سعدان
ماهیت آن
اسم عربی کیاهی است شبیه بکیاه خسک و خاردار و سفیدتر از ان و برک
آن از ان نرم تر و ثمر آن مدور و پرخار و تخم آن پهن و اعراب معتقداند که بیخ و ثمر
آن مدر بول و قاطع زحیر و اسهال است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
سعدان . [س َ ] (ع اِ) نام گیاهی است و آن نیکوتر
علف شتر است و سعدان را خاری باشد و بدان پستان را تشبیه کنند. (آنندراج ) (منتهی الارب
) (اقرب الموارد) :
که داند قدر سنبل تا نبیند
برسته همبرش سعدان و کنگر.
ناصرخسرو.
/////////////
ضرس العجوز
خسک است و گفته شد
صاحب تحفه مینویسد: خسک است و گویند خار
سعدان است
- حسک
شکوهنج و شکرهنج گویند و بشیرازی خارسوهوک
بپارسی خارخسک و هرداد و در مغرب حمص الامیر خوانند و آن بری و بستانی بود بهترین وی
سبز و تازه بود و طبیعت وی سرد است باعتدال و خشک است در اول و گویند معتدل است در
گرمی و سردی و عیسی گوید گرم و خشک است در دوم و منضج و ملین بود بر ورمهای گرم ضماد
کردن نافع بود و وریش بن دندان و عفونت آن زایل کند چون با عسل خلط کنند و عصاره وی
در داروهای چشم سودمند بود و درد مثانه و عسر البول و قولنج را نافع بود و سنگ گرده
و مثانه را بریزاند و باه را زیادت کند و منی بیفزاید و دو درم از حسک بری گزندگی افعی
را چون بیاشامند و ضماد کنند نافع بود و چون با شراب بیاشامند ادویه قتاله را نافع
بود و طبیخ وی جایی که براغیث بود بیفشانند بکشد و گویند مضر بود بسر و مصلح وی روغن
بادام بود یا روغن کنجد تازه
______________________________
در مخزن الادویه مینویسد: حسک به فتح
حا و سین آن را شکوهنج و شکرهنج گویند و بشیرازی خارسوهوک و باصفهانی هرداد و بهندی
کوکهر و هستچنکهار نامند
صاحب تحفه مینویسد: نبات آن شبیه به نبات
هندوانه و شاخهای او منبسط بر روی زمین و برگش شبیه ببرگ زیتون و شاخهای او خاردار
و ثمرش صلب و سه پهلو و از نخود کوچکتر و سفید است
اختیارات بدیعی، ص: 124
/////////////
به عربی نورادة مفترشة:
نورادة مفترشة
اضغط هنا للاطلاع على كيفية قراءة التصنيف
نورادة مفترشة
نورادة مفترشة
التصنيف العلمي
النطاق: حقيقيات النوى
المملكة: نباتات
الفرقة العليا: نباتات جنينية
القسم: نباتات وعائية
الشعبة: حقيقيات الأوراق
الشعيبة: بذريات
العمارة: كاسيات البذور
الطائفة: ثنائيات الفلقة
الطويئفة: وردانيات
الرتبة العليا: ورداوايات
الرتبة: خبازيات
الفصيلة: نورادية
الجنس: النورادة
القطاع: نباتات وعائية
النوع: نورادة مفترشة
الاسم العلمي
Neura procumbens
كارولوس لينيوس , 1753
تعديل طالع توثيق القالب
Neuro procumbens flower
1.jpg
نورادة مفترشة ( الاسم العلمي : Neurada procumbens) هي نوع من النباتات
يتبع جنس النورادة من الفصيلة النورادية [1] .
أنظر أيضا [ عدل ]
نورادة عيسوية
نورادة
مراجع [ عدل ]
^ موقع لائحة النباتات (بالإنكليزية) the plant list نورادة مفترشة تاريخ
الولوج 08 كانون ثاني 2015
أيقونة بوابة
///////////
به عبری کاستو وِفِواخ؟:
כפתור החולות ( שם מדעי :
Neurada
procumbens) מין של הוא פרח מ משפחת ה כפתוריים , בחולות ה שגדל מדבר וב מישור
החוף . ה פרח פורח בסוף החורף ובתחילת ה אביב (בחודשים פברואר עד אפריל ) וצבעו לבן.
ועד אפריקה בחולות מצפון תפוצתו הודו
כפתור החולות הוא צמח חד-שנתי
שגדל על פני הקרקע, וקוטרו. 15 - 50 ס"מ הצמח נקרא כך בגלל צורת העיגול של פריו
השטוח מצידו התחתון אך מלא בשערות וקוצני מצידו העליון בגלל קוצניותו, החלק העליון
של הפרח נתפס על רגלי החיות וכך. הוא מופץ ממםום למםום.
העלה של הצמח מורכב מאונות
בעלות צורה א-סמטרית, פירחו של הצמח קטן ולבן והוא בעל חמישה עלי כותרת, חמישה עלי
גביע, חמישה עלי גביעון עשרה עמודי עלי ועשרה אבקנים. החולות גדל בקרקע חוליות כפתור
או בקרקע לס ונפוץ בארץ ישראל בנגב ובמישור החוף
//////////////
Neura procumbens
Neura procumbens
|
|
United :
|
|
Subreino:
|
|
division :
|
|
class :
|
|
Subclass:
|
|
order :
|
|
family :
|
|
genre :
|
Neurada
L. |
species :
|
|
Neurada
procumbens is a species of plant flowering
plant belonging
to the family neuradaceae found inAfrica , Arabia , West
Asia and South
Asia . It
is the only member of the genus monotypic Neurada.
Detail of the flower
Index
It
is an annual prostrate plant, grayish and wooly grass, with root up to 180 mm
long, extended or with procumbent branches, 100-322 mm long. Leaves 6-25 x
4-15 mm oblong-ovate, pinnatilobada, obtuse lobes, 1-3 (4) on each side,
densely hairy with long or short hairs, simple and branched; Tiny
stipules; Petiole 3-8 mm long, densely pilose. Pedicels 3-6 mm long
in the fruit receptacle of 5.6 mm diameter with 5 spiny, subulate bracts. Dry
fruit, flat-orbicular, 8-15 mm in diameter, convex above, below flat,
persisting as a collar around the young roots of seedlings, even after the
plant has fully developed. Seeds curved 2.5 x 1.5 mm in size,
non-endospermic, horn with distal end gradient reduction; Dark brown,
shiny forehead. Has a number of chromosomes 2n = 14.
Synonymy
·
Figaraea aegyptiaca Viv.
1.
AFPD. 2008. African
Flowering Plants Database - Donnees des Plantes Foundation to Fleurs D'Afrique.
2.
Gibbs Russell, GE, WGM
Welman, E. Retief, KL Immelman, G. Germishuizen, BJ Pienaar, M. Van Wyk &
A. Nicholas. 1987. List of species of southern African plants. Bot.
Mem. Surv. S. Africa 2 (1-2): 1-152 (pt.1), 1-270 (pt.2).
3.
Nasir, E. & SI Ali
(eds). 1980-2005. Fl. Pakistan Univ. Of Karachi, Karachi.
&&&&&&
سعوط
بفتح سین و ضم عین و سکون واو و طاء مهمله آنچه در بینی دمند و
مائع باشد بدین نام موسوم است و از اختراعات جالینوس است و عود العطاس را نیز باین
نام نامند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
سعوط. [ س َ ] (ع اِ) دارو به بینی ریختنی
. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دارویی را گویند که اندر بینی چکانند. (ذخیره خوارزمشاهی
). ج ، سعوطات . دارو که در بینی افکنند. (مهذب الاسماء). آنچه در بینی کنند و مایع
باشد باین اسم نامند و از اختراعات جالینوس است و عودالعطاس نیز به این اسم نامند.
(تحفه حکیم مومن ). رجوع به ضریر انطاکی ص
193 شود.
- عودالعطاس . [ دُل ْ ع ُ ] (ع
اِ مرکب ) نزد بعضی کندش است و نزد جمعی بنچی است . بقدر انگشتی سر او سطبر وطرف دیگر
باریک مانند میخی ، و تیره رنگ و درونش سفیدو شاخه های گیاه او باریک و انبوه شبیه
به گیاه برنجاسف و برگش شبیه به برگ زیتون و قبه
او کوچک و شبیه به بابونه و تندبوی و عطسه آرنده . و بیطاران در جراحات دواب
استعمال مینمایند. (از تحفه حکیم مومن ).
&&&&&&
سفادیکس
بفتح سین و فا و الف و کسر دال و سکون یا و ضم کاف و سکون سین مهمله
لغت یونانی است
ماهیت آن
نباتی است که در بیابان و معموره نیز می روید و ساق آن بقدر دو
شبر و برک آن مشرف و متفرق و شبیه ببرک شاهتره و از ان بزرکتر و کل آن بزرکتر از اقحوان
و وسط آن زرد و بعضی را کل زرد و وسط آن سفید و در طعم مائل بتندی و تلخی و خام و پخته
آن ماکول و بعضی آن را پیاز بری دانسته اند
طبیعت آن
کرم و خشک در دوم
افعال و خواص آن
مقوی معده و مسکن درد کرده و مثانه و مفتح سدۀ احشا و مدر بول و
حیض و تریاق سموم و سی مثقال از آب آن با شکر و پنج درم هلیلۀ زرد مسهل اخلاط غلیظه
و بدستور دو درهم کل آن با مثل آن هلیله و عسل مسهل قوی است و مضر جکر و مصلح آن کثیرا
است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
سفادیکوس . [ س َ ] (معرب ، اِ) ۞ پیاز صحرائی را گویند و به عربی
بصل الفار خوانند و اگر موش قدری از آن بخورد فی الحال بمیرد. (برهان ) (آنندراج )
(الفاظ الادویه ).
///////////////
اسقیل . [ اِ ] (معرب ، اِ) ۞ هو بصل الفار سمی بذلک لانه یقتل
الفار و هو حِرّیف قوی ... و منه جنس سمی قتال و ظن ّبعضهم انه البلبوس لادنی علاقة
وجدها فیه و قد اخطاء. (مقاله 2 از کتاب 2
قانون ابوعلی سینا ص 156 س 8). بصل الفار است ، بپارسی پیاز موش گویند، و این نام از
بهر آن گویند که موش را بکشد. (ذخیره خوارزمشاهی
). پیاز کوهی است . بهترین آن باشد که سخت خرد نباشد وسخت بزرگ نباشد، چه آنچه سخت
بزرگ باشد رطوبت او بیشتر بود و آنچه سخت خرد بود بس خشک باشد و آنچه میانه بود معتدل
باشد و رنگ ظاهر او میل بسرخی دارد یا بر بنفشی . (ذخیره خوارزمشاهی ). بیونانی پیاز دشتی است و آن در میان
نرگس پیدا میشود. و آنرا بعربی بصل الفار خوانند و بصل العنصل همان است . گویند اگر
موش قدری از آن بخورد بمیرد و اگر گرگ پای بر برگ آن گذارد البته لنگ شود و اگر ساعتی
توقف کند بیفتد و بمیرد. (برهان ). بسریانی او را سقلا و اسقیلا گویند و در کتاب مشاهیر
گفته است که آن پیاز دشتی است و آنرا بصل الفار نیز گویند و پارسیان او را پیاز موش
گویند و موشان پیاز هم گویند و ابوضریح و رازی گویند او در بعضی از مواضع بیواسطه زراعت پدید آید و برگ او ببرگ سوسن یا ببرگ قانقراطمون
(؟) یا قردمانا (؟) مشابهت داردو ساق او دراز و گل او سرخ بود و بسیاهی مایل و تخم
او چون تخم پیاز سیاه بود و بهیات از دانه پیاز بزرگتر بود و بیخ او به پیاز ماند و چنانکه
پیاز را پوستها بود او را نیز باشد و بوی آن ناخوش و طعم تیز بود. «حان » گوید یک نوع
ازو به زاولستان باشد که بهیات خردتر بود و نوعی از آن سرخ و نوعی سفید بود و او را
با نان خورند و آنرا اقورا گویند و انواع پیاز دشتی و بستانی بسیار است و میتواند بود
که آن عنصل نباشد. «ص اوبی » گوید گرمست در سیم و خشک است در دوم و بطعم تیز است و
ملطّف کیموسات غلیظ است و غلظت سپرز را نافع بود و گزیدن مار و آماس تهیگاه را نافع
است و داءالثعلب را مفید بود و آنچه بریان کنند گرم و خشک است در سوّم و بریان کرده
او به کشته شفتالو ماند و برنگ سیاه باشد بزردی مایل و نیکوتر
آن بود که تابان باشد و روشن و در طعم او شیرینی بود و در آخر تیزی و تلخی از او مفهوم
شود. (ترجمه صیدنه بیرونی ). لغت یونانی است و پیاز عنصل و پیاز دشتی
و پیاز موش نامند. برگش شبیه به برگ نرگس و ساقش بی تجویف و سبز مایل بزردی و بیخش
مثل پیاز و بزرگ و بهوای سرد سبز میماند و محتاج به غرس نیست و هرچه در زمینی تنهابروید
سم ّ و قاتل است در آخر سیم گرم و خشک و با رطوبت فضلیة و مدر بول و حیض و مقوّی معده
و منقی اعضاو جالی و جاذب خون به ظاهر جلد و محرّق و مقرّح اعضاء و ملطف اخلاط غلیظه
و تریاق زهر هوام و جهت ضیق نفس و سرفه کهنه
و ربو و استسقا و سپرز و عرق النسا و مفاصل و نقرس و صرع و درد گوش و شقیقه و درد سر
باردو قی ءالدم و سنگ مثانه و عسرالبول و جمیع امراض سوای قروح باطنی و محرورالمزاج
و اسهال دموی نافع و مشوی او که بخمیر گرفته در آتش پخته باشند بحدی که خمیرمنفسخ گردد
در مشروبات مستعمل است و مسهل اخلاط غلیظه و بالخاصیة مقوی معده و چون تخم مرغ را در
جوف آن گذاشته بپزند و تخم را بنوشند مسهل اخلاط غلیظ و معدل آن و چون کوبیده او را با نطرون بقدر ربع آن در پارچه ای بسته موضع
داءالثعلب را به آن چندان بمالند که بخون آورد موی برویاند و اگر محتاج بتکرار باشد
بعداز رفع جراحت تکرار عمل نمایند و هرگاه نصف اوقیه او را در دو اوقیه روغن زنبق بجوشانند تا پخته شود
وآن روغن را صاف کرده بر کف پاها بمالند و کف پاها را تا صباح بر زمین نگذارند و یک
هفته همین عمل کنند اعاده شهوت باه مایوسین
کند و اکثر مجربین مجرب دانسته اند و آشامیدن نه قیراط او که در عسل پخته باشندجهت
احتباس بول و درد معده و سوءِ هضم و تقویت معده و یرقان و سرفه کهنه و ربو و نفث سده ریه و مغص نافع و آب برگ او را که با دو چندان عسل
بقوام آورده باشند جهت ربو و ضیق النفس و پاشیدن آب طبیخ او در خانه و بدستور تعلیق
او جهت طرد حشرات و هوام موثر و چون ریزه کرده در روغن زیتون بجوشانند تا بسیار خشک
شود طلاءِ روغن مزبور جهت جمود اطراف و سرمازدگی و درد مفاصل و نقرس و درد گوش و سدّه
او و با موم و قلیلی گوگرد جهت قروح شهدیة
و جرب متقرّح و یابس و حکه و جز آن و با زفت و حنا جهت بثور یابسه سر اطفال مفید و قیراطی از عنصل و ریشه های او که
با هم کوبیده باشند مقیئی قوی و ضماد پخته او جهت ثآلیل و شقاق که از سرما عارض شده باشد مجرب
و ضماد مطبوخ او در سرکه جهت گزیدن افعی و بوی او کشنده مگسهای گزنده و بالخاصّیه قاتل موش در ساعت و داشتن
او با خود موجب هرب سباع و هوام و مار و قمل و مورچه و مگس و چون او را کوبیده با آب
او آرد کرسنه را خمیر کرده بنوشند جهت استسقا مفید و چون جوف عنصل را با سرکه کوبند
در حمام بر بهق بمالند بهقی را که هیچ دوا برطرف نکند زایل سازد و مجرّب است و چون
نزدیک تاک غرس نمایند انگور را باصلاح آورد و غرس او در پای درخت انار و به مانع ریختن
شکوفه آن و تخم او ملین طبع و جهت مغص و درد
مقعد و رحم نافع و چون کوبیده با سرکه حبها بسازند و یک عدد او را در میان انجیر گذاشته
یک روز در عسل رقیق خیسانده بیرون آورند و انجیر را بمکند و بعد از آن آب گرم بر اثر
آن بنوشند یا آبی که در او بوره جوشانیده باشند بیاشامند رفع قولنج صعب نماید و مجرب
است و عنصل مضر محرورین و مکرّب و مضر عصب صحیح و مصدّع و مورث غثیان و مقرّح و مقطّع
و مصلحش شیری که بسنگ تفته داغ کرده باشند و ربوب فواکه و قدر شربتش تا دو درهم و بدلش
بلبوس و گویند سیر و گویند اسقوردیون که سیر صحرائیست و قردماناووج و مولف تذکره قایل
به بدل او نیست و گوید خاکستر او با روغن گل جهت شقاق و حکه و اسقاط دانه بواسیر نافع است و سرکه عنصل که او را با چوبی مثل کارد ریزه کرده بریسمانی
کشیده چهل روز در سایه خشک کرده باشند یک رطل او را در هفت رطل و نیم سرکه کهنه انداخته سر ظرف را بسیارمحکم کرده دو ماه در
آفتاب گذاشته بعد از آن افشرده بیرون آورند و یا عنصل تازه را تا ششماه در سرکه بیندازند
در نهایت مقطع اخلاط غلیظه و مقوی معده و حلق و قوه هاضمه و جهت صاف کردن آواز و بدبوئی دهان و مواد
سودا و مالیخولیا و جنون و صرع و تفتیت سنگ مثانه و عرق النسا و تقویت اعضا و اعاده
صحت بدن و رنگ ورخسار و حدّت بصر و مضمضه او جهت سستی گوشت بن دندان و استحکام دندان متحرک
و قطور او جهت گرانی سامعه و آشامیدن او جهت تنقیه سینه و ربو و یرقان و رفع سموم نافع و قدر شربتش
از مقدار قلیل تا دو اوقیه و نیم است که بتدریج اضافه شود و ناشتا باید استعمال کرد
و شراب عنصل در جمیع مذکورات انفع از سرکه او و مضرّ اعصاب هم نیست به خلاف سرکه و جهت تب ربع
و فالج و استسقا و درد سپرز و عرق النّسا و قشعریره نافع و مضرّ محمومین و صاحبان قرحه
است و دستور ساختن شراب او مثل عمل سرکه آن
است که بجای سرکه آب انگور باشدو سه ماه در آفتاب بگذارند. (تحفه حکیم مومن ).
بصل الفار خوانند و بصل القی و آن را بصل العنصل و بصل الفار از بهرآن گویند که
موش را بکشد. پیاز دشتی خوانند، در میان نرگس بسیار بود، چون از زمین برکشند خصی باید
کرد و داغ تا قوه وی باطل نگردد و خصی کردن
وی چنانست که نره او را از میان برکشند و داغ
چنان کنند که سفالی آذرگون کنند و بر بن وی نهند و مشوی کردن وی چنانست که در خمیر
گیرند و بعد از آن در گل گیرند و در تنور تافته نهند تا پخته شود آنگاه پوست وی باز
کنند و با کارد یا چوبی دوپاره کنند و در رشته کتان کشندچنانچه از یکدیگر دور باشد و در سایه بیاویزند
تا خشک شود و طبیعت آن گرم و خشک است در دوم و حنین گویددر سیم . و بهترین وی آن است
که بغایت خود رسیده بودو سر وی کشیده بود و در طعم وی شیرینی بود با تیزی و تلخی و
گرمی و منفعت وی آنست که چون با عسل بداءالثعلب طلا کنند بغایت نافع بود و مجرب و رازی
گوید جهت صرع و مالیخولیا سودمند بود و خوردن وی تیزی چشم زیاده کند و جهت ربو و سعال
مزمن و صلابت سپرز و عرق النساء و یرقان و استسقا بغایت مفید بود. شریف گوید چون بریان
کنند و با شش چندان نمک خلط کنند و دو مثقال از آن ناشتا بیاشامند مسهل اخلاط غلیظ
بود. و اگر مقدار قیراطی از ریشه و بن وی بیاشامند قی معتدل آورد بی مغص و مشقت و چون پنج درم از وی با
بیست درم روغن زنبق بجوشانند تا پخته گردد و بعد از آن صافی کنند و بردارند چون خواهند
که استعمال کنند در هر دو کف پای بمالند و در جامه خواب روند و بخسبند نعوظی تمام آورد اما باید که
پای بر زمین ننهند و هفت روز چنین کنند که قوه تمام بخشد و وی مقوی معده بود و بول براند. و صاحب
منهاج گوید مضر بود بعصب سلیم و مصلح وی حماما بود و صاحب تقویم گوید مصدّع بود و دوار
آورد و مصلح آن سکنجبین شکری بود و باید که استعمال نکنند مگر پخته و مصلح آن شیر تازه
است بعد از آن بیاشامند و گویند مضر است بعصب سلیم و مصلح آن حماما است و در باب حاء
منفعت آن و صفت آن گفته شود و تخم وی جهت قولنجی که سخت بود و دواء آن نبود نافع بود
چون بکوبند خرد و با شراب بسرشند و حبّها سازند هر یک مقدار نخودی و یک حب از آن استعمال
کنند و از عقب آن آب گرم که بوره ارمنی در
آن جوشانیده باشند بیاشامند و از خواص ورق آن یکی آن است که اگر گرگ بر روی آن بایستد
و درنگ کند لنگ گردد و باشد که بمیرد. فتبارک اﷲ احسن الخالقین . و بدل آن بلبوس است
و گویند اسقوردیون و گویند لوف و گویند قردماناووج . (اختیارات بدیعی ). پیاز دشتی
. (منتهی الارب ) (موید الفضلاء). پیاز کوهی . (ذخیره خوارزمشاهی ). اسقال . سقیل . اشقیل . مرگ موش .
(نزهة القلوب ). عُنصُل . (تذکره ضریر انطاکی
).پیاز عنصل . بصل الفار. بصل العنصل . پیاز بَرّی . پیاز صحرائی . بصل البر. پیاز
موش . (موید الفضلاء). عُنصلان .سفادیکوس .
//////////////
سفادیکوس
نوعی از پیاز بری است و طبیعت آن گرم و
خشک است و مسهل بود خام و پخته خورند
صاحب مخزن الادویه تحت عنوان سفادیکس مینویسد:
لغت یونانی است و آن نباتیست که در بیابان و معموره نیز میروید و ساق آن بقدر دو شبر
و برگ آن شبیه ببرگ شاهتره و از آن بزرگتر و گل آن بزرگتر از اقحوان و وسط آن زرد و
بعضی زرد و وسطش سفید است و بعضی آن را پیاز بری گویند
اختیارات بدیعی
/////////////
بَصَل الفَأْر[۱]، سفادیکوس[۲]، دریمیا
ماریتیما (نام علمی: Drimia maritima) نام یک گونه از تیره مارچوبگان است.
از
پارسی ویکی پس از ویرایش
////////////////
العنصل البحري
|
|
العنصل البحري
|
|
|
|
النطاق:
|
|
المملكة:
|
|
الفرقة العليا:
|
|
القسم:
|
|
الشعبة:
|
|
الشعيبة:
|
|
الرتبة:
|
|
الفصيلة:
|
|
الأسرة:
|
|
الجنس:
|
|
القطاع:
|
|
العُنْصُل
البَحْرِيّ أو البَاصُول أو العُنْصُلاَن[1] أو بَصَل الفَأْر[1][2] أو بَصَل الخِنْزِير[1] أو بَصَل البَرّ[2] أو البَصَل البَرِّيّ[2](باللاتينية: Drimia maritima) نوع نباتي ينتمي إلى جنس العنصل من الفصيلة الهليونية. كان يعرف سابقًا باسم (باللاتينية: Urginea maritima).
تظهر النبتة في
بداية الخريف عند المطر الأول (لذلك تعد من مبشري الخريف) بظهور ساق بصلي رفيع
وعليه ازهار تتعدد ألوانه حسب النوع من الأصفر إلى الأبيض والوردي تجدر الإشارة ان البدو في صحراء سيناء والنقب يسمونه الباصول ويستخدمونه كعلامة تفصل وتحد الحدود بين أراضيهم
وأملاكهم نظرا لأنه يمد جذوره بعيدا في الأرض. رأس الباصول يشبه رأس البصل لكنه
أكبر حجما ولا يمتد بعيدا داخل الأرض أوراقه سامة جداً وهي خضراء وتصبح صالحة
لمأكل الحيوانات عندما تجف. يعتبر مفيدًا من نواحٍ طبية ومعروف في عالم الطب والصيدلة إذ تفرز براعمه رحيقًا عسليًا كذلك يستخلص من النبات العديد من الأدوية مثل المسهلات.
يقوي عضلات القلب ويساعد في منع التقيؤ.
1.
^ تعدى
إلى الأعلى ل:أ ب ت «سْقِيلاًّ:... وهو العُنْصُل
والعُنْصُلاَن، وبصل الفأر، وبصل الخنزير بلغة أهل المغرب.» ابن البيطار، تفسير
كتاب دياسقوريدوس في الأدوية المفردة.
2.
^ تعدى
إلى الأعلى ل:أ ب ت ترجمة
مصطلح sea
onion على موقع
المعاني. {{صغ|تاريخ الولوج: 1 مايو 2013.
3.
^ قاعدة البيانات
الأوروبية-المتوسطية للنباتات.خريطة
انتشار العنصل البحري (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 8 شباط 2012.
4.
^ بوست، جورج، 1896. نباتات سورية وفلسطين
وسيناء: من طوروس إلى رأس محمد ومن البحر الأبيض المتوسط إلى بادية الشام Flora of Syria, Palestine
and Sinai; from the Taurus to Ras Muhammad, and from the Mediterranean Sea to
the Syrian desert. الكلية السورية البروتستانتية. بيروت،
سوريا. ص. 795.
- حياة نباتية في الوطن العربي
- نباتات إسبانيا
- نباتات إيطاليا
- نباتات البرتغال
- نباتات الشام
- نباتات المغرب العربي
- نباتات سامة
- نباتات طبية
- نباتات فرنسا
- نباتات لبنان
- نباتات وصفت في 1753
- هليونية
- نباتات شمال أفريقيا
////////////
به عبری
חצב מצוי (שם מדעי: Drimia maritima או
Urginea
maritima, באנגלית: Maritime squill או Sea squill) הוא גאופיט ממשפחת האספרגיים הנפוץ כצמח-בר ברוב חלקי ארץ ישראל.
פריחתו בסוף הקיץ, בעמודי תפרחת גבוהים ולבנים, בולטת בנוף היבש של עונה זו, והוא נחשב
על-כן לראשון מבשרי הסתיו. חלקי הצמח רעילים ביותר והוא מכיל חומרים אשר במינונים נמוכים
משמשים ברפואה. חצב מצוי הוא ערך טבע מוגן בישראל[1].
/////////////
به ترکی استانبولی:
Çok yıllık, büyük soğanlı, beyaz çiçekli ve otsu
bitkidir. Akdeniz ikliminin hakim olduğu Batı ve Güney
Anadolu'da yayılış gösterir. 1-300 metrede, deniz kıyısına yakın kumlu
topraklarda yetişir. Genelde, Ağustos-Eylül aylarında, sonbahar yağmurlarından
hemen önce çiçeklenir. Beyaz
renkli ve yıldız şeklinde çiçekleri vardır. Gövde uzunluğu 50–150 cm.
kadardır.
//////////////
Drimia maritima
From Wikipedia, the free encyclopedia
Drimia maritima
|
|
Kingdom:
|
|
Clade:
|
|
Clade:
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
D. maritima
|
·
Charybdis maritima (L.) Speta
·
Ornithogalum maritimum (L.) Lam.
·
Scilla maritima L.
·
Squilla maritima (L.) Steinh.
·
Stellaris scilla Moench, nom. superfl.
·
Urginea maritima (L.) Baker
|
Drimia
maritima (syn. Urginea maritima) is a species
of flowering
plant in
the family Asparagaceae, subfamily Scilloideae (formerly the
family Hyacinthaceae).[2]This species is known by
several common names, including squill, sea squill, sea
onion,[3] and maritime
squill.[4] It may also be
called red squill, particularly a form which produces red-tinged
flowers instead of white.[4] It is native to
southern Europe, western Asia, and northern Africa.[3]
Contents
[show]
This
plant grows from a large bulb which can be up to
20 cm (7.9 in) wide and weigh 1 kg (2.2 lb). Several bulbs
may grow in a clump and are usually just beneath the surface of the soil. In
the spring, each bulb produces a rosette of about ten leaves each up to a meter
long. They are dark green in color and leathery in texture. They die away by
fall, when the bulb produces a tall, narrow raceme of flowers.
This inflorescence can reach
1.5–2 m (4 ft 11 in–6 ft 7 in) in height.[4][5] The flower is about
1.5 cm (0.59 in) wide and has six tepals each with a dark
stripe down the middle. The tepals are white, with the exception of those on
the red-flowered form. The fruit is a capsule up to 1.2 cm (0.47 in)
long.[4]
This
plant often grows in rocky coastal habitat, especially in the Mediterranean Basin, where it is common.[4] It occurs in many
other types of habitat, except for the driest deserts.[5] It can grow in open
and also in very shady areas.[6] Its habit of
producing leaves in the spring and flowers in the fall is an adaptation to the Mediterranean climate of its native
range, where the summers are hot and dry.[7]
This
species has two different pollination syndromes, entomophily and anemophily; it is pollinated by
insects and wind. Insect pollinators include the western honey bee (Apis mellifera),
the Oriental
hornet (Vespa
orientalis), and the paper wasp species Polistes gallicus.[5]
The
plant has been used as a poison and as a medicinal remedy. The main active
compounds are cardiac glycosides, including unique bufadienolides such as
glucoscillarene A, proscillaridine A, scillarene A,
scilliglaucoside and scilliphaeoside. The plant can have a cardiac glycoside
content of up to 3%. Scilliroside, the most important of
the toxic compounds, is present in all parts of the plant.[8]
This
species has been used as a medicinal plant since ancient
times. It is noted in the Ebers Papyrus of the 16th century
BC, one of the oldest medical texts of ancient Egypt.[7] Pythagoras wrote about it in
the 6th century BC.[9] Hippocrates used it to
treat jaundice, convulsions, and asthma.[4] Theophrastus was also familiar
with it.[7] Its primary
medicinal use was as a treatment for edema, then called dropsy,
because of the diuretic properties of the
cardiac glycosides.[10] A solution of sea
squill and vinegar was a common remedy
for centuries.[10] The plant is also
used as a laxative and an expectorant.[4]
The
plant has also been used as a poison. It is very bitter, so
most animals avoid it. Rats, however, eat it
readily, and then succumb to the toxic scilliroside. This has made the plant a
popular rodenticide for nearly as long
as it has been in use as a medicine.[4] The bulbs are dried
and cut into chips, which can then be powdered and mixed with rat bait. The
plant was introduced as an experimental agricultural crop in the 20th century
primarily to develop high-toxicity varieties for use as rat poison.[7] Interest continued
to develop as rats became resistant to coumarin-based poisons.[4][11]
It
has also been tested as an insecticide against pests such as the red flour beetle (Tribolium
castaneum).[11]
Pythagoras
and Dioscorides hung the bulbs with sprouted leaves
outside the door in spring as protection against evil spirits.[4]
In habitat
Form
Bulb and foliage
Inflorescence
In cultivation
1.
^ Jump up to:a b "Drimia
maritima". World Checklist of Selected Plant
Families. Royal Botanic Gardens, Kew.
Retrieved 2013-10-25.
2.
Jump up^ Chase, M.W.;
Reveal, J.L.; Fay, M.F. (2009). "A subfamilial classification for the
expanded asparagalean families Amaryllidaceae, Asparagaceae and
Xanthorrhoeaceae". Botanical Journal of the Linnean Society. 161 (2):
132–136. doi:10.1111/j.1095-8339.2009.00999.x.
4.
^ Jump up to:a b c d e f g h i j k Drimia maritima (maritime squill). Archived October 29, 2013,
at the Wayback
Machine.
Royal Botanic Gardens, Kew.
5.
^ Jump up to:a b c Dafni, A. and R.
Dukas. (1986). Insect and wind
pollination in Urginea maritima (Liliaceae). Plant
Systematics and Evolution 154(1-2), 1-10.
6.
Jump up^ Grammatikopoulos,
G., et al. (1999). Site-dependent
differences in transmittance and UV-B-absorbing capacity of isolated leaf
epidermes and mesophyll in Urginea maritima (L.) Baker. Journal of
Experimental Botany 50(333), 517-21.
7.
^ Jump up to:a b c d Gentry, H. S., et
al. (1987). Red squill (Urginea
maritima, Liliaceae). Economic Botany 41(2),
267-82.
8.
Jump up^ Metin, M. and B.
Bürün. (2010). Effects of the high doses
of Urginea maritima (L.) Baker extract on chromosomes. Caryologia 63(4),
367-75.
9.
Jump up^ Hollman, A.
(1992). Plants in cardiology:
Medicinal plant discovery. British Heart Journal 67(6),
506.
10.
^ Jump up to:a b Stannard, J.
(1974). Squill in ancient and
medieval materia medica, with special reference to its employment for dropsy.Bulletin of the New York
Academy of Medicine 50(6), 684.
11.
^ Jump up to:a b Pascual-Villalobos,
M. J. Anti-insect activity of
bufadienolides from Urginea maritima. p. 564–66. In:
Janick, J. and A. Whipkey (eds.) Trends in New Crops and New Uses.
ASHS Press, Alexandria, VA. 2002.
&&&&&&
سفرجل
بفتح سین و فا و سکون را و فتح جیم و لام بفارسی به و آبی و بترکی
حیوا و بیونانی قودونیامیلا نامند
ماهیت آن
ثمریست معروف و سه صنف می باشد شیرین که آن را به آزاد نامند و
ترش محض و ترش و شیرین که بعربی مز بضم میم و تشدید زای معجمه و بفارسی میخوش نامند
و کویند چون آن را با درخت کویج پیوند کنند ثمر بیشتر و بهتر آورد و بهترین آن بزرک
بالیدۀ نازک شاداب آن است
طبیعت شیرین آن
در حرارت و برودت قریب باعتدال و کویند مائل بحرارت و در آخر اول
تر است
افعال و خواص آن
مفرح و مقوی دل و دماغ و معده و مسرت افزای روح حیوانی و نفسانی
و مدر بول و طلای آب کرم کردۀ آن جهت رفع تهبج اطراف و سوء القنیۀ محرور المزاج مجرب
و مبرود المزاج را مضر و جرم آن قابض و مسدد و ترش آن در اول سرد و در دوم خشک افعال
و خواص آن در تقویت معدۀ حار قویتر از شیرین آنست و اکثار آن مسهل بعصر خصوصا بعد از
غذا و در خلای معده حابس طبع محرور المزاج و عصارۀ آن جهت انتصاب نفس و ربو و نفث الدم
و قئ و خمار و تشنکی و تقویت معده و ادرار بول و نزف الدم نافع و مزان معتدل در حرارت
و برودت و در دوم خشک افعال و خواص آن قریب بهر دو است و لیکن ثقل این زیاده از ان
هر دو و قرشی کفته اکثار این موجب فواق است فی الفور و بوئیدن اقسام آن مفرح و مقوی
قوتهای روح حیوانی و نفسانی و قاطع غثیان و خون اعضای باطنی و خوردن آنها خصوصا شیرین
جهت تفریح و رفع وسواس و درد سر و نزلات و تقویت کبد و معده و فم آن و رفع ضعف آنها
و برانکیختن اشتها و حفظ جنین از اسقاط و بدبوئی دهان و منع بخارات بدماغ و دل و مستی
و غثیان و قئ و کسالت و خفقان و یرقان و انصباب مواد بمعده و اسهال و التهاب و درد
فم معده که از انصباب مواد محترقه باشد و خواهش کل خوردن و جرم آن مسدد و در مضرتها
زیاده از آب آن و مصلح آن مربا نمودن آن است با عسل و مضر احشای ضعیفه و مخشن قصبۀ
رئه و مورث رعشه و سرفه و قولنج خصوصا جرم غیر مربای آن و اکثار آن موجب فواق در ساعت
و مصلح آن عسل و انیسون و امثال آن و قطور آب آن در احلیل و فرج جهت رفع حرقه البول
و جراحات مجاری آن بغایت نافع و چون آن را در زیر آتش کذارند تا بریان کردد به حدی
که رنک آن تیره شود و بخورند جهت قطع اسهال مزمن مجرب بتخصیص که در جوف آن بجای به
دانه جوزبوا ریزه کرده پر کرده باشند مقدار شربت از آب آن در تداوی تا سی درم و رب
به ترش در آخر اول سرد و خشک و قابض و قاطع قئ و اسهال مراری و مانع صعود بخارات بسر
و مسکن تشنکی و حرارت و درد معده و امعا که از خلط موجود باشد و مسهل بعصر و با آب
برک نعناع جهت منع غثیان و قئ خصوصا صفراوی آن مضر رئه و سعال و رب به شیرین قریب الاعتدال
و یبوست در ان غالب و قبض آن کمتر از ترش آن و در جمیع افعال مانند آن و جهت صاحبان
احشای ضعیفه انسب از ان مقدار شربت از رب آن هر دو تا بیست درهم و شکوفۀ تازۀ آن معتدل
با قوت قابضه و مسکن درد سر و غلیان حرارت و مقوی دماغ و دل و معده و مربای آن جهت
تقویت سینه و دل و احشا و خفقان حار و منع صعود ابخره بدماغ مؤثر و ضماد آن و بدستور
ضماد جرم ثمر و برک آن جهت اورام حارۀ چشم و سائر اعضا و حبس فضلات از انصباب باعضا
و رفع سمیت کزیدکی هوام و نیز تضمید برک آن جهت تجفیف زخمها نافع و زغب و خمل آن یعنی
پرزی که بر روی به می باشد بسیار قابض و مضر حلق و صوت و ذرور آن جهت نزف الدم جراحات
مفید و روغن به که به را مهرا پختۀ آب آن را افشرده کرفته با دو چندان روغن زیتون جوش
نمایند تا روغن خالص بماند طبیعت آن سرد و تر و قابض افعال و خواص آن جهت سبوسۀ سر
و نمله و قروح دهان و دوار و طنین و رفع ماندکی و قرحۀ رحم و مجاری بول و منع ادرار
عرق و آشامیدن آن جهت صداع حار و نفث الدم و ورم جکر و اسهال مزمن و زحیر حار و قرحۀ
امعا و رفع سم ذراریح و دود خشب الصنوبر مفید و حقنه بدان نیز همین اثر دارد و روغنی
که از شکوفۀ آن بدستور روغن کل سرخ ترتیب دهند در قوت ضعیف تر از انست و بهدانه یعنی
تخم آن در دوم سردتر و با اندک قوت قابضه لعاب آن جهت خشونت حلقوم و حلق و سرفۀ حار
و یابس و تسکین حرارت معده و تپها و سوزش زبان و دهان و یبوست آن و در شفاء الاسقام
مذکور است که حب سفرجل ملین بغیر قبض است و صاحب ذخیره کفته که به دانه با وجود لعابیت
مضر معده نیست و این خاصیت را از لحم به بمجاورت اخذ نموده اند و طلای آن جهت سوختکی
آتش و دفع ضرر حرارت آفتاب بغایت نافع و مضغ آن جهت رفع کندی دندانها و مغز آن با غرویت
و مبهی محرورین و موافق اعضای تنفس و سرفه و کرفتکی آواز و سل و قرحۀ امعا مقدار شربت
آن تا دو مثقال و از لعاب آن تا ده مثقال و مضعف و مرخی معده مصلح آن در محرورین شکر
و در مبرودین رازیانه بدل آن بزرقطونا است و طریقۀ مقشر نمودن تخم آن آنست که لعاب
آن را تمام بکیرند و آن تخم لعاب کرفته را در پارچۀ کرپاس خشبی بسته بقوت بمالند تا
مقشر کردد و جلنجبین سفرجلی و جوارشات سفرجلی و حلوای آن و سکنجبینات سفرجلی و اشربۀ
سفرجلی و عرق آن و قرص آن و مربای آن و ململات و معجون آن و میبه در قرابادین ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
سفرجل . [ س َ ف َ ج َ ] (ع اِ) آبی و
میوه بهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). میوه
بهی که به و آبی نیز گویند. (غیاث ). رجوع
به تحفه حکیم مومن و اختیارات بدیعی و الفاظالادویه
شود.
- به . [ ب ِه ْ ] (ص ) در ایرانی
باستان «وهیه » ۞ (اوستا «ونگه ، وهیه » ۞ .«بارتولمه ص 1405» نیز «وهو»
۞ صفت است بمعنی خوب و نیک و به
. «بارتولمه ص 1395». سانسکریت «وسو» ۞ ، پارسی باستان «وهو» ۞ ، پهلوی «وه » ۞ . (از حاشیه برهان چ معین ).
- بهی . [ ب ِ ] (اِ مرکب ) به
. آبی . (فرهنگ فارسی معین ). نام میوه ای است . (برهان ). نام میوه ولایتی که بهیدانه تخم او است و آن دو قسم است شیرین
و ترش . شیرین معتدل رطب در درجه اول و ترش
بارد در اول و یابس در دوم . (غیاث ) (آنندراج ). میوه ای است مشهور به به که آنرا
آبی نیز گویند. (انجمن آرا). آبی بود که آنرا بتازی سفرجل خوانند. (اوبهی ). میوه ای
که آنرا آبی و به و سفرجل نیز گویند. (ناظم الاطباء)
///////////
سفرجل
بپارسی آبی گویند و به گویند و بیونانی
قودونیامیلا خوانند و بهترین آن بزرگ رسیده بود و طبیعت وی سرد بود در آخر درجه اول
و گویند در آخر دوم و گویند در سیوم و شیرین وی سرد و تر بود و گویند معتدل بود در
گرمی و سردی و ترش آن قابضتر بود از شیرین و شیرین بول براند و ترش مقوی و قابض بود
و گل وی همچنین و سفرجل منع سیلان فضول احشا بکند و عصاره وی نافع بود بجهت انتصاب
نفس و ربو و منع نفث الدم بکند و قی و خمار را نافع بود و تشنگی بنشاند و مقوی معده
بود و آب وی فاضلتر از جرم وی بود در تقویت معده و آنچه بعسل پخته باشند ادرار در
وی زیادهتر بود و ذوسنطاریا را سود دهد و خون رفتن بازدارد و حرقة البول را نافع بود
چون عصاره وی در سوراخ قضیب چکانند و اگر بر سر طعام خورند شکم براند بقوت عصر و اگر
بسیار خورند طعام هضم نشده بیرون آورد و اگر پیش از طعام بخورند شکم ببندد و بطیخ وی
حقنه کردن شقاق مقعد و رحم را سود دهد و بوئیدن وی مقوی دلودماغ بود و قطع غثیان و
قی بکند و خون نیز ببندد و اگر بسیار خورند درد اعصاب و قولنج و مغص تولد کند و آنچه
نارسیده بود دشوار هضم شود و مصلح وی رطب العسل بود
______________________________
صاحب مخزن الادویه مینویسد: سفرجل به
فتح سین و فا و سکون را و فتح جیم بفارسی به و آبی و بترکی حیوا و بیونانی قودونیامیلا
گویند
لاتین CYDONIUM MALUM -CYDONIA
VULGARIS
فرانسه COING
انگلیسی QUINCE
احتیارات بدیعی
/////////////
میوه بـِه یا بهی (نام علمی: Cydonia oblonga) دارای گوشت خشک و
کرکی است که طعمی ترش و تقریباً گس دارد.[۲] با این حال وقتی به پخته میشود بو و طعمی
بسیار خوش دارد. برای کمپوت مناسب است و بصورت مربا و مارمالاد نیز کاربردی عالی دارد.[۳]
اگر به دنبال به هستید باید به بازار کشاورزان یا مغازههای مخصوص سبزی مراجعه کنید.
به در داخل آمریکا بیشتر از کالیفرنیا میآید اما این میوه بصورت جهانی در ایران
(0.75 تولید دنیا)، فرانسه، یونان، آرژانتین، نیوزیلند نیز پرورش مییابد.
درخت به درختی است از تیره گل سرخیان،
جزو دسته سیبها که پشت برگهایش کرک دار است .[۴] آنرا در سراب و میانه، هیوا، در رامیان
و کتول، شغال، در لاهیجان و دلیجان و رودسر، توچ و در رامسر و شهسوار، سنگه مینامند.
درخت به، در خاکهای خشک و خیلی آهکی خوب نمیروید و نیازمند به خاک ژرف است .[۵] به
سرشار از ویتامینهای آ و ب، و املاح آهکی و تانن است. به دارای پروتید، گلوسید، لیپید
و آب است و صد گرم آن تولید 112 کالری انرژی میکند. به مقوی قلب، معده و اعصاب است،
و دمنوش آن آرامبخش است.[۶] آنرا در سراب و میانه، هیوا، در رامیان و کتول، شغال، در
لاهیجان و دلیجان و رودسر، توچ و در رامسر و شهسوار، سنگه مینامند. درخت به، در خاکهای
خشک و خیلی آهکی خوب نمیروید و نیازمند به خاک ژرف است .[۷] این میوه مقوی معده و
متوقف کننده اسهالهای ساده و خونی است.[۸] در ورم حاد در رودهها، خونریزیهای قاعدگی
و بواسیری، اثر بسیار موثری دارد. به ضمن تقویت اعمال دستگاه گوارش، مخاط و سرفه کاملاً
مؤثر است. دم کرده برگهای به برای تسکین سرفه شهرت فراوان دارد.[۹]
////////////
به عربی سفرجل:
السَّفَرْجَل أو السَفَرْجَل المتطاول
هو نوع نباتي يتبع الفصيلة الوردية من رتبة الورديات. ويسمى القصاص في بعض بلاد المغرب
العربي هو فاكهة شتوية اسمه العلمي (باللاتينية: Cydonia oblonga) وهو قريب من التفاح
والكمثرى لذا تطعم شجرة السفرجل على شجرة التفاح أو شجرة الكمثرى فيتحسن المنتوج ويقاوم
الأمراض التي يصاب بها السفرجل ويقضى على حالة تدود المنتوج.
////////////
به آذری هئیوا:
هیوا (بلیگلر آدی:Cydonia oblonga) هیوا یا برک (به)
برکین .توکلو و سووی آز بیر میوه تورش و گیر دادی وار.یپشماقدا چوخ گوزل و یوموشاق
اولار و دادی یاخچی اولور[۱].کومپوت اوچون یاخچی اولور.موراببا و مارمالاد اوچون یاخچی
اولور.گؤیچولر اونی ساتار.آمریکادا کالیفورنیاده بیتیر[۲].دونیاده فرانسه و یونان وآرژانتین
و نیوزیلند و ایراندا چوخدو.
قیزمیز گوللو آغاجلاردان آلما کیمی آغاجلاردان.یاپراقلاری
توکلو اولور .[۳]سراب میانا وتیرزده چوخلو اولار.آهکلی یئرده یاخچی اولماز و گرک یوموشاق
توپراقدا اکیلسین چوخ درین کوتوکو اولار.ویتامین آ و ب , معدنی ماده لر و آهکی ماده
لر و تانن اوندا اولار.[۴]پروتید,قلوسید, لیپید, و سو اونون قاریشیقیدی.یوز گیرم هیوا
112 کالری انرژی یارادار.قان ایسهالی و کهلیک داواسی اولور.باغیرساق شیشماقدا داوادی
و عادت ایشلرین یاخچی ائدیر.یوغورماق (خورک اریدماق) ایشلرین یاخچی ائدیر[۵].اونون
قاینامیش یاپراقلاری اوسکورمه داواسی اولور.[۶]
/////////////
به عبری خُووش:
חַבּוּשׁ מוארך (שם מדעי:
Cydonia
oblonga), אַסְפַּרְגֵּל, או בשמו העממי חַבּוּשׁ, הוא המין היחיד בסוג חבוש
(Cydonia). זהו עץ נשיר קטן
הגדל באזורים חמים וממוזגים בדרום-מערב אסיה ובאזור הקווקז.
צמחים שבעבר נחשבו כחלק מסוג
החבוש (Cydonia) מסווגים עתה לסוגים
ומינים נפרדים. כך חבוש סיני (Pseudocydonia sinesis), הגדל בסין, וכן שלושה מינים אחרים פורחים ממזרח אסיה, בסוג Chaenomele.
/////////////
به کردی بیهوک:
Bîhok, bihok an jî bih
(lat.:Cydonia oblonga) navê riwekekê ye ku dara wê dikare 3-6 metroyan bilind
bibe.[1] Dareke kulîlk mezin û kulîlkên wê pêncpel e. Rengên kulîlkan, spî û
pembeyî ne. Belga wê kesk e û hinekî bi pûrt e. Fêkiya wê weke sêvan û hirmiyan
e, lê ji wan mezintir e. Rengê wê zer û hinek bi pûrt e.
/////////////
به ازبکی بهی:
Behi (Cydonia oblonga
Mill.) — raʼnodoshlar oilasiga mansub mevali daraxt yoki buta. B.ning
Ozarbayjon, Dogʻiston, Turkmaniston, Eronda yovvoyi turlari uchraydi, turk
tilida ayva nomi bilan yuritilgan. Mahmud Koshgʻariyning "Devonu lugʻotit
turk" asarida "avya" shaklida tilga olingan. B. Kavkaz, Oʻrta
Osiyo, Qrim, Ukrainaning jan. hamda Astraxon viloyatida keng tarqalgan.
Oʻzbekistondagi B.zorlarning 80% Fargʻona vodiysida. Balandligi 5–6 m,
shoxshabbalari piramida shaklida, baʼzan tarvaqaylab oʻsadi. Bargi oddiy,
yashil, cheti butun. Gullari yakka holda, oq yoki och pushti, aprelda gullaydi.
Koʻchati oʻtqazilgach, 3—4 yili hosilga kiradi, 30—40 yil yashaydi. Katta
yoshdagi daraxtlari oʻrtacha 60— 70 kghosil beradi. Mevasi sentabr—okt.
/////////////
به ترکی استانبولی آیوا:
Ayva
(Cydonia oblonga), gülgiller (Rosaceae) familyasından 4–5 m boylanan, kırmızı
kahverengi gövdeli meyve ağacıdır. Derine gitmeyen yüzeysel kök sistemine
sahiptir.
/////////////
Quince
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article needs additional citations for verification. Please
help improve this article by adding citations to reliable sources. Unsourced material may be challenged and removed. (May 2016) (Learn how and when to remove this template message)
|
Quince
|
|
Cydonia oblonga fruit and tree
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Tribe:
|
|
Subtribe:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
C. oblonga
|
Cydonia oblonga
Mill. |
|
C. vulgaris
|
The quince (/ˈkwɪns/; Cydonia oblonga) is the sole
member of the genus Cydonia in
the family Rosaceae (which also
contains apples and pears, among other fruits). It
is a small deciduous tree that bears a pome fruit, similar in appearance
to a pear, and bright golden-yellow when mature. Throughout history the cooked
fruit has been used as food, but the tree is also grown for its attractive pale
pink blossoms and other ornamental qualities.
Contents
[show]
Quince: botanical illustration
The
tree grows 5 to 8 metres (16 to 26 ft) high and 4 to 6 metres (13 to
20 ft) wide. The fruit is 7 to 12 centimetres (2.8 to 4.7 in) long
and 6 to 9 centimetres (2.4 to 3.5 in) across.
The
immature fruit is green with dense grey-white pubescence, most of which rubs off
before maturity in late autumn when the fruit changes color to yellow with
hard, strongly perfumed flesh. The leaves are alternately
arranged, simple, 6–11 cm (2–4 in) long, with an entire margin and
densely pubescent with fine white hairs. The flowers, produced in spring
after the leaves, are white or pink, 5 cm (2 in) across, with five
petals.
The
seeds contain nitriles, which are common in
seeds of the
rose family.
In the stomach, enzymes or stomach acid or both cause some of the nitriles to
be hydrolyzed and produce hydrogen cyanide, which is a volatile
gas. The seeds are only likely to be toxic if a large quantity is eaten.[2]
Four
other species previously included in the genus Cydonia are now
treated in separate genera. These are Pseudocydonia sinensis and the three
flowering quinces of eastern Asia in the genus Chaenomeles. Another
unrelated fruit, the bael, is sometimes called the
"Bengal quince".
The
modern name originated in the 14th century as a plural of quoyn,
via Old
French cooin from Latin cotoneum malum / cydonium
malum, ultimately from Greek κυδώνιον
μῆλον, kydonion melon "Kydonian apple".
Quince foliage and ripening fruit
Quince flowers
Quince
is native to rocky slopes and
woodland margins in South-West Asia, Turkey and Iran[3] although it thrives
in a variety of climates and can be grown successfully at latitudes as far
north as Scotland. It should not be confused with its relatives, the Chinese
quince, Pseudocydonia sinensis, or the flowering
quinces of genus Chaenomeles, either of which is
sometimes used as culinary substitutes.
The
fruit was known to the Akkadians, who called it supurgillu;
Arabic سفرجل al
safarjal "quinces" (collective plural).[4]
Quince
is used as a food plant by the larvae of some Lepidoptera species
including brown-tail, Bucculatrix bechsteinella, Bucculatrix pomifoliella, Coleophora cerasivorella, Coleophora malivorella, green pug and winter moth.
While
quince is a hardy shrub, it may develop fungal diseases in hot weather,
resulting in premature leaf fall.[5] Quince leaf blight, caused by fungus Diplocarpon
mespili, presents a threat in wet summers, causing severe leaf spotting and
early defoliation, also affecting fruit to a lesser extent. It may also affect
other Rosaceae plants such as hawthorn and medlar, but is typically less
damaging than on quince.[6] Cedar-quince rust,
caused by Gymnosporangium clavipes, requires two hosts to
complete the fungal lifecycle, one being a cedar (most commonly a
juniper, Juniperus virginiana) and the other a
rosacea. Appearing as red excrescence on various parts of the plant, it may
affect quinces grown in vicinity of junipers.[7]
Quince
is a hardy, drought-tolerant shrub which adapts to many soils of low to
medium pH. It tolerates both shade
and sun, but sunlight is required in order to produce larger flowers and ensure
fruit ripening. It is a very tough plant that does not require much
maintenance, and tolerates years without pruning or major insect and disease
problems.[5]
Quince
is cultivated on all continents in warm-temperate and temperate climates. It
requires a cooler period of the year, with temperatures under 7 °C
(45 °F), to flower properly. Propagation is done by cuttings or layering; the former method
produces better plants, but they take longer to mature than by the latter.
Named cultivars are propagated by cuttings or layers grafted on quince rootstock. Propagation by seed is
not used commercially. Quince forms thick bushes, which must be pruned and
reduced into a single stem in order to grow fruit-bearing trees for commercial
use. The tree is self-pollinated, but it produces better
yields when cross-pollinated.[5]
Fruits
are typically left on the tree to ripen fully. In warmer climates, it may
become soft to the point of being edible, but additional ripening may be
required in cooler climates. They are harvested in late autumn, before first
frosts.[5]
In
Europe, quinces are commonly grown in central and southern areas where the
summers are sufficiently hot for the fruit to fully ripen. They are not grown
in large amounts; typically one or two quince trees are grown in a mixed
orchard with several apples and other fruit trees: so were they grown in the
18th-century New England colonies, where there was always a quince at the lower
corner of the vegetable garden, Ann Leighton notes in records of Portsmouth, New Hampshire and Newburyport, Massachusetts.[8] Charlemagne directed that
quinces be planted in well-stocked orchards. Quinces in England are first
recorded in about 1275, when Edward I had some planted at the Tower of London.[9]
·
'Aromatnaya'
·
'Bereczcki'
·
'Champion'
·
'Cooke’s
Jumbo' (syn. 'Jumbo')
·
'Dwarf
Orange'
·
'Gamboa'
·
'Iranian'
·
'Isfahan'
|
·
'Le
Bourgeaut'
·
'Lescovacz'
·
'Ludovic'
·
'Maliformis'
·
'Meeches
Prolific'
·
'Morava'
·
'Orange'
(syn. 'Apple quince')
·
'Perfume'
|
·
'Pineapple'
·
'Portugal'
(syn. 'Lusitanica')
·
'Shams'
·
'Siebosa'
·
'Smyrna'
·
'Van
Deman'
|
The cultivar 'Vranja' Nenadovic
has gained the Royal Horticultural Society's Award of Garden Merit.[11]
Top producers of quince - 2012
|
|
Country
|
Metric tons
|
135,406
|
|
125,000
|
|
80,000
|
|
46,000
|
|
36,500
|
|
27,500
|
|
27,140
|
|
14,000
|
|
10,795
|
|
10,516
|
|
World total
|
596,532
|
Quince output in 2012
Quinces, raw
|
|
Nutritional value per 100 g (3.5 oz)
|
|
238 kJ
(57 kcal)
|
|
15.3 g
|
|
1.9 g
|
|
0.1 g
|
|
0.4 g
|
|
(2%)
0.02 mg
|
|
(3%)
0.03 mg
|
|
(1%)
0.2 mg
|
|
(2%)
0.081 mg
|
|
(3%)
0.04 mg
|
|
(1%)
3 μg
|
|
(18%)
15 mg
|
|
(1%)
11 mg
|
|
(5%)
0.7 mg
|
|
(2%)
8 mg
|
|
(2%)
17 mg
|
|
(4%)
197 mg
|
|
(0%)
4 mg
|
|
(0%)
0.04 mg
|
|
|
|
·
Units
|
|
Percentages are roughly approximated
using US recommendations for adults.
Source: USDA Nutrient Database |
Quinces
are appreciated for their intense aroma and flavor. However, most varieties of
quince are too hard and tart to be eaten raw; even ripe fruits should be
subjected to bletting by frost or decay
to be suitable for consumption. However, they may be cooked or roasted and used
for jams, marmalade, jellies, or pudding.[5]
Some
varieties of quince, such as 'Aromatnaya' and 'Kuganskaya' do not require
cooking and can be eaten raw.[13] However, most
varieties of quince are too hard, astringent and sour to eat raw unless "bletted" (softened by frost and subsequent
decay).[14] High in pectin, they are used to
make jam, jelly and quince pudding, or they may be peeled,
then roasted, baked or stewed; pectin levels diminish as the fruit ripens.[15] The flesh of the
fruit turns red after a long cooking time. The very strong perfume means they
can be added in small quantities to apple pies and jam to enhance the flavor.
Adding a diced quince to apple sauce will enhance the taste of the apple sauce
with the chunks of relatively firm, tart quince. The term "marmalade", originally
meaning a quince jam, derives from marmelo, the Portuguese word for this fruit.[16][17]
Quince cheese
Quince
cheese is
firm, sticky, sweet reddish hard paste made of the quince fruit, originating
from the Iberian peninsula. It is known as dulce de membrillo across
the Spanish-speaking world, where it is used in a variety of recipes, eaten in
sandwiches and with cheese, traditionally manchego cheese, or accompanying fresh
curds. It is also encountered in many regional variations across Europe. In
chile, boiled quince is popular in desserts such as the murta con membrillo that combines Chilean guava with quince.
In Kashmir, quinces are grown in
abundance and are a seasonal fruit. They are called 'Bum-choonth' and are
cooked with brinjals and enjoyed as a delicacy by Kashmiri Pundits.
In
the Balkans and elsewhere,
quince eau-de-vie (rakija) is made. For a
quince rakija, ripe fruits of sweeter varieties are washed and
cleared from rot and seeds, then crushed or minced, mixed with cold or boiling
sweetened water and winemaking yeast, and left for several
weeks to ferment. Fermented mush is distilled twice to obtain an approximately
60% alcohol-by-volume (ABV) liquor. It
may be diluted with distilled water to obtain the final product, containing
42-43% ABV.[18]
In
the Alsace region of France
and the Valais region of
Switzerland, liqueur de coing made from quince is
used as a digestif.
In
Carolina in 1709, John Lawson allowed that he was "not a fair judge of the
different sorts of Quinces, which they call Brunswick, Portugal and
Barbary", but he noted "of this fruit they make a wine or liquor
which they call Quince-Drink, and which I approve of beyond any that their
country affords, though a great deal of cider and perry is there made, The
Quince-Drink most commonly purges."[19]
Quince
is one of the most popular species for deciduous bonsai specimens,[5] along with
related Chinese
quince and Japanese quince, native to Eastern Asia.
·
In Turkey, the expression ayvayı
yemek (literally "to eat the quince") is used as a
derogatory term indicating any unpleasant situation or a malevolent incident to
avoid. This usage is likened to the rather bitter aftertaste of a quince fruit
inside the mouth.
·
When a baby is born in
the Balkans, a quince tree is planted as a symbol of fertility, love and life.[5]
·
Ancient Greek poets
(Ibycus, Aristophanes, e.g.) used quinces (kydonia) as a
mildly ribald term for teenage breasts.
·
Although the book of
Genesis does not name the specific type of the fruit that Adam and Eve ate from
the tree of knowledge of good and evil in the garden of Eden, some ancient
texts suggest Eve's fruit of temptation might have been a quince.[20]
·
In Plutarch's Lives, Solon is said to have
decreed that "bride and bridegroom shall be shut into a chamber, and eat a
quince together."[21]
·
In the famous children's
poem, "The Owl and the Pussycat" by Edward Lear (1871), "they
dined on mince and slices of
quince ..."
1.
Jump up^ Potter, D., et al.
(2007). Phylogeny and classification of Rosaceae. Plant Systematics and
Evolution. 266(1–2): 5–43. [Referring to the subfamily by the name
"Spiraeoideae"]
3.
Jump up^ RHS A-Z encyclopedia
of garden plants. United Kingdom: Dorling Kindersley. 2008. p. 1136. ISBN 1405332964.
4.
Jump up^ Olivier Lauffenburger,
2006. The Hittite Grammar Homepage, Akkadian dictionary, entry for supurgillu
5.
^ Jump up to:a b c d e f g h Carlton, Deb (25
April 2013). Cumo, Christopher, ed. Encyclopedia of
Cultivated Plants: From Acacia to Zinnia [3 Volumes]: From Acacia to Zinnia. ABC-CLIO.
pp. 885–858. ISBN 978-1-59884-775-8.
9.
Jump up^ Hugh
Fearnley-Whittingstall. "Quince recipes -
Hugh Fearnley-Whittingstall". the Guardian.
11.
Jump up^ "Cydonia oblonga 'Vranja' Nenadovic". Royal Horticultural
Society. Retrieved 22 July 2013.
12.
Jump up^ "Statistics from:
Food And Agricultural Organization of United Nations: Economic And Social
Department: The Statistical Division". UN Food and Agriculture
Organization Corporate Statistical Database. Archived from the original on September 6,
2015.
13.
Jump up^ USDA, ARS, National
Genetic Resources Program. Germplasm Resources Information Network (GRIN).
[Online Database] National Germplasm Resources Laboratory, Beltsville,
Maryland. Available: http://www.ars-grin.gov/cgi-bin/npgs/acc/search.pl?accid=%20CCYD+131 (20 February 2011)
16.
Jump up^ Wilson, C.
Anne. The Book of Marmalade: Its Antecedents, Its History and Its Role
in the World Today (Together with a Collection of Recipes for Marmalades and
Marmalade Cookery), University of Pennsylvania Press, Philadelphia. Revised
Edition 1999. ISBN 0-8122-1727-6
18.
Jump up^ "Dunjevača izuzetne
arome i ukusa" [Quince brandy of exceptional aroma and taste] (in Serbian).
Poljoprivreda.info. 22 November 2003. Retrieved 22 November 2016.
19.
Jump up^ Lawson, A
New Voyage to Carolina, 1709, quoted in Ann Leighton, American
Gardens in the 18th Century: 'for Use or For Delight' , 1986:242f.
20.
Jump up^ Cyclopaedia of
Biblical, theological, and ecclesiastical literature, Volume 1 By James Strong
&&&&&&
سفیدولیون
بفتح سین و کسر فا و سکون یاء مثناه تحتانیه و سفندیلیون بفتح فا
و سکون نون و کسر دال مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و کسر لام و ضم یاء مثناه تحتانیه
و سکون واو و نون نیز آمده لغت یونانی است
ماهیت آن
نباتی است برک آن شبیه ببرک خیار و برک جاوشیر و ساقهای آن بقدر
ذرعی و شبیه بساق رازیانه و کل و تخم آن شبیه بنوع چهارم سیسالیوس و از ان پهن تر و
سفیدتر و ثقیل الرائحه و بیخ آن شبیه بترب و منبت آن نی زارها و اماکن رطبه
طبیعت آن
در دوم کرم و در آخر آن خشک
افعال و خواص آن
آشامیدن دو مثقال از ثمر آن مفتح و مسهل بلغم و جهت صرع بلغمی و
عسر نفس و ربو و درد جکر و یرقان سدی و قولنج و بواسیر و اختناق رحم و قطور آب تازۀ
آن جهت تنقیۀ چرک کوش و بخور آن جهت افاقۀ سبات و لیثرغس مزمن و سکته و صداع حادث از
مواد غلیظه مؤثر و نطول آن با روغن زیتون نیز همین اثر دارد و ضماد آن جهت صلابت بواسیر
و نواصیر و بهتر آنست که بیخ آن را خراشیده و کوفته در سوراخ ناصور پر کنند و ضماد
کل آن با شراب جهت منع زیادتی قروح خبیثه و سعی نمله و آشامیدن تخم آن و جلوس در طبیخ
آن جهت اختناق رحم نافع مضر کرده مصلح آن کثیرا مقدار شربت از ثمر آن تا دو مثقال و
از بیخ آن تا دو درم و جهت یرقان بیخ آن بهتر از ثمر آنست
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
سفیدولیون
کمون بری بود* و گفته شود
در مخزن الادویه مینویسد: سفیدولیون لغت
یونانیست و آن نباتیست برگ آن شبیه ببرگ خیار و برگ جاوشیر و ساقهای آن بقدر درعی و
شبیه ساق رازیانه و گل و تخم آن شبیه بنوع چهارم سیسالیون و از آن پهنتر و سفیدتر
و ثقیل الرائحه و بیخ آن شبیه به ترب و در نیزارها و اماکن رطبه میروید
اختیارات بدیعی
* کمون . [ ک َم ْ مو ] (معرب ،
اِ) زیره . (دهار). زیره ، معرب خامون . کرمانی و فارسی و شامی و نبطی بود... (از منتهی
الارب ) (از آنندراج ). زیره . (ناظم الاطباء). معرب از «کومی نوم » لاتینی . زیره
. (فرهنگ فارسی معین ). نباتی بری و بستانی است دارای دانه ، و انواع بسیاری دارد از
جمله کرمانی ، سیاه و فارسی ، زرد و شامی و نبطی و کمون معمولی ، سفید است . (از اقرب
الموارد). معرب از خامون یونانی است و به فارسی زیره نامند. بری و بستانی می باشد و
هریک را اصناف مختلفه است : سیاه بری و بستانی را کمون کرمانی و زرد را فارسی و شامی
و سفید را نبطی نامندو اخیر زیره سبز است و
در اکثر امکنه می باشد و بری هر صنفی قویتر از بستانی و صنفی از بری سیاه می باشدو
شبیه است به شونیز و قوی الحرارت است و از مطلق کمون مراد کرمانی است و به یونانی او
را باسلیقون نامند و به معنی ملوکی است و بهترین اقسام کرمانی است و زبون ترین ، سفید
بستانی است ، و قوتش تا هفت سال باقی می ماند و نبات آن از رازیانه کوچکتر و برگش مستدیر
مانند شبت است ... (از تحفه حکیم مومن ) :
سخن به نزد تو آوردن آن چنان باشد
که سوی خطه کرمان کسی برد کمون .
ابن یمین .
و رجوع به زیره شود.
- کمون ارمنی ؛ زیره رومی که کرویا نیزنامندش . (منتهی الارب ). کرویا.
(تاج العروس ج 7 ص 322)(اقرب الموارد). کرویا که زیره رومی نیز نامند. (ناظم الاطباء). قرنباد. (فرهنگ
فارسی معین ).
- کمون اسود ؛ زیره کرمانی است و در بعضی بلاد شونیز را به این اسم می
نامند. (تحفه حکیم مومن ). سیاه دانه . توضیح
آنکه در بعض مآخذ ازآن رو که کمون مرادف با زیره مطلق است کمون اسود را زیره سیاه معنی کرده اند. (فرهنگ فارسی معین ).
- کمون اصغر ؛ کمون فارسی است . (از تحفه
حکیم مومن ) (از اقرب الموارد).
- کمون الجبل ؛ بسبسه . تامشاورت . تامساورت
. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کمون بری ؛کمون دشتی . (فرهنگ فارسی
معین ). و رجوع به کمون دشتی شود.
- || سیاه دانه . (فرهنگ فارسی معین
).
- کمون بری اسود ؛ بهترین آن از کرمان
بدست آید و از آن داروی بیخته ای بدست آورند که مشهور است . (از تاج العروس ج 7 ص
322).
- کمون حبشی ؛ زیره بری شبیه به شونیز. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی
الارب ). شبیه به شونیز. (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). کمون اسود بری است که
تخم آن شبیه است در سیاهی به شونیز. (تحفه حکیم مومن ).
- کمون حلو ؛ انیسون . (منتهی الارب )
(آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به انیسون شود.
- کمون دشتی ؛گیاهی است از تیره گواچها که پایاست و در اکثر زمینهای مزروعی است در
آب و هواهای معتدل (از جمله ایران ) می روید. این گیاه بسیار شبیه اسفند و دارای برگهای
متقابل و نسبةً ضخیم است . گلهایش نارنجی رنگ و در قاعده سفیدند. بویی تند و مزه ای
تلخ دارد و دانه هایش سیاه رنگ و ریز و شبیه زیره می باشد. کمون بری . عذبه . قرامن
کیمیونی . (فرهنگ فارسی معین ).
- کمون رومی ؛ کرویااست . (تحفه حکیم مومن ). کرویا. زیره رومی . کمون ارمنی . (منتهی الارب ). و رجوع به کرویا
و کراویه شود.
- کمون فارسی ؛ کمون اصفر است که اهل شیراز
زیره سبز نامند. (تحفه حکیم مومن ). و رجوع به زیره سبز شود.
- کمون کرمانی ؛ کمون اسود که به فارسی
زیره سیاه نامند. (تحفه حکیم مومن ). و رجوع به زیره سیاه شود.
- کمون کوهی ؛ گیاهی است از تیره چتریان که دارای برگهای مرکب شانه ای و گلهای کوچک
سفیدرنگی است که به شکل چترهای انتهایی در بالای ساقه قرار دارند و آن در نواحی کوهستانی
معتدل می روید. کمون الجبل . (فرهنگ فارسی معین ).
- کمون ملوکی ؛ نان خواه . (فرهنگ فارسی
معین ). رجوع به نان خواه شود.
- کمون نبطی ؛ زیره سبز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
- کمون هندی ؛ شونیز است . (تحفه حکیم مومن ).
////////////
Cumin
From Wikipedia, the free encyclopedia
"Geerah" redirects here. For a
unit of measurement, see girah.
Not to be confused with curcumin.
For other uses, see Cumin (surname).
Cumin
|
||||
Kingdom:
|
||||
(unranked):
|
||||
(unranked):
|
||||
(unranked):
|
||||
Order:
|
||||
Family:
|
||||
Genus:
|
||||
Species:
|
C. cyminum
|
|||
This article contains special characters. Without proper rendering support, you may see question marks, boxes, or other symbols.
|
||||
Cumin (/ˈkjuːmᵻn/ or UK /ˈkʌmᵻn/, US /ˈkuːmᵻn/)
(Cuminum cyminum) is a flowering plant in
the family Apiaceae,
native from the east Mediterranean to South Asia.
Its
seeds (each one contained within a fruit, which is dried) are used in the cuisines of
many different cultures, in both whole and ground form. It also has many uses
as a traditional medicinal plant.[2]