi 0,5–12 m (baʼzan 20 m gacha). Barglari ketma-ket joylashgan. Gullari mayda, toʻpgullarga yigʻilgan. Mevasi kichik danakcha. 60 (baʼzi maʼlumotlarga koʻra, 250) turi maʼlum. Iyun—iyulda gullab, sent.okt.da meva tugadi. Asosan, Shimoliy AmerikaSharqiy OsiyoAfrika va Janubiy Yevropada tarqalgan. Oshlovchi T. QrimKavkazPomirOlay va boshqa togʻlarda oʻsadi. Bargida 13—25% oshlovchi modda — tannid bor. T. boʻyoq va dorivor moddalarga boy. Oʻsimlikning mum va lok beradigan, zaharli, manzarali va boshqa turlari bor. Barglari, ildizlaripoʻstlogʻi, yosh novdalari va mevalari boʻz, teri, jun va ipakni boʻyash uchun ishlatiladi. Oʻzbekistonda 1 yovvoyi va 3 ta madaniy turi bor.
///////////////
به ترکی استانبولی سوماک:
Sumak (Rhus),(Asurca :ܣܘܼܡܵܩܵܐ "Sumaqa", kırmızı - kırmızıya kayma - kızarma ) çalı görünümünde bir bitki cinsi.
Sumak bitkisinin meyvesi küre biçiminde, kırmızımsı, ekşi lezzette olur. Uygun yöntemlerle kurutulduktan sonra, sofra tuzuyla karıştırılıp öğütülür ve baharat olarak kullanılan "sumak" elde edilir. Özellikle kokuyu azalttığı için soğan salatalarında tercih edilir.
Türkiye'de Doğu Anadolu Bölgesi dışında her yerde yetişir.
/////////
Sumac
From Wikipedia, the free encyclopedia
"Rhus" redirects here. For plural of RHU, see radioisotope heater unit. For the commune in France, see Épiais-Rhus.
For poison sumac, see Toxicodendron vernix. For other uses, see Sumac (disambiguation).
Sumac
Sumac fruit in the autumn season
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Subfamily:
Genus:
Rhus (syn. Searsia)
L.[1]
Species
About 35 species; see text
Sumac (Assyrian Neo-Aramaicܣܘܼܡܵܩܵܐ summāqāʾ (red, red shift, turning red), Arabicسمّاق‎‎ summāq/ˈsjuːmæk//ˈʃuːmæk/ or /ˈsuːmæk/; also spelled sumachsumaq) is any one of about 35 species of flowering plants in the genus Rhus and related genera, in the family Anacardiaceae. Sumacs grow in subtropical and temperate regions throughout the world, especially in East AsiaAfrica and North America.[3][4]
Sumacs are shrubs and small trees that can reach a height of 1–10 m (3.3–32.8 ft). The leaves are spirally arranged; they are usually pinnately compound, though some species have trifoliate or simple leaves. The flowers are in dense panicles or spikes 5–30 cm (2.0–11.8 in) long, each flower very small, greenish, creamy white or red, with five petals. The fruits form dense clusters of reddish drupes called sumac bobs. The dried drupes of some species are ground to produce a tangy crimson spice.[5][6]
Sumacs propagate both by seed (spread by birds and other animals through their droppings), and by new shoots from rhizomes, forming large clonal colonies.
The word 'sumac' traces its etymology from Old French sumac (13th century), from Mediaeval Latin sumach, from Arabic summāq (سماق), from Syriac summāq (ܣܡܘܩ)- meaning "red".[7]
&&&&&&
سماق الدباغین
کفته اند مازوی ریزه دانۀ کوهی است و جمعی برک سماق دانسته اند و دباغان بآن جلود رقیقه را دباغت می نمایند
طبیعت آن
بسیار بارد و قابض است
افعال و خواص آن
در جمیع افعال مانند سماق است و قبض این بیشتر
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
سماق الدباغین . [س ُ قُدْ دَب ْ با ] (ع اِ مرکب ) گویند نوعی از مازوی زیره کوهی است و جمعی گویند برگ سماق است که دباغان جلو در قیفه را به آن دباغت میکنند و در جمیع افعال شل سماق و قبض او بیشتر است . (تحفه  حکیم مومن ).
&&&&&&
سمانی
بضم سین و فتح میم و الف و کسر نون و یا در مازندران ورده و در دیلم و شم بضم واو و شین معجمه و میم و بعربی قتیل الرعد نامند جهت آنکه کفته اند که چون آواز رعد بشنود می میرد و اصلی ندارد و کویند غذای آن اکثر خربق است و اصلی ندارد و خائف و جبون ترین طیور است و بهندی آن را بتیر نامند
ماهیت آن
از طیور معروفه و غیر سلوی است و چهار نوع می باشد یکی بزرک و آن را بهندی کهاکس و کرچه کویند و دوم از ان کوچک و آن را الوه و سوم از ان کوچکتر و در کردن آن طوقی سیاه منقط بنقطهای سفید و این را بهندی چنک و کودو و چهارم از همه کوچکتر و رنک آن زرد و سرخ بهم آمیخته و این را بهندی توره نامند
طبیعت آن
در آخر دوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
کوشت آن کثیر الغذا و مسمن بدن و نرم کنندۀ بشره و مدر بول و مفتت حصاه و جهت وجع مفاصل بارد نافع و بالخاصیه مورث رقت قلب خصوصا دل آن و مبهی و مهیج باه زنان و پختۀ آن بهتر از کباب آن است و اکثار آن مورث صداع و کزاز و تشنج و تمدد و مصلح آن در آب شیرین و روغن کنجد و یا بادام جوشانیدن و با روغن بادام و یا روغنهای دیکر و آب انار ترش بفانیذ شیرین کرده خوردن و خوردن بیضۀ آن مورث فصاحت تکلم اطفال قبل از وقت و ضماد شق کردۀ آن جاذب سم هوام و لعوق زهرۀ آن بقدر حبۀ با عسل هر روز جهت صرع بیعدیل و قطور خون آن در کوش جهت تسکین درد آن و در چشم جهت جلای آثار و رفع بیاض و طلای سرکین آن جهت کلف و نمش و بخور پر آن رافع تپها است و امین الدوله از خواص آن بیان نموده که یک عدد آن را بتمامی چون مشوی نمایند که چیزی از ان طرح نشود تناول آن باعث شفای سک دیوانه کزیده می شود
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////
سمانی . [ س ُ نا ] (ع اِ) مرغی است . واحدو جمع در وی یکسان است یا واحد آن سمانات است و آنرا قتیل الرعد هم گویند. بدان جهت که از شنیدن آواز رعد میمیرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مولف برهان بفتح اول ضبط کرده نویسد: بفارسی کرک و بترکی بلدرچین خوانند. (برهان ). مرغی است که آنرا سلوی نیز گویند. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به سمانة، سمان ، فهرست مخزن الادویه ، تحفه  حکیم مومن و اختیارات بدیعی شود.
////////////
سلوی‌
سمانی بود و گفته شود
صاحب تحفه را عقیده بر اینست که: سلوی طیری است که در رنگ و پر اندک شباهتی به سمانی دارد و طامر می‌شود که آنچه بترکی بلوه و در تنکابن بال نامند عبارت از آن باشد که بترکی آن را نیز بلدرچین گویند
اختیارات بدیعی
////////////
سمانی:
ابن سینا: أکل لحمه یخاف منه التمدد و التشنج لا لأنه یأکل الخربق فقط بل لأن فی جوهره هذه القوة و أظن أن اغتذاءه بالخربق هو
لمشاکلۀ المزاج. الشریف: یسمی قتیل الرعد من أجل أنه إذا سمع صوت الرعد مات و هو طائر یخرج من البحر. إذا لعقت مرارته
نفعت من الصرع و إذا قطر دمه فی الأذن شفی وجعها و إذا استعمل أکله دائما لین القلب القاسی، و یقال إن هذه الخاصیۀ موجودة
فی لبه فقط. ابن زهر فی أغذیته: أما جرمها فبإجرام العصافیر أشبه و أما مزاجها فکأنها بین مزاج الدجاج و الحجل و هی إلی مزاج
الدجاج أمیل و هی ألطف جوهرا و أمیل إلی الحر قلیلا و هی جیدة الکیموس طیبۀ الطعم نافعۀ للأصحاء و الناقهین و لحومها تفتت
الحصاة و تدر البول.
الجامع لمفردات الأدویۀ و الأغذیۀ
////////////
بلدرچین
از ویکی‌پدیا، دانشنامه آزاد
بلدرچین

بلدرچین معمولی، باغ وحشی در لهستان

بلدرچین آبی آسیایی
طبقه‌بندی علمی
فرمانرو: جانوران
شاخه:   طنابداران
رده:     پرندگان
زیررده: نومرغان
فرورده: نوآروارگان[۱]
راسته:   ماکیان‌سانان
تیره:     قرقاولیان
سرده:   بلدرچین
نام علمی
Coturnix coturnix
بوناتره، ۱۷۹۱
بــِلدِرچین به گروه بزرگی شامل چندین سرده از پرندگان کوچک از راسته ماکیان‌سانان گفته می‌شود. این پرندگان شناخته‌شده‌ترین گونه‌های راسته ماکیان‌سانان هستند. آن‌ها به دو بخش بلدرچین‌های بر جدید (تیره Odontophoridae) و بلدرچین‌های بر قدیم (تیره Phasianidae) تقسیم می‌شوند.
بلدرچین‌ها جثه کوچک و خپلی دارند و زندگی بر روی زمین را ترجیح می‌دهند. از دانه‌ها و نیز حشرات و دیگر جنبندگان کوچک تغذیه می‌کنند. بر روی زمین لانه می‌سازند و بر پروازهای کوتاه و سریع قادرند، برخی گونه‌ها همچون بلدرچین ژاپنی و بلدرچین معمولی پرندگانی مهاجرند و توانایی پرواز در مسافت‌های طولانی را دارند. در برخی کشورها برخی گونه‌های بلدرچین در تعداد زیاد پرورش داده می‌شوند تا از تخم و گوشت آن‌ها استفاده شود و یا حتی در شکارگاه‌ها رها شوند. این پرنده در سکونت‌گاه‌های خود هم توسط انسان‌ها بطور گسترده‌ای شکار می‌شود تا از گوشت و پرهایش استفاده شود.
محتویات  [نهفتن]
۱        نام
۲        اسطوره‌ها
۳        نماد
۴        خواص درمانی در پزشکی سنتی
۵        گونه‌ها
۵.۱      بلدرچین‌های بر قدیم
۵.۲      بلدرچین‌های بر جدید
۶        پانویس
نام[ویرایش]
پراکندگی گسترده و فراوانی نِسبی این پرنده در خاورمیانه با نام‌های مختلف برای آن در میان فارسی‌زبانان همراه بوده‌است. به‌جز «بلدرچین» که واژه‌ای در اصل ترکی و اصلی‌ترین نام این پرنده است. در زبان لری آن را «کوگ پور» (Kowgpoor) به معنی (فرزند کبک، همانند کبک) (کوگ: کبک ، پور: فرزند) می نامند. واژه «کَرَک» در متون فارسی میانه و نیز در گویش هراتی و گویش‌های زبان کردی، در فارسی جدید به‌ویژه در گویش کرمانی واژه «بدبده»، در فارسی کلاسیک واژه «وَرْتِج/وَرْتیج/وَرْدیج» و در مازندران و برخی مناطق گیلان و سمنان «وَرده» از نام‌های دیگر این پرنده است. در زبان گیلکی نیز آن را «وُشُم/وُشوم» می‌نامند و سومین پادشاه زیاری را به جهت علاقه‌اش به شکار بلدرچین وشمگیر می‌نامند. در عربی از واژه‌های «سَمانی» و «سَلویٰ» استفاده می‌شود که به فارسی نیز راه یافته‌است. لامعی گرگانی شاعر سده پنجم می‌سراید:
باران و برف بارد بَر ما کنون زِ ابر                   چون بر بنی سرائیل از آسمانْ سَمان
عنوان این پرنده در ویکی‌پدیای تاجیکی «بی‌دانه» است. به جز این مورد واژه‌هایی که تاجیک‌ها برای نامیدن این پرنده به کار می‌برند دقیقاً واژه‌هاییست که در سطرهای پیش آمد: ورتیش ، وریشک ، کَرَک ، سَلویٰ و و ُشم.

اسطوره‌ها[ویرایش]

Coturnix coturnix
به روایت عهد عتیق (سِفْرِ خروج ۱۳:۱۶، سفر اَعداد ۳۱ـ۳۳:۱۱) بلدرچین یکی از مائده‌های آسمانی بود که یهوه برای اسرائیلیان سرگردان پس از مهاجرت از مصر فرو فرستاد. به این موضوع در قرآن (بقره: ۵۷، اَعراف: ۱۶۰ و طه: ۸۰) نیز اشاره شده‌است. این پدیده با توجه به مهاجرت بلدرچین‌ها از منطقه مدیترانه قابل تبیین است. این پرنده‌ها هر سال بهار در گله‌های پرشمار از مسیر صحرای سینا از آفریقا به اروپا و آسیا مهاجرت می‌کنند و در پائیز مسیر رفته را بازمی‌گردند. از آن‌جا که این پرندگان در ارتفاع بسیار کم پرواز کرده و خیلی زود خسته می‌شوند و بر زمین می‌نشینند، به راحتی شکار می‌شوند.[۲]
در برخی کتب قدیمی از جمله برهان قاطع افسانه‌ای درباره بلدرچین نقل شده که خاستگاه وی را از دریا می‌داند. مرتضی زبیدی در این مورد می‌نویسد: «سُمانی (بلدرچین) ... از پرندگان مهاجر است، ولی دانسته نیست از کجا می‌آید. حتی برخی می‌گویند که از دریای شور بیرون می‌آید، و دیده می‌شود که با بالی فرورفته در آب دریا و بال دیگر مانند بادبانی گسترده بر روی آب، بر سطح دریا پرواز می‌کند...» این افسانه از آن‌جا نشأت گرفته که چون بلدرچین توانایی جسمی برای پروازهای طولانی را ندارد در فصل مهاجرت از بادهای موافق برای پروازهای کمک می‌گیرد و گله‌های بزرگ بلدرچین در پاییز از اروپا به شمال آفریقا و شرق مدیترانه کوچ می‌کنند و در بهار به اروپا باز می‌گردند. در هنگام عبور از مدیترانه اغلب خسته شده به دریا می‌افتند و با همان روشی که زبیدی آورده: «با بالی فرورفته در آب دریا و بال دیگر مانند بادبانی گسترده بر روی آب» خود را به ساحل می‌رسانند. تا دهه ۱۳۲۰/۱۹۴۰ هر سال در دو فصل بهار و پائیز میلیون‌ها بلدرچین در سواحل مدیترانه بدین‌سان گرفته می‌شد ولی شمار آن‌ها از آن پس کاهش یافته‌است.[۳]

این پرنده را در عربی کلاسیک، «قَتیل الرَّعد» می‌نامند، زیرا تصور می‌کنند از شنیدن غُرّش آذرخش از ترس می‌میرد.
در فارسی نیز آن را «بَدبَده» نامیده‌اند چرا که بر پایه افسانه‌ای ایرانی این پرنده به‌ناحق دانه‌ای گندم از مال کودک صغیری خورد، و سپس از این کارِ بد خود پشیمان شده، دائماً تکرار می‌کند که «بَد بَده» [=] کار بَدْ بد است. در واقع صدای آوازش به تکرار واژه بَدبَد می‌ماند که همین صوت سرچشمه پدید آمدن داستان افسانه‌وار فوق گردید.

نماد[ویرایش]
تصویر بلدرچین

w
در خط هیروگلیف مصری به جای حرف و به کار میرفته است.

خواص درمانی در پزشکی سنتی[ویرایش]
در پزشکی سنتی خواص گوناگونی برای بلدرچین برشمرده‌اند، از جمله این‌که بگفته شریف ادریسی «لیسیدنِ زهره بلدرچین برای درمان صرع سودمند است، و چکانیدن خون آن در گوش دردمند، گوش‌درد را درمان می‌کند، و استمرار در خوردن گوشتِ آن دلِ سخت را نرم می‌سازد، و گویند که این خاصیت فقط در قلب اوست».

عبدالملک بن زُهْر اندلسی طبیب قرن ششم هم به این اشاره می‌کند که «گوشتِ بلدرچین سنگ کُلیه و مثانه را خُرد می‌کند، و مدرّ بول است».
برخی پزشکان قدیم و بسیاری از عوام نیز تصور می‌کنند که تخم بلدرچین زبان انسان را گویا کرده و موجب می‌شود تا کودکان پیش از موعد زبان باز کنند. این باور ناشی از پرچانگی و صدای بلند بلدرچین نسبت به جثه اوست که آن را حمل بر فصاحت وی کرده‌اند.
در جداول زیر ترکیب گوشت و تخم بلدرچین مشاهده می‌شود:
ترکیب گوشت بلدرچین در ۱۰۰ گرم:[۴]
ترکیب گوشت   میانگین
آب      ۶۵۶۲ (درصد)
چربی   ۳ (درصد)
پروتئین ۲۶ (درصد)
مواد معدنی      ۶۳ (درصد)
انرژی   (Kcal/ ۱۰۰g) ۸۰
ترکیب تخم بلدرچین در ۱۰۰ گرم:[۴]

ترکیب تخم      میانگین
آب      ۸/۷۳ تا ۳/۷۴ (درصد)
چربی   ۴/۱۲ تا ۱/۱۱ (درصد)
پروتئین ۶/۱۱ تا ۱/۱۳ (درصد)
مواد معدنی      ۱/۱ (درصد)
انرژی   (Kcal/ ۱۰۰g) ۱۶۱
کلسترول         ۸۴۴ mg/dl (درصد)
گونه‌ها[ویرایش]
بلدرچین‌های بر قدیم[ویرایش]
سرده بلدرچین‌های اصلی
بلدرچین معمولی، Coturnix coturnix
بلدرچین ژاپنی، Coturnix japonica
بلدرچین کاهگلی، Coturnix pectoralis
بلدرچین نیوزیلند، Coturnix novaezelandiae (منقرض)
بلدرچین بارانی، Coturnix coromandelica
بلدرچین هارلکین، Coturnix delegorguei
بلدرچین جزایر قناری، Coturnix gomerae (منقرض)
بلدرچین قهوه‌ای، Coturnix ypsilophora
بلدرچین آبی افریقایی، Coturnix adansonii
بلدرچین آبی آسیایی یا شاه‌بلدرچین، Coturnix chinensis
سرده Anurophasis
بلدرچین برفی، Anurophasis monorthonyx
سرده بلدرچین‌های بوته‌زار
بلدرچین بوته‌زار جنگلی، Perdicula asiatica
بلدرچین بوته‌زار صخره، Perdicula argoondah
بلدرچین بوته‌زار رنگی، Perdicula erythrorhyncha
بلدرچین بوته‌زار مانیپور، Perdicula manipurensis
سرده Ophrysia
بلدرچین هیمالیا، Ophrysia superciliosa (در خطر جدی انقراض/منقرض)
بلدرچین‌های بر جدید[ویرایش]
سرده Oreortyx
بلدرچین کوهی، Oreortyx pictus
سرده زیباپوش
بلدرچین پولکدار، Callipepla squamata
بلدرچین آراسته، Callipepla douglasii
بلدرچین کالیفرنیا، Callipepla californica
بلدرچین گمبل، Callipepla gambelii
سرده Philortyx
بلدرچین نواری، Philortyx fasciatus
سرده بلدرچین‌های تپه‌ای
بلدرچین تپه‌ای شمالی، Colinus virginianus
بلدرچین تپه‌ای گلوسیاه، Colinus nigrogularis
بلدرچین تپه‌ای شکم‌خالدار، Colinus leucopogon
بلدرچین تپه‌ای تاجدار، Colinus cristatus
سرده بلدرچین‌های جنگلی
بلدرچین جنگلی مرمری، Odontophorus gujanensis
بلدرچین جنگلی بال خالدار، Odontophorus capueira
بلدرچین جنگلی گوش سیاه، Odontophorus melanotis
بلدرچین جنگلی جلوخرمایی، Odontophorus erythrops
بلدرچین جنگلی جلوسیاه، Odontophorus atrifrons
بلدرچین جنگلی بلوطی، Odontophorus hyperythrus
بلدرچین جنگلی پشت‌سیاه، Odontophorus melanonotus
بلدرچین جنگلی سینه‌خرمایی، Odontophorus speciosus
بلدرچین جنگلی تاکارکونا، Odontophorus dialeucos
بلدرچین جنگلی گلوپوش، Odontophorus strophium
بلدرچین جنگلی ونزوئلایی، Odontophorus columbianus
بلدرچین جنگلی سینه‌سیاه، Odontophorus leucolaemus
بلدرچین جنگلی صورت‌نواری، Odontophorus balliviani
بلدرچین جنگلی درخشان، Odontophorus stellatus
بلدرچین جنگلی خالدار، Odontophorus guttatus
سرده Dactylortyx
بلدرچین آوازخوان، Dactylortyx thoracicus
سرده خم‌پنجه
بلدرچین مانتیزوما، Cyrtonyx montezumae
بلدرچین ریزچشم، Cyrtonyx ocellatus
سرده Rhynchortyx
بلدرچین صورت‌برنزه، Rhynchortyx cinctus
پانویس[ویرایش]
پرش به بالا Neognathae
پرش به بالا Jewish Encyclopedia QUAIL
پرش به بالا اعلم، هوشنگ. بلدرچین. دانشنامه جهان اسلام
پرش به بالا به: ۴٫۰ ۴٫۱ «خواص گوشت و تخم بلدرچین». خبرگزاری شرق استان اصفهان، 20 دی 1392. بازبینی‌شده در 21 اسفند 1392.
          معنای واژه «بلدرچین» را در ویکی‌واژه ببینید.
[نمایش] ن ب و
سرده‌های معروف پرندگان
[نمایش] ن ب و
گوشت
رده‌ها: بلدرچین‌هاپرندگان اروپاپرندگان اهلی‌شدهپرندگان ایرانپرندگان پاکستانپرندگان ترکیهپرندگانی که شکار می‌شوندجانورانی که در سال ۱۷۵۸ (میلادی) توصیف شدندسیاهه قرمز IUCN از گونه‌های با کمترین نگرانیقرقاولیانمجموعه‌نمایه جانوران
////////////
به عربی سمان و سلوی:
السمان أو السلوى[1] (بالإنجليزية: Quail) هو اسم جماعي لعدة أجناس من الطيور المتوسطة الحجم وتعتبر بوجه عام من رتبة الدجاجيات. يوجد نوعان منها:
الكثير من الأنواع الشائعة تدجن للإستفادة من لحومها وبيضها، ويتم صيد النوع البري وتربيته في أماكن أخرى غير موطنها الأصلي كي تنتشر في نطاق أوسع.
سمان العالم القديم[عدل]
الجنس
الأسم العربي
الأسم الإنجليزي
الأسم العلمي
Coturnix coturnix
Coturnix japonica
Coturnix pectoralis
Coturnix novaezelandiae
Coturnix coromandelica
Coturnix delegorguei
Coturnix gomerae
Coturnix ypsilophora
Coturnix adansonii
Coturnix chinensis
Anurophasis monorthonyx
Perdicula asiatica
Perdicula argoondah
Perdicula erythrorhyncha
Perdicula manipurensis
Ophrysia superciliosa
سمان العالم الجديد[عدل]
الجنس
الأسم العربي
الأسم الإنجليزي
الأسم العلمي
Dendrortyx barbatus
Dendrortyx macroura
Dendrortyx leucophrys
Oreortyx pictus
Callipepla squamata
Callipepla douglasii
Callipepla californica
Callipepla gambelii
Philortyx fasciatus
Colinus virginianus
Colinus nigrogularis
Colinus leucopogon
Colinus cristatus
Odontophorus gujanensis
Odontophorus capueira
Odontophorus melanotis
Odontophorus erythrops
Odontophorus atrifrons
Odontophorus hyperythrus
Odontophorus melanonotus
Odontophorus speciosus
Odontophorus dialeucos
Odontophorus strophium
Odontophorus columbianus
Odontophorus leucolaemus
Odontophorus balliviani
Odontophorus stellatus
Odontophorus guttatus
Dactylortyx thoracicus
Cyrtonyx montezumae
Cyrtonyx ocellatus
Rhynchortyx cinctus
مراجع[عدل]
1.      ^ قاموس المورد، البعلبكي، بيروت، لبنان.

في كومنز صور وملفات عن: سمان
////////////
به باسای اندونزی بورونگ پویو:
Puyuh adalah nama untuk beberapa genera dalam familia Phasianidae. Burung ini berukuran menengah. Burung puyuh dari Dunia Baru (famili Odontophoridae) dan puyuh kancing (famili Turnicidae) tidak berkerabat dekat namun nama mereka memiliki perilaku dan karakteristik fisik yang mirip.

Burung puyuh adalah unggas daratan yang kecil namun gemuk. Mereka pemakan biji-bijian namun juga pemakan serangga dan mangsa berukuran kecil lainnya. Mereka bersarang di permukaan tanah, dan berkemampuan untuk lari dan terbang dengan kecepatan tinggi namun dengan jarak tempuh yang pendek. Beberapa spesies seperti puyuh jepang adalah migratori dan mampu terbang untuk jarak yang jauh. Beberapa jenis puyuh diternakkan dalam jumlah besar. Puyuh jepang diternakkan terutama karena telurnya.
////////////
به عبری:
שלווים
שלווים הוא שם משותף למספר סוגים של עופות קטנים עד בינוניים משתי משפחות: פסיוניים ושלווים אמריקניים, כשהסוג המוכר ביותר הואCoturnix. מינים אלה שאינם קרובים טקסונומית, הם עופות קטנים החיים באמריקה הצפונית, אמריקה המרכזית ואזורים שונים באירופה,אסיה, אפריקה ואוסטרליה והם בעלי גוף עגלגל מוסווה ומנוקד, לעתים כרבולת קטנה על הראש ומקור קצר. מיני השלווים נודדים בלהקות כדי  לחפש מזון.
בישראל מצוי רק מין אחד של שליו - שליו נודד שעל פי האמונה, ממנו אכלו בני ישראל בצאתם ממצרים.
//////////
به سواحلی تومبو:
Tombo (pia tomboo au tomboro) ni ndege wadogo wa jenasi kadhaa katika familia ya Phasianidae. Rangi yao ni kahawia na wana michirizi. Spishi nyingine zina rangi nyekundu na buluu. Kabla ya kuruka angani hungoja mpaka mtu ni karibu kuwakanyaga na huenda umbali fupi tu. Hula mbegu hasa lakini pengine hukamata wadudu pia. Hutaga mayai 6-18 ardhini.
Tombo wanatokea AfrikaAustralasia na Ulaya. Kuna ndege huko Amerika ambao wana mnasaba na tombo, lakini wanaainishwa ndani ya familia Odontophoridae.
////////////
به کردی هیال:
Heyal[çavkanî pêwîst e]Hewîrde[çavkanî pêwîst e] an jî sûsk[çavkanî pêwîst e], grûpekî çûkan ku di bin koma balindeyên dirûvê mirîşkan an Galliformes tê dabeşandin.
///////////
به مازرونی ورده، بدبده
ورده یا بدبده اتا خورد پرنده هسته که ون پـَـــر ، گوشت و مرغانه پِرطرفدار هسته و همین‌تا وسته بعضی کشورها دله پرورش هدائه وونه. ورده زمین‌ سر کالی سازنه و گاهی بنشنه ون آواز ره کاهدون دله جه بشناستن. این پرنده بعضی از گونه‌ها بتونّه کیلومترها کوچ هاکانن مثل ژاپنی ورده گه تابستون و زمستون ره با کوچ هاکاردن سپری کانّه.
/////////////
به سندی ٻٽيرو:
ٻٽيرو، تتر جي نموني تي هڪ قِسم جو پکي آهي جو اڪثر آباد زمين جي فصلن ۾ رهي ٿو، ۽ هڪ فصل ختم ٿئي ته ان کي ڇڏي، ٻئي فصل واريءَ زمين ۾ وڃي رهندو آهي.
////////////
به کردی سورانی
ھەوێردە یان کەرەک (بە ئینگلیسی :Quail، بە فارسی : بلدرچین بە عەرەبی :سَمانی، ناوی زانستی :Coturnix coturnix) باڵندەیەکی بچووک و خرپنە لە تۆرەمەی قەرقاوڵان و کەمتر دەفڕێ و زۆرتر بە سەر زەویدا دەگەڕێت،  پەڕوباڵی بۆر یان قاوەییە.
ھەوێردە ١٧ سم دەبێ، بە تۆی گژوگیا، مێروو و جانەوەری ورد دەژی، لە سەر بژوێن و ناو گژوگیادا ھێلانە ساز دەکا و لە فڕینی کورت و تونددا وەستایە. چەن جۆریان وەک ھەوێردەی ئاسایی و ھەوێردەی ژاپۆنی کۆچەرن و مەودای  زۆر دوور ده‌پێون. لە بڕێ وڵاتاندا بۆ گۆشت و ھێلکە رایدەگرن. بەداخەوە ئەم باڵندە لە ژینگەی سرووشتی خۆیشیدا ده‌درێته‌ به‌ر پەلاماری ڕاوچییانی بەدفەڕ.
///////////
به اردو بِتیر:
تیتر کی قسم کا ایک ننھا سا پرندہ جو کھانے اور لڑانے کے کام آتا ہے۔ یہ پرندہ فصلی پرندہ ہے۔ جب گہیوں کے کھیت پکنے پہ آتے ہیں تو یہ آموجود ہوتا ہے۔ اور سردی کے موسم میں غائب یا روپوش ہو جاتا ہے۔
//////////
به ترکی استانبولی بلدرچین:
Bıldırcın, sülüngiller (Phasianidae) familyasının Coturnix, Anurophasis, Perdicula, Ophrysia cinsinden küçük yapılı kuş türlerini ortak adı. Yeni dünya bıldırcınları (Odontophoridae familyası) ve üç parmaklı bıldırcınlar (Turnicidae familyası) ise yakın olarak ilgili olmamalarına karşın görünüm ve davranış benzerlikleri sebebi ile bu şekilde adlandırılmışlardır.
////////////
Quail
From Wikipedia, the free encyclopedia
For other uses, see Quail (disambiguation).
Quail
Brown quailCoturnix ypsilophora

MENU
0:00
Call of a male common quail
Kingdom:
Phylum:
Class:
Order:
Family:
Quail is a collective name for several genera of mid-sized birds generally placed in the order Galliformes.
Old World quail are placed in the family Phasianidae, and New World quail are placed in the family Odontophoridae. The species of buttonquail are named for their superficial resemblance to quail, and form the family Turnicidae in the order Charadriiformes. The king quail, an Old World quail, often is sold in the pet trade, and within this trade is commonly, though mistakenly, referred to as a "button quail". Many of the common larger species are farm-raised for table food or egg consumption, and are hunted on game farms or in the wild, where they may be released to supplement the wild population, or extend into areas outside their natural range. In 2007, 40 million quail were produced in the U.S.[1]
The collective noun for a group of quail is a flock, covey[2] or bevy.[3]